عصرایران؛ دکتر محمود سریع القلم ( استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی و پژوهشگر توسعه) - چاپلوسی
در ذاتِ بشر است؟ بررسی جوامعی مانند کرۀ جنوبی، دانمارک، سنگاپور و سوئیس
شکی به جای نمیگذارد که انسان ها چاپلوسی را می آموزند.
شاید چاپلوسی با دروغ، حیله گری، اغراق، ترس و عصبانیت فرقی نداشته باشد زیرا که عموم این ویژگیهای منفی را انسانها در ساختارهایی که زندگی میکنند، میآموزند، به آن عادت میکنند، در ناخودآگاهشان به طور خودکار وارد مینمایند و سپس به نسلهای بعدی منتقل میکنند.
از این رو، اگر بخواهیم ساختار چاپلوسی را واکاوی کنیم ضرورتاً باید
محیطی را مطالعه کنیم که انسانها در آن پرورش یافته و این عادت را درونی
میکنند. تعریفِ استاندارد چاپلوسی (Sycophancy)، بزرگ نشان دادن، خاص
معرفی کردن و موفق جلوه دادن یک مقام دولتی یا معروف برای کسبِ امتیاز است.
هرچند امتیاز میتواند شامل موارد مختلفی باشد ولی انتهای
چاپلوسی، دسترسی به پول و امکانات مادی است. اگر هدفِ اولیه چاپلوسی را به
قدرت رسیدن وسِمَت پیدا کردن تلقی کنیم، خودِ سِمت و مقام نیز به پول،
امکانات و تسهیلات منتهی میشوند. به نظر میرسد چاپلوسی را میتوان در دو
علتِ زیر واکاوی کرد:
تقریباً عموم کشورهای جهانِ سوم دارای اقتصاد دولتی هستند. به این معنا
که فرصتهای ثروتمند شدن، سرمایهگذاری، دسترسی به امکانات و تضمین معاش در
زندگی با نوعی ارتباط با دستگاه دولتی آمیخته است.
اگر شهروندی در
نروژ، آلمان، ژاپن و کره جنوبی، که کشورهای توسعه یافته قلمداد میشوند،
بخواهد ثروتمند شده یا از امکانات مالی و تضمین معاش بهرهمند شود، ضروری
است که خود به تاسیس و مدیریت یک بنگاه اقتصادی مبادرت ورزد. دولت و حاکمیت
در این کشورها، قانونگذار و مجری قانون و ناظر بر مقررات هستند و ثروت
توزیع نمیکنند.
اما در نیجریه، اردن یا بولیوی، ثروت و امکاناتِ کشور
در اختیار دستگاه دولتی است. اقتصادِ دولتی و گسترۀ وسیع امکانات دولتی در
ذات خود، چاپلوسی را پرورش میدهند.
اتفاقاً دولتهای جهان سوم به
خوبی متوجه شده اند که آبراهام مازلو سخن دقیقی میگوید که اولین و
فوریترین نیاز انسانها به پول، اشتغال، مسکن و غذا است. اگر دولتی این
نیازهای اولیه را به دست گیرد و کنترل و شدت و ضعف تامین این نیازها در
اختیار دستگاههای دولتی باشد به راحتی میتواند جامعه را تحت قیمومیت خود
در آورد.
این ساختار اقتصادی به عنوان مثال در کوبا، تفاوتهای
کهکشانی با ژاپن دارد که هزاران کارآفرین فکر میکنند، نوآوری میکنند و در
بنگاههای خود، دهها هزار نفر را به موجب مهارت و تخصص استخدام میکنند
به طوری که 92 درصد مردم ژاپن برای بخش خصوصی کار میکنند.
این در حالی
است که معاش و زندگی اقتصادی 77 درصد مردم کوبا در بخش دولتی است. کرۀ
جنوبی هماکنون یکی از رقابتیترین، حرفهایترین و تخصصیترین کشورها در
جهان محسوب میشود. بی دلیل نیست که 90 درصد مردم آن برای بخش خصوصی کار
میکنند.
در آلمان و آمریکا نیز حدود 87 درصد مردم در استخدامِ بخش
خصوصی هستند. البته این تحلیل به آن معنا نیست که در سوئیس، آلمان یا کرۀ
جنوبی، چاپلوسی تعطیل است بلکه فرهنگ و رفتارِ مسلط نیست (Mainstream) و
درصدِ قابل توجهی از مردم میآموزند و در ناخودآگاه آنها ثبت میشود که
معیشت و امکانات در زندگی، نتیجۀ کار، زحمت و رقابتِ فکری است.
سرنوشتِ
ملتها با فرهنگ، خُلقیات و اندیشههای اکثریت آنها شکل میگیرد. در همه
کشورها، متقلب، حیلهگر، فاسد، چاپلوس، دروغگو، قانون شکن، ناجوانمرد و بی
پِرنسیپ وجود دارد اما سوال این است که آیا این گروه 80 درصد جامعه است یا
10 درصد جامعه؟ طبعاً با 80 درصد حیلهگر نمیتوان جامعه ای سالم بنا کرد.
ب: فرصتهای شهرت و کسب اعتبار
اگر فرصت شهرت و اعتباریابی در هنر، علم، نویسندگی، ادبیات و هر نوع
فعالیتِ اجتماعی و مدنی با نظارت، امکانیابی و منابع مالی انحصاری نهادهای
دولتی آمیخته شده باشد خود به خود در ذات خود درجهای از تمجیدهای
بیپایه، استفاده از واژگان اغراق آمیز و چاپلوسی را به همراه خواهد داشت.
موقعیتِ
ملی و جهانیِ فیلسوف آلمانی یورگن هابرماس، ارتباطی به دولت آلمان ندارد.
موقعیت بازیگر سینما آنتونی هاپکینز، ارتباطی به دولت انگلستان یا آمریکا
ندارد. موقعیت رمان نویس ژاپنیها روکی موراکامی، ارتباطی به دولت ژاپن
ندارد. توماس فریدمن اعتبار روزنامه نگاری خود را از دولت آمریکا اخذ نکرده
است. دولت انگلستان در شوکتِ تاریخی آلفرد هیچکاک نقشی ایفا نکرد.
اگر
در ناخودآگاه جامعۀ هنرمندان، نویسندگان، دانشگاهیها و حرفهایهای دیگر
رسوب کرده باشد که راهِ دستیابی به پول و شهرت از طریق ارتباطات دولتی است،
خود به خود توجیههای اغراقآمیز، موفق خطاب کردن مدیران ناکارآمدِ دولتی،
نادیده گرفتن Fact ها، تحریفِ آمار، طرح ارادتهای غیر واقعی و تایید
بیپایۀ مدیران دولتی، به فرهنگ عمومی تبدیل میشود. افراد میآموزند که
پلههای ترقی را با استفاده از واژگان پر طمطراق و تعظیم و قیام در برابر
مدیران، میتوان راحت و بی هزینه طی نمود.
در کشورهای جهان سوم که
نهادِ دولت بر هر نوع ارتقایی تسلط و نظارت دارد، این فرهنگ به تدریج عمومی
شده و شهروندان با محافظه کاری و لطیفه گویی از آن عبور میکنند. در
دستگاهها و وزارتخانههایی که منابع مالی قابل توجه و ارزهای خارجی در
اختیار دارند، صنعتِ چاپلوسی پیشرفتهتر شده و غلظتِ فریب و میزانِ تمجید
پیچیده تر میشوند. متملق مثلاً مدیر را در خواب میبیند یا موفقیتهایی را
به او نسبت میدهد که اصلاً وجود خارجی ندارند. بعد از مدتی، متملق و
دریافت کنندۀ تملق هر دو در توهم زندگی میکنند.
این در حالی است که
خانم مِرکل با مدیریتی آرام و محاسبه شدهای در شرایط بحرانی اعم از سیاسی
و اقتصادی اروپا، در معرض چنین تملقاتی قرار نگرفته است. مردم آلمان بر
اساس وظایف قانونی، خانم مرکل را ارزیابی میکنند و معمولاً در جامعه ای
مانند آلمان، متملق طرد میشود.
چند نکته:
چاپلوسی محصول ساختارهای ناکارآمد و متمرکز است. به میزانی که در یک
جامعه، امکانات، منابع و فرصتها متمرکز و نزد دولت باشند، به همان میزان
میتوان انتظار داشت چاپلوسی در فرهنگ، عمومی گردد.
تمرکز در ذات
خود، بی عدالتی میآورد؛ چه این تمرکز نزد دولت باشد چه تمرکزِ ثروت نزد یک
درصدِ جامعه. از این رو برای اندازه گیری پیچیدگی و غلظتِ چاپلوسی، فهمِ
ساختارِ اقتصادی یک جامعه، قدمِ اولِ شناخت است.
متملق به یک امیدی
تملق میکند: یا میخواهد به سمت و مقام و قدرت برسد یا در نهایت به پول و
امکانات و ثروت و منابع ارزی و حقِ ماموریت. در هر دو صورت، چاپلوس
میخواهد نیازهای خود را برآورد کرده و احیاناً به امکانات و قدرت بیشتر،
طمع دارد.
در عین حال، در کشورهای جهانِ سوم که تمرکز ثروت و قدرت
وجود دارد، یک اتفاقِ تعیین کنندۀ دیگری نیز شکل میگیرد: ظهورِ یک اکثریتِ
ضعیف با اعتماد به نفس بسیار پایین. چاپلوس در عین اینکه طمع دارد و محتاج
است از مناعت طبع و شخصیت والا برخوردار نیست. حاضر است به هر رفتاری تن
دهد، تا سمت خود را حفظ کند و به رقمهای بالاتری برسد. چاپلوس آگاهانه
دروغ میگوید و حیله به کار میبرد. چاپلوس و دریافت کنندۀ چاپلوسی، هردو
محصولِ یک ساختار معیوبِ اقتصادی و فرهنگی هستند.
یک نظامِ اقتصادی
سالم، شهروندانِ سالم به ارمغان خواهد آورد. اقتصادِ سالم، ثبات سیاسی نیز
به همراه میآورد. عدالت اجتماعی نیز در سایه اقتصادی سالم به دست میآید.
مادامی که کشورهای جهان سوم، پارادایم حکمرانی خود را بر تمرکز ثروت، قدرت و
رانت بنا کرده باشند نه تنها نمیتوان در انتظارِ شهروندانِ مدنی نشست،
بلکه اهدافی مانند آزادی فکری و دموکراسی نیز رویایی بیش نخواهند بود.
کارِ
لازم فرهنگی در جهان سوم این است که تملق و فرصت طلبی در فرهنگ عمومی
مذموم شناخته شوند. اما کلیدِ تقابل با چاپلوسی، سالم سازی ساختار اقتصادی
از یک طرف و اعتباریابی اشخاص از طریق زحماتِ خود آنها از طرف دیگر است.
ایلان ماسک روز یکشنبه در توییتی اعلام کرد که حتی کسانی که مدرک دانشگاهی ندارند، میتوانند برای کار به تسلا بیپوندند.
ایلان ماسک، بنیان گذار تسلا
به گزارش آیتیمن، ایلان ماسک، بنیانگذار تسلا در توییتر، از متخصصان هوش مصنوعی برای پیوستن به تیم این شرکت دعوت کرد.
وی نوشت: به تیم هوش مصنوعی تسلا بپیوندید. این تیم مستقیما به من گزارش میدهند و ما تقریبا هر روز از طریق جلسه حضوری، ایمیل و پیامک در ارتباط خواهیم بود.
اما از آن مهمتر اینکه برای کار کردن در واحد هوش مصنوعی تسلا، هیچ مدرک تحصیلی خاصی الزامی نیست.
رییس شرکت تسلا روز دوم فوریه در توییت خود نوشت: مدرک دکترا اصلا لازم نیست. من اهمیت نمیدهم حتمی اگر از دبیرستان فارغ التحصیل نشده باشید.
به جای دارندگان مدرک تحصیلی، ماسک به دنبال کسانی با درک عمیق از هوش مصنوعی میگردد. او نوشته است: اگرچه سوابق تحصیلی مهم نیست؛ تمامی کاندیداها باید در آزمونهای سخت کدنویسی موفق شوند.
ماسک پیش از این نیز نظر خود را مبنی بر بیاهمیت بودن مدارک تحصیلی ابراز کرده بود.
وی در سال 2014 در گفتوگویی با نشریه خودرویی آلمانی Auto Bild درباره ترجیحات و اولویتهایش در استخدام افراد گفته بود: اصلا نیازی نیست که کسی دانشنامه یا حتی دیپلم دبیرستان داشته باشد. اگر کسی از یک دانشگاه بزرگ فارغ التحصیل شده باشد، ممکن است نشان دهنده این باشد که ظرفیت کارهای بزرگ را دارد؛ اما ضرورتا اینگونه نیست. افرادی مانند بیل گیتس یا لری الیسون و استیو جابز از کالج فارغ التحصیل نشدهاند؛ اما اگر بتوانید آنها را استخدام کنید، فرصتی عالی خواهد بود.
