واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

بحران بیکاری جوانان و تحصیلکردگان


هر چند بررسی‌ها نشان می‌دهد جمعیت ایران با شتابی قابل توجه به سمت سالمندی در حرکت است، اما همچنان درصد بالایی از این جمعیت را جوانان تشکیل داده و کشور ما در پنجره جمعیتی و فرصت طلایی قرار دارد. پنجره طلایی به موقعیتی گفته می‌شود که در آن جوانان آماده به کار که به مراتب راندمان کاری بالاتری نسبت به میان سالان و سالمندان دارند، درصد بالایی از جمعیت را تشکیل می‌دهند. این وضعیت از آنجا یک فرصت طلایی محسوب می‌شود که می‌توان با برنامه‌ریزی درست اقتصادی سود سرشار اقتصادی عاید کشور کند. با وجود این، بررسی‌ها در ایران نشان می‌دهد نه تنها از این فرصت طلایی استفاده نشده که بیکاری بالای جوانان و تحصیلکردگان خود زیان زیادی را متوجه اقتصاد کشور ما کرده است.
 
به گزارش آرمان، هفته جمعیت از 20 تیر در ایران شروع می‌شود. بررسی‌ها در این زمینه نشان می‌دهد اگر رشد جمعیت ایران که در سال‌های اخیر روند کاهشی داشته همچنان روند کاهشی اش ادامه یابد یا اینکه در همین حد باقی بماند، در آینده‌ای نه چندان دور ما دچار بحران سالمندی خواهیم شد. این مساله که معمولا در حوزه جمعیت‌شناسی بررسی می‌شود یک طرف مساله است و مساله دیگر در این زمینه استفاده از پنجره جمعیتی یا همان فرصت طلایی است که وجود میلیون‌ها جوان در کشور برای ما به وجود آورده است. تجربه کشورهای دیگر در این زمینه نشان می‌دهد وقتی آنها در چنین شرایطی بوده‌اند، به نحوی از این مساله استفاده کرده‌اند که در یک دوره به رشد اقتصادی قابل توجهی رسیده‌اند. تعداد بالای جوانان در یک کشور یعنی وجود نیروی کاری که انرژی و انگیزه بالایی دارد. می‌توان با تخصص آموزی به این جوانان گام‌های بلندی در راستای رونق اقتصادی برداشت. در ایران حداقل روی کاغذ این تخصص آموزی هم اتفاق افتاده است، چرا که درصد بالایی از جوانان کشور تحصیلات عالی دارند، اما مشکل اینجاست که جوانانی که می‌توانند با کار کردن، اقتصاد کشور را پویا کنند، مشکلات عدیده‌ای در زمینه کاریابی دارند. آمارهای رسمی نشان می‌دهد نرخ بیکاری جوانان و همچنین نرخ بیکاری تحصیل کردگان به مراتب بالاتر از میانگین بیکاری است. این واقعیت یعنی اینکه بیکاری علاوه بر زیان‌های اجتماعی و روانی، سالانه میلیاردها تومان زیان اقتصادی به دلیل فرصت سوزی و به دلیل اینکه افراد با هزینه‌ای گزاف تحصیل می‌کنند اما بیکار می‌ماند، بر ما تحمیل می‌کند. 

 نرخ بالای بیکاری جوانان و تحصیلکردگان

سونامی بیکاری جوانان؛ این تعبیری آشناست چرا که در سال‌های اخیر بارها آن را شنیده‌ایم و شنیدن آن نشان‌دهنده واقعیتی است که درباره بیکاری در کشور ما وجود دارد. هر چند بنابر آخرین بررسی‌ها نرخ بیکاری در کشور ما حدود 10 درصد است اما سهم جوانان، تحصیلکردگان و زنان از بیکاری به مراتب بیشتر از این است، حال آنکه این اقشار می‌توانند بیشترین راندمان کاری را داشته باشند. در حال حاضر نرخ بیکاری جوانان ۱۵ تا ۲۰ سال ۲۱ درصد است، در حالی که نرخ بیکاری کل ما 10.5 درصد عنوان شده است. چندی پیش رئیس مرکز آمار ایران گفت: استانداردها اینگونه می‌گویند: هرگاه نرخ بیکاری جوانان، حداقل دو برابر نرخ بیکاری کلی بود (نرخ بیکاری کلی، ۱۵ تا ۶۴ سال است) شما به نقطه بحران رسیده‌اید، که در حال حاضر ما در چنین وضعیتی قرار داریم. 

البته در زمانی این رقم تا 2.5 برابر هم افزایش پیدا کرد اما اکنون در دو برابر نرخ بیکاری کلی قرار داریم. عادل آذر تصریح کرد: نکته جالب اینجاست که اگر مبنای محاسبات از حداقل یک ساعت به حداقل هشت ساعت افزایش یابد، هیچ‌گونه تغییری در نرخ بیکاری در ایران صورت نمی‌گیرد، اما هنگامی که مبنای محاسبات خود را به ۱۶ ساعت کار در هفته افزایش دهیم، هر میزانی که نرخ بیکاری را اعلام می‌کنیم شما یک درصد به آن اضافه کنید، یعنی در حال حاضر نرخ بیکاری بر اساس ۱۶ ساعت کار در هفته 11.5 درصد است.  از طرف دیگر، عنوان می‌شود بیکاری تحصیل کردگان 42 درصد است یعنی اینکه، حدودا از هر دو جوان تحصیل کرده یک نفر بیکار می‌ماند که با این فرض که سالانه یک میلیون جوان ایرانی فارغ‌التحصیل می‌شوند، چیزی حدود 500 هزار جوان تحصیل کرده ایرانی هر سال به جمعیت میلیونی بیکاران اضافه می‌شود. 

 خسارتی که قابل محاسبه نیست

از آنجا که بیکاری تبعات مختلف اجتماعی، سیاسی، روانی، فرهنگی، اقتصادی و... دارد نمی‌توان خسارت بیکار ماندن یک جوان را صرفا با آوردن عدد و رقم محاسبه کرد. با وجود این، گذشته از زیان‌های دیگر بیکاری، زیان اقتصادی آن مساله‌ای مهم است که بیش از هر چیز ما را به یاد پنجره جمعیتی و فرصت طلایی می‌اندازد؛ پنجره‌ای که بسته مانده و فرصتی که در حال سوختن است. در حال حاضر حدود 30 درصد از جمعیت کشور را جوانان تشکیل می‌دهند یعنی اکنون بیش از 20 میلیون جوان در کشور ما زندگی می‌کنند. نرخ 21 درصدی بیکاری جوانان که البته بر اساس برخی تحلیل‌ها خوشبینانه نیز به حساب می‌آید به این معناست که بیش از پنج میلیون جوان ایرانی بیکار مانده است. تنها اگر فرض کنیم که هر فرد شاغل بتواند در ماه یک میلیون تومان سودآوری داشته باشد بیکاری جوانان ماهانه پنج هزار میلیارد و در سال حدود 60‌هزار میلیارد تومان به زیان کشور تمام می‌شود. حال اگر در این میان به محاسبه زیان اقتصادی بیکاری تحصیل‌کردگان بپردازیم به اعداد عجیب و غریبی می‌رسیم که خود وضعیت نه چندان خوشایند کشور ما در این زمینه را نشان می‌دهد. تحصیل هر فرد در دانشگاه‌های کشور چه تحصیل رایگان و چه تحصیل در دانشگاه‌هایی که شهریه می‌گیرند، هزینه‌های اقتصادی زیادی دارد. 

چندی پیش وزارت علوم درباره زیان اقتصادی خروج نخبگان از ایران عنوان کرد که این خروج سالانه 150 میلیارد دلار به اقتصاد کشور ضرر می‌زند. مبنای این محاسبه این بود که هر دانش‌آموخته مهاجرت کرده، یک میلیون دلار برای کشور زیان اقتصادی دارد. همین عدد را اگر مبنا قرار دهیم حدود 500 هزار تحصیل کرده‌ای که هر سال به جمعیت بیکاران کشور اضافه می‌شود، سالانه 500 میلیارد دلار خسارت اقتصادی برای ما دارند. این خسارت به صورت کلی محاسبه می‌شود و در واقع، پولی است که از جیب مردم و دولت همزمان خارج می‌شود. بررسی‌های فوق نشان می‌دهد پنجره جمعیتی و فرصت طلایی جمعیت در کشور نه تنها برای ما سودی نداشته که زیان‌های زیادی نیز متوجه اقتصاد ما کرده است. این در حالی است که زیان بیکاری تنها اقتصادی نیست و ابعاد اجتماعی، فرهنگی، روانی و... نیز پیدا می‌کند. شاید به همین دلیل است که بررسی‌ها نشان می‌دهد دغدغه اصلی خانواده‌های ایرانی در حال حاضر بیکاری است.


بعضی صاحبخانه‌ها قیمت‌ فروش خانه هایشان را کاهش دادند

صاحبخانه‌ها قیمت‌ را کاهش دادند/ نرخ آپارتمان در برخی محله‌ها (از سایت طلا)

در حالی که بازار مسکن روزهای رکود را سپری می‌کند، گزارش‌ها از سطح شهر تهران حکایت از این دارد که برخی مالکان در یک هفته اخیر، حاضر به پایین آوردن نرخ‌ها شدند و اصرار برای فروش واحدهای خود دارند.

صاحبخانه‌ها قیمت‌ را کاهش دادند/ نرخ آپارتمان در برخی محله‌ها

در واقع در جریان رکود بازار مسکن، تعداد زیادی از مالکان که نیاز چندانی به فروش فوری ملک خود نداشتند، با قیمت‌هایی بالاتر قصد فروش املاک خود را داشتند که در یک هفته اخیر موضع آنها تغییر کرده و قیمت‌ها را پایین آورده‌اند.

براین اساس، یکی از متقاضیان که در یک ماه اخیر به دنبال یافتن آپارتمان مناسب بود، در این باره به خبرنگار مهر، گفت: در روزهای اخیر در کمال ناباوری قیمت‌ها تغییر کرده و کاهش داشته است که این بسیار عجیب بود، چرا که در یک ماه اخیر، مالکان حاضر به کاهش قیمت‌ها نبودند و بیشتر از یک حدی تخفیف نمی‌دادند.

اینطور که به نظر می‌رسد، بسازبفروش‌ها در روزهای اخیر، واحدهای خود را به بازار عرضه کرده‌اند تا در تابستان که فصل رونق مسکن است، به فروش برسانند، ضمن آنکه بی اطلاعی از وضعیت مسکن در نیمه دوم سال هم از دیگر عواملی است که این دسته از مالکان مسکن را به فروش تشویق کرده است.

بنابراین متقاضیانی که در ماه‌های اخیر وارد بازار مسکن شدند، با شرایط متفاوتی روبرو بودند که هر مالکی بسته به شرایطی که داشت، برای فروش ملک خود تعیین کرده بود؛ هرچند که هنوز هم قیمت‌ها برای اغلب متقاضیان مسکن بالا است اما تعداد زیادی از متقاضیان هم در انتظار نیمه دوم سال و تغییرات بازار مسکن هستند.

قیمت آپارتمان در برخی محله‌های تهران

براساس گزارش میدانی خبرنگار مهر، واحدی ۶۵ متری و دوخوابه، تکواحدی با پارکینگ و انباری و عمر ۵ ساله در خیابان حبیب اله حوالی مترو شریف با قیمت ۲۱۵ میلیون تومان فروخته می‌شود و در سردار جنگل واحدی ۶۲ متری با عمر ۸ ساله و بازسازی شده با امکانات ۲۳۸ میلیون تومان به فروش می‌رسد.

در اسکندری جنوبی، پایین تر از سپه آپارتمانی ۶۳ متری و ۱۲ ساله، طبقه ۲ با شرایط ۴۵ میلیون تومان وام، ۴۰ میلیون تومان رهن و ۸۴ میلیون تومان نقد به فروش می رسد. در کارگر جنوبی زربافیان هم واحدی با همین متراژ و فول امکانات متری ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان فروخته می‌شود.

آپارتمانی ۶۵ متری و یک خوابه در قیطریه متری ۷ میلیون و ۱۰۰ هزار تومان قیمت‌گذاری شده است و در سعادت آباد واحدی ۶۴ متری و یکخوابه با امکانات، ۵۱۰ میلیون تومان به فروش می‌رسد، همچنین در شهران آپارتمانی ۶۲ متری، طبقه ۴ با پارکینگ و انباری، بدون آسانسور ۲۳۰ میلیون تومان فروخته می‌شود.

در سردار شمال آپارتمان ۶۵ متری و دوخوابه با با پارکینگ، طبقه چهارم ۲۶۷ میلیون تومان به فروش می‌رسد و در فردوس غرب - سازمان برنامه یک آپارتمان ۶۴ متری با فول امکانات ۲۵۵ میلیون تومان فروخته می‌شود.

براین اساس، واحدی ۶۶ متری و نوساز با امکانات در گیشا ۲۴۰ میلیون تومان و واحدی ۷۰ متری در نارمک با امکانات و دوخوابه متری ۳ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان به فروش می‌رسد. در فردوس غرب بهار جنوبی هم واحدی ۶۵ متری و دوخوابه با عمر یکساله ۳۵۰ میلیون تومان فروخته می‌شود و در آزادی، ابتدای خوش جنوبی هم واحدی ۶۳ متری ۱۷۰ میلیون تومان به فروش می‌رسد.

۵ نکته آموزشی از جان اسکالی برای موفقیت در کارآفرینی

۵ نکته آموزشی از جان اسکالی برای موفقیت در کارآفرینی (از روزآفرین)

نسخه PDFنسخه PDF
5 نکته آموزشی از جان اسکالی برای موفقیت در کارآفرینی

این مطلب توسط دیوید استاینبرگ (David Steinberg)، کارآفرین و مدیرعامل Zeta Interactive نوشته ‌شده‌است. او سال‌ها تحت نظر جان اسکالی (John Sculley)، مدیرعامل سابق کمپانی اپل و یکی از موفق‌ترین و سرشناس‌ترین چهره‌های دنیای کسب و کار، به فعالیت می‌پرداخته و در این مطلب ۵ نکته‌ی مهم که از جان اسکالی یادگرفته را در اختیار خوانندگان قرار می‌دهد.

به‌عنوان کارآفرین یکی از باارزش‌ترین دارایی‌هایی که می‌توانید داشته‌باشید، یک مربی (Mentor) خوب است. طبیعت کارآفرینی پرخطر و همراه با ریسک‌های فراوان است و کسانی که در راه کارآفرینی قدم می‌گذارند به یک ساختار حمایتی مستحکم نیاز دارند. مهم‌ترین عنصر این ساختار حمایتی، یک مربی خوب است؛ مثل یودا (Yoda) برای لوک اسکای‌واکر (Luke Skywalker) و میاگی (Miyagi) برای دانیل-سان (Daniel-san). این یک موضوع اثبات ‌شده است که یک مربی خوب همانند یک دست یاری‌گر در طی فراز و نشیب‌ها و سختی‌های کارآفرینی به شما کمک می‌کند. اما از طرفی یافتن یک مربی شاید در حرف آسان به نظر برسد، ولی در عمل پیچیده است.

معمولاً کارآفرینان یک ذهنیت "خودت انجامش بده" دارند که بر اساس آن ترجیح می‌دهند قبل از مشورت با دیگران، راه خودشان را پیش بگیرند. اما بهترین مربی‌ها برای کمک به کارآفرینان راهنمایی، دانش و حتی روابط لازم را فراهم می‌کنند تا در مواجهه با چالش‌های روزمره، موانع عمده و هنگام تصمیم‌گیری‌های بزرگ درست حرکت کنند.

من از این لحاظ به‌شدت خوش‌شانس بوده‌ام که جان اسکالی مربی من بود. جان زندگی کاری افسانه‌ای داشته است؛ او هم مدیرعامل اپل بوده و هم بر صندلی مدیریت کمپانی پپسی نشسته‌است. او تأثیر شگرفی بر کار من داشته‌است. من این فرصت گران‌بها را داشتم که با تماشای زندگی کاری و شخصی او درس‌های زیادی را از او یاد بگیرم. البته برای یک مربی خوب بودن، لازم نیست مدیرعامل سابق یکی از برجسته‌ترین شرکت‌های دنیا باشید؛ هر کسی که ذهنی هدف‌دار، ارتباطات احساسی و دانش لازم برای راهنمایی صحیح داشته باشد می‌تواند یک مربی بالقوه باشد. یک مربی خوب، بیش از هرچیز، به کارآفرین کمک می‌کند تا متفاوت فکر بکند. این ۵ نکته درس‌های مهمی هستند که من از جان اسکالی یاد گرفتم و هر روز به‎‌کار می‌برم.

مرتبط: ۲۵ فرمان موفقیت در کارآفرینی (اینفوگرافیک)

۱. مخاطب خود را بشناسید

دقت کنید که "مخاطب" عاملی بنیادی در موفقیت هر رهبر کسب و کار است. اعتقاد به این اصل، کمک می‌کند تا با یکدلی با مخاطب یک رابطه موفق با او خلق کنید. در فرآیند مواجهه کارمندان با مشتریان، تنظیم پیام و نحوه برقراری ارتباط ضروری است. فهم اینکه چه چیزی باعث انگیزه، جذب آن‌ها و یا برعکس رانده شدنشان می‌شود به کارآفرین کمک می‌کند تا در تصمیمات و رفتار خود تغییرات لازم را لحاظ کند. جان اسکالی به من یاد داد که تطبیق‌دادن شیوه برخورد با مشتریان متناسب با محیط‌های مختلف نه تنها نشانه ضعف نیست، که نشانگر قدرت یک کارآفرین است.

۲. گوش‌دادن نکته‌ی کلیدی است

اکثر کارآفرینان به‌شدت به صحبت‌کردن علاقه دارند. آنها همچنین معمولاً بدون گوش‌دادن درست به صحبت‌های طرف مقابل، جوابی آماده دارند. جان اسکالی به من ارزش مدیریت با گوش‌های باز را آموخت. این موضوع در مسائل بزرگ و کوچک صدق می‌کند. برای مثال چند وقت پیش، وقتی از کنار یکی از کارکنانم در راهرو رد می‌شدم حالش را پرسیدم. او جواب داد: "خیلی خوب نیست!" شاید واکنش معمول این بود که پس از شنیدن جواب به راهم ادامه دهم، اما ایستادم و اصرار کردم "نه! واقعاً در چه حالی؟" وقتی صحبت کردیم فهمیدم که با مسائل شخصی درگیر بوده که بر عملکردش در محل کار هم اثر گذاشته بود. زمانی که از او جدا می‌شدم این حس را داشتم که این مکالمه برای او مفید بود. گوش‌دادن روابط را پرورش می‌دهد و وقتی کارکنان شما حس کنند با مدیرعامل خود رابطه‌ای دوطرفه دارند، تیم شما قوی‌تر خواهدشد.

۳. به‌منظور پیشرفت تغییر جهت بدهید

کارآفرینانی که کسب و کارهایشان به‌سرعت در حال رشدند، علاوه بر گوش‌های باز، باید ذهن خود را هم باز نگه دارند. مانند هر مربی خوب دیگر، جان اسکالی یک دیدگاه بیرونی نسبت به بازاری که در آن فعال بودم می‌آورد و برای کمک در عبور از مشکلات کسب و کار ذهنی دقیق داشت. دیدگاه‌های او هم‌چنان به من کمک می‌کند تا به چرخش  (Pivot) در کسب و کارم در زمانی که لازم به تغییر مسیر است فکر بکنم. در ۱۸ سال اخیر، هر چرخشی که در مسیر کسب و کار داشته‌ام مدیون جان اسکالی یا هیأت مدیره‌ی هوشمند بوده است. پی‌بردن به اهمیت چرخش در کسب و کار، ذهنیت من به‌عنوان یک کارآفرین و فعال حوزه‌ی کسب و کار را تغییر داده است. کارآفرینان معمولاً بر روی ایده‌های خود با جزئیات زیاد دقت دارند و متمرکزند. این باعث می‌شود برخی اوقات نتوانند تصویر بزرگ‌تر و کلّی از شرایط داشته‌باشند. یک مربی کسب و کار خوب می‌تواند در پذیرش ایده‌های بهتر به کارآفرینان کمک کند.

۴. مهربان باشید

مردم دائم از من می‌پرسند "آیا جان اسکالی واقعاً همین‌قدر که به‌نظر می‌رسد مهربان است؟" پاسخ مثبت است! او مهربانی خالصانه‌ای دارد که من نیز آن را تحسین می‌کنم و سعی دارم این مهربانی را از اسکالی تقلید کنم. تجربه به من نشان داده که مهربان ماندن به اندازه‌ی جان اسکالی برای افرادی که به سطح موفقیت او رسیده‌اند نادر است، اما او اینگونه است؛ نه فقط برای مشتریان بلکه برای هرکسی که با او برخورد می‌کند اسکالی فوق‌العاده مهربان است. من یاد گرفته‌ام که برای یک رهبر، لبخند یا کلامی محبت‌آمیز معجزه می‌کند. ابراز محبت در فعالیت‌های روزانه و کارهای اتفاقی کارآفرین را واجد صفات انسانی می‌کند و به ایجاد رابطه با کارکنان، مشتریان و صاحبان سهام کلیدی کمک می‌کند. اما مهربان بودن با مظلوم بودن فرق دارد. گویی ستون فقرات اسکالی از آهن ساخته شده است! تعادل، ظاهر مهربان و باطنی قوی مدلی است که من سعی می‌کنم در کسب و کار خود پیش بگیرم.

۵. اول آدم‌ها

بناکردن و راه‌اندازی یک استارتاپ مستلزم چند عامل بنیادی است؛ فرهنگ سازمانی قوی، مدل کسب و کار مقیاس‌پذیر و مهم‌تر از هرچیز، آدم‌های خوب. کارآفرینان غالباً فکر می‌کنند می‌توانند همه‌ی کارها را به‌تنهایی انجام بدهند. هرچه باشد اکثر ما کسب و کارهایمان را یک نفره شروع کردیم. جان اسکالی به من یاد داد که با ارائه‌ی چیزی بیش از آنچه جاهای دیگر پیشنهاد می‌دهند بهترین‌ها را استخدام کنم. گردآوردن تیمی از بهترین استعدادها هزینه دارد، اما ثابت شده که سرمایه‌ی انسانی باارزش‌ترین چیزی است که یک کسب و کار می‌تواند روی آن سرمایه‌گذاری کند.

درس‌های مهم در موضوع هنر کارآفرینی و موفقیت در کسب و کار برای هر فردی ممکن است متفاوت باشد. روش‌هایی که برای یک کارآفرین جواب می‌دهد ممکن است برای دیگری بی‌مصرف باشند. اما داشتن یک مربی خوب برای موفقیت در کارآفرینی یک موضوع مورد توافق است. من این شانس را داشتم که مربی بزرگی مثل جان اسکالی را برای ۱۸ سال در کنار خود را داشته‌ام، شما نیز مربی خود را پیدا کنید.

منبع: Inc.‎ | ترجمه: روزآفرین

مرتبط:

اهمیت بهبود فضای کسب و کار در شکل گیری اقتصاد دانش بنیان

عضو کمیسیون اجتماعی مجلس تاکید کرد:

اهمیت بهبود فضای کسب و کار در شکل گیری اقتصاد دانش بنیان

سیناپرس: عضو کمیسیون اجتماعی مجلس گفت: وقتی می خواهیم یک یافته علمی را به تولید تبدیل و آن را تجاری سازی کنیم، این موضوع می بایست در یک فضایی اتفاق بیفتد که آن فضا، فضای کسب و کار است.

حمایت از شرکت های دانش بنیان و ایجاد ارتباط بین صنعت و دانشگاه، از مهم ترین مولفه های دستیابی به اقتصاد دانش بنیان در کشور است اما مولفه های دیگری هم در این زمینه تاثیرگذارند که از جمله آنها می توان به بهبود فضای کسب و کار اشاره کرد. اگر در یک کشور فضای کسب و کار، شرایط مناسبی نداشته باشد، انگیزه تولیدکنندگان پایین می آید و زمینه لازم برای رشد اقتصادی شکل نمی گیرد. بنابراین برای دستیابی به اقتصاد دانش بنیان، می بایست همپای حمایت از تاسیس و فعالیت شرکت های دانش بنیان، فضای مناسبی برای کسب و کار این شرکت ها ایجاد شود، تا امکان تولید محصولات دانش بنیان و بازاریابی و فروش آنها برای صاحبان و دست اندرکاران این شرکت ها فراهم شود. چنین است که انگیزه لازم برای گسترش فعالیت های دانش بنیان در کشور شکل خواهد گرفت که این موضوع علاوه بر رونق بخشیدن به اقتصاد، در ایجاد اشتغال به ویژه برای دانش آموختگان دانشگاهی بسیار موثر خواهد بود.     

محمدمهدی مفتح؛ عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی در این ارتباط به خبرنگار سیناپرس گفت: یکی از حوزه های فعالیت ما چه در زمینه رونق بخشی به اقتصاد و چه در زمینه پیشرفت علم، حوزه اقتصاد دانش بنیان است. ما در طی این سال ها در رشد علم وضعیت خوبی داشتیم و شاخص رشد علم ما عدد خوبی را به خود اختصاص داده است. اما تبدیل یافته های علمی به تولیدات و به تعبیری تجاری سازی علم، موضوعی است که باید بیشتر به آن توجه شود و بیش از این روی آن وقت گذاشته شود.

وی افزود: در حوزه اقتصاد مبتنی بر دانش با مجموعه شرایطی که ما داریم از جمله بحث تحریم ها، پیشرفت های خوب علمی و جوانان مستعدی که در کشور وجود دارند، می بایست اینها را با یک مدیریت خوب در کنار هم قرار بدهیم و از این داشته ها یک خروجی مفید به دست آوریم.

مفتح در پاسخ به این پرسش که آیا حمایت از شرکت های دانش بنیان می تواند در ایجاد اشتغال برای دانش آموختگان دانشگاهی موثر باشد؟ گفت: حتما همین طور است اما ما به عنوان حاکمیت باید ببینیم که نرخ بالای بیکاری به ویژه در افراد تحصیلکرده چگونه برطرف می شود؟ قطعا یکی از مهم ترین اقدامات در حل این معضل بزرگ، بهبود فضای کسب و کار است. تا وقتی که فضای کسب و کار مناسبی نداشته باشیم با قانون نویسی و صدور آیین نامه و حتی اعطای تسهیلات بانکی، مساله به طور اساسی حل نمی شود. باید فضای کسب و کار مناسب باشد، قید و بندها در فضای کسب و کار به حداقل برسد، مجوزها با سرعت لازم صادر شود، دخالت ها در حداقل ممکن باشد و دست و پای تولیدکنندگان در فضای کسب و کار بسته نباشد. البته وجود چارچوب های لازم از جمله مسایل شرعی، گمرکی و مالیاتی ضروری است. بنابراین همه قوای سه گانه باید دست به دست هم بدهند و فضای کسب و کار را مناسب کنند. به نظر من نقش مناسب شدن فضای کسب و کار در رونق اقتصادی و ایجاد اشتغال از بقیه مسایل دیگر موثرتر است.

این نماینده مجلس با تاکید بر اهمیت بهبود فضای کسب و کار در شکل گیری اقتصاد دانش بنیان، تصریح کرد: فضای کسب و کار حاکم بر فعالیت های دانش بنیان اقتصادی است. یعنی وقتی می خواهیم یک یافته علمی را به تولید تبدیل و آن را تجاری سازی کنیم، این موضوع می بایست در یک فضایی اتفاق بیفتد که آن فضا، فضای کسب و کار است

بعضی اشتباهات رایج در شروع کارهای کارآفرینانه

در شروع کار اشتباه نکنیم (از لینکدین توسط آقای عباس خداپرست)

اشتباه اول: بیشتر افراد معمولاً به اندازه کافی برای تحقیقات روی طرح و ایده خود وقت صرف نمی کنند تا ببینند واقعاً ارزش آن را دارد یا نه و به همین دلیل شکست می خورند این معمولاً مهمترین اشتباه همه است.

به اعتقاد اوشر 9 نفر از هر 10 کارآفرین به خاطر این که طرح و ایده آنها ارزشی را که تصور می کردند نداشته است  شکست می خورند. گاهی افراد آن قدر شور و شوق به انجام کار جدید دارند که از تجزیه و تحلیل آن غافل می شوند. و همین باعث شکست آنها می شود آنها ممکن است بسیار با استعداد و لایق باشند و هر کاری که از دستشان بر می آید انجام دهند ولی به نتیجه مناسبی دست پیدا نمی کنند چون قدم اول را مشکل دار برداشته اند. یعنی ایده با ارزشی انتخاب نکرده اند.

اشتباه دوم: تخمین نادرست از بازار، تعداد مشتریان احتمالی، زمان بندی و قسمتی از بازار که نصیب آنها خواهد شد.

بیشتر افراد کارآفرین آن قدر درباره طرح ها و کارهای جدید خود هیجان زده هستند که توجه نمی کنند که چند نفر مشتری واقعی آنها خواهند بود. آنها می گویند اگر کل بازار 50 میلیون مصرف کننده داشته باشد و فقط 2 درصد از بازار مشتری ما باشند آنگاه 1 میلیون مشتری خواهیم داشت حال آنکه 2 درصد از بازار رقم بسیار بالایی است و بیشتر کسب و کارها زیر 1 درصد مشتری دارند.

اشتباه سوم: کم تخمین زدن سرمایه و زمان مورد نیاز.

آنها سرمایه مورد نیاز را براساس اشتباه اول تخمین می زنند. افراد در ابتدای کار برای محیط اداری، مبلمان، کامپیوترها و استخدام یک مدیر فروش و ... پول زیادی خرج می کنند. به عبارت دیگر کارهایی انجام می دهند که هزینه بر و هزینه ساز است و تنها به امید این هستند که فروش بالایی داشته باشند.

همه این هزینه ها به امید حجم بالای فروش در مدتی کم انجام می شود. آنها فکر می کنند خیلی زود، سود بالایی نصیبشان می شود ولی در عمل چنین اتفاقی نمی افتد و ناگهان متوجه می شوند همه سرمایه خود را خرج کرده اند و پولی برای ادامه کار ندارند. در این زمان هزینه های پیش بینی نشده هم وجود دارند بنابراین همیشه سرمایه ای بیش از آنچه در ابتدا به نظر می رسد نیاز است حتی اگر صرفه جویی های لازم انجام شود.

اشتباه چهارم: تخمین اشتباه در حجم فروش و زمانبندی.

آنها تخمین درستی از بازار و تعداد مشتریان ندارند بنابراین برای این قسمت از کسب و کار خود پروژه های زیادی مد نظر دارند. آنها می گویند 200 میلیون خانه وجود دارد و کافیست به X تعداد از آنها جنس خود را بفروشم. اما چون در زمان محدودی که در نظر گرفته بودند به میزان فروش مورد نظر خود نمی رسند شکست می خورند و هیچگاه فرصت پیدا نمی کنند حجم فروش کافی داشته باشند.

اشتباه پنجم: سرمایه پروژه ای را بسیار کم تخمین می زنند.

برای اجرای هر پروژه از طراحی تا تولید کالا همیشه به سرمایه ای بیش از آنچه تصور می شود نیاز است. همچنین دلایل ناشناخته ای وجود دارند که هزینه اجرای یک پروژه را بالا می برند. بنابراین هنگام اجرای پروژه شما با کمبود منابع روبرو می شوید و پروژه کند و محدود می گردد.

اشتباه ششم: افراد زیادی استخدام می کنند و برای دفتر، مبلمان و تجهیزات اداری، هزینه زیادی صرف می کنند.

اکنون شما فروش کم و هزینه های زیادی دارید. این مشخصه سازمان هایی است که هر روز شکست می خورند و نمونه های زیادی از آنها را می توانید ببینید. همه اینها از اشتباه اول ناشی می شود: شکست به دلیل عدم تحقیق کافی درباره ارزش طرح و فرصتی که می خواهید روی آن سرمایه گذری کنید.

اشتباه هفتم: نداشتن طرح و نقشه برای ناگواری های احتمالی.

حتی اگر در تمام برآوردها و تخمین ها بسیار واقع گرایانه عمل کرده باشید باز هم وقایع پیش بینی نشده وجود دارند. ممکن است شرایط بازار عوض شود، بانک به تعهدات خود پایبند نباشد، بهره بانکی عوض شود، برای حمل و نقل محصول محدودیت هایی ایجاد شود و بسیاری موارد از این قبیل که اگر هر کدام از اینها اتفاق بیفتد مقصر شما نیستید. یا به عبارت دیگر این مشکلات ناشی از ضعف طرح نیست، اما اتفاق می افتد. بیشتر مواقع کسانی که کار جدیدی را آغاز می کنند احساس می کنند هر گاه به مشکلی برخورد کردند کسی یا چیزی هست که به آنها کمک کند. و به همین دلیل از قبل نقشه ای برای شرایط ناگواری که ممکن است پیش بیاید ندارند و در صورت وقوع چنین شرایطی کل زحمات و سرمایه آنها در خطر خواهد بود.

اشتباه هشتم: شریک کردن افراد غیر لازم یا نامعتبر.

شما فقط به افراد مشخصی به عنوان شریک نیاز دارید. به عنوان مثال بیشتر مواقع به پول نیاز دارید، و شرکایی پیدا می کنید که آنها هم به پول نیاز دارند. یا بسیاری مواقع افراد خلاق که ایده های خوبی دارند دوستان خود را به عنوان شریک انتخاب می کنند. بسیاری افراد برتری های راهبردی را ندارند یا اعتبار کافی برای شراکت را ندارند. حال چنین افرادی قرار است مثلاً 25 درصد از شرکت شما را صاحب شوند. چنین کاری کاملاً اشتباه و غیر ضروری است. قبل از اینکه افراد بخواهند در دارایی یا طرح  شما شریک شوند، باید آن را به دست آورند. (یعنی برای شراکت خود پول، اعتبار و وقت خود را گرو بگذارند و زحمت بکشند.)

اشتباه نهم: افراد را برای راحتی خود استخدام کنید نه به خاطر مهارتهای مورد نیاز آنها.

"در اولین شرکت هایی که بنا کردم خویشاوندانم را استخدام کردم. این کار بسیار ساده بود اما بسیاری از آنها برای کاری که من نیاز داشتم فرد مناسبی نبودند. و اخراج کردن افراد کار ساده ای نیست به خصوص اگر از فامیل و آشنا باشند." برای استخدام افراد زمان بیشتری صرف وقت کنید و براساس مهارت ها از بین آنها انتخاب کنید. شما به افرادی با مهارت بسیار بالا احتیاج دارید که بتوانند در شرایط نامناسب به کسب و کار شما کمک کنند، به عبارت دیگر آچار فرانسه باشند. اگر افراد نامناسب استخدام کنید، درست زمانی که به آنها احتیاج دارید کسب و کارتان را با مشکل مواجه می کنند.

اشتباه دهم: غفلت از مدیریت قسمتهای مختلف سازمان.

این مشکل معمولاً همیشه اتفاق می افتد. مدیران معمولاً نیمی از وقت خود را به کارهایی می پردازند که 5 درصد از کل فعالیت ها هم نیست و از قسمت های دیگر غافل می شوند. شما باید نسبت به کل سازمان خود دید جامعی داشته باشید. ولی معمولاً کسانی که کسب و کاری را اداره می کنند  این دید جامع را از دست می دهند و بیشتر انرژی خود را برای اداره قسمتی از سازمان به کار می گیرند تا اینکه کل سازمان را رهبری و مدیریت کنند. "در مواردی محصولات مختلف را تولید می کردم و گاه برای بعضی از تولیدات، افرادی را استخدام می کردم . نتیجه آن را با تصویر بزرگی که در ذهن داشتم در کوتاه مدت و بلند مدت مقایسه می کردم که آیا به اهداف تعیین شده رسیده ام یا نه." به عبارت دیگر ارزیابی کارهای انجام شده و مقایسه آن با اهداف و برنامه های از قبل تعیین شده، سبب می شود دید کاملتری داشته باشید. پس سعی کنید آن تصویر بزرگ را در ذهن خود داشته باشد و مرتباً آن را با وضعیت کنونی خود مطابقت دهد.

اشتباه یازدهم: پذیرفتن غیر ممکن بودن، ساده تر از پیدا کردن راه حل مناسب است.

"من مهندسی داشتم که بسیار ماهر بود ولی هر گاه می خواستیم وسیله ای را اصلاح یا بهینه سازی کنیم می گفت: شما نمی توانید به این روش این کار را انجام دهید. من باید مطمئن می شدم و به آسانی حرف هایش را قبول نمی کردم. من باید دیدی فراتر می داشتم." اگر می خواهید یک کارآفرین باشید باید بتوانید کارهای جدیدی انجام دهید. افراد زیادی به شما خواهند گفت این ممکن نیست، ولی نباید این حرف ها را به آسانی قبول کنید یک کارآفرین خوب همیشه راه حل مناسبی پیدا می کند.

اشتباه دوازدهم: توجه بیش از اندازه به حجم فروش و تعداد مشتریان، به جای اینکه به سود دهی کسب و کار توجه شود.

افراد معمولاً بیشتر به حجم و مقیاس توجه می کنند. بیشتر کار آفرین ها تمایل دارند بگویند سازمانی را اداره می کنند که بسیار بزرگ است، تعداد زیادی پرسنل دارد، این مقدار مساحت دارد و این قدر فروش دارد. معمولاً ما تمایل داریم در ذهن خود کسب و کاری بزرگ را پرورش دهیم تا اینکه به فکر ایجاد کسب و کاری پر سود باشیم. اما بدانید که بانکداران و کارشناسانی که سازمان شما را برای خرید یا سرمایه گذاری بررسی می کنند از یک سازمان خیلی بزرگ خوششان نمی آید. کارآفرین ها معمولا افرادی خلاق و فنی هستند ولی باید یاد بگیرند یک مدیر و بازرگان خوب هم باشند.

اشتباه سیزدهم: به جای اینکه به دنبال حقیقت باشید به دنبال تأیید هستید.

این اشتباه بسیار متداول است شما می خواهید کاری را شروع کنید، بنابراین با افرادی که برای شما کار می کنند صحبت می کنید. با خانواده و دوستان صحبت می کنید. اما درحقیقت به دنبال تأیید کار خود هستید. و به دنبال حقیقت نمی گردید. بلکه به دنبال کسی هستید که به شما بگوید کار درستی انجام می دهید. معمولاً حقیقت غیر از این است. بایستی محصول خود را آزمایش کنیم و به دلایل آزمایش کنندگان گوش فرا دهیم که چه می گویند. نه این که به جای ارزش دادن به حقیقت دنباله روی حرف مردم باشیم که می گویند «اوه این فوق العاده است»!

اشتباه چهاردهم: از دست دادن تمرکز بر انجام کارها و بر فروش کالاها.

بیشتر کارآفرین ها در یک واحد، روی چند قسمت کار می کنند ولی هیچ کدام را به درستی انجام نمی دهند. به جای این که تمرکز خود را بر درست انجام دادن تمامی کارها همچنین فروش بیش از پیش، صرف کنند، توجه کارمندان و وقت خود را برای انجام کارهای غیر ضروری در آن واحد تلف می کنند. بنابراین کالای اصلی آنها به خوبی تولید نمی شود چون آنها کارهای زیادی انجام داده اند و از اصل قضیه دور شده اند. مثلاً کارآفرینان  می خواهند کالای خود را به Wal-Mart (یک فروشگاه زنجیره ای معروف در آمریکا) بفروشند. پس از مدتی اظهار می کنند محصول خود را به شبکه فروش خانگی می فروشند و سپس می گویند فروشگاه های هدیه هم خوب به نظر  می رسند. و از این دست.

اشتباه پانزدهم: هدف بلند مدت و مقصد حرفه ای شفاف و واضح نیست.

هدف بلند مدت شما باید مشخص باشد. این بدان معنا نیست که شما عوض نمی شوید، اما وقتی که هدفی را تعیین می کنید باید به آن سمت نشانه گیری کنید. این حرف ها وقتی اهمیت پیدا می کند که افراد می خواهند محصول خود را تعیین کنند و می پرسند چه محصولی انتخاب کنم؟ (تولید کنم؟) پاسخ بستگی به این دارد که چه کاری را می خواهید انجام دهید. اگر می خواهید با این کار یک سازمان چند میلیون دلاری تاسیس کنید. شاید باید روی کالای خود تجدید نظر کنید. ولی اگر هدف شما یک شرکت کوچک است قضیه فرق می کند. یا اگر می خواهید کسب و کاری راه بیندازید تا اعضای خانواده خود را مشغول به کار کنید بحث دیگری است. و شاید در این گونه موارد خیلی نیاز به اهداف بلند مدت نداشته باشید ولی اگر هدف کسب و کار شما شفاف و مشخص باشد. در موفقیت آن تأثیر زیادی دارد.

اشتباه شانزدهم: از دست دادن تمرکز و هویت.

برای خلق یک سازمان با ارزش این مشکل را بیان می کنم. سازمان شما خود یک کالا است. شرکت ها و سازمان های زیادی هستند که سعی می کنند اهداف زیادی را در آن واحد دنبال کنند و به جای اینکه یک کسب و کار متمرکز، معتبر و دارای هویت داشته باشند، فعالیتی شلوغ و درهم دارند. وقتی کسب و کار جدیدی راه می اندازید بسیار مهم است که روی هدف و هویت شرکت تمرکز داشته باشید. اجازه ندهید قدرت سازمان شما روی اهداف مختلفی که به نتیجه رسیدن هر کدام از آنها پروسه ای سنگین است، سایه افکند. چرا که تشکیلات شما ضعیف خواهد شد. مثلاً فرض کنید شرکتی دارید که محصول آن، تنقلات مورد علاقه کودکان است حال اسباب بازی را به محصولات خود اضافه کنید فقط به این دلیل که مشتریان شما ممکن است اسباب بازی هم بخرند شرکت خود را تضعیف کرده اید. یک سازمان به تمرکز روی آن چه هست نیاز دارد تا بتواند قدرت بگیرد.

اشتباه هفدهم: نبود برنامه ای برای خارج شدن از این کسب و کار.

یک برنامه برای خروج از کسب و کاری که ایجاد کرده اید داشته باشید و سعی کنید آن را به بهترین نحو انجام دهید. به عنوان مثال من برای کسب و کاری که اکنون راه انداخته ام یک برنامه 2 ساله دارم یعنی برنامه ای دارم که پس از 2 سال بتوانم پول زیادی به دست آورم و سپس به کار دیگر مشغول شوم، شاید علتش این است که آنقدر دلبستگی به آن کار ندارم و چون آن کسب و کار به اوج خود رسیده دیگر جذابیت کافی ندارد تا به آن کار ادامه دهم. بعد از سال اول به دقت بازار را بررسی می کنم و سعی در نوآوری در این زمینه خواهم داشت. و در همین زمان گزینه فروش سازمان را روی میز قرار می دهم چون چیزی باارزشتر از یک فروش خوب نمی توانم به دست آورم. این بدان معناست که هیچ قرارداد داخلی امضا نمی کنم و منتظر شرکت های چند ملیتی هستم تا شرکت خود را به آنها بفروشم. از کارهای مربوط به حق امتیاز و انجام صحیح آنها مطمئن می شوم. و در عین حال تمام توجه خود را روی کیفیت کار معطوف می کنم تا از سطح استانداردها بالاتر باشد. کیفیتی بالاتر از محصولات سازمان های چند ملیتی که احتمالاً شرکت ما را خواهند خرید!

یک استراتژی خروج هم می تواند این باشد که سازمان خود را در آینده به فرزند خود بسپارید. مهمترین کاری که باید انجام دهید این است که شرکتی بسازید که ارزشمند و سود ده باشد و در این شرایط همه گزینه ها در برابر شماست: سازمان خود را نگه دارید، آن را بفروشید، برای آن تبلیغات کنید، حساب بانکی خود را پر پول کنید و  . ولی به یاد داشته باشید، یک کسب و کار می تواند یک کالا هم باشد.

منبع

عباس خداپرست

http://developfan.ir