واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

شعر سعدی در ستایش رسول الله صلی الله علیه و آله

بخش ۲ - فی نعت سید المرسلین علیه الصلوة و السلام

 
 

کریم السجایا جمیل الشیم

نبی البرایا شفیع الامم

امام رسل، پیشوای سبیل

امین خدا، مهبط جبرئیل

شفیع الوری، خواجه بعث و نشر

امام الهدی، صدر دیوان حشر

کلیمی که چرخ فلک طور اوست

همه نورها پرتو نور اوست

شفیع مطاع نبی کریم

قسیم جسیم نسیم وسیم

یتیمی که ناکرده قرآن درست

کتب خانهٔ چند ملت بشست

چو عزمش برآهخت شمشیر بیم

به معجز میان قمر زد دو نیم

چو صیتش در افواه دنیا فتاد

تزلزل در ایوان کسری فتاد

به لا قامت لات بشکست خرد

به اعزاز دین آب عزی ببرد

نه از لات و عزی برآورد گرد

که تورات و انجیل منسوخ کرد

شبی بر نشست از فلک برگذشت

به تمکین و جاه از ملک درگذشت

چنان گرم در تیه قربت براند

که بر سدره جبریل از او بازماند

بدو گفت سالار بیت‌الحرام

که ای حامل وحی برتر خرام

چو در دوستی مخلصم یافتی

عنانم ز صحبت چرا تافتی؟

بگفتا فراتر مجالم نماند

بماندم که نیروی بالم نماند

اگر یک سر موی برتر پرم

فروغ تجلی بسوزد پرم

نماند به عصیان کسی در گرو

که دارد چنین سیدی پیشرو

چه نعت پسندیده گویم تو را؟

علیک السلام ای نبی الوری

درود ملک بر روان تو باد

بر اصحاب و بر پیروان تو باد

.
.
.

چهارم علی، شاه دلدل سوار

خدایا به حق بنی فاطمه

که بر قولم ایمان کنم خاتمه

اگر دعوتم رد کنی ور قبول

من و دست و دامان آل رسول

چه کم گردد ای صدر فرخنده پی

ز قدر رفیعت به درگاه حی

که باشند مشتی گدایان خیل

به مهمان دارالسلامت طفیل

خدایت ثنا گفت و تبجیل کرد

زمین بوس قدر تو جبریل کرد

بلند آسمان پیش قدرت خجل

تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل

تو اصل وجود آمدی از نخست

دگر هرچه موجود شد فرع توست

ندانم کدامین سخن گویمت

که والاتری زانچه من گویمت

تو را عز لولاک تمکین بس است

ثنای تو طه و یاسین بس است

چه وصفت کند سعدی ناتمام؟

علیک الصلوة ای نبی السلام


سعدی

ادای دین به دکتر محمد رضا باطنی / عبدالنبی قیم

ادای دین به دکتر محمد رضا باطنی / عبدالنبی قیمدکتر عبدالنبی قیم . فرهنگ‌نویس، تاریخ‌نگار و پژوهشگر فرهنگی

 

- هنگامی که برای اولین بار در سال دوم دانشجویی کتاب "زبان و تفکر" تألیف دکتر محمد رضا باطنی را خواندم،هیچ گاه فکر نمی کردم روزی دکتر باطنی محبت و مهری عظیم نسبت به من روا دارند. محبتی که من همواره سپاسگزار آن هستم.

در سال 1356 و در سن بیست و یک سالگی علاقه مند بودم درباره زبان و زبان شناسی مطالعه ای داشته باشم. مشتاق بودم تا در خصوص کارکرد زبان و نقش آن در تفکر و هویت انسان ها اطلاعاتی داشته باشم. با یکی از دوستان مشورت کردم و او بهترین و معتبرترین کتاب را یعنی کتاب " زبان و تفکر" تألیف دکتر محمد رضا باطنی را به من معرفی کرد.

کتاب را تهیه کردم و آن را با دقت و به طور کامل خواندم و از آن بهره ها گرفتم. از آن لحظه شأن و منزلت علمی استاد بر من مبرهن شد و به دانش و تسلط او بر زبان و زبان شناسی واقف شدم.

سال ها گذشت تا این که در اسفند سال 1369 عزم خود را برای تألیف فرهنگ عربی- فارسی جزم کردم. مقداری از کار را که پیش بردم جهت چاپ و نشر کتاب با ناشری در تهران تماس گرفتم و قرار بر این شد تا در سفری به تهران طرح خود را با ایشان در میان بگذارم. ناشر مزبور کتابفروشی اسماعیلیان بود که در آن برهه کتاب "المنجد" را افست می کرد.

از آن جائی که مبنای کار من کتاب "المنجد" بود، او به من پیشنهاد کرد بهتر این است که کتاب " المنجد الابجدی" را مبنای کار خود قرار دهید چون به ترتیب حروف الفباء است و برای خواننده فارسی زبان راحت تر است.

ایشان به من گفت که فرهنگ نویسی کار شاقی است: دانش وسیع می خواهد و تسلط به دو زبان عربی و فارسی ولی از همه مهم تر استقامت و صبر و حوصله می طلبد. اگر می توانی شروع کن در غیر این صورت وقت خود را بیهوده تلف نکن.

اسماعیلیان به من گفت برادرش ظرف دو سال 120 صفحه از المنجد الابجدی را کار کرد اما بعد از آن، کار را ترک کرد و دیگر هیچگاه طرف فرهنگ و فرهنگ نویسی نرفت.

از آقای اسماعیلیان خداحافظی کردم بی آن که قراردادی با او منعقد کرده باشم. به یاد آوردم یکی از دوستان و هم ولایتی من آقای علی واثقی که انسان فاضلی بود و بر هر دو زبان عربی و فارسی مسلط، چند سال پیش تألیف فرهنگ عربی - فارسی بر مبنای "رائد الطلاب" را آغاز کرده بود، او نیز پس از یک یا دو سال ،کار را نیمه تمام رها کرده بود. با دانشی که از ایشان سراغ داشتم رجاء واثق داشتم نتیجه کار فوق العاده می شد، اما او کار را ادامه نداد.

بر مبنای سخن آقای اسماعیلیان، مبنای کار خود را بر اساس فرهنگ عربی- عربی المنجد الابجدی گذاشتم، و این در حالی بود که نزدیک به نه ماه من بر اساس فرهنگ المنجد که به ترتیب ریشه کلمه سامان یافته بود کار کرده بودم.

متاادای دین به دکتر محمد رضا باطنی / عبدالنبی قیمسفانه نسخه "المنجد الأبجدی" نایاب بود، سراغ یکی از دوستان به نام آقای جاسم اسدیان رفتم که در آن زمان رئیس کتابخانه های اهواز بود. او محبت کرد و نسخه ای از فرهنگ " المنجد الابجدی" را به صورت امانت به من داد اما به هنگامی که نسخه کتاب را به من می داد با نگرانی خطاب به من گفت: کار سختی را شروع کردی، مطمئنی که می توانی آن را به پایان برسانی ؟ گفتم: خوب می دانم کار شاقی است و استقامت و حوصله می طلبد و من خود را برای آن آماده کرده ام مگر نه این است که بدخواهان و مغرضان ما را مردمی تنبل و راحت طلب می دانند و همه جا از راحت طلبی و عدم پشتکار
ما سخن می گویند، بگذار به آن ها ثابت کنیم که این سخن صد در صد مغرضانه است، بگذار به یاران و دوستان خود بگوئیم که با پشتکار و عزم و اراده قادرخواهیم بود بر سخت ترین و بزرگ ترین مشکلات فائق آییم.

