معادله خطرناکی بر سوریه حاکم است. هر چه از پایتخت دور شوید، آینده تیرهتری برای دولت این کشور احساس میکنید، ولی وقتی در جبهههای طولانی جنگ و مناطق مهم زیادی که در دست دولت است، حاضر شوید، بیشتر احساس خواهید کرد که جنگ در سوریه ادامه دارد. مسأله مهم این است، ارتش سوریه که در مقابل مخالفانی با سلاح بهتر و سرباز بیشتر قرار گرفته، قرار نیست دچار فروپاشی شود.
به گزارش «تابناک»، رابرت فیسک با ذکر مقدمه فوق در مطلبی برای ایندپندنت نوشته: ولی واقعیتهای تلخ مهمی نیز وجود دارد. داعش و النصره با دنبالهای از کامیونهای انتحاری به مواضع دولت سوریه حمله میکنند و ارتش نیروی کافی برای محافظت از جبهههای طولانی جنگ و مقابله با مخالفان در اختیار ندارد. مخالفان از امکاناتی پیشرفته و بهتر از امکانات نیروهای دولتی برخوردار هستند؛ بخش زیادی از تجهیزات مخابراتی آنها آمریکایی است، صدها موشک ضدزرهی تاو و میلان در اختیار دارند و میتوانند برای هدف قرار دادن هر تانک ارتش سوریه، سه و یا حتی چهار فروند از این موشکها را شلیک کنند.
در پالمیرا در استان حمص، نیروهای دولتی نمیتوانستند در طولانی مدت در برابر حملات پیوسته 1800 تا 2000 داعشی مقاومت کنند. در دو روز پیش از عقبنشینی نیروهای ارتش، آنها یک بار در فاصلهای کوتاه به خطوط داعش وارد شدند و انبوهی از جلیقههای ضدگلوله، موشکهای حرارتی، انبوهی از کتابهای مذهبی به زبان روسی متعلق به چچنیها، حجم زیادی مهمات به ازای هر عضو داعش و مقدار زیادی شکلات برخورد کردند. به نظر میرسد، حتی در مورد داعش هم انگیزههای رفاهی برای جنگیدن مهم هستند.
کارشناسان آمریکایی معمولا درباره شیوه اجرای برنامه احتمالی عقبنشینی مدیریت شده دولت سوریه به منطقه علوینشین در ساحل دریای مدیترانه سخن میگویند. برای این منظور، راه زمینی از دمشق به ساحل که از استان حمص میگذرد باید باز نگاه داشته شود.
در مقابل، کارشناسان سوری که از آمریکاییها به صحنه نبرد نزدیکتر هستند، از استراتژی سیاستمدارانهتری سخن میگویند، قرار است ارتش با تشکیل خط دفاعی از حلب، به حما و سپس تا حمص و بعد از آن تا دمشق و احتمالا بعد از آن تا درعا، داعش و النصره را از دسترسی به شهری که بتواند پایتخت آنها باشد، محروم کند. رقه و پالمیرا شهرهای عقبماندهای هستند که نمیتوانند نقش پایتخت را بازی کنند.
ولی از دست دادن حلب میتواند شهری به آنها بدهد که بزرگترین شهر و دومین کلانشهر سوریه است؛ بنابراین، حلب برای دولت سوریه، شهر مهمی است؛ از سویی دولت سوریه نباید حلب را از دست بدهد و از سوی دیگر، نباید این شهر به دست مخالفان بیفتد. جیشالفتح و دیگر گروههای همراه آن بزرگترین خطر برای حلب هستند.
از طرفی ایرانیهای باهوش و کارآزمودهای که من در برخی جبههها آنها را به عنوان مشاوران ارتش سوریه مشاهده کردم در زمانی مناسب به کمک اسد آمدهاند. علاوه بر آن، برخی شیعیان افغانستان نیز که گاهی میتوان گروهی از آنها را در حال زیارت اماکن مذهبی در سوریه دید در شرایطی به کمک دولت سوریه آمدهاند که ارتش سوریه بعد از کشته شدن حدود پنجاه هزار تن از نیروهایش به کمکهای در قالب نیروی انسانی نیاز دارد. اکنون دوره خدمت سربازان وظیفه نامحدود شده و اگر مشکلی برای آینده ارتش سوریه پیش بیاید، نیرویی که بتواند کشور را حفظ کند، وجود نخواهد داشت. عجیب نیست که رئیسجمهور اسد، این روزها بارها از هزاران «شهید» ارتش تقدیر کرده است.
هفته پیش ضروری شد که به وزارت خارجه سوریه بروم تا به سخنان فیصل مقداد معاون وزیر خارجه سوریه گوش دهم که یک پزشک است. رفتن به این ملاقات ضروری بود تا از میزان اعتماد به نفس دولت سوریه آگاه شوم. نظر آنها درباره ایرانیها و حزبالله را بدانم و اینکه ادعای کارشناسان امریکایی درباره عقبنشینی برنامهریزی شده به سوی ساحل تا چه میزان درست است.
ملاقات با آقای مقداد شبیه به رفتن به دندانپزشکی است. از سویی میدانید که باید درد بکشید، ولی میدانید پس از آن راحتتر خواهید بود. مقداد در این دیدار تأکید کرد: «دولت سوریه حق کمک گرفتن از هر کسی برای جنگیدن با تروریستها را دارد، هر کسی که به کمک ما بیاید از وی استقبال خواهیم کرد، طرف مقابل هوادار تروریستها خواهد بود و ما اکنون اطلاعات قابل اطمینانی داریم که فرانسویها و انگلیسیها نزد سایر کشورهای اتحادیه اروپا خواهند رفت و مدعی خواهند شد که النصره یک گروه میانهروست. آنها قصد دارند جان تازهای به النصره بدهند، با وجود این که میدانند این گروه شاخهای از القاعده است».
آقای مقداد ادامه میدهد: «حتی از دست دادن یک روستای کوچک، خسارتی بزرگ برای ماست، هر سانتیمتر از سوریه برای ما مهم است ولی حلب دومین شهر کشور است و از دست دادن آن خسارتی بزرگ است، ولی ما هرگز در جلسه کابینه در توانایی خود برای حفظ حلب تردید نکردهایم. همه برنامهریزی استراتژیک ما اکنون برای این است که راه به سوی حلب را باز نگاه داریم تا بتوانیم از این شهر دفاع کنیم».
سخن گفتن در کابینه سوریه درباره حلب، نشاندهنده اهمیت سیاسی و نظامی آن است. شنیدن عبارت «همه برنامهریزی استراتژیک ما» از زبان هر وزیر سوری نکتهای بسیار با اهمیت است. من ماه پیش مسیر اصلی تدارکاتی به سوی حلب را طی کردم. بخشهایی از این مسیر هر لحظه ممکن است هدف حمله قرار گیرد.
آقای مقداد با لحنی گلایهآمیز میگوید: «پیش از دخالت مستقیم ترکیه، سعودی و قطر برای کمک به داعش و النصره، ما در آستانه یک پیشروی تاریخی بودیم. اشغال ادلب بدون دخالت مستقیم ترکیه هرگز اتفاق نمیافتاد. هزاران تن از اتباع ترکیه، چچنیها در قالب نیرویی پرشمار به ادلب آورده شدند و به این شهر و سپس به جسرالشغور حمله کردند. وقتی در حال آماده شدن برای آزادی ادلب بودیم، جسرالشغور را از دست دادیم. این جنگ است؛ یک روز پیروزی و یک روز شکست».
این موضع دیگر وزرای سوری و نیز شخص بشار الاسد نیز هست، ولی اظهارات بعدی مقداد قابل توجه بود.
«اکنون روشن شده که بدون دادن انرژی جدید به ارتش، تغییر سازماندهی آن و دادن اختیارات به فرماندهی ارتش برای اجرای دستورات مورد نظر خود، ما قادر به کسب چیزی که برای آن برنامهریزی کرده بودیم، نخواهیم بود». مقداد در این موقع از دادن تسلیحات جدید به ارتش سخن گفت؛ تسلیحاتی که باید جایگزین تسلیحات قدیمی پیمان ورشو شود.
ولی آن چیزی که این مقام سوری به آن اشاره میکند، فعلا در حد حرف است و نه قراردادهای تسلیحاتی امضا شده. در این حال، بار دیگر موضوع حلب در بحث ما به میان آمد.
