واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

درآمدى بر نسبت ما و حضرت امام مهدى (ع) در عصر حاضر

درآمدى بر نسبت ما و مهدى (ع) در عصر حاضر


در دورانى که سخن گفتن از مباحث اقتصادى و افزایش و کاهش درآمد سرانه، رشد، توسعه و تولید ناخالص ملى و پى جویى مسائل مربوط به پیچیده ترین فن آوریهاى عالم ارتباطات و ساخته هاى صنعتى، به همراه بحث و کندوکاو پیرامون مکتب نوظهور «هرمنوتیک» و اثبات ثبات یا دگرگونى فهم ما از متون دینى- قبض و بسط تئوریک شریعت یا فى الواقع نسخه فارسى [Contextuality -] و همچنین بررسى برخورد تمدنها و عاقبت قابل پیش بینى براى آنها، رسم و عادت زمانه شده است، بیان احوال امام زمان، عجل الله تعالى فرجه الشریف، به عنوان یک حقیقت غایب از نظر و مباحث و مسائل مربوط به آن حضرت، علیه السلام، به عنوان موعود منتظر، چه بسا در ذهن برخى ساده اندیشان و شیفتگان عرف موجود، بل حافظان و مدافعان سینه چاک او و فرهنگى که آن را پروریده، سخت نامانوس و ناضرور بنماید.


اما نگارنده به عنوان پژوهشگر مسلمانى که در غالب موضوعات مطرح در عرصه فرهنگ معاصر اندیشیده و در همین زمینه دیدگاه دینى خود را در باب غالب موضوعات یادشده، از سیاست و اقتصاد و مسائل مربوط به توسعه تا بخشى از دانش تجربى و فلسفه معاصر دین و کلام نوین، عرضه کرده به این نتیجه رسیده است که متاسفانه مباحث مربوط به موضوع اصلى جهان بشرى در عصر حاضر- یعنى غیبت عصاره عالم امکان و خلیفه حى الهى بر زمین و خیمه آسایش، امنیت، وفاق و واسطه فیض ربوبى مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف بى اندازه تهى و بى رنگ است.

آیا شگفت آور نیست که در حوزه هاى علمیه و دانشکده هاى الهیات ما- گذشته از محافل روشنفکرى باصطلاح دینى!- از دین شناسى تطبیقى سخن بگویند، و اقتصاد و سیاست جامعه اسلامى را در قالب فقه حکومتى به دایره بحث و بررسى بگذارند، و همچنین شبهات مطرح در فلسفه معاصر دین و کلام نوین را به سرپنجه تدبیر و اندیشه بگیرند و بگشایند، و یا حتى از ثقل اکبر- از قرآن عظیم و عزیز- از قرائت و محتواى آن، سخن به میان آرند، اما در عین حال هدف از این همه تلاش و جنبش و کوشش و هم بخش معظمى از ضروریات مکتب تشیع و على الخصوص آموزه هاى بلند این مکتب درباره حجت زمانه ولى عصر، روحى و ارواح العالمین له الفداء، تا به این اندازه به دست فراموشى سپرده شود؛ که غافلان به دل بستن به وضع موجود و تبیین‏ و تنقیح و تحکیم پایه هاى تئوریک آن بکوشند و منفعلان در دفاعى منفعلانه از تعالیم مورد هجمه آنان، همه گستره پهناور معارف عالیه اسلام و على الخصوص مکتب پربار تشیع را در دامنه محدود برخى مباحث اپیسیمولوژى یاجامعه شناسى دین و معرفت و یا حداکثر مسائل مربوط به فقه حکومتى محصور سازند و تنها وظیفه خود را پاسخگویى به القائات دشمنان و مغرضان دانسته و در عوض تبیین عقلانى معتقدات خالص شیعى یا اسلامى، دامنه فعالیت خود را در محدوده تصحیح و نقض و ابرام اقوال نواندیشان مترجم آراى مسیحیت محرف محصور نمایند؟!

چنانکه مشهود است، روند فعالیتهاى پژوهشى و تبلیغى حوزه هاى دینى در چند سال گذشته به سمتى سو گرفته که نشانه گذار اصلى آن اندیشه وران غربى بوده اند. البته دفاع آگاهانه از دین و وسعت تهاجم دشمنان به مبانى اعتقادى جامعه اسلامى، ضرورت چنین تلاشى را صدچندان مى کند و ما را نیز با این تدافع عالمانه مخالفتى نیست. لیکن سخن بر سر آن است که آیا تنها در موضع دفاع نشستن و از عرضه روزآمد آموزه هاى پربار مکتب تشیع چشم پوشیدن و منفعلانه بر ردپاى مترجمان آراى بیگانه سیر کردن، باعث نخواهد شد که بخش معظمى از ضروریات مذهب تشیع- که نسل قدیم را نیز به حد وافى با آن آشنایى نیست تا چه رسد به عصر حاضر- مثل مساله مهم رجعت که از زمان پیامبر، صلى الله علیه و آله، تاکنون از جمله ضروریات مذهب شیعه شمرده مى شده و اعتقاد به آن هماره طعن و طنز و کین مخالفان را به همراه داشته، یا حقیقت دابة الارض و حشر پیش از روز رستاخیز، و از همه مهمتر و اساسى تر، نقش کنونى امام زمان، عجل الله تعالى فرجه الشریف، در سرنوشت جوامع بشرى و نسبت آن حضرت با کل جهان هستى و مفهوم حقیقى روایت متواتر یا دست کم مستفیضى که مرگ بى شناخت امام، علیه السلام، را- ولو در عصر انفجار اطلاعات و پیچیده ترین فن آوریهاى عالم ارتباطات، از ماهواره و شبکه هاى اطلاع رسانى گرفته تا مطبوعات و منشورات مکتوب- مرگ در جاهلیت و ناآگاهانه و ناهشیارانه، بلکه نهفته در جهل مرکب مى داند، همچنین وظیفه شیعیان در عصر غیبت و نحوه ارتباط روحى آنان با امام زمانشان و نحوه تمهید ظهور آن حضرت، علیه السلام، که جز به خواست و تلاش بخش وسیعى از مؤمنان میسر نخواهد شد، و به همین موازات مفهوم حقیقى و منطقى برخى آیات قرآنى، نظیرآیات آغازین جزء پانزدهم قرآن (آیات ابتدایى سوره مبارکه اسراء) که مصداق عینى آنها در این دنیا تا کنون رخ نداده است، و یا آیات مربوط به عیساى مسیح، علیه السلام، و رجعت و فرود دوباره آن حضرت از ملکوت الهى به گاه قیام حضرت حجت، علیه السلام، و در نهایت شرح و تفسیر ادعیه و زیارات رسیده درباره یا از ناحیه امام عصر، علیه السلام، که هر یک دریایى ژرف از مفاهیم بلند و آسمانى محسوب مى گردند و تمرکز در مباحث القا شده از سوى مترجمان آراء بیگانه، باعث نخواهد شد که این همه، از جانب بسیارى از کارشناسان دینى‏ ما و به تبع آنان عموم مردم مسلمان و خصوصا نسل جوان ما مورد غفلت قرار گیرد؟

به هر تقدیر واقعیت این است که در حال حاضر برخورد ما با مساله مهم مهدویت، بیش از آنکه برخوردى همه جانبه، پژوهشگرانه و علمى باشد، برخوردى مقطعى، شاعرانه و غالبا از سر احساس و عاطفى است. تا به آنجا که این نکته مهم را که مجموعه زیارات، ادعیه و توقیعات شریف رسیده از ناحیه یا درباره امام مهدى، علیه السلام، فى الواقع ماثوراتى صادره از سو یا در معرفى حجت حى زمانه و قطب عالم امکان در عصر معاصرند و به این ترتیب مجموعه اى از مهمترین آموزه هاى مورد نیاز امت شیعه را- از زمان آغاز امامت آن بزرگوار تا به اکنون- عرضه مى دارند، بکلى از یاد برده ایم. این همه در حالى است که ارزش علمى و عملى این قبیل ماثورات به اضافه آن دسته از آیات، زیارات و ادعیه پرمحتوایى که اهتمام به آنها از ناحیه حضرت، علیه السلام، مورد اشاره قرار گرفته و پیوسته در تشرفات محبان آن حضرت در عصر غیبت، بر استدامت بر آنها تاکید گردیده است (از آن جمله دعاى آسمانى سمات یا زیارات جامعه و عاشورا) و نقش مفید و معتنابه آنها در ساختن بناى عقیدتى فقهى انسان مسلمان امروزین، نه فقط از بار علمى و اعتقادى و عبادى سخنان و سیره رسیده از سایر معصومان کمتر نیست، بلکه اولا با توجه به آنکه منشا صدور یا موضوع مورد بحث آنها، درباره حضرت حجت، عجل الله تعالى فرجه الشریف، و فرهنگ عقیدتى و عملى لازم الاتباع از سوى امت آن حضرت، چه در زمان غیبت و چه در زمان ظهور است و در ثانى با التفات به این نکته مهم که محیط صدور آنها در محدوده خواص یاران ایشان محصور مى شده است تامل در آنها به عنوان مجموعه تعالیم و آموزه هاى حجت زمانه براى مردم از ضرورت بیشترى برخوردار مى گردد.

گذشته از این، باطن هر بحثى از مباحث فقهى، کلامى و فلسفى معاصر، به نحوى با امام زمان، علیه السلام، و مباحث مربوط به غیبت و حضور و ظهور آن حضرت گره خورده است که مشکل مى توان از آن حضرت غفلت کرد اما در عین حال حق مطلب را از لحاظ جامعیت آن ادا نمود. فى المثل آیا مى توان از معاد سخن گفت و امکان بازگشت مجدد ارواح به فعلیت رسیده مؤمنان را به ابدان ایشان- از جمله در همین دنیا- مورد بحث و بررسى قرار داد، لیکن از مساله مهم رجعت یعنى احیاء مجدد برخى رفتگان در زمان قیام قائم، علیه السلام، و آیات وارد در این زمینه مانند آیه هشتاد و سوم سوره مبارکه نمل چشم پوشید؟! و یا مگر مى توان مساله شر(Problem Evil) را که از جمله مباحث مهم و مورد بحث اکثر فلاسفه معاصر دین و متکلمان معاصر مسیحى و مسلمان امثال «الوین پلسینجا» و علامه شهید استاد «مرتضى مطهرى» رضوان الله تعالى علیه، و «جى. ال. مکى» است، به بحث و بررسى نهاد و نقش عمل پیشینیان و اختیارات نیک و بد عالمیان را در پیدایش مصائب روزافزون وارد آمده بر عالم بشرى بازگو کرد، اما در همان حال از سلسله علل و معلولهایى که در راس آن کج اندیشى برخى از صحابه رسول خدا، صلى الله علیه وآله وسلم، و در طول آن سلسله، مصائب ناگزیر پیش آمده در نتیجه غصب‏ ولایت از خاندان عصمت و طهارت و به تبع آن غیبت قهرى و هزارساله مولانا و مقتدانا امام مهدى علیه الصلوة و السلام قرار دارند، چشم اغماض بر بست، و تاثیر آن شوراى کذایى را در سرنوشت آحاد مردمان جهان در عصر حاضر از یاد برد؟! که بى تردید اگر به وصایت رسول مکرم اسلام پشت نمى شد، و اگر بدعتها جاى سنت رسول، صلى الله علیه و آله، را نمى گرفت، و اگر ولایت در جاى حق خود مستقر گردیده بود، امروزه تاریخ جهان به گونه اى دیگر رقم مى خورد. زبده آنکه مباحث مربوط به فقه حکومتى و اثبات مشروعیت الهى ولایت مطلقه فقیه و همچنین حدود اختیارات او و نحوه مشارکت مردم در این میان و یا حتى مباحثى چون نحوه اخذ، و منابع و مصارف وجوه و اموال حاصل از مالیاتهاى ثابت شرعى، به بررسى عالمانه امامت امام مهدى علیه السلام و نیابت آن حضرت منوط و مسبوق است. بنابراین على رغم غفلتى که برخى مى ورزند، چنانکه مى بینیم از پرداختن به مساله مهدویت- آن هم به صورتى آگاهانه و علمى- گریزى نیست و آنان که به شاخه هاى دیگر معارف عالیه اسلام دل بسته اند نیز تنها هنگامى حق مطلب را چنانکه باید ادا خواهند کرد که از مهدویت مهدى، علیه السلام، و از آموزه هاى بلند مربوط به آن حضرت، علیه السلام، سخن بگویند.

به موازات آنچه گفته شد پرداختن به مساله مهدویت و تبیین علمى، همه جانبه و پژوهشگرانه اصول و متفرعات مربوط به آن، که در قالب غیرشیعى و غیراسلامى آن در چهره «مسیانیسم» یا عقیده به موعود آخرالزمان تجلى کرده است، در عدم مقهوریت در برابر تمدن غرب- به معناى اصطلاحى و نه جغرافیایى آن- و نقد کاستى ها و ارائه راه حل براى جبران آنها و یا دست کم ایجاد آرامش روحى و روانى براى محصورشدگان «بحران هویت» وعوارض ناشى از «ماشینیسم»، «مدرنیسم» و افزایش «اوقات فراغت» و همچنین در سلوک فردى و اجتماعى، از تاثیرى ژرفتر و ماندگارتر برخوردار است. و نگارنده- بى آنکه قصد دفاع از مکتبى خاص را داشته باشد- بر این نکته تاکید دارد که على رغم انکار پاره اى نواندیشان مدعى نقد اندیشه دینى- در جهان غرب نیز اندیشمندانى بسان «هایدگر» و پیروان مدرسه او، بمراتب از معتقدان به «جامعه باز پوپرى» و خوانندگان کتب پراگماتیستى نویسندگانى چون «ویلیام جیمس» و «جان دیویى» و همچنین از رهروان طریقت هاى گونه گونى چون رهبانیت شرقى، عرفان سرخپوستى‏ امثال «دن خوان» و «کارلوس کاستاندا» و یا سلوک «سندرتایى» امثال «هرمان هسه» و هم حتى از پیروان طریقت هاى گوناگون پراتیکى چون «یوگا»، «مدى تیشن» و این اواخر طریقت «آلفا» که فى الواقع نوعى دل بستن به سرابند- از آرامش روحى و روانى افزونترى برخوردار بوده اند و در عین حال در نقد معضلات موجود جامعه بشرى و ارائه راه حل درباره آنها بمراتب توفیق بیشترى یافته اند. و این صد البته به مثابه تایید همه گفته ها و معتقدات ایشان نیست. و عجیب آنکه برخى اندیشه وران غربى چون فیلسوف و اسلام شناس مشهور معاصر مرحوم پروفسور «هانرى کربن» فرانسوى به صورتى آگاهانه و عالمانه و برخى چون «مارتین هایدگر» آلمانى و «برتراند راسل» انگلیسى به صورتى نادانسته و ناآگاهانه، به وضع موعود و سیماى نورانى منجى عالم بشریت چشم دوخته بوده اند، و در همان حال جمعى از ایرانیان مسلمان مدعى نقد اندیشه دینى و پلورالیستهاى طرفدار جامعه باز پوپرى و مروجان وطنى آراء و افکار فلاسفه معاصر دین اروپایى و آمریکایى و کانادایى، با آمیختن زواید فرهنگ قرون شانزده تا نوزده میلادى به گفته هاى محرف «مولاى رومى» و «ابوحامد غزالى»، به تمجید و توجیه وضع موجود زبان مى گشایند و هر روزى که مى گذرد با فرورفتن و غور نابایسته در زوایاى فرهنگ و تمدن انسان مدار و لذت محور و قدرت پرست غربى، از سنگ آسیاب عالم امکان و محور هستى در عصر حاضر، فاصله اى افزونتر مى گیرند و براستى این پرسش بجا و ضرورى است که؛ اگر خود ره به بیراهه مى کشانید:

«لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً» 1
از چه روى از راه خدا او را که ایمان آورده باز مى دارید و آن راه را کج مى خواهید؟!

در همین مقام و به تناسب بحث نقل سخنى را درباره «پروفسور کربن» تهى از لطف نمى دانم. مرحوم آیت الله شیخ «مرتضى حائرى» رضوان الله تعالى علیه در بخشى از بحث خود درباره «خلافت در قرآن» پس از اثبات انطباق خلیفه الهى بر انبیا و اوصیا الهى و از آن جمله امامنا المهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف، مى فرمایند:

«از آقاى کربن استاد دانشگاه فرانسه [نقل شده که‏] در یکى از کنفرانس ها گفته اند: که ایشان مذهب شیعه را بر سایر ادیان و مذاهب ترجیح داده اند و آن را اختیار نموده اند، براى این که فقط مذهب شیعه است که اساس آن، بر ادامه فیض از جانب پروردگار است و این بر طبق عقل سلیم است. ایشان سالها بود با یکى از علماى شامخین قم یعنى مفسرالمیزان جناب آقاى حاج میرزا محمد حسین طباطبایى [مرحوم علامه طباطبایى (رحمة الله علیه)] مذاکراتى راجع به مذهب شیعه داشتند. ظاهرا دو ماه یک مرتبه از پاریس مى آمد و ایشان هم از قم به تهران مى رفتند و مذاکراتى در این باره مى نمودند و على الظاهر بعضى از مذاکراتشان به طبع رسیده است. [ر. ک به: «ظهور شیعه» و «شیعه»] آقاى طباطبایى نقل مى کردند که آقاى کربن مى گفتند: در موقع راز و نیاز با حق متعال دعاهاى منقول از امام زمان و خلیفة الرحمان را مى خوانم. على الظاهر آقاى کربن اولا اعتقاد به امام زمان پیدا کرده اند و از راه اعتقاد به وجود مقدس ایشان شیعه و مسلمان شده اند. 2 «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ» 3
پى نوشتها:
______________________________
(1). سوره آل عمران (3)، آیه 99.
(2). (به نقل از فصلنامه قرآنى بینات، سال سوم، شماره 3، پاییز 1375، صص 22- 21).
(3). سوره حدید (57)، آیه 21.

 


سخنان آیت الله جوادی آملی در همایش "امام علی (ع) الگوی عدالت و معنویت"

 آئین افتتاحیه همایش بین المللی «امام علی (ع) الگوی عدالت و معنویت برای جهان امروز» با سخنرانی حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در سالن همایش های غدیر قم برگزار شد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ آیت الله العظمی جوادی آملی در سخنان خود اظهار داشتند: «عدل» گرچه دارای مفهوم روشن و معنای شیرین است لکن بدون «توحید» ممکن نیست، جامعه ای که داعی عدل دارد اما موحد نیست، جامعه فرعونی است. عدل بدون توحید محقق نخواهد شد به عبارت دیگر عدل تنها در بستر توحید است که امکان تحقق می یابد و ما تا موحّد نباشیم امکان ندارد به عدل برسیم.

ایشان ادامه دادند: معنای عدل روشن است؛ «العدل وضع کل شیء موضعه»، اما جای اشیاء کجاست؟ جای افراد کجاست؟ موحّد می گوید این را فقط اشیاء آفرین و اشخاص آفرین می داند، اما ملحد خود جای اشیاء و اشخاص را معلوم می کند. لذا عدل پشتوانه علمی می خواهد از این رو علی علیه السلام که موحّد ناب است می تواند عادل حقیقی باشد.

معظم له خاطرنشان کردند: علی علیه السلام که قرآن ناطق و سخنگوی قرآن است، یک توحید ممثل است، لذا عدل را تبیین می کند و تحقق می بخشد.

ایشان اذعان داشتند: وقتی پیامبر(ص) در وصف امیرالمومنین(ع) فرمود «على مع الحق والحق معه یدور حیث دار» ما دو نوع حق داریم؛ یک حق، حق محض است که مقابل ندارد و در مقام ذات است و مقابل آن عدم است و یک حق که مقابل آن باطل است، این حق در مقام امکان است نه در مقام ذات. لذا فرمایش پیامبر این نیست که علی همراه حق است یا حق همراه علی است، بلکه منظور این است که علی عین حق است.

آیت الله العظمی جوادی آملی تصریح داشتند: از ابتکارات چنین شخصی که عین حق است می توان به مساله تثلیث در روش اشاره کرد که می فرماید : « إنّ العباد ثلاثة » برخی از ترس جهنم عبادت می کنند و برخی به شوق بهشت! اما برخی «حبا لله» عبادت می کنند؛ در حقیقت او آمده تبشیر و انذار را تلطیف کرده است و این را از قرآن گرفته که می فرماید اسلام دین محبت و مهر است. قرآنی که حبل است و خداوند آن را مانند باران به زمین نیانداخته بلکه او را به زمین آویخته است، بالای آن «علیّ حکیم» و پایین آن «عربیّ مبین» است و آن علیّ حکیم در اختیار حضرت است.

ایشان درباره آثار بی عدالتی ابراز داشتند: این را هم عقل و هم نقل تایید می کنند که چون خداوند مهندس است و همه جهان را با نظم ریاضی گونه آفریده، همه عالم از صدر تا ذیل در جای خود قرار گرفته است، اگر شما عدد 5 را از بین 4 و 6 بردارید آن را کجای دیگر می توانید بگذارید؟! اختلاس و نجومی و تهمت هم اینگونه است، بالاخره انسان رسوا می شود، اگر کسی امروز اختلاس کرد این مال را کجای دیگر می تواند بگذارد؟! بالاخره رسوایی در پی دارد، عالم اینگونه خلق شده است که حداقل نتیجه بی عدالتی، آبروریزی و بی حیثیتی است.

معظم له تاکید داشتند: کسی می تواند عادل باشد که بداند مرگ از پوست به در آمدن است و نه پوسیدن و انسان اینگونه نیست که بعد از مرگ در زیر خاک بپوسد و تمام شود، انسان موجودی ابدی است، روح نه متزمَّن است که زمان بردار باشد و نه متمکَّن است که مکان بردار باشد، لذا ما هستیم که هستیم و باید در قیامت جوابگوی همه اعمال خود باشیم.

آیت الله العظمی جوادی آملی در ادامه به گام دوم انقلاب اشاره کردند و بیان داشتند: ما در گام دوم و در گام های بعدی انقلاب، وظیفه داریم خطرهایی که متوجه نظام و انقلاب است را بررسی کنیم، مثل اینکه چگونه عدل علوی به ظلم اموی تبدیل می شود؟! حضرت در نامه به مالک دو مطلب را در ریشه یابی این موضوع بیان می کند، فرمود اولین کاری که دشمن کرد این بود که آنها مکتب را عوض کردند، یعنی دین و قرآن را به اسارت گرفتند و آن را به میل خود تفسیر و ارائه کردند و در مرحله بعد به سراغ مردم رفتند و مردم را از ما اهل بیت جدا کردند.

ایشان ادامه دادند: داشتن رهبر خوب یک طرف قضیه است، رهبر ولو علی بن ابی طالب(ع) باشد، مادامی که مردم در صحنه نباشند شکست قطعی است لذا با تاکید «انما» می فرماید «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِین وَ الْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة» در نتیجه با همه وجود باید تلاش کنیم اولا دین به اسارت نرود و ثانیا مردم از دین جدا نشوند تا عدالت علوی محقق شود.

نگاهی کاربردی به آیات مربوط به موضوع ظلم در قرآن/ ظالم‌ترین مردم چه کسانی هستند؟

نگاهی کاربردی به آیات مربوط به موضوع ظلم در قرآن/ ظالم‌ترین مردم چه کسی است؟

8236278534

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، اگر بررسی دقیقی بر آیات قرآن کریم و آموزه‌های اسلامی انجام دهیم، این نکته را متوجه می‌شویم که حتی اگر به مردم دیگر ظلم کنیم، اگر حق دوستی‌ها را ادا نکنیم، راه مردم را ببندیم، سد معبر کنیم، به بهانه کار شخصی امور ارباب‌رجوع را به تعویق بیندازیم، دروغ بگوییم، تهمت بزنیم و غیبت کنیم، درواقع نه به دیگری، که در اصل به خودمان ظلم کرده‌ایم. آن هم ظلمی که عواقبش دامان خودمان را می‌گیرد و در این دنیا و آخرت باید به آتشی که با اراده خودمان بر پا کرده‌ایم، بسوزیم.



خبرگزاری تسنیم در گفتگویی که با دکتر حمیدرضا فلاح، استاد دانشگاه و کارشناس دینی انجام داده است، با رویکردی کاربردی به موضوع ظلم پرداخته است تا ابعاد ظلم و مفهوم آن از منظر قرآن کریم مشخص شود. آن طور که این کارشناس دینی توضیح می‌دهد، ظلم به معنی ستم و آزار است. در اصل به معنی ناقص کردن، کم کردن یا نادیده گرفتن حق و یا گذاشتن چیزی در غیر جای خودش است.

بنابراین آزار رساندن به دیگران و پایمال کردن حق، که از بارزترین مصادیق ظلم است، تنها یک نمونه از ستم‌هایی است که مردم در حق خودشان و دیگران روا می‌دارند. چنانکه ظلم از منظر قرآن کریم یکی از بدترین انواع گناه است که زشتی و شنیع بودن سایر گناهان هم به اندازه مقدار ظلمی است که در آن‌ها وجود دارد.

این کارشناس دینی تصریح می‌کند که: «ظلم انسان به خدا بزرگ‌ترین ظلم‌ها محسوب می‌شود. چون انسان را خدا آفریده و او را پرورانده و سلامت نگه می‌دارد و هدایت می‌کند. در این حالت کمال بی‌ادبی و نادانی است که مخلوق در برابر خالقی که این اندازه مهربان است، سرکشی کند و خلاف قاعده‌ای که او می‌پسندد رفتار کند که نتیجه شومش هم دامن‌گیر خودش می‌شود. البته عواقب این ظلم هم طبق آموزه‌های قرآنی، به خود فرد برمی‌گردد و نمی‌تواند از آثار رفتار ستمکارانه‌اش در امان بماند.»

* معمولاً ظلم را تجاوز به حقوق دیگران و ضایع کردن حق دیگری معنی می‌کنیم. آیا چنین معنایی با آموزه‌های قرآن تطبیق دارد؟ به این معنا که وقتی گفته می‌شود کسی به خودش ظلم می‌کند، حق خودش را ضایع کرده است؟

باید توجه داشت که معنی واقعی کلمه ظلم با آن مفهومی که معمولاً به ذهن ما می‌رسد، مقداری تفاوت دارد. در بیشتر موارد منظور ما از به کار بردن این کلمه «انجام دادن عمل حرام» است ولی لغت دانان کلمه ظلم را این طور معنی کرده‌اند که ظلم یعنی عملی را در غیر مورد انجام دادن. ظلم یعنی قرار دادن چیزی در غیر جایی که مخصوص به او است، حالا چه به کمی و نقصان باشد و چه به زیادی.

اما در اصطلاح ظلم به معنی تجاوز از حدود شرعی یا عرفی است. یعنی همین معنی و مفهومی که در اکثر موارد به ذهن ما خطور می‌کند. اما ظلم در قرآن کاربردهای گوناگونی دارد و لازم است تعبیرهای آن دسته‌بندی شود؛ مانند ظلم انسان به خودش، ظلم به خدا و یا ظلم به دیگران که هر کدام عواقب و نتایج خاص خود را دارد.





وقتی بنده، به خدا و خالق خود ظلم می‌کند

* ظلم انسان به خدا یعنی چه؟ درواقع می‌خواهیم بدانیم چگونه می‌شود آدمی که بنده و مخلوق خداست، بتواند به خالق و پروردگار خودش ظلم کند؟

ظلم انسان به خدا بزرگ‌ترین ظلم‌ها محسوب می‌شود. چون همان طور که در پرسش هم اشاره کردید انسان را خدا آفریده و او را پرورانده و سلامت نگه می‌دارد و هدایت می‌کند. در این حالت کمال بی‌ادبی و نادانی است که مخلوق در برابر خالقی که این اندازه مهربان است، سرکشی کند و خلاف قاعده‌ای که او می‌پسندد رفتار کند که نتیجه شومش هم دامن‌گیر خودش می‌شود.

بزرگ‌ترین و بدترین ظلم

نمونه‌ای از ظلم به خدا کفر و شرک است. حتی خداوند متعال در قرآن کریمش، شرک را بدترین و بزرگ‌ترین نوع ظلم ظلمی بزرگ عنوان می‌کند. چنانکه در سوره لقمان آیه 13 می‌خوانیم: «إِنَّ الشِّرْک لَظُلْمٌ عَظِیمٌ؛ به درستی که شرک، ستم بزرگی است.»

*چرا شرک بزرگ‌ترین نوع ظلم است؟

شرک در حقیقت از سه منظر ظلم محسوب می‌شود: اول اینکه ظلم نسبت به ذات پاک خداوند متعال است که مشرک برای او شریک قرار داده است. دوم آنکه مشرک درواقع به خودش ظلم کرده، چون شخصیت خود را تا حد پرستیدن اشیائی مثل سنگ و چوب و مجسمه یا هر چیز دیگری غیر از خداوند یکتا پایین آورده و بی‌ارزش کرده است. سوم آنکه شرک به منزله ظلم به اجتماع است، به این علت که از طریق شرک، جامعه گرفتار تفرقه و پراکندگی و دوری از برکت‌های ایمان به خدای یکتا می‌شود.  آن طور که خداوند متعال در آیه 82 از سوره انعام می‌فرماید: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِک لَهُمُ الأَمْنُ وَ هُم مُّهْتَدُونَ؛ آن‌ها که ایمان آوردند و ایمان خود را با شرک و ستمی آلوده نکردند، ایمنى تنها از آن آن‌هاست و آن‌ها هدایت‏یافتگان هستند.»

* آیا دروغ بستن به خدا هم ظلم به ذات اقدس الهی محسوب می‌شود؟

بله. این عمل آن قدر شنیع و ناپسند است که در آیه هفتم از سوره مبارکه صف می‌فرماید: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْکذِبَ؛ چه کسى ظالم‌تر است از آن کسی است که بر خدا دروغ  می‌بندد؟» به این ترتیب افرادی که خدا را نمی‌شناسند و نسبت‌هایی به او می‌دهند که دور از شأن و منزلت الهی است و یا آیات و سخنان خدا را تحریف می‌کنند و نسبت دروغین به خدای تعالی می‌دهند، یکی از بارزترین نمونه‌های ظالمان و ستمکاران هستند که خداوند به شدت آن‌ها را تهدید به عذاب و دوری از رستگاری می‌کند. چنانکه در سوره انعام در این باره می‌فرماید: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کذِبًا أَوْ کذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لاَ یفْلِحُ الظَّالِمُونَ؛ چه کسى ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته [ و همتایى براى او قائل شده‏] و یا آیات او را تکذیب کرده است؟ مسلماً ظالمان، رستگار نخواهند شد.»

تکذیب آیات و شکستن حدود الهی

کسانی که در برابر حق تسلیم نمی‌شوند و حق را قبول نمی‌کنند و یا پیامبران خدا را که با نشانه‌های الهی آن‌ها را هدایت می‌کنند، انکار کرده و دروغ می‌دانند نیز گروه دیگری از ظالمان هستند. آن طور که خداوند متعال در آیه 157 سوره انعام فرموده است: «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کذَّبَ بِآیاتِ اللّهِ وَصَدَفَ عَنْهَا؛ پس چه کسى ستمکارتر است از کسى که آیات خدا را تکذیب کرده و از آن روى گردانده است؟»

*نوع دیگری از ظلم‌هایی که در قرآن کریم بارها به آن اشاره شده، شکستن حدود الهی است. شکستن حدود الهی چه معنایی دارد و چرا ظلم محسوب می‌شود؟

شکستن حدود الهی شاید به این دلیل بارها در قرآن کریم تکرار شده است که در بین مردم هم بسیار شایع است. هم در زمان نزول قرآن کریم و هم در دوران قبل و بعد از آن، همیشه مردمی بوده‌اند که احکام خدا را رعایت نمی‌کرده‌اند و لازم است این تذکر به طور مداوم داده شود که عمل آن‌ها مصداق ستم کردن آن‌ها به خداوند است. چنانکه در قرآن کریم می‌خوانیم: «وَ مَن یتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَئِک هُمُ الظَّالِمُونَ؛ [از حدود الهی تجاوز نکنید] و هر کس از آن تجاوز کند، ستمگر است.»

این افراد با شکستن قوانین و حدود الهی در حقیقت با پناهان خود حریم خدا را شکسته و از خط قرمزهایی تجاوز و تعدی می‌کنند که خداوند و خالق آن‌ها تعیین فرموده است.

* در این میان آنچه که در میان مردم به عنوان ظلم شناخته می‌شود، ظلم به دیگران است. چه نمونه‌هایی در این زمینه در قرآن کریم مطرح شده است؟

طبق آموزه‌های قرآن، ظلم کردن به دیگری فقط به معنی آسیب زدن مالی و جانی نیست. از منظر آموزه‌های دینی هر شخصی در جامعه حریم و محدوده شخصی دارد که پا گذاشتن روی خطوط قرمز آن به منزله نادیده گرفتن حقوق فرد است و تجاوز به آن نمونه بارزی از ظلم به حساب می‌آید. آن هم ظلمی که خداوند آن را به منزله حق الناس می‌داند و به راحتی از آن نمی‌گذرد.

توهین به افراد، غیبت کردن، تهمت زدن، مسخره کردن، عیب‌جویی و دادن لقب‌های زشت از مصداق‌های ظلم است که در قرآن کریم به آن‌ها اشاره شده است.

سرانجام ظلم‌های بنی‌اسرائیل

* آیا در قرآن کریم به طور مستقیم به ظلم فرد یا افرادی اشاره شده و نتیجه آن بازگو شود تا درسی برای مردم باشد؟

بله. به عنوان مثال در قرآن از بنی‌اسرائیل و ظلم‌های آن‌ها یاد شده است. دلیل حرام شدن بعضی از نعمت‌ها بر قوم بنی‌اسرائیل، ظلمی بود که آن‌ها نسبت به مردم انجام می‌دادند. ستم‌هایی مثل آزار مردم ضعیف جامعه، جلوگیری از دعوت پیامبران خدا در مسیر هدایت مردم، خوردن اموال مردم به ناحق و رباخواری از نمونه‌های ظلم بنی‌اسرائیل است که موجب محرومیت آن‌ها از برخی نعمت‌های خدا شده است. همان طور که در سوره مبارکه نساء آیات 160 و 161 در این باره می‌فرماید: «فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَیهِمْ طَیبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَن سَبِیلِ اللّهِ کثِیرًا؛ وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُواْ عَنْهُ وَأَکلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ» به این معنا که «به خاطر ظلمى که از یهود صادر شد و (نیز) به خاطر جلوگیرى بسیار آن‌ها از راه خدا، بخشى از چیزهاى پاکیزه را که بر آن‌ها حلال بود، حرام کردیم. (همچنین) به خاطر ربا گرفتن، در حالى که از آن نهى شده بودند و خوردن اموال مردم به باطل.»

همچنین خداوند متعال سرزنش ظالمان را جایز می‌داند و خود نیز آن‌ها را ملامت می‌کند. آنجا که در سوره شوری می‌فرماید: «إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یظْلِمُونَ النَّاسَ وَیبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ أُوْلَئِک لَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ؛ ایراد و مجازات بر کسانى است که به مردم ستم مى‏کنند و در زمین به ناحق ظلم روا مى‏دارند. براى آنان عذاب دردناکى است.»


ظالم‌ترین مردم چه کسی است؟

* با این توضیحات، خداپرستی و دانستن حقیقت، حق مردم است و کسی که مانع از خداپرستی و بندگی دیگران شود، ظالم است.

همین طور است. همان طور که در سوره مبارکه بقره آیه 114 ظالم‌ترین افراد را کسانی می‌خواند که مانع از ذکر خدا می‌شوند: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَن یذْکرَ فِیهَا اسْمُهُ؛ چه کسی ستمکارتر از آن کس است که از بردن نام خدا در مساجد او جلوگیرى کرد؟»

در عین حال کسانی که به ناحق شهادت می‌دهند هم جزء ظالم‌ترین افراد معرفی شده‌اند. آن طور که در آیه 140 سوره بقره می‌خوانیم: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ؛ و چه کسى ستمکارتر است از آن کس که گواهى و شهادت الهى را که نزد اوست، کتمان مى‏کند؟!»

ظلم به خود، گناهی نابخشودنی است

 * در این میان ظلم انسان به خودش چه معنایی دارد؟ درواقع می‌خواهیم بدانیم چگونه انسان که ذاتاً دنبال منافع و مصالح خودش است، می‌تواند در حق خودش ظلم کند و به خودش ضرر برساند؟

در پاسخ به این سؤال باید دقت شود که بر اساس برنامه‌ریزی خداوند، هر ذره‌ای در عالم حریم و حقوق مخصوص به خودش را دارد. طبیعی است انسان که شاخص‌ترین مخلوق و آفریده خداوند است، هم حقوق خاصی دارد. آن حقوقی که برای رسیدن به سعادت و هدفی که خدای متعال برای او در نظر گرفته و برنامه‌ریزی کرده، باید رعایت شود و زیر پا گذاشتن و نادیده گرفتن آن، مثل سایر مصداق‌های ظلم، گناه و غیر قابل بخشش است.

