واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

از مصطفی پیتْ استیل تا کودکان زلزله

از مصطفی پیتْ استیل تا کودکان زلزله

 محسن رنانی

مقدمه اول:

این روزها بهانه برای نوشتن زیاد است. تا دلت بخواهد اعتصاب و اعتراض، تعرض، منازعه و خبر هست که یکی را انتخاب کنی و درباره‌اش بنویسی. دیروز دوستی پیام داد که: «مدتی است کم کار شده‌ای، نمی‌خواهی چیزی درباره حوادث این‌ روزها بویژه واقعه مدرسه غرب تهران بنویسی؟ دستکم چیزی درباره مشکلات اقتصادی کشور پس از لغو برجام بنویس». پاسخی که برای او نوشتم را این‌جا می‌آورم:

خوشبختانه درباره موضوعاتی که تو گفتی، همه دارند می نویسند و پیگیری می‌کنند. همه‌ی رسانه‌ها و شبکه‌های مجازی پر است از خبر و تحلیل درباره مدرسه غرب تهران؛ معلمان و رانندگان و کارگران و سپرده‌گذاران هم که اخبارشان جهانی شده است. درباره‌ی مشکلات و بحران‌های اقتصادی نیز، که حوزه تخصصی‌ من است، وظیفه‌ام را انجام داده‌ام و به‌طور خاص در این چند ماه اخیر آنچه را می‌دانسته‌‌ام و گمان می‌کرده‌ام باید گفت، هم کتبی و هم حضوری خدمت مسئولان مربوطه عرض کرده‌ام. انتشار عمومی تحلیل‌های اقتصادی خودم را هم در این شرایط صلاح نمی‌دانم چون در این محیط پر از آشفتگی و بی‌ثباتی، هر تحلیلِ تازه، بر آشفتگی و نگرانی می‌افزاید.

ریشه‌ی مشکلات و بحران‌های اقتصادی تقریباً روشن است و درباره راه حل‌های اصلی آن‌ها نیز تقریباً بین اقتصاددانان توافق کلی وجود دارد و بیشتر این راه‌حل‌ها نیز به مقامات کشور ارایه شده است. اما نکته این‌جاست که مسائل و بحران‌های جاری چنان پیچیده شده است که حل آن‌ها بدون تفاهم و همکاری جدی و همدلانه بین دولت و سایر اجزای نظام سیاسی امکان‌پذیر نیست. بنابراین الان مساله ما برای حل‌وفصل مشکلات و بحران‌های کشور، فقدان تحلیل یا فقدان نظریه یا فقدان راهکار سیاستی نیست؛ بلکه مشکلی اصلی ما «جسارت مدیریتی» است که مسئولان دولتی ندارند و «اراده سیاسی»‌ است که مقامات حکومتی ندارند و «توان گفت‌وگوی صادقانه برای تفاهم»‌ است که هر دو دسته ندارند.

و نکته آخر این‌که: مأموریت یک روشنفکر اجتماعی این نیست که درباره هرچه در جامعه می‌گذرد اظهار نظر کند. او فقط باید درباره‌ی مسائلی بنویسد و بگوید و زنهار بدهد که دیگران نمی‌بینند، یا می‌بینند اما به عللی نمی‌توانند درباره‌اش بگویند و نگفتنش هم، موجب خسارت و آسیب برای همه یا بخشی از جامعه باشد.

 

مقدمه دوم:

مصطفی مرد خوش سیمایی بود و بسیار خوش اخلاق. موهای طلایی‌اش که بر چهره شفافش می ریخت، نمی‌توانستی مسحورش نشوی. من ۱۶ ساله بودم و او تقریبا ۲۵ سال داشت. محجوب، باسواد و با ایمانی قوی؛ حرف که می‌زد احساس می‌کردی فیلسوفی خداپرست دارد برای تو سخن می‌گوید. یک‌جورهایی دلت می‌خواست با تو خویشاوند باشد، حیفت می‌آمد که این آدمی که خُلقاً و خَلقاً نمونه‌هایش اندک است مال تو نباشد.

ما شب‌ها در یک سنگر می‌خوابیدیم و مصطفی تا دیر وقت برای‌مان از هستی، عشق، مثنوی،‌ نهج البلاغه و تاریخ اسلام سخن می‌گفت؛ و این‌ها همه در پاییز ۱۳۶۱، منطقه عین‌خوش، لشکر امام حسین، و پیش از عملیات محرم بود. اما یک رفتار مصطفی مرا آزار می داد. او که در مدت کوتاهی برای من به الهه زیبایی، معرفت و ایمان تبدیل شده بود، گاهی رفتاری داشت که برایم عجیب بود،‌ مرا سردرگم کرده بود. وقتی صدای سوت گلوله توپ می‌آمد که از فراز سر ما عبور می‌کرد یا وقتی در فاصله‌ای دورتر از ما گلوله تانک یا خمپاره‌ای به زمین می‌خورد و منفجر می‌شد، در حالی که ما احساس خطری نداشتیم و ایستاده بودیم و می‌خندیدیم، مصطفی خود را به گودالی پرتاب می‌کرد یا روی زمین درازکش می‌کرد و دست‌هایش را دور سرش حلقه می‌زد. بعد که خطر رفع می‌شد و بلند می‌شد، صورتش ارغوانی شده بود،‌ سپس عرقی سنگین بر بدنش می‌نشست و آنگاه به گوشه‌ای می‌خزید تا لرزش بدنش را دیگران نبینند. گاهی حتی با افتادن یک بشکه از داخل کامیون بر روی زمین، وحشت می‌کرد و نیم خیز می‌شد. برخی شب‌ها با فریاد از خواب می‌پرید و خودش را به بیرون از سنگر پرتاب می‌کرد.

من یادگرفته بودم که در این مواقع از او دور شوم، خودم را به ندیدن بزنم و به حال خودش رهایش کنم تا آرام شود. پیش خود می‌گفتم: مصطفی که مرد با ایمانی است و سابقه زیادی هم در جبهه داشته است، پس چرا اینقدر از انفجار می‌ترسد؟ راستش کسر شأن مصطفی می‌دانستم که مردی با آن عظمت، چنین رفتاری داشته باشد. وقتی به یکی از مسئولان بالاترمان موضوع را گفتم، گفت «فیلسوفه را می‌گویی؟ ولش کن، طرف موجیه. اون رفیقمون که روانشناسی خونده، می‌گه مصطفی پیت استیله». عملیات محرم تمام شد و مصطفی به مرخصی رفت و من نیز به اصفهان بازگشتم تا از درس و مدرسه عقب نمانم. و معمای «مصطفی پیتْ استیل» تمام این سی و پنج سال با من بود تا در جریان زلزله اخیر کرمانشاه این معما حل شد. دلم برای دیدن مصطفی لک زده است.

 

مقدمه سوم:

دیشب خاطره‌ای را از یک بانوی کهنسال ایرانی‌ یهودی خواندم که در کودکی در زمان جنگ جهانی دوم هنگام فرار با خانوده‌اش از فرانسه به سوی ایران، در قطار، گرفتار ایست بازرسی ماموران نازی و برخورد خشن و ترسناک آن‌ها می‌شوند. شوک روحی ناشی از این واقعه‌ی ظاهراً کوچک و گذرا، چنان بر ذهن و روان این کودک حک شده بود که می‌گفت هنوز پس از هفتادوپنج سال شب‌ها کابوس‌هایی می‌بیند که در جایی ناشناخته و در جنگلی تنها گم شده است. پیرزن گفته بود «‌از آن زمان تاکنون نتوانسته‌ام درست بخوابم».
این را که خواندم دیگر خوابم نبرد تا مطلبی را که سه ماه است درباره کودکان زلزله زده کرمانشاهی نوشته‌ام و نیمه کاره رها کرده‌ام، نهایی و منتشر کنم. درواقع آنچه می‌خواهم در این یادداشت به آن بپردازم، از آن مواردی است که هیچ کس نمی‌بیند و اگر برخی ببینند به راحتی از آن عبور می کنند؛ چون ظاهر آن، چنان کوچک است که اصلاً جایی برای مطرح کردن در سطح ملی ندارد. اما به گمان من، باطن آن چنان بزرگ است که اگر به آن نپردازیم به معنی آن است آینده نسلی را ضایع کرده‌ایم. و مگر نفرموده است که هر کس یک تن را بکشد گویی همه انسان‌ها را کشته است؟

 

برای کودکان زلزله

در آذر ماه ۱۳۹۶ خانم نرگس کلباسی از روستاهای سرپل ذهاب تماس گرفت و گفت اینجا پس لرزه‌هایی که می‌آید برخی بزرگسالان و بیشتر کودکان را بی قرار می کند. باوجود سرما، برخی از مردم از نگرانی شب‌ها حاضر نیستند در بخش‌های سالم خانه‌های شان بمانند و کودکان حتی از خوابیدن در کانکس هم وحشت دارند. می‌گفت بی‌قراری و شب اداری کودکان زیاد است. او درخواست داشت تا تعدادی روانشناس را برای مشاوره دادن به خانواده‌ها به منطقه بفرستیم. با بنیاد توانمندسازی توسعه محور خانواده (توتم خانواده) و گروه روانشناسی دانشگاه اصفهان، صحبت کردم و قرار شد با همکاری این دو نهاد، گروهی از دانش‌آموختگان روانشناسی، طی چند روز آموزش ببینند و برای اعزام به منطقه، آماده شوند. در جلسات هماهنگی برای اعزام این گروه از مشاوران بود که با اصطلاح PTSD آشنا شدم که سَرواژه‌‌ای است برای Post Traumatic Stress Disorder و ترجمه آن «اختلال استرسی پس از حادثه» است. استادان روانشناسی گفتند علایمی که خانم کلباسی گفته است، نشانه‌هایی از شیوع سندروم PTSD است که در بزرگسالان به تدریج رفع می‌شود اما اگر در کودکان زیر هفت سال ظرف چندماه اول پس از حادثه درمان نشود تا آخر عمر با آن‌ها می‌ماند و چنین فردی تا پایان عمر با اختلالات رفتاری و روانی درگیر خواهد بود و دیگر یک انسان طبیعی نخواهد بود و زندگی‌اش همواره پرتنش و از نظر روانی بی‌ثبات خواهد بود.

داستان از این قرار است که وقتی کسی در معرض یک ترس شدید غیرقابل تحمل قرار می‌گیرد، مثلاً در شرایط تهدید کننده نزدیک به مرگ قرار می‌گیرد (مانند قرار گرفتن در معرض انفجار، سقوط، حمله توسط حیوان وحشی و...) یا شاهد یک رویداد وحشتناک و دلهره‌آور است (مثل مشاهده تصادف دلخراش، شکنجه، تجاوز، قتل و ...) یا با یک ضربه روحی عظیم روبه‌رو می‌شود (مثل مصیبت‌ از دست دادن نزدیکان، سوء استفاده جنسی و ...) دچار چنان شوک روانی و فشار روحی می‌شود که باعث بروز یک اختلال روانی ماندگار در فرد می‌شود. به این اختلال روانی، سندروم PTSD می‌گویند. کودکان بسیار بیش بزرگسالان و زنان بیش از مردان گرفتار این ضایعه می‌شوند. بیشتر گرفتاران PTSD را سربازان حاضر در جنگ، قربانیان حوادث طبیعی، گرفتار شدگان در جنگ و شکنجه، آوارگان و پناهندگان، و نیز بازماندگان از مصیبت‌ها و تصادفات، تشکیل می‌دهند.

ترس مداوم از تکرار حادثه، و مرور مداوم و غیرقابل کنترل آن حادثه در ذهن، و یادآوری ناخواسته انواع افکار و احساسات مربوط به آن حادثه، اضطراب، روان‌پریشی، توهم شنیدن صدا، دیدن کابوس، کرختی، بی‌عاطفگی، افسردگی، اختلال حافظه، اختلال خواب، شب ادراری در کودکان، افکار خودکشی،‌ تغییرات شخصیتی و کاهش اعتماد به نفس در زندگی روزمره که نهایتاً منجر به انزواطلبی می‌شود از ویژگی‌ها و نشانه‌های گرفتاران PTSD‌ است. چنین می‌شود که وقتی باد درِ اتاق را به هم می‌زند، خودروی ترمز می‌کشد، بادکنکی می‌ترکد یا شیشه‌ای می‌شکند، احساس آن حادثه سهمناک در فرد زنده می‌شود و تعادل روانی او را به هم می‌ریزد. گاهی چنین افرادی به علت درگیری مداوم احساسی با حادثه‌ای که دیده‌اند، همواره آماده‌اند تا با یک محرک ساده، خشمی انفجاری از خود بروز دهند. گاهی نیز این ضایعه روانی چنان پیشرفت می‌کند که علائمی شبیه بیماری صرع بروز پیدا می‌کند و فرد برای همه عمر گرفتار حمله‌های عصبی می‌شود.

البته همه افرادی که حادثه‌ای دلخراش یا وحشتناک می‌بینند، تا مدتی واکنش‌‌های عصبی و روانی نظیر گریه، غمناکی، بی‌حسی، خشم،‌ نگرانی و در خود فرورفتن را نشان می‌دهند. این واکنش‌ها طبیعی است. اما پس از یک ماه باید فروکش کند. اگر نکرد می‌تواند به معنی آغاز PTSD در فرد باشد. بنابراین کسانی که نزدیکانشان دچار حوادث و مصیبت‌های سخت شده اند باید مراقب علایم رفتاری و روانی آنها باشند. معمولاً نشانه‌های اولیه PTSD در فاصله یک تا شش ماه پس از حادثه، آشکار می‌شود که اگر درمان نشود می‌تواند تشدید و ماندگار شود. درمان PTSD‌ نیز هم دارویی است و هم شناختی و رفتاری. اما در هر صورت نیاز به مشاوره با روان‌درمان‌های حرفه‌ای دارد.

در روزهای جنگ زیاد می‌شنیدیم که فلان رزمنده در جنگ دچار موج گرفتگی شده است. تا همین چند ماه پیش گمان می‌کردم موج گرفتگی در جنگ (موجی شدن) یعنی این که موج انفجار باعث شده است که رشته‌های عصبی درون بدن یا سلول‌های مغزی فرد آسیب ببیند. در همین نشست‌ها با روانشناسان بود که دریافتم یاران رزمنده‌ای که می‌گفتیم موجی شده اند، گرفتار همین ضایعه PTSD بوده‌اند. این ضایعه الزاماً ناشی از قرار گرفتن در شرایط انفجار نبوده است، بلکه دیدن بدن پاره پاره دوستان و مشاهده حجم عظیم کشتگان و وحشت‌ شب‌های بمباران نیز می‌توانسته است باعث گرفتاری به PTSD یا همان موجی شدن، شده باشد. و اکنون بعد از ۳۵ سال تازه فهمیدم چرا به آن موجود رویایی «مصطفی پیت استیل» می‌گفتند و چه مظلوم بود آدمی که با آن ابهت، گرفتار این ضایعه بود و دیگران هم از سر جهل، آن رفتار را با خنده و تمسخر پاسخ می‌دادند!

خوشبختانه نکته مهم این است که PTSD‌ در کودکان هم راحت‌تر وسریع‌تر قابل تشخیص است و هم ساده‌تر و بدون نیاز به روش‌های دارویی، و صرفاً با روش‌های شناختی و رفتاری قابل درمان است. در این زمینه نیز پروتکل‌های استاندارد جهانی وجود دارد؛ البته به شرطی که به موقع تشخیص داده و برای درمان اقدام شود.

برای کودکان اگر دوره طلایی درمان (شش ماه اول پس از بروز ضایعه) بگذرد، این ضایعه ماندگار می‌شود. گرچه همواره قابل درمان است اما هر چه دیرتر شود، درمان سخت‌تر می‌شود و در صورت عدم درمان نیز عوارض آن تا پایان عمر با فرد می‌ماند. و البته درمان کامل ممکن است تا یکسال هم طول بکشد. یعنی درمانگر هر کودک باید پس از اقدامات درمانی اولیه، تا یکسال او را رصد کند و به او سر بزند و با او ارتباط داشته باشد تا درمان تکمیل شود.

تیم مشاوران ما در دی ماه به سرپل‌ذهاب رفت و کلیه کودکان زیر هفت سال مستقر در روستاهای تحت مدیریت خانم کلباسی را با آخرین تست‌ها و معیارهای معرفی شده جهانی، معاینه و غربالگری کرد. معلوم شد از ۸۰ کودک زیر هفت سال، ۲۱ مورد، یعنی بیش از ۲۵ درصد از کودکان، گرفتار PTSD‌ هستند. درمان بلافاصله شروع شد و از آن زمان به بعد این تیم هر ماه یک هفته به منطقه می‌رود تا مراحل تکمیلی درمان را دنبال کند. در آخرین سفر این تیم معلوم شد ۱۶ نفر از کودکان تا مرز بهبودی کامل پیش رفته‌اند.

من وقتی متوجه شدم که سندروم PTSD تا چه حد در میان کودکان زلزله زده شایع است، اطلاعات جمعیتی پنج شهرستان زلزله‌زده کرمانشاه (اسلام‌آباد غرب، سرپل‌ذهاب،‌ قصرشیرین، ثلاث باباجانی، دالاهو) را بر اساس نتایج سرشماری ۱۳۹۵ بررسی کردم و بر اساس آن، جمعیت کودکان زیر هفت سال این پنج شهرستان را برای سال ۱۳۹۶ برآورد کردم. معلوم شد در زمان زلزله بین ۴۲ تا ۴۵ هزار کودک زیر هفت سال در این مناطق بوده‌اند. اگر فرض کنیم سهم کودکان گرفتار PTSD در کل این مناطق شبیه روستاهایی باشد که تیم روانشناسان دانشگاه اصفهان بررسی کردند (۲۵ درصد)، می‌توان نتیجه گرفت احتمالا بیش از ده هزار نفر از کودکان زیر هفت سال این مناطق، گرفتار سندورم PTSD شده‌اند. در همان زمان با تعدادی از مشاورانی که به سایر مناطق زلزله زده رفته‌ بودند هم تماس گرفتم و در مورد شیوع این سندروم پرسیدم. همه تایید می‌کردند که PTSD‌ در بین کودکان به طور جدی شایع است.

اما چه کردیم؟ روانشناسان ما با انجمن‌های روانشناسی کرمانشاه و کشور تماس گرفتند. معلوم شد آن‌ها البته خدمات مشاوره‌ای عمومی در منطقه ارائه می‌دهند اما نیروی کافی و بودجه لازم برای ورود به مساله بزرگی مثل درمان کودکان مبتلا به PTSD را ندارند. با دوستی که از مقامات استانداری است تماس گرفتم؛ کلاً موضوع برایش تازگی داشت. گفتم لطفاً اطلاعات جمعیتی کودکان زلزله زده و اقدامات انجام شده در مورد PTSD را از بهزیستی استان بگیرید. بعد از چند روز گفت می‌گویند اطلاعات محرمانه است و خودش حدس می‌زد هیچ کاری انجام نشده است.

اکنون زمان به سرعت در حال گذر است و ورود به مساله کودکان مبتلا به PTSD تقریبا دارد دیر می‌شود. نگذاریم بلایی که بر سر کودکان بازمانده از زلزله بم آمد، بر سر کودکان زلزله کرمانشاه بیاید. در جایی خوانده بودم که در جهان سوم وقتی حادثه‌ای رخ می‌دهد حکومت و مردم بسیج می‌شوند و ویرانه‌های فیزیکی حادثه را ترمیم می‌کنند، اما هیچ کس توجهی به بازسازی روانی مردم آسیب‌دیده نمی‌کند. گویی بازسازی خانه‌های گل از خانه‌های دل واجب تر است. آخر در کشوری که همه چیز گرد تبلیغات و نمایش می‌چرخد، ساختن خانه‌‌های سیمانی به سرعت به چشم می‌آید اما آبادی خانه‌های دل به چشم نمی‌آید. بگذریم.

اکنون چه باید کرد؟ در روز اول ماه رمضان، دیداری با‌ استاندار محترم کرمانشاه داشتم و اهمیت مساله را برای ایشان باز کردم. قول داد که پی‌گیری کند، ولی چشمم آب نمی‌خورد. می‌دانم که بزرگسالان آنقدر مساله اطراف ایشان ریخته اند که نوبت به کودکان نمی‌رسد. به گمانم در این مورد عزمی ملی لازم است. ننگ است که ما هزاران دانش‌آموخته بیکار روانشناسی، مشاوره و علوم تربیتی در کشور داشته باشیم و کودکان زلزله، بی‌یاور بمانند. درخواستم از وزیر محترم «تعاون، کار و رفاه اجتماعی» این است که در کنار همه دغدغه‌ها و نگرانی‌هایی که می‌دانم امروز اطراف ایشان گرفته است، دستور فوری و ویژه‌ای به سازمان بهزیستی کشور بدهند که ترتیباتی اتخاذ شود که با همکاری استانداری کرمانشاه، انجمن روانشناسی کشور، دانشگاه رازی و تمام دانشگاههای کشور که دارای رشته‌های مشاوره و روانشناسی هستند، اقدامات سازمان یافته و مستمری برای شناسایی و درمان ‌ده هزار کودک در معرض PTSD در مناطق زلزله‌زده کرمانشاه شروع شود. پیش از آن که بیش از این دیر شود.

و البته تمام خانواده‌های درگیر زلزله که کودک زیر ده سال دارند، خودشان دست به کار شوند و از سازمان بهزیستی، گروه روانشناسی دانشگاه رازی و انجمن روانشناسی استان کرمانشاه خدمات مورد نیاز برای تشخیص و درمان کودکانشان را مطالبه کنند. به گمانم پس از آن‌که استان برای امدادرسانی و اسکان موقت زلزله زدگان همه امکانات خود را بسیج کرد، اکنون نوبت آن است که یک بار دیگر همگی دستگاههای مربوطه بسیج شوند تا کودکان زلزله را از تخریب‌های روانی حاصل از زلزله رهایی بخشند که این مهم تر از ساخت خانه برای آنهاست.

ما خوشحالیم که امروز به درستی مسئولان آموزش و پرورش دوره‌های مشاوره و درمان برای بچه های آسیب دیده مدرسه غرب تهران گذشته اند (آن بچه ها نیز شدیداً در معرض گرفتاری به PTSD هستند) اما آموزش و پرورش اگر نگاه بلندمدتی داشته باشد باید بداند که بزودی کودکان زلزله به مدرسه خواهند آمد و اگر امروز مشکلات روحی وروانی ناشی از زلزله در آنها درمان نشود،‌ فردا آموزش‌وپرورش در تمام مدارس با مشکلات رفتاری روبه‌رو خواهد بود. بنابراین چرا در همین تابستان پیش رو، تمام مدارس مناطق زلزله‌زده به مرکزی برای شناسایی و درمان کودکان گرفتار PTSD‌ تبدیل نشود؟ امیدوارم چنین توانمندی‌ای در مدیران کشور و منطقه وجود داشته باشد.

و اکنون به خوبی می‌فهمیم که آن بانوی سالخورده یهودی که هفتادوپنج سال است کابوس می‌بیند و خواب درستی نرفته است به چه علت بوده است. آیا چنین سرنوشتی در انتظار کودکان زلزله است؟

از همه شماهایی که اکنون مطالعه این یادداشت را به پایان می‌برید درخواست می‌کنم که اگر کسی از خانواده‌های زلزله کرمانشاه را می‌شناسید، حتماً این یادداشت را به دست او برسانید تا اگر کودک دارد، پیش از آن که دیر شود برای اقدامات تشخیصی و احتمالاً درمان او اقدام کند.

محسن رنانی 

۱۱ خرداد ۱۳۹۷


چرا این روزها جامعه شناسان ایرانی این همه درباره مسائل سیاسی صحبت می کنند؟

در حال حاضر تعیین کننده ترین وجه جامعه ایران سیاست است و فقط با اصلاح وتکامل آن وجه است که سایر وجوه می توانند در جهت بهبود حرکت کنند. بحرانی که جامعه امروز ایران رافراگرفته راه حل سیاسی می طلبد .مسئله کودکان خیابانی و توسعه اقتصادی و رابطه با جهان و رشد فرهنگ و هنر همه و همه وابسته به تحلیل درست از ضرورت ها وباید و نباید های قدرت است .

دکتر پرویز اجلالی؛ جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران نوشت:

1- چرا این روزها جامعه شناسان ایرانی این همه درباره مسائل سیاسی صحبت می کنند؟ تا آنجا که من جامعه شناس محتاط ،که امروزه علاقه چندانی به وارد شدن در این نوع امور ندارم هم به فکر رویکرد جامعه شناسانه به سیاست افتاده ام .

پاسخ را من از لویی آلتوسر جامعه شناس فرانسوی می گیرم که می گفت درهر جامعه ای در هر لحظه تاریخی یکی از سطوح اقتصاد،سیاست یا ایدئولوژی تعیین کننده است (البته من به جای ایدئولوژی فرهنگ می گذارم). به گمان من در حال حاضر تعیین کننده ترین وجه جامعه ایران سیاست است و فقط با اصلاح و تکامل آن وجه است که سایر وجوه می توانند در جهت بهبود حرکت کنند.

بحرانی که جامعه امروز ایران را فراگرفته راه حل سیاسی می طلبد . مسئله کودکان خیابانی و توسعه اقتصادی و رابطه با جهان و رشد فرهنگ و هنر همه و همه وابسته به تحلیل درست از ضرورت ها و باید و نباید های قدرت است پس من محافظه کار هم  وادار می شوم به مصداق کلکم راعا وکلکم مسئول در این باره اظهار نظری بکنم و خودی نشان دهم .بدین امید که سرکنگبین سخنان من بر صفرا نیفزاید و باعث زحمت قارئین محترم ومحترمه نگردد.

2- تشخیص راه های درست حل مسائل و مشکلات خیلی دشوار نیست اما وقتی در عرصه سیاست وارد می شویم چند عامل مانع یافتن راه حل درست می شوند که در اینجا من از آنها نام می برم و البته معتقد نیستم که حرفم حتماً درست است و آماده ام نقطه نظرهای مخالف دیگران را بشنوم و طرز فکر خود را تصحیح کنم .

الف - تعصبات ایدئولوژیک ،دینی ، قومی : وقتی کسی تصور کند که باید راهی را برود که ایدئولوژی، قومیت یا دین برایش تعیین کرده و هر کاری غیر از آن شیطانی و پلید است .هرگز درباره دلیل و نتیجه کارش در شرایط مشخص و در زمان مشخص و برای انسان های معین فکر نمی کند .بنابراین عقل را به طورکامل کنار می گذارد و مطابق تعصباتش حرکت می کند تا به چاله بیفتد یا نیروی پر زورتری مانع حرکت او شود. این دیدگاه معمولا نه به راه حل بلکه به پیچیده تر شدن مسئله و در عالم سیاست به فاجعه ختم می شود.

ب - منافع شامل قدرت ،ثروت و منزلت : گروه های اجتماعی قدرتمند که وضع موجود برایشان قدرت و ثروت و منزلت فراهم کرده ناخودآگاه از ترس از دست دادن منافع خود نمی توانند واقع بینانه و عاقلانه عمل کنند. آن گاه که لازم است خویشتنداری به خرج دهند برعکس خشونت می کنند .آنگاه که باید دفاع کنند حمله می کنند. در واقع اینان برای آن که خود را راضی کنند ناخودآگاه واقعیت را کژمژ می کنند و دنیا را آنطور می بینند که می خواهند .

ج - عواطف و احساساتی مثل خشم ،شیفتگی ،عشق و نفرت : در برخورد با حوادث انسان ها دچار خشم ، رنج ،افسردگی و کینه ورزی می شوند .در این شرایط انسان ها نمی توانند عاقلانه تبعات رفتار خود را بفهمند . توده مردم و گاه حتی روشنفکران (بویژه در کشورهای درحال توسعه) یک روز از روی احساسات از یک رهبر یا نظام سیاسی چنان حمایت می کنند که هیچکس جرائت نمی کند کلامی بر علیه آن بر زبان آورد و دست آن را برای هر عمل نابخردانه ای باز می گذارند و روز دیگر چنان بر اوآشوبند که توانایی تحلیل درست عملکرد فرد یا نظام را از دست می دهند .

معمولا توده مردم میان صفر و صد حرکت می کنند .برای همین سرنوشت نظام های استبدادی و نیمه استبدادی را نه رقابت احزاب بلکه شورش توده ها تعیین می کند . نظام های استبدادی ونیمه استبدادی احزاب و جریانات سیاسی را درهم می کوبند و وضعی به وجود می آورند که در شرایط بحران هیچ نیروی عاقلی برای مدیریت بحران و هدایت شورش به سوی منافع جمعی وجود نداشته باشد .این نظام ها هم درزمان قدرتشان به جامعه لطمه می زنند و هم آینده جامعه را تباه می کنند.

نتایج یک پژوهش: نیمی از آمریکایی‌ها قادر به تامین معیشت خود نیستند

براساس یافته‌های محققان شرکت کننده در این پروژه موسوم به «پروژه یونایتد وی آلیس» قریب به ۵۱ میلیون خانوار در ایالات متحده درآمد کافی برای تامین نیازهای اساسی خود ندارند.

نتایج یک تحقیق در ایالات متحده حاکی از آن است که حدود نیمی از از خانوارهای ساکن این کشور قادر به فراهم کردن مایحتاج اصلی زندگی از قبیل غذا، مسکن، آموزش، نگهداری از کودکان، حمل و نقل، تلفن همراه و بهداشت نیستند.

به گزارش یورونیوز، براساس یافته‌های محققان شرکت کننده در این پروژه موسوم به «پروژه یونایتد وی آلیس» قریب به ۵۱ میلیون خانوار در ایالات متحده درآمد کافی برای تامین نیازهای اساسی خود ندارند.

پروژه یونایتد وی آلیس (The United Way ALICE Project) یک طرح تحقیقاتی در مورد درآمد و وضعیت معیشتی مردم آمریکا است که به کمک موسسه غیرانتفاعی یونایتد وی به اجرا درآمده است.

در این تحقیق برآورد شده است که حدود ۴۳٪ از خانواده‌های آمریکایی که در ایالت‌های مختلف این کشور ساکن هستند قادر به تامین مایحتاج اولیه زندگی خود نیستند.

با این وجود درصد عدم توانایی برای برآورده کردن نیازهای اولیه در سراسر آمریکا یکی نیست. به عنوان مثال سه ایالت کالیفرنیا، نیومکزیکو و هاوایی بیشترین سهم خانواده‌های کم‌درآمد با ۴۹٪ و ایالت داکوتای شمالی کمترین میزان خانواده‌های محروم با ۳۲٪ را دارا هستند.

براساس آمارهای رسمی نرخ بیکاری در ایالات متحده از سال ۲۰۰۰ برای نخستین بار به زیر ۴ درصد رسیده است، با این حال درآمد اغلب مردم برای برآورده کردن نیازهای اولیه آنها ناکافی است.

از این تعداد حدود ۱۶ میلیون خانوار در فقر زندگی می‌کنند و باقی آنها درآمدشان کمتر از چیزی است که «برای زنده ماندن در اقتصاد مدرن» به آن نیاز دارند.

آستانه فقر در ایالات متحده هر ساله توسط «اداره آمار ایالات متحده (United States Census Bureau)» هرساله اعلام می‌شود. حداقل درآمد سالانه برای خانواده تک نفری حدود ۱۲ هزار دلار و برای یک خانواده نه نفری یا بیشتر حدود ۴۷ هزار دلار است.

بدین ترتیب، به نظر می‌رسد که حدود ۱۴ درصد از مردم ایالات متحده زیر خط فقر زندگی می‌کنند. البته باید توجه داشت که در سال‌های گذشته فقر در آمریکا کاهش چشمگیری یافته و در طی چهار دهه به یک سوم رسیده است.

چگونه شستشوی مغزی می شویم؟

شستشوی مغزی به این معناست که تحت شرایط خاص، فرد ناخودآگاه وادار به تبعیت از اندیشه یا خواسته‌های افراد دیگر می شود و تغییرات عمده‌ای در باورها و در نتیجه در رفتارهای او به وجود می آید.

  دکتر مجتبی لشکربلوکی

  پروفسور ادگار شاین دانش آموخته دانشگاه هاروارد و رییس دانشکده مدیریت آم.آی.تی در زمینه شستشوی مغزی نگاه جالبی دارد. زمانی شستشوی مغزی در زندان های چین بسیار معروف بود.

وی با بررسی روش های اعمال شده در زندان های چینی و همچنین ترفندهایی که سازمان ها برای متقاعدسازی و همرنگ سازی کارکنان خود به کار می برند، به این نتیجه رسید که این دو (یعنی زندان های چینی و سازمان های بزرگ)، نقاط مشترکی دارند که آن را شستشوی مغزی یا متقاعدسازی اجباری خواند.

شستشوی مغزی به این معناست که تحت شرایط خاص، فرد ناخودآگاه وادار به تبعیت از اندیشه یا خواسته‌های افراد دیگر می شود و تغییرات عمده‌ای در باورها و در نتیجه در رفتارهای او به وجود می آید. ادگار شاین «ایزوله شدن از دیگران» و «دستبند‌های طلایی» را دو ایده‌ی اصلی شستشوی مغزی می‌داند. ایزوله شدن از دیگران یعنی اینکه ارتباطات وی را با دیگران کم یا قطع کنیم تا از منابع دیگر ورودی نداشته باشد و دستبندهای طلایی یعنی آن که به نوعی منافعش را گره بزنیم به خودمان که تداوم وضعیت فعلی برایش جذاب باشد.

تحلیل و تجویز راهبردی:

نشانه های فرآیند شستشوی مغزی چیست؟ در واقع می توان 5 شاه کلید اصلی شستشوگران را به ترتیب زیر برشمرد:
• تکرار خستگی ناپذیر: یک ایده اصلی یا جمله محوری مرتب تکرار می شود تا کاملا ملکه ذهن تان شود.

• ترس آفرینی از دیگران: ایده ها و دیدگاه های متفاوت با ایده اصلی معمولا به توطئه، خطای فاحش، سو نیت، ساده دلی یا فریب کاری متهم می شوند.

• تعمیق بخشی هیجانی: برای محکم کاری و رفتن ذهن شما به مراحل عمیق تر از شستشوهای احساسی و شور انگیز استفاده می شود. به این ترتیب فکر منطقی و بکارگیری ادراک مشکل تر می شود.

• قدرت انتخاب توهمی: شستشودهنده، تعدادی انتخاب جلوی شما می گذارد اما در واقع تمام انتخاب ها به یکی ختم می شوند. شستشودهندگان عاشق دادن انتخاب های فراوانی هستند که به یک محصول/ایده یکسان ختم می شوند. ایده اصلی در لباس های متفاوت پیش روی شما گذاشته می شود.

• ایزوله سازی و قطع ارتباط: برای اطمینان از اینکه شما در معرض ایده های متفاوت از ایده اصلی قرار نگیرید سعی می شود به ترفندهای مختلف، ارتباط شما با دیگران و دیگر اندیشان قطع شود.

امپراطوری های رسانه ای معمولا از این شاه کلیدها به خوبی استفاده می کنند.

چه می توان کرد؟

راهبرد اصلی مبارزه با شستشوی مغزی سه گانه «تنوع، ارتباط و مقایسه» است.

قبل از آن که این سه گانه را توضیح دهم. این خاطره بسیار درس آموز را با هم بخوانیم. مشاور ارشد اقتصادی شرکت آلیانز (شرکت چندملیتی خدمات مالی) خاطره جالبی از دوران کودکی خود تعریف می کند. او در پاریس بزرگ شده است. پدرش سفیر مصر در فرانسه بود. ما عادت داشتیم هر روز حداقل چهار روزنامه بخریم. از روزنامه‌ی فیگارو که در زمره‌ی راست‌ سیاسی قرار داشت تا اومانیته که روزنامه‌ چپ متعلق به حزب کمونیست بود. به خاطر دارم روزی از پدرم پرسیدم، چرا ما هر روز چهار روزنامه‌ مختلف می خریم چه نیازی هست که چهار روزنامه بخریم. اخبار همه آن ها یکی است. پدرش پاسخ داد: اگر دیدگاه‌های متفاوت دیگران را دنبال نکنی، نهایتا ذهنت بسته خواهد ماند و تو به زندانی یک تفکر خاص تبدیل خواهی شد که هیچ‌گاه سوالی درباره‌ آن نمی‌پرسد.

جانمایه سه گانه تنوع، ارتباط و مقایسه در خاطره بالا گنجانده شده است.

1- شما باید منابع مختلف داشته باشید. چند روزنامه، چند سایت، چند حزب، چند کانال با دیدگاه های متفاوت داشته باشید.
2- در شبکه ارتباطی متنوع حضور داشته باشید. ارتباط محدود و در یک فضای بسته شما را به بن بست ذهنی و استبداد فکری می کشاند. گروه های فکری، اقوام متفاوت، تیم های کاری مختلف، پروژه های متنوع باعث می شود اتاق ذهن شما پنجره های متفاوتی داشته باشد. وگرنه اگر اتاق شما فقط یک پنجره در یک زاویه داشته باشد تصاویر شما تکراری خواهند شد.

3- هر چیزی که به شدت تکرار می شود اما دلیلی برای آن ذکر نمی شود را بگذارید در لیست سیاه. و آن را با ایده های متضاد و متفاوتش مقایسه و بررسی کنید و آن را که بر اساس شواهد و دلایل، عقلانی تر و موجه تر بود تا اطلاع ثانوی بپذیرید.

خداوند انسان را آزاد، خلاق و جستجوگر آفریده است. از آزادی خود با تنوع، ارتباط و مقایسه حفاظت کنیم./ شبکه استراتژیست

دکتر محسن رنانی: توسعه و پیوند ایجاد اقتدار با نهادهای مدنی

با ظهور نفت فرایند سقوط اقتدار حکومت متوقف شد. حکومت ابزار کنترل پول نفت را در اختیار گرفت. نهادهای مدنی به جای حرکت به سمت بلوغ به دنبال چانه‌زنی و لینک‌شدن با حکومت رفتند.

محسن رنانی، اقتصاددان که به گفته خود یک دهه قبل، پیش‌بینی کرده بود پول کاغذی تا ٢٠ سال آینده از اقتصاد جهان حذف می‌شود، با توسعه فضای مجازی و ایجاد نهادهای مجازی، این پیشگویی خود را تغییر داده و امروز معتقد است که کاغذ فقط تا چند سال آینده در مبادلات تجاری در قالب پول ردوبدل خواهد شد. او که دیروز در نشست «نقش نهادهای مدنی در آینده توسعه ایران» سخن می‌گفت، از حذف پول کاغذی در یکی از کشورهای اروپایی خبر داد.

به گزارش عصرایران به نقل از روزنامه شرق، این اقتصاددان گفت در نخستین گام‌ها پول‌های الکترونیک از سوی دولت‌ها تهیه می‌شوند، اما به‌سرعت نهادهای مدنی و خود مردم تولید این شکل از پول را برعهده خواهند گرفت. او در این نشست، شکل‌گیری نهادهای مدنی را حاصل حرکت جامعه سنتی به سمت مدرن تعریف کرد و به بررسی تحولات نهادهای مدنی در ایران پرداخت. به گفته این اقتصاددان، نهادهای مدنی مجازی به‌سرعت در ایران در حال شکل‌گیری‌اند. نهادهای مجازی یکی از قدرتمندترین حوزه‌ها را شکل می‌دهند و این نهادها حتی بر نحوه تعاملات اقتصادی جهان نیز تأثیرگذار خواهند بود.

دیروز نشست «نقش نهادهای مدنی در آینده توسعه ایران» در سالن اجتماعات سندیکای شرکت‌های ساختمانی ایران برگزار شد. محسن رنانی، اقتصاددان، در این نشست به‌عنوان نخستین سخنرانی خود در سال ٩٦ و ٩٧، ابتدا به بررسی مفهوم توسعه پرداخت. اگرچه این اقتصاددان درباره مفهوم توسعه تعریف خاص خود را دارد، اما به تعریف توسعه از منظر کتاب دولت‌های توسعه‌گرا پرداخت. به گفته رنانی، بر اساس تعریف این کتاب، کارکردهای توسعه ٩ سطح دارد. این ٩ سطح شامل توسعه به‌مثابه پیشرفت تاریخی که معمولا هم معطوف به تجربه غرب است، توسعه به‌مثابه استخراج منابع طبیعی که بیشتر ریشه در تجربیات دوران استعمار دارد، توسعه به‌مثابه تدارک برنامه‌ریزی‌شده پیشرفت، توسعه به‌مثابه یک وضعیت که تصویری کلی از شرایط به ما می‌دهد، توسعه به‌مثابه یک فرایند که گاهی فروافتادن یک‌سری از سازمان‌ها و برآمدن تکنولوژی جدید را به‌همراه دارد، توسعه به‌مثابه رشد اقتصادی، توسعه به‌مثابه تغییر ساختارها، توسعه به‌مثابه نوسازی و توسعه به مفهوم جهش در نیروهای مولد است.

دکتر محسن رنانی: شکل‌گیری قدرت در نهادهای مدنی مجازی

او ادامه داد: در بسیاری از قسمت‌ها دولتمردان رشد اقتصادی را توسعه می‌گویند. اگر سرمایه‌گذاری در کشور بالا برود؛ راه و جاده ساخته شود، می‌گوییم توسعه یافته‌ایم. اسناد زیادی برای این شکل از توسعه در ایران تدوین شده‌اند، اما یک کلمه راجع به سرمایه‌گذاری برای صبورترشدن مردم و مسائلی از این دست مطرح نشده است.

تعریف منتخب این اقتصاددان از توسعه این است: توسعه عبارت است از سلسله‌تحولاتی که در فرایند این تحولات سه عامل "رفاه، رضایت و معنا" در جامعه به طور هم‌زمان بهبود یابد.

ما به‌عنوان موجودات انسانی توسط سه عامل طبیعت، جامعه و هستی محاصره شده‌ایم. بنابراین اگر تحولاتی رخ دهد که رابطه من را با این سه، کم‌هزینه و دلپذیر کند، اسمش توسعه است. او ادامه داد: توسعه مثلثی است که یک ضلع آن رفاه، یک ضلع آن رضایت و یک ضلع دیگر آن معناست. هرچه مساحت این مثلث بزرگ‌تر شود، توسعه ایجاد کرده‌ایم.

به اعتقاد رنانی، توسعه یعنی تحول مستمر مثبت و نهادی. توسعه یعنی ارتقای مستمر کیفیت نهادها. نهاد نیز هرگونه ترکیبی است که بخشی از رفتارهای جامعه یا همه رفتارهای آن را کنترل می‌کند.

او نهادها را به دو دسته رسمی و غیررسمی سازمان‌یافته یا غیرسازمان‌یافته تقسیم کرده و در تشریح سخن خود مثال‌هایی ذکر می‌کند. به گفته رنانی، بانک مرکزی نهادی رسمی است و رفتارهای پولی ما را کنترل می‌کند. مسجد و خانواده هم نهادهای دیگری هستند. نوروز یک نهاد است که بخشی از ارتباطات اجتماعی را مدیریت می‌کند. گاهی قرض‌الحسنه محله که رفتارهای پولی یک محله را مدیریت می‌کند هم یک نهاد است. او جامعه را مجموعه‌ای از نهادهای مختلف تعریف می‌کند که مردم را کنترل و هدایت می‌کنند. به اعتقاد رنانی، جامعه‌شناسان نهادها را به چهار دسته کلی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی تقسیم می‌کنند.

نهادهای مدنی مجموعه‌های داوطلبانه و غیرانتفاعی
این اقتصاددان بیان می‌کند: کل جامعه عبارت از ملغمه‌ای از انواع نهادهاست. نهاد مدنی، نهادی است که یکی از چهار قسم نهاد را در خود دارد، اما در شکل‌گیری آن مشارکت داوطلبانه نقش دارد. تمام نهادهای مدنی باید مشارکت داوطلبانه و غیرانتفاعی داشته باشند و باید بتوانند سرمایه اجتماعی هم ایجاد کنند.

اگر سرمایه اجتماعی در نهاد مدنی ایجاد نشود، اصلا نهاد شکل نمی‌گیرد، زیرا تولید مؤثر نهاد مدنی سرمایه اجتماعی است. ارتباطات، اعتماد، دوستی، امید، مشارکت و تحرک از تولیدات مؤثر نهادهای مدنی هستند. او اضافه کرد: فعالیت نهاد مدنی باید عقلانی و مستمر باشد. اگر زلزله شد و به کمک زلزله‌زدگان شتافتید، نهاد ایجاد نکرده‌اید. این یک حرکت توده‌وار احساسی است. فعالیت نهاد مدنی باید عقلانی و مستمر باشد. به اعتقاد رنانی، نهادهای مدنی محصول جامعه مدرن هستند. زمانی که جامعه به سمت مدرن‌شدن حرکت کرد، دیگر ساختارهای قدیمی کارکردهای خود را از دست دادند، به همین دلیل، باید ساختارهای جدید در جامعه ایجاد می‌شد. دوره عبور جامعه از حالت سنتی به مدرن دوره گذار نامیده می‌شود که در آن نهادهای مدنی به‌تدریج تشکیل شدند.

دکتر محسن رنانی: شکل‌گیری قدرت در نهادهای مدنی مجازی

او تقسیم کار و ارتباط مستمر اعضای جامعه مدرن را یکی از تفاوت‌های اصلی جوامع امروزی با جوامع سنتی گذشته معرفی کرد. این اقتصاددان گفت: اعضای جوامع سنتی به شکل موزائیکی در کنار هم زندگی می‌کردند و ارتباط ارگانیکی با هم نداشتند زیرا یک حکومت مرکزی این اعضا را به هم مرتبط می‌کرد، اما در یک جامعه مدرن قطعات مختلف یک کالا، در کشورهای مختلف تولید می‌شود و در چنین شرایطی ارتباطات نقش مهمی خواهد داشت. او گفت: در دوره گذار از سنت به مدرنیته، یک تحولی رخ می‌دهد.

در دنیای سنتی اقتدار حکومت بالاست و اقتدار جامعه پایین است، اما در جوامع مدرن و توسعه‌یافته اقتدار جامعه بالاست و اقتدار حکومت در برابر جامعه پایین است. حکومت آمریکا اقتدارش در برابر جامعه مدنی پایین است. در این جابه‌جایی‌ها اگر نهادهای مدنی شکل نگیرند، دچار اضمحلال می‌شویم. در دنیای مدرن مهم است که جامعه مدنی اقتدار یابد. اگر اقتدار جامعه بالا نرود، دچار فروپاشی و درهم‌ریزی می‌شویم. رنانی اضافه می‌کند: برای اقتدار باید قدرت باشد.

نهادهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی که به‌وجود آمدند، قدرت دارند اما برای تبدیل‌شدن قدرت به اقتدار، نیازمند نهادهای مدنی هستیم. یعنی نهادهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی اقتصادی باید بتوانند از جنس نهاد مدنی هم باشند تا بتوانند قدرت را به اقتدار تبدیل کنند. ما مزرعه‌های سنتی را منحل می‌کنیم و کشت و صنعت مدرن راه‌اندازی می‌کنیم. اینها قدرت اقتصادی دارند اما اگر تشکل مدنی نداشته باشند، قدرت اقتصادی خود را علیه دولت و جلوگیری از فشار دولت، نمی‌توانند استفاده کنند.

وقتی می‌توانند اقتدار داشته باشند که کارآفرینان دارای قدرت اقتصادی بین خود نهاد مدنی تشکیل دهند. این ابزار تبدیل قدرت به اقتدار است. او بیان کرد: هر نهاد مدنی حتما اجتماعی است اما هر نهاد اجتماعی، اقتصادی و... مدنی نمی‌شود. حزب یک نهاد مدنی سیاسی است. سمن‌ها و ان‌جی‌اوها نهادهای مدنی اجتماعی هستند. نهادهای جامعه که شامل نهادهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هستند، قدرت جامعه را تشکیل می‌دهند. این مجموعه‌ها به همراه سایر نهادهای قدرت مثل اطلاعات، دانش، ثروت و منابع طبیعی که دست این نهادهاست، قدرت جامعه را شکل می‌دهند. نهادهای مدنی قدرت دست نهادهای چهارگانه را به اقتدار تبدیل می‌کنند. پول نفت، بلوغ نهادهای مدنی را به تأخیر انداخت.

این اقتصاددان ادامه داد: چیزی که در جامعه ما رخ داده، این است که در پروسه گذار که از مشروطیت آغاز شده است، در زمینه بلوغ نهادهای مدنی خیلی پیش نرفته‌ایم. او گفت: دو مسئله در ایران رخ داده است: هم‌زمان که ایران ما وارد دنیای مدرن شد، به فاصله یک سال نفت هم کشف شد. ١٢٨٥ یا ١٢٨٤ قانون مشروطیت تصویب شد. یک سال بعد اولین چاه نفت کشف شد. پول نفت را دولت به ابزار کنترل جدید تبدیل کرد. اقتدار حکومت قاجار به دلیل رشد شرایط جهانی به‌شدت افت کرده بود. اما حکومت قاجار توانست با پول نفت، کنترل مصنوعی ایجاد کند. این کنترل مصنوعی از یک سو و سرازیرشدن رانت‌های ناشی از پول نفت، نهادهای مدنی را به جای هدایت به سمت مسیرهای درست به فضایی هدایت کرد که به سمت چانه‌زنی و دریافت سهم از نفت حرکت کنند.

رنانی تأکید کرد: با ظهور نفت فرایند سقوط اقتدار حکومت متوقف شد. حکومت ابزار کنترل پول نفت را در اختیار گرفت. نهادهای مدنی به جای حرکت به سمت بلوغ به دنبال چانه‌زنی و لینک‌شدن با حکومت رفتند و روند تکامل جامعه مدنی کند شد. نهادهای مدنی خیلی طول می‌کشد که بالغ شوند. ولی در ایران به علت اینکه صبر در جامعه ایران پایین است و توانایی مشارکت در کارهای گروهی به دلایل مختلف نداریم، اگر نهادهای مدنی شکل بگیرند، به‌سرعت به حکومت می‌چسبند. به همین دلیل احزاب و نهادهای قرض‌الحسنه و... به حکومت‌ها چسبیدند.

او یادآور شد: درباره نهادهای مدنی مشکلی که وجود دارد، این است که به دلیل رانت‌های ناشی از پول نفت نهادهای مدنی فرایند بلوغ خود را طی نمی‌کنند. اگر نهادهای مدنی سازماندهی پیدا کنند که هدف‌ها را اولویت‌بندی کنند و منابع را تخصیص عقلانی دهند، در فعالیت‌های خود استمرار ایجاد کنند، تقسیم کار کنند و بر فعالیت اعضا نظارت کنند، قطعا به مرحله بلوغ می‌رسند، اما اگر این اتفاقات رخ ندهد، نهاد مدنی به سازمان تبدیل نمی‌شود. مشکل در ایران این است که نهادهای مدنی بالغ نمی‌شوند و یکی از دلایل اصلی این مسئله رانت‌های نفتی بوده است که سمت نهادهای مدنی می‌آیند.

رنانی اضافه کرد: ٤٠ سال است دو جناح در کشور داریم که نهاد مدنی هستند. اصلاح‌طلبان و اصولگرایان دو جناحی هستند که فعالیت سازماندهی‌شده ندارند. رئیس، معاون و تصمیم‌گیر در این احزاب معلوم نیست. بهترین نمونه از ناتوانی بازیگران ما در ساخت نهاد مدنی این دو حزب است که ٤٠ سال است فعالیت می‌کنند اما اقتدار ندارند.
او گفت: اصلی‌ترین آسیب نهادهای مدنی در جامعه ما این است که شکل می‌گیرند، همچنان نابالغ می‌مانند در نهایت هم به صورت توده‌وار و بدون سازمان و به شکل ژله‌ای باقی می‌مانند. این مسئله‌ای است که نهادهای مدنی باید در درون خود حلش کنند. نهادهای مدنی نیازی به ثبت ندارند. نهاد مدنی الزاما هویتش به پروانه نیست. به ارتباطات و همکاری جمعی و همکاری مستمر عقلانی است. آن هویت باید ساختار سازمانی پیدا کند اما متأسفانه ما در همکاری مدنی ناتوانی داریم. این اقتصاددان گفت: خوشبختانه به علت کاهش درآمدهای دولت در ایران، این مسئله به‌طور طبیعی از بین می‌رود.

بودجه‌های سرشاری که به حوزه‌های مختلف تخصیص می‌دادند، دیگر نیست و نهادهای مدنی باید تمرین کنند که روی پای خود بایستند و با هم همکاری و مدارا داشته باشند. نبود توان همکاری بلندمدت در ایران یک معضل اساسی است که باید حل شود. او تأکید کرد: هیچ توسعه و دموکراسی پایداری شکل نمی‌گیرد، مگر اینکه نهادهای مدنی بالغ شکل بگیرند. بلوغ وقتی است که نهادهای مدنی از بی‌شکلی به سمت سازماندهی حرکت کنند. ١٠ هزار سمن تشکیل دادیم، اما چون این حرکت هیجانی بود و به سمت عقلانیت نرفت، ارتباطات مستمر شکل نگرفت و با اندک تغییری این ١٠ هزار سازمان مردم‌نهاد محو شدند. رنانی با اشاره به شکل‌گیری نهادهای مدنی مجازی عنوان کرد: درحال‌حاضر در ایران نهادهای مدنی مجازی را شکل می‌دهیم.

یکی از قدرتمندترین حوزه‌هایی که دارد شکل می‌گیرد، این است که جامعه مدرن به سمت دولت مجازی می‌رود. او افزود: شاید ١٠ سال قبل پیش‌بینی کردم که تا ٢٠ سال دیگر پول حذف می‌شود. امروز پیش‌بینی می‌کنم در چند سال آینده پول کاغذی از ساختار مبادلات حذف خواهد شد. این اقتصاددان بیان کرد: نخستین کشور اروپایی در ماه جاری اعلام کرد پول کاغذی کاملا حذف است و به سمت پول دیجیتال می‌رود. این پول را دولت تولید می‌کند، اما به سرعت به سمت پول دیجیتالی می‌رویم که مردم آن را تولید کرده‌اند. الان فضاهای مجازی مستعد شکل‌گیری نهادهای مدنی مجازی هستند.

او ادامه داد: در گروه‌های مجازی فعلی، انبوهی از اطلاعات وجود دارد، اما چون سازماندهی ندارند، هیچ کاری نمی‌توانند بکنند. نیروی انسانی دارد، اطلاعات می‌چرخد، قدرت اطلاع‌رسانی دارد، اما اقتدار ندارد. اگر بخواهیم نهادهای مدنی مجازی بالغ شوند، باید شروع به سازماندهی کنیم. هر گروه تلگرامی که به ١٠ نفر رسید، حتما هیئت‌مدیره تشکیل شود. در این گروه‌ها رأی‌گیری شود. با تشکیل هیئت‌مدیره، قدرت ساماندهی دست ما می‌آید. می‌توانیم افرادی را که قواعد بازی را رعایت نمی‌کنند، حذف کنیم و به تدریج گروه تلگرامی تبدیل به نهاد مدنی مقتدری می‌شود.

رنانی تأکید کرد: مهم‌ترین آفتی که در ایران داریم، این است که نهاد مدنی بالغ نداریم. نهاد مدنی در برابر نهادهای زیادی که در دنیای مدرن شکل گرفته است، بسیار کم داریم. همین نهادهای کم نیز بالغ نشده‌اند و همچنان به صورت نابالغ فعالیت می‌کنند.