مقداد در این باره میگوید: «من با سخن شما درباره اهمیت استراتژیک و انسانی شهرها موافقم. بله، ادلب مهم است، دیرالزور مهم است، رقه مهم است ولی اینها به اهمیت حلب نیستند. ما وقتی حضور قدرتمندی در این شهرهای بزرگ داشته باشیم، هم از نظر سیاسی و هم از نظر نظامی، شانس برگرداندن شهرهای کوچک طبیعی است، ولی در هیچ شرایطی حاضر نیستیم به خاطر اولویت دادن به جایی، یک میلیمتر از سرزمین خودمان را از دست بدهیم. از دست دادن حلب، قطعا خسارت بزرگی است. اطمینان داریم که میتوانیم از این شهر دفاع کنیم».
آقای مقداد ادامه میدهد: «آنچه برای دولت سوریه مهم است، اینکه آیا کشور سوریه باقی خواهد ماند یا خیر؟ رئیسجمهور اسد خود را اولویت اول قرار نداده است. او برای سوریه کار میکند و مهمترین مسأله بقای سوریه است».
فیسک در پایان با مرور مشاهدات خود از جنگ با داعش و النصره و شیوه استفاده این گروهها از مهاجمین انتحاری و محدودیتهای ارتش سوریه از نظر تسلیحان و امکانات، یادآور میشود که برای بقای سوریه، بیش از حزب بعث و هر چیز دیگری، اینها مهم هستند؛ ارتش، سلاحهای جدید، تانکهای جدید، حلب.
چرا نصرالله حوادث جنگ یمن را با دقت بالایی پیشبینی میکند؟ (از تابناک)
نزدیک به یازده هفته است که عربستان با این بهانه که شیعیان حوثی یمن متحد ایران هستند، مشغول بمباران یمن است. با وجود هزاران حمله هوایی، حمله سعودیها به هر چیزی که رسیده باشد به یک پیروزی قاطع نرسیده است. حمله سعودیها نتوانسته توازن قدرت را در این کشور به هم بزند، نتوانسته منصور هادی را به قدرت بازگرداند و نتوانسته سبب خروج حوثیها از صنعا شود.
به گزارش«تابناک» و به نقل از فارین پالیسی، حمله سعودیها به یمن شباهت قابل توجهی به حمله اسرائیل به لبنان در سال 2006 دارد. آن جنگ هم ناتوانی نیروی هوایی را در برابر یک نیروی چریکی پر جنب و جوش نشان داد. اسرائیل پس از انجام دوازده هزار حمله هوایی طی 34 روز نتوانست از شلیک روزانه موشک به شمال خود و فلج شدن زندگی در آن جلوگیری کند. ده سال پس از آن جنگ، حزبالله هنوز همچنان قدرتمندترین بازیگر داخلی در لبنان و دشمنی قابل توجه برای اسرائیل است.
این شباهت تصادفی نیست. وقتی که در سپتامبر سال گذشته حوثیها وارد صنعا شدند و حکومت منصور هادی را سرنگون کردند، بسیاری مدعی شدند که حوثیها از الگوی حرکت حزبالله پیروی میکنند. یکی از مهمترین مسائل جانبی ادامه حمله سعودی به یمن، توجه به این نکته است که استراتژی جنگی حوثیها تا حد زیادی از حزبالله سرمشق گرفته است.
ماه گذشته فایننشال تایمز به نقل از یکی از فرماندهان حزبالله مدعی شد که مبارزان حوثی بعد از آموزشهای دیگر، توسط حزبالله هم در لبنان و یمن آموزش دیدهاند. فایننشال تایمز به نقل از یکی دیگر از فرماندهان حزبالله مدعی شده است که حزبالله به دلیل تجربه خود در جنگهای چریکی، به یمنیها آموزش داده است که در چه شرایطی باید شکیبایی به خرج دهند و در چه شرایطی باید دست به حمله بزنند.
ولی این سید حسن نصرالله بود که جالبترین نشانه از تاثیرگذاری حزبالله بر حوثیها را بیان کرد. نصرالله همواره گفته است که تجربه نظامی حزبالله در برابر اسرائیل الگویی قابل استفاده برای گروههایی است که با یک نیروی نظامی بسیار قوی درگیر میشوند. برای مثال وی در اوت 2013 در این باره گفت که جنگ سال 2006، دکترینی را ایجاد کرده است که در سراسر دنیا در دانشگاههای نظامی مورد بررسی قرار میگیرد. به طور کلی، الگوی «مدل مقاومت» که مورد اشاره نصرالله قرار گرفته است مبتنی بر تواناییهای چریکی برای حداقل کردن خسارات خودی و افزایش تدریجی خسارات وارده به دشمن است. افزایش تدریجی خسارات دشمن معمولا با گلولهباران مناطق مرزی شروع میشود یعنی همان کاری که حزبالله در سال 2006 انجام داد.
این الگو به دو نتیجه ختم میشود؛ یا دشمن به تدریج حملات خود را محدود کرده و متوقف میکند یا این که دست به حمله زمینی میزند. و البته درگیری زمینی برای نیروی نظامی قویتر پرهزینه خواهد بود و نیروهای چریکی در آن توانایی بیشتری خواهند داشت.
این دقیقا همان چیزی است که نصرالله در هفتههای اخیر به سعودیها گفته است.یک روز پس از شروع حمله سعودیها به یمن وی به تلویزیون امد و به سعودیها یادآور شد که تجربه حملات اسرائیل در حال تکرار است ولی حمله امریکا به ویتنام، افغانستان و عراق نشان میدهد که حملات هوایی نمیتواند به پیروزی در جنگ منجر شود.
سه هفته بعد، نصرالله همین موضع را بار دیگر برای سعودیها تکرار کرد و به انها گفت که مشغول چندباره و بیفایده یک هدف هستند. ولی در نهایت آنها مجبور خواهند شد که دست به حمله زمینی بزنند و در این موقعیت است که ضعفهای انها روشن خواهد شد.
یک ماه پیش بود که روزنامه لبنانی الاخبار که به نزدیکی به حزبالله مشهور است، مدعی شد که حوثیها به قابلیتهای ضدهوایی و نیز موشکی دست یافتهاند که میتواند در توازن نبرد تغییراتی ایجاد کند. ظاهرا هواپیمای سرنگون شده مراکشی با همین امکانات سرنگون شده است. همزمان ادعا شده است که حوثیها دانش فنی ساخت راکتهای فجر 5 با برد بیش از صد کیلومتر را به دست آوردهاند.
نصرالله بسیاری از اتفاقات در جنگ یمن را پیشبینی کرده است. هفتهها پیش از این که حوثیها حمله به اهدافی در آن سوی مرزهای سعودیها را آغاز کنند وی این وضعیت را پیشبینی کرد. در ششم آوریل بود که وی از توانایی حوثیها برای حمله راکتی به اهداف سعودی و نیز پیشروی در عربستان خبر داد. در هفدهم آوریل نصرالله به صبر استراتژیک حوثیها تا ان زمان اشاره کرد و گفت آنها اکنون امکان این را دارند که به نجران، جیزان و عسیر حمله کنند.
در پنجم ماه می بود که حوثیها حمله به همان اهدافی که نصرالله تعیین کرده بود را آغاز کردند. این کار ابتدا با استفاده از خمپاره و کاتیوشا آغاز شد ولی به تدریج از راکتهای بزرگتر و با برد بیشتر استفاده شد. روز بعد بود که سعودیها از کشته شدن پنج تن در جیزان و نجران خبر دادند.
رسانههای حوثیها این روزها مملو از گزارشهای همراه با جزئیات از حمله به سعودیها است. دو هفته پیش، ویدئوهایی در یوتیوب منتشر شد که ظاهرا حمله موفق به یک پایگاه هوایی بزرگ سعودیها در 60 مایلی شمال مرز را نشان میداد. در آخرین روز ماه می، حوثیها ویدئویی را منتشر کردند که ظاهرا شلیک راکت زلزال با برد 90 مایل(150 کیلومتر) را نشان میداد. هفته پیش بود که سعودیها از موفقیت خود در هدف قرار دادن یک موشک اسکاد شلیک شده به سوی این کشور خبر دادند که هدف آن بزرگترین پایگاه هوایی عربستان در خمیس مشیط بوده است.
ظاهرا فعلا نمیتوان از خاتمه سریع جنگ در یمن خبر داد. علاوه بر این سعودیها کنترل سنگینی را بر فضای رسانههای خود حاکم کردهاند و تصویر درستی از میزان تاثیرگذاری حملات حوثیها بر این کشور به دست آورد. ولی به هر حال، توانایی غیرقابل کتمان حوثیها در به خطر انداختن قابل توجه نقاط مهم عربستان، سعودیها را در شروع درگیری مجددی با حوثیها به تردید خواهد انداخت.
در طولانی مدت، سعودیها به شرطی به موفقیت میرسند که اجازه شکلگیری نیرویی مانند حزبالله در مرزهای خود را ندهند ولی تجربه اسرائیل نشان میدهد که انجام این کار تا چه حد سخت است. این کار به چیزی بیش از نیروی هوایی نیاز دارد.
جوان آنلاین: براساس گزارش روزنامه ایندیپندینت انگلیس، امروزه تهدید جهانی از سوی روسیه نیست بلکه از رویایی بین آمریکا و چین ناشی می شود. جزایر اسپراتلی بسیاری از نگرانی های جهان کنونی را افزایش می دهد. این جزایر نقطه ای است که رویارویی بین چین در یک طرف، آمریکا و متحدانش در طرف دیگر را آغاز کرده است. اگر طرفهای درگیر در این منطقه عاقل نباشند و درباره آن احتیاط نکنند درگیری می تواند به آسانی به جنگ جهانی تبدیل شود.
میزان خطرات بالاست. این جزایر کوچک در وسط یکی از مسیرهای مهم و پرتردد کشتیرانی جهان واقع شده است که حجم کل تجارت سالانه حاصل از این مسیر بالغ بر 5 تریلیون دلار است. بنابراین، این منطقه از لحاظ ماهیگیری خیلی مهم است و در سطح پایینی آن نیز به احتمال زیاد ذخائر غنی نفت یافت می شود.
چندین دهه است که چین، فیلیپین، ویتنام، مالزی، تایوان و برونئی اصرار دارند که همه یا بخشی از این جزایر به آنها تعلق دارد. اما اخیرا درگیری وارد فاز بحرانی شده است. چین یک فرایندی از ساخت جزایر مصنوعی با وسعت گسترده را در این مناطق شروع کرده و قلمرو خود را توسعه می دهد و پایگاه های هوایی و نظامی می سازد. به نوبه خود، آمریکا عمیقا نگران این موضوع است و اخیرا پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) یک هواپیمای نظارت و شناسایی به یکی از این جزایر اعزام کرد. واشنگتن اخیرا اعلام کرد که قصد دارد تا کشتی های جنگی و هواپیماهای نظامی خود را به 12 مایلی در اطراف پایگاه نظامی چین در دریای چین جنوبی اعزام کند.
لازم است درگیری ها از طریق دیپلماتیک حل شود، زیرا احتمال دارد که درگیری ها تشدید شده و چین اجازه ندهد کشتی های جنگی امریکا در منطقه حضور پیدا کنند. سوال اینجاست که آیا آمریکا توانایی مقابله فیزیکی با چین را دارد تا اجازه ندهد پکن ساخت جزایر مصنوعی خود در دریای چین جنوبی را به پیش ببرد؟ یا هواپیماهای جنگی چین به آسانی کشتی های آمریکایی را همچنانکه تعداد زیادی از سیاستمداران واشنگتن اصرار دارند، نابود خواهد کرد؟
سوروس: تهدید جنگ جهانی واقعی است
جورج سوروس، میلیاردر آمریکایی اخیرا درباره احتمال گسترده جنگ جهانی جدید هشدار داده است که ممکن است بین چین و امریکا رخ دهد و سپس متحدان نظامی این کشورها مثل – ژاپن و روسیه- نیز درگیر خواهند شد. به گفته سوروس، برای جلوگیری از بروز این درگیری، آمریکا باید 'امتیازی بزرگ' به چین بدهد و یوان (واحد پول چین) را وارد سبد ارزی صندوق بین المللی پول کند. به این ترتیب یوان وارد رقابت جدی با دلار آمریکا خواهد شد. اگر توافقی میان چین و آمریکا حاصل نشود، پکن برای تشکیل اتحادی سیاسی و نظامی به مسکو متمایل می شود و این امر می تواند تهدید بروز جنگ جهانی دیگری در دنیا را بیشتر به واقعیت نزدیک کند.
سوروس که در کنفرانس برتون وودز بانک جهانی سخنرانی می کرد، گفت، اگر درگیری بین چین و متحدان نظامی آمریکا یعنی ژاپن رخ دهد، اغراق آمیز نیست که بگوییم ما در آستانه جنگ جهانی سوم قرار داریم. به هرحال، باید اشاره کنیم که شانس رویارویی کلاسیک بین آمریکا و چین پایین است. هر دو کشور میزان خسارت نامطلوبی که می توانند به همدیگر وارد کنند را درک می کنند.
الآن، چین از لحاظ پیشرفت نظامی در مقابل آمریکا ضعیف است. به هرحال، پکن هنوز می تواند بمب هسته ای خود را در سواحل آمریکا منفجر کند. لازم به ذکر است که آمریکا نیز به نوبه خود همین کار را در مقابل چین می تواند انجام دهد. و هر دو طرف درگیری این مسئله را می دانند.
به هر حال، به احتمال زیاد حجم گسترده ای از درگیری ها در شکل جنگ داخلی مثل آنهایی که ما در خاورمیانه می بینیم، رخ خواهد داد. این نوع از درگیری ها به احتمال زیاد دامنه اش گسترده تر خواهد بود. برخی تحلیلگران از احتمال یک درگیری در قلمرو روسیه یعنی از افغانستان به سمت آسیای مرکزی بحث می کنند. البته، چین قدرتش را به منظور کمک به نیروهای وفادار پکن اعمال خواهد کرد تا آنها در این درگیری ها پیروز شوند. به نوبه خود، آمریکا نیز همین کار را خواهد کرد. احتمال زیادی وجود دارد که رویارویی بین پکن و واشنگتن شکل گیرد.
آیا آمریکا آمادگی حمله به چین را دارد؟
چیزی که ما امروزه می بینیم یک عرصه جدیدی از رویارویی جهانی است و این مسئله واضح است و رژه 9 می در مسکو، نمونه بارز آن بود. در رژه روز پیروزی 9 می مسکو، حضور نیروهای دو کشور هند و چین در آن برجسته بود.
آن نمایش آشکاری بود مبنی براینکه کشورهای عضو بریکس (برزیل، روسیه، چین، هند و آفریقای جنوبی) درحال شروع برای تبدیل شدن از یک اتحادیه اقتصادی صرف به اتحادیه نظامی – سیاسی هستند. یعنی اتحادیه درحال انتقال است و این اتحاد ضد غرب است.
پیش از این بانک بریکس و توافقات تجارت درون دولتی بدون استفاده از دلارهای آمریکایی بین این کشورها وجود داشت. به نوبه خود، آمریکا تنها می تواند درباره کشورهای مهمی که از منطقه دلار خارج می شوند، نگران باشد.
به هرحال، چین بعد از کانادا بیشترین حجم تجارت را با امریکا دارد و حجم تجارت دو کشور سالانه بالغ بر 500 میلیارد دلار است. اول از همه این یک تجارت سودمند مشترک بین دو کشور است، و دوم اینکه ابزاری برای مهار است که وضعیت کلی را بسیار متناقض می کند. از سوی دیگر، چین ادعا نمی کند که رهبر جهان است. بنابراین، چینی ها از لحاظ طرز تفکر شباهت زیادی با غربی ها دارند.
چینی ها فکر می کنند که چین امپراطور اصلی در مرکز جهان است، درحالی که بقیه ملتها به آسانی به سمت عرصه های مختلفی از بربریت می روند. این تفکر به طور رسمی از سوی سیاستمداران چینی طراحی نشده است اما به طور گسترده می تواند از سوی کارشناسان سیاست خارجی چین درنظر گرفته شود.
همچنین باید اشاره کنیم که با آغاز بکار دولت باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، سیاستمداران معروفی همچون هنری کسینجر و زبیگنیو برژینسکی پیشنهاد دادند که یک رابطه ویژه ای بین آمریکا و چین با عنوان «گروه 2» ایجاد شود. به طور اساسی، این مفهومی از یک حاکم مشترک در سراسر جهان از سوی آمریکا و چین بود. چینی ها این پیشنهاد را رد کردند و اوباما مجبور شد تا به سیاست مهار بازگردد. علت واقعی اینکه چرا واشنگتن روابط خود با ویتنام و همچنین چند کشور کوچک آسیای جنوب شرقی برقرار کرده همین مسئله است. آمریکا همچنین تلاش می کند تا طرحهایش شامل ژاپن و استرالیا نیز باشد.
منبع: سایت ولیو واک (Value Walk)
ترجمه: روح الله صالحی
مرتبط: