دکتر محمود سریع القلم
استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی
پژوهشگر توسعه
آدمی هر کاری که بخواهد انجام دهد به تئوری نیاز دارد، حتی برای خریدن یک جفت کفش: داشتن اصول روشن و تست شده، مرحله بندی آزمایش اصول و سپس ارزیابی نتیجه.
دستیابی به تئوری قابل اتکاء در زندگی فردی و در مسائل اجتماعی و عمومی پروژۀ بسیار سنگینی است. در تئوری های زندگی و مدیریت سیاسی و اقتصادی، مطلوبیت ضرورتا محصول دانش، مدرک، جلسات خوب و یادگیری های متعارف نیست. شاید نزدیک به ۹۰ درصد آنچه ما می گوییم، واکنش نشان می دهیم، عمل می کنیم و به آن توجه می کنیم، ریشه در مخزن ها و سیلوهای ناخودآگاه ما دارد.
آیا تا به حال این تجربه را داشته اید: تحصیل کرده ای در یک رشته فنی یا علوم انسانی و غیره در یک دانشگاه برتر جهانی درس خوانده اما از شنیدن یک نظر متفاوت با نظر خودش، به شدت بر آشفته و عصبانی می شود. شخص به مواد خام و دانش و مدرک دست یافته ولی در بحث و گفت و گو، مخزن ناخودآگاه استبدادی فعال است و او خود متوجه آن نیست. در سیلوهای ناخودآگاه مربوط به فکر، تبادل فکر، گفت و گو و یادگیری از دیگران، در این فرد، سیلوی انباشته شده ی تحکّم و زور حضور دارد و کار می کند. تا زمانی که این سیلو با سیلوهای جدیدی جایگزین نشود که:
هر انسانی حق دارد فکر خود را داشته باشد و تفاوت آراء باعث رشد و پیشرفت می شود، همان ناخودآگاه سابق عمل می کند بدون آنکه فرد اصلا متوجه باشد.
پریدن وسط حرف دیگران، دوبله پارک کردن، تو صف زدن، مالیات ندادن، دخالت در زندگی دیگران، تخریب مخالف فکری، سرعت رفتن، سوالات خصوصی کردن، بی توجهی به قول و قرار، دیر رسیدن، حس برتری به دیگران، آشغال پرت کردن، فراوان دروغ گفتن، سرمایه گذاری گسترده برای سر در آوردن از زندگی دیگران، فخر فروشی ، خود را حق به جانب دانستن، مفصّل در مورد دیگران قضاوت کردن، در مورد همه مسائل عالَم نظر دادن، اصولا زیاد حرف زدن، بخش پرلیوان را ندیدن، رعایت نکردن فاصله در صف دستگاه خود پرداز، اول نپرسیدن و فوری قضاوت کردن، قرض پس ندادن، زود عصبانی شدن، پارتی بازی، سوء استفاده از امکانات دولتی، بی احترامی به دیگران، چراغ قرمز رد کردن، و شاید نزدیک به هزار خصلت، واکنش و رفتار دیگر، عموما عمل اتوماتیک بخش ناخودآگاه انسانهاست.
انسان ها، فرصت طلب، دروغ گو و ناجوانمرد، به دنیا نمی آیند. آنچه در محیط می گذرد به تدریج لایه های نا خودآگاه آن ها را پر می کند. ناخودآگاه انسان، او را برای آنچه که آگاهانه است آماده می کند. به نوعی انسان ها، ناخودآگاه خود را تبدیل به عادات فکری، توجیهی و رفتاری می کنند. ناخودآگاه محصول محیط است: از خانواده، مدرسه، رسانه ها، تبلیغات، پروپاگاندا و دولت. تصور کنید در سال ۱۳۵۳، یک نوجوان در فضاهای عمومی در معرض دو مسئله قرار می گیرد:
الف) مبادا از شاه انتقاد کنید، ساواک همه جا حضور دارد
و
ب) نیکسون رییس جمهور آمریکا به خاطر شنود مقّر حزب رقیب قبل از آنکه استیضاح شود، استعفا داد.
هردو مطلب در ناخود آگاه رسوب می کنند. نوجوان عادت می کند که درمحیط اول سکوت کند و در محیط دوم اظهار نظر آزادانه داشته باشد. هردو عادت می شوند.
تحولات سنگاپور و کره جنوبی هم اکنون این تز علمی را به اثبات رسانده
است که توسعه یافتگی قبل از آنکه به پول، فناوری، خط تولید، نقش دولت و
بنگاه ها، سرمایه گذاری مستقیم خارجی ، نظام بانکی و غیره مربوط باشد، به
نوع انسانی مربوط است که در جامعه تربیت می شود؛ تربیتی که ۹۰ درصد آن در
ناخودآگاه فرد از طریق محیط رسوب می کند.
چرا دانمارک رتبه اول جهانی
را در دولت الکترونیک دارد؟ ۸۸ درصد مردم، نیاز های خدماتی خود را از طریق
اینترنت با نهاد های دولتی و عمومی انجام می دهند. ۸۸ درصد مردم از طریق
Email با مسئولین محلی و غیر محلی برای انجام امور خود در تماس هستند.
گفته
می شود ریشه این مسئله که صرفه جویی فراوانی در رفت و آمد، حمل و نقل،
مصرف سوخت، پرسنل و حقوق دارد، در اعتماد بسیار بالای عامه مردم نسبت به
بخش خصوصی و بخش عمومی است. دانمارک در نقش مردم در تصمیم گیری ها و سیاست
گذاری های دولتی، رتبه اول جهانی را دارد.
استرالیا و کره جنوبی،
رتبه های دوم و سوم جهانی را در دیجیتالی شدن و شفافیت عملکرد مقامات
دارند. مردم دانمارک از حکومت خود و حکومت دانمارک از شهروندان خود به
تعاریفی مشترک دست یافته اند که در ناخودآگاه آنها تثبیت شده است.
انسان می تواند اتومبیل خود را بهتر کند ولی ناخودآگاه را به راحتی نمی
توان تغییر داد. شاید شخصی بتواند با یک معامله موفق تجاری از فقر به ثروت
برسد ولی ناخودآگاه دوران محرومیت را نمی تواند به راحتی حذف کند. شاید
فردی بتواند با یک تلفن و شانسی، از یک آدم معمولی به فردی با نفوذ تبدیل
شود ولی ناخودآگاه دوران قبلی را نمی تواند سریع پاک کند.
شخصی می
تواند چندین مدرک دکتری اخذ کند ولی شاید ناخودآگاه غیرمدنی او جلوتر از
دانش مربوط به چندین مدرک دکتری حرکت کند. اهتمامی که دانمارک و مهمتر از
دانمارک، کره جنوبی انجام داده است، به موازات توسعه یافتگی فیزیکی و پروژه
ای، ناخودآگاه توسعه یافته ای سرشار از احترام، اعتماد، همکاری، امید به
آینده، تخصص گرایی، شایسته سالاری، حمایت از یکدیگر، راستگویی، شفافیت و
اعتماد به نفس را ایجاد کرده است. نظام آموزشی کره جنوبی یکی از پنج سیستم
اول برتر جهان است به طوری که این کشور مدیران بی شماری برای کشور های دیگر
تربیت می کند و هم اکنون یکی از بهترین کشورها برای سرمایه گذاری است. در
دورۀ پهلوی دوم، ایران اِر (Iran Air) یکی از بهترین شرکت های هواپیمایی
جهان بود و تهران،hub هوایی خاور میانه بود (دوبی و استانبول فعلی) ولی
ناخودآگاه افراد عمدتا دست نخورده باقی ماند به طوری که بدیهی ترین موضوع
مدنی یعنی تحمل دیدگاه های مختلف، حل و فصل نشد.
نمی شود با ناخودآگاه دوره صفوی و قاجار، مدل توسعه یافتگی قرن بیستم و بیست و یکم را اجرا کرد. وقتی انسان normal بزرگ شود و نیاز های طبیعی انسانی او برطرف شود، روانی آرام و متعادل خواهد داشت. گذشتۀ او مکمل آیندۀ او می شود. وقتی شهروند normal تربیت شد، بخش ناخودآگاه، اتوماتیک خوب عمل می کند. اینکه در بخش ناخودآگاه انسان، کدام تجربیات و متون باید جمع شوند و کدام معاشرت ها و مشاهدات باید انباشته شوند، کدام منطق و تئوری باید راهنما باشند، خود دایره المعارفی قابل توجه است.
خاطرم هست که در یک کنفرانس تخصصی در سال ۱۳۷۵ که ۳۷ ساله بودم، بر سر
میز گردِ شام که پنج نفر نشسته بودند، رئیس یک دولت اروپایی که حدود ۳۰ سال
از من بزرگتر بود، پس از آنکه در صندلی کنار من نشست و دستمال را از یقۀ
پیراهنش آویزان کرد از من بلافاصله پرسید: می توانم از شما بپرسم که تا به
حال به چند کشور سفر کرده اید؟ گفتم: ۴۴ .
با چشم های رضایت بخشی گفت:
حالا مکالمۀ ما معنا خواهد داشت. او با مدرک و دانشگاه و کتاب و مقاله کاری
نداشت. ملاک او برای سنجش محتوای ناخودآگاه، تعدّد و وسعت مشاهدات بود. هم
اکنون، مهمترین معیار Google و Amazon برای استخدام یک متقاضی، ارزیابی
توانمندی های نهفته در ناخودآگاه اوست.
سومین جلسه از دور ششم گفتوگوهای توسعه با محوریت بررسی اندیشه دکتر فرشاد مومنی، چهارشنبه 23آبان ماه در پژوهشکده اقتصاد دانشگاه تربیت مدرس، برگزار شد.
به گزارش عصر ایران، در این جلسه ذیل جنبههای نظری رویکرد فرشاد مؤمنی، عضو هیئت علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی، خوانش او از مسئله توسعه در ایران و علل و موانع توسعهنیافتگی بررسی شد. لازم به ذکر است، سلسله نشستهای توسعه را اعضای موسسه «پویش فکری توسعه» با دبیری علمی محسن رنانی به پیش میبرند و در این راه به اتکای حمایت و پشتیبانی پژوهشکده اقتصاد دانشگاه تربیتمدرس، این نشستها در محل این پژوهشکده برگزار میشوند.
نشستهایی که هدف از آن، تولید، تمرین، انتشار و ارتقای همکاریها و گفتوگوهای توسعهمحور میان متفکران و صاحبنظران دانشهای جامعهشناسی، اقتصاد، انسانشناسی، علوم سیاسی، روانشناسی و... است تا در نهایت از خلال ایجاد نوعی همافزایی گفتمانی، دستیابی به چارچوبی تحلیلی برای توضیح مسئله توسعه در ایران ممکن و راهکارهایی سیاستی و جامعهمحور برای آن تدوین شود. همچنین برگزاری سلسله گفتوگوهای توسعه از شهریورماه سال گذشته شروع شد که در پنج دوره قبلی آن به ترتیب، آرا و نظریات توسعهای محمود سریعالقلم، مقصود فراستخواه، مسعود نیلی، رضا داوریاردکانی و بایزید مردوخی بررسی شده است.
نشست چهارشنبه گذشته این پویش فکری نیز، به واکاوی نظریهها و بنیانهای فکری فرشاد مؤمنی اختصاص داشت که در این میان، علی عربمازار یزدی، علیاصغر سعیدی و علی دینیترکمانی به ارزیابی و نقد آثار این اقتصاددان پرداختند. مؤمنی در این جلسه با تأکید بر اینکه در میان اقتصاددانان توسعهای، پرطرفدارترین رویکرد همانا تقدم امر اجتماعی بر سایر امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است، اظهارکرد: «توسعه، دانشی بینرشتهای است و توسعهیافتگی، امر اجتماعی -در حال حاضر- نسبت به هر دوره تاریخی دیگر، از ضریب اهمیت بیشتری برخوردار است». وی ضمن بسط دیدگاههای خود با محور قراردادن تمهیدات نهادی و در عصر انقلاب دانایی، نقطه آغازین توسعه در ایران را، اصلاح سازههای ذهنی عموم مردمان جامعه و در هر جایگاه و مقام اجتماعی دانست.
وی با مقدم دانستن جایگاه عدالت، نسبت به آزادی، خاطرنشان کرد: «پروبلماتیک علوم انسانی و اجتماعی در قرن بیستویکم از سمت آزادی به عدالت، تغییر جهت داده که بیش از همه تابع تحولات موج سوم انقلاب صنعتی یا همان انقلاب دانایی است». به گفته مدیر مؤسسه مطالعاتی دین و اقتصاد و به نقل از شهید بهشتی، این آزادی است که میوه درخت عدالت است.» مؤمنی در بخش دیگری از صحبتهای خود به تبیین سطوح تحلیلی کلان، خُرد و توسعهایِ طرح شده در علم اقتصاد پرداخت و با تشریح جزئیات سطح تحلیل توسعه، کانون اصلی تمرکز این سطح تحلیل، یعنی روششناسی را توضیح داد.
عصر ایران
- استاد تاریخ دانشگاه تهران با تحلیل دو سوی واقعه کربلا، کنشگران سپاه
امام حسین ع را عمدتا نیروهای فرهنگی، علمی و اجتماعی اما اهل جهاد توصیف
کرد و گفت: کنشگران سپاه یزید اما از اشراف نظامیاند که به خاطر قدرت و
ثروت دست به هر جنایتی میزدند.
به گزارش عصر ایران، دکتر غلامرضا ظریفیان
در پنجمین شب از سلسله نشست های «عاشورا و امروز ما» که به همت «بنیاد
اندیشه و احسان توحید»، «خانه اندیشمندان علوم انسانی» و «انجمن اندیشه و
قلم» برگزار شد، سخنرانی خود در شب عاشورا را با عنوان «ریخت شناسی
کنشگران مؤثر واقعۀ کربلا» ایراد کرد.
او با بیان اینکه «کاروان
امام حسین و لشگر یزید عموما عرباند با یک تفاوت که اکثر اصحاب امام، عرب
جنوبی و یمنیاند اما اغلب لشگر یزید از اعراب شمالیاند که عموما ساکن
کوفه بودند» گفت: «اعراب جنوبی و یمنی، با شمشیر، اسلام نیاوردند بلکه زمان
پیامبر به صورت ارادی و اختیاری اسلام آوردند. یمنیها حمایت کننده اصلی
امام علی (ع) بودند. امام حسن را هم یمنیها حمایت کردند. اکثر شهدای کربلا
غیر از بنی هاشم، یمنی هستند. ما ایرانیها نیز تشیع خود را مدیون یمنیها
هستیم؛ مهاجرانی که به مناطق مرکزی و ری آمدند».
اشراف نظامی که اشراف اقتصادی شدند
ظریفیان
اضافه کرد: «اما کنشگران اصلی سپاه یزید حجازی و اعراب شمالیاند؛ مانند
عبیدالله زیاد، عمر سعد، شمر، اشعث و شبث. اعراب شمالی نقشی فعال در فتوحات
داشتند و بعدها در سپاه یزید از اشراف نظامی شدند. البته اشرافیتشان
را با رانت به دست آورده بودند. آنان نظامیانی بودند که از رانت ویژه
برخوردار شدند و به اشراف اقتصادی تبدیل گشتند و همین بود که امام حسین
میفرمود حرف حق را نمیفهمید چون شکمتان از حرام پر شده است».
او در ادامه به شخصیتشناسی و ارایۀ گزارشی از زندگی کنشگران اصلی لشگر
یزید پرداخت و با بیان اینکه عمرسعد فرزند «سعد ابی وقاص» است، گفت: «پدر
عمرسعد نقش موثری در به خلافت رسیدن عثمان داشت و سپس والی کوفه شد. او در
دورۀ امیرالمؤمنین کناره گرفت و منزوی شد، در دورۀ معاویه هم تا حدودی
منزوی و سپس مسموم و کشته شد. سعد اما به رغم برخوردی که معاویه با پدرش
کرد از نیروهای اصلی فعال دورۀ معاویه است که در خدمت زیاد ابن ابیه در می
آید.
عمر شخصیت نظامی دارد و سهم زیادی از فتوحات برده است. او
همراه شمر در قتل عام حجربن عدی و یارانش نقش ایفا کرد و از کاسبان فتنه
اند. عمر شهادت می دهد که حجربن عدی فتنه گر است و دلیل قتل حجر همین شهادت
است. او همچنین وقتی مسلم به کوفه می آید به یزید نامه می نویسد و یزید را
تحریک می کند و می گوید اگر دیر بجنبی کوفه را از دست می دهی. بعد هم در
کربلا در مقابل امام حسین قرار می گیرد».
مرد هزارچهرۀ واقعۀ کربلا
ظریفیان
در توصیف شخصیت شبث، او را «مرد هزارچهره» خواند و اظهار کرد: «شبث در
ماجرای پیامبران دروغین در زمان حضرت محمد(ص) و اوایل وفات ایشان از
مدافعان پیامبران دروغین بود. بعدها توبه می کند و از فرماندهان فتوحات
نظامی می شود. او از کسانی است که در قتل عثمان نقش دارد. در جنگ جمل در
برابر امیرالمومنین است اما بعد از مدتی رنگ عوض می کند و در واقعه صفین
کنار حضرت قرار می گیرد.
امیرالمومنین
که ضعیف می شود به خوارج می پیوندد، در گفت و گویی که حضرت با خوارج دارد
توبه می کند. بعد از شهادت امام حسن به معاویه می پیوندد. در واقعه حجر بن
عدی جزو شهادت دهندگان علیه اوست. وقتی معاویه می میرد با نوشتن نامه امام
حسین را به کوفه دعوت می کند. در نهایت هم عبیدالله او را فرمانده سپاه
پیاده نظام روز عاشورا می کند. او در قیام توابین نیز از آنان حمایت می کند
اما بعدها در مقابل مختار قرار می گیرد و با قاتل مختار بیعت می کند.»
او
در ادامه به شخصیت شناسی شمربن ذی الجوشن پرداخت و گفت: «او به سختی اسلام
آورد، فردی بشدت متحجر است، یازده بار پیاده به حج رفت. نظامی صرف و مزدور
است. تند و افراطی، بددهن و هرزه گو، اما معتقد است خدا را به خوبی می
شناسد.
از یاران علی (ع) بوده اما بعدها به خوارج می پیوندد و در
جنگ نهروان جان سالم به در می برد. بعدها به خدمت معاویه درآمد و در ماجرای
قتل حجربن عدی قسم یاد می کند که حجر مرتد است و مسلم را نیز فتنه گر می
خواند. او کاملا نگاه قبیله ای و طایفه ای دارد و در کربلا لحظه به لحظه
حرکت امام حسین را گزارش می کند. شب عاشورا امان نامه برای حضرت ابوالفضل
می آورد. در عاشورا در کشته شدن امام حسین و قتل حضرت عباس فعال بود و
مسوول انتقال سرها به شام است.»
ظریفیان با اظهار اینکه «در سپاه یزید افراد بی هویت زیادی وجود دارند»
تصریح کرد: «حرمله یکی از نظامیان بی ریشه ای است که به فرمان امیرش دست به
هر کاری می زند.او تیراندازی ماهر و قاتل علی اصغر و عبدالله بن حسن است.»
و نقش فعال در قتل حضرت عباس دارد.»
او با بیان اینکه «خاندان اشعث نیز نقش فعالی در سپاه یزید داشتند» گفت:
«اشعث امیرالمومنین را مجبور به حکمیت و پذیرفتن ابوموسی اشعری کرد. بعدها
معاویه او را که در سپاه امام حسن بود خرید و اشعث پشت امام را خالی کرد.
اشعث دو پسر به نام های محمد و قیس دارد که هر دو از نیروهای فعال سپاه
پزید هستند. محمد چشم در چشم امام حسین منکر فرزند پیغمبر بودن امام شد.
قیس جزو کسانی است که به امام حسین نامه نوشتند که به کوفه بیا اما در آتش
زدن خیمه ها نقش داشت.»
5زن در کربلا با سپاه یزید درگیر شدند
ظریفیان
در ادامه به شخصیت شناسی کنشگران فعال کاروان امام حسین (ع) در کربلا
پرداخت و ابتدا با اشاره به نقش زنان گفت: «زنان در کربلا نقش بسیار مهمی
را ایفا کردند. یازده مادر شهید در کربلا بودند؛ حدود 5 زن با دشمن در
کربلا مواجهه داشتند که یکی از آنان به شهادت رسید. در ماجرای اسرا عده ای
از زنان برای آزادی اسرا تلاش کردند که منجر به، به شهادت رسیدن آنان شد. اما
متاسفانه کمتر از نقش زنان یاد می شود.»
او سپس به توصیف شخصیت مسلم بن عوسجه پرداخت و اظهار کرد: «مسلم 80 ساله
بود. از یاران پیامبر، امیرالمومنین و امام حسن بود. محدث، فقیه و مورد
وثوق است.»
ظریفیان با بیان اینکه «شخصیت های موثر کاروان امام
حسین نه اشراف نظامی بودند و نه اشراف اقتصادی» افزود: «مسلم در دولت
امیرالمومنین نقش بسیار موثری داشت. شب عاشورا سخنان نغزی بیان کرد. در روز
عاشورا 50 نفر از یاران امام در ساعات اولیه به شهادت رسیدند، اولین فردی
که پس از این به میدان می رود مسلم بن عوسجه است. او به قدری معنوی و بزرگ
است که وقتی وارد میدان می شود فرمانده سپاه دستور می دهد سریع او را بکشند
چون معتقد است اگر مسلم به میدان بیاید بسیاری از سپاهیانش را متزلزل می
کند.»
او با بیان اینکه «حبیب از شخصیت های برجسته اسلام است» گفت: «حبیب از
یاران خاص پیامبر، امیرالمومنین و امام حسن و زاهد و باتقوا بود. امام حسین
در نامه ای حبیب را دانشمند فقیه و صاحب اخلاق نیکو خطاب می کند که جایگاه
علمی او را نشان می دهد.»
اصحاب امام حسین اهل غلو حتی درباره امام نبودند
ظریفیان
با اشاره به ویژگی های یاران امام حسین گفت: «یک ویژگی اصحاب امام حسین
عدم غلو درباره امام است که کلمه ای خارج از مسلمات شرعی به زبان نمی
آورند. از امام انتظارهای فرابشری نداشتند چون اهل فکر و دانش و فقیه
هستند.»
او در جمع بندی به مقایسه سپاهیان یزید با یاران امام حسین
پرداخت و اظهار کرد: «کنشگران موثر کاروان امام حسین در عرصه عمل و نظر
از موقعیت قبیله ای خود فاصله گرفتند و در مقام انسان مومن، مختار و زاهد
بودند. آنان مدافع حق در برابر ظلم و مدافع آزادی بیان بودند و با همین
نگاه در کنار امام حسین قرار گرفتند. اما کنشگران سپاه یزید متکی بر بافت
قبیله ای بودند و دعواهای هاشمی- اموی را به کربلا آورده بودند».
ظریفیان افزود: «کنشگران سپاه امام حسین عمدتاً نیروهای فرهنگی، علمی و
اجتماعی بودند، شغل حرفه ای آنان نظامی نبوده اما اهل جهاد بودند. فهم دین
آنان در پناه شمشیر نبوده اما کنشگران سپاه یزید از اشراف نظامی است که
از رانت فتوحات استفاده کرده بودند. سران لشگر یزید از اشرافی هستند که بخاطر
قدرت و ثروت دست به هر اقدام و جنایتی می زدند اما اصحاب امام، اهل غلو و
زیاده روی حتی در مدح امام حسین نیستند».
او در پایان خاطرنشان کرد:
«ادبیات یاران حسین، فاخر و دلسوزانه حتی نسبت به دشمن است، اما ادبیات
لشگر یزید مملو از اهانت، خشونت و انحطاط است.»
گروه سیاسی- رجانیوز: محمدصادق شهبازی در جلسه درسگفتارهای جنگ فقر و غنا گفت: ما امروز در کشور ساختار فسادزا داریم. آقایان رفتند اول قانون نوشتند و سپس بر اساس آن، حقوق و املاک نجومی دادند. مقابل این سازوکارها باید ایستاد؛ اما اینگونه نیست که حکومت از بالا به پایین بخواهد هدایتشده فساد داشته باشد و خلاف انجام بگیرد.
به گزارش «رجانیوز» محمدصادق شهبازی، در سومین جلسه از سلسله درسگفتارهای تابستانه با عنوان «جنگ فقر و غنا» که به همت «مدرسه انقلاب سلامی» در حسینیه هنر برگزار شد، در سخنانی گفت: ما در سلسله درسگفتار جنگ فقر و غنا بحث ما نه بنای تئوریک بسیار عمیق، نه بحثهای روز و نه بحثهای مهارتی که به ماجرای عدالت ارتباط دارد است. ما میخواهیم اندیشه اجتماعی انقلاب اسلامی در حوزه عدالت را ناظر به حرفهای متفکرین انقلاب و مباحث دینی بنیادین خودمان بازخوانی کنیم.
وی افزود: تعاریف مختلفی را از عدالت تا امروز بررسی کردیم که ازجمله آنها میتوان عدالت به معنای توازن، اعطای حقوق افراد، مراعات شایستگیها، برابری و مساوات در فرصتهای عمومی اشاره کرد که این موارد تعریفهای اصلی در مورد عدالت اجتماعی به شمار میآیند.
نویسنده کتاب «تشکل دهه پیشرفت» ادامه داد: دیدگاه دینی ما اما با تعریفی جامعتر، بسیاری از مسائلی را که دغدغه این تعریفها است در خود جایداده است، لذا عدالت را به دادن حق هر صاحب حقی تعریف میکند؛ اعم از جامعه، فرد، طبیعت، مال و... «إِعْطَاءِ کلِ ذِی حَقٍ حَقَّه». این جامعیت را در تعریف حق و اعطای حق را میتوانیم در مواردی مثل رساله حقوق امام سجاد (ع) جستجو کنیم. برخلاف بسیاری از متفکران اسلامی که آمدهاند در فضای سنتی این موضوع را به حقوق افراد تعبیر کردند و بعد میبینیم که این مبنا میتواند با دیدگاه لیبرالها که اصالت را صرفاً به حقوق افراد میدهد، نزدیک شود.
این نویسنده اضافه کرد: عرصههای عدالت را با دو منطق بررسی میکنیم. با یک منطق حوزههای ناظر با آن را بررسی میکنیم که در این رابطه عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی، عدالت فرهنگی، عدالت اجتماعی در معنای خاص آن بحث و بررسی میکنیم. یکوقتهایی هم هست که ناظر بر جنس بیعدالتی و عدالت است که به فقر و فساد و تبعیض نظر میاندازیم.
فقر انسان را از عقلانیت دور میکند
شهبازی یادآور شد: یکی از بحثهایی که در متون دینی ما فراوان به آن پرداختهشده، درباره نتایج فقر است. در متون دینی آمده که فقر انسان را از عقلانیت دور میکند. غالب این بحثها که در متون دینی ما نسبت به نتایج فقر آمده از حضرت علی (ع) است.
وی توضیح داد: امام علی (ع) در مورد فقر میفرمایند: شخص فقیر، حتی در شهر خودش هم غریب است. از خاصیتهای فقر این است که انسان را به حقارت میکشاند و صدای افراد فقیر شنیده نمیشود.
نویسنده کتاب «کدام انتظار؛ انتظار انقلابی یا انحرافی؟!» عنوان کرد: امیرالمؤمنین (ع) در نامه معروف خودشان به امام حسن (ع) نوشتند، فقر موجب از بین رفتن دین میشود. لذا در جامعهای که مردم آن درگیر نان شب خود هستند، هرچقدر هم که از معنویت و دین صحبت شود شنیده نمیشود.
پژوهشگر اندیشه دینی اظهار داشت: فقر را نباید صرفاً از زاویه خیریه ببینیم که فقط یک کمکی را به فرد محروم انجام بدهیم. بلکه مسئله مهم رفع استضعاف است. باید برویم و ببینیم چه جیزی باعث شده افراد دچار ضعف و فقر شوند.
این نویسنده تصریح کرد: در نگاه دینی سطحی از داشتن مال، موجب قوام دین مردم دانسته میشود. مال در منطق اسلامی ماهیتی قوامی و ساماندهنده برای زندگی اجتماعی دارد. در منطق دینی، مال و مالکیت همانند بسیاری از چیزهای دیگر که در دنیا وجود دارد ذاتاً مثبت یا منفی نیست. بلکه در بسیاری از موارد مال وسیله رشد و حفظ دین مردم است؛ اما در طرف دیگر هم میگوید دربند مال نباشید و بهتعبیر امام سجاد (ع) در رساله حقوق، باید حقوق آن را عطا کنید!
مسئله مالکیت در منطق دین اعتباری است
نویسنده مجموعه «سبک زندگی انقلابی» ادامه داد: مسئله مالکیت در منطق دین اعتباری است. اجمال ماجرا این میشود، پولی که کنز شود حتی از راه حلال و آن را نه در مسیر تولید به کار ببرید، نه به فقرا کمک کنید و نه با آن کار فرهنگی کنید، این مال، باطل است.
این نویسنده اضافه کرد: در متون دینی بسیاری از مسائل موجود در حوزه فقر، ناشی از تبعیض دانسته شده است. در متون دینی آمده مردم، فقیر، محتاج، گرسنه و بدون لباس نشدند مگر به گناه اغنیا.
شهبازی در بخش دیگری از سخنانش یادآور شد: زهد در منطق دین به نداری معنا نمیشود بلکه به نیاز واقعی از فرد تعبیر میشود که دارای کف و سقفی است. سقف این زهد، عرف جامعه و کف آن، عسر و حرج است.
وی عنوان کرد: در کنار نفی سرمایهاندوزی، از طرف دیگر هم به وسعت دادن به زندگی هم توصیهشده است.
این فعال فرهنگی توضیح داد: در منطق دینی کار برای توسعه زندگی و ایجاد کار و شغل، کمک و انفاق به فقرا و مردم اشکالی ندارد و برابر جهاد ارزیابیشده است.
کارشناس ارشد مطالعات انقلاب اسلامی با اشاره به نسبت برخی آرمانها با عدالت اظهار داشت: موضوع عدالت و امنیت امروز بهعنوان یکی از مسئلههای مهم کشور ما مطرح است. در ضرورت و اصل امنیت همانند عدالت هیچ بحثی نیست و در متون دینی و در نهجالبلاغه حضرت علی (ع) مفصل دراینباره بحث دارند.
شهبازی تصریح کرد: متون دینی ما عدالت را پایهای اساسی برای امنیت میشمارند. در متون دینی، عدل، موجب قوام ساختار اجتماعی محسوب میشود. متون زیادی داریم که مشخصاً به اولویت عدالت بر امنیت اشاره میکنند، حتی از عدل بهعنوان سپر دولتها یادشده است.
وی تأکید کرد: دین در مورد عدالت به این نکته بسیار مهم اشاره میکند که اگر کشور بر پایههای عدل بنا شد و با ستونهای عقل و عقلانیت سامان پیدا کرد خداوند این حکومت را یاری کرده و دشمنان آن را خوار میکند.
چشمپوشی از عدالت موجب تغییر هویت نظام میشود
پژوهشگر اقتصاد سیاسی افزود: اسلام، هر دو حوزه عدالت و امنیت را مهم میداند و در این میان، اولویت را به عدالت میدهد. البته بهصورت موردی و در شرایطی خاص ممکن است حفظ حکومت اسلامی و وجود خطر عینی و قطعی برای آن موجب تأخیر در اجرای عدالت شود؛ چراکه اگر حکومت دینی نباشد نمیتوان عدالت و سایر آرمانها را اجرا کرده یا پیگرفت؛ اما اگر این موضوع به یک رویه تبدیل شود، درست نیست و اشکال دارد. چراکه حکومت ابزار اجرای عدالت است و اگر مدام در حکومتی، برای عدم اجرای عدالت بهانهتراشی شود، چیزی از هدف اصلی و اسلامیت آن حکومت باقی نمیماند و موجب تغییر هویت آن میشود.
شهبازی عنوان کرد: عدالت آرمانی قابل حد خوردن نیست، زیرا مهمترین هدف اجتماعی دین اجرای عدالت است. البته این هدف نهایی نیست. دین عدالت اجتماعی را برای رساندن انسانها به معنویت و معرفت و تربیت میخواهد. عدالت مهمترین آرمان اجتماعی است؛ اما موارد دیگری چون آزادی و پیشرفت حد میخورند. عدالت آرمانی درجه اول است و موجب میشود هرچیزی سرجای خود باشد. اصل حکومت دینی و اجرای احکام اسلام در آن برای رعایت عدالت است.
وی در بخش دیگری از این نشست به موضوع عدالت بین شیعه و اهل تسنن اشاره کرد: اهل تسنن میگویند اگر حکومت تمایل داشت و حاکم تشخیص داد میتواند بنا به مصالحی اقداماتی را انجام دهد و بهاصطلاح به آن مصالح مرسله میگویند. در چارچوب فلسفه سیاسی برادران اهل تسنن قیام علیه حاکم جائر باطل است؛ اما شیعیان میگویند اگر حاکم عدالت نداشت و از آن خارج شد قیام علیه او جایز و در صورت تحقق شرایط، واجب است. مصلحت در فقه شیعه هم بدون شاخص و دلیل و مرسله نیست و باید با ملاک شرعی و تزاحم با موارد اهم مستند باشد.
نویسنده کتاب «خودسازی و جامعهسازی» توضیح داد: البته شیعه در این میان به شاخصهایی هم در این زمینه اشاره میکند. اولاً باید مشخص شود مسئلهای عینی وجود دارد. سپس دلیل مشخصی برای آن پیدا شود. این دلیل مشخص هم باید حد و چارچوب داشته باشد، زمانمند باشد و حوزه آنهم مشخص شود. همچنین مستند بر یک سری از اصول مشخص دینی باشد. به همین دلیل مصلحت در نگاه شیعه کاملاً یک بحث فقهی است.
این نویسنده اظهار داشت: اگر حکمی فقهی است دلیل نمیشود نتوان آن را موردنقد قرارداد؛ زیرا او مجتهد است و به این فتوا رسیده است؛ اما در مورد اینکه این مصلحتی که به آن رسیدیم به چه صورتی است میتوانیم آن را موردبررسی قرار بدهیم.
شهبازی متذکر شد: بحث مصلحت در جریان شیعه را به این دلیل نمیتوان نقد کرد که بشری است؛ اما ما میگوییم چارچوب دارد. دعوای ما این است که این چارچوبها رعایت شده است یا نه؛ اما اهل تسنن میگوید حکومت خواسته و کرده و کسی نمیتواند اعتراض بکند مگر اینکه بتوانند به آن حاکم غالب شوند و خودشان حکومت تشکیل بدهند؛ اما این موضوع برای ما قابل نقد است و میتوانیم تصمیماتی را که گرفته میشود نقد کنیم که به مصلحت است یا خیر.
فساد در کشور سیستماتیک نشده است
این پژوهشگر در بخش دیگری از سخنانش درباره وجود فساد در کشور افزود: در کشور ما هم ساختارهای فسادزا و هم سازوکارهای فسادزا وجود دارد اما فساد سیستماتیک نشده است؛ یعنی حکومت بهجایی نرسیده که رأس و چارچوبهای کلی آن مثل رژِیم پهلوی بخواهد فساد صورت بپذیرد.
این نویسنده ادامه داد: ما امروز در کشور سازوکار و ساختار فسادزا فراوان داریم. آقایان رفتند و اول قانون نوشتند و سپس بر اساس آن، حقوق و املاک نجومی دادند. باید مقابل این ساختارها و سازوکارها ایستاد؛ اما اینگونه نیست که حکومت از بالا به پایین بخواهد بهصورت هدایتشده فساد داشته باشد و خلاف انجام بگیرد.
شهبازی خاطرنشان کرد: اینکه یک سیستم، سازوکارهای غلط دارد فرق دارد بااینکه یک سیستمی مثل محمدرضا پهلوی که از بالا طوری چیده شده که سرشبکههای اصلی فساد سران خود رژیم بودند؛ یعنی محمدرضا پهلوی با خانواده و دوستان خود بالای حکومت نشسته و طوری سیستم را چیدهاند که ملت را چپاول کنند.
وی اضافه کرد: معتقد نیستم که کل سیستم کشور فاسد است. حتی قبل از اینکه رهبر انقلاب در سخنرانی خودشان بگویند ما در عدالت پیشرفت کردیم در نشست جنبش عدالتخواه دانشجویی گفتم ما در عدالت عقبماندهایم، اما در عدالت اجتماعی به نسبت گذشته خودمان پیشرفت کردهایم. مثال آن مقایسه فقر ستیزی امروز با قبل از انقلاب و یا رسیدگی امروز حکومت به روستاها در دهه هفتاد در مقایسه با امروز است.
نویسنده کتاب «انسان انقلاب اسلامی» یادآور شد: در ساختارها و سازوکارهای کشور فساد است اما راه اصلاح وجود دارد. مهمترین دلیل آنهم این است که خود ما رفتیم و مسائلی را پیگیری کردیم و امکان اصلاح آن را مشاهده کردیم.
این پژوهشگر دینی عنوان کرد: در موضوع نسبت بین عدالت و معنویت، اعم از توحید، فرهنگ و معنویت با نسبتی دوطرفه روبرو هستیم. معنویت هدف نهایی است، اما این هدف نهایی بدون طی کردن واقعیاتی در عرصه اجتماعی محقق نمیشود. بدون اخلاق و معنویت نمیتوان عدالت را محقق کرد و بدون عدالت، رسیدن به اخلاق و معنویت ناممکن است.
این نویسنده توضیح داد: یکی از مسائلی که در حوزه عدالت با آن روبرو هستیم این است که تعبیر عدالت فردی با عدالت اجتماعی باهم خلط میشود و بعد در مورد نسبت عدالت و ولایت حرفهای غلطی گفته میشود. دوگانهسوزی بین عدالت و ولایت از اساس اشتباه است. البته عدالت در منطق شیعی به ولایت اولی است. اصلاً عدالت آنچیزی است که حق ولایت ایجاد میکند. اگر طرف عادل نباشد و ظلم فردی و یا ظلم اجتماعی کند او از عدالت ساقط است و حق ولایت ندارد.
شهبازی اظهار داشت: پیامبر اکرم (ص) در جامع الاخبار میگوید: پستترین افراد در نظر خداوند کسی است که حاکمیت مردم را بپذیرد ولی بین آنها عدالت را اجرا نکند. امام حسین (ع) در روز عاشورا میفرمایند: شما رفتید و حاکمانی برای خودتان برگزیدید بدون اینکه آنها بین شما عدالتی را افشانده باشند یا شما امیدی هم نداشته باشید که اینها بعداً در حق شما عدالتی بورزند. البته ممکن است به مصالح کلانی به خاطر خطر واقعی برای اصل حکومت دینی و بهصورت موردی و در موارد جزئی و موقت، اجرای عدالت به تأخیر افتاده یا در موردی خاص اجرا نشود.
وی تصریح کرد: در مورد نسبت عدالت و وحدت، در جامعه اسلامی حتماً وحدت مسئله مهمی است؛ اما نگاه اهلبیت (ع) میگوید اگر میخواهید در جامعه هم وحدت باشد، عدالت نیاز داریم. مهمترین نمونهاش خطبه فاطمی به بهانه ماجرای فدک است.
نویسنده کتاب «نفوذ و سلطه» در بخش پایانی این برنامه گفت: یکی از دعواهای جدی که خروجی بیرونی هم دارد نسبت عدالت و پیشرفت است. یک نگاه این است که اعتقاد دارند پول و ثروت تولید کنیم تا بهتدریج آدمها به عدالت برسند. نگاه دوم که نگاه دینی ما است میگوید عدالت مقدم بر پیشرفت است. عدالت به معنای توزیع عادلانه فقر که صرفاً افراد در ناداریهای خود برابر باشند نیست. بلکه بهدنبال پیشرفت هستیم تا ثروت تولید شود و آن ثروت درست توزیع شود و در آنهم به عدالت برسیم؛ یعنی هم در فرصتها و وضعیت کنونی باید عدالت برقرار باشد که افراد بتوانند ثروت تولید کرده و جامعه پیشرفت کند، عدالت هم شاخص پیشرفت است و هم در نقطه تولید ثروت و پیشرفت، باز به دنبال عدالت هستیم. این منطق جامعتر از عدالت توزیعی صرف است.
عصر ایران؛ حمیدرضا عسگری- دکتر عماد افروغ جامعه شناس و مدرس دانشگاه در حوزه علوم انسانی است. وی رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس هفتم بود که به سبب برخی ملاحظات فکری در انتخابات مجلس هشتم کاندیدا نشد و وقت خود را صرف نظریه پردازی درحوزه مسائل اجتماعی و اخلاقی کرده است.
وی درحوزه ساختار و عملکرد نظام در زمان کنونی انتقادات بسیاری از جنس تناقض در ارزش ها، شعارها و کارکردها دارد. به نظر وی امروز مسئولان با عدم ایجاد تناسب میان عینیت جامعه و ذهنیت ساختار اجرایی زمینه اعتراض و اصلاح از بیرون را سبب شده اند که این مسئله می تواند خطرات بسیاری برای جامعه اسلامی داشته باشد.
فریب و اغواگری، مصلحت اندیشی، سیاسی و امنیتی کردن فضای جامعه، از جمله آسیب هایی است که عماد افروغ از آنها به عنوان پاشنه آشیل نظام یاد می کند و با اشاره به گفتار امام خمینی در مورد هشدار به مسئولان و خدای ناکرده رخ دادن انقلابی دیگر از سوی مردم، فضای امروز جامعه را مستعد فعال شدن جنبش های اجتماعی می داند.
عماد افروغ همچنین درمورد سلیقه ای عمل کردن در تفسیرقانون اساسی و عدم اجازه حضور نخبگان در جریان اندیشه ورزی و ساختار حکومتی معتقد است، جریان حاکم به گونه ای رفتار کرده است که روشنفکران از رده خارج شده اند و منفعت گرایی گروه ها اجازه عقلانیت را به جامعه نمی دهد.
در زیر مشروح گفتگو عصر ایران با عماد افروغ را ملاحظه می کنید:
*با توجه به مشاهده وضعیت اقتصادی و بروز نارضایتی عمومی طی چند وقت اخیر، آیا بروز چنین وضعیتی برگرفته از تخریب های سیاسی برعلیه دولت است یا دلایل مختلف اقتصادی و اجتماعی دارد؟ فکر می کنید نقش جریان های سیاسی در بهبود این وضعیت چیست؟
- اتفاقاتی که ما شاهدش هستیم هیچ ربطی به تخریب دولت ندارد، و منظورم تنها این دولت هم نیست. اتفاقاتی که امروز همراه با نارضایتی های اجتماعی شاهدش هستیم، یک دمل چرکینی است که سرباز کرده. این زخم کهنه پس از جنگ شکل گرفت. سیاست های اقتصادی دوران پس از جنگ هیچ تناسبی با هویت فرهنگی، تاریخی و گفتمان انقلاب و اهداف و ارزش های مطلوب و حتی تجارب تاریخی ما نداشت.
لذا ابتدا باید تحلیل کنیم که این الگو چه بود و چگونه آغاز شد و دوم بررسی کنیم که چه شد این الگو توانست درکشور جولان دهد و نقدهای برخی منتقدین نیز به جایی نرسد. روز به روز اتفاقی افتاد که ما شاهد تراکم هرچه بیشتر اتفاقات ناشی از این الگو بودیم و هیچ دولتی هم بعد ازجنگ نتوانست این الگو را تعدیل کند و یا تغییر دهد. ساختار همان ظرف و همان الگو بود و صرفاً جابه جایی نیرو صورت می گرفت و عده ای می رفتند و عده ای می آمدند. ولی هیچکدام نتوانستند دست به پیکره اصلی و البته غلط اقتصادی پس ازجنگ بزنند.
نتیجه به کار گیری این الگو، یک لیبرالیسم یا شبه لیبرالیسم یا شبه نئولیبرالیسم نخ نمای سطحی و بی ضابطه بود که دلالت منطقی این الگوی سرمایه داری شبه لیبرالیستی نیز چیزی جز شکاف نا منضبط طبقاتی و درآمدی نیست. تا چه زمانی ما می توانیم از ارزشهای اسلامی مایه بگذاریم و مدام توجیه کنیم و پرده هایی از هژمونی و استیلای فکری و فرهنگی را ایجاد کنیم که مردم واقعیت ملموس زندگی خود را جور دیگری ببینند و خود را فریب دهند و به صورت کاذب در باغ بهشت را بر روی خود باز ببینند. ازیک طرف زندگی شان چیز دیگری به آنها نشان دهد و ازطرف دیگر از ذهنیت و ارزشهای ذهنی خود برای توجیه این واقعیت ها استفاده کنند!
این کار درست نیست، شاید برخی بگویند که به گفته امام خمینی مردم ما برای شکم قیام نکردند. اما تفسیر اشتباه نباید داشت، اولاً این عبارت به معنای بی توجهی به معاش نیست، ثانیاً شاید در زمان تعارض ما مجبور شویم از شکممان بگذریم اما در شرایط عادی و استقرار، شکم بخشی از ضرورت های زندگی است و اگر به معاش مردم نپردازیم، معاد مردم رخت بر می بندد. مگر می توانیم دنیا و آخرت را در برابر هم قرار دهیم؟ این دوگانگی توجیه و اعتبار نخواهد داشت، حتی خود فیلسوف هم با شکم خالی، فکرش کار نمی کند!
این یک بحث عینی است که مردم یکسری نیازهای واقعی دارند که باید به آنها پرداخته شود. این نیاز گاهی فردی است و گاهی اجتماعی. ممکن است بگویید که حداقل، مردم یک نان بخور و نمیر داشته باشند، اما این یک بحث فردی است. این مسئله یک بعد اجتماعی هم دارد که افراد خود را با طبقات دیگر مقایسه می کنند. اینجاست که بحث هستی اجتماعی به میان کشیده می شود و شکاف طبقاتی و درآمدی مورد توجه افراد قرار می گیرد و توجیهی عقلی هم برای آن نمی یابند که یکی در اوج رفاه و دیگری در زیرخط فقر و در بدترین شرایط زندگی کند.
متاسفانه هیچ گوش شنوایی برای پرکردن این شکاف نیست. بحث من برابری اقتصادی و محو هرگونه نابرابری نیست، بلکه تعدیل شکاف مورد نظر است. قرار نیست به طور مساوی به تمام افراد پرداختی صورت گیرد، اما باید نیاز، محور پرداختی افراد باشد و این نیاز فقط نیاز فردی نیست و نیاز اجتماعی را هم در بر می گیرد. یعنی اگر براثر مقایسه، محرومیت مطلق به محرومیت نسبی تبدیل شود، این سرآغاز جنبش های اجتماعی است.
دولت(تمام دولت های گذشته تا کنون) چه تغییر و تعدیل درآمدی ایجاد کرده است؟ از دوران پس از جنگ به این سمت ما با چه تحول و اتفاق تازه ای مواجه بوده ایم؟ قبل از این اتفاقات و حتی پیش از حوادث دی ماه 96 خود دولت توسط وزارت کشور و وزارت ارشاد در زمستان 95 یک پیمایش انجام می دهند. از مردم سئوال می شود که مهمترین مشکل و دغدغه شما چیست؟ بیش از 78 درصد مردم نارضایتی اقتصادی را مطرح می کنند. همین سئوال را بعد از تظاهرات دی ماه سال 96 از مردم می پرسند و مشاهده می کنند این آمار به 81 درصد می رسد. قبل از این ما می بینیم که عده ای متعرض حقوق های نجومی می شوند، اما هیچ اتفاقی نمی افتد.
دولت ها در دوره های مختلف همواره یک سیاست های غلطی را دنبال می کنند و گوششان هم بدهکارمنتقدین نیست، اما پرسش اساسی این است که چرا به راحتی می توانند گوششان را بدهکار این نقدها نکنند؟ این مسئله به لحاظ فرهنگی بسیار مهم تر است چرا دولت ها به راحتی می توانند گوششان بدهکار نباشد؟ این دیگر ربطی به دولت ندارد، این مربوط به مسائل ذهنی و هژمونیک جامعه است. چرا و بر چه اساسی گوش ها می تواند در برابر منتقدان و اعتراضات، شنوا نباشد؟ این یک پاسخ قاطع و روشن برای جامعه ما دارد و آن "مصلحت اندیشی" هژمونیک گره خورده با منافع و مصالح جناحی و البته به نام مصالح نظام و حکومت و حتی مردم است. در این شرایط است که نیازها و حقایق مطلوب و مورد ادعا در لفظ، عملاً پیش پای مصلحت و سوگمندانه برخی اوقات آگاهانه ذبح می شود.
نتیجه این بخش از سئوال اینکه، وضعیت فعلی ناشی از تخریب و نظرات منتقدان نیست. اما چه باید کرد؟ اول به نظر من همه گروه ها و اقشار اجتماعی، فرهنگی ، سیاسی ، اقتصادی باید به اجماع برسند که ما در چه شرایطی به سر می بریم و یک تحلیل درستی از واقعیت به دست دهند. معلوم شود که سهم داخل چقدر است و سهم خارج چقدر است و باهم گفتگو کنند. اما این گفتگو نباید صرفاً محدود به گروه های سیاسی باشد.
باید بستری برای نخبگان فراهم شود تا تحلیل های کارشناسانه خود را فارغ از جناح بندی و یا این دولت و آن دولت، به دست دهند. اگر تا دیروز برخی وانمود می کردند که در شرایط خاص و بحرانی قرار داریم، امروز باید قبول کنیم که شرایطمان خاص است و عینیت و زندگی ملموس مردم به ذهنیت و خودآگاهی رسیده است.
باید بستری برای کسانی فراهم شود که دلشان برای مملکت و اصل نظام می سوزد و برای هویت ایران و گفتمان انقلاب اسلامی دلمشغولی دارند، باید بتوانند یک گفتگوی منطقی و اصولی و خارج ازتخریب داشته باشند. هنوز که هنوز است ما نمی دانیم که نقد خوب و سازنده چیست؟ نقد باید نقد محتوا و فکر باشد، ما آداب گفتگو را نمی دانیم. بسیاری از اتفاقات ناگواری که در کشور رخ می دهد ناشی از همین نافهمی و بدفهمی کسانی است که پرچم نقد و گفتگو را بلند می کنند، اما نه گفتگو را می شناسند و نه نقد و آداب نقد را می دانند. متوجه نیستند که نقد با تخریب شخص متفاوت است. گفته می شود حکومتمان علوی است، اما علی(ع) می گفت ببینید چه گفته می شود، نه اینکه چه کسی می گوید!
این ها درد ماست که باب گفتگو بسته است و صاحبان فکر رغبت نمی کنند پا به عرصه نقد و گفتگو بگذارند، چرا که به شخصیت آنها توهین می شود. ترجیح می دهند که از فضا دور باشند و کاری به مسائل کشور نداشته باشند. لذا طرف های گفتگوی مورد نظر و مطلوب و ضروری ما نباید صرفاً گروه های سیاسی باشند، چرا که آنها خوب رفتار نکرده اند و هیچ کدام نیز معرف جامعه ما نیستند. در نظر سنجی بعد از اتفاقات دی ماه 96 معلوم شد که فقط 8/25 درصد مردم گرایش اصلاح طلبانه و اصول گرایانه دارند. مسلم است که این آمار برپایه رفتارهای آنهاست و نه بر اساس ارزش ها و ادعاهای نظری آنها. اما آیا این 26 درصد معرف کل جامعه هستند؟!
باید از محدود کردن گفتگو بین جناح های سیاسی پرهیز کرد. جناح های سیاسی طی دوره های های مختلف، منابع کشور را به نوبت از آن خود کرده اند. الگوی رفتاری واحد در ظرف واحد داشته اند. این رفته، آن آمده، این بُرده، آن بُرده. مدیریت واگنی برای هر دو جناح صدق می کند.
متاسفانه ساختار کشور هم، رابطه قدرت – ثروت است. یعنی از طریق قدرت دولتی به ثروت های اقتصادی و سرمایه های کالایی فرهنگی و سیاسی می رسند و خیلی راحت هم تغییر موضع می دهند تا مسلط بر کانون قدرت دولتی منتج به ثروت شوند.
الگوی رفتاری هردو گروه یکی است. می جنگند تا به قدرت برسند، برای اینکه رانت و سرمایه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بیشتری برای خود به دست آورند. اما امروز دیگر نمی توان مردم را با ذهنیت القایی فریب داد، چرا که مردم به خود آگاهی رسیده اند. اگر کسی شعار عدالت داد و پیروز شد و قدرت را مثلا از کسانی که شعار آزادی می دادند، گرفت، باید رفت و زندگی اش را دید. باید دید کجای شهر زندگی می کند، چه امکاناتی دارد از چه مزایایی بهره می برد و به چه میزان پایبند به عدالت و شعارهایش بوده است.
کسی که در گفتمان انقلاب اسلامی پا به عرصه رقابت می گذارد، باید التزامش عملاً و نظراً به گفتمان انقلاب اثبات و معلوم شود. باید به قانون اساسی پایبند باشد. قانون اساسی اصل رفاه و اصل رفع نیازمندی ها را طرح کرده است. روزی که آقای خاتمی رای آورد ، جهاد دانشگاهی از کسانی که به وی رای دادند، نظر سنجی کرد که شما برچه اساس به آقای خاتمی رای دادید؟ شاید تصور کنید که جواب اکثریت آزادی بیان و آزادی سیاسی بوده باشد، اما 51 درصد مردم رفع مشکلات اقتصادی را مطرح می کنند. مردم در آن زمان از دولتی که شعار آزادی می داد، توقع بهبود شرایط اقتصادی داشتند.
ما به جایی رسیدیم که مردم به حرف توجهی ندارند و به خود آگاهی رسیده اند. وقتی به خودآگاهی می رسند یعنی به یک عینیتی رسیده اند و شما باید به آنها مدرک و سند و دلیل و نسخه های عملی نشان دهید. سال هاست که عمل از این کشور رخت بربسته است. دیگر نمی شود مردم را با رسانه های مختلف ملی و غیره فریب داد، مردم می بینند و حس می کنند و منتظر پاسخ هستند.
آقای روحانی می آید و حرف های خوبی در این اوضاع و احوال می زند، مردم گوش نمی دهند و منتظر مشاهده عمل ایشان هستند. اینکه ایشان دستور انتشار لیست و اسامی می دهند، مسئله تازه ای نیست. ما درمجلس هفتم قانون آن را که از مجلس قبلی بلاتکلیف مانده بود تصویب کردیم و بنده کلمه "انتشار" را به ابتدای آن اضافه کردم و شد قانون «انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات». این قانون مورد بی توجهی قرار گرفت و امروز ایشان در شرایط بحرانی به آن استناد می کنند و وزیر صنایع ایشان هم می گوید این خلاف مصلحت بخش خصوصی است!
به هرحال گام اول این است که باید بستر گفتگو فراهم شود و محدود به جناح های سیاسی نباشد و به خصوص چهره های فرهنگی در آن نقش داشته باشند، چرا که چهره های فرهنگی منافع سیاسی و اقتصادی ندارند. هرچند به دلیل سیاست ها و رفتارهای سیاست زده و اقتصاد زده و فضای کالایی حاکم، وجود این افراد نیز نادر است، یا عزلت نشین و بی تفاوت و یا متاسفانه آلوده به سیاست ناموجه و منافع اقتصادی شده اند.
گام دوم، ما باید توجه خاصی به عمل داشته باشیم. کشوری که مدت ها از هژمونی و استیلای فرهنگی استفاده کرده و عمل را در حد حرف دنبال کرده، بسیار سخت است که پا به عرصه عمل بگذارد و بار این بازگشت و رسالت سنگین بر دوش رسانه هاست تا توجه همگان را به عمل معطوف سازند.
اگر دولت بخواهد کاری و عملی برای مردم انجام دهد، مهمترین آن تعدیل شکاف درآمدی است. آیا این کار غیرممکن است؟! حذف امتیازات و امکانات مدیرانی که علاوه بر حقوق های چند میلیونی از مزایای فراوان بهره می برند، کار سختی است؟! آیا کم کردن حقوق آنهایی که بی ضابطه حقوق می گیرند کار سختی است؟! چه طور رئیس جمهور مالزی می تواند این کار را انجام دهد و ادعای انقلابی بودن هم ندارد. در ایران ادعای انقلابی بودن می کنند، ادعای علوی بودن می کنند، به امام و مقام رهبری استناد می کنند، اما دستاوردی عملی و عینی قابل قبول و مورد انتظار برای مردم رقم نمی خورد.
مردم حق دارند به صورتی مضاعف یقه مسئولان را بگیرند، هم به دلیل بی توجهی به ارزش ها در عمل، هم به دلیل استفاده ابزاری از این ارزش ها برای توجیه بی عملی خود. ممکن است بگویید این حرف ها شور و هیجان و بی سند و مدرک است، اما بنده نماینده مجلس بوده ام، می فهمم ساختاراً در مجلس چه می گذرد، رانت های مجلس و دولت را می شناسم، امتیازات نماینده ها را می دانم، طی این سال ها خوب مهره ها را کنار هم چیده اند و خوب یاد گرفته اند که چگونه منابع و امکانات کشور را از آن خود کنند و به جای این که پاسخگو باشند، برخی منتقدان را به انحاء مختلف طرد و منکوب می کنند، یکی را متهم به ضد انقلاب و ولایت فقیه می کنند، یکی را متهم به تشویش اذهان عمومی می کنند، یکی را متهم به پرشور و احساسی بودن می کنند و ...
متاسفانه این سبک رفتار در عرصه آکادمیک و دانشگاه ما هم وارد شده است. نهج البلاغه را بخوانید، می بینید علی همچون اسپند روی آتش است و برای تحقق حقوق مردم و ارزش های عدالت خواهانه اسلام و در برابر مسرفین و زیاده خواهان مدام در جوش و خروش است. اما با ملاک های آکادمیک جاری توصیه ما به این گونه افراد این است که آرام باشند و چیزی نگویند. اما چرا علی(ع) این همه فریاد می زند و اشک می ریزد، چرا سر درچاه می کند، چون دوگانگی در نظر و احساس و عملش نیست. ما دچار دوگانگی در نظر و عمل هستیم.
باید این عبارت علی(ع) را برسردر نظام جمهوری اسلامی نوشت که درمورد طلحه و زبیر و اصحاب جمل این چنین می گوید:« چون رعد خروشیدند و چون برق درخشیدند اما کاری از پیش نبردند و سرانجام سست گردیدند، ولی ما این گونه نیستیم، تا عمل نکنیم رعد و برقی نداریم و تا نباریم سیل جاری نمی سازیم.» این علی است. چرا اسم حکومت علوی را مطرح می کنیم درحالی که از آن دوریم.
ظرف ما با ارزش های ما سازگار نیست، ساختارها با شعارها سازگار نیست، برخی هم فرافکنی می کنند به سمت غرب و آمریکا ومنافقین و غیره که اینها توطئه می کنند و غیرذلک. اما باید پرسید شما چه تمهیداتی برای این شرایط دارید؟ جز اینکه مشکلات را به بیرون پرتاب می کنید و بعد می گویید همه چیز درست است.
این برای ما درد آور است که منافقین با آن کارنامه سیاه تروریستی و سابقه خیانت به کشور در طول جنگ و همکاری های امپریالیستی – صهیونیستی اش و ترامپ جاهل از آن سر دنیا برای ایران شاخ و شانه بکشند. ترامپی که در بهترین حالت شاخ گاو دموکراسی سرمایه سالار آمریکاست. منِ نوعی باید یقه چه کسی را بگیرم که این شرایط را به وجود آورده است؟ من باید یقه آن دسته از داخلی ها را بگیرم که فقط منافع شخصی و گروهی خود را به قیمت قربانی کردن مردم دنبال کردند. نگذاشتند حقیقت عیان شود و آگاهانه یا ناآگاهانه بحث مصلحت را مطرح کردند و آنهایی را که حقیقت گرایانه و حقیقت طلبانه فریاد زدند را خاموش و منزوی کردند.
منزوی فقط این نیست که شخصی را بگیرید و یک گوشه ای نگهدارید، بلکه آن قدر عرصه را بر وی تنگ می کنند که خسته شوند. این افراد انسان های حساسی هستند، چرا وبر می گوید حکومت را به دست این افراد بدهید؟ چون حاضر به استعفا هستند و آلوده نمی شوند. اینها را طرد کردید، اما اینها آن قدر دلسوزند که حتی امروز که به اینجا رسیدیم به فکر انتقام نیستند.
بلکه معتقدند بستری آماده کنیم تا حرف هایمان را بزنیم، وقتی به اجماع رسیدیم عمل را سرلوحه کار قرار دهیم. اما فقط حرف نزنید فقط شعار ندهید اگر می گویید انقلابی هستیم ، بیایید و انقلابی عمل کنید.
ببینید من این صحبت ها را بی جهت مطرح نمی کنم، خیلی فکر و تحقیق کردم و اخیراً به این نتیجه رسیده ام که کشور ما قفل کرده است. بین عرصه ذهنی و عرصه عینی رابطه دیالکتیک برقرار نیست. ذهن می خواهد خود را تحمیل کند، اما از عین اثری نپذیرد. می گویند: ای مردم، ای عرصه مدنی، هرچه ما می گوییم درست است و شما هرآنچه ما می گوییم بشوید. عین می پذیرد و می گوید حرف های شما را گوش می دهم اما شما هم به حرف ما گوش دهید. اما ذهن نمی پذیرد و معتقد است که این ارتباط یکطرفه است. خود را نمایندگان بلامنازع مردم و هادیان آنها می دانند و دیگر هیچ. انبساطی وجود ندارد. می گویند ما بهتر از شما می فهمیم و بهتر از شما رفتار می کنیم و شما باید پیرو محض باشید!
من می گویم قانون اساسی میثاق ملی ماست، در همان اصول اولیه اش اهداف قانون اساسی و اهداف جمهوری اسلامی را بیان می کند و سپس یکی از راه های تحقق آن را اجتهاد مستمر می داند. در اصل مربوط به ویژگی های رهبر هم که بحث شجاعت و مدیر و مدبر و... را مطرح می کند. سوال من این است، آیا اجتهاد مستمر بدون زمان و مکان و موضوع شناس امکان پذیر است؟ اجتهاد مستمر یعنی اینکه اجتهاد شما چشم و گوشش نسبت به تحولات زمان و مکان باز باشد. تغییرات زمانی و مکانی مربوط به عرصه انضمامی و عینی و کسانی است که درآن زندگی می کنند.
از سوی دیگر در آن بخش که ویژگی های رهبری بیان می شود، آیا همه این ویژگی ها فقهی است؟ تشخیص اینها الزاماً با فقها نیست. یک طرف اجتهاد مستمر مربوط به فقهاست، اما سوی دیگر آن مرتبط با موضوع شناسان است. جایگاهی برای موضوع شناسان در عرصه اجتهاد مستمر و دیگر ویژگی های رهبرکجاست؟ جواب می دهند که مجلس خبرگان است. اما مجلس خبرگان که صرفاً مختص فقهاست، پس چگونه عرصه عینی هم اجتهاد مستمر را معتبر و موجه کند و هم سویه عینی دیالکتیک عرصه ذهن و عین باشد؟
آن زمان که حضرت امام بحث تجدید نظر در قانون اساسی را مطرح کردند، شرط مرجعیت را تبدیل به اجتهاد کردند به سبب همین موضوع شناسی بود. اما شورای نگهبان تصمیم می گیرد که خبرگان فقط فقها باشند، باکدام توجیه منطقی؟ باکدام اصل قانون اساسی؟ هیچ اصلی از قانون اساسی حصر نکرده است که خبرگان فقط فقها باشند. وقتی موضوع شناسان و نخبگان حذف شوند و جریان فکری را صرفاً به فقها حصر کنیم و دیالکتیک درجریان نباشد، حرکت ما قفل می شود. حاصل این می شود که نظم رسمی و ذهنی با عرصه عینی و واقعیات بیگانه می شود.
یکی از اشکالاتی که بعد از جنگ به سراغ ما آمد این بود که ما همان الگوی نوسازی را دنبال کردیم. این الگوی نوسازی یک ظرف داشت به نام "رابطه مرکز- پیرامونی" که با اقتصاد نفتی هم عجین شده بود. الگوی نوسازی یا الگوی شبه سرمایه داری یک ظرف متمرکز می خواهد، یعنی ظرف مرکز- پیرامون. ظرفی که در دوران پهلوی ایجاد شد و با سیاست هایی که دولت آن زمان اتخاذ کرد متروپلی به نام تهران و چند شهراصلی مثل اصفهان، شیراز، تبریز، مشهد و... به وجود آمد و در نتیجه بتدریج شبکه شهری کهکشانی قبل از پهلوی به شبکه شهری زنجیره ای تبدیل شد. یعنی همه حلقه ها وصل به تهران شدند.
تا پیش از این استان ها برای خود قدرت تصمیم گیری و برنامه ریزی داشتند. ما هم آمدیم پس از جنگ در ظرف پهلوی، مظروف انقلاب اسلامی را ریختیم. درحالی که مظروف انقلاب اسلامی، ظرف متمرکز نمی خواست، به ویژه که با اقتصاد نفتی هم عجین شده باشد. ما در دوران جنگ این ظرف را شکستیم، در دوران بحران در ظرف متمرکز جنگ را پیش نبردیم و دفاع نکردیم. ظرف شکسته شد و استان ها هرکدام اختیار داشتند و هرکدام برنامه ریزی می کردند. مردم پا پیش گذاشتند، مهارت ها به کار گرفته شد، مشارکت تنها در حرف نبود. ما الان فقط نان حرف مشارکت را می خوریم اما آن زمان مشارکت عیان شد و خود را در انقلاب و پس از آن در جنگ اثبات کرد. مشارکت یعنی استفاده از مهارت ها و قابلیت ها، استفاده از شرایط زیست محیطی و زیست بومی، یعنی چیزی که امروز اندیشمندان دنیا به آن پرداخته اند و آن را دنبال می کنند.
در زمان جنگ، ظرف مشارکت تمرکز زدایانه بود، اما بعد از جنگ ظرف متمرکز را به کار گرفتیم و برگشتیم به همان دوران پهلوی. حال شما مدام از اقتصاد مقاومتی و اصلاح الگوی مصرف صحبت کنید اما فایده ندارد چون ظرف ما مناسب مظروف نیست.
اقتصاد مقاومتی به چه عواملی بستگی دارد؟ ابتدا نیاز به آگاهی دارد و باید به مردم آگاهی داد. نکته دوم انگیزه است. باید کاری کرد که انگیزه ها ارتقا یابد. نکته سوم مهارت است. این مهارت یا بالقوه است یا بالفعل. نکته چهارم عنصر فرصت است. اگر سه مولفه ابتدایی وجود داشته باشد اما فرصتی درکار نباشد، هیچ دستاوردی نخواهیم داشت. این فرصت ها در دست دولت است و دولت ها باید فرصت سازی کنند. و در نهایت باید به ظرف اشاره کنیم. یعنی اگر تمام این موارد مطرح شود اما ظرف مناسبی نداشته باشیم به هیچ تحولی نخواهیم رسید.
دراین کشور غفلت آشکاری از مفهوم ظرف شده است. بعضاً از آمایش سرزمین و تمرکز زدایی حرف زده می شود، اما اقدام عملی وجود ندارد. چرا که عمل براساس تمرکز زدایی نیاز به شجاعت بالایی دارد و من در هیچیک از دولت ها این شجاعت را ندیده ام.
* باتوجه به عوامل مختلفی که درمورد عدم تطابق عین و ذهن، ویا عدم تناسب ظرف و مظروف و تضاد حرف و عمل و... فرمودید، امروز شاهد نوعی ناامیدی و سردی در جامعه هستیم که این مسئله برای هر نظامی می تواند پاشنه آشیل باشد. این دلسردی به مرحله بروز رسیده است و اعتراضات مردم نشانه این موضوع است. مردم به بهانه معیشت تظاهرات می کنند، اما حرف های دلشان و ناامیدی از مسئولان را فریاد می زنند، آیا این هدر رفت سرمایه اجتماعی موجب آسیب پایه های انقلاب نخواهد شد؟ چه باید کرد؟
-من این موضوع را توجیه نمی کنم، اما اگر الان در شرایط فعلی به این نا امیدی و یاس توجه شود، جلوی آسیب های بعدی گرفته خواهد شد. لکن اگر ذیل مصلحت اندیشی های مختلف این اتفاقات را توجیه کنیم، یا فرافکنی و تفسیر بد داشته باشیم و آنها را ناشی از جهالت برخی از مردم بپنداریم، فردا با وضعی دیگر روبرو خواهیم بود... فردا هرچه شما بگویید این وضعیت را اصلاح می کنیم و رفتارها را تغییر می دهیم دیگر مردم نخواهند پذیرفت.
الان مردم کماکان چشم انتظارند که یک اتفاقی رخ دهد. علائمی دال بر ناامیدی آنها هست، اما علائمی هم از امیدشان وجود دارد و منتظر یک اقدام مناسب هستند. اما دیگر گذشت زمانی که بخواهیم مردم را با حرف، دل خوش کنیم یا فریب دهیم. مردم عمل می خواهند، این عمل ناامیدی ها را تبدیل به امید می کند. وقتی احساس کردند بروز و ظهور مهارت ها فراهم است تحمل می کنند.
در زمان جنگ ما وضع اقتصادی به مراتب بدتر از اکنون داشتیم. اما محرومیت نسبی و احساس بی عدالتی نبود. یعنی اگر محرومیت و عدم دسترسی و کوپن و صف و موشک و... بود، تقریباً برای همه شرایط یکسانی وجود داشت. اما الان واقعا اینطور است؟! زمان حرف گذشت. الان ما تازه رسیده ایم به خاستگاه انقلاب اسلامی، البته این موضوع یک فرصت است تا مسئولان ما به عمل بازگردند و با شکاف ها و نابرابری های ناشی از قدرت و رانت دولتی برخورد کنند.
اگر واقعا مسئولان ما راست می گویند، منازل خود را به مناطق ساده تر منتقل کنند. اگر راست می گویند زندگی خود را تعدیل کنند. مردم باور نمی کنند که مسئولان زندگی ساده و مثل همه آحاد جامعه یا حداقل طبقه متوسط دارند.
من احساس می کنم این سکه نا امیدی روی دیگری هم دارد و آن امیدواری به بازگشت به ارزش هاست. اما این با حرف محقق نمی شود. با این رویه جاری مردم به جایی می رسند که حرف شما را تفسیر بد می کنند. قصد مقایسه و ارجاع به قبل از انقلاب را ندارم، اما قبل از انقلاب هم شاه آمد گفت پیام شما مردم را شنیدم، اما مردم دیگر به آن توجه نکردند، چون دیر شده بود. ما هنوز به این مرحله نرسیده ایم اما باید سریع کاری انجام دهیم تا دیر نشود.
اگر نظام رسمی نخواهد تغییری ایجاد کند و اصلاح از درون نظام صورت نگیرد و کارایی نداشته باشد، اصلاح از برون رخ می دهد. وقتی شما اعتمادی به ظرفیت های رسمی نداشته باشید، دیگر اصلاح از درون ساختار معنا نمی دهند و این بوی انقلاب و یا هرج و مرج و آنارشی می دهد که بنده حالت دوم را محتمل تر می دانم. وقتی مردم بفهمند که اصلاحی ازدرون در کار نیست، نه قوه مقننه کاری می کند نه قوه قضاییه و نه قوه مجریه، خودشان دست به کار خواهند شد. وقتی مردم دست به کار شوند، خوشبینانه یک بار دیگر انقلاب خواهند کرد. این حرف من نیست، این حرف امام خمینی(ره) است:
«هوای این مردم زاغه نشین، این مردم کوچه و بازار را داشته باشید که شما را روی کار آورند، بترسید از روزی که این مردم بفهمند که در باطن ذات شما چیست و یک انفجار حاصل شود. بترسید که ممکن است یک ایام الله خدای ناخواسته پیدا شود و آن روز دیگر قضیه این نیست که به 22 بهمن بازگردیم. قضیه این است که باید فاتحه همه مارا بخوانند». ببینید امام چه قدر با شجاعت حرف می زند و مصلحت اندیشی نمی کند و می گوید فاتحه همه مارا می خوانند. یعنی انقلاب و حرکت بعدی بوی روحانیت و اسلام نخواهد داد.
امام انقلاب را منفی نمی داند، می گوید خدای ناکرده یک ایام الله دیگر... چرا که معلوم نیست دیگر این حرکت انقلابی بویی از اسلام داشته باشد. ولی این یک واقعیت اجتماعی است.
*بحث انقلابی که به قول حضرت امام خدای ناکرده ممکن است رخ دهد و خط مشی اسلامی نداشته باشد، چرا انقلاب 57 که اسلامی بود، امروز مردم و به خصوص جوانان را دچار دین زدگی کرده و چرا در یک انقلاب اسلامی شاهد فسادها و دزدی های کلان هستیم. این مسائل برای جوانان دهه های اخیر قابل هضم نیست، چرا انقلاب نتوانست خود را به روز کند؟
-به هرحال چه درست و چه غلط، چه بخواهیم چه نخواهیم، مردم اسلام را با کسانی که به نام اسلام حکمرانی می کنند، گره زده اند. البته این کار اصلاً امر منطقی نیست چون اسلام ربطی به اعمال و کردار ما ندارد. اما همیشه رفتارهای مردم تابع دلیل و منطق نیست. عملاً این اتفاق افتاده و یک واقعیت است و امروز برخی افراد به سبب اعتراض به رفتار کسانی که به نام اسلام تخلف می کنند، اقدام به رفتارهای ضد دینی می کنند.
از سوی دیگر براساس پیمایش های ملی انجام شده، دین داری مردم مانند همیشه بالاست. یعنی اعتقاد به خدا، معاد، اهل بیت و مؤاخذه در قیامت و ... بسیار بالاست و آماری بالای 86 درصد را نشان می دهد. این یعنی عنصر هویت بخش ملی ما دین داری است، اما مردم حساب خود را جدا می کنند و حتی ممکن است در جنبش فکری خود براساس همین الگوی دینی عمل کنند، اما هیچ چیز معلوم نیست که در آینده مردم براساس کدام الگو و براساس کدام رهبری اقدام به حرکت و جنبش کنند.
مسلم است سازماندهی این حرکت محتمل همانند سازماندهی انقلاب نخواهد بود، اگر به حوادث دی ماه 96 توجه کنید متوجه می شوید که مردم به چه کسانی ناسزا گفتند و به چه کسانی معترض بودند... دقت هم داشته باشید که بنده فرض هرج و مرج و آشوب های لگام گسیخته و دیکتاتوری متعاقب آن را محتمل تر می دانم.
این نشان می دهد آن گروهی که زمانی مرجع و مأمن مردم بودند، الان دیگر نیستند و جایگاه و منزلت اول انقلاب را ندارند. لذا این به ما می گوید که سازماندهی مردم چیزی ورای این افراد خواهد بود، حال چه گفتمانی جایگزین خواهد شد، مشخص نیست. اما مسلماً این جنبش و انقلاب بوی اقتصاد خواهد داد. حالا این انقلاب اقتصادی چه نوع انقلابی است مشخص نیست، اما می توان گفت اهدافی همچون تعدیل شکاف طبقاتی، رفع بی عدالتی و نابرابری را دنبال کند.
امیدواریم این اتفاق هیچگاه رخ ندهد و اصلاح از درون رخ دهد. چرا که هیچ تضمینی وجود ندارد که این انقلاب هم اسلامی باشد. مردم درون مایه دینی دارند اما مشخص نیست حرکتشان اسلامی باشد. ما در ابتدای انقلاب وعده بانکداری بدون ربا دادیم، وعده دادیم نابرابری نباشد، شعارعدالت خواهی دادیم، محقق نشد. اما الان ما باید برگردیم به گفتمان اصیل عدالت خواهی انقلاب، باید برابری نسبی را در میان طبقات اجتماعی ایجاد کنیم، مسئولان به همان زی طلبگی بازگردند، تا خدای ناکرده شاهد یک حرکت کور و انقلاب دیگری نباشیم.
*شکاف میان مسئولان و جامعه موجب نارضایتی مردم گردیده است. این اشرافی گری مسئولان برای جامعه قابل پذیرش نیست و مردم مشکلات را تحمل نمی کنند، درحالی که مسئولان از امتیازات فراوان بهره مند هستند. در این مورد چه باید کرد؟
- شکاف میان مردم و مسئولان در جهات مختلف ارزش ها، فرهنگ، اقتصاد و ... می باشد. شکاف عرصه رسمی و عرصه مدنی درحال افزایش است. این فقط مربوط به قدرت دولتی نیست. در دانشگاه و حوزه و ... هم همین طور است. روز اول که انقلاب می شود، قرار است مردم مخدوم باشند و به آنها خدمت شود. اماهرچه جلوتر می آییم مردم خادم ما می شوند و منتی هم سر آنها می گذاریم که ما مخدوم آنها هستیم.
مردم بالاخره متوجه می شوند قضیه برعکس شده است. مردم ابتدا به اینها اعتبار بخشیدند اما بعد از مدتی باید آنها را تکریم کنند، این مسئله برای مردم قابل پذیرش نیست که جای خادم و مخدوم عوض شود.
چطور این رابطه عوض می شود؟ آیا این مسئله صرفا به خاطر جهالت مردم و اغوا و فریب آنهاست؟ خیر این طور نیست، شاید بخشی از آن باشد، اما تمام آن نیست. بخش مهمی از این تغییر جهت، مبارزه با روشنفکران حقیقت گراست. روشنفکر باید فریبکاری ها را برملا کند. اما کاری می کنند که روشنفکران به بهانه های مختلف طرد و حذف شوند و حلقه واسط مردم و حلقه رسمی از بین برود.
بخش دیگری از این مسئله مربوط به جریان کلی کشور داری است. جریان کلی کشور داری وقتی با مصلحت اندیشی گره می خورد، دولت در فضای سیاست زده عمل خواهد کرد. وقتی سیاست زده شود، امنیت زده هم خواهد شد. وقتی فضا امنیتی شد ترس و دلهره در دل مردم خواهد آمد. از یک سو مردم را فریب می دهیم، از یک سو روشنفکری را حذف می کنیم و از سوی دیگر فضای کشور را امنیتی می کنیم، حال توقع داریم مردم چه واکنشی داشته باشند؟
در این صورت، شرایط برای دلالت اقتصادی آن سیاست زدگی امنیتی شده مساعدتر خواهد شد. چرا که بازتاب اقتصادی خواهد داشت. نیروهای امنیتی و شبه امنیتی، رسمی و غیر رسمی و بازنشسته، اگر از این شرایط استفاده کنند و رابطه قدرت - ثروت را فهم کنند، تبدیل به سایه ای بالای سر همه خواهند شد. و اگر کسی بخواهد کار اقتصادی انجام دهد باید هوای آن سایه را به نحوی از انحاء داشته باشد. اینها باید سربازان گمنام امام زمان باشند و گمنام باقی بمانند و ساده زیست باشند، شکایت قاضی را باید پیش چه کسی برد؟! وای به روزی که تکیه گاه های مردم نیز آلوده باشند، دیگر ملت باید چه کند؟ یک جریان مخلی می شود که به جای اینکه زمینه را برای انگیزه و حرکت سالم به سمت اقتصاد مقاومتی مساعد کنند، آنچنان شرایط روحی و روانی تردیدآمیزی ایجاد می کنند که سرمایه گذار از خیر آن می گذرد. اینها همه باعث افزایش شکاف میان نظام و مردم خواهد شد.
وقتی که بین ارزش های اصلی و بنیادی نظام، و خواسته های دیگران شکاف وجود داشته باشد، تظاهر به وجود می آید. اگر طرف به ارزش ها باور داشته باشد، تا پای جان به آن وفادار خواهد ماند. اما وقتی باور ندارد، به آن تظاهر می کند که باور دارد. این تظاهر برای وی منافع دارد و عده ای برای این منافع، تظاهر به پایبندی می کنند و نظام هم مکانیزمی برای مقابله با تظاهر ندارد.
اگر تظاهر نبود و باور بود و اگر مراقبت هایی بود که کسی با تظاهر منافعش را پیش نبرد اتفاقی رخ نمی داد. وقتی عمل ملاک نباشد، حرف جولان می دهد. تظاهر در زمان حرفگرایی نمایان می شود، نه در زمان عملگرایی. ما زمانی می توانیم تظاهر به انقلابی بودن کنیم که فقط حرف بزنیم. اما وقتی زمان عمل باشد مشخص خواهد شد که حرف و عمل تا چقدر باهم تناسب دارند. می توان گذشته افراد را ملاک قرار داد، وقتی طرف با پراید به مجلس می آید و بعد در خیابان با بنز تردد می کند نشان دهنده این است که بستر تظاهر فراهم است.
اساساً وقتی حکومت ایدئولوژیک شود خواه ناخواه عده ای این فرصت را پیدا می کنند که به سمت رفتارهای متظاهرانه بروند. اما چه کسی باید جلوی این تظاهر را بگیرد. کسانی که مدعی حفاظت از ارزش ها هستند باید مراقبت و نظارت کنند. باید مکانیسم های عملی و عینی به کار گرفته شود تا التزام افراد به ارزش ها اثبات شود و فقط شاهد حرف و شعار نباشیم.
* باتوجه به شناخت و اندیشه ورزی که در انقلاب داشتید، بزرگترین خطری که نظام راتهدید می کند، چیست و راه حل آن را چه می دانید؟
- همین شکاف بین عرصه مدنی و عرصه رسمی، فقدان انبساط و به روز شدگی در نظام. نظام خودش را به روز نکرده است. وقتی این رابطه به روز نشود و قفل شود عده ای از این فضا سوء استفاده می کنند. در شرایط کنونی، حلقه ها به خوبی به هم چفت و بست شده و رابطه اغوایی کاملا منسجم است. فضا را نیز امنیتی و سیاست زده کرده اند و اگر افراد به دنبال فکر کردن و آگاهی باشند با اهرم های مختلف با عذاب وجدان روبرو می کنند.
وقتی انقلابی شکل می گیرد، باید ساختارها تغییر کند. یعنی وجه اجتماعی و اخلاق اجتماعی باید اشاعه پیدا کند. وجدان جمعی باید به سمت خطاهای اجتماعی هدایت شود. اما تیپولوژی یا گونه شناسی خطاهای انجام شده توسط رسانه های ما را نگاه کنید. وقتی می خواهند خطایی را مطرح کنند بر وجه خطاهای فردی تمرکز می کنند. درحالی که خطای فردی مربوط به حق الله است، اما حق الناس ها چه می شود؟ ارتشا، اختلاس و دزدی چه می شود؟! ببینید با دین چه می کنند! دینی که این همه تاکید بر حق الناس دارد را به سمتی می برند که برخطاهای فردی متمرکز شود. با همین تربیت های دینی وجدان ها را به سمت خطاهای فردی می برند تا خطاهای اجتماعی را بی اهمیت جلوه دهند.
میزان توجه به خطاهای اجتماعی را مقایسه کنید با خطاهای فردی. کدام را بیشتر وزن می دهند؟ تیپولوژی گناه را به سمت خطای فردی می برند و حقوق اجتماعی را محو می کنند. به نظر من خوب قدرت را چفت و بست کرده و تجمیعی از زر و زور و تزویر به دست داده اند. یک قدرت رسمی با شاکله خاص و البته مغایر با روح قانون اساسی و انقلاب اسلامی درست کرده اند و ساختار به گونه ای پیش رفته است که یک عده ای بیایند و از این حلقه ها استفاده کنند و ما هم دلخوش ظاهری باشیم که هر ازچندگاهی فرد و جناحی می رود و جناحی دیگر می آید. اما داستان همان است...
چرا ما از دین برای مصلحت اندیشی استفاده می کنیم و اسارت بخشی می کنیم. دینی که اصالتاً آگاهی بخش است. چرا مارکس مذهب به منزله افیون توده ها را با هر تفسیری، چه "افیون توده ها" و چه "افیون برای توده ها" را طرح کرد؟ او با کدام مذهب آشنا بود که این حرف را زد؟ او مذهبی را دید که بی توجه به درد و نیازهای مردم بود.
من در سوئیس سمیناری داشتم و این مسئله را طرح کردم که نهاد کلیسا به عنوان یک نهاد مذهبی چه دستاوردی برای مردم داشته است؟ نهاد مذهبی باید احقاق حق و آگاهی بخشی می کرد. اما اگر دین را ابزاری برای توجیه وضع موجود و رسیدن به منافع خود به کار بگیریم، هیچ ضمانتی وجود ندارد که دین زدایی در کشور رایج نشود، به رغم اینکه لایه زیرین مردم دینی است و به آن باور دارند.
*چرا دیگر کاندیدای نمایندگی مجلس نشدید و آیا مطلبی که شما درمورد نظارت بر رهبری داشتید، عامل این تصمیم بوده است؟
-دلیل اصلی این که من دیگر کاندیدا نشدم، همان شبکه های هژمونی واغوایی بود که برفضای سیاسی حاکم شده اند. ما که داشتیم ادای وظیفه می کردیم، ضد انقلاب و ضد رهبری و ضد نظام معرفی شدیم. مطلب انتقاد و نظارت به رهبری نیز عین جمله امام است که در صحیفه نور جلد 5 آمده است:
«هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانعکننده بدهد و در غیر این صورت، اگر بر خلاف وظایف اسلامی خود عمل کرده باشد- خود به خود- از مقام زمامداری معزول است و ضوابط دیگری وجود دارد که این مشکل را حل میکند.»
این صحبت امام است و اگر کسانی با امام مشکل دارند چرا یقه بنده را می گیرند؟! این اتفاقاً دفاع از رهبر است. یعنی اینکه رهبری ما جوابگو است و اینطور نیست که پاسخگو نباشد و این نفی دیکتاتوری است. در واقع، ولایت فقیه، ولایت فقه است و یک امر قاعده مند است و شخصی نیست. ما باید جلوه این امر قاعده مند غیرشخصی را در قانون اساسی و ساختارهای مرتبط با آن مشخص کنیم. باید ببینیم که مجلس خبرگان از چه کسانی تشکیل شده است، چه چرخه کاری را دنبال می کند و چه کسانی آنها را تایید صلاحیت می کنند. بنده گفتم چرا مراجع صلاحیت فقهی را تایید نکنند و شورای نگهبان صلاحیت عمومی را؟ چرا باید یک دور بسته ای را شاهد باشیم. چرا موضوع شناس در این فضا نیست و حتی در ایده آل خودم می پرسم که چرا درمیان این افراد اخلاق شناس و معرفت شناس حضور ندارند؟
اگر شما می خواهید ساختاراً کشور را اسلامی اداره کنید، من درحال حاضر آن ساختار را نمی بینم. آن حرف هایی که در سالهای قبل زده ام اکنون بسطش داده ام و از موضع خود عقب نشینی نکرده ام.
اگر من خود را در مجلس هشتم کاندیدا کرده بودم، همه چیز برای من تمام شده بود. آماده بودند که انواع و اقسام ناسزاها را نثار بنده کنند. برخی دفاع غلط از رهبری می کنند و اغلب برای منافعشان این برخوردها را انجام می دهند. اما باید توجه داشت آنها که بد دفاع می کنند، قطعا حمله بدی هم خواهند داشت... اگر کسی حمله خوب بکند، دفاع خوبی هم خواهد داشت.