واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

دور باطل «مهندسی فرهنگی برمبنای ابزار و فناوری»

دور باطل «مهندسی فرهنگی» (متن کامل) (از انسان شناسی و فرهنگ)

ناصر فکوهی

1_0.jpg

در این یادداشت مایلم نقطه حرکت را سبک زندگی روزمره نخبگان بگیرم، نه سبک زندگی مردم عادی که از منطقی کاملاً متفاوت تبعیت می‌کند. با این پیش‌فرض اولیه، باید گفت که اگر منظور از «مهندس‌پروری»، ابزاراندیشی و ابزارگراشدن اندیشه است، من با اینکه چنین فرایندی اتفاق می افتد، موافقم و فکر می‌کنم که ما با چنین آسیبی در جوامع کنونی، چه توسعه‌یافته و چه در حال توسعه، روبه‌رو هستیم. البته این را لزوماً حاصل سبک زندگی نمی‌دانم؛ بلکه بیش‌تر حاصل دو انقلاب پی‌درپی یعنی انقلاب صنعتی و انقلاب اطلاعاتی می‌دانم که در فاصله‌ای تقریباً صدوپنجاه‌ ساله، زندگی انسان‌ها را به‌کلی زیرورو کرده‌اند. طبعاً اساس این زیرورو کردن، نوآوری‌های فناورانه بوده است که انسان‌ها اغلب توانایی کنترل آن‌ها و از آن بدتر  توانایی درک  تحول آن‌ها را ندارند. ما در حقیقت نمی‌توانیم فناوری و منطق آن را بفهمیم، ولو آن‌که خودمان آن را ابداع کرده باشیم. همانگونه که هایدگر می گوید: فناوری منطق خاص خودش را دارد یا به زبان او «فناوری فکر نمی کند». انسان ها هستند که بایست می توانسته اند این خلاء اندیشه در فناوری را پیش بینی کنند و درباره آن چاره ای بیاندیشند و اغلب چنین نکرده اند.

دلیل اصلی ناتوانی انسان‌ها در مدیریت کنونی جهان نیز همین ناتوانی است. فناوری، ابزار را جانشین فکر می‌کند، به‌ویژه آن‌که ابزار در انقلاب اطلاعاتی، به صورتی تقریبی بر شیوه‌های اندیشیدن انطباق دارد یعنی به عبارت دیگر، نه اندام های حرکتی انسان همچون انقلاب صنعتی، بلکه اندام اساسی وجود انسانی یعنی مغز را امتداد و بسط داده است، اما در جهت ها و به صورت هایی که انسان لزوما نمی تواند ادعا کند که بر آنها کنترل دارد و یا حتی می تواند پیش بینی کند که چه سرانجامی را برایش رقم زده اند یا خواهند زد.  ازاین‌رو ابزاری‌شدن زندگی و اندیشه‌ی انسان‌ها، در واقع به معنی کاهش قابلیت اندیشیدن به‌خصوص در درک و مدیریت جهانی است که دیگر نه فکر، بلکه ابزار بر آن حاکمیت دارد. اما این «تقلیل» لزوما به مثابه یک تقلیل درک و درونی نمی شود و بیشتر و پیشتر از آن شکل یک افزایش قابلیت ها را دارد  و در حقیقت نیز ، در  بسیاری از جهات  نیز یک گسترش قابلیت است، به صورت خام میزان اطلاعاتی که انسان می تواند به کمک ابزار اطلاعاتی گرد آوری و پردازش  کند بی نهایت بیشتر از دوره صنعت  است، اما این امر به صورتی متناقض تقلیل دهنده نیز هست، زیرا میزان  احتمالاتی که برای دستکاری شدن اندیشه او، دریافت اطلاعات  نادرست، هدایت و کنترل شدن از خلال فرایند «دانستن» و نه «ندانستن» برایش ایجاد می شود نیز به همان اندازه افزایش می یابند. اگر خواسته باشم مثالی بزنم مثل آن است که انسانی که در جنگلی با میوه های اندکی باید دائم در جستجو بود تا خودش را سیر کند، امروز در جنگلی است پر از میوه هایی که  یا ممکن است آنقدر از آنها بخورد که به  سلامتی اش ضربه بزنند و از پای در بیاورندش و یا بسیاری از آنها مسموم باشند و او را به تدریج  یا به یکباره  نابود کنند و یا از انسانیت بیاندازند.  اگر در گذشته صرفا «دانستن» ساختارمند بود امروز بیشتر «ندانستن» یا «دانستن هدایت شده» ساختارمند هستند. 

دو مفهوم «قدرت» و «پول»، مفاهیمی ابزاری هستند که جهان امروز را در اختیار خود گرفته‌اند و انسان‌ها بیش از آن‌که آن‌ها را در کنترل داشته باشند، قربانی آن‌ها هستند. بنابراین من معتقدم که این ابزارمندشدن، انسان را درون دامی می‌اندازد که خود برای خود به‌ صورت ناخودآگاه پهن کرده است. انسان ها، تصور می کنند پول  را به یک ابزار تبدیل کرده اند در حالی که پول به صورتی متناقض از آنها ابزاری ساخته است. با این تفاوت که انسان براساس اندیشه ای ولو انحراف یافته و خود-دستکاری کننده  به دنبال پول و قدرت است، در حالی که پول و قدرت  فرایندهایی هستند انتزاعی که به صورت خودانگیخته و خود کار،  خود را بازتولید می کنند و انسان را  درون خود  به ابزاری بی اختیار تبدیل می کنند که بدون توانایی به اندیشیدن  صرفا در خدمت این فرایندهایی  غیر قابل کنترل در می آید.    

اما آن‌چه از این امر نیز حادتر است این‌که، بسیاری از نخبگان تصور می‌کنند که می‌توان مشکل ابزاری‌شدن جهان را با ابزارهایی جدید حل کرد. بدین ترتیب برای تمام مسائلی که فرضاً شبکه‌ای‌شدن و رایانه‌ای‌شدن جهان، آن‌ها را به وجود آورده، در خود منطق شبکه به دنبال راه‌حل آن‌ها هستند. روشنفکران نخبگان اغلب در  موقعیتی به فکر  ارائه راه حل و  گره گشایی از مسائل هستند که خود اصل مساله و مشکل و گرهی هستند که در کار است. آنها اغلب در حالی می خواهند همه چیز را به عقلانیت تقلیل بدهند که نمی توانند مشکلات  ساده زندگی  خود را در  نظام های حرکتی، عصبی و ماهیچه ای، در عرصه های زبان شناختی، خویشاوندی ،  یا سایر امور زیستی برای خود حل کنند. و رادیکالیسم یا جامع گرایی آنها اغلب  راه حل هایی هستند نه برای دیگران بلکه برای یافتن روزنه ای  برای گریز ناخود آگاه از  روزمرگی  غیر قابل تحملی که در آن اسیرند.

البته این‌که برای به کرسی نشاندن راه‌حل‌ها باید به سراغ خود نظام‌های فناورانه رفت، جای شک و تردید ندارد. همان‌طور که نباید تردید کرد، بدون شناخت نسبتاً کامل منطق و سازوکارهای نوآوری‌های فناورانه و چگونگی تحول آن‌ها نمی‌توان آسیب‌های آن‌ها را ارزیابی کرد و به راه‌حل‌هایی برای اجتناب یا جبران آن‌ها رسید.

اما پاسخ این‌که «چه بدیل‌هایی می‌توان در زمینه‌ی‌ اندیشه برای برحذر ماندن از این آسیب‌ها و یا مداوای آن‌ها یافت؟» را در «استفاده‌ی دوباره و نوآوری جدیدتری در همان ‌نظام‌های نوآورانه» دانستن، یک چرخه‌ی باطل است که دقیقاً می‌توان نام این چرخه‌ی باطل را «تفکر ابزاری» و یا «مهندسی‌شدن اندیشه» نهاد. این فرایند بسیار خطرناک درواقع تخریب اندیشه در فرایند ابزاری‌شدن آن است. جهان، خود به صورتی خواسته یا ناخواسته برای ما، در حال این تخریب هست و بنابراین نیاز به کمک ما برای این کار ندارد.

«مهندسی ‌اندیشیدن» درواقع هیچ تأثیری ندارد؛ جز آن‌که ما را دچار نوعی توهم اشراف داشتن و قابلیت مدیریت بر قضایا کند. مثال غلبه‌ی اندیشه‌ی پوزیتیویستی بر علوم اجتماعی در طول بیش از سه دهه که سرانجام با شکست کامل روبه‌رو شد، در این مورد گویا است. زمانی تصور می‌شد به محض آن‌که اعداد و ارقام، درصدها، جدول‌ها، نمودارها و غیره به میان بیایند، مشکلات ما حل می‌شوند و مسائل کنار خواهند رفت.

در حالی که تجربه‌ی جامعه‌شناسی نشان داد که نه تنها چنین نیست، بلکه این توهم در حال نابودکردن اندیشه‌ی اجتماعی است. به همین دلیل نیز از دهه‌ی 1990 از آن فاصله گرفته شد و هرچه بیش‌تر تفکر وبری در اندیشه‌ی اجتماعی حاکم گردید.

لذا مسئله، درک پدیده‌ها و یافتن راه‌حل‌هایی اندیشمندانه است و نه ردیف کردن اعداد و ارقام یا ریاضیه‌کردن‌هایی که در نهایت جز ایجاد انتزاع‌های بی‌معنا و توهم‌زا کاری را به پیش نمی‌برند. به‌عبارت دیگر واقعیت‌های اجتماعی در خود نظام‌های اجتماعی هستند و نه در انتزاع‌های ریاضی بیرون کشیده شده از آن‌ها.

از این رو، تفکر ابزاری یکی از خطرناک‌ترین اشکال و رویه‌هایی بوده است که انسان مدرن به آن دست زده و او را تا مرز نابودی خود و دیگر گونه‌ها پیش برده است.

(نمونه اولیه و مختصرتری از این یادداشت در مجله سوره اندیشه اسفند 1393 منتشر شده است.)


چند تعادل رفتاری یاریگر انسان در موقعیتها

هفت ویژگی شخصیتی مردان بزرگ (از برترینها) (همراه با اصلاحات واحد هوش یار با رنگ آبی)

اگر می خواهید به رهبری(فردی) تبدیل شوید که افراد باکیفیت را جذب می کند، باید خودتان هم شخص باکیفیتی شوید. رهبری یعنی توانایی جذب افراد به سمت مهارت ها و فرصت هایی که شما در مقام مالک، مدیر و یا پدر و مادر به آن ها اعطا می کنید.
مجله راز - ترجمه سهیل اطهری: اگر می خواهید به رهبری (فردی) تبدیل شوید که افراد باکیفیت را جذب  می کند، باید خودتان هم شخص باکیفیتی شوید. رهبری یعنی توانایی جذب افراد به سمت مهارت ها و فرصت هایی که شما در مقام مالک، مدیر و یا پدر و مادر به آن ها اعطا می کنید. جیم ران می گوید: «رهبری، چالش بزرگ زندگی است!»

آنچه در رهبری اهمیت دارد، این است که مهارت های خود را ارتقا بخشید. همه رهبران بزرگ آن قدر روی مهارت های خود کار می کنند تا این که موثر واقع می شوند.

1- قوی باشید؛ اما گستاخ نه!


باید گام های استواری بردارید تا به رهبری قدرتمند و توانمند تبدیل شوید که می تواند به تمام خواسته هایش دست یابد. برخی افراد «گستاخی» را با «قدرت» اشتباه می گیرند؛ این واژه حتی جایگزین مناسبی برای قدرت نیست.

2- مهربان باشید؛ اما ضعیف نه!


نباید مهربانی را با ضعف اشتباه گرفت. مهربانی، «ضعف» نیست، نوعی «قدرت» است. باید آن قدر مهربان باشیم که بتوانیم حقیقت را با رعایت مصلحتهای واقعی به دیگران بگوییم. باید آن قدر مهربان و دلسوز باشیم که حرفهای مصلحانه و خیرخواهانۀ خود را بی پرده ولی با رعایت مصلحتهای واقعی بزنیم. باید آن قدر بامحبت باشیم که هر موردی ضروری را همان گونه که هست، بیان کنیم و در وهم و خیال پرسه نزنیم.

3- جسور شجاع باشید؛ اما زورگو نه!


پیروزی، به جسارت شجاعت نیاز دارد. برای تاثیرگذاشتن روی دیگران، باید در نوک پیکان گروه خود حرکت کنید. برای نشانه گیری و حل اولین مشکل، و کشف اولین علامت مربوط به هر مشکل، باید مشتاق باشید.
شجاعت، دلیری و دلاوری توأم با عقلانیت است ولی جسارت صرفاً دلیری است و زمانی که با عقل همراه نباشد (یعنی تهوّر در عربی و رایج شده در فارسی) منجر به خسارت است.

4- شوخ طبع باشید؛ اما ابله نه!

شوخ طبعی ویژگی مهم هر رهبری است که می خواهد موفق باشد؛ اما بلاهت رهبری انسان را فرو می پاشد.
بلاهت فقط منحصر به زیادی و بیجا شوخی کردن نمی شود بلکه نوعی از ناتوانی عقلی است که ناشی از کمبود تفکر به عنوان عامل اصلی رشد تعقل بعلاوه کمبود اطلاعات است. بلاهت گستره وسیعی دارد هم در معنا و هم در انسانها و در عرصه های مختلف به فرد و جمع آسیب می رساند.

5- فروتن باشید؛ اما ترسو نه!

با ترسو بودن به جایی نمی رسید. برخی افراد ترسویی را با فروتنی اشتباه می گیرند. فروتنی، واژه ای الهی و باشکوه است؛ نوعی شگفتی است. نوعی آگاهی از روح و روان بشر است. نوعی شناخت است که به شما می گوید: «نمایش زندگی انسان امری منحصر به فرد است که تا پایان عمرش ادامه دارد.»

فروتنی یعنی درک فاصله بین ما تا کائنات و در عین حال داشتن این حس که ما هم بخشی از کائنات هستیم. فروتنی، موهبت است، اما ترسویی، بیماری است. ترسویی، ترحم است. می توان درمانش کرد، اما به هر حال یک مشکل است.
فروتنی یعنی انسان حدود خود را تا اندازه ای بشناسد و برپایه آن شناخت دریابد دانش و توان او محدود است و بسیاری چیزها هست که از آن آگاه و بر آن توانا نیست، بنابراین جایی برای غرور و تکبر خود نمی بیند، در عین حال، این دانستن حدودِ محدود باعث نمی شود و نباید بشود تا ارزشها و تواناییهای خود را نادیده بگیرد و بی ارزش بپندارد، و خود را در برابر رویدادها و افراد، ناتوان بپندارد و از آنها بترسد.

6-
مغرور  سرافراز باشید؛ اما متکبر نه!

برای پیروزی، سربلندی لازم است؛ برای جاه طلبی هم همین طور. برای با هم بودن، یافتن علت و کسب موفقیت، به غرور و سرافرازی نیازمندید؛ اما کلید اصلی تبدیل شدن به رهبری موفق این است که مغرور و سرافراز باشید، اما تکبر به خرج ندهید. درواقع بدترین نوع تکبر از جهل نشأت می گیرد و هنگامی است که نمی دانید که نمی دانید! این نوع جهل، غیرقابل تحمل است. اگر فردی، باهوش اما ازخودراضی باشد، می توان تحملش کرد؛ اما ارتباط با فرد ازخودراضی و نادان، کار دشواری است.
غرور در معنای اصلی (عربی) خود یعنی فریب، و مغرور کسی است که «به اشتباه» خود را بزرگ فرض می کند. آن صفتی که پسندیده و توصیه شده است «عزت نفس» است که «باعزت» («عزیز») دارنده آن است و «سرافراز» هم واژه خوبیست. «مغرور» یک اشتباه مصطلح (در فارسی) در این مفهوم است.

7- واقع بین باشید؛ اما خیال پرداز نه!

با حقیقت رو به رو شوید، درد و رنج را برای خود نگه دارید. زندگی را همان گونه که هست، بپذیرید. زندگی بی نظیر است. از دید برخی فاجعه آمیز است؛ اما من فکر می کنم تمام نمایش زندگی «بی مانند» است. فوق العاده است! و این را هم دریافته ام مهارت هایی که برای یک رهبر مناسب هستند، ممکن است با مهارت های مورد نیاز فردی دیگر، متناسب نباشند! مهارت های اصلی و اساسی رهبری را می توان طوری به کار برد که در محل کار، در جامعه و در محیط خانه هم موفق بود.
خیالپردازی جزء جدایی ناپذیر زندگی و تفکر و خلاقیت است. آن را نمی توان کلاً منکر شد و نهی کرد. لازمه خلاقیت است. باید تعادلی بین واقعیت و خیال رعایت و ایجاد کرد و جایگاه هر یک را شناخت و در آن جا داشتش.

(تکمیل مطلب از واحد)

مطلبی و نظری درباره راههای استفاده بهتر از وقت و پیشگیری از اتلاف آن

هر چیز به همان میزان که دارای اهمیت و ارزش است ، دشمن و آفت پیرامون آن نیز بیشتر خواهد بود . اگر برنامه ریزی دارای اهمیت ویژه است باید خوب بدانیم که این پدیده با ارزش سارقان بیشماری نیز دارد . سارقان زمان همیشه در اطراف مایند و اگر مهار نشوند ، فرصت های بی بازگشت را از بین می برند .

راهزنان وقت را می توان در این پدیده ها یافت :

▪ تعارفات

تعارفات بیش از حد و نداشتن شهامت نه گفتن ، نابودگر فرصت ها است . بیشتر افراد که در زندگی شکست های ناشی از اتلاف فرصت ها را یدک می کشند و در برنامه ها با انبوهی از کارهای نیمه تمام و فعالیت های زخمی رو به رویند ، تنها بدان سبب است که نمی توانند پاسخ نه دهند ، به همین علت در دام این سارق گرفتار می شوند .

امروزه بعضی از افراد نمی توانند یا نمی دانند که چگونه ، چه زمانی و به چه شیوه ای به سارقان زمان پاسخ بدهند و تنها راه این امر را توسل به عذر یا بیماری می دانند .

▪ به گفته پژوهش گران : میانگین فاصله بین خداحافظی یک خانواده بعد از میهمانی تا زمان خروج از منزل حدود ۳۰ دقیقه است .

● عادتهای بد خوراکی

در غذای ما ایرانیان کربوهیدرات و نشاسته و قند بسیار زیاد است . این نوع تغذیه عامل بسیار مهمی در خستگی مفرط ، چاقی و اختلال در برنامه ها است .

حضرت امام علی علیه السلام می فرماید : عادت سرشت و طبیعت دوم انسان است . سرشت اولی همان طبیعت فطری است . و سرشت دومی عادت ها است .

نیز می فرماید : عادت چون پادشاه قدرتمند بر قلمرو وجود انسان حکم می راند .

و نیز می فرماید : عادت ، آفت تلاش ها و کوشش های انسان است .

آن حضرت در جای دیگر می فرماید : عادت ، دشمنی است که مالک انسان می شود و انسان برده وار در اختیار او قرار می گیرد . البته در این همه ، منظور عادت های بد است .

● تلفن های مزاحم و غیر ضروری

تلفن از ابزارهای ضروری زندگی بشر امروز به شمار می رود . اما با همه سودمندی اش ممکن است سارق زمان باشد . گفتگوهای طولانی ، حاشیه روی های بی مورد و حتی استفاده های مکرر و غیرضروری از آن به خستگی روانی ، انقطاع از زمان و کار، عصبانیت ، ابهام و تحلیل رفتن قوای جسمانی می انجامد . خلل هایی که تلفن های غیرضروری در کار پدید می آورند موجب هدر رفتن وقت می گردد .

● ملاقات کنندگان

در خانه ، محل کار ، خیابان و محیط های دیگر اجتماع با افراد گوناگونی ارتباط داریم و با آنها ملاقات ، صحبت و رایزنی می کنیم ، بعضی افراد فرصت های مرده خویش را برای ملاقات غیرضروری با ما تنظیم می کنند ، و چه بسا ما در اوج مطالعه یا کار و فعالیت باشیم ، باید توجه داشته باشیم که بسیاری از این ملاقات ها ، ارتباط ها از سود معنوی و مادی و ارزشی تهی است . این دیدارها وقت را نابود می کنند و آدمی را از پرداختن به امور مهم تر باز می دارند . 

 

● اطلاعات اضافی

اغلب افراد در محیط کار و زندگی با اطلاعات ، یادداشت ها و مطالب اضافی رو به رویند . این اطلاعات که ذهن ما را اشغال کرده است ، معمولا به نابودی وقت می انجامد . بررسی و مراجعات مکرر و بیهوده و بازبینی خاطرات نهفته در لابلای آن ها ، جز اتلاف وقت معنایی ندارد .

برای پیشگیری از این هزینه جبران ناپذیر ، باید اطلاعات کیفی موجود ، پس از دسته بندی ، در جای مناسب قرار گیرند و اطلاعات کمی به شکل فهرست ، نمودار یا جدول و غیر آن خلاصه شوند تا به هنگام نیاز به بخشی از آنها ، به بازبینی تمام آنها ناگزیر نگردیم وقت بسیار هزینه نکنیم .

● هشداری در استفاده از اینترنت

یکی از خطرات که حتی کارشناسان میکروسافت و خود بیل گیتس به آن اشاره کرده این است که یکی از نتایج ضمنی راه اندازی وسیع اینترنت غرق شدن مردم دنیا در اطلاعات اضافی است . آموزش اینترنت و کسب اطلاعات جدید و مفید کار پسندیده ای است ، اما غرق شدن در غرقاب اطلاعات بی پایان و غیرضروری آن نوعی اتلاف زمان ، عمر ، هزینه و فرصت ها است . البته این قضیه در امور سرگرم کننده دیگری غیر از اینترنت هم ممکن است صادق باشد که افراط و تفریط در هر کاری نابودگر فرصتها و منابع است .

● خودمحوری

یکی از سارقان اصلی زمان ، خودمحوری (خود را قطب ، ناظر و فاعل همه کارها دانستن ) است . در حالیکه در انجام کارها می توان از دیگران کمک گرفت ، که اصطلاحا بدان مشارکت یا مدیریت مشارکتی یا تفویض اختیار گویند . بنابراین باید در انجام کارها از یاری همکاران و دوستان بهره بگیریم و از هزینه کردن وقت در امور کم اهمیت پرهیز کنیم . افزون بر این خود محوری سبب فشار عصبی و تنش های روانی شدید می گردد . افراد خود محور در انبوهی از اطلاعات غوطه ورند و همواره از کمبود وقت شکوه می کنند .

از همین رو متخصصان برنامه ریزی می گویند : خود را در گیر کارهایی که دیگران هم می توانند انجام دهند یا باید انجام دهند نکنید .

افراد خودمحور گاهی در انبوهی از کارها که جرات یا جسارت تفویض آن را ندارند دفن می شوند بسیاری از دوستان ، همکاران ، اعضای خانواده و غیر آن می توانند در خیلی از امور به ما کمک کنند .

● تقسیم نمودن توان انجام کار

انسان از ظرفیت و توان انجام کار محدود برخوردار است . همه ما انسان ها در طی شبانه روز ظرفیت هایی متفاوت داریم بنابراین ، توان انجام کار تعریف شده و محدودی را می توانیم صرف نماییم و شایسته است که با توجه به امور و وظایفمان انرژی خود را تقسیم نماییم . استفاده موثر از وقت به میزان تقسیم صحیح توان انجام کار در طی شبانه روز بستگی دارد . بسیاری از افراد در نخستین ساعات صبح فعال و پر جنب و جوش ظاهر شده ، همه توان خود را مصرف می کنند ، تا جایی که توان جایگزین هم نمی تواند ، آنها را برای فعالیت های بعدی آماده کند و علاوه بر آن استهلاک روانی آنها را بی رمق می سازد . به همین علت ساعات باقی مانده شبانه روز به سبب این خستگی طاقت فرسا تلف می گردد . در حقیقت این تندی و خستگی عامل سرقت زمان های باقی مانده می گردد .

پس بهتر است که توان خود را در طی روز تقسیم کنیم و با صبر و حوصله و بردباری بر توسن زمان و توان مسلط شویم و بدانیم که کارهای ضروری و غیر ضروری کدامند و توان خود را مطابق آنها تنظیم و در تمام ساعات روز آن را تقسیط (قسط بندی ) کنیم .

● ترک اولویت گذاری

نداشتن فهرستی از کارها و مشخص نبودن اولویت ها عامل دیگری است که به نابودی فرصت ها می انجامد . کارهای روزانه ما سه حالت دارند :

۱) امور فوری

۲) کارهای متوسط

۳) امور عادی و معمولی

اگر کارها درست اولویت بندی نشود در موضوعات جزئی و بی اهمیت وقت بسیاری را هزینه می کنیم و در نتیجه نمی توانیم به قدر کافی در وظایف عمده و حساس متمرکز شویم . داشتن یک دفترچه کوچک برای فهرست کردن کارها بر اساس اهمیت شان بسیار سودمند است .

● نوع نگرش به زمان

نوع نگرش به زمان ، گویای روش استفاده و بهره گیری از آن است . نگرش به زمان در قالب روز هفته و ماه به سرقت پنهان زمان می انجامد برای جلوگیری از این سرقت باید زمان را در قالب های دقیقه ، ثانیه و لحظه بینیم برنامه ریزی و زمان بندی شده ، یعنی نجات دادن و ذخیره سازی لحظه ها و ثانیه ها .

آثار نگرش دقیق و لحظه ای به زمان

اهداف حرفه ای و شخصی سریع تر و مطمئن تر حاصل می گردند .

وقت ذخیره می شود

وقت کافی برای رسیدن به تمام کارها ، وظایف و فعالیت ها خواهیم داشت .

فشار عصبی روز مره زندگی کاستی می پذیرد و انسان از عادت ها و روش های بهتر و مطمئن تر برخوردار می شود .

راز موفقیت بسیاری از افراد موفق ، استفاده بهینه و کارآمد از لحظات و فرصت های کوچک زندگی است .

ابهام در اهداف و مقاصد

مارک تواین می نویسد : اگر اهداف روشن نباشد ، باید دوچندان زمان صرف نمود و دو چندان تلاش کرد .

مدیریت زمان در بستر اهداف محرک و مشوق فعالیت هایند . برنامه ریزی مبتنی بر هدف روشی بهینه و پاسخ گوتر است .

آن که در برنامه هایش اهدافی آگاهانه و هوشمندانه پی می گیرد ، با استفاده از انضباط و انگیزش شخصی ، بعدی جدید در خویش پدید می آورد که اصطلاحا نیروهای ناخود آگاه خوانده می شود . روشن بودن اهداف با تعیین اولویت ارتباط تنگاتنگ دارند . یعنی اولویت با اهداف روشن و آسان است ابهام در اهداف به تعیین نکردن اولویت و در نتیجه از دست دادن فرصت در کارهای کم اهمیت می انجامد .

دیگر سارقان زمان عبارتند از :

▪ صحبت های کم اهمیت

▪ میهمانان ناخوانده

▪ مطالعه مطالب کم اهمیت و غیر ضروری

▪ روش های غیر صحیح و عادتهای نادرست مطالعه

▪ نداشتن انضباط کاری

▪ سستی و بی ارادگی در تصمیم گیری

▪ دوباره کاری

▪ ناتوانی « نه » گفتن به خواسته های نابجا

▪ نداشتن تمرکز فکر

▪ عادت به امروز و فردا کردن

▪ ترس از شکست

و ...

● راههای ایجاد وقت

زنده کردن وقت مرده ( مثل زمانهایی که در انتظار هستیم ، در اتوبوس ، و ... )

انجام کارها به طور همزمان

تنظیم کردن وقت خواب

کنترل بیشتر روی وقت تفریح

نه گفتن به در خواست های غیر مهم و تقاضاهای نابجا

عقب انداختن کارهای غیر مهم

(تکمیل مطلب از واحد)

بررسی اثرات مثبت و منفی حضور در شبکه های اجتماعی بر مغز

نیمی از مردم جهان به صورت مستمر در اینترنت حضور دارند و پایان سال 2014 میلادی گفته شد که دوسوم جهانیان عضو شبکه های اجتماعی هستند.

مجله اینترنتی برترین ها





هفته نامه عصر ارتباط - میثم لطفی: نیمی از مردم جهان به صورت مستمر در اینترنت حضور دارند و پایان سال 2014 میلادی گفته شد که دوسوم جهانیان عضو شبکه های اجتماعی هستند. حضور در شبکه اجتماعی و سر زدن به صفحات مختلف آن مانند خوردن غذا برای مردم عادی شده است. اما تاکنون فکر کرده اید که این پلتفرم های عمومی تا چه اندازه می توانند روی ما تاثیر بگذارند؟ 

انسان های امروزی را در حالی مشاهده می کنیم که هنگام قدم زدن، حضور در کنار اعضای خانواده، قرارهای ملاقات و حتی جلسات کاری تمام حواس خود را معطوف به گوشی هوشمند کرده اند و حین آنکه با شما صحبت می کنند، با دوستان خود در فیس بوک و توییتر ارتباط دارند. این مساله به یک روند عادی تبدیل شده است و تقریبا عموم شهرنشینان با چنین اتفاقی برخورد کرده اند. اما محققان در بررسی جدید خود به این نتیجه رسیده اند که این رفتارهای ساده و روزمره می تواند تاثیرات قابل ملاحظه ای روی مغز انسان برجا بگذارد.

برای نخستین بار مرکز TollFreeForwarding مطالعه در این زمینه را انجام داد تا دریابد که شبکه های اجتماعی چگونه می توانند بدن انسان را درگیر کنند و روی آن اثر بگذارند. در این بررسی مشخص شد بسیاری از ما نمی توانیم بدون چک کردن تلفن همراه بیش از پنج دقیقه دوام بیاوریم و بعضی از ما به گونه ای به شبکه های اجتماعی معتاد شده ایم که تمام شبانه روزمان با آن می گذرد.

شبکه اجتماعی با مغز ما چه می کند؟

محققان دریافته اند که براساس نشانه های مربوط به اعتیاد در شبکه های اجتماعی، 10 دقیقه توییت کردن می تواند سطح اوکسیتوسین موجود در خون انسان را تا 13 درصد افزایش دهد و همین امر باعث می شود تا به مرور زمان به این فضا معتاد شویم و با هر بار حضور در توییتر حس خوبی به دست آوریم. همچنین مشخص شده است زمانی که بیش از پنج ساعت در اینترنت گشت و گذار می کنیم، نحوه محاسبه و پردازش اطلاعات در مغز انسان تغییر می کند و این مساله نشان می دهد که دنیای مجازی تا چه اندازه می تواند روی انسان ها تاثیرگذار باشد.

محققان در بخش دیگری از این بررسی به این نتیجه رسیدند زمانی که صفحه شخصی در شبکه اجتماعی را ملاحظه می کنیم، میزان ترشح آدرنالین و برخی هورمون ها افزایش می یابد و همین مساله اعتیاد به این فضای اینترنتی عمومی را باعث می شود. میزان اثرگذاری شبکه اجتماعی روی سیستم هورمونی بدن بسیار گسترده تر از تاثیرات حضور در اینترنت است. در سال 2000 میلادی گفته شده بود که 12 ثانیه حضور در اینترنت می تواند باعث ترشح آدرنالین در بدن شود و این در حالی است که بررسی های سال 2014 میلادی نشان داد هشت ثانیه حضور در شبکه اجتماعی می تواند اثر مشابه را برجا بگذارد.

به هر حال، باید این مساله را پذیرفت که شبکه اجتماعی کاربردی ترین ابزار ارتباطی در جهان محسوب می شود و محبوبیت فراوانی نزد کاربران دارد. مردم این روزها ترجیح می دهند، بخشی از زندگی خود را روی شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارند و با همین ابزار کاربردی متوجه شوند که در نقاط مختلف جهان چه اتفاقاتی رخ می دهد. اما در کنار این مزایا، این نکته را هم باید مدنظر قرار داد که این فضاها تاثیرات گسترده ای روی مغز انسان می گذارند که مهم به نظر می رسد. بررسی های مرکز TollFreeForwarding پنج تاثیر اصلی را که شبکه های اجتماعی بر مغز انسان می گذارند به قرار زیر بیان کرده است.

اعتیاد شدیدتر از مواد مخدر

تاکنون تاثیرات مختلف شبکه های اجتماعی بر دنیای فیزیکی بررسی شده است. اغلب کاربران این اخبار را شنیده اند که شبکه های اجتماعی باعث کاهش ارتباطات حضوری می شوند و انسان را در دنیای واقعی منزوی می کنند. اما این نخستین باری است که به صورت علمی نشان داده می شود که شبکه های اجتماعی مغز انسان را هم تحت تاثیر قرار می دهند. در مطالعه جدید مشخص شد 5 تا 10 درصد اعضای شبکه های اجتماعی از نظر فیزیکی قادر به کنترل و مدیریت زمان حضور در دنیای اینترنتی نیستند و به عبارت دیگر، یک دهم کسانی که در شبکه های اجتماعی حضور دارند، نمی توانند این مساله را کنترل کنند که چقدر از زمان خود را باید به ابن پلتفرم ها اختصاص دهند و چگونه باید به حضور آنلاین خود پایان دهند.

شبکه اجتماعی با مغز ما چه می کند؟

دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که اعتیاد به اینترنت از اعتیاد به مواد مخدر شدیدتر و گسترده تر صورت می گیرد و تاثیراتی که دنیای مجازی بر مغز انسان می گذارد باعث می شود تا قابلیت تصمیم گیری و مدیریت زمان از بین برود. در این فرایند مغز انسان مانند شرایطی که فرد مواد مخدر مصرف کرده است عکس العمل نشان می دهد و در راستای آن مرکز کنترل و پردازش اطلاعات مربوط به عواطف، توجه و تصمیم گیری در مغز دچار اختلال می شود. این اختلالات به صورت جدی و شدید صورت می گیرند و از آنجایی که آثار آنها بیشتر از زمان استفاده از مواد مخدر است، دانشمندان شبکه مجازی را اعتیادآورتر از مخدرها می دانند.

ناتوانی در جلوگیری از حواس پرتی


زمانی که شبکه های اجتماعی نخستین گام ها را برای حضور میان مردم بر می داشتند، این باور ایجاد شده بود که اعضای این قبیل پلتفرم ها به صورت ناخودآگاه مهارت انجام همزمان چند کار را کسب می کنند و مغز آنها قابلیت تفکیک کارهای مختلف را به خوبی یاد می گیرد. بررسی های جدید نشان داد که این باور کاملا غلط است و مغز افرادی که مدام در این قبیل فضاها حضور دارند به گونه دیگر عمل می کند.

در بررسی جدید مرکز TollFreeForwarding مشخص شد کسانی که به صورت دایم در شبکه های اجتماعی حضور دارند نسبت به کاربران معمولی اینترنت کمتر از مهارت یادشده بهره می برند و به عبارت دیگر، افرادی که معتاد به شبکه های اجتماعی نیستند مهارت بیشتری برای انجام چند کار به صورت همزمان دارند. مغز معتادان به شبکه های اجتماعی قادر نیست روی اختلالات صورت گرفته و حواس پرتی های ناشی از اطلاعات مختلفی که دریافت می کند، فیلتر بگذارد و همین مساله باعث می شود این افراد نتوانند چند کار را به صورت همزمان انجام دهند. این بررسی همچنین مشخص کرده است افرادی که حضور کمرنگ تری در اینترنت دارند، اطلاعات را با دقت و کیفیت بالاتر در حافظه خود ذخیره می کنند.

تغییر سیستم ایمنی بدن

برخی کارشناسان بر این باورند که خطرناک ترین و بدترین تاثیری که شبکه اجتماعی می تواند روی مغز انسان بر جای بگذارد همین مساله است. در مطالعه مرکز TollFreeForwarding مشخص شد افرادی که به صورت دایم در شبکه های اجتماعی حضور دارند و آنها را می توان در جمع معتادان به شبکه های اجتماعی قرار داد، در مقابل محرک های ساده به عنوان یک پدیده فیزیکی عکس العمل نشان می دهند. براساس یافته های جدید مشخص شده است که سیستم عصبی معتادان به شبکه های اجتماعی برای درک اتفاقات پیرامون تغییر می کند و داده هایی که از هر اتفاق به مغز این افراد می رسد، با واقعیت تفاوت دارد.

شبکه اجتماعی با مغز ما چه می کند؟

به عنوان مثال، زمانی که بخشی از بدن این افراد دچار خارش می شود، اطلاعات مربوط به آن به گونه ای در مغز پردازش می یابد که عکس العمل نهایی یک پدیده فیزیکی جدی تر را نشان می دهد و فرد نسبت به آن اتفاق حس بدتری دریافت می کند.

گرفتن پاسخ مثبت بعد از حضور مجازی


این بررسی نشان داده است که حضور در شبکه اجتماعی می تواند میزان ترشح دوپامین را در بدن افزایش دهد. زمانی که فرد از طرف دوستان و اطرافیان خود لایک می گیرد یا آنکه کاربران برای مطالب منتشر شده از او کامنت می گذارند، سطح دوپامین در بدن افزایش می یابد. زمانی که 2 فرد در دنیای واقعی مقابل یکدیگر حضور دارند و با یکدیگر گفت و گو می کنند، اگر از طرف فرد مقابل مورد تایید قرار بگیرند احساس رضایت شخصی آنها 30 تا 40 درصد افزایش می یابد و این اتفاق در جریان ترشح دوپامین در بدن صورت می گیرد.

اما زمانی که فرد در دنیای مجازی حاضر می شود، پس از آنکه عکس وی مورد تایید بقیه قرار می گیرد یا کامنت هایی در جهت تایید او ارایه می شود این احساس رضایتمندی تا 80 درصد بیشتر می شود و فرد برای حضور در دنیای مجازی احساس بهتری دریافت می کند. هرچه میزان ترشح دوپامین افزایش یابد، بدن فرد پاداش بیشتری به او می دهد و احساس خودشیفتگی به یک هنجار تبدیل می شود. این مساله باعث می شود تا فرد از حضور طولانی در شبکه اجتماعی احساس رضایت کند و این رفتار را به صورت روزانه ادامه دهد.

تاثیرات مثبت در میزان علاقه مندی به افراد


محققان به این نتیجه رسیده اند که میزان علاقمندی افراد به یکدیگر در دنیای مجازی بیشتر از دنیای حقیقی است. به عبارت دیگر، افراد حاضر در شبکه های اجتماعی بیش از کسانی که در دنیای حقیقی طرف مقابل را دوست دارند، به او عشق می ورزند. با توجه به اینکه در شبکه های اجتماعی حضور افراد در کنار یکدیگر به صورت واقعی دنبال نمی شود، عکس العمل مغز در میزان علاقه مندی بین آنها شدیدتر جلوه می کند که به عقیده کارشناسان این نوع علاقه شدید مجازی کاذب است.

شبکه اجتماعی با مغز ما چه می کند؟

البته دانشمندان به جز پنج مورد یاد شده مستندات دیگری در اختیار دارند که براساس آن با یقین کامل در مورد آثار منفی شبکه های اجتماعی روی مغز انسان صحبت می کنند. به عقیده آنها مغز به صورت پیش فرض دریافت اطلاعات را پیش بینی می کند و زمان که اطلاعات مطابق پیش بینی قبلی به آن می رسد، بخشی موسوم به «هسته آکومبنس» فعال می شود. این همان بخشی است که هنگام خوردن غذای مورد علاقه، دریافت پول، دیدن عزیزان و... باعث خوشحالی انسان می شود. 

بررسی های جدید نشان داده است که حضور مستمر در شبکه اجتماعی این بخش را به فعالیت وا می دارد و در نتیجه آن، آدرنالین بیشتری وارد خون می شود تا ما حس خوشایندتری از حضور در شبکه های اجتماعی داشته باشیم. بررسی ها حتی این مساله را ثابت کرده است که احساس خوشایند حضور در شبکه های اجتماعی برای افراد 18 تا 85 ساله بیشتر از حس سیگارکشیدن، نوشیدن مشروبات الکلی، پول خرج کردن و خوابیدن بوده است.

کارشناسان در این بررسی دریافتند که یک کاربر معمولی به طور میانگین 81 ساعت از یک سال را در فیس بوک حضور دارد، یک کارمند 30 تا 40 بار در هر ساعت پست الکترونیکی خود را بررسی می کند (؟) و هر فرد در طول یک ساعت 21 بار سراغ دستگاه الکترونیکی شخصی می رود. اما این آمارها چندان خوشایند نیست؛ زیرا افرادی که حضور دایمی در شبکه های اجتماعی دارند بیش از هشت ثانیه نمی توانند روی یک مساله تمرکز داشته باشند و در مقابل میانگین زمانی که ماهی قرمز به یک موضوع توجه می کند 9 ثانیه اعلام شده است! 

در مجموع کارشناسان هشدار داده اند که اگر شبکه های اجتماعی بیش از اندازه مورد توجه قرار گیرند و حضور آنها در زندگی روزمره پررنگ شود، مهارت خواندن و نوشتن در انسان دچار اختلال می شود و به مرور زمان از توانایی مغز در یادآوری اطلاعات ذخیره شده در حافظه کاسته می شود.
بازدید از صفحه اول
نسخه چاپی
ارسال به دوستان

خواب ناکافی گاهی باعث افزایش و تشدید افکار منفی می شود

محققان آمریکایی گفتند افکار منفی و تکرار آن با مدت خواب و زمان خوابیدن در ارتباط است.

خبرگزاری فارس: خواب ناکافی با افکار منفی مرتبط است

به گزارش گروه دانستنی‌های خبرگزاری فارس، به گفته کارشناسان زمان خواب و مدت زمان خواب نقش مهمی در توسعه افکار منفی بازی می‌کند.
محققان گفتند: تکرار افکار منفی، وسواس داشتن و یادآوری تجارب ناخوشایند زندگی بر اثر خواب نادرست به وجود می‌آیند.
تیم دانشگاه بینگهمتون در نیویورک گفتند افکار منفی که دائم در مغز تکرار می‌شوند بر اثر خواب ناکافی به وجود می آیند؛ محققان خواب یک گروه از جوانان را مورد بررسی قرار دادند؛ در این آزمایشها شدت افکار منفی و داده‌های به دست آمده مرتبط با خواب را ارزیابی کردند، اطلاعات به دست آمده نشان داد خواب دیر وقت و ناکافی باعث افکار منفی و پریشان در فرد می‌شود.
افرادی که زود به رختخواب می‌روند کمتر در معرض این افکار قرار می‌گیرند یا شدت این افکار در آنها کمتر است.
نویسندگان این تحقیق گفتند: این توصیه ساده می‌تواند از افکار منفی جلوگیری کند.