واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

پیامد‌های ادامه‌ دارِ استبداد تاریخی

وقتی مردم کویت می بینند رابطۀ دینار کویتی و شاخص‌های ارزی دیگر در ۶۰ سال گذشته تغییر نکرده و به راحتی به حدود ۱۵۰ کشور دنیا سفر کنند، لزومی ندارد نگران آینده باشند ... عصبانی شوند و شیشه بشکنند

عصرایران - دکتر محمود سریع القلم . استاد علوم سیاسی دانشگاه شهیدبهشتی و پژوهشگر توسعه

چه تفاوتی میان استبدادِ خاورمیانه‌ای و استبدادِ چینی وجود دارد؟ در استبدادِ تاریخی چینی، ضمن اینکه پادشاه در راسِ هرم قدرت قرار داشت، ولی طیفی از اقشارِ اجتماعی و اقتصادی، حق فعالیت داشته و از مصونیتِ نسبی برخوردار بودند.

پادشاه و مجموعه‌های دیگر تا اندازۀ قابل توجهی به توزیع امکانات و تا حدی نیزبه باز بودن فضاهای اقتصادی و مدنی در میان مردم قائل بودند. در مقابل، استبداد تاریخی خاورمیانه بر محورِ شخص پادشاه و یا در دوره‌های اخیر بر محور یک فرد نظامی مانند مبارک یا صدام استوار بوده است.

پیامد‌های ادامه‌ دارِ استبداد تاریخی

صدها هزار نفر به کار گرفته می‌شوند تا مبارک چندین دهه بر مصدرِ قدرت بماند. عامۀ مردم در دایره‌ای مرکب از فقر و محرومیت‌های انباشته، عقده‌های بی‌شمار و سرکوبِ خواسته‌های طبیعی انسانی، به دور خود می‌چرخند.

اگر حکومت فعلی چین دموکراتیک نیست اما در ارائه خدمات و قدردانی از جامعه خود کوتاهی نمی‌کند. به عنوان مثال ۲۲۰۰۰ کیلومتر خطوط ریل آهن و سیستمی با سرعت بالا را طراحی کرده (۲۵۰-۳۵۰ کیلومتر در ساعت) که ۱۸۰۰ کیلومتر را در ۷ ساعت طی می کند که قرار است تا سال ۲۰۲۵ این خطوط در چین به ۳۸۰۰۰ کیلومترافزایش یابد. فرودگاه جدید بی‌جینگ که ساخت آن در سال ۲۰۱۴ آغاز شد، امسال آماده بهره برداری است. این فرودگاه بزرگترین فرودگاه جهان با ظرفیت صد میلیون مسافر در سال و دارای ۷۸ گیت خواهد بود. در جشن‌های اخیر ۷۰ سالگی جمهوری خلق چین، از همه رهبران فوت شده و زنده تجلیل شد.

تجربۀ چین، کرۀ ‌جنوبی و ویتنام، عموم دانشمندانِ اقتصاد سیاسی را به این نتیجه گیری متمایل کرده است که شرطِ لازم برای رشد و توسعه اقتصادی، دموکراسی نیست، بلکه سیاست‌ِ توزیع امکانات و ایجاد یک ساختار کلان برای تحققِ استعداد‌های فردی و جلوگیری از انباشته شدن عقده‌ها است. اکثریتِ مطلقِ انسان‌ها می‌خواهند خوب زندگی کنند. اگر فرصتِ کار و فعالیت در سایۀ ثبات وجود داشته باشد، عموم مردم همانند چینی‌ها، ویتنامی‌ها، و به درجۀ به مراتب بالاتری کرۀ جنوبی‌ها، از دولت و حاکمیت خود پشتیبانی خواهند کرد.

وقتی امکانات، عادلانه توزیع نشود و فرصت‌هایِ همسان برای عموم شهروندان وجود نداشته باشد، از نتایجِ طبیعی آن بی ثباتی‌های اجتماعی و سیاسی خواهد بود. اگر قرار باشد شهروندی در ویتنام وام بگیرد تا کار اقتصادی کند، این فرصت برای همه وجود دارد و نه صرفا برای عده‌ای خاص در مدارهای خاص.

آسیایی‌ها با فراهم آوردن فرصت‌های برابر کوشش کرده اند تا مانع ایجادِ عقده و حس محرومیت و نبودن فرصت در زندگی شوند. فقدان ثبات سیاسی باعث می‌شود تا در ذهن شهروند این نکته شکل گیرد که باید در حداقلِ زمان به حداکثر استفاده و سود رسید.

نرخِ تورم سالانه آلمان، در 25 سال گذشته بین یک تا سه درصد در نوسان بوده است. دریک ساختار با ثبات، پی آمد‌های روانی و سالم‌سازی روحی-روانی و نگاه بلند مدت به زندگی، خارق‌العاده است.

بخشی از علمِ اقتصاد به بررسی‌ها و محاسبات روان شناختی شهروندان از روند‌هایِ اجتماعی سیاسی برمی‌گردد. ۴۹ سال پیش، تِد رابرت گِر، در کتابی تحتِ عنوانِ "چرا انسان ها عصیان می کنند؟" نوشت، ریشۀ خشونت و عصیان، در به ‌ستوه آمدگی ،محرومیت و تجمیع عقده‌ها است.

فیلمِ اخیر "متری شش و نیم" هم به نظر می‌رسد که همین نکته را به ذهن متبادر می‌کند. عقده‌های جمع شده از دوران کودکی و نوجوانی در شرایطی که جامعه دچار تورم، فساد و بی ثباتی است، افراد را به سوی دزدی، تقلب، جعل، اختلاس و دروغ سوق می‌دهد.

انسان‌ها دروغ‌گو و اختلاس‌گر به دنیا نمی‌آیند. بلکه ساختارها، عاملِ اصلی بروزچنین خصلت‌هایی هستند. برای مثال، چرا برخی ازاشخاص از هر ۱۰ جمله که می گویند، ۱۱ تای آن یا دروغ است یا تحریف شده، یا وارونه است و یا ۹۰ درصد از حقیقت آن حذف شده؟ چون در کودکی و نوجوانی در محرومیت بوده و حالا می‌خواهند دراندک زمان همه را جبران کنند.

در کنار محرومیت، فضای بی ثبات و غیرقابل پیش بینی بودن آینده و از دید او فرصت کم، باعث می‌شود که این فرد از هر روش و ترفندی برای رسیدن به پول و مقام استفاده کند. باید ذهن اطرافیان را گمراه کرد، همه اطلاعات را به آن‌ها نداد و به منابع پول و اعتبار نزدیک شد. در کنار همه این موارد، ظاهر را نیز باید درست کرد. حرف‌های اخلاقی بسیاری مطرح کرد تا ذهنیتی خاص ساخته شود.

این روش حداقل برای مدتی کارساز بوده و این فضا از قدیم کاربرد داشته است. استبداد تاریخی در منطقه خاورمیانه از ثباتِ قابل توجهی برخوردار بوده است. خواسته های فرد سرکوب شده و نیازهای انسانی و واقعی اولیۀ او بی جواب مانده و نسبت به تبعیض، خشم خفته‌ای دارد. خیابان‌های عراق و مصراین فضای روانی را به ذهن مشاهده‌گر متبادر می‌کنند.

وقتی مردم کویت می بینند که رابطۀ میان دینار کویتی و شاخص‌های ارزی دیگر در ۶۰ سال گذشته تغییر نکرده، در کشور برای عموم اقشار فرصت‌های فراوان برای کار و تحصیل و فعالیت وجود دارد و می‌توانند به راحتی به حدود ۱۵۰ کشور دنیا سفر کنند، لزومی ندارد نگران آینده باشند، عقده‌‌ای بار بیایند، محرومیت تحمل کنند، عصبانی شوند و شیشه بشکنند زیرا به تعبیرآبراهام مازلو دو نیاز اولیۀ اقتصادی وامنیت اجتماعی آن‌ها تامین شده است. اکثریتِ مطلقِ مردم صرفاً خواهان ثبات اقتصادی و اجتماعی هستند.

طرح مدرنیزاسیون ایران فقط در ذهن یک نفر یعنی محمدرضا شاه، طراحی و اجرا می‌شد. افزایش شهرنشینی همزمان با توجه به زندگی محروم روستایی و حاشیه نشینان شهری پیش نرفت. در کنارخرید جنگنده‌های F-14، نزدیک 55 درصد زنان، سواد خواندن و نوشتن نداشتند. از یک طرف، محرومیتِ اقتصادی در بخش‌های قابل توجهی از روستاها و حاشیه شهرها وجود داشت و از طرف دیگر، افراد بسیاری که تحصیلات داشتند، در فرآیند های تصمیم سازی فرصت مشارکت پیدا نکردند.

اگر چه پهلوی کارهای مفیدی برای ساختار عمرانی انجام داد، ولی فراگیر نبود و عامۀ مردم را در بر نگرفت. هواپیماهای باربری نظامی، ۱۲۰ بار میان فرودگاه Bourget در نزدیکی پاریس و شیراز را طی کردند تا در۴ روز ناهار و شام مهمانان جشن‌های ۲۵۰۰ ساله تدارک دیده شود. همزمان بخش‌های فقیر، محروم و حاشیه نشین، شاهد این زرق و برق بودند و به تدریج در روح و روان و ذهن آن‌ها، خشم، عصبانیت و عصیانگری شکل گرفت. این سیاستِ رشد و توسعۀ ناموزون، منجربه تحولاتِ دهه‌های بعدی گردید.

استبداد و تمرکز سیاسی خاورمیانه‌ای همراه با انحصارِ اقتصادی و مدنی است در حالیکه استبداد و تمرکز سیاسی آسیایی با راهبرد توزیع اقتصادی و سیستمی نسبتاً بازِ مدنی است که حتی مشروعیت یابی (Legitimation) را به ارمغان می آورد. در خاورمیانه، مثلث انحصار سیاست، اقتصاد و فرهنگ یک پیامد بسیار تعیین کننده در تداوم انحطاط، پوسیدگی، زنگ زدگی، انعطاف ناپذیری و سخت شدن (Calcification) دارد و آن، تقریباً تعطیلی اصل "رقابت" در عموم عرصه هاست. در آسیا گرچه در سیاست امکان رقابت نیست اما در تولید و فعالیت‌های اقتصادی و تجاری، رقابتِ چشمگیری نه تنها در داخل بلکه در صحنۀ بین المللی وجود دارد.

دو شرکت Siemens و Huawei را در نظر بگیرید. شرکت Siemens در سال ۱۸۴۷ (۱۷۲ سال پیش) تاسیس شد. ۲۸۸۰۰ کارمند در بخش R&D آن در ۱۶۰ مرکز در ۳۰ کشور کار می کنند. شرکت Huawei در سال ۱۹۸۷ (۳۲ سال پیش) تاسیس شد. ۶۷۵۰۰ کارمند این شرکت در ۳۶ کشور در بخش R&D مشغول به کار هستند. هر دو شرکت‌، تشکیلات عظیمِ تولیدی، بازاریابی و فروش در داخل کشور خودشان در آلمان و چین د ارند و همچنین مجموعه‌های وسیعی در اقصی نقاط جهان نیز تاسیس نموده‌اند. شرکت زیمنس در یک کشور دموکراتیک است که ده‌ها نظام سیاسی و دولت در آلمان را پشت سر گذاشته و دیگری در یک کشور متمرکز سیاسی است.

جالب توجه این که حداقل نیمی از کارکنان این دو شرکت غیر آلمانی و غیر چینی هستند. زیمنس ۷۰۰۰۰ و هوآوی ۱۶۰۰۰۰ کارمند دارند. این مقایسه نشان می دهد که نوع نگاهِ دستگاه سیاسی و حکمرانی به بخش خصوصی، اقتصاد و روابط بین‌المللی از میزان تمرکز یا مشارکتی بودن آن به مراتب مهم‌تر است. جامعه‌ای که با رقابت آشنا نشود و قواعد آن را نیاموزد، در هیچ عرصه‌ای رشد نمی‌کند. زیمنس با ۶۰۰ دانشگاه در ۷۰ کشور همکاری می‌کند. وسعت یادگیری، اثرگذاری و اثرپذیری این حجم از ارتباطات غیر قابل تصور است. هر کشوری در جهان، حداقل ۲۰ درصد از تجارت خود را با چین انجام می‌دهد که این درصد در برخی کشورها به ۸۰ درصد هم می رسد. این تعامل به بخش عظیمی از جامعۀ چینی، فرصت کار و فعالیت، تبلورِ استعداد، تولید، تاثیرگذاشتن و یادگیری می‌دهد وباعث رشد و پیشرفت شهروندان چینی شده و آن ها نیز از مدیران و سیاست مداران خود که این گونه شبکه‌های ارتباطی را فراهم آورده‌اند قدردانی می‌کنند. حکومتِ چین، تمامِ بخش‌های جامعه خود را به شدت کنترل می کند اما نه با انحصار بلکه با قاعده و مقررات. این نمادی از عقلانیت آسیایی است که با تامین بخشی از نیازهای روانی و انسانی شهروندان خود، سبب ایجاد رضایت عمومی می‌شود.

یکی از پیامد‌های مثبت و سرنوشت سازِ رقابت در یک جامعه، واقع بینی است. چطور می‌شود فردی خود را بیست برابر آنچه که هست تلقی کند؟ این اتفاق وقتی می‌افتد که فرد توانایی‌ها و مهارت‌های خود را در معرض چالش نبیند و بنابراین تصور می کند که مرکز ثقل جهان است. این توهم در سیاست، اقتصاد، هنر، علم و هر صنعت دیگری ممکن است شکل بگیرد. در چه شرایطی، یک فرد، یک بنگاه و یک دولت می تواند جایگاه دقیق خود را تشخیص دهد؟ در شرایطی که مقایسه و رقابت باشد. مقایسه و رقابت در سیاست سخت‌ترین است ولی در هنر، علم و اقتصاد قابل دسترس‌تر است.

وقتی یک مهندسِ چینی در معرض توانایی‌های مهندسین ده کشور دیگر قرار‌گیرد، ضعف‌ها و توانایی‌های خود را بهترتشخیص می‌دهد. در نظام های دانشگاهی که رقابت وجود دارد، خلاقیت و تولید به مراتب بیشتر است. این نویسنده به خاطر دارد در یک فرصت مطالعاتی درسالهایِ گذشته، دانشگاه میزبان می‌خواست معاون بین­ الملل خود را انتخاب کند. دانشگاه لیست ۶۵ نفر متقاضی را در معرض بررسی بخش اداری و هیات علمی خود قرار داد و بهترین ده نفر در یک سالن جمع شدند و از طریق سوال و جواب اساتید و با رای گیری آنها، معاون بین الملل دانشگاه انتخاب شد. حتی حسی که کارمندان و هیات علمی یک دانشگاه نسبت به محیط کار خود پیدا می­کنند زمانی که افراد آن از طریق رقابت تعیین شوند با دانشگاهی که مسئولین آن همه انتصابی هستند به مراتب متفاوت است. شخص انتخاب شده مسئولیت دارد و پاسخگوست و دورۀ زمانی مدیریت او نیز محدود است. بنابراین، توهم درست در مقابل رقابت قرار می گیرد. غیر واقعی بودن افراد و سیستم‌ها نتیجه مستقیم شرایط غیررقابتی است.

استبداد خاورمیانه‌ای در عموم زمینه‌ها مانع رقابت می‌شود. ای کاش استبداد فقط در سیاست بود. افراد جامعه در چنین ساختاری احساس تعلق خود را به چارچوب‌ها ازدست می‌دهند. معنای استبداد خاورمیانه‌ای به صورت غیر مستقیم این است که مدیران آن، روانشناسی و طبع انسانها را خیلی نمی شناسند. ساختار استبداد خاورمیانه‌ای خود به خود فساد مالی، افراد هزار چهره و بی ثباتی به وجود می آورد. تعریف چینی­ها از انسان نسبت به خاورمیانه ای­ها بسیار متفاوت است.

فرصت ندادن به انسان­ها که مهارت­ها و توانمندی­های خود را بروز دهند به نارسایی­های روحی- روانی و در نهایت اجتماعی- سیاسی می­ انجامد. مادامی که ساختار استبداد تاریخی خاورمیانه مبتنی بر انحصار فراگیراست، در مصر و امثالهم، شرایط فعلی تداوم پیدا خواهد کرد. اندیشه ­های حاکم بر این ساختارها رشد و ثبات به ارمغان نمی آورند.

گزارش : گوهر دینداری و مخاطرات آن در دنیای مدرن

گزارش : گوهر دینداری و مخاطرات آن در دنیای مدرن


اساتید فلسفه در نشست «گوهر دینداری و مخاطرات آن در دنیای مدرن» با اشاره به اینکه دشواری دینداری در زمان ائمه هم مطرح بوده است، میدان امروز را خیلی سنگین‌تر و خطرناک‌تر از زمان شهید مطهری و شهید بهشتی دانستند.




به گزارش خبرنگار قرآن و فعالیت‌های دینی خبرگزاری فارس، نشست «گوهر دینداری و مخاطرات آن در دنیای مدرن» به همت مؤسسه فرهنگی هنری «موعود عصر» پنجشنبه ۲۸ شهریورماه در حوزه هنری برگزار شد. در این نشست امیرعباس علی‌زمانی و ان‌شاالله رحمتی از اساتید فلسفه به سخنرانی پرداختند.

آنچه در ادامه می‌‌‌آید گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در این نشست است:

دین آمده به زندگی ما معنا بدهد

علی‌زمانی در ابتدای این نشست بیان داشت: اگر فرض ما این است که جامعه ما به لحاظ دینداری شرایط درستی دارد و مسیر درستی می‌رویم، بحث آسیب شناسی اصلاً معنا ندارد. اما وقتی خطراتی احساس می‌شود به فکر چاره می‌افتیم. گوهر دینداری در آیه «یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» بیان شده است.

وی ادامه داد: نور و روشنایی یعنی معنا. دین آمده به زندگی ما معنا بدهد. قرآن می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّـهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ». دین آمده به ما زندگی بدهد. پیام دین پیام زنده بودن است. زنده بودن می شود آگاهی، آزادی، عشق، امید و شادی. همه این ها در گرو رسیدن به سرچشمه معنا یعنی خداست. معرفت و عشق و ایمان به خداوند گوهر دینداری در ادیان ابراهیمی است.

ظاهر بدون باطن دوام ندارد

استاد دانشگاه تهران با بیان اینکه ظاهر بدون باطن دوام ندارد، ابراز داشت: اگر حکومت دینی، خانواده دینی، جامعه دینی و مربی دینی بتواند بذر این عشق را بکارد، به تبع آن رفتارها و مناسبات عوض می‌شود. یکی از بزرگ‌ترین آسیب‌ها این است که ما همواره از بیرون به سمت درون حرکت می‌کنیم.

وی افزود: در حالی که هم به لحاظ فلسفی و هم روانشناختی و هم قرآنی این گونه نیست. همچنان که قرآن می‌فرماید: «قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَـکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ». اگر جان انسان یعنی باورها و احساسات انسان عوض شود، رفتار انسان نیز عوض می‌شود و این نوع عوض شدن رفتار ماندگار است. اما اگر فضایی درست کنیم که فقط ظاهر عوض شود به آسانی تغییر می‌کند.

پیامبران آمده‌اند ما را عاشق خدا کنند

علی‌زمانی اظهار داشت: گوهر دینداری معرفت و عشق و نوعی عوض شدن است. عاشق عوض می‌شود و روح تازه می‌یابد. پیامبران آمده‌اند ما را عاشق خدا کنند. مولانا می‌گوید: من که صلحم دائماً با این پدر/ این جهان چون جنتستم در نظر. آیاتی که راجع به عوض کردن درون است و آیاتی که درباره عوض کردن بیرون است را مقایسه کنید. پیامبران، امامان، فیلسوفان و متفکران ما آمده‌اند فکر ما را عوض کنند. متأسفانه ما همواره با یک ادبیات خشک کلیشه‌ای مسائل را بیان می‌کنیم که فایده ندارد.

در ادامه رحمتی خاطرنشان کرد: ۲ نکته را غافل هستیم. یکی اینکه معارف خودمان را به درستی ترویج نکردیم. دیگر اینکه یا نمی‌دانیم در دنیای ما چه اتفاقی افتاده و یا خود را به ندانستن می‌زنیم و بعد درباره وضعیت دینداری صحبت می‌کنیم. ما سنت خودمان را مغفول گذاشته‌ایم. یا مراجعه نمی‌کنیم و یا اگر مراجعه می‌کنیم، روش‌شناسی مشخصی برای رجوع به آن نداریم.

بزرگ‌ترین دستاورد شیعه‌شناسی مغرب زمین

وی گفت: در دنیای امروز بدون روش‌شناسی نمی‌توان سراغ متنی رفت. تا رویکردمان مشخص نباشد از سنت هم نمی‌توانیم استفاده کنیم. وقتی رویکردمان مشخص شد حالا به این می رسیم که با چه زبانی دین را بیان کنیم. بسیاری از آن چیزهایی که در سنت ما است را زمانی فهمیدم و توانستم استفاده کنم که با آثار هانری کربن آشنا شدم.

این استاد دانشگاه ابراز داشت: کربن کتابی تحت عنوان «اسلام ایرانی» دارد که جلد اول آن درباره تشیع دوازده امامی است. این بزرگ‌ترین دستاورد شیعه‌شناسی مغرب زمین است. بسیار عمیق و کاملاً همدلانه است. مسأله کربن در جلد اول این کتاب این است که گوهر دینداری چیست و چگونه می‌توان دیندار بود.

دشواری دینداری در زمان ائمه هم مطرح بوده است

وی افزود: هانری کربن می‌گوید حدیثی مکرر نقل شده که می‌گوید «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یُقِرُّ بِهِ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ». امر ما سخت دشوار است و کسی نمی‌تواند آن را حمل کند مگر ملک مقرب، یا نبی مرسل، یا مؤمنی که خداوند قلب او را برای ایمان آزموده است. دشواری دینداری در زمان ائمه هم مطرح بوده است. بعد اشاره به روایت امام علی (ع) می‌کند که با کمیل صحبت می‌کند. مبنی بر اینکه مردم ۳ گروه‌اند؛ عالم ربانی که خود ما هستیم. کسانی که در راه نجات قرار گرفته‌اند که همان مومنان ممتحن (امتحان شده) هستند و خداوند قبلشان را به ایمان آزموده است. گروه سوم هم افراد باری به هر جهت هستند.
رحمتی با اشاره به اینکه انسان اصیل، مؤمنی است که در راه نجات قرار گرفته است و امر صعب مستصعب را دارد بر می‌دارد، بیان داشت: کربن دارد از گوهر دینداری در روزگار ما دفاع می‌کند. به زبانی که کسی که شیعه نیست هم برایش جذاب است و حتی اگر بخواهد به دین مسیحیت یا یهود هم پایبند باشد، می‌فهمد دینداری یک چنین عمقی دارد. کربن تلاش می‌کند بگوید حقیقت مسیحیت در تشیع تبلور پیدا کرده است و با این نگاهی که به دیانت دارد راه را بر سکولار شدن می‌بندد.

وی ادامه داد: مسیحیان گفتند خدا متجسد شد، به میان بشر آمد، رنج کشید و حالا که خدا میان ما نیست و مصلوب شده، کلیسا پیکر و جسم مسیح است. پس حتی پاک شدن ما هم در کلیسا اتفاق می‌افتد. اما در تشیع امام، خدا نیست و امام متجسد نشده، بلکه متجلی شده است. لذا در دوران غیبت هم امام در میان ما حضور دارد. در نتیجه دینداری به یک امر عرفی و سکولار تبدیل نمی‌شود و تشیع در معرض اراده معطوف به قدرت نیچه ای قرار نمی‌گیرد. نباید توان دین را در حد قابلیت‌های خودمان تعریف کنیم. باید بدانیم در دوران مدرن بر دین چه رفته است و چه تصوری از دین پیدا شده است. آن چیزی که همه از آن غافلیم این است که در دنیای ما چه اتفاقاتی در حوزه دین‌شناسی افتاده است.

علی‌زمانی با بیان اینکه بحث گوهر دینداری را اولین بار هگل جوان مطرح کرد، اظهار داشت: دین را به کشتی تشبیه می‌کند که وقتی با امواج مدرنیته و عقلانیت جدید برخورد می‌کند، مانند هر کشتی که وقتی در معرض غرق شدن قرار می‌گیرد باید چیزهایی را از آن کم کنند و در داخل دریا بریزند، آن امری که تا آخر سعی می‌کنند آن را حفظ کنند و اساساً سفر به خاطر آن بوده می‌‌شود گوهر دین. شهید مطهری می فرمود: دین مانند چشمه‌ای است که در طول تاریخ راه می‌افتد و جریان‌هایی مثل سقیفه، امویان، عباسیان و ... قرار می‌‌گیرد تا امروز و این آب تا امروز که می‌آید چیزهایی به آن اضافه می‌شود و طعم و رنگ او عوض می‌شود. گاهی چیزهایی به دین اضافه می‌شود که دین به نقیض خودش تبدیل می‌شود.

وی با تأکید بر اینکه باید مراقب باشیم که بلای مسیحیت سر ما نیاید، افزود: اگر دین را دوست داریم و دین عشق ما است. به نظر من مسیحیت الان دیگر وجود ندارد و نظام سرمایه‌داری مسیحیت را نابوده کرده است. این یک دین حداقلی درونی، شخصی و بی‌رنگ که به گوشه‌ای افتاده است و افراد می‌گویند چرا به سراغ دین برویم؟ به جای دین با مدیتیشن و ... نیازمان را برطرف می‌کنیم. مخاطرات نظری و عملی درباره دین داریم. مخاطرات نظری، الحاد فلسفی، زیست شناختی، علمی، فیزیکی و ... است. کتاب‌های زیادی برای ترویج این الحاد نوشته و ترجمه می‌شود و متأسفانه ما در این باره خیلی اندک کار کرده‌ایم.

این استاد فلسفه بزرگ‌ترین مخاطره عملی را شکست تجربه حکومت دینی دانست و تصریح کرد: آن آرمان و حکومتی را که موتور حرکت این انقلاب بوده و آخرین سنگری است که غرب می‌خواهد آن را فتح کند، اگر به هر دلیلی روح یا جسم آن را فتح کند یا حتی به لحاظ معرفتی فتح کند، ما هم به همان سرنوشت مسیحیت در غرب مواجه می‌شویم. باید بتوانیم از این شرایط سخت عبور کنیم و بتوانیم گوهر دین را حفظ کنیم که الان با گوهر انقلاب و گوهر ایران گره خورده است و آن را ارائه دهیم آن گاه دین ماندگار خواهد بود والا مدرنیته با بیرحمی تمام این سنگرها را فتح می‌کند. اسلام شیعی و ایرانی آخرین سنگر است که به هر قیمتی می‌خواهند آن را در هم بشکنند. جنگی در حال انجام است که جنگ اندیشه، تفکر و اراده است.

انسان امروز احساس گناه ندارد!

در ادامه رحمتی با اشاره به اینکه دین به لحاظ نظری اعتقاد به جهان غیب و غیب جهان است که مرحوم خرمشاهی این تعیبر را بیان می‌کنند، اظهار داشت: اعتقاد دینی برای ما مسلمانان اعتقاد به خدا به تنهایی نیست. ما به ملائکه و بهشت و دوزخ هم اعتقاد داریم. خیلی از دینداری‌های جدید فقط اعتقاد به خدا را مدنظر دارند. ائمه و پیامبران بخشی از این عالم هستند. امام غائب که ما به او اعتقاد داریم بخشی از جهان ما است. جنبه عملی هم این است که باید طوری عمل کنیم که گویی جهان ما چنین جهانی است.

وی با بیان اینکه انسان امروز احساس گناه ندارد. چون فقط به حق الناس اهمیت می‌دهد، ادامه داد: ما فقط قرار نیست همین دنیا را بسازیم. ما می‌خواهیم شایسته جهان دیگر شویم، پس حق الله را هم باید رعایت کنیم. توحید یعنی ایمان شایسته به خدا. قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ». بالاترین ظلم شرک است. همه بزرگان ما هشدار داده‌اند که گفتن لا اله الا الله کافی نیست. بت‌پرست شرک جلی دارد، اما کسی که ظاهراً مسلمان است ممکن است به شرک خفی دچار باشد. پیامبر (ص) می فرمایند: حرکت آرام شرک در میان امت من از حرکت مورچه‌ای سیاه در سنگ سیاهی در شب تاریک پنهان‌تر است.

در دنیای جدید دینداری به شدت دچار هجمه قرار گرفته است

این استاد دانشگاه با اشاره با اینکه در دنیای جدید دینداری به شدت دچار هجمه قرار گرفته است، اظهار داشت: باید برای آن راه حل پیدا کنیم. آن دینداری که باید آن را حفظ کنیم، دین وحیانی است که آن را از عقل نیاموخته‌ایم. انسان مدرن به تعبیر کانت دین را در محدوده عقل تنها به کار می‌برد که خیلی متفاوت است با دینی که ما از پیامبران آموخته‌ایم. چیزی که فراموش شده و باید آن را یادآور شویم صرفاً فراموشی خدا نیست، بلکه فراموشی انبیا هم است.

وی افزود: امروز راجع به خدا زیاد کتاب نوشته می‌شود. اما فیلسوفان موحد از دین فقط خدا را می‌شناسند و وحی و نبوت که ما را به غیب جهان و جهان غیب مرتبط می‌کند به کلی به فراموشی سپرده شده است. خطری که دینداری را تهدید می‌کند فقط الحاد نیست. بلکه دئیسم به معنی خداباوری عقلی و طبیعی هم امروز خطری است که باید به آن توجه کنیم.

