واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

کتاب «ساحل بقا»، شرح و تفسیر حدیث عنوان بصری منتشر شد

درباره یک کتاب کاربردی در حوزه سیر و سلوک الهی + خرید پیامکی

«ساحل بقا»، شرح و تفسیر حدیث عنوان بصری منتشر شد/ حدیثی که آیت الله قاضی شاگردانش را بدون التزام عملی به آن نمی‌پذیرفت

 

یک نکته مهم دیگر در کتاب این است که نویسنده مانند آثار قبلی خود، دستورالعملها و نکات سلوکی را با توجه به شرایط روز ذکر می‌کند و مثالهایی می‌زند که همه ما در زندگی روزمره با آنها روبرو هستیم و اتفاقا غفلت از همین نکات روزمره است که سد راه سیر و سلوکمان شده است.



گروه فرهنگی - رجانیوز: «ساحل بقا» به معنای واقعی کلمه یک کتاب کاربردی در زمینه سیر و سلوک، و معارف دینی است. بگذارید از همین شروع کنیم؛ یک کتاب کاربردی در این حوزه چه مشخصاتی باید داشته باشد؟

بخشی از مقدمه نویسنده شاید کمک کند در رسیدن به پاسخ این سوال. نویسنده در مقدمه خود بعد از اشاره مختصری به احوالات عارفان و سالکان مینویسد:

«دیگران که شاهد جلوه‌هایی از عظمت و شکوه و عروج و صفا و اخلاص چنین عارفان واصلی بوده‌اند و حالات و مقامات معنوی آنها را از این و آن می‌شنیدند و با مطالعه سیرهٔ ارباب معرفت، با روحیات و کمالات آنان آشنایی اجمالی پیدا می‌کردند و خود از درد فراق دیدار حضرت حق جلّ‌جلاله رنج برده و در آتش سوزان هجرانش می‌سوختند، همواره پرسش‌هایی در ذهنشان شکل می‌گرفته که:

آیا طی کردن این راه وقف عده‌ای خاص می‌باشد؟ آیا ما می‌توانیم در این طریق قرار گیریم و رهرو این راه باشیم؟ آیا رسیدن به چنین صفای باطنی برای ما دست‌یافتنی است؟ آیا طی طریق قرب الهی اختصاص به صنفی خاص داشته و با جنسیتی مخصوص سازگار می‌باشد؟ این سالکان واصل و عارفان واله، چگونه به این مقامات عظیم معنوی دست پیدا کرده‌اند؟ آغاز سفرشان از کجا بوده؟ راهنما و دلیل راهشان که بوده؟ نقشه تربیتی و سلوکی خود را از کجا و از چه کسی اخذ نموده‌اند و...؟»

ساحل بقا به این سوالات پاسخ می‌دهد.

 


 

این کتاب همانطور که در زیرعنوانش ذکر شده «شرح و تفسیر حدیث شریف عنوان بصری» است. همه کم و بیش با اهمیت و جایگاه عظیم این حدیث آشنا هستیم اما در همان صفحات ابتدای کتاب، با خواندن توصیه‌هایی از علما و عرفای بنامی چون آیة الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، آیة الله میرزا علی‌آقا قاضی، حضرت امام خمینی، فیض کاشانی، محدّث قمی، مرحوم آیه الله پهلوانی و آیهٔ الله حسن‌زاده آملی مَدَّظلُّه درباره این حدیث دیگر مطمئن می‌شویم که نویسنده دست روی متن و محتوایی متقن و قوی گذاشته و دستور العملی راهگشا را برای شرح و تفسیر انتخاب نموده است. در پشت جلد کتاب اهمیت این حدیث نزد آیت الله قاضی ذکر شده است:

 


 

از اینجا به بعد در هر چند صفحه فرازی از این حدیث شریف آورده شده و ذیل آن نکات و معارف موجود شرح داده شده و همچنین دستورالعملهای سلوکی به تناسب ذکر شده است.

امتیاز ساحل بقا این است که هم در فرم و هم محتوا متنوع و فراگیر است. نویسنده در بیان مطالب کتاب از قالبهای مختلف ادبی استفاده کرده است. لابلای بیان معارف توحیدی و سلوکی، حکایتی شیرین و خواندنی اورده و در جایی دیگر از ابیات شاعران استفاده کرده است. این تنوع باعث میشود که خواندن 688 صفحه کاری سخت نباشد و زبان کتاب عکس بسیاری از کتابهای این حوزه روان و شیرین گردد. به واقع باید گفت حکایتهایی که نویسنده از علما و عرفای بزرگ در کتاب بیان کرده است به تنهایی ارزش خواندن دارند. مانند حکایتی که درباره گریه آیت الله میرزا محمدحسن شیرازی هنگام اصرار دوستان برای قبول مرجعیت نقل شده یا حکایتی که علامه طباطبایی از یکی از اخیار نقل می‌کند که شبی در خواب خود و شیطان را بالای دره ای دید و...

در محتوا، کتاب هم معارف نظری دارد و علم توحیدی مخاطب را ارتقاء می‌دهد و هم دستورالعمل سلوکی دارد و به او نسخه عملی می‌دهد. برای مثال در کتاب هم میتوان مطالبی درباره مراتب تقوا، ضرورت تفکر، معنای نور، رمز قبولی اعمال، معنای حلم و... خواند و هم میتوان درباره این امور دستورالمعلهای سلوکی مشاهده کرد.

یک نکته مهم دیگر در کتاب این است که نویسنده مانند آثار قبلی خود، دستورالعملها و نکات سلوکی را با توجه به شرایط روز ذکر می‌کند و مثالهایی می‌زند که همه ما در زندگی روزمره با آنها روبرو هستیم و اتفاقا غفلت از همین نکات روزمره است که سد راه سیر و سلوکمان شده است.

برای مثال در صفحه 129 کتاب و ذیل بیان مطالبی درباره نماز اول وقت نویسنده سه توصیه عملی را به خواننده ارائه میدهد؛ در آنجا میخوانیم:

«...یکی اینکه نماز اول وقت را ترک نکند و در ظرف اول وقت، فقط به خواندن نماز بپردازد و از هر دیدنی و شنیدنی که تفرقه حواس می‌آورد بپرهیزد. مثلا گوشی همراه خود را در این زمان خاموش کند، نه اینکه کنار سجاده‌اش بگذارد که اگر پیامکی هم آمد متوجه شود و یا با یک دست به تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها) مشغول باشد و با دست دیگر با گوشی خود، پیامک را دنبال کند...»

یا در ادامه نویسنده اشاره می‌کند که سالک هم باید مراقب نماز اول وقت خود باشد هم اینکه مانع نماز اول وقت دیگران نشود و مثلا در ساعت نماز به کسی زنگ نزند و... . واقعا این نکات ریز را چقدر رعایت می‌کنیم؟ آیا خیلی از موانع رشد معنوی ما همین نکات به ظاهر کوچک نیست؟

کتاب پر است از این نکات کاربردی و مهم و فراموش شده.

 


 

در انتها خوب است یکی دیگر از امتیازات کتاب را بربشمریم تا جواب آن سوال که درباره شرایط کاربردی بودن کتاب در ابتدای متن مطرح کردیم بیشتر مشخص شود.

نویسنده در مقدمه کتاب نوشته است: «امید دارم به برکت نقل دستورالعمل نورانی و شرح کلمات راه‌گشای آن حضرت که عمل به آن همواره مورد تأکید مرحوم جمال‌العارفین آیة‌الله سید علی‌آقا قاضی و تلامذه و شاگردان سلوکی ایشان بوده، کویر جانِ تفتیده‌ای سیراب شود و توشه‌ای برای طیّ طریق سعادتش باشد...»

از این رو در کتاب آنچه که بیشتر از هر چیزی به چشم می‌آید ایجاد امید و شور و شوق به حرکت و تلاش برای رسیدن به قرب الهی است. برای مثال اگر ذکر و ورد بدون توجه، فاقد اثرات تربیتی شمرده شده و سالک به توجه در هنگام ذکر فرا خوانده می‌شود، سریع بیان می‌گردد که همان ذکر و ورد بدون توجه هم از بی‌ذکری بهتر است چرا که لااقل موجب می‌گردد در همان موقع ذکر گفتن زبان به لغو و بیهوده گویی نچرخد! یعنی نویسنده مراقب است که اگرچه سالک نوپا را با مسیر درست آشنا می‌کند اما مسیر را چنان برای او سخت و پرپیچ و خم نشان ندهد که سالک بگوید خب ما که نمی‌توانیم همه اش ذکر با توجه بگوییم پس بهتر است کلا بی خیال ذکر شویم!

یا در جای دیگر اگر نویسنده اثرات «سوء ظن به خود» را در مسیر سلوک برمی‌شمارد، سریع تذکر می‌دهد که سالک نباید در این مرحله باقی بماند و باید حرکت کند و به فکر چاره جویی بیفتد همانطور که عنوان بصری اینچنین کرد و خود را به دامان امام صادق (علیه السلام) رساند و از چشمه علم و معرفت آن بزرگوار سیراب گشت.

 


 

اگرچه درباره ساحل بقا بیشتر از اینها میتوان نوشت اما تفصیل بیشتر هم از حوصله خارج است و هم اینکه احتمالا اکثر مخاطبان با آثار قبلی این نویسنده از جمله «سلوک با همسر»، «سلوک با فرزند»، «بالاترین نذر»، «کیمیای وصل»  و... آشنا هستند و از این رو میتوانند کیفیت و سبک کتاب را حدس بزنند.

با این تفاسیر اگر مایل به تهیه کتاب «ساحل بقا» هستید علاوه بر مراجعه به سایت «ادامه من» به نشانی edameman.ir می‌توانید عدد 1 را به شماره 09120404552 پیامک کنید. همچنین اگر سوالی درباره خرید دارید میتوانید با همین شماره در تلگرام مکاتبه کنید.

قیمت کتاب چهل هزار تومان است. هزینه ارسال کتاب به تهران و شهرستان با پست سفارشی به ترتیب 7500 و 8200 تومان خواهد بود.

همچنین برای خرید کتابهای سلوک با همسر و سلوک با فرزند به ترتیب عددهای 2 و 1 را به همان شماره بفرستید.

 

پایان "بُت خود ساخته" از آنگ سان سوچی!

اما این "سمپاتی" به قدری قوی شد که بر دیگر جنبه های خانم سوچی سایه انداخت و از او چهره ای قدیس گونه ساخت و مشکل اصلی کار نیز دراینجاست.
عصر ایران؛ مازیار آقازاده - باور اینکه روزی در بسیاری از کشورهای اسلامی دنیا تصویر آنگ سان سوچی رهبر دموکراسی خواهان میانمار آتش زده و یا پاره شود، کمی دور از ذهن است؛ اما این روزها همزمان با سیل مهاجرت هزاران پناهجوی مسلمانان میانماری به بنگلادش، نام خانم سوچی نه به نیکی سابق بلکه به عنوان یکی از مسببان کشتار اقلیت قومی مسلمان (روهینگایا) میانمار یاد می شود.

اما چرا جهان و بسیاری از مردم مسلمان دنیا از خانم سوچی انتظار دارند در برابر آزار و اذیت و حتی کشتار سازمان دهی شده اقلیت قومی مسلمان در میانمار بی تفاوت نباشد؟
پایان

از خانم سوچی در دو ساحت  انتظار واکنش می رود:

1- خانم سوچی به عنوان یک انسان: وظیفه اخلاقی هر انسانی ایجاب می کند که در برابر ظلم بایستد و از مظلوم حمایت کند. این وظیفه ای عام است و هر جا ظلمی باشد اخلاق می گوید باید در برابر ظالم و در کنار مظلوم ایستاد.

اساسا در بحث های مربوط به حقوق بشر مدرن نیز این مساله جاری و ساری است؛ فعالان حقوق بشر می گویند از کسانی که حقوق انسانی آنها نقض شده است در هر کجای جهان که باشند، دفاع می کنند و این را وظیفه ذاتی خود به عنوان یک فعال حقوق بشر می دانند.

بنابراین انتظار واکنش از سوی خانم سوچی در برابر وقایعی که در 2-3 سال گذشته علیه مسلمانان اقلیت قومی روهینگایا رقم می خورد، از منظرو ساحت انسانی و حقوق بشری، انتظاری بجاست.

2- سوچی در ساحت یک مظلوم در حصر: خانم سوچی خود ظلم چشیده است و بیش از 15 سال را در زندان خانگی و حصر گذرانده است. او حتی اجازه نیافت با همسر بریتانیایی اش که به دلیل بیماری سرطان درگذشت وداع کند؛ او همچنین در طی مدت حصر خانگی حتی اجازه دیدار با فرزندانش را نیز نداشت.

به دلیل این ظلمی که به خانم سوچی رفته بود، دنیا یک صدا در حمایت از او بود. او در طی دوران حصر برنده جایزه نوبل صلح هم شد.

بنابراین خانم سوچی خود تا 2-3 سال پیش نمادی از مظلومیت بود و به همین خاطر یک "سمپاتی" فوق العاده جهانی علیه ظلمی که در حق او رفته بود، شکل گرفته بود.

اما این "سمپاتی" به قدری قوی شد که بر دیگر جنبه های خانم سوچی سایه انداخت و از او چهره ای قدیس گونه ساخت و مشکل اصلی کار نیز دراینجاست.

3 سال پیش در یادداشتی  تحت عنوان " سوء تفاهم درباره خانم سوچی" به این مساله پرداخته ام.

رسانه های دنیا در تمام سال هایی که سوچی در حصر خانگی بود آن قدر در چهره خود ساخته از این بانوی سیاستمدار 72 ساله غرق شدند؛ که فراموش کردند خانم سوچی اساسا نه یک فعال حقوق بشری و نه حتی ابتدا به ساکن یک مظلوم در حصر، بلکه یکی از رهبران اصلی سیاسی میانمار بوده است و به همین خاطر حصر او هزینه فعالیت های سیاسی و پیروزی انتخاباتی بوده است، که قبول نتایج آن از سوی حکومت ژنرال ها در میانمار (برمه سابق) غیر ممکن بود.

خانم سوچی در انتخابات سال 1990 با کسب یک پیروزی گسترده از سوی حزب متبوعش - اتحادیه ملی دموکراسی - در موضع تشکیل دولت قرار گرفت، اما نظامیان حاکم بر میانمار که نمی خواستند سوچی را در قدرت سهیم کنند، انتخابات را ابطال کرده و سوچی را که از سال 1989 در حصر خانگی قرار گرفته بود، در حصر خانگی نگه داشتند و این حصر با محدودیت های "کجدار و مریز" تا سال 2010 برقرار بود تا اینکه در نهایت در ادامه اصلاحات سیاسی حکومت ژنرال های میانمار به این بانوی سیاستمدار اجازه داده شد از حصردرآمده و به فعالیت های سیاسی سابق خود ادامه دهد.

خانم سوچی پس از حصر بار دیگر به قامت یک رهبر سیاسی بازگشت و فعالیت های سیاسی "اتحادیه ملی برای دموکراسی" یعنی همان تشکل تحت رهبری خود را سامان داده و در انتخابات سراسری آوریل 2012 با کسب پیروزی در انتخابات پارلمانی، حزب متبوع او  صاحب بزرگ ترین فراکسیون پارلمانی شد.

او نخست به دلیل محدودیت قانونی قادر به حضور در پارلمان نبود تا اینکه با رفع محدودیت ها توانست خود نیز به پارلمان راه یافته و هم اینک رهبر اکثریت حاکم در میانمار محسوب می شود و دیگر نه یک رهبر اپوزیسیون بلکه در جایگاه تمشیت امور میانمار نشسته و یکی از رهبران اصلی تصمیم گیر در این کشور است.

همزمان با تحولاتی که پس از حصر خانم سوچی روی داده و درهای حکومت نظامی میانمار بیش از پیش به سمت اصلاحات سیاسی و لغو تحریم های بین المللی باز می شد، ماجرای تنش های قومی بین بوداییان و اقلیت مسلمان میانمار نیز بالا گرفت و بر اساس برآوردها دهها هزار نفر از مسلمانان میانماری به دلیل آزارو اذیت و حتی کشتار سازمان داده شده از سوی بوداییان مجبور به فرار از سرزمین مادری خود شده اند و این فرار هم اینک نیز به کشور هم مرز بنگلادش ادامه دارد.

خانم سوچی در طول تمامی این سال هایی که بحران اقلیت قومی مسلمان میانمار جریان داشته، درباره این مساله سکوت اختیار کرده و نه تنها آن را محکوم نکرده بلکه حتی منکر نسل کشی مسلمانان شده است و این گونه انتظارجهان و مسلمانان از خانم سوچی به یاس بدل شده است، به نحوی که در تظاهرات اخیر در محکومیت وضعیت اسف بار مسلمانان میانماری – در جاکارتا اندونزی- ، تصاویر خانم سوچی به عنوان یکی از مسببان کشتار مسلمانان میانماری پاره شد، در برخی از تظاهرات نیز عکس های خانم سوچی به آتش کشیده شده است.
پاره کردن تصویر سوچی در تظاهرات مسلمانان اندونزیایی علیه کشتار مسلمانان میانمار- جاکارتا

پایان

 انتظار دنیا از خانم سوچی بسیار زیاد است و این انتظار که ریشه در دوران حصر و زندان خانم سوچی و جایزه نوبل صلح او دارد، به نحوی فزونی گرفته که بر شخصیت اصلی خانم سوچی به عنوان یک "فعال سیاسی" سایه انداخته است.

دنیای امروز و به ویژه مسلمانان جهان در حالی از خانم سوچی انتظار واکنش و محکومیت آزار و اذیت مسلمانان میانماری را دارد، که او هم اینک یکی از رهبران اصلی کشور میانمار است و این بدان معناست که مسایل کشورش و دنیا را نه صرفا با خط کش اخلاق و وجدان انسانی بلکه بر مبنای ملاحظات سیاسی و موازنه بین حزب خود و ژنرال های متنفذ میانمار می سنجد و متناسب با شرایط سیاسی خود و حزبش اقدام می کند.

امروزه می توان گفت  " تندیس خود ساخته دنیا" از خانم سوچی تَرَک های عمیقی برداشته و به زعم بسیاری حتی شکسته است؛ دنیا باید به این جمع بندی برسد که برای خانم سوچی هم دیروز و هم امروز " جایگاه سیاسی حزب متبوعش" مهم ترین مساله است و او امروز یک رهبر سیاسی ارشد است که زبان ملاحظات سیاسی را بیش و پیش از هر چیز درک می کند.

دنیا از خانم سوچی یک بت بزرگ مطلومیت و یک نماد صلح و حقوق بشر ساخته بود، این البته کار خانم سوچی نبود هر چند که او در دوران حصر و زندان از این مساله نهایت بهره تبلیغاتی را بُرد، اما واقعیت این است که آرمانی که خانم سوچی چه دیروز و چه امروز در جهت آن مبارزه و فعالیت سیاسی می کند، الزاما انسانی نیست بلکه سیاسی است و در بالاترین و والاترین درجه رهنمون کردن کشورش از حکومت نظامی ژنرال ها به سمت یک حکومت غیر نظامی دموکراتیک است.

نیاز به گفتمان و سیاستی تازه برای «بازیابی دانشگاه» در دولت دوازدهم

در طی سال های گذشته حدود 3000 نفر دانشجوی دکتری بدون کنکور و بدون داشتن شرایط لازم و بیش از همین تعداد نیز با داشتن شرایط صوری ولی با فقدان تعلق واقعی به سبک زندگی علمی وارد دانشگاه شده اند.
سید محمد امین قانعی راد


در آستانۀ انتخاب و معرفی وزرای دولت دوازدهم،دانشگاهیان نیز به سرنوشت وزرات علوم ،تحقیقات و فناوری در دولت تازه می اندیشند.

آنان فراتر از روزمرگی های سیاست، به بازیابی هستی دانشگاه به عنوان یک نهاد اجتماعی مورد اعتماد مردم  علاقه دارند. دانشگاه در سالیان قبل در بین عامه مردم  از  اعتبار بالایی برخوردار بود ولی  نظرسنجی های اخیر بیانگر کاهش اعتماد عمومی به دانشگاه و  تنزل جایگاه  اساتید در  نگرش های عمومی می باشند. به نظر می رسد که این دیدگاه ها  تحت تاثیر «شکست دانشگاه» در نیل به مواعید پیدا و پنهان خود می باشند.

برای توضیح بیشتر  این موضوع باید شرایط پیدایش درک  عمومی از دانشگاه در سال های پس از انقلاب وچالش های حاصل از آن را بررسی کرد. 

گسترش آموزش عالی در دوران پس از انقلاب و شکل گیری «آموزش عالی توده ای» تحت تاثیر گرایش های عمومی برای عدالت طلبی صورت گرفت که  ریشه آن در فرایندهای برابر شدن شرایط زندگی مردم بود. این گرایش عمومی با مفهوم جستجوی علم به مثابۀ یک هدفِ در خود (فی نفسه) و  ارزشمند فاصله داشت.  تلقی از دانشگاه ایرانی به عنوان کانونی برای ارائۀ خدمت به توده های مردم و همچنین فراهم ساختن پایه های دانشی برای حفاظت از  اقتضائات سیاسی آن را  به یک نهاد ادارای و خدماتی با  لبه های ایدئولوژیک تبدیل کرد.

بدین ترتیب در این سال ها، آموزش عالی به مثابه دارایی شخصی و نه خیر عمومی تلقی گردید و  هدف بسیاری از دانش آموختگان نیز  دریافت مدارک دانشگاهی  به منظور ارتقاء شغلی و  بهبود اوضاع مالی خود بود. در برخی از موارد افراد در رشته ای تحصیل می کردند بدون اینکه شخصاً به آن  علاقمند باشند و یا حتی به صورت روشن به درد سازمان کار آنها بیاید.

در طی سالیان تحت تاثیر تقاضای اجتماعی برای آموزش عالی به عنوان راهبردی برای تحرک اجتماعی، سایر کارکردهای دانشگاه مورد غفلت قرار گرفت؛ از جمله  این  نکته که آموزش عالی باید از نظر محتوایی در وهلۀ اول با  افق های معرفت شناختی دانش و در وهلۀ دوم با نیازهای واقعی جامعه در پیوند باشد و  باید بتواند در عرصۀ دانش ودر قلمروی توسعۀ انسانی و پایدار ارزش افزوده ایجاد کند. با این بی ‌توجهی، آموزش عالی به سازمانی  درون‌گرا و وابسته به معیارهای کنش دیوانی تبدیل شد.

در سال های اخیر نیز در فقدان ی راهبردی سنجیده برای پیشبرد طرح دانشگاه،این نهاد سرنوشت ساز در بین گرایش های ناسنجیدۀ ایدئولوژیک و  تمایلات خام اقتصادی دوپاره شده است. از یک سو از دانشگاه انتظار می رود تا کارکردهای مذهبی وکلامی ایفاء کند و از سوی دیگر به رشد اقتصادی وتجاری سازی کمک کند.

اما محصول اصلی این دانشگاه نه گسترش بنیادهای فرهنگ و نه تقویت زیرساخت های اقتصادی بلکه صدور  دانش آموختگان ناراضی و  دلبسته به امکان مهاجرت برای بهبود شرایط زندگی خویش بوده است.

 در طی سال های گذشته حدود 3000 نفر دانشجوی دکتری بدون کنکور و بدون داشتن شرایط لازم  و بیش از همین تعداد نیز با داشتن شرایط صوری ولی با فقدان تعلق واقعی به سبک زندگی علمی وارد دانشگاه شده اند. با گسترش بی رویه دانشگاه ها اعضای هئیت علمی فاقدکیفیت لازم ، آموزش و پژوهش در برخی از  دانشگاه ها و سایر مراکزعلمی را در دست گرفته اند.

 اساتید دانشگاه ها-  به صورت فردی و یا در قالب اجتماعات علمی منسجم و دارای پایگان ها و مراجع معرفتی روشن-  فاقد برنامه‌های پژوهشی روشن می باشند و در کار علمی به مدار روزمرگی دچار شده اند. فقدان برنامه های پژوهشی،  زایش دانشی در نظریه پردازی و علوم بنیادی را عقیم ساخته است.

در شرایط ضعف شکل‌گیری اجتماعات علمی و با تسلط بوروکراسی بر دانشگاه، داوری محتوایی دانش به قواعدصوری وکمی دیوانسالاری سپرده شده است که نتیجۀ آن توسعۀ فرمالیسم علمی می باشد.در حال حاضر، دانشگاه تحت تاثیر فشار مداخلات بیرونی از جمله فشار  اخلاق عمومی در حال از دست دادن  مرجعیت اخلاقی خود است.

 هنوز در جامعۀ ما تفاوت اخلاق و فرهنگ عمومی به مثابه یک سرمایه فرهنگی عام، و اخلاق و فرهنگ علمی به عنوان سرمایۀ دانشگاهی خاص شناخته نشده است. راهبردهای ایجاد اخلاق دانشگاهی از بیرون به جای زمینه سازی برای رشد درونی حیات دانشگاهی در کنار دخالت‌های بیرونی و مکانیکی ناشی از این راهبرد به فساد دانشگاهی دامن می‌زند. متاثر از این وضعیت، برخی از مهمترین چالش های دانشگاه را می توان به شرح زیر بیان کرد:

-  رشد  کمی و  فاقد نظاممندی و انداموارگی آموزش عالی

-  تعریف توسعه علمی با  رشد کمی تعداد اساتید، دانشجویان و مقالات

-  ضعف فرایندهای جامعه پذیری علمی  از گسترش بینش،دانش و منش فرهنگی علم

-  عدم تلقی از علم، دانشگاه، آموزش به عنوان فعالیت و کنش جمعی

-  تقلیل دانشگاه به نهاد دیوانی و متاثر از بخشنامه ها

-  آماتوریزم اساتید و دانشجویان به جای حضور حرفه‌ای در دانشگاه‌ها

-  ضعف اجتماعات و انجمن‌های علمی و  عدم درک از دانشگاه به عنوان یک فضای جمعی و تعاملی

-  زوال مفهوم دانشگاه جامع وحرکت به سوی تاسیس مدرسه های عالی طب و مهندسی و علوم انسانی و کاربرد نابجای واژۀ دانشگاه برای آنان با پیامدهای تولید فرهنگ‌های تخصصی بسته؛ عدم ارتباط گروه‌های گوناگون علمی؛ فقدان ارتباط بین هوش های چندگانه؛ تمایزها یا تقابل‌های مخرب در سطح نهادی و سازمانی

-  تبدیل آموزش عالی به سوپر مارکت برای جمع آوری کالاهای واحدی

-  تلقی از علم به مثابۀ اطلاعات شفاف و مدون ومبتنی بر  آموزش های الگوریتمی

-  از بین رفتن تعاملات بین استاد و دانشجو و زوال  مفهوم شاگرد پروری و به جای آن تاکید بر نظام امتحانات صوری و سطحی

-  آنومی دانشگاه در شکل بروزتمایلات غیر حرفه‌ای، فقدان انضباط اخلاقی  و  گسترش امیال سیری ناپذیر افراد برای تصاحب امتیازات دانشگاهی

در این شرایط می توان از «شکست دانشگاه» یا ناتوانی آن از برآورده ساختن الزامات  کیفی فعالیت های  آموزشی،پژوهشی،مشاوره و  خدمات اجتماعی خود سخن گفت . این قصور نه تنها کیفیت مشاغل کنونی بلکه کیفیت زندگی شهروندان  وبالاتر از آن  الگوها و  کیفیت رهبری آینده جامعه را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. 

دانشگاه در این حالت مروج پذیرش اجتماعی فساد بوده و فساد دانشگاهی از طریق جامعه پذیری و به مثابۀ برنامه درسی پنهان به دانشجویان نیز منتقل می شود و سرانجام این جوانان به نوبۀ خود معیارهای نامناسب را به جامعه منتقل می کنند.

دانشگاه به جای تاثیر پذیری انفعالی از قوانین دیوانی /سازمانی، و اخلاق/فرهنگ  عمومی باید به هنجارهای جوامع معرفتی و  اخلاقیات نهادینه شدۀ علم وابسته باشد. بر خلاف آنچه انتظار می رود گسترش دیوانی شدن دانشگاه و افزایش فشار فرهنگ عمومی، به  فساد در دانشگاه دامن می زند.این فرایند مانع تبدیل شدن این نهاد به یک قدرت اجتماعی و اخلاقی در جامعه ایران می گردد ودر نتیجه آن را از  انجام کارکردهای شایستۀ خود ناتوان می سازد.

  برای گذار از وضعیت شکست دانشگاه، باید به جای نگاه فردی به مدیریت دانشگاه ها به دنبال یافتن راهبردهای بازیابی نهادین دانشگاه بود. منظور از بازیابی نهادین توجه به الزامات هستی دانشگاه به عنوان  یک نهاد تاثیر گذار در پیشبرد دانایی وکیفیت زندگی ایرانی است.

زمینه های بازیابی نهاد دانشگاه بسیار متعدد است و فراتر از اصلاحات ضروری در  ضوابط پذیرش و جذب و فراغت از تحصیل دانشجویان، معیارهای استخدام و  ارتقاء اعضای هیئت علمی و تأکید بر معیارهای کیفی و تضمین آن از طریق سازوکارهای اعتبار سنجی دانشگاه ها باید به راهبرد های اساسی زیر نیز توجه داشت:

-  گسترش چارچوب نهادی ِحرفه‌گرایی مدنی یا استقلال تعاملی و تاکید بر کارکرد ارتباطی دانشگاه به معنای حفظ استقلال دانشگاه و در عین حال توجه به مسئولیت اجتماعی آن در برابر جامعه،دولت  و بازار

-  نهادینه شدن نقد در دانشگاه وتوجه به مسائل سیاسی وسیاستی بدون غرقه شدن در سیاست روزمره

-  تقویت دانشگاه به مثابۀ یکی از  دستگاه های تفکر اجتماعی و  نمایندگی غیرسیاسی از جامعه

-  ورود دانشگاه  در عرصه‌های یادگیری اجتماعی برای بهبود رابطۀ دانشگاه، جامعه و دولت

-  ایده‌سازی و ایده‌پروری برای طرح و حل نقادانه و بازاندیشانه و عالمانۀ مسائل موجود در جامعه

-  کمک به گسترش گفت‌وگوهای اجتماعی و ایجاد فضای بحث  در زمینه های گوناگون از سیاست مشارکت تا حل بحران های آب ، اعتیاد و....

-  توجه به ظرفیت های رهائی بخش دانش به مثابۀ یکی از تکیه‌گاه‌های امید برای بهبود زندگی در جامعه ایرانی

-  تقویت تعامل میان سیاست و فرهنگ آن سوی نظریه‌پردازی انتزاعی و رادیکالیزم سیاسی در دانشگاه

-  کمک به خودشناسی فرهنگی جامعه، تسهیل تفکر در مورد جامعه، بازنگری انتقادی جامعه در خود، کاهش مرز بین علم و جامعه به مثابه کارکرد فرهنگی دانشگاه

-  فراهم ساختن بازاندیشی انتقادی در سازماندهی سیاسی جامعه به مثابه کارکرد سیاسی دانشگاه در منطقه حائل میان فرهنگ و سیاست و میان دانش و قدرت

در طی این سال ها جای یک الگوی برآمده از مطالعات عمیق فلسفی و جامعه شناختی برای ساخت دانشگاه ایرانی خالی بوده است. در فقدان یک ایدۀ روشن ومورد توافق از دانشگاه ایرانی و با حاکمیت یک نگاه ابزار گرایانه به دانشگاه معمولاً مهمترین اقدام هر وزیر جدید تعویض روسای دانشگاه ها می باشد و گاه حاشیه های این اقدام حتی  فرصتی  برای بازبینی رویه های معمول در دانشگاه را  فراهم نمی سازد.

در شرایط کنونی، دانشگاه ها نیاز به تغییر گفتمانی و دگرگونی در چارچوب نهادی خود دارند. با صرف تغییر روسای دانشگاه ها و بدون اقدام در چارچوب نهادی  البته فضای عمومی دانشگاه برای کار علمی و آرامش فکری مناسب تر خواهد گشت ولی با تغییر شرایط مدیریتی امکان دارد دوباره همه چیز به سرجای اول خود بازگردد.

مهمترین اقدام در این میان  اجرای اهداف تشکیل وزارت علوم،تحقیقات و فناوری است که مستلزم توجه بدنۀ وزارتی به سیاست سازی و برنامه ریزی برای توسعۀ پژوهش و نوآوری است.بر این اساس و با تمرکز بیشتر وزارت بر نیازهای سیاستگذاری وبرنامه ریزی فرابخشی برای توسعۀ علمی، دانشگاه ها باید از استقلال بیشتری برخوردار بوده و بتوانند زیر نظر هیئت های امناء صالح و شوراهای دانشگاهی ذیصلاح اداره شوند.

اکنون این پرسش وجود دارد که در دولت تازه چه کسی برای به دست گرفتن سکان اجرایی کشتی دانش شایستگی بیشتری دارد. به نظر می رسد که شایسته ترین فرد باید ضمن داشتن سوابق مدیریتی خوب  از محبوبیت کافی نیز  در نزد دانشگاهیان برخوردار باشد.

او باید فراتر از دریافت رایج از دانشگاه به عنوان سازمانی برای تربیت نیروی انسانی و صدور مدرک، با چالش ها و بایسته های دانشگاه به عنوان یک نهاد اجتماعی مؤثر در عرصۀ سیاست،فرهنگ و جامعه آشنا باشد و در واقع  تلاش برای بازیابی هستی نهادین دانشگاه و ارتقاءمنزلت آن در نزد افکار عمومی دغدغۀ اصلی او را تشکیل دهد.

تحلیلی بر احساس التهاب جهانی

التهاب جهانی و موقعیت شیعیان

یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۶


شخصیت‌های مهم‌ و تأثیرگذار حاضر در این کنفرانس، سعی در اذعان و اعتراف به این امر مهم در جغرافیای سیاسی، اجتماعی عصر حاضر داشتند که: جهان امروز و ساکنان امروز جهان در حال تجربه نقطه‌عطفی مهم و تأثیرگذارند؛ فرآیندی که نظم فراهم آمده طیّ بیش از دویست سال اخیر را در هم ریخته و شرایط را برای فراهم آمدن نظمی دیگرگون در جهان و مدیریت جهانی مهیّا ساخته است.

 

موقعیت کنونی جهان معاصر از دو منظر
1. عصر پس از غرب و موقعیت مستضعفان
سیاست‌مداران متخصّص در امور امنیتی و از جمله جمعی از وزیران امور خارجه و دفاع از کشورها‌ی مختلف، یکبار دیگر در همایش امنیتی «مونیخ» گردهم آمدند تا درباره مهم‌ترین موضوعات و چالش‌های امنیت بین‌المللی به بحث و گفت‌وگو بپردازند. شایان ذکر است که این همایش همه ساله در ماه فوریه و در هتل «بایریشر هوف مونیخ آلمان» برگزار می‌شود و از اوّلین سال تأسیس، یعنی 1962م. تا به امروز، توسط بخش خصوصی و با حمایت‌های مالی نهادی دولتی آلمان، شرکت‌های تولید کننده صنایع نظامی، بانک آلمان و... به اجرا درآمده است. سه حرف اختصاری MSC حک شده بر پوسترها و دیوار سالن برگزاری جلسات، نماینده عبارت Munich Security Conference (کمیسیون امنیتی مونیخ) است.
پنجاه و سومین نشست MSC روز جمعه 29 اسفند ماه، با شرکت 10 رئیس جمهوری، معاون رئیس جمهور آمریکا، هشت نخست وزیر، وزیران امور خارجه 30 کشور، وزیران دفاع حدود 20 کشور و مقامات بین‌المللی دیگر، همچون دبیر کلّ سازمان ملل متّحد، دبیر کلّ ناتو، دبیر کل‌های سازمان‌های همکاری اسلامی، اتّحادیه عرب، سازمان‌ شانگهای و... آغاز و در روز یکشنبه اوّل اسفند ماه به کار خود خاتمه داد.
مهم‌ترین موضوعات این اجلاس، ناتو، نظم نوین جهانی، تروریسم، افراط‌گرایی و سایر مسائل منطقه‌ای و بین‌المللی بود. سخنان بسیاری درباره موضوعات یادشده توسط مقامات شرکت کننده در کنفرانس، مطرح و در مقابل عکس‌العمل‌های مختلفی نیز از سوی حاضران در جلسات، درباره آن سخنان بروز کرد؛ امّا شاخص‌ترین مطالب و مواضع ارائه شده توسط مهم‌ترین شخصیت‌های سیاسی غرب و شرق، حول چند عنوان می‌چرخید و ذهن هر ناظری را با خود درگیر می‌ساخت:
• عصر پس از غرب و نظم جهانیِ بهم‌خورده؛
• کاهش نقش و نفوذ اروپا و آمریکا در مدیریت جهانی؛
• نقش‌آفرینی ایران در منطقه.
به عبارت دیگر، شخصیت‌های مهم‌ و تأثیرگذار حاضر در این کنفرانس، سعی در اذعان و اعتراف به این امر مهم در جغرافیای سیاسی، اجتماعی عصر حاضر داشتند که: جهان امروز و ساکنان امروز جهان در حال تجربه نقطه‌عطفی مهم و تأثیرگذارند؛ فرآیندی که نظم فراهم آمده طیّ بیش از دویست سال اخیر را در هم ریخته و شرایط را برای فراهم آمدن نظمی دیگرگون در جهان و مدیریت جهانی مهیّا ساخته است.
در همین کنفرانس؛ (به نقل از «رادیو فرانسه»)
• وزیر خارجه «روسیه» در مونیخ، خواستار ایجاد نظم «پساغربی» در جهان شد؛ او اعلام کرد که: «نظم جهانی لیبرال» که طرح آن از سوی چندین کشور برگزیده غربی با رویکرد تسلّط‌گرایانه ایجاد شده، به پایان خود رسیده است.
در همین راستا، رئیس کنفرانس امنیتی مونیخ نیز اعلام کرد:
جهان در حالی در آستانه ورود به عصر پس از غرب است که کاهش نفوذ اروپا و آمریکا زمینه را برای کشورهای دیگر فراهم کرده است تا نظم جهانی جدیدی را شکل دهند.
• خانم فدریکا موگرینی، رئیس «دیپلماسی اتّحادیه اروپا» در خصوص نتایج سفر خود به «واشینگتن» بیان داشت که ایالات متّحده ممکن است نقش ریاست جهانی خود را از دست بدهد.
• صدر اعظم آلمان، خانم مرکل نیز طیّ سخنان خود در کنفرانس مونیخ، اعلام داشت: نظم جهانی بهم خورده است.
گویی همه اینان بر قول وزیر امور خارجه روسیه، آقای لابروف صحّه می‌گذاشتند که اعلام کرد:
دوران پسا جنگ سرد به پایان رسیده و جهان در گذرگاه تاریخی قرار گرفته است.
حسب تجربه‌های وحشتناک دو جنگ اوّل و دوم جهانی، هر زمان که موضوع «مدیریت جهانی» و «موقعیت مدّعیان برتری و قدرت» مبتلای بحران و ضعف گشته و احتمال می‌دهند سررشته امور از دستشان خارج شود، زمینه‌های واقعه‌ای دهشتناک، همچون «جنگ جهانی» فراهم می‌آید تا طیّ آن و پس از همآوردطلبی‌ها، جهان و ساکنان جهان در جغرافیای سیاسی و خاکی جدیدی و البتّه پس از جابه‌جایی‌ قدرت‌ها، سکنا گزیده و به حیات خود ادامه دهند. این احتمال، چنان‌که بعد از این خواهد آمد، دور نیست که ممکن است جریاناتی خاص در پس سلطه‌جویی تامّ و تمام بر همه مقدورات و مقدّرات ساکنان جهان، طیّ توطئه‌ای سازمان یافته، جهان را بر لبه «پرتگاه تغییر و تبدیل» هدایت نموده‌اند تا پس از تجربه بحرانی کمرشکن، نظم دلخواه خود را بر ساکنان جهان تحمیل نمایند.
احتمال اوّلی، حاصل سیر تدریجی و طبیعی معاملات و معادلات سیاسی، اقتصادی میان کشورهای جهان است و احتمال دومی، حاصل توطئه و برنامه‌ای دست‌ساز است. به هر روی، نتایج هر دو، چیزی جز بحران فراگیر و مصیبت خانمان‌سوز برای جهان مستضعف نیست.
درباره فرض اوّل، یعنی قرار گرفتن جهان در موقعیتی بحرانی آن هم در اثر سیرتدریجی معادلات سیاسی و اقتصادی در ابعاد جهانی، می‌توان گفت:
• اوّلاً پس از جنگ فراگیر و جهانی دوم و طیّ مدّت قریب به 72 سال، به رغم سلطه غرب بر امر مدیریت جهانی، به تدریج مدّعیان جدیدی سربرآورده و با گذار از موقعیت «سیاسی، اقتصادی و نظامی» منطقه‌ای، خود را در ابعاد جهانی مطرح کردند و مدّعی نقش‌آفرینی در مدیریت بین‌المللی و سهم‌خواهی از غرب شده‌اند. «چین» و روسیه شناخته‌شده‌ترین این مدّعیانند؛
• ثانیاً تنزّل ارزش‌های لیبرال سرمایه‌داری، ابتلای این نظام به بحران و ظهور نوعی خودباوری و میل به عرض اندام در میان سایر اقوام، عامل دیگری برای واقع شدن جهان و ساکنانش در این شرایط بحرانی، قابل شناسایی است.
• ثالثاً سربرآوردن نوعی بنیادگرایی در شرق اسلامی و جوانه زدن نهال معنویت‌خواهی و تمایلات مذهبی در میان ساکنان اروپای غربی و آمریکا و سرانجام ناکامی لیبرال سرمایه‌داری در اطفای عطش عدالت‌خواهی و برخورداری مادّی، در زمره عواملی قابل‌شناسایی‌اند که سبب بروز بحران در ارکان نظام لیبرال سرمایه‌داری شده است.
و سرانجام آنکه، تجربه پایان تاریخ غربی و ظهور ترَک بر همه دیواره‌های حوزه فرهنگی و تمدّنی مدرن، چنان‌که بسیاری از متفکّران غربی درباره آن اعتراف دارند، خود عامل دیگری است که سبب درک موقعیت پساغربی به شکل عمومی و اعتراف آن از سوی سیاست‌مداران نام‌آور این عصر شده است.
کنفرانس مونیخ در سال جاری و اظهارات ارائه شده از سوی مقامات عالی رتبه سیاسی غربی و روسیه، در واقع به منزله «اعلام عمومی و علنی ناامنی و بحران فراگیر در ابعاد جهانی» است.
امری که ده‌ها سال پیش از این، متفکّران غربی درباره‌اش هشدار داده بودند.

همه مهیّای جنگ می‌شوند
طبیعی می‌نماید در چنین شرایطی که وزیر امور خارجه روسیه از آن به عنوان «گذرگاه تاریخی» یاد می‌کند و پررنگ شدن احساس ناامنی در ساحت‌های «سیاسی، اقتصادی و نظامی» عموم دولت‌ها و به ویژه ضعیف نگه داشته شدگان، همگان را ناگزیر و متمایل به کسب تسلیحات نظامی بیشتر و عرض اندام در برابر رقیبان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای می‌سازد.
روزنامه «ارتش آزادی‌بخش خلق چین» در گزارشی که به نوعی، هشدار علیه دولت آمریکا به حساب می آید، اعلام کرد:
نیروهای مسلّح این کشور برای نبرد با شیاطین و نیروهای خصم از هر نظر، آماده است.
این روزنامه که به عنوان ارگان ارتش این کشور است. طیّ گزارش خود، توانمندی‌های موشک‌های بالستیکی «دونگ فانگ» را به رخ غربیان کشیده است.
این همآوردجویی چین در حالی اتّفاق افتاده است که بسیاری از صاحب‌نظران از افول قدرت آمریکا و ناتوانی آن در اعمال مدیریت، در ابعاد جهانی سخن به میان آورده‌اند. این دسته از کارشناسان، ترامپ را همچون گورباچف به مثابه شخصی می‌شناسند که موجبات فروپاشی آمریکا را رقم خواهد زد؛ از آن جمله، جامعه شناس مشهور نروژی، یوهان کالتونگ، که فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی را به درستی پیش‌بینی کرده بود، درباره کاهش شدید قدرت در جهان هشدار داده و اعلام نموده است: در دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ، آمریکا از ابرقدرتی ساقط و به سرنوشت شوروی سابق دچار می‌شود.
این پروفسور نروژی سال 2020م. را سال فروپاشی آمریکا پیش بینی کرده است.1
آزمایش‌های موشکی کره شمالی و انعقاد پی‌در پی قراردادهای خرید تسلیحات نظامی از سوی دولت‌های حاشیه‌نشین «خلیج فارس» و حتّی تلاش «ایران» برای حفظ امکانات نظامی خود و ارتقای توان نظامی (بازدارنده) را نیز در همین مسیر باید ارزیابی کرد.

وحشت از آینده
مؤسّسه بین‌المللی تحقیقات صلح «استکهلم» اعلام داشته است که تجارت جهانی تسلیحات در پنج سال گذشته، به بالاترین سطح رسیده و علّت آن افزایش تقاضا از سوی کشورهای غرب آسیا (خاورمیانه) و آسیا بوده است.
به گزارش خبرگزاری فرانسه از استکهلم، براساس تحقیقات انجام شده، بین‌ سال‌های 2012 تا 2016م. واردات تسلیحات توسط کشورهای منطقه آسیا و اقیانوسیه از لحاظ حجم 43% واردات جهان بوده است که افزایشی 7/7درصدی را در مقایسه با دوره پنج ساله قبل نشان می‌دهد.
سهم کشورهای منطقه خاورمیانه و شیخ‌نشین‌های خلیج فارس از 17% به 29% افزایش یافته است.
به گزارش همین مؤسّسه، عربستان سعودی پس از هند، دومین وارد کننده تسلیحات در جهان بوده است. به همین ترتیب می‌توان نتیجه گرفت که تولید کنندگان و صادرکنندگان تسلیحات نیز سهم بسیار بالایی از این بازار را به خود اختصاص داده‌اند، آمریکا و روسیه طیّ یک دوره پنج ساله، همچنان در زمره بزرگترین صادرکنندگان تسلیحات در جهان شناسایی می‌شوند.
«ویتنام» نیز که تا پیش از این، در فهرست واردکنندگان سلاح واجد رتبه 29 بوده در فهرست ده وارد کننده اصلی سلاح قرار گرفته است.
کشور کوچکی چون قطر در خاورمیانه، سهم خود را 245% برای واردات سلاح افزایش داده است. این‌همه در حالی است که طیّ همین‌ سال‌ها، قیمت جهانی نفت  به شدّت کاهش یافته است.2
این احساس ناامنی و حرص جمع‌آوری تسلیحات بیشتر برای دفع خطرات احتمالی، تنها شامل کشورهای آسیایی نمی‌شود.
وزارت دفاع آلمان در حالی از افزایش تعداد نیروهای نظامی‌اش خبر داد که مایک پنس، معاون رئیس جمهور آمریکا، از متّحدان اروپایی واشینگتن خواسته بود تا هزینه‌های دفاعی‌شان را افزایش دهند.
به اعلام این وزارتخانه، ارتش آلمان قرار است با افزایش 20هزار نفری شمار سربازان خود، تعداد کلّ نیروهایش در سال 2024م. را به 198 هزار نیروی نظامی افزایش دهد.
اورزولا فون ‌در لاین وزیر دفاع آلمان گفت: افزایش تعداد نیروهای ارتش آلمان به ندرت، مانند الآن ضروری می‌شود.3
سرگئی شویگو، وزیر دفاع روسیه، روز سه‌شنبه 21 فوریه در سخنرانی خود در مرکز روابط بین‌المللی وزارت خارجه روسیه از استقرار سامانه‌ای وابسته به سپر موشکی آمریکا در «رومانی» در سال 2016م. خبر داد و گفت: سپر موشکی آمریکا در اروپا در حالت آماده باش اوّلیه برای حالت جنگی قرار گرفته است. وی همچنین اشاره کرد که بودجه نظامی کشورهای عضو ناتو به 900 میلیارد دلار می‌رسد که ده‌ها برابر بیشتر از بودجه نظامی روسیه است.
گفتنی است پرواز هواپیماهای ردیابی ناتو در نزدیکی مرزهای روسیه، طیّ ده سال گذشته، سه برابر و نزدیک مرزهای جنوب غربی این کشور، به هشت برابر افزایش یافته است.4
موج فراگیر ناامنی (اقتصادی، سیاسی و اجتماعی) در گستره جهانی، فرزند بلافصل عصر پسامدرن، مورد تردید واقع شدن صلاحیت غرب در «مدیریت جهان» و سرانجام پایان تاریخ غربی است؛ همان انحطاط و پایانی که سال‌ها پیش از این، توسط فلاسفه تاریخ غربی و از جمله اسوالد اشپنگلر پیش‌بینی شده بود.
این فیلسوف آلمانی الاصل (1880- 1936م.) با نگارش کتاب «انحطاط تمدّن غرب»5 ضمن انتقاد از تمدّن غربی و پرسش از مبانی فرهنگی آن، تمدّن غربی را در آخرین مرحله از سیر تکوینی و بالندگی‌اش، محکوم به فساد و انحطاط شناخت و آن را اعلام داشت.
عموم مردم جهان، با مشاهده این شرایط و از روی صرافت طبع، وقوع جنگی جهانی را در آینده‌ای نزدیک دریافته‌اند؛ چنان‌که طیّ نظرسنجی انجام شده توسط «مؤسّسه ارزیابی و داده‌سنجی یوگاو» که در آن، از نه هزار نفر در نه کشور سؤال پرسیده شده است، اکثریت پاسخ‌دهندگان باور داشته‌اند که سیاره ما از امکان برقراری صلحی جهانی دورتر می‌شود.
نظرسنجی تازه‌ای در کشورهای غربی نشان می‌دهد که اکثریت شرکت‌کنندگان معتقدند که احتمال وقوع جنگ جهانی سوم بسیار زیاد است. بخش قابل توجّهی از ساکنان کشورهای غربی آینده‌ای غم‌انگیز و همراه با جنگ فراگیر را برای جهان قابل تصوّر می‌دانند.
روزنامه ایندیپندنت، با انتشار نتایج این نظرسنجی می‌نویسد:
هم‌زمان با قرارگرفتن روابط آمریکا و روسیه در بدترین شرایط ممکن از زمان جنگ سرد به این سو، پیش‌بینی‌های اکثر پاسخ‌دهندگان در فرانسه، آلمان و بریتانیا نشان می‌دهد که نسبت به آینده و تحوّلات جهانی بدبین هستند. 64% از پاسخ‌دهندگان آمریکایی گفته‌اند که فکر می‌کنند جهان در آستانه وقوع یک جنگ بزرگ قرار دارد.  61% از بریتانیایی‌ها نیز وقوع جنگ جهانی را محتمل می‌دانند.5
شاید این گمان پیش آید که تولیدکنندگان و صادرکنندگان تسلیحات نظامی، معرکه را داغ کرده‌اند تا از آب گل‌آلود، ماهی صیدکنند؛ امّا ابعاد جهانی بحران‌های سیاسی و اقتصادی و ناامنی‌های بزرگ در ابعاد جهانی، محصول این قبیل حیله‌های صاحبات صنایع نظامی نیستند؛ هرچند که دلّالان اسلحه از این میانه، به سود هنگفتی نیز دست می‌یابند.
به دلایل مختلف، غرب به پایان تاریخ خود رسیده و افول در ساحت‌های فکری و فرهنگی را به تجربه نشسته است، اگرچه در ساحت مادّی و تمدّنی و در خلجان و هیجان تکنولوژی و سلطه‌جویی سیاسی و نظامی، سعی در ادامه حیات مذبوحانه دارد. نزد اهل نظر، یک حوزه فرهنگی و تمدّنی، با پشت سر گذاردن عصر بالندگی و پس از فروپاشی و انحطاط در ساحت نظری و فرهنگی به محتضری می‌ماند که آخرین نفس‌ها را می‌کشد و بدین سبب حتّی با پذیرفتن ریسک جنگ جهانی نیز قادر به بازگشت به عصر جوانی و بالندگی و احیای مبانی نظری و فرهنگی مورد پرسش واقع شده، نیست. سر و صدای سیاست‌مداران و غوغای ماشین‌های جنگی، تنها برای مدّتی، مجال ماندن این حوزه فرهنگی و تمدّنی منسوخ را آن هم در میانه بحران فراگیر، ممکن می‌سازد.
مهم‌ترین دلیل فروپاشی را باید در از دست رفتن حیثیت مبانی نظری لیبرال سرمایه‌داری این تمدّن سکولار و مورد پرسش واقع‌شدن ارزش‌های فرهنگی آن شناسایی کرد. این همان از هم‌پاشیدگی و تلاشی از درون است.
بدیهی می‌نماید که طوفان ناامنی اتّفاق افتاده، محصول طبیعی و ثمره نظر و عمل خود بشر است.
«ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون‏؛6
به سبب آنچه دست‌های مردم فراهم آورده، فساد در خشکی و دریا نمودار شده است تا [سزایِ‏] بعضی از آنچه را که کرده‏اند، به آنان بچشاند. باشد که بازگردند.»
و از آن نیز گریزی نیست؛ امّا همواره از میان برف و یخبندان زمستان، جوانه بهاری آرام قد می‌کشد و تولّد خود را به رخ زمستان می‌کشد.
این تحلیل به این معنا نیست که طیّ یکی دو سال آینده، دست و پای این حوزه فراخ و فرهنگی و تمدّنی مدرن که در همه ساحات حیات مادّی و فرهنگی ساکنان جهان رسوخ کرده است، جمع شده و مسند آن به دیگران سپرده می شود.
طیّ دویست سال اخیر، تمامی حوزه‌های فرهنگی و تمدّنی غیرغربی و کهن، در ساحات سه‌گانه «نظری، فرهنگی و تمدّنی»، در سایه تاریخ غربی و حوزه فرهنگی و تمدّنی‌اش فرورفته‌اند؛ برخی مضمحل و برخی مستحیل و برخی تا بن دندان آلوده شده‌اند. به دلیل سرآمدن عمر تاریخ غربی، ضرورتاً نزول مرحله به مرحله غرب تا فروپاشی تمام عیار ادامه می‌یابد و به دلیل از دست رفتن قدرت یکپارچه مدیریت جهانی (آمریکایی، اروپایی) غوغا و آشوب جای نظم جهانی موجود را گرفته و صورت تمدّنی غرب (سیاست، اقتصاد) بیش از پیش درهم‌ریخته و از هم می‌پاشد.
از هم‌اکنون، موج بزرگ اعتراض عمومی ساکنان آمریکا و اروپا را می‌توان دید. اعتراض به فرمان‌های خام دونالد ترامپ در سراسر آمریکا و اروپا، بحران مالی فراگیر در اروپا و پس از آن، در آسیا و آمریکا، موج اعتراضی مردم فرانسه، «سوئد»، «یونان» و ... علیه فساد اقتصادی فراگیر در کشورشان، شکل‌گیری اتّحادیه‌های ناپایدار منطقه‌ای در شرق و غرب و چنگ و دندان نشان دادن دولت‌ها به همسایه‌های خود، در زمره مصادیق و نشانه‌های شکل‌گیری «آشوب جهانی» و از هم پاشیدگی «نظم پیشین» است.

خیزش مستضعفان
در چنین موقعیتی، هیچیک از جوامع مستضعفین، از تندباد این آشوب جهانی مصون نمی‌مانند، ضعف بنیه اقتصادی و ناپایداری نظام‌های سیاسی اجتماعی، گسل‌های وحشتناک قومی و قبیله‌ای و سرانجام منازعات منطقه‌ای، بیش از هر زمان، این جوامع را در معرض آسیب و بحران قرار می‌دهد.
خیزش مستضعفان علیه ثروتمندان و صاحبان قدرت، محتمل‌ترین واقعه، طیّ سال‌های آتی و در میان ساکنان همه کشورها و در میان همه قارّه‌ها خواهد بود.
وقتی که مردم سوئد، به رغم همه برخورداری‌ها در اعتراض به وضع موجود برای غارت اموال به فروشگاه‌ها هجوم آورده و اتومبیل‌ها را به آتش می‌کشند، تکلیف جمعیت یکصد میلیون نفری «اندونزی» که با درآمد روزانه کمتر از سه دلار، چشم به ثروت‌های انبوه جمعیتی قلیل داشته و حقّ خود را پایمان شده می‌یابند، روشن است.
به گزارش مؤسّسه «آکسفام»، چهار نفر از ثروتمندترین افراد اندونزی، دارایی‌هایی بیش از یکصد میلیون نفر جمعیت این کشور دارند.
امّا آنچه بیش از همه، امید دست‌یابی به «نظمی پساغربی» را از بین می‌برد، «فقدان رویکردی واحد و مقبول در ابعاد جهانی به هستی» در میان مردم جهان و در مقابل رویکرد دنیامدارانه «سکولار غربی در حال فروپاشی» است.
درک مشترک و عمومی ساکنان جهان، «استضعاف» در مقابل «استکبار» و ناگزیری مستضعفان از مقابله با مستکبران و نومیدی از وضع موجود است.
خرده فرهنگ‌های منتشر در میان عموم اقوام و مذاهب محرّف و منزوی شرق و غرب، هیچ‌کدام از استعداد، حیثیّت و استحقاق لازم برای مطرح و مقبول واقع شدن در ابعاد جهانی ندارند. همگی آنان فاقد طرحی منسجم برای مدیریت جوامع (خلاف آنچه که در غرب می‌پیمود) و تأسیس حوزه فرهنگی و تمدّنی‌اند.
تجربه حوزه فرهنگی و تمدّنی دنیامدار در میان همه معاملات فردی و جمعی و نظام اجتماعی سیاسی ظالمانه برخاسته از آن، در خود، زمینه‌های بازگشت به «معنویت» و «دینداری» را دارد. طیّ نیم قرن اخیر، رگه‌های این بازگشت در شرق و غرب جهان نمودار شده است؛ امّا برکشیده شدن نظام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متّکی به دین و مدیریت یکپارچه جهانی، در گرو استقرار دین کامل است. در حالی‌که این دین، (با همه ساحات معرفتی، فرهنگی و مدنی‌اش)، مورد توافق و تمایل عمومی جمعیت بزرگ هفت میلیاردی عصر حاضر نیست، در مقابل، در مجموعه فرق و مذاهب منتشر در میان اقوام مختلف و قبایل نیز استعداد و ظرفیت کامل و مورد نیاز برای ظاهر شدن در ابعاد جهانی مشاهده نمی‌شود.
مذاهب منتشر و نحله‌های شبه مذهبی، در چنین شرایطی تنها، پاسخگوی نیاز روانی و شخصی مردمند.
تجربه خیزش اجتماعی پیروان مذاهب اسلامی (اهل سنّت)، در هیئت ایدئولوژی‌ها و مرام‌های سیاسی اجتماعی، طیّ سه دهه اخیر نشان داد که این جریانات مذهبی، از چنان ضعفی در بنیادهای نظری و از چنان نقصانی در شیوه‌های عملی رنج می‌برند که در عمل جز به حجم بحران نمی‌افزایند و چنان‌که مجال حضور و عمل مناسبات سیاسی، اجتماعی بیابند، دانسته و نادانسته مؤیّد و مقوّم حوزه فرهنگی و تمدّنی سکولار و همسو با نظام سیاسی‌ اجتماعی صلیبی و صهیونی می‌شوند.
سلفی‌گری خشن، منتهی الیه ارتفاع خیزش اجتماعی این جریانات مذهبی اسلامی، سال‌های اخیر است.
بدین سبب است که عرض می‌کنم، پس از فروپاشی قریب الوقوع نظم جهانی سکولار، نظم جهانی دیگری، جایگزین آن نخواهد شد. به عبارت دیگر، نظم پساغرب، عین بی‌نظمی و شورش است. از میان همین موقعیت، طلب و تقاضای عمومی ساکنان زمین، برای دست یافتن به منجی موعود و «نجات»، بسان جوانه‌ای سبز در یخبندان زمین سربرآورد.
آنچه در این موقعیت، مستضعفان را در میانه این همه بحران سرپا نگه می‌دارد، تفکّر آماده‌گر و انتظار مقدّس منجی موعود است:
«السَّلَامُ عَلَى رَبِیعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَیَّامِ.»
ورنه طوفان همه را از پای می افکند و امواج یأس همگان را در کام خود می‌کشد.
باید خود و همگان را متذکّر صبحی شد که از راه می رسد. تاریخ فردا که به نام مهدی موعود، عجّل الله تعالی فرجه الشّریف و برای ایشان رقم خواهد خورد. «وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون‏.»
باید از «ایمان به دمیدن صبح صادق»، «هم‌نوایی در نظر و عمل با خورشید امامت» و «پرهیزگاری»، قلعه‌ای محکم ساخت و از پیروان و مؤمنان دین کامل محافظت کرد تا طوفان بگذرد.
والسّلام
سردبیر



پی‌نوشت:
1. روزنامه کیهان، سرویس اخبار، 24 بهمن ماه 1395. www.kayhan.ir
2. پرس تی‌وی فارسی، دوشنبه 2 اسفند ماه 1395.
3. پرس‌تی‌وی فارسی: سه شنبه 3 اسفند 1395.
4. شبکه العالم، سه شنبه 3 اسفند 1395.
5. The Decline of the West
6. سوره روم، آیه 41.


مجموعه مربوطه سخن سردبیر
برچسب ها

کشمکش زندگی شهری در ایران/ نوکیسه ها کل جامعه را بر هم می زنند

در گفت و گو با دکتر داور شیخاوندی بررسی شد
آشفته بازاری به همین ترتیب است که حساب و کتاب وجود نداشته باشد. متاسفانه، فردی که با حساب و کتاب رفتار کند، عقب می ماند. به همین دلیل، بعضی از تحصیلکرده ها باخته اند و می بازند.
کشمکش زندگی شهری در ایران/نوکیسه ها کل جامعه را بر هم می زنند
عصر ایران؛ یوسف ناصری- آشفتگی اجتماعی یا آنومی(Anomie)، اصطلاحی است که برای توصیف وضعیت  در حال تحول شهرها و جوامع  به کار گرفته شده است. در جوامع غربی و در گذار به جامعه صنعتی، اختلالاتی در سطح فردی و اجتماعی به وجود آمد و از جمله در دوره ای خودکشی به حدی شیوع پیدا کرد که یکی از اندیشمندان و نظریه پردازان غربی، کتاب «خودکشی» را در سال 1897 میلادی منتشر کرد و میزان خودکشی در اقشار و جوامع مختلف را بررسی کرد.

در ایران ما که کشوری در حال توسعه به شمار می آید برخی پدیده ها شایع شده و شایسته است که ضمن بهره مندی از مزایای تمدن کنونی و تکنولوژی های کنونی، با اتکا به عقلانیت برای کاهش آسیب ها و هزینه های تحولات اجتماعی و تکنولوژیک تلاش کرد.

درباره آشفتگی اجتماعی یا آنومی با دکتر داور شیخاوندی، استاد دانشگاه گفت و گو کردیم که سابقه بیش از 40 سال فعالیت در زمینه آسیب شناسی اجتماعی دارد و صاحب کتاب هایی تالیفی از جمله «زایش و خیزش ملت»، «جامعه شناسی انحرافات» و «ناسیونالیسم و هویت ایران» است.

او دکترای جامعه‌شناسی از دانشگاه کلمبیا و دکترای برنامه ریزی اجتماعی از دانشگاه سوربن دارد. گفت و گوی عصر ایران با دکتر شیخاوندی را می خوانید.
***

*کشور ما در حال توسعه است و در جوامع در حال توسعه تعهدات متقابل بین افراد عملی نمی شود و افراد بدقولی می کنند. از طرفی در جوامعی که به آشفتگی اجتماعی یا آنومی دچارند کلاهبرداری، احتکار و قاچاق به وفور به چشم می خورد. برخی از اندیشمندان ایرانی اعتقاد دارند که آنومی در جامعه ایران وجود دارد و رابطه نزدیکی بین وضعیت سخت اقتصادی و آنومی برقرار است.
با توجه به این که چند دهه است که در زمینه آسیب شناسی اجتماعی فعالیت دارید آیا جامعه ما دچار آنومی یا آشفتگی اجتماعی هست یا نه؟

-شهرهای ما در حال توسعه هستند و در این موضوع شکی نیست. جامعه ما به طور کلان در حال تحرک است. یعنی در حال گذر از «اجتماع» به «جامعه» است. در اجتماع، سنت های قبیله ای حاکم است. این مسائلی که مطرح کردید بیشتر در شهرهای کلان پیش می آید تا در شهرهای کوچک که نیمه سنتی هستند.

شهرهای بزرگ به معنای واقعی کلمه، در حال آنومی است و تقریبا در حال گذر از «آنومی» به «آنارشی» است. در اثر تشدید وضعیت آنومی، خواه ناخواه حالت آنارشی به وجود می آید. آنومی به معنای آشفتگی است ولی آنارشی، بی قانونی و بی سامانی و بی سازمانی و در هم ریخته است.

*جمعیت شهرنشین کشور طبق برآوردهای وزارت مسکن و شهرسازی به بیش از 73 درصد رسیده و طبق آمار بانک جهانی هم در سال 1961 جمعیت شهرنشین ایران 34 درصد بوده است. این تغییر و تحول از نظر میزان شهرنشین شدن چه تاثیری در شهرها گذاشته است؟

-فقط جمعیت تعدادی از شهرهای ما بیش از یک میلیون نفر است و ناهنجاری ها یا اگر در مورد آینده بگوییم آنارشی ها،  بیشتر در شهرهای بیش از یک میلیون نفر اتفاق می افتد.

در کشورهای اروپایی خیلی پیشرفته، سامان یابی نهادها و سامان یابی فضا و در نتیجه سامان-یابی مردم تا حدی عقلایی و پیش بینی شده و سازمان یافته است. اما در شهرهای منطقه خاورمیانه از جمله شهرهای ایران که نوسانات خیلی شدید را به خود دیده اند افراد جامعه که حتی ریشه روستایی داشته اند به جایگاه های بالای جامعه و به مدیریت های عالی نهادهای شهری و به ویژه نهادهای اقتصادی می رسند. این وضع موجب می شود آشفتگی های متعددی به وجود بیاید.

همچنین شهرهای بزرگ به وسیله روستایی های حاشیه نشین محاصره شده است که هنوز واقعا به شهریت نرسیده اند و هیچ مقام و سازمانی به سامان یابی این حاشیه نشین ها توجه جدی نکرده  است. در نتیجه حاشیه نشین ها در شهر کار می کنند و با شهرنشینان اصلی هماهنگی لازم را ندارند.  شهرهای بزرگ ما یک پا در روستازدگی و یک پا در شهرزدگی دارند. ساختمان های بلندی می سازند که علامت خیلی مدرن است ولی وقتی داخل خانه می شوند دچار روستازدگی هستند.
کشمکش زندگی شهری در ایران/نوکیسه ها کل جامعه را بر هم می زنند

از طرفی من فکر می کنم تنها کشوری هستیم که برای پول، اینقدر تبلیغ می کنیم. در حالی که در کشورهای دیگر اینهمه مسابقه برای برنده شده فلان مبلغ پول برگزار نمی شود. در یک وضعیت نابسامان یا آنومیک، همه به توسل و توکل و روش های دیگر، بیشتر پایبند می شوند تا به فعالیت سالم اقتصادی.

*امیل دورکهایم یکی از جامعه شناسان بزرگ است و حدود 120 سال قبل علل خودکشی را در اروپا بررسی کرده بود. او اعتقاد دارد فقدان مهار اجتماعی که همان آنومی است فرد را دچار کجروی و در نهایت آسیب هایی مثل اعتیاد و فحشا می کند. آیا بررسی خاصی انجام داده اید که در شهرهای کوچک آسیب ها کم است و مهار اجتماعی و سنت ها و قواعد رایج به عنوان عامل بازدارنده، روی افراد اثرگذار است؟

-البته خواه ناخواه شهرهای کوچک هم از روالی که در شهرهای بزرگ است متاثر می شوند. تحرک جمعیتی، تحرک اخلاقی و تحرک مکانی، به طور کلی تحرک خواسته ها را به وجود می آورد و آورده است. شهرهای بزرگ، لجام گسیخته هستند و هر روز یک گروه تقاضاهای خاص دیگری دارد.

مساله عمده ما، مساله شهرهای بزرگ است. مواد مخدری که در شهرهای بزرگ مصرف می شود در حد 10 تن یا 12 تن در ماه است. گسستگی شهرهای بزرگ از زبان گرفته تا پوشاک و کار و رفتار و خواسته های روزمره مردم، حد و حصر ندارد. قمه کشی و تیراندازی و آدم کشی و خودکشی را به نسبت بیشتر در شهرهای بزرگ می بینید.

*اعتقاد بر این است که اگر قواعد اجتماعی، عادلانه تنظیم شود مردم و شهروندان این قواعد را رعایت می کنند. گفته شده که مهمترین وظیفه دولت برقراری عدالت است. در تحقیقاتی که در شهرهای مشهد و رشت و کرمانشاه انجام شده نتیجه گیری این است که وقتی اعتماد اجتماعی و رضایت اجتماعی نیست رفتار آنومیک اتفاق می افتد. مشاهدات و تحقیقات شما در مورد شهرهای ما چگونه است و چه وضعیتی را تجربه می کنند؟

-این که گفته شود برابری جامعه یا رضایت جامعه تامین شود احتمالا آنومی کمتر می شود شعار است. من معتقدم در شهرهای بزرگ هر نوع سیاستی که برای برابری و رضایت اجرا شود به طور کامل موثر نخواهد بود. چون طبقات و اقشار جامعه به طور مستمر می خواهند بالاتر و باز بالاتر بروند.

با این حال در کشور ما خیلی از خواسته های دولتی، به هم خورده است. به ویژه ما شاهد هستیم و جزو وقایع اخیر است کسانی که به حقوق خودشان قناعت نکردند و خیلی به درآمد میلیاردی رسیدند. البته دولت مقداری از حقوق های غیرمتعارف را پس گرفت ولی وقتی مردم از آن نوع حقوق های کلان باخبر می شوند نارضایتی آنها روز به روز بیشتر می شود.

*در مورد شهرهای مختلف تفکیک می کنید که از نظر مهار اجتماعی و توقعاتی که نسبت به قواعد اجتماعی وجود دارد اوضاع چگونه است؟

-من مقاله ای نوشته ام درباره نوکیسگان. به اعتقاد من، نوکیسگان به هم زننده کل جامعه هستند و افراد دیگر نیز در این زمینه می کوشند. احتمال این که در سال های آینده نظمی بر بی نظمی مسلط شود بعید می نماید. چون امکانات موجود و افکار موجود در این راستا قرارندارد. در آن مقاله، رسیدن جامعه از آنومی به آنارشی را توجیه کرده ام.

*رفتار آنومیک در افراد وقتی که در چنین وضعیتی قرار می گیرند الزاما باید به سمت اقداماتی مثل احتکار و کلاهبرداری کشیده شود؟

-اصولا بله. چون در جامعه ما یک نهاد مشخص برای تبلیغ اخلاق وجود ندارد. در نتیجه این باور شکل گرفته که زرنگی آن است که راه کوتاه را بروید  و زودتر به هدف برسید. متاسفانه چنین وضعی حاکم است. بعضی مواقع هم که افراد متهم را بازداشت می کنند، تا محاکمه کنند و به نتیجه برسد مردم اصل قضیه را فراموش کرده اند.

کشمکش زندگی شهری در ایران/نوکیسه ها کل جامعه را بر هم می زنند

*در کشورهای دیگر که دوره در حال توسعه بودن را سپری کرده و وارد دوره صنعتی و فراصنعتی شده اند آیا موفق شدند آسیب ها را کمتر یا کنترل کنند؟

-تا حدی بله. البته به شرطی که مهاجرین زیادی نداشته باشند. مهاجرینی که اخیرا به اروپا سرازیر شده اند تمام آن جوامع را در آینده نزدیک به هم خواهند زد و از الان هم شروع شده است. در آن کشورها مردم، تشکل¬هایی دارند و این تشکل ها تا حدی افراد را از نظر اخلاقی و رفتاری و کرداری سامان دهی می کنند.

با این حال به خاطر گذشته سازمان یافته و قانونی که دارند مقررات اجرا می شود. در جامعه ما به نحو مطلوب قانون و مقررات اجرا نمی شود و شایسته سالاری برای گرفتن پست های دولتی اتفاق نیفتاده است.

*آنومی یا آشفتگی اجتماعی وقتی اتفاق می افتد، رعایت قواعد و هنجارها، برای افراد مطلوبیت ندارد. با سست شدن رعایت قواعد و هنجارها چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟

-در شهرهای کوچک، به طور کلی آنومی نسبتا کم است ولی چشم آنها به شهرهای بزرگ است. رسانه ها، معیارهای شهرهای بزرگ را پخش می کنند. البته در شهرهای کوچک تا حدی به شرع و اخلاق و هنجارها به صورت نیم بند وابسته هستند.

تغییرات سریع هنجارها در شهرهای بزرگ روی می دهد و حتی از یک محله به محله دیگر می تواند فرق کند. بیکاری هم که در جامعه ما وجود دارد و هنجارهای معمولی را به هم زده است. هر فردی که آموزشی دیده و انتظار داشته است شغل مربوط به آموزش را کسب کند بیکاری در جامعه ما اجازه یافتن چنین کاری را نمی دهد.

از طرفی آموزش دیده ها در هنجار خودشان نیستند. مجبورند با نارضایتی کامل، کارهای خیلی سطح پایین تر را انجام بدهند. بر این اساس به دنبال انواع نارضایتی، هنجارشکنی هم رخ خواهد داد تا برای بقای خود بکوشند.

*در سطح فردی وقتی جامعه در شرایط آنومیک و آشفتگی قرار دارد دقیقا چه تغییری در رفتار افراد به وجود می آید؟

-به نظرم بستگی به توان فردی دارد. آنومی، جنبه های جمعی هم دارد. توان اخلاقی و شرعی و شغل و تحصیلات  فرد و تبار خانوادگی، بر فرد اثرگذار هستند. اما آن هم حدی دارد و فرد، تا حدی می تواند هنجارهای محله و خانوادگی را رعایت کند. در نتیجه تا فرصتی به دست بیاورند هنجارشکنی می کنند و راه را کوتاه می کنند.

کوتاه کردن راه، رسم شده است. برای این که هنجار را رعایت کردن، خیلی دیر و دور است. بر این اساس راحت تر این است که هنجار را رعایت نکنند. نحوه رانندگی و این که 16 هزار نفر در یک سال بر اثر تصادفات جاده ای کشته شده اند نشان می دهد که هنجارهای رانندگی را رعایت نمی کنند. هر کس می خواهد زودتر برود.

*فردی که در یک جامعه آشفته و آنومیک زندگی می کند احساس بی قدرتی و پوچی می کند.  سبقت گرفتن و جلو زدن از دیگران در رانندگی و در مجموع به بالاتر کشاندن خود، با احساس بی قدرتی چگونه تطابق پیدا می کند و قابل توجیه خواهد بود؟

-چون مقررات، بازدارنده است و اخلاق، بازدارنده است و وقتی به مرحله آنومیک می رسد فرد قاعده و قانون را نادیده می گیرد. وقتی درباره بی قدرتی صحبت می شود هر کس به هر چیزی توسل می کند که بالاتر برود و خواسته خودش را عملی کند. آشفته بازاری به همین ترتیب است که حساب و کتاب وجود نداشته باشد. متاسفانه، فردی که با حساب و کتاب رفتار کند، عقب می ماند. به همین دلیل، بعضی از تحصیلکرده ها باخته اند و می بازند.

در خیلی از مواقع که افراد قواعد و قانون را نادیده می گیرند، به صورت شبکه ای عمل می کنند و خیلی فردی نیست. وارد شبکه هایی می شوند که می توانند از آنجا بالا بروند. تا حالا همین کار را انجام داده اند و ظاهرا موفق بوده اند.

بدا به حال کسی که وارد شبکه ها نشود و به خویشتن و به اخلاق اهمیت بدهد و در جریان رعایت هنجارها و قواعد هم باشد. این نوع افراد به زحمت می توانند خودشان را بالا بکشند و اگر هم موفق شوند پله به پله به زحمت می توانند بالا بروند. در حالی که افرادی که قواعد و قانون را رعایت نمی کنند پله ها را می پرند و یک مرتبه از جاهایی سر در می آورند که اصلا نباید در آنجا قرار بگیرند.

*میانگین جهانی شهرنشینی 60 درصد نسبت به کل جمعیت ارزیابی شده است و در ایران بیش از 73 درصد است. این وضع که شهرنشینی به گونه ایرانی تشدید شده است چه آسیبی را ایجاد می کند؟

-قسمت های عمده شهرهای ما، روستا زده هستند. شهر یک تعریف اداری دارد و هر کجا فرماندار باشد به آن شهر می گویند. یعنی شهر رفتاری نیست. شهر اخلاقی نیست. فرمانداران ما رفتار روستایی دارند و تازه از روستا آمده اند.

ما باید ببینیم با چه مقیاس هایی، شهر را تعریف می کنیم. شهر، خصوصیات خاص دیگری هم دارد که اگر آنها را به کار ببرند بعید می دانم که جمعیت شهرنشین ایران به 60 درصد برسد. بنابراین شهرهای ما روستا زده هستند. برای این که روستایی ها در شهر نشسته اند و می گویند ما شهری هستیم. البته همه ما شهرنشین هستیم و این انتقادات به ما وارد است.

*تهران هم روستا بوده است و بعد چند روستا به هم وصل شده و این کلانشهر ایجاد شده است.

نها وصل کردن آنها به معنای شهر نیست. افرادی که در روستا بوده اند باید رابطه خانواده و ایل و قبیله را محترم بشمارند. وقتی یک نفر از این افراد وزیر می شود افراد قبیله و خویشاوندان خود را در آن وزارتخانه مشغول به کار کرده و یارگیری می کند. در حالی که ممکن است تخصص هم نداشته باشند. هوای همگنان را داشتن خیلی بیشتر از این است که قانون را رعایت کنند.

*به هر حال ما در حال توسعه هستیم و علاقه مندیم کشور توسعه یافته شود. برای غلبه بر مشکلاتی که در شهرهای ما وجود دارد و جمعیت زیادی در شهرها هستند مثل کشورهای موفق دیگر چه اقداماتی باید انجام داد که نهایتا به توسعه برسیم؟

-کسانی که برنامه آینده را تنظیم می کنند خودشان باید قواعد و قانون را رعایت کنند. به هر حال برای موفقیت در این راه، اولا امنیت داخلی را نیاز داریم. هر طبقه و نهاد واقعا باید کار خودش را انجام بدهد و نه این که کار همه را انجام بدهد. یعنی بر حسب قانون یا شرع رفتار کنند.

بالاخره باید معیاری در جامعه حاکم باشد، عدالت نسبی برقرار شود و به نحوی رضایت نسبی هم باید حاصل شود. البته گفتن این بحث ها آسان ولی اجرایی شدن آن دشوار است.

*در جامعه در حال توسعه که آسیب ها و تعارضاتی را به همراه دارد افراد جامعه می توانند جامعه را به سمت توسعه یافتگی هدایت کنند یا سازمان نداشتن مشکل ایجاد می کند؟

-امکان موفقیت با اقدامات فردی وجود ندارد. چون این یک مساله تربیتی و ذهنی است و توانایی و از دیگران یاد گرفتن و یاد دادن است. وقتی که به این صورت نباشد مسابقه برای پولدار شدن به هر قیمتی که میخواهد باشد اتفاق می افتد. فعلا این طور یاد گرفته اند.
ما فقط امیدواریم و امکان دیگری نداریم.

از بدویت تا مدنیت همه امیدوار شدند که به نحوی از انحا، خود را تغییر دادند. ما هم می باید در این وضعیت ناموزون، امیدوار باشیم و سعی کنیم آنومی ما کمتر و رضایت و رعایت اخلاقیات و معنویات و قانون و شرع، بیشتر باشد. عوض این که بگوییم قابل ندارد باید بگوییم امیدواریم.