ایشان در جواب گفت: آخر دوست مشترک ما آقای علی واثقی بیش از یک سال روی " رائد الطلاب" کار کرد و بعد آن را رها کرد.گفتم: بله، نیک می دانم اما من خود را برای یک پروژه چهار یا پنج ساله آماده کرده ام.

کتاب را در آن عصر زمستان از او گرفتم و به خانه آمدم. بعدها که آقای دکتر اسدیان در دانشگاه های تهران، در رشته زبان و ادبیات عرب تدریس کردند همواره کتاب بنده را به دانشجویان توصیه می کردند. جا دارد از ایشان تشکر کنم.

اما واقعیت امر این است که این کار نه چهار یا پنج سال بلکه بیش از یازده سال طول کشید. یازده سال کار شبانه روزی با روزی به طور متوسط هشت ساعت کار. بسیاری از فرهنگ ها، کار گروهی است و نه کار یک نفر. فقط نمونه خوانی کتاب دوسال طول کشید و من پنج بار نمونه های چاپی را خواندم و تصحیح کردم. همه این کارها را من به تنهایی انجام دادم.

اکنون بر خود لازم می دانم از کسی که نقش بسزائی در ارتقاء و اعتلاء کتاب من داشت تشکر و قدردانی کنم. کسی که تمامی دانش و تجربه خود را در زمینه زبان شناسی و فرهنگ نویسی سخاوتمندانه در اختیار من گذاشت. و اگر فرهنگ من به این موفقیت رسیده بدون شک ایشان در آن نقش سترگی داشته اند.

او کسی نیست جز زبان شناس بزرگ و فرهنگ نویس چیره دست دکتر محمد رضا باطنی، استاد مسلّم زبان شناسی. دکتر باطنی نه تنها از جنبه علمی یار و یاور من بود، بلکه از جنبه های دیگر من را یاری کرد و شاید اگر او نبود این موفقیت نصیب من نمی شد. بدون شک بهترین کتاب من فرهنگ معاصر عربی- فارسی است و بدون هیچگونه تردیدی من در تألیف این کتاب مدیون استاد هستم.

دکتر باطنی نیز از این که فرهنگ عربی- فارسی به این موفقیت رسیده بسیار مبسوط و خرسند است. سال 1394 به اتفاق خانمم ایشان را در فرهنگ معاصر به مدت دو ساعت زیارت کردم. به او گفتم پانزده سال پیش و قبل از انتشار کتاب، استاد بهاء الدین خرمشاهی به من گفت : آقای قیم ،این کتاب برای نیم قرن بهترین فرهنگ عربی- فارسی خواهد بود، و دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی دو سال پیش در حضور دوست ارجمندم دکتر محمد جعفری قنواتی به من گفت: "آقای قیم کتاب شما خیلی خیلی خیلی کتاب خوبی است ، من از آن استفاده می کنم".

دکتر باطنی لبخند رضایت بر چهره اش نقش بست و به من گفت: من در تورنتوی کانادا بودم و کسالت داشتم. شنیدم کتاب شما به چاپ دهم رسیده. می دانی با شنیدن این خبر حال من بهتر شد.

داستان آشنائی من با استاد به 27 سال پیش یعنی سال 71 بر می گردد. در آن هنگام من فرهنگ نویسی عربی را تا ابتدای حرف "ز" پیش برده بودم، از همان هنگام به دنبال ناشر بودم تا کتابم را چاپ کند. با ناشران قوی و توانمند که کار آن ها بر اساس اصول نوین نشر بود مکاتبه کردم، خیلی ها اعلام آمادگی کردند و قرار بود من در سفری به تهران و در یک مورد مشهد نمونه کار را ارائه دهم . خود را برای رفتن به تهران آماده می کردم تا این که روزی نامه ای از انتشارات" فرهنگ معاصر" به دستم رسید که شخصی به نام " محمد رضا باطنی " آن را امضاء کرده بود.

ایشان ضمن ارسال تصویر چند صفحه از فرهنگ عربی - انگلیسی " قاموس الیاس العصری" در نامه نوشته بود ؛ مبنای کار ما بر معادل یابی جهت مدخل ها و احتراز از ترجمه معنی است در صورتی که شما این روش را قبول دارید و بکار ببندید ما حاضر هستیم با شما همکاری کنیم.

یاد دارم در یک روز بارانی، نامه به دستم رسید و بعد از رسیدن نامه در جایگاه بنزین واقع در میدان چهارشیراهواز در حال سوخت گیری ماشین بودم. به محض خواندن نامه و رؤیت امضاء دکتر خود را به دفتر کارم رساندم و به تهران زنگ زدم و از منشی فرهنگ معاصر سؤال کردم: خانم نامه ای از شما به دستم رسیده به امضاء محمد رضا باطنی ،آیا ایشان همان دکتر باطنی زبان شناس معروف هستند؟ خانم کدخدائی به من گفت : بله.

از این که دکتر باطنی کار من، جوان سی و پنج ساله را تأیید کرده بود بسیار خرسند شدم ودر صدد برآمدم در اولین فرصت او را ملاقات کنم. یک ماه بعد پس از هماهنگی های بعمل آمده نمونه هائی از کار را با خود به تهران بردم و در جلسه ای با حضور آقای موسائی مدیر انتشارات فرهنگ معاصر نشستی با دکتر باطنی داشتم. این اولین دیدار من با استاد بود. در این جلسه یک ساعته ایشان ضمن تأیید کار هر آن چه از فرهنگ نویسی به ذهنش می رسد در اختیار من گذاشت، او به من گفت: فرهنگ نویسی یک علم است، کار فرهنگ نویس ترجمه نیست، کار او تألیف است. قواعد و روش های فرهنگ نویسی در جهان در حال تغییر و بهتر شدن است اما فرهنگ نویسی عربی- فارسی از غافله پیشرفت عقب مانده است.

فرهنگ های عربی- فارسی موجود با روش های قدیمی تهیه شده به همین دلیل استفاده از آن ها سخت است و فقط کسانی می توانند از آنها استفاده کنند که زبان عربی آن ها خوب باشد، ما باید کاری کنیم یک دانش آموز سوم راهنمائی
هم بتواند از فرهنگ عربی- فارسی استفاده کند. لازمه این کار تألیف فرهنگی بر اساس حروف الفباء است که خوشبختانه شما این را آغاز کرده اید. برابریابی یا معادل یابی شرط دوم این کار است که شما در بسیاری از موارد رعایت کرده اید اما کافی نیست و باید حتی المقدور از ترجمه معنی احتراز کنید و تا جائی که ممکن است برای کلمه و مدخل عربی معادل فارسی پیدا کنید و حتی اگر نیست معادل بسازید.

شرط دیگر آن حذف فاعل و مفعول عربی در فرهنگ و تبدیل آن به فاعل و مفعول فارسی است تا کتاب آسان تر شود، می
دانید از ویژگی های فرهنگ خوب سهولت دسترسی به آن است.

