واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

فیلم: «مرد پرنده‌» برنده اسکار و یکی از مهم‌ترین آثار سال ۲۰۱۴


اگر قرار باشد به پشت پرده زنده یک ابرقهرمان در نظام استودیویی که افول کرده، بنگریم، با چه تصویری مواجه خواهیم شد؟ اگر این ستاره سابق سینما، از قدرت‌های عجیب و ویژگی‌های خاصی برخوردار باشد و تلاش کند شهرت از دست رفته‌اش را روی صحنه تئاتر به دست بیاورد و به همان روزگار ابرقهرمانی‌اش برسد، چه حال و روزی خواهد داشت؟ نماینده موج نوی سینما مکزیک سراغ چنین شخصیتی رفته است.

به گزارش «تابناک»، آلخاندرو گونزالز اینیاریتو، کارگردان مکزیکی نشان داده از توانمندی ویژه‌ای برای خلق آثار ماندگار برخوردار است و به ‌رغم کم کاری، توانسته آثاری ارزشمند بر جای بگذارد. او با «عشق سگی» (۲۰۰۰) آغاز قدرتمندی داشت و سپس «۲۱ گرم» (۲۰۰۳) و «بابل» (۲۰۰۶) را خلق کرد که سه‌گانه‌ای درباره مرگ لقب گرفت؛ اما پس از آن در «زیبا» (۲۰۱۰) نیز همین رویه را در پیش گرفت و حال پس از چهار سال در «مرد پرنده‌ای» (۲۰۱۴)، سراغ فضایی کاملاً متفاوت با آثار پیشین رفته است. 

«مرد پرنده‌ / Birdman» یا «فضیلت غیرمنتظرهٔ جهل / The Unexpected Virtue of Ignorance» فیلمی در ژانر کمدی ـ درام به کارگردانی، تهیه‌کنندگی و نویسندگی آلخاندرو گونزالز اینیاریتو است که در هفده اکتبر ۲۰۱۴ اکران شد و به تازگی در مراسم اسکار جوایز اصلی بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلم‌نامه اصلی و بهترین تصویربرداری را از آن خود ساخت تا بتوان این اثر را یکی از مهم‌ترین آثار سال ۲۰۱۴ آورد. 

در این فیلم که مایکل کیتون، زک گالیفیاناکیس، ادوارد نورتون، آندره‌آ ریسبرو، امی رایان، اما استون و نائومی واتس در فیلم نقش آفرینی می‌کنند، کیتون در نقش یک بازیگر هالیوودی است که مدت‌ها پیش با یک نقش ابرقهرمانی به شهرت رسیده است و در حال حاضر می‌خواهد با اجرای یک تئا‌تر اقتباسی از آثار ریموند کارور در برادوی، شهرت از دست‌رفته خویش را باز یابد. 

مدتی پیش از به اجرا درآمدن این نمایش، بازیگر نقش اصلی از پروژه با اقدام مرد پرنده‌ای که ظاهراً از توانمندی‌های غیرطبیعی برخوردار است، حذف می‌شود و سرنوشت اجرای این نمایش در هاله‌ای از ابهام قرار می‌گیرد. با این حال به زودی به ریگن خبر می‌رسد که یک هنرپیشه مشهور به نام مایک (ادوارد نورتون) قصد دارد تا نقش اصلی این نمایش را بازی کند؛ اما... .

ایناریتو در «مرد پرنده» فضایی کمدی ـ فانتزی ترسیم و البته تلاش کرده تا مسیر فیلم هرگز به سمت و سویی «مطلق» از این دو ژانر گام برندارد. در «مرد پرنده» مخاطب هرگز نمی‌داند که قرار است با یک اثر فانتزی سر و کار داشته باشد یا یک اثر کمدی که به تلخی روایت می‌شود؛ به عنوان مثال، شخصیت اصلی داستان هنگامی که در خیابان در حال تردد است، ناگهان به پرواز درمی‌آید و به نظر می‌رسد تلقین‌های ذهنی وی از آنچه سابقاً بوده به دنیای واقعی‌اش نیز رسوخ کرده و قدرت تمرکز بر زندگی واقعی‌اش را از دست داده است. 

جیمز براردینلی درباره این فیلم گفته است: ایناریتو ابزار قدرتمندی در دست دارد و از آن به خوبی استفاده کرده است. او تئا‌تر و سینما را در کنار هم آورده و میان آن‌ها تضاد ایجاد کرده تا تأکید کند اولی بیشتر به هنر و دومی بیشتر به تجارت متمایل است. او گا‌ه با این ایده تفریح هم کرده است؛ صحنه‌ای در فیلم هست که او کمی زیاده روی کرده و نمایی پر از خرابکاری به شیوه مایکل بِی ساخته است. 

ایناریتو از شخصیت مرد پرنده‌ای به عنوان اشاره‌ای به شخصیت بتمن که کیتون تا سال ۱۹۹۲ نقش آن را بازی می‌کرد استفاده کرده است (این دقیقا‌‌ همان سالی است ریگن از سری فیلم‌های مرد پرنده‌ای خارج شده است). و علاوه بر این، او از دو بازیگر دیگر هم استفاده کرده که نقش‌های مهمی در فیلم‌های ابرقهرمانی داشته‌اند (ادوارد نورتون که نقش اصلی فیلم «هالک شگفت انگیز» را داشته و اما استون که نقش گوئن استیسی در «مرد عنکبوتی شگفت انگیز» و دنباله آن را داشته است). 

بازی‌ها همه در یک حد عالی هستند. این بهترین بازی‌ است که کیتون بعد از چند سال انجام داده است. ادوارد نورتون در فرم ایده آل قرار دارد و نقشی را بازی کرده که کمی به شهرت خود او طعنه می‌زند و علاوه بر این، شخصیتی است که به یاد مخاطب می‌ماند؛ اما استون، آندریا رایزبورو و نیامی واتس همگی مشارکتی موثر داشته‌اند. 

لیندزی دانکن نقشی کوچک اما به یاد ماندنی دارد و منتقد تئاتری ترشرو و گزنده را به تصویر می‌کشد، بر اساس این تصویر می‌توان حدس زد، ایناریتو چه نظری در مورد منتقدان سینما دارد، مشخصا او معتقد است آن‌ها تأثیری بیش از تلاششان در عرصه سینما دارند (این سخن البته شاید زمانی درست بود اما در عصر اینترنت شاید زیاد صحت نداشته باشد).


هم اکنون به تماشای خلاصه‌ای از این فیلم در «تابناک» بنشینید.


فیلم: دومین قسمت از سه‌گانه «هابیت» را تماشا کنید


«هابیت: برهوت اسماگ / The Hobbit: The Desolation of Smaug» دومین بخش از سه گانه هابیت است که سال ۲۰۱۳ بر پرده نمایش رفت تا پیتر جکسون فیلم‌نامه‌نویس، تهیه کننده و کارگردان سه‌گانه «ارباب حلقه‌ها»، موفقیت تازه‌ای را به کمک داستانی پیچیده و تصاویر سرشار از جلوه‌های ویژه نوظهور و کم‌نظیر به دست آورد؛ سه‌گانه‌ای که البته به سه‌گانه «ارباب حلقه‌ها» نزدیک نیز نشده است.

به گزارش «تابناک»؛ جان رونالد روئل تالکین، نویسنده و زبان‌شناس بریتانیایی سه کتاب نوشته که از یکی از آن‌ها تاکنون سه فیلم در قالب یک تریلوژی (سه گانه) ساخته شده که مجموع فروش این سه فیلم چند میلیارد دلار درآمد ‌داشته است. 

تالکین کتاب «هابیت» را که اصل داستانش نیز از ریتم تندی برخوردار است، هفده سال پیش از «ارباب حلقه‌ها» نوشته بود و نخستین بار در سال ۱۹۳۷، یعنی پیش از آنکه توفان جنگ سراسر اروپا را فرا بگیرد، منتشر شد. «ارباب حلقه‌ها» پس از اینکه جهان (یا دست‌کم بخشی از آن) درگیر نیم دهه کشتار و خونریزی بود، پا به عرصه نشر گذاشت.

فیلم: دومین قسمت از سه گانه «هابیت» را تماشا کنید

این فروش البته تنها مدیون کیفیت خیال‌پردازی و تازگی این داستان‌ها نیست که بسیاری از آثار کلاسیک وقتی به تصویر کشیده شدند، نتوانستند فروش آبرومندانه‌ای داشته باشند و در واقع این پیتر جکسون بود که از دل کتاب «ارباب حلقه‌ها» سه فیلم موفق در گیشه و نزد منتقدان را بر پایه سه سناریویی که خود نوشته و کارگردانی کرده بود، عرضه کرد و خوش درخشید و اثر مطرح «ارباب حلقه‌ها» و دیگر کتاب‌های این مجموعه را به عنوان واجد فرمی جدید از داستان‌های حماسی عمومیت بخشید. 

