"کوری آرنولد" میلیونر بیش از ۴۰ هزار دنبال کننده در توئیتر دارد. او مدعی شده که در سن ۴۱ سالگی میلیونر شده است. او در توئیتر نوشته بود: "اگر این ۱۰ عادت را زودتر در پیش گرفته بودم میتوانستم تا ۳۴ سالگی میلیونر شوم".
او به فهرستی ده گانه از قوانین و عادتهایی که باید برای ثروتمند شدن از آن پیروی کنید اشاره کرده است:
۱- خواندن
او
میگوید ۸۸ درصد افرادی که از نظر مالی موفق شدهاند دست کم ۳۰ دقیقه در
روز مطالعه میکنند. "مارک کیوبن" سرمایهدار امریکایی گفته که بیش از سه
ساعت در روز مطالعه میکند و "بیل گیتس" طبق گزارشها حدود ۵۰ کتاب در سال
میخواند.
۲- اهداف خود را یادداشت کنید
آرنولد هم چنین توصیه میکند که افراد اهداف خود را بنویسند. او مینویسد: "احتمال دستیابی به اهداف مکتوب ۴۲ درصد بیشتر است".
نتیجه مطالعهای انجام شده توسط دکتر "گیل متیوز" استاد روانشناسی دانشگاه دومینیکن کالیفرنیا نیز با این آمار همخوانی دارد. متیوز مردان و زنان ۲۳ تا ۷۲ ساله را از سراسر جهان و با پیشینهها و حرفههای مختلف مورد مطالعه قرار داد و آنان را به دو گروه تقسیم کرد. یک گروه اهداف خود را یادداشت کردند و گروه دیگر اهدافشان را یادداشت نکرده بودند. یافتههای او نشان داد شرکت کنندگانی که اهداف خود را یادداشت کردند به خواستههای شان در سطح قابل توجهی بیش از کسانی که این کار را نکرده بودند دست یافتند.
۳-زود از خواب بیدار شوید
به
گفته آرنولد، ۵۰ درصد از میلیونرها سه ساعت پیش از شروع روز کاری خود از
خواب بیدار میشوند. نتیجه پژوهشی صورت گرفته توسط "سی کورلی" که در آن ۱۷۷
میلیونر خودساخته را در بازه زمانی ۵ ساله مورد ارزیابی قرار داده بود با
این آمار همخوانی دارد. کورلی دریافت که تقریبا ۵۰ درصد از آنان تقریبا سه
ساعت پیش از آغاز روز کاری از خواب بیدار میشدند.
۴-خواب
آرنولد میگوید خواب کلید موفقیت است. اکثریت قریب به اتفاق میلیونرها حداقل ۷ ساعت در شب میخوابند.
به گفته موسسه ملی سلامت در حالی که افراد معمولی در خواب پول در نمیآورند استراحت کافی به حافظه، خلاقیت و تصمیم گیری کمک میکند.
"جف بزوس" مدیر عامل آمازون گفته بود که هشت ساعت خوابیدن برای او "تفاوت بزرگ" ایجاد میکند. بزوس در این باره افزوده بود: "من خیلی تلاش میکنم تا خواب را در اولویت قرار دهم. برای من، این مقدار خوابیدن به منظور داشتن احساس انرژی و هیجان لازم است".
پیدا کردن بهترین برنامه خواب برای خود بسیار مهم است کم خوابی میتواند منجر به عادتهای ناسالم شود، اما خواب بیش از اندازه بدون دلیل موجه نیز میتواند به عنوان تنبلی قلمداد شود.
۵-ورزش
آرنولد میگوید ورزش راهی عالی برای حفظ سلامت ذهن و بدن شما است. ۷۶ درصد از میلیونرها دست کم ۳۰ دقیقه در روز ورزش میکنند.
"ریچارد برانسون" بنیانگذار گروه ویرجین گفته که تردید دارد اگر همواره به سلامت و تناسب انداماش اهمیت نمیداد میتوانست در زندگی حرفهای و شخصیاش موفق شود. برانسون از بازی تنیس، دوچرخه سواری، دویدن و موج سواری با کایت لذت میبرد.
او گفته بود: "من قطعا میتوانم با حفظ تناسب اندام دو برابر بیشتر پول در بیاورم. حفظ تناسب اندام مغز را به خوبی حفظ میکند".
در یک پرسش و پاسخ در فیس بوک نیز "مارک زاکربرگ" بنیانگذار آن گفته بود که خوش اندام بودن "بسیار مهم" است.
او گفته بود: "انجام هر کاری به خوبی نیاز به انرژی دارد و زمانیکه تناسب اندام دارید انرژی بسیار بیش تری خواهید داشت."
۶-از بدهی بد اجتناب کنید
آرنولد
میگوید میلیونرها میدانند که هزینههای بهره اتلاف پول است. او "بدهی
بد" را وام خودرو و کارت اعتباری و وام دانشجویی توصیف میکند. او میگوید:
"من از کارت اعتباری استفاده میکنم. با این وجود، من ماهانه پرداخت
میکنم. نکته کلیدی این است که میزان بهرهای را که پرداخت میکنید به
حداقل برسانید".
راههای دیگر برای جلوگیری از بدهی بد، تعیین محدودیتهای اعتباری واقع بینانه و مستند سازی مناسب همه تراکنشها هستند.
۷- سرمایهگذاری
اگر
به دنبال سرمایه گذاری هستید به خاطر داشته باشید که تضمینی برای کسب
درآمد نیست و ارزش داراییهای شما ممکن است کاهش یابد. این بدان معناست که
مهم است که هرگز بیش از آن چه که میتوانید از دست بدهید سرمایه گذاری
نکنید.
۸-جریانهای متعدد درآمد
هشتمین
نکته آرنولد ایجاد چندین راه درآمد بود و ادعا میکرد که میلیونرها
معمولا هفت منبع درآمد دارند. سود سهام، چک حقوق، درآمد اجاره، حق امتیاز،
سود حاصل از فروش داراییها، سود حاصل از کسب و کار و علاقه به پس انداز
برخی از راههایی هستند که آرنولد میگوید که او از طریق آن پول به دست
آورده است.
۹-ریسک کن
آرنولد میگوید: "میلیونرها برای موفقیت وارد میدان میشوند و از شکست نمیترسند".
گزارش "بیزینس اینسایدر" نشان میدهد که میلیونرهای خودساخته تحمل بیشتری در برابر ریسک دارند. افراد ثروتمند در مقایسه با افرادی که ثروتمند نیستند از سطوح بالاتری از تحمل ریسک، برون گرایی و آگاهی برخوردارند.
به همین دلیل، افراد ثروتمند معمولا تاثیر قابل توجهی بر جامعه میگذارند. هنگامی که یک تصمیم گیرنده مهم با قابلیت تحمل ریسک بالا برنامههایی را اجرا میکند که ممکن است مفید، اما بسیار پر ریسک باشند. این تصمیم گیری مستعد خطر ممکن است به ضرر سایر افراد ریسک گریزتر تمام شود.
۱۰- به دنبال مشاوره باشید
به گفته آرنولد، مشاوره خواستن کلید موفقیت است. او میگوید: "میلیونرها کارشناسان و مربیان را کنار خود دارند".
منبع: نشریه سان/فرارو
عصر ایران؛ فردین علیخواه (عضو گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان)- فوت و فنهای مصاحبههای شغلی، یکی از محتواها و یا ویدئوهای پرطرفدار شبکه اجتماعی یوتیوب و سایر شبکههای اجتماعی جهانی است. برخی از این ویدئوها بیش از 50 میلیون بار تماشا شدهاند.
سخنران،
مجری، کارشناس یا فرد مجرّب در این ویدئوها به بینندگان یاد میدهد که در
مصاحبه شغلیشان چگونه حرف بزنند، چگونه به مصاحبهکنندگان نگاه کنند، به
نشانۀ تأیید یا رد چیزی، سرشان را چگونه تکان بدهند، اگر تشنه شدند لیوان
را چگونه بردارند و در دست بگیرند، آن روز چه لباسی بپوشند، به هنگام ترک
اتاق مصاحبه، در را چطور پشت سرشان ببندند و اگر در طول مصاحبه سرفهشان
گرفت چطور سرفه کنند.
نتیجه آنکه در اغلب موارد وقتی به افرادی نگاه میکنیم که به ردیف در صف انتظار مصاحبه نشستهاند اولین نکتهای که توجه ما را جلب میکند تشابه سبک پوشش آنان است و تحت تأثیر آموزش این ویدئوها، بدون تردید پس از ورود به اتاق مصاحبه، شاهد تشابه رفتار و گفتار آنان نیز خواهیم بود.
آنچه توصیف شد را احتمالاً در فیلمها و سریالهای خارجی دیدهاید. نکته جالب آنکه برخی از کارگردانان، ظاهر شدن متفاوت یک مصاحبهشونده را دستمایۀ افزایش جذابیت و هیجان فیلم خود کردهاند، یعنی مصاحبهشوندهای که گویی تصمیم گرفته بیتوجه به هنجارهای متداول، در مصاحبه حاضر شود و به تعبیر بهتر، خودِ واقعیاش را نشان دهد.
پرسش آن است که اگر قرار باشد همه افراد با دیدن چنین ویدئوهایی، و پیروی از پیشنهادهای آنها، رفتاری مطابق آن از خود نشان دهند تفاوت و تنوع شخصیت آدمها چه خواهد شد؟ آیا در زندگیِ واقعی همه افراد مانند هم هستند؟
تلویزیون در قرن بیستم، برای رفتارهای اجتماعی الگو و قالب میساخت
و به همین دلیل برخی از پژوهشگران رسانههای جمعی آنرا « قدرتمند از همه
لحاظ» توصیف کردند.
برخی از متفکران خوشبینانه تصور کردند که با ورود به قرن بیست و یکم و گسترش شبکههای اجتماعی، از قدرت تلویزیون برای تزریق الگو به جامعه کاسته خواهد شد.
بر حسب شواهد این اتفاق هماکنون رخ داده است (یعنی از قدرت تلویزیون کاسته شده است) ولی بر خلاف پیشبینی آن متفکران، همان شبکههای اجتماعی که به جای تلویزیون تکیه زدند دوباره نقش تلویزیون را ایفا میکنند. آنها به جامعه الگو میدهند و همچنان در عرصههای گوناگون، جریانهای غالب افکار و رفتار ایجاد میکنند.
برخی از جامعهشناسان نظیر امیل دورکیم معتقدند که یکی از ویژگیهای
جوامع سنتی، به ویژه در گذشته، تشابه و همشکلی رفتار افراد بود. به این
معنا که اغلب افراد به دلیل پیروی از سنتهای مشترک، رفتار و افکار مشابهی
داشتند ولی با ورود به عصر جدید آن یکدستی و تشابه پیشین متزلزل گشت. آیا
واقعا این چنین اتفاقی رخ داده است؟
به نظر میرسد که اگر در جوامع سنتی، تحت تأثیر سنتهای مشابه، افکار و رفتارهای مشابه شکل میگرفت در جوامع جدید رسانههای مشابه، الگوهای رفتاری مشابه تولید میکنند.
تنها تفاوت شاید در این باشد که در جوامع سنتی افراد برای پیروی از سنتهای حاکم تحت فشار صریح و سخت جامعه قرار داشتند ولی در جوامع جدید چنین فشاری به آن اندازه بغرنج نیست.
هر چند، به اعتقاد من در وضعیت جدید نیز اگر از رویههای غالب پیروی نشود فرد طرد یا حذف خواهد شد. پس در نهایت چه در جامعه سنتی و چه در جامعه مدرن، نتیجه یکی است: تشابه.
چند روز قبل در شبکه اجتماعی اینستاگرام، انبوه ویدئوهایی را مرور
میکردم که جوانان ایرانی برای آموزش زبان انگلیسی تولید و در اینستاگرام
منتشر کردهاند. همه آنان درست مانند کسانی که قرار است در مصاحبه شغلی
شرکت کنند رفتار مشابهی داشتند.
طرز نگاه کردن، طرز خندیدن، ژستها و سبک صحبت کردن همه آنان مانند یکدیگر بود. دقیقاً کپی برابر اصل! همه آنان اساساً «معلمی کردن» را از یاد برده و تقلا میکردند در نقش و قالب یک «بلاگر» ظاهر شوند. و من اطمینان داشتم که میتوان نسخه اصلی آنها را در یوتیوب یافت! پس از دیدن این ویدئوها از خودم پرسیدم که آیا حتی کسی که میخواهد زبان انگلیسی یاد بدهد باید یک «بلاگر» را مدل خود قرار دهد؟
تعجب من از دیدن این «رفتارهای قالبی» زمانی افزایش مییابد که در اغلب پروفایلهای همان اینستاگرام با شعار «خودت باش» مواجه میشوم. آیا انسانها آن چیزی را که ندارند دارند فریاد میزنند؟
شاید دقیقاً به همین دلیل است که بیاعصابی بازیگری مانند مریم امیرجلالی در آموزش آشپزی توجهات را به خود جلب میکند. ظاهراً او تصمیم گرفته خود واقعیاش را کتمان نکند و در نقش قالبی یک «بلاگر» ظاهر نشود.
این روزها شبکههای اجتماعی دارند به کارخانه تولید انبوه انسانهای بیتمایز تبدیل میگردند. جامعهشناسان بیش از حد به رسانههای جدید و انسان قرن بیست و یکم خوشبین بودند.
من هم به عنوان یک پژوهشگر اجتماعی نگرانم. قرار نیست شبکههای اجتماعی «
سنتسازی» کنند. «بلاگریسم» دارد تبدیل به شیوه زندگی و یک جهان بینی می
شود که این خطرناک است.
پ. ن.
ای کسانی که در امر آموزش دیجیتال مارکتینگ فعالیت میکنید. به افراد بیاموزید که اسیر کلیشهها نشوند چرا که کلیشه دشمن اصلی نوآوری است.
کمدی «به بالا نگاه نکن» (Don't look up) به کارگردانی آدام مککی و با بازی لئوناردو دیکاپریو و جنیفر لارنس در ماه دسامبر از پلتفرم نتفلیکس پخش شد و نظر مثبت بسیاری از منتقدان را برانگیخت.
به گزارش یورونیوز؛ این کمدی، با پایانی بهشدت تراژیک، ماجرای راندال میندی و کیت دیبیاسکای، دو پژوهشگر آمریکایی را روایت میکند که در جریان مشاهدات معمول تلسکوپی، متوجه میشوند که یک سیارک به سرعت در حال نزدیک شدن به زمین است. استاد دانشگاه و دانشجوی دکتری فورا قضیه را به ناسا اطلاع میدهند.
در ادامه دو شخصیت محوری داستان فیلم، با توجه به جدی و نزدیک بودن خطر، به کاخ سفید هدایت میشوند و کمدی از همانجا آغاز میشود: شخصیتهای رده بالای حکومت ایالات متحده، از زن و مرد، آدمهایی شارلاتان، احمق و کلاهبردار توصیف میشوند که در آستانه نابودی زمین تمام توجه خود را به وارد کردن یکی قاضی متهم به بازی در فیلمهای پورنوگرافی به دیوان عالی معطوف میکنند.
علاوه بر دولت، رسانهها و جو حاکم بر مدیای دیجیتال هم هدف نقد گزنده فیلم قرار گرفته است. یک شبکه تلویزیونی و یک روزنامه بزرگ حاضر میشوند ماجرا و تهدید را از زبان دو دانشمند نقل کنند. در حالی که برنامه تلویزیونی با مزهپراکنیهای مجری و واکنش «پرخاشگرانه» کیت به هم میریزد و به رسوایی میانجامد.
جلسه بررسی نتایج انتشار گزارش دو دانشمند درباره نابودی قریبالوقوع کره زمین، احتمالا صحنهای آشنا برای بسیاری از خبرنگاران و روزنامهنگاران مشغول در تحریریههای دیجیتال است. مدیران روزنامه با نشان دادن الگوریتمها و آمار و ارقام بازدید از گزارش و واکنشها در شبکههای اجتماعی به آنها میگویند: «مطلبشان زیاد کلیک نیاورده و در حد اخبار آبوهوا بیننده داشته». دانشمندان حیران از این سطح از «حماقت» میگویند ولی ماجرا بر سر بود و نبود کره زمین است، اما پاسخ روسای تحریریه «نه مطلق» است.
نقد شبکههای اجتماعی و حضور پررنگ شهروندان در رسانههای نوظهور
عصر دیجیتال، یکی دیگر از درونمایههای «به بالا نگاه نکن» است. شهروندان
«خودآگاه پندار» با مراجعه به شبکههای اجتماعی، در باورهای غلط خود
استوارتر میشوند و نادانسته و با تصور مخالفت با سیستم، با روندی که از
سوی بخشی از قدرت ایجاد شده همراه میشوند. این ماجرا، بهخصوص برای
آنهایی که جنبشهای آنتیواکس در اروپا و آمریکای شمالی را میشناسند،
بسیار آشنا است.
در «به بالا نگاه نکن» سرنوشت کره زمین سرانجام به دست یک مولتی میلیاردر فعال در فنآوریهای جدید میرسد. مدیر عامل شرکتی خیالی به نام بَش (BASH) که ترکیبی است از شخصیتهای موفق دنیای تجارت و «کارآفرینی» امروز، عصاره ی ایلان ماسک، جف بزوس، استیو جابز، بیل گیتس و... در شخصیت پیتر ایشرول، مدیرعامل بَش خلاصه میشود. او باعث میشود عملیات ناسا برای انهدام دنبالهدار، با توجیه مزایای اقتصادی، نیمهکاره رها شود.
بسیاری از منتقدان در هفتههای اخیر داستان «به بالا نگاه نکن» را آینهای تمام نما از جامعه امروز بشری در مقیاس جهانی توصیف میکنند. اگرچه ماجرا در ایالات متحده آمریکا میگذرد، اما کیش «شایستهسالاری» حاکمان، رویکرد رسانهها و مردمانی سرگردان، احتمالا در همه جای جهان نمودهای کمابیش مشابهی دارد.
گرمایش زمین و شیوع جهانگیر ویروس کرونا، از جمله مواردی هستند که قبول کمدی «به بالا نگاه نکن» و همذاتپنداری با شخصیتهای آن را برای مخاطب عام بهشدت آسان میکند.
ناصر فکوهی - استاد دانشگاه تهران و مدیر موسسه انسانشناسی و فرهنگ
یکی از بحثهایی که در هفتههای اخیر بارها موضوع مناقشه و گاه سردرگمی بوده است اینکه: در شرایط کمابیش وخیمی که کشور ما در یکی دو سال اخیر تجربه میکند (بحران کرونا، سوء مدیریتها، بحرانهای اجتماعی، گرانی و....) آیا هنوز جایگاهی هم برای فکر و اندیشه باقی میماند؟ اصولا در چنین شرایطی میتوان در آرامش فکرکرد و اگر هم اندیشه خود را بر موضوعی متمرکز کرد، چقدر میتوان اطمینان داشت که مقطعی نیاندیشیدهایم؟ و یا تحت تاثیر فشار جوّ اجتماعی، پیرامون ِ سطحینگر و ... تمرکز، جامعیت و اعتدال را در اندیشه و بیان خود از دست ندادهایم؟ شاید این یادداشت بتواند کمک کوچکی در پاسخ به این سئوال به همراه داشته باشد.
ابتدا از یک بحث معروف حرکت میکنم که به گمانم اکثر خوانندگان آن را بشناسند: قضیهای با عنوان «هرم سلسله مراتبی مازلو». آبراهام مازلو(1908-1970) یک روانشناس آمریکایی بود. یکی از مباحث مهمی که او مطرح کرده و تا امروز بعد از دهها سال هنوز کسی نتوانسته است به طور کامل آن را زیر سئوال ببرد، این است که انسانها بر اساس یک نظام سلسله مراتبی از نیازهایشان، عمل میکنند. بنابراین چون «زیستی» بودن، مهمترین موقعیت انسان است، ابتدا باید نیازهای زیستی خود مثلا غذا و آب و حرکت و غیره خویش را تامین کند، تا سپس به نیازهای دیگر برسد. در این هرم، هر انسانی به باور مازلو، پس از رفع نیازهای ردههای پایینی به نیازهای رده بالایی هدایت می شود، و اگر در میانه راه باز هم نیازهای اولیه دچار کاستی شوند، نیازهای رده بالا را به سود آنها کنار میگذارد. بنابراین، پس از نیازهای زیستی بلافصل، مسئله نیازهایی چون امنیت و سرپناه داشتن، یعنی جلوگیری از خطراتی که موجودیتش را تهدید میکنند مطرح میشود؛ و سپس به نیازهای اجتماعی و عشق و علاقه دیگران نسبت به خود و خود نسبت به دیگران میرسد. و تنها در نهایت است که میتواند به شکوفایی فردی، خلاقیت و در یک کلام، به تاثیرگذاریِ ِفکری و کلامی و هنری برسد.
نظریه مازلو، گرچه مورد انتقادات شدید قرار گرفته و بسیاری از موارد تاریخی و معاصر آن را رد کردهاند، اما درباره اکثریتِ جوامع و اکثریت آدمهای یک جامعه صادق است.
تنها چند مثال کوچک می تواند به جا بودن انتقادات بر این نظریه را نشان دهد: اگر باورها و اعتقادات دینی و یا عقیدتی را در نظر بگیریم، میبینیم که امروز برای بسیاری از انسانها، این اعتقادات، یا حتی سلایق هنریشان، پیش از حتی نیازهای زیستیشان قرار میگیرند مثلا حاضرند غذای کمتری بخورند اما کتاب مورد علاقهشان را بخرند و غیره. و نوع دوستی و عشق به دیگران نیز چنین است؛ اما نه در همه جوامع و همه دورهها و شرایط. تاریخ به ما نشان میدهد که درست برعکس آنچه مازلو میگوید، خلاقیتها و شکوفاییهای فردی به ویژه در هنر و اندیشه در دورههایی شکوفا بودهاند و به فرازهایی خارقالعاده رسیدهاند که گاه بحرانهای بزرگی جوامع و کنشگرانشان را تهدید میکرده است.
در فرهنگ خود ما وضعیت حافظ و سعدی و مولوی و بسیاری دیگر تا امروز چنین بوده و هست. در اروپا پس از قرون وسطا و تفتیش عقاید و طاعون، هیچ دورهای به سیاهی قرن بیستم، قرن اردوگاههای مرگ و توتالیتاریسمهای راست و چپ وجود نداشته است. اما همین قرن آکنده از بالاترین ثمرات زیبایی فکر و هنر انسان در موسیقی و نقاشی و همه اندیشه های فلسفی هم بوده است.
حال اگر به وضعیت خود برسیم؛ دلیل آنکه ما در چنین بحرانی قرار گرفتهایم، که بسیاری از آدمها احساس میکنند بالاتر از سیاهی رنگی نیست، به باور من، دست کم همان اندازه که به خود واقعیت ارتباط دارد، به احساس و بازتاب این واقعیت در ذهنیت افراد نیز مربوط است.
مثالی ساده بیاوریم؛ فقر و موقعیت شکننده مالی و محرومیت از نیازهایی اساسی، نظیر بهداشت و آموزش و گرانی در ایران یک واقعیت است که با بحران کرونا به مراتب بدتر شده است. اما کسی که جهان را بشناسد یا دست کم از طریق رسانهها مسئله فقر و بحرانهای طبیعی و اجتماعی را دنبال کند به سرعت میتواند بفهمد که کشورهای آمریکای مرکزی و برخی از کشورهای آمریکای جنوبی، برخی از کشورهای آفریقای سیاه و آسیا (به ویژه هندوستان و منطقه اصلی سرزمین شرقی چین) و همینطور خاورمیانه وضعیتی به مراتب بدتر از ایران دارند. نگاهی به افعانستان، لبنان و سوریه بیاندازیم تا به این واقعیت پی ببریم. اما سوء مدیریت در تقریبا همه زمینهها چنان وضعیتی را در ایران ایجاد کرده است که افراد "احساس میکنند" بدترین شرایط را در کل جهان و در کل دورههای تاریخ تجربه میکنند و دایما نیز این وضعیت بدتر خواهد شد.
این باور به خودی خود نادرست نیست که اگر فکری به حال مشکلات نکنیم وضعیت ما میتواند بسیار بدتر از آنچه هست بشود، اما خوشبختانه میتوان با تدبیرهایی مهم و البته جسورانه و ریشهای این وضعیت را تغییر داد.
وقتی ما با بحران تحریم روبرو هستیم و یک جنگ اقتصادی تمام عیار، وقتی با بحران کرونا روبرو هستیم و اکثریت بزرگ جوانان تحصیلکردهای که با شرایط اشرافیگری نولیبرالی، حتی دیگر نمیتوانند طرف ازدواج بروند؛ در این شرایط چگونه و چرا انتظار داریم افراد دچار فشار عصبی نشوند و به گونهای خود را در یک خطر آنی زیستی نبینند؟ و حال وقتی به روشنفکران و اهل فکر و هنر و قلم میرسیم، باز در شرایطی که با سوءمدیریتهای بیشمار در طول دهها سال همه این گروهها شاهد آن بودهاند که تنها عدهای خاص که نامشان را «سلبریتی» گذاشتهاند، از همه چیز برخوردارند و حتی نمیدانند با پول های بادآورده خود چه کنند، اما آنها برای آنکه آبروی خود را حفظ کنند و بتوانند یک زندگی ساده داشته باشند، باید به زمین و زمان بزنند. و وقتی در کشوری که در آن دهها میلیون نفر تحصیلات دانشگاهی دارند، از مردم بخواهیم که فراموش کنند جزو ده کشور ثروتمند جهان هستند، اما به دلایل سیاسی و عقیدتی و ایدئولوژیک باید شرایطی بدتر از بنگلادش را تحمل کنند، در این شرایط چطور انتظار داریم که حتی نخبگان فکری و هنرمندان، بتوانند آرامشی را داشته باشند که بدون آن بستر، نمیتوان خلاقیتِ اندیشه و هنر را متصوّر شد.
دانشگاه، صحنههای نمایش، پهنههای خیالپردازی شاعرانه و ادبی و ... باید فارغ از دغدغههایی چون ترس از فشار سیاسی، فشار پول و شهرت و زیر ضربه تبرهای مضحک کژاندیشی باشند تا بتوانند این خلاقیتها را از وضعیت بالقوه به وضعیت بالفعل در بیاورند. در این حال است که میبینیم «احساس ناامنی و بیچارگی و فقر و سقوط اجتماعی» از خود این واقعیتها در جامعه بیشتر است. راه حل در این میان آن نیست که دنبال مقصر بگردیم و با متهم کردن این و آن فرد به انتقام فکر کنیم و این تصوّر را داشته باشیم که انتقام گیری مشکلات را حل خواهد کرد و یا با چند تغییر در آدمها و مدیران و روابط قانونی و غیر قانونی، معجزهای اتفاق میافتد و همه چیز به وضعیت عادی باز خواهد گشت. مسئله در آن است که شجاعت پذیرش اشتباههای گذشته را داشته باشیم، دست از شعار دادنهای بیمعنا بکشیم و با هدف حفظ استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی که اهداف اصلی انقلاب بودهاند، سعی در آشتی همه مردم با هم داشته باشیم. وقتی میگوییم آشتی، منظور آن نیست که افراد هر عقیدهای را بپذیرند و هیچ کسی عقیده و باور و شیوه زندگی خود را نداشته باشد. اما باید بپذیریم که اگر در جهان قرن بیست و یکم هنوز از «شرق» و «غرب» خیالین صحبت شود و هنوز در این فکر باشیم که نظریههایی را که حتی در قرن بیستم، پایههای مستحکمی نداشتند را برای خود به غذای توجیه وضعیت نابسامان و به هم ریخته اجتماعی و فرهنگی و سقوط اجتماعی تبدیل کنیم، مشکل هیچکس را حل نخواهد کرد. هیچ راه حلی جز تحمل دیگری و داشتن انعطاف و پرهیز از خشونت و تمایل به سلطه در برابر تفاوت وجود ندارد و خط سیر کنونی که دقیقا همه راهحلها را به رویکرد سلبی خلاصه میکند، نزدیکترین راه، نه برای رسیدن به صلح و آسایش اجتماعی، بلکه برای بالا رفتن هرچه بیشتر احساس نگونبختی و دامن زدن هرچه بیشتر به مهاجرت و انفعال ذهنی و اجتماعی است که به همان میزان نیز سبب خواهد شد، فکر افراد از کار بیافتد.
برای جلوگیری از این وضعیت دستکم گروهی باید آن میزان شجاعت و جسارت داشته باشند که بتوانند در میانه بحران، به بحران بیاندیشند و راهحل هایی ولو کوچک برای برون رفت بیابند.