واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

ضرورت بررسی کارشناسانه آسیبهای اجتماعی به ویژه خانوادگی

ریشه تنفر والدین بابک خرمدین کجاست؟

یکی از مهم‌ترین موضوعات پرونده خرمدین سن والدین است. اینکه چرا افرادی در سن سالخوردگی دست به ارتکاب جنایت زده‌اند، جای بحث دارد.

 
به گزارش رجانیوز، جامعه در حیرت قتل‌های سریالی اکبرخرمدین و همسرش که در جریان آن سه‌عضو خانواده‌شان را به قتل رسانده و اجسادشان را مثله‌کرده‌اند به سر می‌برد. اتفاق‌های هولناک که انتشار خبر آن افکار عمومی را به شدت تحت‌تأثیر قرار داده و چرایی وقوع آن مورد پرسش قرار گرفته‌است. نگرانی از تکرار این حادثه و بازگشت دو متهم به جامعه هم بخش دیگری از پرسش مطرح شده در جامعه است.
 
این روزها شیوع کرونا و معضلات اقتصادی روان جامعه را به شدت پریشان کرده و نگرانی‌های بسیاری را درباره پیامدهای این دو معضل بزرگ به همراه داشته‌است. در چنین شرایطی ناگوار، انتشار خبر هولناک پرونده خرمدین سبب شده افکار عمومی بیش از هر زمان دیگری متأثر از این حادثه شوم به پریشانی مضاعفی مبتلا شود. مطرح شدن ماجرا در شبکه‌های اجتماعی به عنوان فراگیرترین رسانه و قضاوت هیجانی درباره اعضای این خانواده از سوی کاربران و قرار گرفتن در معرض اینگونه قضاوت‌ها این نگرانی‌را هم در جامعه شدت بخشیده که ممکن است به تقویت استعدادهای پنهان در برخی خانواده‌ها و تکرار این حوادث منجر شود.
 
تجربه مطرح شدن پرونده‌های جنایی نشان داده است که ساختارهای اجتماعی در مواجهه با چنین پرونده‌هایی که «شمار آن هم زیاد است» معیوب و معلول است و شکاف بسیاری بین واقعیت و مسائل مطرح شده وجود دارد که ناشی از هیجان و طرح مسائلی غیرکارشناسی است که سبب می‌شود آسیب‌شناسی این دسته از پرونده‌ها همچنان مغفول بماند. آخرین نمونه این پرونده‌ها حادثه قتل رومینا اشرفی، دختر 14‌ساله تالشی است که یکسال قبل به دست پدرش به قتل رسید و به نگرانی‌های بسیاری دامن زد و پرونده بدون بررسی و چرایی وقوع حادثه از سوی تیم‌های کارشناسی به بایگانی سپرده شد.
در چنین پرونده‌ای باید مشخص می‌شد که چرا تنفر و پرخاشگری درون خانواده باید به عنوان یک الگو تبدیل‌ به یک انتخاب خشونت‌بار برای پدر خانواده شود که در برخی پرونده‌ها ماجرا عکس این هم اتفاق می‌افتد. در پرونده خرمدین هم ریشه‌ها و عواملی که والدین بابک را به این مرز از تنفر رسانده بحث مهمی است که باید به آن توجه شود.
 
ناکارآمدی الگوهای تربیتی
یکی از موضوعات مهم در این بین ناکارآمدی الگوهای تربیتی فرزند‌پروری در جامعه است که به اعتقاد کوروش محمدی، رئیس انجمن آسیب‌شناسی ایران در چنین شرایطی فضا به‌قدری برای والدین و اعضای خانواده مشکل‌ساز می‌شود که والدین و فرزندان به مرز تنفر می‌رسند. یکی از مشکلاتی که باعث می‌شود این تنفر بین والدین و فرزندان اتفاق بیفتد حل نشدن تعارضات درونی والدین در زندگی گذشته خود و دوران سخت کودکی و نوجوانی آنها است که حس منفی نسبت به فرزند پیدا می‌کنند. وی بر این باور است که مجموع ناکامی‌هایی که والدین در ارتباط با تربیت فرزندان تجربه می‌کنند، در برخی شرایط براثر تداوم آزارهایی که والدین تجربه کرده و حس‌های منفی که دریافت کرده‌اند به بن‌بست می‌رسد، در این شرایط والدین برای تربیت فرزند و دریافت پاسخ مناسب از روش‌های تربیتی به ناکامی می‌رسند و این ناکامی‌ها به‌نوعی بر فاصله عاطفی و اجتماعی بین والدین و فرزندان اثر می‌گذارد و رفته‌رفته سازگاری بین والد و فرزند از بین می‌رود و گاهی اوقات به‌جایی می‌رسد که میزان تاب‌آوری آنها به‌شدت افت پیدا می‌کند و پاسخگوی نیازهایی که در ارتباط بین والد و فرزند وجود دارد نیست، بنابراین انگیزه‌ای برای والدین باقی نمی‌ماند که برای ایجاد سازگاری با یکدیگر تلاش کنند.
 
احساس رضایت به جنایت
یکی از مهم‌ترین موضوعات پرونده خرمدین سن والدین است. اینکه چرا افرادی در سن سالخوردگی دست به ارتکاب جنایت زده‌اند، جای بحث دارد. رئیس انجمن آسیب‌شناسی ایران به ایسنا گفته است: باید ببینیم سالمندی که در دوره پایانی عمر خود است به چه شرایطی می‌رسد که به کمک همسرش قانع می‌شوند فرزندانشان را به قتل برسانند و بعد از آن در مراجع انتظامی بابت این قتل احساس رضایت ‌کنند. محمدی معتقد است: این والدین در ارتباط با قضاوت اجتماعی باید به‌عنوان نمایندگان بخشی از نهاد خانواده که به مرز تنفر رسیده‌اند بررسی شوند. رئیس انجمن آسیب‌شناسی ایران یادآور می‌شود برای اینکه والدینی دست به قتل بزنند نیاز است شرایط دیگری هم وجود داشته باشد، به این معنی که در این ماجرا والدین تنها نیستند، بلکه مجموعه‌ای از رویکردها و ساختارهای معیوب اجتماعی و نگاه‌های پرخاشگرانه و رویکردها و نگرش‌های خشونت‌آمیز که بعضاً بذر آن در جامعه پراکنده‌ شده و در روابط کم‌وبیش ناموفق بین والدین و فرزندان به اشکال مختلف خود را نشان می‌دهد برای انگیزه قتل به والدین کمک می‌کند.
 
برخورد هیجانی
محمدی با یادآوری اینکه در جامعه ما همیشه مسائل این‌چنینی را با هیجانات بررسی می‌کنیم، تصریح کرد: این روزها در فضای مجازی شاهد هستیم بسیاری از قضاوت‌های اخلاقی و پیش‌داوری در رابطه با این پدر و مادر و حتی بابک خرمدین صورت می‌گیرد. این موضوع نشان می‌دهد هنوز با رویکرد هیجانی با این مسائل برخورد می‌کنیم، همان‌طور که در قتل رومینا اشرفی هم به‌قدری هیجانی رفتار کردیم که هیچ‌کسی متوجه نشد ریشه حقوقی، اجتماعی و تربیتی قتل رومینا اشرفی در کجا بود تا شاهد قتل‌های دیگر در این زمینه نباشیم.
 
انگیزه نهادینه شده
این آسیب‌شناس اجتماعی معتقد است: والدین بابک خرمدین انگیزه نهادینه‌شده و ریشه‌دار دارند که می‌توانیم ریشه آن را دوران پرورش و تربیت فرزندان آنها در فضای خانواده بررسی کنیم که در درازمدت کنش‌ها و واکنش‌هایی که اتفاق افتاده به‌جایی رسیده که تنفر هم پاسخگوی خشم درونی و حس منفی والدین نسبت به فرزند نشده و انگیزه برای قتل ایجاد کرده‌است، بنابراین این حادثه تلخ باید از نگاه روان‌شناسی و اجتماعی به‌دقت بررسی شود؛ چراکه وقوع این حادثه بار دیگر به ما نشان داد جامعه ما چقدر می‌تواند مستعد این حوادث تلخ باشد، جامعه ما چه نقاط ضعفی دارد و نسبت به چه مواردی غفلت کرده است. برای این موارد باید بررسی‌های لازم را داشته باشیم، در عین‌حال که این موضوع می‌تواند هشداری برای نهادهای اجتماعی ما باشد و نشان می‌دهد ساختارهای نهاد خانواده به‌نوعی به بزهکاری، خشونت و تنفرهای شدید به‌عنوان انتخاب برای گریز از شرایط موجود نگاه می‌کند و باید از این منظر مورد بررسی قرار گیرد.
 
شکاف واقعیت و هیجان
این فعال اجتماعی با ابراز تأسف از اینکه ساختارهای معیوب اجتماعی، دائماً شکاف بین واقعیت و مسائل غیر‌کارشناسی و هیجانی جامعه را بیشتر می‌کند، اظهار کرد: قضاوت‌های هیجانی مسیری در جامعه ایجاد می‌کند که به‌مرور تبدیل به الگوهای اخلاقی می‌شود، درحالی‌که شاهد مرگ ارزش‌های اخلاقی در جامعه خواهیم بود و می‌تواند حتی باورهای غلط در برخی والدین و فرزندان را تقویت کند. این پژوهشگر بابیان اینکه آسیبی که بدتر از قتل‌های خانوادگی است، بی‌توجهی و بی‌برنامگی در آسیب‌شناسی این پرونده‌هاست، ادامه می‌دهد: سازمان‌های متولی مثل بهزیستی، آموزش‌وپرورش و دانشگاه‌ها باید که گروه‌های کارشناسی ویژه با قصد تعیین ریشه‌های چنین اتفاقاتی تشکیل دهند تا به مجموعه‌ای از اطلاعات در رابطه با اقشار مختلف جامعه برسیم، آسیب‌های جامعه و خانواده را ببینیم و آسیب‌شناسی کنیم، پیش از آنکه منجر به تنفر و خشونت شود یا به قتل ختم شود؛ چراکه اگر این رفتارها در جامعه ما با همین رویکرد ادامه پیدا کند هیچ نتیجه‌ای نخواهیم دید.
 
منبع: جوان

با خبرهای فجیع در رسانه ها چه کنیم؟ / راه حل: رژیم خبری

همانطور که گرسنگی و سیری و حجم و کیفیت غذای مورد نیاز خود را انتخاب می کنیم؛ برای خبرهای منفی هم بهتر است این کار را انجام بدهیم.

عصرایران؛ رضا غبیشاوی (روزنامه نگار) - با انتشار خبر قتل فجیع و غیرقابل باور یک کارگردان به دست پدر و مادرش در رسانه ها و به دنبال آن سیل مطالب و عکس و فیلم درباره این سوژه، دوباره 2 موضوع مطرح شده است.

موضوع اول اینکه رسانه ها خبرهای حوادث / خبر فجیع را تا چه میزان باید پوشش بدهند؟
و موضوع دوم: آیا رسانه ها هنگام پوشش این نوع خبرها، آیا مسوولیتی درباره آرامش روانی – فکری مخاطب برعهده دارند؟

در واکنش به این نوع خبرها آیا باید به توصیه "رولف دوبلی" نویسنده سوئیسی کتاب "دیگر خبر نخوانید" عمل کرد؟ آیا واقعا باید خبر خواندن و پیگیری رسانه ها را کنار گذاشت تا از تاثیرات منفی خبرهای بد و منفی غیرمهم رهایی یافت؟
پاسخ را می توان اینگونه در دو گروه رسانه و مخاطب ارائه کرد.

با خبرهای فجیع در رسانه ها چه کنیم؟ / راه حل: رژیم خبری

1- رسانه در برابر آرامش فکری و روحی روانی مخاطب، مسوولیت دارد. رسانه نمی تواند و نباید از عطش غیرارادی و نااگاهانه مخاطب برای دریافت خبرهای منفی، سوء استفاده کند و حجم انبوهی از خبرهای منفی / بد / فجیع را روانه او کند. اکثریت قاطع مخاطبان قدرت تمیز و انتخاب خبرها را ندارند و در نتیجه آنها به صورت غیرارادی در دام این دسته از خبرها می افتند.
رسانه در انتشار خبرهای منفی / فجیع هم باید تناسب را حفظ کند.

2- یکی از ارزش های خبری، خبر منفی است. به این معنی که مخاطبان خبرهای منفی را بیشتر از خبرهای مثبت پیگیری می کنند و این دسته از خبرها، مورد اقبال و توجه بیشتری از مخاطبان هستند.

در نتیجه، رسانه و به صورت خودکار، در صورت تمرکز برخبرهای منفی، مخاطبان بیشتری کسب می کند. از سوی دیگر هم، اکثر مخاطبان نمی توانند جلوی خود را بگیرند و به مصرف گسترده و بی ضابطه خبرهای منفی روی می آورند. فرد تشنه ای را در نظر بگیرید که می خواهد سیراب شود اما قادر به تشخیص حجم آب مورد نیاز خود نیست.

3- رسانه برای حفاظت از آرامش روحی روانی مخاطبان معمولا دست به اقداماتی می زنند که در رسانه های حرفه ای جهان و ایران هم رعایت می شود. به عنوان مثال خودداری از انتشار عکس های دارای صحنه های بسیار خشن و نامناسب، هشدار و یاداوری که عکس یا فیلم یا گزارش، دارای بخش هایی است که برای مخاطبان چندش آور یا خشن یا نامناسب است.

علاوه بر این می توان به این موارد هم اشاره کرد:

- رعایت تناسب میان حجم خبرهای منفی و غیرمنفی / خبرهای فجیع و غیرفجیع

- عدم افراط در انتشار خبرهای منفی / فجیع

- در تنظیم خبرهای منفی دارای محتوای فجیع، از بیان جزییات فجیع در تیتر و لید خودداری شود و این بخش ها با میان تیتر، در بخش های پایین تر متن خبر قرار بگیرند. با این اقدام، می توان به مخاطب اجازه انتخاب داد تا در صورت تمایل این بخش ها را مطالعه کند.

- در روزنامه ها، صفحه ای به نام حوادث، خبرهای منفی و فجیع را پوشش می دهد که امکان انتخاب یا دوری از این بخش را  برای مخاطب فراهم می کند اما این امکان در فضای سایت های خبری، کانال های تلگرام و شبکه های اجتماعی فراهم نیست. اگر بتوان انتخاب مخاطب را در گزینش این نوع محتواها تقویت کرد اتفاق خوبی است. به عنوان مثال نوشتن کلمات هشدار آمیز درباره اینکه این خبر، شامل بخش فجیع است (مثل هشدار قبل پخش فیلم های ترسناک) یا به عنوان مثال استفاده از لینک خبر در کانال و شبکه های اجتماعی برای خبرهای فجیع تا در صورت تمایل مخاطب، او برای دنبال کردن این نوع از محتواها، بر روی لینک، کلیک کند.

اگر رسانه ها از روح و روان مخاطب محافظت نکنند ممکن است مخاطب به طور کامل رسانه و خبرخوانی را کنار بگذارد.

4- راه حل مخاطبان، نه کنار گذاشتن کامل رسانه ها و خبرخوانی، بلکه تقویت سواد رسانه ای و چیزی است که می توان آن را "رژیم خبری" نامید. همانطور که شما گرسنگی و سیری و حجم و کیفیت غذای مورد نیاز خود را تشخیص می دهید و انتخاب می کنید؛ درباره انتخاب خبرها و رسانه ها نیز همین رویه را باید در پیش گرفت.

یعنی مخاطب باید به این توانایی برسد که خود حجم مورد نیاز از اطلاعات و خبرها را انتخاب کند و بخواند نه اینکه هر مقدار خبر فجیع یا منفی بدون اهمیت و تاثیرگذاری را صرفا به دلیل منفی بودن، بدون انتخاب، بخواند.

علاوه براین، انتخاب رسانه یا رسانه هایی است که محتوای خبری مناسبتری ارائه می کنند یک اقدام بنیادین است. قطعا اگر رسانه ای را دنبال می کنیم که حجم گسترده ای از خبرهای آن، خبرهای منفی غیرمهمی است که در زندگی مان تاثیری ندارد آن رسانه را کنار بگذاریم و رسانه دیگری را انتخاب کنیم که نیازهای اطلاعاتی مان را بهتر برآورده کند و به آرامش روحی روانی ما نیز آسیب نزند.

خوشبخت‌شدن بدون عشق سخت است، بدون دوست، ناممکن

عشق شورمندانه -دوره‌ای که در عشق غرق می‌شویم- اغلب عنان مغز را در دست می‌گیرد، به گونه‌ای که هم قادر است فرد را تا قلۀ غرور بالا بکشد و هم او را در درۀ نومیدی بیفکند. بله، هیجان‌آور است، اما به ندرت با رضایتمندی همراه است؛ در واقع، طی برخی دوره‌های تاریخی، عشق با خودکشی هم ارتباط نزدیکی داشته است.

عشق بهتر است یا دوستی؟ شاید هیچ‌وقت نتوانیم جواب قاطعی به این سوال بدهیم، بااین‌حال، تحقیقات فراوانی دربارۀ احساس خوشبختی و رضایتمندی از زندگی نشان می‌دهند که روابطِ دوستانۀ پایدار و امن نقش بی‌بدیلی در سلامت ما انسان‌ها دارند.

در واقع، بی‌راه نیست اگر بگوییم که ماجراجویی‌های عاشقانۀ دوران جوانی، بیشتر به درد فیلم‌ها و رمان‌های رمانتیک می‌خورد، تا زندگی واقع‌بینانه. معنایش این نیست که نباید عاشق شد، اما عشق بدون ایجاد نوعی دوستیِ عمیق و آرامش‌بخش، معمولاً به جایی نمی‌رسد.

به گزارش عصرایران به نقل از ترجمان علوم انسانی، آرتور بروکس در آتلانتیک نوشت:

تلفنی به پدرم گفتم: «فکر کنم همسر آینده‌ام را دیده باشم، اما مشکلاتی در میان است». دقیقش این بود: بانوی مورد نظر را در سفری یک‌هفته‌ای به اروپا ملاقات کردم، در اسپانیا زندگی می‌کرد، چند باری همدیگر را دیدیم، اما یک کلمه حرف مشترک نداشتیم.

مشخص است که به پدر متعجبم گفتم: «فکرش را هم نمی‌کند که بخواهم با او ازدواج کنم». اما بیست‌وچهار ساله‌ بودم و عاشق، و هیچ یک از این‌ موانع نمی‌توانست جلوی ورود من به یک ماجراجویی افسانه‌ای خیال‌انگیز را بگیرد. بعد از گذشت یک سال با تنها دو دیدار کوتاه دلسردکننده، کارم را در نیویورک کنار گذاشتم و به بارسلونا رفتم تا زبان اسپانیایی یاد بگیرم و امید داشتم وقتی حرفم را بفهمد، دوستم داشته باشد.

عاشق‌شدن «طوفان‌وطغیان»۱ بود: گاه سراسر سرمستی و گاه پرخطر و دلهره‌آور و فرساینده. رابطۀ دورادوری که پیش از نقل‌مکانم به اسپانیا داشتیم، حالا پر شده بود از تماس‌های تلفنی پرهول‌و‌ولا، نامه‌های ناخوانا و سوءتفاهم‌های همیشگی.

بی‌شک نیاز نبود یک متخصص علوم اجتماعی با مدرک دکتری -منِ آینده‌ام- پیدا شود و برای منِ آن روزم سخنرانی کند و شواهد علمی بیاورد که در اولین مراحل عشق‌و‌عاشقی‌های افسانه‌ایْ ناکامی‌ بسیار است. برای نمونه، اگر به من نشان می‌دادند که «باورهای قضاوقدری» دربارۀ نیمۀ گمشده و پیوندهای عاشقانۀ آسمانی، وقتی با اضطرابِ وصال۲ همراه شود، باعث می‌شود نتوانیم همدیگر را ببخشیم و با هم کنار بیاییم، می‌گفتم: «خب، به درک».

عاشق‌شدن ممکن است شورانگیز باشد، اما به‌خودیِ خود، کلید رسیدن به خوشبختی نیست. شاید دقیق‌تر آن باشد که بگوییم عاشق‌شدن هزینۀ اولیه‌ای است که برای به دست‌آوردن خوشبختی می‌پردازیم: مرحله‌ای شورانگیز، اما پرتنش که برای رسیدن به روابطی واقعاً رضایت‌بخش باید آن را تحمل کنیم.

عشق شورمندانه -دوره‌ای که در عشق غرق می‌شویم- اغلب عنان مغز را در دست می‌گیرد، به گونه‌ای که هم قادر است فرد را تا قلۀ غرور بالا بکشد و هم او را در درۀ نومیدی بیفکند. بله، هیجان‌آور است، اما به ندرت با رضایتمندی همراه است؛ در واقع، طی برخی دوره‌های تاریخی، عشق با خودکشی هم ارتباط نزدیکی داشته است.

و البته، علم نشان داده که عشق افسانه‌ای از بهترین نویدها برای رسیدن به خوشبختی است. تحقیقات در زمینۀ رشد انسان در دانشگاه هاروارد از اواخر دهۀ ۱۹۳۰، ارتباط میان عادات افراد و سلامت آیندۀ آن‌ها را تأیید کرده است. بسیاری از الگوهایی که در این مطالعه کشف شده‌اند، مهم اما پیش‌بینی‌پذیر بودند: شادترین و سالم‌ترین آدم‌ها در کهن‌سالی هرگز لب به سیگار نزده بودند (یا در جوانی آن را ترک کرده بودند)، ورزش می‌کردند، کم می‌نوشیدند یا اصلاً نمی‌نوشیدند و از نظر ذهنی خود را فعال نگه می‌داشتند و بسیاری الگوهای دیگر. اما این عادت‌ها در مقایسه با یک عادت بزرگ رنگ می‌بازند: مهم‌ترین نویدبخشِ شادی در کهن‌سالی داشتنِ روابط باثبات است؛ و به‌ویژه، برخورداری از یک همراهیِ افسانه‌ای بلندمدت. سالم‌ترین هشتادساله‌ها کسانی هستند که در پنجاه‌سالگی بیشترین رضایت را از روابط خود داشته‌اند.

به بیان دیگر، رمزِ خوشبختی عاشق‌شدن نیست؛ عاشق ماندن است. نه به آن معنا که از نظر حقوقی به یکدیگر وصل باشیم: تحقیقات نشان می‌دهند که متأهل‌بودن تنها دو درصد سعادت ذهنی آیندۀ زندگی را تأمین می‌کند. عنصر مهم احساس خوشبختیْ رضایت از رابطه است و رضایت به چیزی وابسته است که روانشناسان «عشق همراهانه» می‌نامند؛ عشقی که بیش از آنکه بر پستی و بلندی‌های شورمندی متکی باشد، بر مهرورزی باثبات، درک متقابل و تعهد متکی است.

شاید فکر کنید «عشق همراهانه» کمی توی ذوق می‌زند. من هم اولین‌باری که آن را شنیدم همین حس را داشتم، همان زمان که در پی کمدی افسانه‌ای بچگانه‌ای بودم که پیشتر توصیفش کردم. خیالتان را راحت کنم، مانند شوالیه‌ای سرگردان به بارسلونا نرفتم تا به «عشق همراهانه» دست یابم.

اما داستانم را برایتان کامل تعریف می‌کنم: بله را گرفتم؛ در واقع، گفت: سی (در زبان اسپانیایی به معنی «بله»)۳، و حالا سی سال است که در کمال خوشبختی کنار هم زندگی می‌کنیم. میزان ارتباط ما افزایش یافته است –دستِ‌کم بیست بار در روز برای هم پیام می‌فرستیم- و انگار همه‌اش این نیست که یکدیگر را دوست داشته باشیم؛ از هم خوشمان نیز می‌آید. او که عشقِ افسانه‌ایِ اول و همیشۀ من بوده، بهترین دوستم نیز هست.

اینکه عشق همراهانه در دوستی ریشه دارد سبب می‌شود شادی حقیقی به بار آورد. عشق شورمندانه که مبتنی بر جذابیت است اغلب بعد از دوران تروتازگی رابطه دوامی ندارد. عشق همراهانه روی آشنایی تکیه دارد. پژوهشگری خلاصۀ این شواهد را در ژورنال مطالعات خوشبختی۴ به‌شکلی بی‌پرده بیان می‌کند: «مزایای ازدواج برای احساس خوشبختی در افرادی بسیار بالاتر است که همسرشان را بهترین دوست خود نیز می‌دانند».

بهترین دوست‌ها از همراهی یکدیگر لذت می‌برند، راضی هستند و معنا می‌یابند. آنها سبب می‌شوند دیگری بهترینِ خود باشد؛ مهربانانه سربه‌سر یکدیگر می‌گذارند؛ از با هم بودن کیف می‌کنند. معروف است که رئیس‌جمهورِ سی‌اُم ایالات متحده، کالوین کولیج و همسرش، گریس، چنین رفاقتی با هم داشتند. طبق یکی از داستان‌ها (که شاید ساختگی باشد)، وقتی رئیس‌جمهور و همسرش در حال گردش در یک مزرعۀ پرورش طیور بودند، خانم کولیج -آنقدر بلند که صدایش به گوش رئیس‌جمهور هم برسد- به مرغ‌دار گفته است: چقدر جالب که این همه تخم‌مرغ را فقط یک خروس بارور کرده است. مرغ‌دار پاسخ داده که خروس‌ها این کار را هر روز بارها و بارها انجام می‌دهند.

آنگاه گریس کولیج با لبخندی به کشاورز گفته است: «لطف می‌کنی اگر این را برای آقای کولیج هم توضیح بدهی». رئیس‌جمهور، با اشاره به این حرف، پرسیده آیا خروس هر بار فقط به یک مرغ خدمات می‌دهد؟ مرغ‌دار پاسخ داده خیر، هر خروس مرغ‌های بسیار زیادی دارد. رئیس‌جمهور گفته است: «لطف می‌کنی اگر این را برای خانم کولیج هم توضیح بدهی».

بحث خروس‌های هوس‌ران به کنار، گویا افسانۀ عشق همراهانه زمانی بیشترین شادی را برای افراد به ارمغان می‌آورد که تک‌همسری در میان باشد. این ادعا را در مقام یک دانشمند علوم اجتماعی مطرح می‌کنم، نه در مقام یک آموزگار اخلاق: در سال ۲۰۰۴، تحقیقی روی ۱۶۰۰۰ بزرگسال امریکایی نشان داد از نظر مردان و زنان به یک میزان، « بالاترین میزان خوشبختی در سال گذشته در روابطی تجربه شده بود که فقط یک شریک جنسی داشتند».

البته دوستی عمیق همراهانه می‌تواند انحصاری نباشد. در سال ۲۰۰۷، محققان دانشگاه میشیگان دریافتند افراد متأهل ۲۲ تا ۷۹ساله‌ای که می‌گفتند دست‌کم دو دوست صمیمی دارند -یعنی دست‌کم یک دوست به جز همسر خود- در مقایسه با زوج‌هایی که خارج از رابطۀ با همسرشان، دوست صمیمی‌ای نداشتند، رضایت از زندگی و عزت‌نفس بیشتر و افسردگی کمتر است. به عبارت دیگر، عشق همراهانۀ بلندمدت شاید برای احساس خوشبختی ضروری باشد، اما کافی نیست.

تعجبی ندارد که من دوست دارم آثار شکسپیر، پابلو نرودا و الیزابت برت براونینگ دربارۀ عشق شورمندانه را بخوانم ولی افسانۀ اسپانیایی خودم را میگل دو سروانتس بهتر از همه وصف می‌کند. سروانتس در دُن کیشوت این ترانه را از زبان قهرمان داستانش برای معشوقش، دولسینی، می‌خواند:

کبوتر توبوزی آسمانی، دولسینی رویایی
تو هست و نیست من را برای خود می‌خواهی؛
تصویر تو همینجاست، حک‌شده در روح من؛
با هم یکی گشته‌ایم، یک روح در دو بدن.

این ترانه شدت عشق شورمندانه را به‌خوبی نشان می‌دهد. اما وقتی پای خوشبختی به میان آید، باید جلوی فردریش نیچه‌ای سر تعظیم فرود آورد که شاعر نیست و می‌نویسد: «نبود عشق نیست که ازدواج‌هایی سرشار از ناخشنودی به بار می‌آورد، نبود دوستی است که چنین می‌کند». درست است، نیچه هرگز ازدواج نکرد و گفته‌اند در سه بار خواستگاری از یک زن دست رد به سینه‌اش خورد (انگار، نیهیلیسم چندان هم جذاب نیست). با‌این‌همه، حرف او درست است.

تمام این داده‌ها و مطالعات را هم که کنار بگذارم، بهترین شاهدی که دربارۀ شادی و عشق شورمندانه دارم زندگی خودم است. سه دهه از شمشیربازی در آن آسیاب بادی افسانه‌ای باورنکردنی می‌گذرد و در این مدت، دولسینی من در روزهای خوب و بد بسیاری کنارم بوده است. با هم لذت می‌بریم و با هم می‌ترسیم؛ مثلاً می‌ترسیم یکی از سه فرزندمان کار احمقانه‌ای انجام دهد، برای نمونه به دنبال عشقی شورمندانه راه خود را بگیرد و به اروپا برود. امیدواریم دهه‌های بعدی زندگی را نیز با عشق و دوستی در کنار هم سپری کنیم. و دعا می‌کنم، چهرۀ زیبای او آخرین چیزی باشد که قبل از چشم بستن از این جهان می‌بینم: تصویر تو همینجاست، حک‌شده در روح من.

***

پی‌نوشت‌ها:

• این مطلب را آرتور بروکس نوشته و در تاریخ ۱۱ فوریه ۲۰۲۱ با عنوان «The Type of Love That Makes People Happiest» در وب‌سایت آتلانتیک منتشر شده است. و وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ با عنوان «خوشبخت‌شدن بدون عشق سخت است، بدون دوست، ناممکن» با ترجمۀ نجمه رمضانی منتشر کرده است.
•• آرتور بروکس (Arthur Brooks) استاد مدرسۀ کسب‌و‌کار دانشگاه هاروارد، عضو هیئت تحریریۀ مجلۀ آتلانتیک و میزبان پادکست «هنر خوشبختی» است.

[۱] جنبش ادبی در آلمان در نیمۀ دوم قرن هجده میلادی که به مقابله با نویسندگان جبهۀ روشنگری برخاست [مترجم].
[۲] attachment anxiety: نوعی از استرس و فشار روانی که در رابطه با دیگرانِ مهم تجربه می‌شود و در مراحلِ اولیۀ روابط عاشقانه در اوج خود است [مترجم].
[۳] Sí، در زبان اسپانیایی به معنی «بله».
[۴] Journal of Happiness Studies

محققان: کرونا حجم ماده خاکستری مغز را تغییر می‌دهد

براساس مطالعه جدیدی که توسط محققان دانشگاه ایالتی "جورجیا" و موسسه فناوری جورجیا انجام شده است حجم ماده خاکستری مغز در بیماران مبتلا به کووید-۱۹ که تحت روش اکسیژن درمانی قرار گرفته و تب را تجربه کرده‌اند در لوب پیشانی مغز کاهش یافته است.

محققان: کرونا حجم ماده خاکستری مغز را تغییر می‌دهد

به گزارش ایسنا و به نقل از مدیکال اکسپرس، یافته‌های این مطالعه نشان داد که کاهش حجم ماده خاکستری مغز با میزان وخامت حال بیماران مبتلا به کووید-۱۹(حتی شش ماه پس از ترخیص از بیمارستان) ارتباط دارد.

ماده خاکستری برای پردازش اطلاعات در مغز حیاتی است و غیرطبیعی بودن حجم ماده خاکستری ممکن است بر عملکرد و ارتباط نورون‌ها تأثیر بگذارد. این مطالعه نشان می‌دهد ماده خاکستری در شبکه قدامی می‌تواند یک منطقه اصلی برای درگیری مغز در اثر ابتلا افراد به کووید-۱۹ باشد.

محققان این مطالعه اسکن توموگرافی کامپیوتری، سن، جنسیت و بیماری ۱۲۰ بیمار دارای علائم عصبی از جمله ۵۸ بیمار مبتلا به کووید-۱۹ حاد و ۶۲ فرد که به کووید-۱۹ مبتلا نبودند را تجزیه و تحلیل کردند. آنها از تحلیل مورفومتری مبتنی بر منبع استفاده کردند.

"کوایکوآی دوان"(Kuaikuai Duan) اولین نویسنده این مطالعه گفت: علم نشان داده است که ساختار مغز بر عملکرد آن تأثیر می‌گذارد و غیر طبیعی بودن بخش‌هایی از مغز که در تصویربرداری مشخص می‌شود، به عنوان یکی از تاثیرهای اصلی کووید-۱۹ شناخته شده است.

تجزیه و تحلیل‌ داده‌ها نشان داد ماده خاکستری مغز بیمارانی که حال آنها در اثر ابتلا به این بیماری بسیار وخیم بوده است، کاهش یافته است. گفتنی است حجم ماده خاکستری در بیمارانی که تحت اکسیژن درمانی قرار گرفته بودند نیز در مقایسه با بیمارانی که اکسیژن درمانی دریافت نکرده بودند، نیز به میزان قابل توجهی کاهش یافته بود. ماده خاکستری مغز بیمارانی که تب داشتند نیز در مقایسه با بیمارانی که تب را تجربه نکرده بودند، به طور قابل توجهی کاهش یافته بود. نتایج نشان می‌دهد کووید-۱۹ ممکن است از طریق تب یا کمبود اکسیژن بر شبکه پیشانی- گیجگاهی تأثیر بگذارد.

یافته‌ها نشان داد که تغییرات ماده خاکستری در ناحیه پیشانی مغز ممکن است زمینه ساز ظهور اختلالات خلقی باشد که این موارد نیز معمولاً در بیماران مبتلا به کووید-۱۹ مشاهد می‌شود.

دمنوش هایی برای خواندن: اثر مرکب

حال مان را، خودمان خوب کنیم
در بقیه زندگی مان، ما چاره ای نداریم جز این که تا می توانیم، خودمان حال خودمان را خوب کنیم. روزگار بی تعارف تر از آن است که هوای ما را داشته باشد.

عصر ایران - خلاصه مطلب این است: کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من! در بقیه زندگی مان، ما چاره ای نداریم جز این که تا می توانیم، خودمان حال خودمان را خوب کنیم. روزگار بی تعارف تر از آن است که هوای ما را داشته باشد.

در مجموعه عصر ایران، سایتی داریم به نام "سواد زندگی" و در سواد زندگی، مطالبی وجود دارد که می تواند حال ما را ولو اندکی، بهتر کند.
در این روزهای بهاری، گزیده ای از بهترین مطالب سواد زندگی که فکر می کنیم بیشتر به درد زندگی می خورند و می توانند حال مان را بهتر کنند، در عصر ایران بازنشر می کنیم.

در این روزگار سیاست زده، این دمنوش ها را با طیب خاطر پذیرا باشید:

تفاوت های بنیادین با انتخاب های کوچک؛ واقعاً به همین سادگی!

اثر مرکب چیست؟ / ماجرای سه دوست

"اثر مرکب" ، نام کتاب "دارن هاردی" است که شهرتی جهانی دارد و میلیون ها نسخه از آن در سراسر دنیا و به زبان های مختلف فروش رفته است. در ایران نیز مترجمان و انتشاراتی های متعددی این کتاب را منتشر کرده اند. (خواندن این کتاب را با تأکید فراوان توصیه می کنیم.)اثر مرکب چیست؟ / تفاوت های بنیادین با انتخاب های کوچک؛ واقعاً به همین سادگی!

لبّ کلام "اثر مرکب" این است: برای موفق شدن، نیازی به کارهای بزرگ و عجیب و غریب نیست؛ برای رسیدن به موفقیت های بنیادین، یک سری انتخاب های کوچک و هوشمندانه را در طول زمان انجام دهید، همین.

دارن هاردی در این کتاب ماجرای سه دوست کاملاً مشابه یکدیگر (مالی، تاهل، جسمی و وزن) را این گونه روایت می کند:

دوست الف: او به زندگی عادی خود ادامه می دهد و هیچ تغییری ایجاد نمی کند.

دوست ب: تغییرات کوچکی را شروع می کند:

- هر شب فقط 10 صفحه کتاب می خواند.

- هر روز در مسیر رفتن به محل کارش، یک فایل 30 دقیقه ای آموزشی یا انگیزشی گوش می کند.

-روزانه فقط 125 کالری از برنامه غذایی اش حذف می کند (مثلاً به جای یک بطری آب گازدار، یک لیوان لیموناد می خورد/ یا اگر به فرهنگ غذایی ایرانی اشاره کنیم می شود حدود نصف کفگیر برنج).

- روزانه فقط حدود یک کیلومتر پیاده روی می کند.

(توجه کنید که این ها کارهای بسیار ساده و پیش پا افتاده ای هستند. او نه در کلاس های سنگین دانشگاهی ثبت نام کرده، نه یک رژیم غذایی آزاردهنده بر خود تحمیل کرده و نه هر روز به باشگاه می رود تا ورزش کند.)

دوست ج: او نیز تغییرات  کوچکی را در زندگی اش آغاز کرده است:

- تلویزیون بزرگ تری خریده است و وقت بیشتری را برای تماشای آن می گذراند.

- از شبکه آشپزی، پختن غذاهای خوشمزه ای را یاد گرفته است.

- یک میز نوشیدنی های الکلی در اتاق پذیرایی اش گذاشته است.

***

 تقریباً 2 و نیم سال بعد: تفاوت های بین این سه دوست آشکار و قابل اندازه گیری شده اند:
 
دوست الف: در جا زده است، فقط شکایتش از زندگی بیشتر شده است.

دوست ب:

- از نظر جسمی خوش اندام و آراسته شده است. ( او با کم کردن تنها 125 کالری، 15 کیلوگرم وزن کم کرده است، بی آن که حتی یک بار گرسنگی بکشد.)

- او تقریباً هزار ساعت از وقتش را صرف آموزش کرده و دانشی که به دست آورده باعث ترفیع کاری اش شده و درآمدش را بالاتر برده است.

- به واسطه سلامت جسمی، وضعیت کاری و روحیه ناشی از این دو، روابط اش با همسرش نیز صمیمی تر شده است.

دوست ج:
- او عاشق برنامه آسپزی و پختن غذاها و شیرینی هایی که یاد می گرفته شده است. خانواده و دوستانش هم دستپخت او را تعریف می کنند و او، مدام پرخوری می کند. این بدخوری، او را بدخواب می کند و صبح ها با کسالت بیدار می شود و از این رو، کمی بدخلق شده است. بهره وری کاری و رضایت رییس اش از او کاهش یافته است. در انتهای روز هم با نارضایتی و انرژی تحلیل رفته به خانه بر می گردد. کمبود انرژی باعث می شود کمتر با همسرش به پیاده روی برود و وقت کمتری را با او بگذراند بنابراین، بدنش اندروفین کمتری ترشح می کند و استرس اش بیشتر می شود. همین استرس او را به پرخوری بیشتری وا می دارد و این چرخه تکرار می شود. وزن او اکنون حدود 30 کیلوگرم بیشتر از دوستش "ب" است.

می بینید که "ب" و "ج" انتخاب های کوچکی کردند ولی همین انتخاب های کوچک با مرکب شدن در عامل زمان، تغییرات وسیعی به وجود آوردند.
اثر مرکب چیست؟ / تفاوت های بنیادین با انتخاب های کوچک؛ واقعاً به همین سادگی!

اگر به اثر مرکب باور داشته باشیم، خبر خوب این است که برای متحول کردن زندگی مان ، نیازی به برنامه انقلابی نداریم. بسیاری از برنامه های موفقیت ما فقط به این دلیل شکست می خورند که فکر می کنیم باید کاری کنیم کارستان؛ مثلاً از فردا 2 ساعت زودتر بیدار شویم، دوره های آموزشی گوناگون را ثبت نام کنیم، عصر ها به باشگاه برویم و دمبل بزنیم، شام را کلاً حذف کنیم و کلاً شیرینی نخوریم و ... و بعد از مدت کوتاهی، کم می آوریم و برمی گردیم به نقطه صفر!

هر برنامه ای دارید، لطفا برای رسیدن به آن، یک حرکت کوچک ولی قابل اندازه گیری تعریف کنید و مستمراً انجامش دهید، مثلاً :
- حفظ کردن تنها سه لغت انگلیسی در روز
- هر بار که بشقاب غذا را جلوی تان می گذارند، قبل از شروع به غذا خوردن، 5 قاشق را جدا کنید و کنار بگذارید.
- هر روز 1000 قدم پیاده روی کنید.

بعد از مدتی خواهید دید که تحولات مثبت بزرگی در زندگی تان رخ داده است.

نکته مهم 1: اثر مرکب، فوراً خود را نشان نمی دهد و تا مدتی هیچ اثری نخواهید دید.
اثر مرکب مانند درخت بامبو است. از زمانی که بذر بامبو کاشته می شود تا 5 سال هیچ گیاهی از زیر خاک بیرون نمی آید ولی بعد از 5 سال که اولین جوانه ظاهر شد، تنها 6 هفته طول می کشد تا بامبو 30 متر رشد کند.
واقعیت این است که بامبو در 6 هفته این قدر رشد نکرده، بلکه در 5 سال و 6 هفته این اتفاق رخ داده است. بنابراین، باید هر کار کوچک و مثبتی که شروع کرده اید را مستمراً ادامه دهید و ناامید نشوید تا زمانی که ناگهان خود را در اوج خواهید دید.

به قول دارن هاردی، موفقیت تخم مرغی نیست که به فوریت در مایکروویو پخته شود.

نکته مهم 2: کارهای کوچک زیادی را برای انجام دادن برای خودتان در نظر نگیرید و سرتان را شلوغ نکنید. برای شروع یک تا حداکثر 5 کار کوچک را در دستور کارتان قرار دهید به گونه ای که فشار زیادی بر خود وارد نکنید.

دارن هاردی "اثر مرکب" را اینگونه فرموله کرده است:

انتخاب های کوچک و هوشمندانه + پایداری + زمان = تفاوت های بنیادین

فرمول اثر مرکب را به خدمت خود درآورید.