واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

Habits Successful People Avoid

7 Habits Successful People Avoid


We all have bad habits that we struggle with, but are your habits preventing you from being successful? I’m not talking about biting your nails or fidgeting, but rather habits you may not even be aware that you have.

If your goal is to be successful in your endeavors, read this list closely and try to identify if you have any of these bad habits — and then see how you can try to fix them


a1. Perfectionism

It’s almost become a joke that people think perfectionism is a “good” bad habit. But it’s really not. True perfectionism often means fear of doing something badly can prevent us from even beginning or trying anything new.

Successful people understand that success comes with a great deal of failure, false starts, first drafts, and do-overs


a2. Waiting on opportunity

Opportunity doesn’t always knock; and those people who tend to sit around and wait for it for it often miss the opportunities that are waiting if they just put in a little effort. This sometimes also manifests as someone waiting around for the “easy button” scheme that will help them do the thing.

As Thomas Edison said, “Opportunity is missed by most people because it is dressed in overalls and looks like work.” Successful people understand that opportunity is fueled by work and putting oneself out there


a3. Driven to distraction

If you jump (and salivate?) every time your phone dings, and start to feel itchy and unsettled if you’re unable to check it right away, you might have a distraction problem. Social media, texts, emails — all of these tasks pull us away from focusing on what you should be doing.

You’ll find that many successful people turn off notifications on their devices — if they even have those distracting apps at all. Many choose to opt-out from these distractions in order to focus on their more important tasks


a4. Letting others set the agenda

Not having your own priorities, or putting your priorities behind someone else’s is one of the worst habits of the unsuccessful person. Of course, doing the work your boss asks you to do, helping out family and friends, etc. are things that everyone should do — but successful people understand where their priorities fit in

Successful people tend to be the ones with the guts to say no to an invitation or a request to volunteer when they really don’t have time. They also tend to be the ones who write the book, get the promotion, start the business, or go on that trip of a lifetime, because they kept their priorities front and center


a5. Procrastinating

If you tend to put off your most important work until later, spending the first part of your day answering emails, browsing the internet, etc., you’ll have trouble being as successful as you can possibly be. For most people, their most productive time is when they first start working, and so that’s the time you should tackle your most challenging tasks

If you can train yourself to “eat the frog” — that is, do your most challenging work first — you’ll likely produce better work, more efficiently, and in turn be more successful


a6. Resisting change

No matter your age, if you find yourself reluctant to adopt new technology, learn new skills, or try new ideas, you are, unfortunately, doomed to fall behind. Today, the world is moving and changing faster than ever, and those who refuse to change will not have the tools to succeed

In contrast, successful people are open to learning and trying new things. This isn’t to say that they jump on every bandwagon when something new comes along, but rather that they’re open to new possibilities and willing to learn and try — and then make a decision about whether the old way or new way is best


a7. Multitasking

How many tabs do you have open in your internet browser right now? How many apps running in the background on your phone? If you find yourself constantly switching between tasks or jumping at every interruption (see No. 3), you won’t ever be able to do your best work, or truly focus on any one thing

Multitasking often results in errors and time wasted because our brains need at least several seconds to switch contexts, and those seconds add up over time. Focus is critical for producing your best work and, ultimately, succeeding


The great thing about habits is that they are changeable. While it may be challenging to overcome an ingrained habit, it can be changed — which means that your fate is not sealed, and you can increase your own odds of being successful



مرتبط:


شرط دوستی خدا، تبعیت و زهد در دنیاست

شرط دوستی خدا، تبعیت و زهد در دنیاست

امام در ادامه فراز اول دعای ندبه، پس از حمد خدا، ویژگی اولیاء الهی را چنین توصیف کرده و به این سؤال پاسخ می دهد که آیا خدا بعضی بندگانش را بیشتر از سایر بندگانش دوست دارد، یا مساله چیز دیگری است.

«اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلى ما جَرى بِهِ قَضاؤُکَ فى أَوْلِیائِکَ الَّذینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ دینِکَ، إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزیلَ ما عِنْدَکَ، مِنَ النَّعیمِ الْمُقیمِ، الَّذى لا زَوالَ لَهُ وَ لَا اضْمِحْلالَ، بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فى دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْیا الدَّنِیَّةِ، وَ زُخْرُفِها وَ زِبْرِجِها، فَشَرَطُوا لَکَ ذلِکَ= خدایا تو را ستایش، بر آنچه به آن جارى شد قضاى تو درباره اولیائت، آنان را که تنها براى خود و دینت برگزیدى؛ آنگاه که براى ایشان اختیار کردى، فراوانى نعمت پابرجایى که نزد توست، نعمتى که تباهى و نابودى ندارد، بعد از آنکه زهد در مقامات و لذات و زیب و زیور دنیاى دون را بر آنها شرط فرمودى؛ آنها هم بر این شرط متعهد شدند».

تمام حرف هایی که امام می خواهد درباره انسان و ماجرای خلقت انسان بگوید، در این فراز دعای ندبه است و بقیه فرازها مربوط به چگونگی مراحل «شدن» انسان است.

در بخش حس، اله‌مان محسوسات و در بخش خیال، اله مان مخیلات و در بخش وهم، اله مان موهومات و در بخش عقل، اله مان معقولات و در بخش فوق عقل، اله و معشوق حقیقی مان «الله» است. اما در بخش بی نهایت‌طلبی‌مان برای اینکه به سعادت برسیم، باید یک مسیری را طی کنیم. این مسیر همان مسیر محمد و آل محمد است. چون اولین مخلوق خدای تبارک و تعالی، نور محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله) است.

این نور، جلوه ای عقلی و ملکوتی و ناسوتی دارد و ما چون قصد برگشت به سوی خدا را داریم، باید به این «مثل اعلی» دست پیدا کنیم. برای رسیدن به «مثل اعلی» باید بدانیم که خدا آن را برای دوستانش می خواهد و کسانی به «مثل اعلی» می رسند که هم خدا را دوست داشته باشند و هم محبوب خدا باشند.

حال سؤال اینجاست که با این بیان، آیا این درست است که بگوئیم که خدا بعضی‌ها را دوست دارد و بعضی‌ها را دوست ندارد؟ اصلاً این گونه نیست. زیرا خدا مخلوقاتش را دوست دارد و یک رحمت عامه نسبت به همه موجودات دارد. چنانکه قرآن می‌فرماید: «الرَّحْمَنُ/ عَلَّمَ الْقُرْآنَ/ خَلَقَ الْإِنْسَانَ= [خداى] رحمان/ قرآن را یاد داد/ انسان را آفرید». پس ظهور با «رحمان» شروع شده است. یعنی از روی رحمت خلق می کند. پس این که ما به دنیا می آئیم، با رحمت رحمانیه خداوند است. ولی برای برگشت و رسیدن به «مثل اعلی» نیاز به رحمت رحیمیه داریم.

پس این که کسی «ولی» شده، ناشی از یک رحمت ویژه خداست که رحمت رحیمیه نام دارد. دوست ویژه خدا شدن، شرطش این است که انسان وقتی به دنیا رسید، بتواند ضریب مقاومتش را آنقدر پائین بیاورد که سرعتش در عروج و قوس صعود به سمت معاد بالا برود تا شبیه الله شود.

بنابراین، انسان چون قرار است شبیه الله شود، احتیاج به الگو و مربی دارد. از این الگو تعبیر به «امام» می شود. شخصیت امام به گونه ای است که می تواند ما را تا آن مقام خلیفه الهی ببرد.

امام زمان (علیه السلام) با ما یک رابطه حقیقی دارد که اصل و ریشه ماست و یک رابطه حقوقی دارد که امام ماست و بر گردن ما حق دارد. اگر بخواهیم این مسیر را طی کنیم، باید دست مان را به دست امام معصوم برسانیم و با او باشیم تا به مقام «مثلی اعلی» برسیم.

در اینجا فلسفه ی نیاز به دین، مشخص می شود. و آن این است که برای رسیدن به بی نهایت هم احتیاج به قانونی داریم که قرآن نام دارد و هم احتیاج به مربی داریم که امام معصوم است. 

چگونه انسان «دوست» خدا می شود

برای آن که روشن شود، چگونه می توان محبوب خداوند شد و راه رسیدن به این مقام چیست، لازم است، ابتدا محبوبان خدا شناخته شوند، تا انسان بتواند با شناخت آنان، راه های رسیدن به این مقام را بپیماید.

یک استاد رشد همه شاگردانش را می خواهد و دوست دارد که همه بزرگ شوند، اما همه این را نمی خواهند. بعضی دغدغه مدرک دارند، بعضی برای پر کردن وقتشان به کلاس می آیند و... اما در این میان، بعضی ها پیدا می شوند که دوست دارند مثل خود استاد بشوند. از این رو، استاد هم آنها را به طور ویژه دوست دارد و به طور ویژه درس می دهد.

انسان ها هم همین طور هستند. خدا نعمت را برای همه می خواهد. اما در بین بندگان فقط ولی الله است که دغدغه «مثل اعلی» شدن را دارد. در این صورت، خدا نعمت های بی پایان را برای او می خواهد.

حالا برای رسیدن به درجه ولی الله، نزدیک ترین روش این است که از مثل اعلی کمک بگیریم تا بفهمیم که چگونه باید خود را به الله برسانیم.

در سوره می خوانیم: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ= بگو اگر خدا را دوست دارید، از من تبعیت کنید تا خدا هم دوستتان بدارد». دلیل اینکه خدا کلمه حب را بکار برده، این است که در ذات ما این رمز را قرار داده است.

استاد آن شاگردی را دوست دارد و خصوصی برایش وقت می گذارد که «تبعیت» بیشتری از استاد می کند و مهارت هایش را بالا می برد. در این صورت استاد هم او را به طور ویژه تربیت می کند.

ما باید دقیقا همان مسیری را که خود مثل اعلی رفته را طی کنیم. این حبی که اینجاست حب رحیمیه است. دیگر حب رحمانی نیست.

این دوستی و رحمت ویژه، همان رحمت رحیمیه است. در این رحمت، پارتی بازی نیست. یعنی اینکه فکر کنیم خدا کسی را بی حساب دوست داشته و او را ویژه تربیت کرده، درست نیست. رحمت ویژه، همیشه در تبعیت اتفاق می افتد. هر چقدر تبعیت بیشتری داشته باشیم، یعنی عناد نکنیم، لجبازی نکنیم، از رحمت رحیمیه ی بیشتری برخوردار خواهیم شد. اما شرطش تلقین و تمرین کردن است. تلقین یعنی آن چیزهایی که خوشمان نمی آید را کنار بگذاریم، مقاومت ها را در هر 4 بخش کنار بگذاریم تا بخش فوق عقل ما فعال شود و به الله برسیم.

پس ما در اطاعت و تبعیت می توانیم دوست خدا شویم. در اینجاست که به دین نیاز پیدا می کنیم. یعنی با دستورات و احکام خدا بتوانیم بر حس، خیال، وهم و عقلمان غلبه کنیم تا فوق عقل بالغ و فعال شود.

فلسفه دین این است که سبک زندگی انسان را سر و سامان می دهد. یعنی لذت ها و امورات زندگی انسان را جهت الهی داده و انسان را تربیت می کند. او را محدود نمی کند، بلکه شئونات انسان را به گونه ای تربیت می کند تا مزاحم رشد بخش فوق عقلانی نشود.

خدا هم نیامده با دینش یا با فرستادن معصومین، ما را اذیت کند. بلکه خدا با دین و دستوراتش، بخش های پائینی وجودی انسان را محدود می کند تا تولد سالم پیدا کنیم.

اخلاص لازمه خدمت به دین است

در فراز « الَّذینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ دینِکَ= تو خالصشان کردی  برای خودت و دینت»، اگر قرار باشد ما خالص شویم، باید از بخش هایی (حرام) که مزاحم رشد ماست، دوری کنیم. هر چیزی که با حیثیت الهی ما سازگاری ندارد، باید کنار گذاشت.

حالا عشق به همسر، عشق به فرزند و... در جاهایی سازگاری با عشق به الله دارد و در جاهایی ندارد. آنجائی که بین عشق های زمینی و عشق الهی مخیر شدیم که یکی را انتخاب کنیم، باید آنقدر قدرتمند باشیم که عشق الهی را بتوانیم انتخاب کنیم. مثل داستان کربلا که عشق برتر باعث شد که همه از عشق مادری، برادری، فرزندی و... بگذرند.

فوق عقل است که مقامی برای خلوص است و این همان مقامی بود که حضرت جبرئیل سلام الله علیه در شب معراج به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت که من بیشتر از این نمی توانم جلو بیایم.

حالا برای غلبه بر کشش های دنیایی چه کار کنیم تا نیاز به مبارزه نداشته باشیم! پاسخ همان «تبعیت» است. این فرمول به ما یاد می دهد که هم از بخش های حسی، خیالی، وهمی و عقلی، لذت ببریم و هم مزاحم رشد ما نباشند. این کار سرعت ما را تا به الله بی نهایت می کند و در رشد انسانی فوق العاده قوی می کند. 

«کسانی که خدا آنها را خالص کرده» یعنی کسانی که ویژه قرب و همراهی الله شدند.  آدم تا خودش را خالص نکند به درد دین خدا هم نمی خورد. چون کشش ها نمی گذارد که انسان به راحتی خدمت کند. پس لازمه خدمت به دین خدا خالص شدن است.

در ادامه می فرماید: «إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزیلَ ما عِنْدَکَ، مِنَ النَّعیمِ الْمُقیمِ= اختیار کردی برای آن­ها نعمت­های بسیاری که پیش خودت هست، از نعمت های پایدار». جزیل یعنی نعمت های بسیاری که انتها ندارد و فراوان است. عشق خدا به ما بیشتر از عشق ما به خداست.  لیلی از مجنون بسی مجنون تر است.

زهد؛ شرط رسیدن به مقام خلیفة اللهی است

در فراز «الَّذى لا زَوالَ لَهُ وَ لَا اضْمِحْلالَ، بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فى دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْیا الدَّنِیَّةِ= نعمتى که تباهى و نابودى ندارد، بعد از آنکه زهد در مقامات و لذات و زیب و زیور دنیاى دون را بر آنها شرط فرمودى»، خدای تبارک و تعالی برای اولیاء خودش، زهد را شرط کرده است. یعنی لازمه رسیدن به مقام خلیفة اللهی، زهد است و فقط با این شرط امکان پذیر است.

ما وقتی به دنیا می آییم، یک سلسله دارائی های بدنی، گیاهی، حیوانی و عقلی پیدا می کنیم. نباید عشق به اینها مزاحمت ایجاد کند. اگر مزاحم در عشق ما به خدا شد، خطرناک می شود. پس در هر 4 مرحله باید تا حد و درجه ای بی توجه شویم و این معنای زهد است.

زهد یعنی مستقلا به هیچ کدام از اینها نگاه نکنید. آنها فقط یک ابزار و وسیله ای برای رسیدن به آخرت هستند.

قرآن کریم زهد را این گونه تعریف می کند: «لِّکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ = برای آنچه از شما فوت شده تاسف نخورید، و به آنچه به شما داده شده است، دلبسته و شادمان نباشید». یعنی اگر دل نبندید شاد می شوید.

وابسته و دلبسته به داشته هایمان نشویم و شرط دلبسته نبودن این است که دلمان را آزاد کنیم. چون تمام انسانیت و هدف خلقت در زهد انسان است. پس زهد یعنی آزادی دل، رها شدن تا رسیدن به خدا.

با زهد در برابر مصائب دنیا بی تابی نکنید

قیمت هر انسانی به معشوق هایش است. اینکه عاشق چه چیزهایی هستی، قیمتت را مشخص می کند.

مؤمن کسی است که به وطن و بی نهایت خودش ایمان دارد. او به معشوق اصلی اش هم ایمان دارد. علت اینکه بعضی از مؤمنین نمی توانند خوب باشند، این است که در بخش زنانه و مردانگی شان مسلمان شدند. اما هیچ وقت شبیه به الله نمی شوند. باید به «من»ی که از جنس خداست ایمان بیاوریم. در این صورت به معشوق حقیقی هم ایمان می آوریم.

نبی اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: «المؤمنُ کالغریبِ فی الدُّنیا، لایأنَسُ فی عِزِّها و لایَجْزَعُ مِن ذُلِّها= مؤمن در دنیا مثل غریبی است که با عزّت و قدرت های دنیایی انس نمی گیرد  و از خواری آن، بى‌تابى نمى‌کند».

اینکه مؤمن با هیچ یک از عزت های دنیایی انس نمی گیرد. منظور عزت هایی است که مزاحم هستند و به آنها نمی چسبد و از نداشتن آنها ناراحت نمی شود. از نبود آنها غصه دار نمی شود و غر نمی زند. غصه زمانی می آید که وابستگی و دلبستگی باشد. وقتی آزاد باشیم، چیزی تو را اذیت نمی کند که غصه اش را بخوری و از نداشتن آن بی تابی کنی. بعضی وقتها نداشتن بعضی از کمالات، برای انسان تحقیر و کم شخصیتی می آورد. در حالی که به تعبیر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مؤمن از نبود آنها احساس ذلت نمی کند.

همه قشنگی های زندگی در انس نگرفتن به کمالات دنیایی است و نترسیدن از ذلت های دنیاست.

حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «اَلْمُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ اِثْنَتان= مصیبت برای آدم صبور یک مصیبت است ولی برای کسی که اهل جزع و بی تابی کردن است، مصیبت دو برابر می شود». یعنی بی تابی و غصه خوردن مصیبت را دو برابر می کند. این زهد است. زهد یعنی بایستی تا تو را بتراشند. مثلا دکتری که به تو می خواهد سوزن بزند. باید ایستاد و دردش را تحمل کرد تا شفا گرفت.

 (یک بخش دیگر از لک الحمد علی ما جری فی قضاؤک را در جلسه بعدی توضیح خواهم داد)

و در ادامه دعا حضرت می فرماید: «فَشَرَطُوا لَکَ ذلِکَ= پس آنها هم این شرط را پذیرفتند».

گرفتار زیور و زیبائی و ظواهر دنیا نشوید. هر چند از زیبایی ها می توان استفاده کرد، اما نباید مزاحم باشند. کسانی که گرفتار و وابسته زیور و آلات دنیا هستند، روح شان خیلی سنگین می شود؛ چون زینت ها انسان را کور می کند. اگر بخواهیم زینتی را به دست بیاریم و از خیر آخرت بگذریم، ارزشی ندارد.

در روایت نقل است: «شیرینی دنیا، تلخی آخرت است». همه انسان ها سهمیه شان از رنج و لذت یکی است. بعضی ها مصیبت هایشان را در دنیا می گذارند و تمام می کنند. بعضی ها نمی خواهند مصیبت هایشان در دنیا باشد. از این رو با لذت طلبی، راحت طلبی و نفس چرانی، مصیبت شان به آخرت می افتد. اما خدا به دوستان خودش این شرط را کرده که در دنیا زهد و تبعیت داشته باشند و آنها هم پذیرفتند.

 

پزشکان مهدوی (جلسه 21)؛


شناسه مطلب : 6052



کلیدواژه

چگونه به فرزندمان حرمت نفس بدهیم؟

یک روان‌شناس گفت: حرمت نفس باید از سنین پایین، بخشی از شخصیت کودک شود وگرنه فرزندمان در بزرگسالی به خاطر هر موضوع کوچک و بی‌اهمیتی رنج می‌برد.