پس از درخشش «ارباب حلقه‌ها»، کتاب دیگری از تالکین توسط پیتر جکسون بازنویسی شد تا در قالب فیلم‌نامه‌ای با جذابیت‌های بصری تازه، بار دیگر تماشاچی را در بهت فرو برد. «هابیت» که نام دومین سه گانه است، در واقع بخشی از داستان پیش از «ارباب حلقه‌ها» را روایت می‌کند و در کنار این دو کتاب، کتاب سومی با نام «سیلماریلیون» نیز وجود دارد که داستان تخیلی را تا پیش از «هابیت‌ها» روایت می‌کند و در صورت موفقیت سه گانه «هابیت»، یک سه الی پنچ‌گانه نیز از این کتاب ساخته خواهد شد. در واقع در صورتی که پیتر جکسون همچنان در این داستان‌ها گام به گام موفق ظاهر شود، روی یک کوه طلا نشسته است!

فیلم: دومین قسمت از سه گانه «هابیت» را تماشا کنید

«هابیت: سفرغیرمنتظره» نخستین قسمت از سه گانه «هابیت» سال 2012 اکران شد و فروشی میلیارد دلاری داشت؛ اثری که پیش از این در «تابناک» به تماشایش نشستید. «هابیت: برهوت اسماگ / The Hobbit: The Desolation of Smaug» به عنوان دومین قسمت از سه گانه تازه اثری به مراتب قوی‌تر از قسمت نخست این سه‌گانه است؛ اما به واسطه حجم محدود داستانی که پایه ساخت این سه اثر تازه شده، باز هم شاهد یک اثر شاخص در داستان پردازی نیستیم و این جلوه‌های ویژه سنگین است که بیننده را همچنان خیره به پرده نقره‌ای سینما نگه می‌دارد. شخصیت پردازی ضعیف و ‌وسواس نداشتن در پیش بردن وقایع و طراحی واکنش کاراکترها متناسب با ویژگی‌های رفتاری‌شان، نکات جزیی است که در «ارباب حلقه‌ها» به خوبی دیدیم، ولی در «هابیت» کمتر اثری از آن می‌بینیم.

کمتر از ۵۰ درصد (نصف) چیزی که ‌طول فیلم «برهوت اسماگ» روی پرده می‌رود، از کتاب «هابیت» اقتباس شده ‌و مابقی آن گلچینی از یادداشت‌های تالکین و تخیلات جکسون است که البته بخشی از این تخیلات برداشتی از دیگر فیلم‌های اینچنینی است که پیش از این ساخته شده است. 

فیلم از جایی آغاز می‌شود که قسمت قبلی تمام شد؛ جایی که بیلبو بگینزِ هابیت (مارتین فریمن)، گاندالفِ جادوگر (یان مککلن) و ۱۳ دورف (کوتوله‌ها) به رهبری تورین اوکنشیلد (ریچارد آرمیتاژ) به سفر ماجراجویانه خود ادامه می‌دهند؛ سفری طولانی برای باز‌پس‌گیری الماسی ارزشمند به نام آرکنستون، که عامل اتحاد همه نیروهای خیر علیه دنیای شر است.

فیلم: دومین قسمت از سه گانه «هابیت» را تماشا کنید

پس از اینکه برخورد و مقابله با فرمانده اورک‌ها، آزوگ و پایان بخش «سفری غیر منتظره» (قسمت اول هابیت) بود، گروه به یک موجود تغییر شکل دهنده به نام بئورن برخورد می‌کند. آن‌ها پیش از آنکه به جنگل میرکوود، جایی که عنکبوت‌های غول آسا و الف‌های بی‌استفاده منتظرشان هستند وارد شوند، شب را در خانه بئورن می‌گذرانند. 

