واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

«سهروردی» به زبان ساده : فیلسوف ایرانگرایی که تندروها تکفیرش کردند

«سهروردی» به زبان ساده : فیلسوف ایرانگرایی که تندروها تکفیر و اعدامش کردند
عقل مانند نقشه‌ای است که راه را نشان می‌دهد، اما شهود مانند چراغی است که روشنایی لازم برای دیدن راه را فراهم می‌کند.

 عصر ایران - شهاب‌الدین یحیی سهروردی، معروف به شیخ اشراق، در سال ۵۴۹ هجری قمری (۱۱۵۴ میلادی) در روستای سهرورد در نزدیکی شهر زنجان به دنیا آمد. او از همان کودکی استعداد فوق‌العاده‌ای در یادگیری علوم مختلف نشان داد. خانواده‌اش او را برای تحصیل به مراغه فرستادند، جایی که نزد استادان بزرگی مانند مجدالدین جیلی علوم دینی، فلسفه، و منطق را آموخت. سهروردی از همان جوانی به فلسفه و عرفان علاقه‌مند شد و شروع به مطالعه آثار فیلسوفان بزرگ یونانی مانند افلاطون و ارسطو کرد.

سهروردی پس از تکمیل تحصیلات مقدماتی، به شهرهای مختلفی سفر کرد تا دانش خود را گسترش دهد. او به اصفهان رفت، که در آن زمان یکی از مراکز مهم علمی و فرهنگی جهان اسلام بود. در اصفهان، نزد فیلسوفان و عالمان بزرگی مانند ظهیرالدین قاری درس خواند و به عمق بیشتری در فلسفه و عرفان دست یافت. پس از آن، به حلب در سوریه رفت. در آنجا با ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی (سردار معروف مسلمانان در جنگ‌های صلیبی) دیدار کرد. ملک ظاهر که دوستدار  صوفیان و دانشمندان بود، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی نیز که از شام خوشش آمده بود  پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در حلب ماندگار شد و در حالی که فقط 33 سال داشت، کتاب مهم حکمةالاشراق را نوشت. با این حال نمی دانست که ماندن در شام به قیمت جانش تمام می شود.

جایگاه والا و بایسته این حکیم جوان در نزد ملک ظاهر و دانش او در مناظرات، حسادت بسیاری از علمای وقت شام را برانگیخت. سهروردی در برخی از آثار خود به فقها و متکلمان زمان خود انتقاد کرد و معتقد بود که آنها از درک عمیق حقیقت عاجز هستند.

او در فلسفه خود از اندیشه‌های فیلسوفان یونانی مانند افلاطون و ارسطو، و همچنین از سنت‌های عرفانی شرقی تأثیر پذیرفته بود. این تأثیرپذیری برای برخی از علمای زمان مشکوک بود و آنها او را متهم به ترویج عقاید غیراسلامی کردند. همچنین اشارات و استنادات او به حکمت ایرانی قبل از اسلام،، مورد مخالفت روحانیون تندرو قرار گرفت. (در دوران جدید اندیشمندانی مانند غلامحسین ابراهیمی دینانی گفته اند که اندیشه‌های سهروردی برگرفته از ایران باستان و حکمت ایرانی بوده است. سهروردی را همچنین احیا کننده حکمت خسروانی ایران باستان می نامند.)
 
 مجموع این عوامل باعث شد تا تندروها او را معارض با شریعت اسلام بخوانند و اعلام کنند که سهروردی کافر شده است! گو این که این وجه مشترک همه تندروها در تمام تاریخ است که خود را حق مطلق می پندارند و مخالفت با خود را ضدیت با حقیقت می نامند.

آنها از ملک ظاهر خواستند که سهروردی را به قتل برساند؛ ملک ظاهر که سهروردی را دوست می داشت، زیر بار نرفت. از این رو، علمای تندرو به صلاح الدین ایوبی شکایت بردند و خون او را مباح شمردند. 

صلاح‌الدین ایوبی که بعد از پیروزی در جنگ های صلیبی، به تازگی بر شام مسلط شده بود، نیاز به حمایت روحانیون داشت و ناچار و از روی سیاست زدگی، در برابر خواست آنها تسلیم شد و از ملک ظاهر خواست که حکم علمای افراطی را اجرا کند! 