*بنابراین در منطق اسلامی، هیچ کسی نمی‌تواند به بهانه این‌که مسائل خودش مربوط به خودش است، حقوق شخصی‌اش را زیر پا بگذارد. اما چه مصداق‌هایی برای ظلم به خود وجود دارد؟

مهم‌ترین مصداق‌هایی که در قرآن به عنوان ظلم به خود مطرح شده، شرک به خدای یکتا، حکم کردن به غیر آنچه که خداوند فرمان داده، پوشاندن و کتمان حق، تجاوز به حدودی که خداوند تعیین کرده، پیروی از هوای نفس و ... است. چنانکه در سوره اعراف می‌فرماید: «قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَ إِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ؛ گفتند: پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نکنى، از زیانکاران خواهیم بود.»

همچنین در سوره شوری کفران نعمت را ظلم انسان به خودش دانسته و می‌فرماید: «وَ مَا ظَلَمُونَا وَلَکن کانُواْ أَنفُسَهُمْ یظْلِمُونَ؛ (ولى آن‌ها کفران کردند) آن‌ها به ما ستم نکردند، بلکه به خود ستم مى‏نمودند.» و یا در سوره بقره درباره ظلم به خود می‌فرماید: «وَ مَن یفْعَلْ ذَلِک فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ؛ و کسى که چنین کند، به خویشتن ستم کرده است.» و نیز: «وَ مَن یفْعَلْ ذَلِک فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ؛ و کسى که چنین کند، به خویشتن ستم کرده است.» بنابراین وقتی کسی حق دیگری را ضایع می‌کند، برای خدا شریک قرار می‌دهد و یا کفران نعمت می‌کند، درواقع باب رحمت و نعمت خدا را که بی‌دریغ بر رویش باز شده، می‌بندد. این گونه است که در حقیقت ظلم به خدا و مردم، به منزله ظلم انسان به خودش است، کاری که انسان عاقل و دانا مرتکب نمی‌شود.


گفتگو از: مریم مرتضوی


جامعه موعود مهدوی الگویى براى ساختن جامعه مطلوب

8235799126

جامعه موعود الگویى براى ساختن جامعه مطلوب

ابراهیم شفیعى سروستانى‏

حکومت جهانى موعود را از دو منظر مى توان مورد مطالعه قرار داد: در منظر اول به این حکومت تنها به عنوان آرمانى دوردست که باید در انتظار تحقق آن بود نگریسته مى شود، آرمانى که با وضع موجود ما نسبتى نداشته و هیچ تاثیرى هم در واقعیت هاى جارى جامعه ندارد.


اما در منظر دوم، این حکومت (
حکومت جهانى موعود) - با همه ویژگیهاى آرمانى آن- نه تنها به عنوان غایت آمال بشر و نهایت آرزوى عدالت خواهان بلکه به عنوان الگوى واقعى براى سامان بخشیدن به وضع موجود و هدفى عینى که مى تواند حرکتهاى اجتماعى ما را جهت بخشد؛ قابل مطالعه است. اگر چه تحقق کامل این آرمان جز به دست با کفایت بنده برگزیده خدا حضرت ولى الله الاعظم، ارواحناله الفداء، میسر نیست.

حضرت آیت الله خامنه اى، رهبر معظم انقلاب اسلامى در یکى از بیانات خود، ضمن اشاره به ضرورت «اهتمام به مساله عدالت اجتماعى در کشور» و لزوم مقابله با «طبقه بهره مندان از پولهاى حرام» و «مرفهان بى درد» به نکته مهمى اشاره کردند که توجه به آن مى تواند ما را در ارایه تصویرى روشن از منظر دوم یارى دهد.

ایشان در سخنان خود موضوع «عدالت گسترى» و «قسط آفرینى» را که در روایات اسلامى، به عنوان یکى از شاخصه هاى مهم انقلاب مهدوى بدان اشاره شده، بررسى کرده و توجه به این موضوع را در همه برنامه هاى نظام اسلامى ضرورى دانسته اند:
نظام اسلامى، نظام عدالت است. شما که آرزومند و مشتاق ظهور خورشید مهدویت در آخرالزمان هستید و الان حدود هزار و دویست سال است که ملت اسلام و شیعه در انتظار ظهور مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشریف و جعلنا الله فداه است، چه خصوصیتى براى آن بزرگوار ذکر مى کنید؟ «الذى یملاء الله به الارض قسطا و عدلا» نمى گویید که «یملاء الله به الارض دینا». این نکته خیلى مهمى است. چرا به این نکته توجه نمى کنیم؟ اگرچه قسط و عدل متعلق به دین است اما هزار سال است که امت اسلامى براى قسط و عدل دعا مى کند و این نظام اسلامى که به وجود آمده است؛ اولین کارش اجراى قسط و عدل است.

قسط و عدل، واجب ترین کارهاست. ما رفاه را هم براى قسط و عدل مى خواهیم. کارهاى گوناگون، مبارزه، جنگ، سازندگى و توسعه را براى قسط و عدل مى خواهیم. براى این که در جامعه عدالت برقرار شود، همه بتوانند از خیرات جامعه استفاده بکنند و عده اى محروم و مظلوم واقع نشوند. در محیط قسط و عدل است که انسانها مى توانند رشد کنند. به مقامات عالى بشرى برسند و کمال انسانى خود را به دست بیاورند. قسط و عدل، یک مقدمه واجب براى کمال نهایى انسان است. چطور مى شود به این قضیه بى اعتنایى کرد!؟ 1

جان کلام رهبر انقلاب در سخنان یاد شده این است که ما نباید به فرهنگ مهدویت و انتظار، با همه مشخصه هایى که در روایات ما براى آن برشمرده شده است، به عنوان‏ مجموعه معارفى که فقط ترسیم کننده وضعیت آینده جهان هستند و هیچ نسبتى با وضعیت کنونى مسلمانان ندارند، نگاه کنیم، بلکه باید این فرهنگ را در تمام عرصه هاى اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و اقتصادى جامعه خود جارى و سارى بدانیم و در پى آن باشیم که ویژگیهاى ذکر شده براى جامعه موعود را، تا آن جا که در توان داریم، در جامعه خود پیاده کنیم و اگر فعلا توفیق دستیابى به جامعه موعود را نداریم، لااقل با الگو قرار دادن آن، جامعه مطلوب را بنیان نهیم. چنان که امام (خمینی) راحل قدس سره، نیز به این موضوع اشاره کرده و مى فرماید:
حالا البته این پر کردن دنیا را از عدالت، این را ما نمى توانیم بکنیم، اگر مى توانستیم مى کردیم، اما چون نمى توانیم بکنیم، ایشان باید بیایند، الان عالم پر از ظلم است، شما یک نقطه هستید در عالم، عالم پر از ظلم است، ما بتوانیم جلوى ظلم را بگیریم، باید بگیریم، تکلیفمان است. 2

اگر الگوپذیرى از قیام عدالت گستر مهدى موعود، علیه السلام، در جامعه اسلامى ما، به صورت یک فرهنگ درآید و همه دست اندرکاران نظام اسلامى خود را موظف به شناخت ویژگیهاى دولت کریمه آخرین ذخیره الهى بدانند و سعى کنند که زندگى فردى و فعالیت اجتماعى خود را بر آن ویژگیها منطبق سازند آن وقت است که معناى واقعى انتظار فرج تحقق مى یابد، زیرا ما وقتى مى توانیم خود را منتظر واقعى بدانیم که در عمل به آرمان هایى که تحقق آنها را انتظار مى کشیم پایبند باشیم.

بنابراین باید روایاتى را که به بیان خصایص یگانه مصلح موعود و ویژگیهاى حکومت جهانى آن حضرت پرداخته اند مورد بررسى قرار دهیم تا درنهایت بتوانیم به الگوى مناسبى از جامعه موعود دست یابیم، الگویى که بتواند حیات اجتماعى ما را در عصر حاضر سامان دهد.

در این جا براى روشن تر شدن موضوع بحث به برخى از ویژگیهایى که در
برخى روایات از حکومت جهانى آن امام غایب برشمرده شده است، اشاره مى کنیم:

1. ساده زیستى کارگزاران حکومت‏

دراین زمینه روایتى از امام صادق، علیه السلام، نقل شده که توجه به مفاد آن در ارائه تصویرى از شیوه زندگى کسى که درعصر ظهور، حکمران سراسر عالم خواهد بود، بسیار مفید است. آن حضرت بنا بر این روایت خطاب به یارانش مى فرمایند:
ما تستعجلون بخروج القائم! فوالله مالباسه الا الغلیظ و لاطعامه الا الجشب ... 3
به چه ملاک درباره خروج قائم، تعجیل مى طلبید؟ به خدا سوگند، او جامه درشت مى پوشد و خوراک خشک و ناگوار مى خورد ...

در روایت دیگرى امام صادق، علیه السلام، تصویرى جامع از شیوه زندگى حاکمان در عصر حکومت اهل بیت، علیهم السلام، ارایه مى دهند:
قال (المفضل): کنت عند ابى عبدالله، علیه السلام، بالطواف، فنظر الى و قال لى یا مفضل! مالى اراک مهموما متغیر اللون؟ قال: فقلت له: جعلت فداک نظرى الى بنى العباس و ما فى ایدیهم من هذا الملک و السلطان و الجبروت، فلوکان ذلک لکم لکنا فیه معکم، فقال: یا مفضل اما لوکان ذلک لم یکن الا سیاسة اللیل و سیاحة النهار، اکل الجشب و لبس الخشن، شبه امیرالمؤمنین، علیه السلام، و الا فالنار. 4

مفضل (راوى معروف) مى گوید: سالى در حج، به هنگام طواف، خدمت امام جعفر صادق، علیه السلام، بودم. در اثناى طواف، امام نگاهى به من کرد و فرمود: چرا این گونه اندوهگینى و چرا رنگت تغییر کرده است؟ گفتم: فدایت شوم! بنى عباس و حکومتشان را مى بینم و این مال و این تسلط و این قدرت و جبروت را، اگر همه در دست شما بود، ما هم با شما در آن سهیم‏ بودیم. امام، علیه السلام، فرمود: اى مفضل! بدان، اگر حکومت در دست ما بود جز سیاست شب (عبادت، اقامه حدود و حقوق الهى و حراست مردم) و سیاحت روز (سیر کردن و رسیدگى به مشکلات مردم و جهاد و رفع ظلم و ...) و خوردن خوراکهاى خشن و نامطبوع و پوشیدن جامه هاى درشت، یعنى همان روش امیرالمؤمنین، علیه السلام، چیزى در کار نبود که اگر (در کار حکومت دینى)، جز این عمل شود، پاداش آن دوزخ خواهد بود.

نکته قابل توجه در این روایت این است که با وجود این که حضرت امام جعفر صادق، علیه السلام، خود در زمان امامتشان، بنابر بعضى روایات، از لباسهاى لطیف نیز استفاده مى کردند و به همین خاطر مورد طعن و انتقاد بعضى از مقدس مآبها واقع مى شدند، 5 در این جا مى فرمایند اگر ما به حکومت برسیم سهمى جز خوردن خوراک هاى ناگوار و پوشیدن جامه هاى تن آزار نداریم؛ که این بیانگر اهمیت ویژه زمامدارى و حکومت بر مسلمین و وظیفه خطیر کارگزاران حکومت اسلامى است و نشان مى دهد که پذیرفتن مسؤولیت حکومت مردم، تعهد مضاعفى را بر عهده پذیرنده این
مسؤولیت مى آورد و او را ناچار مى سازد که زندگانى خویش را با ضعیفترین طبقات اجتماع هماهنگ سازد تا درد آنها را با تمام وجود احساس و همت خویش را صرف بهبود آلام آنها کند.