پس از اینکه مذاکرات میان تورین و پادشاه الف‌ها ترندویل (لی پیس) بی‌نتیجه می‌ماند، بیلبو به دورف‌ها کمک می‌کند که از چنگ اسیر کننده خود فرار کنند. آن‌ها به سفر خود به سوی لونلی مانتین، جایی که اژدهایی به نام اسماگ (با صدا پیشگی بندیکت کامبربچ) منتظرشان است، ادامه می‌دهند و اورک‌ها هم به دنبالشان می‌آیند. آن‌ها برای رسیدن به گنج خود باید با اسماگ ـ‌که پاسداری از گنجینه را بر عهده دارد ـ مبارزه کنند. در همین حال، گاندالف که از گروه جدا شده از دل گولدور، قلعه سرزمین نکرومانسر، بازدید می‌کند و متوجه می‌شود که سائورون به سرزمین میانه بازگشته و برای جنگ آماده می‌شود.

فیلم: دومین قسمت از سه گانه «هابیت» را تماشا کنید

یکی از انتقادات مهمی که به پیتر جکسون در بخش نخست «هابیت» وارد بود، ضرباهنگ کند و طولانی بودن بیش از اندازه فیلمنامه بود که خوشبختانه در بخش دوم، ریتم بسیار تند شده اما این اتفاق خوشبختانه برای «برهوت اسماگ» افتاده و دیگر خبری از آن ریتم کشنده و لانگ‌شات‌های باشکوه اما خسته کننده نیست و برخی از یک سکانس اکشن به سکانس اکشن دیگری وارد می‌شود و گاه‌ کشیدن نفس هم نمی‌دهد. 

‌«هابیت: برهوت اسماگ» هرچند توقعات را برآورده نکرد، به مراتب بهتر از قسمت نخست این سه گانه بوده و به خوبی مخاطب را با خود در ‌۱۶۲ دقیقه زمان این فیلم همراه می‌سازد و نسبت به بسیاری از فیلم‌های گران قیمت اکران شده در سال ۲۰۱۳، با فیلم بسیار جذابی روبه‌رو هستیم که چاشنی شوخ طبعی‌‌اش نیز پررنگ‌تر شده؛ هرچند در بسیاری از مواقع این شوخی‌ها نمی‌گیرد و مخاطب با آن‌ها همراه نمی‌شود! 

فیلم: دومین قسمت از سه گانه «هابیت» را تماشا کنید

بی‌گمان ضرباهنگ قسمت دوم از سه‌گانه هابیت و افزوده شدن لحظات اکشن نفس‌گیر با جلوه‌های ویژه چشم‌نواز، می‌تواند خاطرات نه چندان خوش «هابیت: یک سفر غیرمنتظره» را تا اندازه بسیاری‌ کمرنگ سازند؛ جلوه‌های ویژه‌ای که اوجش را در خلق اژد‌ها ‌و به واقع طبیعی‌ترین اژدهای خلق شده در تاریخ جلوه‌های ویژه را ـ چه در جزئیات و رنگ و چه در طراحی توازن حرکتی این موجود ـ می‌توان دید و یافت؛ توازنی که هر جانواری در حین حرکت دارد و کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. 

می‌توان چنین جمع‌بندی کرد که اگر سه‌گانه «ارباب حلقه‌ها» و قسمت نخست از سه گانه «هابیت» را دیده باشید، قسمت دوم از این سه‌گانه برایتان گیرا خواهد بود و با شخصیت‌ها ارتباط کافی برقرار می‌کنید؛ اما اگر برای نخستین بار به دیدن این اثر می‌نشینید و چنان سابقه ذهنی ندارید، شاید با فیلم همراه نشوید، چراکه فیلم مستقل‌ کار نمی‌کند و دارای ضعف‌های مفرطی به ویژه در شخصیت‌پردازی است. با این حال همچنان تماشاچی منتظر است تا پیتر جکسون، اوج هنرش را در بخش سوم و پایانی هابیت به نمایش بگذارد و اثری فرا‌تر از دو قسمت نخست را در داستان، ضرباهنگ و جلوه‌های ویژه ببیند.

هم‌اکنون به دیدن ‌خلاصه این فیلم شاخص سینمایی در «تابناک» بنشینید.


نقد فیلم و سریال

وبلاگ رها ماهرو (منتقد عرصه سینما و تلویزیون)

doorbiin.blogsky.com

فیلم: «خواب زمستانی» را با برنده کن 2014 تجربه کنید

پس از «روزی روزگاری در آناتولی»، نوری بیگلاه جیلان کارگردان توانمند ترک، یک گام پیش‌تر گذاشت و با به تصویر کشیدن «خواب زمستانی / Winter Sleep» نشان داد همچنان حرف‌های برای گفتن دارد؛ فیلمی که توانست نخل طلای کن 2014 را از آن خود کند اما در نهایت به واسطه سبک فیلم و همچنین مدت زمانی طولانی این فیلم، نتوانست به جمع نامزدهایی نهایی اسکار 2015 راه یابد. با این حال این مسئله باعث نمی‌شود نتوان از اهمیت این اثر به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های 2014 سخن به میان نیاورد و به تماشایش ننشست.


به گزارش «تابناک»، نوری بیلگه جیلان مشهورترین چهره سینمای ترکیه در عرصه‌ های بین‌الملی تنها منتقدان و تماشاگران حرفه ای فیلم های هنری می شناختند اما یک ساخته او باعث شد، حتی اقشار عام تر نیز با سینمای جدی اش آشنا شوند و دریابند که سینمای ترکیه نیز سوای فیلم های عامه پسند، از کارگردانانی - هرچند معدود - با ظرفیت ساخت درام های تاثیرگذار و متوازن و البته شرقی که فن کارگردانی را به رخ منتقدان می کشد، برخوردار است.

خواب زمستانی داستان یک بازیگر بازنشسته ثروتمند را روایت می کند که رویای بازی کردن نقش خدا را در سر دارد. آیدین با ریش های جوگندمی اش (با بازی هالوک بیلگینر) مشرب، رفتار، اعتماد به نفس و جوهر مناسبی برای بازی در این نقش را دارد. اما قطب نمای اخلاقی او گاهی هم جهت اشتباه را نشان می دهد. نوری بیلگه جیلان، مهره سنگین وزین خود یعنی آیدین را به میدان فرستاده تا جایزه نخل طلا را ببرد. آیدینی که لغزش هایی می کند و برای رسیدن به قله های خود آگاهی دچار تغییرات زیادی می شود.

زان بروکس منتقد گاردین در این باره می‌نویسد: بیلگینر یک اجرای با شکوه و محشر را به عنوان مردی که در مرکز امور قرار دارد و بر یک روستای کوهستانی (در بخش های روستانشین ترکیه) ریاست می کند، به نمایش می گذارد. در این روستا خانه ها واقعاً داخل صخره ها ساخته شده اند. شبیه لانه مورچه هایی که با هر تنشی، به جنب و جوش می افتند. آیدین صاحب یک هتل گرم و نرم است که با خانواده اش در آن زندگی می کند و به گردشگران پیاده و عبوری رسیدگی می کند. آدم هایی که همیشه به سرعت از لابی هتل عبور می کنند تا از صحبت کردن با آیدین در امان باشند.

اما آیدین صاحب چند خانه و کار و کاسبی دیگر هم هست که با شرافت و به آرامی آن ها را اداره می کند. او خودش را یک حاکم خیراندیش و هنرمندی در سکون می بیند که از این که به پیشکارش و وکیلانش اختیار نمایندگی از طرف خودش را داده است احساس رضایت دارد. این افراد گاهی زیردستان و مستاجران آیدین را مورد تحقیر و ضرب و شتم قرار می دهند و همین مسائل، گاهی این تردید را در ذهن مخاطب شکل می دهد که محلی ها از آیدین هم متنفر هستند. مثلاً یک بار وقتی آیدین از تپه پایین می آید، یک پسر خشمگین، سنگی را به سمت ماشین او پرتاب می کند.

حتی در این مرحله هم، فیلم همچنان به طرز هوشمندانه ای از ما دعوت می کند که این مرد را طوری نگاه کنیم که او خودش را می بیند. یعنی به عنوان یک قربانی شرافتمند که دچار خطا شده است. به عنوان مردی که در دنیایی پر از آدم های هالو گیر افتاده و از مسیر درست خود خارج شده است. اما نقاب از چهره او کم کم کنار می رود و همچنین است حس همدردی ما با آیدین که دچار تغییر می شود.

طرح اولیه شخصیت آیدین، دوباره و با گذشت چند صحنه زیر پا گذاشته می شود. یعنی وقتی که کودک روستایی با اجبار و کشان کشان پیش آیدین برده می شود تا یک معذرت خواهی تحقیر آمیز را نثار او کند. به ظاهر، آیدین از این صحنه و اداها لذت می برد و با شادی دستش را جلوی پسر می برد تا آن را ببوسد.