 در نهایت، تحت فشار مخالفان، صلاح‌الدین دستور دستگیری سهروردی را صادر کرد. سهروردی در حلب دستگیر شد و به زندان افتاد. در زندان، از او خواسته شد که از عقاید خود تبری بجوید، اما سهروردی حاضر به این کار نشد. او معتقد بود که عقایدش بر اساس حقیقت است و نمی‌تواند از آنها دست بردارد:    چون مذهب و اعتقاد پاک است مرا / از طعنه نااهل چه باک است مرا ؟

در مورد نحوه مرگ سهروردی روایت‌های مختلفی وجود دارد، اما مشهورترین روایت این است که او در زندان به قتل رسید. برخی منابع تاریخی می‌گویند که سهروردی در زندان گرسنگی کشید و به دلیل سوءتغذیه و شرایط سخت زندان درگذشت. برخی دیگر معتقدند که او به دستور مستقیم صلاح‌الدین ایوبی اعدام شد.

روایت دیگری نیز وجود دارد که می‌گوید سهروردی را در زندان خفه کردند یا به او سم دادند تا به طور پنهانی به قتل برسد.
در هر صورت، مرگ سهروردی در 5 رجب سال ۵۸۷ هجری قمری - دوشنبه 14 مرداد 570 خورشیدی -و در سن ۳۸ سالگی اتفاق افتاد.
مرگ سهروردی به عنوان یکی از تلخ‌ترین رویدادهای تاریخ فلسفه اسلامی ثبت شده است. او در سن جوانی و در اوج شکوفایی فکری خود به قتل رسید. با این حال، اندیشه‌های سهروردی پس از مرگش به حیات خود ادامه داد و تأثیر عمیقی بر فلسفه و عرفان اسلامی گذاشت.

شاگردان و پیروان سهروردی، مانند قطب‌الدین شیرازی و ملاصدرا، به ترویج و گسترش اندیشه‌های او پرداختند. امروزه، سهروردی به عنوان یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان و عارفان جهان اسلام شناخته می‌شود و آثار او مورد مطالعه و پژوهش قرار می‌گیرد.

«سهروردی» به زبان ساده : فیلسوف ایرانگرایی که تندروها تکفیر و اعدامش کردند

 اصول فلسفه سهروردی

سهروردی با تأسیس مکتب "حکمت اشراق"، نظام فلسفی‌ای را پایه‌گذاری کرد که ترکیبی از عقل‌گرایی فلسفی و شهود عرفانی است. در ادامه، هر یک از اصول فلسفی او را  به زبان ساده‌ توضیح می‌دهیم:

۱. حکمت اشراق 

سهروردی معتقد بود که برای درک حقیقت، فقط استفاده از عقل و استدلال کافی نیست. او می‌گفت که حقیقت را باید از طریق "اشراق" یا "روشن‌شدن درونی" دریافت کرد. اشراق به معنی این است که گاهی حقیقت به طور ناگهانی و بدون استدلال به انسان الهام می‌شود، مانند وقتی که یک شاعر ناگهان شعری زیبا می‌سراید یا یک دانشمند ناگهان به کشف بزرگی دست می‌یابد.

سهروردی این روش را "حکمت اشراق" نامید، که ترکیبی از فلسفه و عرفان است. او معتقد بود که فیلسوف باید هم از عقل استفاده کند و هم به تجربه‌های باطنی و روحانی توجه داشته باشد. به عبارت دیگر، فلسفه بدون عرفان ناقص است، همان‌طور که عرفان بدون فلسفه می‌تواند گمراه‌کننده باشد.

سهروردی بر این باور بود که فلسفه بدون تجربه باطنی و شهود ناقص است. او معتقد بود که فیلسوف باید علاوه بر استفاده از عقل، به تجربه‌های درونی و روحانی نیز توجه کند. به گفته او، فقط با ترکیب عقل و شهود می‌توان به حقیقت کامل دست یافت. این ایده باعث شد که فلسفه سهروردی از فلسفه‌های صرفاً عقل‌گرا متمایز شود. سهروردی می‌گفت که تجربه باطنی مانند چراغی است که راه را به فیلسوف نشان می‌دهد و بدون آن، فلسفه مانند راه‌رفتن در تاریکی است. به عبارت دیگر، عقل مانند نقشه‌ای است که راه را نشان می‌دهد، اما شهود مانند چراغی است که روشنایی لازم برای دیدن راه را فراهم می‌کند.

۲. نور و ظلمت 

سهروردی جهان را به عنوان سلسله‌ای از نورها توصیف می‌کند. او معتقد بود که همه چیز در جهان از نور ساخته شده است و منشأ همه این نورها، یک نور مطلق به نام "نورالانوار" است. نورالانوار مانند خورشیدی است که همه نورهای دیگر از آن سرچشمه می‌گیرند. سهروردی می‌گفت که هرچه به نورالانوار نزدیک‌تر شویم، به حقیقت نزدیک‌تر می‌شویم. در مقابل، ظلمت نماد عدم و نیستی است. به عبارت ساده، نور نماد وجود، زندگی و حقیقت است، در حالی که ظلمت نماد مرگ، تاریکی  و نادانی است. سهروردی معتقد بود که هدف نهایی انسان این است که از ظلمت طبیعت به نور حقیقت پرواز کند.

۳. عالم مثال 

سهروردی به وجود عالمی میان عالم مادی (جهانی که با حواس خود می‌بینیم) و عالم معقول (جهانی که فقط با عقل می‌توانیم درک کنیم) معتقد بود. او این عالم را "عالم مثال" یا "عالم خیال" نامید.
در این عالم، چیزهایی وجود دارند که نه کاملاً مادی هستند و نه کاملاً مجرد. مثلاً، وقتی شما در خواب چیزی را می‌بینید، آن چیز در عالم مثال وجود دارد. سهروردی معتقد بود که این عالم، پلی است که می‌تواند ما را از جهان مادی به جهان معقول برساند. به عبارت دیگر، عالم مثال مانند یک دنیای میانی است که به ما کمک می‌کند تا مفاهیم مجرد و معنوی را بهتر درک کنیم. این ایده به ما کمک می‌کند تا بفهمیم که چگونه چیزهایی مانند زیبایی، عشق، یا عدالت، که نمی‌توانیم آنها را با حواس خود ببینیم، در عین حال واقعی و مهم هستند.

۴. اتحاد عاقل و معقول 

سهروردی معتقد بود که فیلسوف یا عارف می‌تواند با حقیقت متحد شود. به عبارت دیگر، وقتی کسی به درک عمیقی از حقیقت می‌رسد، بین او و حقیقت فاصله‌ای وجود ندارد. این اتحاد، هدف نهایی سلوک فلسفی و عرفانی است.
سهروردی این ایده را از افلاطون گرفته بود، اما آن را با مفاهیم عرفانی ترکیب کرد. او می‌گفت که این اتحاد، تنها از راه شهود و اشراق ممکن است. به زبان ساده، وقتی کسی به درک کامل و عمیقی از حقیقت می‌رسد، دیگر بین او و حقیقت جدایی وجود ندارد. 

 اهمیت فلسفه سهروردی 

این اصول فلسفی، هسته اصلی نظام فکری سهروردی را تشکیل می‌دهند. او با ترکیب عقل و شهود، فلسفه و عرفان، و سنت‌های شرقی و غربی، توانست تحولی بزرگ در فلسفه اسلامی ایجاد کند. فلسفه سهروردی نه تنها در جهان اسلام، بلکه در غرب نیز مورد توجه قرار گرفته است. او به عنوان یکی از پیشگامان فلسفه تطبیقی، راه را برای گفت‌وگوی میان فرهنگ‌ها و اندیشه‌ها هموار کرد.

نقدهای وارده بر سهروردی 

۱. ابهام در مفاهیم: برخی منتقدان معتقدند که مفاهیم فلسفی سهروردی مانند "نور" و "عالم مثال" به اندازه کافی واضح و روشن نیستند.

۲. تأکید بیش از حد بر شهود: برخی فیلسوفان عقل‌گرا معتقدند که سهروردی بیش از حد به شهود و تجربه باطنی تکیه کرده و از روش‌های استدلالی فاصله گرفته است. 

آثار و کتاب های سهروردی

آثار سهروردی

سهروردی 38 سال زندگی کرد و 47 کتاب و رساله (مقاله) نوشت ؛ از این رو اندیشمندی پرکار به شمار می رفت و شاید یکی از علل حسادت علمای  تندروی تن پرور به او همین امر بوده است. مهم ترین آثار او که در بازار نشر ایران نیز موجودند، عبارتند از:

حکمت‌الاشراق 
شرح عقل سرخ 
صفیر سیمرغ 
لغت موران 
روزی با جماعت صوفیان 
بیگانگی در باختر زمین 
عقل سرخ 
آواز پر جبرئیل 
رساله فی حقیقه العشق یا مونس العشاق 
پرتونامه سلیمانشاهی و بستان القلوب 
هیاکل النور 
فی حقیقه العشق
سرالاسرار
رساله فی حالة الطفولیه 
التلویحات اللوحیه و العرشیه 
مجموعه مصنفات شیخ اشراق 
 هشت رساله ی سهروردی 


5 جمله از سهروردی

1. فلسفه بدون عرفان، مانند پرنده‌ای است که یک بال دارد.
2. از هیچ چیزی شگفت‌زده نمی‌شوی هنگامی که بدانی بخشش خداوند پایان‌ناپذیر است.
3. پیوسته بپرید و هیچ آشیانه معین مگیرید ، که همه مرغان را از آشیانه ها گیرند و اگر بال ندارید که بپرید ، به زمین خیزید چندان که جای بدل کنید (در جست و  جوی حقیقت، به یک باور خاص محدود نمانید و همچون مرغان از آشیانه - منطقه امن - خود پرواز کنید و اگر بال پرواز ندارید، خزیدن که می توانید تا جای خود را تغییر دهید) 
4. حقیقت، مانند خورشید است؛ هرچند ابرها آن را بپوشانند، اما همیشه وجود دارد. 
5. هان تا سر رشته خرد گم نکنی        خود را ز برای نیک و بد گم نکنی
رهرو تویی و راه تویی، منزل تو        هشدار که راه خود به خود گم نکنی

میکروصاعقه‌؛ کلید احتمالی معمای پیدایش حیات در زمین اولیه

میکروصاعقه‌؛ کلید معمای پیدایش حیات در زمین اولیه
مطالعه‌ای جدید نشان داده که حیات روی زمین ممکن است با جرقه‌های الکتریکی بسیار کوچکی که از برخورد امواج دریا و آبشارها ایجاد می‌شوند، آغاز شده باشد.

مطالعه‌ای جدید نشان داده که حیات روی زمین ممکن است با جرقه‌های الکتریکی بسیار کوچکی که از برخورد امواج دریا و آبشارها ایجاد می‌شوند، آغاز شده باشد.

این جرقه‌های ریز که «میکروصاعقه» نام دارند، زمانی شکل می‌گیرند که قطرات آب ناشی از برخورد امواج به یکدیگر برخورد کرده و تجزیه شوند.

به گزارش روزیاتو، محققان دانشگاه استنفورد موفق شدند این بارهای الکتریکی میکروسکوپی را در محیط آزمایشگاهی ایجاد و آن‌ها را با ترکیبات گازی موجود در جو اولیه زمین ترکیب کنند.

این واکنش منجر به تشکیل زنجیره‌هایی از مولکول‌های آلی شد که شامل اجزای اصلی سازنده DNA نیز هستند.

تا پیش از این، تصور می‌شد که میلیاردها سال پیش، صاعقه‌های مکرر در جو زمین، انرژی لازم برای شکل‌گیری حیات را فراهم کرده‌اند.

بااین‌حال، نظریه قدیمی میلر-اوری که بر این فرض استوار بود، اشکالاتی داشت؛ از جمله این‌که صاعقه پدیده‌ای نادر است و احتمال وقوع آن به‌حدی نبوده که بتواند انرژی کافی برای شکل‌گیری حیات در اقیانوس‌های وسیع را تأمین کند.

اما نظریه جدید «میکروصاعقه» نشان می‌دهد که این واکنش‌های شیمیایی می‌توانسته‌اند به‌طور مداوم و در هر نقطه‌ای که آب وجود داشته، رخ دهند.

پروفسور ریچارد زار از دانشگاه استنفورد توضیح داده که در زمین اولیه، آب به‌طور مداوم روی سطوح مختلف پاشیده می‌شده و این شرایط، بستر مناسبی برای وقوع واکنش‌های شیمیایی لازم برای پیدایش حیات فراهم کرده است.

تحقیقات پیشین نشان داده‌اند که جو اولیه زمین شامل ترکیبی از گازهایی مانند دی‌اکسید کربن، نیتروژن، متان، آمونیاک و هیدروژن بوده است.

برخی از این مطالعات پیشنهاد کرده‌اند که این جو عمدتاً از دی‌اکسید کربن و نیتروژن تشکیل شده بوده و مقدار متان و آمونیاک در آن کمتر بوده است.

در سال ۱۹۵۲، دو دانشمند آمریکایی، استنلی میلر و هارولد یوری، فرضیه‌ای را ارائه کردند که طبق آن جو زمین می‌توانسته شرایط لازم برای تولید ترکیبات آلی را فراهم کند.

اکنون، پس از بیش از ۷۰ سال، تیم تحقیقاتی پروفسور زار موفق شده یکی از مولکول‌های آلی تولیدشده در این فرآیند را شناسایی کند: یوراسیل، ترکیبی که دارای پیوندهای کربن-نیتروژن است.

پیوندهای کربن-نیتروژن نقشی حیاتی در ترکیبات زیستی امروزی دارند، زیرا در ساختار پروتئین‌ها، آنزیم‌ها و کلروفیل یافت می‌شوند.

یوراسیل یکی از اجزای اصلی DNA و RNA محسوب می‌شود، مولکول‌هایی که مسئول ذخیره و انتقال اطلاعات ژنتیکی در موجودات زنده هستند.

RNA یک مولکول تک‌رشته‌ای است که به‌عنوان دستیار مولکولی DNA عمل می‌کند، درحالی‌که DNA ساختاری دو رشته‌ای دارد و تمام اطلاعات موردنیاز برای عملکرد سلول‌های بدن را در خود جای داده است.

این کشف جدید نشان داده که مواد آلی موردنیاز برای پیدایش حیات، احتمالاً نه از طریق برخورد صاعقه و نه از طریق شهاب‌سنگ‌ها، بلکه مستقیماً در آب‌های زمین اولیه وجود داشته‌اند.

اما منبع این الکتریسیته در آب‌های ماقبل تاریخ چه بوده؟ زار و همکارانش دریافتند که زمانی که آب به‌شکل قطرات ریز پخش می‌شود، بارهای الکتریکی متفاوتی ایجاد می‌کند.

به‌طور خاص، قطرات بزرگ‌تر اغلب بار مثبت دارند، درحالی‌که قطرات بسیار ریز دارای بار منفی هستند.

به‌طور معمول، اتم‌های آب تعداد برابری پروتون و الکترون دارند، اما هنگام تبدیل شدن به قطرات ریز، برخی از آن‌ها الکترون از دست می‌دهند یا دریافت می‌کنند و این امر موجب شکل‌گیری بارهای الکتریکی متفاوت می‌شود.

به عبارت دیگر، زمانی که موجی به ساحل برخورد می‌کند یا قطرات آب از آبشار به اطراف پاشیده می‌شوند، ذرات آب می‌توانند الکترون از دست بدهند و دارای بار مثبت شوند، یا الکترون دریافت کنند و بار منفی پیدا کنند.

مطالعه منتشرشده در مجله Science Advances نشان داده که وقتی دو قطره با بارهای مخالف به هم نزدیک می‌شوند، جرقه‌های الکتریکی کوچکی ایجاد می‌شود که به آن «میکروصاعقه» گفته می‌شود. این جرقه‌ها با چشم غیرمسلح دیده نمی‌شوند، اما مقدار انرژی زیادی در خود دارند.

در آزمایشی که برای بررسی این پدیده انجام شد، زمانی که قطرات آب با مخلوطی از گازهای نیتروژن، متان، دی‌اکسید کربن و آمونیاک ترکیب شدند، سه ترکیب آلی مهم به وجود آمدند. این ترکیبات شامل سیانید هیدروژن، اسید آمینه‌ای به نام گلیسین و یوراسیل بودند.

 زار نتیجه‌گیری کرده که برخلاف تصور رایج، آب نه‌تنها یک ماده بی‌اثر نیست، بلکه زمانی که به‌صورت قطرات ریز پخش می‌شود، می‌تواند واکنش‌های شیمیایی شدیدی ایجاد کند. او بر این باور است که امواج اقیانوس و آبشارها، منشأ واقعی پیدایش حیات روی زمین بوده‌اند.

روایت تاریخ دانِ آمریکایی از ذوب شدن مغول ها در تمدن و فرهنگ ایرانی

تاریخ نامه
روایت تاریخ دانِ آمریکایی از ذوب شدن مغول ها در تمدن و فرهنگ ایرانی
در همین سالهای وحشت زا ملت ایران بر خلاف مملوکها و سلجوقیها موطن خویش را ترک نکرد و بخاک بیگانه پناه نبرد. ایرانیها با وجود همه صدماتی که بر اثر ۳۵ سال جنگ مهیب متحمل شده بودند تمدن خود را همچنان زنده نگاه داشتند و بر روی خرابه های نیشابور و هرات و ری گلستان ها و بوستان های تازه ای ایجاد کردند. 
عصر ایران* - پروفسور «هارولد لمب» خاورشناس معروف آمریکایی در شهریور 1322 و در زمان اشغال متفقین وارد ایران شده و مدتی در کشور می ماند. روزنامه کیهان مصاحبه ای با این ایران‌شناس برجسته کرده و تقاضا می کند مقاله ای برای این روزنامه به رشته تحریر آورد. متن زیر حاصل آن تقاضا است به قلم هارولد لمب** که در آن شرح ذوب شدن مغول ها در تمدن و فرهنگ ایرانی روایت شده است.

"یک سرمشق پایداری و توانایی"

 
در سال ۱۲۵۳ میلادی منکوقاآن ارشد خانواده چنگیزیان و فرمانروای مغولستان برلیقی ( فرمانی ) به برادر خود هلاکوخان داد که بموجب آن میبایستی هلاکوخان با ارتش نیرومندی روی به آسیای جنوب باختری نهد و هر اندازه که میتواند ممالک را بتصرف خود در آورده برای خویشتن و پسرانش نگاهدارد.
بدین ترتیب کشور ایران که اندکی قبل یعنی از سال ۱۲۱۸ میلادی تا سال ۱۲۲۱ نیز پایمال سم ستوران سربازان چنگیز شده بود دوباره متحمل صدمات و بلایای ارتش هلاکوخان گردید.
هلاکوخان با مهندسین چینی که اجیر کرده و آتش اندازهای نفتی که لشگریان خود را با آن مجهز نموده بود و با کمک سوار نظام ترک و متحدین ارمنی خود چنان ارتش نیرومندی تشکیل داد که همه سلاطین و امرای ممالک اسلامی از مقابل او فرار کردند. هیچ عایق و مانعی در راه پیشرفت او پیدا نشد . 
 
هارولد لمب
 
ترک های خوارزمی که در اراضی اطراف بحر خزر سکونت داشتند از وطن خویش مهاجرت کردند و بسیاری از آنان بمصر رفتند و همین ها اولین مملوکهای معروف مصر شدند که مدتها بر آن خطه فرمانروائی میکردند. ترک های مقتدر سلجوقی نیز بهمین قسم در مقابل هجوم مغولها فرار کردند و به اراضی مرتفع روم که اکنون آسیای صغیر نام دارد پناه بردند. شهر عظیم بغداد ویران گردید و ۲۰ هزار تن از اهالی آن بقتل رسیدند و عمارات آن طعمه حریق شد. از این تاریخ ببعد دیگر هیچگاه بغداد مرکز فرهنگی و سیاسی عالم اسلام نگردید. 
 
 ولی در همین سالهای وحشت زا ملت ایران بر خلاف مملوکها و سلجوقیها موطن خویش را ترک نکرد و بخاک بیگانه پناه نبرد . ایرانیها با وجود همه صدماتی که بر اثر ۳۵ سال جنگ مهیب متحمل شده بودند تمدن خود را همچنان زنده نگاه داشتند و بر روی خرابه های نیشابور و هرات و ری گلستان ها و بوستان های تازه ای ایجاد کردند. 
 
تمدن نیرومند عهد پر افتخار ساسانی باقی ماند و بکشور مصیبت زده عراق که در زیر چکمه وحشیهای مغولی رمقی برایش نمانده بود کمکهای شایانی کرد. بدین ترتیب ایران مرکز امپراطوری جدید مغول در جنوب باختری آسیا گشت. دانشمندان ایرانی خدمات بزرگی بسلاطین مغول کردند و از جمله خواجه نصیر الدین طوسی که وزیر هلاکوخان بود قسمت عمده کتاب های کتاب خانه بغداد را از نهب و غارت نجات داد .  
 
رصدخانه بزرگی برای در بارهلاکوخان ساخته شد و تاریخ نویسان ایرانی تاریخ این سال ها را نوشتند و ضبط کردند و بهمین جهت است که اکنون مطالعه و تحقیق در تاریخ آن زمان برای ما آسان میباشد.  عطاء الدین ملک ملقب بجوینی در سال ۱۲۹۰ میلادی کتاب تاریخ جهان‌گشا را برشته تحریر در آورد و یکی از پزشکهای عالیمقدار همدان موسوم به رشیدالدین تاریخ بزرک عالم را که موسوم به جامع التواریخ است تالیف نمود .  
 
این دانشمندان و نظایر آنان در دربار جدید مغولها در تبریز نفوذ داشتند و توانستند اخلاف هلاکوخان را به روش های بهتری برای حکومت هدایت کنند. در سال ۱۲۵۳ میلادی هلاکوخان از آسیای مرکزی بیرون آمده بود تا یاسای چنگیری را از سمرقند تا مصر مطاع ومجرى سازد. 
 
اخلاف هلاکوخان بجای اینکه این نقشه را پیروی کنند و ادامه دهند حکومت خود را بر اصل انسان دوستی و اغماض و نیکوکاری ایرانیان قرار دادند . سدهای جدید آب ساخته شد و راهها و جاده ها معمور گشت و دادگاههایی مجزی از دادگاههای نظامی و لشکری ایجاد شد. غازان‌خان که دو نسل پس از هلاکو خان بمقام ایلخانی رسید مذهب تشیع را اختیار کرد و پادشاهی روشنفکر و فرهنگدوست گشت. 
 
در زمان سلطنت غازان‌خان رومیها و مصریها بمرکز جدید تمدن که ایران بود، نزدیک شدند و از علوم و ادبیات آن بهره ور گشتند. در همین زمان بود که مثنوى بزرک جلال الدین رومی نوشته شد و مقدمات ظهور حافظ فراهم گشت. بجای باسای چنگیزی فرهنگ و تمدن ایران از سمرقند تا مصر رواج یافت، همچنانکه در گذشته رواج داشت و همچنانکه در آینده نیز رواج خواهد یافت.
 
--------------------------
پی نوشت ها:
در باز نشر متن مقاله شیوه نگارش اصلی رعایت شده است.
منبع: روزنامه کیهان، سال دوم، شماره ۲۹۸، ۱۰ شهریور ۱۳۲۲
* با سپاس از علی سلیمانی برای انتخاب مطلب و اسکن روزنامه
** هارولد آلبرت لمب (Harold Albert Lamb) (زادهٔ ۱۸۹۲ - درگذشتهٔ ۱۹۶۲) تاریخ‌دان (نه تاریخ‌نویس)، رمان‌نویس، داستان‌کوتاه‌نویس و فیلم‌نامه‌نویس آمریکایی بود. لمب در آلپاین نیوجرسی به دنیا آمد. وی پس از تحصیلات دانشگاهی، وارد ارتش شد و چند سالی نیز در جریان جنگ جهانی دوم، در ارتش فعالیت کرد. هارولد لمب علاوه بر زبان انگلیسی، به زبان‌های عربی و چینی نیز مسلط بود و با مسافرت به چین، ایران، روسیه و منطقه خاورمیانه، ماه‌ها در این ممالک به تحقیق و مطالعه تاریخی و ادبی پرداخت.
وی به دانشمندان، شاعران و سخن سرایان ایران علاقه فراوان داشت و قسمتی از عمر خود را به مطالعه دربارهٔ تاریخ ایران و زندگینامه شعرا و نویسندگان ایران صرف کرد. او عضو انجمن روابط آمریکا و آسیا و اتحادیه نویسندگان آمریکایی و عضو انجمن ملی خاورمیانه بود.
از هارولد لمب رمان‌های متعددی دربارهٔ تاریخ و شخصیت‌های ایران برجای مانده که کوروش کبیر، حکیم عمرخیام، زندگینامه امیرتیمور، چنگیزخان، اسکندر مقدونی و صلیبی‌ها از آن جمله است.
هارولد لمب سرانجام در نهم آوریل ۱۹۶۲ در ۷۰ سالگی درگذشت.

چرا وطن خود را دوست داریم؟

چرا وطن خود را دوست داریم؟
وطن است که به ما هویت داده و ما را از بقیه انسان ها متمایز ساخته است و می دانیم که این هویت چقدر اهمیت دارد. وقتی اسم افراد در شخصیت آنان تأثیر بزرگی دارد، چطور می شود هویت ملی و زبانی، حیاتی نباشد؟
دکتر سپهر قاضی نوری، استاد دانشگاه نوشت: مفهوم «کشور» به معنای امروزی آن (یعنی دولت-ملت)، چندان سابقه ای ندارد و معمولاً به عهدنامه وستفالی در قرن هفدهم ارجاع داده می شود. اما برای ایرانیان، این مفهوم حداقل ریشه در شاهنامه دارد که برای ایران‌دوستی، هزاران سال پیشینه قایل شده است.
 
ایران‌دوستی، در دهه های اخیر از دو سو مورد هجمه و انکار قرار گرفته است: از یک طرف، اسلام گرایانی که به دنبال یکپارچه کردن مسلمانان تمام جهان هستند و به خصوص پس از انقلاب سال 57، قدرت مانور زیادی یافتند، اما در سال های اخیر، تا حد زیادی ناامید شده اند و لذا مخاطب این نوشته نیستند، و از طرف دیگر، جهان وطن هایی که به واسطه فضای مجازی و دهکده جهانی و ترویج فرهنگ جهانی شدن (که البته در حقیقت، تحمیل فرهنگ کشورهای قوی تر دنیاست) معتقد هستند که مرزهای کنونی کاملاً قراردادی است و ما در برابر بشریت متعهد هستیم نه در برابر هم وطنان خودمان.
 
این تفکر دوم، نفوذ زیادی در میان جوانان یافته و هر روز شاهد تفوق فکری این جریان هستیم که منجر به مهاجرت جوانان ما می شود و علت آن هم، وخامت اوضاع اقتصادی و اجتماعی و بین المللی ایران و نیز تخریب روحیه ایران دوستی توسط طرفداران تفکر اول است.
 
در نقد این نگاه جهان وطنی، باید گفت که اولاً همان طور که تب مارکسیسم و پان اسلامیسم و پان عربیسم و سایر پان های این گونه ای خوابید، این تب هم خواهد خوابید و ایران پابرجا خواهد ماند. ثانیاً خود کودکان و جوانان امریکایی که کشورشان منشأ این تفکر است، تعصب عجیبی روی کشورشان و نمادهای ملی آن نظیر پرچم و سرود ملی دارند، و ثالثاً همان طور که گفتیم، "ایران" برخلاف اکثریت قریب به اتفاق کشورهای جهان، یک مفهوم قراردادی نیست و سابقه تمدنی چند هزار ساله دارد، هرچند به زور قراردادهای تحمیلی، بخش هایی از آن توسط قدرت های بزرگ بریده شده باشد.
 
اما بار دیگر به این سؤال برگردیم که چرا باید ایران را که وطن ماست، دوست داشته باشیم و در مقابل آن متعهد باشیم؟ آیا مثلاً جنس خاک یا مردم یا آب و هوای آن فرقی با بقیه دنیا دارد که باید ما را به خود علاقه مند سازد؟ قطعاً موضوع این نیست. بلکه مسأله این است که هر یک از ما از روزی که پا به جهان وجود گذاشته¬ایم، و با هر آنچه با آن رشد کرده و بالیده ایم، ماحصل دستاوردهای فرهنگی و تمدنی مردمی بوده است که در این گوشۀ دنیا زیسته اند، مدرسه، بیمارستان، خانه، جاده و نیز معلم و پزشک و حتی محبت والدینی که از آنان بهره برده ایم نتیجۀ تلاش و دسترنج این مردم بوده است. 
 
اگر امروز من به عنوان معلم حقوق می گیرم، از اندوختۀ نسل های قبلی اهالی همین محدوده ایران کنونی است و اگر کودکان و جوانانی را آموزش می دهم به امید ایجاد ارزش برای نسل های بعدی آنان است. اگر من در بیابانی خالی از انسان به دنیا آمده بودم، هرقدر هم تلاش می کردم، صاحب دارایی امروز نبودم.
 
به هر ترتیب، آنچه فکر و ذهن و روحیۀ مرا ساخته است، حاصل تفکر و اندیشه های مردمان این سرزمین است، و آنچه امروز هستم، خوب یا بد، متعلق به آن ها است. من از منابع مادی و معنوی این مردم رشد کرده ام، نه از دارایی مردم فلان کشور در آن سوی جهان. درست است که از کالاها و فناوری های همه دنیا استفاده کرده ام، اما هیچ یک از آنان، به رایگان در اختیارم قرار نگرفته، بلکه منابع زیرزمینی و کشاورزی و انسانی ایران بابت آن ها پرداخت شده است.
 
ایران است که به ما هویت داده و ما را از بقیه انسان ها متمایز ساخته است و می دانیم که این هویت چقدر اهمیت دارد. وقتی اسم افراد در شخصیت آنان تأثیر بزرگی دارد، چطور می شود هویت ملی و زبانی، حیاتی نباشد؟
 
مؤلفه های هویتی نظیر پیشینه و زبان و از همه مهم تر، سرنوشت مشترک، مردمان داخل این مرزهای به ظاهر قراردادی را با بندهایی نامرئی ولی مستحکم به یکدیگر پیوند زده است. لذاست که هیچ یک از آنان نمی تواند از دغدغه برای این وطن رها شود ولو اکثر عمر را در گوشۀ دیگری از دنیا زیسته باشد.
 
تک تک ما نسبت به این کشور، این مردم، این فرهنگ و این تمدن مدیونیم و مسئولیت داریم. 
 
به زبان آن ترانه معروف مرحوم ناصر عبداللهی:
هم نفس این وطنم، هم دل دلبستگیاش
همدم دلواپسی و هم قدم خستگیاش