حکایت زیر، رسالت سنگین پیشوایان و کارگزاران جامعه عدل اسلامى را به خوبى بیان مى کند:
روزى یکى از یاران امیرالمؤمنین، علیه السلام، عرض کرد: اى امیرمؤمنان! از برادرم عاصم بن زیاد به تو شکایت مى کنم. فرمود: چرا؟ گفت: جامه هاى پشمین به تن کرده و از دنیا روى برگردانده. امام، علیه السلام، فرمودند: او را نزد من آرید. چون نزد ایشان آمد بدو گفت: اى دشمنک خویش! شیطان سرگشته ات کرده و از راهت بدر برده. بر زن و فرزندانت رحمت نمى آرى و چنین مى پندارى که خدا آن چه را پاکیزه است و بر تو روا فرموده، اما ناخشنود است که از آن بردارى؟ تو نزد خدا خوار مایه تر از آنى که مى پندارى؟
گفت: اى امیرمؤمنان! و تو در این پوشاک زبر تن آزار باشى و خوراک دشوار خوار؟ فرمود:
و یحک انى لست کَأَنت، ان الله فرض على ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره». 6

واى بر تو! من نه چون توام. که خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده، خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندى، (شخص) تنگدست را به هیجان نیارد و به طغیان وا ندارد.

2. قاطعیت با کارگزاران و ملاطفت با زیردستان‏

یکى از ویژگیهاى مهم حکومت جهانى امام مهدى، علیه السلام، که در روایات بدان اشاره شده، سختگیرى و قاطعیت نسبت به کارگزاران حکومت و مجریان امور و برخورد شدید با متخلفان است، چنان که در روایتى که در این زمینه از امام على، علیه السلام، نقل شده، آمده است:
«لینزعن عنکم قضاه السوء، و لیقبضن عنکم المراضین، و لیعزلن عنکم امراء الجور، و لیطهرن الارض من کل غاش ... 7

... امام مهدى، علیه السلام، قاضیان زشت کار را کنار مى گذارد و دست سازشکاران 8 را از سرتان کوتاه مى کند، و حکمرانان ستم پیشه را عزل مى نماید، و زمین را از هر نادرست و خائنى پاک مى سازد.

در روایت دیگرى قاطعیت و سازش ناپذیرى حضرت ولى عصر، علیه السلام، در مقابل کارگزاران ناشایست و ملاطفت و مهربانى آن حضرت با بیچارگان و مستمندان چنین توصیف شده است:
المهدى سمح بالمال، شدید على العمال، رحیم بالمساکین. 9

مهدى، (علیه السلام،) بخشنده است، او درباره عمال و کارگزاران و ماموران دولت خویش بسیار سختگیر است، و با ناتوانان و مستمندان بسیار دل رحم و مهربان.
شدت و قاطعیت در مقابل کارگزاران حکومت و رافت و ملاطفت نسبت به ناتوانان و زیردستان از ویژگیهاى مهمى هستند که حاکم اسلامى مى بایست بدانها آراسته باشد، تا بدانجا که امام صادق، علیه السلام، در نامه اى که خطاب به «نجاشى»، یکى از یاران خود- که به سمت استاندارى اهواز منصوب شده بود- رستگارى و نجات او را در گرو داشتن این ویژگیها دانسته و مى فرمایند:
و اعلم ان خلاصک و نجاتک فى حقن الدماء و کف الاذى عن اولیاء الله و الرفق بالرعیه و التانى و حسن المعاشره مع لین فى غیر ضعف و شدة فى غیر عنف. 10

بدان که نجات و رستگارى تو در گرو چند چیز است: جلوگیرى از ریختن خون (بى گناهان) خوددارى از آزار دوستان خدا، مدارا و ملاطفت با زیردستان و حسن سلوک همراه با رافت و مهربانیى که برخاسته از ضعف و ناتوانى
نباشد و شدت و قاطعیتى که برخاسته از زورگویى نباشد.
امام على، علیه السلام، نیز یکى از فرمانداران خود را چنین سفارش مى کنند:
و اخلط الشدة بضغث من اللین، و ارفق ما کان الرفق ارفق و اعتزم بالشد
ة حین لایغنى عنک الا الشدة ... 11

شدت و قاطعیت را با قدرى نرمى و ملاطفت بیامیز، و هر زمان که مهربانى و مدارا کردن شایسته تر است، مدارا کن و آن جا که چاره اى جز شدت و قاطعیت ندارى شدت و قاطعیت پیشه کن.

3. تامین رفاه اقتصادى مردم‏

در زمان حکومت امام مهدى، علیه السلام، رفاه اقتصادى و آسایش معیشتى بر تمام بخشها و زوایاى زندگى بشر پرتو مى افکند و انسانها آسوده خاطر از مشکلات روزمره تامین معاش مى توانند به سازندگى معنوى خود بپردازند.

در این زمینه روایتهاى بسیارى نقل شده که در اینجا به ذکر روایتى از امام على، علیه السلام، اکتفا مى کنیم:
... و اعلموا انکم ان اتبعتم طالع المشرق سلک بکم منهاج الرسول ... و کفیتم مؤونة الطلب و التعسف، و نبذتم الثقل الفادح عن الاعناق ... 12
... بدانید اگر شما از قیامگر مشرق (امام مهدى، علیه السلام) پیروى کنید، شما را به آیین پیامبر درآورد ... تا از رنج طلب و ظلم (در راه دستیابى به امور زندگى) آسوده شوید و بار سنگین (زندگى) را از شانه هاتان بر زمین نهید ...

چنان که ملاحظه مى شود در این روایت پیروى از امام عادل و درآمدن به آیین پیامبر، صلى الله علیه و آله، مقدمه اى براى رسیدن به وضع مطلوب اقتصادى، آسودگى از رنج طلب و رهایى از بار سنگین زندگى ذکر شده است. نکته ظریفى که ازاین موضوع به دست مى آید این است که تامین رفاه اقتصادى و سامان بخشیدن به وضعیت معیشتى مردم یک جامعه، نه تنها با اهداف الهى و ارزشهاى معنوى آن جامعه منافات ندارد. بلکه تحقق این اهداف زمینه و بستر مناسبى براى رسیدن به رشد و توسعه اقتصادى و تامین رفاه و آسایش عمومى مردم جامعه است.
نکته یاد شده را در کلام دیگرى از امیرالمؤمنین، علیه السلام، مى توان مشاهده کرد، آن جا که مى فرماید:
اما والذى فلق الحبه و برا النسمه، لو اقتبستم العلم من معدنه، و ادخرتم الخیر من موضعه، و اخذتم الطریق من وضحه، و سلکتم من الحق نهجه، لنهجت بکم السبل، وبدت لکم الاعلام، و اضاء لکم الاسلام، و اکلتم رغدا، و ما عال فیکم عائل و ظلم منکم مسلم و لامعاهد. 13

سوگند به خدایى که دانه را (در دل خاک) بشکافت، و آدمیان را آفرید، اگر علم را از معدن آن اقتباس کرده بودید و خبر را از جایگاه آن خواستار شده بودید و از میان راه به رفتن پرداخته بودید و راه حق را از طریق روشن آن پیموده بودید، راههاى شما هموار مى گشت و نشانه هاى هدایتگر پدید مى آمد و فروغ اسلام شما را فرا مى گرفت و به فراوانى غذا مى خوردید و دیگر هیچ عائله مندى بى هزینه نمى ماند و بر هیچ مسلمان و غیر مسلمانى ستم نمى رفت.

4. گسترش عدالت و مساوات‏

یکى از مهمترین ویژگیهاى حکومت مهدى (ع) گسترش عدالت در همه شؤون زندگى بشر است، مطابق حدیث مشهورى که به حد تواتر از شیعه و اهل سنت نقل شده آن حضرت «... زمین را از عدل و داد لبریز مى کند پس از آن که از ستم و بیداد لبریز شده باشد.» 14

عدالت مهدوى آن چنان فراگیر و گسترده است که حتى به درون خانه ها نیز نفوذ کرده و روابط خصوصى افراد خانواده را تحت تاثیر قرار میدهد، کارى که از عهده هیچ نظام حقوقى برآمده نیست، چنان که امام صادق، علیه السلام، دراین باره مى فرمایند:
... و اما و الله لیدخلن (القائم) علیهم عدله جوف بیوتهم کما یدخل الحر و القر. 15

به خدا سوگند مهدى، علیه السلام، عدالتش را تا آخرین زوایاى خانه هاى مردم وارد مى کند، همچنان که سرما و گرما وارد خانه ها مى شود.
در روایت دیگرى از امام باقر، علیه السلام، شمول دامنه عدالت آن حضرت چنین بیان شده است: ... فانه (القائم) یقسم بالسویه، و یعدل فى خلق الرحمن، البر منهم و الفاجر ... 16

... امام قائم (اموال را) برابر تقسیم مى کند و میان (همه) مردم، نیکوکار و بدکار، به عدالت رفتار مى نماید ...

امام
(خمینی)راحل، قدس سره، در بیان مفهوم واقعى عدالتى، که به دست تواناى امام مهدى، علیه السلام، تحقق مى یابد و سراسر زمین را فرا مى گیرد، مى فرماید:
قضیه غیبت حضرت صاحب، قضیه مهمى است که به ما مسائلى مى فهماند، من جمله اینکه براى یک همچو کار بزرگى که در تمام دنیا عدالت به معناى واقعى اجرا بشود، در تمام بشر نبوده کسى الا مهدى موعود، علیه السلام، که خداى تبارک و تعالى او را ذخیره کرده است براى بشر. هریک از انبیا که آمدند، براى اجراى عدالت آمدند و مقصدشان هم این بود که اجراى عدالت را در همه عالم بکنند، لکن موفق نشدند. حتى رسول ختمى مرتبت، صلى الله علیه و آله، که براى اصلاح بشر آمده بود و براى اجراى عدالت آمده بود و براى تربیت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به این معنا ... وقتى که ایشان ظهور کنند، ان شاء الله خداوند تعجیل کند در ظهور او، تمام بشر را از انحطاط بیرون مى آورد، تمام کجى ها را راست مى کند، «یملاء الارض عدلا بعد ماملئت جورا» همچو نیست که این عدالت همان که ماها از آن مى فهمیم، که نه یک حکومت عادلى باشد که دیگر جور نکند آن، این هست اما خیر، بالاتر از این معناست. معنى «یملا الارض عدلا بعد ما ملئت جورا» الان زمین، و بعد از این، از این هم بدتر شاید بشود، پر از جور است، تمام نفوسى که هستند انحرافات در آنها هست، حتى نفوس اشخاص کامل هم در آن انحرافاتى هست ولو خودش نداند. در اخلاقها انحراف هست، در عقاید انحراف هست، در اعمال انحراف هست و در کارهایى هم که بشر مى کند. انحرافاتى معلوم است و ایشان مامورند براى این که تمام این کجى ها را مستقیم کنند و تمام این انحرافات را برگردانند به اعتدال که واقعا صدق بکند: «یملاء الارض عدلا بعد ماملئت جورا. 17

با امید به اینکه بتوانیم با ترسیم ابعاد مختلف حکومت جهانى مهدوى موعود (عج)، به الگوى مناسبى براى ساختن جامعه مطلوب اسلامى دست یابیم.


پى نوشت‏ها:

__________________________________________________
(1). روزنامه جمهورى اسلامی پنجشنبه 26 تیرماه 1376، ص 3.
(2). صحیفه نور، مجموعه رهنمودهاى امام خمینى، تهران، ساز
مان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى، 1369، ج 20، ص 198.
(3). المجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 354، به نقل از حکیمى، محمد، در فجر ساحل، ص 69، چاپ نوزدهم، تهران، آفاق، 1375.
(4). همان، ص 359، به نقل از مأخذ پیشین.
(5). رک.: امین، سید محسن، سیره معصومان ترجمه على حجتى کرمانى، ج 6، ص 51، تهران، سروش، 1374.
(6). نهج البلاغه، کلام 209، ترجمه سید جعفر شهیدى، چاپ ششم، صص 242- 231. تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى.
(7). مجلسى، محمد باقر، همان، ج 51، ص 120؛ به نقل از حکیمى، محمد، عصر زندگى (چگونگى آینده انسان و اسلام، ص 51، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1374.
(8). رشوه بگیران، تباه‏ کنندگان و ساخت و پاخت کنان، ر. ک: حکیمى، محمد، همان.
(9). العسکرى، نجم الدین جعفر بن محمد، المهدى الموعود المنتظر عند علماء اهل السنه و الامامیه، ج 1، ص 277، به نقل از حکیمى، محمد، همان.
(10). المجلسى، محمدباقر، همان، ج 177، ص 192، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403 ق.
(11). نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى، ص 320، نامه 46.
(12). مجلسى، محمدباقر، همان، ج 51، ص 123، به نقل از حکیمى، محمد، همان، ص 113.
(13). کلینى، محمد بن یعقوب، «الکافى»، ج 8، ص 32؛ به نقل از حکیمى، محمد، همان، ص 112.
(14). رک. الشیخ الصدوق، ابوجعفر محمد بن على بن الحسین، کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 257، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1359 ق.
(15). المجلسى، محمدباقر، همان، ج 52، ص 362، به نقل از حکیمى، محمد، همان، ص 42.
(16). همان، ج 51، ص 29، به نقل از حکیمى، محمد، همان، ص 159.
(17). صحیفه نور (مجموعه رهنمودهاى امام خمینى (ره)، ج 12، صص 207- 209.

گزینه های مرتبط (بر اساس برچسب)

سایر مطالب این مجموعه: « فجرمقدس‏




براى آماده سازى زمینه مساعد جهت ظهور حضرت (عج)، همه باید خودشان را به عدل و قسط بیارایند

نقش مردم در نسبت با موعود آخرالزمان و ظهور منجى آخرین‏

در محضر آیت الله محمّدعلى گرامى‏


موعود: نقش مردم در ایجاد زمینه غیبت حضرت ولى عصر (ع) چگونه است؟ به بیان دیگر آیا عدم حضور امام میان مردم، معلول عدم آمادگى و شایستگى مردم است یا ریشه در مشیت الهى دارد؟

آیت الله گرامى: قطعا آمادگى مردم دخیل است. باید پیش از هر چیز یک پذیرش عمومى مهیا باشد. عدالت آن بزرگوار، چیزى نیست که حتى گروههایى از خواص مردم تحمل آن را داشته باشند. این ماجرا در تاریخ تکرار شده است. در زمان حکومت حضرت على (ع) بسیارى از نزدیکان امام از عدالت آن حضرت به سمت معاویه فرارى شدند. در روایت است که وقتى حضرت ظهور مى کند، خداوند دست ایشان را بر سر مردم مى گذارد و عقول آنها را به کمال مى رساند.
«اذا قام قائمنا وضع الله یده على روس العباد و جمع بها عقولهم و کملت به احلامهم» 1
معلوم مى شود که پیش از ظهور، اندیشه ها نارس و ناقص بوده اند.

این نارسایى در عقول برمى گردد به درک مردم از خدا، از هستى، از عدالت و خیلى چیزهاى دیگر. معناى دیگرى هم براى این حدیث مى توان در نظر گرفت و آن اینکه که هنگام تولد حضرت و زمان شهادت پدر گرامى شان، امام حسن عسکرى (ع)، زمانه به هیچ روى آمادگى پذیرش حضرت قائم (ع) را نداشت، هم مردم و هم حکومت صلاحیت درک امام را نداشتند. شاید به خاطر همین بود که بردن اسم حضرت ممنوع بود، براى اینکه اصلا کسى از حاکمان نفهمد که چنین شخصیتى میان شیعیان وجود دارد. اما اگر دلیل عدم ذکر نام ایشان از باب حرمت نهادن به وجود مقدسش باشد، شامل همه مردم از همان ابتدا تا حال مى شود. ممکن است کسى بگوید اگر چنین دلیلى دارد، پس چرا ذکر نام پیامبر (ص) جایز است؛ چون احترام ایشان نیز از واجبات است؟ این برمى گردد به حکومت حضرت مهدى (ع). حکومت حضرتش، غیر از حکومت پیامبر (ص) است. این یک حکومت دیگرى است که به لحاظ شرایط زمانى خاص است.

به هر حال یکى از دلایل عدم جواز ذکر نام حضرت همان تقیه است. حکومت که مخالف بود؛ مردم هم همه شیعه نبودند، شیعه ها هم گرفتار اختلافات سختى شده بودند. گروههاى بسیارى در میان شیعیان بودند که عقاید انحرافى پیدا کرده بودند و فرقه محسوب مى شدند. بسیارى از این انشعابات از امام هفتم به بعد بود. اینکه در میان ما رسم است که پس از سلام به سیدالشهداء (ع) به امام رضا (ع) و بعد از آن به امام زمان (ع) سلام مى کنند، علتش همان اختلافاتى است که در مورد آنها پدید آمد و ما مى خواهیم با چنین سلامهایى در واقع خطمشى عقیدتى- سیاسى خودمان را ترسیم کنیم؛ یعنى در عین تولى به آن بزرگواران، از مخالفان آنان تبرى مى کنیم و اعلام برائتى است از کسانى که در امامت این سه بزرگوار تردید دارند.

منتها بعدها اوضاع قدرى بهتر شد، بخصوص با تشکیل حکومتهاى شیعى مثل «آل بویه» و «صفویه»، تشیع پر و بال گرفت و بیش از پیش اظهار وجود کرد. این حکومتها نقش مؤثرى در گستردگى و استحکام تشیع در ایران و در دنیا داشتند. البته اینها همه در حد اهتمام به ظواهر بود. چون اگر واقعا به احکام اسلام رعایت وعمل شود، خیلى ها بریده مى شوند. شما ببینید در میان احکام اسلامى، دستوراتى است که واقعا عمل به آنها در حال حاضر سخت است، یعنى براى ما که تا حالا تن به آنها نداده ایم سخت است. مثلا اینکه اگر کسى از سوراخ دیوار به درون خانه اى نگاه کند، صاحبخانه حق دارد چشم او را کور کند، درحال حاضر چقدر قابل پذیرش و عمل است. همانها که مى گویند ما درد دین داریم، تا چه اندازه آمادگى عمل به این احکام را دارند. آن وقت مى آییم و مى گوییم که خیر، این احکام طور دیگرى هستند و باید آنها را با زمانه وفق داد. آیا تکالیف ما این است؟ تفسیر دیگرى دارند؟ یا ما از واقعیتهاى دین خیلى فاصله گرفته ایم؟ مثلا هنوز کسانى هستند که باور ندارند جمع ثروت (فى حد ذاته) منعى ندارد، اینها ممکن است با تمسک به آیاتى مانند «... کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ» 2 و یا آیه‏ «وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ» 3 (آیه کنز) بخواهند خط و مشى دیگرى در جامعه ترسیم کنند. اما حقیقت دین چیز دیگرى است و ما مى خواهیم همه این حقایق را با حال و هواى خودمان مطابق کنیم.

در روایتى که هم نعمانى در کتاب «الغیبة» و هم شیخ صدوق در «اکمال الدین» آن را نقل کرده اند آمده است که: «خداوند پیش از ظهور حکومت را میان گروههاى مختلف مى گرداند تا کسى مدعى نشود که اگر حکومت و دولت دست ما بود بهتر عمل مى کردیم». 4 بنابر مفاد حدیث دیگرى «هر قدر که امر نزدیک شود، تقیه سخت و شدیدتر مى شود»؛ «کلما قرب هذاالامر اشتدت التقیه»، حالا این امر، ظهور است یا تولد حضرت، اختلاف است.

من پیش از اینها یک روایتى در ذهنم بود که هر چه مى گردم ماخذ آن را پیدا نمى کنم. روایت این است: «سیاتى على الناس زمان لا یستطیع احد ان یقول ربى الله»
زمانى بر مردم خواهد رسید که کسى نتواند بگوید پروردگار من خداست. مضمون این روایت آن نیست که وقتى خواهد آمد که کسى یاراى استقامت در مسیرالله را ندارد، چون این «سیاتى» نمى خواهد، الان هم کمابیش این طور است. «زمانى خواهد آمد» یعنى وضعیت خاصى است که در برهه هایى از زمان مصداق دارد.

راجع به اینکه فساد و جور زمین را چنان مى گیرد که از عدالت خبرى نخواهد بود، روایت متواترى از سوى شیعه نقل شده است و گروهى از محدثان اهل تسنن هم در کتابهاى‏ خود نوشته اند؛ منظورم همان حدیث معروف است که مى گوید: «فیملاءالارض به قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما» 5 زمانى که دنیا سرشار از ظلم و جور مى شود، خداوند به نیرو و وجود مقدس مهدى (ع) ورق را برمى گرداند. معلوم مى شود که در آن زمان ارتباط مردم با دین و خدا سست شده است و کسى آشکارا دعوى دیانت نمى کند. آنجا هم که فرمود: «لایستطیع احد ان یقول ربى الله» نه اینکه کسى در خانه خود چنین جراتى ندارد، خیر، یعنى کسى آشکارا و در حضور همگان چنین سخنى بر زبان نمى آورد.

موعود: در اول صحبتهایتان فرمودید خداوند به هنگام ظهور دست حضرت را بر سر مردم مى گذارد و بدین وسیله عقلهاى آنها کامل مى شود، این به چه معناست؟

آیت الله گرامى: این دست ممکن است، دست قدرت باشد. یعنى امام به مردم رشد فکرى مى دهد و آنها را براى ظهور آماده مى کند و ممکن است، خداوند شرایط اجتماعى را طورى کند که مردم خودشان بتدریج رشد فکرى پیدا کنند.

موعود: اگر این طور باشد، پس همیشه براى ظهور وقت مناسبى است، چون خداوند مى تواند هر وقت که بخواهد مردم را آماده کند.

آیت الله گرامى: خیر. این طور نیست. عنایت در عالم طبیعت مجراى طبیعى دارد. ارزش این کار به این است که مردم خودشان آماده بشوند. یعنى بعد از دیدن انواع و اقسام حکومتها و یاس از همه مدعیان عدالت، چشم به ایشان بدوزند. خداوند که نمى خواهد معجزه کند. اگر بنا بر معجزه باشد، شکل قضایا خیلى فرق مى کند. مردم باید بفهمند و آن چنان انتظار ظهور را بکشند که عاشق به انتظار معشوق مى نشیند، والا انقلاب نخواهد بود فقط یک قدرت نمایى از سوى خداوند است.

موعود: در دو قرن و نیمى که امامت شیعه در میان مردم حضور داشت، نحوه ارتباط مردم با ایشان و چگونگى حضور امام در جامعه خیلى متفاوت است. یعنى ارتباط بتدریج کم و کمتر مى شود. تا آنجا که «مسعودى» نقل مى کند: حضرت هادى (ع) حتى با خواص یارانشان از «وراى حجاب» سخن مى گفتند. 6 آیا این بدان معناست که هر چه جلوتر مى آییم سزاوارى مردم براى درک حضور و ملاقات با امام زمان خود کمتر مى شده است؟

آیت الله گرامى: تاریخ ما از این جهت فراز و نشیبهاى شگفت انگیزى دارد. مثلا در سالهایى که حضرت زین العابدین (ع)، امام بودند، شمار شیعیان خیلى اندک بود، به طورى که مى توان آنهارا شمرد. به همین خاطر امام سعى مى فرمودند خودشان بیرون بیایند، چون اصلا کسى سراغ ایشان نمى رفت. امام این وضعیت اسفبار را با حضور خود در میان مردم جبران مى کردند. اینکه نوشته اند امام سجاد (ع) روزى از بازار عبور مى کردند، دیدند که قصابى سر گوسفندى را مى برد؛ از او پرسیدند آیا به او آب داده بودى یا نه؟ و یا دیگر حکایتهاى که از آن حضرت نقل شده است همه به خاطر این بوده که با گفتگو و حضور فعال در کوچه و بازار مردم را متوجه غفلت خودشان کنند. امام مى خواست از طریق یادآورى ماجراى کربلا، مردم را بیدار کنند و بیشتر از این هم در آن زمان ممکن نبود. یک وقتهایى هم دعایى را به کسى تعلیم مى دادند تا با زبان دعا معارف شیعى را زنده نگهدارند.

فقط در دوران امامت حضرت امام محمد باقر و امام صادق (ع) قدرى گشایش بود. آن هم نه در همه سالهاى حیات آن بزرگواران چون همه شنیده ایم که کسى مى خواست در مورد مسأله اى که برایش پیش آمده بود از امام استفسار کند، هر چه کرد نتوانست به امام صادق (ع) دست پیدا کند. آخر مجبور شد در هیات خیارفروش به خانه امام بیاید و مشکل خود را با آن حضرت در میان بگذارد.

غیبت براى همه امامان ما بوده است، به این معنا که آن بزرگواران همه در حصر و حبس بودند. بعضى کمتر، بعضى بیشتر. حتى امام رضا (ع) که بظاهر از همه آزادتر بودند، خیلى تقیه مى کردند. وقتى به آن حضرت گفتند گروهى از شیعیان شما از قم آمده اند براى زیارت و ملاقات با شما، امام آنها را دو ماه منتظر نگاهداشت. بعد که خیلى برایشان پیغام دادند که شیعیان شما منتظرند. امام فرمود: این قدر نگویید شیعه، شیعه؛ «انما الشیعة من شایع علیا»؛ شیعه، پیرو على (ع) است. در واقع امام مى خواست تحزب را بشکند و از ایجاد این تصور که شیعیان به عنوان یک حزب مشغول فعالیت هستند، جلوگیرى کند. چرا که در غیر این صورت گرفتار اذیت و آزار مامون مى شدند.

در زمان امام جواد، امام هادى و امام عسکرى: که همگى در زمان خود به ابن الرضا مشهور بودند اوضاع خیلى بدتر شد. اینها همه همان غیبت است.
وقتى هم که ماه مهدى (ع) به برج امامت رسید، امام با غیبت صغرا زمینه را براى غیبت طولانى خود آماده کردند. این غیبتهاى پى در پى به علت بى ظرفیتى و نالایقى مردم بود.

موعود: اگر بپذیریم که حضور و غیبت امام (ع) در جامعه رابطه مستقیم با شایستگى هاى مردم دارد، براى آماده سازى و ایجاد زمینه مساعد جهت ظهور حضرت، چه باید کرد؟

آیت الله گرامى: این مسأله هم مثل هر مسأله دیگر نیاز به دو نوع تمرین دارد: فکرى و عملى. تمرین عملى، با تبلیغ عدالت اسلامى و شناساندن حقیقت دین صورت مى پذیرد. این تصور غلطى است که بعضى فکر کرده اند آمادگى براى ظهور یعنى آوردن چند سلاح گرم و سرد به خانه! تبلیغ و آمادگى براى ظهور، آراسته شدن به عدالت و دادگسترى است. همه باید این نوع آمادگى را پیدا کنند؛ یعنى خودشان را به عدل و قسط بیارایند، از مردم عادى گرفته تا سران مملکت. اینکه مى بینیم امام راحل بعد از رحلت فقط یک خانه کوچک در قم داشتند، معلوم مى شود که ایشان خودشان را براى ظهور آماده کرده بودند. سرباز امام زمان بودن، سنخیت مى خواهد؛ سنخیت و هماهنگى با امام در عدالت و گرنه تهیه سلاح که از هر کسى ساخته است.

«سید قطب» در کتاب «عدالت اجتماعى در اسلام» نقل مى کند که کسى امام على (ع) را در یکى از مناطق ییلاقى کوفه دید که از سرما مى لرزد. بعد به امام گفت: چرا لباس پشمى نمى پوشید؟ حضرت فرمود: ندارم. گفت: شما که رئیس مملکت پهناور اسلامى هستید و همه سرمایه هاى کشور در اختیار شماست. امام فرمود: در اختیار من هست ولى مال من نیست. امام در زمان ظهورشان از مردم توقع عدالت دارند. کسى فکر نکند که امام مثلا فقط از مردم مى خواهد که میگسارى نکنند. اینکه کار مهمى نیست. امام از همه مى خواهند حلال و حرام را رعایت کنند، هر کسى به حق خود قانع باشد و ....

یکى از دوستان ما مى گفت که کسى در حضور یکى از مراجع گفت: خدا کند که امام زمان (ع) زودتر ظهور کند. آن مرجع بزرگوار گفت: آقا بیایند چه مى شود؟ گفت: وضع ما بهتر از این مى شود. فرمودند: از کجا معلوم که وضع تو بهتر مى شود. تو خیال مى کنى وقتى امام تشریف بیاورند، تو را مى کنند مرجع و صاحب رساله و اعتبار؟ ممکن است به شما بگویند برو خیابانها را جارو کن!

به هر حال آنچه مسلم است این است که با تشریف فرمایى امام زمان (ع) هر کسى در مکان و جایگاه شایسته خود مى نشیند و این براى خیلى ها سخت خواهد بود. به خاطر همین مهمترین فعالیت براى آماده سازى و ایجاد زمینه براى ظهور حضرتش، عادت دادن عوام و خواص به عدل است. چون مردمى که به عدالت تن ندهند، تحمل حکومت مهدى (ع) بر آنها سخت خواهد بود.

مسلمانها یک بار امتحان خود را در زمان حکومت عدل على (ع)، پس داده اند. ما هنوز دقیقا نمى فهمیم که چرا على (ع) آهن گداخته را به دست عقیل نزدیک کرد. حداقل من نمى فهم. عقیل واقعا نیازمند بود، حضرت مى توانست یک کارى براى او بکند، دست کم مى گفت: برادر! مرا ببخش، ندارم. چرا آهن گداخته را به رخ او کشید؟ چون اینها را نمى فهمیم مى افتیم به جان سند روایات؛ یک جورى روایت را انکار مى کنیم.

امیرالمؤمنین (ع) در عهدنامه مالک مى فرماید: «مالک! خواص را دور خودت جمع نکن. عوام را بگیر». 7
اینها فرازهایى از تاریخ ما هستند که باید آینده را با آنها روشن کرد. عادل‏ بودن و به مردم درس عدالت دادن کار هرکسى نیست. غیر از مراتب علمى است که هر کس با چند سال زحمت و مطالعه بدان دست بیابد. من از سالهایى که خدمت امام مى رسیدم براى درس، خاطره اى دارم که به نظر من خیلى غیر عادى بود. خدا رحمت کند حضرت امام را، ایشان در مسجد اعظم قم درس فقه مى گفتند. گوشه مسجد چند تا طلبه هم با صداى بلند مباحثه مى کردند. شاگردان امام دائما به آنها تذکر مى دادند و گاهى هم اعتراض مى کردند. امام بر آشفت و گفت: «به آنها چه کار دارید؟ اگر آنها از ما زودتر آمده باشند، ما نمى توانیم مانع مباحثه آنها بشویم». این براى ما غیرمعمول بود. چون یک طرف امام بود و طرف دیگر چند تا طلبه ساده و بى اسم و رسم. منظور اینکه باید تمرین عملى داشت و تمرین عملى نزدیک شدن به عدل است.

یکى از کسانى که در این مقام خیلى آمادگى زیاد و وجود با برکتى داشت، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى بود. ایشان خیلى موفق بود. من توفیق آن بزرگوار را در اخلاص و توسلش به اهل بیت (ع) مى دانم. مى گویند وقتى سامرا مشرف بودند، شبهاى تاسوعا و عاشورا خودش طلبه ها را جمع مى کرد، مى رفت میان آنهاسینه مى زد، و مثل هر شیعه ساده و بى پیرایه اى عزادارى مى کرد. قم هم که بودند شبیه همین کارها را داشتند. در مورد آقاى بروجردى من خودم یادم هست که ایشان از مدرسه فیضیه، جلوى عزاداران به راه مى افتادند و از طرف دارالشفا مى آمدند داخل صحن آستانه. مرحوم حاج شیخ، شهریه طلبه هاى ایرانى را از طرف مرحوم میرزاى شیرازى مى دادند. سرمایه زیادى بود. با این وجود در همه این مدت یک عبا براى خودشان نخریدند و همیشه با همان عباى پاره سر درس حاضر مى شدند. این یعنى همان تمرین عملى که عرض مى کردم.

اما تمرین فکرى، با خواندن زیارت نامه هایى مانند «جامعه کبیره» «دعاى ندبه» و «عهدنامه» است. نباید میان جملات زیارات، حرف دیگرى زد، تصنیف خواند و یا سخنرانى کرد. چون آن تمرین فکرى لازم را بر هم مى زند. سند این دعاها محتواى آنهاست. اینها از باب «قضایا فیاساتها معها» است، یعنى نیازى به سند ندارند.

آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وى رو متاب‏
انتظار فرج یک تمرین فکرى است. اگر نگوییم متواتر، دست کم مستفیض است که «افضل اعمال امتى، انتظار الفرج من الله عزوجل.» 8 در روایت دیگرى که اهل سنت هم نقل کرده اند، مسلمانان صدر اسلام وقتى مى خواستند از هم جدا بشوند، سوره «والعصر» را مى خواندند. الان ما در چنین وقتى به یکدیگر مى گوییم خداحافظ، بعضى مى گویند «یا على». ممکن است گروهى بگویند: «به امید دیدار» و ... اما در زمان رسول الله مردم سوره والعصر را براى هم مى خواندند؛
«وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ».
یعنى الان که از هم جدا مى شویم یادمان باشد که مشکلات بسیار است، ما باید همدیگر را به صبر و عمل صالح سفارش کنیم، بى صبر و استقامت راه به جایى نخواهیم برد. انتظار فرج، باید شعار شیعه باشد. یعنى همواره همدیگر را به انتظار و یادآورى فرج و ظهور امام دعوت کنیم.

چرا پیشینیان ما روزهاى جمعه با اسب و سلاح از شهر خارج مى شدند. این یک کار نمادین و تمثیلى بود. براى اینکه یادشان نرود که فرج و ظهورى در راه است. حرمت نهادن به مراجع، همین فلسفه را دارد. ما به این بزرگان احترام مى گذاریم، تکریم مى کنیم چون امام اینها را نواب خود خوانده است. حضرت مهدى (ع) خودشان فرموده اند که در حوادث به اینها مراجعه کنید. احترام به این نایبان، زمینه اى است براى گردن‏ نهادن در برابر حکومت مهدى (ع). باید از همین جاها شروع کرد. اینها همان تمرینهاى فکرى و عملى است که مى گفتم.

موعود: تحلیل شما از 313 نفرى که در رکاب امام هستند چیست؟

آیت الله گرامى: ممکن است منظور از این 313 نفر، سران باشند، نه همه یاران حضرت، خود ظهور همراه با اعجازهایى است. نه اینکه همه وسایل از غیب آماده مى شود. اما ظهور حضرت با عجایب و غرایبى توام خواهدبود. غیر از ظهور خیلى چیزهاى دیگر که مربوط به ایشان مى شود، معجزه است. خود تولد حضرت همین طور بود. در کتاب «الکامل» ابن اثیر و «تاریخ عرب و روم» به قلم فضلیوف روسى که دکتر شعیره ترجمه کرده، آمده است که در سالهاى 244 تا 248 ق جنگهایى بین سپاه اسلام و روم شرقى (بیزانس) در گرفت. در آن سالها امام عسکرى (ع) شانزده ساله بودند. امام هادى (ع) ایشان را به خواهرشان، حکیمه خاتون، سپردند. امام زمان (روحى فداه) سال 255 تولد یافتند. این تاریخها کاملا با هم همخوانى دارند. هانرى کربن هم در کتاب «امام المنتظر» اینها را مى گوید، و از مادر حضرت «نرگس خاتون» به شاهزاده رومى یاد مى کند، بعد هم همه قصه را همان طور که همه شنیده ایم مى گوید. ببینید اینها قابل پیش بینى و تحلیل نیست. یک تقدیرى در کار است که یک خانم از بیزانس بیاید عربستان، آنجا با یکى از فرزندان رسول خدا (ع) ازدواج بکند و ... تقدیر چه بوده و چرا این طور شده است؟ ما نمى دانیم. منظورم این است که حیات، غیبت و ظهور حضرت همه اش غیر عادى است و این ذخیره الهى کاملا از طرف خداوند اداره مى شوند.
یکى از مراجع معاصر در سال 1343 یا 1344 به بنده فرمودند: امام به زودى ظهور مى کنند. من عرض کردم: ولى بسیارى از علایم هنوز دیده نشده است. ایشان فرمودند: همه این علایم ممکن است ظرف دو سه ماه ظاهر شوند. یعنى این امکان و احتمال است که به طور جهشى همه علایم تحقق بیابد و یا ممکن است همان روال طبیعى و تدریجى خود را طى کند. به هر حال انسان کاملى که زندگى، تولد و همه آنچه به ایشان مربوط است با اعجاز و خرق عادت توام بوده، ظهورشان نیز ممکن است به همین منوال باشد.

موعود: در روایات علایم بسیارى براى ظهور ذکر شده، اما تطبیق آنها همیشه مسأله است. ما بسیارى از اتفاقات زمان خودمان را به علامت ظهور تفسیر مى کنیم. اما باید ابتدا یک معیار و دستگاه معرفتى براى این تطبیق ها به وجود آورد.

آیت الله گرامى: در تطبیق علایم باید خیلى وسواس داشت. تعیین مصداق قطعى براى علایم کار آسانى نیست. خیلى از این تعیین مصداقها، همراه با گرایشهاى فکرى، سیاسى است. همین روایت «رجل من اهل قم یدعواالناس الى الحق ...» 9 را تا به حال بر بسیارى از بزرگان تطبیق کرده اند. یک وقتى مى گفتند منظور نواب صفوى است. گاهى با آقاى بروجردى تطبیق مى کردند و اخیرا هم آن را با مرحوم امام تطبیق کرده اند. نمى توان در تعیین مصداق قاطعانه سخن گفت.

کسروى در کتاب خود که درباره مشروطه است مى گوید: در تهران طرفداران استبداد و مشروطه خواهان میتینگهایى داشتند و هر کدام در آن گردهمایى ها از روایات و آیات براى استحکام و تبلیغ خود استفاده مى کردند.

موعود: از وظایف شیعیان در عصر غیبت بگویید.

آیت الله گرامى: مهمترین وظیفه همان عمل به فرموده امام (ع) است: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الى رواة احادیثنا فانهم حجتى علیکم و انا حجة الله علیهم» 10
در هر مسأله اى باید رفت سراغ مراجع. احترام به آنان، احترام به ولى عصر (ع) است.

امام در مکاتبه اى که با «اسحاق بن یعقوب» دارند، مى فرمایند: در «حوادث واقعه» به ایشان (مراجع و روات احادیث) مراجعه کنید. بعضى گفته اند، مراد امام از حوادث واقعه، روابط سیاسى است. حوادث سیاسى، جزیى از مسایل دینى ماست. اگر منظور از سیاست، اداره کشور به نحو شرعى و دینى است، این سیاست، عین دیانت است، سیاستى که ما آن را نفى مى کنیم، دغل بازیهاى سیاستمداران بى دین است.

بنابراین اساسى ترین وظیفه مسلمانان در عصر غیبت، ایجاد پیوند و ارتباط با نایبان حضرت است. حتى تکریم و احترام این بزرگان، موجب بخشودگى گناهان مى شود. چون احترام به پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) چنین ارمغانى دارد. در سوره حجرات مى خوانیم:
«إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ» 11
کسانى که پیش پیامبر خدا صدایشان را فرو مى کشند، همان کسانى هستند که خدا دلهایشان را براى پرهیزگارى امتحان کرده است آنان را آمرزش و پاداشى بزرگ است.
این آیه در مورد احترام به پیغمبر (ص) است. احترام به مراجع هم به نوعى احترام و حرمت نهادن به پیامبر (ص) است. هر قدر که مراجعه به ایشان بیشتر باشد، در واقع امام زمان (ع) مرکزیت و محوریت بیشترى در جامعه پیدا مى کنند.

یک وظیفه مهم دیگر ما، ذکر دائم تاریخ مربوط به حضرت است. این وضعیت خوبى نیست که مردم- حتى اهل علم- اطلاعات دقیق و گسترده اى راجع به ایشان ندارند. ما باید حتى از نواب ایشان هم کاملا آگاه باشیم. اسمهایشان، سیره، تاریخشان و ... هر چیزى که به نحوى با حضرت مربوط مى شود باید مورد مطالعه و دقت قرار بگیرد. از علماى بزرگى که با دعاى امام متولد شده اند، مانند شیخ صدوق تا وقایع مربوط به مسجد جمکران. مثلا اینکه چرا شبهاى چهارشنبه مردم به جمکران مى روند؟ اینها همه یک ریشه هایى دارد که به اندیشه مهدویت کمک مى کند. طریقه ارتباط با حضرت، افرادى که به حضورشان شرفیاب شدند و عنایت خاصه ایشان به برخى از بزرگان در گذشته و حال، همه باید مورد توجه قرار گیرند.

موعود: اگر کسى مدعى ملاقات با حضرت ولى عصر (ع) شد، وظیفه ما در رابطه با او چیست؟ آیا اصلا ملاقات باحضرت در زمان غیبت ممکن است؟ اگر امکان دارد. شیعیان براى درک حضور ایشان چه باید بکنند؟

آیت الله گرامى: مسأله ملاقات با حضرتشان مثل ماجراى احضار روح نیست که برخى معتقد به حرمت آن باشند و بعضى هم مانند حضرت امام قدس سره آن را سحر بدانند. یعنى این طور نیست که بشود با ورد و کلمات مخصوص حضور ایشان را درک کرد. حضرت بر همه اشراف دارند. در یکى از دعاها مى خوانیم که «بیمنه رزق الورى» 12 به یمن وجود ایشان است که به موجودات روزى مى رسد. «ورا» یعنى همه آفریدگان، اختصاصى به موجودات طبیعت، مسلمانان و یا شیعیان ندارد «رزق» هم اعم از رزق مادى و معنوى است حتى جبرئیل هم روزى خوار ایشان است. و از برکت وجود ایشان استفاده مى کند. بنابراین ملاقات با حضرت به عنوان یک «رزق معنوى» با عنایت و توجه ایشان صورت مى گیرد و صلحا، اولیا و وابستگان مى توانند دیده به دیدار ایشان بگشایند. هر کسى به اندازه شایستگى خود به نوعى ایشان را مى بیند. کسى ممکن است ایشان را ببیند اما نشناسد، کسى دیگر مى بیند و مى شناسد، بعضى ها هم نمى توانند با چشم سر ببینند، باید چشمهایشان را روى هم بگذارند تا بتوانند، تمثال ایشان را نظاره کنند. بعضى ممکن است که ایشان را ببینند، اما فقط حس مى کنند، که این شخص از اهل بیت است و نفهمند که خود آقاست. گاهى افراد بسیار معمولى و ساده محضر امام را درک مى کنند. همه کم و بیش شنیده ایم که چه کسانى به شرف ملاقات با امام زمان نایل شده اند. بعضى از این ملاقات کنندگان، خیلى انسانهاى ساده و معمولى هستند.

من خودم در نوشته هاى مرحوم حاج عبدالحسین حائرى دیدم که نوشته اند یک روز رفتم در مغازه عطارى بوى خوشى به مشامم خورد، خیلى بوى عجیبى بود. نگاهى به عطار کردم و پیش خودم گفتم که این بو نمى تواند طبیعى باشد. عطار به من اشاره کرد که ساکت باش و بمان. وقتى همه مشتریها رفتند، به من گفت امروز آقا اینجا تشریف داشتند.
باید لیاقت حضور داشت، با ورد و الفاظ پى در پى نمى شود به چنین سعادتى نایل شد.
دیدن روى تو را دیده جان بین باید/ وین کجامرتبه چشم جهان بین من است

مى گویند اویس قرنى هرگز پیغمبر را ندید اما چهره حضرت را بخوبى توصیف مى کرد. اما روایتى که مى گوید مدعیان ملاقات را تکذیب‏ کنید، به نظر مى رسد که منظور ترتیب اثر ندادن است. نه اینکه دروغ است، نه، شما طورى عمل کنید که اگر دروغ بود، از عقیده شما سوء استفاده نشود، ما مى بینیم و مى دانیم که خیلى ها از این طریق دکان باز کردند و از مردم معتقد و علاقه مند به امام سوءاستفاده ‏ها کردند. اما:
تا نباشد راست کى باشد دروغ؟
آن دروغ از راست مى گیرد فروغ‏

ما هیچ وقت نمى توانیم منکر ارتباط کسانى مانند سید بحرالعلوم با امام بشویم. روایت ناظر به این معناست که شما ترتیب اثر ندهید؛ اگر راست باشد، فضیلتى است براى ملاقات کننده، و اگر دروغ باشد، وقتى شما اعتنا نکرده باشید، مفسده اى به بار نمى‏آورد.

موعود: بنابراین براحتى نمى توان هر ادعایى را در این رابطه پذیرفت. چون همانطور که فرمودید ملاقات موقوف به لیاقت است.

آیت الله گرامى: همین طور است. چنین ادعایى از کسى مانند شیخ مفید و یا بحرالعلوم پذیرفته است. اما نباید ساده لوحانه هر ادعایى را پذیرفت و گردن نهاد. ما مى دانیم که آدمى مانند مثلا حاج شیخ عبدالکریم حائرى آدمى نبود که بخواهد ریا کند یا دکان باز کند، اگر ایشان بگوید که من امام را ملاقات کرده ام، چه دلیلى براى انکار مى ماند.
مرحوم حاج آقا بزرگ حائرى از قول پدرشان (حاج شیخ) نقل مى کنند که استاد ما مرحوم حاج سید محمد فشارکى در قضیه تنباکو خیلى به مرحوم میرزا فشار مى آوردند، یعنى از ایشان مى خواستند که هر چه زودتر فتواى تحریم را اعلام کنند. یک بار هم با کمال احترام از ایشان مى خواهند که جدا از ارتباط استاد و شاگرد، بتوانند حرفشان را بى پرده بزنند. بعد مى گویند: من فکر مى کنم شما از ناصرالدین شاه مى ترسید که اقدامى نمى کنید. چون قضیه تنباکو مدتى طول کشید. ظاهرا مرحوم میرزا در فکر هماهنگى با همه علماى بلاد بودند، که یک وقت کسى خلاف نظر ایشان اقدامى نکند و فتوا نشکند. مرحوم میرزا به مرحوم فشارکى فرمودند: من از چیزى نمى ترسم. اما مى خواستم با نظر مبارک امام عمل کنم، به خاطر همین سه روز روزه گرفتم و امروز رفتم در سرداب سامرا و این را آوردم. حالا معلوم نیست که منظورشان این بود که فتوا به دستخط امام بوده، یا ایشان املا فرموده اند و میرزا نوشته است.
اینگونه عوالم است که طلبگى را مقدس و شیرین مى کند و گرنه درس و بحث که ارزش این حرفها را ندارد. بى ارتباط و توجه به مقام مقدس حضرت مهدى (ع) از این همه درس و مباحثات، چیزى جز اتلاف عمر نصیب کسى نمى شود.
از قیل و قال مدرسه حالى دلم گرفت/ یک چند نیز خدمت معشوق و مى کنم‏
خداوند همه ما را در غیبت و ظهور مهدى (ع) لایق سربازى و فداکارى در راه اهداف مقدسشان بگرداند.
موعود: از حضور عالمانه و صبورانه شما در این گفتگو کمال سپاس و امتنان را داریم.
آیت الله گرامى: براى شما و نشریه موعود آرزوى موفقیت مى کنم.
پى‏نوشتها:
______________________________
(1). کلینى، محمدبن یعقوب، الکافى، 1365، ج 1، ص 25، ح 21، دارالکتب الاسلامیة، تهران، الصدوق، ابوجعفر محمدبن على بن الحسین، کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 675، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1395 ق.
(2). سوره حشر، آیه 7
(3). سوره توبه، آیه 34
(4). متن روایت چنین است: «مایکون هذاالامرحتى لا یبقى صنف من الناس الا و قد ولوامن الناس، حتى لایقول قائل: انا لو ولینا لعدلنا، ثم یقوم القائم بالحق و العدل»، النعمانى، محمدبن ابراهیم، الغیبه، ص 274، ح 53، مکتبة الصدوق، تهران.
(5). الصدوق، ابوجعفرمحمدبن على بن الحسین، همان، ج 1، ص 257.
(6). ر. ک: المسعودى، على بن حسین، اثبات الوصیة، چاپ سنگى، ص 262.
(7). ر. ک:، فیض الاسلام، سیدعلى نقى، ترجمه و شرح نهج البلاغه، نامه 53، ص 996.
(8). المجلسى، مولى محمدباقر، بحارالانوار، ج 52، ص 128، مؤسسه وفا، بیروت، 1403 ق.
(9). المجلسى، مولى محمدباقر، همان، ج 60، ص 216، متن کامل روایت چنین است:
«رجل من اهل قم یدعواالناس الى الحق، یجتمع معه قوم کزیرالحدید، لاتزلهم الریاح العواصف، و لایملون من الحرب، و لا بجبنون، و على الله یتوکلون، والعاقبة للمتقین.»
(10). المجلسى، مولى محمد باقر، همان، ج 53، ص 181.
(11). سوره حجرات، آیه 3.
(12). ر. ک: قمى، شیخ عباس، مفاتیح الجنان: دعاى عدیله‏