در هتل هم به نظر می آید که خانواده مرد او را به مثابه یک ضایعه آزاردهنده می بینند. خواهر صریح و بی پرده آیدین (با بازی دمت آکبگ)، او را می برد تا کار ستون روزنامه ای که باید هر هفته در آن بنویسد، به عهده بگیرد. همسر جوان و ناراضی اش، نهال (با بازی ملیسا سوزن) خودش را به کارهای خیرخواهانه و موسسات نیکوکاری مشغول کرده است و واضح است که قصد طلاق هم دارد. «تو یک مرد غیر قابل تحملی.» این ها را نهال در حالی که کنار شومینه نشسته، می گوید و ادامه می دهد: «خودخواه، کینه توز و بدبین.» واکنش آیدین به همسرش یک خنده آرام و با اغماض است. درست شبیه پدری که از بهانه گیری های کودک نوپایش به آرامی گذشت می کند. یک دلیل دیگرش هم می تواند این باشد که او تمامی این حرف ها را قبلاً هم شنیده است.

خواب زمستانی با دادن پیچ و خم های زیاد به مسیر داستان، ریسک بزرگی کرده است و با طولانی شدن زمان آن تا 196 دقیقه، این ریسک را حتی تا دو برابر افزایش داده است. از نظر شروع سکانس ها و از نظر تناسبات، می توان خواب زمستانی را یک فیلم سینمایی جذاب و عالی دانست. این فیلم، در بهترین حالت، جیلان را یک انسان بسیار سخت گیر و موشکاف نشان می دهد. یعنی درست در همان مسیری که اینگمار برگمان، قبل از او بود. 

به طور قطع، جیلان با این موشکافی سنگین و تند روی یک کاراکتر، از اینکه به تم های کلاسیک آثار برگمان گریز بزند، هراسی نداشته است. تم هایی مثل مسئولیت پذیری اخلاقی و مساله وجود شیطان در دنیایی که بی خدایی در آن رواج دارد. جیلان هم در حالی که دانه های برف شروع به پرواز می کنند و آتش در شومینه شعله ور می شود، این خصوصیات را در فیلم، مورد بررسی دقیق قرار می دهد.

فیلم خواب زمستانی، پر سر و صدا، مبهم و در مواقعی باشکوه است و جیلان را به عنوان بافنده ای ماهر نشان می دهد که روی «سه گانه سرنوشت» برگمان، گلدوزی می کند و آن را با ظاهری فریبنده تر عرضه می کند و از طرفی دیگر، اندرزهای اخلاقی کهنه ژان پل سارتر را روی یک پارچه پر طرح و نگار می بافد. معلوم می شود که فقط آدم ها نیستند که به مثابه جهنم اند. بلکه آدم ها در یک هتل در هم و برهم، همراه با بارش برف و اسبی وحشی که در اسطبل به زنجیر بسته شده است، این جهنم را ساخته اند. 

به تماشای خلاصه‌ای از این فیلم در «تابناک» بنشینید

فیلم: به تماشای «شبکه» سیدنی لومت بنشینید

شاید این پرسش را تنها یک خبرنگار یا مجری بتواند پاسخ دقیقی دهد: اگر همه عمرتان را در یک شبکه تلویزیونی یا بخش خبری یا خبرگزاری گذاشته باشید و بلافاصله پس از افت مخاطب، حکم اخراجتان را پیش رویتان بگذارند، چه می‌کنید؟ خودکشی؟ این پرسشی است که یکی از برجسته‌ترین کارگردان‌های تاریخ سینما در آغاز یکی از مهم‌ترین فیلم‌هایشان با بیننده در میان می‌گذارد و امروز آن را می بینیم.

به گزارش «تابناک»، کمتر کسی است که سیدنی لومت، کارگردان سر‌شناس آمریکایی را نشناسد. لومت در دوران زندگی هنری‌اش بیش از پنجاه فیلم ساخته ‌است و از برجسته‌ترین آن‌ها می‌توان به ۱۲ مرد خشمگین (۱۹۵۷)، بعد از ظهر سگی (۱۹۷۵)، شبکه (۱۹۷۶) و حکم (۱۹۸۲) اشاره کرد که برای لومت ۴ نامزدی اسکار بهترین کارگردانی را به همراه داشته‌اند. 

لومت به واسطهٔ توانایی در جذب بازیگران بزرگ به پروژه‌هایش شناخته شده ‌است. نگرش او به مسائل مالی پروژه‌ها، هدایت درست هنرپیشه‌ها، داستان سرایی قوی و استفاده از دوربین به ‌عنوان ابزاری برای تأکید بر تم اثر، نقاط قوت او هستند. 

سیدنی لومت کار هنری‌اش را در نیویورک اما خارج از محفل تئا‌تر برادوی آغاز کرد و به ‌زودی به یکی از کارآمد‌ترین کارگردانان تلویزیون تبدیل شد. او در سال ۱۹۵۷ نخستین اثر سینمایی خود با نام ۱۲ مرد خشمگین ـ که اغلب بهترین اثرش هم شناخته می‌شود ـ را ساخت. 

یکی از نتایج ساخت این فیلم، شناخته شدن لومت به عنوان سردمدار نخستین گروه کارگردانان تلویزیونی که با موفقیت به سینما پیوستند بود. لومت در سال ۲۰۰۵ «جایزهٔ اسکار افتخاری» را به دلیل خدمات درخشانش به فیلم‌نامه‌نویسان، نقش‌آفرینان و هنر تصویر متحرک دریافت کرد. وی در ۸۶ سالگی بر اثر سرطان غدد لنفاوی درگذشت.

فیلم: به تماشای «شبکه» سیدنی لومت بنشینید


شبکه محصول ۱۹۷۶ یکی از آثار درخشان سیدنی لومت است؛ کارگردانی که برای اهالی سینما آنقدر شناخته شده است. داستان فیلم در تشکیلات یک شبکه تلویزیونی روایت می‌شود و در درجه نخست به تأثیرات تلویزیون بر جامعه و کمی نیز به نقد نظام سرمایه داری آمریکا می‌پردازد. لومت بر این باور است، تلویزیون یا به طور کلی رسانه‌ها، ابزاری هستند در دست قدرت‌ها برای تربیت جامعه آن گونه که خودشان می‌خواهند. 

در فیلم، دایانا نماد نسلی است که با تلویزیون تربیت شده؛ آدمی که اخلاقیات را برای رسیدن به هدفش قربانی می‌کند؛ کسی که غرایز انسانی و احساساتش کمرنگ شده است. در مقابل او مکس است؛ مردی می‌انسال که کودکی‌اش را با کارتون باگزبانی نگذرانده است. او در خانواده تربیت شده، برای رفاقت و اخلاق ارزش قائل است، ولی به محض اینکه جذب دایانا می‌شود، ارزش‌هایش را زیر پای می‌گذارد؛ اما مکس کم کم متوجه می‌شود زیبایی دایانا، زیبایی ظاهری است، او از درون خالی است! و این خواست قدرت‌هایی است که رسانه‌ها را در دست دارند. 

داستان فیلم شبکه در مورد تسلط بی‌حد و مرز تلویزیون بر زندگی مردم آمریکاست و اینکه مدیران کمپانی ‌های صاحبان این شبکه‌‌ها حاضرند هر کاری انجام دهند تا بیننده بیشتر و در نتیجه سود بیشتری داشته باشند. فیلم هجویه‌ای است بر قدرت رسانه، تلویزیون و روابط بین دست اندرکاران آن. با اینکه داستان به شدت تراژیک است و در هیچ صحنه‌‌ای، خنده بر لبان تماشاگر نمی‌نشاند، در برخی صحنه ‌ها آنقدر هجو زیاد می‌شود که داستان از حالت واقعی خارج شده و شبیه فیلم ‌های سورئالیستی می‌ شود؛ مانند سخنرانی رئیس هیأت مدیره شرکتی که صاحب شبکه است در مورد دنیای امروز برای هاوارد و یا صحنه‌ای که تعدادی کمونیست دوآتشه بر سر پولی که از شبکه بابت برنامه‌شان می‌گیرند، دعوا می‌ کنند. 

یکی از مهم‌ترین دلایل موفقیت فیلم گروه بازیگران آن است، که با پنج کاندیداتوری اسکار توانستند سه مجسمه را تصاحب کنند. بزرگ‌ترین بازنده این گروه، ویلیام هولدن (William Holden) بازیگر نقش مکس شوماخر بود که اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را در اتفاقی نادر به همبازی خود پی‌تر فینچ (Peter Finch) ایفاگر نقش هاوارد بیل باخت. پی‌تر فینچ که کمی پیش از برگزاری مراسم اسکار مرده بود، نخستین بازیگری بود که پس از مرگ اینجایزه را دریافت می‌ کرد

هم اکنون به دیدن خلاصه ای از این فیلم در «تابناک» بنشینید.