در این یادداشت مایلم نقطه حرکت را سبک زندگی روزمره نخبگان بگیرم، نه سبک زندگی مردم عادی که از منطقی کاملاً متفاوت تبعیت میکند. با این پیشفرض اولیه، باید گفت که اگر منظور از «مهندسپروری»، ابزاراندیشی و ابزارگراشدن اندیشه است، من با اینکه چنین فرایندی اتفاق می افتد، موافقم و فکر میکنم که ما با چنین آسیبی در جوامع کنونی، چه توسعهیافته و چه در حال توسعه، روبهرو هستیم. البته این را لزوماً حاصل سبک زندگی نمیدانم؛ بلکه بیشتر حاصل دو انقلاب پیدرپی یعنی انقلاب صنعتی و انقلاب اطلاعاتی میدانم که در فاصلهای تقریباً صدوپنجاه ساله، زندگی انسانها را بهکلی زیرورو کردهاند. طبعاً اساس این زیرورو کردن، نوآوریهای فناورانه بوده است که انسانها اغلب توانایی کنترل آنها و از آن بدتر توانایی درک تحول آنها را ندارند. ما در حقیقت نمیتوانیم فناوری و منطق آن را بفهمیم، ولو آنکه خودمان آن را ابداع کرده باشیم. همانگونه که هایدگر می گوید: فناوری منطق خاص خودش را دارد یا به زبان او «فناوری فکر نمی کند». انسان ها هستند که بایست می توانسته اند این خلاء اندیشه در فناوری را پیش بینی کنند و درباره آن چاره ای بیاندیشند و اغلب چنین نکرده اند.
دلیل اصلی ناتوانی انسانها در مدیریت کنونی جهان نیز همین ناتوانی است. فناوری، ابزار را جانشین فکر میکند، بهویژه آنکه ابزار در انقلاب اطلاعاتی، به صورتی تقریبی بر شیوههای اندیشیدن انطباق دارد یعنی به عبارت دیگر، نه اندام های حرکتی انسان همچون انقلاب صنعتی، بلکه اندام اساسی وجود انسانی یعنی مغز را امتداد و بسط داده است، اما در جهت ها و به صورت هایی که انسان لزوما نمی تواند ادعا کند که بر آنها کنترل دارد و یا حتی می تواند پیش بینی کند که چه سرانجامی را برایش رقم زده اند یا خواهند زد. ازاینرو ابزاریشدن زندگی و اندیشهی انسانها، در واقع به معنی کاهش قابلیت اندیشیدن بهخصوص در درک و مدیریت جهانی است که دیگر نه فکر، بلکه ابزار بر آن حاکمیت دارد. اما این «تقلیل» لزوما به مثابه یک تقلیل درک و درونی نمی شود و بیشتر و پیشتر از آن شکل یک افزایش قابلیت ها را دارد و در حقیقت نیز ، در بسیاری از جهات نیز یک گسترش قابلیت است، به صورت خام میزان اطلاعاتی که انسان می تواند به کمک ابزار اطلاعاتی گرد آوری و پردازش کند بی نهایت بیشتر از دوره صنعت است، اما این امر به صورتی متناقض تقلیل دهنده نیز هست، زیرا میزان احتمالاتی که برای دستکاری شدن اندیشه او، دریافت اطلاعات نادرست، هدایت و کنترل شدن از خلال فرایند «دانستن» و نه «ندانستن» برایش ایجاد می شود نیز به همان اندازه افزایش می یابند. اگر خواسته باشم مثالی بزنم مثل آن است که انسانی که در جنگلی با میوه های اندکی باید دائم در جستجو بود تا خودش را سیر کند، امروز در جنگلی است پر از میوه هایی که یا ممکن است آنقدر از آنها بخورد که به سلامتی اش ضربه بزنند و از پای در بیاورندش و یا بسیاری از آنها مسموم باشند و او را به تدریج یا به یکباره نابود کنند و یا از انسانیت بیاندازند. اگر در گذشته صرفا «دانستن» ساختارمند بود امروز بیشتر «ندانستن» یا «دانستن هدایت شده» ساختارمند هستند.
دو مفهوم «قدرت» و «پول»، مفاهیمی ابزاری هستند که جهان امروز را در اختیار خود گرفتهاند و انسانها بیش از آنکه آنها را در کنترل داشته باشند، قربانی آنها هستند. بنابراین من معتقدم که این ابزارمندشدن، انسان را درون دامی میاندازد که خود برای خود به صورت ناخودآگاه پهن کرده است. انسان ها، تصور می کنند پول را به یک ابزار تبدیل کرده اند در حالی که پول به صورتی متناقض از آنها ابزاری ساخته است. با این تفاوت که انسان براساس اندیشه ای ولو انحراف یافته و خود-دستکاری کننده به دنبال پول و قدرت است، در حالی که پول و قدرت فرایندهایی هستند انتزاعی که به صورت خودانگیخته و خود کار، خود را بازتولید می کنند و انسان را درون خود به ابزاری بی اختیار تبدیل می کنند که بدون توانایی به اندیشیدن صرفا در خدمت این فرایندهایی غیر قابل کنترل در می آید.
اما آنچه از این امر نیز حادتر است اینکه، بسیاری از نخبگان تصور میکنند که میتوان مشکل ابزاریشدن جهان را با ابزارهایی جدید حل کرد. بدین ترتیب برای تمام مسائلی که فرضاً شبکهایشدن و رایانهایشدن جهان، آنها را به وجود آورده، در خود منطق شبکه به دنبال راهحل آنها هستند. روشنفکران نخبگان اغلب در موقعیتی به فکر ارائه راه حل و گره گشایی از مسائل هستند که خود اصل مساله و مشکل و گرهی هستند که در کار است. آنها اغلب در حالی می خواهند همه چیز را به عقلانیت تقلیل بدهند که نمی توانند مشکلات ساده زندگی خود را در نظام های حرکتی، عصبی و ماهیچه ای، در عرصه های زبان شناختی، خویشاوندی ، یا سایر امور زیستی برای خود حل کنند. و رادیکالیسم یا جامع گرایی آنها اغلب راه حل هایی هستند نه برای دیگران بلکه برای یافتن روزنه ای برای گریز ناخود آگاه از روزمرگی غیر قابل تحملی که در آن اسیرند.
البته اینکه برای به کرسی نشاندن راهحلها باید به سراغ خود نظامهای فناورانه رفت، جای شک و تردید ندارد. همانطور که نباید تردید کرد، بدون شناخت نسبتاً کامل منطق و سازوکارهای نوآوریهای فناورانه و چگونگی تحول آنها نمیتوان آسیبهای آنها را ارزیابی کرد و به راهحلهایی برای اجتناب یا جبران آنها رسید.
اما پاسخ اینکه «چه بدیلهایی میتوان در زمینهی اندیشه برای برحذر ماندن از این آسیبها و یا مداوای آنها یافت؟» را در «استفادهی دوباره و نوآوری جدیدتری در همان نظامهای نوآورانه» دانستن، یک چرخهی باطل است که دقیقاً میتوان نام این چرخهی باطل را «تفکر ابزاری» و یا «مهندسیشدن اندیشه» نهاد. این فرایند بسیار خطرناک درواقع تخریب اندیشه در فرایند ابزاریشدن آن است. جهان، خود به صورتی خواسته یا ناخواسته برای ما، در حال این تخریب هست و بنابراین نیاز به کمک ما برای این کار ندارد.
«مهندسی اندیشیدن» درواقع هیچ تأثیری ندارد؛ جز آنکه ما را دچار نوعی توهم اشراف داشتن و قابلیت مدیریت بر قضایا کند. مثال غلبهی اندیشهی پوزیتیویستی بر علوم اجتماعی در طول بیش از سه دهه که سرانجام با شکست کامل روبهرو شد، در این مورد گویا است. زمانی تصور میشد به محض آنکه اعداد و ارقام، درصدها، جدولها، نمودارها و غیره به میان بیایند، مشکلات ما حل میشوند و مسائل کنار خواهند رفت.
در حالی که تجربهی جامعهشناسی نشان داد که نه تنها چنین نیست، بلکه این توهم در حال نابودکردن اندیشهی اجتماعی است. به همین دلیل نیز از دههی 1990 از آن فاصله گرفته شد و هرچه بیشتر تفکر وبری در اندیشهی اجتماعی حاکم گردید.
لذا مسئله، درک پدیدهها و یافتن راهحلهایی اندیشمندانه است و نه ردیف کردن اعداد و ارقام یا ریاضیهکردنهایی که در نهایت جز ایجاد انتزاعهای بیمعنا و توهمزا کاری را به پیش نمیبرند. بهعبارت دیگر واقعیتهای اجتماعی در خود نظامهای اجتماعی هستند و نه در انتزاعهای ریاضی بیرون کشیده شده از آنها.
از این رو، تفکر ابزاری یکی از خطرناکترین اشکال و رویههایی بوده است که انسان مدرن به آن دست زده و او را تا مرز نابودی خود و دیگر گونهها پیش برده است.
(نمونه اولیه و مختصرتری از این یادداشت در مجله سوره اندیشه اسفند 1393 منتشر شده است.)
هر چیز به همان میزان که دارای اهمیت و ارزش است ، دشمن و آفت پیرامون آن نیز بیشتر خواهد بود . اگر برنامه ریزی دارای اهمیت ویژه است باید خوب بدانیم که این پدیده با ارزش سارقان بیشماری نیز دارد . سارقان زمان همیشه در اطراف مایند و اگر مهار نشوند ، فرصت های بی بازگشت را از بین می برند .
راهزنان وقت را می توان در این پدیده ها یافت :
▪ تعارفات
تعارفات بیش از حد و نداشتن شهامت نه گفتن ، نابودگر فرصت ها است . بیشتر افراد که در زندگی شکست های ناشی از اتلاف فرصت ها را یدک می کشند و در برنامه ها با انبوهی از کارهای نیمه تمام و فعالیت های زخمی رو به رویند ، تنها بدان سبب است که نمی توانند پاسخ نه دهند ، به همین علت در دام این سارق گرفتار می شوند .
امروزه بعضی از افراد نمی توانند یا نمی دانند که چگونه ، چه زمانی و به چه شیوه ای به سارقان زمان پاسخ بدهند و تنها راه این امر را توسل به عذر یا بیماری می دانند .
▪ به گفته پژوهش گران : میانگین فاصله بین خداحافظی یک خانواده بعد از میهمانی تا زمان خروج از منزل حدود ۳۰ دقیقه است .
● عادتهای بد خوراکی
در غذای ما ایرانیان کربوهیدرات و نشاسته و قند بسیار زیاد است . این نوع تغذیه عامل بسیار مهمی در خستگی مفرط ، چاقی و اختلال در برنامه ها است .
حضرت امام علی علیه السلام می فرماید : عادت سرشت و طبیعت دوم انسان است . سرشت اولی همان طبیعت فطری است . و سرشت دومی عادت ها است .
نیز می فرماید : عادت چون پادشاه قدرتمند بر قلمرو وجود انسان حکم می راند .
و نیز می فرماید : عادت ، آفت تلاش ها و کوشش های انسان است .
آن حضرت در جای دیگر می فرماید : عادت ، دشمنی است که مالک انسان می شود و انسان برده وار در اختیار او قرار می گیرد . البته در این همه ، منظور عادت های بد است .
● تلفن های مزاحم و غیر ضروری
تلفن از ابزارهای ضروری زندگی بشر امروز به شمار می رود . اما با همه سودمندی اش ممکن است سارق زمان باشد . گفتگوهای طولانی ، حاشیه روی های بی مورد و حتی استفاده های مکرر و غیرضروری از آن به خستگی روانی ، انقطاع از زمان و کار، عصبانیت ، ابهام و تحلیل رفتن قوای جسمانی می انجامد . خلل هایی که تلفن های غیرضروری در کار پدید می آورند موجب هدر رفتن وقت می گردد .
● ملاقات کنندگان
در خانه ، محل کار ، خیابان و محیط های دیگر اجتماع با افراد گوناگونی ارتباط داریم و با آنها ملاقات ، صحبت و رایزنی می کنیم ، بعضی افراد فرصت های مرده خویش را برای ملاقات غیرضروری با ما تنظیم می کنند ، و چه بسا ما در اوج مطالعه یا کار و فعالیت باشیم ، باید توجه داشته باشیم که بسیاری از این ملاقات ها ، ارتباط ها از سود معنوی و مادی و ارزشی تهی است . این دیدارها وقت را نابود می کنند و آدمی را از پرداختن به امور مهم تر باز می دارند .
● اطلاعات اضافی
اغلب افراد در محیط کار و زندگی با اطلاعات ، یادداشت ها و مطالب اضافی رو به رویند . این اطلاعات که ذهن ما را اشغال کرده است ، معمولا به نابودی وقت می انجامد . بررسی و مراجعات مکرر و بیهوده و بازبینی خاطرات نهفته در لابلای آن ها ، جز اتلاف وقت معنایی ندارد .
برای پیشگیری از این هزینه جبران ناپذیر ، باید اطلاعات کیفی موجود ، پس از دسته بندی ، در جای مناسب قرار گیرند و اطلاعات کمی به شکل فهرست ، نمودار یا جدول و غیر آن خلاصه شوند تا به هنگام نیاز به بخشی از آنها ، به بازبینی تمام آنها ناگزیر نگردیم وقت بسیار هزینه نکنیم .
● هشداری در استفاده از اینترنت
یکی از خطرات که حتی کارشناسان میکروسافت و خود بیل گیتس به آن اشاره کرده این است که یکی از نتایج ضمنی راه اندازی وسیع اینترنت غرق شدن مردم دنیا در اطلاعات اضافی است . آموزش اینترنت و کسب اطلاعات جدید و مفید کار پسندیده ای است ، اما غرق شدن در غرقاب اطلاعات بی پایان و غیرضروری آن نوعی اتلاف زمان ، عمر ، هزینه و فرصت ها است . البته این قضیه در امور سرگرم کننده دیگری غیر از اینترنت هم ممکن است صادق باشد که افراط و تفریط در هر کاری نابودگر فرصتها و منابع است .
● خودمحوری
یکی از سارقان اصلی زمان ، خودمحوری (خود را قطب ، ناظر و فاعل همه کارها دانستن ) است . در حالیکه در انجام کارها می توان از دیگران کمک گرفت ، که اصطلاحا بدان مشارکت یا مدیریت مشارکتی یا تفویض اختیار گویند . بنابراین باید در انجام کارها از یاری همکاران و دوستان بهره بگیریم و از هزینه کردن وقت در امور کم اهمیت پرهیز کنیم . افزون بر این خود محوری سبب فشار عصبی و تنش های روانی شدید می گردد . افراد خود محور در انبوهی از اطلاعات غوطه ورند و همواره از کمبود وقت شکوه می کنند .
از همین رو متخصصان برنامه ریزی می گویند : خود را در گیر کارهایی که دیگران هم می توانند انجام دهند یا باید انجام دهند نکنید .
افراد خودمحور گاهی در انبوهی از کارها که جرات یا جسارت تفویض آن را ندارند دفن می شوند بسیاری از دوستان ، همکاران ، اعضای خانواده و غیر آن می توانند در خیلی از امور به ما کمک کنند .
● تقسیم نمودن توان انجام کار
انسان از ظرفیت و توان انجام کار محدود برخوردار است . همه ما انسان ها در طی شبانه روز ظرفیت هایی متفاوت داریم بنابراین ، توان انجام کار تعریف شده و محدودی را می توانیم صرف نماییم و شایسته است که با توجه به امور و وظایفمان انرژی خود را تقسیم نماییم . استفاده موثر از وقت به میزان تقسیم صحیح توان انجام کار در طی شبانه روز بستگی دارد . بسیاری از افراد در نخستین ساعات صبح فعال و پر جنب و جوش ظاهر شده ، همه توان خود را مصرف می کنند ، تا جایی که توان جایگزین هم نمی تواند ، آنها را برای فعالیت های بعدی آماده کند و علاوه بر آن استهلاک روانی آنها را بی رمق می سازد . به همین علت ساعات باقی مانده شبانه روز به سبب این خستگی طاقت فرسا تلف می گردد . در حقیقت این تندی و خستگی عامل سرقت زمان های باقی مانده می گردد .
پس بهتر است که توان خود را در طی روز تقسیم کنیم و با صبر و حوصله و بردباری بر توسن زمان و توان مسلط شویم و بدانیم که کارهای ضروری و غیر ضروری کدامند و توان خود را مطابق آنها تنظیم و در تمام ساعات روز آن را تقسیط (قسط بندی ) کنیم .
● ترک اولویت گذاری
نداشتن فهرستی از کارها و مشخص نبودن اولویت ها عامل دیگری است که به نابودی فرصت ها می انجامد . کارهای روزانه ما سه حالت دارند :
۱) امور فوری
۲) کارهای متوسط
۳) امور عادی و معمولی
اگر کارها درست اولویت بندی نشود در موضوعات جزئی و بی اهمیت وقت بسیاری را هزینه می کنیم و در نتیجه نمی توانیم به قدر کافی در وظایف عمده و حساس متمرکز شویم . داشتن یک دفترچه کوچک برای فهرست کردن کارها بر اساس اهمیت شان بسیار سودمند است .
● نوع نگرش به زمان
نوع نگرش به زمان ، گویای روش استفاده و بهره گیری از آن است . نگرش به زمان در قالب روز هفته و ماه به سرقت پنهان زمان می انجامد برای جلوگیری از این سرقت باید زمان را در قالب های دقیقه ، ثانیه و لحظه بینیم برنامه ریزی و زمان بندی شده ، یعنی نجات دادن و ذخیره سازی لحظه ها و ثانیه ها .
آثار نگرش دقیق و لحظه ای به زمان
اهداف حرفه ای و شخصی سریع تر و مطمئن تر حاصل می گردند .
وقت ذخیره می شود
وقت کافی برای رسیدن به تمام کارها ، وظایف و فعالیت ها خواهیم داشت .
فشار عصبی روز مره زندگی کاستی می پذیرد و انسان از عادت ها و روش های بهتر و مطمئن تر برخوردار می شود .
راز موفقیت بسیاری از افراد موفق ، استفاده بهینه و کارآمد از لحظات و فرصت های کوچک زندگی است .
ابهام در اهداف و مقاصد
مارک تواین می نویسد : اگر اهداف روشن نباشد ، باید دوچندان زمان صرف نمود و دو چندان تلاش کرد .
مدیریت زمان در بستر اهداف محرک و مشوق فعالیت هایند . برنامه ریزی مبتنی بر هدف روشی بهینه و پاسخ گوتر است .
آن که در برنامه هایش اهدافی آگاهانه و هوشمندانه پی می گیرد ، با استفاده از انضباط و انگیزش شخصی ، بعدی جدید در خویش پدید می آورد که اصطلاحا نیروهای ناخود آگاه خوانده می شود . روشن بودن اهداف با تعیین اولویت ارتباط تنگاتنگ دارند . یعنی اولویت با اهداف روشن و آسان است ابهام در اهداف به تعیین نکردن اولویت و در نتیجه از دست دادن فرصت در کارهای کم اهمیت می انجامد .
دیگر سارقان زمان عبارتند از :
▪ صحبت های کم اهمیت
▪ میهمانان ناخوانده
▪ مطالعه مطالب کم اهمیت و غیر ضروری
▪ روش های غیر صحیح و عادتهای نادرست مطالعه
▪ نداشتن انضباط کاری
▪ سستی و بی ارادگی در تصمیم گیری
▪ دوباره کاری
▪ ناتوانی « نه » گفتن به خواسته های نابجا
▪ نداشتن تمرکز فکر
▪ عادت به امروز و فردا کردن
▪ ترس از شکست
و ...
● راههای ایجاد وقت
زنده کردن وقت مرده ( مثل زمانهایی که در انتظار هستیم ، در اتوبوس ، و ... )
انجام کارها به طور همزمان
تنظیم کردن وقت خواب
کنترل بیشتر روی وقت تفریح
نه گفتن به در خواست های غیر مهم و تقاضاهای نابجا
عقب انداختن کارهای غیر مهم
(تکمیل مطلب از واحد)
محققان آمریکایی گفتند افکار منفی و تکرار آن با مدت خواب و زمان خوابیدن در ارتباط است.
به گزارش گروه دانستنیهای خبرگزاری فارس، به گفته کارشناسان زمان خواب و مدت زمان خواب نقش مهمی در توسعه افکار منفی بازی میکند.
محققان گفتند: تکرار افکار منفی، وسواس داشتن و یادآوری تجارب ناخوشایند زندگی بر اثر خواب نادرست به وجود میآیند.
تیم دانشگاه بینگهمتون در نیویورک گفتند افکار منفی که دائم در مغز تکرار میشوند بر اثر خواب ناکافی به وجود می آیند؛ محققان خواب یک گروه از جوانان را مورد بررسی قرار دادند؛ در این آزمایشها شدت افکار منفی و دادههای به دست آمده مرتبط با خواب را ارزیابی کردند، اطلاعات به دست آمده نشان داد خواب دیر وقت و ناکافی باعث افکار منفی و پریشان در فرد میشود.
افرادی که زود به رختخواب میروند کمتر در معرض این افکار قرار میگیرند یا شدت این افکار در آنها کمتر است.
نویسندگان این تحقیق گفتند: این توصیه ساده میتواند از افکار منفی جلوگیری کند.