بی حالم و مدام خمیازه می کشم، هر چقدر هم بخوابم تاثیری ندارد! برای رفع کسالت و بی حالی و اینکه خستگی دست از سرمان بردارد باید چند توصیه طب سنتی را در رابطه با خوردن،خوابیدن و حتی استحمام کردن را انجام دهیم.
بدانیم که چه بخوریم و چه زمانی بخوابیم یا حتی کی استحمام کنیم تا خستگی و کسالت همیشگی بدن رفع شود.
تمام راه های موثر برای درمان و رفع کسالت و بی حالی را برایتان خواهیم گفت.
برای رفع کسالت و بی حالی چی بخوریم؟
خوردنی ها و آشامیدنی هایی که طبع سرد دارند مانند ماست، خیار و عدس باعث کسالت و خواب آلودگی می شود درحالی که به و سیب، از میوه های شادی بخشی هستند که توصیه می شود به صورت میوه تازه، مربا، خورش و آب میوه از آن ها استفاده شود.
زرده تخم مرغ عسلی، گوشت گوسفندی و نخود نیز با داشتن طبع گرم باعث افزایش جریان خون لطیف در بدن و به دنبال آن احساس نشاط و شادابی می شوند ولی تمام آنچه در لیست غذاها و خوردنی های نشاط آور خواهیم گفت این نیست و ادامه دارد.
خوردنیهای که انرژی را افزایش داده و موجب رفع کسالت و بی حالی میشود
برای اینکه به خواب آلودگی و کسالت نیمروز دچار نشوید، اولین اقدام خوردن صبحانه ای با کیفیت بالاست، مقدار انرژی دریافتی در صبحانه برای خانم ها 300 تا 400 کالری و در آقایان حدود 500 کالری است. برای صبحانه این منوها پیشنهاد می شود:
1 - غذاهایی که از غلات (گندم، جو و..) تهیه شده و با شیر مصرف می شوند که البته شیر باید کم چرب باشد.
2 - کلوچه خانگی، املت، نان و پنیر کم چرب
3 - نان سبوس دار، کره بادام زمینی و موز
4 - یک لیوان آبمیوه یا یک عدد میوه تازه هم پیشنهاد خوبی است.
شما برای ادامه فعالیت در طول روز به کربوهیدرات ها احتیاج دارید؛ چون سوخت اصلی مغز و عضلات به حساب می آید. اما تحقیقات نشان می دهد افزودن پروتئین به کربوهیدرات، تمرکز را افزایش می دهد و از نظر ذهنی و جسمی احساس بهتری پیدا می کنید.
حالا ممکن است فکر کنید چون صبحانه کافی مصرف شده پس می توان از خیر
ناهار گذشت یا به یک ظرف سالاد اکتفا کرد و معمولاً دلیل آن نداشتن وقت
کافی یا کاهش وزن ذکر می شود. این بزرگترین اشتباه ممکن است، چون سالاد
حاوی پروتئین نیست و افت انرژی و کسالت در بعد از ظهر به سراغتان می آید.
اگر هم مایلید برای ناهار سالاد میل کنید، حتماً در آن از تخم مرغ، حبوبات
یا مرغ خرد شده استفاده کنید.
برای ناهار از غذاهای پرچرب بپرهیزید؛ چون مدت زیادی در دستگاه گوارش می مانند تا هضم شوند و احساس پُری به شما دست می دهد. این غذاها اگرچه پرکالری هستند اما باز هم حس می کنید انرژی کافی ندارید چون آنقدر حس پُری و سنگینی آنها زیاد است که شما را کسل و بی حال می کند.
برای رفع کسالت و بی حالی میوه های قرمز رنگ بخورید
میوه هایی بارنگ قرمز در بین میوه ها از خواص ویژه ای برخوردارند که از جمله سلامت قلب و افزایش توانایی مغز برخی از این خاصیت های بی نظیر است. یکی از این میوه های قرمز رنگ آلو است که می توان آن را معدنی از خواص و ویژگی دانست که به برخی از آنها در این بخش اشاره می شود.
آلو دارای طبع خنک است و مقدار زیادی قند و هیدرات کربن دارد و خواص زیادی دارد؛ سرشار از ویتامین های A , B , C و آهن و کاروتن است. همچنین، مقوی برای ورزشکاران و دارای فسفر، کلسیم، پتاسیم و پروتئین است.
برای رفع کسالت و بی حالی شکلات بخورید
شکلات میزان سروتونین و اندروفین خون را زیاد می کند و این دو هورمون باعث شادمانی می شود. سعی کنید گاهی شکلات بخورید، تا این احساس در شما تقویت شود. تحقیقات نشان داده که شکلات باعث می شود حالات و روحیات افراد تغییر کند.
رفع کسالت و بی حالی با خواب کافی و با کیفیت:
در طب سنتی کیفیت خواب وبیداری افراد متناسب با سن، موقعیت، مزاج و جنس افراد تعریف می شود؛ برای مثال جوانی که می خواهد روز بانشاطی را سپری کند باید حداقل شش ساعت خواب شبانه مفید داشته باشد.
دقت داشته باشید که با کیفیت ترین خواب مربوط به ساعات 9 شب الی 1 نیمه شب است، به طوری که جالب است بدانید هر یک ساعت خواب در این ساعات معادل دو ساعت خواب بعد از نیمه شب است.
ورزش مهم ترین توصیه برای رفع کسالت و بیحالی:
فعالیت حرکتی منظم مثلاً سه روز در هفته، هر بار 20 دقیقه پیاده روی باعث افزایش کیفیت زندگی و پیش گیری از ابتلا به انواع بیماری ها می شود.
رفع کسالت و بی حالی با ازدواج به موقع:
ازدواج به موقع و داشتن روابط زناشویی سالم و متعادل باعث افزایش نشاط و شادابی می شود و بالا رفتن سن ازدواج و افراط وتفریط در رابطه جنسی موجب کسالت و افسردگی می شود.
رفع و درمان کسالت و بی حالی با استحمام مناسب:
حمام کنید ، بعد از شنا کردن در دریا احساس جوانی می کنید. برای این که احساس طراوت را در روزها و شب های پاییزی پیدا کنید کافی است یک فنجان نمک داخل وان حمام بریزید و آن را با آب گرم پر کنید. با شمع های معطری که در کنار وان می گذارید، آرامش خاصی پیدا خواهید کرد.
استشمام رایحه های شادی آفرین بخاطر رفع کسالت و بیحالی:
رایحه های شادی آفرین رفع کسالت و بی حالی می کنند. بعضی از بوها برای تغییر احساس انسان شامل:گل رز، بابونه، شمعدانی معطر، لیمو و بالنگ هستند. این رایحه ها را به عنوان خوشبو کننده و معطرکننده هوا و فضا مورد استفاده قرار دهید.
منبع: برترین ها
جیا تولنتینو، نیویورکر — یکی از ویراستاران قدیمی و عزیز من شعاری داشت که شبیه جملههای قصار بودایی بود. او هرازگاهی به من میگفت «ایدهها احمقت میکنند». هیچوقت از او نخواستم بیشتر توضیح دهد، چون میترسیدم نتیجه هرچه باشد، همانطور که گفته، مرا احمق کند، یعنی بهقدری درگیر فهمیدن شوم که از فهمیدنِ واقعی باز بمانم، و بهقدری بر مفهوم متمرکز شوم که از چرخش جهان غافل شوم. یکی از دلایلی که میترسیدم سؤال کنم این بود که من هم، مثل خیلی از آشنایانم، تاحدی احمق بودم، مثل کسی که خوب زندگی را تحلیل میکند ولی بد آن را تجربه میکند.
تحلیلکردن بهجای تجربهکردن، در بعضی موقعیتها مثل دانشگاه و رسانه و توییتر، استعدادی همهگیر و کموبیش مطلوب است. چطور میشود تجربهای کامل داشت وقتی سهونیم میلیارد نفر افکارشان را در اینترنت به اشتراک میگذارند، ثروت بیستوشش میلیاردر به اندازۀ نیمی از مردم جهان است، و فاجعۀ اقلیمی بقای همۀ ما را تهدید میکند؟ به همۀ اینها، زندگی در گوشت و پوستی متحرک با یک قلب و یک خود را هم اضافه کنید. جواب این است: معمولاً تجربۀ کاملی نداریم.
اولین رمان کریستین اسمالوود، زندگی ذهن، کتاب ارزشمندی است. شخصیت اصلی رمان، دوروتی، مدرس مدعو درس زبان انگلیسی در دانشگاهی بینام و نشان در نیویورک است که در دهۀ چهارم زندگیاش به سر میبرد. موجودی حساب بانکیاش او را به وحشت میاندازد، و این در حالی است که بهترین دوستش، مُبلی دههزار دلاری را بیارزش قلمداد میکند.
دوروتی، درحالیکه به آبسردکُن دانشگاه خیره شده است، با خودش فکر میکند «بقیه حداقل شغلی دارند که مجبور نباشند از این آبسردکن کثیف آب بخورند». او دکترای زبان انگلیسی دارد و بیکار است. مجبور است کتابهایی که دوست ندارد را به دانشجویانی درس بدهد که از نظرش آدمهای جالبی نیستند و زندگی آهستهآهسته امید را از او میگیرد، مثل اینکه در هواپیما بخواهید پتویتان را از زیر بغلدستیتان که دارد خروپف میکند بیرون بکشید.
اسمالوود مینویسد «او یادش میآید زمانی انجام کاری که برایش آموزش دیده بود چندان سخت به نظر نمیرسید، ولی الآن دیگر خواستن مربوط به گذشته است. او در دورانِ پساخواستن زندگی میکند».
در آغاز رمان، شش روز از سقط جنین ناخواستۀ دوروتی میگذرد. او در دستشویی تکنفره و تمیز کتابخانه است و با خودش فکر میکند سقط جنین ناخواسته «چیزی بیشتر از ناراحتی، و کمتر از ضربۀ روانی» است؛ بارداریاش هم مثل بقیۀ چیزهای زندگیاش نه حاصلِ خواستن بود، نه نتیجۀ نخواستن.
دوروتی علاقهای به بدنش ندارد. او که نمیتواند سقط جنین ناخواستهاش را در چارچوبِ داستانِ زندگیاش جای دهد ترجیح میدهد راجع به آن صحبت نکند، نه با شریک زندگیاش، راگ، که مردی محترم ولی سرد است؛ نه با دوست پولدار و خودشیفتهاش، گبی؛ نه با رواندرمانگرش؛ نه با رواندرمانگر کمکیاش که با او راجع به نیازش به داشتن رواندرمانگر کمکی صحبت میکند. فقط این آدمها هستند که دوروتی راجع به خودش با آنها حرف میزند، ولی حتی در کنار آنها هم بیشتر فکر میکند و ساکت مینشیند.
به نظرش حرفزدن راجع به زندهبودن خیلی سخت است؛ زندهبودن خیلی پیچیده است، مخصوصاً این روزها. با خودش فکر میکند «مواجهه با درد و لذتی که لابلای جمعیت یک واگن مترو جا خوش کرده، کار سختی است. هرکس ناامیدیها، نقاط عطف، لذتها، و عشقهایی دارد. تنها چاره این است که از وجود -که گوشخراش، تپنده، و نفرتانگیز است- پنهان شوید و خود را بیحس کنید».
دوروتی هم، مثل خیلی از کسانی که این رمان را دوست خواهند داشت، گاهی شدیداً افسرده و ناکارآمد است و گاهی کاملاً عادی و خوب. با خودش فکر میکند «آیا خسته است؟ چه احساسی باید داشته باشد؟». او در حریم خصوصی ذهنش زندگی میکند و آهسته در امواج خروشان افکارش به ماجراجویی مشغول است، ولی در دنیای فیزیکی کار زیادی نمیکند.
اسمالوود صحنههای زیادی را خلق میکند که در آنها اختلاف بین افکار و اعمال دوروتی صحنههای خندهداری را رقم میزند. مثلاً فکر میکند، در فضایی آخرالزمانی، گروهی از بچههای آویزان از قایق، مثل یک هیئت منصفه، به قضاوت دربارۀ او نشستهاند و او برایشان توضیح میدهد که اگر در زمینۀ مسائل اقلیمی کنشی انجام نداده، بهخاطر این بوده است که «از حریم خودش که تحت حملۀ شبکههای اجتماعی بوده است محافظت کند» و بعد، در واقعیت، خودش را در دستشویی با دستمال پاک میکند.
اسمالوود، که روزنامهنگار و محقق است، دکترای ادبیات انگلیسی از دانشگاه کلمبیا دارد. موضوع رسالهاش «رئالیسمِ افسردهخو» بوده است و در آن به تحلیل آثار نویسندگانی پرداخته که «درجات مختلفی از گرفتاری یا جراحت را نشان میدهند و به راهبردهای مختلف برای تحمل وضع یا عبورکردن از تردیدها اشاره میکنند» (اصطلاح رئالیسمِ افسردهخو از آثار روانشناسانی وام گرفته شده است که معتقدند آدمهای افسرده جهان را دقیقتر میبینند). او، در صفحۀ سوم این رساله، جملهای را اینطور آغاز میکند «نمیگویم تلاشهای علمیِ انتقادی لزوماً بیهوده است».
چنین احساساتی را -که به کار بردنش در چنین بافتی بسیار خندهدار است- به شکلِ شدیدتری در رمان میبینیم؛ تلاش علمیِ انتقادی هم رویکرد اصلی دوروتی برای فهم دنیا است و هم فرایندی که مدام خود را از آن منفک میکند. دوروتی وقتی در مترو میبیند چشم مردی آبمروارید دارد و هنگام تعریف قصۀ زندگیاش همه را مورد خطاب قرار میدهد، فکر میکند چطور همۀ مسافران یک گروه را شکل میدهند («دوروتی فکر میکند این بهخاطر قدرت گوینده است»). مرد راجع به زمانی حرف میزند که به عفونت استاف مبتلا شده بود و اینکه چطور فهمیده بود که در یازده سپتامبر باید در شمال شهر بماند.
دوروتی ناگهان به یاد شعر «سرود ملوان کهن» میافتد، شعری که دوستش
ندارد. نتیجه میگیرد «مقاومت نوعی تجربهای هنری بود». روزی دیگر، موقع
فکرکردن به تغییرات اقلیمی، ماکارونیهای چسبیده به ته قابلمه را جدا
میکند و به شریک زندگیاش میگوید «درست است که هرکسی باید به دنبال جایی
برای زندگی باشد، ولی راهبردهای جغرافیایی نباید ما را از قدرتِ فائق و
دسیسههای بخت غافل کند». و بلافاصله اضافه میکند: «ماکارونیها هم سفت
شده، هم تُرد».
چنین انفکاکی را، هرچند به گونهای کمتر طنزآمیز،
میتوان در واکنش دوروتی به سقط جنین ناخواستهاش هم مشاهده کرد. او نسبت
به این موضوع هم کنجکاو است و هم از آن خجالت میکشد -وقتی پای بدنش
درمیان باشد، مثل یک بچۀ ناوارد میشود. خون دلمهبستۀ بدنش را وارسی
میکند، کمی مزه مزهاش میکند و تصور میکند در رستورانی شیک نشسته است،
بعد در حالی به رختخواب میرود که مزۀ آن خون در دهانش است.
بدنش عجیب و توصیفناپذیر است: دوروتی موضوعاتی سادهتر مثل مصائب تمدن بشری، یا مفهوم شرم-تحقیر و سرافکندگی-انزجار را که توسط روانشناسی به نام سیلوان تامکینز مطرح شده است، ترجیح میدهد. در لحظاتی که به نظر میرسد بیش از همه با بارداری شکستخوردهاش تناسب داشته باشد وارد مسائل انتزاعی میشود، موقع سونوگرافی از رحم ناسازگارش، به «تناقضهای حسآمیزی» و کتاب کوه جادو اثر توماس مان فکر میکند. ولی ذهنش همچنان تصاویری از تقدم بحرانهایی که با چنان آرامشی شما را تحتتأثیر قرار میدهند که نمیدانید چطور به آنها واکنش نشان دهید، و بدقوارگی بدن را پیش چشمانش میآورد: سگی را قبلاً میشناخت که بدنش بهقدری پر از غده شده بود که مثل «جورابی بود که آن را از سنگریزه پر کرده باشند». یا یکی از دوستانش کیستی در آرنجش داشت، و وقتی داشت موهایش را دماسبی میکرد ناگهان «یک عالمه رشتههای سفیدرنگ از دستش بیرون پاشید».
عصر ایران - دکتر الن لانگر، استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد از چهره های شناخته شده در زمینه فعالیت خود محسوب شده و جایزه نابغه مرکز لیبرتی ساینس را برای پژوهش های پیشگامانه و ارائه رویکردهایی متفاوت دریافت کرده است.
دکتر لانگر طی یک مطالعه نشان داد که امکان به عقب برگرداندن زمان، معکوس کردن روند پیری و همچنین بهبود سلامت از طریق قدرت ذهن وجود دارد. وی آن را به عنوان "روانشناسی امکان" ارجاع می دهد.
ایده این است که ذهن خود را به روی امکانات باز کنیم، به جای این که آن را به دیدگاه ها و انتظارات کم و از پیش تعیین شده محدود کنیم. همانگونه که پژوهش وی نشان داد، این تغییر در ذهنیت و طرز فکر می تواند به شکل گیری افرادی سالمتر و حتی با ظاهری جوانتر منتج شود که از بهبود کیفیت زندگی خود لذت می برند.
در سال 1979 و طی یک مطالعه متفاوت، دکتر لانگر و تیم پژوهشی وی تصمیم گرفتند تا آنجا که ممکن است این موضوع را بررسی کنند.
نتایج فوق العاده بودند، اما این پژوهش به اندازه ای نامتعارف و در مقیاس کوچک بود که تفسیر نتایج آن نیز باید با احتیاط صورت بگیرد.
تصور کنید در خانه سالمندان زندگی می کنید. وعده های غذایی خود را در رستوران این مرکز می خورید، انجام تفریحات در زمان های مقرر برنامه ریزی شده اند، و توسط افراد مسن دیگر، بیشتر غریبه ها، احاطه شده اید. به نوعی استقلال و شاید حتی هویتتان از شما سلب شده که همان چیزهایی هستند که شاید شما را هرچه بیشتر به گذشته و نه زمان حال پیوند می دهد و دیگر هیچکس انتظارات زیادی از شما ندارد.
صرف نظر از سن، این محیطی نیست که بیشتر مردم در آن رشد کرده و شکوفا شوند. اما دکتر لانگر فکر می کرد شاید اگر افراد را از نظر روانی در شرایط بهتری قرار دهیم – جایی که آنها می توانند با نسخه بهتر و جوانتر خود مرتبط شوند – بدن آنها نیز ممکن است از این شرایط پیروی کند. دکتر لانگر سال ها بعد در یک مصاحبه تلویزیونی این گونه توضیح داد: "هر جایی که ذهن خود را قرار دهید، لزوما بدن خود را آنجا قرار می دهید."
از آنجایی که دکتر لانگر نمی توانست افراد پیر را واقعا به گذشته بفرستد، تصمیم گرفت تا گذشته را به زمان حال بیاورد. لانگر و تیم پژوهشی وی دنیای 1959 را در یک ساختمان بازآفرینی کرده و از شرکت کنندگان که شامل هشت مرد که در دهه هفتم زندگی خود قرار داشتند، خواست با این ذهنیت که 20 سال جوانتر هستند در آن زندگی کنند. هر چیزی در این دنیا از تلویزیون تا کتاب های موجود در کتابخانه و مجلاتی که در اطراف قرار داشتند به گونه ای طراحی شده بودند تا یادآور سال 1959 باشند. هیچ آینه یا وسیله دیگری که یادآور زمان حال باشد در این محیط قرار نداشت. گروه کنترل نیز در محیطی مشابه زندگی می کردند اما به آنها گفته نشده بود به گونه ای رفتار کنند که انگار 20 سال جوانتر هستند.
شرکت کنندگان درباره رویدادهای تاریخی به گونه ای بحث می کردند که گویی اخبار روز هستند و هیچ تدارکی که تاییدی بر ضعف جسمانی آنها باشد، در نظر گرفته نشده بود. کسی به حمل وسایل شرکت کنندگان یا بالا رفتن از پله ها کمک نمی کرد یا شبیه افرادی پیر و ناتوان با آنها رفتار نمی شد.
دکتر لانگر در کتاب "خلاف جهت حرکت عقربه های ساعت" این گونه می نویسد: یک هفته بعد، هر دو گروه آزمایشی و کنترل بهبودهایی در قدرت جسمانی، چالاکی، راه رفتن، وضع اندامی (پوسچر)، درک، حافظه، شناخت، حساسیت چشایی، شنوایی، و بینایی را نشان دادند.
به گفته دکتر لانگر، بیشتر این بهبودها در گروهی که به آنها گفته شده بود فکر کنند 20 سال جوانتر هستند و در سال 1959 زندگی می کنند، بسیار چشمگیرتر بود. در پایان این مطالعه، 63 درصد افراد این گروه در آزمون هوش نمرات بهتری نسبت به آزمون گرفته شده پیش از آغاز مطالعه کسب کردند. این رقم برای گروه کنترل 44 درصد بود. همچنین، عکس های گرفته شده از مردان حاضر در گروه آزمایشی پیش و پس از پایان مطالعه به چهار داوطلب مستقل که هیچ اطلاعی از این مطالعه نداشتند، نشان داده شد و طبق نظر آنها عکس های پس از مطالعه به طور میانگین دو سال جوانتر تشخیص داده شد.
دکتر لانگر در کتاب خود این گونه می نویسد: "مردانی که چند روز پیش ضعیف و شکننده به نظر می رسیدند، در آخرین روز مطالعه در زمین چمن جلوی ساختمان مشغول بازی فوتبال شدند."
به گفته بروس گریسون، نویسنده فعال در زمینه علوم اجتماعی، نتایج کسب شده شاید از جهاتی شگفت انگیز باشند. زمانی که بر این باور هستید که چیزی به روشی خاص بر شما تاثیر می گذارد، اغلب این اتفاق رخ می دهد. بر همین اساس است که گروه های کنترل که دارونما دریافت می کنند، در هر کارآزمایی بالینی بکار گرفته می شوند.
دکتر لانگر درباره مطالعه "خلاف جهت حرکت عقربه های ساعت" طی سال های گذشته بارها صحبت کرده و نوشته است. وی در فصلی از یک کتاب Oxford University Press که به عنوان یکی از ویرایشگران در آن حضور داشت، پر جزئیاتترین رکورد را ارائه کرد.
اگرچه یافته های این مطالعه شگفت انگیز بودند، اما هرگز در یک نشریه معتبر برای بررسی توسط دانشمندان دیگر منتشر نشد و تا همین اواخر نیز که تیمی متشکل از پژوهشگران ایتالیایی مطالعه ای مشابه را انجام دادند، هرگز تکرار نشده بود.
بروس گریسون در یک مصاحبه به این نکته اشاره داشت که اگرچه تکنیک های نامتعارف لانگر ممکن است شگفت انگیز باشند، اما می توانند شک برانگیز نیز باشند.
در شرایطی که دلایل قانع کننده زیادی برای ایجاد شک و تردید درباره مشهورترین آزمایش دکتر لانگر وجود دارند اما نکته ها و حقایق کلیدی مطالعه وی همچنان قانع کننده هستند:
ذهنآگاهی اهمیت دارد؛ آثار دارونما را نمی توان نادیده گرفت؛ و شواهد از فواید حفظ استقلال افراد با افزایش سن پشتیبانی می کنند.
پس اگر واقعاً نتوانیم زمان را به عقب برگردانیم چه؟ در پاسخ می توان گفت که زندگی ما نباید توسط آن دیکته شود.
--------------------------------------------------------------------------
بیشتر بخوانید:
*روانشناسی رنگ ها/ روانشناسی رنگ در زندگی
*راز عمر طولانی از نظر روانشناس کانادایی/ ارائه نمودار "عوامل موثر در کاهش احتمال مرگ افراد" (+عکس)