چرا هر چه دین را می‌زنند نابود نمی‌شود؟

علی‌زمانی با اشاره به پاسخ شهید مطهری به سؤال ویل دورانت که می‌گوید چرا هر چه دین را می زنیم نابود نمی‌شود؟ بیان داشت: شهید مطهری در پاسخ می‌گوید: چون دین با نیازهای اساسی انسان گره خورده است. یکی از نیازهای بنیادین ما این است که ما می‌خواهیم داستان جهان را بفهمیم و تبیین کنیم و به یک تکیه گاه معنایی احتیاج داریم. در این جهان و زندگی متلاطم و دارای فراز و فرود نیاز به معنای این تلاطم ها داریم. بعد می‌گوید دین اگر می‌خواهد ماندگار باشد در درجه اول باید حق باشد و افسانه نباشد. باید ریشه در حقیقت داشته باشد. دوم اینکه کسی که با دین مواجه می‌شود باید این حقانیت را تبیین کند.

وی گفت: بنابراین اولین کاری که پیامبران می‌کنند دعوت به نوعی برهان است. «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ». یکی از کارهایی که در حکومت دینی باید اتفاق بیفتد این است که کسانی که شکاک هستند هم بتوانند پاسخی دریافت کنند. سومین ویژگی کارآمدی است یعنی باید در راستای نیازهای وجودی ما باشد. به تعبیر قرآن نسخه شفا باشد. «مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ»  (
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا)  (آیه 82 سوره اسراء)

خواست ها امور آنی هستند، اما نیازها ماندگار و بنیادین هستند. دین حقی است برای عمل، پرواز، رهایی و شفا نه یک کلاس فلسفی. نگاه طبیبانه به دین یعنی اینکه دین کدام دردها را دوا می‌کند که البته پرداختن به آن از حوصله این جلسه خارج است، اما دنیای امروز به این مسأله احتیاج دارد.


استاد دانشگاه تهران با اشاره به چهار نیاز بنیادین ابراز داشت: یکی ترس از مرگ و جهان پس از مرگ. دوم نیاز به معنا و مشکل پوچی و نیهیلیسم. صرفاً با فلسفه و هنر و ادبیات از پوچی نمی‌توان رها شد. سوم رهایی از تنهایی به معنای عمیق آن که همان نیاز به عشق است. عرفای ما به زیبایی خدا را به عنوان معشوق مطرح کردند و اگر ما می‌خواهیم به عشق برسیم باید دستان سرد ما در دستان گرم خداوند قرار بگیرد. چهارمین نیاز بنیادین نیز اضطراب وجودی ماست.

برخی در جامعه دارند دین عوض می‌کنند

علی‌زمانی با اشاره به اینکه ماجرای امام حسین (ع) و عشق به اباعبدالله مانند یک موتور حرکت است و هیچ‌گاه سرد نمی‌شود، تصریح کرد: اما درباره اینکه چرا برخی مخاطرات برای دین شکل گرفته باید بگویم سیدجعفر شهیدی در پاسخ به اینکه چرا بعد از پیامبر آن اتفاقات افتاد، گفته‌ است بعد از فتوحات مسلمانان، به دست آوردن طلا و نقره و مال و غنائم موجب انحراف آن‌ها شد. معلوم نیست هر کدام از ما اگر در چنین موقعیتی قرار بگیریم چه می‌کنیم. باید به طور سیستماتیک مسائل‌مان را حل کنیم. ما از ابتدا بنایمان بر اعتماد به افراد بوده است. در صورتی که امروز همه کم کم داریم به این نتیجه می‌رسیم که ساختارهای مختلف ما باید عادلانه باشد.

میدان امروز خیلی سنگین‌تر و خطرناک‌تر از زمان شهید مطهری و شهید بهشتی است

وی گفت: در زمان جنگ فرق سرباز و فرمانده لشگر را نمی‌فهمیدیم. امروز هم این گونه افراد هستند. جنبه‌های مثبت و شکوه و عظمت امروز زیاد وجود دارد. ما به زیبایی نتوانسته‌ایم از ارزش‌های انقلاب دفاع کنیم. دینداری را باید مقداری وسیع‌تر بگیریم و با نسل جدید باید گفت‌وگو کنیم. میدان امروز خیلی سنگین‌تر و خطرناک‌تر از زمان شهید مطهری و شهید بهشتی است و جوان امروز بیشتر مورد هجوم است. در دوران آخرالزمان هستیم و ایمان در این شرایط کار سخت و دشواری است. اما مسئولیت داریم که این کار دشوار را انجام دهیم.


در پایان این مراسم از ویژه‌نامه ماه محرم «مجله موعود» و جدیدترین شماره مجله عربی «الصراط» رونمایی شد.

 

 

احساس مسؤولیت مان را متناسب کنیم!

از پربیننده های "سواد زندگی"
اگر احساس مسؤولیت های خود را به "قدرتی که داریم" محدود کنیم، اثر فوری آن را در کاهش استرس هایمان خواهیم دید. ما مسؤول خیلی چیزها نیستیم، واقعاً نیستیم.
سواد زندگی؛ توسعه توانمندی های فردی/ جعفر محمدی - چرا استرس داریم؟ هیچ کس پاسخ جامعی برای این پرسش ندارد؛ ریشه استرس را می توان از دلایل فیزیولوژیک گرفته تا عوامل محیطی، جست و جو کرد.

در این درس، می خواهیم به یکی از عوامل بسیار مهم استرس بپردازیم که پدید آورنده طیف وسیعی از استرس هاست : عدم تطابق بین "قدرت" و "احساس مسؤولیت". 

همه ما، کم یا زیاد، از احساس مسؤولیت برخورداریم:
- به عنوان پدر یا مادر در برابر آینده فرزندان مان
- به عنوان مدیر در قبال شرکت و همکاران مان
- به عنوان یک تاجر درباره آینده مالی کسب و کارمان
- به عنوان یک شهروند در خصوص فردای کشورمان
- به عنوان یک انسان درباره وضعیت انسان ها در جهان
- ...

این فهرست را می توانیم شخصی سازی کنیم و احساس مسؤولیت های خاص خودمان را لیست کنیم.
حالا مقابل هر کدام از احساس مسؤولیت های خود، میزان قدرتی را که برای محقق کردن خواسته مان داریم در نظر بگیریم.

مثلاً به عنوان والدین، در برابر آینده اخلاقی، تحصیلی و شغلی فرزندان مان احساس مسؤولیت داریم ولی آیا به اندازه مسؤولیتی که احساس می کنیم قدرت و اختیار هم داریم؟ مثلاً آیا این قدرت را داریم که تضمین کنیم فرزندان مان بهترین تحصیلات را خواهند داشت یا اخلاقی متعالی خواهند داشت و حتماً شغلی آبرومند و پردرآمد و موفق خواهند داشت؟ معلوم است که نه!

احساس مسؤولیت مان را کم کنیم!
یا اگر صاحب کسب و کاری هستیم و خواهان آینده مالی موفقی برای مجموعه تجاری مان و احساس مسؤولیت هم می کنیم، آیا معنایش این است که حتماً قدرت و اختیار کافی هم برای تحقق خواسته هایمان داریم؟ و مطمئن هستیم که می توانیم نوسانات مالی ناگهانی یا تغییر قوانین و رقبا و تکنولوژی و ...  را صد در صد پیش بینی کنیم و بر همه چالش ها غلبه کنیم؟ باز هم معلوم است که نه!

استرس دقیقاً از جایی آغاز می شود که ما احساس مسؤولیت هایی داریم که در قبال آنها قدرت و اختیار کافی نداریم. 

راهکار چیست؟
باید بین احساس مسؤولیت و قدرتی که داریم توازن ایجاد کنیم. مثلاً درباره احساس مسؤولیت پدری یا مادری در قبال فرزندان مان، باید بدانیم که ما تنها وظیفه داریم در حد توان خودمان مراقب شان باشیم و تربیت شان کنیم؛ بعد از آن، دیگر در دایره اختیارات ما نیست و نیازی نیست به بیش از آن حتی فکر کنیم.

ما به عنوان مدیر یک کسب و کار، موظفیم بهترین روش های مدیریتی را در حال حاضر به کار ببریم و تا حد امکان، آینده پژوهی و تدبیر کنیم؛ ولی این که واقعاً در آینده چه اتفاقی می افتد و ورشکست می شویم یا توسعه می یابیم  در حوزه قدرت و اختیار ما نیست و نباید نگرانش باشیم.

ما به عنوان یک شهروند خوب تنها می توانیم اصول شهروندی و قوانین را رعایت کنیم و در حد خودمان برای بهتر شدن جامعه مان کاری کنیم؛ ولی هیچکدام از ما توانایی آن را نداریم که یک تنه به مبارزه با همه نارسایی های کشورمان برویم و معجزه کنیم.

ما به عنوان انسان، از این که در جهان امروز، جنگ و نابرابری و فقر وجود دارد ناخرسند هستیم؛ ولی اگر برای ایجاد صلح و عدالت در جهان احساس مسؤولیت می کنیم، آیا برای تحقق آن، واقعاً قدرت داریم؟

ما اغلب از تغییر دادن رفتار اعضای خانواده مان نیز عاجزیم چه رسد به تغییر جهان؟! پس چرا باید در قبال چیزی که بر آن تسلطی نداریم احساس مسؤولیت کنیم و دچار استرس شویم؟

همان طور که گفته شد بخش عمده ای از استرس های ما، ناشی از "احساس مسؤولیت های نامتوازن با قدرت" است. بنابراین اگر همین الان احساس مسؤولیت های خود را به "قدرتی که داریم" محدود کنیم، اثر فوری آن را در کاهش استرس هایمان خواهیم دید. ما مسؤول خیلی چیزها نیستیم، واقعاً نیستیم.

یادمان باشد تنها چیز و تنها کسی که روی آن اختیار داریم "خودمان" هستیم، تازه آن هم نه به طور مطلق. بنابراین سطح و عمق احساس مسؤولیت مان را کم کنیم و تنها روی چیزهایی تمرکز کنیم که بر آنها قدرت و اختیار داریم. 
کاهش احساس مسؤولیت در قبال دنیای پیرامون و در واقع، حذف احساس مسؤولیت های نامتوازن، بهترین کمک به خودمان و جهان پیرامون ما است؛ چون هر اندازه استرس کمتری داشته باشیم، انسان سالم تری هستیم و انسان سالم تر بودن، هم برای خودمان بهتر است، هم برای اطرافیان و جهان.

پس بیایید، احساس مسؤولیت مان را هرس کنیم، درست مانند بریدن شاخه های اضافی درختان که به رشد بهتر آنها می انجامد.

پرونده"ما و آنچه مسئله فردید بود"|جهان فروبستگی و گره گشایی تاریخی

پرونده"ما و آنچه مسئله فردید بود"|جهان فروبستگی و گره گشایی تاریخی

سید مهدی ناظمی قره باغ- استاد فلسفه


۱۰ شهریور ۱۳۹۸


فردید در زبان تفکر ما حاضر است و راه‌هایی به رویمان گشوده و راه‌هایی را نیز می‌بندد.




پرونده

خبرگزاری تسنیم-

جهان امروز ما، نه این که فقط چون به انتهای جوشش تفکر و تأمل رسیده است و معنای جدید انسان را به تجسد و تجسم آن تجربه می‌کند و دلیلی حتی برای حفظ ناموس خود نمی‌یابد و شرق و غرب عالم را با جنگ‌هایی به تاریخ شنیده نشده و دیده نشده و فساد و تباهی‌های سازمان یافته پیش و پس آن غرق کرده است و از هر غایت و معنایی تهی شده است، «جهان فروبستگی» است که این مفاد معادل معنای «جهان فروبسته» است؛ بلکه جهان ما اساساً «جهان فروبستگی» است از آنجا که اصلاً با فروبستگی و شأن حاضرساز وجود و مبصَرسازی موجود و با خشونت نسیان و گریز از قصص آسمانی شکل یافته است و نه با مصاحبت متلازم انس و نسیان، مبصر و مسموع، قهر و لطف، تفکر و تدبر، زمین و آسمان، قصص و حِکم.

زمانی که جان جهان، فروبستگی است، حتی آن زمان که جهان در حال قوام و قرار است هم انسانِ دارای سمع و بصر، بی‌قرار و ناآرام است. از همین روست که درست در اوج تحقق عقلانیت جدید است که رومانتیسیسم قدرت می‌گیرد و شور بر می‌انگیزاند و هنر غرب تا به امروز به ویژه در ادبیات کلاسیک و معاصر غرب، مجالی می‌شود برای پناه آوردن انسانی که رویی به آسمان دارد و گوشی سوی قصص.

هر چه جهان راه بحران را بیشتر می‌رود و راه‌های تفکر بیشتر مسدود و امکانات بودن، بیشتر محدود می‌شود، تلاطم انسان هم افزون می‌شود و مخاطرات و فتنه‌های روزگار انبوه‌تر و قلب‌ها تیره و چشم‌ها تار و گوش‌ها سنگین می‌شوند. همچنان که زمان، افزون‌گر افسون‌های جهان فروبستگی و فروبسته است، مکان نیز به تبع آن، در ظواهر و بواطن این فروبستگی عامل است و به همین خاطر هر سرزمین تاریخی به شکلی متناسب با خود در تجربه این نیست انگاری مشارکت می‌جوید.

اینک ایران تاریخی، سرزمینی که نه حدود جغرافیایی آن دقیقاً روشن است و نه حدود سیاسی و فرهنگی و قومی و غیره آن، و این قدرتی عمیق و خطراتی وسیع برای او آورده است، در تلاطم چنین هاویه‌ای از صعوبت‌ها و مخاطرات جهان فروبستگی، حسب آنچه که داشته است به جستجوی راهی می‌رود که آن راه، گشایشگر بن بست‌های جهان او شود و التیام بخش زخم‌های عمیق بر روح تاریخی او و چنین است که گویی انسان متفکر ایرانی چنین در گوش زمزمه می‌کند:

چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان                 تو همچو باد بهاری گره گشا می باش

سید احمد فردید، از آن رو که استاد فلسفه دانشگاه تهران بوده است و علاقه مندانی داشته است و خطابه‌های تأثیرگذاری ایراد و شاگردانی فاضل تربیت کرده است، «جا» ندارد که تا به امروز چنین درباره او طوفانی از گفتگوها شکل گیرد. بسیاری از استادان اهل فضل و دانش معاصر فردید بوده‌اند که هم شاگردانی تربیت کرده‌اند و هم نقشی بی‌بدیل در دانش، ادب و هنر کشورمان داشته‌اند، فردید نه بخاطر تخصص اوست که اهمیت دارد. فی المثل نباید شک کرد که بسیاری از شاگردان او، چه بسا تا زمانی که ترجمه‌هایی از هیدگر به فارسی منتشر نشده بود، کتابی از هیدگر را تورق نکرده بودند. فردید بودن فردید، بخاطر جایگاه استادی در فلسفه یک دانشگاه و انجمن و امثال آن نیست. مرحوم فردید چه قبل و چه بعد از انقلاب هم هیچ تخاطبی با عامه مردم نداشته است و هنوز هم بعید است کسی از عامه مردم بتواند معنایی از سخنان ضبط شده یا احیاناً مکتوب شده او دریابد.

فردید در سیاست دوره معاصر چه پهلوی چه انقلاب، نقشی نداشت

درست به همین خاطر است که جریان روشنفکری ابهام و حیرت خود را در ماجرای فکری فردید، در انتساب‌های سیاسی به فردید جستجو می‌کند. حال آن که فردید همچنان که هیچگاه ادعایی در تشرع، سلوک و تصوف نداشت و حلقه‌ای هم از چنین مریدانی نزد او حاضر نبود، هیچگاه هم در سیاست واقعی ایران نقش نداشت. طراری‌های لفاظان زرد نویس را که به تعلیق بریم و التفاتی به حقیقت سیاست داشته باشیم در می‌یابیم، احدی از رجال ارشد سیاسی قبل و بعد از انقلاب اسلامی نمی‌توان یافت که ذره‌ای در تصمیم گیری خود، نظر به آرای مرحوم فردید داشته باشد –بماند که باید اندیشید این آراء اساساً نسبتی هم با سیاست می‌یابند و چطور.

سیاست ایران در دوره پهلوی، اساس متزلزلی داشت از سر هم بندی روشنفکران در موضوعاتی چون تجدد و متجدد شدن، «ایران»(؟) اتوپیایی پیش از اسلام، لائیسیته تدریجی و شاید از همه مهم‌تر، سیاست‌های تند راست‌گرایانه از نوع رانتی و جهان سومی. پس از انقلاب اسلامی، سیاست ایران، پیش از هر چیز وارث بقایای همه سیاست پهلوی و سخت درگیر آن است، اما در یک موضع تقریباً تابع و تسلیم است و آن همان راست‌گرایی رانتی است که در بعد ایدئولوژیک با چپ ستیزی عبدالکریم سروش و جریان روشنفکری دینی قدرت پیدا می‌کند. جریانی که نقش بی‌بدیلی در سیاست زدایی از ادبیات نظری، خط مشی‌ها، تشنیع و سرکوب هر رویکرد منتقد وضع موجود ایفا کرد.

باری، فردید نه در سیاست پهلوی قبل از انقلاب و نه سیاست پهلوی بعد از انقلاب(سرمایه داری رانتی جدید) و نه در سیاست انقلابی مرسوم، حداقل در چهل سال کنونی، جای مهمی ندارد. درست به همین خاطر است که طیف موسوم به روشنفکری دینی، تشبث به هر حشیش و تفوه به هر رطب و یابسی دارد تا خودکرده را در انتساب به فردید و اندک شاگردان و علاقه مندان او تدبیر کند اما این نه کشتی در حال غرق روشنفکری دینی را نجات می‌دهد و نه بافته‌های موهوم ژورنالیسم راست گرای حامی آن را به یافته‌ای از جنس حقیقت مبدل می‌سازد.

اگر نه علم، هنر و فلسفه به معنایی صوری و نه سیاست به معنای ظاهری، نقشی در خوانش‌های مکرر، مسلسل و متفاوت تا به امروز از فردید ندارد، پس آن چیست که ایرانی‌ها را با هر رویکرد و اندیشه‌ای، درگیر فردید می‌سازد؟

طبعاً از نان به نرخ روزخوری و فعالیت‌های دستوری که فردید را دستمایه مصرف کاغذ و تریبون خود می‌سازند، بگذریم، آنچه فردید را همچنان در متن خواندن و بحث و نظر قرار می‌دهد، راهی است که فردید در برابر جهان فروبستگی و نه حتی جهان فروبسته، پیش روی ایرانی‌ها می‌گشاید. فردید توجهی به جان جهان داشته است و تمرکزی بر جهان ایرانی فراداده شده از پیش. او هر چند که صورتبندی از عمل و پروژه ندارد (و اگر هم چیزی از عمل بگوید از سنخ پروژه‌های سیاسی نیست)، ولی می‌داند راهی که ایران و ایرانی طی می‌کند راهی است بن بست و بی‌سرانجام و افتادن در چاه ویلی است بی‌انتها و نمی‌تواند که در برابر این بی‌سرانجامی، خاموش و آسوده بنشیند. چگونه خاموش باشد وقتی فردید اصلاً خود، زبان بیان همین بحران است و سودای گذر از آن را در سویدای وجودش می‌جوید و دیگران، پس از او زبان تذکر به این وضع گشودند.

فردید، بخشی از زبان ما شده است

فردید از زبان ما نمی‌تواند غایب شود، نه بخاطر این که تندی و تلخی در خلق داشته است و نه بخاطر آن که پرکار و اهل نبوغ بوده است، بلکه بخاطر آن که فردید، بخشی از زبان ما شده است. زبانی که به «بحران مضاعف» در وضع ایران وقوف دارد و تلاش هم دارد آن را در نسبت با بحران جهان فروبستگی و بحران گذشته انسان تفسیر کند. در واقع اغلب دشمنی‌های «قابل ذکر» با فردید از سر این است که فردید نقطه‌ای کانونی را برجسته کرده است و درگیری ما با این نقطه را برملا. دشمنان «قابل ذکر» فردید، از این رو با فردید لجاجت می‌کنند که در ضمیر خود می‌فهمند فردید در آینده تفکر ایران مهم است و امروز بیش از هر زمان دیگری ما با این مهم بودن مواجه هستیم.

مهم بودن فردید در زبان تفکر، در مهم بودن یا برجستگی خبری یا ارجاع دهی علمی(!) به فردید نیست. این مهم بودن و یا بگوییم این خطیر بودن، کیفیتی است از اندیشه ورزی ما که برای جستجوگران نظر، راه باز می‌کند و چه بسا راههایی ببندد. فی المثل بسته شدن راه پوزیتیویسم در دانش ایران و محدود شدن این نحله که روزگاری در اوج قدرت بودند، قبل از این که مرهون دیگر افاضل باشد، با مرحوم فردید آغاز شد و از طریق او به دیگر نسَخ نقد و نظر رسید.

فردید در زبان تفکر ما حاضر است با انبوهی از کلماتی که او آن‌ها را از میانه تصادم و تعامل تاریخ قدیم و جدید یافته است و امروز بخش مهمی از زبان تکلم تخصصی ما را تشکیل می‌دهند، بدون آنکه نامی از خود فردید باشد و حتی قائل -که گاهی خود ناسزاگوی فردید چه بسا با همان کلمات است- بر آن وقوف داشته باشد. دست بر قضا بدون نام بودن و به محاق رفتن جزئیات بشری یک متفکر و یا حتی مبدل شدن این جزئیات (مانند خصوصیات شخصی، خُلقی، مزاجی و ...) به عامل غافل کننده از تفکر او، چه بسا بتواند نشانه و اماره‌ای باشد بر این که باید اصل و اساس انس با آن متفکر را در راهی دیگر، نه راهی از جنس سیاست، اخلاق، اقتصاد، قومیت و...، جستجو کرد. مگر نه این است که ما از زندگی شخصی حافظ چیز چندانی نمی‌دانیم و مگر نه این که حاشیه زندگی متفکران گاهی پر است با افسانه‌ها؟

بنابراین باید دانست که توجه به فردید مستلزم تغافل از فردید است. فردیدی که زبان بیان ماجرای غرب و جام جهان بین اهل نظر می‌شود، غیر از فردیدی است که هزار و یک خصوصیت خوب و بد بشری، همچون سایر ابنای بشر دارد. فردید اول، فردیدی است که بحران را نشان می‌دهد و کوشش برای خروج از آن را و این فردید، همان فردید وجودبین و اهل تفکر است و مخاطبانی از گذشته تا به امروز دارد که با تفکر او گفت و شنود دارند. فردید دوم، فردید اهالی ژورنالیسم زرد، ایدئولوگ‌های اتوکشیده آن یا معادل‌های امروزی‌تر آن نزد سیاسیون است که هزار و یک چیز قابل نقل و سرگرم کننده دارد. چیزهایی که محملی می‌شوند برای لودگی‌ها و لمپن بازی‌ها تا در پس آن، بی‌سوادی، بی‌ادبی و بی‌هنری قائلان و بی‌ربطی آن‌ها به عالم تفکر دیده نشود و هم وجدان خودشان لختی آرام گیرد و هم اذهان مستعد از درگیر شدن با مسائل واقعی تفکر پرهیز داده شوند.

این دو فردید هر دو واقعی‌اند، ولی یکی واقعیت موهوم و مبتذل جامعه معناستیز و تفکر ستیز مصرفی است و دیگری واقعیت وجودی فردید در تاریخ تفکر ایران، بی‌آنکه لزوماً اسم و رسمی از او باقی بماند و این سرنوشت شاید که برای بسیاری دیگر هم تکرار شده و خواهد شد.


سید مهدی ناظمی قره باغ- استاد فلسفه

گفته هایی از اکهارت تُله

وضع ما درست مثل کسی است که در داخل قطار نشسته است و همه بارش را روی سرش گذاشته است.

عصر ایران - "اکهارت تُله" 71 ساله، از متفکران و رهبران معنوی در دنیای غرب است. او مدام بشر امروز را به نیروی حال دعوت می کند و تمام آنچه در جهان است را جلوه ای از خدا می خواند.

کتاب های متعددی از او در ایران ترجمه شده است، از جمله: نیروی حال، شکوه زندگی در لحظه حال، تمرین نیروی حال،زمینی نو، یگانگی با تمامیت هستی و ... .

امروز می خواهیم سه برش از افکار و نوشته های او را مرور کنیم:

بارتان را زمین بگذارید

مشکل می‌توان کسی را یافت که بگوید من هیچ باری را حمل نمی کنم. فقط فردی چنین حرفی را می‌زند که تمام بارش را به هستی داده باشد و نکته جالب در این است که در هر صورت همه بارهای زندگی از آن هستی است. ما فقط فضولی غیر ضروری می‌کنیم.

وضع ما درست مثل کسی است که در داخل قطار نشسته است و همه بارش را روی سرش گذاشته است. مسافران دیگر او را متقاعد می‌کنند که بار خود را بر زمین بگذارد، و می‌گویند چرا خود را بی خودی رنج میدهی، قطار هم تو و هم بارت را حمل می‌کند. بدانید بار کلی این عالم نیز بر دوش هستی است، تمام اجرای امور عالم توسط هستی است. اما ما مسافران عجیبی هستیم، در طول مسافرت با قطار هستی تمام بار را بر روی سر خود گرفته و حمل می‌کنیم. و اینگونه است که همواره زندگی مان در رنج و عذاب طی می‌شود.
به هستی اعتماد کنید...بارتان را زمین بگذارید.
آماده باشید تا آنچه را که از روی حکمت به شما اعطا می‌کند قبول کنید. یقین داشته باشید هرچه پیش آید بهترین خواهد بود.

گدای 30 ساله

گدایی سی سال کنار جاده ای نشسته بود.
یک روز، غریبه ای از کنار او می گذشت.
گدا، به طور اتوماتیک، کاسه ی خود را به سوی غریبه گرفت و گفت:«بده در راه خدا!»
غریبه گفت:«چیزی ندارم تا به تو بدهم.»
آنگاه از گدا پرسید:«آن چیست که رویش نشسته ای؟»
گدا پاسخ داد:«هیچی! یک صندوق قدیمی ست. تا زمانی که یادم می آید، روی همین صندوق نشسته ام.»
غریبه پرسید:«آیا تاکنون داخل صندوق را دیده ای؟»
گدا جواب داد:«نه، برای چه داخلش را ببینم؟ در این صندوق هیچ چیز وجود ندارد.»
غریبه اصرار کرد:«چه عیبی دارد؟ نگاهی به داخل صندوق بینداز.»
گدا کنجکاو شد و سعی کرد در صندوق را باز کند.
ناگهان در صندوق باز شد و گدا با حیرت و ناباوری و شادمانی مشاهده کرد که صندوقش پر از جواهراست...

زمان و انتظار

زمان اصلا چیز خوبی نیست، زیرا پنداری است باطل. آنچه که تو خوب و با ارزش می دانی، زمان نیست بلکه چیزی است بیرون از زمان، لحظه حال است که واقعا ارزش دارد.

هر لحظه نسبت به گذشته بمیر، تو به گذشته احتیاجی نداری فقط هنگامی به گذشته رجوع کن که در ارتباط با لحظه حال باشد.

نیروی حال و کمال هستی را احساس کن حضور خود را احساس کن.

هوایی را که به درون بدن تو وارد و خارج میشود احساس کن.

لحظه حال تنها واقعیتی است که باید با آن مواجه شوی، تو همواره با لحظه حال طرف هستی، نه آینده، تو هرگز با آینده طرف نمی شوی.

جمله ” یک روز به چنگش خواهم آورد ” شور و سرمستی را از کارهای اکنون تو می ستاند با چنین فکری تو همیشه منتظری تا یک روز زندگی را شروع کنی اگر با چنین الگویی در ذهن خود زندگی کنی، به هر چه و هر جا که برسی، باز از لحظه اکنون خود ناراضی خواهی بود.

آیا به انتظار مدام عادت کرده ای؟ چقدر از زندگی خود را در این انتظار صرف کرده ای البته انتظارهای کوچک بد نیست، مانند انتظار در صف اتوبوس، فرودگاه یا انتظار برای مسافری که قرار است بیاید یا کاری که قرار است تمام شود و غیره ….

بسیاری از آدم ها همه عمر خود را صرف می کنند تا شاید عاقبت به روزی برسند که بتوانند واقعا زندگی کنند.

انتظار حالتی است از حالات ذهن، انتظار اساسا به معنای آن است که تو آینده را می خواهی و لحظه حال را نمی خواهی.

هیچ عیبی ندارد که هدف هایی را برای خود تعیین کنی و برای رسیدن به آنها بکوشی، اشکال در این است که این هدف ها را جانشین احساس از زندگی کنی آنها را با هستی اشتباه بگیری، لحظه حال را وسیله کنی و به پای آینده بریزی.

آیا تا کنون به آسمان پر ستاره و بی منتهای شب نگاه کرده ای؟ آیا با دیدن آن همه شکوه و جلال و آرامش حیرت نکرده ای؟

آیا تا کنون حقیقتا به صدای جویبار در دل کوه گوش سپرده ای؟ یا به صدای آواز خوش پرنده در یک غروب تابستانی آرام؟

هشیاری نسبت به این چیز ها، مستلزم خاموشی ذهن است. باید برای یک لحظه کوله بار شخصی دغدغه ها، گذشته و آینده، و همه دانسته های خود را زمین بگذاری،

در غیر این صورت، نگاه می کنی، اما نمی بینی، گوش می سپاری، اما نمی شنوی. حضور کامل تو لازم است.

بسیاری از آدم ها چنان زندانی ذهن خویش اند که برای آن ها زیبایی طبیعت اصلا وجود ندارد. ممکن است که بگویند: ” چه گل قشنگی ” ، اما این گفته آن ها چیزی نیست، مگر برچسب زدنی مکانیکی و ذهنی.

زیرا آن ها سکون و آرامش ندارند، حضور ندارند، گل را حقیقتا نمی بینند، ذات گل را احساس نمی کنند، قداست گل را احساس نمی کنند.

همان طور که خود را نمی شناسند، ذات خود را احساس نمی کنند، قداست خود را احساس نمی کنند.

همه چیز زنده است، خورشید، زمین، سیاره ها، حیوانات، انسان ها همه این ها مراتب ظهور آگاهی اند. خداست که خود را در صورت های گوناگون پدیدار می سازد.