واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

سخنان آیت‌الله جوادی آملی درباره ارتباطهای دانشگاه، علم و دین

مرجع تقلید شیعه گفت: داشتن نمازخانه، برگزاری نماز جماعت و حضور نماینده ولی فقیه در دانشگاه لازم است اما این‌ها از جنس دانشگاه نیستند و دانشگاه را اسلامی نمی‌کنند.

به گزارش ایسنا، آیت‌الله العظمی عبدالله جوادی آملی در دیدار با نخبگان حوزه و دانشگاه که در تالار قدس حرم مطهر رضوی برگزار شد، در خصوص علم و دانشگاه‌های اسلامی اظهار کرد: بهترین بحث که می‌توانیم در کنار این ذات اقدس الهی مطرح کنیم تنها علم است. وقتی نظام ما به دست صاحب اصلی‌اش سپرده شود، دیگر حرفی غیرعالمانه نباید زد، قلمی غیرعالمانه ننگاریم و باید بیان و بَنان ما در خدمت علم باشد.

وی ادامه داد: مدت‌هاست که سخن از اسلامی شدن دانشگاه‌هاست اما اسلامی شدن دانشگاه‌ها یک امر ملکوتی است و انجام کارهای علمی در دانشگاه ضروری و لازم است. داشتن نمازخانه، برگزاری نماز جماعت و حضور نماینده ولی فقیه در دانشگاه لازم است اما این‌ها از جنس دانشگاه نیستند و دانشگاه را اسلامی نمی‌کنند.

این مرجع تقلید شیعه افزود: تنها حرفی که در دانشگاه مطرح می‌شود فقط علم است. دانش و سخنگوی خدا باید اسلامی باشد و علمی دانشگاه را اسلامی می‌کند که رابط بین انسان و خدا باشد.

آیت‌الله جوادی آملی گفت: صراط مستقیم بین خلق و خالق، فهم و دانش است. درس بخوانید زیرا این درس است که انسان‌ها را به خدا می‌رساند و تا دانشگاه اسلامی نشود مشکلات اختلاس ، نزول و...را همچنان خواهیم داشت.

وی خاطر نشان کرد: هدف، حرف اول دانش را نمی‌زند چون تابع مسئله است اما حرف اول مطلب را موضوع می‌زند. اگر موضوع دینی باشد، آن علم و دانش دینی است و دانش‌پژوه را نیزبه فردی دینی تبدیل می‌کند و درنهایت دانشگاهی اسلامی خواهیم داشت.

این استاد حوزه در رابطه با علوم دانشگاهی تصریح کرد: علومی که در دانشگاه تدریس می‌شود شامل دو قسمت است؛ قسمت اول شامل علومی می‌شود که اساس و محور اصلی دانشگاه است و قسمت دوم آن شامل علمی است که از جانب خدا باشد.اگر موضوع علمی فعل انسان بود مانند علم سیاست و اقتصاد، آن علم می‌تواند دینی و یا غیر دینی باشد و اگر مطابق علم بود دینی می‌شود.

آیت‌الله جوادی آملی خاطرنشان کرد: ماباید غالب بالعلم باشیم. کسی که حرف‌های دیگران را منتقل می‌کند فقط حامل حرف است. انسان یک دوست دارد، آن هم فهم اوست و تمام موضوعاتی که در دانشگاه بررسی می‌شود محور آن فعل خدا است. بنابراین جوهره علومی مانند دریاشناسی، زمین شناسی، جانورشناسی فعل خدا است که آیت خدا نیزبه شمار می‌رود و در جوهره تمام علوم جز خدا چیزی نیست. هر چه در جهان است مطیع خدای یکتا است.

خدا عاقبت ما انسانهای ناتوان را ختم به خیر کند

یادمان نرود که هر کدام از ما می‌توانیم آدم بکشیم. با گلوله، با کلمه‌هایمان. حتی ما که موقع راه رفتن مراقب هستیم روی مورچه‌ها پا نگذاریم.

