واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

توضیح انواع تفکر به نظر استاد ملکیان

ضرورت پرداختن به «تفکر نقادانه» در نگاه دکتر مصطفی ملکیان (از وبلاگ malakeyan.blogfa.com)


جمع آوری توسط : فریدون کدخدایی


جنگل اندیشه‌ها را هرس کنیم
در بحث از تفکر نقادانه نخست بهتر است بدانیم که تفکر نقادانه یا تفکر نقدی یا سنجش گرانه اندیشی به کدام یک از حوزه‌های معرفتی در علوم انسانی ربط پیدا می‌کند. آنچه ما از آن به عنوان دیسیپلین (discipline) تعبیر می‌کنیم با تمام رشته‌هایی سروکار داریم که به سه دسته بزرگ «علمی»، «فنی» و «هنری» تقسیم می‌شوند. در برخی از این دیسیپلین‌ها نخستین کار این است که جهان هستی را به وسیع‌ترین معنی کلمه بشناسیم و بدانیم در آن چه می‌گذرد؟ اما در برخی دیگر چنین هدفی دنبال نمی‌شود و در آن‌ها هدف این است که در جهان هستی دگرگونی ایجاد کنیم.

ما در رشته‌های علمی، جهان را می‌شناسیم فقط برای این‌که شناخته باشیم اما در رشته‌های فنی و هنری جهان را می‌شناسیم برای این‌که راه دگرگون کردن آن را به دست
آوریم.
از طرفی در رشته‌های فنی و هنری هدف از دگرگون کردن جهان متفاوت است؛ به این معنا که در رشته‌های فنی می‌خواهیم جهان را برای پدیدآوردن وسایلی که ما را به اهدافمان می‌رسانند، دگرگون کنیم؛ و در رشته‌های هنری می‌خواهیم به زیبایی جهان بیفزاییم، یا به تعبیر بدبینانه، از زشتی جهان بکاهیم اما در نهایت، هم رشته‌های فنی، و هم رشته‌های هنری، جهان را دگرگون می‌کنند.

«دگرگون کردن» مفهومی است که با مفهوم «عمل» یک مصداق دارند؛ دگرگون کردن یعنی دست به عمل زدن و دست به عمل زدن یعنی دگرگون کردن. محال است عملی دگرگون‌کننده نباشد و محال است دگرگون کردنی از طریق عمل نباشد. بنابراین علوم فنی و هنری در واقع علومی هستند که غایت‌شان «عمل» است. اما علوم نظری که دسته نخست بودند، علومی هستند که غایت‌شان عمل نیست بلکه «صرف نظر» است.



ابزاری سودمند در حل مسائل یا رفع مشکلات

بر اساس قراردادی فرضی، هر سؤالی در رشته‌های علمی «مسأله ای» است که نیاز به «راه‌حل» دارد، و هر سؤالی در رشته‌های فنی و هنری، «مشکلی» است که «راه رفع» دارد؛ بنابراین در مجموعه دیسیپلین‌های بشری، ما به دنبال حل مسائل هستیم یا به دنبال رفع مشکلات. نخستین نکته‌ای که درباره «تفکر نقدی» باید گفت این است که در هر دو جا، یعنی هم در رشته‌های علمی و هم در رشته‌های فنی و هنری سودمند است. به عبارتی می‌توان گفت تفکر نقدی ابزاری است که اگر من عالم باشم یا ناقد علم، اهل فن باشم یا ناقد فن، هنرمند باشم یا ناقد هنر، در هر سه حال این ابزار برای من نه تنها سودمند است بلکه ضرورت دارد؛ در حدی که بدون آن، من نه عالم بزرگی خواهم بود، نه اهل فن بزرگی و نه هنرمند بزرگی!

انواع تفکر

نکته دوم این است که با توجه به این‌که ادبیات تفکر نقدی در کشور ما سابقه بسیار اندکی دارد، گاهی دیده شده که برخی به گونه‌ای صحبت می‌کنند که در گمان آنان تفکر یا صفت نقدی یک صفت ارزش داورانه برای تفکر است؛ و مانند این است که بگوییم تفکر نقدی یعنی تفکر خوب و اگر تفکری نقدی نباشد، تفکر خوبی نیست! حتی در متون برخی از نویسندگان ما دیده شده است که درباره کسی که تفکر نقدی دارد می‌گویند خوب تفکر می‌کند و استاد فن تفکر است! در این شرایط طبیعی است که اگر کسی تفکر نقدی نداشته باشد یعنی از تفکری ضعیف و بد برخوردار است و چنین تعبیری کاملاً نادرست است. تفکر انواعی دارد و یکی از انواع آن «تفکر نقدی» است. ما در واقع شش نوع تفکر می‌توانیم داشته باشیم که یکی از آن‌ها یا با تعبیری که توضیح خواهیم داد، حداکثر دو نوع از آن‌ها تفکر نقدی هستند.

تفکر تحقیقی
نخستین نوع تفکر که بشر از آن برخوردار است تفکر تحقیقی است؛ تفکر تحقیقی تفکری است که در حوزه تحقیق به کار می‌رود و تحقیق تنها در جایی درست استعمال می‌شود که راه حل مسأله یا راه رفع مشکلی را به هیچ وجه نمی‌دانیم؛ و تحقیق ما با ندانستن صرف آغاز می‌شود.

تفکر تحقیقی درباره تفکر کسی معنا پیدا می‌کند که فرایند تحقیق را آغاز کرده و این تعبیر متفاوت است از کسی که آگاهی دارد که راه حل مسأله یا راه رفع مشکلی را نمی‌داند و درصدد برآمده تا آن را بیابد.

تفکر استدلالی
تفکر نوع دوم، تفکر استدلالی است که در آن راه حل مسأله و رفع مشکل را می‌دانیم، اما مخاطب ما آن را قبول ندارد! در این شرایط برای مخاطب با‌استدلال نشان می‌دهیم که راه حل مسأله یا راه رفع مشکل همان است که ما می‌گوییم. به عبارتی استدلال برای نشان دادن این است که پاسخ ما به آن سؤالی که مطرح شد درست است.

تفکر نقادانه
تفکر نوع سوم تفکر نقادانه یا نقدی یا سنجش گرانه اندیشی
(critical thinking) است که در آن یک گام جلوتر می‌رویم. در این نوع تفکر، راه رفع مسأله یا راه حل مشکلی عرضه شده است، با استدلال نیز نشان داده‌ایم که آن راه به‌طور حتم جواب سؤال است، اما مخاطب ما در استدلال، یا در یکی از مقدمات استدلال، یا در یکی از گام‌های استدلال، یا در یکی از پیش فرض‌های آن، مناقشه به پا می‌کند؛ که در این شرایط، مناقشه‌گر(مخاطب) ما را نقد می‌کند و در مقام نقد، تفکر نقادانه خویش را به کار می‌گیرد. در این تفکر نقادانه، ما باید یک سلسله بایدها و نباید‌های روشی را
رعایت کنیم.

تفکر مدافعانه
درست عکس تفکر نقادانه، تفکر مدافعانه است. زمانی که مخاطب تفکر ما را نقد کرد ما نیز باید دفاع کنیم و بگوییم آن گامی که تو در آن تشکیک داشتی، تشکیک تو قابل رفع است؛ آن مقدمه‌ای که در آن مناقشه می‌کردی، مناقشه تو قابل جواب گفتن است؛ آن پیش فرضی را که تو قبول نداشتی اکنون به تو می‌قبولانم. در نتیجه از رأی خود دفاع می‌کنیم و تفکری داریم که جنبه دفاعی دارد.

تفکر مذاکره‌ای
نوع پنجم تفکر، نوعی است که تنها در علوم عملی معنا دارد؛ یعنی در رشته‌های فنی یا هنری و به ویژه فنی؛ و آن تفکر مذاکره‌ای است که ما چگونه بتوانیم با یکدیگر مذاکره (negotiation) داشته باشیم. در علوم نظری «مذاکره کردن» به معنای «کوتاه آمدن» معنایی ندارد.
به تعبیر دیگر، مذاکره برای زمانی است که من جواب سؤال را دارم، تو هم جواب سؤال را داری، اما جواب سؤال تو، من را متقاعد نمی‌کند و جواب سؤال من هم تو را متقاعد نمی‌کند؛ پس هیچ کدام دیگری را نمی‌توانیم از میدان بیرون کنیم؛ ولی به هر حال در مقام عمل باید کاری کرد؛ در نتیجه حد وسط را در نظر می‌گیریم و مثلاً می‌گوییم که تا حدی من دست از دعاوی خود بر می‌دارم؛ تا حدی هم تو، و با این روش گامی رو به جلو برداشته می‌شود. این روشی است که در عالم سیاست، تعلیم و تربیت و... بسیار کاربرد پیدا می‌کند. در سبک مذاکره تعیین شده است که تفکر ناظر به مذاکره چه نوع تفکری است، چگونه باید صلاح اندیشی کرده و با رقبای خود مصالحه کنیم.

تفکر خلاقانه
تفکر خلاقانه یا ابداع گرانه نیز نوع ششم تفکر است که در آن گویا ما تشبه به خدا پیدا می‌کنیم و با تفکر خود چیزی را ابداع می‌کنیم. تفاوت تفکر ابداع گرانه با پنج نوع تفکر قبلی در این است که در این‌که آن پنج نوع تفکر، روش‌های شناخته شده و مورد تحقیق واقع شده، دارند هیچ شکی نیست؛ اما آیا می‌توان برای تفکر خلاقانه هم روش‌هایی را پیشنهاد کرد که اگر ما به آن‌ها التزام بورزیم و آن‌ها را گام به گام طی کنیم، خلاقیت پیدا کنیم؟
در اینجا دیگر محل اجمال نیست! اکثراً گفته شده است که تفکر خلاقانه، تفکر خودآگاهانه‌ای نیست که در آن بتوان به پژوهشگران، دانشجویان و مردم گفت که اگر شما این گام‌ها را طی کنید ذهنتان خلاق می‌شود و می‌توانید نوآوری کنید. اگرچه کسانی امروزه در روانشناسی ابداع و خلاقیت گفته‌اند که ما کم کم می‌توانیم روش‌هایی را پیشنهاد کنیم که این روش‌ها اگر هم شرط کافی نباشند حداقل شرط لازم باشند برای این‌که ذهن‌های ما ذهن‌های خلاقی شود.



نقد مهم‌تر از دفاع

در این میان دیدیم که تفکر نقادانه، تفکر نوع سوم بود؛ اما امروزه برخی علاوه بر تفکر نقادانه، تفکر نوع چهارم را که مدافعانه بود نیز تفکر نقادانه می‌نامند. پیش‌تر گفته شد که ما شش نوع تفکر داریم که تفکر نقادانه یکی از این شش نوع است یا به احتمالی دو نوع از این شش نوع را در بر دارد. بنابراین در تفکر نقادانه ما یک نوع تفکر داریم و نه دو نوع خوب و بد؛ تفکر نقادانه تنها نوع تفکر را روشن می‌کند که این نوع تفکر هم مانند سایر تفکرها ضعیف و قوی دارد. هر موقع کسی را نقد می‌کنیم یا از رأی خود دفاع می‌کنیم، باید روش‌های توصیه شده از سوی صاحبنظران تفکر نقادانه را رعایت کنیم. حال در این قسمت البته که نقد مهم‌تر از دفاع است. به ویژه اگر توجه کنیم به کسانی که دم از تفکر نقادانه زده‌اند می‌بینیم که همیشه گفته‌اند که نخستین اصل تفکر نقادانه این است که تو با روش تفکر نقادانه اول از همه افکار خودت را نقد کنی و سپس افکار دیگران را. اگر این را در نظر بگیریم که من دائماً جلاد فکر خودم شوم و بخواهم از ورای ذره‌بین به خودم نگاه کنم و نقاط ضعف افکار خودم را ببینم، می‌بینیم که یک نقد به مراتب از دفاع هم مهم‌تر است و شاید برای همین هم باشد که گروهی دفاع و نقد را در هم ادغام کرده‌اند و نام آن را تفکر نقادانه گذاشته اند؛ چرا که اهمیت بیشتری دارد.



منشأ تفکر نقادانه

نکته دیگر این است که منشأ تفکر نقادانه یک حکم اخلاقی است ولی جایگاه آن خاص است. یعنی آنچه که نطفه ضرورت تفکر نقادانه را منعقد می‌کند یک حکم اخلاقی است؛ و آن به شاخه‌ای از اخلاق مربوط می‌شود که به آن «اخلاق باور» می‌گوییم. در اخلاق باور به ما گفته می‌شود که تو باید میزان دلبستگی و پایبندی خود را به یک عقیده، با میزان قوت ادله و شواهدی که آن عقیده را تأیید می‌کنند، متناسب کنی.
هرچه قرائن و شواهدی که یک عقیده را تأیید می‌کنند بیشتر و قوی‌تر شدند، میزان دلبستگی و پایبندی تو هم به آن عقیده باید بیشتر شود؛ و هرچه قرائن و شواهدی که به سود یک قضیه وجود دارند ضعیف‌تر بودند، میزان دلبستگی و پایبندی تو هم نسبت به آن عقیده باید ضعیف‌تر شود؛ و این اصل اخلاق باور است.
حال باید دید که آیا شواهد موجود به‌طور یقین در صدق و صحت یک عقیده شهادت می‌دهند یا خیر؟ آیا واقعاً این گزاره را تأیید می‌کنند یا خیر؟ و اینجاست که به تفکر نقدی روی می‌آوریم؛ بنابراین تفکر نقدی داشتن، علاوه بر این‌که ما را در جهت معرفت پیش می‌برد، به ادای وظیفه اخلاقی مان نیز هدایت می‌کند. ما باید این نکته اخلاق باور را رعایت کنیم که اخلاق باور به نفس باور کاری ندارد؛ به این‌که چه مقدار ادله به سود این باور وجود دارند یا ندارند، کار دارد و از ما می‌خواهد که میزان دلبستگی و پایبندی خود را با آن متناسب کنیم. از آن جایی که ما می‌خواهیم در حوزه تفکر، فرهنگ، علم و... اخلاقی رفتار کنیم، نیاز داریم که در حل تفکر نقادانه ماهر باشیم و به علاوه، این مهارت را در مقام عمل اعمال کنیم؛ نه این‌که تنها قواعد آن را حفظ باشیم ولی هیچ گاه آن‌ها را به مرحله اجرا نگذاریم. در نتیجه از «اخلاق باور»، نیاز ما به دانستن و به کار بستن تفکر نقادانه منبعث می‌شود.



جایگاه تفکر نقادانه در میان علوم

اما حال تفکر نقادانه چه علمی است و کجای علوم قرار می‌گیرد؟ اینجاست که از منظری می‌توان گفت تفکر نقادانه، ملتقای «منطق غیر صوری» و «معرفت شناسی» است؛ جایی که این دو التقا و ملاقات یا به تعبیری همپوشی پیدا می‌کنند. به عبارت دیگر هر مبحثی در کتاب‌های تفکر نقدی از یک جنبه مبحثی معرفت شناسانه است و از یک جنبه مبحثی است مربوط به منطق مادی(غیر صوری). بنابراین می‌توانیم بگوییم تفکر نقادانه، زیرشاخه منطق غیر صوری است و معرفت شناسی.
اما به لحاظ دیگر می‌توان گفت که تفکر نقدی در واقع شاخه‌ای از روش‌شناسی است که خود روش شناسی هم شاخه‌ای از معرفت شناسی است.



پیش فرض‌های تفکر نقدی

نکته دیگر این است که تفکر نقدی و هر کسی که به این نوع از تفکر روی می‌آورد یک سلسله پیش فرض‌ها دارد که حتی اگر یکی از این پیش فرض‌ها نباشد ضرورتی ندارد که شما به تفکر نقدی روی آورید.

نخستین پیش فرض این است که عموماً آرایی که به هر کدام از ما و در طول عمرمان عرضه می‌شوند و از ما خواسته می‌شود که به این آرا اعتقاد آوریم نه واضح الصدق هستند و نه واضح الکذب؛ از این رو برای فهم صدق یا کذب آن‌ها کندوکاو لازم است و اگر این پیش فرض نبود ضرورتی هم وجود نداشت که ما تفکر نقادانه داشته باشیم.

پیش فرض دوم شامل این نکته می‌شود که صدق و کذب بسیاری از گزاره‌هایی را که به ذهن ما عرضه می‌شوند و از ما انتظار می‌رود آن‌ها را بپذیریم، تشخیص دهیم. چرا که این تشخیص در زندگی ما فرق اساسی ایجاد می‌کند و نمی‌توانیم نسبت به صادق یا کاذب بودن آن‌ها بی‌اهمیت باشیم.

پیش فرض سوم این است که من نوعی نمی‌توانم به صرف این‌که گوینده یک نظر، آن را صدق یا کذب معرفی کند اعتماد کنم. چون ارتباط بین قول و ویژگی‌های شخصیتی و منشی قائل، منقطع است پس من راهی ندارم در این‌که صدق و کذب را بفهمم و نمی‌توانم به قائلان این قول توسل بجویم؛ حال چه قائلان این قول تمام مردم روی کره زمین باشند و چه یک نفر باشد.

در پیش فرض چهارم مطرح می‌شود که با وجود تمام این تفاسیر، من هم مانند هر انسانی اجمالاً نیروی تشخیص صدق و کذب دارم؛ چرا که در غیر این صورت گفته می‌شد ما نه تنها نمی‌توانیم بفهمیم که گوینده صدق و کذب سخن چه کسی بوده است، خودمان نیز نیروی تشخیص صدق و کذب را نداریم. بنابراین زمانی تفکر نقدی پا می‌گیرد که معتقد باشم من هم می‌توانم کمابیش درباره صدق سخن گوینده تحقیق کنم و صدق سخن یا کذب سخن او را نشان دهم.

و فرض آخر هم این است که زمانی به تفکر نقدی دست می‌زنم که خود احساس کنم اکنون به صدق و کذب مسأله‌ای که تو عرضه کرده‌ای نیاز دارم. (گویند که در سقسین/ شخصی دو کمان دارد/ زان هردو یکی گم شد/ ما را چه زیان دارد؟) این فرضی است که ما از آن تحت عنوان حکمت «به من چه» یاد می‌کنیم. باید حواسمان باشد که شبه مسأله‌ها را مسأله نگیریم و به سراغ واقعیت‌هایی که به ما ربط پیدا نمی‌کند، نرویم.

همه روزه ما در معرض بمباران اطلاعات قرار می‌گیریم و اگر بخواهیم زیر آوار این اطلاعات دفن نشویم چاره‌ای جز این نیست که جنگل اندیشه‌ها را هرس کنیم. چرا که اگر نتوانیم در این جنگل، اندیشه سالم را غرس کنیم و بنشانیم، حداقل باید بتوانیم اندیشه‌های کاذب را قطع کنیم. درباره هر نکته‌ای حداقل 150 رأی وجود دارد و ما نمی‌دانیم کدامیک از این رأی‌ها صادق است و کدام کاذب یا کاذب‌تر است.

روح ما زیر این همه آوار اطلاعاتی که راه پس و پیش خود را در آن نمی‌شناسیم می‌میرد. تفکر نقدی حداقل می‌آید و جنگل اندیشه‌هایی را که بر ما عرضه می‌شود و ذهن ما را به یک نوع سرگردانی می‌کشاند، هرس می‌کند.


جمع آوری توسط : فریدون کدخدایی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد