واحد: کمال گرایی یا (Perfectionism) در معنای لغوی عام خود به مفهوم میل به کامل بودن و شدن است. انسانهای کمالگرا به دنبال کمال هستند و خصوصیاتی دارند که در زیر به پاره ای از آنها اشاره می شود. حد متعادل این خصوصیات نیکوست و موجب کمال، ولی وقتی به افراط مبتلا شود باعث نتایج ناگوار و رنج و سختی بی مورد، بی دلیل و نالازم، برای خود و دیگران می شود. خصوصیاتی مانند اینکه؛
- همواره برایشان درست و غلط مهم است، یعنی همیشه میخواهند کارهای شان درست و خوب باشد.
- همیشه فکر میکنند، باید کاری انجام دهند که بهتر شوند.
- این آدمها در تمام طول زندگی شان به دنبال انجام کارهایی هستند که مفید باشد.
- مدام در حال ارزیابی خودشان هستند و مدام در ذهن شان در حال پرسیدن
سوالهایی مانند من به اندازه کافی خوب هستم؟ یا من به اندازه کافی کار
میکنم؟ یا... هستند.
- یک آدم کمال
گرا انتظارات و توقعات بالایی از خودش، دیگران و دنیای پیرامون دارد.
- مرتب میزان پیشرفت شان را ارزیابی میکنند.
- برای این آدمها قوانین و چهارچوبها (تعیین شده توسط خود یا دیگرانی که مورد قبولشان هستند) خیلی مهم است.
- نظم و هماهنگی و همیشه مرتب و با برنامه بودن برایشان خیلی مهم است.
البته همه نظر ها در طول سال ها معتدل تر می شود. روان شناس ها هم دیدند
، کمال گرایی هم خوب و بد دارد. در نیمه دوم قرن بیستم، روان شناسی به نام
«هاماچک»، کمال گرایی را به بهنجار و نابهنجار تقسیم کرد.
کسانی که کمال گرای بهنجار یا سازگارانه هستند، معیار های بالایی را
برای خود در نظر می گیرند اما به جای اینکه رسیدن یا نرسیدن به آن معیار ها
برایشان مهم باشد، نفس تلاش کردن برای رسیدن به هدف برایشان اهمیت دارد.
کمال گرایان مثبت از کار و تلاش زیاد لذت می برند و وقتی که در انجام دادن
یا ندادن کاری آزادند، سعی می کنند آن را به بهترین نحوی که می توانند
انجام دهند.
کمال گرایی بهنجار نه تنها موجب مشکلی نمی شود بلکه باعث می شود که
فرد استعداد های خود را شکوفا کند و به احساس رضایت شخصی بالایی دست یابد.
برخلاف این نوع کمال گرایی، کمال گرایی نابهنجار به همان تعاریف اولیه
نزدیک است؛ کمال گرایان نابهنجار یا روان رنجور بیشتر در فکر آن هستند که
مبادا اشتباهی از آنها سر بزند. آنها هیچ وقت کاملا احساس پیروزی نمی کنند.
آنها حتی اگر از دیگران بهتر کار کنند، باز هم احساس رضایت نمی کنند. این
افراد هرچقدر هم که به موفقیت دست پیدا کنند، راضی نیستند و خود را سرزنش
می کنند و هدف بالاتری را در نظر می گیرند. آنها در این زنجیره بی انتها
گیر می کنند و همیشه با خودشان درگیرند.
(همانطور که گفته شد بعضی خصوصیات کمال گرایی در حد تعادلش مفید است و هرگاه به افراط برسد اثرات منفی بیشتر خواهد شد. این موارد با عبارت "افراط در اینکه:" در پایین مشخص شده است و حد متعادل آنها را می توان جزو خصوصیات کمالگرایی خوب دانست:)
همیشه در تصمیمگیری مشکل دارند چون از اشتباه کردن میترسند.
تصمیمگیری قطعی برای شان سخت است مثلاً وقتی میخواهند لباس بخرند بارها و
بارها مغازههای مختلف را میبینند با دیگران مشورت میکنند بالاخره
نمیتوانند به راحتی تصمیم بگیرند.
از این که مورد انتقاد قرار بگیرند میترسند، وقتی انتقادی را میشنوند ناراحت میشوند.
همانطور که از اسمش مشخص است، افراد این تیپ همیشه دنبال بهترینها
هستند در حقیقت آدمهای آرمان گرایی هستند که خیلی برای شان مهم است خوب
باشند.
این افراد میخواهند همیشه در زندگی نقش پسر خوب یا دختر خوب را بازی کنند.
دیگران نیز از اینگونه افراد انتظار دارند که همیشه آدم خوبه باشند،
مثلاً والدین همیشه او را به عنوان پسر خوب یا دختر خوب میشناسند.
افراط در اینکه: همواره برایشان درست و غلط مهم است، یعنی همیشه میخواهند کارهای شان درستترین و بهترین باشد، بطوریکه اگر زمانی بفهمند کار نادرست یا اشتباهی کردهاند، کاملاً به هم میریزند.
همیشه یک ترس درونی از اشتباه کردن در آنها وجود دارد.
این افراد سرزنشهای درونی فراوانی دارند به همین دلیل همیشه در درون شان احساس گناه و سرزنش میکنند.
افراط در اینکه: همیشه فکر میکنند، باید کاری انجام دهند که بهتر شوند.
افراط در اینکه: این آدمها در تمام طول زندگی شان به دنبال انجام کارهایی هستند که مفید باشد.
این آدمها معمولاً از لحظات شان لذت نمیبرند و نمیتوانند در همان لحظه باشند یعنی همیشه در آینده به دنبال نتیجه هستند.
تنها وقتی به نتیجه برسند احساس خوبی خواهند داشت که البته این احساس
خوب موقت است چون وقتی نتیجهای به دست میآید دیگر تمام است و تلاش برای
نتیجه دیگری آغاز میشود.
افراط در اینکه: مدام در حال ارزیابی خودشان هستند و مدام در ذهن شان در حال پرسیدن
سوالهایی مانند من به اندازه کافی خوب هستم؟ یا من به اندازه کافی کار
میکنم؟ یا... هستند، یعنی همیشه در درون شان دادگاهی برپاست.
بسیاری از اوقات ناراضی و سرخورده و ناراحت هستند چون یک آدم کمال
گرا انتظارات و توقعات زیادی از خودش، دیگران و دنیای پیرامون دارد.
افراط در اینکه: مرتب میزان پیشرفت شان را ارزیابی میکنند.
همیشه نگاه شان این است که یا همه یا هیچ. یعنی فکر میکنند، تنها یک راه درست وجود دارد.
افراط در اینکه: برای این آدمها قوانین و چهارچوبها خیلی مهم است.
آنقدر به دنبال بی نقصها و کاملها هستند که چندان از زندگی لذت نمیبرند.
ذهن خیلی شلوغی دارند.
افراط در اینکه: نظم و هماهنگی و همیشه مرتب و با برنامه بودن برای شان خیلی مهم است.
قضاوت گرایی بیش از حد دارند.
دلیل و برهان زیادی میآورند و سعی زیادی برای اثبات خود دارند، بدین معنا که کارهایی انجام میدهند درست و دیدگاههای درستی دارند.
عصبانیتهای بسیار زیاد و خشمهای ناگهانی دارند.
بسیار افراد تحمل ناپذیری هستند.
در ادامه مطالبی از نتایج جستجو در سایتهای مختلف می آوریم تا جنبه های مختلف فعلی تعریف و ابعاد این اصطلاح در روانشناسی مرسوم فعلی برای ما روشنتر شود. آنچه از مطالب زیر که از مراجع معتبر برای تهیه شان استفاده شده است مشهود است، نگاه تک بعدی و عجولانه ایست که بعضاً در تعریف مفاهیم و کاربرد لغات در روانشناسی رایج می شود و جا می افتد و بعداً شاید کسی بیاید که مورد قبول اصحاب علم مذکور باشد، و لغات و اصطلاحات و مفاهیم را نجات دهد و دیدی متعادل ارائه کند. در مورد اصطلاح "کمال گرایی" که ترجمه "Perfectionism" است دیده می شود که روانشناسان ابتدا با یک سری افراد دارای مشکلات روانی و شخصیتی مواجه شده اند که به دلیل انتظارات بالا از خود و دیگران موجب زحمت خود و دیگران شده اند، و خصوصیت مشترک آنها میل افراطی به کمالی ناقص (کمالی که ناقص و بد تعریف شده است و ناقص و بد پیگیری می شود) بوده است، سپس روانشناسان معتبر مذکور از آنجایی که ظاهراً خیلی فرصت نداشته اند (!) به تعریف دقیق و تبصره دار از این افراد بپردازند بلافاصله نام عام "کمال گرا" (Perfectionist) را به آن افراد و نام عام "کمال گرایی" (Perfectionism) را به مشکل این افراد نسبت داده اند بدون توجه به اینکه این لغات کفه مثبت و متعادل هم دارد و نباید به انحصار کفه منفی درآید. این انتقادی وارد است به کسانی که ظاهراً افراد معتبری در روانشناسی زمان خود بوده اند که وقت کوچکی به تفکر و درک عمومیت این مفاهیم نداده اند و دغدغه ای برای مخلوط کردن خوب و بد نداشته اند و اینکه دیگرانی که جرأت و شجاعت کافی برای اصلاح اشتباه آنها ندارند و معمولاً شاگردانی هستند که از پی می آیند، هم به این طریق دچار اشتباه و بدفهمی می شوند، و پس از آن هرکس خواست خصوصیات کمال گرایی در شکل مثبتش را داشته باشد متهم به اختلال شخصیتی خواهد شد. مثال این رفتار مثل این است که یک دیوانه ای بگوید از "قرمه سبزی" خوشش می آید و خوشمزه است، بعد آقای روانشناس و پیروان او هرکس را که بگوید "قرمه سبزی" خوشمزه است مشکوک به دیوانگی فرض کنند! (تعمیم غلط و نتیجه گیری برعکس) و عجیب است که آیا این دانشمندان ندیدند که تمام مخترعین و مکتشفین و دانشمندان و فلاسفه و دیگر بزرگان و حتی انسانهای عادی باپشتکار و منظم، به دنبال کمال یعنی کمال گرا بوده اند و به آن خاطر، اهدافی والا برای کمال داشته اند و برایش با پشتکار و نظم تلاش کرده اند؟ و حتماً تصادفاً به بزرگی و والایی نرسیده اند. حتی خود ایشان هم احتمالاً اگر اهداف بالا و کمال گرایانه ای نداشتند و تلاش نمی کردند، روانشناسان معتبری نمی شدند. کاش ایشان قدری بیشتر از خصوصیات کمال گرایی مثبت بهره مند بودند و وقت کافی برای تفکر و سپس ارائه نظر و یافته هایشان اختصاص می دادند (و بدهند). دیدن این قبیل نظرات و نتیجه گیریهایی از آدمهایی که معتبر فرض می شده اند و می شوند باعث می شود هرچه بیشتر به ضرورت "تفکر انتقادی" یا "تفکر نقادانه" [مرجع 1 و 2] واقف شویم و فارغ از اعتبار اجتماعی و جهانی افراد، به گفته های ایشان توجه و تفکر کنیم و هرچه شنیدیم دربست و بدون تحقیق نپذیریم. در عین حال با وجود این ایرادها و اشکالات، می توان نتایج تحقیقات ایشان را البته پس از نقد مورد استفاده قرار داد و از گفته ها و نظراتشان به شکلی متعادل بهره مند شد. با این پیش زمینه مطالب زیر را می خوانیم :
یکی
از بزرگترین چالشهایی که انسانها با آن روبرو هستند کمال گراییست.
مسئلهای که نه تنها مانع دستیابی به خواستهها میگردد، بلکه ممکن است
موجب پسرفت شما در زندگی شود، و در نهایت آنقدر شما را در خود غرق میکند
که حرکت رو به جلو برایتان سخت و سختتر میگردد.
بنابراین در این پست میخواهیم ۶ نکته در اختیار شما قرار دهیم که در مورد عادات ذهنی مخرب و ویرانگر به ما کمک میکند.
۱- به دنبال «خوب به اندازه کافی» باشید. از
کمالگرایی بعنوان بهانهی کم کاری خود استفاده نکنید. درعوض، کارها را به
گونه ای انجام دهید که فکر میکنید به اندازهی کافی خوب هستند و زمانی که
به این مرحله برسید، ماموریتتان تمام شده است. بنابراین
برای خود حد تعادلی پیدا کرده تا خوب کار کنید و کم کاری نکرده باشید. اما
مواظب باشید در تلاش برای بهبود و اصلاح بیش از حد گم نشوید. چطور این حد تعادل را پیدا کنیم؟ بیشتر افراد آن را از طریق آزمون و خطا و تجربه بدست میآورند.
۲- با باور افسانههای کمالگرایی به خودتان و اطرافیانتان آسیب میزنید. با
تماشای فیلمهای بسیار و گوش دادن به آهنگهای زیاد و قبول هرچه دنیا به شما
میگوید، خیلی ساده است که گول رویاهای کمالگرایی را بخورید. چرا که به
نظر خوب میآید و شما نیز خواستار آن میشوید. اما در دنیای واقعی این
موضوعات با واقعیت در تضاد است و در شما و اطرافیانتان اضطراب ایجاد
میکند. همچنین به شما آسیب رسانده و موجب اتمام روابط، شغل و پروژههای
شما میگردد. فقط به این دلیل که انتظارات شما از این دنیا فراتر است. پس
بهتر است هرزمان که در فضای کمالگرایی غرق میشویم به خود یادآور شویم که
به ما و دنیای ما آسیب میزند. بنابراین افکار خود را متمرکز موارد دیگری
کرده تا تصمیمات مخرب نگیریم و برای خود و اطرافیانمان رنج و زحمت غیرضروری
ایجاد نکنیم.
۳- بپذیرید که شما و دیگران انسانید. استانداردهای
انسانی را به هر نفر تعمیم داده و زندگی را همانطور که هست بپذیرید.
هرچیزی و هرکسی عیبها و نقصهایی دارد و اتفاقات همیشه آنطور که
برنامهریزی کردهاید پیش نمیروند. همواره میتوان همه چیز را بهبود داد اما هیچکدام هرگز کامل نخواهند بود.
و دریابید که نه شما و نه هیچ چیز دیگری بخاطر کامل نبودن طرد نمیشوید،
لااقل نه از جانب انسانهای معقول و متعادل مثل بیشتر افرادی که در واقعیت
وجود دارند.
۴- خود را با خودتان مقایسه کنید. مقایسهی
مداوم خود با دیگران احساس کمبود به شما میدهد. همواره افراد زیادی در هر
حوزه ای از زندگی در کنار شما هستند. بنابراین خودتان را با خودتان مقایسه
کنید. پیشرفتهای خود را ببینید. بر چیزهایی که توانستید غلبه کنید نگاهی
بیاندازید. از خود قدردانی کرده وبجای کارهای دیگران بر دستاوردهای خود
تمرکز کنید.
۵- هرکاری که فکر میکنید درست است، انجام دهید. حال
دریافتهاید که کمالگرایی به شما آسیب میزند و تلاش میکنید از آن
اجتناب کنید. اما مردم، رسانهها و جامعهی اطراف شما بر نحوهی احساس و
تفکرتان تاثیر میگذارند. یکی
از بهترین روشهای کاهش این تاثیرات، انجام کارهای درست است. چرا که با
این کار توقعات دیگران تاثیر بسیار کمتری بر شما داشته و زندگی خود را
بیشتر کنترل خواهید کرد. درنتیجه
با انجام کار درست عزت نفس شما بیشتر شده، و نظر دیگران دربارهی زندگی
شما اهمیت کمتری برایتان خواهد داشت. در نهایت قدرتمندتر شده، اطمینان
بیشتری به خود دارید و کمتر تحت تاثیر نیروهای خارجی قرار میگیرید.
۶- محیط اطراف خود را از استانداردهای انسانی پر کنید. احساسات مسری هستند، کمال گرایی نیز همینطور است. میتوانید با روشهای زیر محیط اطراف خود را تغییر دهید: کاهش
منابعی که کمالگرایی را در شما تقویت میکنند. اندکی زمان بگذارید تا
وبسایتها، مجلات، فایلهای اینترنتی، برنامههای تلویزیونی و کتابهایی
که زمان زیادی برایشان صرف میکنید را مرور نمایید. ببینید آیا تاثیر مثبتی
بر شما و زندگیتان دارند یا خیر. در غیر اینصورت، بیشتر اوقات خود را با
منابعی که باعث ترقی شما هستند و از شما حمایت میکنند، سپری کنید. زمان
کمتری را با افراد مضطرب و کمال گرا بگذرانید. بیشتر اوقات با کسانی باشید
که به فکر تقویت خود بوده و مسیر زندگیشان را مثبت، سالم و آرام انتخاب
میکنند.
“انسانها
داشتههایشان را به خاطر رسیدن به کمال -که هیچوقت به آن نمیرسند- دور
میریزند و بدنبال چیزی هستند که هرگز پیدا نمیکنند.” ادیث شافر
براساس تعریف قدیمی تر و یک بعدی کمال گرایی که ناظر به کمال گرایی منفی و افراطی است؛ کمال گرایی، درواقع باوری غیرمنطقی است که اشخاص نسبت به خود و
محیط اطراف خود دارند.افرادی که کمال گرا هستند، معتقدند که خود و محیط
اطرافشان باید کامل بوده و هرگونه تلاشی در زندگی باید بدون اشتباه و خطا
باشد.
عوامل موثر در کمالگرایی عبارتند از:
1)والدین قدرت طلب (دیکتاتور):
آدم هایی که بیش از حد کمال گرا هستند، در کودکی والدینی
داشته اند قدرت طلب؛ پدر و مادری که همواره این حرف را به فرزندانشان القاء
می کردند: «همیشه ما درست می گوییم، همیشه حق با ماست و همیشه ما درست
رفتار می کنیم». چنین والدینی، تفاوت توانایی های خودشان و بچه های
نازنینشان را درک نمی کنند، به همین خاطر سعی می کنند با تنبیه، کودکانشان
را مجبور کنند به معیارهای والایشان دست یابند؛ معیارهایی که آن قدر
غیرواقع بینانه اند که در کمتر موردی بچه ای می تواند به آنها دست یابد.
روان شناس ها به این سبک به اصطلاح «تربیت بچه» می گویند: «سبک والدین
قدرت طلبانه».
۲) والدین کمال گرا:
غیر از والدین دیکتاتور، والدین کمال گرا هم بچه های کمال گرا
تحویل جامعه می دهند. والدینی که خودشان کمال گرا هستند، نه تنها موفقیت
های کودکانشان را کوچک می شمارند بلکه حتی موفقیت های خودشان را هم قبول
ندارند. آنها یک شخصیت وسواسی و بیش از حد منظم دارند و کودکان این افراد
به همین خاطر، هیچ وقت احساس خوبی نسبت به موفقیت هایشان ندارند و در نتیجه
احساس خوبی نسبت به خودشان هم ندارند چون هیچ وقت نتوانسته اند والدینشان
را خشنود کنند.
۳) باورهای فردی:
بعضی باورهای افراد که موجب کمال گرایی می شوند عبارتند از:
الف. نیاز به تایید؛ «همه افراد مهم زندگی من از جمله والدین، همسر، بچه ها و همکارانم باید مرا تایید کنند و دوستم بدارند».
ب) انتظارات بیش از حد از خود؛ «اگر من در همه زمینه ها با کفایت نباشم فرد بی ارزشی هستم».
ج) مستعد سرزنش؛ «اگر من نتوانم به پیروزی دست پیدا کنم، دیگران حق دارند مرا تنبیه کنند».
د) نگرانی بیش از اندازه؛ «چه موقعیت حساس باشد و چه نه، من باید به هر حال نگران باشم».
ه ) پرهیز از مشکلات؛ «فرار از مشکلات بهتر از درگیر شدن با آنهاست».
البته همه نظر ها در طول سال ها معتدل تر می شود. روان شناسان
دریافتند، کمال گرایی هم خوب و بد دارد. در نیمه دوم قرن بیستم، روان
شناسی به نام «هاماچک»، کمال گرایی را به بهنجار و نابهنجار تقسیم کرد.
کسانی که کمال گرای بهنجار یا سازگارانه هستند، معیار
های بالایی را برای خود در نظر می گیرند اما به جای اینکه رسیدن یا
نرسیدن به آن معیار ها برایشان مهم باشد، نفس تلاش کردن برای رسیدن
به هدف برایشان اهمیت دارد. کمال گرایان مثبت از کار و تلاش زیاد لذت
می برند و وقتی که در انجام دادن یا ندادن کاری آزادند، سعی می کنند
آن را به بهترین نحوی که می توانند انجام دهند.
کمال گرایی بهنجار نه تنها موجب مشکلی نمی شود بلکه
باعث می شود که فرد استعداد های خود را شکوفا کند و به احساس رضایت
شخصی بالایی دست یابد.
برخلاف این نوع کمال گرایی، کمال گرایی نابهنجار به
همان تعاریف اولیه نزدیک است؛ کمال گرایان نابهنجار یا روان رنجور
بیشتر در فکر آن هستند که مبادا اشتباهی از آنها سر بزند. آنها هیچ
وقت کاملا احساس پیروزی نمی کنند. آنها حتی اگر از دیگران بهتر کار
کنند، باز هم احساس رضایت نمی کنند. این افراد هرچقدر هم که به
موفقیت دست پیدا کنند، راضی نیستند و خود را سرزنش می کنند و هدف بالاتری
را در نظر می گیرند. آنها در این زنجیره بی انتها گیر می کنند و
همیشه با خودشان درگیرند.
روان شناسان با توجه به علت های کمال گرایی ، ۳ نوع از آن را مشخص کرده اند:
۱) کمال گرایی خودمدار
این همان نوع است که در تعریف های اول مطلب هم رویش
تاکید کردیم؛ یعنی خود فرد در مورد خودش توقعات بالایی دارد و از
شکست می ترسد.
۲) کمال گرایی دیگرمدار
این نوع از افراد کمال گرا، معمولا نه تنها خودشان بلکه
دیگران را نیز اذیت می کنند. تصور کنید که یک مربی یا یک کاپیتان
کمال گرا، چطور عزت نفس اعضای تیم رازیر سوال می برد، یا یک استاد
کمال گرا با دانشجویانش چه می کند.
۳) کمال گرایی القا شده توسط اجتماع
بعضی وقت ها درد در جامعه است؛ یعنی ارزش های جامعه
القا می کند که همه افرادش باید به بهترین ها برسند. تصور کنید که
موقعی که تیم ملی به جام جهانی می رود، همه مردم توقع داشته باشند و
همه مطبوعات تیتر بزنند که «ما باید قهرمان جام جهانی شویم».
● چه نسبتی با ورزش دارد؟
کمال گرایی خیلی به برد و باخت ربط دارد. برد و باخت هم
اولین چیزی را که به خاطر می آورد ورزش است. می شود حدس زد که کمال
گرایی در ورزشکاران خیلی شیوع داشته باشد. روان شناسان دانشگاه
تورنتوی کانادا در تحقیقی که در مورد تاثیر کمال گرایی بر ورزشکاران
انجام داده اند، به نتیجه های جالبی رسیده اند.
آنها که این پژوهش را در سال۲۰۰۶ انجام دادند، دریافتند که چه در ورزشکاران تفننی و چه در ورزشکاران حرفه ای؛
۱) انتظارات بالای جامعه، والدین و مربیان باعث می شود که آنها حالات غمگینی و افسردگی را تجربه کنند.
۲) اگر فقط و فقط مربی کمال گرا باشد، ورزشکاران حسابی تنش و اضطراب را تجربه می کنند.
۳) توقعات بیش از حد جامعه، مربیان و والدین باعث می
شود که ورزشکاران نسبت به ورزشکاران دیگر هم احساس خشم و خصومت کنند.
● گام هایی برای تغییر کردن
خیلی سخت است، ما هم می دانیم تغییر دادن یک ویژگی
شخصیتی که سال ها با آن زندگی کرده اید خیلی سخت است. برای همین ما
چند توصیه به شما می کنیم، چند توصیه هم به آنهایی که در کمال گرا
شدن شما مؤثر بوده اند:
۱) باور کنید که می شود تغییرش داد
خیلی از آدم ها تا اسم «ویژگی شخصیتی» یا «بیماری روان
شناختی» می آید و حس می کنند آن ویژگی یا بیماری را دارند، خیال
خودشان را راحت می کنند و به همه اعلام می کنند که «من این جوری ام و
دیگه کاری نمی شه کرد». آنها رفتارشان را به بیماری یا شخصیت شان
ربط می دهند و نه خودشان. تا وقتی این برچسب زدن ها ادامه داشته
باشد، پیشگویی آنها درست از آب درمی آید؛ آنها تغییر نمی کنند چون باور
دارند که تغییر نمی کنند.
2) ابتدا به خودتان در مورد آنچه انجام دادهاید اطمینان کنید
اگر تمایل به نشان دادن کمالگرایی مستقیم دارید،
راههایی برای اعتبار بخشیدن به آنچه دیگران انجام میدهند جستوجو
کنید. این عادت را در خود ایجاد کنید که به آنچه خود و دیگران کسب
میکنند توجه کنید و به آن ارج بگذارید. بازخورد مثبت گرفتن احساس
خوبی ایجاد میکند، حتی اگر از خودتان این بازخورد را بگیرید.
اشبی، توصیه میکند که نه تنها برای موفقیتهای عینی از
قبیل نمره امتحان باید خود را تشویق کنید، بلکه روابط موفقی را که
ایجاد کردهاید نیز باید شناسایی کنید و به خود پاداش دهید.
افراد کمالگرا اغلب سعی میکنند اشتباهات خود را انکار
کنند و این تنها به بدتر شدن موقعیت منجر میشود. اگر شما
اشتباهاتتان را ببخشید، میتوانید به تجربه یادگیری مثبت بازگردید.
این پذیرش را نسبت به اشتباهات دیگران نیز باید ایجاد کنید
3)شکست خوردن را تمرین کنید
برای افراد کمالگرا ترس از شکست توانفرساست. برای
غلبه بر ترس مواجه شدن با آن ضروری است. به خاطر بسپارید که ما از
اشتباهاتمان بیش از موفقیتهایمان درس میگیریم. سعی کنید فعالیت جدیدی که
در آن عملکرد خوبی ندارید انجام دهید. در تلاشهای اول احتمالاً
نتایج عالی به دست نخواهید آورد. حتی ممکن است تا حدی احساس مضحک
بودن کنید اما انجام دادن چنین کارهایی به شما کمک میکند تا متوجه
شوید شکست مفید است. هر شکستی به شما یاد میدهد که چگونه در دفعات
بعد بهتر عمل کنید. از آنجا که افراد کمالگرا تمایل دارند خیلی جدی
به کارهایشان بپردازند، اگر شما یاد بگیرید که به خودتان بخندید،
پاداشی بزرگ میگیرید: بیشتر لذت میبرید
4) علت کمال گرایی تان را بشناسید.
همین که بدانید والدینتان دیکتاتور بوده اند یا کمال
گرا، همین که ته ذهنتان معلم کلاس اولتان را به یاد بیاورید که فقط
بچه هایی که ۲۰ می گرفتند را دوست داشت. همین دانستن ها، باعث می شود
که بهتر خودتان و کمال گرایی تان را بشناسید و این کمک کننده است.
5) باورهای غیرمنطقی تان را بازسازی کنید.
این گام در واقع شبیه این است که ما غذا را لقمه لقمه
می کنیم تا بتوانیم آن را ببلعیم. ما که نمی توانیم چیز گنده و مبهمی
مثل «کمال گرایی» را یکهو تغییر دهیم، پس می رویم سراغ باورهای
تشکیل دهنده اش. یک بار دیگر بخش سوم علت های کمال گرایی را بخوانید؛
می بینید که تمام باورهایی که در آنجا نوشته شده اند از لحاظ منطقی
درست نیستند اما چون افراد سال ها با آنها زندگی کرده اند در ناخودآگاه شان
حک شده است.
این باورها وقتی که می خواهید یک کار- به گمان خودتان -
بزرگ را انجام دهید یا وقتی که - باز هم به گمان خودتان - شکست می
خورید، حسابی توی ذهنتان وول می خورند. آنها را شناسایی کنید. همان
موقع یادداشت شان کنید و در مقابلش باوری را بنویسید که فقط ذره ای
منصفانه تر است. تکرار این کار باعث می شود که کم کم ذهنتان یاد
بگیرد خود به خود به همان باورهای منصفانه تر فکر کند و نه باورهای کمال
گرایانه.
6) والدین تان را آگاه کنید.
اگر والدین آگاه باشند که تربیت کردن بچه هایشان به
شیوه ارباب منشانه، تاثیری اینچنین ناخوشایند روی بچه هایشان دارد،
احتمالا کمی خودشان را کنترل خواهند کرد.
این مطلب را می شود از طریق همان مشاوره های پیش از
ازدواج یا در قالب مشاوره های روان شناختی هنگام بارداری یا بزرگ کردن بچه، آموزش داد.
آیا احساس میکنید کارهایی که به اتمام رساندهاید به اندازه کافی خوب نیستند؟
آیا نوشتن مقالات و طرحها را با هدف انجام دقیق آنها به تعویق میاندازید؟
آیا احساس میکنید که کارها را باید صد در صد درست انجام دهید و در غیر اینصورت فردی متوسط و یا حتی بازنده هستید؟
اگر چنین باشد در آن صورت شما بجای حرکت در مسیر موفقیت سعی در کامل
بودن دارید. کمال گرایی به افکار و رفتارهای خود تخریب گرانهای اشاره
میکند که هدف آنها نیل به اهداف به شدت افراطی و غیر واقع گرایانه است. در
جامعه امروزی ، به اشتباه کمال گرایی چیزی مطلوب و حتی لازم برای موفقیت
در نظر گرفته میشود. به هر حال مطالعات اخیر نشان میدهند که نگرش کمال
گرایانه موجب اخلال در موفقیت میشود. آرزوی کامل بودن هم احساس رضایت از
خودتان را از شما میگیرد و هم شما را بیش از سایر مردم (کسانی که اهداف
واقع گرایانهای دارند) ، در معرض ناکامی قرار میدهد.
علل کمال گرایی
اگر شما کمال گرا باشید، احتمالا در کودکی یاد گرفتهاید که دیگران با
توجه به میزان کارآیی شما در انجام کارها به شما بها میدهند، در نتیجه
احتمالا شما یاد گرفتهاید در صورتی به خود بها دهید که مورد قبول دیگران
واقع شوید (فقط بر پایه میزان پذیرش دیگران به خود بها دهید). بنابراین عزت نفس
شما ، براساس معیارهای خارجی ، پایه ریزی شده است. این امر میتواند شما
را نسبت به نقطه نظرها و انتقادات دیگران ، آسیب پذیر و به شدت حساس سازد.
تلاش برای حمایت از خودتان و رهایی از این گونه انتقادات ، سبب میگردد
کامل بودن را تنها راه دفاع از خود بدانید. بعضی از احساسات ، افکار و
باورهای منفی ذیل ، احتمالا با کمال گرایی مرتبط هستند:
ترس از بازنده بودن: افراد کمال گرا ، غالبا شکست و رسیدن به هدفهایشان را با از دست دادن ارزش و بهای شخصی مساوی میدانند.
ترس از اشتباه کردن: افراد کمال گرا ، غالبا اشتباه را
مساوی با شکست میدانند. موضع آنها در زندگی حول و حوش اجتناب از اشتباه
است. کمال گراها فرصتهای یادگیری و ارتقا را از دست میدهند.
ترس از نارضایتی: افراد کمال گرا ، در صورتی که دیگران
شاهد نقایص یا معایب کارشان باشند، غالبا به دلیل ترس از عدم پذیرش از سوی
آنان ، دچار وحشت میگردند. تلاش برای کامل بودن در واقع روشی جهت حمایت
گرفتن از دیگران به جای انتقاد ، طرد شدن یا نارضایتی میباشند.
همه یا هیچ پنداری: افراد کمال گرا ، بندرت بر این
باورند که در صورت به پایان رسیدن یک کار ، بطور متوسط هنوز با ارزش هستند.
افراد کمال گرا ، در دیدن دورنمای موقعیتها دچار مشکل هستند. برای مثال ،
دانش آموزی که همیشه نمره A داشته ، در صورت گرفتن نمره B بر این باور است
که من یک بازنده هستم.
تاکید بسیار بر روی بایدها: زندگی افراد کمال گرا ، غالبا براساس لیست پایان ناپذیری از بایدها بنا شده است، که با قوانین خشکی برای هدایت زندگی آنها ، به خدمت گرفته میشود. افراد کمال گرا با داشتن چنین تاکیدهایی برروی بایدها بندرت بر روی خواستهها و آرزوهای خود حساب میکنند.
اعتقاد داشتن به این امر که دیگران به آسانی به موفقیت می رسند: افراد کمال گرا ، مشاهدات خود را به گونهای جمع آوری میکنند، که بگویند افراد دیگر با کمترین تلاش ، خطاهای کم ، استرسهای عاطفی کمتر و بالاترین اعتماد به نفس به موفقیت دست مییابند. در عین حال افراد کمال گرا کوششهای خود را پایان ناپذیر و ناکافی تلقی میکنند.
دور معیوب (سیکل معیوب) در روند کمال گرایی
نگرش کمال گرایانه ، یک دور معیوب را بوجود میآورد. افراد کمال گرا ،
نخست مجموعهای از اهداف غیر قابل دسترس را ردیف میکنند. در گام بعدی در
رسیدن به این اهداف شکست میخورند، زیرا دسترسی به آن اهداف غیر ممکن
میباشد. در گام بعدی ، زیر فشار میل به کمال و ناکامی مزمن غیر قابل
اجتناب ناشی از آن ، خلاقیت و کارآمدی آنها کاهش مییابد. و بالاخره این
روند ، افراد کمال گرا را به انتقاد از خود و سرزنش خود هدایت میکند، که
نتیجه این روند نیز عزت نفس پایین میباشد. این مسایل ، احتمالا اضطراب و افسردگی نیز به همراه خواهد داشت. در این موقعیت افراد کمال گرا به این نتیجه گیری می رسند: در این لحظه ، تنها ، اگر سختتر کار کنم، موفق خواهم شد.
چنین افکاری ، مجددا منجر به یک دور کامل معیوب میگردد. چنین دور معیوبی
با نگاهی به نحوه روابط بین فردی افراد کمال گرا ، میتواند بهتر ، قابل
تشریح باشد.
افراد کمال گرا معمولا عدم پذیرش و طرد شدن از سوی دیگران را پیش بینی می کنند و
از آن میترسند. با این ترس ، آنها در مقابل انتقاد دیگران حالت دفاعی به
خود میگیرند و از این طریق دیگران را ناکام و از خود دور میسازند. کمال
گراها بدون اینکه متوجه این موضوع باشند، همچنین معیارهای به شدت غیر واقع
گرای خود را از دیگران نیز انتظار داشته و در نتیجه نسبت به دیگران متوقع و
منتقد میگردند. در نهایت ، ممکن است، افراد کمال گرا ، به دیگران اجازه
ندهند که شاهد اشتباهاتشان باشند. آنها این نکته را در نظر نمیگیرند که
خود افشایی این فرصت را به آنها میدهد که دیگران به چشم یک انسان به آن
نگاه کرده و دوستشان بدارند. بدلیل وجود این دور (سیکل) معیوب ، افراد کمال
گرا ، غالبا در داشتن روابط نزدیک با افراد دچار مشکل هستند و به همین
خاطر رضایت کمتری از روابط بین فردی خود دارند.
تلاش (پشتکار) سالم
انتخاب اهداف سالم و داشتن تلاش و پشتکار با فرآیند خود تخریبگر کمال
گرایی کاملا تفاوت دارد. تلاش سالم (سازنده) ، منجر به انتخاب اهداف ،
برپایه خواستههای شخصی و آرزوها و نه براساس پاسخگویی به انتظارات خارجی ،
میگردد. اهداف این افراد، همیشه تنها یک قدم از آنچه همزمان به پایان
بردهاند، فراتر است. به عبارتی اهداف آنها ، واقعی ، خود جوش (درونی) و
ذاتاً قابل حصول است. افراد کوشای سالم از انجام کار در دست اجرا بیشتر از
تفکر در مورد نتیجه پایانی آن لذت میبرند. وقتی این افراد با تجاربی چون
نارضایتی یا شکست مواجه میشوند، واکنشهای آنها عموما به موقعیت ویژه موجود
محدود میشود و این موضوع را به احساس ارزشمندی خویش تعمیم نمیدهند.
در مورد کمال گرایی چه باید کرد؟
اولین گام در تغییر نگرشهای کمال گرایانه به تلاشهای سالم ، داشتن عدم
رضایت از کمال گرایی است، بینقص بودن یک خطای غیر قابل حصول است. گام
بعدی چالش با افکار و رفتارهای خود تخریب گرانهای است که بینقص گرایی را
تغذیه میکنند. احتمالا برخی از دستورالعملهای زیر میتوانند کمک کننده
باشند:
اهداف واقعی و قابل دسترسی را برپایه خواستههای شخصی ، نیازها
و عملکردهای قبلی خود هماهنگ نمایید. این امر شما را قادر خواهد ساخت، تا
به خواستههای خود برسید و نیز احساس ارزشمندی شما را افزایش خواهد داد.
اهداف بعدی را به ترتیب ارزش آنها مرتب نمایید. به محض آنکه به
یک هدف میرسید، هدف بعدی را یک سطح فراتر از سطح قبلی عملکردتان تعیین
نمایید.
با معیارهای خودتان برای رسیدن به موفقیت تلاش نمایید. هر گونه
فعالیت و هدفی را که انتخاب میکنید، با 100 % ، 90 %، 80 % یا حتی 60 %
موفقیت بپذیرید. این امر به شما کمک خواهد کرد، تشخیص دهید که کامل نبودن
شما به معنی پایان دنیا نیست.
طی مراحل انجام کار در فعالیت ، تنها بر روی نتیجه پایانی
تمرکز نکنید. موفقیت خود را تنها بر اساس اینکه چه چیزی را به پایان
رسانیدهاید، ارزیابی ننمایید، بلکه به این مساله نیز بها دهید که انجام
این کار چقدر موجب احساس لذت در شما شده است. به این موضوع دقت کنید که ،
مراحل به انجام رسانیدن یک هدف نیز میتواند ارزشمند باشد.
احساس اضطراب و افسردگی را همچون فرصتی جهت ارزیابی خویش مغتنم شمارید و با خود این پرسش را مطرح سازید که آیا من انتظارات غیر ممکن را در چنین موقعیتی برای خود فراهم کردهام؟
با طرح سوالاتی از خود از قبیل از چه چیزی در هراسم؟ بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد چیست؟ با ترسی که در پشت کمال گرایی شما نهفته است، رویارو شوید.
به این نکته دقت کنید که بسیاری از چیزهای مثبت تنها با اشتباه
کردن ، قابل یادگیری هستند. بطور مشخص به آخرین اشتباه خود فکر کرده و
عبرتهایی را که از آن گرفتهاید، برای خود فهرست کنید.
از تفکر همه یا هیچ در ارتباط با اهدافتان اجتناب نمایید.
بیاموزید که بین کارهای که اولویت بالایی برای شما دارند و کارهایی که
اهمیت کمتری دارند، تفاوت بگذارید و نسبت به کارهایی که اهمیت تلاش کمتری
داشته باشند کوشش کمی به عمل آورید.
وقتی این پیشنهادها را بکار ببندید، احتمالا تشخیص میدهید که کمال
گرایی در زندگی شما مسئله مفید ، ضروری و موثر نمیباشد. با استفاده از این
روشها نه تنها بدون نیاز به کمال گرایی به اهدافتان خواهید رسید، بلکه
احساس بهتری نیز در مورد خود خواهید داشت.
برنز (1980)، کمال گرایی را تمایل پایدار فرد به وضع استانداردهای کامل و دست نیافتنی و تلاش برای تحقق آنها می داند. و هورنای1
(1934)، کمال گرایی را گرایش روان رنجورانه به بی عیب و نقص بودن، کوچک
ترین اشتباه خود را گناه نابخشودنی پنداشتن و مضطربانه انتظار شوم آن را
کشیدن، تعریف می کند.
ویژگی های افراد کمال گرا
با مروری در ادبیات پژوهش هایی که تا کنون
انجام گرفته است می توان فهرستی از ویژگی های افراد کمال گرا را در مقایسه
با افراد دارای انگیزش پیشرفت بالا نام برد که شرح و تفضیل آن در جدول زیر
آمده است:
ویژگی های افراد کمال گرا
ویژگی های افراد پیشرفت گرا
در انجام هیچ کاری احساس رضایت نمی کنند.
ارزیابی سختگیرانه ای از اعمال خود دارند.
انتظارات بالا دارند و اغلب شکست را پیش بینی می کنند.
با ترس از شکست برانگیخته می شوند.
داشتن انگیزه برای دستیابی به موفقیّت
مهارت سازمان دهی و برنامه ریزی ضعیفی دارند.
بلند پروازی را نوعی ارزش می دانند.
با پایان پذیرفتن تکالیف بطور مطلوب احساس رضایت می کنند.
در ازای عملکرد مطلوب به خود یا دیگران پاداش می دهند.
انتظارات خود را در صورت عدم دستیابی به موفقیّت تعدیل می کنند.
با امید به موفقیّت برانگیخته می شوند.
مهارت سازمان دهی مناسبی دارند.
بلند پروازی کمتری دارند و بیشتر جوانب امر را می سنجند.
چگونگی شکل گیری شخصیت کمال گرا
عوامل خانوادگی موثر در ایجاد کمال گرایی: هورنای
(1934) اظهار می دارد که تاریخچه رشد بیمارانی که دچار گرایش شدید به کامل
بودن هستند، نشان می دهد که این بیماران والدینی داشته اند سخت گیر و به
ظاهر مقدس مآب که در منزل با قدرت مطلق حکم فرمایی می کردند و اغلب اوقات
والدین میان فرزندانشان تبعیض قائل می شده اند و با کودکان خود رفتاری غیر
عادلانه داشته اند.
هماچک (1978) نیز از جمله کسانی بود که بر
رشد سبک شخصیتی کمال گرایی آن هم در قالب دو بعدی تاکید نمود. وی می گوید:
کمال گرایی نابهنجار یا روان نژند (نگرانی زیاد درباره ارتکاب اشتباهات و
ترس از داوری های منفی دیگران) حاصل تجربه های دوران کودکی است. این کودکان
دارای والدین غیر تاییدگر هستند که علاقه شان به کودک بستگی به عملکرد
کودک دارد.
والدین کمال گرا بیش از اندازه انتقاد می
کنند، سخت گیر هستند و معمولاً کمتر از فرزندانشان پشتیبانی می کنند. هماچک
(1978) معتقد است عدم تایید و یا تایید مشروط والدین عامل نمودار شدن کمال
گرایی در کودکان است. فرد کمال گرا به تلاش خود ادامه می دهد تا اینکه
تایید والدین را بدست آورد: "اگر من بیشتر تلاش کنم، اگر کمی بهتر انجام
وظیفه نمایم و اگر کامل تر باشم والدینم مرا دوست خواهند داشت". در این
شرایط جایی برای فضای خاکستری نیست، هر چه هست یا سیاه است یا سفید! افزون
بر این برنز (1980) بیان می دارد: والدین کمال گرا از عشق ورزیدن و تایید
کودکان خود دوری می کنند و بدین شیوه آنان را مورد تنبیه قرار می دهند.
فرزندان این افراد به اشتباهات خود با ناامیدی، اضطراب و ترس پاسخ می گویند
زیرا اشتباه چیزی است که می بایست از آن دوری می جستند. این سبک خود
ارزیابی1 به محض اینکه در فرد ثبات یافت می تواند به خود- جاودان2 سازی بیانجامد و فشارهای شدیدی برای فرد بوجود آورد. همگام با این نظریات بارو3 و مور4 (1983) به توصیف چهار وضعیت که به تکامل تفکر کمال گرا می انجامد پرداختند:
1. والدین آشکارا عیب جو و پر توقع
2. مضامینی از انتقاد در انتظارات و استانداردهای والدین
3. فقدان معیارها و استانداردها
4. شکل دهی کمال گرایی به وسیله رفتارهای والدین کمال گرا
ترکیب این الگوهای کمال گرایی، درخواست ها و انتظارات افراطی بوسیله والدین کمال گرا کودکان را تشویق به "کمال طلب شدن" می کند.
عوامل فردی:
ارزیابی های غیر منطقی: افراد کمال گرا هنگام انجام
کارها خلق و خوی خوشی ندارند زیرا به اندازه ای نگران اشتباه کردن هستند که
انرژی اندکی برای لذت بردن از چالش برایشان باقی می ماند. کمال گراها در
برخورد با مشکلات دچار ارزیابی های غیر منطقی و تحریف های شناختی می گردند.
الیس (1987) اظهار می دارد که این گونه ارزیابی ها، نابخردانه و غیر منطقی
اند زیرا واقع بینانه نیستند و به تجربه ای منفی می انجامند. ارزیابی های
غیر منطقی مطلق گرا هستند و محتوای اینگونه ارزیابی ها بر "بایدها"، "حتما"
و اصرار بر کامل بودن مبتنی است و از همین راه می توان آنها را شناخت.
باورها و عقاید غیر منطقی زیر در یک سری از مطالعات مشخص شده است:
1. نیاز به تایید1: "همه افراد مهم در زندگی من، باید مرا تایید کنند و دوستم بدارند".
2. انتظارات بیش از اندازه از خود2: "من باید در تمام زمینه ها کاملاً با کفایت و شایسته باشم درغیر اینصورت فرد بی ارزشی هستم".
3. مستعد سرزنش3: "اگر من یا دیگران بد و شرور هستیم باید تنبیه شویم".
4. درماندگی عاطفی4: "علت تمام ناخوشی ها و بدبختی های من و یا دیگران تابع شرایطی است که من کنترلی بر آنها ندارم".
5. نگرانی بیش از اندازه5: "حتی اگر رخدادی چندان تهدید کننده یا خطرناک نباشد، من باید نگران شوم".
6. پرهیز از مشکلات6: "فرار از مشکلات برایم آسانتر از درگیر شدن با آنها است".
7. وابستگی7: "من به شخصی قوی تر از خودم نیاز دارم تا بر او تکیه کنم".
8. درماندگی8: "تنها گذشته من است که تعیین کننده رفتارهای فعلی ام است و اگر چیزی در گذشته من تاثیر گذاشته، اثرش همیشه باقی خواهد بود".
افرادی که بر این باورها و عقاید پافشاری
می کنند در زندگی شان همیشه با مشکلاتی روبرو هستند، زیرا رسیدن به خشنودی
برای آنها دشوار است.
درمان کمال گرایی
شاید برای شما شگفت انگیز باشد اگر بدانید که افراد کمال گرا در مقایسه با
افرادی که کمتر نگران کامل انجام شدن کارها هستند، بیشتر دچار افسردگی و
اضطرابند. کمال گراها استرس روان شناختی و جسمی بیشتری دارند.
آنها به اندازه ای نگران اشتباه کردن هستند که در برابر مسائل رویکردی خشک و
غیر اخلاقی از خود نشان می دهند. آنها به جای تمام کردن کارها، تعلل می
ورزند. قابل درک است که وقتی افراد کمال گرا با شکست روبرو می شوند به
خودشان شک می کنند و اعتماد بنفس خود را از دست می دهند. زمانی که گرایش
به کامل بودن بیش از اندازه افراطی می شود تجربه شکست می تواند به رفتارهای
خود ویرانگرانه و خودکشی بیانجامد (کلی اینک، 1998). افراد زمانی مضطرب می
شوند که انتظاراتشان به گونه نامعقولی بالا است و بیش از اندازه نگران
شکست های کوچک و اشتباهات جزئی هستند. وقتی درباره چیزهای زیادی نگران
هستید به سختی می توانید آرام باشید و از زندگیتان لذت ببرید. با عمل به
پیشنهادهای زیر می توانید کمال گرایی خود را مهار کنید (بورن1، 1995):
1. ارزشمند بودن خود را در گرو پیشرفت هایتان ندانید.
2. سبک تفکر کمال گرایانه خود را شناسایی و کنترل کنید و بکوشید با خودتان این گونه سخن نگویید:
"نباید اشتباه کنم".
"باید بتوانم همه کارها را درست انجام دهم".
"نمی توانم آن را انجام دهم".
"هر اندازه هم تلاش کنم سودی ندارد".
3. به جای آن بکوشید سخنان زیر را با خودتان بگویید:
"بیشترین توان خود را بکار خواهم گرفت".
"از اشتباهات خود درس می گیرم".
"باید کار را به بخش های کوچک تقسیم کنم".
4. در اهمیت دادن به خطاهای کوچک خود اغراق نکنید.
5. به جنبه های مثبت توجه کنید.
6. اهداف واقع بینانه ای انتخاب کنید.
7. زمانی را صرف تفریح خود کنید.
8. رویکردی تسلط گرا نسبت به زندگی خود داشته باشید.
منبع: برگرفته از پایان نامه مریم مهدوی غروی، کارشناس ارشد روانشناسی تربیتی، دانشگاه سمنان
کمالطلبی،[۱]کمالگرایی[۲] یا کمالپرستی[نیازمند منبع]، (به انگلیسی: Perfectionism) در روانشناسی باوریست که که در آن باید تمام کارها را به شیوهای وسواسی کامل انجام داد و غیر از آن مورد قبول نیست. از دیدگاه پاتولوژی،
کمالپرستی اختلال شخصیتیی مربوط به حالت وسواس و اجبار است که در آن اگر
انجام کاری یا نتیجه کاری کمتر از کمال باشد، مورد قبول فرد قرار نمیگیرد.
در چنین حالاتی باورهای یاد شده غیر سالم هستند و روانشناسان از چنین
افرادی به عنوان کمالطلبان نابهنجار یاد میکنند.
پارکر محقق دانشگاه جان هاپکینز، تعریف سادهای از کمالطلبی دارد. او
میگوید: انسانهای کمالطلب، فشاری دائمی برای حرکت به سمت هدفهای غیرقابل
دستیابی در درون خود احساس میکنند. آنها ارزش خودشان را با کارایی خودشان
و دستاوردهایشان میسنجند.[۳]
آکاایران:
روان شناسان معتقدند داشتن معیارهای بالا برای موفقیت و ترس از شکست سلامت
روان را به خطر می اندازد. «سنگ بزرگ نشانه نزدن است». نیاکان ما سال ها
پیش با استفاده از عقل جمعی شان و آفریدن همین ضرب المثل، پرده از یک یافته
قرن بیستمی روان شناسی برداشته اند.
دانشمندان
علوم رفتاری دریافته اند که بعضی افراد جوری بزرگ شده اند که معیارهای
موفقیت شان را دست بالا می گیرند. آنها اسم این ویژگی شخصیتی را گذاشته اند
کمال گرایی. کمال گرایی بستری را آماده می کند که آنها اضطراب زیادی را
تجربه کنند. گرفتید؟ قرار نیست با ۴ خط لید همه چیز را بگیرید که! مطلب را
بخوانید. از همان اول قرن بیستم روان شناس ها گیر دادند به مفهوم کمال
گرایی. البته آنها واژه ای را که برای این ویژگی در نظر گرفتند، مثل ترجمه
فارسی اش این قدر مبهم و مثبت نما(!) نبود. شنیده اید استادان زبان وقتی که
یک متن را خیلی خوب می خوانید، چی می گویند؛ perfect یعنی عالی بود؛ درست و
بی عیب و بی نقص. روان شناس ها هم از همین واژه استفاده کردند و به این
ویژگی گفتند Perfectionism؛ یعنی گرایش افراطی به بی عیب و نقص بودن. روان
شناسان ایرانی اما واژه درست و درمانی در برابرش نداشتند؛ بعضی ها گفتند
«کامل گرایی» که چندان مطلب را نمی رساند، بعضی ها هم گفتند «بی نقص گرایی»
که یک ملغمه نازیبا از واژه های عربی و فارسی است. این بود که همه، بی
خیال وجه مذهبی، عرفانی و کلا وجه مثبت کلمه «کمال» شدند و الان کمال گرایی
ترجمه جا افتاده Perfectionism است. اینها را گفتیم که «کمال عرفانی» یا
پسر عمو کمالتان را با این کمال قاطی نکنید. آکاایران: به هر حال اولین
کسانی که روی کمال گرایی کار کردند آن را این جور تعریف کردند: «گرایش
افراطی فرد به بی عیب و نقص بودن، کوچک ترین اشتباه خود را گناهی نابخشودنی
پنداشتن و مضطربانه انتظار پیامدهای شوم شکست را کشیدن». همان طور که
گفتیم، افراد کمال گرا معیار های خیلی خیلی بالایی را برای موفقیت در نظر
می گیرند و اگر به آن اهداف بلندپروازانه نرسند، خودشان را شکست خورده می
دانند. آنها نسخه همه اتفاق های دنیا را با قانون «همه یا هیچ» می
پیچند. برای کمال گراها نتیجه هر کاری یا شکست کامل است یا موفقیت کامل.
دانش آموزی که موقع انتخاب رشته دانشگاهی، فقط دانشگاه تهران (فنی ها
بخوانند صنعتی شریف) را وارد برگ انتخاب رشته می کند، ورزشکار یا مربی ای
که همه مساوی گرفتن ها را یک شکست مفتضح می داند، نقاشی که آن قدر نمایشگاه
برگزار نمی کند تا موزه هنرهای معاصر بیاید سراغش و روزنامه
نگار جوانی که فقط نوشتن در همشهری جوان (آنها که شوخی سرشان نمی شود
بخوانند لوموند) راضی اش می کند؛ همه و همه نمونه های افراد کمال گرا
هستند. ته تمام این آرمان های بالابلند، یک ترس ظریف از شکست خوردن خوابیده است؛ ترسی که موجب می شود فرد همیشه در حالت تنش و اضطراب باشد.
● کمال گرایی از کجا آب می خورد؟
برای
اینکه در روان یک آدم، یک ویژگی شخصیتی، حسابی پرورده شود و شکل بگیرد، از
لحظه تولد تا بزرگسالی، چندین و چند عامل دست به دست هم می دهند. کمال
گرایی هم طبق تعریف روان شناس ها، یک ویژگی شخصیتی است. البته این به آن
معنی نیست که کمال گراها تا آخر عمرشان نمی توانند هیچ تغییری در این
ویژگی شان به وجود آورند؛ اگر این طور بود که ما مرض نداشتیم این مطلب را
توی صفحه کاربردی موفقیت بنویسیم، فوقش می گذاشتیم قاطی یادداشت ها و از
این جور آدم ها حسابی می نالیدیم! و اما مواد لازم برای طبخ یک کمال گرا:
۱) والدین قدرت طلب: آدم هایی که بیش از حد کمال گرا هستند، در کودکی والدینی داشته اند قدرت طلب؛ پدر
و مادری که توی کله بچه شان فرو کرده اند «همیشه ما درست می گوییم، همیشه
حق با ماست و همیشه ما درست رفتار می کنیم». این والدین نه چندان محترم،
تفاوت توانایی های خودشان و بچه های نازنینشان را درک نمی کنند، به همین
خاطر سعی می کنند با تنبیه، کودکانشان را مجبور کنند به معیار های والایشان
دست یابند؛ معیارهایی که آن قدر غیرواقع بینانه اند که در کمتر موردی بچه
ای می تواند به آنها دست یابد. روان شناس ها به این سبک به اصطلاح «تربیت
بچه» می گویند: «سبک والدینی قدرت طلبانه».
۲) والدین کمال گرا: از قدیم و ندیم گفته اند «گندم از گندم بروید، کمال گرا هم از کمال گرا». غیر از والدین دیکتاتور،
والدین کمال گرا هم بچه های کمال گرا تحویل جامعه می دهند. والدینی که
خودشان کمال گرا هستند، نه تنها موفقیت های کودکانشان را کوچک می شمارند
بلکه حتی موفقیت های خودشان را هم قبول ندارند. آنها یک شخصیت وسواسی و بیش
از حد منظم دارند و کودکان این افراد به همین خاطر، هیچ وقت احساس خوبی
نسبت به موفقیت هایشان ندارند و در نتیجه احساس خوبی نسبت به خودشان هم
ندارند چون هیچ وقت نتوانسته اند والدینشان را خشنود کنند.
۳) باورهای فردی: بعضی باورهای افراد که موجب کمال گرایی می شوند عبارتند از: الف. نیاز به تایید؛ «همه افراد مهم زندگی من از جمله والدین، همسر، بچه ها و همکارانم باید مرا تایید کنند و دوستم بدارند». ب) انتظارات بیش از حد از خود؛ «اگر من در همه زمینه ها با کفایت نباشم فرد بی ارزشی هستم». ج) مستعد سرزنش؛ «اگر من نتوانم به پیروزی دست پیدا کنم، دیگران حق دارند مرا تنبیه کنند». د) نگرانی بیش از اندازه؛ «چه موقعیت حساس باشد و چه نه، من باید به هر حال نگران باشم». ه) پرهیز از مشکلات؛ «فرار از مشکلات بهتر از درگیر شدن با آنهاست».
● کمال گرایی خوب، کمال گرایی بد
البته
همه نظر ها در طول سال ها معتدل تر می شود. روان شناس ها هم دیدند نه
بابا، کمال گرایی هم خوب و بد دارد. در نیمه دوم قرن بیستم، روان شناسی به
نام «هاماچک»، کمال گرایی را به بهنجار و نابهنجار تقسیم کرد. کسانی که
کمال گرای بهنجار یا سازگارانه هستند، معیار های بالایی را برای خود در نظر
می گیرند اما به جای اینکه رسیدن یا نرسیدن به آن معیار ها برایشان مهم
باشد، نفس تلاش کردن برای رسیدن به هدف برایشان اهمیت دارد. کمال گرایان
مثبت از کار و تلاش زیاد لذت می برند و وقتی که در انجام دادن یا ندادن
کاری آزادند، سعی می کنند آن را به بهترین نحوی که می توانند انجام دهند. کمال
گرایی بهنجار نه تنها موجب مشکلی نمی شود بلکه باعث می شود که فرد استعداد
های خود را شکوفا کند و به احساس رضایت شخصی بالایی دست یابد. برخلاف
این نوع کمال گرایی، کمال گرایی نابهنجار به همان تعاریف اولیه نزدیک است؛
کمال گرایان نابهنجار یا روان رنجور بیشتر در فکر آن هستند که مبادا
اشتباهی از آنها سر بزند. آنها هیچ وقت کاملا احساس پیروزی نمی کنند. آنها
حتی اگر از دیگران بهتر کار کنند، باز هم احساس رضایت نمی کنند. این افراد
هرچقدر هم که به موفقیت دست پیدا کنند، راضی نیستند و خود را سرزنش می کنند
و هدف بالاتری را در نظر می گیرند. آنها در این زنجیره بی انتها گیر می
کنند و همیشه با خودشان درگیرند.
● چه انواعی دارد؟
روان شناسان با توجه به علت های کمال گرایی ، ۳ نوع از آن را مشخص کرده اند:
۱) کمال گرایی خودمدار این همان نوع است که در تعریف های اول مطلب هم رویش تاکید کردیم؛ یعنی خود فرد در مورد خودش توقعات بالایی دارد و از شکست می ترسد.
۲) کمال گرایی دیگرمدار این
نوع از افراد کمال گرا، معمولا نه تنها خودشان بلکه دیگران را نیز اذیت می
کنند. تصور کنید که یک مربی یا یک کاپیتان کمال گرا، چطور عزت نفس اعضای
تیم را له و لورده می کند یا یک استاد کمال گرا با دانشجویانش چه می کند.
۳) کمال گرایی القا شده توسط اجتماع بعضی
وقت ها درد در جامعه است؛ یعنی ارزش های جامعه القا می کند که همه افرادش
باید به بهترین ها برسند. تصور کنید که موقعی که تیم ملی به جام جهانی می
رود، همه مردم توقع داشته باشند و همه مطبوعات تیتر بزنند که «ما باید
قهرمان جام جهانی شویم».
● چه نسبتی با ورزش دارد؟
کمال
گرایی خیلی به برد و باخت ربط دارد. برد و باخت هم اولین چیزی را که به
خاطر می آورد ورزش است. می شود حدس زد که کمال گرایی در ورزشکاران خیلی
شیوع داشته باشد. روان شناسان دانشگاه تورنتوی کانادا در تحقیقی که در مورد
تاثیر کمال گرایی بر ورزشکاران انجام داده اند، به نتیجه های جالبی رسیده
اند. آنها که این پژوهش را در سال۲۰۰۶ انجام دادند، دریافتند که چه در ورزشکاران تفننی و چه در ورزشکاران حرفه ای؛ ۱) انتظارات بالای جامعه، والدین و مربیان باعث می شود که آنها حالات غمگینی و افسردگی را تجربه کنند. ۲) اگر فقط و فقط مربی کمال گرا باشد، ورزشکاران حسابی تنش و اضطراب را تجربه می کنند. ۳)
قضیه فقط در قالب یک دپرس یا مضطرب شدن معمولی که تمام نمی شود؛ توقعات
بیش از حد جامعه، مربیان و والدین باعث می شود که ورزشکاران نسبت به
ورزشکاران دیگر هم احساس خشم و خصومت کنند.
● ۴ گام برای تغییر کردن
خیلی
سخت است، ما هم می دانیم تغییر دادن یک ویژگی شخصیتی که سال ها با آن
زندگی کرده اید خیلی سخت است. برای همین ما چند توصیه به شما می کنیم، چند
توصیه هم به آنهایی که در کمال گرا شدن شما مؤثر بوده اند:
۱) باور کنید که می شود تغییرش داد. خیلی
از آدم ها تا اسم «ویژگی شخصیتی» یا «بیماری روان شناختی» می آید و حس می
کنند آن ویژگی یا بیماری را دارند، خیال خودشان را راحت می کنند و به عالم و
آدم اعلام می کنند که «من این جوری ام و دیگه کاری نمی شه کرد». آنها
رفتارشان را به بیماری یا شخصیت شان ربط می دهند و نه خودشان. تا وقتی این
برچسب زدن ها ادامه داشته باشد، پیشگویی آنها درست از آب درمی آید؛ آنها
تغییر نمی کنند چون باور دارند که تغییر نمی کنند.
۲) علت کمال گرایی تان را بشناسید. همین که بدانید والدینتان دیکتاتور
بوده اند یا کمال گرا، همین که ته ذهنتان معلم کلاس اولتان را به یاد
بیاورید که فقط بچه هایی که ۲۰ می گرفتند را دوست داشت. همین دانستن ها،
باعث می شود که بهتر خودتان و کمال گرایی تان را بشناسید و این کمک کننده
است.
۳) باورهای غیرمنطقی تان را بازسازی کنید. این
گام در واقع شبیه این است که ما غذا را لقمه لقمه می کنیم تا بتوانیم آن
را ببلعیم. ما که نمی توانیم چیز گنده و مبهمی مثل «کمال گرایی» را یکهو
تغییر دهیم، پس می رویم سراغ باورهای تشکیل دهنده اش. یک بار دیگر بخش سوم
علت های کمال گرایی را بخوانید؛ می بینید که تمام باورهایی که در آنجا
نوشته شده اند از لحاظ منطقی درست نیستند اما چون افراد سال ها با آنها
زندگی کرده اند در ناخودآگاه شان حک شده است. این باورها وقتی که می
خواهید یک کار- به گمان خودتان - بزرگ را انجام دهید یا وقتی که - باز هم
به گمان خودتان - شکست می خورید، حسابی توی ذهنتان وول می خورند. آنها را
شناسایی کنید. همان موقع یادداشت شان کنید و در مقابلش باوری را بنویسید که
فقط ذره ای منصفانه تر است. تکرار این کار باعث می شود که کم کم ذهنتان
یاد بگیرد خود به خود به همان باورهای منصفانه تر فکر کند و نه باورهای
کمال گرایانه.
۴) والدین تان را آگاه کنید. این
گام احتمالا بیشتر وظیفه ما مطبوعات چی ها و روان شناس های خانواده است.
اگر والدین آگاه باشند که تربیت کردن بچه هایشان به شیوه ارباب منشانه،
تاثیری اینچنین ناخوشایند روی بچه هایشان دارد، احتمالا کمی خودشان را
کنترل خواهند کرد. این مطلب را می شود از طریق همان مشاوره های پیش از ازدواج یا در قالب مشاوره های روان شناختی هنگام بارداری یا بزرگ کردن بچه، آموزش داد؛ چیزهایی که ما هنوز به این شکل در ایران نداریم. شمایی که کمال گرایید و الان جوان رشیدی شده اید می توانید لااقل به پدر و مادر احتمالا دیکتاتور یا کمال گرایتان بگویید که دارند با بچه های دیگرشان چه کار می کنند یا خودتان که پدر و مادرهای آینده اید بدانید که اگر این ویژگی را تغییر ندهید و همیشه از بچه هایتان ۲۰ بخواهید، چه نوع کودکانی را پرورش می دهید.
Perfectionism, in psychology, is a personality trait
characterized by a person's striving for flawlessness and setting
excessively high performance standards, accompanied by overly critical
self-evaluations and concerns regarding others' evaluations.[1][2]
It is best conceptualized as a multidimensional characteristic, as
psychologists agree that there are many positive and negative aspects.[3] In its maladaptive form, perfectionism drives people to attempt to achieve an unattainable ideal, and their adaptive
perfectionism can sometimes motivate them to reach their goals. In the
end, they derive pleasure from doing so. When perfectionists do not
reach their goals, they often fall into depression.
Perfectionists strain compulsively and unceasingly toward
unobtainable goals, and measure their self-worth by productivity and
accomplishment.[4]
Pressuring oneself to achieve unrealistic goals inevitably sets the
person up for disappointment. Perfectionists tend to be harsh critics of
themselves when they fail to meet their standards.
Normal vs. neurotic
Dr. Hamachek in 1978 argued for two contrasting types of perfectionism, classifying people as tending towards normal perfectionism or neurotic
perfectionism. Normal perfectionists are more inclined to pursue
perfection without compromising their self-esteem, and derive pleasure
from their efforts. Neurotic perfectionists are prone to strive for
unrealistic goals and feel dissatisfied when they cannot reach them.
Hamachek offers several strategies that have proven useful in helping
people change from maladaptive towards healthier behavior.[5]
Contemporary research supports the idea that these two basic aspects of
perfectionistic behavior, as well as other dimensions such as
"nonperfectionism", can be differentiated.[6]
They have been labeled differently, and are sometimes referred to as
positive striving and maladaptive evaluation concerns, active and
passive perfectionism, positive and negative perfectionism, and adaptive
and maladaptive perfectionism.[7]
Although there is a general perfectionism that affects all realms of
life, some researchers contend that levels of perfectionism are
significantly different across different domains (i.e. work, academic,
sport, interpersonal relationships, home life).[3]
Others such as T.S. Greenspon disagree with the terminology of
"normal" vs. "neurotic" perfectionism, and hold that perfectionists
desire perfection and fear imperfection and feel that other people will
like them only if they are perfect.[8]
For Greenspon, perfectionism itself is thus never seen as healthy or
adaptive, and the terms "normal" or "healthy" perfectionism are
misnomers, since absolute perfection is impossible. He argues that
perfectionism should be distinguished from "striving for excellence",[8][9][10][11]
in particular with regard to the meaning given to mistakes. Those who
strive for excellence can take mistakes (imperfections) as incentive to
work harder. Unhealthy perfectionists consider their mistakes a sign of
personal defects. For these people, anxiety about potential failure is the reason perfectionism is felt as a burden.
Strivings vs. concerns
J. Stoeber and K. Otto suggest that perfectionism consists of two
main dimensions: perfectionistic strivings and perfectionistic concerns.
Perfectionistic strivings are associated with positive aspects of
perfectionism; perfectionistic concerns are associated with negative
aspects (see below). Healthy perfectionists score high in
perfectionistic strivings and low in perfectionistic concerns. Unhealthy
perfectionists score high in both strivings and concerns.
Non-perfectionists show low levels of perfectionistic strivings.[7]
Prompted by earlier research providing empirical evidence that
perfectionism could be associated with positive aspects (specifically
perfectionistic strivings),[12]
they challenged the widespread belief that perfectionism is only
detrimental. In fact, people with high levels of perfectionistic
strivings and low levels of perfectionist concerns demonstrated more self-esteem, agreeableness, academic success and social interaction. This type of perfectionist also showed fewer psychological and somatic issues typically associated with perfectionism, namely depression, anxiety and maladaptive coping styles.[7]
Measurement
Multidimensional Perfectionism Scale (MPS)
Randy O. Frost et al. (1990) developed a multidimensional
perfectionism scale (now known as the "Frost Multidimensional
Perfectionism Scale", FMPS) with six dimensions: concern over making
mistakes, high personal standards (striving for excellence), the
perception of high parental expectations, the perception of high
parental criticism, the doubting of the quality of one's actions, and a
preference for order and organization.[13]
Hewitt & Flett (1991) devised another Multidimensional Perfectionism Scale (MPS),
a 45-item measure that rates three aspects of perfectionistic
self-presentation: self-oriented perfectionism, other-oriented
perfectionism, and socially prescribed perfectionism.[14]
Self-oriented perfectionism is having unrealistic expectations and
standards for oneself that lead to perfectionistic motivation.[15]
An example is the constant desire to achieve an ideal physical
appearance out of vanity. Other-oriented perfectionism is having
unrealistic expectations and standards for others that in turn pressure
them to have perfectionistic motivations of their own. Socially
prescribed perfectionism is developing perfectionistic motivations due
to the fact that significant others expect them to be perfect. Parents
that push their children to be successful in certain endeavors (such as
athletics or academics) provide an example of this type of
perfectionism, as the children feel that they must meet their parents'
lofty expectations.
A similarity has been pointed out among Frost's distinction between setting high standards for oneself and the level of concern over making mistakes in performance (the two most important dimensions of the FMPS) and Hewitt & Flett's distinction between self-oriented versus socially prescribed perfectionism.[16]
Almost Perfect Scale-Revised (APS-R)
Slaney and his colleagues (1996) developed the Almost Perfect Scale-Revised (APS-R) to identify perfectionists (adaptive or maladaptive) and non-perfectionists.[17]
People are classified based on their scores for High Standards, Order,
and Discrepancy measures. Both adaptive and maladaptive perfectionists
rate highly in High Standards and Order, but maladaptive perfectionists
also rate highly in Discrepancy. Discrepancy refers to the belief that
personal high standards are not being met, which is the defining
negative aspect of perfectionism.[17]
Maladaptive perfectionists typically yield the highest social stress
and anxiety scores, reflecting their feelings of inadequacy and low
self-esteem.[6]
In general, the APS-R is a relatively easy instrument to administer,
and can be used to identify perfectionist adolescents as well as adults,
though it has yet to be proven useful for children.[6]
Interestingly, in one study evaluating APS-R in an adolescent
population, maladaptive perfectionists obtained higher satisfaction
scores than non-perfectionists. This finding suggests that adolescents'
high standards may protect them from challenges to personal satisfaction
when their standards are not met.[6]
Two other forms of the APS-R measure perfectionism directed towards
intimate partners (Dyadic Almost Perfect Scale) and perceived
perfectionism from one's family (Family Almost Perfect Scale).
Physical Appearance Perfectionism Scale (PAPS)
The Physical Appearance Perfectionism Scale (PAPS) explains a particular type of perfectionism - the desire for a perfect physical appearance.[3]
The PAPS is a multidimensional assessment of physical appearance
perfectionism that provides the most insight when the sub-scales are
evaluated separately.[3]
In general, the PAPS allows researchers to determine participants' body
image and self-conceptions of their looks, which is critical in present
times when so much attention is paid to attractiveness and obtaining
the ideal appearance.[3]
The two sub-scales it uses to assess appearance concerns are Worry
About Imperfection and Hope For Perfection. Those that obtain high Worry
About Imperfection scores are usually greatly concerned with
maladaptive aspects of perfectionism, physical appearance, and body
control behavior.[3]
They also demonstrate low positive self-perceptions of their
appearance, whereas those scoring highly on Hope for Perfection yielded
high positive self-perceptions.[3]
Hope For Perfection also corresponded with impression management
behaviors and striving for ambitious goals. In summary, Worry About
Imperfection relates to negative aspects of appearance perfectionism,
while Hope For Perfection relates to positive aspects. One limitation of
using the PAPS is the lack of psychological literature evaluating its
validity.[3]
Psychological implications
Daniels & Price (2000) refer to perfectionists as "ones".
Perfectionists are focused on personal integrity and can be wise,
discerning and inspiring in their quest for the truth. They also tend to
dissociate themselves from their flaws or what they believe are flaws
(such as negative emotions) and can become hypocritical and
hypercritical of others, seeking the illusion of virtue to hide their
own vices.[18]
Researchers have begun to investigate the role of perfectionism in various mental disorders such as depression, anxiety, eating disorders and personality disorders.[15] Each disorder has varying levels of the three measures on the MPS-scale.[15]
Socially prescribed perfectionism in young women has been associated
with greater body-image dissatisfaction and avoidance of social
situations that focus on weight and physical appearance.[19]
The self-help bookToo Perfect: When Being in Control Gets Out of Control by Jeanette Dewyze and Allan Mallinger contends that perfectionists have obsessive personality types.[20] Obsessive personality type is different from obsessive-compulsive disorder
(OCD) in that OCD is a clinical disorder that may be associated with
specific ritualized behavior or thoughts. According to Mallinger and
DeWyze, perfectionists are obsessives who need to feel in control at all
times to protect themselves and ensure their own safety. By always
being vigilant and trying extremely hard, they can ensure that they not
only fail to disappoint or are beyond reproach but that they can protect
against unforeseen issues caused by their environment. Vigilance refers
to constant monitoring, often of the news, weather, and financial
markets.[20]
The relationship that exists between perfectionistic tendencies and
methods of coping with stress has also been examined with some detail.
One recent study found that college students with adaptive
perfectionistic traits, such as goal fixation or high standards of
performance, were more likely to utilize active or problem focused
coping.[21]
Those who displayed maladaptive perfectionistic tendencies, such as
rumination over past events or fixation on mistakes, tended to utilize
more passive or avoidance coping.[21] Despite these differences, both groups tended to utilize self-criticism as a coping method.[21] This is consistent with theories that conceptualize self-criticism as a central element of perfectionism.[22]
There have been identified three main components of perfectionism:[23] self-oriented, other-oriented, and socially prescribed. Self-oriented perfectionism
is an intrapersonal dimension characterized by a strong motivation to
be perfect, setting and striving for unrealistic self-standards,
focusing on flaws, and generalization of self-standards. Self-oriented
perfectionism may also involve a well-articulated ideal self-schema. Other-oriented perfectionism involves similar behaviors, but these behaviors are directed toward others instead of toward the self. Socially prescribed perfectionism entails the belief that others have perfectionistic expectations and motives for oneself.
Positive aspects
Perfectionism can drive people to accomplishments and provide the
motivation to persevere in the face of discouragement and obstacles.
Roedell (1984) argues:
In a positive form, perfectionism can provide the driving energy
which leads to great achievement. The meticulous attention to detail,
necessary for scientific investigation, the commitment which pushes
composers to keep working until the music realises the glorious sounds
playing in the imagination, and the persistence which keeps great
artists at their easels until their creation matches their conception
all result from perfectionism.[24]
Slaney and his colleagues found that adaptive perfectionists had
lower levels of procrastination than non-perfectionists. In the field of
positive psychology, an adaptive and healthy variation of perfectionism is referred to as optimalism.[25]
Exceptionally talented people who excel in their field sometimes show
signs of perfectionism. High-achieving athletes, scientists, and
artists often show signs of perfectionism. For example, some contend
that Michelangelo's perfectionism may have motivated him to painstakingly complete his masterpieces including the statue David and the Sistine Chapel.
Scientists that intently pursue their interests in the laboratory are
often considered perfectionists. This obsession with an end result may
motivate them to work diligently and maintain an impressive work ethic.
Famous figures have publicly admitted that they have perfectionist
tendencies. Martha Stewart once described herself to Oprah Winfrey as a "maniacal perfectionist."[26] An intense focus on one's passion can lead to success.
The adaptive form of perfectionism is typically considered the
positive component of this personality trait. Adaptive perfectionism
includes preferences for order and organization, a persistent striving
for excellence, and conscientious orientation to tasks and performance.[27] All of these characteristics are accompanied by low criticism and negativity, and high support and self-esteem.[27] The positive, adaptive forms of perfectionism are more closely associated with the Big Five personality factor of conscientiousness, whereas maladaptive forms are more similar to neuroticism (see below).[27]
Negative aspects
In its pathological form, perfectionism can be damaging. It can take the form of procrastination when used to postpone tasks and self-deprecation when used to excuse poor performance or to seek sympathy and affirmation from other people. These together or separate are self-handicapping strategies perfectionists may use to protect sense of self-competence.[28][29] In general, maladaptive perfectionists feel constant pressure to meet their high standards, which creates cognitive dissonance
when one cannot meet their own expectations. Perfectionism has been
associated with numerous other psychological and physiological
complications as well.
Suicide
Perfectionism is increasingly being seen as a risk factor for suicide
that has a double edged sword. The tendency of perfectionists to have
excessively high expectations of self and to be self-critical when their
efforts do not meet the standard they have established combined with
their tendency to show a "perfect face" to the world increases their
risk of suicide ideation while decreasing the likelihood they will seek help when they should.[30]
Anorexia
Perfectionism has been linked with Anorexia
Nervosa in research for decades. Researchers in 1949 described the
behavior of the average anorexic girl as being "rigid" and
"hyperconscious", observing also a tendency to "neatness, meticulosity,
and a mulish stubbornness not amenable to reason [which] make her a rank
perfectionist".[31]
Perfectionism is a life enduring trait in the biographies of anorexics.
It is felt before the onset of the eating disorder, generally in
childhood,[32] during the illness, and also, after remission.[33]
The incessant striving for thinness among anorexics is itself a
manifestation of this trait, of an insistence upon meeting unattainably
high standards of performance.[34]
Because of its chronicity, those with eating disorders also display
perfectionistic tendencies in other domains of life than dieting and
weight control. Over-achievement at school, for example, has been
observed among anorexics,[34][35][36] as a result of their over-industrious behavior.[34][37][38]
General applications
Perfectionism often shows up in performance at work or school,
neatness and aesthetics, organization, writing, speaking, physical
appearance, and health and personal cleanliness.[39] In the workplace, perfectionism is often marked by low productivity
and missed deadlines as people lose time and energy by paying attention
to irrelevant details of their tasks, ranging from major projects to
mundane daily activities. This can lead to depression, social alienation, and a greater risk of workplace "accidents".[40]
Adderholdt-Elliot (1989) describes five characteristics of
perfectionist students and teachers which contribute to
underachievement: procrastination, fear of failure, an "all-or-nothing"
mindset, paralysed perfectionism, and workaholism.[41]
According to C. Allen, in intimate relationships, unrealistic
expectations can cause significant dissatisfaction for both partners.[42] Greenspon lists behaviors, thoughts, and feelings that typically characterize perfectionism.[10]
Perfectionists will not be content with their work until it meets their
standards, which can make perfectionists less efficient in finishing
projects, and they therefore will struggle to meet deadlines.
In a different occupational context, athletes may develop
perfectionist tendencies. Optimal physical and mental performance is
critical for professional athletes, which are aspects that closely
relate to perfectionism. Although perfectionist athletes strive to
succeed, they can be limited by their intense fear of failure and
therefore not exert themselves fully or feel overly personally
responsible for a loss.[43]
Because their success is frequently measured by a score or statistics,
perfectionist athletes may feel excessive pressure to succeed.
Perfectionism sheds light on people's desire for structure and
guidance. They tend to work well in structured environments with
explicit instructions. Because perfectionists focus on concrete aspects
of a task, they may be inflexible to change and lack creativity if
problems arise. This can pose a problem when an unforeseen situation
arises.[citation needed]
Therapists[who?] attempt to tackle the negative thinking that surrounds perfectionism, in particular the "all-or-nothing"
thinking in which the client believes that an achievement is either
perfect or useless. They encourage clients to set realistic goals and to
face their fear of failure.[citation needed]
Since perfectionism is a self-esteem issue based on emotional convictions about what one must do to be acceptable as a person, negative thinking is most successfully addressed in the context of a recovery process which directly addresses these emotional convictions.[8]
Narcissism
According to Arnold Cooper, narcissism
can be considered as a self-perceived form of perfectionism – "an
insistence on perfection in the idealized self-object and the limitless
power of the grandiose self. These are rooted in traumatic injuries to
the grandiose self."[45]
Narcissists often are pseudo-perfectionists and require being the
center of attention and create situations where they will receive
attention. This attempt at being perfect is cohesive with the
narcissist's grandiose self-image. If a perceived state of perfection
isn't reached it can lead to guilt, shame, anger or anxiety because he/she believes that he/she will lose the imagined love and admiration from other people if he or she is not perfect.[46]
Personality traits
Perfectionism is one of Raymond Cattell's 16 Personality Factors.[47]
According to this construct, people that are organized, compulsive,
self-disciplined, socially precise, exacting will power, controlled, and
self-sentimental are perfectionists. In the Big Five personality traits, perfectionism is an extreme manifestation of conscientiousness and can provoke increasing neuroticism as the perfectionist's expectations are not met.[47]
Maladaptive perfectionism is more similar to neuroticism while adaptive perfectionism is more similar to conscientiousness. The latter positively corresponds with life satisfaction, self-esteem, secure attachment, and cohesive self-development.[27]
A study found that athletes with a respect and love for themselves
("basic self-esteem") exhibit more positive patterns of perfectionism,
whereas individuals who have a self-esteem that is dependent on
competence aspects ("earning self-esteem") show more negative
perfectionism.[48]
Treatment
Treatment for perfectionism can be approached from many therapeutic directions. Some examples of psychotherapy include: cognitive-behavioral therapy (the challenging of irrational thoughts and formation of alternative ways of coping and thinking), psychoanalytic therapy (an analysis of underlying motives and issues), group therapy
(where two or more clients work with one or more therapists about a
specific issue, this is beneficial for those who feel as if they are the
only one experiencing a certain problem),[49]humanistic therapy
(person-centered therapy where the positive aspects are highlighted),
and self-therapy (personal time for the person where journaling,
self-discipline, self-monitoring, and honesty with self are essential).
Cognitive-behavioral therapy has been shown to successfully help
perfectionists in reducing social anxiety, public self-consciousness,
and perfectionism.[50]
By using this approach, a person can begin to recognize his or her
irrational thinking and find an alternative way to approach situations.
Cognitive-behavioral therapy is intended to help the person understand
that it is okay to make mistakes sometimes and that those mistakes can
become lessons learned.
Stoeber,
Joachim; Childs, Julian H. (2010). "The Assessment of Self-Oriented and
Socially Prescribed Perfectionism: Subscales Make a Difference". Journal of Personality Assessment. 92 (6): 577–585. doi:10.1080/00223891.2010.513306. PMID20954059.
Flett, G. L.; Hewitt, P. L. (2002). Perfectionism. Washington, DC: American Psychological Association. pp. 5–31.
Yang, Hongfei; Stoeber, Joachim (2012). "The Physical Appearance Perfectionism Scale: Development and Preliminary Validation". Journal of Psychopathology and Behavioral Assessment. 34 (1): 69–83. doi:10.1007/s10862-011-9260-7.
Parker, W. D.; Adkins, K. K. (1995). "Perfectionism and the gifted". Roeper Review. 17 (3): 173–176. doi:10.1080/02783199509553653.
Stoeber, Joachim; Otto, Kathleen (2006). "Positive Conceptions of Perfectionism: Approaches, Evidence, Challenges". Personality and Social Psychology Review. 10 (4): 295–319. doi:10.1207/s15327957pspr1004_2. PMID17201590.
Greenspon,
T.S. (2008). Making sense of error: A view of the origins and treatment
of perfectionism. American Journal of Psychotherapy, 62, (3), 263-282.
Greenspon, T.S. (2007)What to do when good enough is not good enough: The real deal on perfectionism. Minneapolis: Free Spirit Publishing.
Greenspon, T.S. (2002) Freeing Our Families From Perfectionism. Minneapolis: Free Spirit Publishing.
Greenspon,
T.S. (2000). “Healthy perfectionism” is an oxymoron! Reflections on the
psychology of perfectionism and the sociology of science. The Journal of Secondary Gifted Education, XI,197–208.
Frost,
R. O.; Heimburg, R. G.; Holt, C. S.; Mattia, J. I.; Neubauer, A. A.
(1993). "A comparison of two measures of perfectionism". Personality and Individual Differences. 14: 469–489. doi:10.1016/0191-8869(93)90181-2
Randy
O. Frost, Patricia Marten, Cathleen Lahart, Robin Rosenblate: The
dimensions of perfectionism. Cognitive Therapy and Research, October
1990, Volume 14, Issue 5, pp 449-468. DOI: 10.1007/BF01172967
Toon
W. Taris, Ilona van Beek, Wilmar B. Schaufeli: Why do perfectionists
have a higher burnout risk than others? The mediational effect of
workaholism. Romanian Journal of Applied Psychology, 2010, Vol.12, No.1,
pp. 1-7.
Slaney, R.B.; Rice, K.G.; Mobley, M.; Trippi, J.; Ashby, J.S. (2001). "The Revised Almost Perfect Scale". Measurement and Evaluation in Counseling and Development. 34 (3): 130–145
Daniels, M.D., D.; Price, PhD, V. (2000). "The Essential Enneagram". New York: HarperCollins
Hewitt,
P. L.; Flett, G.; Ediger, E. (1995). "Perfectionism traits and
perfectionistic self-presentation in eating disorder attitudes,
characteristics, and symptoms". International Journal of Eating Disorders. 18 (4): 317–326. doi:10.1002/1098-108X(199512)18:4<317::AID-EAT2260180404>3.0.CO;2-2. PMID8580917.
Mallinger, A.; DeWyze, J. (1992). "Too Perfect: When Being in Control Gets Out of Control". New York: Fawcett Columbine
Wielkiewicz,
R. M., & Wonderlich, S. J. (2006). Correlations between
perfectionism and coping strategies in response to researcher-selected
vignettes or participant-selected events. Psychological Reports, 98(3), 745-755.
DUNKLEYD,.M.,ZUROFFD,.C.,&
BLANKSTEIKN.,R.(2003). Self-critical perfectionism and daily affect:
dispositional and situational influences on stress and coping. Journal of Personality and Social Psychology,84, 234-252.
Rice,
Kenneth G.; Leever, Brooke A.; Noggle, Chad A.; Lapsley, Daniel K.
(2007). "Perfectionism and depressive symptoms in early adolescence". Psychology in the Schools. 44 (2): 139–156. doi:10.1002/pits.20212.
Michael
Strober (1981). "The Significance of Bulimia in Juvenile Anorexia
Nervosa: An Exploration of Possible Etiologic Factors". International Journal of Eating Disorders. 1 (1): 28–43. doi:10.1002/1098-108X(198123).
D. L. NORRIS (1979). "Clinical Diagnostic Criteria for Primary Anorexia Nervosa". South African Medical Journal: 987–93.
Hilde Bruch (2001). The Golden Cage: The Enigma of Anorexia Nervosa. First Harvard University Press. p. 46.
Bernard Viallettes (2001). L'anorexie mentale, une déraison philosophique. L'Harmattan. p. 89. ISBN2-7475-0876-5. ...even
in the category of young women with low IQs, some had brilliant school
records. This probably is the result of the persistence in work that
characterizes anorexic patients.
Antony, PhD, Martin (2009). When Perfect Isn't Good Enough: Strategies for Coping with Perfectionism. Oakland, CA: New Harbinger Publications. p. 312. ISBN978-1572245594.|page=
Cattell, H.; Mead, A. (2008). "The Sixteen Personality Factor Questionnaire (16PF)". The SAGE Handbook of Personality Theory and Assessment. 2: 135–159. doi:10.4135/9781849200479.n7. ISBN9781412946520
Koivula,
Nathalie; Hassmén, Peter; Fallby, Johan (2002). "Self-esteem and
perfectionism in elite athletes: effects on competitive anxiety and
self-confidence". Personality and Individual Differences. 32 (5): 865–875. doi:10.1016/S0191-8869(01)00092-7.
نظریه پردازان، بلندگوها و همه دستگاه
تبلیغاتی، با بمباران اطلاعات ، عصر امروز را عصر «انفجار اطلاعات » می
خوانند. رادیوها، تلویزیونها ، ماهواره ها و صدها شبکه کامپیوتری ، هر روزه
میلیونها کلمه از اطلاعات پراکنده ، سطحی و بی بنیاد را بر ذهن و روان
مردمان آوار می کنند و ذهنشان را در چنبره آن اسیر می سازند.
بدین ترتیب دیگر، هیچ فرصتی برای
اندیشیدن و هیچ رخصتی برای تفکر درباره آنچه که در جهان پیرامون می گذرد
باقی نمی ماند و انسان ، در ساده اندیشی عجولانه چنان غوطه می خورد که در
نمی یابد: در کجای زمین سیر می کند؟ برای چه آمده است ؟ به کجا می رود؟ و چه عواملی در ورای پرده های رنگین شبکه های اطلاعاتی و روزنامه ها برای او برنامه ریزی می کنند؟ بی
سوادی دهشتناک عصر حاضر، در هاله ای از مدرکها و اعتبارها مانده و امر را
بر همگان مشتبه ساخته است تا مردمان خود را در زمره دانایان به شمار آرند و
در جهل عارض شده همه نادانی را به فراموشی سپارند. انفجار همه غفلتها ،
انفجار بی خبری انسانی است که نمی داند به کجا می رود. بهتر بگویم ، نمی
داند به کجا باید برود. گمان سیاه «برپای خود ایستادن » همه را از پایه های
چوبین و پنهان برنامه ریزان استعمارگر غافل ساخته است. ساکنان سرزمینهای
غربی، در زمره ساده اندیش ترین و عوام زده ترین مردمان کره خاکند چه ;
بمباران اطلاعات فرصتهای اندیشیدن را و اشتغال غفلت زا، حضور آگاهانه در
عرصه هستی را از آنان دور ساخته است. زنجیرهای طلایی عصرحاضر، سخت ترا از هر یوغ ، پاهای این بردگان را در خود گرفته است. بردگانی که به سیاهچال خو گرفته اند و هر زمان خود بر خفقان این زندان رنگین می افزایند. چنان
می نماید که ماندن در بند و زنجیر را افتخار خویش می دانند و سالهای اسارت
را مایه مباهات همه دوران حیات خویش; که چنین در مدح زنجیر و سیاهچال
به سرودن شاعرانه ها مشغول آمده اند. هیهات که بمباران اطلاعات بی بنیاد، بر لایه های جهل می افزاید و بیشتر از پیش باطن وقایع را می پوشاند. هیهات که جرقه های انفجار اطلاعات ، استعداد پاره کردن پرده های افتاده بر حقیقت هستی را ندارند. هیهات که آدمی ، ماندگاری در اسارت را ارج می نهد و آن همه را در زمره سالهای نور و روشنایی به حساب می آورد. هیهات
که ...صدای هولناک انفجار اطلاعات، گوشها را بسته و برق آن چشمها را فرا
گرفته، آن سان که دیگر مجالی برای بازگشت و نگریستن به همه آنچه رفته باقی
نمانده است . و تاریخ ; به خاطره دوری می ماند که اجزاء آن از هم پراکنده اند. گذشته ای که روشنای جرقه های انفجار، بر سطح آن می تابد و حقیقت آن را مکتوم می دارد. و
آینده; تصویر مبهمی است از آنچه بشر خود را در آن مفلوک می بیند و دست
بسته مانده است تا انفجاری دیگر آن را باز بنماید. بن بست کوری که آوارگان
عصر اطلاعات را در درک «حال » گرفتار می سازد. ساکن سرزمین جرقه ها، بسان خرگوشی ، در برابر فوران دهان اژدهای اطلاعات مانده است. اژدهای بی رحمی که راه گریز را می بندد تا شکار خود را در گلوگاه گرفتار آورد. انسان امروز، گرفتار آمده در زنجیره درخشان ، حتی قادر به شناسایی خورنده خود نیست. او
خود را ، تمامیت هستی را و همه گذشته و آینده را وا می نهد تا شاید خود را
در خیل ساکنان کوی اژدهای آدمیخوار جای دهد و از رنجش برهد. خرگوش وامانده ای است که مسحور اژدهای آدمخوار شده و راه گریزی برایش نیست.
گردانندگان پنهان دستگاههای سیاسی و اطلاعاتی همه تلاش خود را مصروف آن می
دارند تا به این انسان القاء کنند: - از همه آدمهایی که در طول تاریخ بر
کره خاک آمده اند خوشبخت تر است و از همه آنان نیز داناتر چه او امروز،
تعداد اتمهای هسته اورانیوم را می شناسد. گلبرگهای گلها را می شمارد و رنگیزه هایش را تجزیه می کند. پس
او داناترین و در عین حال برحق ترین انسان همه تاریخ حیات بر عرصه خاک است
اما; هیچگاه نمی خواهند انفجاری در درون ، او را متوجه آن کند که با همه
اطلاعاتش ، جاهل ترین انسان ساکن در زمین بلکه همه تاریخ گذشته است. انسانی که همه بودن ، ماندن و شدن برای او بی معنی است و چشمان واقع بین و سطحی نگرش ، چشمان درون و بصیرت او را از بین برده است. او خود را با اعتباری مضحک ، صاحب همه دانایی و اعتبار می داند. همه وقایع و حوادث را از برابر دیدگاه آدمیان دور می سازد. همه تاریخ را و گذشته عالم و آدم را پنهان می دارد. همه آینده محتوم و حتی مرگ را دگرگون جلوه می دهد تا آدمی; همه خونهای ریخته بر فرش زمین را و همه خنجرهای کین و عصیان را از یاد ببرد. همه دشمنیهای ریشه دار را،قاتلین هابیل ، یحیی ، علی و حسین را،مصلوب کننده عیسی مسیح را،از یاد ببرد. صدای مهیب این انفجار ، همه صدا را در گلو خفه می کند و بر گوشها پرده می کشد تا همه ناله ها و فریادها را نشنود. همه صداهای طنین افکنده در هستی . همه دعوتها و همه مویه های غریبانه را . دیگر صدایی نیست. دیگر انسان صدایی نمی شنود. نه مویه های غریبانه علی،نه ندای هل من ناصر حسین رانه ندبه های شبانه آن مضطر را که گمشده خویش می جوید و بانگ برمی آورد: «این الطالب بدم المقتول بکربلا...» «این هادم ابنیة الشرک و النفاق » گویی صدایی نیست و دعوتی . نه
صفیر تازیانه های فرود آمده بر اندامهای برهنه،نه ضجه های دردناک مانده در
زنجیرنه صدای گریه های طفلان گرسنه خانه همسایه و نه پاسخ آن اجابت کننده
را. غوغای اطلاعات همه آیتهای محکم خداوندی را به سخره می گیرد. چنین می نمایاند که یک قانون بر پهنه هستی بیش نیست: «دو ضرب در دو مساوی است با چهار» و دیگر هیچ . چنین می نماید که ابلیس در ساز خویش دمیده و یا دجال بر خرمراد همه پهنه هستی را در نوردیده . آری ،انفجار اطلاعات ، رنگها را هم در چشم آدمی دگرگون ساخته است. دیگر هیچ سرخی سرخ و هیچ سپیدی سپید نیست.
نیاز
بدن به خواب بیشتر با افزایش سن طبیعی است. این در شرایطی است که نیاز بدن
به خواب بیشتر می تواند نشانه ای برای مشکلات سلامت و ابتلا به یک بیماری
نیز باشد.
اگرچه متخصصان پزشکی به ارزش
خواب منظم و با کیفیت در تقویت سیستم امینی بدن، افزایش انرژی، و حفظ تمرکز اشاره
دارند، اما خواب بیش از اندازه نیز می تواند برای سلامت انسان خطرناک باشد.
به گزارش گروه سلامت عصر ایران
به نقل از "اکتیو بیت"، به گفته دکتر مایکل ایروین، استاد علوم رفتاری و
روانپزشکی در دانشکده پزشکی دیوید گفن دانشگاه یوسیالای، خواب شبانه بیش از هشت
ساعت می تواند به اندازه خواب ناکافی در سلامت انسان اختلال ایجاد کند. در ادامه
با برخی موضوعات سلامت که در افرادی با خواب بیش از اندازه می تواند رخ دهند بیشتر
آشنا می شویم.
چه میزان خواب بیش از اندازه
محسوب می شود؟
به گفته دکتر سوزان ردلاین، پزشک
ارشد در بیمارستان بریگهام و استاد دانشگاه هاروارد، نیاز بدن به خواب بیشتر با
افزایش سن طبیعی است. این در شرایطی است که نیاز بدن به خواب بیشتر می تواند نشانه
ای برای مشکلات سلامت و ابتلا به یک بیماری نیز باشد. سلامت و بهزیستی افرادی که
بیش از ده ساعت در روز خواب هستند در مقایسه با افرادی که هفت تا هشت ساعت در روز
می خوابند به طور معمول شرایط بدتری پیدا می کند.
مدت زمان خواب طولانی و خطر
ابتلا به بیماری دیابت
بنابر نتایج مطالعه ای که در
سال 201 توسط انجمن دیابت آمریکا صورت گرفت، تمایل به افزایش سطوح قند خون در
افرادی با مدت زمان خواب طولانی (همچنین افرادی که دارای خواب ناکافی و نامنظم هستند)
مشاهده شد. افزایش سطوح قند خون در کنار عواملی مانند اضافه وزن، مصرف یک رژیم
غذایی ناسالم، و پیروی از یک سبک زندگی کم تحرک همگی از عوامل افزایش احتمال ابتلا
به دیابت نوع 2 هستند.
احساس افسردگی می کنید؟
میزان بیش از اندازه از یک
چیز خوب نیز می تواند اغلب به تاثیرات منفی در زندگی انسان منجر شود. به عنوان
مثال، خواب بیش از اندازه اغلب با افسردگی و دیگر آثار منفی سلامت پیوند خورده
است. افسردگی و تمایل به خواب بیش از اندازه از نظر بسیاری از متخصصان سلامت به
عنوان یک پیوند از نوع «مرغ و تخم مرغ» در نظر گرفته می شود. مطالعات مختلف به این
نکته اشاره داشته اند که خواب بیش از اندازه می تواند شرایط برخی انواع مشخص از
افسردگی را وخیمتر سازد.
خواب طولانیتر مساوی است با
چاقی
این رابطه ای منطقی به نظر
می رسد زیرا هر چه بیشتر بخوابید، تحرک کمتری نیز خواهید داشت. در شرایطی که خواب
ناکافی با افزایش وزن در انسان مرتبط است، نتایج مطالعه ای که در سال 2010 انجام
شد، پیوندی مشابه در افرادی که بیش از اندازه می خوابند را نیز نشان داد.
پژوهشگران تصور می کنند
افرادی که بیش از اندازه می خوابند به یک دلیل ساده تمایل به افزایش وزن در آنها
وجود دارد زیرا هر چه زمان بیشتری را در خواب سپری کنید، مدت زمان کمتری برای
فعالیت جسمانی و سوزاندن کالری برای شما باقی می ماند.
احتمال ابتلا به بیماری قلبی
و عروقی
شاید فکر کنید اگر به خواب
زیاد و بیش از اندازه علاقمند هستید، این شرایط به سود قلب شما خواهد بود. اما
متاسفانه این تفکری اشتباه محسوب می شود زیرا خواب بیش از اندازه می تواند خطر کلی
ابتلا به بیماری قلبی را افزایش دهد.
مطالعات صورت گرفته در این
زمینه نشان داده اند بانوانی که بیش از اندازه می خوابند نسبت به مردان در معرض
خطر بیشتری برای ابتلا به بیماری های قلبی قرار دارند. تنها در آمریکا، بیماری های
قلبی به عنوان عامل نخست مرگ و میر بانوان شناخته می شود.
خواب بیش از اندازه و احتمال
مرگ زودرس
در شرایطی که گفته می شود
زود به خواب رفتن شب هنگام و زود بیدار شدن صبحگاهی به سلامت انسان کمک می کند،
خواب بیش از اندازه می تواند به مرگ زودرس منجر شود. در حقیقت، نتایج مطالعه ای 13
ساله که توسط دانشگاه کمبریج انجام شد، نشان داد، افرادی که بیش از اندازه می
خوابند و چرت می زنند با خطر افزایش یافته مرگ زودرس مواجه هستند.
پژوهشگران بریتانیایی آثار
چرت زدن روزانه ( بین یک ساعت یا بیشتر در روز) را روی گروهی 16 هزار و 374 نفری
از مردان و زنان بررسی کردند. پژوهشگران دریافتند پیوندی بین چرت زدن روزانه و علل
مرگ و میر ناشی از بیماری های تنفسی در میان افراد 65 ساله یا جوانتر وجود دارد. پژوهش
بیشتر نشان می دهد احتمال مرگ زودرس در نتیجه شرایط سلامت که از قبل وجود داشته اند
(به عنوان مثال، مشکلات قلبی یا دیابت نوع 2) افزایش می یابد.
ترکیب
متضاد «دفتر خانگی» مثل یک میدان مین پر از وسوسه و دودلی است. در اینجا
میخواهیم راهحلی برای نجات از این میدان مین معرفی کنیم.
یک
شروع عالی! می توانید تنها ده دقیقه قبل از کار ازخواب بلند شوید، لازم
نیست نگران دوش گرفتن یا لباس پوشیدن باشید و البته از تردد در ساعات
شلوغی هم در امان هستید. فریلنسری لذت خاص خود را دارد، با این حال ممکن است خیلی سریع به تنپروری عادت کنید و از کارهای مهم غفلت ورزید. من نیمی از هفته را در خانه کار میکنم و همیشه در تلاشم تا در مسیر بمانم و فریب تخت و تلویزیونم را نخورم و حواسم پرت نشود.
چگونه میتوانید اطمینان یابید که هنگام کار در راحتی خانه، با تمرکز و پربازده باقی بمانید بدون اینکه بیش از حد احساس راحتی کنید؟
من
واقعا باید مصمم میشدم و به خودم یاد میدادم تا مفیدتر در آپارتمان خودم
کار کنم. پیروی از این چهار روش به من کمک کرد تا با انگیزه بمانم.
در ادامه این مطلب با اسکیل ما همراه باشید.
1. سحرخیز باشید
برخاستن
از خواب درست کمی قبل از شروع کار شاید وسوسه انگیز باشد. با اینحال چه
کسی از بیشتر خوابیدن خوشش نمی آید؟ ولی آیا میدانستید که بیش از دو ساعت
زمان برای بیداری کامل بدنتان لازم است تا به بهترین سطح تمرکزش برسد؟
وقتی
از خواب برمیخیزید، سطح ملاتونین بدنتان همچنان بالاست، که اغلب دلیل کسلی
اول صبح نیز میباشد. وقتی مستقیماً به سوی کار روانه میشوید و هنوز زمان
مناسبی به ذهن و بدنتان نداده اید تا خودش را تنطیم کند، مانع بازدهی خود میشوید.
بخشی از دلیل اینکه در کار اداری بازدهی بیشتری داریم این است که هنگام رفتن به محل کار به تدریج هوشیارتر میشویم.
راه
حل؟ به سحرخیزی عادت کنید. هر بار که پس از خاموشی آلارم از خواب
برخاستید برای خودتان پاداشی در نظر بگیرید تا انگیزه و تشویقی برای شروع
روزتان باشد. من دوست دارم به جای عصر، صبح ها ورزش کنم. پس اگر قرار باشد
تا برنامه ورزشیام را قبل از کار انجام دهم، باید حداقل دو ساعت زودتر
از خواب بیدار شوم.
همکارم
هر روز ساعت 5 صبح از خواب بیدار میشود تا بتواند صبحانه دلپذیری برای
خود تدارک ببیند و خانهاش را تمیز کند. نکته این است: زمان جداگانه ای را
در صبح برای خود اختصاص دهید. بدین ترتیب وقتی زمان کار کردن میرسد،
مقدار زمانی را برای خود اختصاص داده اید و میتوانید با تمرکز بیشتری به
کار خود بپردازید.
2. برای روز خود برنامه بریزید
من
اغلب فراموش میکنم چه کارهایی باید انجام دهم. معمولا به یاد دارم که
کارهای زیادی هست، اما به هر دلیل هیچگاه موفق نمیشوم تا آنها را در ذهنم
نگه دارم. در نتیجه، مجبور به داشتن برنامه ای بسیار سخت شدم که در آن هر
جنبه از روزم برنامه ریزی شده است. پیشنهاد نمیکنم که برای هر دقیقه روزتان
برنامه بریزید، اما توصیه میکنم تا حداقل لیستی از کارهایی که باید انجام
شوند تهیه کنید.
یکی از برنامه های مورد علاقه من استفاده از Pomodoro Timer است. این افزونه Chrome به شما
امکان افزودن کارهایتان و برنامه ریختن با زمان تقریبی برای انجام آنها
را به شما میدهد. هر کار به طور خودکار در بازه زمانی 25 دقیقه ای اضافه
میشود. چرا؟ چون کار در بازه های زمانی کوتاه با زمان استراحت پنج دقیقه
ای میزان تمرکز را بالا میبرد. چگونه؟ با وادار کردن شما به کار با شدت
بیشتر و خستگی کمتر. همچنین احتمال اینکه وقتتان را در اینترنت تلف کنید
وچیزهای احمقانه ای ببینید کمتر است.
وقتی برای وقفه های استراحتتان برنامه بریزید، استرستان
به هنگام این وقفه ها نیز کمتر میشود. در این 5 دقیقه به جای اینکه به
خاطر اتلاف وقت بر سر خود بزنید، فرصتی برای استراحت واقعی به خود
میدهید. ترجیح میدهید تا در بازه زمانی طولانی تری کار کنید؟ این هم فکر
خوبیست! استراحتی کمی طولانیتر داشته باشید و به پیاده روی بپردازید. از
خانه خارج شوید تا واقعاً برای مدتی از آن محیط به دور باشید.
3. روی کاناپه کار نکنید
من
عاشق کار کردن روی کاناپه هستم. میتوانم روی آن دراز بکشم و احساس راحتی
کنم، اما مشکلی که اغلب رخ میدهد این است که زیادی احساس راحتی میکنم.
اینگونه فکر کنید: وقتی بعد از یک روز خستهکننده به خانه میرسید، اولین
کاری که میکنید چیست؟ برای بسیاری چنین است که روی کاناپه مینشینند و
برای دقایقی استراحت میکنند. از آنجا که ما با این قطعه از مبلمان تعامل
کاری نداریم، فکر کار کردن و پربازده بودن بر روی کاناپه سختی های خودش را
دارد. هرچه باشد، کاناپه جاییست که ما اغلب بر روی آن چرت میزنیم ،
مطالعه میکنیم، تلویزیون تماشا میکنیم و یا غذا میخوریم.
در
عوض باید جای خاصی را در نطر بگیرید که فقط مخصوص کار کردن باشد. اگر
دورکاری میکنید و جای جداگانه یا دفتر کاری ندارید، حداقل میزی تهیه کنید.
بخش بزرگی از بازدهی با تمرکز فکری در ارتباط است.
4. برای ساعات پس از کار برنامه بریزید
یکی
از اثرات جانبی کار در منزل این است که میتواند به سرعت شما را به تنبلی
گوشهگیر تبدیل کند. این را از روی تجربه میگویم. پس سعی کنید در صورت
امکان برای بعد از کارتان برنامه بریزید. نیازی نیست تا هر شب هفته را
بیرون بروید و مشغول خوشگذرانی و تفریح باشید، اما بهانه ای برای بیرون
رفتن از خانه برای خود داشته باشید. به پیاده روی یا باشگاه بروید. روزی
را به فیلم دیدن یا شام خوردن با دوستان اختصاص دهید. این کار به شما
اجازه میدهد تا زمان کار را از زمان استراحت جدا کنید.
وقتی
در اداره مشغول کار هستید، به محض به پایان رسیدن روز کاری آنجا را ترک
میکنید. این کار به ذهنتان اجازه میدهد تا تمرکز دوباره ای بیابد و
دیدتان را نیز تغییر میدهد. کار از راه دور مرز بین تعریف محل کار و خانه
را از بین میبرد. گفته می شود که این موضوع خود منجر به افزایش استرس و
کاهش توانایی حفظ تمرکز میشود. خیلی مهم است که هراز گاهی از خانه به دور
باشید تا وارد چرخه بیبازدهی نشوید.
تنهایی
و گوشهگیری مداوم اثرات روانی منفی در پی دارد. کار کردن در خانه بدین
معنا نیست که هر روز بر روی کاناپه و با پیژامه کار کنید. خیلی مهم است که
روزهایتان را سازماندهی کنید و برای بازدهی بیشتر از خانه به دور باشید.
اشتباه
نکنید در این مقاله قصد بی احترامی به تحصیلات بالاتر نیست. نویسنده به
گرفتن مدرک دانشگاهی اعتماد دارد همانطور که خود او هم در رشته بازرگانی و
اقتصاد درس خوانده است. اما تا حالا چه کسی به شما گفته که اگر می خواهید
کسب و کاری را شروع کنید به مدرسه بازرگانی یا دانشگاه بروید؟ نویسنده
اولین کسب و کار
خود را قبل از اینکه به دانشگاه برود آغاز کرد و به اداره آن در طول
تحصیل ادامه داد کار سخت و عجیبی است اما هزاران کار آفرین وجود دارند که
کسب و کار خود را شروع کرده و پیش برده اند بدون اینکه حتی مدرک دیپلم
داشته باشند.
این به این معنی نیست که رفتن به دانشگاه هدر دادن وقت و زمان است. بلکه به این معنی است که چیزهای بسیاری در مورد کار آفرینی وجود دارد که شما سر کلاس درس یاد نخواهید گرفت.
در ادامه با اسکیل ما همراه باشید تا با 5 درس مهم کار آفرینی که در دانشگاه یاد نمی گیرید، آشنا شوید.
1. لازم نیست برای موفقیت کامل باشید
نیک پتری نویسنده business2community در این مورد می نویسد:
"بیشتر مطالعات موردی در مورد کارآفرینی به گونه ای هستند که یک مدیرعامل
سوپراستار ایده بسیار جالب و بکری به ذهنش خطور می کند، یک تیم ضربتی با
تجربه عالی و دقیقا در زمینه کاری درست گرد آوری می کند، کالای بی نقصی می
سازد و راهی بازار می کند تا مشکلی را برطرف کند و بر بازارش تسلط می یابد."
می توان گفت این سناریو بسیار نادر است. استارت آپ ها دارای کاستی هایی هستند. البته واقعاً چیز خوبی است. به
این معنی که ما اشتباه می کنیم، از آنها درس می گیریم و رشد می کنیم و
دفعه بعدی قادر خواهیم بود هر چیزی را بهتر انجام دهیم چرا که ما از تجربه
قبلی خود درس گرفته ایم. این فرایند ما را قویتر و سازگارتر می سازد.
گذشته
از این زمانی که رقبای شما بر ایجاد محصولی تمام عیار متمرکز می شوند شما
پیشرو هستید چرا که از قبل محصول تان در بازار است این یعنی که پول در میاورید تا با تمام تلاش خود کسب و کار خود را به خوبی پیش ببرید.
2. چگونه با دیگران در زمینه های کاری دیگر کار کنید
به
روزهای تحصیلی خود فکر کنید. چند بار با دانشجویان دیگر رشته ها تعامل
داشته اید؟ جز اینکه در یک گروه اجتماعی مشابه بوده اید. خیلی ندیده اید
که دانشجویان رشته ریاضی با دانشجویان رشته تاریخ وقت بگذارنند.
اگرچه ممکن است این حالت در دانشگاه مورد قبول باشد اما در دنیای کسب و کار رایج نیست. برای یک استارتاپ شما باید با افراد مختلفی که دارای مهارت های متنوع هستند، کار کنید. چه طراحان UX،
تولید کنندگان محصول، مدیران رسانه های اجتماعی یا حسابدار، باید یاد
بگیرید که چگونه با این افراد در سطوح مختلف کار کنید تا هر کسی نقش
دیگران را درک کند.
به
همین دلیل است که اکثر کار آفرینان موفق به یادگیری مداوم معروف هستند.
لازم نیست متخصص باشید. حداقل شما و کسی که متخصص است می بایست قادر باشید
با یکدیگر صحبت کنید تا بتوانید کسب و کارموفقی داشته باشید.
3. هم بنیانگذار درستی را انتخاب کنید
یک
واقعیت درمورد کارآفرین جسور و بی تجربه وجود دارد، شما سوپرمن نیستید و
حتی اگر معتقد باشید که هستید بدانید که حتی سوپرمن ها نیز گهگاهی به سوپر
من دیگری احتیاج دارند.
به عبارت دیگر براحتی نمی توانید خودتان همه چیز را راه بیاندازید.
به این دلیل، ضروری است که شما یک هم بنیانگذار انتخاب کنید. و چون
میخواهید زمان زیادی با این فرد بگذرانید باید مطمئن شوید که کاملا با
یکدیگر تفاهم دارید و مناسب کسب و کار شماست.
به دنبال شریکی باشید که مهارت ها و شخصیت های شما را تکمیل کند و با تجربه باشد. و مهمتر اینکه کسی را بیابید که از کنار او بودن، لذت ببرید.
4. توانایی های ذاتی رهبری را ارتقا دهید
مارتی زولینگ در نشریه فوربزمی نویسد " اکثر کارآفرینان احساس می کنند استعداد رهبری ذاتی دارند اما در تقلای پرورش این توانایی ها و سنجش اثر بخشی خود هستند" و بدتر ازآن این توانایی ها را به ندرت می توان در کلاسی آموخت.
با این حال می توانید این مهارت ها را خود از طریق پیروی گام های زیر بیاموزید:
· با راستگو بودن و خود آگاهی، قابل اعتماد باشید.
· با یک چشم انداز شروع به کار کنید آن را با دیگران در میان بگذارید و اجرایش کنید.
· مهارت های تفکر بحرانی را تمرین کنید.
· تیم مناسب تشکیل دهید و آن را ارتقا دهید.
· با گرفتن بازخورد از مشتریانتان، به کسب و کار خود از دید مشتریانتان بنگرید.
· مطمئن شوید که همه هدایت می شوند.
· رهبری را با قدم زدن و فکر کردن در دفتر کار تمرین کنید.
· برای راه حل ها زمان بگذارید.
· احساسات خود را کنترل کنید.
5. چگونه در محیط تحت فشار زندگی کنید
کیم
کوپ هم بنیانگذار شرکت زینپاک می گوید " در دانشگاه احساسات وهیجاناتی که
به همراه استرس بروز می باید به آزمون ها و تکالیف درسی مرتبط است. شما
استرس دارید، امتحان می دهید و بعد از آن آزاد هستید تا نفس راحتی بکشید و
احساس راحتی کنید."
" کار آفرینی با این حقیقت همراه است که هیچ آمد و رفتی برای احساس راحتی وجود ندارد. در عوض یاد می گیرید که چگونه با استرس
زندگی کنید، آن را می پذیرید و تایید می کنید، و یاد می گیرید چگونه
روزانه با آن کنار بیاید. آموختن زندگی با استرس و فشار چیزی نیست که
بتواند کسی به شما بیاموزد بلکه چالشی است که باید خود با آن روبرو شده و
برآن غلبه کنید"
البته
گفتن اینکه با استرس زندگی کنید خیلی آسان است. ولی شما می توانید کارهای
کوچکی انجام دهید که به یک فرد با استرس کمتر تبدیل شوید؛ مانند انجام یک
کار در یک زمان، فعال بودن فیزیکی، سازمان یافته و منظم بودن، قرار دادن فعالیت های کمتر در برنامه خود، به تفریح رفتن و استراحت مناسب داشتن.
اکثر مواقع این درسها را
در دانشگاه یاد نخواهید گرفت اما دلیل نمی شود تا این تمرین ها در زندگی
خود به کار نبندید. امروزه تقریبا هر چیزی که شما نیاز دارید تا بدانید
چگونه یک کسب و کار را راه اندازی کنید، را می توانید از طریق اینترنت
بخوانید و یاد بگیرید. از فرصت بزرگ؛ اینترنت، بهترین استفاده را ببرید چه
می خواهید به دانشگاه و تحصیل در رشته کسب و کار بروید چه نروید.