ماسک در آن مصاحبه گفته بود که به دنبال شواهدی از تواناییهای استثنایی میگردد و اگر به نمونهای از دستاوردهای فوقالعاده بربخورد، میتواند امیدوار باشد که این دستاوردها در آینده نیز ادامه بیابد.
تسلا به استعدادهای هوش مصنوعی برای پیشبرد اهدافش در زمینه خودروهای خودران نیاز دارد. خودروهای تولیدی این شرکت دارای سختافزار لازم برای ارایه امکانات خودرانی در آینده هستند. اما این سختافزارها به نرمافزارهای متنوعی نیاز دارند که هدف خودران شدن کامل را تامین کنند.
ماسک اعلام کرده که استخدام شدگان برای تیم هوش مصنوعی تسلا، در دفاتر این شرکت در سانفرانسیسکو یا آستین تکزاس مستقر خواهند شد؛ اما امکان حضور در هر یک از گیگافکتوریهای تسلا نیز فراهم است.
گیگافکتوری، به کارخانههایی گفته میشود که در آن موتورهای الکتریکی و باتریهای خودرو تسلا ساخته میشود. هم اکنون تسلا در اسپارکس نوادا، بوفالو نیویورک و شانگهای چین دارای گیگافکتوری است و در ماه نوامبر نیز ایلان ماسک خبر از راهاندازی چهارمین کارخانه گیگافکتوری در برلین آلمان در آینده نزدیک داد.
عصر ایران -
خلاصه مطلب این است: کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من! در بقیه زندگی
مان، ما چاره ای نداریم جز این که تا می توانیم، خودمان حال خودمان را خوب
کنیم. روزگار بی تعارف تر از آن است که هوای ما را داشته باشد.
در مجموعه عصر ایران، سایتی داریم به نام "سواد زندگی" و در سواد زندگی، مطالبی وجود دارد که می تواند حال ما را ولو اندکی، بهتر کند.
در
این روزهای بهاری، گزیده ای از بهترین مطالب سواد زندگی که فکر می کنیم
بیشتر به درد زندگی می خورند و می توانند حال مان را بهتر کنند، در عصر
ایران بازنشر می کنیم.
در این روزگار سیاست زده، این دمنوش ها را با طیب خاطر پذیرا باشید:
عصر ایران - خلاصه مطلب این است: کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من! در بقیه زندگی مان، ما چاره ای نداریم جز این که تا می توانیم، خودمان حال خودمان را خوب کنیم. روزگار بی تعارف تر از آن است که هوای ما را داشته باشد.
در مجموعه عصر ایران، سایتی داریم به نام "سواد زندگی" و در سواد زندگی، مطالبی وجود دارد که می تواند حال ما را ولو اندکی، بهتر کند.
در
این روزهای بهاری، گزیده ای از بهترین مطالب سواد زندگی که فکر می کنیم
بیشتر به درد زندگی می خورند و می توانند حال مان را بهتر کنند، در عصر
ایران بازنشر می کنیم.
در این روزگار سیاست زده، این دمنوش ها را با طیب خاطر پذیرا باشید:
جعفر محمدی - دردها
یا لذت ها به طور دائمی با ما نمی مانند؛ مطالعات نشان داده است که شادی
یا غم ناشی از یک اتفاق معمولاً از چند ثانیه تا حداکثر 90 روز در انسان
باقی می ماند (استثناها را نادیده می گیریم).
مثلاً وقتی یک کت قدیمی را
می پوشید و ناگهان متوجه می شوید که انگشتری که گم کرده بودید داخل جیب آن
بوده است، خوشحال می شوید ولی بعد از چند ثانیه یا چند دقیقه همه چیز
برایتان عادی می شود و این گونه نیست که تمام عمر آن خوشحالی را با خود حمل
کنید!
وقتی در رشته مورد علاقه تان در دانشگاه قبول می شوید
خوشحالی تان ممکن است 3 - 2 ماه طول بکشد و بعد از آن، ذهن تان با شرایط
جدید سازگار می شود، گو این که شما از اول آفریده شده بودید برای تحصیل در
آن رشته و دانشگاه و لذا اتفاق عجیبی در این میان وجود ندارد که شما را
مدام شعف زده نگه دارد.
اگر خودروی شما را دزد ببرد، اول شوکه می
شوید، اندوهی بزرگ شما را در بر می گیرد و تا مدتها ناراحت هستید ولی بعد
از چندی، زندگی به حالت عادی برمی گردد، انگار که شما هیچگاه آن خودرو را
نداشتید.
حتی کسی که قطع عضو شده است بعد از مدتی -که البته ممکن است
بیش از 90 روز طول بکشد- به زندگی عادی بر می گردد و همانند دیگران به طور
متعارف زندگی می کند. کسانی که به واسطه یک بیماری دردی مزمن دارند، به جدی
و شوخی از این اصطلاح استفاده می کنند که من دیگر با دردم رفیق شده ام.
علت این عادی شدن، "خاصیت سازگاری مغز"
است. مغز وظیفه دارد شما را در یک خط متعادل حیاتی نگه دارد، بنابر این
مانند فنرهای ماشین که در برابر دست اندازها از خودرو و سرنشینان
مراقبت می کنند، مغز نیز در برابر حوادث خوب و بد می کوشد شما را محافظت
کند.
علت این که چرا مغز می کوشد در برابر حوادث بد سازگاری ایجاد کند، مشخص است: اگر ما در بند حوادث و خاطرات منفی و غمبار بمانیم، زمینگیر و ناتوان می شویم و مغز، این را نمی خواهد.
اما چرا مغز در برابر حوادث خوب نیز ایجاد سازگاری می کند و مثلاً باعث می شود ما بعد از چند روز یا چند هفته از خودروی جدیدمان مثل روزهای اول لذت نبریم؟!
پاسخ این است: انسان موجودی لذت جوست و اگر در یک لذت باقی بماند، دیگر انگیزه ای برای رسیدن به مراتب بالاتر و لذت های دیگر نخواهد داشت. ورزشکاری که وزنه مثلاً 150 کیلویی را می زند و مورد تشویق قرار می گیرد و از این موفقیت و مدال لذت می برد باید بعد از مدتی این وضعیت برایش عادی شود تا برای زدن وزنه های سنگین تر انگیزه داشته باشد.
اقتصاد هم بر روی این ویژگی حساب ویژه ای باز کرده است و بنابراین می کوشد در محصولاتی که ارائه می دهد، آپشن های جدیدی را تعریف کند، مثلاً در گوشی های جدید، امکانات تازه تعبیه می کند تا افرادی که گوشی فعلی برایشان عادی شده، برای کسب لذتی جدید، گوشی جدید بخرند.
سال نو را جور دیگری آغاز کنید، به سراغ کارهای ساده و عقب افتاده بروید، انجامش دهید و شرش را بکنید. تنها در چند دقیقه میتوانید بار فکری یک کار ساده را از دوشتان بردارید و احساسی فوق العاده به خود هدیه دهید.
به گزارش عصر ایران، به گفته و نوشته بسیاری از نویسندگان موفقیت و روانشناسان، کارهای کوچک انجام نشده انرژی روانی زیادی از شما میگیرند و منشاء روحی دارند. در بسیاری از مواقع ترس انجام یک کار یا مواجهه با واکنش یک نفر باعث به تعویق افتادن چند ماهه یک کار چند دقیقهای میشود. به تعویق افتادنی که میتواند در هر لحظه روح شما را آزرده و توان شما را برای انجام کارهای دیگر کاهش دهد.
جالب اینجاست که همه ما کارهای سادهای در زندگی داریم که مرتبا آنها را به تعویق انداخته خود را برای انجام کاری چند دقیقهای ناتوان میبینیم. اما چرا این روند را در بسیاری از مراحل زندگی خود تکرار میکنیم؟
این کارهای کوچک میتوانند ارسال یک ایمیل به همکاری باشد که دوستش ندارید، ثبت یا ایجاد یک تغییر کوچک روی فاکتور یا دیگر مدارک کاغذی و شاید یک تماس با رئیستان که تنها یک یا چند دقیقه طول میکشد.
