واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

شخصیت شناسی از سایت متمم-درس ۲: کارن هورنای، مهم اما فراموش شده


شخصیت شناسی-درس ۲: کارن هورنای، مهم اما فراموش شده (از متمم)

کارن هورنای

کارن هورنای، از سال ۱۸۸۵ تا ۱۹۵۲ در آلمان زندگی را تجربه کرد. او اوائل قرن بیستم و فضای بسیار پیچیده‌ی کشور آلمان را دید. فضایی که در آن، «یکسان بودن» و «مانند دیگران اندیشیدن» توصیه و تجویز و حتی تحمیل می‌شد. رد پای شرایط محیطی او را می‌توان در نوشته‌ها و تحقیقات و زندگیش جستجو کرد.

محیط‌های اجتماعی، از خانواده گرفته تا مدرسه، از محل کار گرفته تا تمام جامعه، تلاش می‌کنند رفتارهایی را به عنوان رفتار متعارف و استاندارد تعریف کنند. استانداردهایی که به پشتوانه برخی باورها، باقی می‌مانند و تحکیم می‌شوند.

اما آیا همه‌ی این رفتارهای متعارف و استاندارد و نرمال، همان چیزی که در زبان انگلیسی «Norm» نامیده می‌شود و ادبیات دانشگاهی ما آن را «هنجار» می‌نامد، سالم و ارزشمند و مفید هستند؟

برخی اوقات، اگر محیط اجتماعی و فرهنگ مردم، ناسالم و مسموم باشد، این فرهنگ، نظام باورهای ناسالم را در فرد فرد افراد آن جامعه شکل می‌دهد و باعث می‌شود که مردم آن جامعه، حداکثر توانمندی‌های خود را تشخیص ندهند و از آنها بهره نگیرند.

شاید یکی از مهم‌ترین مسئولیت‌های ما این باشد که تشخیص دهیم کدامیک از باورهای ما، واقعاً از تحلیل و اندیشیدن و تصمیم و انتخاب آگاهانه‌ی ما شکل گرفته‌اند و کدامیک توسط محیط مسموم، به ذهن ما تزریق شده‌اند. گاهی محیط جامعه، در مورد برخی ارزش‌ها و باورها، چنان قطعیت دارد و آنقدر آنها را در گوش ما تکرار می‌کند که به سختی می‌توانیم متوجه شویم که آیا تحلیل شخصی و قضاوت شخصی من هم به همین ارزش‌ها و باورها منتهی می‌شود؟ یا جامعه آنها را برای من «واقعی و غیرقابل انکار» تعریف کرده است.

کارن هورنای، بر این باور است که بسیاری از «تو بایدها…» که در درون ما صدا می‌کنند و مانند والدین، هر روز باید‌ها و نبایدها را برایمان مرور میکنند، به این شیوه شکل گرفته‌اند.

تو باید لاغر باشی. تو باید دانشگاه بروی. تو باید قدرتمند باشی. تو باید در بالاترین موقعیت اجتماعی باشی. تو باید مورد توجه دیگران باشی…

کارن هورنای، زمانی که با بیماران خود حرف می‌زد، دو اصلاح را برای آنها تشریح می‌کرد: «خود واقعی» یا Real Self و «خود ایده آل» یا Ideal Self

خود واقعی را همه آن نیرو و تلاش درونی من می‌دانست که برای جستجو و کسب رضایت نیازهای واقعی من، تلاش می‌کند و خود ایده آل را، برآیند و حاصل تمام آن «تو باید»هایی که به تدریج به تزریق محیط و جامعه، در درون ما شکل گرفته‌اند. «تو باید»ها، در جوامع مسموم و بیمار، بسیاری از واقعیت‌های انسانی را انکار می‌کنند. آنها تصویری دیگر از انسان را می‌سازند که به «واقعیت انسان» شباهتی ندارد.

حالا می‌توان چنین جامعه‌ای را تصور کرد.

گروهی از مردم، «شرمسار» هستند. چون می‌‌بینند که با آنچه که باید باشند، فاصله‌ی بسیار زیاد دارند و گروه دیگر: «ناراضی»! چون تلاش کرده‌اند و به آن «خود ایده‌آل» رسیده‌اند و الان می‌فهمند که آنچه هستند، آن چیزی نیست که می‌خواستند باشند. و آنچه فکر می‌کردند که می‌خواسته‌اند باشند، خواسته‌ی جامعه‌ای بوده که با تکرار و تایید و تاکید، چنان تزریقی عمیق و تاثیرگذار در ذهن آنها انجام داده که تشخیص واقعی یا غیرواقعی بودن آن، برایشان امکان نداشته است.

چنین می‌شود که در کنار خود واقعی و خود ایده آل، خود منفور یا Despised Self هم شکل می‌گیرد!

کارن هورنای، تعبیر زیبایی در این زمینه دارد. او بر این باور است که:

 انسانها، در اینجا وارد یک معامله می‌شوند! آنها تصمیم می‌گیرند از قواعد بیرونی و ارزش‌های بیرونی تبعیت کنند، به امید آنکه بتوانند کنترل بیشتری بر دنیای اطراف خود، جامعه خود و در یک کلام، محیط بیرونی داشته باشند. اما آنچه حاصل می‌شود یک جامعه‌ی ناشاد و عصبی است. 

عصبیت از واژه‌های کلیدی در ادبیات کارن هورنای است. در بسیاری از جوامع توسعه یافته،‌ این روزها مطالعات و کارهای کارن هورنای کمتر مرور می‌شود. معمولاً اینطور توضیح داده می‌شود که دوران جمع گرایی و تحمیل جامعه بر فرد، با توسعه تمدن به سر آمده و دیگر چنین دغدغه‌هایی مانند سابق پررنگ نیستند. اما به نظر می‌رسد که هنوز، کارن هورنای می‌تواند حرف‌های بسیار زیادی برای ما داشته باشد.

کارن هورنای، کتابهای متعددی تالیف کرده که برخی از آنها به فارسی ترجمه نمی‌شوند و برخی دیگر، به دلیل ساختار قدیمی و گاهی ترجمه‌های صقیل علمی و صفحه‌‌بندی‌های نامطلوب، در حوصله خواننده‌ی امروزی ایران نیست.

امیدواریم به تدریج بتوانیم در متمم، با برخی از دیدگاه‌های این فرد اندیشمند، آشنا شویم.

ترتیبی که گروه متمم برای خواندن مطالب سری شخصیت شناسی به شما پیشنهاد میکند:


شخصیت شناسی-درس ۱: روش متمم در شخصیت شناسی چیست؟

شخصیت شناسی-درس ۱: روش متمم در شخصیت شناسی چیست؟ (از متمم)

شخصیت شناسی در متمم

فرض کنید شما از علاقمندان گیاهان هستید و علاقمند هستید که با گیاهان جنگل‌های استوایی آشنا شوید. یا علاقمند به موجودات دریایی و زندگی در آب هستید و می‌خواهید حیات در دریاها  و اقیانوس‌ها را بشناسید. حالا فرض کنید که کسی، برای شما، دوره آشنایی با آبزیان بگذارد و درختی به شکل زیر را به شما نمایش دهد و از آنجا که خودش به برخی از گونه‌های خاص آبزیان علاقه خاص دارد،‌ با تلاش و تمرکز و صرف وقت فراوان، بکوشد به شما بیاموزد که مثلاً چگونه تفاوت گونه‌های اوسمری‌فورم و استومیاتی فورم را تشخیص بدهید!

طبقه بندی انواع ماهیهای دریایی

حالا ممکن است چند مشکل جزیی وجود داشته باشد. اول از همه اینکه شما هنوز تن به آب نزده‌اید و ماهی‌ها را از نزدیک ندیده‌اید و باید چیزهایی را که ندیده‌اید حفظ کنید! نکته دیگر اینکه چون سایر انواع ماهی‌ها را نمی‌شناسید، احتمالاً هر موجود خیس شده‌ای را ببینید (حتی اگر آبزی نباشد!) تلاش می‌کنید آن را در گروه اوسمری فورم یا استومیاتی فورم طبقه‌ بندی کنید.

اگر موضوع کمی هم با هیجان و آب و تاب آموزش داده شده باشد، حتی با دیدن بینی یک انسان، ترجیح می‌دهید برایش توضیح دهید که از شکل بینی‌اش به نظر می‌رسد نیاکانش استومیاتی فورم بوده اند!

fish-underwater

آیا منظور ما این است که یاد گرفتن طبقه بندی‌ها و مدل‌ها ارزش ندارد؟ اصلاً چنین نیست. حالت نگران کننده دیگر این است که من و شما یک میلیارد ماهی مختلف را ببینیم و ندانیم که تعداد گونه‌های ماهیان، حدود سی و دو هزار عدد است و احساس کنیم با یک میلیارد گونه‌ی مختلف مواجه هستیم. حاصل این ناآگاهی هم استرس و اضطراب و ترس و ابهام برای ورود به دنیای زیر آب خواهد بود.

آلدوس هاکسلی، در توصیف علم جمله‌ی عجیبی دارد. او می‌گوید:

کار دانشمند طبقه بندی است. اما نباید این کار را آنقدر زود انجام دهد که طبقه بندی منعکس کننده‌ی محدودیت‌ها و قضاوت‌های ناآگاهانه‌اش باشد و نه آنقدر دیر، که به دلیل حجم بالای دانش و تجربه، در هر شکلی از طبقه بندی تردید کند.

نگاه متمم به بحث شخصیت شناسی چیست

 درس شخصیت شناسی را می‌توان به همان شیوه‌ی سنتی دانشگاهی، با تعریف شخصیت شروع کرد. می‌توان از سایکوداینامیک تا سایکوآنالیتیک رفت و از سوی دیگر نئوفرویدین‌ها را اومانیست‌ها مقایسه نمود. می‌توان نظریه‌های صفاتی را روبروی نظریه‌های شناختی گذاشت و از رهیافت‌های تکاملی تا رهیافت‌های تعادلی را معرفی و طبقه‌بندی کرد.

از طرفی می‌شود یک گرایش واحد را از همان ابتدا به صورت جدی و عمیق تعقیب کرد. کاری که در این حوزه فراوان دیده می‌شود. هر مدلی، مکتبی شده است و هر مکتبی، معتقدانی دارد و منتقدانی. و چنین است که عمده‌ی وقت بسیاری از فعالان غیر دانشگاهی – و حتی دانشگاهی و آکادمیک – این حوزه، به جنگ‌های صلیبی می‌گذرد!

متمم معتقد است، شخصیت شناسی با شناخت یک مدل شخصیت شناسی شکل نمی‌گیرد. چون شناخت صرفاً یک مدل، دید ما را بیش از قبل محدود می‌کند و حاصلی جز تعصب به همراه ندارد. از سوی دیگر،‌ ارائه‌ی طبقه بندی‌های پیچیده و تقسیم کردن رهیافت‌های مختلف و بحث در مورد آنها هم، تقلیدی از شیوه‌ی ناکارآمد دانشگاهی است.

چنین است که تصمیم دیگری گرفتیم. مدتی، دست در دست هم، سفری به مقاطع مختلف تاریخ و حوزه‌های مختلف جغرافیایی خواهیم داشت. پای بحث بزرگان این حوزه خواهیم نشست. حرف‌های آنها را خواهیم شنید. در پی تایید یا تکذیب هیچ کدام نخواهیم بود. فقط می‌کوشیم از دریچه نگاه آنها به دنیا نگاه کنیم. پس از مدتی، باز می‌گردیم و تعریف‌ها را می‌خوانیم و مدل‌ها را می‌بینیم. شخصیت را تعریف و مدل‌ها را طبقه بندی خواهیم کرد.

اگر بخواهیم دوباره به سراغ مثال ابتدای بحث برویم، بگذارید مدت کوتاهی با هم غواصی کنیم و سپس در ساحل، به بررسی و طبقه بندی دانسته‌ها و دیده‌ها و شنیده‌های خود بپردازیم. می‌دانیم که به ما اعتماد می‌کنید. ما هم قول می‌دهیم شما را به نقاط دیدنی و آموختنی این دریا ببریم…

ترتیبی که گروه متمم برای خواندن مطالب سری شخصیت شناسی به شما پیشنهاد میکند: