واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

فیلم «رنجر تنها»

فیلم: به تماشای «رنجر تنها» بنشینید (از تابناک)


جانی دپ در فیلم‌های سرگرم کننده فراوانی بوده و به ظاهر همچنان برای حضور در نقش‌هایی شبیه آنچه در «دزدان دریای کارائیب» بر عهده داشته، انگیزه دارد و اینچنین است که «رنجر تنها» با حضور او خلق می‌شود؛ فیلمی که مورد استقبال نسبی بینندگان قرار گرفت و البته با اقبال منتقدان همراه نشد.


به گزارش «تابناک»، «رنجر تنها / The Lone Ranger» نام نمایش‌نامه‌ای رادیویی بود (گفته شده حدوداً سه هزار اپیزود بوده است) که در بیش از نیم قرن پیش اجرا می‌شده و طبیعتاً این سطح استمرار در اجرای یک نمایش‌نامه رادیویی، نشان می‌دهد که داستان‌های روایت شده در آن تا چه میزان طرفدار داشته و همین ‌باعث شد، بعد‌ها سریالی بر مبنای این نمایش‌نامه رادیویی ساخته شود؛ سریالی که هشت سال پیاپی استمرار داشت و همچون نمایشنامه موفق بود. 

در سال ۱۹۵۶ یک فیلم با بازی بازیگران اصلی سریال یعنی جی سیلورهیل و کلایتون مور تحت عنوان «رنجر تنها» ساخته شد. حال پس از گذشت بیش از نیم قرن از آخرین حضور «رنجر تنها» در تلویزیون، جری بروکهایمر در یک تصمیم غیر منتظره در پی ساخت اثری تازه بر اساس همین سریال برآمد و در این مسیر پس از نگارش فیلمنامه‌ای که در ‌‌نهایت اثری ۱۴۹ دقیقه‌ای را شکل داد، این فیلم با یک ستاره به صحنه آمد: «جانی دپ».

فیلم: به تماشای «رنجر تنها» بنشینید

جیمز برادینلی، منتقد مشهور درباره این فیلم چنین می‌گوید: او به همراه رفیق سرخ پوست و وفادارش، تونتو، جنگی را برای برپا کردن قانون و نظم در اوایل شکل‌گیری غرب رهبری می‌کنند. تونتو سوارکاری پردل است که ماسک بر چهره دارد و در دشت‌ زاده شده است. او اکنون با ما به روزهای مهیج گذشته باز‌می‌گردد. تفنگدار تنها دوباره می‌تازد! 

وقتی این واژگان در آغاز هر برنامهٔ رادیویی یا نخستین پخش‌های تلویزیونی The Lone Ranger گفته می‌شدند، تعریف کنندهٔ تجربهٔ شنیدن یا دیدن آن برنامه‌ها بودند. با اینکه آخرین فصل پخش تلویزیونی آن رنگی بود، خاطره‌ای که از The Lone Ranger دارم، ‌سیاه و سفید است. همچنین خاطره‌های قهرمانی در ذهنم است که دوره‌اش گذشته است. او از عصری ساده‌تر می‌آید و تلاش برای «امروزی کردن» آن ‌شکست می‌خورد، زیرا ماهیتی که شخصیت فیلم را تعریف می‌کند، از بین می‌رود. 

رنجر تنها داستان تولد و روزهای آغازین زندگی مرد ماسک دار را تعریف می‌کند. تونتو، جان راید (The Lone Ranger) را که تنها بازماندهٔ یک مخفیگاه است، نجات می‌دهد و تا زمانی که سلامتی‌اش را بازیابد، از او پرستاری می‌کند. زمانی که سالم و سلامت می‌شود، سوار بر مرکب سپیدش می‌شود که بعد‌ها او را سیلور می‌نامد و رهسپار می‌شود تا کسانی را که برادرش را کشته‌اند، به سزای کارشان برساند.

فیلم: به تماشای «رنجر تنها» بنشینید

قاتلان برادرش دن (جیمز بج دیل) و بقیهٔ افراد گروهش هستند. بزه‌کار‌ترین فرد در این میان، بوچ کاوندیش (ویلیام فیچنر) است، اما او تنها جزئی از یک دسیسه بزرگ است. جان راید (The Lone Ranger) مورد توجه عاشقانهٔ ربکا (روث ویلسون) قرار می‌گیرد که اواخر عمر برادرش، همسر او بوده است. همچنین‌‌‌ همان گونه که درخور یک فیلم است که در زمان غرب وحشی رخ می‌دهد، قطار‌های بسیاری در این فیلم هستند که نقاط اوج مهیجی را به وجود می‌آورند. 

به عنوان یک کمدی اکشن وسترن، این فیلم میان فیلم بسیار بد «غرب وحشی وحشی» (The Wild Wild West) و فیلم سرگرم کننده و قوی «ماوریک» (Maverik) قرار می‌گیرد. وربینسکی با خالی کردن بخش‌هایی از فیلم از وجود رنگ، فیلم را به سریال تلویزیونی آن گره می‌زند و بدین ترتیب، تقریبا همه چیز را تک رنگ می‌کند. 

به هر حال، گویا این استعاره خوبی برای فیلمی باشد که حساسیتی به صداهای موسیقایی گوناگون ندارد و هزینهٔ گزافی روی آن شده است. The Lone Ranger همچنان در خاطر طرفدارهای آن به تازیدن ادامه می‌دهد، اما احتمالا این آخرین باری است که او در یک فیلم سینمایی بزرگ می‌تازد.

هم‌اکنون به دیدن خلاصه ۶۵ دقیقه‌ای این فیلم بنشینید
.


فیلم «در جست‌و‌جوی عدالت / Seeking Justice»


هنگامی که تصور می‌کنید قانون نمی‌تواند عدالت را برقرار کند، چه واکنشی نشان خواهید داد؟ آن زمان تصور می‌کنید قانون، عدالت را درباره عزیز‌ترین نزدیکانتان ‌اجرا نکرده و یا نخواهد کرد، چه خواهید کرد؟ نیکلاس کیج در یکی از آخرین نقش آفرینی‌هایش که یادآور روزهای اوجش است، در چنین موقعیتی قرار گرفته است.

به گزارش «تابناک»، «ارباب جنگ» و «تغییر چهره» شاید مهم‌ترین آثاری باشد که نیکلاس کیج در آن‌ها نقش آفرینی کرده است؛ هرچند کیج ‌عموماً در فیلم‌های تجاری حضور پررنگی دارد،‌ ‌دلیل نمی‌شود که این بازیگر ۴۹ ساله بازی‌های درخشانی در‌‌ همان نقش‌هایی که به آن پیشنهاد می‌شود، داشته باشد. او سال‌ها بود بازی متفاوتی نداشت تا این که در سال ۲۰۱۱ یک بازی درخشان دیگر از او در فیلم «در جست‌و‌جوی عدالت / Seeking Justice» دیده شد. 

داستان فیلم «در جست‌و‌جوی عدالت / Seeking Justice» درباره زوجی جوان به نام ویل با بازی «نیکلاس کیج» و لورا با بازی «ژانوری جونز» است. لورا توسط یک ولگرد مورد تجاوز قرار می‌گیرد و به بیمارستان منتقل می‌شود.


فیلم: وقتی عدالت خواهان فراتر قانون باشند، چه خواهد شد؟!


پس از حضور ویل در بیمارستان، فردی به نام سیمون با بازی «گای پیرس» نزد ویل می‌رود و به ‌او یادآور می‌شود که حتی اگه قانون آن ولگرد را دستگیر کند، پس از مراحل محاکمه که خیلی طول می‌کشد، حداکثر به یازده ماه حبس محکوم خواهد شد. 

این شخص پیشنهاد می‌دهد، در صورت موافقت ‌ویل، سازمانی که سایمون عضوش است، عدالت را درباره آن ولگرد اجرا می‌کند؛ که البته پس از تردیدهایی، ‌ویل موافقت می‌کند و قرار می‌شود در مقطعی، ‌لطفی به انتقام گیرندگان بکند. 

پس از وقوع این انتقام ویل و لورا تلاش می‌کنند به زندگی عادی بازگردند اما هنوز مدتی نگذشته که سازمان انتقام گیرنده از مرد ولگرد از ویل درخواست می‌کند جبران کند؛ اما این جبران کردن به سادگی رخ نخواهد داد. این فیلم نشان خواهد داد وقتی عدالت خواهان فرا‌تر از قانون باشند، چه خواهد شد و چگونه عدالت نیز قربانی می‌شود!


فیلم: وقتی عدالت خواهان فراتر قانون باشند، چه خواهد شد؟!


این فیلم ۱۰۳ دقیقه‌ای که ‌ریتم نسبتاً مناسبی دارد، با بودجه‌‌ ۱۷ میلیون دلاری ساخته شده و از کیفیت چشمگیری در قیاس با بسیاری از آثار سال‌های اخیر کیج برخوردار است و از این حیث اگر در پی یک اثر اکشن با چاشنی انتقام ـ که جزو ویژگی‌های معمول نقش‌های کیج اما با شکلی متفاوت هستید ـ دیدن این اثر را از دست ندهید.

هم‌اکنون به دیدن ‌خلاصه‌ای از این فیلم به کارگردانی راجر دونالستون بنشینید.


فیلم: «Romper Stomper» یکی از بهترین فیلم های سینمایی درباره جریان «نئونازی»

فیلم: وحشی گری نئونازی ها را به تماشا بنشینید (از تابناک)

با فروکش کردن آتش جنگ جهانی دوم و مجازات تمامی رهبران نازی، تصور می‌شد این جریان به تاریخ پیوسته و فرجامش، انگیزه برای احیای دوباره اش توسط مردمان آینده باقی نگذاشته اما این تصوری باطل بود و نئونازی‌ها در چند نسل بعد ظهور کردند که عمدتاً جوانان خشنی بودند که در پی احیای آرمان‌های نازی و هیتلر بودند! راسل کرو در فیلمی پیرامون این جریان‌ها نقش آفرینی کرده که در این «سی دقیقه» تماشایش می‌کنید.


به گزارش «تابناک»، بیست و یک سال پیش راسل کرو بازیگر استرالیایی با یک فیلم در سطح بین المللی مطرح شد و آوازه‌اش از کشورش فراتر رفت. «Romper Stomper» یکی از بهترین فیلم های بلندسینمایی درباره جریان «نئونازی»، فرصت مناسبی بود تا توانمندی های بازیگری کرو بیش از پیش برای طرفدارانش نمایان شود و او با بدنی مملو از خالکوبی‌های نمادین نازیسم، نقش سردسته یک گروه نژادپرست ساکن استرالیا را به بهترین نحو ممکن بازی کرد.

وحشی گری نئونازی ها را به تماشا بنشینید

کرو در جایگاه یکی از اعضای نئونازی ملبورن با دیگر اعضای باندشان درصدد مبارزه با ویتنامی‌های ساکن ملبورن با استفاده از خشن ترین روش ممکن بر می آیند، غافل از اینکه ویتنامی ها نیز تا ابد سکوت نمی‌کنند و خود را برای جنگی بزرگ و از پای درآوردن این نژادپرستان مهیا می‌کنند؛ جنگی که بالاخره بر سر مالکیت یک کافه آغاز می‌شود و به مخفیگاه این گروه کشیده می‌شود و در همین مسیر، طی یک سلسله حوادث، تک تک اعضای این گروه نژادپرست کشته می‌شوند. 

فیلم اگرچه داستان تکراری تسویه حساب یک گروه ناکام از گروهی تبهکار و زورگو را به تصویر می‌کشد اما قراردادن چنین داستانی در بستر نئونازی، بازخوردی متفاوت را در پی دارد که در این فیلم نیز شاهدش هستیم و در واقع شاید کمتر فیلمی به این شکل پیرامون درگیری های حول تسویه حساب گروه‌های نازی ساخته شده که علی رغم ریتم نسبتاً تند، اینچنین خاص به ماجرا بپردازد.

وحشی گری نئونازی ها را به تماشا بنشینید

مجله سینمایی ورایتی این فیلم را با پرتقال کوکی فیلم مشهور کوبریک مقایسه کرده و ظاهراً این فیلم به زعم منتقدان نیز توانسته تصویری از گروه های نئونازی که هم اکنون بیشتر در آمریکا، کانادا، برزیل، استرالیا، بلژیک، کرواسی، استونی، هلند، فرانسه، آلمان، روسیه، سوئد، سوئیس، ترکیه، برزیل و حتی مغولستان و کشور خودمان نیز به شکل غیرقانونی فعالیت دارند به تصویر بکشد؛ دسته های عمدتاً در سطح اوباشی که هر آنچه متعلق به آلمان دوره ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ و بازمانده هیتلر و ژنرال‌هایش باشد، برایشان مقدس است!

نکته جالب اینکه هیتلر اساساً قائل به اصالت نژاد آلمانی‌ها بود و در همین راستا کشتن دیگر نژادها را برای تسلط نژاد برتر بر جهان یک امر اجتناب ناپذیر تلقی می‌کرد و با این اوصاف مشخص نیست نئونازی‌های غیرآلمانی نظیر استرالیایی ها و مغول ها که حتی تیره نژادی‌شان نزدیک به آلمان ها نیز نیست، با چه انگیزه‌ای در پی احیای هیتلر هستند و آیا تصور می‌کنند دیگر آلمانی اصیل بودن، جزو اصول نازیسم نیست؟! این فیلم 118 دقیقه ای به خوبی بی هدفی و وندالیسم نهفته در نئونازیسم را به تصویر می‌کشد که نقطه اوج به کشتار بی هدف ختم می‌شود.

اینک دعوت‌تان می‌کنیم، به تماشای خلاصه 42 دقیقه‌ای از این فیلم بنشینید.



فیلم: لئون؛ حرفه ای

«لئون: حرفه‌ای یکی از تریلرهای منحصر به فردی است که دیدن آن به شدت جذاب است و قطعاً اگر قرار باشد، لیستی از فیلم‌هایی را که قبل از مرگ باید دید، گرد آورد، لئون یا همان حرفه‌ای در میان آنها جای گرفته است.

کشتن خصلتی ذاتی نیست؛ اما متأثر از تکرار می‌تواند چنان ساده شود، که برای قاتل به یکی از امور عادی و شبه-ذاتی مبدل شود اما آیا چنین انسانی در وجودش ذره ای از احساس ‌می‌ماند تا خون قربانیانش، وجودش را سرشار از بی‌رحمی خواهد ساخت؟ شاید بهترین پاسخ به این پرسش را یکی از جذاب‌ترین آدمکش‌های تاریخ سینمای جهان داده باشد: «لئون: حرفه‌ای / Leon: The Professional».

به گزارش «تابناک»، از لوک بسون پیش از این فیلم‌هایی را با هم دیده‌ایم؛ اما آن اثری که بیش از همه باعث شده لوک بسون چهره‌ای جهانی شود، «لئون: حرفه‌ای / Leon: The Professional» یکی از تریلرهای منحصر به فردی است که دیدن آن به شدت جذاب است و قطعاً اگر قرار باشد لیستی از فیلم‌هایی را که پیش ‌از مرگ باید دید‌، گرد آورد، لئون یا همان حرفه‌ای در میان آنها جای گرفته است.

فیلم: به تماشای یک آدمکش «حرفه‌ای» بنشینید!

لئون با بازی خیره کننده «ژان رنو» قاتلی حرفه ای است که در آپارتمانی در محله ایتالیایی نشین شهر نیویورک ساکن است. او در ‌روزمرگی‌های کسالت‌آورش که آدمکشی ‌نیز به بخشی از آن مبدل شده، با دختری دوازده ساله به نام ماتیلدا با نقش آفرینی «ناتالی پورتمن» آشنا می‌شود. در غیاب ماتیلدا، استانسفیلد (گری اولدمن) پلیسی تبهکار، پدر و دیگر اعضای خانواده او را به سبب کوکائین ناخالصی که فروخته بود می‌کشد. ماتیلدا پس از دیدن صحنه قتل به لئون پناه می‌برد و به سرعت جذب شغل حرفه‌ای می‌شود و درخواست می‌کند تا به او آموزش بدهد.

لئون در آغاز نمی‌پذیرد اما سرانجام حاضر می‌شود درخواست ماتیلدا را برآورده کند. ماتیلدا که اندکی بعد و در جریان بازگشت به خانه برای برداشتن بیست هزار دلار مخفی پدر کشته شده‌اش، با یکی از قاتلان خانواده‌اش مواجه می‌شود و در‌می‌یابد که همه آنها پلیس مبارزه با مواد مخدر نیویورک هستند، از لئون یک درخواست دیگر نیز می‌کند و بحث کشتن قاتل برادر چهار ساله‌اش را پیش می‌کشد (برای ماتیلدا سایر اعضای خانواده اش کمترین اهمیتی ندارند!) و البته لئون نمی‌پذیرد.

فیلم: به تماشای یک آدمکش «حرفه‌ای» بنشینید!

در غیاب لئون، ماتیلدا دست به کار می‌شود و به مقر پلیس مبارزه با مواد مخدر می‌رود تا خودش کار را یکسره کند؛ اما پیش از آغاز کار، گرفتار می‌شود و این بار نیز لئون او را نجات می‌دهد تا پلیس‌های فاسد در پی او حذف برآیند. سردسته پلیس‌های فاسد از طریق مردی که کارفرمای آدمکشی لئون محسوب می‌شد و سفارش آدمکشی‌های از طریق او به لئون داده می‌شد، سفارش قتل را به او می‌دهد، آخرین اقامتگاه لئون را شناسایی می‌کنند تا بازی به نقطه کلیدی‌اش برسد.

فن کارگردانی لوک بسون زمانی توانسته به اوج برسد که برای این فیلم داستانی بسیار عمیق و با ریتمی صحیح را در پیش داشته و از چنین داستان دقیق و دارای دیالوگ‌های ماندگاری است که می‌تواند اثری در میانه آثار اروپایی و آمریکایی را به تماشا نشست. فیلم نه به واسطه داستان‌های فرعی کند و خسته‌کننده شده و نه یک اثر اکشن آکنده از خونریزی است. فیلم بیش از حد در فضای واقعی است؛ شلیک‌ها، کتک خوردن‌ها، دل بستن‌های کودکانه و... همه و همه واقعی است. حتی ابرقهرمان نیز نامیرا یا ضدگلوله نیست و در طول داستان نیز گلوله به او اثابت می‌کند، هرچند این اتفاق به سادگی رخ نمی‌دهد.

فیلم: به تماشای یک آدمکش «حرفه‌ای» بنشینید!

صحنه‌های این محصول سال ۱۹۹۴ که هنوز ناتالی پورتمن در آن یک نوجوان است، به شدت حساب شده در کادربندی‌های مشخص ضبط و‌ به گونه‌ای هوشمندانه در تدوینی قابل تأمل کنار هم چیده شده و علاوه بر تصویربرداری کم نظیرش که شاید اوجش را در تغییر سه باره فوکوس و فلو بر‌ سلاح و ضارب در سکانس شلیک گلوله از پشت به لئون و اتفاقی که پس از آن رخ می‌دهد، بتوان دید، ظرافت این اثر را بیش از بیش نمایان می‌سازد. 

سطح حضور بازیگران نیز از دیگر نقاط قوت این فیلم است. ژان رنو و ناتالی پورتمن در نقش‌های لئون و ماتیلدا بازی‌های زنده و چشمگیری داشتند و البته هر دو بازیگر، نقش‌آفرینی‌های بهتری پس از این فیلم نیز داشتند که تنها با این اثر شناخته نشوند؛ اما بی‌گمان یکی از نقاط اوج کارنامه این دو بازیگر، همین اثر سینمایی است. لئون و ماتیلدا مشخصه‌های مشترکی دارند و مهم‌ترین نقطه مشترک تنها و بی‌کس بودن است، ولی نقاط افتراق فراوانی (حداقل در دو سوم نخست) دارند و لئون به واسطه گذشته‌اش، بر خلاف ماتیلدای نوجوان بسیار سرد و بی‌روح است. نباید‌ گری اولدمن را نیز فراموش کرد که اضلاع این بازی خونین را تکمیل می‌کند و یک پلیس فاسد عصبی را به خوبی به تصویر می‌کشد. 

در کنار همه این ویژگی‌ها، موسیقی این فیلم فراموش ناشدنی است و قطعاً اگر این فیلم را تماشا کنید، موسیقی این اثر که از فیلم جلو نمی‌زند و در صداگذاری به اندازه مورد بهره‌برداری قرار گرفته را فراموش نخواهید کرد؛ موسیقی که اریک سرا خلقش کرده و بی‌شک یکی از ماندگار‌ترین موسیقی‌های متنی است که این آهنگ‌ساز فرانسوی خلق کرده و باعث شده کمترین نقد ممکن را بتوان به فیلم «لئون: حرفه‌ای / Leon: The Professional» وارد آورد.

اینک به دیدن خلاصه ۶۲ دقیقه‌ای این فیلم بنشینید.



فیلم: دوران پس از آخرین جنگ بشری را به تماشا بنشینید

فیلم: دوران پس از آخرین جنگ بشری را به تماشا بنشینید (از تابناک)


جنگ بشریت با موجوات بیگانه و سرنوشتی که برای مردم پس از وقوع چنین جنگی رقم می‌خورد، از جمله مضامینی است که همچنان با رشد تکنولوژی و پیشرفت جلوه‌های ویژه، عرصه‌های تازه‌ای برای تولید آثار سینمایی را پیش روی خود می‌یابد و در همین راستا، شاهد تولید یکی از آثار با کیفیت تازه در ژانر اکشن و تخیلی هستیم؛ اثری که در سال ۲۰۱۳ اکران شد و اکنون «تابناک» به تماشای خلاصه‌اش می‌نشینید.


به گزارش «تابناک»، در سال‌های اخیر، فیلم‌های علمی ـ تخیلی به شدت تکنیک زده شده و بیشتر فیلم‌سازان بر استفاده از ظرفیت‌های رو به رشد تکنولوژی در ارتقای آثارشان نسبت به آثار پیشین تأکید ورزیده‌اند و از این حیث، باید از فیلمی که علاوه بر دستاوردهای بصری، بر ایده و سناریوی تازه تأکید داشته، استقبال کرد؛ هرچند این ایده تا اندازه‌ای در آثاری مورد توجه محدود قرار گرفته باشد. «فراموشی/ Oblivion» محصول سال ۲۰۱۳ سینمای آمریکا، افزون بر آنکه از حجم بالایی از صحنه‌های اکشن و وقایع جذاب تشکیل شده، داستان‌پردازی‌ چشمگیری دارد.

فیلم: دوران پس از آخرین جنگ بشری را به تماشا بنشینید

«فراموشی» هرچند بیش از حد طولانی است و زمان ۱۲۶ دقیقه‌ای این فیلم که به کمک داستان‌های فرعی و وقایع پیرامونی تلاش شده تا این حد استمرار یاید، دست‌کم پانزده دقیقه قابلیت تخفیف داشت و از این منظر، چنین تصور می‌شود خالق این اثر می‌توانست با گذر از برخی حاشیه‌ها ـ‌که تنها ریتم داستان را کند می‌کند ـ مخاطب را بیشتر با خود همراه سازد و به ویژه فلش‌بک و فلش فوروارد‌ها و بازگشت به گذشته و حال را در بستر زمانی محدود‌تر یا سریع‌تری در نظر بگیرد.

بر پایه آنچه در دیگر نقد‌ها آمده، «فراموشی» دربارهٔ ذات هویت است؛ موضوعی رایج در کارهای علمی تخیلی سطح بالا. آیا یک فرد به واسطهٔ دی ان ای/ DNA خود تعریف می‌شود؟ یا مجموعهٔ خاطرات شخص هستند که او را تعریف می‌کنند؟ چه چیزی ذات اصلی بشر بودن را تشکیل می‌دهد؟ فیلم‌های «سفرهای ستاره ای/Star Trek» (به ویژه در «نسل بعد/ The Next Generation») بارها به این پرسش اشاره می‌کند، مانند آنچه در بازسازی جدید مجموعهٔ «Battlestar Galactica» اتفاق می‌افتد. «فراموشی» علاوه بر این به دیگر موضوعات رایج در فیلم‌های علمی تخیلی نیز اشاره‌ای دارد؛ اما من در این نوشته چیزی از آن‌ها نمی‌گویم، به این دلیل که اشاره به آن‌ها می‌تواند به نوعی موجب لو رفتن داستان بشود. داستان فیلم چند نکتهٔ غافلگیری هم در خود دارد.


فیلم: دوران پس از آخرین جنگ بشری را به تماشا بنشینید

سال ۲۰۷۷ است و زمین به یک زباله‌دانی متروک و بایر تبدیل شده که نتیجهٔ نبردی میان انسان‌ها و موجودات فضایی است که شصت سال پیش رخ داده است. بشریت جنگ را برده اما زمین را از دست داده است. نجات یافتگان به سیارهٔ تیتان فرار کرده‌اند و آنجا یک منطقهٔ مهاجرنشین ساخته‌اند.

بقایای درخشانی که از «وطن» به جا مانده‌اند توسط تعدادی فضاپیمای بی‌سرنشین و مراقبان انسانشان محافظت می‌شوند. در همین حین، دشمن به کلی از بین نرفته است. نجات یافتگان جدا افتاده در خرابه‌های شهرهای قدیمی مخفیانه حرکت می‌کنند و هر از گاهی به فضاپیما‌ها حمله کرده و آن‌ها را ناقص می‌کنند. ایستگاه‌های تغییر ماهیت شناور و بزرگی ساخته شده‌اند تا آب را به نیروی بخار تبدیل کند و آن را به تیتان بفرستند تا برای منطقهٔ مهاجرنشین انرژی فراهم کنند.

فیلم: دوران پس از آخرین جنگ بشری را به تماشا بنشینید

جک (تام کروز/ Tom Cruise) و ویک (آندره آ رایزبورو/ Andrea Riseborough) یک «تیم» هستند که به پایان دورهٔ مأموریت خود به عنوان مراقبان زمین نزدیک می‌شوند. از آن جایی که حافظهٔ هر دو پیش از مأموریت پاک شده است، هیچ کدام دربارهٔ  یادآوری روزهای زندگی شان، پیش از اینکه در یک آپارتمان با معماری سبک صنعتی ـ تجاری که به منطقهٔ ساحل شرقی اشراف دارد، حرفی نمی‌زنند. آن‌ها ازدواج نکرده‌اند اما رابطه‌شان مانند یک زوج ازدواج کرده است. ویک با فرماندهٔ از راه دورش سالی (ملیسا لئو/ Melissa Leo) در ارتباط می‌ماند و جک با یک فضاپیمای پرسرعت به اطراف پرواز می‌کند و موقعیت فضاپیماهای بی‌سرنشینی را که آسیب دیده‌اند شناسایی کرده و به بازسازی آن‌ها می‌پردازد.

فیلم: دوران پس از آخرین جنگ بشری را به تماشا بنشینید

اما در حالی که ویک به گذشته علاقه‌ای ندارد و می‌خواهد هر چه زود‌تر به تیتان بازگردد، جک خواب یک زن زیبا و مرموز به نام جولیا (اولگا کریلنکو/ Olga Kurylenko) را می‌بیند و ادعا می‌کند خواب‌ها بیشتر شبیه به خاطرات هستند. علاوه بر این، او شیفتهٔ زمین شده و می‌خواهد آنجا بماند. جک حتی یک اتاقک موقتی ساخته که در یک منطقهٔ امن، جایی که گهگاهی فضاپیمای خود را فرود می‌آورد تا کمی استراحت کند، واقع شده است.

در سال‌های دههٔ ۲۰۰۰، تام کروز برای بازی در فیلم‌های علمی تخیلی آمادگی و علاقه نشان داد؛ هرچند پس از فیلم «جنگ دنیاها/War of the Worlds» محصول ۲۰۰۵، این نخستین حضور دوباره او در این گونه فیلم‌ها به شمار می‌رود. او آنچه ‌برای ایفای این نقش لازم است در خود دارد:‌‌ همان نیرومندی و قوای جسمانی که در مجموعه فیلم‌های «مأموریت غیرممکن/ Mission: Impossible» نیز به او کمک کرد. آندره آ رایزبورو شخصیتی را نشان می‌دهد که از احساسات تهی است. سطحی بودن این تصویر بیش از آن که نشانهٔ ناتوانی او باشد، عمدی و از روی قصد قبلی به نظر می‌رسد.


فیلم: دوران پس از آخرین جنگ بشری را به تماشا بنشینید

در حالی که به هیچ وجه ارتباط گیرایی میان او و تام کروز برقرار نمی‌شود، نمی‌توان این نکته را به رابطهٔ کروز و اولگا کریلنکو با آن بازی اثیری‌اش تعمیم داد. نقش آفرینی او در این فیلم در مقایسه با آنچه در فیلم «به سوی شگفتی/To the Wonder» به نمایش گذاشت زمینی‌تر است؛ اما چهرهٔ پیام‌رسان و پرمعنی او اینجا نیز به اندازهٔ فیلم مالیک ارزشمند و کمک‌کننده است و بازی او در کنار کروز نیز گیرا و جذاب است. مورگان فریمن/ Morgan Freeman (که سیگار برگی به لب دارد) و نیکولای کاستر والدو/ Nikolaj Coster-Waldauدر نقش‌های فرعی به عنوان انسان‌های فراری که روی زمین زندگی می‌کنند، ایفای نقش کرده‌اند.

کارهای مربوط به جلوه‌های ویژه درجه یک هستند. بیشتر این جلوه‌ها شامل خلق ‌نیویورک و واشنگتن دی. سی پس از یک دورهٔ تحولات عظیم است و شامل نمادهای خاصی مانند ساختمان امپایر استیت، پنتاگون، مجسمهٔ یادبود واشنگتن، مجسمهٔ آزادی و پل بروکلین می‌شود.. 

فیلم: دوران پس از آخرین جنگ بشری را به تماشا بنشینید

بدیهی است‌، این نخستین باری نیست که ما این گونه چیز‌ها را می‌بینیم، به گونه‌ای که فیلم «سیارهٔ میمون‌ها/Planet of the Apes» از پیشروان این گونه به شمار می‌رود؛ اما در این فیلم این عمل به‌‌ همان خوبی و با کیفیتی انجام شده که در هر جای دیگر ممکن بود. افکت‌های صوتی که شامل یک موسیقی متن پرتپش و لرزاننده هم می‌شود، آنقدر کوبنده هستند که به یادماندنی باشند؛ هرچند لحظاتی است که آن‌ها توجه بیش از اندازه‌ای به خود جلب می‌کنند.

این فیلم دومین تجربه کارگردانی ژوزف کوسینسکی/ Joseph Kosinski است که با فیلم پرادعا‌تر «ترون: میراث /TRON: Legacy» پا به این عرصه گذاشت. در این فیلم، او از روی فیلمنامه‌ای کار می‌کند که خودش هم در نگارش آن مشارکت داشته و بر اساس رمان تصویری‌ای نوشته شده که آن هم اثر خودش است.

بنابراین اوست که باید بابت نقاط ضعف فیلم سرزنش شود، به ویژه نقاط ضعف داستان و مشکلات مربوط به ریتم فیلم. در عین حال او می‌تواند اعتبار ساخت فیلم از روی این داستان را به خود اختصاص دهد؛ داستانی که آنقدر کنجکاو‌ برانگیز است که تماشاگرانی را به سینما بکشد که از فیلم‌هایی که در آینده می‌گذرند، توقع چیزی بیش از چندین انفجار و نبرد فضایی دارند.

مانند فیلم «اطلس ابری/Cloud Atlas»، «فراموشی» هم فیلم نقص داری است اما برخی از این نواقص نتیجهٔ جاه طلبی بیش از اندازه است؛ افزون بر این، با وجودی که شاید بگویند ‌در کل فیلم «فراموشی» شخصیت‌ها نسبت به ایده‌ها و سیر داستان در اولویت دوم قرار دارند، من شخصاً متوجه شدم برایم مهم است که در پایان چه بلایی سر شخصیت‌ها می‌آید و آن لحظهٔ پایانی در‌ مفهوم هویت بر چه چیزی دلالت می‌کند.