مطلب پیشنهادی
از ماساژ درمانی و طراحی تا خلق یک شبکه اجتماعی!
نوروسافاری|
بدعنق و بدبین بودن باعث میشود درآمد و طول عمر بیشتر و همچنین ازدواج سالمتری داشته باشید. این حقیقت کافی است تا حتی آدمهای بدعنق و بداخلاق برای یکبار هم که شده لبخند بزنند. زاریا گوروِت به چرایی این مسئله میپردازد.
به گزارش نوروسافاری به نقل از بی بی سی فیوچر، روی صحنه او آدم دوست داشتنی و خوشمشربی است، اما خارج از کادر دوربین… او فضای شخصی خودش را میخواهد. او از اینکه یک سلبریتی باشد متنفر است. از بازیگر بودن هم رنج میبرد. دوستانش به او میگویند: ترشرو.
“هیو گرانت” مشهور به دمدمی مزاج بودن، مشکل داشتن در همکاری و کار گروهی و همچنین متمایل به پرت کردن لوبیا پخته به سمت غریبهها. اما آیا همین رفتار بد «راز موفقیت شغلی» وی محسوب میشود؟ هیو گرانت ظاهرا از هر فیلمی که در آن بازی کرده متنفر است، گرچه ۸۰ میلیون دلار از این راه درآمد کسب کرده است.
ارتش آمریکا و شاخص شادی
فشار بر مثبت بودن هرگز تا این اندازه زیاد نبوده است. فشار فرهنگی باعث شده تا همه ما بی برو برگرد به دنبال شادی و خوشحالی باشیم؛ کتابهای رمز موفقیت بخوانیم؛ صنایع کمک به خود راه بیفتد؛ و در آخر، جملات الهام بخش همه جای اینترنت پخش شود.
امروز شما دیگر میتوانید یک “کارشناس خوشحالی” استخدام کنید تا تمرینات مربوط به “آگاهی را انجام دهید،” و یا از طریق یک اپلیکیشن به دنبال رضایت درونی باشید. ارتش آمریکا به سربازانش (بیش از یک میلیون نفر) آموزش روانشناسی مثبت میدهد و همچنین خوشبینی در مدارس بریتانیا آموزش داده میشود. علاوه برای مسائل، شاخص شادی به عنوان یکی از مولفههای رفاه جهانی در نظر گرفته میشود.
مزایای عجیبِ بدعنق بودن!
حقیقت اما این است که سنجش عواقب بد یک عمل، چندین مزایای خوب نیز دارد. افراد بدعنق و بداخلاق مذاکره کنندگان بهتری هستند، عاقلانهتر تصمیم میگیرند و احتمال حمله قلبی در آنها پایینتر است. افراد شکاک ازدواجِ باثباتتری خواهند داشت، درآمد آنها نیز بیشتر بوده و عمر طولانیتری خواهند داشت. این در حالی است که این دسته از افراد همیشه مخالف مباحث فوق را انتظار میکشند!
مضرات خلق و خوی خوب!
خلق و خوی خوب از سوی دیگر چندین ریسک را به همراه دارد: تحلیل رفتن اراده و توجه شما به جزئیات که میتواند همزمان شما را خودخواه کند و کاری کند که راحتتر گول بخورید. مثبت اندیشی حتی با عیاشی و مصرف مشروبات الکلی، پرخوری و برقراری رابطه جنسی ناامن در ارتباط است.
تمام اعصاب خوردیهای نیوتون و بتهوون
عصبانیت، ناراحتی و بدبینی در واقع بیخود یا تصادفی شکل نگرفتهاند و هر کدام هدفی را دنبال میکنند. عصبانیت را فرض کنید: از اعصاب خوردیهای نیوتون گرفته تا بدخلقیهای بتهوون؛ انگار که تمام نوابغ به نوعی بدعنق بودهاند.
سیلیکون ولی هم کم از این افراد ندارد، جف بزوس، موسس سایت آمازون، به خلق و خوی بد و عصبانیتهای بدش مشهور است: «چرا زندگی من را به گند میکشی؟ تنبلی یا سر درنمیآوری؟» اما این خلقوخو مانع موفقیت او نشده و شرکتش ۳۰۰ میلیارد دلار ارزش دارد. جف بزوس، موسس پایگاه آمازون، گنجینهای عظیم از اتهامات خاص خودش را دارد. برای نمونه گفته است: «اگر آن ایده را دوباره بشنوم، خودم را خواهم کشت.» گفته شده بتهوون به سادگی ناراحت میشد و به سمت خدمتکارانش اشیا پرت میکرد.
آزمایشی جالب در دانشگاه آمستردام
این رابطه برای سالها به شکل یک معما باقی ماند تا اینکه “ماتیس باس،” پژوهشگر دانشگاه آمستردام، در سال ۲۰۰۹ تصمیم گرفت روی این مسئله کار کند. وی گروهی از دانشجویان را استخدام کرد تا به اسم پژوهش آنها را عصبانی کند. از نیمی از دانشجویان خواسته شد تا چیزی را به خاطر بیاورند که آنها را به شدت عصبانی کرده بود و سپس یک مقاله کوتاه در مورد آن بنویسند. ماتیس میگوید: «نوشتن در مورد آن خاطره باعث شد عصبانیتر شوند، گرچه نه کامل.» ماتیس کاری کرد تا نصف دیگر افراد ناراحتی را تجربه کنند.
در مرحله بعد، ماتیس آزمایشی را انجام داد تا هر دو گروه از نظر خلاقیت سنجیده شوند. آنها ۱۶ دقیقه وقت داشتند تا در مورد تمام راههای ممکن برای بهبود آموزش در دانشکده روانشناسی فکر کنند. مطابق انتظار ماتیس باس، تیم عصبانیتر ایدههای بیشتری تولید کرد. ایدههای اعضای گروه عصبانیتر ابتکار خاص خودش را هم داشت، به شکلی که کمتر از یک درصد آنها توسط همگروهیهایشان تکرار شده بود.
داوطلبان عصبانی در مواقع اضطراری یا «شرایط بدون ساختار» بهتر فکر میکنند. فرض کنید که از افراد خواستهاید کاربردهای مختلف “آجر” را به شما بگویند. یک اندیشمند سیستماتیک ممکن است به ۱۰ مورد استفاده معمول اشاره کند اما شخص بدون ساختار ایده جدیدی را ابداع میکند، مثلا تبدیل آجر به یک سلاح!
تعریف خلاقیت
خلاقیت در واقع بدان معناست که ذهن شما چقدر قابلیت دارد که از یک رشته فکر به رشته دیگر مراجعه کند. این مسئله در شرایط اضطراری فرار یا مبارزه میتواند حتی جان فرد را نجات دهد.
ماتیس میگوید: «عصبانیت باعث میشود که بدن آماده استفاده از منابع شود. این حالت به شما در مورد وضعیتی که در آن قرار دارید هشدار داده و نیرویی به شما میدهد تا از آن خلاص شوید.»
علائم فیزیکی عصبانیت
برای مطلع شدن از نحوه کار عصبانیت، باید ببینیم که در مغز چه میگذرد. عصبانیت نیز مانند تمام احساسات ما از آمیگدال یا بادامه نشأت میگیرد؛ که ساختاری بادام مانند در مغز بوده و مسئول کاوش تهدیدات سلامتی ماست. در واقع پیش از اینکه خطر وارد حیطه آگاهیِ هوشیارانه ما شود، زنگ خطر به صدا درمیآید.
سپس همه چیز به سیگنالهای شیمیایی در مغز بستگی دارد، زیرا حجم زیادی آدرنالین در مغز تولید شده و میزان زیادی انرژی به یکباره برای چند دقیقه آزاد میشود. سرعت تنفس و تپش قلب افزایش یافته و فشار خون چندین برابر میشود. به همین دلیل است که پوست صورت سرخ شده و رگها بیرون میزنند.
گفته شده که عصبانیت به عنوان یک عامل دفاعی هنگام آماده شدن برای خشونت فیزیکی تکامل یافته است. البته این واکنش فیزیولوژیکی چندین مزیت دیگر نیز دارد که انگیزه را بیشتر کرده و توانایی فرد در مواجهه با ریسک روانی افزایش مییابد.
ارسطو و فروید
این مفهوم که احساسات سرکوبشده برای سلامتی مضر است، ریشه تاریخی دارد. ارسطو، فیلسوف یونانی، یکی از معتقدان به کاتارسیس (پایان بخشیدن به نیروهای عاطفی) است. وی پس از مشاهده نمایشنامههای تراژیک به مراجعه کنندگان خود اجازه داد تا عصبانیت، ناراحتی و گناه را در شرایطی کنترل شده تجربه کنند. فلسفه او بعدها توسط زیگموند فروید مورد استفاده قرار گرفت.
گروهی از پژوهشگران در سال ۲۰۱۰ تصمیم گرفتند تا نگاهی به آن مسئله بیندازند. آنها بر روی ۶۴۴ بیمار مبتلا به بیماری سُرخرگ کُرُنری یا شَریان اِکلیلی مطالعه انجام دادند تا متوجه شوند که سطح عصبانیت، عصبانیت سرکوب شده و تمایل به تجربه استرس آنها در یک بازه زمانی ۵ تا ۱۰ ساله چقدر است و پس از آن چه اتفاقی خواهد افتاد.
در طول زمان انجام این مطالعه، ۲۰ درصد از شرکت کنندگان از یک بیماری قلبی خطرناک رنج برده و ۹ درصد نیز از دنیا رفتند. در ابتدا اینگونه به نظر میرسید که عصبانیت و عصبانیت سرکوب شده احتمال ابتلا به حمله قلبی را بیشتر میکند. اما پس از کنترل چند عامل، پژوهشگران دست یافتند که عصبانیت آزاد شده هیچ تاثیر نداشته ولی عصبانیت سرکوب شده شانس ابتلا به حمله قلبی را نزدیک به سه برابر افزایش میدهد.
هنوز مشخص نیست که چرا این اتفاق رخ میدهد، اما مطالعات دیگر نشان دادهاند که عصبانیت سرکوب شده منجر به فشار خون بالا میشود.
فواید خشم برای یادگیری زبان و حافظه
یکی دیگر از فواید خشم به عقیده پژوهشگران کمک به افراد در زمینه یادگیری مهارتهای زبانی و بهبود حافظه است. عصبانیت یا خشم همچنین باعث میشود متقاعدکنندهتر به نظر برسیم.
جوزف فورگاس نزدیک به چهار دهه است که بر روی نحوه تاثیرگذاری احساسات تحقیق کرده میگوید: «خلق و خوی منفی باعث میشود دیگران توجه بیشتری به آن فرد نشان دهند.» علاوه بر این مسئله، نشان داده شده که احساس درون گرایی شخص، آگاهی وی نسبت به سرنخهای اجتماعی را بیشتر میکند.
آیا شاد بودن خطرناک است؟
در برخی موارد شادی میتواند بسیار خطرناک باشد، زیرا با هورمون اکسیتوسین در ارتباط است. چندین مطالعه انجام شده نشان میدهد که شادی باعث کاهش قدرت شناسایی تهدیدات میشود. در دوران ماقبل تاریخ، شادی باعث میشود که اجداد ما نسبت به شکارچیان آسیب پذیر باشند. در دوران حاضر نیز شادی و خوشحالی باعث میشود نسبت به خطراتی مانند مشروبات الکلی، پرخوری و رابطه جنسی ناامن بیتفاوت باشیم.
در مطالعه انجام شده در دانشگاه UNSW استرالیا، فورگاس و همکاران شرکتکنندگان را با نمایش فیلمهای شاد و ناراحت کننده سنجید و سپس یک سوال عمومی از آنها پرسید تا قابلیت فکریِ آنان را دریابد. سوالاتی مانند «آیا خطوط برق باعث بیماری خونی میشود؟» و یا اینکه «آیا سیا رئیس جمهور کندی را کشت؟» این مطالعه نشان داد که افراد دارای احساس خوب کمتر قابلیت تفکر انتقادی دارند و زودتر گول میخورند.
معایب خوشبینی
خوش بینی در مورد آینده بین تمام احساسات مثبت، ایهام برانگیزترین تاثیر را دارد. افکار مثبت در مورد آینده مانند خوشحالی میتواند باعث بیانگیزگی شخص شود. افراد با خوش بینی بیش از اندازه در مورد آینده احساس سربلندی و آسودگی میکنند و برای رسیدن به آن اهداف، تلاش لازم را نمیکنند.
برای نمونه، فارغ التحصیلان دانشگاهی که در مورد موفقیت کاری خیالپردازی میکنند، در نهایت درآمد کمتری خواهند داشت. بیمارانی که به بهبودی خود فکر میکنند، فرآیند ریکاوری آهستهتری را طی میکنند. اوتینگن در چندین پژوهش نشان داد هرچه افکار آرزومندانه بیشتری در سر داشته باشد، احتمال تحقق آنها کمتر خواهد بود. او میگوید: «مردم میگویند بهش فکر کن تا بهش برسی، اما این مسئله مشکل ساز است.» افکار خوشبینانه حتی میتواند باعث از دست رفتن امید افراد چاق به لاغری و ترک سیگار افرادی سیگاری شود.
عینک “بدبینی دفاعی” و قوانین مورفی
اوتینگن میگوید که این مسئله در سطح اجتماعی نیز رخ میدهد. برای مثال، هر چه محتوای مقالات روزنامه USA Today آمریکا خوشبینانهتر باشد، عملکرد اقتصادی کاهش مییابد.
بنابراین شاید زمانش رسیده باشد که عینک خوش بینی را کنار زده و به نیمه خالی لیوان توجه کنیم. بدبینی دفاعی شامل پذیرفتن قوانین مورفی نیز هست. قانون مورفی عبارت است از «هر آنچه که بتواند دچار اشتباه و خطا شود، حتما میشود.» اگر شما آماده بدترینها باشید، بهتر میتوانید عمل کنید.
فرض کنید که برای یک سخنرانی دعوت شدهاید. به این مسائل فکر کنید که حافظه همراهتان را گم خواهید کرد یا لپتاپتان روشن نخواهد شد. تمام جوانب را بسنجید. فراموش نکنید که پارانویایىها در نهایت زنده خواهند ماند!
ترجمه: فرادید
لینک منابع و گزارشهای پژوهشی مرتبط:
مطلب زیر از نظر نتایج تحقیقات آماری و همچنین بعضی استنتاجها به نظر درست می رسد. ولی دلایل دیگری می توان در تحلیل نتایج برشمرد که ان شاء الله به شرط فرصت بدان خواهیم پرداخت. اکنون می توان این را با نگاه نقادانه خواند:
باهوشترین بودن همیشه هم آسان نیست. حتی شاید بتوان گفت که مَضرات باهوش بودن از فواید آن بیشتر است! دیوید رابسون دلایل آن را بررسی میکند.
اگر نادانی خوشی میآورد، پس شاید بتوان گفت که ضریب هوشی بالا بدبختی را به دنبال خود دارد. نظر عمومی هم چندان مخالف این قضیه نیست. افراد باهوش اکثرا آدمهایی نگران، ناامید و تنها بودهاند. کافی است ویرجینا وولف، آلن تورینگ یا لیسا سیمپسون را به یاد بیاورید. ستارههای دنیای ما که حتی در اوج زندگی خود هم تنها و منزوی بودند. ارنست همینگوی مینویسد: «در آدمهای باهوش، شادی نادرترین ویژگی شخصیتی اوست.»
این سوال شاید در نظر اول جدی جلوه نکند، اما پس چرا تمام نظام آموزشی ما حول محور افزایش ضریب هوشی میچرخد؟ آیا این کار بیهوده نیست؟
گامهای نخست برای رسیدن به پاسخ این سوال تقریبا یک قرن پیش برداشته شد. تست ضریب هوشی در جنگ جهانی اول در مراکز استخدام نیرو به امری محبوب و رایج تبدیل شده بود. چند سال بعد در سال ۱۹۲۶، لوئیس تِرمن گروهی از کودکان با استعداد را با همین روال انتخاب و سپس بر روی آنها مطالعهای انجام داد. او ۱۵۰۰ دانشآموز را از مدارس کالیفرنیا انتخاب کرد و به دنبال کسانی بود که ضریب هوشی بالاتر از ۱۴۰ داشتند. به شکلی شگفتانگیز، ۸۰ نفر از این افراد ضریب هوشی بیشتر از ۱۷۰ داشتند. این افراد «موریانهها» لقب گرفتند که همچنان فراز و نشیب زندگیشان مورد مطالعه قرار میگیرد.
برخی از موریانهها مانند جس اُپنهایمر معروف و ثروتمند شدند. اما بر خلاف انتظار ترمن، همه به موفقیت و شهرت نرسیدند. در حقیقت، تعداد زیادی از آنها به شغلهای معمولی مانند پلیس، دریانورد و تایپیست مشغول شدند. ترمن نتیجه گرفت که هوش و موفقیت چندان با یکدیگر ارتباطی ندارند و حتی هوش به خوشحالی فردی هم منجر نمیشود. در طول زندگی موریانهها، درصد طلاق، استفاده از مشروبات الکلی و خودکشی تقریبا نزدیک به میانگین بود.
با ورود موریانهها به دوران کهنسالی مشخص شد که باهوشی با مفهوم زندگی بهتر فاصله دارد. در بهترین حالت میتوان گفت که هوش تاثیری بر زندگی ندارد و در بدترین حالت میتوان گفت که آنها از زندگی خود راضی نبودهاند.
و اما چرا؟
یکی از احتمالات ممکن این است که اطلاع از استعدادهای فردی شخص را محدود
میکند. در دهه ۱۹۹۰ میلادی، با افرادی از موریانهها که هنوز زنده بودند
در مورد عمر ۸۰ سالهشان گفتوگویی انجام شد. آنها به جای اینکه از
موفقیتهای خود بگویند، از این مسئله شکایت میکردند که از جوانی خود لذت
نبردند.
یکی از بارزترین ویژگیهای این دسته از افراد «ناراحتی» است. ویژگی دیگر اطلاع از شکستهای زندگی و دنیا است. شدت این نگرانی در افراد معمولیتر پایینتر است.
تصمیمگیریهای بدتر
حقیقت تلخ ماجرا این است که ضریب هوشی بالا با تصمیمهای معقولانه در
ارتباط نیست. در واقع، آن تصمیمها میتواند خیلی هم احمقانه باشد. کیث
استانکوویچ دهه اخیر زندگی خود در دانشگاه تورنتو را صرف ساخت آزمونهای
منطقی کرده است. او به این نتیجه رسیده که تصمیمهای خوب و بیطرف تا حد
زیادی مستقل از ضریب هوشی فرد است.
همه چیز به این موارد ختم نمیشود، افراد باهوش «نقطه کور متعصبانه» بیشتری هم دارند. به این معنا که این افراد ایرادهای خودشان را نمیبینند ولی از دیگران زیاد انتقاد میکنند. همچنین افراد باهوش راحتتر گول حرفهای یک قمارباز را میخورند: «اگر یک سکه ۱۰ بار شیر بیاید، پس بار یازدهم احتمال خط بیشتر است.»
تمام موارد بالا نشان داد که ضریب هوشی بالا الزاما به تصمیمهای منطقی و زندگی بهتر منجر نمیشود. پس چه عاملی باید جایگزین آن شود؟ ایگور گروسمن از دانشگاه واترلوو در کانادا معتقد است که ما باید دید خود را نسبت به «خِرد» تغییر دهیم. خرد و حکمت فقط نباید محدود به تصمیمهای خوب باشد (فرادید).
منابع مقالات تحقیقی:
Int J Aging Hum Dev. 1999;48(3):161-73,. Being labeled as gifted, self-appraisal, and psychological well-being: a life span developmental perspective,
Journal of Personality and Social Psychology, Cognitive Sophistication Does Not Attenuate the Bias, Blind Spot, June 4, 2012
Front Evol Neurosci. 2012 Feb 1; The Relationship between Intelligence and Anxiety: An Association with Subcortical White Matter Metabolism.
Myside Bias, Rational Thinking, and Intelligence, Current Directions in Psychological Science August 2013 vol. 22 no. 4 259-264
J Exp Psychol Gen. 2013 Aug; 142(3): 944–۹۵۳,. A Route to Well-being: Intelligence vs. Wise Reasoning
Intelligence, Volume 35, Issue 5, September–October 2007, Pages 489–۵۰۱, Do you have to be smart to be rich? The impact of IQ on wealth, income and financial distress, Jay L. Zagorsky
The Gambler’s Fallacy Is Associated with Weak Affective Decision Making but Strong Cognitive Ability, PLOS ONE Published: October 5, 2012, DOI: 10.1371/journal.pone.0047019
Research in Human Development, Volume 11, Issue 3, 2014, Special Issue: The Long-Term Development of Swedish Adolescents With High IQ, Adolescents With High IQ and Their Adjustment in Adolescence and Midlife
Child prodigy tag can be a curse, says study, Article | Published in TES Newspaper
The surprising downsides of being clever, BBC FUTURE
مرتبط:
چرا باهوشها بیشتر عمر میکنند؟
اکثر کارآفرینان میگویند که به دنبال علاقه خود یا حل مسائلی بودند که در زندگیشان با آنها برخورد داشتهاند. اما گاهی اوقات، بنیانگذاران استارتاپ نیت خوبی ندارند.
در ادامه دلایلی را عنوان میکنیم که بهتر است به خاطر آنها به سراغ کارآفرین شدن نروید:
کارآفرینانی که صاحب ثروت عظیمی هستند، به احتمال زیاد به قصد ثروتمند شدن وارد آن کسب و کار نشدهاند. آنان به دنبال روش نوینی برای جستجوی اطلاعات آنلاین بودهاند، یا عاشق یافتن و ایجاد فرصتهایی برای گسترش راهی که بتوانند علاقه و اشتیاق خود را بیان کنند و بعد متوجه شدند که میتوانند از این راه کسب درآمد هم بکنند. کارآفرینانی که ثروتمند شدهاند به دلیل علاقهشان به کاری است که انجام میدهند. علاقه به کار معنی فراتری برای آنان دارد. آنها برای رسیدن به هدفشان از هیچ کاری فروگذار نمیکنند و اغلب خطر و مشکلات شخصی و ساعت کاری برایشان معنایی ندارد. و در این مسیر پول درآوردن اجتناب ناپذیر است.
عنوان مدیرعاملی یا کارآفرینی با مسئولیت بسیار بالایی همراه است، و هرگز نباید آن را سرسری گرفت و بیتوجه بود. هرگز نباید کسب و کاری را به دلیل پیدا کردن یک عنوان شغلی یا به خاطر معروف شدن آغاز کرد. حتی کسب و کارهایی که توجههای زیادی را به خود جلب کردهاند و بسیار مطرح هستند نیز اگر خوب اجرا نشوند، رو به فنا خواهند رفت. به جای این که فکر کنید "چگونه میتوانم معروف شوم؟" از خودتان بپرسید " چگونه میتوانم چیزی را خلق کنم که شایسته توجه باشد؟"
میخواهید رئیس خودتان باشید؟ از سیاستهای اداری متنفرید؟ قابل درک است؛ اما شروع کسب و کار خودتان چالشهای جدیدی را پیش پای شما میگذارد. مشتری دارید که پول شما را نمیدهد؟ مشکل خودتان است. حالا دیگر کسی را ندارید تا به خاطر کم و کاستیها سرزنشش کنید. شاید از کار سخت و طاقتفرسای گزارش دادن به دیگران و ثبت و بایگانی تمام اسناد و مدارک متنفر باشید، اما حالا اگر حواستان به تمام کارها نباشد و بر آنها نظارت و کنترل نداشته باشید، از خودتان متنفر میشوید.
شغل فعلی خود را دوست ندارید، همیشه مشغول اضافه کاری هستید و 60 ساعت در هفته کار میکنید، و فکر میکنید هرگز وقتی برای خانواده و دوستان خود ندارید. پیش خودتان فکر میکنید که " من باید کسب و کار خودم را راه بیندازم تا مجبور نباشم این همه کار کنم." اشتباه فکر میکنید. راهاندازی و رونق یک کسب و کار به مراتب کار و استرس بیشتری را در مقایسه با زمانی که فقط یک کارمند هستید، برای شما به همراه خواهد داشت. شاید لازم باشد به دقت دلایل خستگی و استرس خود را در محل کار بررسی کنید. با راهاندازی یک کسب و کار جدید، مشکلات شخصی و مشکلات سلامتی شما حل نمیشود.
اکثر ما و بهخصوص کارآفرینانی که رقابت تنگاتنگی با یکدیگر دارند، وقتی میشنویم که میگویند شما نمیتوانید فلان کار را انجام دهید، میخواهیم به آنها ثابت کنیم که اشتباه میکنند. گاهی اوقات خوب است که به دیگران بفهمانید که در مورد شما اشتباه میکنند، چون این کار به شما کمی انگیزه میدهد. اما هرگز نباید برای اثبات خودتان و تواناییهایتان به آنها یک کسب و کار راه بیاندازید.
کارآفرینی، کار پارهوقت نیست. (واحد: نظر نویسنده در تناقض است با این مطلب: چگونه یک کارآفرین پارهوقت موفق باشیم؟)
راهاندازی یک کسب و کار در واقع به معنی هزینه دوم است تا درآمد دوم. برای کسب درآمد بیشتر بهتر است به فکر یک شغل پاره وقت در همان شرکت باشید تا راه انداختن یک کسب و کار.
نباید تمام حرفهای اغراقآمیز یا هر آنچه که در محافل اجتماعی رد و بدل میشوند را باور کنید. حتی دوستان خوب هم مایل نیستند در مورد سختیهای کار و یا دورههای دشواری که برای رسیدن به موفقیت فعلی سپری کردهاند، صحبت کنند.
به نظر میرسد کارآفرینان خوب، استعداد ذاتی خاصی دارند، اما مشخص نیست که این ویژگیها و استعدادها به طور خودکار به فرزندان منتقل شود. اگر علاقه و اشتیاق خود را در جای دیگری میبینید، سعی نکنید کسب و کار خانوادگی راه بیاندازید.
نیت شما قابل تقدیر است، اما این را باید بعد از ایجاد یک شرکت موفق بگویید، نه قبل از آن. اگر تغییر جهان انگیزه اصلی شما است و پول برایتان مهم نیست، پس انجاماش دهید، بدون آن که اجازه دهید راهاندازی یک شرکت، روند حرکت شما را کند نماید.
شروع کسب وکار خودتان با این پیشبینی که وظیفه شغلی محدودتری خواهید داشت، یک منطق اشتباه است. حتی اگر برنامه شما تعمیر ویولنهای کمیاب باشد، هنوز هم باید مطمئن باشید که آیا از پس حسابداری، بازاریابی و یا مالیات برمیآیید یا خیر.
==============================
شاید به این مقالات هم علاقمند باشید:
سورنا
ستاری؛ معاون علمیوفناوری رئیسجمهور و رئیس بنیاد ملی نخبگان در «دهمین
همایش ملی نخبگان فردا» با اشاره به لزوم فرهنگسازی در حوزه اقتصاد دانش
بنیان، گفت: مهمترین و بزرگترین سرمایههای هر کشوری نیرویانسانی آن است.
وی
افزود: ایران به لحاظ داشتن نیروی انسانی کشور فوقالعاده است و این مهم
نه به دلیل وجود ذخایر متعدد نفت و گاز بلکه بهخاطر تعداد بالای
نیرویانسانی جوان و متخصص است.
ستاری
ادامه داد: در دنیای امروز، صرف برخورداری از ماده خام و اولیه اهمیتی
ندارد بلکه وجود ذخایر طبیعی تنها زمانی ارزشمند است که نیرویانسانی متخصص
برای تبدیل آن به ارزشافزوده حضور داشته باشد.
معاون
علمیوفناوری رئیسجمهور تصریح کرد: فروش ماده اولیه و خامفروشی هنر نیست
خاصه برای کشوری که به اندازه تمام تاریخ قدمت دارد و همواره معیادگاه
تربیت افرادی شاخص و نوآور در حوزه علم و فناوری و بهکارگیری آن بوده است.
تاریخ ایران مرهون نفت و گاز و دیگر منابع نیست بلکه عظمت ایران امروزی
مدیون افرادی مانند ابنهیثم، بوعلی، ابوریحان، فارابی، حافظ و سعدی است که
هر یک در زمان خود سرآمد بودند.
رئیس
بنیاد ملی نخبگان اظهار داشت: بعد کشف نفت، مسیر جامعه ایرانی تغییر کرد و
بهجای نیرویانسانی، معادن و منابع را مهمترین سرمایۀ خود دانست. همین
اشتباه سبب ایجاد فرهنگی نادرست شد که سالها جامعه ایرانی را از مسیر خود
منحرف کرد و کشور را به جایی رساند که به تعبیر مقاممعظم رهبری مانند
«بچهپولدار» به درآمدهای نفتی وابسته شد.
وی
خاطرنشان کرد: کشور برای بازگشت به گذشته پرافتخار خود و معرفی سیستمی
جدید به همه دنیا نیازمند سرمایهگذاری روی نیرویانسانی خود است و این مهم
میسر نمیشود مگر با فرهنگسازی و تغییر فرهنگ عمومی جامعه.
رئیس
هیات امنای صندوق حمایت از پژوهشگران یادآور شد: حضور بیش از 30 میلیون
جوان یک مزیت بینظیر برای کشور است بطوری که کمتر کشوری از این ظرفیت
برخودار است. از سوی دیگر 5 میلیون دانشجو و جای گرفتن در رتبه پنجم تربیت
مهندس در جهان، ایران را به کشوری فوقالعاده در جهان تبدیل کرده است.
بههمین دلیل بنیاد ملی نخبگان رسالت خود را گفتمانسازی و فرهنگسازی صحیح
در حوزه نخبگان قرار داده و معتقدم کار ما در معاونت علمی و بنیاد
نرمافزاری است که باید بر سختافزار کشور سوار شود.
معاون
علمیوفناوری رئیسجمهور با اشاره به لزوم حضور بخشخصوصی در فضای
نخبگانی، خاطرنشان کرد: یکی از مکانهایی که باید هدف سرمایهگذاری
بخشخصوصی باشد، در کنار شرکت های دانش بنیان استارتاپها هستند که
خوشبختانه در سالهای گذشته این رویداد توانسته است بهخوبی جایگاه خود را
تثبیت کند.
رئیس
بنیاد ملی نخبگان با بیان اینکه ایجاد هر تغییری نیازمند صرف هزینه است،
یادآورد شد: رسالت بنیاد ملی نخبگان آماده کردن نیرویهای مستعدبرتر برای
هزینه دادن و کمک به کشور است. بهعبارت دیگر این نهاد قصد ندارد بهعنوان
مرکز رفاهی عمل کند بلکه در تلاش است مستعدانبرتر را به مسیری هدایت کند
که برای ایجاد تغییر در جامعه خود را مسؤول دانسته و داشتههای خود را
هزینه کنند. باید دانست اخذ رتبهبرتر در کنکور سراسری ابتدای راه است و
افراد برگزیده بیش از هر کس باید برای استعداد خود ارزش قائل شده و آن را
برای ایجاد تغییر مثبت در جامعه توانمند و در نهایت هزینه کنند.
ستاری
با اشاره به مشکلات موجود در صنعت کشور، تصریح کرد: آنجه امروز بهعنوان
صنعت مطرح میشود در واقع کارخانه است و نه صنعت! صرف افزایش تعداد
کارخانهها و تولیدات آنها کشور را به کشوری صنعتی تبدیل نمیکند. صنعت در
ماشینسازی و طراحی، دانشفنی و فناوری، ایدهنو و عملیاتی کردن آن معنا
میشود.
وی
ضمن اعلام خبر ورود شرکتهای دانشبنیان به بورس، با اشاره به اینکه جامعه
برای پیشرفت و رسیدن به توسعه نیازمند تفکر دانشبنیان است، افزود: ایجاد
شرکتهای دانشبنیان امروزه، موجی بزرگ شده و در آیندهای نزدیک به یک
سونامی تبدیل میشود که همه ارکان اقتصادی کشور را در برمیگیرد. در حال
حاضر نیز اشتغال زایی و درآمدهای بسیار بالایی در شرکتهای دانشبنیان حاصل
شده است. این مسیر، راه صحیح برای رسیدن به توسعه است. باید دانست هیچ
کشوری با خامفروشی و یا فروش ماده اولیه به توسعه نرسیده است.
معاون
علمیوفناوری رئیسجمهور با اشاره به لزوم حرکت دانشگاهها به سمت استقلال
و خودکفایی مالی، دانشگاه دولتی را یکی از سدهای بزرگ کشور برای رسیدن به
هدف تعیینشده برشمرد و اظهار داشت: نگرش دانشگاه باید تغییر کند! دانشگاه
باید به نقطهای برسد که فارغ از پول دولت و با تکیه بر تولید دانشفنی و
فناوری و همچنین ایجاد شرکت و فروش ایده خود را اداره کند. دانشگاه دولتی
هرگز نمیتواند و نمیخواهد در رقابت اقتصادی شرکت کند چرا که نیازی احساس
نمیکند.
استخدام دولتی و تفکر کارمندی آفت فضای نخبگانی است
وی
با اشاره به اینکه مستعدبرتر باید خود را به فردی تاثیرگذار در جامعه
تبدیل کند، تغییر نگرش اشتغال را یکی از ملزومات فضای نخبگانی دانست و گفت:
استخدام دولتی و تفکر کارمندی آفت فضای نخبگانی است.
مستعد
برتر فردی است که میتواند با استعداد برتر و اعتماد بهنفس خود در عرصه
کارآفرینی و اشتغالزایی حضور موثر داشته و به جای اینکه بارمالی بر کشور
تحمیل کند، اقتصاد را رونق بخشد.
ستاری
در پایان تصریح کرد: مستعد برتر باید بداند کشور برای رسیدن او به این
نقطه هزینه کرده و اجازه دیدهشدن به او داده است. پس اهداف خود را بلند و
در راستای پیشرفت جامعه بومی ترسیم کرده و برای رسیدن به آنها از هیچ تلاشی
کوتاهی نکند.
* مقاله و پایان نامه (و کتاب) خریدن، از دانشجویان به بعضی استادان دانشگاه هم رسیده است
واحد: کمال گرایی یا (Perfectionism) در معنای لغوی عام خود به مفهوم میل به کامل بودن و شدن است. انسانهای کمالگرا به دنبال کمال هستند و خصوصیاتی دارند که در زیر به پاره ای از آنها اشاره می شود. حد متعادل این خصوصیات نیکوست و موجب کمال، ولی وقتی به افراط مبتلا شود باعث نتایج ناگوار و رنج و سختی بی مورد، بی دلیل و نالازم، برای خود و دیگران می شود. خصوصیاتی مانند اینکه؛
- همواره برایشان درست و غلط مهم است، یعنی همیشه میخواهند کارهای شان درست و خوب باشد.
- همیشه فکر میکنند، باید کاری انجام دهند که بهتر شوند.
- این آدمها در تمام طول زندگی شان به دنبال انجام کارهایی هستند که مفید باشد.
- یک آدم کمال گرا انتظارات و توقعات بالایی از خودش، دیگران و دنیای پیرامون دارد.
- مرتب میزان پیشرفت شان را ارزیابی میکنند.
- برای این آدمها قوانین و چهارچوبها (تعیین شده توسط خود یا دیگرانی که مورد قبولشان هستند) خیلی مهم است.
- نظم و هماهنگی و همیشه مرتب و با برنامه بودن برایشان خیلی مهم است.
نوشته خانم میترا حق طلب + اصلاحات جزئی از واحد به رنگ آبی
البته همه نظر ها در طول سال ها معتدل تر می شود. روان شناس ها هم دیدند ، کمال گرایی هم خوب و بد دارد. در نیمه دوم قرن بیستم، روان شناسی به نام «هاماچک»، کمال گرایی را به بهنجار و نابهنجار تقسیم کرد.
کسانی که کمال گرای بهنجار یا سازگارانه هستند، معیار های بالایی را برای خود در نظر می گیرند اما به جای اینکه رسیدن یا نرسیدن به آن معیار ها برایشان مهم باشد، نفس تلاش کردن برای رسیدن به هدف برایشان اهمیت دارد. کمال گرایان مثبت از کار و تلاش زیاد لذت می برند و وقتی که در انجام دادن یا ندادن کاری آزادند، سعی می کنند آن را به بهترین نحوی که می توانند انجام دهند.
کمال گرایی بهنجار نه تنها موجب مشکلی نمی شود بلکه باعث می شود که فرد استعداد های خود را شکوفا کند و به احساس رضایت شخصی بالایی دست یابد.
(همانطور که گفته شد بعضی خصوصیات کمال گرایی در حد تعادلش مفید است و هرگاه به افراط برسد اثرات منفی بیشتر خواهد شد. این موارد با عبارت "افراط در اینکه:" در پایین مشخص شده است و حد متعادل آنها را می توان جزو خصوصیات کمالگرایی خوب دانست:)
همیشه در تصمیمگیری مشکل دارند چون از اشتباه کردن میترسند. تصمیمگیری قطعی برای شان سخت است مثلاً وقتی میخواهند لباس بخرند بارها و بارها مغازههای مختلف را میبینند با دیگران مشورت میکنند بالاخره نمیتوانند به راحتی تصمیم بگیرند.
از این که مورد انتقاد قرار بگیرند میترسند، وقتی انتقادی را میشنوند ناراحت میشوند.
همانطور که از اسمش مشخص است، افراد این تیپ همیشه دنبال بهترینها هستند در حقیقت آدمهای آرمان گرایی هستند که خیلی برای شان مهم است خوب باشند.
این افراد میخواهند همیشه در زندگی نقش پسر خوب یا دختر خوب را بازی کنند.
دیگران نیز از اینگونه افراد انتظار دارند که همیشه آدم خوبه باشند، مثلاً والدین همیشه او را به عنوان پسر خوب یا دختر خوب میشناسند.
افراط در اینکه: همواره برایشان درست و غلط مهم است، یعنی همیشه میخواهند کارهای شان درستترین و بهترین باشد، بطوریکه اگر زمانی بفهمند کار نادرست یا اشتباهی کردهاند، کاملاً به هم میریزند.
همیشه یک ترس درونی از اشتباه کردن در آنها وجود دارد.
این افراد سرزنشهای درونی فراوانی دارند به همین دلیل همیشه در درون شان احساس گناه و سرزنش میکنند.
افراط در اینکه: همیشه فکر میکنند، باید کاری انجام دهند که بهتر شوند.
افراط در اینکه: این آدمها در تمام طول زندگی شان به دنبال انجام کارهایی هستند که مفید باشد.
این آدمها معمولاً از لحظات شان لذت نمیبرند و نمیتوانند در همان لحظه باشند یعنی همیشه در آینده به دنبال نتیجه هستند.
تنها وقتی به نتیجه برسند احساس خوبی خواهند داشت که البته این احساس خوب موقت است چون وقتی نتیجهای به دست میآید دیگر تمام است و تلاش برای نتیجه دیگری آغاز میشود.
افراط در اینکه: مدام در حال ارزیابی خودشان هستند و مدام در ذهن شان در حال پرسیدن سوالهایی مانند من به اندازه کافی خوب هستم؟ یا من به اندازه کافی کار میکنم؟ یا... هستند، یعنی همیشه در درون شان دادگاهی برپاست.
بسیاری از اوقات ناراضی و سرخورده و ناراحت هستند چون یک آدم کمال گرا انتظارات و توقعات زیادی از خودش، دیگران و دنیای پیرامون دارد.
افراط در اینکه: مرتب میزان پیشرفت شان را ارزیابی میکنند.
همیشه نگاه شان این است که یا همه یا هیچ. یعنی فکر میکنند، تنها یک راه درست وجود دارد.
افراط در اینکه: برای این آدمها قوانین و چهارچوبها خیلی مهم است.
آنقدر به دنبال بی نقصها و کاملها هستند که چندان از زندگی لذت نمیبرند.
ذهن خیلی شلوغی دارند.
افراط در اینکه: نظم و هماهنگی و همیشه مرتب و با برنامه بودن برای شان خیلی مهم است.
قضاوت گرایی بیش از حد دارند.
دلیل و برهان زیادی میآورند و سعی زیادی برای اثبات خود دارند، بدین معنا که کارهایی انجام میدهند درست و دیدگاههای درستی دارند.
عصبانیتهای بسیار زیاد و خشمهای ناگهانی دارند.
بسیار افراد تحمل ناپذیری هستند.
یکی از بزرگترین چالشهایی که انسانها با آن روبرو هستند کمال گراییست. مسئلهای که نه تنها مانع دستیابی به خواستهها میگردد، بلکه ممکن است موجب پسرفت شما در زندگی شود، و در نهایت آنقدر شما را در خود غرق میکند که حرکت رو به جلو برایتان سخت و سختتر میگردد.
بنابراین در این پست میخواهیم ۶ نکته در اختیار شما قرار دهیم که در مورد عادات ذهنی مخرب و ویرانگر به ما کمک میکند.
۱- به دنبال «خوب به اندازه کافی» باشید.
از
کمالگرایی بعنوان بهانهی کم کاری خود استفاده نکنید. درعوض، کارها را به
گونه ای انجام دهید که فکر میکنید به اندازهی کافی خوب هستند و زمانی که
به این مرحله برسید، ماموریتتان تمام شده است.
بنابراین
برای خود حد تعادلی پیدا کرده تا خوب کار کنید و کم کاری نکرده باشید. اما
مواظب باشید در تلاش برای بهبود و اصلاح بیش از حد گم نشوید.
چطور این حد تعادل را پیدا کنیم؟ بیشتر افراد آن را از طریق آزمون و خطا و تجربه بدست میآورند.
۲- با باور افسانههای کمالگرایی به خودتان و اطرافیانتان آسیب میزنید.
با
تماشای فیلمهای بسیار و گوش دادن به آهنگهای زیاد و قبول هرچه دنیا به شما
میگوید، خیلی ساده است که گول رویاهای کمالگرایی را بخورید. چرا که به
نظر خوب میآید و شما نیز خواستار آن میشوید. اما در دنیای واقعی این
موضوعات با واقعیت در تضاد است و در شما و اطرافیانتان اضطراب ایجاد
میکند. همچنین به شما آسیب رسانده و موجب اتمام روابط، شغل و پروژههای
شما میگردد. فقط به این دلیل که انتظارات شما از این دنیا فراتر است.
پس
بهتر است هرزمان که در فضای کمالگرایی غرق میشویم به خود یادآور شویم که
به ما و دنیای ما آسیب میزند. بنابراین افکار خود را متمرکز موارد دیگری
کرده تا تصمیمات مخرب نگیریم و برای خود و اطرافیانمان رنج و زحمت غیرضروری
ایجاد نکنیم.
۳- بپذیرید که شما و دیگران انسانید.
استانداردهای
انسانی را به هر نفر تعمیم داده و زندگی را همانطور که هست بپذیرید.
هرچیزی و هرکسی عیبها و نقصهایی دارد و اتفاقات همیشه آنطور که
برنامهریزی کردهاید پیش نمیروند. همواره میتوان همه چیز را بهبود داد اما هیچکدام هرگز کامل نخواهند بود.
و دریابید که نه شما و نه هیچ چیز دیگری بخاطر کامل نبودن طرد نمیشوید،
لااقل نه از جانب انسانهای معقول و متعادل مثل بیشتر افرادی که در واقعیت
وجود دارند.
۴- خود را با خودتان مقایسه کنید.
مقایسهی
مداوم خود با دیگران احساس کمبود به شما میدهد. همواره افراد زیادی در هر
حوزه ای از زندگی در کنار شما هستند. بنابراین خودتان را با خودتان مقایسه
کنید. پیشرفتهای خود را ببینید. بر چیزهایی که توانستید غلبه کنید نگاهی
بیاندازید. از خود قدردانی کرده وبجای کارهای دیگران بر دستاوردهای خود
تمرکز کنید.
۵- هرکاری که فکر میکنید درست است، انجام دهید.
حال
دریافتهاید که کمالگرایی به شما آسیب میزند و تلاش میکنید از آن
اجتناب کنید. اما مردم، رسانهها و جامعهی اطراف شما بر نحوهی احساس و
تفکرتان تاثیر میگذارند.
یکی
از بهترین روشهای کاهش این تاثیرات، انجام کارهای درست است. چرا که با
این کار توقعات دیگران تاثیر بسیار کمتری بر شما داشته و زندگی خود را
بیشتر کنترل خواهید کرد.
درنتیجه
با انجام کار درست عزت نفس شما بیشتر شده، و نظر دیگران دربارهی زندگی
شما اهمیت کمتری برایتان خواهد داشت. در نهایت قدرتمندتر شده، اطمینان
بیشتری به خود دارید و کمتر تحت تاثیر نیروهای خارجی قرار میگیرید.
۶- محیط اطراف خود را از استانداردهای انسانی پر کنید.
احساسات مسری هستند، کمال گرایی نیز همینطور است. میتوانید با روشهای زیر محیط اطراف خود را تغییر دهید:
کاهش
منابعی که کمالگرایی را در شما تقویت میکنند. اندکی زمان بگذارید تا
وبسایتها، مجلات، فایلهای اینترنتی، برنامههای تلویزیونی و کتابهایی
که زمان زیادی برایشان صرف میکنید را مرور نمایید. ببینید آیا تاثیر مثبتی
بر شما و زندگیتان دارند یا خیر. در غیر اینصورت، بیشتر اوقات خود را با
منابعی که باعث ترقی شما هستند و از شما حمایت میکنند، سپری کنید.
زمان
کمتری را با افراد مضطرب و کمال گرا بگذرانید. بیشتر اوقات با کسانی باشید
که به فکر تقویت خود بوده و مسیر زندگیشان را مثبت، سالم و آرام انتخاب
میکنند.
“انسانها داشتههایشان را به خاطر رسیدن به کمال -که هیچوقت به آن نمیرسند- دور میریزند و بدنبال چیزی هستند که هرگز پیدا نمیکنند.” ادیث شافر
برگرفته از: www.positivityblog.com
عوامل موثر در کمالگرایی عبارتند از:
1)والدین قدرت طلب (دیکتاتور):
آدم هایی که بیش از حد کمال گرا هستند، در کودکی والدینی داشته اند قدرت طلب؛ پدر و مادری که همواره این حرف را به فرزندانشان القاء می کردند: «همیشه ما درست می گوییم، همیشه حق با ماست و همیشه ما درست رفتار می کنیم». چنین والدینی، تفاوت توانایی های خودشان و بچه های نازنینشان را درک نمی کنند، به همین خاطر سعی می کنند با تنبیه، کودکانشان را مجبور کنند به معیارهای والایشان دست یابند؛ معیارهایی که آن قدر غیرواقع بینانه اند که در کمتر موردی بچه ای می تواند به آنها دست یابد. روان شناس ها به این سبک به اصطلاح «تربیت بچه» می گویند: «سبک والدین قدرت طلبانه».
۲) والدین کمال گرا:
غیر از والدین دیکتاتور، والدین کمال گرا هم بچه های کمال گرا تحویل جامعه می دهند. والدینی که خودشان کمال گرا هستند، نه تنها موفقیت های کودکانشان را کوچک می شمارند بلکه حتی موفقیت های خودشان را هم قبول ندارند. آنها یک شخصیت وسواسی و بیش از حد منظم دارند و کودکان این افراد به همین خاطر، هیچ وقت احساس خوبی نسبت به موفقیت هایشان ندارند و در نتیجه احساس خوبی نسبت به خودشان هم ندارند چون هیچ وقت نتوانسته اند والدینشان را خشنود کنند.
۳) باورهای فردی:
بعضی باورهای افراد که موجب کمال گرایی می شوند عبارتند از:
الف. نیاز به تایید؛ «همه افراد مهم زندگی من از جمله والدین، همسر، بچه ها و همکارانم باید مرا تایید کنند و دوستم بدارند».
ب) انتظارات بیش از حد از خود؛ «اگر من در همه زمینه ها با کفایت نباشم فرد بی ارزشی هستم».
ج) مستعد سرزنش؛ «اگر من نتوانم به پیروزی دست پیدا کنم، دیگران حق دارند مرا تنبیه کنند».
د) نگرانی بیش از اندازه؛ «چه موقعیت حساس باشد و چه نه، من باید به هر حال نگران باشم».
ه ) پرهیز از مشکلات؛ «فرار از مشکلات بهتر از درگیر شدن با آنهاست».
البته همه نظر ها در طول سال ها معتدل تر می شود. روان شناسان دریافتند، کمال گرایی هم خوب و بد دارد. در نیمه دوم قرن بیستم، روان شناسی به نام «هاماچک»، کمال گرایی را به بهنجار و نابهنجار تقسیم کرد.
کسانی که کمال گرای بهنجار یا سازگارانه هستند، معیار های بالایی را برای خود در نظر می گیرند اما به جای اینکه رسیدن یا نرسیدن به آن معیار ها برایشان مهم باشد، نفس تلاش کردن برای رسیدن به هدف برایشان اهمیت دارد. کمال گرایان مثبت از کار و تلاش زیاد لذت می برند و وقتی که در انجام دادن یا ندادن کاری آزادند، سعی می کنند آن را به بهترین نحوی که می توانند انجام دهند.
کمال گرایی بهنجار نه تنها موجب مشکلی نمی شود بلکه باعث می شود که فرد استعداد های خود را شکوفا کند و به احساس رضایت شخصی بالایی دست یابد.
برخلاف این نوع کمال گرایی، کمال گرایی نابهنجار به همان تعاریف اولیه نزدیک است؛ کمال گرایان نابهنجار یا روان رنجور بیشتر در فکر آن هستند که مبادا اشتباهی از آنها سر بزند. آنها هیچ وقت کاملا احساس پیروزی نمی کنند. آنها حتی اگر از دیگران بهتر کار کنند، باز هم احساس رضایت نمی کنند. این افراد هرچقدر هم که به موفقیت دست پیدا کنند، راضی نیستند و خود را سرزنش می کنند و هدف بالاتری را در نظر می گیرند. آنها در این زنجیره بی انتها گیر می کنند و همیشه با خودشان درگیرند.
روان شناسان با توجه به علت های کمال گرایی ، ۳ نوع از آن را مشخص کرده اند:
۱) کمال گرایی خودمدار
این همان نوع است که در تعریف های اول مطلب هم رویش تاکید کردیم؛ یعنی خود فرد در مورد خودش توقعات بالایی دارد و از شکست می ترسد.
۲) کمال گرایی دیگرمدار
این نوع از افراد کمال گرا، معمولا نه تنها خودشان بلکه دیگران را نیز اذیت می کنند. تصور کنید که یک مربی یا یک کاپیتان کمال گرا، چطور عزت نفس اعضای تیم رازیر سوال می برد، یا یک استاد کمال گرا با دانشجویانش چه می کند.
۳) کمال گرایی القا شده توسط اجتماع
بعضی وقت ها درد در جامعه است؛ یعنی ارزش های جامعه القا می کند که همه افرادش باید به بهترین ها برسند. تصور کنید که موقعی که تیم ملی به جام جهانی می رود، همه مردم توقع داشته باشند و همه مطبوعات تیتر بزنند که «ما باید قهرمان جام جهانی شویم».
● چه نسبتی با ورزش دارد؟
کمال گرایی خیلی به برد و باخت ربط دارد. برد و باخت هم اولین چیزی را که به خاطر می آورد ورزش است. می شود حدس زد که کمال گرایی در ورزشکاران خیلی شیوع داشته باشد. روان شناسان دانشگاه تورنتوی کانادا در تحقیقی که در مورد تاثیر کمال گرایی بر ورزشکاران انجام داده اند، به نتیجه های جالبی رسیده اند.
آنها که این پژوهش را در سال۲۰۰۶ انجام دادند، دریافتند که چه در ورزشکاران تفننی و چه در ورزشکاران حرفه ای؛
۱) انتظارات بالای جامعه، والدین و مربیان باعث می شود که آنها حالات غمگینی و افسردگی را تجربه کنند.
۲) اگر فقط و فقط مربی کمال گرا باشد، ورزشکاران حسابی تنش و اضطراب را تجربه می کنند.
۳) توقعات بیش از حد جامعه، مربیان و والدین باعث می شود که ورزشکاران نسبت به ورزشکاران دیگر هم احساس خشم و خصومت کنند.
● گام هایی برای تغییر کردن
خیلی سخت است، ما هم می دانیم تغییر دادن یک ویژگی شخصیتی که سال ها با آن زندگی کرده اید خیلی سخت است. برای همین ما چند توصیه به شما می کنیم، چند توصیه هم به آنهایی که در کمال گرا شدن شما مؤثر بوده اند:
۱) باور کنید که می شود تغییرش داد
خیلی از آدم ها تا اسم «ویژگی شخصیتی» یا «بیماری روان شناختی» می آید و حس می کنند آن ویژگی یا بیماری را دارند، خیال خودشان را راحت می کنند و به همه اعلام می کنند که «من این جوری ام و دیگه کاری نمی شه کرد». آنها رفتارشان را به بیماری یا شخصیت شان ربط می دهند و نه خودشان. تا وقتی این برچسب زدن ها ادامه داشته باشد، پیشگویی آنها درست از آب درمی آید؛ آنها تغییر نمی کنند چون باور دارند که تغییر نمی کنند.
2) ابتدا به خودتان در مورد آنچه انجام دادهاید اطمینان کنید
اگر تمایل به نشان دادن کمالگرایی مستقیم دارید، راههایی برای اعتبار بخشیدن به آنچه دیگران انجام میدهند جستوجو کنید. این عادت را در خود ایجاد کنید که به آنچه خود و دیگران کسب میکنند توجه کنید و به آن ارج بگذارید. بازخورد مثبت گرفتن احساس خوبی ایجاد میکند، حتی اگر از خودتان این بازخورد را بگیرید.
اشبی، توصیه میکند که نه تنها برای موفقیتهای عینی از قبیل نمره امتحان باید خود را تشویق کنید، بلکه روابط موفقی را که ایجاد کردهاید نیز باید شناسایی کنید و به خود پاداش دهید.
افراد کمالگرا اغلب سعی میکنند اشتباهات خود را انکار کنند و این تنها به بدتر شدن موقعیت منجر میشود. اگر شما اشتباهاتتان را ببخشید، میتوانید به تجربه یادگیری مثبت بازگردید. این پذیرش را نسبت به اشتباهات دیگران نیز باید ایجاد کنید
3)شکست خوردن را تمرین کنید
برای افراد کمالگرا ترس از شکست توانفرساست. برای غلبه بر ترس مواجه شدن با آن ضروری است. به خاطر بسپارید که ما از اشتباهاتمان بیش از موفقیتهایمان درس میگیریم. سعی کنید فعالیت جدیدی که در آن عملکرد خوبی ندارید انجام دهید. در تلاشهای اول احتمالاً نتایج عالی به دست نخواهید آورد. حتی ممکن است تا حدی احساس مضحک بودن کنید اما انجام دادن چنین کارهایی به شما کمک میکند تا متوجه شوید شکست مفید است. هر شکستی به شما یاد میدهد که چگونه در دفعات بعد بهتر عمل کنید. از آنجا که افراد کمالگرا تمایل دارند خیلی جدی به کارهایشان بپردازند، اگر شما یاد بگیرید که به خودتان بخندید، پاداشی بزرگ میگیرید: بیشتر لذت میبرید
4) علت کمال گرایی تان را بشناسید.
همین که بدانید والدینتان دیکتاتور بوده اند یا کمال گرا، همین که ته ذهنتان معلم کلاس اولتان را به یاد بیاورید که فقط بچه هایی که ۲۰ می گرفتند را دوست داشت. همین دانستن ها، باعث می شود که بهتر خودتان و کمال گرایی تان را بشناسید و این کمک کننده است.
5) باورهای غیرمنطقی تان را بازسازی کنید.
این گام در واقع شبیه این است که ما غذا را لقمه لقمه می کنیم تا بتوانیم آن را ببلعیم. ما که نمی توانیم چیز گنده و مبهمی مثل «کمال گرایی» را یکهو تغییر دهیم، پس می رویم سراغ باورهای تشکیل دهنده اش. یک بار دیگر بخش سوم علت های کمال گرایی را بخوانید؛ می بینید که تمام باورهایی که در آنجا نوشته شده اند از لحاظ منطقی درست نیستند اما چون افراد سال ها با آنها زندگی کرده اند در ناخودآگاه شان حک شده است.
این باورها وقتی که می خواهید یک کار- به گمان خودتان - بزرگ را انجام دهید یا وقتی که - باز هم به گمان خودتان - شکست می خورید، حسابی توی ذهنتان وول می خورند. آنها را شناسایی کنید. همان موقع یادداشت شان کنید و در مقابلش باوری را بنویسید که فقط ذره ای منصفانه تر است. تکرار این کار باعث می شود که کم کم ذهنتان یاد بگیرد خود به خود به همان باورهای منصفانه تر فکر کند و نه باورهای کمال گرایانه.
6) والدین تان را آگاه کنید.
اگر والدین آگاه باشند که تربیت کردن بچه هایشان به شیوه ارباب منشانه، تاثیری اینچنین ناخوشایند روی بچه هایشان دارد، احتمالا کمی خودشان را کنترل خواهند کرد.
این مطلب را می شود از طریق همان مشاوره های پیش از ازدواج یا در قالب مشاوره های روان شناختی هنگام بارداری یا بزرگ کردن بچه، آموزش داد.
http://www.tebyan.net/social/house_family/artathome/leatherflowers/2011/6/26/167437.html
جامعه و علوم اجتماعی > فلسفه > معرفت شناسی جامعه و علوم اجتماعی > روان شناسی > روان شناسی رشد جامعه و علوم اجتماعی > روان شناسی > روان شناسی شخصیت |
|
برنز (1980)، کمال گرایی را تمایل پایدار فرد به وضع استانداردهای کامل و دست نیافتنی و تلاش برای تحقق آنها می داند. و هورنای1 (1934)، کمال گرایی را گرایش روان رنجورانه به بی عیب و نقص بودن، کوچک ترین اشتباه خود را گناه نابخشودنی پنداشتن و مضطربانه انتظار شوم آن را کشیدن، تعریف می کند.
ویژگی های افراد کمال گرا
با مروری در ادبیات پژوهش هایی که تا کنون انجام گرفته است می توان فهرستی از ویژگی های افراد کمال گرا را در مقایسه با افراد دارای انگیزش پیشرفت بالا نام برد که شرح و تفضیل آن در جدول زیر آمده است:
ویژگی های افراد کمال گرا
|
ویژگی های افراد پیشرفت گرا
|
|
|
چگونگی شکل گیری شخصیت کمال گرا
عوامل خانوادگی موثر در ایجاد کمال گرایی: هورنای (1934) اظهار می دارد که تاریخچه رشد بیمارانی که دچار گرایش شدید به کامل بودن هستند، نشان می دهد که این بیماران والدینی داشته اند سخت گیر و به ظاهر مقدس مآب که در منزل با قدرت مطلق حکم فرمایی می کردند و اغلب اوقات والدین میان فرزندانشان تبعیض قائل می شده اند و با کودکان خود رفتاری غیر عادلانه داشته اند.
هماچک (1978) نیز از جمله کسانی بود که بر رشد سبک شخصیتی کمال گرایی آن هم در قالب دو بعدی تاکید نمود. وی می گوید: کمال گرایی نابهنجار یا روان نژند (نگرانی زیاد درباره ارتکاب اشتباهات و ترس از داوری های منفی دیگران) حاصل تجربه های دوران کودکی است. این کودکان دارای والدین غیر تاییدگر هستند که علاقه شان به کودک بستگی به عملکرد کودک دارد.
والدین کمال گرا بیش از اندازه انتقاد می کنند، سخت گیر هستند و معمولاً کمتر از فرزندانشان پشتیبانی می کنند. هماچک (1978) معتقد است عدم تایید و یا تایید مشروط والدین عامل نمودار شدن کمال گرایی در کودکان است. فرد کمال گرا به تلاش خود ادامه می دهد تا اینکه تایید والدین را بدست آورد: "اگر من بیشتر تلاش کنم، اگر کمی بهتر انجام وظیفه نمایم و اگر کامل تر باشم والدینم مرا دوست خواهند داشت". در این شرایط جایی برای فضای خاکستری نیست، هر چه هست یا سیاه است یا سفید! افزون بر این برنز (1980) بیان می دارد: والدین کمال گرا از عشق ورزیدن و تایید کودکان خود دوری می کنند و بدین شیوه آنان را مورد تنبیه قرار می دهند. فرزندان این افراد به اشتباهات خود با ناامیدی، اضطراب و ترس پاسخ می گویند زیرا اشتباه چیزی است که می بایست از آن دوری می جستند. این سبک خود ارزیابی1 به محض اینکه در فرد ثبات یافت می تواند به خود- جاودان2 سازی بیانجامد و فشارهای شدیدی برای فرد بوجود آورد. همگام با این نظریات بارو3 و مور4 (1983) به توصیف چهار وضعیت که به تکامل تفکر کمال گرا می انجامد پرداختند:
1. والدین آشکارا عیب جو و پر توقع
2. مضامینی از انتقاد در انتظارات و استانداردهای والدین
3. فقدان معیارها و استانداردها
4. شکل دهی کمال گرایی به وسیله رفتارهای والدین کمال گرا
ترکیب این الگوهای کمال گرایی، درخواست ها و انتظارات افراطی بوسیله والدین کمال گرا کودکان را تشویق به "کمال طلب شدن" می کند.
عوامل فردی:
ارزیابی های غیر منطقی: افراد کمال گرا هنگام انجام کارها خلق و خوی خوشی ندارند زیرا به اندازه ای نگران اشتباه کردن هستند که انرژی اندکی برای لذت بردن از چالش برایشان باقی می ماند. کمال گراها در برخورد با مشکلات دچار ارزیابی های غیر منطقی و تحریف های شناختی می گردند. الیس (1987) اظهار می دارد که این گونه ارزیابی ها، نابخردانه و غیر منطقی اند زیرا واقع بینانه نیستند و به تجربه ای منفی می انجامند. ارزیابی های غیر منطقی مطلق گرا هستند و محتوای اینگونه ارزیابی ها بر "بایدها"، "حتما" و اصرار بر کامل بودن مبتنی است و از همین راه می توان آنها را شناخت. باورها و عقاید غیر منطقی زیر در یک سری از مطالعات مشخص شده است:
1. نیاز به تایید1: "همه افراد مهم در زندگی من، باید مرا تایید کنند و دوستم بدارند".
2. انتظارات بیش از اندازه از خود2: "من باید در تمام زمینه ها کاملاً با کفایت و شایسته باشم درغیر اینصورت فرد بی ارزشی هستم".
3. مستعد سرزنش3: "اگر من یا دیگران بد و شرور هستیم باید تنبیه شویم".
4. درماندگی عاطفی4: "علت تمام ناخوشی ها و بدبختی های من و یا دیگران تابع شرایطی است که من کنترلی بر آنها ندارم".
5. نگرانی بیش از اندازه5: "حتی اگر رخدادی چندان تهدید کننده یا خطرناک نباشد، من باید نگران شوم".
6. پرهیز از مشکلات6: "فرار از مشکلات برایم آسانتر از درگیر شدن با آنها است".
7. وابستگی7: "من به شخصی قوی تر از خودم نیاز دارم تا بر او تکیه کنم".
8. درماندگی8: "تنها گذشته من است که تعیین کننده رفتارهای فعلی ام است و اگر چیزی در گذشته من تاثیر گذاشته، اثرش همیشه باقی خواهد بود".
افرادی که بر این باورها و عقاید پافشاری می کنند در زندگی شان همیشه با مشکلاتی روبرو هستند، زیرا رسیدن به خشنودی برای آنها دشوار است.
درمان کمال گرایی
شاید برای شما شگفت انگیز باشد اگر بدانید که افراد کمال گرا در مقایسه با افرادی که کمتر نگران کامل انجام شدن کارها هستند، بیشتر دچار افسردگی و اضطرابند. کمال گراها استرس روان شناختی و جسمی بیشتری دارند. آنها به اندازه ای نگران اشتباه کردن هستند که در برابر مسائل رویکردی خشک و غیر اخلاقی از خود نشان می دهند. آنها به جای تمام کردن کارها، تعلل می ورزند. قابل درک است که وقتی افراد کمال گرا با شکست روبرو می شوند به خودشان شک می کنند و اعتماد بنفس خود را از دست می دهند. زمانی که گرایش به کامل بودن بیش از اندازه افراطی می شود تجربه شکست می تواند به رفتارهای خود ویرانگرانه و خودکشی بیانجامد (کلی اینک، 1998). افراد زمانی مضطرب می شوند که انتظاراتشان به گونه نامعقولی بالا است و بیش از اندازه نگران شکست های کوچک و اشتباهات جزئی هستند. وقتی درباره چیزهای زیادی نگران هستید به سختی می توانید آرام باشید و از زندگیتان لذت ببرید. با عمل به پیشنهادهای زیر می توانید کمال گرایی خود را مهار کنید (بورن1، 1995):
1. ارزشمند بودن خود را در گرو پیشرفت هایتان ندانید.
2. سبک تفکر کمال گرایانه خود را شناسایی و کنترل کنید و بکوشید با خودتان این گونه سخن نگویید:
"نباید اشتباه کنم".
"باید بتوانم همه کارها را درست انجام دهم".
"نمی توانم آن را انجام دهم".
"هر اندازه هم تلاش کنم سودی ندارد".
3. به جای آن بکوشید سخنان زیر را با خودتان بگویید:
"بیشترین توان خود را بکار خواهم گرفت".
"از اشتباهات خود درس می گیرم".
"باید کار را به بخش های کوچک تقسیم کنم".
4. در اهمیت دادن به خطاهای کوچک خود اغراق نکنید.
5. به جنبه های مثبت توجه کنید.
6. اهداف واقع بینانه ای انتخاب کنید.
7. زمانی را صرف تفریح خود کنید.
8. رویکردی تسلط گرا نسبت به زندگی خود داشته باشید.
منبع: برگرفته از پایان نامه مریم مهدوی غروی، کارشناس ارشد روانشناسی تربیتی، دانشگاه سمنان
1. Horney
1. Self evaluation
2. Self perpetuating
3. Barrow
4. Moore
1 Need for approval.
2. High self expectations
3. Blame proneness
4. Emotional helplessness
5. Overconcern
6. Problem avoidance
7. Dependency
8. Helplessness
1. Bourne
کمالطلبی،[۱] کمالگرایی[۲] یا کمالپرستی[نیازمند منبع]، (به انگلیسی: Perfectionism) در روانشناسی باوریست که که در آن باید تمام کارها را به شیوهای وسواسی کامل انجام داد و غیر از آن مورد قبول نیست. از دیدگاه پاتولوژی، کمالپرستی اختلال شخصیتیی مربوط به حالت وسواس و اجبار است که در آن اگر انجام کاری یا نتیجه کاری کمتر از کمال باشد، مورد قبول فرد قرار نمیگیرد. در چنین حالاتی باورهای یاد شده غیر سالم هستند و روانشناسان از چنین افرادی به عنوان کمالطلبان نابهنجار یاد میکنند.
پارکر محقق دانشگاه جان هاپکینز، تعریف سادهای از کمالطلبی دارد. او میگوید: انسانهای کمالطلب، فشاری دائمی برای حرکت به سمت هدفهای غیرقابل دستیابی در درون خود احساس میکنند. آنها ارزش خودشان را با کارایی خودشان و دستاوردهایشان میسنجند.[۳]
آکاایران: روان شناسان معتقدند داشتن معیارهای بالا برای موفقیت و ترس از شکست سلامت روان را به خطر می اندازد. «سنگ بزرگ نشانه نزدن است». نیاکان ما سال ها پیش با استفاده از عقل جمعی شان و آفریدن همین ضرب المثل، پرده از یک یافته قرن بیستمی روان شناسی برداشته اند.
دانشمندان
علوم رفتاری دریافته اند که بعضی افراد جوری بزرگ شده اند که معیارهای
موفقیت شان را دست بالا می گیرند. آنها اسم این ویژگی شخصیتی را گذاشته اند
کمال گرایی. کمال گرایی بستری را آماده می کند که آنها اضطراب زیادی را
تجربه کنند. گرفتید؟ قرار نیست با ۴ خط لید همه چیز را بگیرید که! مطلب را
بخوانید.
از همان اول قرن بیستم روان شناس ها گیر دادند به مفهوم کمال
گرایی. البته آنها واژه ای را که برای این ویژگی در نظر گرفتند، مثل ترجمه
فارسی اش این قدر مبهم و مثبت نما(!) نبود. شنیده اید استادان زبان وقتی که
یک متن را خیلی خوب می خوانید، چی می گویند؛ perfect یعنی عالی بود؛ درست و
بی عیب و بی نقص.
روان شناس ها هم از همین واژه استفاده کردند و به این
ویژگی گفتند Perfectionism؛ یعنی گرایش افراطی به بی عیب و نقص بودن. روان
شناسان ایرانی اما واژه درست و درمانی در برابرش نداشتند؛ بعضی ها گفتند
«کامل گرایی» که چندان مطلب را نمی رساند، بعضی ها هم گفتند «بی نقص گرایی»
که یک ملغمه نازیبا از واژه های عربی و فارسی است.
این بود که همه، بی
خیال وجه مذهبی، عرفانی و کلا وجه مثبت کلمه «کمال» شدند و الان کمال گرایی
ترجمه جا افتاده Perfectionism است. اینها را گفتیم که «کمال عرفانی» یا
پسر عمو کمالتان را با این کمال قاطی نکنید.
آکاایران: به هر حال اولین
کسانی که روی کمال گرایی کار کردند آن را این جور تعریف کردند: «گرایش
افراطی فرد به بی عیب و نقص بودن، کوچک ترین اشتباه خود را گناهی نابخشودنی
پنداشتن و مضطربانه انتظار پیامدهای شوم شکست را کشیدن». همان طور که
گفتیم، افراد کمال گرا معیار های خیلی خیلی بالایی را برای موفقیت در نظر
می گیرند و اگر به آن اهداف بلندپروازانه نرسند، خودشان را شکست خورده می
دانند.
آنها نسخه همه اتفاق های دنیا را با قانون «همه یا هیچ» می
پیچند. برای کمال گراها نتیجه هر کاری یا شکست کامل است یا موفقیت کامل.
دانش آموزی که موقع انتخاب رشته دانشگاهی، فقط دانشگاه تهران (فنی ها
بخوانند صنعتی شریف) را وارد برگ انتخاب رشته می کند، ورزشکار یا مربی ای
که همه مساوی گرفتن ها را یک شکست مفتضح می داند، نقاشی که آن قدر نمایشگاه
برگزار نمی کند تا موزه هنرهای معاصر بیاید سراغش و روزنامه
نگار جوانی که فقط نوشتن در همشهری جوان (آنها که شوخی سرشان نمی شود
بخوانند لوموند) راضی اش می کند؛ همه و همه نمونه های افراد کمال گرا
هستند.
ته تمام این آرمان های بالابلند، یک ترس ظریف از شکست خوردن خوابیده است؛ ترسی که موجب می شود فرد همیشه در حالت تنش و اضطراب باشد.
● کمال گرایی از کجا آب می خورد؟
برای
اینکه در روان یک آدم، یک ویژگی شخصیتی، حسابی پرورده شود و شکل بگیرد، از
لحظه تولد تا بزرگسالی، چندین و چند عامل دست به دست هم می دهند. کمال
گرایی هم طبق تعریف روان شناس ها، یک ویژگی شخصیتی است.
البته این به آن
معنی نیست که کمال گراها تا آخر عمرشان نمی توانند هیچ تغییری در این
ویژگی شان به وجود آورند؛ اگر این طور بود که ما مرض نداشتیم این مطلب را
توی صفحه کاربردی موفقیت بنویسیم، فوقش می گذاشتیم قاطی یادداشت ها و از
این جور آدم ها حسابی می نالیدیم! و اما مواد لازم برای طبخ یک کمال گرا:
۱) والدین قدرت طلب:
آدم هایی که بیش از حد کمال گرا هستند، در کودکی والدینی داشته اند قدرت طلب؛ پدر
و مادری که توی کله بچه شان فرو کرده اند «همیشه ما درست می گوییم، همیشه
حق با ماست و همیشه ما درست رفتار می کنیم». این والدین نه چندان محترم،
تفاوت توانایی های خودشان و بچه های نازنینشان را درک نمی کنند، به همین
خاطر سعی می کنند با تنبیه، کودکانشان را مجبور کنند به معیار های والایشان
دست یابند؛ معیارهایی که آن قدر غیرواقع بینانه اند که در کمتر موردی بچه
ای می تواند به آنها دست یابد. روان شناس ها به این سبک به اصطلاح «تربیت
بچه» می گویند: «سبک والدینی قدرت طلبانه».
۲) والدین کمال گرا:
از قدیم و ندیم گفته اند «گندم از گندم بروید، کمال گرا هم از کمال گرا». غیر از والدین دیکتاتور،
والدین کمال گرا هم بچه های کمال گرا تحویل جامعه می دهند. والدینی که
خودشان کمال گرا هستند، نه تنها موفقیت های کودکانشان را کوچک می شمارند
بلکه حتی موفقیت های خودشان را هم قبول ندارند. آنها یک شخصیت وسواسی و بیش
از حد منظم دارند و کودکان این افراد به همین خاطر، هیچ وقت احساس خوبی
نسبت به موفقیت هایشان ندارند و در نتیجه احساس خوبی نسبت به خودشان هم
ندارند چون هیچ وقت نتوانسته اند والدینشان را خشنود کنند.
۳) باورهای فردی:
بعضی باورهای افراد که موجب کمال گرایی می شوند عبارتند از:
الف. نیاز به تایید؛ «همه افراد مهم زندگی من از جمله والدین، همسر، بچه ها و همکارانم باید مرا تایید کنند و دوستم بدارند».
ب) انتظارات بیش از حد از خود؛ «اگر من در همه زمینه ها با کفایت نباشم فرد بی ارزشی هستم».
ج) مستعد سرزنش؛ «اگر من نتوانم به پیروزی دست پیدا کنم، دیگران حق دارند مرا تنبیه کنند».
د) نگرانی بیش از اندازه؛ «چه موقعیت حساس باشد و چه نه، من باید به هر حال نگران باشم».
ه) پرهیز از مشکلات؛ «فرار از مشکلات بهتر از درگیر شدن با آنهاست».
● کمال گرایی خوب، کمال گرایی بد
البته
همه نظر ها در طول سال ها معتدل تر می شود. روان شناس ها هم دیدند نه
بابا، کمال گرایی هم خوب و بد دارد. در نیمه دوم قرن بیستم، روان شناسی به
نام «هاماچک»، کمال گرایی را به بهنجار و نابهنجار تقسیم کرد.
کسانی که
کمال گرای بهنجار یا سازگارانه هستند، معیار های بالایی را برای خود در نظر
می گیرند اما به جای اینکه رسیدن یا نرسیدن به آن معیار ها برایشان مهم
باشد، نفس تلاش کردن برای رسیدن به هدف برایشان اهمیت دارد. کمال گرایان
مثبت از کار و تلاش زیاد لذت می برند و وقتی که در انجام دادن یا ندادن
کاری آزادند، سعی می کنند آن را به بهترین نحوی که می توانند انجام دهند.
کمال
گرایی بهنجار نه تنها موجب مشکلی نمی شود بلکه باعث می شود که فرد استعداد
های خود را شکوفا کند و به احساس رضایت شخصی بالایی دست یابد.
برخلاف
این نوع کمال گرایی، کمال گرایی نابهنجار به همان تعاریف اولیه نزدیک است؛
کمال گرایان نابهنجار یا روان رنجور بیشتر در فکر آن هستند که مبادا
اشتباهی از آنها سر بزند. آنها هیچ وقت کاملا احساس پیروزی نمی کنند. آنها
حتی اگر از دیگران بهتر کار کنند، باز هم احساس رضایت نمی کنند. این افراد
هرچقدر هم که به موفقیت دست پیدا کنند، راضی نیستند و خود را سرزنش می کنند
و هدف بالاتری را در نظر می گیرند. آنها در این زنجیره بی انتها گیر می
کنند و همیشه با خودشان درگیرند.
● چه انواعی دارد؟
روان شناسان با توجه به علت های کمال گرایی ، ۳ نوع از آن را مشخص کرده اند:
۱) کمال گرایی خودمدار
این همان نوع است که در تعریف های اول مطلب هم رویش تاکید کردیم؛ یعنی خود فرد در مورد خودش توقعات بالایی دارد و از شکست می ترسد.
۲) کمال گرایی دیگرمدار
این
نوع از افراد کمال گرا، معمولا نه تنها خودشان بلکه دیگران را نیز اذیت می
کنند. تصور کنید که یک مربی یا یک کاپیتان کمال گرا، چطور عزت نفس اعضای
تیم را له و لورده می کند یا یک استاد کمال گرا با دانشجویانش چه می کند.
۳) کمال گرایی القا شده توسط اجتماع
بعضی
وقت ها درد در جامعه است؛ یعنی ارزش های جامعه القا می کند که همه افرادش
باید به بهترین ها برسند. تصور کنید که موقعی که تیم ملی به جام جهانی می
رود، همه مردم توقع داشته باشند و همه مطبوعات تیتر بزنند که «ما باید
قهرمان جام جهانی شویم».
● چه نسبتی با ورزش دارد؟
کمال
گرایی خیلی به برد و باخت ربط دارد. برد و باخت هم اولین چیزی را که به
خاطر می آورد ورزش است. می شود حدس زد که کمال گرایی در ورزشکاران خیلی
شیوع داشته باشد. روان شناسان دانشگاه تورنتوی کانادا در تحقیقی که در مورد
تاثیر کمال گرایی بر ورزشکاران انجام داده اند، به نتیجه های جالبی رسیده
اند.
آنها که این پژوهش را در سال۲۰۰۶ انجام دادند، دریافتند که چه در ورزشکاران تفننی و چه در ورزشکاران حرفه ای؛
۱) انتظارات بالای جامعه، والدین و مربیان باعث می شود که آنها حالات غمگینی و افسردگی را تجربه کنند.
۲) اگر فقط و فقط مربی کمال گرا باشد، ورزشکاران حسابی تنش و اضطراب را تجربه می کنند.
۳)
قضیه فقط در قالب یک دپرس یا مضطرب شدن معمولی که تمام نمی شود؛ توقعات
بیش از حد جامعه، مربیان و والدین باعث می شود که ورزشکاران نسبت به
ورزشکاران دیگر هم احساس خشم و خصومت کنند.
● ۴ گام برای تغییر کردن
خیلی
سخت است، ما هم می دانیم تغییر دادن یک ویژگی شخصیتی که سال ها با آن
زندگی کرده اید خیلی سخت است. برای همین ما چند توصیه به شما می کنیم، چند
توصیه هم به آنهایی که در کمال گرا شدن شما مؤثر بوده اند:
۱) باور کنید که می شود تغییرش داد.
خیلی
از آدم ها تا اسم «ویژگی شخصیتی» یا «بیماری روان شناختی» می آید و حس می
کنند آن ویژگی یا بیماری را دارند، خیال خودشان را راحت می کنند و به عالم و
آدم اعلام می کنند که «من این جوری ام و دیگه کاری نمی شه کرد». آنها
رفتارشان را به بیماری یا شخصیت شان ربط می دهند و نه خودشان. تا وقتی این
برچسب زدن ها ادامه داشته باشد، پیشگویی آنها درست از آب درمی آید؛ آنها
تغییر نمی کنند چون باور دارند که تغییر نمی کنند.
۲) علت کمال گرایی تان را بشناسید.
همین که بدانید والدینتان دیکتاتور
بوده اند یا کمال گرا، همین که ته ذهنتان معلم کلاس اولتان را به یاد
بیاورید که فقط بچه هایی که ۲۰ می گرفتند را دوست داشت. همین دانستن ها،
باعث می شود که بهتر خودتان و کمال گرایی تان را بشناسید و این کمک کننده
است.
۳) باورهای غیرمنطقی تان را بازسازی کنید.
این
گام در واقع شبیه این است که ما غذا را لقمه لقمه می کنیم تا بتوانیم آن
را ببلعیم. ما که نمی توانیم چیز گنده و مبهمی مثل «کمال گرایی» را یکهو
تغییر دهیم، پس می رویم سراغ باورهای تشکیل دهنده اش. یک بار دیگر بخش سوم
علت های کمال گرایی را بخوانید؛ می بینید که تمام باورهایی که در آنجا
نوشته شده اند از لحاظ منطقی درست نیستند اما چون افراد سال ها با آنها
زندگی کرده اند در ناخودآگاه شان حک شده است.
این باورها وقتی که می
خواهید یک کار- به گمان خودتان - بزرگ را انجام دهید یا وقتی که - باز هم
به گمان خودتان - شکست می خورید، حسابی توی ذهنتان وول می خورند. آنها را
شناسایی کنید. همان موقع یادداشت شان کنید و در مقابلش باوری را بنویسید که
فقط ذره ای منصفانه تر است. تکرار این کار باعث می شود که کم کم ذهنتان
یاد بگیرد خود به خود به همان باورهای منصفانه تر فکر کند و نه باورهای
کمال گرایانه.
۴) والدین تان را آگاه کنید.
این
گام احتمالا بیشتر وظیفه ما مطبوعات چی ها و روان شناس های خانواده است.
اگر والدین آگاه باشند که تربیت کردن بچه هایشان به شیوه ارباب منشانه،
تاثیری اینچنین ناخوشایند روی بچه هایشان دارد، احتمالا کمی خودشان را
کنترل خواهند کرد.
این مطلب را می شود از طریق همان مشاوره های پیش از ازدواج یا در قالب مشاوره های روان شناختی هنگام بارداری یا بزرگ کردن بچه، آموزش داد؛ چیزهایی که ما هنوز به این شکل در ایران نداریم.
شمایی که کمال گرایید و الان جوان رشیدی شده اید می توانید لااقل به پدر و مادر احتمالا دیکتاتور یا کمال گرایتان بگویید که دارند با بچه های دیگرشان چه کار می کنند یا خودتان که پدر و مادرهای آینده اید بدانید که اگر این ویژگی را تغییر ندهید و همیشه از بچه هایتان ۲۰ بخواهید، چه نوع کودکانی را پرورش می دهید.
گردآوری: بخش خانواده آکاایران
Perfectionism, in psychology, is a personality trait characterized by a person's striving for flawlessness and setting excessively high performance standards, accompanied by overly critical self-evaluations and concerns regarding others' evaluations.[1][2] It is best conceptualized as a multidimensional characteristic, as psychologists agree that there are many positive and negative aspects.[3] In its maladaptive form, perfectionism drives people to attempt to achieve an unattainable ideal, and their adaptive perfectionism can sometimes motivate them to reach their goals. In the end, they derive pleasure from doing so. When perfectionists do not reach their goals, they often fall into depression.
Perfectionists strain compulsively and unceasingly toward unobtainable goals, and measure their self-worth by productivity and accomplishment.[4] Pressuring oneself to achieve unrealistic goals inevitably sets the person up for disappointment. Perfectionists tend to be harsh critics of themselves when they fail to meet their standards.
Dr. Hamachek in 1978 argued for two contrasting types of perfectionism, classifying people as tending towards normal perfectionism or neurotic perfectionism. Normal perfectionists are more inclined to pursue perfection without compromising their self-esteem, and derive pleasure from their efforts. Neurotic perfectionists are prone to strive for unrealistic goals and feel dissatisfied when they cannot reach them. Hamachek offers several strategies that have proven useful in helping people change from maladaptive towards healthier behavior.[5] Contemporary research supports the idea that these two basic aspects of perfectionistic behavior, as well as other dimensions such as "nonperfectionism", can be differentiated.[6] They have been labeled differently, and are sometimes referred to as positive striving and maladaptive evaluation concerns, active and passive perfectionism, positive and negative perfectionism, and adaptive and maladaptive perfectionism.[7] Although there is a general perfectionism that affects all realms of life, some researchers contend that levels of perfectionism are significantly different across different domains (i.e. work, academic, sport, interpersonal relationships, home life).[3]
Others such as T.S. Greenspon disagree with the terminology of "normal" vs. "neurotic" perfectionism, and hold that perfectionists desire perfection and fear imperfection and feel that other people will like them only if they are perfect.[8] For Greenspon, perfectionism itself is thus never seen as healthy or adaptive, and the terms "normal" or "healthy" perfectionism are misnomers, since absolute perfection is impossible. He argues that perfectionism should be distinguished from "striving for excellence",[8][9][10][11] in particular with regard to the meaning given to mistakes. Those who strive for excellence can take mistakes (imperfections) as incentive to work harder. Unhealthy perfectionists consider their mistakes a sign of personal defects. For these people, anxiety about potential failure is the reason perfectionism is felt as a burden.
J. Stoeber and K. Otto suggest that perfectionism consists of two main dimensions: perfectionistic strivings and perfectionistic concerns. Perfectionistic strivings are associated with positive aspects of perfectionism; perfectionistic concerns are associated with negative aspects (see below). Healthy perfectionists score high in perfectionistic strivings and low in perfectionistic concerns. Unhealthy perfectionists score high in both strivings and concerns. Non-perfectionists show low levels of perfectionistic strivings.[7] Prompted by earlier research providing empirical evidence that perfectionism could be associated with positive aspects (specifically perfectionistic strivings),[12] they challenged the widespread belief that perfectionism is only detrimental. In fact, people with high levels of perfectionistic strivings and low levels of perfectionist concerns demonstrated more self-esteem, agreeableness, academic success and social interaction. This type of perfectionist also showed fewer psychological and somatic issues typically associated with perfectionism, namely depression, anxiety and maladaptive coping styles.[7]
Randy O. Frost et al. (1990) developed a multidimensional perfectionism scale (now known as the "Frost Multidimensional Perfectionism Scale", FMPS) with six dimensions: concern over making mistakes, high personal standards (striving for excellence), the perception of high parental expectations, the perception of high parental criticism, the doubting of the quality of one's actions, and a preference for order and organization.[13]
Hewitt & Flett (1991) devised another Multidimensional Perfectionism Scale (MPS), a 45-item measure that rates three aspects of perfectionistic self-presentation: self-oriented perfectionism, other-oriented perfectionism, and socially prescribed perfectionism.[14] Self-oriented perfectionism is having unrealistic expectations and standards for oneself that lead to perfectionistic motivation.[15] An example is the constant desire to achieve an ideal physical appearance out of vanity. Other-oriented perfectionism is having unrealistic expectations and standards for others that in turn pressure them to have perfectionistic motivations of their own. Socially prescribed perfectionism is developing perfectionistic motivations due to the fact that significant others expect them to be perfect. Parents that push their children to be successful in certain endeavors (such as athletics or academics) provide an example of this type of perfectionism, as the children feel that they must meet their parents' lofty expectations.
A similarity has been pointed out among Frost's distinction between setting high standards for oneself and the level of concern over making mistakes in performance (the two most important dimensions of the FMPS) and Hewitt & Flett's distinction between self-oriented versus socially prescribed perfectionism.[16]
Slaney and his colleagues (1996) developed the Almost Perfect Scale-Revised (APS-R) to identify perfectionists (adaptive or maladaptive) and non-perfectionists.[17] People are classified based on their scores for High Standards, Order, and Discrepancy measures. Both adaptive and maladaptive perfectionists rate highly in High Standards and Order, but maladaptive perfectionists also rate highly in Discrepancy. Discrepancy refers to the belief that personal high standards are not being met, which is the defining negative aspect of perfectionism.[17] Maladaptive perfectionists typically yield the highest social stress and anxiety scores, reflecting their feelings of inadequacy and low self-esteem.[6] In general, the APS-R is a relatively easy instrument to administer, and can be used to identify perfectionist adolescents as well as adults, though it has yet to be proven useful for children.[6] Interestingly, in one study evaluating APS-R in an adolescent population, maladaptive perfectionists obtained higher satisfaction scores than non-perfectionists. This finding suggests that adolescents' high standards may protect them from challenges to personal satisfaction when their standards are not met.[6] Two other forms of the APS-R measure perfectionism directed towards intimate partners (Dyadic Almost Perfect Scale) and perceived perfectionism from one's family (Family Almost Perfect Scale).
The Physical Appearance Perfectionism Scale (PAPS) explains a particular type of perfectionism - the desire for a perfect physical appearance.[3] The PAPS is a multidimensional assessment of physical appearance perfectionism that provides the most insight when the sub-scales are evaluated separately.[3] In general, the PAPS allows researchers to determine participants' body image and self-conceptions of their looks, which is critical in present times when so much attention is paid to attractiveness and obtaining the ideal appearance.[3] The two sub-scales it uses to assess appearance concerns are Worry About Imperfection and Hope For Perfection. Those that obtain high Worry About Imperfection scores are usually greatly concerned with maladaptive aspects of perfectionism, physical appearance, and body control behavior.[3] They also demonstrate low positive self-perceptions of their appearance, whereas those scoring highly on Hope for Perfection yielded high positive self-perceptions.[3] Hope For Perfection also corresponded with impression management behaviors and striving for ambitious goals. In summary, Worry About Imperfection relates to negative aspects of appearance perfectionism, while Hope For Perfection relates to positive aspects. One limitation of using the PAPS is the lack of psychological literature evaluating its validity.[3]
Daniels & Price (2000) refer to perfectionists as "ones". Perfectionists are focused on personal integrity and can be wise, discerning and inspiring in their quest for the truth. They also tend to dissociate themselves from their flaws or what they believe are flaws (such as negative emotions) and can become hypocritical and hypercritical of others, seeking the illusion of virtue to hide their own vices.[18]
Researchers have begun to investigate the role of perfectionism in various mental disorders such as depression, anxiety, eating disorders and personality disorders.[15] Each disorder has varying levels of the three measures on the MPS-scale.[15] Socially prescribed perfectionism in young women has been associated with greater body-image dissatisfaction and avoidance of social situations that focus on weight and physical appearance.[19]
The self-help book Too Perfect: When Being in Control Gets Out of Control by Jeanette Dewyze and Allan Mallinger contends that perfectionists have obsessive personality types.[20] Obsessive personality type is different from obsessive-compulsive disorder (OCD) in that OCD is a clinical disorder that may be associated with specific ritualized behavior or thoughts. According to Mallinger and DeWyze, perfectionists are obsessives who need to feel in control at all times to protect themselves and ensure their own safety. By always being vigilant and trying extremely hard, they can ensure that they not only fail to disappoint or are beyond reproach but that they can protect against unforeseen issues caused by their environment. Vigilance refers to constant monitoring, often of the news, weather, and financial markets.[20]
The relationship that exists between perfectionistic tendencies and methods of coping with stress has also been examined with some detail. One recent study found that college students with adaptive perfectionistic traits, such as goal fixation or high standards of performance, were more likely to utilize active or problem focused coping.[21] Those who displayed maladaptive perfectionistic tendencies, such as rumination over past events or fixation on mistakes, tended to utilize more passive or avoidance coping.[21] Despite these differences, both groups tended to utilize self-criticism as a coping method.[21] This is consistent with theories that conceptualize self-criticism as a central element of perfectionism.[22]
There have been identified three main components of perfectionism:[23] self-oriented, other-oriented, and socially prescribed. Self-oriented perfectionism is an intrapersonal dimension characterized by a strong motivation to be perfect, setting and striving for unrealistic self-standards, focusing on flaws, and generalization of self-standards. Self-oriented perfectionism may also involve a well-articulated ideal self-schema. Other-oriented perfectionism involves similar behaviors, but these behaviors are directed toward others instead of toward the self. Socially prescribed perfectionism entails the belief that others have perfectionistic expectations and motives for oneself.
Perfectionism can drive people to accomplishments and provide the motivation to persevere in the face of discouragement and obstacles. Roedell (1984) argues:
In a positive form, perfectionism can provide the driving energy which leads to great achievement. The meticulous attention to detail, necessary for scientific investigation, the commitment which pushes composers to keep working until the music realises the glorious sounds playing in the imagination, and the persistence which keeps great artists at their easels until their creation matches their conception all result from perfectionism.[24]
Slaney and his colleagues found that adaptive perfectionists had lower levels of procrastination than non-perfectionists. In the field of positive psychology, an adaptive and healthy variation of perfectionism is referred to as optimalism.[25]
Exceptionally talented people who excel in their field sometimes show signs of perfectionism. High-achieving athletes, scientists, and artists often show signs of perfectionism. For example, some contend that Michelangelo's perfectionism may have motivated him to painstakingly complete his masterpieces including the statue David and the Sistine Chapel. Scientists that intently pursue their interests in the laboratory are often considered perfectionists. This obsession with an end result may motivate them to work diligently and maintain an impressive work ethic. Famous figures have publicly admitted that they have perfectionist tendencies. Martha Stewart once described herself to Oprah Winfrey as a "maniacal perfectionist."[26] An intense focus on one's passion can lead to success.
The adaptive form of perfectionism is typically considered the positive component of this personality trait. Adaptive perfectionism includes preferences for order and organization, a persistent striving for excellence, and conscientious orientation to tasks and performance.[27] All of these characteristics are accompanied by low criticism and negativity, and high support and self-esteem.[27] The positive, adaptive forms of perfectionism are more closely associated with the Big Five personality factor of conscientiousness, whereas maladaptive forms are more similar to neuroticism (see below).[27]
In its pathological form, perfectionism can be damaging. It can take the form of procrastination when used to postpone tasks and self-deprecation when used to excuse poor performance or to seek sympathy and affirmation from other people. These together or separate are self-handicapping strategies perfectionists may use to protect sense of self-competence.[28][29] In general, maladaptive perfectionists feel constant pressure to meet their high standards, which creates cognitive dissonance when one cannot meet their own expectations. Perfectionism has been associated with numerous other psychological and physiological complications as well.
Perfectionism is increasingly being seen as a risk factor for suicide that has a double edged sword. The tendency of perfectionists to have excessively high expectations of self and to be self-critical when their efforts do not meet the standard they have established combined with their tendency to show a "perfect face" to the world increases their risk of suicide ideation while decreasing the likelihood they will seek help when they should.[30]
Perfectionism has been linked with Anorexia Nervosa in research for decades. Researchers in 1949 described the behavior of the average anorexic girl as being "rigid" and "hyperconscious", observing also a tendency to "neatness, meticulosity, and a mulish stubbornness not amenable to reason [which] make her a rank perfectionist".[31] Perfectionism is a life enduring trait in the biographies of anorexics. It is felt before the onset of the eating disorder, generally in childhood,[32] during the illness, and also, after remission.[33] The incessant striving for thinness among anorexics is itself a manifestation of this trait, of an insistence upon meeting unattainably high standards of performance.[34] Because of its chronicity, those with eating disorders also display perfectionistic tendencies in other domains of life than dieting and weight control. Over-achievement at school, for example, has been observed among anorexics,[34][35][36] as a result of their over-industrious behavior.[34][37][38]
Perfectionism often shows up in performance at work or school, neatness and aesthetics, organization, writing, speaking, physical appearance, and health and personal cleanliness.[39] In the workplace, perfectionism is often marked by low productivity and missed deadlines as people lose time and energy by paying attention to irrelevant details of their tasks, ranging from major projects to mundane daily activities. This can lead to depression, social alienation, and a greater risk of workplace "accidents".[40] Adderholdt-Elliot (1989) describes five characteristics of perfectionist students and teachers which contribute to underachievement: procrastination, fear of failure, an "all-or-nothing" mindset, paralysed perfectionism, and workaholism.[41]
According to C. Allen, in intimate relationships, unrealistic expectations can cause significant dissatisfaction for both partners.[42] Greenspon lists behaviors, thoughts, and feelings that typically characterize perfectionism.[10] Perfectionists will not be content with their work until it meets their standards, which can make perfectionists less efficient in finishing projects, and they therefore will struggle to meet deadlines.
In a different occupational context, athletes may develop perfectionist tendencies. Optimal physical and mental performance is critical for professional athletes, which are aspects that closely relate to perfectionism. Although perfectionist athletes strive to succeed, they can be limited by their intense fear of failure and therefore not exert themselves fully or feel overly personally responsible for a loss.[43] Because their success is frequently measured by a score or statistics, perfectionist athletes may feel excessive pressure to succeed.
Perfectionism sheds light on people's desire for structure and guidance. They tend to work well in structured environments with explicit instructions. Because perfectionists focus on concrete aspects of a task, they may be inflexible to change and lack creativity if problems arise. This can pose a problem when an unforeseen situation arises.[citation needed]
Perfectionists can suffer from anxiety and low self-esteem. Perfectionism is a risk factor for obsessive compulsive disorder, obsessive compulsive personality disorder, eating disorders, social anxiety, social phobia, body dysmorphic disorder, workaholism, self harm, substance abuse, and clinical depression as well as physical problems like chronic stress, and heart disease. In addition, studies have found that people with perfectionism have a higher mortality rate than those without perfectionism.[44] A possible reason for this is the additional stress and worry that accompanies the irrational belief that everything should be perfect.[citation needed]
Therapists[who?] attempt to tackle the negative thinking that surrounds perfectionism, in particular the "all-or-nothing" thinking in which the client believes that an achievement is either perfect or useless. They encourage clients to set realistic goals and to face their fear of failure.[citation needed]
Since perfectionism is a self-esteem issue based on emotional convictions about what one must do to be acceptable as a person, negative thinking is most successfully addressed in the context of a recovery process which directly addresses these emotional convictions.[8]
According to Arnold Cooper, narcissism can be considered as a self-perceived form of perfectionism – "an insistence on perfection in the idealized self-object and the limitless power of the grandiose self. These are rooted in traumatic injuries to the grandiose self."[45]
Narcissists often are pseudo-perfectionists and require being the center of attention and create situations where they will receive attention. This attempt at being perfect is cohesive with the narcissist's grandiose self-image. If a perceived state of perfection isn't reached it can lead to guilt, shame, anger or anxiety because he/she believes that he/she will lose the imagined love and admiration from other people if he or she is not perfect.[46]
Perfectionism is one of Raymond Cattell's 16 Personality Factors.[47] According to this construct, people that are organized, compulsive, self-disciplined, socially precise, exacting will power, controlled, and self-sentimental are perfectionists. In the Big Five personality traits, perfectionism is an extreme manifestation of conscientiousness and can provoke increasing neuroticism as the perfectionist's expectations are not met.[47]
Maladaptive perfectionism is more similar to neuroticism while adaptive perfectionism is more similar to conscientiousness. The latter positively corresponds with life satisfaction, self-esteem, secure attachment, and cohesive self-development.[27]
A study found that athletes with a respect and love for themselves ("basic self-esteem") exhibit more positive patterns of perfectionism, whereas individuals who have a self-esteem that is dependent on competence aspects ("earning self-esteem") show more negative perfectionism.[48]
Treatment for perfectionism can be approached from many therapeutic directions. Some examples of psychotherapy include: cognitive-behavioral therapy (the challenging of irrational thoughts and formation of alternative ways of coping and thinking), psychoanalytic therapy (an analysis of underlying motives and issues), group therapy (where two or more clients work with one or more therapists about a specific issue, this is beneficial for those who feel as if they are the only one experiencing a certain problem),[49] humanistic therapy (person-centered therapy where the positive aspects are highlighted), and self-therapy (personal time for the person where journaling, self-discipline, self-monitoring, and honesty with self are essential). Cognitive-behavioral therapy has been shown to successfully help perfectionists in reducing social anxiety, public self-consciousness, and perfectionism.[50] By using this approach, a person can begin to recognize his or her irrational thinking and find an alternative way to approach situations. Cognitive-behavioral therapy is intended to help the person understand that it is okay to make mistakes sometimes and that those mistakes can become lessons learned.
...even in the category of young women with low IQs, some had brilliant school records. This probably is the result of the persistence in work that characterizes anorexic patients.