واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

براى آماده سازى زمینه مساعد جهت ظهور حضرت (عج)، همه باید خودشان را به عدل و قسط بیارایند

نقش مردم در نسبت با موعود آخرالزمان و ظهور منجى آخرین‏

در محضر آیت الله محمّدعلى گرامى‏


موعود: نقش مردم در ایجاد زمینه غیبت حضرت ولى عصر (ع) چگونه است؟ به بیان دیگر آیا عدم حضور امام میان مردم، معلول عدم آمادگى و شایستگى مردم است یا ریشه در مشیت الهى دارد؟

آیت الله گرامى: قطعا آمادگى مردم دخیل است. باید پیش از هر چیز یک پذیرش عمومى مهیا باشد. عدالت آن بزرگوار، چیزى نیست که حتى گروههایى از خواص مردم تحمل آن را داشته باشند. این ماجرا در تاریخ تکرار شده است. در زمان حکومت حضرت على (ع) بسیارى از نزدیکان امام از عدالت آن حضرت به سمت معاویه فرارى شدند. در روایت است که وقتى حضرت ظهور مى کند، خداوند دست ایشان را بر سر مردم مى گذارد و عقول آنها را به کمال مى رساند.
«اذا قام قائمنا وضع الله یده على روس العباد و جمع بها عقولهم و کملت به احلامهم» 1
معلوم مى شود که پیش از ظهور، اندیشه ها نارس و ناقص بوده اند.

این نارسایى در عقول برمى گردد به درک مردم از خدا، از هستى، از عدالت و خیلى چیزهاى دیگر. معناى دیگرى هم براى این حدیث مى توان در نظر گرفت و آن اینکه که هنگام تولد حضرت و زمان شهادت پدر گرامى شان، امام حسن عسکرى (ع)، زمانه به هیچ روى آمادگى پذیرش حضرت قائم (ع) را نداشت، هم مردم و هم حکومت صلاحیت درک امام را نداشتند. شاید به خاطر همین بود که بردن اسم حضرت ممنوع بود، براى اینکه اصلا کسى از حاکمان نفهمد که چنین شخصیتى میان شیعیان وجود دارد. اما اگر دلیل عدم ذکر نام ایشان از باب حرمت نهادن به وجود مقدسش باشد، شامل همه مردم از همان ابتدا تا حال مى شود. ممکن است کسى بگوید اگر چنین دلیلى دارد، پس چرا ذکر نام پیامبر (ص) جایز است؛ چون احترام ایشان نیز از واجبات است؟ این برمى گردد به حکومت حضرت مهدى (ع). حکومت حضرتش، غیر از حکومت پیامبر (ص) است. این یک حکومت دیگرى است که به لحاظ شرایط زمانى خاص است.

به هر حال یکى از دلایل عدم جواز ذکر نام حضرت همان تقیه است. حکومت که مخالف بود؛ مردم هم همه شیعه نبودند، شیعه ها هم گرفتار اختلافات سختى شده بودند. گروههاى بسیارى در میان شیعیان بودند که عقاید انحرافى پیدا کرده بودند و فرقه محسوب مى شدند. بسیارى از این انشعابات از امام هفتم به بعد بود. اینکه در میان ما رسم است که پس از سلام به سیدالشهداء (ع) به امام رضا (ع) و بعد از آن به امام زمان (ع) سلام مى کنند، علتش همان اختلافاتى است که در مورد آنها پدید آمد و ما مى خواهیم با چنین سلامهایى در واقع خطمشى عقیدتى- سیاسى خودمان را ترسیم کنیم؛ یعنى در عین تولى به آن بزرگواران، از مخالفان آنان تبرى مى کنیم و اعلام برائتى است از کسانى که در امامت این سه بزرگوار تردید دارند.

منتها بعدها اوضاع قدرى بهتر شد، بخصوص با تشکیل حکومتهاى شیعى مثل «آل بویه» و «صفویه»، تشیع پر و بال گرفت و بیش از پیش اظهار وجود کرد. این حکومتها نقش مؤثرى در گستردگى و استحکام تشیع در ایران و در دنیا داشتند. البته اینها همه در حد اهتمام به ظواهر بود. چون اگر واقعا به احکام اسلام رعایت وعمل شود، خیلى ها بریده مى شوند. شما ببینید در میان احکام اسلامى، دستوراتى است که واقعا عمل به آنها در حال حاضر سخت است، یعنى براى ما که تا حالا تن به آنها نداده ایم سخت است. مثلا اینکه اگر کسى از سوراخ دیوار به درون خانه اى نگاه کند، صاحبخانه حق دارد چشم او را کور کند، درحال حاضر چقدر قابل پذیرش و عمل است. همانها که مى گویند ما درد دین داریم، تا چه اندازه آمادگى عمل به این احکام را دارند. آن وقت مى آییم و مى گوییم که خیر، این احکام طور دیگرى هستند و باید آنها را با زمانه وفق داد. آیا تکالیف ما این است؟ تفسیر دیگرى دارند؟ یا ما از واقعیتهاى دین خیلى فاصله گرفته ایم؟ مثلا هنوز کسانى هستند که باور ندارند جمع ثروت (فى حد ذاته) منعى ندارد، اینها ممکن است با تمسک به آیاتى مانند «... کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ» 2 و یا آیه‏ «وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ» 3 (آیه کنز) بخواهند خط و مشى دیگرى در جامعه ترسیم کنند. اما حقیقت دین چیز دیگرى است و ما مى خواهیم همه این حقایق را با حال و هواى خودمان مطابق کنیم.

در روایتى که هم نعمانى در کتاب «الغیبة» و هم شیخ صدوق در «اکمال الدین» آن را نقل کرده اند آمده است که: «خداوند پیش از ظهور حکومت را میان گروههاى مختلف مى گرداند تا کسى مدعى نشود که اگر حکومت و دولت دست ما بود بهتر عمل مى کردیم». 4 بنابر مفاد حدیث دیگرى «هر قدر که امر نزدیک شود، تقیه سخت و شدیدتر مى شود»؛ «کلما قرب هذاالامر اشتدت التقیه»، حالا این امر، ظهور است یا تولد حضرت، اختلاف است.

من پیش از اینها یک روایتى در ذهنم بود که هر چه مى گردم ماخذ آن را پیدا نمى کنم. روایت این است: «سیاتى على الناس زمان لا یستطیع احد ان یقول ربى الله»
زمانى بر مردم خواهد رسید که کسى نتواند بگوید پروردگار من خداست. مضمون این روایت آن نیست که وقتى خواهد آمد که کسى یاراى استقامت در مسیرالله را ندارد، چون این «سیاتى» نمى خواهد، الان هم کمابیش این طور است. «زمانى خواهد آمد» یعنى وضعیت خاصى است که در برهه هایى از زمان مصداق دارد.

راجع به اینکه فساد و جور زمین را چنان مى گیرد که از عدالت خبرى نخواهد بود، روایت متواترى از سوى شیعه نقل شده است و گروهى از محدثان اهل تسنن هم در کتابهاى‏ خود نوشته اند؛ منظورم همان حدیث معروف است که مى گوید: «فیملاءالارض به قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما» 5 زمانى که دنیا سرشار از ظلم و جور مى شود، خداوند به نیرو و وجود مقدس مهدى (ع) ورق را برمى گرداند. معلوم مى شود که در آن زمان ارتباط مردم با دین و خدا سست شده است و کسى آشکارا دعوى دیانت نمى کند. آنجا هم که فرمود: «لایستطیع احد ان یقول ربى الله» نه اینکه کسى در خانه خود چنین جراتى ندارد، خیر، یعنى کسى آشکارا و در حضور همگان چنین سخنى بر زبان نمى آورد.

موعود: در اول صحبتهایتان فرمودید خداوند به هنگام ظهور دست حضرت را بر سر مردم مى گذارد و بدین وسیله عقلهاى آنها کامل مى شود، این به چه معناست؟

آیت الله گرامى: این دست ممکن است، دست قدرت باشد. یعنى امام به مردم رشد فکرى مى دهد و آنها را براى ظهور آماده مى کند و ممکن است، خداوند شرایط اجتماعى را طورى کند که مردم خودشان بتدریج رشد فکرى پیدا کنند.

موعود: اگر این طور باشد، پس همیشه براى ظهور وقت مناسبى است، چون خداوند مى تواند هر وقت که بخواهد مردم را آماده کند.

آیت الله گرامى: خیر. این طور نیست. عنایت در عالم طبیعت مجراى طبیعى دارد. ارزش این کار به این است که مردم خودشان آماده بشوند. یعنى بعد از دیدن انواع و اقسام حکومتها و یاس از همه مدعیان عدالت، چشم به ایشان بدوزند. خداوند که نمى خواهد معجزه کند. اگر بنا بر معجزه باشد، شکل قضایا خیلى فرق مى کند. مردم باید بفهمند و آن چنان انتظار ظهور را بکشند که عاشق به انتظار معشوق مى نشیند، والا انقلاب نخواهد بود فقط یک قدرت نمایى از سوى خداوند است.

موعود: در دو قرن و نیمى که امامت شیعه در میان مردم حضور داشت، نحوه ارتباط مردم با ایشان و چگونگى حضور امام در جامعه خیلى متفاوت است. یعنى ارتباط بتدریج کم و کمتر مى شود. تا آنجا که «مسعودى» نقل مى کند: حضرت هادى (ع) حتى با خواص یارانشان از «وراى حجاب» سخن مى گفتند. 6 آیا این بدان معناست که هر چه جلوتر مى آییم سزاوارى مردم براى درک حضور و ملاقات با امام زمان خود کمتر مى شده است؟

آیت الله گرامى: تاریخ ما از این جهت فراز و نشیبهاى شگفت انگیزى دارد. مثلا در سالهایى که حضرت زین العابدین (ع)، امام بودند، شمار شیعیان خیلى اندک بود، به طورى که مى توان آنهارا شمرد. به همین خاطر امام سعى مى فرمودند خودشان بیرون بیایند، چون اصلا کسى سراغ ایشان نمى رفت. امام این وضعیت اسفبار را با حضور خود در میان مردم جبران مى کردند. اینکه نوشته اند امام سجاد (ع) روزى از بازار عبور مى کردند، دیدند که قصابى سر گوسفندى را مى برد؛ از او پرسیدند آیا به او آب داده بودى یا نه؟ و یا دیگر حکایتهاى که از آن حضرت نقل شده است همه به خاطر این بوده که با گفتگو و حضور فعال در کوچه و بازار مردم را متوجه غفلت خودشان کنند. امام مى خواست از طریق یادآورى ماجراى کربلا، مردم را بیدار کنند و بیشتر از این هم در آن زمان ممکن نبود. یک وقتهایى هم دعایى را به کسى تعلیم مى دادند تا با زبان دعا معارف شیعى را زنده نگهدارند.

فقط در دوران امامت حضرت امام محمد باقر و امام صادق (ع) قدرى گشایش بود. آن هم نه در همه سالهاى حیات آن بزرگواران چون همه شنیده ایم که کسى مى خواست در مورد مسأله اى که برایش پیش آمده بود از امام استفسار کند، هر چه کرد نتوانست به امام صادق (ع) دست پیدا کند. آخر مجبور شد در هیات خیارفروش به خانه امام بیاید و مشکل خود را با آن حضرت در میان بگذارد.

غیبت براى همه امامان ما بوده است، به این معنا که آن بزرگواران همه در حصر و حبس بودند. بعضى کمتر، بعضى بیشتر. حتى امام رضا (ع) که بظاهر از همه آزادتر بودند، خیلى تقیه مى کردند. وقتى به آن حضرت گفتند گروهى از شیعیان شما از قم آمده اند براى زیارت و ملاقات با شما، امام آنها را دو ماه منتظر نگاهداشت. بعد که خیلى برایشان پیغام دادند که شیعیان شما منتظرند. امام فرمود: این قدر نگویید شیعه، شیعه؛ «انما الشیعة من شایع علیا»؛ شیعه، پیرو على (ع) است. در واقع امام مى خواست تحزب را بشکند و از ایجاد این تصور که شیعیان به عنوان یک حزب مشغول فعالیت هستند، جلوگیرى کند. چرا که در غیر این صورت گرفتار اذیت و آزار مامون مى شدند.

در زمان امام جواد، امام هادى و امام عسکرى: که همگى در زمان خود به ابن الرضا مشهور بودند اوضاع خیلى بدتر شد. اینها همه همان غیبت است.
وقتى هم که ماه مهدى (ع) به برج امامت رسید، امام با غیبت صغرا زمینه را براى غیبت طولانى خود آماده کردند. این غیبتهاى پى در پى به علت بى ظرفیتى و نالایقى مردم بود.

موعود: اگر بپذیریم که حضور و غیبت امام (ع) در جامعه رابطه مستقیم با شایستگى هاى مردم دارد، براى آماده سازى و ایجاد زمینه مساعد جهت ظهور حضرت، چه باید کرد؟

آیت الله گرامى: این مسأله هم مثل هر مسأله دیگر نیاز به دو نوع تمرین دارد: فکرى و عملى. تمرین عملى، با تبلیغ عدالت اسلامى و شناساندن حقیقت دین صورت مى پذیرد. این تصور غلطى است که بعضى فکر کرده اند آمادگى براى ظهور یعنى آوردن چند سلاح گرم و سرد به خانه! تبلیغ و آمادگى براى ظهور، آراسته شدن به عدالت و دادگسترى است. همه باید این نوع آمادگى را پیدا کنند؛ یعنى خودشان را به عدل و قسط بیارایند، از مردم عادى گرفته تا سران مملکت. اینکه مى بینیم امام راحل بعد از رحلت فقط یک خانه کوچک در قم داشتند، معلوم مى شود که ایشان خودشان را براى ظهور آماده کرده بودند. سرباز امام زمان بودن، سنخیت مى خواهد؛ سنخیت و هماهنگى با امام در عدالت و گرنه تهیه سلاح که از هر کسى ساخته است.

«سید قطب» در کتاب «عدالت اجتماعى در اسلام» نقل مى کند که کسى امام على (ع) را در یکى از مناطق ییلاقى کوفه دید که از سرما مى لرزد. بعد به امام گفت: چرا لباس پشمى نمى پوشید؟ حضرت فرمود: ندارم. گفت: شما که رئیس مملکت پهناور اسلامى هستید و همه سرمایه هاى کشور در اختیار شماست. امام فرمود: در اختیار من هست ولى مال من نیست. امام در زمان ظهورشان از مردم توقع عدالت دارند. کسى فکر نکند که امام مثلا فقط از مردم مى خواهد که میگسارى نکنند. اینکه کار مهمى نیست. امام از همه مى خواهند حلال و حرام را رعایت کنند، هر کسى به حق خود قانع باشد و ....

یکى از دوستان ما مى گفت که کسى در حضور یکى از مراجع گفت: خدا کند که امام زمان (ع) زودتر ظهور کند. آن مرجع بزرگوار گفت: آقا بیایند چه مى شود؟ گفت: وضع ما بهتر از این مى شود. فرمودند: از کجا معلوم که وضع تو بهتر مى شود. تو خیال مى کنى وقتى امام تشریف بیاورند، تو را مى کنند مرجع و صاحب رساله و اعتبار؟ ممکن است به شما بگویند برو خیابانها را جارو کن!

به هر حال آنچه مسلم است این است که با تشریف فرمایى امام زمان (ع) هر کسى در مکان و جایگاه شایسته خود مى نشیند و این براى خیلى ها سخت خواهد بود. به خاطر همین مهمترین فعالیت براى آماده سازى و ایجاد زمینه براى ظهور حضرتش، عادت دادن عوام و خواص به عدل است. چون مردمى که به عدالت تن ندهند، تحمل حکومت مهدى (ع) بر آنها سخت خواهد بود.

مسلمانها یک بار امتحان خود را در زمان حکومت عدل على (ع)، پس داده اند. ما هنوز دقیقا نمى فهمیم که چرا على (ع) آهن گداخته را به دست عقیل نزدیک کرد. حداقل من نمى فهم. عقیل واقعا نیازمند بود، حضرت مى توانست یک کارى براى او بکند، دست کم مى گفت: برادر! مرا ببخش، ندارم. چرا آهن گداخته را به رخ او کشید؟ چون اینها را نمى فهمیم مى افتیم به جان سند روایات؛ یک جورى روایت را انکار مى کنیم.

امیرالمؤمنین (ع) در عهدنامه مالک مى فرماید: «مالک! خواص را دور خودت جمع نکن. عوام را بگیر». 7
اینها فرازهایى از تاریخ ما هستند که باید آینده را با آنها روشن کرد. عادل‏ بودن و به مردم درس عدالت دادن کار هرکسى نیست. غیر از مراتب علمى است که هر کس با چند سال زحمت و مطالعه بدان دست بیابد. من از سالهایى که خدمت امام مى رسیدم براى درس، خاطره اى دارم که به نظر من خیلى غیر عادى بود. خدا رحمت کند حضرت امام را، ایشان در مسجد اعظم قم درس فقه مى گفتند. گوشه مسجد چند تا طلبه هم با صداى بلند مباحثه مى کردند. شاگردان امام دائما به آنها تذکر مى دادند و گاهى هم اعتراض مى کردند. امام بر آشفت و گفت: «به آنها چه کار دارید؟ اگر آنها از ما زودتر آمده باشند، ما نمى توانیم مانع مباحثه آنها بشویم». این براى ما غیرمعمول بود. چون یک طرف امام بود و طرف دیگر چند تا طلبه ساده و بى اسم و رسم. منظور اینکه باید تمرین عملى داشت و تمرین عملى نزدیک شدن به عدل است.

یکى از کسانى که در این مقام خیلى آمادگى زیاد و وجود با برکتى داشت، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى بود. ایشان خیلى موفق بود. من توفیق آن بزرگوار را در اخلاص و توسلش به اهل بیت (ع) مى دانم. مى گویند وقتى سامرا مشرف بودند، شبهاى تاسوعا و عاشورا خودش طلبه ها را جمع مى کرد، مى رفت میان آنهاسینه مى زد، و مثل هر شیعه ساده و بى پیرایه اى عزادارى مى کرد. قم هم که بودند شبیه همین کارها را داشتند. در مورد آقاى بروجردى من خودم یادم هست که ایشان از مدرسه فیضیه، جلوى عزاداران به راه مى افتادند و از طرف دارالشفا مى آمدند داخل صحن آستانه. مرحوم حاج شیخ، شهریه طلبه هاى ایرانى را از طرف مرحوم میرزاى شیرازى مى دادند. سرمایه زیادى بود. با این وجود در همه این مدت یک عبا براى خودشان نخریدند و همیشه با همان عباى پاره سر درس حاضر مى شدند. این یعنى همان تمرین عملى که عرض مى کردم.

اما تمرین فکرى، با خواندن زیارت نامه هایى مانند «جامعه کبیره» «دعاى ندبه» و «عهدنامه» است. نباید میان جملات زیارات، حرف دیگرى زد، تصنیف خواند و یا سخنرانى کرد. چون آن تمرین فکرى لازم را بر هم مى زند. سند این دعاها محتواى آنهاست. اینها از باب «قضایا فیاساتها معها» است، یعنى نیازى به سند ندارند.

آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وى رو متاب‏
انتظار فرج یک تمرین فکرى است. اگر نگوییم متواتر، دست کم مستفیض است که «افضل اعمال امتى، انتظار الفرج من الله عزوجل.» 8 در روایت دیگرى که اهل سنت هم نقل کرده اند، مسلمانان صدر اسلام وقتى مى خواستند از هم جدا بشوند، سوره «والعصر» را مى خواندند. الان ما در چنین وقتى به یکدیگر مى گوییم خداحافظ، بعضى مى گویند «یا على». ممکن است گروهى بگویند: «به امید دیدار» و ... اما در زمان رسول الله مردم سوره والعصر را براى هم مى خواندند؛
«وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ».
یعنى الان که از هم جدا مى شویم یادمان باشد که مشکلات بسیار است، ما باید همدیگر را به صبر و عمل صالح سفارش کنیم، بى صبر و استقامت راه به جایى نخواهیم برد. انتظار فرج، باید شعار شیعه باشد. یعنى همواره همدیگر را به انتظار و یادآورى فرج و ظهور امام دعوت کنیم.

چرا پیشینیان ما روزهاى جمعه با اسب و سلاح از شهر خارج مى شدند. این یک کار نمادین و تمثیلى بود. براى اینکه یادشان نرود که فرج و ظهورى در راه است. حرمت نهادن به مراجع، همین فلسفه را دارد. ما به این بزرگان احترام مى گذاریم، تکریم مى کنیم چون امام اینها را نواب خود خوانده است. حضرت مهدى (ع) خودشان فرموده اند که در حوادث به اینها مراجعه کنید. احترام به این نایبان، زمینه اى است براى گردن‏ نهادن در برابر حکومت مهدى (ع). باید از همین جاها شروع کرد. اینها همان تمرینهاى فکرى و عملى است که مى گفتم.

موعود: تحلیل شما از 313 نفرى که در رکاب امام هستند چیست؟

آیت الله گرامى: ممکن است منظور از این 313 نفر، سران باشند، نه همه یاران حضرت، خود ظهور همراه با اعجازهایى است. نه اینکه همه وسایل از غیب آماده مى شود. اما ظهور حضرت با عجایب و غرایبى توام خواهدبود. غیر از ظهور خیلى چیزهاى دیگر که مربوط به ایشان مى شود، معجزه است. خود تولد حضرت همین طور بود. در کتاب «الکامل» ابن اثیر و «تاریخ عرب و روم» به قلم فضلیوف روسى که دکتر شعیره ترجمه کرده، آمده است که در سالهاى 244 تا 248 ق جنگهایى بین سپاه اسلام و روم شرقى (بیزانس) در گرفت. در آن سالها امام عسکرى (ع) شانزده ساله بودند. امام هادى (ع) ایشان را به خواهرشان، حکیمه خاتون، سپردند. امام زمان (روحى فداه) سال 255 تولد یافتند. این تاریخها کاملا با هم همخوانى دارند. هانرى کربن هم در کتاب «امام المنتظر» اینها را مى گوید، و از مادر حضرت «نرگس خاتون» به شاهزاده رومى یاد مى کند، بعد هم همه قصه را همان طور که همه شنیده ایم مى گوید. ببینید اینها قابل پیش بینى و تحلیل نیست. یک تقدیرى در کار است که یک خانم از بیزانس بیاید عربستان، آنجا با یکى از فرزندان رسول خدا (ع) ازدواج بکند و ... تقدیر چه بوده و چرا این طور شده است؟ ما نمى دانیم. منظورم این است که حیات، غیبت و ظهور حضرت همه اش غیر عادى است و این ذخیره الهى کاملا از طرف خداوند اداره مى شوند.
یکى از مراجع معاصر در سال 1343 یا 1344 به بنده فرمودند: امام به زودى ظهور مى کنند. من عرض کردم: ولى بسیارى از علایم هنوز دیده نشده است. ایشان فرمودند: همه این علایم ممکن است ظرف دو سه ماه ظاهر شوند. یعنى این امکان و احتمال است که به طور جهشى همه علایم تحقق بیابد و یا ممکن است همان روال طبیعى و تدریجى خود را طى کند. به هر حال انسان کاملى که زندگى، تولد و همه آنچه به ایشان مربوط است با اعجاز و خرق عادت توام بوده، ظهورشان نیز ممکن است به همین منوال باشد.

موعود: در روایات علایم بسیارى براى ظهور ذکر شده، اما تطبیق آنها همیشه مسأله است. ما بسیارى از اتفاقات زمان خودمان را به علامت ظهور تفسیر مى کنیم. اما باید ابتدا یک معیار و دستگاه معرفتى براى این تطبیق ها به وجود آورد.

آیت الله گرامى: در تطبیق علایم باید خیلى وسواس داشت. تعیین مصداق قطعى براى علایم کار آسانى نیست. خیلى از این تعیین مصداقها، همراه با گرایشهاى فکرى، سیاسى است. همین روایت «رجل من اهل قم یدعواالناس الى الحق ...» 9 را تا به حال بر بسیارى از بزرگان تطبیق کرده اند. یک وقتى مى گفتند منظور نواب صفوى است. گاهى با آقاى بروجردى تطبیق مى کردند و اخیرا هم آن را با مرحوم امام تطبیق کرده اند. نمى توان در تعیین مصداق قاطعانه سخن گفت.

کسروى در کتاب خود که درباره مشروطه است مى گوید: در تهران طرفداران استبداد و مشروطه خواهان میتینگهایى داشتند و هر کدام در آن گردهمایى ها از روایات و آیات براى استحکام و تبلیغ خود استفاده مى کردند.

موعود: از وظایف شیعیان در عصر غیبت بگویید.

آیت الله گرامى: مهمترین وظیفه همان عمل به فرموده امام (ع) است: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الى رواة احادیثنا فانهم حجتى علیکم و انا حجة الله علیهم» 10
در هر مسأله اى باید رفت سراغ مراجع. احترام به آنان، احترام به ولى عصر (ع) است.

امام در مکاتبه اى که با «اسحاق بن یعقوب» دارند، مى فرمایند: در «حوادث واقعه» به ایشان (مراجع و روات احادیث) مراجعه کنید. بعضى گفته اند، مراد امام از حوادث واقعه، روابط سیاسى است. حوادث سیاسى، جزیى از مسایل دینى ماست. اگر منظور از سیاست، اداره کشور به نحو شرعى و دینى است، این سیاست، عین دیانت است، سیاستى که ما آن را نفى مى کنیم، دغل بازیهاى سیاستمداران بى دین است.

بنابراین اساسى ترین وظیفه مسلمانان در عصر غیبت، ایجاد پیوند و ارتباط با نایبان حضرت است. حتى تکریم و احترام این بزرگان، موجب بخشودگى گناهان مى شود. چون احترام به پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) چنین ارمغانى دارد. در سوره حجرات مى خوانیم:
«إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ» 11
کسانى که پیش پیامبر خدا صدایشان را فرو مى کشند، همان کسانى هستند که خدا دلهایشان را براى پرهیزگارى امتحان کرده است آنان را آمرزش و پاداشى بزرگ است.
این آیه در مورد احترام به پیغمبر (ص) است. احترام به مراجع هم به نوعى احترام و حرمت نهادن به پیامبر (ص) است. هر قدر که مراجعه به ایشان بیشتر باشد، در واقع امام زمان (ع) مرکزیت و محوریت بیشترى در جامعه پیدا مى کنند.

یک وظیفه مهم دیگر ما، ذکر دائم تاریخ مربوط به حضرت است. این وضعیت خوبى نیست که مردم- حتى اهل علم- اطلاعات دقیق و گسترده اى راجع به ایشان ندارند. ما باید حتى از نواب ایشان هم کاملا آگاه باشیم. اسمهایشان، سیره، تاریخشان و ... هر چیزى که به نحوى با حضرت مربوط مى شود باید مورد مطالعه و دقت قرار بگیرد. از علماى بزرگى که با دعاى امام متولد شده اند، مانند شیخ صدوق تا وقایع مربوط به مسجد جمکران. مثلا اینکه چرا شبهاى چهارشنبه مردم به جمکران مى روند؟ اینها همه یک ریشه هایى دارد که به اندیشه مهدویت کمک مى کند. طریقه ارتباط با حضرت، افرادى که به حضورشان شرفیاب شدند و عنایت خاصه ایشان به برخى از بزرگان در گذشته و حال، همه باید مورد توجه قرار گیرند.

موعود: اگر کسى مدعى ملاقات با حضرت ولى عصر (ع) شد، وظیفه ما در رابطه با او چیست؟ آیا اصلا ملاقات باحضرت در زمان غیبت ممکن است؟ اگر امکان دارد. شیعیان براى درک حضور ایشان چه باید بکنند؟

آیت الله گرامى: مسأله ملاقات با حضرتشان مثل ماجراى احضار روح نیست که برخى معتقد به حرمت آن باشند و بعضى هم مانند حضرت امام قدس سره آن را سحر بدانند. یعنى این طور نیست که بشود با ورد و کلمات مخصوص حضور ایشان را درک کرد. حضرت بر همه اشراف دارند. در یکى از دعاها مى خوانیم که «بیمنه رزق الورى» 12 به یمن وجود ایشان است که به موجودات روزى مى رسد. «ورا» یعنى همه آفریدگان، اختصاصى به موجودات طبیعت، مسلمانان و یا شیعیان ندارد «رزق» هم اعم از رزق مادى و معنوى است حتى جبرئیل هم روزى خوار ایشان است. و از برکت وجود ایشان استفاده مى کند. بنابراین ملاقات با حضرت به عنوان یک «رزق معنوى» با عنایت و توجه ایشان صورت مى گیرد و صلحا، اولیا و وابستگان مى توانند دیده به دیدار ایشان بگشایند. هر کسى به اندازه شایستگى خود به نوعى ایشان را مى بیند. کسى ممکن است ایشان را ببیند اما نشناسد، کسى دیگر مى بیند و مى شناسد، بعضى ها هم نمى توانند با چشم سر ببینند، باید چشمهایشان را روى هم بگذارند تا بتوانند، تمثال ایشان را نظاره کنند. بعضى ممکن است که ایشان را ببینند، اما فقط حس مى کنند، که این شخص از اهل بیت است و نفهمند که خود آقاست. گاهى افراد بسیار معمولى و ساده محضر امام را درک مى کنند. همه کم و بیش شنیده ایم که چه کسانى به شرف ملاقات با امام زمان نایل شده اند. بعضى از این ملاقات کنندگان، خیلى انسانهاى ساده و معمولى هستند.

من خودم در نوشته هاى مرحوم حاج عبدالحسین حائرى دیدم که نوشته اند یک روز رفتم در مغازه عطارى بوى خوشى به مشامم خورد، خیلى بوى عجیبى بود. نگاهى به عطار کردم و پیش خودم گفتم که این بو نمى تواند طبیعى باشد. عطار به من اشاره کرد که ساکت باش و بمان. وقتى همه مشتریها رفتند، به من گفت امروز آقا اینجا تشریف داشتند.
باید لیاقت حضور داشت، با ورد و الفاظ پى در پى نمى شود به چنین سعادتى نایل شد.
دیدن روى تو را دیده جان بین باید/ وین کجامرتبه چشم جهان بین من است

مى گویند اویس قرنى هرگز پیغمبر را ندید اما چهره حضرت را بخوبى توصیف مى کرد. اما روایتى که مى گوید مدعیان ملاقات را تکذیب‏ کنید، به نظر مى رسد که منظور ترتیب اثر ندادن است. نه اینکه دروغ است، نه، شما طورى عمل کنید که اگر دروغ بود، از عقیده شما سوء استفاده نشود، ما مى بینیم و مى دانیم که خیلى ها از این طریق دکان باز کردند و از مردم معتقد و علاقه مند به امام سوءاستفاده ‏ها کردند. اما:
تا نباشد راست کى باشد دروغ؟
آن دروغ از راست مى گیرد فروغ‏

ما هیچ وقت نمى توانیم منکر ارتباط کسانى مانند سید بحرالعلوم با امام بشویم. روایت ناظر به این معناست که شما ترتیب اثر ندهید؛ اگر راست باشد، فضیلتى است براى ملاقات کننده، و اگر دروغ باشد، وقتى شما اعتنا نکرده باشید، مفسده اى به بار نمى‏آورد.

موعود: بنابراین براحتى نمى توان هر ادعایى را در این رابطه پذیرفت. چون همانطور که فرمودید ملاقات موقوف به لیاقت است.

آیت الله گرامى: همین طور است. چنین ادعایى از کسى مانند شیخ مفید و یا بحرالعلوم پذیرفته است. اما نباید ساده لوحانه هر ادعایى را پذیرفت و گردن نهاد. ما مى دانیم که آدمى مانند مثلا حاج شیخ عبدالکریم حائرى آدمى نبود که بخواهد ریا کند یا دکان باز کند، اگر ایشان بگوید که من امام را ملاقات کرده ام، چه دلیلى براى انکار مى ماند.
مرحوم حاج آقا بزرگ حائرى از قول پدرشان (حاج شیخ) نقل مى کنند که استاد ما مرحوم حاج سید محمد فشارکى در قضیه تنباکو خیلى به مرحوم میرزا فشار مى آوردند، یعنى از ایشان مى خواستند که هر چه زودتر فتواى تحریم را اعلام کنند. یک بار هم با کمال احترام از ایشان مى خواهند که جدا از ارتباط استاد و شاگرد، بتوانند حرفشان را بى پرده بزنند. بعد مى گویند: من فکر مى کنم شما از ناصرالدین شاه مى ترسید که اقدامى نمى کنید. چون قضیه تنباکو مدتى طول کشید. ظاهرا مرحوم میرزا در فکر هماهنگى با همه علماى بلاد بودند، که یک وقت کسى خلاف نظر ایشان اقدامى نکند و فتوا نشکند. مرحوم میرزا به مرحوم فشارکى فرمودند: من از چیزى نمى ترسم. اما مى خواستم با نظر مبارک امام عمل کنم، به خاطر همین سه روز روزه گرفتم و امروز رفتم در سرداب سامرا و این را آوردم. حالا معلوم نیست که منظورشان این بود که فتوا به دستخط امام بوده، یا ایشان املا فرموده اند و میرزا نوشته است.
اینگونه عوالم است که طلبگى را مقدس و شیرین مى کند و گرنه درس و بحث که ارزش این حرفها را ندارد. بى ارتباط و توجه به مقام مقدس حضرت مهدى (ع) از این همه درس و مباحثات، چیزى جز اتلاف عمر نصیب کسى نمى شود.
از قیل و قال مدرسه حالى دلم گرفت/ یک چند نیز خدمت معشوق و مى کنم‏
خداوند همه ما را در غیبت و ظهور مهدى (ع) لایق سربازى و فداکارى در راه اهداف مقدسشان بگرداند.
موعود: از حضور عالمانه و صبورانه شما در این گفتگو کمال سپاس و امتنان را داریم.
آیت الله گرامى: براى شما و نشریه موعود آرزوى موفقیت مى کنم.
پى‏نوشتها:
______________________________
(1). کلینى، محمدبن یعقوب، الکافى، 1365، ج 1، ص 25، ح 21، دارالکتب الاسلامیة، تهران، الصدوق، ابوجعفر محمدبن على بن الحسین، کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 675، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1395 ق.
(2). سوره حشر، آیه 7
(3). سوره توبه، آیه 34
(4). متن روایت چنین است: «مایکون هذاالامرحتى لا یبقى صنف من الناس الا و قد ولوامن الناس، حتى لایقول قائل: انا لو ولینا لعدلنا، ثم یقوم القائم بالحق و العدل»، النعمانى، محمدبن ابراهیم، الغیبه، ص 274، ح 53، مکتبة الصدوق، تهران.
(5). الصدوق، ابوجعفرمحمدبن على بن الحسین، همان، ج 1، ص 257.
(6). ر. ک: المسعودى، على بن حسین، اثبات الوصیة، چاپ سنگى، ص 262.
(7). ر. ک:، فیض الاسلام، سیدعلى نقى، ترجمه و شرح نهج البلاغه، نامه 53، ص 996.
(8). المجلسى، مولى محمدباقر، بحارالانوار، ج 52، ص 128، مؤسسه وفا، بیروت، 1403 ق.
(9). المجلسى، مولى محمدباقر، همان، ج 60، ص 216، متن کامل روایت چنین است:
«رجل من اهل قم یدعواالناس الى الحق، یجتمع معه قوم کزیرالحدید، لاتزلهم الریاح العواصف، و لایملون من الحرب، و لا بجبنون، و على الله یتوکلون، والعاقبة للمتقین.»
(10). المجلسى، مولى محمد باقر، همان، ج 53، ص 181.
(11). سوره حجرات، آیه 3.
(12). ر. ک: قمى، شیخ عباس، مفاتیح الجنان: دعاى عدیله‏

قاعده ترس از خدا و امید به او

قاعده ترس از خدا و امید به او

متن روایت از کتاب امالی شیخ صدوق منتشر می گردد.

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع) ارْجُ اللَّهَ رَجَاءً لَا یُجَرِّئُکَ عَلَى مَعَاصِیهِ وَ خَفِ اللَّهَ خَوْفاً لَا یُؤْیِسُکَ مِنْ رَحْمَتِهِ.

امام صادق(ع) فرمود: به خداوند آن گونه امید داشته باش که [امیدت] تو را به نافرمانی او گستاخ نکند و آن گونه از خدا بترس که[ترست] تو را از رحمت او نا امید نسازد.

امالی صدوق، ص14

منبع: حوزه نیوز

دکتر سریع القلم: نقش ناخودآگاه در توسعه یافتگی

یادداشتی از دکتر محمود سریع القلم
ناخودآگاه انسان، او را برای آنچه که آگاهانه است آماده می کند.

دکتر محمود سریع القلم
استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی
پژوهشگر توسعه

 

 آدمی هر کاری که بخواهد انجام دهد به تئوری نیاز دارد، حتی برای خریدن یک جفت کفش: داشتن اصول روشن و تست شده، مرحله بندی آزمایش اصول و سپس ارزیابی نتیجه.

دستیابی به تئوری قابل اتکاء در زندگی فردی و در مسائل اجتماعی و عمومی پروژۀ بسیار سنگینی است. در تئوری های زندگی و مدیریت سیاسی و اقتصادی، مطلوبیت ضرورتا محصول دانش، مدرک، جلسات خوب و یادگیری های متعارف نیست. شاید نزدیک به ۹۰ درصد آنچه ما می گوییم، واکنش نشان می دهیم، عمل می کنیم و به آن توجه می کنیم، ریشه در مخزن ها و سیلوهای ناخودآگاه ما دارد.

آیا تا به حال این تجربه را داشته اید: تحصیل کرده ای در یک رشته فنی یا علوم انسانی و غیره در یک دانشگاه برتر جهانی درس خوانده اما از شنیدن یک نظر متفاوت با نظر خودش، به شدت بر آشفته و عصبانی می شود. شخص به مواد خام و دانش و مدرک دست یافته ولی در بحث و گفت و گو، مخزن ناخودآگاه استبدادی فعال است و او خود متوجه آن نیست. در سیلوهای ناخودآگاه مربوط به فکر، تبادل فکر، گفت و گو و یادگیری از دیگران، در این فرد، سیلوی انباشته شده ی تحکّم و زور حضور دارد و کار می کند. تا زمانی که این سیلو با سیلوهای جدیدی جایگزین نشود که:

هر انسانی حق دارد فکر خود را داشته باشد و تفاوت آراء باعث رشد و پیشرفت می شود، همان ناخودآگاه سابق عمل می کند بدون آنکه فرد اصلا متوجه باشد.

پریدن وسط حرف دیگران، دوبله پارک کردن، تو صف زدن، مالیات ندادن، دخالت در زندگی دیگران، تخریب مخالف فکری، سرعت رفتن، سوالات خصوصی کردن، بی توجهی به قول و قرار، دیر رسیدن، حس برتری به دیگران، آشغال پرت کردن، فراوان دروغ گفتن، سرمایه گذاری گسترده برای سر در آوردن از زندگی دیگران، فخر فروشی ، خود را حق به جانب دانستن، مفصّل در مورد دیگران قضاوت کردن، در مورد همه مسائل عالَم نظر دادن، اصولا زیاد حرف زدن، بخش پرلیوان را ندیدن، رعایت نکردن فاصله در صف دستگاه خود پرداز، اول نپرسیدن و فوری قضاوت کردن، قرض پس ندادن، زود عصبانی شدن، پارتی بازی، سوء استفاده از امکانات دولتی، بی احترامی به دیگران، چراغ قرمز رد کردن، و شاید نزدیک به هزار خصلت، واکنش و رفتار دیگر، عموما عمل اتوماتیک بخش ناخودآگاه انسانهاست.

انسان ها، فرصت طلب، دروغ گو و ناجوانمرد، به دنیا نمی آیند. آنچه در محیط می گذرد به تدریج لایه های نا خودآگاه آن ها را پر می کند. ناخودآگاه انسان، او را برای آنچه که آگاهانه است آماده می کند. به نوعی انسان ها، ناخودآگاه خود را تبدیل به عادات فکری، توجیهی و رفتاری می کنند. ناخودآگاه محصول محیط است: از خانواده، مدرسه، رسانه ها، تبلیغات، پروپاگاندا و دولت. تصور کنید در سال ۱۳۵۳، یک نوجوان در فضاهای عمومی در معرض دو مسئله قرار می گیرد:

الف) مبادا از شاه انتقاد کنید، ساواک همه جا حضور دارد

و

ب) نیکسون رییس جمهور آمریکا به خاطر شنود مقّر حزب رقیب قبل از آنکه استیضاح شود، استعفا داد.

هردو مطلب در ناخود آگاه رسوب می کنند. نوجوان عادت می کند که درمحیط اول سکوت کند و در محیط دوم اظهار نظر آزادانه داشته باشد. هردو عادت می شوند.

تحولات سنگاپور و کره جنوبی هم اکنون این تز علمی را به اثبات رسانده است که توسعه یافتگی قبل از آنکه به پول، فناوری، خط تولید، نقش دولت و بنگاه ها، سرمایه گذاری مستقیم خارجی ، نظام بانکی و غیره مربوط باشد، به نوع انسانی مربوط است که در جامعه تربیت می شود؛ تربیتی که ۹۰ درصد آن در ناخودآگاه فرد از طریق محیط رسوب می کند.
چرا دانمارک رتبه اول جهانی را در دولت الکترونیک دارد؟ ۸۸ درصد مردم، نیاز های خدماتی خود را از طریق اینترنت با نهاد های دولتی و عمومی انجام می دهند. ۸۸ درصد مردم از طریق Email با مسئولین محلی و غیر محلی برای انجام امور خود در تماس هستند.
گفته می شود ریشه این مسئله که صرفه جویی فراوانی در رفت و آمد، حمل و نقل، مصرف سوخت، پرسنل و حقوق دارد، در اعتماد بسیار بالای عامه مردم نسبت به بخش خصوصی و بخش عمومی است. دانمارک در نقش مردم در تصمیم گیری ها و سیاست گذاری های دولتی، رتبه اول جهانی را دارد.

استرالیا و کره جنوبی، رتبه های دوم و سوم جهانی را در دیجیتالی شدن و شفافیت عملکرد مقامات دارند. مردم دانمارک از حکومت خود و حکومت دانمارک از شهروندان خود به تعاریفی مشترک دست یافته اند که در ناخودآگاه آنها تثبیت شده است.

انسان می تواند اتومبیل خود را بهتر کند ولی ناخودآگاه را به راحتی نمی توان تغییر داد. شاید شخصی بتواند با یک معامله موفق تجاری از فقر به ثروت برسد ولی ناخودآگاه دوران محرومیت را نمی تواند به راحتی حذف کند. شاید فردی بتواند با یک تلفن و شانسی، از یک آدم معمولی به فردی با نفوذ تبدیل شود ولی ناخودآگاه دوران قبلی را نمی تواند سریع پاک کند.

شخصی می تواند چندین مدرک دکتری اخذ کند ولی شاید ناخودآگاه غیرمدنی او جلوتر از دانش مربوط به چندین مدرک دکتری حرکت کند. اهتمامی که دانمارک و مهمتر از دانمارک، کره جنوبی انجام داده است، به موازات توسعه یافتگی فیزیکی و پروژه ای، ناخودآگاه توسعه یافته ای سرشار از احترام، اعتماد، همکاری، امید به آینده، تخصص گرایی، شایسته سالاری، حمایت از یکدیگر، راستگویی، شفافیت و اعتماد به نفس را ایجاد کرده است. نظام آموزشی کره جنوبی یکی از پنج سیستم اول برتر جهان است به طوری که این کشور مدیران بی شماری برای کشور های دیگر تربیت می کند و هم اکنون یکی از بهترین کشورها برای سرمایه گذاری است. در دورۀ پهلوی دوم، ایران اِر (Iran Air) یکی از بهترین شرکت های هواپیمایی جهان بود و تهران،hub هوایی خاور میانه بود (دوبی و استانبول فعلی) ولی ناخودآگاه افراد عمدتا دست نخورده باقی ماند به طوری که بدیهی ترین موضوع مدنی یعنی تحمل دیدگاه های مختلف، حل و فصل نشد.

نمی شود با ناخودآگاه دوره صفوی و قاجار، مدل توسعه یافتگی قرن بیستم و بیست و یکم را اجرا کرد. وقتی انسان normal بزرگ شود و نیاز های طبیعی انسانی او برطرف شود، روانی آرام و متعادل خواهد داشت. گذشتۀ او مکمل آیندۀ او می شود. وقتی شهروند normal تربیت شد، بخش ناخودآگاه، اتوماتیک خوب عمل می کند. اینکه در بخش ناخودآگاه انسان، کدام تجربیات و متون باید جمع شوند و کدام معاشرت ها و مشاهدات باید انباشته شوند، کدام منطق و تئوری باید راهنما باشند، خود دایره المعارفی قابل توجه است.

خاطرم هست که در یک کنفرانس تخصصی در سال ۱۳۷۵ که ۳۷ ساله بودم، بر سر میز گردِ شام که پنج نفر نشسته بودند، رئیس یک دولت اروپایی که حدود ۳۰ سال از من بزرگتر بود، پس از آنکه در صندلی کنار من نشست و دستمال را از یقۀ پیراهنش آویزان کرد از من بلافاصله پرسید: می توانم از شما بپرسم که تا به حال به چند کشور سفر کرده اید؟ گفتم: ۴۴ .
با چشم های رضایت بخشی گفت: حالا مکالمۀ ما معنا خواهد داشت. او با مدرک و دانشگاه و کتاب و مقاله کاری نداشت. ملاک او برای سنجش محتوای ناخودآگاه، تعدّد و وسعت مشاهدات بود. هم اکنون، مهمترین معیار Google و Amazon برای استخدام یک متقاضی، ارزیابی توانمندی های نهفته در ناخودآگاه اوست.

فرشاد مؤمنی: اصلاح سازه‌های ذهنی، نقطه آغازین توسعه

پروبلماتیک علوم انسانی و اجتماعی در قرن بیست‌ویکم از سمت آزادی به عدالت، تغییر جهت داده که بیش از همه تابع تحولات موج سوم انقلاب صنعتی یا همان انقلاب دانایی است

سومین جلسه از دور ششم گفت‌وگوهای توسعه با محوریت بررسی اندیشه دکتر فرشاد مومنی، چهارشنبه 23آبان ماه در پژوهشکده اقتصاد دانشگاه تربیت مدرس، برگزار شد.

به گزارش عصر ایران، در این جلسه ذیل جنبه‌های نظری رویکرد فرشاد مؤمنی، عضو هیئت علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی، خوانش او از مسئله توسعه در ایران و علل و موانع توسعه‌نیافتگی بررسی شد. لازم به ذکر است، سلسله نشست‌های توسعه را اعضای موسسه «پویش فکری توسعه» با دبیری علمی محسن رنانی به پیش می‌برند و در این راه به اتکای حمایت و پشتیبانی پژوهشکده اقتصاد دانشگاه تربیت‌مدرس، این نشست‌ها در محل این پژوهشکده برگزار می‌شوند.

نشست‌هایی که هدف از آن، تولید، تمرین، انتشار و ارتقای همکاری‌ها و گفت‌وگو‌های توسعه‌محور میان متفکران و صاحب‌نظران دانش‌های جامعه‌شناسی، اقتصاد، انسان‌شناسی، علوم سیاسی، روان‌شناسی و... است تا در نهایت از خلال ایجاد نوعی هم‌افزایی گفتمانی، دست‌یابی به چارچوبی تحلیلی برای توضیح مسئله توسعه‌ در ایران ممکن و راهکارهایی سیاستی و جامعه‌محور برای آن تدوین شود. همچنین برگزاری سلسله گفت‌وگوهای توسعه از شهریورماه سال گذشته شروع شد که در پنج دوره قبلی آن به ترتیب، آرا و نظریات توسعه‌ای محمود سریع‌القلم، مقصود فراستخواه، مسعود نیلی، رضا داوری‌اردکانی و بایزید مردوخی بررسی شده است.

نشست چهارشنبه گذشته این پویش فکری نیز، به واکاوی نظریه‌ها و بنیان‌های فکری فرشاد مؤمنی اختصاص داشت که در این میان، علی عرب‌مازار یزدی، علی‌اصغر سعیدی و علی دینی‌ترکمانی به ارزیابی و نقد آثار این اقتصاددان پرداختند. مؤمنی در این جلسه با تأکید بر اینکه در میان اقتصاددانان توسعه‌ای، پرطرفدارترین رویکرد‌ همانا تقدم امر اجتماعی بر سایر امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است، اظهارکرد: «توسعه، دانشی بین‌رشته‌ای است و توسعه‌یافتگی، امر اجتماعی -در حال حاضر- نسبت به هر دوره تاریخی دیگر، از ضریب اهمیت بیشتری برخوردار است». وی ضمن بسط دیدگاه‌های خود با محور قراردادن تمهیدات نهادی و در عصر انقلاب دانایی، نقطه آغازین توسعه در ایران را، اصلاح سازه‌های ذهنی عموم مردمان جامعه و در هر جایگاه و مقام اجتماعی دانست.

وی با مقدم دانستن جایگاه عدالت، نسبت به آزادی، خاطرنشان کرد: «پروبلماتیک علوم انسانی و اجتماعی در قرن بیست‌ویکم از سمت آزادی به عدالت، تغییر جهت داده که بیش از همه تابع تحولات موج سوم انقلاب صنعتی یا همان انقلاب دانایی است». به گفته مدیر مؤسسه مطالعاتی دین و اقتصاد و به نقل از شهید بهشتی، این آزادی است که میوه درخت عدالت است.» مؤمنی در بخش دیگری از صحبت‌های خود به تبیین سطوح تحلیلی کلان، خُرد و توسعه‌ایِ طرح شده در علم اقتصاد پرداخت و با تشریح جزئیات سطح تحلیل توسعه، کانون‌ اصلی تمرکز این سطح تحلیل، یعنی روش‌شناسی را توضیح داد.

ریخت‌شناسیِ کنش‌گران واقعۀ کربلا در سخن دکتر غلامرضا ظریفیان


نکات کمتر شنیده شدۀ عاشورا از زبان استاد تاریخ
بیشترِ سپاه یزید اعراب شمالی‌اند؛ نظامیانی که با رانت به اشراف اقتصادی تبدیل شدند. امام هم گفت حرف مرا نمی‌فهمید چون حرام خورده‌اید...

مرد هزار چهرۀ واقعۀ کربلا که بود؟/ ریخت‌شناسیِ کنش‌گرانعصر ایران - استاد تاریخ دانشگاه تهران با تحلیل دو سوی واقعه کربلا، کنش‌گران سپاه امام حسین ع را عمدتا نیروهای فرهنگی، علمی و اجتماعی اما اهل جهاد توصیف کرد و گفت: کنش‌گران سپاه یزید اما از اشراف نظامی‌اند که به خاطر قدرت و ثروت دست به هر جنایتی می‌زدند.

به گزارش عصر ایران، دکتر غلامرضا ظریفیان در پنجمین شب از سلسله نشست های «عاشورا و امروز ما» که به همت «بنیاد اندیشه و احسان توحید»، «خانه اندیشمندان علوم انسانی» و «انجمن اندیشه و قلم» برگزار شد، سخنرانی خود در شب عاشورا را با عنوان «ریخت شناسی کنش‌گران مؤثر واقعۀ کربلا» ایراد کرد.

او با بیان اینکه «کاروان امام حسین و لشگر یزید عموما عرب‌اند با یک تفاوت که اکثر اصحاب امام، عرب جنوبی و یمنی‌اند اما اغلب لشگر یزید از اعراب شمالی‌اند که عموما ساکن کوفه بودند» گفت: «اعراب جنوبی و یمنی، با شمشیر، اسلام نیاوردند بلکه زمان پیامبر به صورت ارادی و اختیاری اسلام آوردند. یمنی‌ها حمایت کننده اصلی امام علی (ع) بودند. امام حسن را هم یمنی‌ها حمایت کردند. اکثر شهدای کربلا غیر از بنی هاشم، یمنی هستند. ما ایرانی‌ها نیز تشیع خود را مدیون یمنی‌ها هستیم؛ مهاجرانی که به مناطق مرکزی و ری آمدند».

اشراف نظامی که اشراف اقتصادی شدند

ظریفیان اضافه کرد: «اما کنش‌گران اصلی سپاه یزید حجازی و اعراب شمالی‌اند؛ مانند عبیدالله زیاد، عمر سعد، شمر، اشعث و شبث. اعراب شمالی نقشی فعال در فتوحات داشتند و بعدها در سپاه یزید از اشراف نظامی شدند. البته اشرافیت‌شان را با رانت به دست آورده بودند. آنان نظامیانی بودند که از رانت ویژه برخوردار شدند و به اشراف اقتصادی تبدیل گشتند و همین بود که امام حسین می‌فرمود حرف حق را نمی‌فهمید چون شکم‌تان از حرام پر شده است».

او در ادامه به شخصیت‌شناسی و ارایۀ گزارشی از زندگی کنش‌گران اصلی لشگر یزید پرداخت و با بیان اینکه عمرسعد فرزند «سعد ابی وقاص» است، گفت: «پدر عمرسعد نقش موثری در به خلافت رسیدن عثمان داشت و سپس والی کوفه شد. او در دورۀ امیرالمؤمنین کناره گرفت و منزوی شد، در دورۀ معاویه هم تا حدودی منزوی و سپس مسموم و کشته شد. سعد اما به رغم برخوردی که معاویه با پدرش کرد از نیروهای اصلی فعال دورۀ معاویه است که در خدمت زیاد ابن ابیه در می آید.

عمر شخصیت نظامی دارد و سهم زیادی از فتوحات برده است. او همراه شمر در قتل عام حجربن عدی و یارانش نقش ایفا کرد و از کاسبان فتنه اند. عمر شهادت می دهد که حجربن عدی فتنه گر است و دلیل قتل حجر همین شهادت است. او همچنین وقتی مسلم به کوفه می آید به یزید نامه می نویسد و یزید را تحریک می کند و می گوید اگر دیر بجنبی کوفه را از دست می دهی. بعد هم در کربلا در مقابل امام حسین قرار می گیرد».
مرد هزارچهرۀ واقعۀ کربلا

ظریفیان در توصیف شخصیت شبث، او را «مرد هزارچهره» خواند و اظهار کرد: «شبث در ماجرای پیامبران دروغین در زمان حضرت محمد(ص) و اوایل وفات ایشان از مدافعان پیامبران دروغین بود. بعدها توبه می کند و از فرماندهان فتوحات نظامی می شود. او از کسانی است که در قتل عثمان نقش دارد. در جنگ جمل در برابر امیرالمومنین است اما بعد از مدتی رنگ عوض می کند و در واقعه صفین کنار حضرت قرار می گیرد.


امیرالمومنین که ضعیف می شود به خوارج می پیوندد، در گفت و گویی که حضرت با خوارج دارد توبه می کند. بعد از شهادت امام حسن به معاویه می پیوندد. در واقعه حجر بن عدی جزو شهادت دهندگان علیه اوست. وقتی معاویه می میرد با نوشتن نامه امام حسین را به کوفه دعوت می کند. در نهایت هم عبیدالله او را فرمانده سپاه پیاده نظام روز عاشورا می کند. او در قیام توابین نیز از آنان حمایت می کند اما بعدها در مقابل مختار قرار می گیرد و با قاتل مختار بیعت می کند.»

او در ادامه به شخصیت شناسی شمربن ذی الجوشن پرداخت و گفت: «او به سختی اسلام آورد، فردی بشدت متحجر است، یازده بار پیاده به حج رفت. نظامی صرف و مزدور است. تند و افراطی، بددهن و هرزه گو، اما معتقد است خدا را به خوبی می شناسد.

از یاران علی (ع) بوده اما بعدها به خوارج می پیوندد و در جنگ نهروان جان سالم به در می برد. بعدها به خدمت معاویه درآمد و در ماجرای قتل حجربن عدی قسم یاد می کند که حجر مرتد است و مسلم را نیز فتنه گر می خواند. او کاملا نگاه قبیله ای و طایفه ای دارد و در کربلا لحظه به لحظه حرکت امام حسین را گزارش می کند. شب عاشورا امان نامه برای حضرت ابوالفضل می آورد. در عاشورا در کشته شدن امام حسین و قتل حضرت عباس فعال بود و مسوول انتقال سرها به شام است.»

ظریفیان با اظهار اینکه «در سپاه یزید افراد بی هویت زیادی وجود دارند» تصریح کرد: «حرمله یکی از نظامیان بی ریشه ای است که به فرمان امیرش دست به هر کاری می زند.او تیراندازی ماهر و قاتل علی اصغر و عبدالله بن حسن است.»
و نقش فعال در قتل حضرت عباس دارد.»

او با بیان اینکه «خاندان اشعث نیز نقش فعالی در سپاه یزید داشتند» گفت: «اشعث امیرالمومنین را مجبور به حکمیت و پذیرفتن ابوموسی اشعری کرد. بعدها معاویه او را که در سپاه امام حسن بود خرید و اشعث پشت امام را خالی کرد. اشعث دو پسر به نام های محمد و قیس دارد که هر دو از نیروهای فعال سپاه پزید هستند. محمد چشم در چشم امام حسین منکر فرزند پیغمبر بودن امام شد. قیس جزو کسانی است که به امام حسین نامه نوشتند که به کوفه بیا اما در آتش زدن خیمه ها نقش داشت.»
5زن در کربلا با سپاه یزید درگیر شدند

ظریفیان در ادامه به شخصیت شناسی کنشگران فعال کاروان امام حسین (ع) در کربلا پرداخت و ابتدا با اشاره به نقش زنان گفت: «زنان در کربلا نقش بسیار مهمی را ایفا کردند. یازده مادر شهید در کربلا بودند؛ حدود 5 زن با دشمن در کربلا مواجهه داشتند که یکی از آنان به شهادت رسید. در ماجرای اسرا عده ای از زنان برای آزادی اسرا تلاش کردند که منجر به، به شهادت رسیدن آنان شد. اما متاسفانه کمتر از نقش زنان یاد می شود.»

او سپس به توصیف شخصیت مسلم بن عوسجه پرداخت و اظهار کرد: «مسلم 80 ساله بود. از یاران پیامبر، امیرالمومنین و امام حسن بود. محدث، فقیه و مورد وثوق است.»
ظریفیان با بیان اینکه «شخصیت های موثر کاروان امام حسین نه اشراف نظامی بودند و نه اشراف اقتصادی» افزود: «مسلم در دولت امیرالمومنین نقش بسیار موثری داشت. شب عاشورا سخنان نغزی بیان کرد. در روز عاشورا 50 نفر از یاران امام در ساعات اولیه به شهادت رسیدند، اولین فردی که پس از این به میدان می رود مسلم بن عوسجه است. او به قدری معنوی و بزرگ است که وقتی وارد میدان می شود فرمانده سپاه دستور می دهد سریع او را بکشند چون معتقد است اگر مسلم به میدان بیاید بسیاری از سپاهیانش را متزلزل می کند.»

او با بیان اینکه «حبیب از شخصیت های برجسته اسلام است» گفت: «حبیب از یاران خاص پیامبر، امیرالمومنین و امام حسن و زاهد و باتقوا بود. امام حسین در نامه ای حبیب را دانشمند فقیه و صاحب اخلاق نیکو خطاب می کند که جایگاه علمی او را نشان می دهد.»
اصحاب امام حسین اهل غلو حتی درباره امام نبودند

ظریفیان با اشاره به ویژگی های یاران امام حسین گفت: «یک ویژگی اصحاب امام حسین عدم غلو درباره امام است که کلمه ای خارج از مسلمات شرعی به زبان نمی آورند. از امام انتظارهای فرابشری نداشتند چون اهل فکر و دانش و فقیه هستند.»

او در جمع بندی به مقایسه سپاهیان یزید با یاران امام حسین پرداخت و اظهار کرد: «کنش‌گران موثر کاروان امام حسین در عرصه عمل و نظر از موقعیت قبیله ای خود فاصله گرفتند و در مقام انسان مومن، مختار و زاهد بودند. آنان مدافع حق در برابر ظلم و مدافع آزادی بیان بودند و با همین نگاه در کنار امام حسین قرار گرفتند. اما کنشگران سپاه یزید متکی بر بافت قبیله ای بودند و دعواهای هاشمی- اموی را به کربلا آورده بودند».

ظریفیان افزود: «کنش‌گران سپاه امام حسین عمدتاً نیروهای فرهنگی، علمی و اجتماعی بودند، شغل حرفه ای آنان نظامی نبوده اما اهل جهاد بودند. فهم دین آنان در پناه شمشیر نبوده اما کنش‌گران سپاه یزید از اشراف نظامی است که از رانت فتوحات استفاده کرده بودند. سران لشگر یزید از اشرافی هستند که بخاطر قدرت و ثروت دست به هر اقدام و جنایتی می زدند اما اصحاب امام، اهل غلو و زیاده روی حتی در مدح امام حسین نیستند».

او در پایان خاطرنشان کرد: «ادبیات یاران حسین، فاخر و دلسوزانه حتی نسبت به دشمن است، اما ادبیات لشگر یزید مملو از اهانت، خشونت و انحطاط است.»