مطلب پیشنهادی
از ماساژ درمانی و طراحی تا خلق یک شبکه اجتماعی!
(با کمی اصلاح ترجمه از واحد)
شاید برای خودسازی نتوان حدیثی کاملتر از این حدیث از امام صادق علیه السلام پیدا نمود. چنانکه آیت الله سید علی قاضی برای گذشتن از نفس اماره و خواهش های نفسانی، به شاگردان و مریدان سیر و سلوک الی الله دستور می دادند روایت عنوان بصری را بنویسند و بدان عمل کنند; یعنی، یک دستور اساسی و مهم، عمل طبق مضمون این روایت بود. علاوه بر این می فرمودند: باید آن را در جیب خود داشته باشند و هفته ای یکی دو بار آن را مطالعه نمایند. این روایت، بسیار مهم است و حاوی مطالب جامعی در بیان کیفیت معاشرت و خلوت و کیفیت و مقدار غذا و کیفیت تحصیل علم و کیفیت حلم و مقدار شکیبایی و بردباری و تحمل شدائد در برابر گفتار هرزه گویان، و بالاخره مقام عبودیت و تسلیم و رضا و وصول به بالاترین قله (اعلا ذروه) عرفان و توحید است. (1)
عُنوان بصرى که پیرمردى نود و چهار ساله بود می گوید: حدود دو سال با
مالک بن انس (پیشوای مذهب مالکی) رفت و آمد داشتم، هنگامى که امام صادق
علیه السّلام وارد مدینه شد، خدمت آن حضرت مى رسیدم و دوست داشتم از آن
حضرت بیاموزم چنانکه از مالک مى آموختم. روزى حضرت به من فرمود: من از طرف
حکومت زیرنظر مى باشم، بعلاوه اینکه در هر ساعت از شب و روز نیز اوراد و
اذکارى دارم که باید بگویم، مرا از گفتن ذکر باز مدار، و همان طور که قبلا
نزد مالک مى رفتى حالا هم برو و مسائلت را از او بپرس. من از این سخنان
غمگین شدم، و از نزد ایشان رفتم و با خود گفتم: اگر در من خیرى مى دید مرا
از خود نمى راند، و به مالک حواله نمى نمود. بار دیگر وارد مسجد رسول خدا
صلّى الله علیه و آله شدم و بر او سلام کردم، سپس از کنار قبر پیامبر وارد
حرم شدم و در آنجا دو رکعت نماز خواندم، و گفتم: خدایا! از تو مى خواهم که
دل جعفر بن محمد را به طرف من متمایل سازى، و از علم او نصیبم گردانى تا با
آن به راه راست هدایت شوم.
بعد با غم و اندوه به طرف خانه ام رفتم، و
چون محبت جعفر در دلم جاى گرفته بود دیگر نزد مالک هم نرفتم، از آن به بعد
از منزلم خارج نشدم مگر براى خواندن نماز واجب، تا اینکه صبرم تمام شد، و
چون دلتنگ شدم کفشم را پوشیدم و رداء بر دوش انداختم و بعد از خواندن نماز
عصر به طرف منزل امام حرکت نمودم، چون بدان جا رسیدم اجازه ورود خواستم،
خادم ایشان بیرون آمد و گفت: چه مى خواهى؟ گفتم: خواستم خدمت آن بزرگوار
برسم و سلامى بدهم، گفت: ایشان نماز مى خوانند، کنار در توقف نمودم، بعد از
مدت کمى خادم بار دیگر آمد و گفت: بر برکت خدا وارد شو، وارد شدم و سلام
کردم، ایشان پاسخم را دادند و فرمود: بنشین خدا تو را رحمت کند. نشستم و
ایشان بعد از احوال پرسى سرش را بلند کرد و فرمود: کنیه ات چیست؟ گفتم: أبو
عبد الله. فرمود: خداوند کنیه ات را مستدام بدارد، و در آنچه رضاى اوست
موفق بدارد، با خود گفتم: اگر این ملاقات و عرض سلام هیچ بهره دیگرى غیر
از این دعا نداشته باشد، برایم خیر بسیارى است.
سپس حضرت اندکى تأمّل
نمود، آنگاه سرش را بلند کرد و فرمود: ای أبا عبد الله! چه مى خواهى؟ گفتم:
از خدا خواسته ام که دلت را بر من متمایل گرداند و از علمت به من نصیب
گرداند، و امید دارم که خداوند آنچه را از او در مورد شما خواستم به من
بدهد.
در پاسخ، امام علیه السلام توصیه هایی راهگشا به عنوان بصری می کنند که در ادامه خواهد آمد:
-
... فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ
إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللهُ تَبَارَکَ وَ
تَعَالَى أَنْ یُبْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا
مِنْ نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیَّةِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ
بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللهَ یُفَهِّمْکَ.
حضرت
فرمود: ای أباعبدالله! علم و دانش به یادگیرى نیست، بلکه نورى است که هست (واقع) می شود در دل
کسى که خداى متعال مى خواهد او را هدایت کند، اگر طالب علم هستى ابتدا
بندگى حقیقى را در خود به وجود آور، و علم را براى عمل کردن بیاموز، و از
خداوند فهم بخواه تا تو را فهیم گرداند.
- قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ؛ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ، مَا حَقِیقَةُ الْعُبُودِیَّةِ؟ قَالَ ثَلَاثَةُ أَشْیَاءَ: أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللهُ إِلَیْهِ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللهُ تَعَالَى بِهِ؛ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً؛ وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ؛
گفتم: اى شریف! فرمود: بگو: یا أباعبدالله، گفتم: یا اباعبدالله! حقیقت بندگى چیست؟ فرمود: به سه چیز است: اول اینکه بنده، آنچه را خدا به او بخشیده ملک خود نداند، زیرا بندگان مالک نیستند، بلکه مال را از آن خدا مى بینند، و هر کجا خدا فرمان داد مصرفش مى کنند. دوم اینکه: بنده، تدبیر امور خودش را نمى نماید، سوم اینکه: تمام وقت خود را صرف انجام اوامر خدا و ترک نواهى او کند؛
فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثِ هَانَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ الْمُتَّقِینَ؛ قَالَ اللهُ تَعَالَى: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ».
بنا براین، هر گاه بنده چیزى را که خدا به او بخشیده ملک خود نداند، انفاقش در راه خدا بر وى آسان گردد، و هر گاه تدبیر امورش را به دست مدبّر واقعى سپرد، سختیهاى دنیا برایش آسان شود، و هر گاه بنده به آنچه خدای متعال امر و نهىش کرده است درگیر (مشغول) بود، از آندو فارغ نمی شود تا با مردم جدال یا فخر کند. هر گاه خداوند به بنده این سه خصلت را عطا فرمود، دنیا و ابلیس (شیطان) و مردم در نظرش خوار (آسان) مى شود، و به خاطر مال جمع کردن و فخر فروشى به دنبال دنیا نمى رود، و نزد مردم عزّت و مقام نمى طلبد، و اوقاتش را هدر نمى دهد، این اوّلین درجه پرهیزگاران است، خداوند متعال مى فرماید: "جهان آخرت را براى کسانى مهیّا نمودیم که در روى زمین برتری (مقام) و فساد نخواسته باشند و پایان نیک براى پرهیزگاران است".
- قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ أَوْصِنِی. فَقَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَةِ أَشْیَاءَ، فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ؛ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَةِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ. فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ.
گفتم: یا ابا عبد اللَّه! مرا
نصیحتى فرما، فرمود: تو را به نُه چیز سفارش مى کنم، و این نُه چیز سفارش من
است به کسانى که پویندگان راه به سوى خدای عزّ و جلّ هستند، و از خداوند مى خواهم که
تو را در عمل به آنها توفیق عنایت فرماید. سه تاى آنها در تربیت نفس است، و
سه تاى آنها در بردبارى، و سه تاى آنها در علم، آنها را به خاطر بسپار، و
در مورد آنها سهل انگارى مکن، عنوان گوید: دلم را براى شنیدن آماده ساختم.
فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَةِ: فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَةَ وَ الْبَلَهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ: «مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ»؛
اما سه وصیتى که به تربیت نفس مربوط مى شود:
اول
اینکه آنچه را اشتها ندارى نخور، زیرا موجب حماقت و نادانى مى شود، دوّم
اینکه تا گرسنه نشدى غذا نخور، و سوم اینکه هر گاه خواستى غذا بخورى غذایت
حلال باشد و بسم اللَّه بگو، و به یاد آور سخن رسول خدا (صلّى الله علیه و
آله) را که فرمود: آدمى ظرفى را بدتر از شکمش پر نکند، در این صورت اگر
ناچار شد، یک سوم آن را براى غذایش، و یک سومش را براى نوشیدنى، و یک سوم
دیگر را براى نفس کشیدن بگذارد.
وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ: فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَةً سَمِعْتَ عَشْراً- فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَةً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ- فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَهَا لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَهَا لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْجَفَاءِ فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَةِ وَ الدُّعَاءِ؛
اما آن سه خصلت که در بردبارى است:
اول
اینکه، اگر کسى به تو گفت: اگر یکى بگویى ده تا مى شنوى، بگو: اگر ده تا
هم بگویى یکى نمى شنوى، دوم اینکه، اگر کسى دشنامت داد بگو: اگر تو راست مى
گویى از خدا مى خواهم که مرا ببخشد، و اگر دروغ مى گویى از خدا مى خواهم
که تو را ببخشد، سوم اینکه: اگر کسى تو را تهدید به ستم نمود، تو او را
اندرز ده و برایش دعا کن.
وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ: فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَةً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالإحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً .(2)
و اما آن سه خصلت که درباره علم است:
اول
اینکه، آنچه را نمى دانى از علما بپرس، و هرگز براى اذیت کردن و آزمایش
نمودن آنها سؤال نکن، و دوم اینکه از عمل کردن به رأى خود بر حذر باش، و در
هر چه به سویش مى روى احتیاط کن، و سوم اینکه از فتوا دادن بگریز
همان گونه که از دست شیر مى گریزى، و گردن خود را پل براى مردم قرار مده
(با فتوای نامناسب دادن، گناه مردم را به دوش نکش). (2)
قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ
نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ
بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».
ای ابا عبد الله دیگر از نزد من
برخیز که در مورد تو خیر خواهی کردم و سر رشته ذکر مرا مگسل که من نسبت به
خودم [و اوقاتم] حسابگر و سختگیرم و سلام و درود خدا بر کسی باد که از هدایت
متابعت کند.
_________________________
پی نوشت:
1.سه
دستور العمل عرفانی از آیت الله علی آقا قاضی رحمه الله، مبلغان بهمن
1381، شماره 37، به نقل از محمد حسین حسینی طهرانی، روح مجرد، ص 175.
2. مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، على بن حسن طبرسى، ص 326؛ بحار الانوار، ج ۱، ص ۲۲۴، کتاب العلم، باب: آداب طلب العلم و أحکامه.
3. مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ترجمه عبدالله محمدى و مهدى هوشمند
مرتبط:
- کتاب «ساحل بقا»، شرح و تفسیر حدیث عنوان بصری منتشر شد
8198194150
نوروسافاری|
بدعنق و بدبین بودن باعث میشود درآمد و طول عمر بیشتر و همچنین ازدواج سالمتری داشته باشید. این حقیقت کافی است تا حتی آدمهای بدعنق و بداخلاق برای یکبار هم که شده لبخند بزنند. زاریا گوروِت به چرایی این مسئله میپردازد.
به گزارش نوروسافاری به نقل از بی بی سی فیوچر، روی صحنه او آدم دوست داشتنی و خوشمشربی است، اما خارج از کادر دوربین… او فضای شخصی خودش را میخواهد. او از اینکه یک سلبریتی باشد متنفر است. از بازیگر بودن هم رنج میبرد. دوستانش به او میگویند: ترشرو.
“هیو گرانت” مشهور به دمدمی مزاج بودن، مشکل داشتن در همکاری و کار گروهی و همچنین متمایل به پرت کردن لوبیا پخته به سمت غریبهها. اما آیا همین رفتار بد «راز موفقیت شغلی» وی محسوب میشود؟ هیو گرانت ظاهرا از هر فیلمی که در آن بازی کرده متنفر است، گرچه ۸۰ میلیون دلار از این راه درآمد کسب کرده است.
ارتش آمریکا و شاخص شادی
فشار بر مثبت بودن هرگز تا این اندازه زیاد نبوده است. فشار فرهنگی باعث شده تا همه ما بی برو برگرد به دنبال شادی و خوشحالی باشیم؛ کتابهای رمز موفقیت بخوانیم؛ صنایع کمک به خود راه بیفتد؛ و در آخر، جملات الهام بخش همه جای اینترنت پخش شود.
امروز شما دیگر میتوانید یک “کارشناس خوشحالی” استخدام کنید تا تمرینات مربوط به “آگاهی را انجام دهید،” و یا از طریق یک اپلیکیشن به دنبال رضایت درونی باشید. ارتش آمریکا به سربازانش (بیش از یک میلیون نفر) آموزش روانشناسی مثبت میدهد و همچنین خوشبینی در مدارس بریتانیا آموزش داده میشود. علاوه برای مسائل، شاخص شادی به عنوان یکی از مولفههای رفاه جهانی در نظر گرفته میشود.
مزایای عجیبِ بدعنق بودن!
حقیقت اما این است که سنجش عواقب بد یک عمل، چندین مزایای خوب نیز دارد. افراد بدعنق و بداخلاق مذاکره کنندگان بهتری هستند، عاقلانهتر تصمیم میگیرند و احتمال حمله قلبی در آنها پایینتر است. افراد شکاک ازدواجِ باثباتتری خواهند داشت، درآمد آنها نیز بیشتر بوده و عمر طولانیتری خواهند داشت. این در حالی است که این دسته از افراد همیشه مخالف مباحث فوق را انتظار میکشند!
مضرات خلق و خوی خوب!
خلق و خوی خوب از سوی دیگر چندین ریسک را به همراه دارد: تحلیل رفتن اراده و توجه شما به جزئیات که میتواند همزمان شما را خودخواه کند و کاری کند که راحتتر گول بخورید. مثبت اندیشی حتی با عیاشی و مصرف مشروبات الکلی، پرخوری و برقراری رابطه جنسی ناامن در ارتباط است.
تمام اعصاب خوردیهای نیوتون و بتهوون
عصبانیت، ناراحتی و بدبینی در واقع بیخود یا تصادفی شکل نگرفتهاند و هر کدام هدفی را دنبال میکنند. عصبانیت را فرض کنید: از اعصاب خوردیهای نیوتون گرفته تا بدخلقیهای بتهوون؛ انگار که تمام نوابغ به نوعی بدعنق بودهاند.
سیلیکون ولی هم کم از این افراد ندارد، جف بزوس، موسس سایت آمازون، به خلق و خوی بد و عصبانیتهای بدش مشهور است: «چرا زندگی من را به گند میکشی؟ تنبلی یا سر درنمیآوری؟» اما این خلقوخو مانع موفقیت او نشده و شرکتش ۳۰۰ میلیارد دلار ارزش دارد. جف بزوس، موسس پایگاه آمازون، گنجینهای عظیم از اتهامات خاص خودش را دارد. برای نمونه گفته است: «اگر آن ایده را دوباره بشنوم، خودم را خواهم کشت.» گفته شده بتهوون به سادگی ناراحت میشد و به سمت خدمتکارانش اشیا پرت میکرد.
آزمایشی جالب در دانشگاه آمستردام
این رابطه برای سالها به شکل یک معما باقی ماند تا اینکه “ماتیس باس،” پژوهشگر دانشگاه آمستردام، در سال ۲۰۰۹ تصمیم گرفت روی این مسئله کار کند. وی گروهی از دانشجویان را استخدام کرد تا به اسم پژوهش آنها را عصبانی کند. از نیمی از دانشجویان خواسته شد تا چیزی را به خاطر بیاورند که آنها را به شدت عصبانی کرده بود و سپس یک مقاله کوتاه در مورد آن بنویسند. ماتیس میگوید: «نوشتن در مورد آن خاطره باعث شد عصبانیتر شوند، گرچه نه کامل.» ماتیس کاری کرد تا نصف دیگر افراد ناراحتی را تجربه کنند.
در مرحله بعد، ماتیس آزمایشی را انجام داد تا هر دو گروه از نظر خلاقیت سنجیده شوند. آنها ۱۶ دقیقه وقت داشتند تا در مورد تمام راههای ممکن برای بهبود آموزش در دانشکده روانشناسی فکر کنند. مطابق انتظار ماتیس باس، تیم عصبانیتر ایدههای بیشتری تولید کرد. ایدههای اعضای گروه عصبانیتر ابتکار خاص خودش را هم داشت، به شکلی که کمتر از یک درصد آنها توسط همگروهیهایشان تکرار شده بود.
داوطلبان عصبانی در مواقع اضطراری یا «شرایط بدون ساختار» بهتر فکر میکنند. فرض کنید که از افراد خواستهاید کاربردهای مختلف “آجر” را به شما بگویند. یک اندیشمند سیستماتیک ممکن است به ۱۰ مورد استفاده معمول اشاره کند اما شخص بدون ساختار ایده جدیدی را ابداع میکند، مثلا تبدیل آجر به یک سلاح!
تعریف خلاقیت
خلاقیت در واقع بدان معناست که ذهن شما چقدر قابلیت دارد که از یک رشته فکر به رشته دیگر مراجعه کند. این مسئله در شرایط اضطراری فرار یا مبارزه میتواند حتی جان فرد را نجات دهد.
ماتیس میگوید: «عصبانیت باعث میشود که بدن آماده استفاده از منابع شود. این حالت به شما در مورد وضعیتی که در آن قرار دارید هشدار داده و نیرویی به شما میدهد تا از آن خلاص شوید.»
علائم فیزیکی عصبانیت
برای مطلع شدن از نحوه کار عصبانیت، باید ببینیم که در مغز چه میگذرد. عصبانیت نیز مانند تمام احساسات ما از آمیگدال یا بادامه نشأت میگیرد؛ که ساختاری بادام مانند در مغز بوده و مسئول کاوش تهدیدات سلامتی ماست. در واقع پیش از اینکه خطر وارد حیطه آگاهیِ هوشیارانه ما شود، زنگ خطر به صدا درمیآید.
سپس همه چیز به سیگنالهای شیمیایی در مغز بستگی دارد، زیرا حجم زیادی آدرنالین در مغز تولید شده و میزان زیادی انرژی به یکباره برای چند دقیقه آزاد میشود. سرعت تنفس و تپش قلب افزایش یافته و فشار خون چندین برابر میشود. به همین دلیل است که پوست صورت سرخ شده و رگها بیرون میزنند.
گفته شده که عصبانیت به عنوان یک عامل دفاعی هنگام آماده شدن برای خشونت فیزیکی تکامل یافته است. البته این واکنش فیزیولوژیکی چندین مزیت دیگر نیز دارد که انگیزه را بیشتر کرده و توانایی فرد در مواجهه با ریسک روانی افزایش مییابد.
ارسطو و فروید
این مفهوم که احساسات سرکوبشده برای سلامتی مضر است، ریشه تاریخی دارد. ارسطو، فیلسوف یونانی، یکی از معتقدان به کاتارسیس (پایان بخشیدن به نیروهای عاطفی) است. وی پس از مشاهده نمایشنامههای تراژیک به مراجعه کنندگان خود اجازه داد تا عصبانیت، ناراحتی و گناه را در شرایطی کنترل شده تجربه کنند. فلسفه او بعدها توسط زیگموند فروید مورد استفاده قرار گرفت.
گروهی از پژوهشگران در سال ۲۰۱۰ تصمیم گرفتند تا نگاهی به آن مسئله بیندازند. آنها بر روی ۶۴۴ بیمار مبتلا به بیماری سُرخرگ کُرُنری یا شَریان اِکلیلی مطالعه انجام دادند تا متوجه شوند که سطح عصبانیت، عصبانیت سرکوب شده و تمایل به تجربه استرس آنها در یک بازه زمانی ۵ تا ۱۰ ساله چقدر است و پس از آن چه اتفاقی خواهد افتاد.
در طول زمان انجام این مطالعه، ۲۰ درصد از شرکت کنندگان از یک بیماری قلبی خطرناک رنج برده و ۹ درصد نیز از دنیا رفتند. در ابتدا اینگونه به نظر میرسید که عصبانیت و عصبانیت سرکوب شده احتمال ابتلا به حمله قلبی را بیشتر میکند. اما پس از کنترل چند عامل، پژوهشگران دست یافتند که عصبانیت آزاد شده هیچ تاثیر نداشته ولی عصبانیت سرکوب شده شانس ابتلا به حمله قلبی را نزدیک به سه برابر افزایش میدهد.
هنوز مشخص نیست که چرا این اتفاق رخ میدهد، اما مطالعات دیگر نشان دادهاند که عصبانیت سرکوب شده منجر به فشار خون بالا میشود.
فواید خشم برای یادگیری زبان و حافظه
یکی دیگر از فواید خشم به عقیده پژوهشگران کمک به افراد در زمینه یادگیری مهارتهای زبانی و بهبود حافظه است. عصبانیت یا خشم همچنین باعث میشود متقاعدکنندهتر به نظر برسیم.
جوزف فورگاس نزدیک به چهار دهه است که بر روی نحوه تاثیرگذاری احساسات تحقیق کرده میگوید: «خلق و خوی منفی باعث میشود دیگران توجه بیشتری به آن فرد نشان دهند.» علاوه بر این مسئله، نشان داده شده که احساس درون گرایی شخص، آگاهی وی نسبت به سرنخهای اجتماعی را بیشتر میکند.
آیا شاد بودن خطرناک است؟
در برخی موارد شادی میتواند بسیار خطرناک باشد، زیرا با هورمون اکسیتوسین در ارتباط است. چندین مطالعه انجام شده نشان میدهد که شادی باعث کاهش قدرت شناسایی تهدیدات میشود. در دوران ماقبل تاریخ، شادی باعث میشود که اجداد ما نسبت به شکارچیان آسیب پذیر باشند. در دوران حاضر نیز شادی و خوشحالی باعث میشود نسبت به خطراتی مانند مشروبات الکلی، پرخوری و رابطه جنسی ناامن بیتفاوت باشیم.
در مطالعه انجام شده در دانشگاه UNSW استرالیا، فورگاس و همکاران شرکتکنندگان را با نمایش فیلمهای شاد و ناراحت کننده سنجید و سپس یک سوال عمومی از آنها پرسید تا قابلیت فکریِ آنان را دریابد. سوالاتی مانند «آیا خطوط برق باعث بیماری خونی میشود؟» و یا اینکه «آیا سیا رئیس جمهور کندی را کشت؟» این مطالعه نشان داد که افراد دارای احساس خوب کمتر قابلیت تفکر انتقادی دارند و زودتر گول میخورند.
معایب خوشبینی
خوش بینی در مورد آینده بین تمام احساسات مثبت، ایهام برانگیزترین تاثیر را دارد. افکار مثبت در مورد آینده مانند خوشحالی میتواند باعث بیانگیزگی شخص شود. افراد با خوش بینی بیش از اندازه در مورد آینده احساس سربلندی و آسودگی میکنند و برای رسیدن به آن اهداف، تلاش لازم را نمیکنند.
برای نمونه، فارغ التحصیلان دانشگاهی که در مورد موفقیت کاری خیالپردازی میکنند، در نهایت درآمد کمتری خواهند داشت. بیمارانی که به بهبودی خود فکر میکنند، فرآیند ریکاوری آهستهتری را طی میکنند. اوتینگن در چندین پژوهش نشان داد هرچه افکار آرزومندانه بیشتری در سر داشته باشد، احتمال تحقق آنها کمتر خواهد بود. او میگوید: «مردم میگویند بهش فکر کن تا بهش برسی، اما این مسئله مشکل ساز است.» افکار خوشبینانه حتی میتواند باعث از دست رفتن امید افراد چاق به لاغری و ترک سیگار افرادی سیگاری شود.
عینک “بدبینی دفاعی” و قوانین مورفی
اوتینگن میگوید که این مسئله در سطح اجتماعی نیز رخ میدهد. برای مثال، هر چه محتوای مقالات روزنامه USA Today آمریکا خوشبینانهتر باشد، عملکرد اقتصادی کاهش مییابد.
بنابراین شاید زمانش رسیده باشد که عینک خوش بینی را کنار زده و به نیمه خالی لیوان توجه کنیم. بدبینی دفاعی شامل پذیرفتن قوانین مورفی نیز هست. قانون مورفی عبارت است از «هر آنچه که بتواند دچار اشتباه و خطا شود، حتما میشود.» اگر شما آماده بدترینها باشید، بهتر میتوانید عمل کنید.
فرض کنید که برای یک سخنرانی دعوت شدهاید. به این مسائل فکر کنید که حافظه همراهتان را گم خواهید کرد یا لپتاپتان روشن نخواهد شد. تمام جوانب را بسنجید. فراموش نکنید که پارانویایىها در نهایت زنده خواهند ماند!
ترجمه: فرادید
لینک منابع و گزارشهای پژوهشی مرتبط:
مطلب زیر از نظر نتایج تحقیقات آماری و همچنین بعضی استنتاجها به نظر درست می رسد. ولی دلایل دیگری می توان در تحلیل نتایج برشمرد که ان شاء الله به شرط فرصت بدان خواهیم پرداخت. اکنون می توان این را با نگاه نقادانه خواند:
باهوشترین بودن همیشه هم آسان نیست. حتی شاید بتوان گفت که مَضرات باهوش بودن از فواید آن بیشتر است! دیوید رابسون دلایل آن را بررسی میکند.
اگر نادانی خوشی میآورد، پس شاید بتوان گفت که ضریب هوشی بالا بدبختی را به دنبال خود دارد. نظر عمومی هم چندان مخالف این قضیه نیست. افراد باهوش اکثرا آدمهایی نگران، ناامید و تنها بودهاند. کافی است ویرجینا وولف، آلن تورینگ یا لیسا سیمپسون را به یاد بیاورید. ستارههای دنیای ما که حتی در اوج زندگی خود هم تنها و منزوی بودند. ارنست همینگوی مینویسد: «در آدمهای باهوش، شادی نادرترین ویژگی شخصیتی اوست.»
این سوال شاید در نظر اول جدی جلوه نکند، اما پس چرا تمام نظام آموزشی ما حول محور افزایش ضریب هوشی میچرخد؟ آیا این کار بیهوده نیست؟
گامهای نخست برای رسیدن به پاسخ این سوال تقریبا یک قرن پیش برداشته شد. تست ضریب هوشی در جنگ جهانی اول در مراکز استخدام نیرو به امری محبوب و رایج تبدیل شده بود. چند سال بعد در سال ۱۹۲۶، لوئیس تِرمن گروهی از کودکان با استعداد را با همین روال انتخاب و سپس بر روی آنها مطالعهای انجام داد. او ۱۵۰۰ دانشآموز را از مدارس کالیفرنیا انتخاب کرد و به دنبال کسانی بود که ضریب هوشی بالاتر از ۱۴۰ داشتند. به شکلی شگفتانگیز، ۸۰ نفر از این افراد ضریب هوشی بیشتر از ۱۷۰ داشتند. این افراد «موریانهها» لقب گرفتند که همچنان فراز و نشیب زندگیشان مورد مطالعه قرار میگیرد.
برخی از موریانهها مانند جس اُپنهایمر معروف و ثروتمند شدند. اما بر خلاف انتظار ترمن، همه به موفقیت و شهرت نرسیدند. در حقیقت، تعداد زیادی از آنها به شغلهای معمولی مانند پلیس، دریانورد و تایپیست مشغول شدند. ترمن نتیجه گرفت که هوش و موفقیت چندان با یکدیگر ارتباطی ندارند و حتی هوش به خوشحالی فردی هم منجر نمیشود. در طول زندگی موریانهها، درصد طلاق، استفاده از مشروبات الکلی و خودکشی تقریبا نزدیک به میانگین بود.
با ورود موریانهها به دوران کهنسالی مشخص شد که باهوشی با مفهوم زندگی بهتر فاصله دارد. در بهترین حالت میتوان گفت که هوش تاثیری بر زندگی ندارد و در بدترین حالت میتوان گفت که آنها از زندگی خود راضی نبودهاند.
و اما چرا؟
یکی از احتمالات ممکن این است که اطلاع از استعدادهای فردی شخص را محدود
میکند. در دهه ۱۹۹۰ میلادی، با افرادی از موریانهها که هنوز زنده بودند
در مورد عمر ۸۰ سالهشان گفتوگویی انجام شد. آنها به جای اینکه از
موفقیتهای خود بگویند، از این مسئله شکایت میکردند که از جوانی خود لذت
نبردند.
یکی از بارزترین ویژگیهای این دسته از افراد «ناراحتی» است. ویژگی دیگر اطلاع از شکستهای زندگی و دنیا است. شدت این نگرانی در افراد معمولیتر پایینتر است.
تصمیمگیریهای بدتر
حقیقت تلخ ماجرا این است که ضریب هوشی بالا با تصمیمهای معقولانه در
ارتباط نیست. در واقع، آن تصمیمها میتواند خیلی هم احمقانه باشد. کیث
استانکوویچ دهه اخیر زندگی خود در دانشگاه تورنتو را صرف ساخت آزمونهای
منطقی کرده است. او به این نتیجه رسیده که تصمیمهای خوب و بیطرف تا حد
زیادی مستقل از ضریب هوشی فرد است.
همه چیز به این موارد ختم نمیشود، افراد باهوش «نقطه کور متعصبانه» بیشتری هم دارند. به این معنا که این افراد ایرادهای خودشان را نمیبینند ولی از دیگران زیاد انتقاد میکنند. همچنین افراد باهوش راحتتر گول حرفهای یک قمارباز را میخورند: «اگر یک سکه ۱۰ بار شیر بیاید، پس بار یازدهم احتمال خط بیشتر است.»
تمام موارد بالا نشان داد که ضریب هوشی بالا الزاما به تصمیمهای منطقی و زندگی بهتر منجر نمیشود. پس چه عاملی باید جایگزین آن شود؟ ایگور گروسمن از دانشگاه واترلوو در کانادا معتقد است که ما باید دید خود را نسبت به «خِرد» تغییر دهیم. خرد و حکمت فقط نباید محدود به تصمیمهای خوب باشد (فرادید).
منابع مقالات تحقیقی:
Int J Aging Hum Dev. 1999;48(3):161-73,. Being labeled as gifted, self-appraisal, and psychological well-being: a life span developmental perspective,
Journal of Personality and Social Psychology, Cognitive Sophistication Does Not Attenuate the Bias, Blind Spot, June 4, 2012
Front Evol Neurosci. 2012 Feb 1; The Relationship between Intelligence and Anxiety: An Association with Subcortical White Matter Metabolism.
Myside Bias, Rational Thinking, and Intelligence, Current Directions in Psychological Science August 2013 vol. 22 no. 4 259-264
J Exp Psychol Gen. 2013 Aug; 142(3): 944–۹۵۳,. A Route to Well-being: Intelligence vs. Wise Reasoning
Intelligence, Volume 35, Issue 5, September–October 2007, Pages 489–۵۰۱, Do you have to be smart to be rich? The impact of IQ on wealth, income and financial distress, Jay L. Zagorsky
The Gambler’s Fallacy Is Associated with Weak Affective Decision Making but Strong Cognitive Ability, PLOS ONE Published: October 5, 2012, DOI: 10.1371/journal.pone.0047019
Research in Human Development, Volume 11, Issue 3, 2014, Special Issue: The Long-Term Development of Swedish Adolescents With High IQ, Adolescents With High IQ and Their Adjustment in Adolescence and Midlife
Child prodigy tag can be a curse, says study, Article | Published in TES Newspaper
The surprising downsides of being clever, BBC FUTURE
مرتبط:
چرا باهوشها بیشتر عمر میکنند؟
اکثر کارآفرینان میگویند که به دنبال علاقه خود یا حل مسائلی بودند که در زندگیشان با آنها برخورد داشتهاند. اما گاهی اوقات، بنیانگذاران استارتاپ نیت خوبی ندارند.
در ادامه دلایلی را عنوان میکنیم که بهتر است به خاطر آنها به سراغ کارآفرین شدن نروید:
کارآفرینانی که صاحب ثروت عظیمی هستند، به احتمال زیاد به قصد ثروتمند شدن وارد آن کسب و کار نشدهاند. آنان به دنبال روش نوینی برای جستجوی اطلاعات آنلاین بودهاند، یا عاشق یافتن و ایجاد فرصتهایی برای گسترش راهی که بتوانند علاقه و اشتیاق خود را بیان کنند و بعد متوجه شدند که میتوانند از این راه کسب درآمد هم بکنند. کارآفرینانی که ثروتمند شدهاند به دلیل علاقهشان به کاری است که انجام میدهند. علاقه به کار معنی فراتری برای آنان دارد. آنها برای رسیدن به هدفشان از هیچ کاری فروگذار نمیکنند و اغلب خطر و مشکلات شخصی و ساعت کاری برایشان معنایی ندارد. و در این مسیر پول درآوردن اجتناب ناپذیر است.
عنوان مدیرعاملی یا کارآفرینی با مسئولیت بسیار بالایی همراه است، و هرگز نباید آن را سرسری گرفت و بیتوجه بود. هرگز نباید کسب و کاری را به دلیل پیدا کردن یک عنوان شغلی یا به خاطر معروف شدن آغاز کرد. حتی کسب و کارهایی که توجههای زیادی را به خود جلب کردهاند و بسیار مطرح هستند نیز اگر خوب اجرا نشوند، رو به فنا خواهند رفت. به جای این که فکر کنید "چگونه میتوانم معروف شوم؟" از خودتان بپرسید " چگونه میتوانم چیزی را خلق کنم که شایسته توجه باشد؟"
میخواهید رئیس خودتان باشید؟ از سیاستهای اداری متنفرید؟ قابل درک است؛ اما شروع کسب و کار خودتان چالشهای جدیدی را پیش پای شما میگذارد. مشتری دارید که پول شما را نمیدهد؟ مشکل خودتان است. حالا دیگر کسی را ندارید تا به خاطر کم و کاستیها سرزنشش کنید. شاید از کار سخت و طاقتفرسای گزارش دادن به دیگران و ثبت و بایگانی تمام اسناد و مدارک متنفر باشید، اما حالا اگر حواستان به تمام کارها نباشد و بر آنها نظارت و کنترل نداشته باشید، از خودتان متنفر میشوید.
شغل فعلی خود را دوست ندارید، همیشه مشغول اضافه کاری هستید و 60 ساعت در هفته کار میکنید، و فکر میکنید هرگز وقتی برای خانواده و دوستان خود ندارید. پیش خودتان فکر میکنید که " من باید کسب و کار خودم را راه بیندازم تا مجبور نباشم این همه کار کنم." اشتباه فکر میکنید. راهاندازی و رونق یک کسب و کار به مراتب کار و استرس بیشتری را در مقایسه با زمانی که فقط یک کارمند هستید، برای شما به همراه خواهد داشت. شاید لازم باشد به دقت دلایل خستگی و استرس خود را در محل کار بررسی کنید. با راهاندازی یک کسب و کار جدید، مشکلات شخصی و مشکلات سلامتی شما حل نمیشود.
اکثر ما و بهخصوص کارآفرینانی که رقابت تنگاتنگی با یکدیگر دارند، وقتی میشنویم که میگویند شما نمیتوانید فلان کار را انجام دهید، میخواهیم به آنها ثابت کنیم که اشتباه میکنند. گاهی اوقات خوب است که به دیگران بفهمانید که در مورد شما اشتباه میکنند، چون این کار به شما کمی انگیزه میدهد. اما هرگز نباید برای اثبات خودتان و تواناییهایتان به آنها یک کسب و کار راه بیاندازید.
کارآفرینی، کار پارهوقت نیست. (واحد: نظر نویسنده در تناقض است با این مطلب: چگونه یک کارآفرین پارهوقت موفق باشیم؟)
راهاندازی یک کسب و کار در واقع به معنی هزینه دوم است تا درآمد دوم. برای کسب درآمد بیشتر بهتر است به فکر یک شغل پاره وقت در همان شرکت باشید تا راه انداختن یک کسب و کار.
نباید تمام حرفهای اغراقآمیز یا هر آنچه که در محافل اجتماعی رد و بدل میشوند را باور کنید. حتی دوستان خوب هم مایل نیستند در مورد سختیهای کار و یا دورههای دشواری که برای رسیدن به موفقیت فعلی سپری کردهاند، صحبت کنند.
به نظر میرسد کارآفرینان خوب، استعداد ذاتی خاصی دارند، اما مشخص نیست که این ویژگیها و استعدادها به طور خودکار به فرزندان منتقل شود. اگر علاقه و اشتیاق خود را در جای دیگری میبینید، سعی نکنید کسب و کار خانوادگی راه بیاندازید.
نیت شما قابل تقدیر است، اما این را باید بعد از ایجاد یک شرکت موفق بگویید، نه قبل از آن. اگر تغییر جهان انگیزه اصلی شما است و پول برایتان مهم نیست، پس انجاماش دهید، بدون آن که اجازه دهید راهاندازی یک شرکت، روند حرکت شما را کند نماید.
شروع کسب وکار خودتان با این پیشبینی که وظیفه شغلی محدودتری خواهید داشت، یک منطق اشتباه است. حتی اگر برنامه شما تعمیر ویولنهای کمیاب باشد، هنوز هم باید مطمئن باشید که آیا از پس حسابداری، بازاریابی و یا مالیات برمیآیید یا خیر.
==============================
شاید به این مقالات هم علاقمند باشید:
سورنا
ستاری؛ معاون علمیوفناوری رئیسجمهور و رئیس بنیاد ملی نخبگان در «دهمین
همایش ملی نخبگان فردا» با اشاره به لزوم فرهنگسازی در حوزه اقتصاد دانش
بنیان، گفت: مهمترین و بزرگترین سرمایههای هر کشوری نیرویانسانی آن است.
وی
افزود: ایران به لحاظ داشتن نیروی انسانی کشور فوقالعاده است و این مهم
نه به دلیل وجود ذخایر متعدد نفت و گاز بلکه بهخاطر تعداد بالای
نیرویانسانی جوان و متخصص است.
ستاری
ادامه داد: در دنیای امروز، صرف برخورداری از ماده خام و اولیه اهمیتی
ندارد بلکه وجود ذخایر طبیعی تنها زمانی ارزشمند است که نیرویانسانی متخصص
برای تبدیل آن به ارزشافزوده حضور داشته باشد.
معاون
علمیوفناوری رئیسجمهور تصریح کرد: فروش ماده اولیه و خامفروشی هنر نیست
خاصه برای کشوری که به اندازه تمام تاریخ قدمت دارد و همواره معیادگاه
تربیت افرادی شاخص و نوآور در حوزه علم و فناوری و بهکارگیری آن بوده است.
تاریخ ایران مرهون نفت و گاز و دیگر منابع نیست بلکه عظمت ایران امروزی
مدیون افرادی مانند ابنهیثم، بوعلی، ابوریحان، فارابی، حافظ و سعدی است که
هر یک در زمان خود سرآمد بودند.
رئیس
بنیاد ملی نخبگان اظهار داشت: بعد کشف نفت، مسیر جامعه ایرانی تغییر کرد و
بهجای نیرویانسانی، معادن و منابع را مهمترین سرمایۀ خود دانست. همین
اشتباه سبب ایجاد فرهنگی نادرست شد که سالها جامعه ایرانی را از مسیر خود
منحرف کرد و کشور را به جایی رساند که به تعبیر مقاممعظم رهبری مانند
«بچهپولدار» به درآمدهای نفتی وابسته شد.
وی
خاطرنشان کرد: کشور برای بازگشت به گذشته پرافتخار خود و معرفی سیستمی
جدید به همه دنیا نیازمند سرمایهگذاری روی نیرویانسانی خود است و این مهم
میسر نمیشود مگر با فرهنگسازی و تغییر فرهنگ عمومی جامعه.
رئیس
هیات امنای صندوق حمایت از پژوهشگران یادآور شد: حضور بیش از 30 میلیون
جوان یک مزیت بینظیر برای کشور است بطوری که کمتر کشوری از این ظرفیت
برخودار است. از سوی دیگر 5 میلیون دانشجو و جای گرفتن در رتبه پنجم تربیت
مهندس در جهان، ایران را به کشوری فوقالعاده در جهان تبدیل کرده است.
بههمین دلیل بنیاد ملی نخبگان رسالت خود را گفتمانسازی و فرهنگسازی صحیح
در حوزه نخبگان قرار داده و معتقدم کار ما در معاونت علمی و بنیاد
نرمافزاری است که باید بر سختافزار کشور سوار شود.
معاون
علمیوفناوری رئیسجمهور با اشاره به لزوم حضور بخشخصوصی در فضای
نخبگانی، خاطرنشان کرد: یکی از مکانهایی که باید هدف سرمایهگذاری
بخشخصوصی باشد، در کنار شرکت های دانش بنیان استارتاپها هستند که
خوشبختانه در سالهای گذشته این رویداد توانسته است بهخوبی جایگاه خود را
تثبیت کند.
رئیس
بنیاد ملی نخبگان با بیان اینکه ایجاد هر تغییری نیازمند صرف هزینه است،
یادآورد شد: رسالت بنیاد ملی نخبگان آماده کردن نیرویهای مستعدبرتر برای
هزینه دادن و کمک به کشور است. بهعبارت دیگر این نهاد قصد ندارد بهعنوان
مرکز رفاهی عمل کند بلکه در تلاش است مستعدانبرتر را به مسیری هدایت کند
که برای ایجاد تغییر در جامعه خود را مسؤول دانسته و داشتههای خود را
هزینه کنند. باید دانست اخذ رتبهبرتر در کنکور سراسری ابتدای راه است و
افراد برگزیده بیش از هر کس باید برای استعداد خود ارزش قائل شده و آن را
برای ایجاد تغییر مثبت در جامعه توانمند و در نهایت هزینه کنند.
ستاری
با اشاره به مشکلات موجود در صنعت کشور، تصریح کرد: آنجه امروز بهعنوان
صنعت مطرح میشود در واقع کارخانه است و نه صنعت! صرف افزایش تعداد
کارخانهها و تولیدات آنها کشور را به کشوری صنعتی تبدیل نمیکند. صنعت در
ماشینسازی و طراحی، دانشفنی و فناوری، ایدهنو و عملیاتی کردن آن معنا
میشود.
وی
ضمن اعلام خبر ورود شرکتهای دانشبنیان به بورس، با اشاره به اینکه جامعه
برای پیشرفت و رسیدن به توسعه نیازمند تفکر دانشبنیان است، افزود: ایجاد
شرکتهای دانشبنیان امروزه، موجی بزرگ شده و در آیندهای نزدیک به یک
سونامی تبدیل میشود که همه ارکان اقتصادی کشور را در برمیگیرد. در حال
حاضر نیز اشتغال زایی و درآمدهای بسیار بالایی در شرکتهای دانشبنیان حاصل
شده است. این مسیر، راه صحیح برای رسیدن به توسعه است. باید دانست هیچ
کشوری با خامفروشی و یا فروش ماده اولیه به توسعه نرسیده است.
معاون
علمیوفناوری رئیسجمهور با اشاره به لزوم حرکت دانشگاهها به سمت استقلال
و خودکفایی مالی، دانشگاه دولتی را یکی از سدهای بزرگ کشور برای رسیدن به
هدف تعیینشده برشمرد و اظهار داشت: نگرش دانشگاه باید تغییر کند! دانشگاه
باید به نقطهای برسد که فارغ از پول دولت و با تکیه بر تولید دانشفنی و
فناوری و همچنین ایجاد شرکت و فروش ایده خود را اداره کند. دانشگاه دولتی
هرگز نمیتواند و نمیخواهد در رقابت اقتصادی شرکت کند چرا که نیازی احساس
نمیکند.
استخدام دولتی و تفکر کارمندی آفت فضای نخبگانی است
وی
با اشاره به اینکه مستعدبرتر باید خود را به فردی تاثیرگذار در جامعه
تبدیل کند، تغییر نگرش اشتغال را یکی از ملزومات فضای نخبگانی دانست و گفت:
استخدام دولتی و تفکر کارمندی آفت فضای نخبگانی است.
مستعد
برتر فردی است که میتواند با استعداد برتر و اعتماد بهنفس خود در عرصه
کارآفرینی و اشتغالزایی حضور موثر داشته و به جای اینکه بارمالی بر کشور
تحمیل کند، اقتصاد را رونق بخشد.
ستاری
در پایان تصریح کرد: مستعد برتر باید بداند کشور برای رسیدن او به این
نقطه هزینه کرده و اجازه دیدهشدن به او داده است. پس اهداف خود را بلند و
در راستای پیشرفت جامعه بومی ترسیم کرده و برای رسیدن به آنها از هیچ تلاشی
کوتاهی نکند.
* مقاله و پایان نامه (و کتاب) خریدن، از دانشجویان به بعضی استادان دانشگاه هم رسیده است