در معرفی درس ظرافتهای کلامی گفتیم که در هر یک از درسهای این مجموعه میخواهیم به سراغ یک یا چند کلمه برویم و دربارهٔ معنای آنها، ریشه، تاریخچه و تفاوتهایشان صحبت کنیم. این بار چهار کلمهٔ مال، دارایی، ثروت و سرمایه را برای بررسی و مقایسه انتخاب کردهایم.
واضح است که این واژهها بسته به محل و موضوع کاربرد میتوانند معانی مختلفی داشته و پیامهای متفاوتی را منتقل کنند. بهویژه اینکه طی بیش از هزار سال، اقتصاد، سیاست، تجارت و فرهنگ، هر یک خواستهها، انتظارات، باورها و ارزشهای خود را بر این واژگان بار کردهاند. بنابراین آنچه در این درس و دیگر درسهای ظرافت کلامی دربارهٔ معنای این واژهها گفته میشود، حکم کلی و قطعی نیست.
بسیاری از ما دو واژهٔ مال (عربی) و دارایی (فارسی) را تقریباً مترادف فرض میکنیم. این کار کاملاً قابلدرک و قابلدفاع است. چنانکه وزارت اقتصاد و دارایی تا سال ۱۳۱۹ شمسی وزارت مالیه نامیده میشده است.
خوب است اشاره کنیم واژهٔ دارایی به شکل و معنای امروزی آن (تقریباً معادل asset در انگلیسی) نسبتاً جدید است و در گذشته رواج نداشته است. معمولاً هر جا در متنهای قدیمی «دارایی» را میبینید، منظور نویسنده «دارا بودن» است و آن را در برابر «ناداری (نداشتن و دارا نبودن)» بهکار برده است: «ناداری این جهان ز دارایی به» (کتاب درّهٔ نادره – قرن ۱۲).
در عین اینکه در بسیاری از متنها دو واژهٔ دارایی و مال کاملاً همارز هستند و میتوانند بهجای یکدیگر بهکار روند، تفاوتهای ظریفی هم بین این دو وجود دارد که اگر به آنها دقت کنید، حرفهایتان شفافتر شده و خطر و دردسر سوءبرداشت کمتر خواهد شد:
قلمرو واژهٔ «دارایی» گستردهتر از «مال» است
واژهٔ مال معمولاً مفهوم مالکیت (ownership) را در خود دارد و میتوان آن را واژهای عینی دانست (چندان تفسیرپذیر نیست). یک خودرو یا مال شما هست یا نیست. اما وقتی میگویید «دارایی اصلی ما اعتماد مشتری است» گزارهای قابلبحث و مفهومی ذهنی مطرح کردهاید که هر کس تفسیر متفاوتی از آن دارد و به سادگی نمیتوان آن را رد یا تأیید کرد.
حتی در مورد مصداق دارایی هم سلیقهها و قضاوتهای متفاوتی وجود دارد. ممکن است کسی به دوست خود بگوید «این روزها بزرگترین دارایی من امید است.» در حالی که طرف دوم امید را صرفاً نوعی نگرش و بخشی از مدل ذهنی بداند و از جنس دارایی نداند.
برای درک گستردگی معنایی دارایی در مقایسه با مال، کافی است به این نکته توجه کنید که اموال معمولاً به منقول و غیرمنقول تقسیم میشوند که در هر دو حالت، ملموس و فیزیکیاند. در حالی که دارایی به مشهود و نامشهود تقسیم میشود و همین نشان میدهد که چه طیف گستردهای را در بر میگیرد.
در «مال» مفهوم تسلط و کنترل مستتر است
فرض کنید یک نفر به شریک عاطفیاش بگوید: «تو مال من هستی» یا «تو یکی از مهمترین اموال من هستی». چنین جملههایی – جز در شرایط خاص و در میانهٔ جوشش احساسات، توهینآمیز تلقی میشوند. یا لااقل این حس را القا میکنند که طرف مقابل میخواهد از حس تسلط و کنترل و مالکیت سخن بگوید.
اما اگر همین جملهها با «دارایی» بازنویسی کنیم، بسیار زیباترند و احساس بهتری در طرف مقابل برمیانگیزند: «تو مهمترین دارایی من هستی.» «دارایی واقعی من در زندگی تویی.»
سرمایه واژهای قدیمی است که در نوشتههای قدما و اشعار شاعران کهن نیز تقریباً به همان معنایی که ما میفهمیم و میبهکار میبریم، آمده است.
فردوسی هم برای دینار و دِرَم (=درهم) از تعبیر سرمایه استفاده کرده است: «درم داد ناپاکدل را چهار / به او گفت کاین را تو سرمایه دار.» سرمایه در اشعار خیام هم بهکار رفته است: «هشدار که سرمایهٔ سودای جهان / عمر است، چنان کش گذرانی، گذرد.» در رسائل خواجه عبدالله (قرن پنجم هجری قمری) هم سرمایه را در جملهای کاملاً نزدیک به فضای نوشتههای امروزی میبینیم: «خویشتنشناسی را بزرگ سرمایه دان.»
سَرمایه (به انگلیسی: Capital) در علم اقتصاد، عبارت است از حق صاحبان یک مؤسسه نسبت به باقیمانده دارایی مؤسسه مذکور. در علم حقوق مالی، عبارت است از وثیقه بستانکاران شرکت و یا حق صاحبان یک موسسه نسبت به باقیمانده دارایی موسسه مذکور پس از انحلال یا تصفیه موسسه. در علم مالی عبارت است از دارایی استفاده شده جهت تولید ثروت بیشتر یا ایجاد و توسعه یک کسب و کار جدید.[۱]
از نظر حسابداری این مبلغ از کم کردن بدهیهای مؤسسه از جمع دارایی آن بدست میآید. بعبارت دیگر پس از پرداخت تمام بدهیها و تعهداتِ یک مؤسسه، آنچه از دارایی باقی میماند، سرمایه مؤسسه است و متعلق به صاحب یا صاحبان آن مؤسسه .
بدهیها و تعهدات - دارایی = سرمایه
بهطور مثال اگر در یک مؤسسه جمع داراییها ۳٬۱۳۰٬۰۰۰ ریال و جمع بدهیهای مؤسسه ۱۳۰٬۰۰۰ ریال باشد آنگاه سرمایه مؤسسه ۳٬۰۰۰٬۰۰۰ ریال خواهد بود، که از تفاضل دارایی و بدهی بدست میآید.
حال اگر این مؤسسه مبلغ ۲۰٬۰۰۰ ریال وام دریافت کند، مجموع داراییها به ۳٬۱۵۰٬۰۰۰ ریال و میزان بدهیهای به ۱۵۰٬۰۰۰ ریال افزایش پیدا میکند. در نتیجه تفاضل این دو مجدداً عدد ۳٬۰۰۰٬۰۰۰ ریال بدست میآید. ملاحظه میشود که گرفتن وام عملاً موجب افزایش سرمایه نمیشود. زیرا علیرغم افزایش دارایی موجب افزایش بدهی نیز میگردد.
بهطور کل سرمایه از دو طریق افزایش می یابد:
بر اساس نوع شرکت، سرمایه به سه طریق مطرح میگردد:
از نظر علوم اجتماعی و رفتاری سرمایه میتواند بهطور کلی به چهار دسته تقسیم شود: سرمایۀ اقتصادی، سرمایۀ اجتماعی، سرمایۀ فرهنگی، سرمایۀ نمادین.
سرمایه ابعاد گوناگونی دارد که هر کدام از نظر ماهیت، قلمرو و تأثیراتی که بر توسعه میگذارند، با یکدیگر متفاوتند؛ و در عین حال در فرایند توسعه و چگونگی شکلگیری آن لازم و ملزوم یکدیگرند، که عبارتند از:
دارایی (به انگلیسی :asset)،در حسابداری، کلیهٔ اموال و حقوقی است که دارای ارزش پولی باشند. دارایی هر منبعی است که تحت مالکیت یا کنترل یک واحد اقتصادی است. دارایی هر چیزی (مشهود یا ناملموس) است که بتوان از آن برای تولید ارزش اقتصادی مثبت استفاده کرد. دارایی ها ارزش مالکیت را نشان می دهد که می تواند به پول نقد تبدیل شود (اگرچه خود پول نقد نیز یک دارایی محسوب می شود).[۱]
داراییهای یک واحد، ممکن است پدیدههای عینی و مشهود باشند. مثل زمین، ساختمان، موجودی نقدی و موجودی کالا، یا به صورت حقوق مالی و امتیازات غیرقابل رؤیت، مثل سرقفلی و مطالبات از اشخاص.
داراییها عرفاً از دیدگاه اراده در ترازنامه به گروههای متمایزی تقسیم میشوند.
دو گروه که مورد استفاده بیشتری دارند عبارتند از داراییهای جاری و داراییهای ثابت. داراییهای جاری: این داراییها اقلامی هستند که انتظار میرود در طی یک سال یا یک دوره عملیاتی از تاریخ تنظیم ترازنامه (هر کدام که طولانیتر است) به وجه نقد تبدیل، یا مصرف یا فروخته شوند. معمولاً داراییهای جاری بر حسب سرعت تبدیل شدن به وجه نقد یا مصرف در ترازنامه منعکس میگردند. مانند: بانکها، صندوق، تنخواهگردان، بدهکاران، پیشپرداختها، موجودی کالا و ملزومات اداری.
داراییهای ثابت: این داراییها، اقلامی مشهود با عمری طولانی میباشند که در جریان عملیات مؤسسه مورد استفاده قرار میگیرند. داراییهای این گروه به مرور زمان و پس از استفادۀ مکرر مستهلک میگردند به همین دلیل برای هر یک از داراییهای ثابت استهلاک منظور میشود. (به استثنای زمین که مستهلک نمیگردد) مانند: زمین، ساختمان، تأسیسات، ماشینآلات و تجهیزات، ابزارآلات، وسائل نقلیه و منصوبات، قالبها، لوازم آزمایشگاهی و داراییهای سرمایهای موجود در انبار.
طبق تعریف جدیدتری که در کتاب مبانی نظری حسابداری از دارایی شده، دارایی مفهومی مالی است، یعنی؛
اموال و حقوقی که منافع آتی قابل تبدیل به پول دارند، و بر اثر معاملات، عملیات یا رویدادهای مشخص به مالکیت یا تسلط مالکانهٔ یک واحد تجاری درآمدهاند؛ دارایی آن واحد محسوب میشوند.
دارایی، یکی از عناصر حسابداری نشاندهندهٔ وضعیت مالی واحد انتفاعی است.[۲]
دارایی و پس انداز و سرمایهگذاری قابلیت تبدیل شدن بهیکدیگر را دارند.[۳][۴] مسکن، خودرو، تلفن همراه، کامپیوتر و حتی آب لولهکشی و دسترسی به سرویسهای بهداشتی از جمله داراییهای خانوار هستند.[۵] پس انداز یکی از راههای سهیم کردن نسل آینده در داراییهایی است که امروز در اختیار است. خانواده در طول حیات خود به داراییهایی دست مییابد که خواسته و ناخواسته بخش چشمگیری از آن در آینده به اعضای جوان آن میرسد.[۶] حفظ و حراست از دارایی و تلاش برای افزودن بر آن از سویی موجب میشود تا زندگی جاری با سهولت بیشتری پیش رود و از سوی دیگر آیندگان پشتوانههای قویتری داشته باشند.[۶] مسکن با دارا بودن حجم قابل توجه در بازار داراییها و همچنین برخورداری از ریسک کمتر نسبت به سایر داراییها، ضمن جلب اعتماد سرمایهگذاران همواره نقش ضربهگیر را در اقتصاد ایفا نمودهاست.[۷]
دارایی ها به پنج دسته اصلی تقسیم می شوند: مشتقات، اوراق قرضه، سهام، ارز، کالا (commodity کامودیتی).[۸]
دانستن و اندیشیدن روی فرموده ای ارزشمند از امیرالمؤمنین امام علی (ع) و بهره گرفتن از آن:
أمیر المؤمنین امام علی علیهالسلام:
ذُروَةُ الغایاتِ لا یَنالُها إلاّ ذَوُو التَّهذیبِ وَ المُجاهَداتِ؛
بر بلنداى اهداف نرسد، مگر کسى که دارای تهذیب (پاکیزگی و وارستگی) و مجاهدتها (تلاشها) باشد.
غررالحکم: حدیث ۵۱۹۰
به نام خدا
8320176868
آغاز نوشته 140109
ویرایش کنونی 14011007
"می توانیم فارسی تر (پارسی تر) بنویسیم و بگوییم"، یعنی از واژه های فارسی بجای لغات دیگر زبانها (شامل عربی) هرچند رایج در زبان فارسی، بهره بگیریم (استفاده کنیم). برتری (مزیت) چنین کاری این است که به دلیل دریافتنی (مفهوم) بودن ریشه واژه ها، یک دریافت (فهم) زودتر (سریعتر) در ذهنِ فارسی زبان پدید می آید (واقع می شود). همچنین کمک می کند به بیشتوانبخشی (بیش-توان-بخشی) (توان افزایی، تقویت) زبان فارسی و زندگی (حیات) پویای آن. زیرا واژه ها با توان بیشتر و در بسامد (فرکانس) بیشتر بکار گرفته می شوند و ترکیبات و مشتقات (واژه گیریهای، واژه سازیهای) بیشتری از آنها ساخته و بکار گرفته می شود و در گذر زمان ذهن فارسی زبان را زودتر و بهتر به راه و به کار خواهد انداخت.
البته نباید دچار وسواس شد در بکارنگرفتن لغات عربی یا زبان دیگر؛ زیرا برخی واژه های زبانهای دیگر در فارسی رایج کنونی بسیار جا افتاده است و جایگزینی آن با واژه های ریشه دار ولی نامعمول فارسی هم در کاربرد سخت (مشکل) است و هم دیگری (مخاطب) آن را به آسانی (راحتی) درنمی یابد (نمی فهمد).
همچنین می بینیم در یک رسم که ظاهرا از دوران قاجار و پیش از آن و به ویژه در نوشتار (انشاء) بجا مانده است، گمان می کنند اگر از واژه های (لغات) عربی بهره گیرند (استفاده کنند) نشان باسوادتر بودن و به اصطلاح با کلاس و شیکتر بودن است زیرا از گفتار همگانی (عامه) مردم دورتر (فاصله دارتر) است، گفتاری که اتفاقاً با واژه های ریشه دار (اصیل) فارسی انجام می شود و معمول نیز هست. برای نمونه بکارگیری واژه های زیر و برابر عربی آنها:
"انتها" بجای "تَه" . ما در واژه های "سر و ته" ، "ته مانده"، "ته دیگ" و ... بکارگیری طبیعی این واژه را می بینیم ولی هنگامی (وقتی) که کسی می خواهد بگوید "تَهِ خیابان یا کوچه " شاید گمان می کند گفتار (حرف زدن) عامیانه است و پرهیز می کند و بجایش "انتها" را بکار می برد.
همچنین است واژه های "کنار"و"پهلو" در فارسی و برابر عربی آنها مانند"جنب" یا "مجاور"، و "تو" (فارسی) و "داخل" (عربی) ...
برای "تو" و "داخل" نگاه کنیم به کاربرد طبیعی و آسان-فهمِ "تو" و به ویژه در ترکیباتی مانند "تو در تو" ، "هزار تو" ، "تو دار" و ... بکار می رود ولی فرد عامه یا غیرعامی (مثلا تحصیلکرده) شاید در نوشتن یا گفتن رسمی گمان می کند گفتن "داخل" بهتر است و نشان باسوادی!
در نزدیک به پایان این نوشته برخی واژه های اینچنینی، فهرست شده است و در آینده بیشتر فهرست خواهد شد ان شاء الله، تا پیشنهادی برای کاربرد بهتر باشد.
همچنین گاهی گفته می شود که "دایره لغات وسیعتر" (دامنه واژگان گسترده تر) ذهن را فعالتر (کاراتر، پرکارتر) می کند.
از دید من چنین نیست که بکارگیری واژگان غیرضروری فراوان چیز سودمندی (مفیدی) باشد، بلکه مانعی برای جابجایی (تبادل) آسان معنا میان دو نفر یعنی گوینده و شنوندۀ معمول می شود، و البته دانستن واژگان رایج برای دریافتِ درستِ گویندگان و نویسندگانِ آن ها لازم (بایسته) است ولی نیازی نیست ما نیز چنان بنویسیم، بلکه ما می توانیم فارسی تر (پارسی تر) بنویسیم و بگوییم، و پایه گفتار را بر واژه های شُسته رُفته و سودمند و بجا بگذاریم، تا کمک به گسترده تر شدن این روش کنیم و زبان خویش را کمک کنیم. همچنین نیاز نیست از تکرار واژه ای فارسی بپرهیزیم و بجایش واژه های دیگر بکار ببریم که مبادا لغت تکرار شود و شنونده از تکرار لغت خسته شود. من هیچ ضرورت (بایستگی) در پرهیز اجباری از بازگویی (تکرار) واژه ها نمی بینم؛ چرا که اگر در سخن نیاز به گفتن تکراری یک معنا یا مطلب یا واژه هست آیا خجالت و شرمندگی دارد؟ یا زشت است؟ مگر تنها برای قشنگی سخن می گوییم و هدف ما معنای آن نیست؟ اگر چنین است بیشتر آن سخنها بی پایه و افزونگی (زیاده) و گاهی یاوه است و می توان نگفت. (سخن گفتن برای هنر و احساسهای شاعرانه و زیبایی شناسانه و اینچنین را جدا می کنم که در جای خود خوب است). شنونده و سلیقه آن نیز بهتر است عادت به توجه کافی به معنا کند بجای آنکه عادت به ظواهر و قشنگی ظاهری ولی توخالی داشته باشد.
موضوع دیگر پیوند (ارتباط) زبان عربی و دین اسلام، و همچنین زبان انگلیسی و دانش و فناوری دنیای مدرن است. از دید من هر کدام محترم و با ارزش است و در جای خود فرد ایرانی یا فارسی زبان (یا دَری) می تواند و باید آشنا به ساختار و واژه های آن زبانها باشد تا پیوند خود با آن دریاهای ارزشمندِ معنا و دانش را نگاه دارد، ولی دلیل بر این نیست که بخواهد حتماً برپایه آنها گفتگوی روزمره کند یا بنویسد. یا در ترکیب غیرضروریی (نابایسته ای) از زبانها سخن بگوید. این یک آشفتگی گفتاری در میان افراد می سازد و نمی گذارد افراد سخن یکدیگر را به درستی دریابند و پیوسته دچار بد-برداشتی (سوءتفاهم) شوند.
برپایه چنین نگاه و اندیشه ای، ما در این وبلاگ تلاش خواهیم کرد بیشتر از واژه های فارسی در اندازه ای که سخن را گنگ (مبهم) نکند بهره بگیریم. و گاهی با بکارگیری واژه های برابر (معادل) در پرانتزها، بکارگیری آسانتر و به جای واژه های فارسی را، در اندازه ای شایسته (حدی مناسب) نشان دهیم.
***
فهرست برخی لغات و واژه های برابر و بهتر:
استفاده کردن یا مصرف کردن یا میل کردن غذا ==> خوردن غذا یا خوردن خوراک
استفاده کردن ==> بهره گرفتن، بکارگرفتن
لذا ==> بنابراین
علی ای حال==> به هر حال==> به هر روی
مواجهه یعنی مواجه شدن ==> روبرو شدن
ذیل، تحت ==> زیر
لغایت ==> تا
نصب کردن==> کارگذاشتن
محل==> جا
صحبت کردن، حرف زدن ==>گفتن، گفتگو کردن، سخن گفتن
مناسب==> شایسته
متناسب==> درخور، شایسته، هماهنگ
حد==> اندازه، مرز
مقدار==> اندازه
ضرس قاطع!==>به یقین ==> بی گمان
حدود و ثغور==>مرزها
قریب==>نزدیک
غریب==>بیگانه، ناآشنا
اکثر==>بیشتر
حداقل==>دست کم
تردد، عبور و مرور==>رفت و آمد، آمد و شد
ارسال کردن==>فرستادن
طریق==>راه، رَوِش
==>==>
***
همچنین گاهی می بینیم بسیاری نویسندگان حتی در نوشته های تحلیلی و گزارشی و خبری یا حتی نوشتار دانشگاهی، برخی نادرستیهای (اشتباهات) بدجور و آشکار (فاحش) دارند که گرچه در شبکه های اجتماعی و نوشتار عامیانه رایج شده است، ولی از یک فرد دانش آموخته (تحصیل کرده) یا کسی که با نوشتن در رسانه ها سروکار دارد ناشایست است. مانند:
- نادرستها (غلطها، اشتباهات):
- توجیح (ظاهرا در ذهن نویسنده با شکل لغت "ترجیح" قاطی شده است) درست: توجیه (از ریشه وجه، هم خانواده با توجه، مواجه، مواجهه، مُوَجَّه)
- حاظر (ظاهرا در ذهن نویسنده با شکل لغت "خاطر" قاطی شده است) درست: حاضر (از ریشه حضر، هم خانواده با حضور)
- کاربرد "چنانچه" و "چنانکه" به جای یکدیگر. "چنانچه"یعنی "اگر"، ولی "چنانکه"یعنی "به این گونه که" یا "به این شکل که".
مرتبط (در پیوند):
- بیسوادی یک خوبی (حُسن، فضیلت) نیست
بسم الله الرحمن الرحیم
نوشته نخست 990111
ویرایش 990114
این نوشته مقدمه ای است برای تقریباً همه مطالب "مرتبط با آینده پژوهی مذهبی، انتظار ظهور و آخرالزمانی" که در این سامانه (وبلاگ، سایت) می بینید. هدف این نوشته روشنسازی و یادآوری است برای اینکه چرا مطلب بعدی آمده است و چگونه و با چه انتظار و رویکردی باید به سراغ آن رفت. حتی اگر در مطلبی از نوع گفته شده، پیوند به این مقدمه نیامده باشد، از قلم افتاده است و شما فرض را بر این بگذارید که این مقدمه در آغاز آن باید گذاشته و دیده شود.
در آغاز به مقدمه زیر توجه کنیم:
درباره مطالب "مرتبط با آینده پژوهی مذهبی، انتظار ظهور و آخرالزمانی" توجه داشته باشیم که پیشگوییهایی که در ادیان گوناگون از گفته های پیامبران الهی سلام الله علیهم و از جمله در اسلام و مذهب تشیع از فرمایشهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار سلام الله علیهم آمده است معمولاً در چند جمله بیان شده است و به دلیل کوتاهی هر بیان، معمولاً دارای ابهامهای گوناگون از جهات گوناگون می باشد، زیرا معمولاً فرصت و شاید ضرورتی برای بیان بسیاری جزئیات برای آن شنونده در آن زمان نبوده است. بنابراین هنگامی که آن فرمایشها و بیانها را کسی می خواهد پایه تطبیق و نتیجه گیری در زمان خویش یا آینده پیشِ روی خویش کند ناچار است بسیاری جاهای خالی را با ذهن و حدس و معلومات خویش پر کند. در واقع برای یافتن مصداق مجبور است اضافاتی بر اصل قالب انجام دهد تا با شرایط مورد نظرش در ذهنش تطبیق کند (و البته گاهی بنا به دلایلی شاید مجبور به کاستن از اصل قالب هم باشد). این زیاد و کم کردنها میزان اصل بودن نتیجه را کم می کند، زیرا اگر اصل را گفته و فرمایش دقیق متن دینی یا ولی الهی بدانیم، تغییرات (دخل و تصرفات) در آن، دور شدن از اصل می باشد. از طرفی به نوعی ناچار به پر کردن جاهای خالی هستیم "اگر" قصد تطبیق برای یافتن پاسخ به پرسشهایی داشته باشیم. براین پایه باید بدانیم که به میزانی که از اصل دور شویم و خود مطلب را تکمیل کنیم به همان میزان احتمال خطا را بیشتر کرده ایم و نتیجه ها را باید "نسبی تر" نگاه و ارزیابی و بر آنها اتکا کنیم. اینها تازه بر این فرض است که فرد با نیت کاملاً خیر و خالص در حال نتیجه گیری باشد. در حالیکه در درازای تاریخ و همچنین نمونه های دیده شده همزمان ما همچون داعش و مانند آنها، بسیاری افراد و گروهها بسته به خواستها و منافع خویش اقدام به تفسیر و تطبیق خویش و دیگران و شرایط با احادیث و روایات می کنند به گونه ای که خود یا مطلوب خود را حق و خیر نشان داده و دیگران و دشمنان خویش را باطل. پس مای خواننده باید توجه کنیم که هر تطبیقی و نوشته ای به مفهوم عین حقیقت بودن و معنای غایی و نهایی آن حدیث و روایت و پیشگویی دینی نیست. خواننده و شنونده محقق (پژوهشگر) باید در صورت امکان به اصل متون رجوع کند و با دیدن احادیث و روایات و متن دینی و دقت در آن (هم کلیت و هم لغات کلیدی) و سپس مقایسه با آنچه نویسنده یا گوینده گفته است به برداشتی دقیقتر دست یابد، هم از معنای اصل متون و هم از نیت گوینده. همچنین باید متون و احادیث دیگری که درباره آن موضوع گفتگو می کند (در برابرش (مخالفت و تعارض) یا همراهیش (موافقت)) را نیز ببیند و در ارزیابی خویش بگنجاند.
همچنین توجه داشته باشیم که از زمان بیان آن بیانات تا کنون زمان زیادی گذشته است و در فاصله زمانی این میان، برخی وقایع تاریخی اتفاق افتاده است که برخی از پیشگوییها ناظر و مربوط به این وقایع ممکن است باشد یا اینکه مشابهت داشته باشد و همان نباشد. بنابراین در تفسیر افراد گوناگون از آن بیانات، برخی بیانات بیشتر مورد توجه قرار می گیرد و برخی به درست یا نادرست کنار گذاشته می شود و کمتر مورد توجه و نظر قرار می گیرد. خواننده و شنونده محقق باید به بررسی آنها نیز بپردازد. اگر چنین بررسی را انجام دهیم با حجم زیاد این بیانات و تنوع موضوعی آنها مواجه (روبرو) می شویم. حداقل فایده این مواجهه (روبرو شدن) این است که بدانیم تطبیقها بسیار نسبی هستند و بسیاری اوقات نتیجه گیریهای قطعی از چنین بیاناتی ممکن نیست یا مطلوب هم نیست. شاید یک حکمت و دلیل برای عدم قطعیت و شفافیت در مجموعه آنچه برای ما به جا مانده است و بجا گذاشته اند (خداوند و اولیائش سلام الله علیهم) همان حکمت خداوند در پوشاندن آینده و برخی وقایع مهم آینده بر انسان و غیر انسان است تا عرصه آزمایش آنها و تلاشهای آنها باز باشد در عین حالیکه یک جهتهایی و ایده هایی را به ذهنهای مخاطبان جوینده بدهند.
مطلبی که در دنباله می آید نیز از نظر ما دارای برخی موارد محتوایی شایسته برای بررسی می باشد و فرض ما آن است که خواننده ای محقق با دیدی پژوهشگرانه و با نیت حقیقت جویی آن را می خواند و به آن بسنده نمی کند.
امیدواریم خداوند در فرج مولایمان حضرت حجت ابن الحسن صلوات الله و سلامه علیه و علی آبائه تعجیل فرماید و ما را مشمول عنایت و دعای خیر ایشان قرار دهد و عاقبت به خیر فرماید.
مرتبط:
- ارتباط اتفاقات جهان با ظهور و نشانه های آن در برنامه تلویزیونی "بازگشت"
از شبکه افق سیما با اجرای آقای علیرضا پور مسعود و مهمان حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی درباره شناخت چگونگی استفاده درست از نشانه های آخرالزمان آمده در روایات
- درباره شناخت بیشتر حکمت حوادث
- استراتژی انتظار و نقشه راه ظهور برپایه نشانه های ظهور در بیان دکتر شفیعی سروستانی
8265897234
بسم الله الرحمن الرحیم
نوشته نخست 980618
ویرایش 14020916
این نوشته مقدمه ای است برای تقریباً همه مطالب معرفتی و معرفت پژوهی که در این سامانه (وبلاگ، سایت) می بینید. هدف این نوشته روشنسازی و یادآوری است برای اینکه چرا مطلب بعدی یا پیشین آمده است و چگونه و با چه انتظار و رویکردی باید به سراغ آن رفت. حتی اگر در مطلبی، پیوند به این مقدمه نیامده باشد، از قلم افتاده است و شما فرض را بر این بگذارید که این مقدمه در آغاز آن باید گذاشته و دیده شود.
برپایه باور (اعتقاد) و دریافت (فهم) من، رسیدن تدریجی و نسبیِ انسان به دریافتی از حقیقت، متناسب (هماهنگ) است با ظرفیت و لیاقت وجودیی که انسان در "جستجو و تلاش خویش برای کشف حقیقت" بدست می آورد، و توفیقی است که خداوند (در پاداشِ همان تلاش) به او عنایت و عطا می فرماید، و معمولاً از مسیر کنکاشهای فکری و علمی و سپس تجربه و درس آموزی در زندگی بدست می آید، و البته وابستگی بسیاری دارد به خلوص وجودیی که در درازای مسیر بتواند بدست آورد.
پس برای دنبال کردن هدفِ "جستجو و تلاش برای کشف حقیقت" نیاز به "کنکاشهای فکری و علمی" می باشد و بنابراین لازم است که مطالب گوناگون که از دیدگاهها و اندیشه های انسانهای گوناگونی بیرون می آیند و پدیدار می شوند، و "ممکن است" هریک سهمی و بخشی از بیان حقایق و واقعیتها را در خود داشته باشند (و عطای خداوند به ایشان است)، در نگاه جستجوگر حقیقت بررسی و اندیشیده شوند. البته طبیعی است که سهم مطالب از حقیقتِ امری، بسته به گوینده آن و رابطه آن گوینده با آن امر، متفاوت است و یکسان نیست. انسانها در علم و تخصص و عقل و وجود دارای مراتب گوناگونی هستند و بسته به آن مراتب، گفته و کردارشان دربردارنده اندازه های گوناگونی از حقایق است. همچنین علایق و سلایق ایشان در نوع و زاویه نگاهشان به موضوعات و مطالب نقش و تأثیر دارد. بنابراین خواننده و شنونده یک مطلب باید بداند و درنظر داشته باشد آن نکات را، و بتواند اندازه ای از جداسازی حقایق را از درون نوشته ها و گفته ها انجام دهد و نیاز نباشد همه یک مطلب را دربست بپذیرد یا از برای چند اشتباه یا تفاوت دیدگاه همه را رد کند. او از نگاه من باید آنچه در درونش (وجدانش) به واقع و حقیقتاً نزدیکتر به حقیقت می یابد را، با کنار گذاشتن (تا جای ممکن) آنچه منافع (ظاهری و دنیایی) خود می داند و یا امیالش به آن سو کشیده می شود، استخراج کند و همچون یک پازل و جدول به مرور کنار هم بچیند تا کم کم به تصویری کاملتر و گویاتر از حقایق مربوط به یک امر برسد. و این یک تلاش مستمر (پیوسته) در درازای عمر انسان است. و همچنین او باید باورمند باشد به اینکه خود را با حقایق دریافتی سازش (وفق) دهد و هماهنگ کند و نه آنکه دریافتش از حقایق را با خواستها و امیال دنیایی (نابجای) خود سازگار کند (وفق دهد). چرا که اگر امانتدار حقایق (نسبی) دریافتی و عطا شده از جانب خداوند (در هدایتهای پیشین او،) نباشد، درِ دریافت حقایق بیشتر را به روی خود خواهد بست (نسبی). (زیرا درجه ای از ناسپاسی (کفر نعمت) و بنابراین درجه ای از ستم (ظلم) است و خداوند فرموده است ظالمان را هدایت نمی کند مگر بازگردند).
همچنین بداند آنچه که او اکنون یک دریافت بسیار نزدیک به حقیقت می داند، ممکن است از حقیقت دور باشد و شاید خود او فردا روزی، بسیار مخالف چنین برداشت و دیدگاه و دریافتی بیاندیشد. چرا که انسانهای عادی و نابرخوردار از علم حضوری (علم بی واسطه و خدا دادی)، مستعد خطا در همه گامهای رسیدن به یک برداشت از حقیقت هستند، و حتی نگاه و دریافت انسانهای عادی از کلام و عمل حضرات معصومین و اولیاء الهی سلام الله علیهم اجمعین، مانند دریافتهای معصومین (ع) بی نقص و بی خطا نیست. در واقع مقام عصمت از خطا ویژه معصومین (ع) است و پس از ایشان نگاه و برداشت غیرمعصومین مستعد مراتبی از خطاست بسته به کیفیت افراد. به همین دلیل است که حتی کلام و عمل ایشان در اذهان گوناگون تفاسیر گوناگونی می گیرد که بسته به موضوع و افراد نزدیک یا دور است از یکدیگر. پس انسانِ مستعدِ خطا نباید برداشت خویش را خالی از خطا بپندارد، نهایت باید بگوید این برداشت و دریافت من است در این زمان با علم و وجود محدود من در این زمان.
همچنین در اندیشه (نظر) داشته باشیم که بسیاری از انسانها در همه دانشها و برداشتهای خویش همانند و همگن نیستند، یعنی ممکن است کسی در یک زمینه دانای نسبی باشد و در زمینه دیگر نادان نسبی. اگر ما برپایه دید مثبت خویش به یک کسی، در زمینه ای که داناست، در زمینه ای دیگر که در آن نادان یا کم دان است، به سراغ او و اندیشه او برویم و آن را پایه دیدگاه و اندیشه خویش بگذاریم، به راهی نادرست می رویم و خواهیم رفت.
برپایه آنچه نوشته شد مطلبی که در دنباله می
آید (یا پیشتر آمده) را، دستاورد انسانهایی یا انسانی بدانیم که
برپایه علم و نگرش و علایق و سلایق و چه بسا منافع (تصور شده) و اهداف خود نگاشته یا گفته است،
و از این جهت این مطلب شایسته مطالعه دانسته شده است که به باور ما، بیانگر جهاتی
از حقایق یا برخی برداشتهایی از واقعیتهاست که کمک به تحلیل و دانستن بهتر واقعیتها می
کند. وظیفه (پیشنهادی به) خواننده است که با رویکرد پیشنهادی گفته شده در بالا آن
را تحلیل و اندیشه کند و درست را از نادرست جدا کند (نسبی) . قاعدتاً ما نیز این
مطلب را خالی از خطا نمی دانیم ولی برعهده خویش نیز نمی دانیم که بجای همگان تفکر (اندیشه ورزی) و
تعقل (خردورزی) کنیم و آنچه از دید ما درست یا نادرست است را حتماً در همه جا بیان کنیم. با اینحال در برخی موارد ممکن است برپایه صلاحدید و تشخیص خویش (که مستعد خطاست) بخشی از مطلب که مورد شک و تردید ماست و جای گفتگو (بحث) و نقد دارد را به گونه ای (مانند خاکستری کردن رنگ متن) جدا کنیم و یا بخشی که برپایه تشخیص ما (که مستعد خطاست) نادرست است را با خط زدن (مانند این) جدا کنیم، و یا برخی مطالب را که از جهاتی نادرست یا نامناسب یا نامطلوب برای خوانندگان (مخاطبین) تشخیص دهیم، و یا اضافه، حاشیه ای و فرعی بوده و ذهن خواننده را از مطلب اصلی منحرف می کند، آنها را حذف کرده و به جای مطالب حذف شده، سه نقطه (...) بگذاریم. ولی ترجیحاً متن را کامل می آوریم تا نظرات در نوشته نویسندگان و گفته های گویندگان به تمامی بازتاب داده شده باشد و تا اندازه خوبی، امانت رعایت شود.
امیدواریم مطلب آمده در دنباله (یا پیشتر آمده)، برای شما مفید باشد و بتواند بخشی از حقایق و دریافتها از واقعیتها را برای تکمیل دریافت کلی شما از حقایق و واقعیتها ارائه کند.
مرتبط:
- نگاهی کاربردی به آیات مربوط به موضوع ظلم در قرآن/ ظالمترین مردم چه کسانی هستند؟
- معنویت در جهان بیمعنا؛ مصاحبه با دکتر بیژن عبدالکریمی
8253291092