عصرایران؛ احسان محمدی- معلم عربی‌مان کوتاه قد و تندخو بود. علی را بلند کرد و پرسید: «دیک» چی میشه؟ علی، مرغ و خروس را قاطی کرد. چشم‌های آقای معلم مثل کروکودیلی که ببیند پای آهوی نوبالغی توی گِل کنار برکه گیر کرده، برق زد. آرام آمد طرفش برای شکنجه مورد علاقه‌اش.

خودکار می‌‌گذاشت لای انگشت‌های باریک بچه‌ها و آنقدر فشار می‌داد تا ولو شوند کف کلاس. اما این بار تنوع به خرج داد. موهای شقیقه علی را از دو طرف سرش گرفت و از زمین بلندش کرد. پسرک لاغری که به زحمت سی کیلو می‌شد، جیغ می‌کشید...

بعدها تنبیه‌بدنی دانش‌آموزان ممنوع شد. یکی از کسانی که این ماجرا را جدی پیگیری کرد وزیر وقت آموزش و پرورش دولت هاشمی‌رفسنجانی بود. اسمش؟ محمدعلی نجفی!

محمدعلی نجفی که حالا حتماً  گوشه سلول نشسته و دارد فکر می‌کند به مسیر پرپیچ و خم زندگی‌اش؛ به اینکه چه دانش‌آموز درسخوانی بود.

کسب رتبه دوم امتحانات نهایی سال ششم دبیرستان‌های ایران

کسب رتبه اول کنکور ورودی دانشگاه صنعتی شریف

کسب رتبه اول مسابقات ریاضی دانشجویان سراسر کشور

کسب رتبه اول در میان فارغ‌التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف

کسب نمره A+ در تمام دروس در دانشگاه M.I.T آمریکا

به وزیر آموزش و پرورش و علوم شدن. به شهردار تهران شدن. به رئیس سازمان میراث و رئیس سازمان برنامه و بودجه شدن. به تحسین‌ها، مدال‌ها، افتخارها، به روزی که فسادهای مالی شهرداری را فاش کرد، به روزی که استعفا کرد، به روزی که سرش را گذاشت روی پای میترا استاد و رو به دوربین گوشی او سلفی گرفت. با لبخندی که انگار پوزخند می‌زد به تمام آنها که زندگی را، پست و مقام و موی سفید را جدی گرفته‌اند.

... این خلاصۀ راه‌ِ رفته‌ی مردی است که حالا در خلوتش از شاملو زمزمه می‌کند: "هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم! "...

او آدم کُشته است. رفتاری که قابل دفاع نیست، حتی اگر محمدعلی نجفی شهردار خوش‌پوش تهران بوده باشی. حتی اگر توجیه کنی که «با نقشه آمده بود زندگی من را به هم بریزد. می‌خواست رازهایم را فاش کند». چه رازی که فاش شدنش از این بدتر بود؟ که حالا شاید وزیر سابق را ببرد پای چوبه‌دار؟ امان از الاکلنگ روزگار!

نمی‌دانم چرا از تمام کتاب «ملت عشق» این بخش عجیب توی ذهنم مانده است. امروز وقتی خبر قتل میترا استاد توسط محمدعلی نجفی را شنیدم رفتم سراغش. الیف شافاک می‌نویسد: «راستش را بخواهید برای همه، بدون استثنا، لحظه‌ای می‌رسد که می‌توانند یکی را بکشند، اما این را اکثر آدم‌ها نمی‌دانند. نمی‌خواهند بپذیرند. تا وقتی حادثه‌ای غیرمنتظره باعث می‌شود خون جلو چشمشان را بگیرد. چقدر هم مطمئنند که دستشان هیچ‌وقت به خون آلوده نمی‌شود و جان کسی را نمی‌گیرند. حال آنکه همه‌چیز به تصادفی بند است. گاهی حرکت چشم و ابرو کافی است تا خون کسی به جوش بیاید. از کاه، کوهی بسازد و سر هیچ و پوچ دعوا و کتک‌کاری راه بیندازد. راستش حتی در زمان و مکان اشتباه بودن کافی است برای آنکه حیوان درون آدم‌های پاک و تمیز و باشرف یک‌دفعه آشکار شود. همه می‌توانند آدم بکشند».

از «ملت عشق» تا قاتل شدن «نجفی»

فارغ از کار خودشونه گفتن‌ها، اینکه حقش بود یا نه؟ اینکه باید اعدام بشود یا نه؟ اینکه چرا خونسرد چای می‌نوشد و بعد مثل یک بازدید اداری از کلانتری دست می‌دهد، لبخند می‌زند و جوری مقابل دوربین در مورد جنایت حرف می‌زند که انگار گزارش افتتاح یک پل را می‌دهد، اینکه آلت قتاله دست خبرنگار تلویزیون چه می‌کند و آیا پخش اعتراف قانونی است و ... همه به کنار.

همه اینها به کنار، بگذاریم به حساب دادگاه و محکمه و اولیای دم. فقط یادمان نرود که هر کدام از ما می‌توانیم آدم بکشیم. با گلوله، با کلمه‌هایمان. حتی ما که موقع راه رفتن مراقب هستیم روی مورچه‌ها پا نگذاریم. فقط خدا کند لحظه‌اش نرسد. ثانیه‌اش نرسد و اینکه از رنج و درد دیگران شادی نکنیم، تسویه حساب سیاسی نکنیم و یادمان باشد که هرکس به زخم دیگری خندید، روزگار کنار اسمش تیک زد و یک‌روز، یک‌وقت و یک‌جا به او زخمی زد تا دیگران بخندند. به دردش. به رنجش. 

میترا استاد حالا در سردخانه خوابیده. توی همان کیسه‌هایی که زیپش را می‌کشند و هُلت می‌دهند داخل یک کشوی کوچک. آنقدر تنگ است که نمی‌توانی سلفی بگیری. این پایان قصه زنی شد که می‌گفت او و نجفی عاشق هم هستند و دیگران حسودی می‌کنند.

حالا آسوده از قضاوت‌ها خوابیده است، خبرها را نمی‌خواند، توئیت‌ها را نمی‌بیند، نگران به هم ریختن آشپزخانه‌اش نیست و البته هیچ زنی به او حسودی نمی‌کند.

دارم با صدای بلند شجریان گوش می‌دهم: جهان پیر است و بی بنیاد/ از این فرهادکُش فریاد/ که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم...

به عکس و لبخندها و سلفی های سرخوشانه دیگران حسادت نکنیم، خیلی هم باورشان نکنیم، فقط دعا کنیم خدا کند آن لحظه شوم را نرساند، آن لحظه ای که خشم ارباب مغزت شود.

امیرالمؤمنین علی‌(ع) و دغدغۀ فاصلۀ‌ طبقاتی و اشرافی‌گری

گفتاری در 1400مین سالروز شهادت مولای متقیان
سبک زندگی مسئولان در حکومت‎های دینی نقش مهمی در زندگی مردم و میزان اعتماد آنان به حکومت و اعتقادشان نسبت به دین دارد.

سید مهدی حسینی دورود

امروز بیست و یکم رمضان 1440، یکهزار و چهارصدمین سالروز شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. یکهزار و چهار صد سال، گذشته اما کتاب شریف نهج‎البلاغه با مجموعه‎ای از خطبه‎ها، نامه‎ها و کلمات قصار امیرالمؤمنین علیه‎السلام در میان ماست و بهترین مجموعۀ گفتار برای بیان معارف اسلامی، راه و رسم حکومت‎داری، شیوه‎های تربیت انسان و مدیریت جامعه به شمار می‎آید.

سبک زندگی مسئولان در همۀ حکومت‎ها، مخصوصاً در حکومت‎های دینی نقش مهمی در زندگی مردم و میزان اعتماد آنان به حکومت و اعتقادشان نسبت به دین دارد و لذا امیرالمؤمنین همواره سطح زندگی مادی خود را با پایین‎ترین و محروم‎ترین طبقات جامعه برابر می‎کرد و از هرگونه تشریفات و سرمایه‎اندوزی و دنیاگرایی و به‌طور خلاصه اشرافی‎گری پرهیز می‎نمود و البته انتظار داشت همۀ کارگزاران و دولتمردان حکومت او نیز همین‎گونه باشند.

نامۀ امیرالمؤمنین علیه‎السلام به عثمان بن حنیف، فرماندار بصره، نمونه‎ای ارزشمند و مصداقی واقعی از اهتمام علمی و عملی آن حضرت در جایگاه یک حاکم بزرگ اسلامی نسبت به تربیت مدیران و مدیریت بر زمامداران و کارگزاران خویش است.

     به حضرت امیر علیه‎السلام خبر رسید که عثمان بن حنیف انصاری، فرماندار منصوب ایشان در بصره به دعوت گروهی از ثروتمندان شهر، در میهمانی آنان شرکت کرده که در آن میهمانی، سفره‎ای رنگین با غذاها و ظرف‎های متنوع بدون حضور فقرا و محرومین گسترده شده است.

حضرت دست به قلم برده و بعد از حمد و ثنای خداوند برای او این‎گونه نوشت: «أَمَّا بَعْدُ، یا ابْنَ حُنَیفٍ فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْیةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاکَ إِلَی مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَیهَا تُسْتَطَابُ لَکَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَیکَ الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجِیبُ إِلَی طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیهُمْ مَدْعُوٌّ 

ای پسر حنیف، به من گزارش داده‎اند که مردی از ثروتمندان اهل بصره تو را به سفرۀ رنگین خود دعوت نموده است و تو به سرعت دعوت او را پذیرفته و بر سفرۀ او حاضر شده‎ای؛ در حالی که انواع غذاهای رنگارنگ و ظرف‎ها و کاسه‎های بزرگ پُر از گوشت، یکی پس از دیگری در مقابل تو قرار داده شده است. گمان نمی‎کردم میهمانی گروهی را قبول کنی که تنها ثروتمندان را دعوت کرده و فقرا را از چشم و قلم انداخته باشند.»

عثمان حنیف از اصحاب پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و اله وسلم بود و در جنگ‎ها و غزوات متعددی حضور داشت. او فردی شجاع و با شهامت و با تدبیر و علاقه‎مند به اسلام بود. به همین خاطر از طرف حضرت، به‌عنوان فرماندار بصره، شهری حساس و از حیث استراتژیکی مهم، انتخاب شد.

حضرت پس از توصیف سفره و شکل و میهمانی و سطح میهمانان، این میهمانی را میهمانی عادی نمی‎داند و از این رو دلسوزانه و هشدارگونه و توبیخ‎آمیز می‎فرماید:

«با توجه به ایمان و تقوایی که در تو سراغ داشتم و از این مهم‎تر باور نمی‎کردم در جایگاه نمایندگی امیرالمؤمنین چنین دعوتی را بپذیری و بر چنین سفره‎ای حاضر شوی که صاحبان آن بی‎توجه به محرومان و فقرا و متوجه اغنیا و ثروتمندان بوده‎اند.»

پُرواضح است که امیرالمؤمنین صرفاً با میهمانی رفتن فرماندار خود و دعوت شدن از طرف ثروتمندان و حتی حضور اغنیا در آن مهمانی مخالف نیست، بلکه دو عیب بزرگ را در این مهمانی به تصویر می‎کشد:

نخست، شکل مهمانی که همراه با اسراف و تجملات و نمایش ثروت و فخرفروشی همراه بوده است و دوم، غیبت فقرا و نیازمندان است که چرا ثروتمندان بر سفره حاضر باشند، اما خبری از مستضعفان و محرومان در میان نباشد.

در واقع حضرت مدل حکومت خود و حاکمان جامعه اسلامی را به عثمان بن حنیف یادآوری می‎کند که حضور دولتمردان مؤمن و حتی مؤمنینی چون عثمان بن حنیف در چنین اجتماعات محل ایراد و اشکال اساسی است و با سیره و اندیشه حکومت علوی سازگاری ندارد.

حکایت

دکتر علی شریعتی در یکی از آثار خود، حکایتی بسیار شنیدنی و اثرگذار از برخورد امیرالمؤمنین با میثم تمار (خرما فروش) نقل می‎کند که شنیدن آن خالی از لطف نیست.

روزی میثم تمار به عادت هر روز، تشتی از خرما بر سر گذاشته و راهی بازار می‎شود. در بین راه به امیرالمؤمنین ‎السلام برخورد می‎کند. امیرالمؤمنین پس از احوال‎پرسی به خرما‎ها نگاه می‎کند و می‎بیند خرماها در دو دسته جداگانه در مقابل هم قرار داده شده‎اند. از میثم می‎پرسد: چرا خرماها را از هم جدا کرده‎ای؟

میثم پاسخ می‎دهد: خرمای مرغوب را از نامرغوب جدا نموده‎ام و هر کدام را به قیمتی می‎فروشم. بدیهی است که خرمای مرغوب از نامرغوب گران‎تر است. حضرت با شنیدن این جملات برآشفته فریاد می‎زند: ای وای بر من که یارانی چون میثم تمار دارم.

میثم که از دلدادگان امیرالمؤمنین و نوادر پاکان آن دوران بود، دست و پای خود را می‎بازد و به دامن علی علیه‎السلام می‎افتد که مگر چه کار اشتباهی کرده‎ام؟

حضرت می‎فرماید: چه اشتباهی بزرگ‎تر از این که با چنین کاری شکاف طبقاتی در جامعه مسلمین ایجاد می‎کنی و عملاً طبقۀ فقیر و طبقۀ غنی می‎سازی و جامعه را به فقیر و غنی تقسیم می‎کنی؟

بعد حضرت با دستان مبارک خود خرماها را با هم مخلوط می‎کند و می‎فرماید: حالا به بازار برو و بدان که آن کار (طبقه‎سازی فقیر و غنی) زیبندۀ علی و یاران علی نیست.

دقت در محتوای این حکایت و نیز دقت در ادبیات و پیام به کار رفته در نامه حضرت به عثمان بن حنیف، از یک دغدغۀ مهم دیگری نیز پرده‎برداری می‎کند و جامعۀ اسلامی را به فکر و تدبر وا می‎دارد و آن عبارت است از:

پرهیز از ایجاد و شکاف طبقاتی و تولید فاصله فقیر و غنی در جامعه اسلامی؛ خطر بزرگی که علاوه بر پرورش روحیۀ اشرافی‎گری و دنیا طلبی، زمینه‎ساز انحصار قدرت و ثروت در دست طبقه‎ای خاص و محروم ماندن طبقه‎ای دیگر است.

پاپ سیستم اقتصادی غرب را مسئول مرگ کودکان سوریه،یمن و افغانستان دانست

پاپ غرب را مسئول مرگ کودکان سوریه،یمن و افغانستان دانست

۱۸ فروردین ۱۳۹۸

پاپ فرانسیس رهبر مذهبی کاتولیک های جهان با انتقاد از سیستم اقتصادی غرب به جنگ های سوریه، یمن و افغانستان اشاره کرد و گفت: اروپا و آمریکا برای کشتار کودکان این کشورها سلاح می فروشند.


به گزارش موسسه خبری 'کرونوس' ایتالیا، رهبر مذهبی کاتولیک های جهان روز شنبه در دیدار با استادان و دانشجویان موسسه 'سان کارلو' شهر میلان گفت: من یقین دارم که همه شما صلح طلب هستید، اما پس چرا انقدر جنگ در جهان وجود دارد؟ جنگ در یمن، در سوریه در افغانستان... اگر آنها سلاح نداشته باشند، جنگ می شود؟ پس چرا آنها می جنگند؟ زیرا اروپای ثروتمند و آمریکا برای کشتار مردم به آنها جنگ افزار می فروشند.
وی افزود: بدون چنین تسلیحاتی در کشورهایی مانند افغانستان، یمن و سوریه جنگی وجود نداشت.
پاپ فرانسیس ادامه داد: کشوری که سلاح تولید کرده و می فروشد باید وجدانش به خاطر مرگ هر کودک و نابودی هر خانواده در عذاب باشد.
پاپ افزود: ما (غرب) با سیستم های اقتصادی نادرست باعث ایجاد تفاوت ها شده و سلاح می سازیم تا دیگران همدیگر را بکشند.
او افزود: مافیا توسط نیجریه ای ها ایجاد نشد. مافیا متعلق به خود ماست. این احتمال وجود دارد که همه ما مجرم شویم. مهاجران برای ما ثروت می آورند زیرا اروپا توسط مهاجران ساخته شد.
به نظر می رسد که این اظهارات انتقادی از سیاست های ضدمهاجرتی حزب «لیگ» به رهبری ماتئو سالوینی معاون نخست وزیر ایتالیا باشد.
همچنین این گفته ها پس از آن بیان شد که دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا می خواهد برای جلوگیری از ورود مهاجران دیواری در مرز با مکزیک بسازد. اما پاپ فرانسیس اشاره ای به نام ترامپ نکرد.
پاپ گفت: کسانی که با سیم خاردار یا آجر دیوار می سازند در نهایت خود زندانی دیوارها خواهند شد.
به گزارش ایرنا به نقل از موسسه خبری کرونوس، پاپ گفت: آنهایی که قلب نژادپرست دارند، برگردند. نباید با نگاه مجرم به پناهجویان نگاه کرد. ما هم خیلی مجرم داریم. مافیا مال ما است.
وی با اشاره به یک جامعه کثرت گرا گفت: گفت وگو میان افراد، فرهنگ ها و قوم ها یک ثروت است. نباید از مهاجران و پناهجویان ترسید. خود ما مهاجر هستیم. مسیح (ع) هم مهاجر بود.
او همچنین از لزوم استقبال از مهاجران و پذیرش آنها سخن گفت و نگرانی دولت هایی که بروز جرم و جنایت را توجیهی برای جلوگیری از ورود پناهجویان اعلام کرده اند، رد کرد.
پاپ ادامه داد که خارجی ها منبع بیشترین جرم ها در ایتالیا نیستند.

نظرات پدرعلم ژنتیک ایران درباره مسائلی از جمله دانشگاهها و اخلاق

پدر علم ژنتیک ایران بر این باور است که ژن بخشندگی و مهربانی در ایران رو به کاهش است و برنامه ریزی و مدیریت، دو نقطه ضعف کشورهای دارای رانت به شمار می آید.


به گزارش ایرنا، داریوش فرهود روز سه شنبه در پنل اخلاق حرفه ای دانشگاه در همایش تعلیم و تربیت و اخلاق دانشگاه خوارزمی ، اظهار کرد: آیا مردم تا آن اندازه اخلاقمدار یا آنقدر سرخورده شدند که می گویند اخلاق، حرف است؟ به قدری از همه مسائل حرف زده می شود که حرف از ارزش خود افتاده است. در تمام اتفاقات جهان سوم که اخلاقیات و رانت هم ویژگی این جهان ( جهان سوم) است، دو نقطه ضعف ذکر می شود.

وی افزود: این دو نقطه ضعف، برنامه ریزی و مدیریت است؛ نیروی انسانی و منابع مالی وجود ندارد. هر بار زلزله و سیل و آتش سوزی در کشور رخ می دهد، به نظر می رسد اولین بار است که حوزه مدیریت را تحویل گرفته ایم و این مسئله مدام تکرار می شود. پیش انگاری و آینده نگاری وجود ندارد اما مقداری همدلی و هماهنگی در صحنه اتفاقات دیده می شود، ولی دوباره کل مسائل رو به فراموشی می گذارد.

وی اظهار کرد: گروه های اخلاقی در دنیا می گویند اخلاق حرفه ای از معلم و استاد شروع می شود، بعد نوبت پزشکی و سپس نوبت قضاوت می رسد. روحانیت اما کجای کار است؟ روحانیت بین معلمی و قضاوت قرار دارد. طی دورانی در دنیا، منادی اخلاق از جمله مسیحیت بنا نهادند و اخلاق را از معلم گرفتند.

به گفته پدر علم ژنتیک ایران، در 90 شاخه مختلف، اخلاق تدریس می شود. اخلاق در اقتصاد، سیاست، جنگ، بازداشتگاه ها و مذهب وجود دارد. در مورد اخلاق در مذهب که تنها سعدی از آن نوشته است، سه فرهنگ به زبان انگلیسی نوشته شد و به این موضوع پرداخت که کدام بخش رفتارهای مذهبی می تواند غیراخلاقی باشد و چه آسیبی وارد می کند.

فرهود، گفت: جایگاه دانشگاه در ایران از زمان نظامیه آغاز شد که نظامیه بغداد مشهورتر از همه و حضرت سعدی شاگرد این نظامیه بود. جایگاه نظامیه فقط این بود که خواندن و نوشتن را بیاموزند تا کسی علم دینی را یاد بگیرد و آن را اشاعه دهد. همین کار هم در مسیحیت انجام شد.

وی افزود: در تاریخ ایران، دانشگاه در اختیار مکتبخانه ها قرار گرفت که علم، دانش و دانش آموزی جرم بود چون فلسفه به معنای نگاه چرایی نباید وجود می داشت؛ البته در نظامیه هم فلسفه ستیزی مطرح شد. سپس دارالفنون و دانشگاه های خوارزمی و تهران راه اندازی کردند. اما تمام این دانشگاه ها در سطح دانشگاه نسل اول و دوم هستند و حفظیات دارند.

وی تاکید کرد: از دانشگاه های نسل سوم و چهارم در ایران خبری نیست، مهارت آموزی و کارآفرینی وجود ندارد. همه جای دنیا نسل چهارم دانشگاه فعال است اما در ایران تعدادی از افراد که هیچ مهارتی حتی مهارت زندگی و اخلاق ندارند برای کار تربیت می شوند.

فرهود گفت: در آموزش و پرورش که قدیم به آن تعلیم و تربیت می گفتند، تنها بخش آموزش دنبال می شود و تربیتی در کار نیست. اگر هم تربیت مطرح باشد، جهت دار و سودار و صرفا برای مسائل خاصی مورد نظر قرار می گیرد که غلط است. تربیت یعنی انسان های مفید تربیت شوند و اخلاق را یاد بگیرند.

وی افزود: بعد از انقلاب؛ نهضت سواد آموزی فعال شد در حالی که الان باید نهضت مهارت آموزی به وجود بیاید. ما در هیچ چیز مهارت نداریم و حتی در منزل یک مهندس کشاورزی، دو گلدان سالم دیده نمی شود چون مهارت ندارد. فردی که به دانشگاه می رود و لیسانس ادبیات انگلیسی دریافت کرده است، دو جمله را به زبان انگلیسی نمی تواند بیان کند.

پدر علم ژنتیک ایران، خاطرنشان کرد: اخلاق را در شاخه های فردی می بینیم که سقوط کرده است؛ اگر اخلاقی فردی در کار نباشد اخلاق حرفه ای حتی اخلاق اجتماعی هم در کار نیست. این مثلث در اخلاق به ما لطمه می زند. اخلاق پیش از ادیان وجود داشت و ادیان وظیفه خود را در به کمال رساندن اخلاق می دانستند.

فرهود تاکید کرد: ادیان برای اخلاق حواشی ایجاد کردند، رودخانه عظیم دین و ایمان در مسیر خود حرکت می کرد اما آن را به جوب هایی تبدیل کردند که از مسیرش خارج شد و شاخه های بدنه ای با ضخامت به راحتی شکست.

به گفته این استاد دانشگاه، اخلاق تاکید می کند از هر قانونی باید تبعیت کرد و مقید به قانون بود که این مسئله اصل اول اخلاق است. اگر قانونی مناسب با اخلاقیات نباشد در این صورت باید اول آن قانون را برطرف کنید بعد به قانون جدید مقید باشید.

وی افزود: آن قانون هم فقط با اصول اخلاقی باید اصلاح کرد؛ حتی قوانین غیراخلاقی را هم باید با روش های اخلاقی اصلاح کنیم.