بی بی سی در گزارش "چرا کوچکترین کارها را به تعویق میاندازیم" به علل و تاثیرات آن بر زندگی افراد پرداخته و برایش راهکار ارائه میدهد.
اگر انجام بسیاری از این کارها تنها 5 دقیقه طول بکشد، احتمالا پس از اتمام کار از خود میپرسید که چرا این کار را قبلا انجام ندادهاید؟ شما وقت خود را با فکر آزار دهنده بودن کارتان تلف کردید و با همین فکر از انجام آن طفره رفتهاید. جای تعجب ندارد که به تعویق انداختن یک کار ساده و چند دقیقهای در زندگیتان، به مرور زمان به معضلی آزار دهنده و بزرگ تبدیل میشود و به منابع و انرژی فیزیکی و روانی بیشتری برای حل و فصل آن نیاز خواهید داشت.
افرادی که به صورت مزمن کارهای ساده را به تعویق میاندازند، در هنگام پذیرش نقشهای برجستهتر زندگی که نیاز به استقلال و تصمیمگیری سریعتری دارد سطح استرس بالا، الگوی خواب نامناسب و چشمانداز شغلی بدتری را تجربه میکنند
کارهای کوچک به شکلی غیرعادی فضای زیادی از ذهن شما را درگیر میکنند. با این حال روشهای سادهای برای برگرداندن این فضا به اندازه واقعیشان وجود دارد. روشهایی که با درک و دیدن ریشههای بزرگ جلوه کردن آنها آغاز میشوند. پس از درک و دیدن ریشههای این اهمال، موضوع رویکرد ما با تغییر واکنشهای احساسی و تمرین خودمهرورزی قالبی جدید مییابد و در این شرایط به آسانی میتوانیم به سمت انجام کارهای کوچک به تعویق افتاده خیز برداریم.
"فوشیا سیروس" استاد روانشناسی دانشگاه "شفیلد" انگلستان در این باره میگوید: اهمال کاری انسانها را در وضعیت پردردسرتری قرار خواهد داد.
وی افزود: اغلب افراد همواره در راه تراشیدن دلایلی برای به تعویق انداختن کارهای سادهاند و مرتب میگویند که چه خوب است که به فلان دلیل کارها به تعویق افتادهاند اما واقعیت این است که هیچ نوع تاخیری برای انجام امور برای هیچ کس خوب یا خوشایند نیست.
افرادی که به صورت مزمن کارهای ساده را به تعویق میاندازند، در هنگام پذیرش نقشهای برجستهتر زندگی که نیاز به استقلال و تصمیمگیری سریعتری دارد سطح استرس بالا، الگوی خواب نامناسب و چشمانداز شغلی بدتری را تجربه میکنند. از نگاه علوم مرتبط به بهداشت روان اهمالکاری با افسردگی و اضطراب مرتبط است. این موضوع میتواند روابطمان را نیز تضعیف کند زیرا با اهمال کاری که نوعی بدقولی نیز محسوب میشود، تعهدات خود با دیگران را میشکنیم.
به گفته استاد روانشناسی دانشگاه شفلید درک اهمالکاری در وظایف و امور بزرگ و سخت، آسان است. این کارهای بزرگ که به زمان، انرژی و تعهد زیادی نیاز دارند، میتوانند ترسناک، دلهرهآور یا تضعیف کننده قوای ذهنی باشند. اما اهمال در کارهای ساده و کوچک نیز میتواند به همان اندازه آزار دهنده و انرژی بَر به شمار آیند.
"سیروس" میگوید: در اصل ما امور سادهای را آگاهانه و هوشمندانه به تعویق میاندازیم که احتمالا احساس شک، ناامنی، ترس یا بیکفایتی را در ما برانگیزند.
وی افزود: این کارها میتوانند به سادگیِ پر کردن اسناد اداری جدید یا تعویض "کارتریج" پرینتری باشد که طرز کار با آن را بلد نیستید یا نوشتن یک ایمیل کاری به همکاری که از جواب یا واکنش او نگران یا هراسان هستید.
____________________________________________________________________________________
استاد روانشناسی دانشگاه شفیلد بریتانیا: ما امور سادهیای را آگاهانه و هوشمندانه به تعویق میاندازیم که احتمالا احساس شک، ناامنی، ترس یا بیکفایتی را در ما برانگیزند.
__________________________________________________________________________________
سیروس در ادامه میگوید: بسیاری معتقدند که که اهمال کاری در این موارد به ضعف مدیریت زمان مربوط میشود اما واقعیت این است که این تعلل و به تعویق انداختنها به مدیریت روحیات و خلق و خوی افراد ارتباط دارد.
او گفت: اهمالکاران و کسانی که کارهای ساده را به تعویق میاندازنند، افرادی تنبل، بیخیال و پشت گوشانداز نیستند. آنها مرتب خود را به خاطر کار ساده نکرده سرزنش میکنند و از تعللهای خود نگرانند. کار نکرده مانند خوره روح آنها را میخورد و انرژی زیادی از آنها میگیرد.
این نگرانی در ذهن آنها نشسته و منبع روانی آنها را تخلیه میکند و توانایی آنها در حل مسئله را کاهش میدهد. این افراد در این مواقع جمله "چه مرگم شده؟" را در ذهن خود تکرار میکنند و مرتب به این موضوع فکر میکنند که چرا توانایی انجام یک کار کوچک را از دست دادهاند. پس از آنکه اهمالکاران قصد انجام یک کار ساده را میکنند، خود را در میان موج عظیمی از احساسات منفی درونی دیده و قدرت مشاهده منطقی نسبت به تواناییهای خود را از دست میدهند. آنها در این شرایط و به دلیل ترس و استرس، خود را برای انجام یک کار ساده چند دقیقهای ناتوان و ضعیف میبینند.
این روانشناس و استاد دانشگاه شفیلد انگستان در این باره میگوید: شما با کمی ترس و عدم اطمینان به یک کار کوچک آن را به یک موضوع بزرگ، بسیار وحشتناک و ترس آور تبدیل کردهاید. در واقع شما از کاه کوهی ساخته و آن را هیولا میکنید.
کارشناسان و روانشناسان می گویند کارهای کوچک را به جای اضافه کردن به لیست امور روزانه سریعتر انجام داده و بر آن سوار شوید/ عکس: Alamy
دلیل دیگر تلنبار شدن کارهای ساده و کوچک این است که معمولا این کارها فاقد مهلتها و ساختارهای امور مهم و بزرگ هستند. شما میتوانید به راحتی این کارها را در هر موقع روز انجام دهید. به همین دلیل داشتن واکنشهای اجتنابی در باره این کارها سادهتر از اجتناب از انجام کارهای بزرگی است که تکمیل آن زمان زیادتری میطلبد.
چگونه خود را آماده کاری کنیم که از آن وحشت داریم؟
"تیموتی پیکل" استاد روانشناسی دانشگاه "کارلتون" و نویسنده کتاب "حل معمای تعویق" میگوید انگیزه اغلب به بهبود اهمالکاری کمک میکند. بنابراین اگر بدون توقف و فکر اضافه در مورد چرایی انجام ندادن آن کار، به سراغش بروید، احتمالا در طولانی مدت وضعیت بهتری برای انجام امور و انرژی روانی بالاتری خواهید داشت.
او در این باره گفت: دفعه بعد که تمام وجودتان فریاد میزند که نمیخواهم فلان کار را انجام دهم یا حس خوبی نسبت به آن ندارم؛ از خود بپرسید: "قدم بعدی برای انجام این کار چیست"؟ او افزود: همین سوال ساده توجه شما را به احساسات، عمل و موانع انجام کار جلب میکند.
دیوید آلن مشاور آمریکایی بهرهوری و نویسنده کتاب "کارها را انجام بده" این موضوع را "قانون 2 دقیقهای مینامد". براساس این قانون اگر کاری کمتر از 2 دقیقه طول بکشد زمان صرف شده برای افزودن آن به لیست امور روزانه بیشتر از انجام فوری آن طول میکشد و چنین اقدامی از نظر زمانی ارزنده نیست. بنابراین به جای برنامهریزی فکری و فیزیکی فقط به داخل کار شیرجه بزنید.
________________________________________________________________________________
تیموتی پیکل: نگرش منفی به کارهای ساده، کارها را سختتر کرده و انرژی زیادی میگیرند
_______________________________________________________________________________
این اقدام فعال میتواند به شما کمک کند که از نشخوار فکری غیر ضروری عبور کنید. (گفت و گو یا نشخوارهای ذهنی فرآیندهایی بسیار انرژیگیر هستند).
تحقیق پیکل روی گروهی از دانشجویانش نشان داد که دانشجویان به محض شروع و انجام کار ساده آن را آسان و کم استرستر از زمان به تعویق انداختن آن ارزیابی کردند. پیکل میگوید: انجام کارها به حالات روحی و عاطفی شما ارتباط دارند.
او گفت: شما با متوازن ساختن واکنشهای روحی، عاطفی و درونی، کارهای کوچک و ساده را بهتر مدیریت میکنید.
پیکل میگوید: ما چیزهای کوچک را روی هم تلنبار و آنها را در ذهن خود بزرگ میکنیم. در این شرایط از نظر هیجانی "ربایش آمیگدالا" را تجربه میکنیم. بنابراین در هنگام فکر کردن به کاری کوچک واکنش منفی نشان داده و در اصل از وجود و انرژی خودمان تغذیه میکنیم.
در یک تعریف ویکی پدیایی "ربایش آمیگدالا" یک پاسخ احساسی- عصبی و بیش از اندازه به محرک خارجی، فوری یا پرتلاطم است که کنترل منطقی را از دست شما میرباید. افراد در این مواقع عصبی، غمگین یا ناراحت شده و واکنشهای طبیعی خود نسبت به موقعیت و شرایط را از دست میدهند.
یک ترفند دیگر برای انجام کارهای کوچکتر، جا سازی آنها میان کارهای بزرگتر است. پیکل پیشنهاد میکند: "سعی کنید یک جای مناسب برای انجام کارهای ساده در میان کارهای روزمره و معمولی خود بیابید". او میگوید که هر روز در فاصله 15 دقیقهای پختن جو سر صبحانه، خانهاش را جارو میزند. این موضوع نه تنها به شما حس استفاده بهتر از زمان در طول کارها را میدهد بلکه از انرژی انجام کار مهمتر برای انجام کارهای کوچکتر نیز بهره میبرد.
تمرین خود مهرورزی
"سیروس" میگوید در بسیاری از موارد ما از گذشته خود خاطراتی داریم که باعث به تعویق افتادن کارهای ما میشوند. وی میافزاید: یکی از بهترین راههای مقابله با اهمال کاری برگشتن به گذشته و قرار گرفتن در ریشه خاطراتی است که باعث به تعویق افتادن امور در زندگی ما میشوند. فکر کردن در مورد ریشههای شروع اهمال کاری میتواند ما را برای انجام امور ساده بهتر آماده کند.
شاید شما بتوانید به کار ساده به عنوان فرصتی برای یادگیری یک مهارت جدید نگاه کنید. "سیروس" استاد دانشگاه شفلید بریتانیا در این باره گفت: مهم است که بتوانید کار ساده را به موضوعی سرگرم کننده یا لذتبخش تبدیل کنید. وی میگوید: یکی دیگر از ترفندهای انجام کارهای ساده "تغییر لنزهای نگرشی به امور" است. این کار باعث تغییر دیدگاه احساسی و کاهش هیجانات منفی میشود. "سیروس" افزود: "شاید کمی احمقانه به نظر برسد اما روشی بسیار قدرتمند است".
سیروس و پیکل میگویند: لازم است که بیش از حد خود را سرزنش نکنیم و با توجه به شرایط پراسترس بیماری همهگیر کرونا به خود سخت نگیریم. از طرف دیگر همه تاخیرها اهمالکاری محسوب نمیشوند. "
پیکل افزود: "تاخیرها بخشی از زندگی ما هستند". وی در ادامه گفت: من میتوانم کارها را به تاخیر بیندازم اما این تاخیر نوعی شکست اخلاقی نیست. گاهی این تاخیرها اولویت یک چیز بر دیگری است.
اگر خود را اهمال کار میدانید و برای آن خود را سرزنش میکنید، کمی مهرورزی به خود میتواند عامل موثر برای بازگشت به مسیر درست باشد. پیکل در حال تالیف تحقیقی است که نشان میدهد اهمالکارانی که خود را برای تعویقهای بی دلیل کارهای ساده بخشیدهاند، در آینده اهمال کاریهای کمتری داشتهاند. "سیروس" نیز در حال تالیف تحقیقی است که نشان میدهد چگونه خودمهرورزی در کاهش استرس ناشی از انجام وظایف مفید بوده است.