اما آن چه از همه مهم تر و بحث انگیزتر بود معادل یابی فعل های عربی به صورت مصدری بود که دکتر باطنی به استناد فرهنگ های عربی- انگلیسی و فرهنگ های عربی- فرانسه می گفت باید در زبان فارسی نیز این چنین باشد. ایشان با ذخیره علمی وافر خویش در صدد علمی کردن فرهنگ عربی- فارسی بود وبرای این سخن خود دلیل قوی داشتند.

ایشان می گفت این که تا کنون معادل " ذهب" را " او رفت" می نویسند غلط است و باید " رفتن " نوشت؛ درست همان کاری که بقیه می کنند. اما من به این سادگی مطلب را نمی پذیرفتم و با استاد بحث می کردم ، یادم هست آقای موسائی با حالت اعتراض به من گفت: می دانید دارید با کی بحث می کنید؟

دکتر محمدرضا باطنی

ادای دین به دکتر محمد رضا باطنی / عبدالنبی قیم

من در جواب گفتم: بله با آقای دکتر باطنی، من کتاب "زبان و تفکر" ایشان را سال 56 و به هنگامی که دانشجو بودم خواندم و ایشان را کاملا می شناسم. دکتر باطنی در جواب به آقای موسائی گفت: بگذارید آقای قیم به راحتی صحبت کند و تحت تأثیر نام و عنوان نباشد، همین مطلب نشان دهنده صداقت ایشان است و الا ایشان سخن من را دربست می پذیرفت.

قرار براین شد من پیشنهاد دکتر را بررسی کنم و اگر پذیرفتم برمبنای آن عمل کنم. پس از عودت به اهواز برای مدتی دست از کار کشیدم و در خصوص سخن دکتر باطنی به فرهنگ های مختلف و به ویژه فرهنگ عربی – انگلیسی مراجعه کردم.

پس از آن که همین روش را در فرهنگ عربی – انگلیسی المورد تألیف روحی البعلبکی دیدم،بر اساس روش دکتر باطنی کار را از سر گرفتم. مجدداً کار را از نو آغاز کردم و هر آنچه تا حرف "ز" کار کرده بودم کنار گذاشتم. چهار ماه بعد دکتر باطنی به من زنگ زد و گفت آقای قیم چه کار کردید گفتم من نظر شما را پذیرفته ام و بر مبنای آن عمل کرده ام.

دکتر در پاسخ گفت دیروز یک نفر از آکادمی روسیه آمده بود اینجا و من از ایشان پرسیدم در فرهنگ نویسی عربی- روسی شما فعل های عربی را چگونه معادل یابی می کنید؟ آیا آنها را به صورت فعل سوم شخص مفرد غائب مذکر می نویسید یا بر اساس مصدر، معادل یابی می کنید؟ ایشان در پاسخ گفت در فرهنگ عربی- روسی ما فعل های عربی را به صورت مصدری برابریابی می کنیم.

دکتر باطنی افزود آقای قیم خیالت راحت باشد و هیچ نگران نباش، کار شما درست و علمی است.

ایشان با طنز خاص خود گفتند: رفقای سابق هم همین کار را می کنند!

در حقیقت دکتر باطنی سبب شد تا فرهنگ من بر اساس اصول علمی فرهنگ نویسی و دستاوردهای نوین آن نوشته شود. اگر می بینیم دکتر شفیعی کدکنی از آن اظهار رضایت می کند و استاد خرمشاهی آن را کتاب نیم قرن آینده می داند نتیجه همین ویژگی هاست. در اینجا ضمن تشکر و عرض ارادت خدمت دکتر باطنی این مطلب را اعتراف می کنم، اگر استاد نبود، کتاب من از نظر ساختار حرف تازه ای برای گفتن نداشت.

دکتر باطنی نه تنها در این مورد یار و یاور من بود بلکه در نشر و چاپ کتاب نیز نقشی اساسی داشت. اصولاً نشر کتاب فرهنگ هزینه های بالائی را طلب می کند از این رو هر ناشری کتاب فرهنگ چاپ نمی کند. از طرفی دیگر انتشاراتی چون فرهنگ معاصر جزء بهترین ناشران - اگر نگوئیم بهترین ناشر - در عرصه کتب مرجع است و نام آن زینت بخش کتب های فرهنگ است.

فرهنگ معاصر به دلیل دقت علمی بالا در انتخاب کتاب های مرجع تقریباً بهترین کتاب ها را در این زمینه چاپ و منتشر کرده است. از طرفی دیگراصولاً کسی دست بکار نوشتن فرهنگ می شود که سابقه ای طولانی در این عرصه داشته باشد و ده ها کتاب پیش از این نوشته باشد.

از این رو من برای انتشارات فرهنگ معاصر، یک فرد ناشناخته بودم و این برای ناشری که می خواست چند ده میلیون تومان در آن برهه سرمایه گذاری کند؛ یک ریسک محسوب می شد اما دکتر باطنی با اطمینان بسیار بالا کار من را تأیید کرد و به آقای موسائی گفت: کار ایشان را در بیاورید و اصلاً نگران نباشید. این سخن استاد را من هیچگاه فراموش نمی کنم.

متأسفانه بعدها به توصیه یکی از افراد تندرو هم استانی و نه هم ولایتی، رابطه خود را با فرهنگ معاصر قطع کردم. در آن برهه من ناشران را خوب نمی شناختم و به نقش ناشر خوب در ارائه کتاب و معرفی آن پی نبرده بودم. از این رو تحت تأثیر ایشان قرار گرفتم و علی رغم این که مدیر فرهنگ معاصر تا ابتدای پله ها دنبال من آمد، بی تجربگی کردم و رفتم و در نخجیرگاه کتاب به دنبال ناشر گشتم.

پس از مدتی با استاد بهاء الدین خرمشاهی آشنا شدم، به توصیه ایشان با ناشر دیگری قرارداد بستم ، در همان مقطع بود که استاد خرمشاهی در کتاب خود "فرار از فلسفه " از فرهنگ عربی-فارسی من به نیکی یاد کرد.

پس از چند سال آقای خرمشاهی به من گفت بهتر است این کتاب را از اینجا ببرید این ناشر در حد و اندازه کتاب شما نیست. او گفت بهترین جا برای کتاب شما انتشارات فرهنگ معاصر است. و من چون خود فرهنگ معاصر را ترک کرده بودم نمی توانستم به استاد خرمشاهی داستان را بگویم.

این بار به دکتر باطنی زنگ زدم و داستان را با ایشان در میان گذاشتم. استاد به من گفت اگر تهران هستید سریع خودت را به من برسان، من انتشارات فرهنگ معاصرهستم. بعد از یک ساعت آنجا بودم.

دکتر باطنی خطاب به من گفت: شما نباید فرهنگ معاصر را ترک می کردید، آن ها خیلی علاقه مند بودند کتاب را چاپ کنند، می دانی که حالا وضع بدتر شده ، اول این که شما ول کردید و رفتید و این کمی آقایان را آزرده خاطر کرده است.

دوم این که موضع شما دیگر مثل قبل نیست. سوم این که بعد از رفتن شما، آنها با آقای "عبدالکاظم برگ نیسی" وارد مذاکره شدند و ایشان در حال حاضر در اتاق روبه رو مشغول تألیف فرهنگ عربی- فارسی است. با وجود این نگران نباش.

