عصرایران؛ رضا غبیشاوی (روزنامه نگار) -
با انتشار خبر قتل فجیع و غیرقابل باور یک کارگردان به دست پدر و مادرش در
رسانه ها و به دنبال آن سیل مطالب و عکس و فیلم درباره این سوژه، دوباره 2
موضوع مطرح شده است.
موضوع اول اینکه رسانه ها خبرهای حوادث / خبر فجیع را تا چه میزان باید پوشش بدهند؟
و موضوع دوم: آیا رسانه ها هنگام پوشش این نوع خبرها، آیا مسوولیتی درباره آرامش روانی – فکری مخاطب برعهده دارند؟
در
واکنش به این نوع خبرها آیا باید به توصیه "رولف دوبلی" نویسنده سوئیسی
کتاب "دیگر خبر نخوانید" عمل کرد؟ آیا واقعا باید خبر خواندن و پیگیری
رسانه ها را کنار گذاشت تا از تاثیرات منفی خبرهای بد و منفی غیرمهم رهایی
یافت؟
پاسخ را می توان اینگونه در دو گروه رسانه و مخاطب ارائه کرد.
1- رسانه در برابر آرامش فکری و
روحی روانی مخاطب، مسوولیت دارد. رسانه نمی تواند و نباید از عطش غیرارادی و
نااگاهانه مخاطب برای دریافت خبرهای منفی، سوء استفاده کند و حجم انبوهی
از خبرهای منفی / بد / فجیع را روانه او کند. اکثریت قاطع مخاطبان قدرت
تمیز و انتخاب خبرها را ندارند و در نتیجه آنها به صورت غیرارادی در دام
این دسته از خبرها می افتند.
رسانه در انتشار خبرهای منفی / فجیع هم باید تناسب را حفظ کند.
2- یکی از ارزش های خبری، خبر منفی است. به این معنی که مخاطبان خبرهای منفی را بیشتر از خبرهای مثبت پیگیری می کنند و این دسته از خبرها، مورد اقبال و توجه بیشتری از مخاطبان هستند.
در نتیجه، رسانه و به صورت خودکار، در صورت تمرکز برخبرهای منفی، مخاطبان بیشتری کسب می کند. از سوی دیگر هم، اکثر مخاطبان نمی توانند جلوی خود را بگیرند و به مصرف گسترده و بی ضابطه خبرهای منفی روی می آورند. فرد تشنه ای را در نظر بگیرید که می خواهد سیراب شود اما قادر به تشخیص حجم آب مورد نیاز خود نیست.
3- رسانه برای حفاظت از آرامش
روحی روانی مخاطبان معمولا دست به اقداماتی می زنند که در رسانه های حرفه
ای جهان و ایران هم رعایت می شود. به عنوان مثال خودداری از انتشار عکس های
دارای صحنه های بسیار خشن و نامناسب، هشدار و یاداوری که عکس یا فیلم یا
گزارش، دارای بخش هایی است که برای مخاطبان چندش آور یا خشن یا نامناسب
است.
علاوه بر این می توان به این موارد هم اشاره کرد:
- رعایت تناسب میان حجم خبرهای منفی و غیرمنفی / خبرهای فجیع و غیرفجیع
- عدم افراط در انتشار خبرهای منفی / فجیع
-
در تنظیم خبرهای منفی دارای محتوای فجیع، از بیان جزییات فجیع در تیتر و
لید خودداری شود و این بخش ها با میان تیتر، در بخش های پایین تر متن خبر
قرار بگیرند. با این اقدام، می توان به مخاطب اجازه انتخاب داد تا در صورت
تمایل این بخش ها را مطالعه کند.
- در روزنامه ها، صفحه ای به نام
حوادث، خبرهای منفی و فجیع را پوشش می دهد که امکان انتخاب یا دوری از این
بخش را برای مخاطب فراهم می کند اما این امکان در فضای سایت های خبری،
کانال های تلگرام و شبکه های اجتماعی فراهم نیست. اگر بتوان انتخاب مخاطب
را در گزینش این نوع محتواها تقویت کرد اتفاق خوبی است. به عنوان مثال
نوشتن کلمات هشدار آمیز درباره اینکه این خبر، شامل بخش فجیع است (مثل
هشدار قبل پخش فیلم های ترسناک) یا به عنوان مثال استفاده از لینک خبر در
کانال و شبکه های اجتماعی برای خبرهای فجیع تا در صورت تمایل مخاطب، او
برای دنبال کردن این نوع از محتواها، بر روی لینک، کلیک کند.
اگر رسانه ها از روح و روان مخاطب محافظت نکنند ممکن است مخاطب به طور کامل رسانه و خبرخوانی را کنار بگذارد.
4- راه حل مخاطبان، نه کنار گذاشتن کامل رسانه ها و خبرخوانی، بلکه تقویت سواد رسانه ای و چیزی است که می توان آن را "رژیم خبری" نامید. همانطور که شما گرسنگی و سیری و حجم و کیفیت غذای مورد نیاز خود را تشخیص می دهید و انتخاب می کنید؛ درباره انتخاب خبرها و رسانه ها نیز همین رویه را باید در پیش گرفت.
یعنی مخاطب باید به این توانایی برسد که خود حجم مورد نیاز از اطلاعات و خبرها را انتخاب کند و بخواند نه اینکه هر مقدار خبر فجیع یا منفی بدون اهمیت و تاثیرگذاری را صرفا به دلیل منفی بودن، بدون انتخاب، بخواند.
علاوه براین، انتخاب رسانه یا رسانه هایی است که محتوای خبری مناسبتری ارائه می کنند یک اقدام بنیادین است. قطعا اگر رسانه ای را دنبال می کنیم که حجم گسترده ای از خبرهای آن، خبرهای منفی غیرمهمی است که در زندگی مان تاثیری ندارد آن رسانه را کنار بگذاریم و رسانه دیگری را انتخاب کنیم که نیازهای اطلاعاتی مان را بهتر برآورده کند و به آرامش روحی روانی ما نیز آسیب نزند.
عشق بهتر است یا دوستی؟ شاید هیچوقت نتوانیم جواب قاطعی به این سوال بدهیم، بااینحال، تحقیقات فراوانی دربارۀ احساس خوشبختی و رضایتمندی از زندگی نشان میدهند که روابطِ دوستانۀ پایدار و امن نقش بیبدیلی در سلامت ما انسانها دارند.
در واقع، بیراه نیست اگر بگوییم که ماجراجوییهای عاشقانۀ دوران جوانی، بیشتر به درد فیلمها و رمانهای رمانتیک میخورد، تا زندگی واقعبینانه. معنایش این نیست که نباید عاشق شد، اما عشق بدون ایجاد نوعی دوستیِ عمیق و آرامشبخش، معمولاً به جایی نمیرسد.
به گزارش عصرایران به نقل از ترجمان علوم انسانی، آرتور بروکس در آتلانتیک نوشت:
تلفنی به پدرم گفتم: «فکر کنم همسر آیندهام را دیده باشم، اما مشکلاتی در میان است». دقیقش این بود: بانوی مورد نظر را در سفری یکهفتهای به اروپا ملاقات کردم، در اسپانیا زندگی میکرد، چند باری همدیگر را دیدیم، اما یک کلمه حرف مشترک نداشتیم.
مشخص است که به پدر متعجبم گفتم: «فکرش را هم نمیکند که بخواهم با او ازدواج کنم». اما بیستوچهار ساله بودم و عاشق، و هیچ یک از این موانع نمیتوانست جلوی ورود من به یک ماجراجویی افسانهای خیالانگیز را بگیرد. بعد از گذشت یک سال با تنها دو دیدار کوتاه دلسردکننده، کارم را در نیویورک کنار گذاشتم و به بارسلونا رفتم تا زبان اسپانیایی یاد بگیرم و امید داشتم وقتی حرفم را بفهمد، دوستم داشته باشد.
عاشقشدن «طوفانوطغیان»۱ بود: گاه سراسر سرمستی و گاه پرخطر و دلهرهآور و فرساینده. رابطۀ دورادوری که پیش از نقلمکانم به اسپانیا داشتیم، حالا پر شده بود از تماسهای تلفنی پرهولوولا، نامههای ناخوانا و سوءتفاهمهای همیشگی.
بیشک نیاز نبود یک متخصص علوم اجتماعی با مدرک دکتری -منِ آیندهام- پیدا شود و برای منِ آن روزم سخنرانی کند و شواهد علمی بیاورد که در اولین مراحل عشقوعاشقیهای افسانهایْ ناکامی بسیار است. برای نمونه، اگر به من نشان میدادند که «باورهای قضاوقدری» دربارۀ نیمۀ گمشده و پیوندهای عاشقانۀ آسمانی، وقتی با اضطرابِ وصال۲ همراه شود، باعث میشود نتوانیم همدیگر را ببخشیم و با هم کنار بیاییم، میگفتم: «خب، به درک».
عاشقشدن ممکن است شورانگیز باشد، اما بهخودیِ خود، کلید رسیدن به خوشبختی نیست. شاید دقیقتر آن باشد که بگوییم عاشقشدن هزینۀ اولیهای است که برای به دستآوردن خوشبختی میپردازیم: مرحلهای شورانگیز، اما پرتنش که برای رسیدن به روابطی واقعاً رضایتبخش باید آن را تحمل کنیم.
عشق شورمندانه -دورهای که در عشق غرق میشویم- اغلب عنان مغز را در دست میگیرد، به گونهای که هم قادر است فرد را تا قلۀ غرور بالا بکشد و هم او را در درۀ نومیدی بیفکند. بله، هیجانآور است، اما به ندرت با رضایتمندی همراه است؛ در واقع، طی برخی دورههای تاریخی، عشق با خودکشی هم ارتباط نزدیکی داشته است.
و البته، علم نشان داده که عشق افسانهای از بهترین نویدها برای رسیدن به خوشبختی است. تحقیقات در زمینۀ رشد انسان در دانشگاه هاروارد از اواخر دهۀ ۱۹۳۰، ارتباط میان عادات افراد و سلامت آیندۀ آنها را تأیید کرده است. بسیاری از الگوهایی که در این مطالعه کشف شدهاند، مهم اما پیشبینیپذیر بودند: شادترین و سالمترین آدمها در کهنسالی هرگز لب به سیگار نزده بودند (یا در جوانی آن را ترک کرده بودند)، ورزش میکردند، کم مینوشیدند یا اصلاً نمینوشیدند و از نظر ذهنی خود را فعال نگه میداشتند و بسیاری الگوهای دیگر. اما این عادتها در مقایسه با یک عادت بزرگ رنگ میبازند: مهمترین نویدبخشِ شادی در کهنسالی داشتنِ روابط باثبات است؛ و بهویژه، برخورداری از یک همراهیِ افسانهای بلندمدت. سالمترین هشتادسالهها کسانی هستند که در پنجاهسالگی بیشترین رضایت را از روابط خود داشتهاند.
به بیان دیگر، رمزِ خوشبختی عاشقشدن نیست؛ عاشق ماندن است. نه به آن معنا که از نظر حقوقی به یکدیگر وصل باشیم: تحقیقات نشان میدهند که متأهلبودن تنها دو درصد سعادت ذهنی آیندۀ زندگی را تأمین میکند. عنصر مهم احساس خوشبختیْ رضایت از رابطه است و رضایت به چیزی وابسته است که روانشناسان «عشق همراهانه» مینامند؛ عشقی که بیش از آنکه بر پستی و بلندیهای شورمندی متکی باشد، بر مهرورزی باثبات، درک متقابل و تعهد متکی است.
شاید فکر کنید «عشق همراهانه» کمی توی ذوق میزند. من هم اولینباری که آن را شنیدم همین حس را داشتم، همان زمان که در پی کمدی افسانهای بچگانهای بودم که پیشتر توصیفش کردم. خیالتان را راحت کنم، مانند شوالیهای سرگردان به بارسلونا نرفتم تا به «عشق همراهانه» دست یابم.
اما داستانم را برایتان کامل تعریف میکنم: بله را گرفتم؛ در واقع، گفت: سی (در زبان اسپانیایی به معنی «بله»)۳، و حالا سی سال است که در کمال خوشبختی کنار هم زندگی میکنیم. میزان ارتباط ما افزایش یافته است –دستِکم بیست بار در روز برای هم پیام میفرستیم- و انگار همهاش این نیست که یکدیگر را دوست داشته باشیم؛ از هم خوشمان نیز میآید. او که عشقِ افسانهایِ اول و همیشۀ من بوده، بهترین دوستم نیز هست.
اینکه عشق همراهانه در دوستی ریشه دارد سبب میشود شادی حقیقی به بار آورد. عشق شورمندانه که مبتنی بر جذابیت است اغلب بعد از دوران تروتازگی رابطه دوامی ندارد. عشق همراهانه روی آشنایی تکیه دارد. پژوهشگری خلاصۀ این شواهد را در ژورنال مطالعات خوشبختی۴ بهشکلی بیپرده بیان میکند: «مزایای ازدواج برای احساس خوشبختی در افرادی بسیار بالاتر است که همسرشان را بهترین دوست خود نیز میدانند».
بهترین دوستها از همراهی یکدیگر لذت میبرند، راضی هستند و معنا مییابند. آنها سبب میشوند دیگری بهترینِ خود باشد؛ مهربانانه سربهسر یکدیگر میگذارند؛ از با هم بودن کیف میکنند. معروف است که رئیسجمهورِ سیاُم ایالات متحده، کالوین کولیج و همسرش، گریس، چنین رفاقتی با هم داشتند. طبق یکی از داستانها (که شاید ساختگی باشد)، وقتی رئیسجمهور و همسرش در حال گردش در یک مزرعۀ پرورش طیور بودند، خانم کولیج -آنقدر بلند که صدایش به گوش رئیسجمهور هم برسد- به مرغدار گفته است: چقدر جالب که این همه تخممرغ را فقط یک خروس بارور کرده است. مرغدار پاسخ داده که خروسها این کار را هر روز بارها و بارها انجام میدهند.
آنگاه گریس کولیج با لبخندی به کشاورز گفته است: «لطف میکنی اگر این را برای آقای کولیج هم توضیح بدهی». رئیسجمهور، با اشاره به این حرف، پرسیده آیا خروس هر بار فقط به یک مرغ خدمات میدهد؟ مرغدار پاسخ داده خیر، هر خروس مرغهای بسیار زیادی دارد. رئیسجمهور گفته است: «لطف میکنی اگر این را برای خانم کولیج هم توضیح بدهی».
بحث خروسهای هوسران به کنار، گویا افسانۀ عشق همراهانه زمانی بیشترین شادی را برای افراد به ارمغان میآورد که تکهمسری در میان باشد. این ادعا را در مقام یک دانشمند علوم اجتماعی مطرح میکنم، نه در مقام یک آموزگار اخلاق: در سال ۲۰۰۴، تحقیقی روی ۱۶۰۰۰ بزرگسال امریکایی نشان داد از نظر مردان و زنان به یک میزان، « بالاترین میزان خوشبختی در سال گذشته در روابطی تجربه شده بود که فقط یک شریک جنسی داشتند».
البته دوستی عمیق همراهانه میتواند انحصاری نباشد. در سال ۲۰۰۷، محققان دانشگاه میشیگان دریافتند افراد متأهل ۲۲ تا ۷۹سالهای که میگفتند دستکم دو دوست صمیمی دارند -یعنی دستکم یک دوست به جز همسر خود- در مقایسه با زوجهایی که خارج از رابطۀ با همسرشان، دوست صمیمیای نداشتند، رضایت از زندگی و عزتنفس بیشتر و افسردگی کمتر است. به عبارت دیگر، عشق همراهانۀ بلندمدت شاید برای احساس خوشبختی ضروری باشد، اما کافی نیست.
تعجبی ندارد که من دوست دارم آثار شکسپیر، پابلو نرودا و الیزابت برت براونینگ دربارۀ عشق شورمندانه را بخوانم ولی افسانۀ اسپانیایی خودم را میگل دو سروانتس بهتر از همه وصف میکند. سروانتس در دُن کیشوت این ترانه را از زبان قهرمان داستانش برای معشوقش، دولسینی، میخواند:
کبوتر توبوزی آسمانی، دولسینی رویایی
تو هست و نیست من را برای خود میخواهی؛
تصویر تو همینجاست، حکشده در روح من؛
با هم یکی گشتهایم، یک روح در دو بدن.
این ترانه شدت عشق شورمندانه را بهخوبی نشان میدهد. اما وقتی پای خوشبختی به میان آید، باید جلوی فردریش نیچهای سر تعظیم فرود آورد که شاعر نیست و مینویسد: «نبود عشق نیست که ازدواجهایی سرشار از ناخشنودی به بار میآورد، نبود دوستی است که چنین میکند». درست است، نیچه هرگز ازدواج نکرد و گفتهاند در سه بار خواستگاری از یک زن دست رد به سینهاش خورد (انگار، نیهیلیسم چندان هم جذاب نیست). بااینهمه، حرف او درست است.
تمام این دادهها و مطالعات را هم که کنار بگذارم، بهترین شاهدی که دربارۀ شادی و عشق شورمندانه دارم زندگی خودم است. سه دهه از شمشیربازی در آن آسیاب بادی افسانهای باورنکردنی میگذرد و در این مدت، دولسینی من در روزهای خوب و بد بسیاری کنارم بوده است. با هم لذت میبریم و با هم میترسیم؛ مثلاً میترسیم یکی از سه فرزندمان کار احمقانهای انجام دهد، برای نمونه به دنبال عشقی شورمندانه راه خود را بگیرد و به اروپا برود. امیدواریم دهههای بعدی زندگی را نیز با عشق و دوستی در کنار هم سپری کنیم. و دعا میکنم، چهرۀ زیبای او آخرین چیزی باشد که قبل از چشم بستن از این جهان میبینم: تصویر تو همینجاست، حکشده در روح من.
***
پینوشتها:
• این مطلب را آرتور بروکس نوشته و در تاریخ ۱۱ فوریه
۲۰۲۱ با عنوان «The Type of Love That Makes People Happiest» در وبسایت
آتلانتیک منتشر شده است. و وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
با عنوان «خوشبختشدن بدون عشق سخت است، بدون دوست، ناممکن» با ترجمۀ نجمه
رمضانی منتشر کرده است.
•• آرتور بروکس (Arthur Brooks) استاد مدرسۀ
کسبوکار دانشگاه هاروارد، عضو هیئت تحریریۀ مجلۀ آتلانتیک و میزبان
پادکست «هنر خوشبختی» است.
[۱] جنبش ادبی در آلمان در نیمۀ دوم قرن هجده میلادی که به مقابله با نویسندگان جبهۀ روشنگری برخاست [مترجم].
[۲]
attachment anxiety: نوعی از استرس و فشار روانی که در رابطه با دیگرانِ
مهم تجربه میشود و در مراحلِ اولیۀ روابط عاشقانه در اوج خود است [مترجم].
[۳] Sí، در زبان اسپانیایی به معنی «بله».
[۴] Journal of Happiness Studies
براساس مطالعه جدیدی که توسط محققان دانشگاه ایالتی "جورجیا" و موسسه فناوری جورجیا انجام شده است حجم ماده خاکستری مغز در بیماران مبتلا به کووید-۱۹ که تحت روش اکسیژن درمانی قرار گرفته و تب را تجربه کردهاند در لوب پیشانی مغز کاهش یافته است.
به گزارش ایسنا و به نقل از مدیکال اکسپرس، یافتههای این مطالعه نشان داد که کاهش حجم ماده خاکستری مغز با میزان وخامت حال بیماران مبتلا به کووید-۱۹(حتی شش ماه پس از ترخیص از بیمارستان) ارتباط دارد.
ماده خاکستری برای پردازش اطلاعات در مغز حیاتی است و غیرطبیعی بودن حجم ماده خاکستری ممکن است بر عملکرد و ارتباط نورونها تأثیر بگذارد. این مطالعه نشان میدهد ماده خاکستری در شبکه قدامی میتواند یک منطقه اصلی برای درگیری مغز در اثر ابتلا افراد به کووید-۱۹ باشد.
محققان این مطالعه اسکن توموگرافی کامپیوتری، سن، جنسیت و بیماری ۱۲۰ بیمار دارای علائم عصبی از جمله ۵۸ بیمار مبتلا به کووید-۱۹ حاد و ۶۲ فرد که به کووید-۱۹ مبتلا نبودند را تجزیه و تحلیل کردند. آنها از تحلیل مورفومتری مبتنی بر منبع استفاده کردند.
"کوایکوآی دوان"(Kuaikuai Duan) اولین نویسنده این مطالعه گفت: علم نشان داده است که ساختار مغز بر عملکرد آن تأثیر میگذارد و غیر طبیعی بودن بخشهایی از مغز که در تصویربرداری مشخص میشود، به عنوان یکی از تاثیرهای اصلی کووید-۱۹ شناخته شده است.
تجزیه و تحلیل دادهها نشان داد ماده خاکستری مغز بیمارانی که حال آنها در اثر ابتلا به این بیماری بسیار وخیم بوده است، کاهش یافته است. گفتنی است حجم ماده خاکستری در بیمارانی که تحت اکسیژن درمانی قرار گرفته بودند نیز در مقایسه با بیمارانی که اکسیژن درمانی دریافت نکرده بودند، نیز به میزان قابل توجهی کاهش یافته بود. ماده خاکستری مغز بیمارانی که تب داشتند نیز در مقایسه با بیمارانی که تب را تجربه نکرده بودند، به طور قابل توجهی کاهش یافته بود. نتایج نشان میدهد کووید-۱۹ ممکن است از طریق تب یا کمبود اکسیژن بر شبکه پیشانی- گیجگاهی تأثیر بگذارد.
یافتهها نشان داد که تغییرات ماده خاکستری در ناحیه پیشانی مغز ممکن است زمینه ساز ظهور اختلالات خلقی باشد که این موارد نیز معمولاً در بیماران مبتلا به کووید-۱۹ مشاهد میشود.
عصر ایران -
خلاصه مطلب این است: کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من! در بقیه زندگی
مان، ما چاره ای نداریم جز این که تا می توانیم، خودمان حال خودمان را خوب
کنیم. روزگار بی تعارف تر از آن است که هوای ما را داشته باشد.
در مجموعه عصر ایران، سایتی داریم به نام "سواد زندگی" و در سواد زندگی، مطالبی وجود دارد که می تواند حال ما را ولو اندکی، بهتر کند.
در
این روزهای بهاری، گزیده ای از بهترین مطالب سواد زندگی که فکر می کنیم
بیشتر به درد زندگی می خورند و می توانند حال مان را بهتر کنند، در عصر
ایران بازنشر می کنیم.
در این روزگار سیاست زده، این دمنوش ها را با طیب خاطر پذیرا باشید: