*************************
سعید منصورافشار
ما را چه شدهاست؟ چرا بسیاری از ما مدام افسوس گذشته را میخوریم؟ چرا مانند رانندهای که باید حواس خود را متوجه مقابل و رو به رو کند، دایم به آینۀ عقب نگاه میکنیم؟
با چند مثال شاید بتوان این موضوع را شکافت:
قهوه خانۀ سنتی، رستوران سنتی، لبنیات سنتی، دیوارهای کاهگلی و آجر قرمز کردن نمای ساختمانهای نوساز و ... تو گویی روح «قجریها» اینبار به جای بدنۀ استکاننعلبکیها و قلیانها بر روح و مغز ما نقش بستهاست. در هنر و معماری و سایر بخشها انگار در چنبرهای از گذشته اسیر شدهایم و در مقاطعی هم انگار روح دایی جان ناپلئون در برخی از ما دمیده است و یادمان میرود "دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما بکاریم و دیگران بخورند".
انگار قرار نیست نسل امروزین برای آیندگان یادگاری بر جای بگذارند. تحت تاثیر و یا خیالپردازی اتفاقات سالیان دور و گذشته از خاطر بردهایم زمان یک لحظه توقف ندارد و درنگ نمیکند و موظفایم به نسل جوان کمک کنیم تا راهی برای غلبه بر اندوه و نومیدی و ایجاد حرکت برای رسیدن به فردای بهتر بیابند.
برخی از ما به جای توجه به جنگل، به چند
درخت نگاه میکنیم و در نتیجه دگرگونیهای بزرگ و برجسته و آشکار را آشکارا
نمیبینیم چون تمرکزمان بر گذشتهگرایی و گلایه از زمین و زمان است. بی
آنکه علل عقبماندگیها و سیر در گذشته را در نحوه و سیستم حکمرانی و عمل
و عکسالعمل خودمان جست وجو کنیم.
به این نکتۀ مهم و اساسی در
چهارچوب آیندهنگری توجه نمیکنیم که طبق پیشبینیهای علمی و پژوهشی، نیمی
از مشاغل امروزی تا سال 2030 (9 سال دیگر) از بین خواهد رفت و این وظیفۀ
ما و مجموعۀ دولتهاست که دانش آموزان و دانشجویان و مردم را برای دنیایی
که هنوز مانند کوه یخ بیشتر حجم آن ناپیداست، آماده کنیم.
پاسخ را باید در «تغییر» در سیستم
آموزشی و بهداشتی و آموزشهای عالی و حرفه و فن جُست. سیستم کنونی آموزشی
ما هنوز بر روی چهار چرخ نیم قرن گذشته حرکت میکند و به همین دلیل خروجی
این خط مشی نخنما شده، حضور و ظهور به اصطلاح فارغالتحصیلان کمسواد و
کماطلاع و بیگانه با تغییر و تحولات سریع تکنولوژیک است که به دلیل ضعف در
دانایی و توانایی در ترسیم راهکاری برای آینده و دنیای جدید که در آن
«توسعه پایدار» اصل باشد، ناچار به افسانهسرایی و خیال پردازی رو
آوردهاند.
این معضل نیز جز با ارتباطات هدفدار و ترسیم شده با
محافل علمی ـ پژوهشی و صنعتی جهان قابل حل نیست وگرنه مانند این روزها
گرفتار ترس و نومیدی و فرار از واقعیتها و چشم بستن به مظاهر فناوریهای
جدید خواهیم بود.
این گونه است که صرفا گرایش به گذشته مانند
اپیدمی رواج پیدا میکند و سوار بر مرکبی خیالی از ذهنگرایی و خیال پردازی
میپنداریم به سوی پیشرفت در حرکتایم و ساده لوحانه انتظار داریم که آن
مرکب ما را از تاریکی عقبماندگیها به سرمنزل پیشرفت و قله های افتخار
جهانی برساند حال آن که این مرکب نمک نشناس است و شیفتۀ بر زمین کوفتن سوار
خود!
عزیزانی که شیفته «گذشته» هستید! گذشتهها گذشته است. در حال حاضر و در عصر اقتصاد دیجیتال، نانو رباتها، اینترنت اشیاء، ماشینهای هوشمند، انرژیهای تجدیدپذیر، اکتشافات فضایی، هوش مصنوعی و جهان وب به سرعت در حال پیشرفت است.
از سوی دیگر تغییرات اقلیمی و خشکسالیها بر تاریخ بشر سایه انداخته و
سلطه پیدا می کند. باید از همین امروز به فکر حل این مسایل باشیم و تنها
چاره هم پذیرفتن اصل «تغییر» در همۀ ابعاد کار و زندگی است.
برای
شروع و در گام نخست، نوسازی سیستم آموزش و پرورش فرزندان آیندهساز میهن
ضرورت دارد. آنچه ضرورت ندارد این است که چرخ را از نو اختراع کنیم!
بهرهگیری از دستاوردهای علمی و تجربی کشورهای پیشرفته جهان از جمله
فنلاند، نروژ، نیوزلند و حتی همین امارات متحده عربی می تواند نقش ما را در
ساختن فردای ایران با تربیت نسلی دانا، آگاه، چشمباز و چشمسیر و
مسؤولیتپذیر پُررنگ کند.
این یکی از راههای فرار از گذشته گرایی
و رسیدن و یا سهم داشتن در بازارهای سیال و به سرعت در حال تغییر است.
اگرچه ذهن انسان به خصوص در جوامع توسعه نیافته همواره نگران است . در
زندگی ماشینی و تقریبا هوشمند امروز البته دلایل کافی برای نگرانی وجود
دارد، اما راه پایان دادن به اضطراب و ترس از آینده، گرویدن به گذشته و غرق
شدن در خیالات نیست.
همین که بدانیم باید نگران چه باشیم و
چگونه برای آیندهای متفاوت از جهانی که در حال حاضر در آن زندگی می کنیم،
آماده شویم خود کمک بزرگی برای تغییر شکل و باز مهندسی زندگیمان در عصر
هوش مصنوعی و بیوتکنولوژی خواهد بود.
کافی است «آموختن» و «یادگیری» را به صورت مادامالعمر سرلوحۀ کار و زندگی خود قرار دهیم و نسخهنویس سرگردانی ابدی خویش نباشیم.
پژمان موسوی . روزنامه شرق
بیایید با خودمان روراست باشیم: فضای مجازی ما را متوهم کرده است، خیلی هم متوهم؛ فکر میکنیم چون عضو چند ده کانال تلگرامی هستیم و احتمالا اکانتی در اینستاگرام داریم و در بیشمار گروهِ واتسآپی عضویت داریم، پس همهچیز را میدانیم و جهان در اختیار ماست.
ظاهر قضیه البته درست هم هست: خیلی چیزها میدانیم، از شرق و غرب عالم خبر داریم و در جریان آخرین اظهارنظرها و تحولات در گوشه و کنار جهان هستیم و بادی به غبغب انداخته، در هر جمع باربط و بیربطی خود را مجاز به تحلیل و تفسیر وقایع میدانیم.
ما «خبرخواندهها» فکر میکنیم نبض جهان در همین چهار خط خبری که در فلان گروه مجازی خواندهایم، خلاصه میشود و با مطالعه همین چهار خط خبر، خود را مجاز به انتقال آن چهار خط خبر به شکل تحلیلهای عجیبوغریب به دیگران میدانیم.
اتفاقا درست در همین لحظه تحلیل و تفسیر جهان هم هست که باید مطمئن شویم ما هم به بیماری متوهمانه همهچیزدانی مبتلا شدهایم.
اما میدانید چه شد و چگونه شد که خیلی از ما مردم ایران و بلکه جهان، به این بیماری دچار شدیم؟ ما درست از لحظهای که مورد بمباران اطلاعاتی از طرف شبکههای اجتماعی و فضای مجازی قرار گرفتیم، اقیانوسی شدیم به عمق فقط یک وجب!
آنقدر خبر و اطلاعات هر روز بر سرمان آوار شده است که تمرکزمان را از دست دادهایم و نتوانستهایم در یک موضوع مشخص، کمی عمیق شویم و به ابعاد مختلف آن بپردازیم.
در چند دقیقه، از تبعات انتخابات آمریکا تا رد لایحه بودجه در مجلس، از وضعیت ناگوار شیر محبوس در پارک ارم تا وضع هوای فردا، از آینده برجام تا نرخ دلار و سکه، از بحران واکسن کرونا تا اعتراضها در روسیه، از فوت علی انصاریان تا بالارفتن قیمت گوشت و میوه، خلاصه از همهچیز تا همهچیز را میخوانیم و فکر میکنیم همهچیز را هم میدانیم و به خودمان حق اظهارنظر در تمامی موضوعات فوق را میدهیم.
یاللعجب! یک زمانی هست ما روزنامه میخوانیم و گزارشگر برایمان هم سابقه خبر را آورده و هم جنبههای مختلف آن را واکاوی کرده و در گفتوگو با یک کارشناس، دیدگاه او را هم ضمیمه کار کرده و یک زمان هم فضای مجازی را باز میکنیم و سه خط خبر مغلوط و آمیخته به شایعه و بزرگنمایی را میخوانیم؛ مشخص است تفاوتی که در این دو هست، تفاوتی است از زمین تا آسمان.
یک زمانی هست که یک روزنامهنگار حرفهای برایمان از واقعهای روایت میکند و یک زمان هم یک ادمین کمتجربه فلان کانال تلگرامی، تفاوت این دو هم کاملا مشخص است.
یک زمانی هست که در یک رسانه هم خبر هست، هم تحلیل، هم گزارش، هم
گفتوگو، هم یادداشت و هم عکس و طرح و کارتون و تمامی عناصر مطبوعاتی و یک
زمانی هم هست فقط بمباران و خبر است و نه هیچچیز دیگر. تفاوت این دو هم که
دیگر چون آفتاب درخشان است!
راهکار اما چیست؟ گوشیهایمان را
بگذاریم کنار؟ فضای مجازی را از زندگیمان حذف کنیم؟ از گروههای خبری خارج
شویم و دریچههای مجازی را به رویمان ببندیم؟ طبیعی است که راهکار، این
نمیتواند باشد که فضای مجازی، بخشی از هویت ما در زیستجهان مدرنِ این
روزگار است و غیر قابل حذف.
راهکار دردسترس و سهلالوصول، عادتنکردن به خواندن صرف خبرها و آشتی با دنیای تفسیر و تحلیل و البته مخاطبِ حرفهایِ رسانههای حرفهایشدن است.
فرقی نمیکند رسانه حرفهای، روزنامه باشد یا وبسایت، کانال تلگرامی یک رسانه معتبر باشد یا اکانت اینستاگرام فلان شبکه خبری.
مهم این است که در سبد مصرف رسانهایمان، در کنار کانالهای خبری متفرقه، چند رسانه حرفهای هم باشد تا جهانمان فقط از خبر انباشته نشود و جایی هم برای «تفسیر» و «تحلیل» و «نگاه» هم باقی بماند.
_____________________
درس های دیگری در سواد زندگی
مدرسه آموزشهای دانش پایه و کاربردی عصر ایران
پنج قانونِ دستیابی به خرسندی، رضایت و تندرستی (توصیههایی برای آرامش درونی)
شش دلیلی که نمیگذارد مردم تغییر کنند (+"چهبایدکرد"های عملی)
چگونه با دیگران ارتباط موثر داشته باشیم (+ نکات کاربردی و توصیههای عملی)
پرورش تفکر انتقادی در کودکان: چرا باید پرسشهای بچهها را جدی بگیریم؟
آیا شما خودتان هستید؟! توصیههایی برای "خودبودن" و زندگی اصیل
چگونه "سرسخت" شویم؛ 10 توصیه برای تابآوری در بحران
فرمول ساده "عزت نفس" و 4 راه عملی برای افزایش آن (+ پرسشنامه سنجش عزت نفس)
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- توجه مخاطبان و کاربران به آنچه دربارۀ سخنان دکتر محمود انوشه در برنامۀ «دورهمی» و با عنوان « انوشه در تلویزیون، جامعه تشنۀ معنویت/ تقدیر یا تغییر»
انتشار یافت، سبب شد برخی با علایقی که در این نویسنده سراغ دارند بخواهند
سهم خود را ادا کنم تا جرعهای از اقیانوس فرهنگ و ادبیات هزار سالۀ ایران
بنوشیم.
به صورت مشخص البته پیشنهاد مدیریت و سردبیری عصر ایران بود و از امروز بیآنکه بتوان نظم دقیقی تعیین کرد شروع میکنم.
در
گیر و دار و قیل و قال سیاست، این گونه مباحث میتواند جنبۀ آرامشبخشی هم
داشته باشد. با این توضیح که قضاوت و اظهار فضل و انتساب به خود در کار
نیست و تنها توشههایی است که از گنجینه ای بزرگ از حکمت و نظم و نثر و
اندیشه و البته عرفان ناب ایرانی برداشته و اندوختهایم و میاندوزیم و به
اشتراک میگذاریم و چون ابتدا در تارنما منتشر میشود از شتاب فضای تلگرام و
نرمافزارهای پیام رسان موبایلی دور است و به قصد تأمل و درنگ نوشته
میشود.
هر از گاهی به این بهانه جدای جنبه های معنوی و مفهومی سراغ فرم و زبان هم میروم چرا که به قول شاهرخ مسکوب «ایرانی بودن، گرفتاری های زیادی دارد.زبان فارسی اما همه را جبران میکند.»
در نخستین شماره دوبیت از فردوسی را از شاهنامه نقل میکنم:
فریدونِ فرّخ، فرشته نبود
زِ مُشک و ز عَنبر سرشته نبود
به «داد» و «دَهِش» یافت این نیکویی
تو داد و دهش کن، فریدون تویی
به
سادهترین و شیواترین زبان میگوید «فریدون، آدم فرازمینی نبود. به سبب
داد و دهش (عدالت و بخشش) از او به نیکی یاد میشود. تو هم داد و دهش داشته
باش تا همچون فریدون شوی».
چون در سالهای اخیر اصطلاح «دهش» باب
شده شاید برخی تصور کنند واژهای تازه است. حال آن که فردوسی آن را به کار
برده بیآنکه هیچ بار ایدیولوژیک داشته باشد.
در زندگی خود اهل داد
(منصف) باشیم و از هر چه به دست میآوریم بخشی را به عنوان «دهش» برای
دیگران در نظر بگیریم. این دهش میتواند مادی و میتواند معنوی باشد. لازم
نیست حاتم طایی باشیم. اصل دهش مهمتر از میزان آن است.
* برای لذت بیشتر از این دو بیت، پیشنهاد میکنم «آخرین داستان» با صدای شهرام ناظری را نیز گوش کنید که این دو بیت را هم خوانده است. (کاری شجاعانه. چون خوانندگان غالباً سراغ اشعار تغزلی و عاشقانه میروند).
----------------------------------------
بیشتر بخوانید:
*«انوشه» در تلویزیون؛ جامعۀ «پولزده» تشنۀ معنویت/ تقدیر یا تغییر؟
مقوله
تابآوری از جهات مختلفی همچون روانشناسی، جامعهشناسی و ... قابل تأمل
است. گاهی اتفاقات قویتر از آنی هستند که تاب بیاوریم. پس سعی کنیم در این
باب تحقیقات و مطالعات بیشتری انجام دهیم تا خود را برای روزهای سخت
آمادهتر کنیم.
روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: زندگی به مثابه دریایی است که گاهی آرام و گاهی پرتلاطم میشود. گرچه ما مردمانی صبور هستیم، اما این کافی نیست و باید آموختههای بیشتری کسب کرد. در شرایط سخت و طوفانها باهوش باشیم و بهترین تصمیم را اتخاذ کنیم. خود را بشناسیم و با تدبیر و هوشمندی به جنگ گرفتاریها برویم. فراموش نکنیم در زمان مواجهه با مشکلات زندگی بهترین کار قبل از هر اقدامی تابآور بودن است. اینکه ابتدا مهارتهای مقابله با مسائل و رویدادهای زندگی را بیاموزیم.
پرورش نونهالان نهفته در وجودمان
انسانها دارای اخلاق و ویژگیهای یکسانی همانندی هستند. یعنی همه ما دارای حس
خشم، عصبانیت، مهربانی، حس شوخ طبعی و ... هستیم اما عاملی که سبب تفاوت ما
از هم میشود، این است که چطور این ویژگیها را پرورش و سر و سامان دهیم.
برای همین است که گاهی فردی را پرخاشگر یا لوس قلمداد میکنیم. چون او در
شناخت و کنترل حس خشم و عصبانیت خود ناتوان و در شرایط عصبانیشدن کاملاً
در برابر این ویژگی خود بیدفاع است.
روحیه تابآوری نیز از جمله خصوصیاتی است که در بن شخصیتی ما همچون نونهالی نهفته شده و باید آن را پرورش داد. این ویژگی ارثی نبوده و از طریق آموزش، یادگیری و تمرین به وجود میآید. پس اگر تاکنون موفق به رشد آن نبودهاید میتوانید در این راستا از صاحبنظران این حوزه کاربردی و افراد متخصص و کاردانی همچون روانشناسان و ... کمک بگیرید. شما هم این ویژگی را دارید؟ اگر حس میکنید هنگام مواجهه با مواقع بحرانی دارای صبر و روحیه بردباری و تابآوری هستید، پس باید دارای این ویژگیها باشید.
شخصیتی همچون فولاد
اگر تابآور هستید، پس در برابر تمامی مشکلات و حوادث تلخ و پیشامدها همچون فولاد، محکم و استوارید. افراد فولادی شخصیت مقاوم و قوی در برابر تلخیهای زندگی خود و همچنین تمام شرایط تنشزا و اضطرابزا دارند. برای مثال زمانی که پدر یا مادر خود را از دست میدهند، به طور طبیعی مدتی را در غم و اندوه میگذرانند اما این حالت را همیشگی نکرده و به جای افسردهشدن خود را جمع و جور میکنند و برای تحقق آرمانهای خود میکوشند. سعی میکنند طبق خواستهشان رشد و پیشرفت کنند و این ویژگی را نیز به فرزندانشان انتقال دهند.
مشتاق مبارزه با مشکلات
این گروه از افراد به جای یکجا نشستن و غصه اتفاقات ناپسند را خوردن، سعی در حل مشکلات پیش رو کرده و به آنها به چشم چالشهای طبیعی زندگی مینگرند و همیشه تشنه مبارزه با مشکلات و شکستدادن این مسائل هستند تا تجربهای کسب کنند و این حس خوشایند پیروزی و این تجربه دلنشین را با دیگران به اشتراک بگذارند. آنها همیشه تشنه کسب تجربه هستند؛ مثلاً یکی از این چالشها ساختن با شرایط سختی مثل شرایط بد مالی و اقتصادی است. در این روزها که عده زیادی در حال دست و پنجه نرمکردن با این چالش هستند بهترین گزینه تابآوری، پرورش ایدههایی برای درآمدزایی و مدیریتی صحیح است. گرچه سخت است، اما مطمئناً این چالش نیز قابل حل است.
همیشه راهی وجود دارد
افراد تابآور در شرایط دشوار دارای ذهنی جستوجوگر بوده و راهحل را سریع مییابند. آنها در اعماق ذهنشان به این شعار اعتقاد دارند که همیشه یک راهی برای من هست. به شکست و عقبنشینی اعتقادی ندارند و احساس میکنند در تمام مواقع میتوانند راهحلی بیابند.
خطر طبیعی است
این افراد اعتقاد دارند وجود خطر، حوادث، مشکلات و ... طبیعی و کاملاً منطقی است و از منظر مثبتنگری به آن میپردازند اما هرگز به این مسائل اجازه تبدیلشدن به ناهنجاری را نمیدهند. آنها با اینکه در معرض این اتفاقات هستند اما هرگز دچار اختلال نمیشوند؛ برای مثال خطر ابتلا به اعتیاد وجود دارد اما تن به آن دادن خیر.
استرس همیشه هم بد نیست!
به باور تابآوران، استرس همیشه هم بد نبوده و به آنها قدرت مقابله سالم را میدهد. البته استرس اگر بیش از حد شود تأثیر منفی بر روند و چرخه طبیعی بدن میگذارد. با این وجود تابآوران معتقدند میزان پایینی از استرس مفید بوده و این واکنش طبیعی بدن به آنها کمک میکند تا موانع سر راه را بردارند.
نسنجیده نمیسنجند
ما عادت داریم همیشه یکدیگر را قضاوت و پس از وقوع حادثهای به آن فکر کنیم اما مثبت یا منفیشدن این موضوع بستگی به دید و شخصیت شما دارد. عدهای از ظاهر موضوع سریع برداشت خود را کرده و قضاوت میکنند اما تابآوران تا از همه جوانب موضوع مطلع و مطمئن نشوند لب به سخن باز نمیکنند. در حقیقت نسنجیده نمیسنجند و قضاوت نمیکنند. مثلاً زمانی که فردی طلاق میگیرد، عدهای شروع میکنند به ناسزا گفتن و توهین اما عدهای نیز قضاوت ناحق نکرده و به طلاق آنها به عنوان تصمیمی درست و شروعی دوباره مینگرند.
اگر شما هم دارای این ویژگیها هستید، پس به خود ببالید و مطمئن باشید در هر حادثهای از زندگی، شما پیروز میدان هستید و اگر چنین نیست سعی کنید توأمان با کسب این مهارتها کوشا باشید تا غول تلخیها را شکست دهید. پیروزی از آن شماست اگر نقشه راهش را بیابید. در پی کسب روحیه تابآوری و بردباری، اعتماد به نفس شما نیز بالا خواهد رفت و پس از چندی متوجه میشوید که چقدر برای پذیرفتن چالشهای زندگی قدرتمند هستید و چقدر راه پیروزی و داشتن زندگی ایدهآل برایتان هموار است.
یک صبر یا هزار افسوس؟!
صبر از بهترین راهکارها در زمان دشواریهاست. صبر و بردباری کمک میکند تا شرایط سخت برایمان قابل تحمل شود و در نتیجه وضع موجود به سمت بهبودی پیش رود. در این باب داستانی قابل تأمل روایت شده است. در روزگاران بسیار دور حاکمی بود که صاحب فرزند نمیشد و به همین دلیل اوقات تنهایی خود را سرگرم راسویی که داشت، میکرد. همه اهالی شب و روز برایش دعا میکردند تا روزی که خداوند دعای مردم را استجابت کرد و فرزندی به او داد. حاکم بسیار خشنود شده بود و در عین حال راسویش را نیز از یاد نبرد اما همه گمان میکردند که راسو به نوزاد شاه حسودی میکند. روزی ماری از پنجره به اتاق فرزند حاکم آمد و در اتاق چرخید. راسو از دیدن آن متوجه خطر آسیب به نوزاد شد. زمانی که مار به سمت گهواره رفت راسو به آن حمله کرد و در نبردی سخت مار را شکست داد و از نوزاد محافظت کرد. یکی از خدمتکاران پس از ورود به اتاق کودک با دیدن صورت خونین راسو فریاد کشید که بیایید و ببینید که راسو تاب حسودی نیاورده و نوزاد را کشته. با شنیدن داد و فریادهای او همه از جمله خود شاه به سمت اتاق دویدند و شاه نیز از شدت عصبانیت با شمشیر خود راسو را دو نیم کرد. جلوتر که رفت، دید در حالی که پسرش خنده بر لب دارد ماری کنار او کشته شده است. آنجا بود که واقعیت ماجرا را فهمید و از کار خود پشیمان شد و با خود گفت یک صبر کن و هزار افسوس مخور. قبل از هر تصمیم عجولانهای صبر پیشه کنیم و اندکی تأمل.
ایمان به تواناییها و احترام به خود
برای داشتن روحیه تابآوری باید دوره خودشناسی را پشت سر بگذارید. خود را بشناسید. نقاط ضعف و قوت خود را شناسایی کرده و لکههای ضعف شخصیتتان را یک به یک پاک کنید و نقاط قوت را پرورش دهید. به قابلیتهای خود ایمان داشته باشید و سطح اعتماد به نفستان را افزایش دهید. هرچه بیشتر خود را بشناسید. پس از شناخت دقیق خود و کارکردن روی نقاط ضعف و قوتتان، خود را باور کنید و به خودتان احترام بگذارید. برای نحوه لباسپوشیدن، راهرفتن، خندیدن، سبک زندگی، نظافت شخصی و ... خود وقت بگذارید. سعی کنید بهترین باشید. برای احترامدیدن و مورد توجهبودن از سوی دیگران ابتدا خودتان باید به خود بها دهید.
تاب بیاوریم و به حل مشکل فکر کنیم
سعی کنیم همیشه تابآور باشیم و روابط خوب و سالمی با اعضای خانواده و اقوام و دوستانمان داشته باشیم. به گونهای که در هر جمعی همه جای خالیمان را حس کنند. به بحرانها به چشم موارد حلنشدنی نگاه نکنیم. این موقعیتها قابل حل هستند و این توانایی ماست که آنها را حل میکند. همیشه در زندگی هدف داشته باشید و هدفگذاری کنید و اجازه ندهید هیچ حادثه و اتفاقی مانع شما برای رسیدن به آن شود. با خود بگویید بلندترین و استوارترین مانعها هم نمیتواند من را متوقف کند. چه این مانع از جنس احساس باشد، چه مالی و چه هر چیز دیگر. چون برای من فناپذیر است.