شاید این اظهارنظر قدری اغراق باشد که در هیچ جامعهای به اندازه ایران گزارههای اخلاقی بیان و توصیه نمیشود. هر کس خود را در مقام معلم اخلاق قرار میدهد و به دیگران توصیههای اخلاقی میکند و شاید اغراق نباشد که بیش از بسیاری از جوامع دیگر نیز در جامعه ما دروغ رواج دارد. شاید این ویژگی دو روی یک سکه هستند.
به گزارش ایسنا، عباس عبدی با این مقدمه در «اعتماد» نوشت: اجازه دهید قدری مستند سخن بگوییم. پیمایش سنجش سرمایه اجتماعی کشور در سال ١٣٩٤ از سوی دفتر طرحهای ملی و مرکز رصد اجتماعی انجام شده و به سنجش ١٦ ویژگی رفتاری و اخلاقی اشاره میکند. در این پژوهش از مردم سراسر کشور پرسیده شده است که هر کدام از این ١٦ ویژگیهای اخلاقی و هنجاری تا چه حد میان مردم ما رواج دارد؟ درباره دروغگویی مردم چنین پاسخ دادهاند: خیلی کم (٣ درصد)، کم (٨ درصد)، تا حدودی (٢٣ درصد)، زیاد (٤٠ درصد) و خیلی زیاد (٢٧ درصد). این بدترین توصیف مردم خودمان از وجود ویژگیهای شانزدهگانه مورد سنجش در جامعه خودمان است.
در بخش دیگری پرسیدهاند که وجود این ویژگیها نزد مسئولان چقدر است؟ درباره وجود دروغگویی نزد آنان مردم چنین پاسخ دادهاند. خیلی کم (٦ درصد)، کم (١٨ درصد)، تا حدودی (٣٧ درصد)، زیاد (٢٦ درصد) و خیلی زیاد (١٣ درصد). همین دو نتیجه نشان میدهد که دروغگویی یک رفتار عادی و مرسوم در جامعه ماست و تا وقتی این رفتار زشت از جامعه ایران رخت برنبندد، روی آرامش و رفاه را نخواهیم دید و اصلاحات اساسی را در جامعه شاهد نخواهیم بود؛ رفتاری که تا این حد رواج دارد که به نظر ٦٧ درصد مردم به میزان زیاد و خیلی زیاد دروغ گفته میشود.
چگونه میتوان دروغ را از میان برد؟ آیا با توصیههای اخلاقی میتوان این کار را انجام داد؟ قطعا باید این توصیهها باشد ولی گمان نمیکنم که اثر چندانی بگذارد. چرا؟ به این علت که اگر دروغ رواج داشته باشد، هر کس که راست بگوید و از دروغ پرهیز کند ضرر میکند زیرا دروغگویی حتما منافعی دارد که عدهای آن را انجام میدهند. در همین مناظرههای تلویزیونی بیان دهها دروغ را میتوان برشمرد. وقتی که در بالاترین سطوح و درباره مهمترین مسائل دروغ گفته میشود، مسائل جزئی و مردم عادی که جای خود دارند.
تا هنگامی که دروغ هزینهای نداشته باشد و حتی منفعت کلانی برای دروغگو به بار آورد نه تنها دروغ از میان نخواهد رفت، بلکه هر روز گستردهتر هم خواهد شد. بهتر است نمونهای عرضه شود. نشریه «بونته» آلمان به دلیل انتشار خبری درباره میشاییل شوماخر مبنی بر اینکه او سلامت خود را به دست آورده است و شروع به راه رفتن کرده است، به پرداخت جریمه نقدی ٥٠ هزار یورویی محکوم شد. ماه دسامبر سال ٢٠١٥ - دو سال پس از ضربه مغزی شدن شوماخر در پیست اسکی فرانسه - این نشریه خبری با این عنوان منتشر کرد: «چیزی فراتر از معجزه کریسمس؛ میشاییل شوماخر دوباره میتواند راه برود». به دنبال انتشار این خبر، خانواده شوماخر از بونته به دلیل نادیده گرفتن حریم خصوصی آنها شکایت کرد و دادگاه مدنی شهر هامبورگ نیز این نشریه را مجرم شناخت و آن را به پرداخت جریمه نقدی محکوم کرد. خانواده شوماخر در ابتدا درخواست غرامتی ١٠٠ هزار یورویی کرده بود اما دادگاه هامبورگ نصف این مبلغ را به عنوان جریمه برای نشریه بونته در نظر گرفت. در ظاهر این نوع اخبار حتی در صورت دروغ بودن بهجایی برنمیخورد. ولی همین که یک نشریه برای جلب تیراژ بخواهد با جعل خبر از وضعیت بیماری یک نفر سوءاستفاده کند بهشدت مجازات میشود.
حالا فرض کنید که در ایران بخواهیم دروغگویان را پای میز محاکمه بکشیم و آنان را محاکمه و تناسب و حتی کمتر از این ارقام آنها را جریمه کنیم. با وضع موجود سالانه میلیاردها دلار باید جریمه پرداخت کنند. البته این جریمه نه به حساب دولت، بلکه به حساب فرد متضرر از دروغ باید پرداخت شود. بنده اگر نامزد ریاستجمهوری بودم یکی از نخستین کارهایم پیشنهاد لایحهای برای مقابله با دروغ بود. این مقابله باید روشن و صریح باشد. حتی شعارهای افراد را در هر انتخاباتی شامل شود. برای نمونه اگر کسی شعار دهد که در صورت رییسجمهور شدن ٦ میلیون شغل در ٤ سال ایجاد میکنم، شاید در ظاهر دروغ نباشد، زیرا دروغ تا حدی به گزارههایی تعلق میگیرد که معطوف به صدق و کذب خبری و مربوط به گذشته باشد، ولی به لحاظ عرفی، بسیاری از عقلای اقتصادی میتوانند اظهارنظر کنند که آیا چنین وعدهای تصویری از واقعیت است یا سراب؟ حتی اگر این نمونه را هم نتوانیم مشمول دروغسنجی کنیم، بسیاری از مواردی که علیه افراد و اشخاص و اتفاقات گذشته گفته میشود، قابلیت راستیآزمایی دارند.
بنابراین بهتر است آقایان نامزدها در این مورد ایدهپردازی کنند و ببینند آیا حاضر هستند لایحهای را برای مجازات دروغگویان به مجلس دهند؟ اگر چنین شود، بسیاری از رسانهها یا تعطیل میشوند یا تغییر خطمشی خواهند داد. یا آنکه همه سرمایه خود را به سرعت برای پرداخت ارقام مجازات میفروشند! تا زمانی که دروغگویی هزینههایش کمتر از منافع آن باشد، حتما کسانی پیدا میشوند که دروغگویی را پیشه خود کنند. تا وقتی که در مناظرهها به دروغگو جایزه سیاسی داده شود، دیگران را هم به دروغگویی تشویق کردهایم و آنان نیز همین راه را بر خواهند گزید.
بنابراین نخستین گام برای اصلاح این رذیلت اخلاقی و اجتماعی، ایجاد هزینه سنگین برای آن است؛ چه از طریق دادگاه و چه از طریق رسانه. وقتی که نامزد به دروغ مدعی چیزی میشود اگر امکانی فراهم باشد که در همان لحظه مچ دروغگو گرفته شود، در این صورت او در بیان نظرات خود محتاط خواهد شد و تا وقتی که به درستی چیزی اطمینان نداشته باشد بیان نخواهد کرد.
چیزی که این روزها از نظر من به شدت شگفت آور است، این است که محارم قدرت و نخبگان، هیچ اطلاعی از آنچه که درست زیر پوست جامعه در جریان است ندارند. درست است، شاید نخوت و تکبر است که این غفلت را تولید می کند، برای همین شاید نباید از نابینایی آنها تعجب کرد. آنها به تقویم نگاه نمی کنند که اگر نگاه می کردند، می فهمیدند که اکنون سال «1788» است (سال پیش از انقلاب بزرگ فرانسه). چیزی نزدیک است. بسیار نزدیک. جامعه در آستانه گسست است.
بنا به تجربه من، این به اصطلاح "نامقبول" های هیلاری کلینتون عملا خوددارترین، مودب ترین و صادق ترین گروه جمعیتی کشورند. آنها آگاه تر، متکی به نفس تر و علاوه بر چیزهای دیگر، مسلح شده تر از دیگران هستند.
از سوی دیگر آلت لفت ها (اصطلاحی که به دمکرات های امروزی نسبت داده می شود) نوفاشیست ها و نئوکان هایند. این آلت لفت ها هستند که فکر می کنند آزادی بیان تنها به معنای آزادی بیان آنهاست. این الت لفت ها هستند که به «فضاهای امن» نیاز دارند و می خواهند از طریق جرایم، قانون را به اجرا بگذارند.
این آلت لفت ها و سایت های رسانه ای آنهاست که ایده های متفاوت از ایدئولوژی مورد قبولشان را به شدت سانسور می کنند. این آلت لفت ها هستند که پرچمدار تغییر رژیم و سر دادن شعار علیه روسیه هستند. این آلت لفت ها هستند که معتقدند در صورتی که این کار در خدمت هدف بزرگ ترشان باشد، واجد حقی ذاتی و حتی الزامی برای دروغ گفتن و مغشوش کردن اذهانند.
شاید مهم تر از همه این باشد که آلت لفت ها زمانی که با افراد و ایده هایی مواجه می شوند که آنها را در خود جای نداده اند، به سرعت به خشونت و اوباشگری روی می آورند. این موضوع هیچ گاه آنقدر که در این چرخه انتخاباتی (آمریکا) مشهود است خود را نشان نداده است.
اما نامقبول ها دارای بردباری و مدارای نامتناهی نیستند، مثل کرم ابریشمی که پیله ای به دور خود تنیده نقطه ای وجود دارد که باید محصول کار خود را وارد چرخه اجتماع کند.
رسانه ها و سایر محارم قدرت بر این باورند که آنها مصون هستند. بی شک این تفکر از تنیدن پیله ای به دور خود منتج می شود که در آن صداهای مخالف اجازه مطرح شدن نمی یابند. وقتی که پیله می شکافد یا کرم تغییر شکل خود را به نمایش می گذارد است که آنها متحیر می مانند.
عده زیادی از آنها هر جایی هستند جز نزدیک بودن به مصونیتی که خودشان معتقدند واجد آنند. بعلاوه آنچه که آنها فکر کنند یا امیدش را دارند که از آنها حمایت می کند، آن فضای امنی که معتقدند از آن برخوردارند، وجود خارجی ندارد. چرا که بیشتر پاسداران جامعه چه مامورین اجرای قانون و چه نظامی، اعضای کارت دار گروه نامقبول ها هستند.
فرانسه در اواخر دهه 1780 همین تجربه را از سر گذراند. نخبگان آرامش خاطری دروغین داشتند. به این ترتیب بود که آنها شجاعانه بهای تکبر و غفلت خود را پرداختند.
شاید تاریخ تکرار نشود، ولی ترجیع بندهایی دارد که تکرار می شود. واقعا به نظر می رسد که تقویم سال 1788 یا 1789- و1792- را نشان می دهد، سال هایی که آنقدرها دور نیست.
آنچه می نویسم فراخوانی برای در دست گرفتن سلاح نیست، فراخوانی به دیدن واقعیت است. اگر این فراخوان را نادیده بگیرید خودتان متضرر خواهید شد. برخی ممکن است این کلمات را به مثابه یک تهدید ببینند ولی چنین نیست. این کلمات یک هشدار هستند، هشداری از سوی یک دانشجوی تاریخ.
هر جامعه ای در نهایت به یک نقطه گسست می رسد. جامعه ما به این نقطه نزدیک است. برخی از کسانی که ممکن است احساس تهدید شدن کنند(به اصطلاح نخبگان و محارم قدرت) ممکن است فکر کنند که می توانند حفاظت و امنیت را نیز درست به همان سادگی که می توانند گلف استریم را خریداری کنند، بخرند. چقدر ساده اندیش هستند! پیمانکاران امنیتی شخصی چه کسانی هستند؟ سازمان های امنیتی مختلف که هستند؟ آنها نیز همچون نهاد اجرای قانون و بقیه نیروهای نظامی از نامقبول ها هستند. نامقبول ها پولتان را خواهند گرفت، ولی شما زندگی آنها را نخواهید گرفت. بهتر است بگوییم آنها از جان خودشان به خاطر جان شما و خانواده تان نخواهند گذشت. امنیتی که شما معتقدید خریداری کرده اید یک توهم است. فریب است. بهتر است هر چه زودتر این را باور کنید.
برخی از کسانی که احساس تهدید یا نگرانی می کنند، ممکن است به این اندرز نخ نما پناه ببرند که «این ما بودیم که به آنها (نامقبول ها) همه چیز دادیم، آنها فکر می کنند بدون ما چه خواهند کرد؟» خب استفاده از «ما» در اینجا نشانه خودپسندی است، چون کسانی که عملا چیزی تولید کرده اند که به جامعه ارزش بخشیده اند اندک و انگشت شمارند. صنعت پیشگان- که به دلیل نبود اصطلاح بهتر از آن استفاده می کنم- کسانی هستند که برای جامعه چیزهای واجد ارزشی پایدار تولید کرده اند. امروز صنعت پیشگان انگشت شماری وجود دارند و بسیاری از آنها که هنوز باقی مانده اند، تولید خود را به خارج از کشور منتقل کرده اند و مزایای مدیران پاداش محور را مرتبا افزایش می دهند، ولی در میان تهی کردن آمریکا مشارکت دارند. صنعت پیشگان واقعی، اتومبیل، کامیون، ماشین آلات، ژنراتور، سرور و حتی رایانه تولید نمی کنند. آنها داروها و درمان های نجات دهنده زندگی انسان ها را تولید می کنند. آنها کارخانجات فولاد و خط راه آهن احداث می کنند. آنها شغل تولید می کنند. حتی سلاح هایی را تولید می کنند که نامقبول ها صدها میلیون از آنها را دارند.
اما مارک زوکربرگ، هنری فورد نیست. جک دورسی، اندرو کارنگی نیست. مارک بنیوف، جان راکفلر نیست. لوید بلنکفاین، جان پیرپونت مورگان نیست. بارون های دزد قدیمی با وجود تقصیراتشان چیزهایی تولید می کردند که واجد ارزش پایدار بود.
این غول های صنایع جدید چه به ما داده اند؟ فیسبوک؟ اسنپ شات؟ توئیتر؟ آنها ابتذال و خوراک فکری ای به ما داده اند که با وجود پیش پا افتاده بودنش از آن استقبال کنیم، شاید به این دلیل که تمام معناهای دیگر پیشاپیش از دست رفته اند، یعنی درست همان بلایی که بر سر مشاغل صادراتی آمریکا آمده است. این غول های جدید، نوغول های جدید، کار چندانی جز کمک به رخوت و کرختی جامعه نکرده اند.آنها از بهره وری، از کنجکاوی آمریکا کاسته اند و این کشور را بی روح تر کرده اند. این نوغول ها هیچ چیز، دست کم هیچ چیز مثبتی به آمریکا نداده اند. شبکه سازی اجتماعی؟ بازی ها، سلفی ها؟
نامقبول ها می توانند بدون فریب احمقانه ای به اسم شبکه سازی اجتماعی به زندگی خود ادامه دهند، همانطور که هر کس دیگری که بی طرفانه به آن نگاه کند، می فهمد که این دستاورد هر چیزی هست جز اجتماعی. برای ما اهمیتی ندارد که آن دو هزار دوست تقلبی توئیتری مان چه چیزی برای صبحانه خورده اند، یا اندرو راس سورکین درباره آخرین مناظره ریاست جمهوری چه نظری دارد. احتمالا او فکر می کند که نظر او برای ما اهمیت دارد. چرا که او «دنباله روهایی در توئیتر» دارد که گمان می کند با هر توئیت او می میرند و زنده می شوند. ما می توانیم بدون آن به زندگی خود ادامه دهیم. ولی در این فکرم که آیا منیت او نیز می تواند چنین کند؟ او و دیگر افراد از قماش او، هر یک بی آنکه بدانند صرفا یک کیم کارداشیان دیگر هستند. آنها با بی استعدادی و بی ذوقی، نان سفید را به گرسنگان عاطفی و معنوی تعارف می کنند.
برخی ممکن است فکر کنند که همه چیز تقصیر ترامپ است. باز هم این میزان غفلت و ساده لوحی را نشان می دهد که مشخصه های نخبگان هستند. ترامپ یک نشانه است نه یک علت. او حتی می تواند یک برده باشد، همانطور که تغییراتی که او احتمال دارد بتواند صورت دهد، ممکن است مقداری از خشم فعلی را تخلیه کند.
از طرف دیگر هیلاری کبریتی روشن در یک انبار دینامیت است. او همچون بسیاری از کسانی که برای خود اهمیت زیادی قائلند، فکر می کند که صرف وجود او به نفع بقیه ماست. او مظهر بدترین های چیزی است که آمریکا به آن تبدیل شده است. فراتر از قانون، ثروتمند نه به این دلیل که موفقیت و دستاوردی داشته، بلکه صرفا از طریق اعمال نفوذ؛ از نظر تاثیری که می تواند بر داخل کشور و بر جهان داشته باشد، گاو نری است در یک مغازه چینی فروشی. (گرچه باید به خاطر این استعاره از گاوها عذرخواهی کنم.) جهان به دلیل وجود او جای بی ثبات تری می شود.
آمریکا به دلیل وجود او ناامن تر می شود. روسیه و آمریکا- این دو قدرت اتمی- به دلیل وجود او بیشتر رو در روی هم قرار می گیرند. با وجود او بر اریکه قدرت، ما در داخل کشور و در سطح بین المللی به نقطه گسست خواهیم رسید که شاید به یک جنگ اتمی«تصادفی» منجر شود، همانطور که از تشدید شعارها به ذهن متبادر می شود. جامعه به دلیل وجود او بیشتر لایه بندی خواهد شد. روابط نژادی به دلیل وجود او (و اوباما) وخیم تر شده است.
در یکی از ایمیل های هک شده جان پودستا به هیلاری می بینیم که می گوید: «هیلاری کم کم دارد از آمریکاییان معمولی منزجر می شود.» احساسی که در میان بسیاری از مردم نیز قابل مشاهده است. معلوم می شود که این احساس دوجانبه است.
هیلاری را انتخاب کنید و طبق معمول به کسب و کار و زندگی تان ادامه دهید تا این هشدار احتمالا به نوشته سنگ قبر آمریکایی که می شناسیم تبدیل شود. جامعه فارغ از انتخاب او نیز ممکن است دچار فروپاشی شود، به این دلیل که فساد و پوسیدگی همین حال به حد زیادی گسترش یافته، اما وجود او، از راه رسیدن روز بازپسین را تسریع خواهد کرد.
نامقبول ها پیشاپیش به آنچه که در پیش است اندیشیده اند. آنها تا جایی که می توانند خود را آماده کرده اند. سال ها افول و زوال بسیاری از آنها را قادر کرده تا مهارت های بقای خود را بیاموزند، که هر جا که محل اعتماد باشد ارتباطات واقعی برقرار کنند، تا کشف کنند که چه چیزی حقیقتا مهم است و چه چیزی را می توان و باید از این جامعه نجات داد.
در بیرون این دایره جمعیتی اما مردم کاملا عریانند. آنها به اشکالی که حتی نمی توانند تصورش را کنند در معرض آسیب پذیری قرار دارند. آنها برای آنچه که بیش از همه اهمیت دارد ناآماده و فاقد مهارت هستند. آنها گوشت دم توپی هستند که در وقت اضافه زندگی می کنند.
تاریخ انباشته از نمونه های این نوع فروپاشی است. ما انسان ها همیشه در امتداد یک موج سینوسی از پیشرفت و افول، از تمدن ورزی و ناآرامی اجتماعی به پیش درغلتیده ایم. ما فکر می کنیم که این نوع از هرج و مرج را که کتاب های تاریخی مملو از آنها هستند از سرگذرانده ایم، اما به نظر می رسد که این فکر برخاسته از سوگیری های نوظهور باشد. بخش بیشتری از تاریخ-اکثریت غالب آن- صلح آمیز و مسالمت جویانه نیست.
نویسنده: تایلر دوردن Tyler Durden نویسنده و پژوهشگر تاریخ
ترجمه: محمود سبزواری
منبع:
http://www.zerohedge.com/news/2016-10-14/elite-have-no-idea-society-near-breaking-point
مرتبط:
- چرا هزاران آمریکایی در حال رفتن از شهرهای بزرگ هستند
گروه معارف - رجانیوز: مراسم بزرگداشت مرحوم حجت الاسلام والمسلمین استاد مسعود صدوق از اساتید برجسته حوزه روز جمعه 18 فروردین برگزار شد.
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین. احمده و استعینه و اؤمن به و اتوکل علیه و استهدیه و استنصره و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه حبیب اله العالمین اباالقاسم محمد(ص). صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین الهداه المهدیین. سیما بقیهالله فی الارضین. ارواحنا لتراب مقدمه فداه و اللعنه علی اعدائهم اجمعین.
خدای متعال قلوب ما را با معرفت امام زمان(عج) منور بفرماید و مجلس را مورد لطف و رضایت خاص حضرت قرار بدهد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد(ص).
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه. فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا. در قرآن مجید در عین این که به وضوح توضیح داده شده است که اله عالم یکی است، هوالذی فی السماء اله و فی الارض اله. رب عالم یکی است. خدای متعال رب العالمین است، اما در موضوع ولایت به صراحت قرآن بیان میکند که دو جریان ولایت در عالم هست. یکی جریان ولایت الله است؛ «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» و در مقابل ولایت اولیاء طاغوت است؛ «والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات». جریان ولایت الله در عالم که ولایت نور است و هر کسی از این ولایت برخوردار شد، متنعم شد، سیرش در وادی نور است، این جریان از طریق اولیاء الهی در عالم جاری میشود.
این حدیث نورانی در خاطر مبارکتان است که بسیار حدیث شریفی است، حضرت فرمودند: «خلطنا بنفسه و جعل ولایتنا ولایته». خدای متعال ما را با خودش یکی کرده است. تعبیر «خلط» را علماء، محققین و بزرگان معنا میفرمایند که یعنی چه؟!: «خلطنا بنفسه و جعل ولایتنا ولایته و قال: انما ولیکم الله و رسوله. الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم راکعون». خدای متعال ما را با خودش یکی کرد و ولایت ما را ولایت خود قرار داد و فرمود: «انما» ولی شما خداست و رسول و اهل بیت(ع). پس دو جریان ولایت در عالم هست؛ یکی ولایت الله که از طریق ولایت معصومین(ع) در عالم جاری میشود و همان ولایت الله است و همهی انبیاء مبعوث به همین ولایتند و مأموریتشان بسط این ولایت است. «ولایتنا ولایتالله التی لم یبعث نبی قط الا بها.»
دوم جریان سرپرستی اولیاء طاغوت است: «یخرجونهم من النور الی الظلمات.» آن کسانی که ولایت الله را قبول نکنند، توحید را نپذیرند، اسیر اولیاء طاغوت میشوند و پایان ولایت: «اولئک اصحاب النارهم فیها خالدون». این دو جریان در عالم هست، جریان ایمان و کفر. خدای متعال هم بنایش بر این نیست که کسی را مجبور به ایمان بکند «لا اکراه فی الدین». خدای متعال بعد از اینکه توحید را در آیهی مبارک آیهالکرسی توضیح میدهد: «الله لا اله الا هو...» تا آخر، بعد میفرماید: «لا اکراه فی الدین.» در پذیرش این توحید اکراهی نیست، ولی اگر مؤمن شدید نتیجهاش برخورداری از ولایت الله است اگر به توحید کفر ورزیدید، نتیجهاش سلطهی اولیاء طاغوت بر انسان است.
این داستان این عالم است. این درگیری مستمر بین ولایت نور و ظلمت، ولایت حق و باطل، یک درگیری است که شاید از آغاز خلقت انسان وجود داشته و از نظر قرآن دو مطلب حتمی و قطعی است. یکی پیروزی جبههی انبیاء و اولیاء و جبههی حق است در این هیچ تردیدی نیست که این جبهه قطعاً پیروز است. این مطلب را قرآن با بیانهای مختلفی ذکر میکند. گاه میفرماید: «هوالذی ارسله رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون.» این به خواست دیگران مربوط نیست. چراکه ارادهی الهی است. دین این رسول، دین غالب و ولایتش ولایت غالب است. همهی ادیان تحت پوشش او قرار میگیرند. چون کفار هم برای خود دین دارند: «لکم دینکم ولی دین»؛ دعوا بر سر دین است. دعوا در عالم بر سر اله است. در سورهی کافرون خدای متعال میفرماید: «قل یا ایهاالکافرون. لا اعبد ما تعبدون و لا انتم عابدون ما اعبد» اختلاف بر سر معبود و بر سر خداپرستی و بتپرستی و دنیاپرستی است. به این اختلاف، اختلاف در دین ختم میشود. «لکم دینکم و لی دین.» دین انبیاء، دین خداپرستی و دین دیگران، دین دنیاپرستی! این دین خداپرستی که دین توحید است، چیزی نیست که خدای متعال انسانها را به آن مکره کند. اگر پذیرفتند تحت ولایت الله قرار میگیرند و اگر نپذیرفتند تحت ولایت اولیاء طاغوت. غلبه هم با این دین حق است. «لیظهره علی الدین کله» همهی ادیان مادی از بین میروند و دین توحید بر سایر ادیان غلبه پیدا میکند. دینی که انبیاء آوردند. ملاحظه فرمودید که این دین در این آیه به ولایت امیرالمؤمنین(ع) تفسیر شده است. «هو الذی ارسله بالهدی و دین الحق» دین حق، نبی اکرم را مأمور کرد که ولایت امیرالمؤمنین(ع) را در عالم ابلاغ و جاری کند. بنابراین از نظر قرآن غلبه ولایت حق و نورانی شدن پایان عالم به نور ولایت حق، «اشرقت الارض بنور ربها» زمین در عصر ظهور با نور امام(ع) روشن میشود و همهی اهل عالم زنده میشوند. «اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها» از این دست آیاتی که غلبهی حق را قطعی میداند. «جاء الحق و زهق الباطل».
این یک نکته قطعی است. نکته قطعی دیگر که در قرآن بیان شده است این است که این دو جریان به تدریج از هم تفکیک میشوند. در عالم دنیا این دو جریان یک اختلاط و آمیختگی دارند. این یک خصوصیت عالم دنیاست. در عالم دنیا این دو دستگاه با هم آمیخته هستند. لذا گاهی صفات مؤمنین به کفار سرایت میکند، صفات دستگاه باطل به مؤمنین سرایت میکند. میبینید که مؤمنین هم به ظاهر دنیاگرا میشوند. بعضی از صفات کفار در آنان پیدا میشود. کفار هم بعضی از صفات خوب را پیدا میکنند، این ناشی از اختلاط عالم دنیاست. حکم دوم قطعی این است که این اختلاط پایان پذیر است و تمام میشود. در سورهی مبارکهی بینه این را به وضوح توضیح دادهاند. «بسمالله الرحمن الرحیم. لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین منفکین حتی تأتیهم البینه. رسول من الله یتلو صحفا مطهره.» وقتی پیغمبر گرامی با صحف و کتب الهی میآید، این دو صف از هم جدا میشوند. این تفکیک تا جایی میرسد که دو دسته میشوند: «شر البریه و خیرالبریه». «ان الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین فی نار جهنم خالدین فیها اولئک هم شر البریه». این یک دسته میشوند. مخلد در آتش. مؤمنین هم، «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه جزاؤهم عند ربهم جنات عدن تجری من تحتها الانهار خالدین فیها رضی الله عنهم و رضوا عنه. ذلک لمن خشی ربه» این دعوا بر سر دنیا نیست. پایان آن هم غلبهی دنیایی نیست. وقتی تفکیک شد، رضی الله عنهم و رضوا عنه. بنابراین پایان این دو جریان اینگونه است. در این دنیا که عالم اختلاط است، اختلاط در حد صفات هم میرود. صفات کفار به مؤمنین و مؤمنین به کفار سرایت میکند. تفکیک میشوند. این تفکیک بگونهای است که در بهشت هیچ صفت رذیلهای نیست. در جهنم هم وقتی کسانی که باید خلاص شوند، خلاص میشوند و کسانی که خالد هستند باقی میمانند، هیچ صفت حمیده و هیچ پاکی نیست. این دو جریان از نظر قرآن حکم دومش این است.
تفکیک میان خیر و شر بر مدار امیرالمؤمنین(ع) است
عنایت دارید که حکم دوم نیز بر محور ولایت است. روایات متعددی نقل کردهاند که به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: یا علی! شما و شیعیانتان خیرالبریه هستید. این تفکیک بر مدار امیرالمؤمنین(ع) است. در عالم با ولایت امیرالمؤمنین(ع) با تدبیر و برنامهریزی و مدیریتی که میکنند، این صفّهای آمیخته به تدریج از هم جدا میشوند. میبینید صفین خیلی صفها را از هم جدا کرد. اگر صفین نبود، خوارج هم مدعی بودند که شیعیان امیرالمؤمنین(ع) هستند. وقتی حضرت این صحنه را بپا میکنند، صفها جدا میشود. تفکیک در عالم بر محور ولایت امام واقع میشود. این دو جبهه از هم تفکیک میشوند. پس این حکم قطعی قرآن است؛ یکی غلبه ولایت حق و دوم مسیر تفکیک این دو جریان تا خالص شدن این دو جریان. یک دسته میشوند بدترین و یک دسته میشوند بهترین. آنان خالد در جهنم اند و اینان خالد در بهشت و نعم. حال در این درگیری که در عالم است، مسیر جبههی حق تا پیروزی یک مسیر پر از فراز و نشیب است. چون بناست ارادههای انسانی، به اختیار خودشان، «لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی» مسیر بت پرستی و خداپرستی را انتخاب کنند. حجتها تمام شود، ارادهها بالغ شوند. یک دسته مستقر در کفر شوند و یک دسته مستقر در ایمان شوند که تمام سختیها و دشواریها آنان را از مسیر ایمان متزلزل نکند، این مسیر پر فراز و نشیب و بسیار پیچیدهای است که گاهی انبیاء الهی هم قرآن میفرماید، با این که پیغمبر بودند با این که میثاقهایی را در عالم گذشته گذرانده بودند ــ البته بنده در رابطه با انبیاء جسارت نمیکنم ــ پایداری نکردند نتوانستد پای این حکم الهی صبر کنند، عجله کردند. «فاصبر لحکم ربک» در سورهی مبارکهی «ن و القلم» که داستان بعثت نبیاکرم(ص) و جبههی مقابل حضرت خیلی عجیب توضیح داده شده است، قرآن در پایان میفرماید: ای پیغمبر! فاصبر لحکم ربک. غلبه با شماست. ولی صبر کن برای حکم پروردگارت! آن حکم باید در عالم جاری شود. «ولا تکن کصاحب الحوت» این هم تعبیر عجیبی است از حضرت یونس(ع). مانند مصاحب شکم ماهی نباش! البته این تعبیر معانی باطنی دارد. از قوم خود جدا شد و عجله کرد نتوانست آن تدبیر را تحمل کند. سالها دعوت کرد، تنها دو نفر ایمان آوردند. شتاب کرد! ای پیغمبر ما، صبر کن! یا در جای دیگر میفرماید: «و اصبر حتی یحکم الله»! در پایان سورهی یونس وقتی داستان پیچیدهی درگیری انبیاء و کفار را توضیح میدهد، در پایان میفرماید: «و اصبر حتی یحکم الله»؛ صبر کنید تا فرمان خدا در عالم جاری شود «و هُو خیر الحاکمین» عجله نکنید پای حکم خدا ایستادن خیلی کار دشواری است. همین جاست که بسیاری کم آوردند. همین جاست که بسیاری از انبیاء جدا شدند. با حضرت نوح(ع) همراه شدند وقتی پیروزی به تأخیر افتاد یکی یکی جدا شدند. حضرت ماند و یک عدهی محدود! این داستان هم نکتهی بعدی است که مسیر پیروزی یک مسیر پرفراز و نشیبی است که بسیاری از رمز و راز آن بر ما پنهان است. حتی غیر از نبی اکرم(ص) و اهلبیت(ع) گاهی رمز و راز مسیر بر انبیاء هم پیچیده و پوشیده بود. نمیدانستند که چه اتفاقی میخواهد بیفتد. تا کی و چرا باید صبر کنند؟ ولی پای حکم خدا باید صبر کرد. این هم نکتهی بعدی تا غلبهی قطعی واقع شود.
در این درگیری انسانها دو دسته میشوند یک دسته طرفدار جبههی انبیاء میشوند و پای حرف انبیاء میایستند و یک دسته هم از صف انبیاء به تدریج جدا میشوند. سختیهای راه را نمیتوانند تحمل کنند. کسانی که پای درگیری و پای انبیاء میایستند درجاتی دارند. یک عده هستند که تحمل ولایت معصوم را میکنند و حامل ولایت برای دیگران میشوند. میتوانند این حقیقت و این سرّ را به دیگران برسانند.
حالا فرصت کوتاه است و مجلس، مجلس بزرگداشت یک عالم ربانی است. اگر نبود شخصیت این مرد بزرگ [مرحوم حجتالاسلام و المسلمین استاد صدوق] ـ که به نظر من، عمرش را وقف امام زمان(عج) کرد و آن هم به شکل صحیح! انسان وقف، انسانی که با تمام انگیزه و با تمام قوا در این مسیر قدم برمیداشت ـ بنده بحث را به این جا نمیکشاندم. قاعدتاً مجلس ختم، مجلس تذکر به عالم آخرت و مجلس مؤعظه است. ولی چون مجلس منسوب به این عالم عزیز است، عرض میکنم.
درگیری بین جبهه حق و باطل در پیچیدهترین مراحل تاریخی خودش قرار دارد
این درگیری [بین جبهه حق و جبهه باطل] در دوران ما، در پیچیدهترین مراحل تاریخی خودش است. به تعبیر بعضی بزرگان تبدیل شده است به درگیری بین اسلام و تجدد! یعنی درگیری ایمان و کفر و درگیری حق و باطل در دوران ما، نوک پیکانش درگیری اسلام و تجدد است. که آن تمدن شیطانی است که همهی زوایای زندگی بشر را زیر سلطهی خودش قرار میدهد. میدانید که این تمدن، مدعی برنامهریزی در مقیاس توسعهی پایدار برای همهی عرصههای حیات اجتماعی است. یعنی مدعی هستند که ولایت خودشان را بر همهی زوایای زندگی بشر جاری کنند. برای انسان قبل از تولدش برنامهریزی میکنند، برای به دنیا آمدنش و زایمانش تا مهد کودکش تا دوران تحصیلش تا دوران اشتغال و دوران فراغت و پیریاش خانههای سالمندان و اتاق مرگش و السلام! لحظه و عرصه و جامعهای را هم خالی نگذاشتهاند. مدعی دهکدهی واحد جهانی هستند. البته این حرفها امروز بدیهی شده و احتیاجی به گفتن ندارد. ما با یک چنین تمدن پیچیدهی شیطانی که برای همهی عرصهها تدبیر کرده است، مواجهیم! تمدنی که «ظلمات بعضها فوق بعض» است.
ادامه سقیفه در امپراتوری مدرن تجسد پیدا کرده است/ واژگونی اخلاقی و فرهنگی رخ داده، پیچیدهترین صورت کفر در طول تاریخ است
ادامهی سقیفه در امپراطوری بنیامیه و بنی عباس است و از آنجا وارد غرب شده و در امپراتوری مدرن تجسد پیدا کرده است. امپراتوری که مثل اسلاف خود، جبههی انبیاء را متهم به عدم عقلانیت میکند. مکرر در قرآن ذکر شده که: «والقلم و ما یسطرون. و ما انت بنعمت ربک بمجنون» و در آیهی «و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون». اینها وقتی قرآن را میشنوند، میگویند اینان مجنون اند. چرا؟ آیا این جنون یعنی یک بیماری روانی؟! این که نیست. این همان عدم عقلانیتی است که الآن هم ادیان را به آن متهم میکنند. و الا ادعای جنونِ اینگونه نسبت به پیامبر(ص) نداشتند. در همان آیه بلافاصله میفرماید: «ولاتطع المکذبین. ودوا لو تدهن فیدهنون» اینها که با یک مجنون، بنای مداهنه و سازش ندارند. این سازش، اطاعت کردن است: «ولا تطع المکذبین» امروز هم همین طور است. این تمدن پیچیدهی غرب برای همهی عرصههای زندگی بشر برنامه دارد و چنانچه از روایتهای آخرالزمانی استفاده میشود، یک مرکزیتی در عالم است که تلاش میکند برای واژگونی فرهنگی؛ به طوری که در این تمدن همهی خوبیها بدی میشود و بدیها خوب! معروف، منکر میشود و منکر، معروف!! روایتّهای آخرالزمان را ببینید. بخش عمدهای از آنها علائم آخرالزمان را که بیان میکند، یک واژگونی اخلاقی و یک واژگونی فرهنگی است که پیداست از مرکزیتی اداره میشود. این پیچیدهترین صورت کفر در طول تاریخ است. پیچیدهترین نوع ایجاد درگیری بین انبیاء و جبههی باطل است. «حملوا الناس علی اکتاف آل محمد(ص)» مردم را در مقابل دین قرار میدهد. آراء را در مقابل ادیان قرار میدهند.
بعد از غلبه رنسانس، برخورد تمدنّها به پرچمداری دو تمدن اسلام و غرب آغاز شده است
در این درگیری پیچیده، حقیقت این است که انقلاب اسلامی یک تجلی الهی است. گمان میکنم بعد از رنسانس در غرب هیچ انقلاب واقعی وجود ندارد مگر انقلاب اسلامی. یک حرکتی است در مقابل جبههی باطل برای احیاء کلمهی توحید در عالم و زمینهسازی برای تحقق دولت انبیاء و اولیاء در عالم! این حرکت با عظمت هر روز پیروزتر بوده است. خدا رحمت کند امام بزرگوار ما را آن روزی که میگفت آمریکا هیچ غلطی نمیتواند کند، بعضیها تعجب میکردند. چون قدرت اقتصادی و نظامی و جریانهای قدرت در دست آنان است. امام نمیخواستند بگویند آنان نمیتوانند محاصره اقتصادی کنند، نمیخواستند بگویند آنان حملهی نظامی نمیکنند یا قدرت نظامی ندارند. فرمایش امام یک کلمه بود: اگر شما استقامت کنید آنان با همهی قوا به میدان میآیند ولی با همهی قوا هیچ کاری نمیتوانند بکنند. الآن هم همین طور شده است. امروز که سی و هفت سال از انقلاب میگذرد و پانزده سال است که از حملهی مستقیم آنان به دنیای اسلام میگذرد، با همهی قوا هم آمدهاند اما الحمدلله ما هر روز مقتدرتر شدهایم. معنایش این است که هیچ غلطی نمیتوانند بکنند. الحمدلله این انقلاب اسلامی مسیر خودش را طی میکند و به دنبال دولت مستعجل هم نباید بود. عجله بسیار خطاست. ما هر روز پیش رفتهایم. درگیری بین اسلام و غرب عمیقتر شده است و به مرحلهی برخورد تمدنها رسیده است. چه کسی فکر میکرد بعد از غلبهی رنسانس، برخورد تمدنّها آغاز بشود؟ آن هم عمدهاش بین دو تمدن اسلام و غرب باشد به پرچمداری ایران و آمریکا! این اتفاق افتاده و این حرف ما نیست.
چه کسی فکر میکرد در این درگیری عظیم با این که مرتب تأکید میشود بر وحدت دنیای اسلام، جبههی نفاق در دنیای اسلام به حدی احساس خطر کند که کار را به اینجا برساند و هر کسی سر درون دنیای اسلام میکند، بفهمد در دنیای اسلام دو جریان است: جریان معقول جریان مکتب اهل بیت است و جریان خشن و کور که جریان سلفی گری است. امروز هر کسی سر درون دنیای اسلام میکند این را میفهمد. تا دو سه دهه قبل، برای خود مسلمانان در داخل دنیای اسلام این مسئله مبهم بود. یکی از نکات بسیار مهم که در این پنج شش سال اخیر اتفاق افتاد ـ که این هم به غلبهی اسلام ناب به تعبیر حضرت امام(ره) و غلبهی مکتب اهلبیت(ع) منتهی شده است ـ همین درگیریهای منطقهای است. این درگیریهای منطقهای را دشمن هدایت کرده است. غرب وارد منطقه شده است برای سرکوب دنیای اسلام و تجزیهی کشورهای اسلامی و ایجاد درگیری درون دنیای اسلام. این درگیری الحمدلله به نفع مکتب اهلبیت(ع) تمام شده است. چه کسی است که نداند بسیاری از کشورهای مهم دنیا از شما دعوت میکند که بیاید مکتب اهل بیت را به جای مکتب انحرافی سلفی در کشور ما تبلیغ کنید. مثل روسیه و چین. بنابراین این انقلاب مسیر خود را طی میکند.
منتها در مقابل برنامه و نظم پیچیدهای که عقلانیت مادی غرب برای تمام عرصههای حیات ایجاد کرده است، طراحی یک برنامه جامع حقیقتاً یک کار بسیار دشواری است. برخلاف این که در ابتدا سهل مینمایاند. درک عمیق از مسئلهی ما که مسئلهی ما چیست؟ این که ما یک کارشناس مسلمان نداریم؟! خیر، فراوان داشتهایم و داریم. مسئله این است که اینان کنار فقها نمینشینند؟! سی سال است کنار هم مینشینند. تئوریزه کردن انقلاب اسلامی، و بیان یک تئوری ادارهی متناسب با این مرحلهی انقلاب که به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، مرحلهی عبور از نظام اسلامی به دولت اسلامی است. تئوریزه کردن رفتار دولت که تداول ایام بین جریانها صرفاً یک تداول ایام سیاسی نباشد و حقیقتاً یک اتفاق فرهنگی بیفتد. این کار بسیار دشواری است. برخی این را یک کار ساده تلقی کردهاند و به تدریج روشن میشود که اینگونه نیست. من اهل مبالغه نیستم و قصدم این نیست ولی اینجا با قاطعیت عرض میکنم ـ از محضر همهی فرهیختگان عزیز و بزرگانی که حضور دارند، عذر خواهی میکنم ـ بنده مدعیام این کار، کاری است که یک متفکر عمیق که بتواند عمق درگیری جبههی حق و باطل را بفهمد در همهی مظاهر و سر سپردهی به آستان ولایت حقه باشد، هیچ چیز را در عرض امیرالمؤمنین(ع) قبول نداشته باشد، این کار از عهدهی او برمیآید. و من مدعیام تنها فیلسوف انقلاب اسلامی، استاد بزرگوار ما ـ که من شاگرد کوچک ایشان هستم ـ علامه سید منیرالدین حسینی(ره) است. بنده ایشان را فیلسوف انقلاب میدانم و لاغیر. کسی که عمق درگیری فرهنگی جبههی حق و باطل را بفهمد، و بتواند مسیر انقلاب اسلامی را برای عبور از این فضا تئوریزه کند. عرض کردم بسیاری مدعی هستند. الحمدلله نیروهای بسیار خوب و فرهیختهای داریم که از محصولات برجستهی انقلاب اسلامی است. به فضل الهی آنقدر ظرفیت حوزه و دانشگاههای ما با ۴ دههی قبل تفاوت کرده است که اصلاً قابل مقایسه نیست. متفکرینی که در دانشگاه و حوزهی علمیه هستند و دغدغهی آنان همین مسئله است، حقیقتاً فراوان و بسیارند و برخی از آنان نخبه به مفهوم حقیقی هستند. اینان مایهی امیدند. اما تئوری بنیادین که بتواند عمق استراتژیک انقلاب اسلامی و عمق فرهنگیاش را بفهمد و طراحی کند، من فقط یک فیلسوف میشناسم. اگر دیگران میشناسند، معرفی کنند بگویند کدام فلسفه تولید شده است؟! کدام فلسفهی جدید که فلسفهی عمل باشد و ناظر به تحول فرهنگ در همهی عرصهها باشد، طراحی شده است؟! کدام تئوری تولید شده است که بخواهد وحی را حاکم بر همهی عقلانیت بشری ـ اعم از عقلانیت فلسفی، تجربی، اعم از معارف شهودی و غیر شهودی ـ کند؟! خدای متعال بر درجات همهی عالمان اسلام بیفزاید. زحمتها فراوان کشیده شده است. بنده نمیخواهم قدر زحمتی را کم کنم، خیر غرضم این نیست. میخواهم بگویم مسئلهی انقلاب اسلامی بسیار جدیتر و عمیقتر است. ما در لایههای بسیار عمیق از آن درگیریم. که اگر مبارزه را به آن عمق نکشانیم... مثلاً گاهی در حوزهی ما روش تحقیقهای غربی برای پایاننامههای فضلای حوزه تدریس میشود! به نظر شما ما به این نحو به عمق انقلاب فرهنگی میرسیم؟! اگر ما در روش تحقیق با غربیها دعوا نداریم، سر چه دعوا داریم؟! تمام دعوا همینجاست. الآن عرض کردم الحمدلله نخبگان فراوان و ارزشمندی در حوزه و دانشگاه مشغولند که این از سرمایههای ماست، اما تئوریزه کردن انقلاب اسلامی و مراحل آن، مسئلهی جدی ماست.
و این عالم عزیزی [مرحوم استاد صدوق] که ما در فقدان او دور هم جمع شدهایم و فقدان ایشان برای همهی ما غیر مترقبه و سنگین است ـ خدای متعال مسائل را میداند ـ امیدوارم امثال این عزیز، کسانی باشند که اهل رجعت باشند و ادامهی راهشان را در رجعت در کنار معصوم(ع) به پایان برسانند. ایشان از کسانی بود که خودش را وقف کرد. کسانی که با ایشان آشنا هستند میدانند، موقعیتهای خوبی که از دوران جوانی خودشان در دانشگاه، در نظام اجرا و در حوزه داشتند اما به همه پشت پا زدند و سی و پنج سال از فاخرترین دوران خود را وقف این راه کردند. شب و روز نمیشناختند. همه میدانند یک خانهی مسکونی از خود نداشت، همه میدانند معیشتش بسیار تنگ بود ـ البته این تعبیر زشتی است. چون عیش اینان، عیش واسع است. ظاهر را عرض میکنم ـ با این که همه چیز برای ایشان فراهم بود. اینطور نبود که حال به دنیایش هم برسد. خیر، خودشان را وقف کرده بودند. به تنها چیزی که فکر نمیکرد، خودش و شئون دنیایی خودش بود. به تمام معنا آدمِ وقف بود. همهی وجودش دغدغه بود و مهم این است که دغدغهاش دغدغهی عمیقی بود. اندیشههای بنیادین انقلاب اسلامی و به دنبالش اندیشههای راهبردی را پیش میبرد و ارائه میکرد. الحمدلله برکاتی هم داشتند، شاگردان خوبی را تربیت کردند. من این تعبیرِ «اندیشمند گفتمان انقلاب اسلامی» ـ که سرور عزیزم جناب سردار نجات راجع به ایشان بکار بردند ـ واقعاً تعبیر بسزایی میدانم. حقیقتاً یک اندیشمند بود و خود را وقف کرده بود برای حل مسائل انقلاب اسلامی. به فضل الهی، به نتایج خوبی هم رسیدند؛ منتهی نیاز است که ان شاءالله شاگردان و همکاران ایشان این مسیر را ادامه دهند. عاش سعیدا و مات سعیدا!
یک جملهای بعنوان پایان عرایضم عرض کنم از امیرالمؤمنین(ع). وقتی خبر رحلت خباب به ایشان رسید ـ که صحابی رسول اسلام و جزو اول مسلمانان بود، بسیار شکنجه شده بود در دوران صدر اسلام برای این که از حضرت روی گردان شود، اما پایدار ایستاده بود و در جنگها کنار نبیاکرم(ص) بود. حتی برخی میگفتند در صفین در کنار امیرالمؤمنین(ع) بود، اگر عمرش کفاف داده باشد ـ وقتی خبر رسید، حضرت چند جمله فرمودند که در حکمتهای ۴۳و۴۴ نهجالبلاغه نقل شده است: با محبت و از سر رغبت ایمان آورد. مانند منافقین نبود که از سر کراهت ایمان بیاورند، یا بعد از پیروزی «یدخلون فی دین الله افواجا» باشند، همینطوری سرشان را بیندازند و بیایند. به کفاف قانع بود و از خدای خودش راضی بود و همهی زندگانیاش جهاد بود. بعد فرمودند: گوارا باد این سعادت، برای کسانی که همهی توجهشان به عالم آخرت است. و برای روز حساب عمل میکنند و به کفاف در این دنیا قانعاند. وقتی بدست آوردند دیگر همافزایی نمیکنند. آن کسانی میتوانند در درگیری حق و باطل کنار اولیاء خدا بایستند که اینجور باشند. اگر قناعت به کفاف نداشته باشند، اگر حیات مجاهدانه نداشته باشند، از صف اولیاء الهی جدا میشوند، سختیهای راه آنان را جدا میکند. هوسها و لذتها آنان را جدا میکند.
خدای متعال بر درجات این عالم بزرگوار بیفزاید. ان شاءالله راهشان را پر رهرو قرار دهد، به شاگردانشان توفیق دهد با جدیت و قاطعیت و تدبیر دقیق و صحیح این مسیر را ان شاءالله ادامه دهند. فقدان ایشان را به همهی بازماندگان محترم، پدر بزرگوارشان، فرزندان فاضل و ارجمندشان، صبیه مکرمه و اهل بیت مکرمهشان و سایر بازماندگان عزیزشان، شاگردان و همکاران و دوستان عزیزشان صمیمانه تسلیت عرض میکنم و از خدای متعال برای ایشان علو درجات و ادامهی راهشان را درخواست میکنم. و از همهی قدمهایی که در راه تکریم این عالم بزرگوار از اول تا کنون برداشته شد، از خدای متعال درخواست میکنم این قدمها را در صراط مستقیم امیرالمؤمنین(ع) استوار و ثابت قدم بدارد.
صلی الله علیک یا اباعبدالله
In 2011, the Finish tourism board decided to run a campaign promoting the “silence” you can get by visiting the beautiful country. Along with photos of awe-inspiring landscapes, they used the slogan “Silence, Please”.
Eva Kiviranta, manager of social media for VisitFinland.com, said: “We decided, instead of saying that it’s really empty and really quiet and nobody is talking about anything here, let’s embrace it and make it a good thing”.
Finland may be on to something. More and more people are living in big cities that are becoming increasingly cluttered, loud and distracting. Yet, according to research, getting an adequate amount of silence each day is important for our brains.
A 2013 study found that when mice were exposed to two hours of silence per day, they developed new brain cells in the hippocampus. This is a region of a brain associated with learning, emotion and memory. In other words, silence could quite literally grow your brain.
As Chaim Potok said, silence could be the ultimate time to learn:
“I’ve begun to realize that you can listen to silence and learn from it. It has a quality and a dimension all its own.”
A 2001 study showed that when the brain was resting, it was constantly internalizing and evaluating information. The study found that when the brain rests it is almost like “a conscious workspace.”
When we’re not distracted by noise or business, it helps our brain relax and think about profound things in an imaginative way.
As Herman Melville once wrote, “All profound things and emotions of things are preceded and attended by silence.”
A study found that noisy environments can lead to chronically elevated levels of stress hormones. However, silence may have the opposite effect.
While noise can cause stress and tension, silence releases tension in the brain and the body. A study found that two minutes of silence can prove to be even more relaxing than listening to “relaxing” music.
Silence is a true friend who never betrays. – Confucius
Silence can restore our cognitive resources.
According to the attention restoration theory, when you are in an environment with lower levels of sensory input the brain can ‘recover’ some of its cognitive abilities.
As Francis Baco once said, “Silence is the sleep that nourishes wisdom.”
If you live in a big city, your brain might be craving silence. Finland might just be the best place for you to visit!