عاطفه رضایی در گفت‌وگو با ایسنا، با تاکید بر اینکه راهکارهای زیادی برای تقویت حرمت نفس وجود دارد، اظهار کرد: وقتی فرزندمان برای انجام کاری به سراغ ما می‌آید، باید کارهایی از جمله صحبت با تلفن، حرف زدن با یک دوست، تماشای تلویزیون و مواردی از این دست را کنار بگذاریم و به چشمانش نگاه کنیم. حتی اگر لازم بود باید از او بخواهیم که صبر کند تا کارمان تمام شود.

این روان‌شناس ادامه داد: می‌توانیم همیشه در محیط خانه و جمع‌های خانوادگی، نام فرزندمان را با آهنگی خوش بیان کنیم. همچنین می‌توانیم از شش سالگی برای فرزندمان مربی ورزشی بگیریم تا در رشته خاص موفق شود.

وی افزود: وقتی اشتباهی از ما سر می‌زند که کودکمان را به شدت عصبانی می‌کند، می‌توانیم حتی به شوخی از او معذرت بخواهیم تا بداند که همه ما اشتباه می‌کنیم. گاهی نیز می‌توانیم در جواب سئوال‌های پی در پی و کلافه کننده، بگوییم نمی‌دانم تا بداند که ندانستن بد نیست.

رضایی خاطرنشان کرد: باید به کودکمان مسئولیت‌هایی در حد توانش بدهیم؛ چرا که این کار به تقویت حرمت نفس کمک می‌کند و کودکان نیز از ما الگو می‌گیرند؛ در واقع باید بگذاریم که کودک خودش در مورد غذا، لباس، بازی و مسایل خصوصی زندگیش تصمیم بگیرد و در صورت نیاز به کمک ما، هرگز به او احساس گناه ندهیم.

این روان‌شناس یادآور شد:‌ نباید هرگز فرزندمان را مخصوصا در مقابل دیگران مسخره کنیم و زمانی که حرف می‌زند باید همه حواس‌مان را به او بدهیم. همچنین اینکه فرزندان را وارد اختلافات خانوادگی بکنیم کار بسیار اشتباهی است و او هرگز نباید با همسالانش مقایسه شود.

وی با تاکید بر اینکه والدین هرگز نباید با کودک درد دل کنند، افزود: زمانی که فرزندمان اشتباهاتش را با ما در میان می‌گذارد، نباید او را مقصر خطاب کنیم؛ چرا که باعث می‌شود دائم خود را گناهکار بداند و دیگر هرگز به والدینش اعتماد نکند.
منبع: ایسنا

باورهای جالب ۹ فیلسوف بزرگ تاریخ درباره راز شاد بودن

هر کسی ممکن است تعریف متفاوتی از شادی داشته باشد اما فیلسوفان و متفکران بزرگی مانند کیِرکگارد، سقراط، کنفوسیوس و نیچه تعاریف خاصی از شادی دارند. در ادامه به تعدادی از این تعاریف جالب اشاره خواهیم کرد.


۹ فیلسوف بزرگ تاریخ درباره راز شاد بودن چه می گویند ؟

غیرعادی است که شخصی مانند برتراند راسل که به ریاضیات، علوم و منطق علاقه دارد وارد بحث در مورد “شادی” شود. با این وجود تعریف او از شادی به این مضمون که شادی تسلیم شدن در مقابل احساس درونی عشق است بسیار جالب و درست به نظر می رسد به طوری که تحقیقات علمی نیز نظر او را تایید کرده است.

۹ فیلسوف بزرگ تاریخ درباره راز شاد بودن چه می گویند ؟

از نظر نیچه، این فیلسوف پوچ گرای سبیلو، شادی کنترل داشتن بر روی فضای اطراف است. این فیلسوف بنام آلمانی اغلب در مورد تاثیرات داشتن قدرت (و البته نداشتن آن) بر روی تجربیات زندگی افراد مطالبی می نوشت. وقتی که افراد در مقابل کسی یا موضوعی می ایستند و تسلیم نمی شوند در خود احساس قدرت می کنند که این حس قدرت درونی به آن ها شادی می بخشد.

۹ فیلسوف بزرگ تاریخ درباره راز شاد بودن چه می گویند ؟

جان استورات میل را باید غول لیبرالیسم نامید که بدون شک برترین و بزرگ ترین چهره آزادی خواه در طول تاریخ است. در مورد تعریف عبارت “شادی”، او نیز با تعاریف فیلسوفان یونان باستان موافق است. میل به جای اشباع کردن زندگی خود از نیازهای مادی، به منفعت گرایی معتقد است. او بر این باور است که هر چیزی را باید با یک هدف خاص استفاده کرد و اگر چیزی هیچ نیازی را از شما برطرف نکرد باید آن را از زندگی خود حذف کنید.

۹ فیلسوف بزرگ تاریخ درباره راز شاد بودن چه می گویند ؟

از نظر سقراط شادی توسط دیگران یا از جایی دیگر به انسان اعطا نمی شود بلکه شادی یک موفقیت شخصی و درونی است که افراد در درون خود حس می کنند. با کاهش نیازهای خود می توانیم از لذت های کمتر بیشترین شادی را بدست بیاوریم.
۹ فیلسوف بزرگ تاریخ درباره راز شاد بودن چه می گویند ؟

تعریف کنفوسیوس از شادی در طول تاریخ در کتاب هایی مانند ” قدرت تفکر مثبت” منعکس شده و در تحقیقات رفتار درمانی شناختی نیز تایید شده است. این تعریف به انسان کمک می کند که ارتباط بین افکار، احساسات و رفتار خود را درک کند. بر اساس تفکر کنفوسیوسی هرچه بیشتر به شادی فکر کنیم و خودمان را شاد بدانیم، شادی بیشتر خود را به ما نشان خواهد داد.

۹ فیلسوف بزرگ تاریخ درباره راز شاد بودن چه می گویند ؟

این فیلسوف مکتب رواقی (Stoic) عمیقاً به چیزی اعتقاد دارد که روانشناسان امروزی آن را “منبع کنترل” می نامند. در برخی افراد این منبع خارجی است و فکر می کنند که نیروهایی از بیرون رفتارهای آن ها را کنترل و هدایت می کند. اما در بقیه افراد، که سنکا آنان را افراد شاد می نامد، منبع کنترل در درون خود فرد است.

۹ فیلسوف بزرگ تاریخ درباره راز شاد بودن چه می گویند ؟

هیچ کس نمی داند که لائو تسه در واقع چه کسی بوده است و همه او را با نام “پیرمرد” می شناسند. با این وجود باور او به زندگی در لحظه در طول تاریخ طرفداران بسیاری را به خود جلب کرده و روانشناسان نیز تاثیر مثبت این نوع تفکر را تایید کرده اند.
برخی از تحقیقات نشان داده اند که به گفته افراد آن ها بیشترین لذت را  زمانی می برند که به کاری که در حال انجام آن هستند توجه کافی داشته و مربوط به زمان حال است نه گذشته یا آینده: مانند یک گفتگوی لذت بخش یا یک کار خلاقانه.
۹ فیلسوف بزرگ تاریخ درباره راز شاد بودن چه می گویند ؟

به نظر کیِرکگارد شادی از زندگی کردن در لحظه و لذت بردن از آن نشأت می گیرد. زمانی که از تبدیل کردن اتفاقات اطرافمان به مسئله و مشکل دست برداریم و به این اتفاقات به چشم تجربه هایی گرانبها نگاه کنیم می توانیم از آن ها لذت ببریم.

۹ فیلسوف بزرگ تاریخ درباره راز شاد بودن چه می گویند ؟


این نویسنده آنارشیست و طرفدار نافرمانی مدنی رویکردی منفعلانه را برای رسیدن به شادی ترویج می کند. همانطور که به صورت مفصل در کتاب “والدن” آمده است، ثورو به شکستن سنت ها علاقه دارد و از عادت کردن دوری می کند. بر اساس تفکر او با سپردن خود به اتفاقات می توان به یک حس شادی بزرگ و رویایی دست یافت. او نیز مانند دیگر فلاسفه بر زندگی کردن در لحظه تاکید می کند.

منبع: seminarema.com | businessinsider


کلمات کلیدی :

سریع‌القلم: گفت‌وگوی متفاوت «راستگو» و «دروغگو»

دکتر محمود سریع‌القلم مطلب متفاوتی را در قالب گفت‌وگوی بین یک راستگو و یک دروغگو منتشر کرده است.

این استاد دانشگاه در وبسایت شخصی خود نوشته است:

راستگو: دوست عزیز، چطور شما اینقدر دروغ می‌گویید؟

دروغگو: منظور از دروغ چیه؟

راستگو: حرف‌هایی که صحت ندارند. آمار غلط. نسبت‌های نادرست. تحلیل‌های ناصحیح. جملات غیر دقیق. مخلوط کردن درست و غلط.

دروغگو: مگر چیزهایی که من میگم اینطوری است؟

راستگو: روزی سیصد، چهارصد نمونه هست.

دروغگو: من روزی سیصد، چهارصد حرف غلط می‌زنم؟

راستگو: اصلاً باید بگردیم ببینیم کدام جمله شما صحیح و دقیق است.

دروغگو: تو روزی سیصد، چهارصد جمله نمی‌گی؟

راستگو: من خیلی کم حرف می‌زنم. مطمئن نباشم، به زبان نمی‌آورم. هر چه که شنیدم ضرورتاً درست نیست. وقتی اطمینان ندارم سؤال می‌کنم.

دروغگو: اینطوری که کار پیش نمی‌ره.

راستگو: سؤالی از حضورتان داشتم. شما وقتی دروغ می‌گویید آگاهانه اینکار را می‌کنید یا ناآگاهانه؟

دروغگو: نمی‌فهمم چی می‌گی؟

راستگو: منظورم این است شما فکر می‌کنی، سؤال می‌کنی، مطالعه می‌کنی، بررسی می‌کنی، با دقت مسائل را بررسی می‌کنی یا اینکه مطلب همینطور بر زبان شما جاری می‌شود؟

دروغگو: کی وقت داره این کارها را بکند، مگر من دانشمندم!

راستگو: حرف و سخن صحیح زدن که اینقدر سخت نیست. اگر مطمئن نیستید نگویید.

دروغگو: کی حوصله داره که دقت کنه.

راستگو: شما در قبال آنچه می‌گویید مسئولیت دارید.

دروغگو: چی دارم؟

راستگو: مسئولیت.

دروغگو: نمی‌فهمم چی می‌گی.

راستگو: یک سؤال دیگه از حضورتان دارم؛ شما احیاناً از روی عصبانیت، ناراحتی، خشم، عقده، خدای نکرده بخل و حسادت نیست که اینقدر حرف‌های ناصحیح می‌گویید؟

دروغگو: آدم عصبانی می‌شه دیگه.

راستگو: بله ولی انسان باید خودش را کنترل و مدیریت کند چون انسانیت به صادق بودن است و انسان صادق، راستگو هم هست.

دروغگو: حال اینطور نباشد چی میشه؟

راستگو: کل جهان و خلقت بر اساس صدق بنا شده است.

دروغگو: حالا چرا رفتی اون بالاها.

راستگو: بالا نرفتم. خواستم مطرح کنم که عصبانیت و انسانیت با هم سازگار نیستند. شما اگر فرد مدنی باشید، مسئولیت دارید که راستگو باشید. اگر فرد مذهبی باشید که در اصول کافی، خشم و دروغ را درست در مقابل ایمان قرار داده است. از هر کانالی شما به انسانیت وارد شوید، دروغ گویی کاری است که نهی شده است.

دروغگو: مگه تو حرف‌های منو شمردی؟

راستگو: من در آرزوی چند جمله دقیق، صحیح، مطمئن و تست شده از طرف شما هستم.

دروغگو: من هر چی می‌گم درسته.

راستگو: اینطور نیست.

دروغگو: هست.

راستگو: من توصیه می‌کنم اولین کاری که شما باید انجام دهید اینست که هر وقت در مورد موضوعی، بحثی، شخصی و موردی خواستید اظهارنظر کنید، عصبانی نباشید. شما همینکه عصبانی شدید، هم فکر تعطیل می‌شود و هم انصاف.

دروغگو: من که عصبانی نیستم.

راستگو: صدا، لحن، واژه‌ها، جمله‌بندی‌های ناتمام و ناقص و بعضی وقت‌ها توهین و اهانت همه نشان‌دهنده بی‌توجهی و عصبانیت شماست.

دروغگو: از کجا می‌دونی؟

راستگو: خوب من سخنان شما را گوش می‌دهم. می‌خوانم. چشم و صورت شما حامل پیام است.

دروغگو: با این حرف‌ها، منو دیونه کردی بابا.

راستگو: درست برعکس. من می‌خواهم دوست شما باشم. با هم تعامل کنیم.

دروغگو: چی چی؟

راستگو: تعامل.

دروغگو: یعنی چی؟

راستگو: یعنی مثل دو انسان با هم حرف بزنیم، بهم گوش کنیم، حرف‌های دقیق بزنیم.

دروغگو: می‌گی من انسان نیستم!

راستگو: اگر اینقدر دروغ نگویید. غلط و درست را با هم مخلوط کنید. آمار غلط بدهید. نسبت‌های نادرست بدهید. تهمت بزنید. نسنجیده حرف بزنید. مطمئن باشید در دایره یک انسان صادق که کل طبیعت از آن اوست، نخواهید بود. شما باید به حدی آگاهی، خودآگاهی و انسانیت برسید که از راستگویی، لذت ببرید.

دروغگو: ولی خودمونیم، خیلی صفا داره.

راستگو: چی صفا داره دوست عزیز؟

دروغگو: راست و غلط و بد و درست همه رو باهم بدی بیرون، طرف گیج میشه.

راستگو: یعنی شما آگاهانه این حرف‌های ناصحیح را می‌زنید؟

دروغگو: ببین شازده، ما می‌خواهیم خوب زندگی کنیم.

راستگو: با دروغ؟

دروغگو: ببین تو می‌گی دروغ.

راستگو: شما چه می‌گویید؟

دروغگو: وقتی یکی رو خراب می‌کنم دلم خُنک می‌شه.

راستگو: بنظرم این یک نوع بیماری ‌باشه.

دروغگو: مگه سرما خوردم.

راستگو: بیماری جسمی خیر، بیماری روحی و نفسانی.

دروغگو: می‌خواهی بگی من مشکل دارم.

راستگو: اگر از آزار دیگران شما لذت ببرید، حتماً بیمار هستید بله.

دروغگو: حال ما کارمونو پیش می‌بریم.

راستگو: ولی این نوع زندگی، ناسالم است.

دروغگو: ناسالم چیه آقا، ما همه چی داریم.

راستگو: چی دارید؟

دروغگو: هر چی بگید ما داریم.

راستگو: ولی با دروغ و حیله و سخنان نادرست بدست آوردید؟ حس بدی ندارید؟

دروغگو: حس بد یعنی چی؟

راستگو: یعنی قلب شما راضی است؟

دروغگو: مفصل

راستگو: چون قلب سیاه شده دیگه سفیدی رو تشخیص نمی‌ده.

دروغگو: خیلی اذیت می‌کنی.

راستگو: دعوت به راستگویی اذیت محسوب می‌شود؟

دروغگو: کی درست میگه که من درست بگم.

راستگو: پس حالا معلوم شد شما آگاهی دارید. با این حساب کار شما سخت‌تر می‌شود. شما توجیه می‌کنید دروغ گفتن را. دروغ و حیله‌گری با هم فامیل هستند.

دروغگو: به هیچ جا نمی‌رسی راست بگی.

راستگو: یعنی به پول و سمت نمی‌رسی؟

دروغگو: زندگی یعنی این دوتا دیگه.

راستگو: چقدر عالی. تعریف شما از زندگی را هم متوجه شدم. سؤال  سوم بپرسم: شما اصلاً اصول دارید در زندگی؟

دروغگو: اصول چیه؟

راستگو: شما هم می‌دانید: اصول چیست. صداقت چیست. تعامل چیست. همه را می‌دانید. شما سیاه شدید. دروغ فراوان و دروغ فراوان با آگاهی آهسته تبدیل به عادت می‌شود و صندوقچه‌های قلب، صدق، وجدان، انصاف، و عقل و استدلال و برهان و منطق همه بسته می‌شوند. شما نیاز دارید که یکبار دیگر انسان را تعریف کنید. آیا ما زندگی می‌کنیم که این همه دروغ بگوییم. این همه سخن ناصحیح چاپ کنیم. نقل قول‌هایی کنیم که اصلاً صحت ندارند.

دروغگو: بذار بابا صفا کنیم. داریم راحت زندگی می‌کنیم.

راستگو: شما فکر می‌کنید راحت زندگی می‌کنید؟ شما وقتی سخن‌تان، نقل قولتان، آمارتان و نسبت‌هایی که می‌دهید دروغ است، سیرت شما هم دروغ است. صورت شما هم دروغ است. اگر شما با شخصی تفاوت فکری دارید، به او دروغ نبندید. زندگی هر فردی، نوع انتخابی است که انجام داده و زندگی هر جامعه‌ای، نوع انتخابی است که انجام داده. شما وقتی دروغ می‌گویید رابطه با طبیعت و جهان را از دست می‌دهید. شما آگاهید که دروغ می‌گویید ولی به ذات و انسانیت خود ناآگاهید. قوای منفی شما همه فعال هستند و این هم برای خود نوعی سبک زندگی است.

دروغگو: آقا من رفتم. حوصله این حرف‌ها ندارم.

راستگو: البته که شما حوصله ندارید. ادامه دهید راه خود را ولی در انتظار بهبود و پیشرفت و سعادت و آرامش نباشید. آرامش کشور و مردم زلاندنو را ببینید که رتبۀ اول راستگویی را کسب کرده‌اند.

دروغگو: آقا من رفتم.

راستگو: گفتم بروید. مرا کاری با شما نیست. شما اصلاح نمی‌شوید. قلب شما که سیاه شد، حرف حساب اثر ندارد. قلبی که فقط دنبال پول باشد. با راستگویی چه کار. قلبی که شیفته میز باشد نمی‌تواند سفید باشد. اما شما که دارید می‌روید، یادتان باشد که طبیعت بطور خارق العاده‌ایی به راستگویی، انسانیت، مدنیت پاداش می‌دهد. حیله‌گری پوشیده نمی‌ماند. ستون اصلی جهان بر دوش صداقت ایستاده است. بی دلیل نیست آرامش مردم هلند، بی منطق نیست آرامش کشور سوئیس، بی برهان نیست عزت ماندلا و منزلت گاندی. مهم‌ترین وجه مشترک مصلحان تاریخ راستگویی است. راه پیشرفت، راستگویی است. حفظ یک دوست، با راست گویی است. حفظ یک جامعه و کشور با راستگویی است.

دروغگو: من اصلاً امروز با تو حرف نزدم. یادت باشه.

راستگو: من گفتم به اصلاح شما امیدی ندارم. دروغگو پنهان‌کار هم هست. ۱۰ درصد را مخلوط می‌گوید، ۹۰ درصد را هم پنهان می‌کند. بدی دروغگو بودن اینست که وقتی حرف راست هم بزند دیگران باور نمی‌کنند. تربیت راستگو، اقتصاد شفاف و رسانه‌های شفاف می طلبد. دروغگویی معلول است.