در حضور من با آقای موسائی تلفنی صحبت کرد. او آن چنان سخنانی بر زبان راند که من را شرمنده محبت های خود کرد. به هنگامی که استاد سخن می گفت من از خدا فقط یک چیز را می خواستم و آن این بود که من در مقابل ایشان روسفید باشم.

دکتر به من گفت شما بروید اهواز، من نتیجه را به اطلاع شما می رسانم. روز بعد که من اهواز آمده بودم دکتر باطنی با من تماس گرفت و گفت: آقای قیم، نگران چاپ و نشر کتاب نباشید فرهنگ معاصر آن را چاپ می کند.

حال که سخن از روح بلند دکتر باطنی و خدمت او به علم است، بی مناسبت نیست از فردی سخن بگویم که بنده در زمانی که با استاد خرمشاهی در ارتباط بودم او را به عنوان ویراستار معرفی کردم. هر چند که استاد خرمشاهی می گفتند این کار را من دیده ام و دو نفر دیگر از فرهنگ نویسان عربی و از بهترین اساتید عربی آن را دیده اند و نیازی به ویرایش ندارد، اما من با هدف بهتر شدن کار، اصرار کردم تا فلان کس ویراستار فرهنگ شود.

بالاخره استاد خرمشاهی با پیشنهاد من موافقت کرد و من آن فرد را به ایشان معرفی کردم. پس از چند روز استاد خرمشاهی به من زنگ زدند و گفتند : آقای قیم کسی که شما معرفی کرده اید حرف های عجیبی می زند. گفتم چه می گوید؟ آقای خرمشاهی گفتند: یکی این که از هر چاپ کتاب، مادام العمر درصدی به او تعلق گیرد. دیگر این که نام او بر روی جلد کتاب باشد!

من باورم نمی شد که فرد معرفی شده چنین درخواست های نامتعارف و غیر معقولی داشته باشد. چون روال و رویه این است که اولاً به ویراستار فقط یک بار حق الزحمه می دهند نه از هر چاپ.

دوم این که نام ویراستار روی جلد نوشته نمی شود بلکه در شناسنامه کتاب و در داخل کتاب ذکر می شود. پس از خاتمه سخن با استاد خرمشاهی به او زنگ زدم و خواستم حقیقت امر روشن شود. ملاحظه کردم هر آنچه آقای خرمشاهی گفته اند؛ درست بود. تازه ایشان چیزهای دیگر هم گفتند که قابل گفتن نیست. بدی مطلب این است که این فرد ادعای دوستی با من داشت، همان موقع خویشتن خویش را سرزنش کردم، چون این فرد کارنامه علمی چندان درخشانی نداشت.

چند کتاب شعر ترجمه کرده بود که همه یک بار مصرف بوده اند و تنها کتاب تألیفی او بر مبنای سرقت ادبی از این و آن نوشته شده بود. نه از فرهنگ نویسی چیزی می دانست و نه به زبان عربی و زبان فارسی مسلط بود. انسان باید افراد این چنینی را ببیند تا قدر و شأن دکتر باطنی را بیشتر بداند. برای دکتر باطنی خدمت به علم مطرح بود و برای دیگران منافع شخصی.

در یکی از دیدارهای من با دکتر باطنی ( اردیبهشت 94) به ایشان گفتم که ده سال پیش فرهنگ را به دانشکده زبان های خارجه دانشگاه ملک سعود شهر ریاض فرستادم. پس از وصول کتاب، دکتر صادق خورشا رئیس بخش فارسی آن دانشکده با من تماس گرفت و به من گفت: کتاب را ما تأیید می کنیم و آن را به دانشجویان معرفی و توصیه می کنیم . ولی آقای قیم، دیدم شما در مقدمه از دکتر باطنی تشکر کرده اید. گفتم: بله،ایشان دین بزرگی به گردن من دارند. دکتر خورشا گفت: می دانید دکتر باطنی دوم ندارد؟ گفتم : بله می دانم، خوب هم می دانم. دکتر در حالی که لبخندی بر لبان می زد با طنز خاص خود گفت: فکر می کردم فقط این دور و اطراف من را می شناسند!

پس از آن همسرم یک جلد از چاپ ششم کتاب تالیفی خود به نام "فرهنگ انگلیسی- فارسی دانش آموز" را به استاد هدیه داد. ایشان نیز یک جلد از کتب خود را به خانمم اهدا کرد.

در همین حین من از استاد سراغ کتاب "توصیف ساختمان دستور زبان فارسی" را گرفتم و ایشان تنها نسخه خود را که چاپ سی و یکم بود (در حال حاضر به چاپ سی و چهارم رسیده است) از کتابخانه شخصی خویش در آورد و به من هدیه داد. به او گفتم استاد من تهیه می کنم نیازی نیست تنها نسخه خود را به من بدهید، او در حالی که می نوشت رو به خانمم کرد و گفت: مگر ما چند تا آقای قیم داریم؟ پس از آن روی کتاب نوشتند: تقدیم به دوست و همکار عزیزم آقای قیم.

حال که در آستانه چاپ چهاردهم فرهنگ معاصر عربی – فارسی و چاپ پنجم فرهنگ میانه و چاپ دوم فرهنگ دو جلدی عربی- فارسی هستیم ، برخود لازم می دانم نسبت به ایشان و مقام شامخ علمی ایشان و خدمت او به بنده ادای احترام کنم و جمله زیبائی که استاد در عید سال 1394 به من گفتند ، من به ایشان بگویم: " انشاءالله خداوند به شما عمر بیشتر دهد تا هرچه بیشتر به فرهنگ این مردم خدمت کنید."

چرا «سعدی» به کار امروزمان هم می‌آید؟

گفتاری به بهانۀ روز سعدی
سعدی در پرآشوب ترین روزگار می زیسته اما سخن او آرامش بخش و دور از افراط است. استاد بی بدیل پارسی نویسی بی هیچ سکته و روان و در پی انسان. سعدی، روح ایران و ایرانی است.

چرا «سعدی» به کار امروزمان هم می‌آید؟


عصر ایران؛ مهرداد خدیر-  قریب دو دهه است که اول اردیبهشت به عنوان «روز سعدی» نام گذاری شده و به این بهانه نکات متنوعی دربارۀ یکی از نمادها و نمودهای هویت ایرانی و یکی از 4 ستون شعر و سخن پارسی بازگفته و یادآوری می شود که همه هم نیکوست.

در این گفتاراما برآنم تا به این نکته بپردازم که «چرا سعدی مهم است» و «چرا به کار امروزمان هم می آید»؟

او را باید دوباره بشناسیم؛ فراتر از آن چهرۀ صرفا ناصح که در کتاب های درسی ترسیم شده و میان او و بچه های ما فاصله انداخته و چه بسا بسیاری ندانند از بسیاری از شاعران دیگر زمینی‌تر و اجتماعی‌تر بوده است. هم او که سروده:

همه عمر بر ندارم سر از این خُمارِ مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

شعری که به باور بسیاری در صدر ده ها و شاید صدها هزار شعر مشهورپارسی بنشیند و کیست که بتواند ادعا کند زیباتر از آن می تواند بسُراید و سراغ داشته باشد؟

جالب این که اول اردیبهشت سالروز درگذشت محمد اقبال لاهوری (شاعر و سیاست‌مدارپارسی گوی پاکستانی)، ملک الشعرای بهار (شاعر و سیاست‌مدار نام‌دار) و سهراب سپهری (شاعر و نقاش هم‌روزگار) نیز هست و هر سه – اقبال و بهار و سپهری- به زبانی شعر گفته و سروده‌اند که سعدی در برافراشتن بنای آن نقشی هم‌سنگ فردوسی داشته است.

 

چرا «سعدی» به کار امروزمان هم می‌آید؟

سعدی، مهم است و به کار امروزمان هم می آید و اول اردیبهشت می توان و باید از او یاد کرد. چرا؟

1. چون غالب شاعران ما عُزلت نشین بودند و بیشتر در انزوا روزگار می‌گذراندند. سعدی اما بسیار اجتماعی بود. حتی اگر همۀ حکایت‌های او از سفرها و دیده‌ها و شنیده‌ها را واقعی ندانیم باز هم او بی‌گمان جهان‌گرد‌ترین و دنیا‌دیده‌ترین سخن‌دان و شاعر ایرانی است.

در روزگار ما تنها سهراب سپهری زیاد سفر می‌رفت اما بیشتر برای نمایشگاه‌های نقاشی و در عالم شعر، خلوت نشین بود و سفرهای بیرونی او جلوۀ چندانی در شعر او نداشت. حال آن که سعدی، دیده و نادیده را به شعر درآورده است.

خود می گوید:

در اَقصای عالَم بگشتم بسی
به سر بُردم ایام با هر کسی

تمتّع به هر گوشه‌ای یافتم
ز هر خرمنی خوشه‌ای یافتم

تمام هنر سعدی همین است: از هر خرمن، خوشه ای یافتن و عرضه کردن. نه مانند بسیاری دیگر یک خوشه یافته باشی و به مثابۀ خرمنی عرضه کنی که واقعیت، هزار پاره است و هر پاره نزد کسی است و باید گشت و باید دید.

2. سعدی شاعر عشق است و عاشقی. عاشقانه های او نه عارفانه‌های سخت‌خوان است و نه اروتیک می‌شود. او عشق را در زمین می‌جوید اگرچه از خط و ربط عارفان جدا نیست و در پی کمال است. اما به کار امروز هم می‌آید:

هر کسی را نام معشوقی که هست
می برد، معشوق ما را نام نیست

سرو را با جمله زیبایی که هست
پیش اندام تو هیچ اندام نیست

سرو، نماد شیراز است و سعدی شیرازی بارها از «سرو» یاد کرده و انگار تنها سخن نمی گوید تابلوی زیبایی از سرو هم اهدا می کند.

3. نثر سعدی در زبان پارسی زبان معیار است. یعنی می‌توان به او استناد کرد و از این روست که وقتی از تعبیر «اولی‌تر» استفاده می‌کند ما نیز می‌توانیم. چون «اولی‌تر» را پارسی می‌داند.

بخشی از مشکل کتاب ناخوانی مردم ما به خاطر پارسی ندانی شماری از کسانی است که مدعی اند کتاب می نویسند یا شماری ازمترجمان که زبان بیگانه می دانند اما از عهدۀ خواندن و نوشتن پارسی به نیکی برنمی آیند. اینان اگر سعدی بخوانند هم به سود خودشان است و هم مخاطبان.

4. سعدی به نسبت سه ستون دیگر کاخ هزار سالۀ شعر پارسی مظلوم است. چون متهم به محافظه‌کاری و کنار آمدن با قدرت می‌شود و سیمایی که از او در مدرسه‌ها و رسانۀ عبوس و ذوق‌کُش رسمی ترسیم می‌کنند شاد و سرخوشانه نیست.

فردوسی با شاهنامه بسیار قدر می‌بیند و مولانا با مثنوی و غزلیات همه جا شناخته است و حافظ آن قدر در دل و ذهن و زبان هر ایرانی و پارسی گوی جا خوش کرده که گزندی نمی بیند.

سعدی را اما هنوز درست نمی شناسیم با این که مدام اسم کتاب‌های او را از بچه‌ها می پرسیم و خیال می‌کنیم می شناسیم.

5.سعدی، شاعر «مصلحت» است و در روزگاری که میان عرف و شرع، گاه منازعه‌ها درمی گیرد و به مصلحت، نیازمان می‌افتد و دو سه سالی است که خود «مصلحت» گرفتار اغراض سیاسی شده آمو‌زه‌های سعدی کهنه نمی‌شود:

«‌با خصم قوی در نپیچد و بر ضعیف جور نکند که پنجه با غالب افکندن نه مصلحت است و دست، بر ضعیفان برپیچیدن نه مصلحت.»

یا این سخن: « تا دفعِ مضرّتِ دشمن، به نعمت، توان کرد، خصومت، روا نباشد که خون از مال، شریف‌تر است و عرب گوید: السّیف، آخر الحیَل.

یعنی مصاف، وقتی روا باشد که تدبیر دیگر نماند. به هزیمت، پشت دادن به که با شمشیر مُشت زدن

سعدی، شاعر اعتدال و میانه روی است و از این رو در هنگامۀ گفتارهای رادیکال توجه به او کم می‌شود و هر گاه نسیم میانه روی می وزد یا باید بوزد به سعدی بیشترنیاز می‌افتد.

6. سخن سعدی آرامش‌بخش است. خاصه این که بدانیم او در پرآشوب‌ترین روزگار تاریخ ایران که همۀ روزنه های امید بسته شده بود، می‌زیسته است. در عصر یورش و چیرگی مغولان.

7. قرن‌ها قبل از آن که انسان غربی سراغ انسان گرایی و اومانیسم برود سعدی از «آدمیت» گفته است:

تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

از بنی آدم و آدمیت گفتن همان نگاه به بشر بما هو بشر و فارغ از مسلک و ایدیولوژی است که در آن روزگار کیمیا بوده است اما سعدی از آدم و آدمیت می‌گوید.

8. سعدی ستایی اما نباید ما را به تصورات نادرست سوق دهد. بر سردر سازمان ملل، شعر مشهور سعدی ( بنی آدم اعضای یک پیکرند) را نصب نکرده‌اند و خدا پدر جواد ظریف را بیامرزد که در دوران نمایندگی در سازمان ملل، یک تابلو فرش با این نوشته را در یکی از راهروها آویخت تا خیلی هم توی ذوق کسانی نخورد که در سازمان ملل دنبال شعر سعدی می گردند.

اهمیت سعدی اما به این نیست که شعر او بر سردر سازمان ملل هست یا نیست. به این است که روح اندیشه ایرانی را در طول قرون بازمی تاباند.

هر چند برخی آموزه ها به ظاهر با دنیای مدرن سازگار نباشد اما با باور ایرانی سازگار است ولو انکار کنیم:

«‌دروغ مصلحت آمیز به از راستی فتنه انگیز» یا «عاقبت، گرگ‌زاده گرگ شود/ گرچه با آدمی بزرگ شود».

9. شعر سعدی هنوز تازه است و کاربردی :

به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار
که برّ و بحر فراخ است و آدمی بسیار

و در ادامه:

چه لازم است یکی شادمان و من غمگین
یکی به خواب و من اندر خیال وی بیدار؟

یعنی طرف رفته و عین خیالش نیست و دارد از زندگی لذت می برد آن وقت تو داری غصه می خوری و زانوی غم بغل گرفته‌ای؟!

دوست روان‌شناسی دارم که می گوید برای مراجعانی که از شکست عشقی دچار افسردگی شده یا روز و شب را با یاد محبوب یا محبوبۀ رفته و به قول خودشان بی وفا سر می کنند همین اشعار سعدی را می خوانم تا به خود بیایند و خیال نکنند دنیا تمام شده است.

همین بیت شاید خیلی ها را از افسردگی و شاید خودکشی نجات دهد چون واقعا «بر» و «بحر» فراخ است و «آدمی بسیار». یعنی قحطی که نیامده و همان یک نفر که بخت تو نبوده است. عزا نگیر، شاد باش و همین روحیۀ «خوش باشی» را به جامعه تزریق می کند منتها خیلی ها خیال می کنند سعدی واعظ بوده است.

10. سعدی روی سکه «سازش» در زندگی را به ما می ‌نمایاند. خود سیاست، مگر دو رو ندارد؟ ستیز و
سازش؟

سعدی، روح «خیزران»ی و اهل انعطاف - یا محکوم به انعطاف- جامعۀ ایرانی است. خیزران در برابر توفان، نمی شکند. خم می شود تا توفان بگذرد. این خم شدن، کرنش و تسلیم نیست. ماندگاری است و کوتاه آمدن و دوباره سر برافراشتن.

چو روزگار نسازد، ستیزه نتوان بُرد
ضرورت است که با روزگار درسازی

این « درساختن» تسلیم نیست. قبول واقعیت هاست.

به تعبیر دکتر داریوش شایگان در « پنج اقلیم حضور»:

« نظام اخلاقی سعدی، دو هدف را دنبال می کند. یکی این که انسان را چنان بپرورد که از معضلات و مصایب روزگار در امان و از قدرت های حاکم مصون بدارد و دوم پنجره ای بگشاید به عشق و عوالم غیب.»

روح معنویت ایرانی در ادبیات، جلوه می کند و همه کس فهم تر از همه سخن سعدی است.

شوخی نیست که مدرن ترین هنرمند دوران ما – عباس کیا رستمی- که کتاب خود را با این جمله « آرتور رمبو» شروع می‌کند که «باید مطلقاً مدرن بود» می رود سراغ سعدی و این شاعر درگذشته در 700 سال قبل را مدرن می‌داند و مصراع‌هایی را انتخاب کرده که تحت‌الشعاع اشعار دیگر قرار داشته و شکوه‌شان کمتر دیده شده است یا در یک قاب مستقل به تصویر کشیده نشده‌اند:

-همه از دست غیر ناله کنند، سعدی از دست خویشتن، فریاد.

یا

همین یکی برای آرامش بخشی کافی است:

سعدیِ شوریده! بی‌قرار، چرایی؟
در پی چیزی که برقرار نمانَد؟

اگر این نظام آموزشی دوست دارد سیمای یک ناصح خسته کننده و ملال‌آور را از سعدی شاد و پرشور تصویر کند برماست که تن ندهیم و سعدی راستین را بشناسیم و آن قدر بخوانیم تا ملکۀ ذهن مان شود.

تو را به خدا بگویید در کدام رمان و کدام شعر جمله ای به این مدرنی خوانده‌اید:

« چنان موافق طبع منی و در دل من، نشسته ای که گمان می بَرم در آغوشی

در روزگار عسرت ها و نومیدی ها کدام امید فراتر از سخن سعدی که

« دفع غم دل، نمی توان کرد، الا به امید شادمانی».

اول اردیبهشت، روز سعدی گرامی و یاد سهراب و اقبال و بهار نیز که به زبانی سخن های نغز و شیرین ساختند که سعدی (‌و مقدم بر او فردوسی) برافراختند و پرداختند.

امیرالمؤمنین علی (ع) در اشعار پارسی

امیرالمؤمنین علی(ع) در اشعار پارسی


امیرالمؤمنین علی(ع) در اشعار پارسی


شخصیت والای بزرگ پرچمدار عبادت، دیانت، عدالت، سخاوت، مروت، کرامت، شجاعت، معرفت، بصیرت، حقیقت، ذکاوت، فضیلت و شهادت و کلام آسمانی او که دنیای بشریت را به حیرت واداشته است، بهترین توشه و دستمایه برای سرودن اشعار استادان کلام بوده و هر کدام با آفرینش های ادبی، فضایل و مناقب آن حضرت را به رشته نظم درآورده اند.


سخنوران و استادان بزرگ ادب فارسی با کند و کاو در زوایای مختلف زندگی شخصیت بی بدیل عالم خلقت- مولای متقیان علی (ع)- و با توجه فصاحت، بلاغت و حکمت سخنان گهربار آن بزرگوار، اشعار نغز و زیبایی سروده و ارادت خود را به آن امام همام ابراز داشته اند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به قلم: مختار مسعود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شخصیت والای بزرگ پرچمدار عبادت، دیانت، عدالت، سخاوت، مروت، کرامت، شجاعت، معرفت، بصیرت، حقیقت، ذکاوت، فضیلت و شهادت و کلام آسمانی او که دنیای بشریت را به حیرت واداشته است، بهترین توشه و دستمایه برای سرودن اشعار استادان کلام بوده و هر کدام با آفرینش های ادبی، فضایل و مناقب آن حضرت را به رشته نظم درآورده اند.

برخی بزرگان ادب فارسی نیز با اقتباس سخنان گهربار مولا، از آنها در اشعار خود بهره جسته و سروده های خود را به فصاحت و بلاغت کلام امیر مزین کرده اند.

غزل و قصیده های بسیاری در وصف میلاد علی در کعبه، غدیر خم، دلاوری، جوانمردی، ایثارگری، زهد و تقوای مولای متقیان سروده شده است که در چند کتاب نیز نمی گنجد. برای پرهیز از اطاله کلام، فقط به اشعار شاعران نامدار و شاخص ادب فارسی اشاره می کنیم.

* «رودکی» پدر شعر فارسی به شمار می رود که اینگونه در مدح و ثنا و فضایل حضرت علی(ع) لب به سخن گشوده است:

«ای شاه نبی سیرت ایمان تو محکم/‌ ای میر علی، حکمت عالم به تو در غال»
و همچنین:
«کسی را که باشد به دل مهر حیدر/‌ شود سرخ رو در دو گیتی به آور»


* «ابوالحسن شهید بن حسین» معروف به «شهید بلخی» از پیشگامان ادب فارسی، نیز ‌گفته است:‌

«ابر چون چشم هند بنت عتبه است/‌ برق مانند ذوالفقار علی»(کذا)

* حکیم «کسایی مروزی» شاعر بزرگ قرن چهارم، یکی دیگر از سرآمدان سرایش مدیحه و مرثیه اهل بیت (ع) در زبان فارسی است که در چند قصیده شخصیت والا و یگانه مولا علی (ع) را می ستاید و چنین می سراید:

«مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر/ بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد/ جز شیر خداوند جهان، حیدر کرار؟
این دین هدی را به مثل دایره‌ای دان/ پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار
علم همه عالم به علی داد پیمبر/ چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار»

و همچنین در قصیده دیگری می‌گوید:

«فهم کن گر مومنی فضل امیرالمومنین/ فضل حیدر شیر یزدان مرتضای پاک دین
فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست/ فضل آن رکن مسلمانی امام المتقین»

* «خاقانی شروانی» بزرگ ترین قصیده سرای تاریخ شعر و ادب فارسی ملقب به «حسان العجم»، با وجود اعتقاد به مذهب شافعی در اشعار متعددی به حضرت علی (ع) و خاندان پیامبر ابراز ادب، احترام و اخلاص کرده و سروده است:

«به بوتراب که شاه بهشت قنبر اوست/ فدای کعب و ترابش کواعب و اتراب»
و                 «مانند بوده در شهر علم، حیدر/ وین سید دین کلید آن در»
و همچنین                    «مصطفی عزم و علی رزمی که هست/ ذوالفقارش پاسبان مملکت»

* «مولانا جلال الدین محمد» مشهور به «مولوی» صاحب مثنوی معنوی و دیوان شمس تبریزی، شاعر و عارف بزرگ ایرانی در قرن هفتم، در سروده های مختلفی به ذکر فضایل بیکران مولای متقیان علی (ع) پرداخته و بارها ارادت خود را به آن حضرت ابراز داشته است.

وی در شعر معروف «از علی آموز اخلاص عمل» به ماجرای توهین «عمروبن عبدود» به مولا علی (ع) در مصاف با او پرداخته و شمه ای از معارف الهی را برای درس آموزی به تاریخ بشریت برمی شمارد:

«از علی آموز اخلاص عمل/ شیر حق را دان مطهر از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت/ زود شمشیری برآورد و شتافت
او خدو انداخت در روی علی/ افتخار هر نبی و هر وَلی
آن خدو زد بر رخی که روی ماه/ سجده آرد پیش او در سجده گاه
در زمان انداخت شمشیر آن علی/ کرد او اندر غزایش کاهلی
...

ای علی که جمله عقل و دیده‌ای/ شمّه‌ای واگو از آنچه دیده ای

تیغ حلمت جان ما را چاک کرد/ آب علمت خاک ما را پاک کرد
گفت من تیغ از پی حق می‌زنم/ بنده حقم نه مامور تنم
شیر حقم، نیستم شیر هوا/ فعل من بر دین من باشد گوا»

مولوی در دیوان شمس، ابیات متعددی در مدح حضرت علی (ع) می سراید و در برخی اشعارش از کلام نورانی آن بزرگوار بهره می جوید:
«آن شاه که با دانش و دین بود، علی بود/ مسجود ملک، ساجد و معبود علی بود
خورشید ضیاءگستر و جمشید دو کشور/ ماه فلک و موهبت و جود، علی بود
آن شاه فلک مرتبه کز عز و جلالت/ بر سایر مخلوق بیفزود، علی بود
آن نکته تحقیق حقائق به حقیقت/ کز روی یقین مظهر حق بود، علی بود
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن/ هم موعد و هم وعده و موعود، علی بود»

مولانا در ابیات دیگری وجود امام علی (ع) را خورشید جهان گستر و ماه جود و موهبت می داند و با اشاره به جوانمردی و دلاوری، باب علم و همدمی با پیامبر، او را امین و رازدار حضرت محمد(ص) معرفی می کند:
«شاه ما، شاه است و نامش مرتضاست/ در دو عالم، شاه ما شیر خداست
شاه ما را بر همه شاهان شهی است/ شاه ما بر جمله شاهان پادشاست
غیر او دیگر تو خود شاهی مدان/ غیر حق بر هر که می نازی خطاست
شاه ما آن شه که نامش حیدر است/ بر همه شاهان، یقین فرمانرواست
گنج حق در سینه آن شاه دان/ باب علمش گر همی خوانم رواست
شاه سلطانان عالم چون علیست/ یادگار مصطفای با صفاست
مصطفی را غیر او همدم نبود/ در حقیقت رازدار مصطفی است
جمله ی شاهان عالم سر به سر/ بر در این شاه ما همچون گداست
گر جدا دانی علی از مصطفی/ دشمن جانت خدای کبریاست»

مولوی وجود مبارک امام علی (ع) را نقطه آفرینش و خلقت و او را ولی و جانشین پیامبر و یگانه پادشاه سخاوت و کرامت می داند.
«تا صورت پیوند جهان بود، علی بود/ تا نقش زمین بود و زمان بود، علی بود
شاهی که ولی بود و وصی بود، علی بود/ سلطان سخا و کرم و جود، علی بود
این کفر نباشد سخن کفر نه این است/ تا هست علی باشد و تا بود علی بود»

* حماسه سرای بزرگ ایران «فردوسی طوسی» خالق شاهنامه و داستانسرای پهلوانان ایرانی، مولای متقیان را قهرمان واقعی می داند و فضایل و صفات مروت و جوانمردی او را برمی شمارد.

فردوسی، کلام گهربار پیامبر اکرم (ص) که «من شهر دانشم و علی در و گشاینده آن» را، چنین به نظم می کشد:
«که من شهر علمم، علی ام در است/ درست این سخن گفت پیغمبرست
علی را چنین گفت و دیگر همین/ کز ایشان قوی شد به هر گونه دین
سر انجمن بد ز یاران علی/ که خواندش پیمبر، علی ولی
به مدح علی خامه سر می کنم/ زمین تا فلک پرگهر می کنم»

فردوسی آشکارا عشق و ارادت خود را به علی (ع) و اهل بیت پیامبر (ص) ابراز می دارد و خود را پیرو آنان و دشمنان مولا را نالان ترین افراد جهان معرفی می کند.
«منم بنده اهل بیت نبی/ ستاینده خاک پای وصی
اگر چشم داری به دیگر سرای/ به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه من است/ چنین است و این دین و راه من است
برین زادم و هم برین بگذرم/ چنان دان که خاک پی حیدرم
هر آنکس که در جانش بغض علی است/ ازو زارتر در جهان زار کیست»

* «نظامی گنجوی» شاعر و داستان‌سرای بزرگ قرن ششم هجری که درسرودن اشعار تمثیلی و بزمی سرآمد سخنوران ادب فارسی است، درباره مولا علی (ع) می گوید:

«ز بعد معرفت کردگار لم یزلی/ نبی شناسم، وانگه علی و آل علی»

* «فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری» از عرفا و شعرای بلندمرتبه ادب فارسی، نیز در اشعار خود با القاب مختلف، صفات والای مولای متقیان را بیان کرده است که به برخی از آنها اشاره می شود:

«ای پسر؛ تو بی نشانی از علی/ عین، یا و لام دانی از علی
خواجه حق، پیشوای راستین/ کوه علم و باب علم و قطب دین
ساقی کوثر، امام رهنما/ ابن عم مصطفی، شیرخدا
مقتدا بی شک به استحقاق اوست/ مفتی مطلق علی الاطلاق اوست
قلب قرآن، قلب پر قرآن اوست/ «وال من والاه»اندر شأن اوست»

* «حکیم سنایی غزنوی» از مشاهیر بزرگ عرفان و تصوف و قصیده گو و مثنوی سرای بزرگ زبان فارسی، با اشاره به انتخاب جانشین پیامبر(ص) در واقعه غدیر خم، اینگونه ارادت خود را به ساحت مقدس امیرالمومنین (ع) نشان می دهد:

«مر نبی را وصی و هم داماد/ جان پیغمبر از جمالش شاد
نایب مصطفی به روز غدیر/ کرده در شرع، مر او را به امیر
خوانده در دل و ملک، مختارش/ هم در علم و هم علمدارش
جانب هر که با علی نه نکوست/ هر که گو باش، من ندارم دوست»

و در قصیده دیگری می سراید:
«ای امیرالمومنین، ای شمع دین، ای بوالحسن/ ای به یک ضربت ربوده جان دشمن از بدن
...این جدال و این کمال و این جمال و منزلت نیست/ کس را در جهان جز مر تو را ای بوالحسن»

* «حافظ شیرازی» بزرگ ترین شاعر غزلسرای ایران زمین، اشعار خود را به توصیف فضایل حضرت علی(ع) مزین کرده است و می سراید:

«حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق/ بدرقه رهت شود همت شحنه نجف»
یا در جای دیگری، ولایت علی و خاندان وی را به کشتی نوح مثل می کند و می گوید:

«حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح/ ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت»

* «صائب تبریزی» غزلسرا و شاعر نامدار دوره صفویه، احساسات و عواطف خود را به امام(ع) چنین بیان می کند:

«بهترین خلق بعد از بهترین انبیا/ ابن عم مصطفی، داماد خیرالمرسلین
تا ابد چون طفل بی مادر به خاک افتاده بود/ ذوالفقار او نمی برید اگر ناف زمین
خانه زنبور دل بی شهد ایمان مانده بود/ گر نمی شد باعث تعمیر او یعسوب دین
تا نگرداند نظر حیدر، نگردد آسمان/ تا نگوید یا علی، گردون نخیزد از زمین»

* «محتشم کاشانی» شاعر مشهور سده دهم هجری، ترکیب بندی دارد که با «السلام ای عالم اسرار رب‌العالمین/ وارث علم پیمبر، فارِس میدان دین» آغاز می شود و چند بیت ترکیب آن در زیر می آید:

«آن یدالله را که ابن عم رسول‌الله بود/ گر کسی همتاش باشد هم رسول‌الله بود»
و همچنین        «لافتی الا علی گویند اهل روزگار/ ساکنان آسمان لاسیف الا ذوالفقار»
و       «حق‌شناسان گر به دست آرند معیار تو را/ حد فوق ماسوی دانند مقدار تو را»

* «وحشی بافقی» شاعر بزرگ قرن دهم که در سرودن اشعار پرسوز و گداز عاشقانه دست بالایی دارد، این چنین به توصیف مولای متقیان می پردازد:

«علی سپهر معالی که در معارج شأن/ کنند کسب مراتب ز نام او القاب
مگر خبر شد ازین اهل کفر و طغیان را/ که فارغند ز بیم عقاب و خوف عذاب
که تا معاند او باشد و مخالف او/ به دیگری نرسد نوبت عذاب و عقاب»
وی قصیده دیگری دارد که در بخشی از آن آمده است:
«...تا کند حرف های رنگین درج/ بر وی از مدح آل حیدر گل
شاه دین مرتضا علی که شدش/ به هزاران زبان ثناگر گل
بس که در دشت خیبر از تیغش/ رست از گل ز خون کافر گل
گر خزان ریاض دهر شود/ نشود کم ز دشت خیبر گل»
در منظومه عاشقانه‌ «ناظر و منظور» نیز آورده است:
«از آن رو صبح این روشندلی یافت/ که چون ما در دلش مهر علی تافت
ز مهر او منور خانه خاک/ به نام او مزین مهر افلاک»

* «قاآنی شیرازی» نیز در اشعار خود به دلاوری و ایثار آن حضرت در پیشبرد دین اشاره می کند و می سراید:

«اسلام شد مشیّد و دین گشت استوار/ از بازوی یدالله و از ضرب ذوالفقار
«... ختم ولایتی تو سزدکز ولای تو/ یکباره ختم‌ گردد شاهی به شهریار»

* «ابوسعید ابوالخیر» از بزرگان عرفان و تصوف، در قالب رباعی ارادت خود را به حضرت علی (ع) ابراز داشته است:

«ای شیر سرافراز زبردست خدا/ ای تیر شهاب ثاقب شست خدا
آزادم کن ز دست این بی‌دستان/ دست من و دامن تو ای دست خدا»
وی همچنین سروده است:
«یا رب به دو نور دیده‌ پیغمبر/ یعنی به دو شمع دودمان حیدر
بر حال من از عین عنایت بنگر/ دارم نظر آنکه نیفتم ز نظر»

* استاد بزرگ سخن «سعدی شیرازی» که قصاید حکمی، اخلاقی و تعلیمی وی زبانزد است، اشعار خود را به فضایل حضرت علی (ع) متبرک کرده و سروده است:

«کس را چه زور و زهره که وصف علی کند/ جبار در مناقب او گفته «هل اتی»
زورآزمای قلعه خیبر که بند او/ در یکدگر شکست به بازوی لافتی
مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود/ تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا
شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود/ جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا
دیباچه‌ مروت و سلطان معرفت/ لشکر کش فتوت و سردار اتقیا
فردا که هرکسی به شفیعی زنند دست/ ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی»

* «ناصرخسرو قبادیانی» سخنسرای نامی قرن پنجم، در قصیده‌ای 47 بیتی به توصیف کرامات و فضایل آن حضرت پرداخته و می گوید:

«بهار دل دوستدار علی/ همیشه پر است از نگار علی
از امت سزای بزرگی و فخر/ کسی نیست جز دوستدار علی
به صد سال اگر مدح گوید کسی/ نگوید یکی از هزار علی
شریعت کجا یافت نصرت مگر/ ز بازوی خنجر گزار علی؟»

وی در جای دیگر واقعه غدیر و انتخاب مولا علی (ع) به عنوان وصی و جانشین پیامبر را به رشته نظم در آورده و می سراید:
«بنگر که خلق را به که داد و چگونه گفت/ روزی که خطبه کرد نبی بر سر غدیر
دست علی گرفت و بدو داد جای خویش/ گر دست او گرفت تو جز دست او مگیر»

* به اعتقاد برخی سخن شناسان، استاد «محمدحسین بهجت تبریزی» متخلص به «شهریار» نغزترین اشعار را درباره فضایل مولای متقیان سروده است. وی با وجود بهره مندی از هنر و مهارت سخنوری و تسلط بر کلام شعری، خود را در توصیف آن امام بزرگوار عاجز و متحیر می خواند و می گوید:

«نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت/ متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را؟»

شهریار، همچنین عظمت، کرامت و عدالت حضرت علی (ع) را در برخورد با قاتلش که در تاریخ بشریت غیرقابل تکرار است، می ستاید و با اشاره به دستور آن حضرت درباره نوشاندن شیر به «ابن ملجم» می سراید:
«می زند پس، لب او کاسه شیر/ می کند چشم اسارت به اسیر
چه اسیری که همان قاتل اوست/ تو خدایی مگر ای دشمن دوست؟
در جهان این همه شر و همه شر/ ها علی بشر کیف بشر»