واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

دلارهای کشور برای پزهای میلیاردی

روایت لوکس‌سواران از «دریفت و ویراژ» (از تابناک)


«دریفت و ویراژ»، حرکت‌هایی که از لوکس‌سواران زیاد دیده می‌شود، هشدار نسبت به واردات خودروهای میلیاردی کارساز نشده و آمارهاورود خودروهایی را نشان می‌دهد که هیچ جای دنیا به اندازه ایران بازار ندارند.


به گزارش مهر، این روزها خیابان‌های تهران تردد خودروهایی را به چشم می‌بیند که شاید هیچ کجای دنیا به اندازه ایران بازار ندارند. برخی کمپانی‌های بزرگ دنیا حتی در آمارهایی که به صورت رسمی اعلام می‌کنند، بازار ایران را بزرگترین بازار برای خودروهای خود می‌دانند و می گویند آنقدر که در ایران خودرو فروخته‌اند، در هیچ کشور دیگری متقاضی نداشته‌اند.

از سوی دیگر، آمارهای گمرک هم همین موضوع را تائید می‌کند؛ نه تنها واردات کاهش چشمگیر نداشته، بلکه هنوز هم خودروهایی در گمرکات هستند که ثبت‌سفارش آنها مربوط به حداقل شش ماه پیش است و هنوز ترخیص نشده‌اند.

شب‌های پایتخت با طعم لوکس‌سواری

البته دولت این را هم اعلام کرده که اگر این خودروها متروکه شوند، به هیچ عنوان اجازه نخواهد داد که وارد سرزمین اصلی شده و تردد کنند؛ بلکه باید به کشور اصلی واردکننده خود برگردند. دولت البته دلیل عمده اینکه این خودروهای میلیاردی را مرجوع می‌کند، آسیب به بافت فرهنگی کشور می‌داند در حالی که به هرحال، این روزها لوکس‌سواران عضوی از فرهنگ جامعه ایرانی شده‌اند.

کافی است پنجشنبه شب‌ها سری به برخی خیابان‌های شمال شهر تهران که در تردد خودروهای لوکس و میلیاردی زبانزد شده‌اند، بزنیم تا متوجه شویم که بازار خودروهای لوکس در ایران چقدر داغ است و دلارهایی که باید صرف توسعه زیرساخت‌ها و واردات کالاهایی شوند که کشور به آنها نیاز دارد، چگونه در دریفت و ویراژ برخی‌ لوکس‌سواران دست به دست می‌شود.

در این میان، حتی برخی کمپانی‌های مطرح دنیا در زمینه خودروهای لوکس، ایران را صدرنشین واردات خودروهای خود معرفی کرده‌اند و به تازگی اعلام می‌کنند که حتی در ماه‌های  آینده، افزایش واردات را هم به ایران خواهند داشت. در واقع، کمپانی پورشه اعلام کرده که ایران حتی گوی سبقت را از امارات متحده عربی که در واردات خودرو در خاورمیانه زبانزد است، ربوده است.

بر اساس گزارش‌ها، پیشینه واردات پورشه به ایران به اوایل دهه ۴۰ شمسی بازمی گردد، یعنی نزدیک ۵۰ سال پیش که البته این واردات فقط موردی بود و آنهم توسط اشخاص متمول جامعه صورت می گرفت. بعد از انقلاب اسلامی سیاست واردات خودرو دستخوش تغییرات مهمی شد و کلا پای پورشه از خیابان تهران بریده شد. بعدها در دهه ۸۰ پایتخت نشینان چشمشان به چند خودروی پورشه با پلاک گذرموقت روشن شد تا اینکه یک شرکت به عنوان واردکننده رسمی این اتومبیل آلمانی به ایران معرفی شد و در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۸۸ اولین محموله پورشه به طور رسمی به تهران رسید.

حدود سه سالی می شود که نمایندگی رسمی پورشه در ایران شروع به کار کرده و در همین مدت کم توانسته مشتریان زیادی را به سمت خود روانه کند. پورشه هایی که تا مدت‌ها رویای ایرانی های مرفه بود، این روزها در خیابان ها تخت گاز حرکت می کنند و تهران را بالا و پایین می کنند. تا حالا به این موضوع فکر کرده اید که پورشه های واردشده به ایران چه تعداد هستند و چند ایرانی پورشه سوار داریم؟ طبق آمار نمایندگی رسمی پورشه در ایران، این شرکت تاکنون به صورت رسمی بالغ بر ۷۰۰ پورشه به ایران وارد کرده است، ضمن اینکه مابقی خودروهای پورشه از کانال‌های دیگری وارد ایران شده‌اند.

اگر میانگین قیمت خودروهای پورشه ای که در ایران وجود دارد ۴۰۰ میلیون تومان درنظر بگیریم، با این حساب حدودا بیش از ۲۸۰ میلیارد تومان پورشه در ایران، خیابان‌ها را بالا و پایین می ‌کنند.

آمارهای گمرک هم این را تائید می‌کند. بر این اساس، در سال ۸۸ تنها در مورد خودروی پورشه که یکی از خودروهای لوکس وارداتی به ایران است، ۲۳۰ دستگاه، در سال ۹۰ معادل ۵۷۰ دستگاه، در سال ۹۱ بالغ بر ۶۰۰ دستگاه، البته در سال ۹۲ به یکباره کاهش تعداد واردات را به ایران داشته ایم که در سال ۹۳، با اعلام این کمپانی به نظر می‌رسد واردات روند فزاینده‌ای به خود گرفته باشد. البته ردپای ارزهای بلوکه شده و ثبات نرخ دلار، شاید سال گذشته و امسال را برای واردات خودروهای لوکس، مساعدتر از سالهای گذشته کند.

در این میان برخی معاونان وزیر صنعت، معدن و تجارت بر این باورند که اگرچه باید از تولید داخلی حمایت کرد، اما به هرحال واردات هم منجر به رقابت میان خودروسازان داخلی با مشابه‌های وارداتی‌شان می‌شود و بر این اساس، آنها بر این باورند که واردات خودروهای لوکس، تعدادی ندارد که بخواهد در تیراژ ۱.۲ میلیون دستگاهی خودروهای داخلی موثر و اثرگذار باشد.

البته شاید باید به این نکته هم توجه داشت که دارندگان خودروهای میلیاردی، حتما لباس‌ها و ساعت و کیف و کفش چند میلیونی هم دارند که این موضوع، همان آسیبی است که به فرهنگ جامعه وارد می‌شود.  

حال و هوای لوکس‌سواران از دریفت و ویراژ شب‌های تعطیل

اگرچه ممکن است که حرف زدن با این میلیاردهای لوکس سوار، چندان کار راحتی نباشد و به خصوص از هفته‌های گذشته که موضوع تصادف‌های مرگبار این خودروهای لوکس نیز مطرح شده است، آنها دست به عصا تر حاضر به ارایه اطلاعات و حال و هوای خود از دریفت و ویراژ با خودروهای میلیاردی بگویند اما حداقل تلفنی و به بهانه یک خریدار خودروی لوکس می‌توان از برخی از آنها یا دوستانشان اطلاعاتی گرفت.

یکی از این لوکس‌سوارانی که قصد دارد پورشه ۲۰۱۴ خود را به مدل ۲۰۱۵ تغییر دهد، در گفتگو با خبرنگار مهر می‌گوید: مدل جدید ماشینش حداقل ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون تومان تفاوت قیمت با ماشین قبلی اش دارد. بنابراین پدرش باید دست به جیب شود و با پایان این دوره از تحصیلش، این خرید را برایش داشته باشد.

او می‌افزاید: شب‌های تعطیل را برای گذراندن وقت به یکی دو خیابان جدیدی می‌رود که به تازگی پاتوق لوکس‌سواران شده است، به گفته او، خیابان‌هایی همچون الهیه و سعادت‌آباد دیگر نخ‌نما شده است و باید جای دیگری را برای دریفت و ویراژ امتحان کنند اما حاضر نیست بگوید که این خیابان کجا است. فقط تنها راهنمایی‌اش این است که فرعی خیابانی دنج در شمال شهر تهران است.

یکی دیگر از لوکس سوارانی که مازراتی در اختیار دارد و البته پدرش نمایشگاه‌دار اتومبیل در شمال تهران است، در گفتگو با خبرنگار مهر می‌گوید: هر وقت که بخواهم می‌توانم خودروی خود را تغییر دهم، چراکه پدرم در این کار فعالیت دارد و همیشه اولین خودروهای لوکس را وارد می‌کند؛ درحالی که به نظر نمی‌رسد خودرویی بهتر از فراری را بتوان در خیابان‌های تهران راند. آنهم با هیجان و در کنار پورشه‌ و بی ام و هایی که دیگر از چشم لوکس‌سواران افتاده‌اند.

وی می‌افزاید: به گفته پدرم ارزش یک مازراتی حداقل یک و نیم میلیارد تومان است در حالی که فراری خیلی بیش از اینها می‌ارزد و حداقل دو یا سه برابر باید برای خریدش پول داد. او به این نکته نیز اشاره می‌کند که پدرش با یکی از اماراتی‌هایی در ارتباط است که برای خود در زمینه معاملات آخرین مدل‌های خودروهای لوکس دنیا، کسی است و می‌تواند هر سفارشی را به سرعت پاسخ دهد.

این دارنده خودروی لوکس همچنین به این نکته هم اشاره می‌کند که کمیسیون معاملات خودروهای لوکس بسیار بالا است و هر فردی که در این زمینه فعال می‌شود، می‌تواند یکی دو ساله بار زندگی خود را ببندد. او به این نکته هم اشاره می‌کند که طی سالهای گذشته، بیشتر مشتریان پدرش را برج‌سازان تشکیل می‌داده‌اند.

نمایشگاه‌داران از رونق بازار خودروهای لوکس می‌گویند

اگرچه بازار خودرو حدود دو سالی است که رکود را تجربه می‌کند، اما نمایشگاهداران خودرو می‌گویند که چند ماهی است که دوباره رونق به بازارشان برگشته و البته مشتریان خاص خود را هم دارند که یک دسته از آنها را مشتریان ثابت که هر چند وقت یکبار خودروی خود را عوض می‌کنند و متقاضی تنوع در سوار شدن خودروهای میلیاردی هستند و دسته دیگر را مشتریانی تشکیل می‌دهند که برای دخترها و پسرهایشان خرید می‌کنند تا در رقابتی که میان جوانان در لوکس سواری به راه افتاده است، عقب نمانند.

یکی از این نمایشگاه داران در این رابطه به خبرنگار مهر می‌گوید: اکنون مد شده است که برخی برای قبول شدن دانشگاه، ازدواج یا هدیه به عروس و دامادهایشان یا حتی پایان دوره دبیرستان هم خودروی لوکس برای فرزندانشان می‌خرند و این امر، بازار را به شدت رونق داده است. برخی دیگر نیز که در سال‌های گذشته به همین مناسبت‌های این چنینی برای فرزندانشان خودرو خریده‌اند، اکنون برای برخی تغییرات ممکن است به ما مراجعه کنند.

وی می‌افزاید: البته به دلیل اینکه اصولا رانندگان این خودروها را اقشار جوان و کم‌تجربه تشکیل می‌دهند به همین دلیل هم بعد از گذشته یکی دو سال، حتما باید خودرو عوض شود تا به خرج نیفتد، درحالیکه خرج قطعات این خودروها بسیار بالا است و گاه برای یک مازراتی میلیاردی، باید حدود ۲۵۰ تا ۳۰۰ میلیون تومان هزینه کرد تا به حالت اولش برگردد.

یکی دیگر از نمایشگاه داران هم در گفتگو با خبرنگار مهر می‌گوید: برخی از افرادی که برای اولین بار متقاضی خرید خودروهای لوکس هستند، افراد عادی هستند که با فروش زمین و برخی املاک خود به این پول های کلان رسیده‌اند و برخی دیگر را نیز انبوه سازان تشکیل می‌دهند. بنابراین دیر یا زود دوباره خودرویشان را برای فروش پیش خود ما می آورند اما دسته دیگری از مشتریان، واقعا لوکس سوار و تنوع طلبند که به هرحال حاضرند برای سوار شدن خودروی بهتر با آپشن های بیشتر، خرج هم بکنند.

قیمت برخی خودروهای لوکس چند؟

در این میان، نمایشگاهداران خودرو می‌گویند که قیمت برخی انواع مازراتی حدود یک میلیارد و ۹۰۰ میلیون تومان است. یا یک مدل پورشه قیمتی حدود یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان دارد. برخی دیگر می‌گویند که پورشه کایمن را به قیمت ۵۰۰ میلیون تومان معامله می‌کنند. برخی هم خبر از معامله ۲ میلیارد تومانی لامبورگینی مورسیه لاگو می‌دهند.

یک خودروی استون مارتین حدود ۴.۵ میلیارد تومان ارزش دارد و یک خودروی فراری نیز به قیمت ۸.۵ میلیارد تومان معامله شده است. یک خودروی آئودی هم حدود ۴۵۰ میلیون تومان قیمت‌گذاری شده است.

همچنین قیمت یک دستگاه پورشه کاین ۸ سیلندر ۱ میلیارد و ۳۰۰ میلیون تومان، پورشه پانامرا توربو یک میلیارد و ۵۵۰ میلیون تومان، آلفارومئو جولیتا ۱۶۳ میلیون تومان، آلفارومئو میتو ۱۳۸ میلیون تومان، مازراتی گیبلی ۱ میلیارد و ۹۲۰ میلیون تومان، مازراتی کواترو بورنه ۹۸۰ میلیون تومان و مازراتی گرن کابریو نیز ۱ میلیارد و ۹۱۰ میلیون تومان است.

در همین حال، قیمت یک دستگاه بی ام و ایکس ۵ معادل یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان، بی ام و M۵ فول ۲۰۱۵ نیز ۲ میلیارد و ۶۰۰ میلیون تومان، بی ام و M۶ فول ۲۰۱۴ نیز یک میلیارد و ۹۰۰ میلیون تومان، بی ام و ۶۵۰ گرن کوپه ۱.۵ میلیارد تومان، بی ام و ۶۵۰ گرند یک میلیارد و ۱۶۰ میلیون تومان است.

مطلب مرتبط:

بیانی از ارتباط قوم سلمان (ع) و ظهور حضرت امام منتظر (عج) (2)

7741372575

واحد: تابحال تفسیرها و تطبیقهای احتمالی زیادی برای احادیث و مباحث آخرالزمان و ظهور امام زمان (عج) با وقایع هر زمان انجام شده است که بسیار با عدم قطعیت همراه است، همچنین همیشه همراه با نگرش نویسنده و گوینده نسبت به جهان و تفسیر و اطلاع او از واقعیتهای جهان است که می تواند با تحلیلها و تفسیرهای خواننده و شنونده موافق یا متفاوت باشد. تحلیل زیر نیز همینطور است. به نظر واحد باید تحلیلها و سخنان متفاوت را خواند و شنید و تفکر و تعقل کرد تا بتوان به تحلیل خود از واقعیتها و علوم مربوطه رسید. نوشته زیر با این نگرش قرار داده شده است. 

انقلاب اسلامی و زمینه سازی ظهور (2) (از راسخون)

نویسنده: دکتر محمّد هادی همایون

4. انقلاب اسلامی و مقابله حزب شیطان

انقلاب اسلامی ایران بر اساس آنچه از تقابل حزب الله و حزب شیطان در طول تاریخ برمی آید، پدیده ای ناآشنا و اتفاقی غیرمنتظره برای دشمنان نبود. آنان بی شک مدتها در نگرانی وقوع این انقلاب آخرالزمانی بوده اند، اگرچه این واقعه مهم برای آنان بسیار سنگین بود. از همین رو بود که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب دسیسه ها و برخوردهای آنان برای محو و انحراف انقلاب آغاز شد. در ماه های نخست پس از پیروزی، کشور شاهد شورش ها و غائله های قوم گرا و تجزیه طلب شد. به نام خلق عرب در خوزستان، به نام مردم ترکمن در گلستان، و به نام قوم کرد در کردستان داستان اختلاف و دشمنی شیطان دوباره تکرار شد. دشمن امیدوار بود که با همین جریان بتواند همچون گذشته انقلاب را از درون دچار فروپاشی کند. اما رهبری متفاوت امام و شیفتگی امت آخرالزمانی ایران نسبت به ایشان کار را برای حزب شیطان بسیار مشکل کرده بود.
از این رو بود که در کنار این شورش ها، ابزار دوم شیطان نیز به کار افتاد و داستان ترور در انقلاب اسلامی از همان ابتدای سال 58 با استقرار رسمی نظام جمهوری اسلامی آغاز شد. سرلشکر قرنی، شهید مطهری و شهید عراقی از شهدای اولیه این جریان بودند.
با ورود به تابستان 58 اتفاقی افتاد که شاهکار امام راحل رحمه الله در مدیریت جریان انقلاب به شمار می رود. در مرداد ماه 58 در حالی که کشور درگیر مسائل داخلی بود و بسیاری از مردم نیز از نقش بین المللی و تمدن ساز انقلاب غافل بودند، امام خمینی رحمه الله جمعه آخر ماه مبارک رمضان را روز قدس اعلام نمودند. این نخستین بروز بین المللی انقلاب اسلامی بود. بر اساس این اعلام موضوعی که از سال 42 در دستور کار انقلاب قرار گرفته و رژیم را به واکنش واداشته بود، یعنی موضوع فلسطین و مقابله با رژیم صیهونیستی که اینک نماد کامل حزب شیطان بود، در سطحی جهانی و با استفاده از جایگاه یک کشور مستقل دوباره مطرح شد.
در خصوص این واقعه مهم نکته ای وجود دارد که تلاش می شود تا در خلال این سطور به عنوان یک احتمال توضیح داده شود. بر اساس روایات، نشانه های ظهور به دو دسته محتوم و غیر محتوم تقسیم می شود.(53) محتومات آنانی هستند که پیش از ظهور حتماً رخ خواهند داد، در حالی که وقوع غیرمحتومات قطعی نیست. در روایات، نشانه های محتوم پنج نشانه (54) ذکر شده است.(55) در میان نشانه های پنجگانه حتمی ظهور نشانه ای وجود دارد که به نام "صیحه آسمانی" که به نظر می رسد نسبت به چهار نشانه دیگر یعنی خروج سفیانی، خروج یمانی، قتل نفس زکیه، و خسف بیداء، جنبه مقدمی داشته باشد، بدین معنی که با صیحه آسمانی است که نشان های ورود به دوره ظهور آشکار شده و درگیری سفیانی با سید خراسانی و یمانی آغاز می شود.(56) در پایان این دوره، قتل نفس زکیه منادی نزدیک شدن جدی ظهور بوده و بر اساس روایات میان قتل فجیع این سید بزرگوار، بین رکن و مقام که نماینده امام عجل الله تعالی فرجه الشریف محسوب می شود، و قیام حضرت در مسجد الحرام 15 شب بییشتر فاصله نیست.(57) خسف بیداء نیز پس از قیام امام ارواحنافداه در بیابانی میان مکه و مدینه به نام بیداء اتفاق می افتد(58) و بر اساس آن لشکر سفیانی که در پی امام عجل الله تعالی فرجه الشریف از عراق وارد مدینه شده و پس از کشتاری بی رحمانه در این شهر، به قصد مکه خارج می شوند، در میانه راه در این بیابان در زمین فرو می روند.(59)
بر اساس روایات، صیحه آسمانی ندائی است از سوی جبرئیل که در صبح جمعه 23 ماه مبارک رمضان (60) به گوش همه مردم جهان رسیده و کیفیت آن به گونه ای است که همه آن را از دور و نزدیک یکسان می شنوند. محتوای این ندا به طور خلاصه اعلام نزدیک شدن ظهور و دعوت از مردم برای پیوستن به امام عجل الله تعالی فرجه الشریف است. در برخی روایات، صاحب ندا اعلام می کند که حق با علی علیه السّلام و شیعیان علی علیه السّلام است.(61) و در برخی دیگر مؤمنان و اهل حق را به گردآمدن فرا می خواند.(62) بر اثر این صیحه، هر که در خواب است بیدار شده، و هر که نشسته است از جا برمی خیزد. حتی زنان پرده نشین نیز آن را می شنوند. در برابر این صیحه، در پایان روز، صیحه دومی از سوی شیطان از زمین، و نه آسمان، به گوش می رسد که اهل باطل را فرا می خواند و حق را با سفیانی (63) اعلام می کند.
از این تصویر چند موضوع را می توان برداشت کرد. نخست ماهیت صیحه است که امتیاز دهنده و جداکننده حق و باطل است. مردم از آن روز به بعد در دو جبهه حق و باطل قرار گرفته و تعداد کسانی که هنوز تصمیم خود را نگرفته اند روز به روز کاهش می یابد. این همان معنای ظهور است که با ظاهر شدن حق، جز مستکبران از آن سر بر نمی تابند. دوم ماهیت دو پایگاه یادشده است که پایگاه حق، پایگاهی شیعی، و پایگاه باطل، پایگاهی است که در مقابل آن و با رویکردی مادی قرار دارد.
در اینجا ذکر این نکته شایسته است که بررسی مجموعه روایات در مورد قیام سفیانی، ما را به این حقیقت می رساند که سفیانی جریانی فراتر از یک شخص و چیزی شبیه یک حزب است، از همین رو است که گاهی محل خروج او را شام معرفی کرده(64) و زمانی بیان می دارند که او از روم می آید در حالی که صلیب بر گردن دارد و ادعای دیندار می کند(65) این وصف به ویژه انسان را به یاد صهیونیست های مسیحی و نومحافظه کاران امریکا می اندازد، که جرج بوش نماینده آنان بود. جالب است که در توصیف چهره سفیانی گفته شده که او دارای صورتی سرخ، موهایی زرد و چشمانی آبی است(66) که کاملاً یک چهره اروپایی و آمریکایی است. به هر حال بررسی محل و نحوه خروج سفیانی و سرزمین هایی که به اشغال خود در می آورد(67)، ما را به پدیده ای مانند صهیونیزم هدایت می کند که همان حزب شیطان در دوره معاصر است و از لحاظ واژگانی نیز ترجمه عربی آن که "صهیونی" است شباهت زیادی با سفیانی دارد. طبیعی است که این دلیل می تواند کمی ذوقی بوده و تنها مؤید دلایل پیشین باشد.
سومین نکته ای که از بررسی روایات صیحه قابل برداشت است، ماهیت آن است که صدایی است برزخی و ملکوتی که فاقد محدودیت های صوت زمینی است. این صدا می تواند در زمین قالب های دیگری غیر از صوت داشته باشد، همان گونه که قرآن کریم در حقیقت خود نور است ولی در دنیا به شکل کتاب جلوه گر شده است. تقدم و تأخر صیحه جبرئیل و شیطان نیز نشان می دهد که در این مصاف، ابتکار عمل با جبهه حق و حزب الله است. سرانجام، برخلاف آنچه پنداشته و تبلیغ می شود، دقت در روایات به ما نشان می دهد که هیجان ایجاد شده در مردم، برخاسته از ترس نیست، چرا که صیحه از دور و نزدیک یکسان شنیده می شود و نیازی نیست که برای شنیده شدن، منبع صوتی بسیار قدرتمندی داشته باشد، به نحوی که نزدیکترها وحشت می کنند و دورترها بشنوند. هیجان مردم برخاسته از نهضتی است که بر اثر صیحه ایجاد شده و آنان را به سوی امامشان می خواند. این چنین است که بر اساس روایات، زنان [دوشیزگان] پرده نشین، پدران و برادرانشان را به پیوستن به امام عجل الله تعالی فرجه الشریف تشویق می کنند، مشابه چیزی که ما در دوران جنگ تحمیلی شاهد بودیم.
از سویی دیگر پرسشی جدی فراروی ما قرار دارد و آن این است که سبب نامگذاری جمعه آخر ماه مبارک رمضان از سوی امام رحمه الله به عنوان روز قدس چه بود. این پرسش از آن جا ناشی می شود که معمولاً در نامگذاری تلاش می شود تا واقعه ای در تاریخ گذشته تعیین شده و روز وقوع آن هر ساله گرامی نگه داشته شود. در مورد موضوع فلسطین این چنین نبود. تنها دلیلی که این نوع نامگذاری با توجه به تبیینی که از ماهیت صیحه و نحوه عمل آن شد، می تواند داشته باشد، این است که در آینده، در یک روز جمعه که 23 ماه مبارک رمضان نیز هست، و در شب آن مقدرات انسان ها تعیین شده است، ظهور امام عجل الله تعالی فرجه الشریف بر مردم آن دوره نوشته شده و در صبح آن که همزمان با روز قدس نیز می باشد، صیحه آسمانی آن را بشارت می دهد. موضوع این آغاز، تقابل انقلاب اسلامی و صهیونیزم است که در آن روز به اوج خود می رسد. این توجیه شبیه آن چیزی است که در مورد گرامی داشت غدیر خم در نزد انبیای سلف با وجود تأخر زمانی وارد شده است.(68)
اما بررسی تاریخ انقلاب اسلامی ما را به حقیقتی عجیب تر راهنمایی می کند. در سال 58 که امام رحمه الله روز قدس را اعلام کردند، جمعه آخر ماه مبارک رمضان مصادف با بیست و سوم این ماه بود. این می تواند بدان معنی باشد که به همان منوال که از عظمت و جایگاه روز غدیر در امت های پیشین استفاده شد و اتفاق های مهم در آن تاریخ رخ داد. حضرت امام نیز از بیست و سوم ماه رمضان و ماجرای صیحه آسمانی استفاده بجایی نمود و دو پایگاه انقلاب اسلامی، و در موضعی انفعالی در برابر آن، پایگاه صهیونیزم علیه یکدیگر وارد عمل شدند. محتوای این ندا از آن روز به بعد است که با هر برگزاری روز قدس بیشتر به گوش مردم دنیا می رسد و می رود تا ان شاء الله در آینده ای نزدیک-آن گونه که در مورد وقوع مرحله ای نشانه ها گفتیم-به کمال خود رسیده و با نشانه ای به نام صیحه آسمانی، کامل شود.
بررسی پیام امام خمینی رحمه الله نیز همین مدعا را روشن می کند. در این خصوص در تابستان 58 دو پیام از سوی امام صادر شده است. در پیام نخست که در تاریخ 1358/5/16 و تقریباً یک هفته پیش از روز قدس صادر شده، امام رحمه الله همانند آنچه در روایات آمده مسلمانان عالم را به اتحاد و پیوستن به یکدیگر دعوت و به صراحت اعلام می کنند که:
جمیع مسلمانان جهان را دعوت می کنم آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را که از ایام قدر است، و می تواند تعیین کننده سرنوشت مردم فلسطین نیز باشد به عنوان «روز قدس» انتخاب، و طی مراسمی همبستگی بین المللی مسلمانان را در حمایت از حقوق قانونی مردم مسلمان اعلام نمایند.(69)
در پیام دوم که به مناسبت خود روز قدس در تاریخ 1358/5/25 در قالب سخنرانی ایراد شده، (70) امام خمینی رحمه الله صراحتاً اعلام می کند که موضوع روز قدس، تنها موضوع فلسطین نیست، بلکه موضوع مستضعفان است و روزی است که باید در آن، الگوی جمهوری اسلامی ایران که در ایران مستقر شده به کشورهای دیگر نیز سرایت کند. این همان معنای تمدن سازی اسلامی است که از ابتدای انقلاب با جدیت پی گیری شده است. امام در این پیام، روز قدس را روز امتیاز حق از باطل اعلام می کند."امتیاز" واژه ای قرآنی است که اتفاقاً در سوره مبارکه "یس" در مورد صیحه و حوادث پس از آن به کار رفته که باز با نگاه جمع عوالمی می توان آن را مربوط به هر دو واقعه صیحه آسمانی زمان ظهور و صور زمان قیامت دانست.(71)
به هر حال، در ادامه روز قدس، موضوع تسخیر لانه جاسوسی و معرفی آمریکا به عنوان دشمن اصلی مردم ایران و مستضعفان جهان پیش آمد. امام خمینی رحمه الله با استفاده از واژه ای قرآنی و بر اساس حقیقت امر، آمریکا را "شیطان بزرگ" نام نهادند و به ما فهماندند که حتی اگر صهیونیزم دشمن اصلی ما در این دوره باشد،باید آن را بیش از اسرائیل، در آمریکا جست و این کشور را مظهر شیطان و شیطنت دانست. این نوع نامگذاری از ویژگی های منحصر به فرد امام بوده و واژه های دیگری چون "مستضعفان" و "مستکبران" از یادگارهای ایشان است. تسخیر لانه جاسوسی و تبلیغات پرحجم رسانه های آمریکا در طول 444 روز بازداشت جاسوسان امریکایی، انقلاب اسلامی را در کشورهای غربی و اسلامی بیشتر مطرح ساخت. توسل آمریکا به اقدام نظامی علیه ایران در جریان واقعه طبس در اردیبهشت ماه 1359 با معجزه ای الهی که از نفس پاک امام برمی خاست، به افتضاحی نظامی و سیاسی برای آمریکا تبدیل شد و هیمنه این به ظاهر ابرقدرت را در جهان شکست.
از سوی دیگر با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، پیام و الگوی این انقلاب در دیگر کشورهای جهان به سرعت نفوذ کرد. افغانستان که می رفت به سرعت به سرنوشت ایران اسلامی بپیوندد، با عجله از سوی شوروی اشغال شد. این عجله به حدی بود که اجازه نمی داد با مساعد شدن شرایط، آمریکا خود وارد عمل شود، اگر چه پس از چندی این اتفاق افتاد، و شوروی، افغانستان را به آمریکا تحویل داد. این نخستین خوش خدمتی شوروی برای حزب شیطان نبود. در ادامه، انور سادات، رئیس جمهور مصر که پیش از این در سال 1977 در جریان کمپ دیوید با میانجیگری کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا به سازش با اسرائیل دست زده بود، توسط سروان خالد اسلامبولی ترور شد. قتل پادشاه مصر به دست مردم آن-صرف نظر از قابلیت انطباق آن با این واقعه-از جمله نشانه های ظهور اعلام شده است.(72) در الجزایر نیز، در روندی کاملاً دموکراتیک، "جبهه نجات اسلامی" روی کار آمد، که با وحشت بیش از حد مستکبران و ابطال انتخابات دوامی نیافت. جهان اسلام یکباره به انقلاب اسلامی گرایش پیدا کرده و مشتعل شد.
موج انقلاب اسلامی به کشورهای اسلامی محدود نماند و در فازی دیگر اقلیت های مسلمان را نیز به ویژه در کشورهای اروپایی در بر گرفت. این مسلمانان گروه هایی بودند که در دوران استعمار و بلوک بندی جنگ سرد، با هدف آشناساختن بخش هایی از جمعیت مسلمان در کشورهای اسلامی، به ویژه نخبگان آنها با زندگی و تمدن غرب و وارد ساختن این تمدن به کشور خود در هنگام بازگشت،طی برنامه های گوناگون جذب اروپا شده، اما به دلایل متعدد به کشور خود بازنگشته بودند. این مسلمانان، پس از انقلاب اسلامی در میان دیگر اقلیت های جوامع اروپایی و امریکایی که معمولاً تحت ظلم و تبعیض قرارداشتند، برای استکبار تبدیل به یک مسأله اجتماعی شدند. اینان هر لحظه می توانستند با توجه به اشتراکات دینی و فرهنگی با انقلاب و پیام آن، پیام آور اسلام انقلابی و ولایی در کشورهای غربی باشند.
از این رو از همان ابتدای پیروزی انقلاب، این مسلمانان تحت نظر قرار گرفتند و برای آنها محدودیت هایی وضع شد. در ادامه پیشروی های فرهنگی و معنوی انقلاب اسلامی، شرایط نیز رفته رفته برای این مسلمانان مهاجر سخت تر و تلاش شد تا آنانرا به شکلی غیرمستقیم وادار به بازگشت به کشورهای خود کنند. وضع قانون ممنوعیت حجاب اسلامی در مدارس و دانشگاه ها به عنوان محل حضور جوانانی که آمادگی بیشتری برای دریافت پیام انقلاب اسلامی داشتند، شیوع موج فیلم های هالیوودی مربوط به مهاجران و ارائه تصویری واژگون و خشن از آنان، حمله و تعرض به مهاجران مسلمان به ویژه بانوان محجبه که نمونه اعلای آن در شهادت خانم "مروه شربینی" در یکی از دادگاه های آلمان اتفاق افتاد،‌(73) همه در این راستا قابل توجیه است. مجموعه این اتفاقات سبب شکل گیری پدیده ای شد که "اسلام هراسی" نام گرفته است. البته شایان ذکر است که این پدیده تازه نبوده و سابقه آن دست کم به دوران های جنگ های صلیبی برمی گردد. اسلام هراسی پدیده ای است روانی و رسانه ای که بی شک همواره به دنبال خود، "اسلام ستیزی" را به عنوان ثمره عملیاتی در پی دارد.
اما در این میان نگرانی حزب شیطان از سوی مردم عراق بود. سابقه تمدنی بین النهرین و وحدت ایران و عراق، ... می توانست در این دوره به سرعت ترمیم شود و مشکلی اساسی را بر سر راه آمریکا و رژیم صهیونیستی ایجاد کند. اتحاد ایران و عراق با توجه به همراهی سوریه با انقلاب اسلامی، می توانست امپراتوری بزرگی در مرزهای فلسطین اشغالی ایجاد کرده و کار این غده سرطانی را یکسره کند. ظاهراً در آخرالزمان نیز بر اساس روایت پرچم های سیاه، ورود نیروهای ایرانی به عراق است که کار سفیانی را به عراق تمام می کند.(74) از این رو بود که صدام حسین، رئیس جمهور عراق و از دیگر دست نشاندگان آمریکا در این منطقه که وظیفه ایفای نقش ضد اسرائیلی را در میان کشورهای اسلامی داشت، از سوی آمریکا و هم پیمانان اروپایی و نوکرانش در کشورهای عربی منطقه و با همراهی شوروی به شدت تجهیز شد و سرانجام با هدف جلوگیری از پیوند مردم ایران و عراق در 31 شهریور 1359 وارد جنگ با انقلاب اسلامی شد. با توجه به گستره دشمنان در این جنگ می توان آن را جنگ احزابی دیگر نامید که البته هنوز هم در شکل های دیگر ادامه دارد.
با شروع جنگ، منافقان وابسته به حزب شیطان نیز از داخل کشور و هماهنگ با دشمنان، به ترور، عملیات مسلحانه و ایجاد وحشت در مردم مشغول شدند. در این هنگامه، رئیس جمهور ایران، بنی صدر، نیز به وظیفه منافقانه خود مشغول شد و تلاش کرد تا با ایجاد اختلاف در میان مسؤولان کشور و کمک به منافقان و اخلال در امور دفاع مقدس، نهایت خدمت را به اربابان خود انجام دهد. این جریان در بحبوحه جنگ، سرانجام با اعلام قیام مسلحانه از سوی سازمان منافقین در 30 خرداد 60، شهادت شهید چمران در جبهه های دفاع مقدس، عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری، و فرار وی همراه با مسعود رجوی، رئیس منافقین، به فرانسه، ترور نافرجام حضرت آیت الله خامنه ای، واقعه هفتم تیر و شهادت شهید بهشتی و 72 تن از مسئولان نظام، ترور شهید قدوسی و شهید وحید دستجردی، واقعه هشتم شهریور و شهادت شهید رجایی و شهید باهنر، رئیس جمهور و نخست وزیر پس از بنی صدر، و ترور شهیدان محراب، اندک اندک پس از سال 60 و با تثبیت حزب الله رنگ باخت.
در جریان دفاع مقدس، آن زمان که می رفت تا ایران پیروز این میدان شود، دست خدعه و حیله حزب شیطان از آستین به درآمد و اسرائیل با حمله به لبنان، ایران را بر سر دوراهی پیچیده ای قرار داد. در ابتدا بخشی از نیروهای رزمنده ایران از طریق سوریه به لبنان اعزام شدند، اما فوراً درایت امام به کار آمد و فرمان بازگشت نیروها را از لبنان صادر نمودند. شعار "راه قدس از کربلا می گذرد" یادگار این درایت امام است. خداوند متعال در پاسخ به این جانبازی رزمندگان و درایت رهبری، پاداشی شایسته به انقلاب اسلامی عطا نمود. بخشی از این رزمندگان در لبنان باقی ماندند و به آموزش جوانان آن دیار پرداختند. حزب الله قدرتمند امروز لبنان ثمره این اقدام است.
با پایان یافتن جنگ تحمیلی، حزب شیطان متوجه شد که اقدام نظامی علیه مردم ایران نه تنها سودی ندارد که آنان را در مبارزه مصمم تر هم می کند. از این رو بود که پس از جنگ، استکبار جهانی وارد هجوم گسترده ای در عرصه فرهنگ شد که از سوی امام خامنه ای ابتدا "تهاجم فرهنگی" و سپس با شکل گیری جبهه گسترده دشمنان در این نوع جنگ، دوباره همانند جنگ احزاب، "ناتوی فرهنگی" نام گرفت: کتاب "آیات شیطانی" سلمان رشدی از نخستین نمونه های این نوع جنگ بود که در زمان امام راحل رحمه الله واقع شد. برخورد سریع و قدرتمندانه امام با این حرکت شیطانی و صدور فتوای ارتداد نویسنده کتاب، که از سوی علمای کشورهای اسلامی نیز مورد حمایت قرار گرفت، این نقشه را به ضد خود تبدیل نمود و نام انقلاب اسلامی را بیش از پیش در کشورهای جهان و به ویژه کشورهای اسلامی بر سرزبان ها انداخت. پس از سلمان رشدی، تسلیمه نسرین نیز قدم در راه او گذاشت و این بازی تا امروز نیز در قالب های مختلفی از کاریکاتورهای موهن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گرفته تا داستان قرآن سوزی کشیش نمای صهیونیست آمریکایی ادامه داشته و در تمامی موارد بدون استثناء، علیرغم تلخی، به پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی و انداختن نام آن بر سرزبان ها کمک کرده است.
در حرکتی دیگر از سوی حزب شیطان، مقابله با موج معنویت گرایی ناشی از انقلاب اسلامی در سراسر جهان و به ویژه در کشورهای غربی در دستور کار قرار گرفت.چاره این کار از سوی استکبار، ایجاد نهضتی معنوی در مقابل انقلاب اسلامی دانسته شد. بودیزم، از آنجا که در عین توجه به معنویت، اولاً دینی الهی و توحیدی نیست، و ثانیاً بسیار دنیاگریز بوده و خطری را برای شیطان و حزبش ایجاد نمی کند، انتخاب و در مقابل انقلاب اسلامی قرار داده شد. ادیان کوچک و جدید با پیروان اندک، با لطف اینترنت سراسر آمریکا را به اشغال خود درآورد و بودیزم مطرح ترین دین آمریکای شمالی شد. هالیوود نیز در این راه به کمک آمد و در فیلمی چون "بودای کوچک" تلاش کرد تا ضمن نشان دادن شکوه این دین، فرایند نزدیک شدن آن را به تمدن غرب تبیین کند. جالب این است که همین جریان در یک دوره برگشتی، از سوی حزب شیطان وارد جمهوری اسلامی ایران شد و موج گرایش به تصوف، و شکل گیری انجمن ها و کلاس های یوگا و مشابه آن را با ترکیب بودیزم، مسیحیت، و تصوف ایجاد کرد. این دوره در ایران مقارن با حاکمیت گروه های موسوم به دوم خرداد بود که طی آن در سطحی دولتی از این گروه ها و کتاب ها و انتشاراتشان حمایت می شد.
علنی شدن و گسترش "شیطان پرستی" در جهان و صادرات آن به ایران از پیامدهای همین جریان بود. در ادامه، جهت گیری هالیوود نیز در همین راستا به سوی فیلم های اصطلاحاً معنویت گرا، آخرالزمانی و اسطوره ای اصلاح شد. در این هجوم گسترده فرهنگی و رسانه ای، ماهواره ها و شبکه های خبری گوناگون نیز به کمک آمدند و با حمایت گسترده یهودیان این صنعت از جمله "روپرت مرداک"، غول رسانه ای یهود، یکی یکی سر از تخم برآوردند. جبهه گسترده فرهنگی شیطان، این چنین در مقابل انقلاب اسلامی صف کشید تا آخرین حربه های خود را پیش از نابودی ایشان تجربه کند.
در عرصه سیاسی نیز در این دوره اتفاقات بسیار مهمی افتاد. به نظر می رسید که با ظهور انقلاب اسلامی، جهان به آرایشی جدید، همانند آنچه در قرون 19 و 20 میلادی اتفاق افتاد، نیاز دارد. این تغییرات از شوروی آغاز شد. با پدیدار شدن رقیب اصلی امریکا در صحنه، دیگر نیازی به شوروی برای جنگ سرد نبود. با روی کار آمدن گورباچف در سال 1985 م، دو برنامه اصلاحات سیاسی و اقتصادی به نام های "گلاسنوست" و "پروسترویکا" شوروی را در آستانه فروپاشی قرار داد. ابتدا در سال 1989 کشورهای اروپای شرقی، یکی پس از دیگری از سلطه شوروی و کمونیزم خلاص شدند و سرانجام در پی ورود یلتسین از سوی آمریکا به صحنه، گورباچف در 25 دسامبر 1991 مجبور به استعفا شد و ابرقدرت شوروی در اوج ناباوری دچار فروپاشی شد. این پیروزی در رسانه های صهیونیستی به حساب قدرت و برتری امریکا گذاشته شد و هیچ سخنی از تأثیر انقلاب اسلامی و تبانی حزب شیطان به میان نیامد.
در بحبوحه این تحولات، دیوار برلین فرو ریخت و با یکی شدن آلمان شرقی و غربی، آلمان جدید آماده ایفای نقشی جدید شد. در یوگسلاوی نیز ترویج احساسات ناسیونالیستی سبب ایجاد جمهوری های جدید در این کشور شد. در این میان بوسنی و هرزگوین از آنجا که به دنبال این تغییرات، کشوری مسلمان در قلب اروپا شد، مورد کینه و نفرت حزب شیطان واقع شد و از بیم ورود مجدد اسلام به اروپا متحمل کشتاری بسیار سنگین و بی رحمانه شد. کشتار صرب ها و در واقع کشورهای استکباری و شیطانی در بوسنی و هرزگوین و کوزوو نمونه اعلای خوی پلید شیطانی است. با ورود جمهوری اسلامی ایران و رزمندگان ایرانی به این صحنه شرایطی پدید آمد که پیام انقلاب اسلامی به این مسلمانان مظلوم اروپایی برسد. با احساس خطر آمریکا از این شکست قطعی در اروپا، به سرعت صحنه عوض شد و با ورود سازمان های بین المللی ماسونی، مقدمات صلح و مجازات مجرمان فراهم شد، مجازاتی که هیچگاه صورت نگرفت. داستان بوسنی و هرزگوین یک هولوکاست واقعی بود که در هیاهوی رسانه های شیطانی گم شد.
از سوی دیگر با پایان یافتن جنگ ایران و عراق، مردم عراق آماده قیام علیه صدام و سرنگون ساختن وی شده بودند. در اینجا نیز باز خدعه شیطان به کار آمد و در تابستان 1369 صدام حسین به کویت و عربستان سعودی حمله کرد. عراق بار دیگر درگیر جنگی شد که مردمش را از پرداختن به موضوع انقلاب اسلامی و ایران باز می داشت. به بهانه کمک به کویت، در زمان جرج بوش پدر، آمریکا به منطقه لشکر کشید و جنگی دروغین را علیه عراق سازماندهی کرد. بعدها معلوم شد که این جنگ تنها در رسانه ها بوده و هیچ واقعیتی نداشته است. پس از داستان تسخیر ماه، این دومین باری بود که رسانه ها به کمک آمریکای ناتوان می آمدند. اما جنگ و کشتار واقعی در عراق علیه مبارزانی صورت گرفت که با هدف سرنگونی صدام، قیام گسترده ای را آغاز کرده بود. نتایج این هولوکاست دیگر، پس از سقوط صدام آشکار شد. به نظر می رسد بر اساس روایات، این نخستین ورود سفیانی به عراق باشد.(75)
اما صهیونیزم در این دوره در داخل خود دچار مشکلات عدیده ای شده بود که ناشی از شکسته شدن هیمنه وی از سوی انقلاب اسلامی بود. برای ترمیم این وضعیت سناریوهای متعددی به اجرا درآمد. از سویی با تحریک مقامات رژیم صهیونیستی، انتفاضه مردم فلسطین در داخل سرزمین های اشغالی آغاز شد. هدف این تحریک به دست آوردن فرصت برای کشتار فلسطینیان و گرفتن زهرچشم از آنان بود. اما همچون همیشه حزب شیطان در این مورد نیز قافیه را باخته و ناچار به تحمل خسارت های فراوان در این راه شد. جریان حمله اسرائیل به کاروان حامل کمک به غزه آخرین این اتفاقات نبود و بایستی هر روز منتظر فضاحت بیشتر این رژیم باشیم.
از سویی دیگر جنبشی ضد یهود در اروپا ایجاد شد که بخشی از آن واقعی و ناشی از ظهور حقایق تازه در مورد این گروه بود، و بخشی دیگر نیز ساخته و پرداخته خود آنان برای کنترل صحنه بود. این فرایند مشابه تمامی نمونه های پیشین خود در تاریخ است که سرانجام می تواند به ایجاد حس مظلومیت قوم یهود و پیشبرد نقشه های شیطانی آنان در منطقه به ویژه ایجاد "خاورمیانه بزرگ" منجر شود. تفکیک این دو جریان به ظاهر مشابه از یکدیگر دقت بالایی را در درک مسائل جهان معاصر می طلبد.
سرانجام به عنوان پشتوانه این اقدامات، داستان دروغین "پروتکل های دانشوران یهود" دوباره بر سر زبان ها افتاد. بر اساس این ادعا سران یهود در شوروی گرد هم آمده بودند تا نقشه های کلان خود را برای مدیریت جهان بررسی و به تصویب برسانند حمله پلیس شوروی به محل این تجمع سبب شد تا اسناد آن به دست روس ها افتاده و سرانجام در جهان پخش شود. ورود روسیه که خود در این جریان به روشنی متهم است، به این داستان ساختگی، و اقدامات امنیتی مسخره یهود در این به ظاهر گردهمایی مهم که اجازه می دهد اسنادی با این اهمیت لو برود، نشان از ساختگی بودن ماجرا و تلاش برای مهم نشان دادن اقدامات یهود و قدرت آنان برای تغییر هر چیز در جهان دارد. در دوران اخیر نیز، بخشی از اخبار گردهمایی دیگری به نام "بیلدربرگ" که همه ساله محل تجمع سران اقتصاد دنیا برای تصمیم گیری در خصوص مسائل کلان جهان است، به همین شکل به بیرون سرایت کرده و مورد توجه مردم جهان قرار گرفته است. به نظر می رسد داستان بیلدربرگ نیز، بدون انکار اصل آن و بدون متهم ساختن افشاگران آن لزوماً، در راستای همان پروژه پروتکل ها و برای قدرتمند نشان دادن مستکبران عالم صورت گرفته باشد.
نهایتاً در این مجموعه ترمیمی برای جبران شکست های صهیونیزم، ادعا و اقدامات گاه و بیگاه آنان برای تخریب بیت المقدس و ساختن معبد سلیمان، به جای آن قرار دارد که بیش از واقعیت به نظر می رسد بهانه ای باشد برای گل آلود کردن آب در منطقه که شاید از آن ماهی ای برای شیطان گرفته شود. با زنده نگه داشتن داستان معبد سلیمان، یهودیان بیشتری همچنان باور می کنند که این حزب شیطانی پیروان واقعی موسای کلیم علیه السّلام و خواستار بازگرداندن قدرت قوم یهود به آنانند، اگرچه این تزویر نیز تاکنون کارگر نبوده است.
با آماده شدن صحنه جهان، به زعم حزب شیطان، آمریکا وارد مرحله پایانی این سناریو شد. در حالی که علم و قدرت تولید علمی در غرب فروکش کرده است، دانشمند خوانده ای به نام "فرانسیس فوکویاما"، که تحلیل او پیرامون دو بال سرخ حسینی و سبز مهدوی در شیعه، و قدرت ولایت فقیه و لزوم برخورد غرب با آن مشهور است.(76) جهان را در پایان راه خود و آخرالزمان اعلام کرد. با فروپاشی شوروی و اضمحلال ایدئولوژی کمونیزم، آمریکا و اندیشه لیبرال دموکراسی برخاسته از آن، پایان شیرینی تلقی شد بر زندگی بشر روی کره زمین که اینک در اوج سعادت خود قرار داشت. با جلب توجه رسانه ها به او و ادعاهایش، اینک نظریه دیگری لازم بود تا این شوق ایجاد شده را در جهت سرکوبی آخرین مانع برای رسیدن به این تصویر زیبا سوق دهد."ساموئل هانتینگتون" با نظریه "جنگ تمدن ها"(77) و با پشتیبانی شدید رسانه ای، این مأموریت را به انجام رساند. او پس از آن که تمدن های هشتگانه ای را در جهان معاصر تشخیص می دهد، رقیب اصلی تمدن غرب را در دو تمدن کنفوسیوسی و اسلامی اعلام می کند. نقش چین و تمدن کنفوسیوسی در این نظریه همان است که بیشتر توضیح داده شد و به نظر می رسد بیشتر به عنوان اهرمی برای تنظیم تعامل و تقابل با تمدن اسلامی کاربرد داشته باشد. تمدن به ظاهر کنفوسیوسی چین که امروز به شدت در پی تسخیر جهان از راه اقتصادی برآمده، در لایه های عمیق تر خود چیزی نیست جز همان تمدن غرب همراه با نفوذ صهیونیزم که بر بازار ارزان نیروی انسانی در این کشور خیمه زده است.
همزمان با این جریان به ظاهر علمی، برای کسانی که بیشتر خرافی اند، نسخه دیگری پیچیده شد. پیشگویی های نوستراداموس (78)، پیشگویی یهودی پیرو مکتب کابالا، در خصوص تاریخ و آینده جهان به سرعت در اختیار مردم جهان قرار گرفت. هالیوود نیز دوباره در این راه هم به کمک آمد و با ساختن "فیلم مردی که آینده را دید"، نام نوستراداموس را بر سر زبان ها انداخت. در پیشگویی های این پیشگوی کابالایی نکته ای جالب وجود دارد و آن اشاره مستقیم به اسم "پرشیا" در خصوص ایران است. این در حالی است که وی در دیگر موارد تلاش می کند تا برای پی بردن نام کشورها از واژه ای رمزآلود استفاده کند. به نظر می رسد وی با دسترسی به کتب مسلمانان و شیعه تصویری را از آینده دریافت کرده و احتمالاً با کمک اطلاعات شیاطین و جنیان آن را کامل نموده باشد. سپس وی تلاش کرده تا آینده را آن گونه که خود و اربابانش می خواهند، و نه آن گونه که واقعاً اتفاق خواهد افتاد، در قالب رباعی هایی رمزآلود عرضه کنند. با گشودن رمز هر کدام از رباعی ها، مخاطب چنان در این خصوص ذوق زده می شود که به خود اجازه نمی دهد در مورد اصل صحت آن شک کند. اخیراً نیز ادعا می شود نقاشی هایی از این پیشگو کشف شده که آینده نهایی جهان را تصویر می کند. پروژه پایان جهان در 2012 بر اساس این سناریو پیش برده شده است.
و اما شاهکار اصلی حزب شیطان در مدیریت جهان در دوره معاصر به واقعه 11 سپتامبر نسبت داده شده است. اگرچه بنابر اعتقاد ما تمامی اقدامات شیطان و حزبش در برابر اقدامات حزب الله، منفعلانه و از سر استیصال است، اما به هر حال جهان و صحنه بین الملل با این واقعه وارد مرحله ای جدیدی شد. در این واقعه، به ظاهر با حمله مسلمانان تروریست در داخل خاک امریکا به ساختمان پنتاگون و برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی، بخشی از ساختمان پنتاگون فرو ریخت، و برج های دوقلو نیز به طور کامل تخریب شد. این حمله به وسیله یک هواپیماربایی ساده و با برخورد هواپیماهای ربوده شده به این ساختمان ها صورت گرفت.
بررسی بیشتر این حمله، دو موضوع را در خصوص آن نشان می دهد. نخست نقش جدی دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی در این عملیات است که امروزه علیرغم جنجال آفرینی های رسانه ای در حال تبدیل شدن به یک حقیقت مسلم است. شواهد بسیاری وجود دارد که نشان می دهد جرج بوش، رئیس جمهور وقت آمریکا، و صهیونیست های همکار وی نه تنها از این عملیات اطلاع داشته اند که سازمان های جاسوسی سیا و موساد به دستور ایشان وارد این عملیات شده اند.
اما آنچه به نظر می رسد تاکنون مورد توجه جدی منتقدان قرار نگرفته و به عنوان یک دروغ بزرگ هر روزه اشاعه داده می شود، مربوط می شود به نقش رسانه ها در خلق و پوشش این واقعه. واقعیت ظاهراً این است که در جریان هیچ یک از این حملات، هیچ هواپیمایی حضور نداشته و در تمامی موارد، کار تخریب ساختمان ها با بمب گذاری صورت گرفته است. پس از این که این موضوع رفته رفته در حال تبدیل شدن به یک آگاهی جهانی بود، در اقدامی پیش دستانه، فیلم مستندی ساخته شد که با آمار و اطلاعات دقیق نشان می داد که در جریان حمله به پنتاگون هیچ هواپیمایی حضور نداشته است. این اقدام از آن رو صورت می گرفت که در این حمله رسانه ها متهم نبودند و با توجه به عدم پخش رسانه ای حمله-برخلاف مورد برج های دوقلو-انگشت اتهام تنها متوجه دولت آمریکا می شد و رسانه ها از این دام خلاصی می یافتند. تلاش رسانه ها و خبرنگاران نیز برای افشای این واقعیت منجر به کسب اعتبار بیشتر رسانه های غربی در جهان شد.
اما در خصوص برج های دوقلو، رسانه های خبری با پخش فیلمی ظاهراً دستکاری شده از نوع هالیوودی سعی کردند تا این چنین به مردم جهان القا کنند که سبب تخریب برج ها، برخورد هواپیما و انفجار آن بوده است. جالب است که علیرغم پیدا شدن گذرنامه محمّد عطا، رهبر تروریست های ادعایی در میان آوارهای برج فروریخته، هنوز هیچ نشانی از جعبه سیاه هواپیما یا قطعه ای از آن به دست نیامده است، شماره این پرواز و مبدأ و مقصد آن نیز مشخص نیست. در میان بیش از دو هزار کشته آن روز، نام هیچ کس به عنوان مسافر و خدمه هواپیما به چشم نمی خورد. بررسی فیلم های هر دو برخورد، نشانگر این است که مردم نیویورک تا لحظه انفجار هواپیما بر اثر اصابت به برج، هیچ متوجه پرواز هواپیمایی غول پیکر با سر و صدای زیاد در بالای سر خود نشده و تازه پس از انفجار است که سر خود را بالا کرده و وحشت زده به آن نگاه می کنند. پرس و جوهای شخصی این جانب تا به حال منجر به یافتن هیچ کسی نشده که ادعا کند خود در آن روز، هواپیماها را دیده است.
این دلایل و مستندات دیگری از این دست نشان می دهد که رسانه ها نیز در این اقدام با دولت شریک بوده و همچون دومورد پیشین تسخیر ماه و جنگ عراق، فیلمی هالیوودی را به نام واقعیت به خورد مردم داده اند. شاهد دیگر بر دخالت رسانه ها در این موضوع ورود مشکوک "مایکل مور" به این ماجرا است. وی در همان ایام در مراسم دریافت جایزه برای مستند دیگری که ساخته بود، با حمله به دولت آمریکا، این واقعه را یک نقشه و توطئه اعلام کرد. پس از آن بود که مورد حمایت رسانه ای گسترده و در امنیت کامل قرار گرفت تا سرانجام توانست مستند مشهور "فارنهایت 11-9" را بسازد. این مستند تلاشی بود تا این چنین القا کند که این عملیات به واقع از سوی اسامه بن لادن صورت گرفته و رژیم صهیونیستی هیچ دخالتی در آن نداشته است. انگیزه این عملیات نیز زد و بندهای اقتصادی بوش با بن لادن عنوان شد.
موضوع چنین حمله ای، پیشتر در پیش گویی های نوستراداموس مطرح شده بود.(79) در میان روایات نیز روایتی از وجود مقدس مولا امیرالمؤمنین علیه السّلام وجود دارد که می تواند به این واقعه تعبیر شود(80). به هر حال همان گونه که روایت اشاره می کند، در پی این اتفاق، غرب با سر و صدای زیاد و با شعار انتقامجویی به شرق حمله کرد. با معرفی بن لادن (81) به عنوان عامل این جنایت، به بهانه یافتن او، نیروهای آمریکایی همراه با دیگر هم پیمانان همیشگی این کشور در 7 اکتبر 2001 به افغانستان حمله کردند. شاید بتوان حمله به خراسان را که در روایت بدان اشاره شده (82) بر این حمله تطبیق داد، به ویژه که پس از آن از فتح عراق نیز خبر داده شده است. افغانستان برای مورد طمع واقع شدن هیچ نداشت، جز مردمی مسلمان و مجاهد، مواد مخدر و همسایگی جمهوری اسلامی ایران.
در ادامه همکاری های رسانه ای در این پروژه شیطانی "شبکه الجزیره" با قدرت و پوششی اعجاب آور در منطقه شروع به کار کرد. این در حالی بود که سال ها تلاش و آرزوی کشورهای اسلامی برای داشتن یک شبکه خبری معتبر به جایی نرسیده بود ظاهراً شبکه های خبری غربی همچون CNN و BBC از اعتبار کافی برای نفوذ در میان مسلمانان برخوردار نبودند. رفتارهای بعدی این شبکه در قبال مسائل جمهوری اسلامی ایران این موضوع را روشنتر کرد.
با فتح افغانستان، سرانجام پروژه لشکرکشی به منطقه با هدف محاصره ایران به مرحله جدی خود یعنی اشغال عراق رسید. صدام متهم به تولید سلاح های کشتار جمعی شد و بار دیگر آمریکا و هم پیمانانش به مردم مظلوم این کشور حمله کردند. شواهد نشان می دهد که گروه های مبارز شیعی در عراق در این دوره در حال قیام گسترده در برابر صدام و سرنگونی وی بودند. اقدام امریکا و حزب شیطان در این خصوص نیز یک اقدام پیش دستانه بود. اتفاقات عراق در طول این حمله و اشغال، و میزان شباهت آن با روایات مربوط به اشغال عراق از سوی سپاه سفیانی بیش از آن است که در این مختصر بگنجد. در پایان بخش نخست این ماجرا صدام دستگیر و اعدام شد، همان گونه که امام راحل رحمه الله، رفتنی بودنش را پیش بینی کرده بود.
با حضور آمریکا در منطقه و پیشرفت های جمهوری اسلامی ایران در برابر آن، صحنه خاورمیانه دچار دگرگونی های اساسی شد. در عراق، دولت شیعی نوری مالکی بر سر کار آمد. در سوریه، با وفات حافظ اسد به عنوان هم پیمان استراتژیک ایران، فرزندش بشار اسد راه پدر را با اقتدار ادامه داد. در لبنان، حزب الله به اقتدار کامل و هماهنگ با دولت حاکم دست یافت. در فلسطین نیز دولت حماس با روندی کاملاً دموکراتیک بر سر کار آمد. محاصره جمهوری اسلامی ایران در منطقه اینک تبدیل به شکافتن محاصره و کامل شدن خط از تهران تا تل آویو شده بود. از این جا بود که تلاش های استکبار برای شکستن این خط آغاز شد. ایران درگیر فتنه داخلی شد. در عراق اختلافات بر سر دولت و نخست وزیری بالا گرفت. سوریه دچار آشوب داخلی شد. در لبنان ترور رفیق حریری موضوع خلع سلاح حزب الله را پیش کشید، و سرانجام در فلسطین، دولت اسماعیل هنیه از سوی محمودعباس-که متهم به قتل یاسر عرفات با سلاح قدیمی حزب شیطان و یهود یعنی سم و سرطان بود-کنار گذاشته شد.
در مقابل این اقدامات، تقدیر خداوند چیز دیگری بود. فتنه ایران با اقتدار کامل برچیده و سبب اعتبار بیش از پیش این نظام شد. عربستان سعودی درگیر جنگ با شیعیان یمن شد و بخش قابل توجهی از اعتبار خود را در جهان اسلام از دست داد، که البته به نظر می رسد ترکیه و قطر به سرعت در حال پرکردن این جایگاه خالی در منطقه باشند. امارات متحده عربی به ویژه بندر دبی که ویژه ی برخورد با اقتصاد ایران ساخته شده بود، در پی بحران اقتصادی امریکا و ورشکستگی رسید، و سرانجام و در اوج این اتفاقات جنگ های 33 روزه و 22 روزه رژیم صهیونیستی در لبنان و غزه به شکست این رژیم انجامید. ادامه ی محاصره غزه از سوی رژیم صهیونیستی نیز منجر به پیشامد حمله نیروهای اسرائیلی به کاروان کمک به غزه شد که نفرت مسلمانان را از این رژیم به نفرتی جهانی تبدیل نمود.

ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

53-عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَشیرٍ الاَحْوَلِ عَن ابْنِ جَبَلَةَ عَن عِیسَی بْنِ اعْیَنَ عَنْ مُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ قالَ سَمِعْتُ ابا عَبدِاللهِ ع یَقُولُ مِن الامْرِ مَحْتُومٌ وَ مِنْهُ مَا لَیْسَ بِمَحْتُومٍ وَ مِنَ المَحْتُومِ خُرُوجُ السَّفْیانِیَّ فِی رَجَبِ(الغیبة للنعمانی)
ابْنُ عُقْدَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الاَصَمِّ عَن ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ زُرارَةَ عَنْ حُمْرانَ بْنِ اَعْیَنَ عَنْ ابی جَعْفَرِ مَحَمَّدِ بْنَ عَلیٍّ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَی ثُمَّ قَضی اجَلاَ وَ اجَلٌ مُسَمَّی عِندَهُ قالَ اِنَّهُما أجَلانِ اجَلٌ مَحْتومٌ وَ اجَلٌ مَوْقُوفٌ قالَ لَهُ حُمْرانُ مَا الْمَحْتومُ قَالَ الَّذِی لَا یَکُونُ غَیْرُهُ قَالَ وَ مَا المَوْقُوفُ قَالَ هُوَ الَّذی للهِ فِیهِ الْمَشِیَّةُ قالَ حُمْرانُ اِنِّی لَاَرْجُو انْ یَکُونَ اجَلُ السُّفْیانِیِّ مِنَ الْمَوْقُوفِ فَقالَ ابُو جَعْفَرٍ ع لا وَ اللهِ اِنَّهُ مِنَ المَحْتُومِ بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج52، ص 249
نیز در کتاب یاد شده از زراره از برادرش حمران بن اعین روایت می کند که امام محمّد باقر علیه السّلام در تفسیر آیه شریفه ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ فرمود: اجل بر دوگونه است: اجل محتوم و اجل موقوف. حمران پرسید محتوم (حتمی) کدام است؟ فرمود: کاریست که جز آن نباشد، پرسید اجل موقوف چیست؟ فرمود: اجلی است که بسته به مشیت و خواست خداست. حمران گفت: من امیدوارم که آمدن سفیانی از اجل موقوف باشد. حضرت فرمود که به خدا از اجل-محتوم است.
54- برای نمونه ر.ک: کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص 651: عَنْ عُمَر بْنِ حَنْظَلَة قالَ سَمِعْتُ اَبَا عَبْدِ اللهِ ع یَقُولُ قَبْلَ قِیامِ القائِمِ خَمْسُ عَلاماتٍ مَحْتوماتٍ الْیَمانِیُّ وَ السُّفیانیُّ وَ الصَّیْحَةُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکیَّةِ وَ الخَسْفُ بِالبَِیدَاءِ.
از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: پیش از قیام قائم پنج نشانه خواهد بود که همگی از علامات محتوم است: یمانی و سفیانی و صیحه و کشتن نفس زکیه و فرورفتن زمین در بیداء.
55-این تعداد بنا بر برخی روایات که از عبارت «من المحتوم» استفاده کرده اند تا ده مورد قابل افزایش است. البته در این خصوص حتماً بایستی میان نشانه های ظهور و نشانه های قیات-که ظهور و قیام نیز یکی از آنها است-تفاوت قائل شد. با تبیینی که از جنبه مقدمیت ظهور برای قیامت ارائه شد، اشکالی ندارد که برخی نشانه های قیام را نیز در فهرست نشانه های قیامت ذکر کنیم. برای نمونه ر.ک:
(الغیبة للشیخ الطوسی) ابْنُ فَضّالِ عَن حَمَّادٍ عَنِ الُحسَیْنِ بْنِ المُخْتارِ عَن ابِی نَصْرٍ عَنْ عامِرِ بْنِ واثِلَةَ عَنْ امیرالمُؤمِنینَ ع قَال قَالَ رَسُولُ اللهِ ص عَشْرٌ قَبْلَ السَّاعَةَ لَا بُدَّ مِنْهَا السُّفیانیُّ وَ الدَّجالُ وَ الدُّخَانُ والدَّابَةُ وَ خُروُجُ القائِمِ وَ طُلوُعُ الشَّمْسِ مِن مَغْرِبِها وَ نُزُولُ عِیسیَ ع وَ خَسفٌ بِالمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِجَزیرَةِ الْعَرَبِ وَ نارٌ تَخْرُجُ مِنْ قَعْرِ عَدَنَ تَسُوقُ النَّاسَ اِلَی الْمَحْشَر(بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج52، ص 209)
عامر بن واثله از امیرالمؤمنین علیه السّلام روایت کرده که گفت: پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: علامت است که پیش از قیامت باید پدید آید: سفیانی، دجال، دخان، دابة الارض، قیام قائم، طلوع آفتاب از مغرب، فرود آمدن عیسی از آسمان، فرو رفتن زمین در شرق؛ فرو رفتن زمین درجزیرة العرب و آتشی که در قلب شهر عدن بیرون می آید و مردم را به محشر سوق می دهد.
عَنْ ابی عَبْدِ الله ع انَّهُ قالَ النِّدَاءُ مِنَ المَحْتُومِ وَ السُّفْیانِیُّ مِنَ المَحْتُومِ وَ الیَمَانیُّ مِنَ المَحْتُومِ و قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکیَّةَ مِنَ المَحْتومِ وَ کَفَُّ یَطلُعُ مِنَ السَّماءِ مِنَ المَحْتُومِ قَالَ وَ فَزْعَةُ فِی شَهْرِ رَمَضانَ تُوقِظُ النَّائِمَ وَ تُفْزِعُ الْیَقْظانَ وَ تُخْرِجُ الْفَتاةَ مِنْ خِدرِهَا(الغیبة للنعمانی، ص 253)
از ابی عبدالله (امام صادق) علیه السّلام که آن حضرت فرمود: نداء از حتمیّات است و سفیانیّ از حتمیّات است و یمانیّ از حتمیّات است و کشتن نفس زکیّه از حتمیّات است و کف دستی که از آسمان بیرون می آید از حتمیّات است. فرمود: و وحشتی در ماه رمضان که خفته را بیدار و بیدار را به وحشت اندازد و دوشیزگان را از پس پرده هاشان بیرون کشاند.
عَنِ الثُّمالیَّ قَالَ قُلْتُ لِابی عَبْدِ اللهِ ع اِنَّ ابَا جَعْفَرٍ ع کانَ یَقُولُ خُرُوجُ السُّفیانیَّ مِنَ المَحْتومِ وَ النِّداءُ مِنَ المَحْتُومِ وَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنَ المَغْرِبِ مِنَ المَحْتومِ وَ أشیَاءُ کَانَ یَقُولُها مِنَ المَحْتومِ فَقالَ ابُو عَبدِاللهِ ع وَ اختِلاَفُ بَنِی فُلاَنٍ مِنَ المَحْتومِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکیَّهِ مِنَ المَحْتومِ وَ خُرُوجُ القائِمِ مِنَ المَحْتُومِ قُلْتُ وَ کَیْفَ یَکُونُ النِّداءُ قَالَ یُنَادِی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ اوَّلَ النَّهارَ یَسْمَعُهُ کُلُّ قَوْمٍ بَالسِنَتِهمْ الّا اِنَّ الحَقَّ فِی عَلِیٍّ وَ شِیعَتِهِ ثُمَّ یُنَادِی اِبلیِسُ فِی آخرِ النَّهارِ مِنَ الأرضِ الّا اِنَّ‌الحَقَّ فِی عُثْمانَ وَ شیعَتِهِ فَعِنْدَ ذلِکَ یَرْتابُ المُبْطِلون(بحار الأنوار لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج52، ص 289)
حسن بن محبوب از ثمالی از حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که به آن حضرت عرض کردم: امام محمّد باقر علیه السّلام می فرمود: خروج سفیانی از امور حتمی است، و ندای آسمانی نیز از امور حتمی است، و طلوع خورشید از مغرب نیز از امور حتمی است و چیزهای دیگر که همه را می فرمود؛ از امور حتمی است. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: و اختلاف بنی فلان (عباس) نیز حتمی است. عرض کردم: صدای آسمانی چگونه است؟ فرمود: اول روز گوینده ای از آسمان صدا می زند، به طوری که همه مردم با لغات مختلف خود را از آن می شنوند، و می گوید: آگاه باشید که حق در پیروی از علی و شیعیان است، آنگاه شیطان در آخر همان روز از زمین صدا می زند، آگاه باشید! که حق در پیروی از عثمان و پیروان اوست و در آن وقت است که اهل باطل دچار تردید می شوند.
56- امام پنجم علیه السّلام فرمود:خُرُوجُ السُّفْیانِیِّ وَ الیَمانِیِّ وَ الْخُراسانیِِّ فِی سَنٍةٍ وَاحِدةٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ نِظامٌ کَنِظامِ الْخَرِزِ یَتْبَعُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَیکُونُ الْبَاسُ مِنْ کُلِّ وَجْهِ وَیْْلٌ لِمَنْ ناواهُمْ وَ لَیْسَ فِی الرَّایاتِ رَایَةُ أهْدی مِن رایَةِ الْیَمانِیِّ هِیَ رایَةُ هُدَی لانَّهُ یَدْعُو الی صَاحِبِکُمْ فَاذا خَرَجَ الیَمانیُّ حَرَّمَ بَیْعَ السَّلاحِ عَلَی النَّاسِ وَ کُلِّ مُسْلمٍِ وَ اذاَ خَرَجَ الیَمَانیُّ فَانْهَض اِلیْهِ فَانَّ رَایَتَهُ رایَةُ هُدَی وَ لَا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ اَنْ یَلْتَویَ عَلَیْهِ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَهُوَ مِنْ أهْلِ النَّارِ لِانَّهُ یَدْعُو اِلَی الحَقِّ وَ إلی طَریقٍ مُسْتَقِیم (الغیبة للنعمانی، ص 255)
خروج سفیانیّ و یمانیّ و خراسانیّ در یک سال و یک ماه و یک روز واقع خواهد شد با نظام و ترتیبی همچون نظام یک رشته که به بند کشیده شده هر یک از پی دیگری؛ و جنگ قدرت و هیبت از هر سو فراگیر شود، وای بر کسی که با آنان دشمنی و ستیز کند؛ و میان پرچم ها راهنماتر از پرچم یمانیّ نباشد که آن پرچم هدایت است زیرا دعوت به صاحب شما می کند، و هنگامی که یمانیّ خروج کند خرید و فروش سلاح برای مردم و هر مسلمانی ممنوع است و چون یمانیّ خروج کند به سوی او بشتاب که همانا پرچم او پرچم هدایت است، هیچ مسلمانی را روا نباشد که با آن پرچم مقابله نماید. پس هر کس چنین کند او از اهل آتش است، زیرا او به سوی حق و راه مستقیم فرا می خواند.
57-عَنْ صالِحِ بْنِ می ثَمٍ قالَ سَمِعْتُ اَباَ جَعْفَرٍ ع یَقُولُ لَیْسَ بَیْنَ قِیامِ الْقَائمِ ع وَ قَتْلِ النَّفْسِ الزَّکیَّةِ اکْثَرُ مِنْ خَمْسَ عَشْرةَ لَیلَةً (الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص 375)
امام باقر علیه السّلام فرمودند: ما بین قیام قائم و قتل نفس زکیه بش از 15 روز فاصله نیست.
58- قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ... و خروج السفیانی برایة حمراء، امیرها رجل من بنی کلب و اثنا عشر الف عنان من خیل السفیانی تتوجه الی المدینة امیرها رجل من بنی امیة یقال له خزیمة اطمس العین الشمال علی عینه: ظفرة غلیظة یتمثل بالرجال (ای یتسلی بالمثلة بهم و التشنیع بجثثهم بعد قتلهم) لا ترد له رایة حتی ینزل بالمدینة فی دار یقال لها: دار ابی الحسن الأموی و یبعث خیلا فی طلب رجل من آل محمّد قد اجتمع الیه ناس من الشیعة ثم یعود الی مکة فی جیش امیره من غطفان، اذا توسط القاع الأبیض خسف به فلا ینجو الا رجلا یحول الله وجهیهما الی قفاهما لیکونا ایة لمن خلفهما.(یوم الخلاص، ص 677)
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: و بیرون آمدن سفیانی با پرچم سرخ است که فرمانروای آن پرچم مردی از بنی کلب باشد و دوازده هزار سوار از لشکر سفیانی که به سوی مدینه منوره متوجه شوند که فرمانروای آنها مردی از بنی امیه باشد به نام خزیمه که چشم چپش کور باشد بر چشم پوستی غلیظ جای دارد مردان را مثله می کند (آرامش او به مثله کردن مردان و بدرفتاری با بدنهای آنان پس از کشتن آنها است) هیچ پرچمی در مقابل او مقاومت نکند تا وارد مدینه مشرفه گردد و در خانه ای بنام خانه ابوالحسن اموی فرود آید و گروهی را به طلب مردی از آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم که جمعی از شیعیان بر او جمع شده باشند فرستد سپس به سوی مکه مشرفه حرکت کند در سپاهی که امیرش از بنی غطفان باشد و چون به وسط بیابان سفید رسد زمین او را فرو برد و از آن جمعیت کسی رهایی نیابد بجز دو مرد که خدا صورت آن دو را به پشت گردنشان برگرداند تا نشانی و عبرت از برای آیندگان باشند.
59- در مدینه بسیاری از شیعیان توسط سپاه سفیانی قتل عام می شوند. جنایات سفیانی در این واقعه به حدی است که آن را بدتر از واقعه تاریخی حره در دوره یزید دانسته اند؛ ر.ک: مجمع البیان، ج8، ص 228. امام علی علیه السّلام در این باره می فرمایند: «و یبعث بجیش الی المدینة فیاخذون من قدروا من ال محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و یقتل من بنی هاشم رجال و نساء‌[معجم احادیث الامام المهدی، ج3، ص 91]؛ سفیانی سپاهی را به مدینه گسیل می دارد و آنها کسانی از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را که بتواند دستگیر می کنند و از بنی هاشم مردان و زنان زیادی را می کشند.»
با حمله سپاه سفیانی به مدینه امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از مدینه به سمت مکه حرکت می کند. امام باقر علیه السّلام در حدیث معتبری می فرمایند: «و یبعث السفیانی بعثا الی المدینة فینفر المهدی منها الی مکه [الغیبة نعمانی، ص 392]؛ و سفیانی سپاهی را به مدینه گسیل می دارد مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از آنجا به سمت مکه می گریزد.»
با اطلاع سفیانی از حرکت امام به سمت مکه وی سپاهی را به سمت مکه گسیل می دارد و در میانه راه در سرزمینی به نام بیداء یکی دیگر از نشانه های حتمی ظهور رخ می دهد و آن نشانه خسف بیداء است-خسف به معنی فرو رفتن است و بیداء نام منطقه ای میان مکه و مدینه است-تفصیل این ماجرا به این صورت است که سپاه سفیانی که به سمت مکه حرکت کرده است هدفی جز ترور امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) و ممانعت از عملی شدن برنامه ظهور ندارد. رسیدن سپاه سفیانی به مکه به معنای تحقق این نیت پلید خواهد بود از این رو چاره ای نیست جز این که به اعجاز الهی از رسیدن سپاه سفیانی به مکه ممانعت به عمل آید و به همین دلیل است که هنگامی که سپاه سفیانی به سرزمین بیداء رسید به اشاره منادی آسمانی، زمین دهان خود را باز می کند و سپاه سفیانی را در خود فرو می برد. امام صادق علیه السّلام در این باره فرمودند: «من الحتوم الذی لابد، ان یکون قبل القائم خروج السفیانی و خسف بالبیداء [الغیبة نعمانی، ص 372]؛ از علایم حتمی که به ناچار پیش از قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اتفاق خواهد افتاد قیام سفیانی و فرو رفتن در سرزمین بیداء است.»
امام باقر علیه السّلام فرمودند: «فیبلغ امیر جیش السفیانی ان المهدی قد خرج الی مکة فیبعث جیشا علی اثره فلایدرکه حتی یدخل مکة ... فینزل امیر جیش السفیانی البیداء فینادی مناد من السماء یا بیداء ابیدی القوم فیخسف بهم ‍[الغیبة نعمانی، ص 392]؛ به فرمانده لشکر سفیانی گزارش می رسد که مهدی به سمت مکه حرکت کرده است. او سپاهی را به دنبال آن حضرت روانه می کند آنها به وی دست نمی یابند. مهدی داخل مکه می شود... فرمانده سپاه سفیانی با سپاهش در بیداء فرود می آید در این هنگام ندا دهنده ای از آسمان ندا می دهد ای زمین بیداء اینان را نابود کن. سپس زمین آنها را در خود فرو می ریزد.
60- کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص 650.
61- یُنَادِی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ اوَّلَ النَّهَارِ اَلا اِنَّ الحَقَّ مَعَ عَلِیًّ وَ شیعَتِهِ ثُمَّ یُنَادِی اِبلیسُ فِی آخرِ النَّهارِ مِنَ الارْضِ الا انَّ الحقَّ مَعَ عُثْمانَ وَ شیعَتِهِ فَعِندَ ذَلِکَ یَرْتابُ المُبْطُِلون (الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص 373)
اول روز آوازی از آسمان بلند شود: آگاه باشید که همانا حق با علی و شیعیان اوست، و در آخر روز شیطان از روی زمین فریاد کند: آگاه باشید که حق با عثمان و شیعیان او است و آنگاه است که اهل باطل به شک افتند.
62- عَبْدُ اللهِ بْنُ جَبَلَةَ عَنْ عَلیِّ بْنِ أبی حَمْزَةَ عَنْ أبی بَصیرٍ عَنْ اَبی عَبْدِ اللهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَتَی خُروُجُ الْقائِمِ ع فَقالَ یَا ابَا مُحَمَّدٍ اِنَّا اهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ وَ قَدْ قالَ مُحَمَّدٌ ص کَذَبَ الوَقَّاتُونَ یا ابا مُحَمَّدٍ اِنَّ قُدَّامُ هَذا الامْرِ خَمْسَ عَلاماتٍ اَولاهُنَّ النِّداءٌ فِی شَهْرِ رَمَضانَ وَ خُرُوجُ السُّفْیانِیٍّ وَ خُرُوجُ الخُراسَانِیٍّ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ وَ خَسْفٌ بِالبَیداءِ ثُمَّ قالَ یَا ابا مُحَمَّدٍ اِنَّهُ لا بُدَّ أن یَکُونَ قُدَّامَ ذلِکَ الطَاعُونانِ الطَّاعُونُ الابْیَضُ وَ الطَّاعُونُ الاحْمَرُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ ایُّ شَیءٍ هُمَا فَقالَ اَمَّا الطَّاعُونُ الاَبْیَضُ فالمَوتُ الْجَارِفُ وَ امَّا الطَّاعونُ الاَحْمَرُ فَالسَّیفُ وَ لا یَخْرُجُ القائِمُ حَتَّی یُنادَی بِاسْمِهِ مِنْ جَوْفِ السَّماءِ فِی لَیْلَةِ ثَلاثٍ وَ عِشْرینَ فِی شَهْر رَمَضانَ لَیْلَهِ جُمُعَةٍ قُلْتُ بِمَ یُنَادَی قَالَ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أبیهِ الا انَّ فُلانَ بْنَ فُلانِ قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ اطِیعُوهُ فَلا یَبْقی شَِیءٌ خَلَقَ اللهُ فِیهِ الرُّوحَ اِلَّا یَسْمَعُ الصَّیْحَةَ فَتُوقِظُ النَّائِمَ وَ یَخْرُجُ اِلَی صَحْنِ دَارِهِ وَ تُخْرِجُ الْعَذرَاءَ مِنْ خِدْرِهَا وَ یَخْرُجُ القَائِمُ مِمَّا یَسْمَعُ وَ هِیَ صَیْحَةُ جَبْرَئیلَ
از ابی بصیر و او از ابی عبدالله (امام صادق )علیه السّلام گوید: به آن حضرت عرض کردم فدایت شوم خروج قائم کی خواهد بود؟ فرمود: ای ابا محمّد ما خاندانی هستیم که وقتی را معین نمی کنیم زیرا محمّد صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: تعیین وقت کنندگان دروغ می گویند. ای ابا محمّد، همانا که پیشاپیش این کار پنج نشانه هست نخستین آنها ندائی است در ماه رمضان و خروج سفیانیّ و خروج خراسانیّ و کشتن نفس زکیّه و فرو رفتن زمین در بیداء. و سپس فرمود: ای ابا محمّد به ناچار باید پیش از این کار دو طاعون روی دهد: طاعون سفید و طاعون سرخ. عرض کردم: فردایت شوم طاعون سفید چیست؟ و طاعون سرخ چیست؟ فرمود: اما طاعون سفید، مرگ همگانی خواهد بود و اما طاعون سرخ عبارت از شمشیر است و قائم خروج نمی کند تا آنکه در شب جمعه بیست و سوّم ماه رمضان در دل فضا نامش را اعلام نمایند. عرض کردم: مضمون اعلامیّه چیست؟ فرمود اعلامیّه به نام او و نام پدرش صادر می شود که:(توجه کنید فلانی فرزند فلانی قائم آل محمّد است سخنش بشنوید و فرمانش ببرید) جانداری نمی ماند مگر آنکه آن صیحه را می شنود و خفته را بیدار می کند و از اطاق به حیاط خانه بیرون می آید و دوشیزه از پشت پرده اش بیرون می دود و حضرت قائم چون آن صدا بشنود خروج می کند و آن صدا آواز جبرئیل علیه السّلام است. (الغیبة للنعمانی، ص 290).
63- برای نمونه ر.ک: الغیبة للنعمانی، ص 253
عَنْ ابی بَصیرٍ عَنْ ابی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلیٍّ ع انَّهُ قَالَ اِذاَ رَایْتُمْ ناراً مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ شِبهَ الهُردِیِّ العَظیمِ تَطْلُعُ ثلاثَةَ ایَّامِ اوْ سَبْعَةً فَتَوقَّعُوا فَرَجَ آل مُحَمَّد ع اِنْ شاءَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ-اِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَکیمٌ ثُمَّ قالَ الصَّیْحَةُ لا تَکُونُ الَّا فِی شَهرِ رَمَضانَ لِانَّ شَهْرَ رَمَضانَ شَهْرُ اللهِ وَ الصَّیْحَةُ فیهِ هِیَ صَیْحَةُ جَبْرَئیلَ ع اِلَی هَذا الخَلْقِ ثُمَّ قَالَ یُنادِی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ بِاسْمِ الْقائِمِ ع فَیَسْمَعُ مَنْ بِالْمَشْرِقِ وَ مَنْ بِالْمَغْرِبِ لَا یَبْقَی راقِدٌ اِلَّا اسْتَیقَظَ وَ لا قائِمٌ اِلَّا قَعَدَ وَ لا قَاعِدٌ اِلَّا قَامَ عَلَی رِجْلَیِهِ فَزِعاً مِنْ ذَلِکَ الصَّوْتِ فَرَحِمَ اللهُ مَن اعْتَبَرَ بِذلِکَ الصَّوْتِ فَأجَابَ فَانَّ الصَّوْتَ الاوَّلَ هُوَ صَوْتُ جَبْرَئیلَ الرُّوحِ الأمِینَ ع ثُمَّ قَالَ ع یکُونُ الصَّوتُ فی شَهْرِ رَمَضانَ فِی لَیْلَةِ جُمُعةٍ لَیْلَةِ ثَلاثٍ وَ عِشرینَ فَلا تَشُکُّوا فِی ذلِکَ وَ اسْمَعُوا وَ اطیِعُوا وَ فِی آخرِ النَّهارِ صَوْتُ الْمَلْعُونِ اِبْلیسَ یُنَادی اِلَّا انَّ فَلانَاً قُتِلَ مَظُْوماً لِیُشکِّکَ النَّاسَ وَ یَفْتِنَهُمْ فَکُمْ فی ذلِکَ الْیَوْمِ مِنْ شاکٍّ مُتَحَیِّرٍ قَدْ هَوَی فی النَّارِ فَاذا سَمِعْتُمُ الصَّوْتَ فِی شَهْرِ رَمَضانَ فَلا تَشُکُّوا فِیه انَّهُ صَوتُ جَبرَئیلَ وَ علَامَةُ ذَلِکَ انَّهُ یُنادی باسْمِ القائِمِ و اسْمِ أبیهِ حَتَّی تَسْمَعَهُ الْعذْراءٌ فی خِدْرِهَا فَتَُحَرِّضُ أبَاهَا و أخَاهَا عَلَیِ الخُرُوجِ وَ قالَ لَا بُدَّ مِنْ هَذَیْنِ الصَّوْتَیْنِ قَبلَ خُروُجِ الْقائِمِ ع صَوْتٍ مِنَ السُّماءِ وَ ‌هُوَ صَوْتُ جَبْرَئیلَ‌ باسْمِ صاحِبِ هَذا الأمرِ وَ اسْمِ ابیهِ و الصَّوْتِ الثَّانی منَ‌ الأرضِ وَ هُوَ صَوْتُ اِبْلیسَ اللِّعیِنِ یُنادِی باسْمِ فُلانٍ انَّهُ قُتِلَ مَظلُوماً یُرِیدُ بِذلِکَ الْفِتنَةَ فَاتَّبِعُوا الصَّوْتَ الاوَّلَ وَ ایَّاکُمْ وَ الأخیَرَ انْ تُفتَنُوا بِه.
ابوبصیر از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «هنگامی که آتشی را شبیه هردی-رنگ زرد و سرخ-بسیار بزرگ مشاهده کردید که از [جانب] مشرق سه روز یا هفته ای سر زده است، پس چشم به راه فرج آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم داشته باشید ان شاء الله عزّ و جلّ که خداوند عزیز و حکیم است، سپس فرمود: آن صیحه جز در ماه رمضان بر نخواهد خاست [زیرا ماه رمضان] ماه خدا است، [و آن صیحه که در آن است] همان آوای بس بلند جبریئل علیه السّلام بدین مردمان است، بعد فرمود: نداکننده ای از آسمان به نام حضرت قائم علیه السّلام ندا سر می دهد و هر که در مشرق و مغرب است می شنود، هیچ خفته ای نمی ماند مگر اینکه بیدار می گردد، و هیچ ایستاده ای نمی ماند مگر اینکه می نشیند، و هیچ نشسته ای نمی ماند مگر اینکه از وحشت آن صدا بر دو پای خویش بر می خیزد، پس خداوند هر که را بدان آوا عبرت پذیرد و پاسخ گوید مورد رحمت قرار دهد که آن صدای نخستین آوای جبرئیل روح الأمین علیه السّلام است. سپس فرمود: آن صدا در ماه رمضان در شب جمعه شب بیست و سوم است، پس در آن تردید نکنید، بشنوید و اطاعت کنید، و در پایان روز آواز ابلیس ملعون است که ندا در می دهد: بدانید که فلانی مظلومانه کشته شد، برای اینکه مردم را دچار شکّ و گرفتاری سازد. پس بسی افراد شکّ کننده سرگردان در آن روز (پدید آیند) که در آتش سرازیر خواهند شد، پس اگر در ماه رمضان آوائی شنیدید در آن تردید نکنید که صدای جبرئیل است، و نشانه این است که او به نام قائم و اسم پدرش ندا سر می دهد تا آنجا که دوشیزه در پس پرده خویش آن را بشنود و پدر و برادر خود را بر خروج برانگیزد. و آن حضرت فرمود: ناگزیر و بدون شکّ قبل از خروج قائم علیه السّلام این دو صدا برخواهد خاست: صدائی از آسمان و آن آوای جبرئیل است، [به نام صاحب این امر و نام پدرش]، و صدای دومین از زمین برمی خیزد، و آن آوای ابلیس لعین است که ندا می دهد به نام فلانی که او مظلومانه کشته شد، و مرادش از آن ایجاد فتنه است، پس صدای نخستین را پیروی کنید و بپرهیزید از صدای دوم که بدان دچار گرفتاری شوید. همچنین ر.ک: بحارالأنوار لجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج52، ص 206.
64-عَلیُّ بْنُ اِسْماَعیِلَ عَن عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ الْحَنَّاطِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمِ الثَّقَفیِّ قالَ سَمِعْتُ اَبَا جَعْفَرِ مَحَمَّدَ بْنَ عَلِیَّ الْبَاقِرَ ع یَقُولُ القَائِمُ مِنَّا مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ مُوَیَّدٌ بِالنَّصْرِ تُطْوَی لُهُ الارْضُ وَ تَظْهَرُ لَهُ الکُنُوزُ یَبْلُغُ سُلْطانُهُ المَشْرِقَ وَ المَغْرِبَ وَ یُظْهِرُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ دَیْنَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ فَلَا یَبْقَی فِی الارْضِ خَرَابٌ اِلَّا قَدْ عُمِرَ وَ یَنْزِلُ رُوُحُ اللهِ عِیسیَ بنُ مَریَمَ ع فَیُصَلِّی خَلْقَهُ قالَ قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ مَتی یَخْرُجَ قَائِمُکُمْ قالَ ... خُرُوجُ السُّفْیانیِّ مِنَ الشَّامِ‌(کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص 331)
محمّد بن مسلم ثقفی گوید از امام پنجم ابوجعفر محمّد بن علی شنیدم می فرمود قائم ما به ترس در دل دشمنان یاری شده است و به یاری حق تأیید شده است زمین برایش در نور دیده شود و گنجها برایش آشکار گردد و تسلطش مشرق و مغرب را فرا گیرد و خدای عز وجل باو دین خود را بر همه دینها پیروز کند و اگرچه مشرکان را بد آید، در زمین ویرانه ای نماند جز آنکه آباد گردد و خدا روح الله عیسی بن مریم را فرود آورد تا دنبال او نماز بخواند گوید عرض کردم یابن رسول الله کی قائم شما خروج کند فرمود آنگاه که مردان به زنان مانند شوند و زنان به مردان، مردان به مردان اکتفاء کنند و زنان به زنان و زنان بر زیر زینها سوار شوند و گواهان دروغ پذیرفته شود و گواهان عادل و درست مردود شوند مردم خونریزی و زنا را سبک شمارند و ربا را حلال دانند و اشرار از ترس زبانشان مورد پرهیز باشند و سفیانی از شام خروج کند...
65- یُقْبِلُ السُّفْیَانِیُّ مِن بِلاَدِ الرُّومِ مُنْتَصِراً فِی عُنُقِهِ صَلیبٌ وَ هُوَ صُاحِبُ الْقَوْمِ (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج 52؛ ص 217) (غیبت طوسی ص 278)
«سفیانی که سر کرده قوم است از کشور روم به حرکت درآمد و در حالی که چون مسیحیان صلیب به گردن دارد.»
در این باره کتابهای سفیانی، نوشته محمّد فقیه، ترجمه سید شاهپور حسینی و عصر ظهور نوشته استاد علی کورانی مطالب در خور توجهی دارند. همچنین به طور چکیده در شماره 97 ماهنامه موعود ضمن مقاله گفته ها و ناگفته ها درباره سفیانی مطالب متنوعی آمده است.
66- اَخْبَرنا احْمَدُ بْنُ مَحَمَّدِ بْنِ سَعیدٍ قالَ حَدَّثَنَا حُمَیْدُ بْنُ زِیادٍ قالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الصَّبَّاحِ بْنِ الضَّحَّاکِ قَالَ حَدَّثَنَا ابُو عَلِیٍّ الْحَسَنُ بْنُ مَحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیُّ قالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ اِبْراهیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمیدِ عَنْ أبِی ایُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمِ عَنْ أبی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع قالَ السُّفْیانیُّ احْمَرُ اشْقَرُ ازْرَقُ لَمْ یَعْبُدِ اللهَ قَطُّ وَ لَمْ یَرَ مَکَّةَ وَ لا الْمَدینَةَ قَطُّ یَقُولُ یاَ رَبِّ ثَارِی وَ النَّارَ یَا رَبِّ ثَارِی وَ النَّارَ (الغیبة للنعمانی، ص 307)
محمّد بن مسلم از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: سفیانی سرخروئی است سپید سرخ و کبود چشم که هرگز خدای را نپرستیده و هرگز نه مکه را دیده است و نه مدینه را می گوید: پروردگارم خونم را از مردم می ستانم هر چند به آتش روم، خونم را می ستانم هر چند به آتش روم.
67- الغیبة للنعمانی، ص 304: اَخْبَرَنَا اَحْمَدُ بْنُ مَحَمَّدٍ بْنِ سَعیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الحَسَنِ التَّیْمُلِیُّ مِنْ کِتَابِهِ فی صَفَرٍ سَنَةَ ارْبَعٍ وَ سَبْعِینَ وَ مِائَتَیْنِ قَالَ حَدَّثَنا الْعَبَّاسُ بْنُ عَامِرِ بْنِ رَباحٍ الثَّفَِقیَّ قالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الرَّبیعِ الاقْرَعُ عَنْ هِشامِ بْنِ سالِمِ عَنْ أبِی عَبْدِاللهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ ع انَّهُ قالَ اِذَا اسْتَوْلیَ السُّفْیانیُّ عَلی الْکُوَرِ الْخَمْسِ فَعُدوَّا لَهُ تِسْعَةَ اشْهُرٍ وَ زَعَمَ هِشامٌ انَّ الْکُوَرَ الْخَمْسَ دَمِشْقُ وَ فِلَسْطینُ وَ الاُرْدُنُّ وَ حِمْصٌ وَ حَلَب.
امام صادق علیه السّلام فرمود: هنگامی که سفیانی به پنج قطعه مسلّط شد نه ماه برای او بشمارید و به گمان هشام آن پنج قطعه عبارتند از: دمشق و فلسطین و اردن و حمص و حلب.
68-عَلِیُّ بْنُ مُوسَی بْنِ طَاوُسٍ فِی کِتابٍ الاِقْبَالِ قالَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیَّ الطَّرازیُّ فِی کتابِهِ بّاِسْنادِهِ المَتَّصِلِ اِلَی الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قالَ قالَ لِی ابُو عَبْدِ اللهِ ع ثُمَّ ذَکَرَ حَدیثاً فِی فَضْلِ یَوْمَ الْغَدیرِ اِلی أنْ قالَ المُفَضَّلُ سَیِّدِی تَامُرُنی بِصیَامِهِ قالَ إی وَ اللهِ إی وَ اللهِ إی وَ اللهِ اِنَّهُ الْیَوْمُ الَّذِی تَابَ اللهُ فِیهِ عَلَی آدَمَ ع فَصَامَ شُکْرَاً للهِ تَعَالی ذلِکَ الْیَومَ وَ اِنَّهُ الْیَوْمُ الَّذِی نَجَّی اللهُ تَعَالی فِیهِ اِبْراهیمَ ع مِنَ النَّارِ فَصَامَ شُکْراً لِلهِ تَعَالی عَلی ذلکَ وَ اِنَّهُ الْیَوْمُ الَّذِی اَقَامَ مُوسَی هَاروُنَ ع عَلَماً فَصَامَ شُکْراً لِلهِ تَعالَی ذَلِکَ الْیَوْمَ وَ إنَّهُ الْیَوْمُ الَّذی اظْهَرَ عِیسیَ وَصیَّهُ شَمْعُونَ الصَّفَا فََصَامَ شُکراً لِلهِ عَزَّ وَ جلَّ ذَلِکَ الْیَوْمَ وَ انَّهُ الْیَومُ الَّذی أقَامَ رَسُولُ اللهِ ص عَلِیاً ع لِلنَّاسِ عَلَماً وَ أبَّانَ فیهَ فَضْلَهُ وَ وَصِیَّتَهُ فَصامَ شُکْراً لِلهِ عَزَّ وَ جلَّ ذَلِکَ الْیَوْمَ وَ اِنَّهُ لَیَوْمُ صِیَامٍ وَ قِیَامٍ وَ اِطعَامٍ وَ صِلَةٍ الإخْوَانِ وَ فیهِ مَرْضَاةُ الرَّحْمَنِ وَ مَرْغَمَةُ الشَّیطانِ (وسائل الشیعة، ج10 ص 445)
سَهْلُ بْنُ زِیَادٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أبِیهِ قالَ سَالْتُ اَبَا عَبْدِ اللهِ ع هَلْ لِلْمُسلِمینَ عِیدٌ غَیْرَ یَوْمِ الْجُمُعَةٍ وَ الاضْحَی وَ الْفِطْرِ قالَ نَعَمْ اعْظَمُهَا حُرْمَةً قُلْتُ وَ ایُّ عیدٍ هُوَ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ الْیَوْمُ الَّذِی نَصَبَ فِیهِ-رَسُولُ اللهِ ص امیرُ المُوْمِنینَ ع و قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ‌مَوْلَاهُ قُلْتُ و ایُّ یَوْمٍ هُوَ قَالَ وَ ما تَصْنَعُ بِالْیَومِ اِنَّ السَّنَةَ تَدُورُ وَ لَکِنَّهُ یَوْمُ ثَمَانیةَ عَشَرَ مِنْ ذِی الحِجَّةِ فَقُلْتُ و مَا یَنْبَغِی لَنَا انْ نَفْعَلَ فِی ذَلِکَ الْیَومِ قالَ تَذْکُرُونَ اللهِ عَزَّ ذِکْرُهُ فِیهِ بِالصِّیامِ وَ الْعبَادةِ وَ الذِّکْرِ-لِمَحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فَانَّ رَسُولَ اللهِ ص اوْصَی امیرَ الْمُوْمِنینَ ع انْ یَتَّخِذَ ذَلِکَ الْیَوْمُ عِیداً وَ کَذَلِکَ کانِتِ الانْبیاءُ ع تَفْعَلُ کَانُوا یُوصُونَ اوْصِیاءَهُمْ بِذَلِکَ فَیَّتَخِذُونَهُ عِیدا (الکافی، ج4، ص 149؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 74)
به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: فدای شما گردم! آیا مسلمانان را عیدی به جز دو عید [قربان و فطر] است؟ امام علیه السّلام فرمود: آری ای حسن! بزرگتر و ارجمندتر از آن دو عید. راوی گوید که عرض کردم: آن عید در کدام روز است؟ فرمود: روز نهاده شدن امیرمؤمنان علیه السّلام به پیشوایی مردم. عرض کردم: فدایت گردم! آن روز کدام روز از روزهای ماه است؟ فرمود: به راستی، روزها می گردد و آن روز هیجدهم ذی الحجّه است. عرض کردم: فدایت شوم! ما را چه کاری شایسته است که در آن روز انجام دهیم؟ فرمود ای حسن! آن روز را روزه بدار و بر محمّد و خاندانش صلی الله علیه و آله و سلم-بسیار درود فرست؛ از کسانی که به آنان ستم روا داشته اند و حق آنان را انکار نموده اند، در پیشگاه خدا بیزاری جوی که به راستی، پیامبران علیهم السلام جانشینان خویش را امر می فرمودند که این روز را عید گیرند.
69- صحیفه امام، ج9، ص 267
بسم الله الرحمن الرحیم
من در طی سالیان دراز، خطر اسرائیل غاصب را گوشزد مسلمین می نمودم، که اکنون این روزها به حملات وحشیانه خود به برادران و خواهران فلسطینی شدت بخشیده است، و به ویژه در جنوب لبنان به قصد نابودی مبارزان فلسطینی، پیاپی خانه و کاشانه ایشان را بمباران می کند.
من از عموم مسلمانان جهان و دولت های اسلامی می خواهم که برای کوتاه کردن دست این غاصب و پشتیبانان آن به هم بپیوندند. و جمیع مسلمانان جهان را دعوت می کنم آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را که از ایام قدر است، و می تواند تعیین کننده سرنوشت مردم فلسطین نیز باشد، به عنوان «روز قدس» انتخاب، و طی مراسمی همبستگی بین المللی مسلمانان را در حمایت از حقوق قانونی مردم مسلمان اعلام نمایند. از خداوند متعال پیروزی مسلمانان را بر اهل کفر خواستارم. و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته. روح الله الموسوی الخمینی
70- صحیفه امام، ج9، ص 276
بسم الله الرحمن الرحیم
«روز قدس» یک روز جهانی است. روزی نیست که فقط اختصاص به قدس داشته باشد. روز مقابله مستضعفین با مستکبرین است. روز مقابله ملت هایی است که در زیر فشار ظلم امریکا و غیر امریکا بودند، در مقابل ابرقدرت هاست. روزی است که باید مستضعفین مجهز بشوند و در مقابل مستکبرین، و دماغ مستکبرین را به خاک بمالند. روزی است که بین منافقین و متعهدین امتیاز خواهد شد. متعهدین این روز را روز قدس می دانند، و عمل می کنند به آنچه باید بکنند.و منافقین-آنهایی که با ابرقدرت ها در زیر پرده آشنایی دارند و با اسرائیل دوستی-در این روز بی تفاوت هستند، یا ملتها را نمی گذارند که تظاهر کنند. روز قدس روزی است که باید سرنوشت ملت های مستضعف معلوم شود، باید ملت های مستضعف اعلام وجود بکنند در مقابل مستکبرین. باید همان طور که ایران قیام کرد و دماغ مستکبرین را به خاک مالید و خواهد مالید، تمام ملت ها قیام کنند و این جُرثومه های فساد را به زباله دانها بریزند. روز قدس روزی است که باید این دنباله روهای رژیم سابق در ایران، و آن توطئه چین های رژیم فاسد و ابرقدرت ها در سایر جاها خصوصاً در لبنان، تکلیف خودشان را بدانند، روزی است که باید همت کنید و همت کنیم که قدس را نجات بدهیم؛ و برادران لبنانی را از این فشارها نجات بدهیم. روزی است که باید تمام مستضعفین را از چنگال مستکبرین بیرون بیاوریم. روزی است که باید جامعه مسلمین همه اظهار وجود بکنند و هشدار بدهند به ابرقدرت ها و به این تُفاله هایی که مانده است از آنها-چه در ایران و چه در سایر جاها.
روز قدس، روزی است که باید به این روشنفکرانی که در زیر پرده با امریکا و عمال امریکا روابط دارند هشدار داد. هشدار به اینکه اگر از فضولی دست برندارید، سرکوب خواهید شد! ما به آنها مهلت دادیم و با آنها به ملایمت رفتار کردیم که شاید دست از شیطنت بردارند و اگر دست برندارند، کلمه آخر را خواهیم گفت و خواهیم به آنها فهماند که دیگر رژیم سابق قابل برگشتن نیست و دیگر آمریکا نمی تواند به اینجا حکومت کند، و دیگر سایر ابرقدرت ها نمی توانند در این مملکت حکومت کنند. روز قدس روزی است که باید به همه ابرقدرت ها هشدار داد که باید دست خود را از روی مستضعفین بردارید و سر جای خود بنشینید.
اسرائیل، دشمن بشریت دشمن انسان، که هر روز غائله ایجاد می کند و برادرهای ما را در جنوب لبنان به آتش می کشد، باید بداند که دیگر ارباب های او رنگی ندارند در دنیا، و باید انزوا اختیار کنند؛ طمعها را از ایران باید قطع کنند، دست های آنها باید از همه ممالک اسلامی قطع شود؛ عمال آن در همه ممالک اسلامی باید کنار بروند. روز قدس روز اعلام این است به شیاطینی که ملتهای اسلام را می خواهند کنار بگذارند، و ابرقدرتها را به میدان بیاورند. روز قدس روزی است که قطع آمال آنها را بکند؛ و به آنها هشدار بدهد که گذشت آن زمانها.
روز قدس روز اسلام است. روز قدس روزی است که اسلام را باید احیا کرد و احیا بکنیم، و قوانین اسلام در ممالک اسلامی اجرا بشود. روز قدس روزی است که باید به همه ابرقدرت ها هشدار بدهیم که اسلام دیگر تحت سیطره شما، به واسطه عمال خبیث شما، واقع نخواهد شد. روز قدس، روز حیات اسلام است. باید مسلمین به هوش بیایند، باید بفهمند قدرتی را که مسلمین دارند؛ قدرتهای مادی، قدرت های معنوی. مسلمین که یک میلیارد جمعیت هستند و پشتوانه خدایی دارند و اسلام پشتوانه آنهاست و ایمان پشتوانه آنهاست از چه باید بترسند؟ ما با یک جمعیت کمی در مقابل دشمنهای زیاد، دشمنهای بسیار، قیام کردیم و ابرقدرتها را شکست دادیم. و کسی گمان نکند که دیگر بعضی از این قشرهای فاسد، بعضی از این چپ روهای آمریکایی یا غیر آمریکایی، بتوانند در این مملکت اظهار وجود کنند. آن روز که ما بخواهیم و ملت ما بخواهند؛ در ظرف چند ساعت تمام آنها به زباله دانهای فنا خواهند ریخته شد. ملت بزرگ ما دیگر از این حرکات مذبوحانه نخواهد ترسید. و حرکات اسرائیل در جنوب لبنان و نسبت به فلسطین همین حرکات مذبوحانه است. حرکاتی که اواخر عمر اشخاص فاسد می کنند چنانچه شاه ما، شاه مخلوع ایران این حرکات را کرد، و منتهی به فنا شد.
دولت های عالَم بدانند که اسلام شکست بردار نیست. اسلام و تعالیم قرآن بر همه ممالک باید غلبه کند. دین باید دین الهی باشد، اسلام دین خداست؛ و باید در همه اقطار اسلام پیشروی کند. روز قدس، اعلام یک چنین مطلبی است، اعلام به این است که مسلمین به پیش! برای پیشرفت در همه اقطار عالَم. روز قدس فقط روز فلسطین نیست، روز اسلام است؛ روز حکومت اسلامی است. روزی است که باید جمهوری اسلامی در سراسر کشورها بیرق آن برافراشته شود. روزی است که باید به ابرقدرت ها فهماند که دیگر آنها نمی توانند در ممالک اسلامی پیشروی کنند.
من روز قدس را روز اسلام و روز رسول اکرم می دانم، و روزی است که باید ما تمام قوای خودمان را مجهز کنیم؛ و مسلمین از آن انزوایی که آنها را کشانده بود خارج شوند، و با تمام قدرت و قوّت در مقابل اجانب بایستند و ما در مقابل اجانب با تمام قوا ایستاده ایم، و نخواهیم اجازه داد کسان دیگر در مملکت ما دخالت کنند، و مسلمین نباید اجازه بدهند که کسان دیگر در ممالکشان دخالت کنند. در روز قدس، ملت ها باید به حکومت هایی که خائن هستند هشدار دهند. روز قدس روزی است که ما خواهیم فهمید چه اشخاصی و چه رژیم هایی با توطئه گرهای بین المللی موافقت دارند و با اسلام مخالفت. آنهایی که شرکت ندارند مخالف با اسلام هستند، و موافق با اسرائیل. و آنهایی که شرکت کردند، متعهد هستند و موافق با اسلام و مخالف با دشمنان اسلام-که در رأس آنها امریکا و اسرائیل است. روز امتیاز حق از باطل است و روز جدایی حق و باطل است.
من از خداوند تبارک و تعالی خواهانم که غلبه بدهد اسلام را بر همه قشرهای عالَم، بر همه مستکبرین، مستضعفین را غلبه بدهد. و از خدای تبارک و تعالی خواهانم که برادرهای ما را در فلسطین، در جنوب لبنان و در لبنان، و در هر جایی از عالَم که هستند، از دست مستکبرین و از دست چپاولگران نجات بدهد. و السّلام علی رسول الله و علی الائمة المسلمین.
71-مَا یَنْظُرُونَ إِلاَّ صَیْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ‌ (49) فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاَ إِلَى أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ‌ (50) وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُمْ مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ‌ (51) قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ‌ (52) إِنْ کَانَتْ إِلاَّ صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنَا مُحْضَرُونَ‌ (53) فَالْیَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لاَ تُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‌ (54) إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فَاکِهُونَ (55) هُمْ وَ أَزْوَاجُهُمْ فِی ظِلاَلٍ عَلَى الْأَرَائِکِ مُتَّکِئُونَ‌ (56) لَهُمْ فِیهَا فَاکِهَةٌ وَ لَهُمْ مَا یَدَّعُونَ‌ (57) سَلاَمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ‌ (58) وَ امْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ‌ (59)
(اما) جز این انتظار نمی کشند که یک صیحه عظیم (آسمانی) آنها را فرا گیرد، در حالی که مشغول جدال (در امور دنیا) هستند.(49) (چنان غافلگیر می شوند که حتی) نمی توانند وصیتی کنند یا به سوی خانواده خود بازگردند.(50) (بار دیگر) در صور دمیده می شود، ناگهان آنها از قبرها، شتابان به سوی (دادگاه) پروردگارشان می روند.(51) می گویند: ای وای بر ما! چه کسی ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟!(آری) این همان است که خداوند رحمان وعده داده، و فرستادگان (او) راست گفتند.(52) صیحه واحدی بیش نیست، (فریادی عظیم بر می خیزد) ناگهان همگی نزد ما احضار می شوند.(53) (و به آنها گفته می شود:) امروز به هیچ کس ذره ای ستم نمی شود، و جز آنچه را عمل می کردید جزا داده نمی شوید.(54) بهشتیان، امروز به نعمتهای خدا مشغول و مسرورند.(55) آنها و همسرانشان در سایه های (قصرها و درختان بهشتی) بر تختها تکیه زده اند.(56) برای آنها در بهشت میوه بسیار لذت بخشی است، و هر چه بخواهند در اختیار آنان خواهد بود.(57) بر آنها سلام (و درود الهی) است، این سخنی است از سوی پروردگاری مهربان.(58) (و به آنها می گویند:) جدا شوید امروز ای گنهکاران!(59)
72- الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص 369: قَتلُ اُهلِ مِصرَ أمِیرَهُم ... : مردم مصر امیر خود را بکشند...
73- در سایت ویکیپدیا درباره این ماجرا چنین نوشته شده است:
مروه شربینی به سال 1977 میلادی در شهر اسکندریه متولد شد. پدرش علی شربینی و مادرش لیلا شمس هر دو شیمی دان هستند. در سال 1995 از کالج انگلیسی دختران فارغ التحصیل شده و از سال 1992 تا 1999 عضو تیم ملی هندبال مصر بود. او در سال 2003 به همراه شوهرش به آلمان مهاجرت کرده و ابتدا در شهر برمن و از سال 2008 در شهر درسدن ساکن شدند. همسرش وابسته فرهنگی مصر در یکی از دانشگاه های آلمان است و با استفاده از بورس تحصیلی در مؤسسه ماکس پلانک شهر درسدن در رشته مهندسی ژنتیک مشغول تحصیل است و جهت انجام تز دکترای خود همراه مروه به آلمان آمده بود. چندی پیش از کشته شدنش، شربینی به دادگاهی مراجعه کرده و آلکس دبلیو (یک روس با ریشه های آلمانی که در سال 2003 به آلمان مهاجرت کرد) را متهم به این کرد که «زمانی که در پارک با پسرش بازی می کرده، آلکس دبلیو او را مورد توهین قرار داده و بخاطر حجاب مروه او را تروریست و فاحشه اسلامی خطاب کرده است». دادگاه شکایت شربینی را پذیرفته و آلکس را محکوم به پرداخت 750 یورو کرد. آلکس دبلیو این حکم را نپذرفت و تقاضای تجدید نظر نمود. در حین برگزاری جلسه دادگاه تجدیدنظر در یک دادگاه درجه دو در شهر درسدن، فرد آلمانی در جلوی چشمان قاضی و سایر حاضرین به شربینی حمله کرده و با ضربات چاقو وی را که سه ماهه باردار بوده از پا در آورد و همسر این زن و مرد دیگری را زخمی کرد. در بسیاری از دادگاهای آلمان از جمله این دادگاه در درسدن، هیچ گونه بازرسی از افراد صورت نمی گیرد. همچنین به علت آنکه الکس (قاتل) تا زمان حضور در دادگاه هیچ گونه سابقه بازداشت نداشت، هیچگونه تدابیر امنیتی برای دادگاه در نظر گرفته نشده بود. در حین ضربات شوهر مروه برای نجات همسرش به طرف او شتافت که توسط پلیس آلمان مورد تیراندازی قرار گرفت. پس از آن شوهرش با وضعیتی بحرانی در بیمارستان بستری گردید. برخی تیراندازی پلیس آلمان به وی را از روی اشتباه دانسته اند و برخی به نقل از مأموران امنیتی دادگاه اعلام کرده اند که گمان بر این بوده که شوهرش فرد مهاجم بوده و بدین خاطر وی را هدف قرار داده اند. همچنین فرزند خردسال سه ساله شان که شاهد این ماجرای خونبار بوده، برای معالجه تحت نظر روانشناس است. در تشییع جنازه او در مصر هزاران نفر از مردم و از جمله چند تن از وزیران دولت مصر شرکت داشتند، این مراسم تبدیل به تظاهراتی اعتراضی شد که سرانجام با دخالت و برخورد پلیس مواجه گردید.
74- عن علی بن ابیطالب علیه السّلام قال: اذا خرجت خیل السفیانی الی الکوفة، بعث فی طلب أهل خراسان، و یخرج أهل خراسان فی طلب المهدی، فیلتقی هو و الهاشمی برایات سود علی مقدمته شعیب بن صالح، فیلتقی هو و السفیانی بباب اصطخر فتکون ملحمة عظیمة فتظهر الرایات السود، و تهرب خیل السفیانی، فعند ذلک یتمنی الناس المهدی و یطلبونه.[البرهان فی علامات آخرالزمان،‌ص 152 حدیث 26 باب 7]
امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: چون لشکریان سفیانی به سوی کوفه، (و در نسخه ای از کوفه) خارج شدند. سفیانی آنها را به سوی مردم خراسان گسیل می دارد و مردم خراسان قیام می کنند و به جستجوی مهدی علیه السّلام می پردازند. پس سفیانی و هاشمی- که جلودار سپاه او با پرچم های سیاه شعیب بن صالح است-در باب استخر به یکدیگر رسیده و کشتار عظیمی روی می دهد. در این درگیری پرچمهای سیاه پیروز شده و سپاه سفیانی فرار می کنند. در این هنگام مردم آرزوی مهدی را کرده و او را می طلبند.
75- امام صادق علیه السّلام... اِخْتِلافُ بَنِی الْعَبَّاسِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ خُرُوجُ السَّفْیانِیَّ فِی شَهْرٍ رَجَبٍ مِنَ المَحْتُومِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکیَّهِ مِنَ المَحْتُوم...(الخرائج و الجرائح، ج3، ص 1161)
اختلاف بنی عباس از علائم حتمیه است. و خروج سفیانی در ماه رجب و کشته شدن نفس زکیه، حتمی است.
76- فرانسیس فوکویاما (متولد 1952 در شیکاگو) فیلسوف پرآوازه امریکایی و استاد رشته اقتصاد سیاسی بین الملل است که هم اکنون در دانشگاه جان هاپکینز واشینگتن به تدریس اشتغال دارد. وی همچنین دارای سابقه کار در اداره امنیت امریکا و نیز تحلیلگر نظامی در شرکت (رند) از شرکت های وابسته به پنتاگون می باشد. وی پس از نگارش مقاله پایان تاریخ و واپسین انسان (the end of History and the last man) در 1989/1368 که در 1991/1370 با تفصیل بیشتر به همین نام، به صورت کتاب درآمد، به شهرت جهانی رسید. در این دو نوشته، فوکویاما به دفاع تاریخی از ارزش های سیاسی غربی برخاست و استدلال کرد که رویدادهای اواخر قرن بیستم نشان می دهد که اجماعی جهانی به نفع دموکراسی لیبرال به وجود آمده است. این اجماع، مساوی است با پایان تاریخ به معنای این که در شکل گرفتن اصول و نهادهای بنیادی دموکراسی، پیشرفت بیشتری به وجود نخواهد آمد. البته، باز هم رویدادهایی خواهد بود، ولی تاریخ، به معنای داستان جهانی رشد و شکوفایی آدمی، خاتمه یافته است. فوکویاما نظریه های معروف و نیز اعترافات معروفی دارد که در سال های اخیر بسیار مورد توجه قرار گرفته است که شما در این جا بخشی از اعترافات او را از گفته ها و نوشته هایش می خوانید.
شیعه به روایت فوکویاما
در سال 1986 یعنی در اوج پیروزی های رزمندگان اسلام در جبهه مقاومت علیه استکبار جهانی، فرانسیس فوکویاما در کنفرانسی در اورشلیم تحت عنوان "بازشناسی هویت شیعه" که توسط صهیونیستها برگزار شد، گفت شیعه پرنده ایست که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست، پرنده ای که دو بال دارد، یک بال سبز و یک بال سرخ، بال سبز این پرنده همان مهدویت و عدالتخواهی است چون شیعه در انتظار عدالت به سر می برد، امیدوار است و انسان امیدوار هم شکست ناپذیر است. او همچنین گفت: نمی توانید انسانی را تسخیر کنید که مدعی است کسی خواهد آمد که در اوج ظلم و جور، دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد. شیعه با این دو بال (بال سبز مهدوی و بال سرخ حسینی)، افق پروازش خیلی بالاست و تیرهای زهرآگین سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و ... به آن نمی رسد. از نظر فوکویاما شیعه بعد سومی هم دارد که بسیار مهم است. این پرنده، زرهی به نام ولایت پذیری بر تن دارد ، در بین کلیه مذاهب اسلامی، شیعه تنها مذهبی است که نگاهش به ولایت فقهی است. یعنی فقیه می تواند ولایت داشته باشد.
77- ساموئل هانتینگتون (Samuel P.Huntington 18 آوریل 1927-24 دسامبر 2008)، متخصص علوم سیاسی شهیر آمریکایی بود. وی به خاطر نظریه برخورد تمدن ها و پیش بینی کشمکش جهان غرب با جهان اسلام شهرت جهانی پیدا کرده بود. ساموئل هانتینگتون، دانش آموخته و به مدت 58 سال، استاد دانشگاه هاروارد بود. آینده ای که وی پیش بینی می کند، آینده است توأم با تباهی، به نظر او در قرن بیست و یکم میان مسلمانان و مسیحیان جنگ های مذهبی خونین درخواهد گرفت. بسیاری از طرفداران این نظریه یازدهم سپتامبر و اشغال نظامی عراق را درآمدی بر جنگ های مذهبی آتی در نظر می گیرند و این دو واقعه را نشانه هایی از درستی نظریه هانتینگتون می پندارند.
هانتینگتون در رساله اش یادآور می شود که در غرب یک پلورالیسم مسیحی حکمفرماست و مذهب و سیاست از هم منفک هستند. جدایی مذهب از سیاست دستاورد نبردهایی خونین است که با نهضت رفرماسیون آغاز شد و سرانجام به شکست تئوکراسی مسیحی و جدایی سیاست از مذهب انجامید. از آن پس کاتولیسیسم و پروتستانتیسم ناگزیر بودند که بیاموزند بدون دخالت در امور سیاسی به حیات خود ادامه دهند، با این هدف که در کنار سیاست قرار گیرند و به آن مشروعیت دهند. به یک معنا رهایی مذهب از سیاست به رهایی سیاست از مذهب انجامید.
نهضت های ضد استعماری و استقلال طلبانه در نیمه دوم قرن بیستم همراه با مهاجرت نیروی کار سبب شد که در جوامع غربی ساختار مذهبی دگرگون شد. در متن پلورالیسم مسیحی ناگهان از بیرون اسلام در این ساختار اجتماعی جای گرفت. با پشتوانه سیادت مسلمانان بر اسپانیا و سیادت عثمانی بر کشورهای بالکان، اسلام هم مانند یهودیت یکی از مهمترین مؤلفه های فرهنگی در جهان غرب بود. به نظر این نظریه پرداز اسلام در جوامع غربی به سه شکل حضور دارد: اسلام هندی در انگلستان، اسلام آفریقایی در فرانسه و اسلام ترک در آلمان. از این نظر اسلام هم مانند مسیحیت اشکال گوناگون دارد. البته از منظر مسیحی و از منظر جامعه سکولار تنوع اسلام و قرائت های گوناگون از آن می تواند منشأ نزاع ها و درگیری های مذهبی باشد. خطر درگیری هنگامی افزایش می یابد که بنیاد مذهبی، نیروهای مذهبی را تقویت کند. بنیادگرایی البته الزاماً به معنای قرائت اصیل از مذهب و رجعت به ریشه ها نیست، بلکه بیش از هر چیز هدف آن از میان بردن جدایی سیاست از مذهب و سیاسی کردن مذهب است.
78- در سایت ویکیپدیا و دیگر دانشنامه ها درباره او به تفصیل می توانید مطالبی را ببینید. همچنین ر.ک: رسول نیمروزی، ابر پاییزی، نشر هلال.
79- وی گفته: آسمان در چهل و پنج درجه می سوزد. دو ساختمان بلند دو پرنده بلند پرواز در 581 و دود و آتش در شهر جدید در آن سوی اقیانوس ها پرنده در آتش و ضجه مادری به گوش می رسد، به طور ناگهانی آتش بزرگ و پراکنده شعله ور می شود.
80- بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الاطهار، ج52، ص 235. "و یا این که در مغرب زمین آتش جنگ بزرگی را با موادی قابل اشتعال دامن می زند در حالی که با فریاد بلند بانگ می زند وای بر او انتقامجویی و خونخواهی و مانند آن..." (بحارالأنوار، ج53، صص 84-82، به نقل از کورانی، علی، عصر ظهور، صص 214 -213)
81- در روزهایی که این اثر برای چاپ آماده می شد، عمر این مزدور به پایان رسید و خبر آن علاجی شد دیرهنگام و ناموفق برای تحت الشعاع قرار دادن خیزش و بیداری اسلامی خاورمیانه.
82- «... و یخربون خراسان و یصرفون الحلسان، و یهدمون الحصون و یظهرون المصون و یقتطفون الغصون، و یفتحون العراق و یحجمون الشقاق بدم یراق، فعند ذک ترقبوا خروج صاحب الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)». (إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب للشیخ علی الیزدی الحائری ج 2، ص 202-209/ الخطب النادرة لأمیرالمؤمنین لعبد الرسول زین الدین ص 140-148 ط 1. مؤسسه البلاغ لبنان-بیروت)
امام علی علیه السّلام زمان ظهور منجی موعود، حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) را ضمن خطبه البیان چنین توصیف می فرماید: پس، در زمانی که این علائم واقع شد مردمانی خروج می کنند که گناه و جنایاتی را مرتکب می شوند (و اگر عبارت «الحرائر» با «حاء» مهمله باشد یعنی تجاوز به زنان و دوشیزگان می کنند) و مالک می شوند «جزائر» را (جزیره ها را ) و نیرنگ ها به کار می برند و خراسان را خراب می کنند و دگرگون می سازند حلسان را (یا اسم جایی است یا جمع «حلس» به معنای اینکه باز می گردانند خانه نشینان را از خانه نشینی) و دژها و مواضع دفاعی مستحکم را ویران می کنند و آشکار می سازند آنچه را که مصون و محفوظ مانده بود و می چینند (و قطع می کنند) شاخه ها را و فتح می کنند عراق را و باز می دارند از شکاف و دو دستگی با (ایجاد ترس) و خونریزی (یعنی هر صدای مخالف را به سرعت در نطفه خفه می کنند یا مراد این است که می مکند و سوء استفاده می کنند از شکاف و ایجاد اختلاف بین گروهها با خونی که ریخته می شود). پس، در آن هنگام انتظار بکشید ظاهر شدن صاحب الزمان را؛ یعنی مراقب باشید و چشم و حواستان را متوجه امام زمان کنید که بزودی ظهور خواهد فرمود.

منبع مقاله : 
همایون، محمد هادی؛(1390)، تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع)و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول1390.


مقالات مرتبط :




بیانی از ارتباط قوم سلمان (ع) و ظهور حضرت امام منتظر (عج) (1)

7740902789

واحد: تابحال تفسیرها و تطبیقهای احتمالی زیادی برای احادیث و مباحث آخرالزمان و ظهور امام زمان (عج) با وقایع هر زمان انجام شده است که بسیار با عدم قطعیت همراه است، همچنین همیشه همراه با نگرش نویسنده و گوینده نسبت به جهان و تفسیر و اطلاع او از واقعیتهای جهان است که می تواند با تحلیلها و تفسیرهای خواننده و شنونده موافق یا متفاوت باشد. تحلیل زیر نیز همینطور است. به نظر واحد باید تحلیلها و سخنان متفاوت را خواند و شنید و تفکر و تعقل کرد تا بتوان به تحلیل خود از واقعیتها و علوم مربوطه رسید. نوشته زیر با این نگرش قرار داده شده است. 

انقلاب اسلامی و زمینه سازی ظهور (1) (از راسخون)

نویسنده: دکتر محمّد هادی همایون

1.ایران در زمان آخرین شاه

محمّدرضا شاه پهلوی، در پی استعفا و اخراج پدرش رضاشاه از ایران، به کمک ذکاء الملک فروغی بر تخت سلطنت نشست. کامل سلیمان(1) با ذکر روایتی سلطنت محمّدرضا را با عنوان "شاهنشاه" یکی از نشانه های ظهور دانسته است. بر اساس این روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، قیامت بر پا نمی شود، مگر آن که مردی به نام "جهجاه" از موالی بر مردم پادشاهی کند. وی موالی را ایرانیان و جهجاه را همان شاهنشاه دانسته است.
نخستین مسأله محمّدرضا شاه خروج نیروهای اشغالگر از ایران بود. در این خصوص اگرچه انگلیسی ها مأموریت خود را در کشور انجام داده و آماده خروج بودند، اما ظاهراً روس ها هنوز کارهای نیمه تمامی در ایران داشتند. در این میانه فرقه ی دموکرات آذربایجان با حمایت شوروی دولتی خودمختار را به ریاست جعفر پیشه وری تشکیل داد. این دولت نیز با روی کار آمدن قوام السلطنه در بهمن ماه 1324 و مذاکره با روس ها و امضای موافقت نامه تشکیل شرکت نفت ایران و شوروی، از حمایت دوستان روس خود محروم ماند و با خروج شوروی از ایران، سقوط کرد. بدین گونه شرایط به ظاهر برای شاه جوان آماده شد.
پس از سقوط کابینه ی قوام و چند نخست وزیر دیگر، در زمان نخست وزیری ساعد، موضوع نفت و سلطه انگلستان بر ایران جدی شد. این جریان منجر به امضای قراردادی الحاقی به قرارداد 1933 ایران و انگلیس به نام "گس-گلشائیان" شد که مجلس پانزدهم آن را تصویب نکرد. فشار انگلیس برای اجرای قرارداد، ساعد را مجبور به استعفا و علی منصور را به نخست وزیری رساند. اما مجلس شانزدهم نیز نتوانست آن را زیر فشار مردم و نمایندگان اقلیت تصویب کند. سرانجام دولت رزم آرا، رئیس ستاد ارتش برای تکمیل مأموریت در 5 تیرماه 1329 روی کار آمد.
محمّد مصدق در مجلس به عنوان رئیس کمیسیون نفت به مخالفت با قرارداد برخاست و خواستار ملی شدن صنعت نفت در همه کشور شد. آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی نیز که آن زمان در تبعید بود، به حمایت از مصدق برخاست و مردم را با این نهضت ضد استعماری جدید همراه ساخت. با قرائت پیام تاریخی کاشانی در مجلس از سوی مصدق، همکاری این دو رهبر مذهبی و ملی افزایش یافت. انگلیس و رزم آرا تمام قامت در مقابل نهضت ایستادند. در این هنگام بود که "جمعیت فدائیان اسلام" به رهبری شهید سید مجتبی نواب صفوی (میرلوحی) تشکیل شد و در اقدامی انقلابی و غیر منتظره در روز 16 اسفند 1329 رزم آرا را اعدام انقلابی کرد. با اعدام رزم آرا فردای آن روز کمیسیون نفت پیشنهاد ملی شدن این صنعت را تصویب کرد و سرانجام با تصویب مجلس شورای ملی در 24 اسفند و مجلس سنا در 29 اسفند 1329 صنعت نفت ملی شد و مبارزات ضد استعماری مردم به پیروزی رسید.
با شکست حسین علا که پس از رزم آرا به نخست وزیری رسیده بود. در الغای قانون، مصدق به نخست وزیری رسید و مورد حمایت آیت الله کاشانی و مردم واقع شد. از اینجا بود که اختلافات میان شاه و مصدق بالا گرفت و رد درخواست مصدق از سوی شاه، برای موافقت با تصدی همزمان وزارت جنگ، مصدق را در 25 تیر 1331 به استعفا کشاند. با استعفای مصدق، قوام دوباره نخست وزیر شد. آیت الله کاشانی به حمایت مصدق برخاست و قوام را به اعلام جهاد تهدید کرد. بدین ترتیب حادثه 30 تیر 1331 به وقوع پیوست که طی آن عده زیادی از مردم به شهادت رسیدند. این حادثه سبب نخست وزیری مجدد مصدق شد.
دوره دوم نخست وزیری مصدق یکی از تلخ ترین مقاطع تاریخ ایران است. در این دوره ابزار قدیمی شیطان دوباره به کار آمد و با نفوذ مزدوران و جاسوسان و اجانب در میان اطرافیان هر دو رهبر نهضت، اختلاف میان آنان بالا گرفت. مدنی (2) که خود داماد آیت الله کاشانی است، مدیریت این جریان را در جهت خارج ساختن مبارزات مردم از مسیر اصلی آن-همانند آنچه بنابر یک تحلیل در مشروطه اتفاق افتاد-و به دست فراماسون ها می داند. وی با ارائه مدارکی ادعا می کند که مصدق نیز عضوی از شبکه فراماسونری بوده و قسم نامه داشته است.
پیچیدگی عمل این گروه مخفی و سطح تحلیل کلان و تمدنی این مقاله ما را از ورود به ماهیت واقعی افراد و نیات آنان برحذر می دارد، اما به عنوان یک نکته کلی در خصوص همه کسانی که در تاریخ ایران پس از استقرار فراماسونری منشأ اثر بوده اند، می توان گفت که ورود به صحنه سیاست در آن دوره غالباً از راه هایی ممکن بوده که ناچار انسان ها را به این گونه مجامع آلوده می کرده است. بنابر یک اصل کلی، میزان درافتادن ما به دام های شیطان تابع خلأهای معنوی وجود خودمان است . به هر میزان که در تزکیه نفس خود کوشیده باشیم از این دام ها بیشتر در امان خواهیم بود. روحانیت در طول این تاریخ آنجا موفق بود که خود را از قید و بند این مجامع و دام ها رهانده و مستقیماً با خداوند و مردم پیوند خورده بود. قیام امام خمینی رحمه الله نمونه بارز و اعلای این ارتباط بود.
به هر حال فضای مخاصمه میان دو رهبر زمینه را برای کودتای 28 مرداد 1332 فراهم کرد. مدیریت این کودتا به آمریکا واگذار شد که اینک در راه تبدیل شدن به ابرقدرتی بی رقیب گام برمی داشت. با شکست در عرصه مبارزات نفت، از این زمان به بعد انگلیسی ها از صحنه رقابت کنار رفتند و امریکا به عنوان نماینده حزب شیطان وارد عمل شد. کودتای سیا در حالی صورت گرفت که مصدق پایگاه مردمی گسترده خود را به دلیل اختلاف با آیت الله کاشانی از دست داده بود. در عرض چند ساعت یک حکومت مصدق سرنگون شد و سرلشگر زاهدی به نخست وزیری رسید. نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز، همچون مشروطه، در تاریخ مبارزات ملت ایران تبدیل به عبرتی شد برای انقلاب اسلامی.

2. انقلاب اسلامی ایران، انفجار نور

جریان اصیل تمدن اسلامی پس از شهادت امام رضا علیه السّلام بر عهده امامزادگانی بزرگوار گذاشته شد که با تدبیر امام کاظم علیه السّلام برای این روز تربیت شده بودند. سرآمد این امامزادگان بزرگوار بانویی بود که در اقتدای به مادر فداکار خویش حضرت هاجر علیها السّلام در سفری پررمز و راز پایه گذار عبادت خداوند و حکومت اسلام در سرزمینی غریب شد. حضرت فاطمه معصومه علیها السّلام از فرزندان موسی بن جعفر علیه السّلام همانی بود که پیش از این در کلام امام صادق علیه السّلام از ایشان سخن به میان آمده و به وفات ایشان در شهر قم اشاره شده بود.(3) تمامی روایاتی که در اهمیت شهر قم به عنوان پایگاه اهل بیت علیهم السّلام و مرکز قیام آخرالزمانی شیعیان از وجود مقدس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیها السّلام به دست ما رسیده، (4) در این راستا قابل تحلیل می باشد. اما آنچه که در این سیر برای ما مهم است، روایاتی است که به انتقال پایگاه دانش از کوفه (نجف) به شهر مقدس قم در آستانه ظهور اشاره دارد، از جمله این حدیث که از وجود مقدس امام صادق علیه السّلام روایت شده است:
"ستخلو الکوفه من المؤمنین و یأزر العلم عنها کما تأزر الحیه فی حجرها ثم یظهر العلم ببلده یقال لها قم و تصیر معدناً للعلم و الفضل... و ذلک عند قرب ظهور قائمنا."(5)
این روایت در تاریخ ما با ورود مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم در سال 1340 قمری و بنیانگذاری حوزه علمیه این شهر به دست ایشان صورت واقعیت به خود گرفت و سندی شد بر حقانیت آنچه از آینده نگری از ناحیه وجود مقدس ائمه معصومین علیهم السّلام به دست ما رسیده است. نکته جالب در این تاریخ این است که علیرغم اقدام ایشان به این عمل سرنوشت ساز، آنچه در تاریخ از ایشان نقل شده پرهیز از ورود به سیاست و درگیری با حکومت است. اما دقت بیشتر در اسناد نشان می دهد که مأموریت ایشان پایه گذاری حوزه قم و تربیت شاگردانی بوده است که صدها سال پیش از آن وعده داده شده بودند. در این خصوص سندی وجود دارد که ذکر آن خالی از لطف نیست:
"در جریان قانون لباس متحد الشکل، رژیم درصدد برآمد تا برای دخالت در حوزه قم، وزارت معارف راساً اقدام به آزمون گیری از طلاب کند، ولی آیت الله حائری در مقابل این دخالت مستقیم ایستاد."(6)
به هر حال با مجاهدت های بسیار، حوزه علمیه قم از این مراحل دشوار گذشت و با ظهور مرحوم آیت الله بروجردی در این حوزه در سال 1363 قمری برابر با 1323 شمسی وارد مرحله تازه ای از جریان پیوند میان نهضت علمی و تربیت شیعیان زمینه ساز شد. در راستای بازسازی حوزه اقدامات بی شماری را به دوران زعامت ایشان نسبت داده اند (7) که از آن جمله می توان به مواردی چون ایجاد تحول علمی، توسعه مراکز علمی و مذهبی، برگزاری آزمون در حوزه، اعزام مبلغ، ساده نویسی رساله عملیه، مبارزه با بهائیت، مبارزه با احیای سنت های غیراسلامی، مخالفت با ترویج لا ابالیگری و گنجاندن تعلیمات دینی در برنامه آموزش و پرورش به عنوان اقداماتی بیشتر علمی در کنار اقدامات مهم سیاسی اشاره کرد. اما آنچه در جریان مباحث ما بیشتر قابل طرح و تأمل می نماید اقدام جدی ایشان در ایجاد تقریب بین مذاهب و برقراری ارتباط با دانشگاه الازهر در این خصوص است:
"آیت الله بروجردی، حاج شیخ محمّدتقی قمی را به عنوان نماینده خود معرفی کرد و حوزه علمیه قم و دانشگاه الازهر را با یکدیگر مرتبط کرد... سرانجام تلاش آیت الله بروجردی در نزدیکی بین مذاهب و معرفی مکتب اهل بیت به نتیجه رسید و شیخ محمود شلتوت رئیس الازهر و مفتی اعظم مصر در 1337/7/17 مطابق با 17 ربیع الاول 1378 تشیع را به رسمیت شناخت...".(8)
دست تقدیر خداوند و تدابیر ائمه معصومین علیها السّلام این چنین مقدر نموده بود که انقلابی را که بنا بود دو دهه بعد، از پایگاه شیعی ایران اسلامی ابتدا در کشورهای اسلامی و سپس در سراسر جهان طنین انداز شود، مؤید این تأیید از سوی مسلمانان اهل سنت نماید.
و این چنین بود که پس از فوت مرحوم آیت الله بروجردی در سال 1340 شخصیت پرفروغ تاریخ تشیع و رهبر اصلی زمینه سازان ظهور، امام خمینی رحمه الله در میان قوم سلمان فارسی ظهور کرد. جای تعجب نیست که در روایات آخرالزمان به قیام مردی از قم با این ویژگی وعده داده شده است.(9)
نام امام خمینی رحمه الله با مبارزه با "لایجه انجمن های ایالتی و ولایتی" بر سر زبان ها افتاد که توطئه ای بود برای تسهیل نفوذ بهائیان در ارکان حکومت. سرانجام با لغو این لایحه در 7 آذر 1341 نخستین پیروزی امام خمینی رحمه الله در جریان قیام ثبت شد. اما امام با سرمشق قراردادن نهضت های گذشته و عبرت از آسیب های آن، مبارزه را رها نکرده و به جد وارد میدان شدند. مرحله دوم، مخالفت با "انقلاب سفید" سفارشی آمریکا به شاه و برگزاری رفراندوم فرمایشی در تاریخ 6 بهمن 1341 برای تثبیت آن بود. حکومت شاه که تازه متوجه شرایط جدید شده بود، خود را برای خفه کردن این قیام در نطفه آماده کرد.
روز دوم فروردین 1342 در حالی که آن سال از سوی روحانیت و در رأس آن امام خمینی رحمه الله عزای عمومی اعلام شده بود، مجلس عزاداری به مناسبت شهادت امام صادق علیه السّلام در مدرسه فیضیه مورد تهاجم مأموران رژیم شاه قرار گرفت که طی آن تعدادی از طلاب به شهادت رسیدند. امام خمینی رحمه الله در نامه ای به علمای تهران، شخص شاه را مورد حمله قرار دادند و خواستار زنده نگه داشتن این واقعه از راه برگزاری چهلم برای شهدای آن شدند.
سرانجام محرم آن سال فرا رسید. علیرغم تدابیر ساواک و مخالفت های رژیم، عصر عاشورا امام خمینی رحمه الله طی نطقی پرهیجان حمله مستقیم خود را متوجه شخص شاه و اسرائیل نمودند. مورد حمله قرار گرفتن شاه و رژیم صهیونیستی از موارد ممنوعه ای بود که رژیم را به واکنشی عجولانه واداشت. در سحرگاه پانزدهم خرداد امام رحمه الله را دستگیر کردند و به تهران بردند. در واکنش به دستگیری امام خمینی رحمه الله بود که قیام خونین 15 خرداد به عنوان سرآغاز انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. با افزایش فشار علما و مردم، امام رحمه الله در 16 فروردین 1343 آزاد شده و به قم بازگشتند، اما از پی گیری مبارزه دست برنداشتند.
مخالفت امام رحمه الله با شاه و اربابانش در جریان کاپیتولاسیون به اوج خود رسید.(10) امام خمینی رحمه الله در 4 آبان ماه 1343 در این خصوص سخنرانی مهمی ایراد کردند و حمله خود را به شاه ادامه دادند. در پی این سخنرانی بود که رژیم تصمیم گرفت این بار به جای برخورد قهرآمیز، ایشان را به ترکیه تبعید کند. امام خمینی رحمه الله در تاریخ 13 آبان 1343 ابتدا به ترکیه و یازده ماه بعد به عراق تبعید شد.
با خروج امام از ایران، رژیم شاه عرصه را برای اجرای برنامه های ماسونی خود‌ آماده دید. پس از عَلَم، حسن علی منصور در اسفند 1342 به نخست وزیری رسید. در این زمان، "هیأت های مؤتلفه ی اسلامی" که در جریان قیام 15 خرداد شکل گرفته بود، پس از تبعید امام، با الهام از نحوه عمل فدائیان اسلام، اقدام به تشکیل شاخه ای نظامی کرد و در اولین عملیات در بهمن 1343 به دست شهید محمّد بخارایی، منصور را اعدام انقلابی کرد. با ترور منصور، امیرعباس هویدا که هم ماسون و هم بهایی بود (11)، به نخست وزیری رسید.
دوره طولانی 13 ساله ی نخست وزیری هویدا در سال 1356 و با آغاز انقلاب اسلامی پایان یافت، از تاریک ترین دوره های حکومت در این سرزمین است. در این دوره ماسون ها و بهائیان با حمایت انگلیس و آمریکا بر همه ارکان کشور خیمه زده و عملاً اداره امور را در قبضه خود درآوردند. شاه نیز که کاملاً تحت سلطه انگلستان و آمریکا بود، نه تنها در دولت که در مجالس شورا و سنا و دیگر مشاغل و مناصب کلیدی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیز این دو گروه شیطانی را بر سرنوشت کشور مسلط کرده بود.
در این دوره طولانی و تاریک، از سویی سازمان اطلاعات و امنیت کشور، "ساواک" برای سرکوب مبارزان با کمک "سیا" و "موساد"، سازمان های امنیتی و جاسوسی آمریکا و اسرائیل، تجهیز شد و دست به کشتار روحانیون و جوانان مبارز زد، و از سویی دیگر هجمه فرهنگی وسیعی برای تغییر شیوه زندگی ایرانیان و استقرار غربزدگی از سوی حزب شیطان آغاز شد. برگزاری جشن های 2500 ساله شاهنشاهی در سال 1350 و تغییر تاریخ هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی در سال 1354، دو نمونه بارز از این اقدامات است. منشأ هر دو اقدام، تلاش برای زنده نگه داشتن خاطره و تاریخ ورود حزب شیطان به ایران، در جریان آزادسازی یهودیان بابل از سوی کوروش بود. بر اثر این اقدامات، بخش بزرگی از تاریخ ایران نادیده گرفته شد و در تاریخ گم شد تا ایران بتواند تنها از زمان حضور یهود در این سرزمین تاریخ داشته باشد. این یکی از بزرگ ترین جنایات حزب شیطان در ایران بود که از چندی قبل آغاز شده و در این دوره به ثمر رسید.
از آنجا که بر اساس سنت الهی، سلطه حزب شیطان نمی تواند دوام و عمقی داشته باشد، و با رسیدن به قدرت باید وارد عمل شده و به ناچار چهره واقعی خود را نمایان سازد، حکومت های دست نشانده آمریکا و به ویژه رژیم شاه به سرعت مورد تنفر ملت ها قرار گرفته و لذا در زمان ریاست جمهوری جیمی کارتر در امریکا، دستور ایجاد فضای باز سیاسی را در کشور به عنوان سوپاپ اطمینان برای مقابله با انفجار قریب الوقوع مردم گرفتند. به دنبال این دستور هویدا برکنار و به ظاهر بازداشت شد و جمشید آموزگار جای او را گرفت.
در زمان آموزگار بود که حزب شیطان مرتکب اشتباهی فاحش شد و آتش انقلاب اسلامی را شعله ور ساخت. در آبان 1356 شهید مصطفی خمینی، فرزند بزرگ امام رحمه الله، در نجف اشرف و به طرزی مشکوک، همچون همیشه تاریخ حزب شیطان، به شهادت رسید. این عملیات ظاهراً با این قصد طراحی و اجرا شده بود که ضمن تهدید مستقیم امام و اجبار ایشان به دست کشیدن از مبارزه، امکان استمرار آن را پس از امام منتفی ساخته باشند. مجالس ترحیم این روحانی بزرگ در ایران و سخنرانی امام در دی ماه 1356 به این مناسبت، و ذکر این حادثه به عنوان یکی از الطاف خفیه ی الهی، نام ایشان را دوباره بر سر زبان ها اندخت و با دعوت امام به وحدت و مبارزه با طاغوت، کانون انقلاب و مبارزه علیه شاه گرم شد.
رژیم شاه که مهار اوضاع را در برابر امام از دست داده بود، همچون آمریکا و دیگر مستکبران امروز، مرتکب اشتباهی دیگر شد. در تاریخ 1356/10/17 مقاله ای سراسر توهین به امام به نام "استعمار سرخ و سیاه" در روزنامه ی اطلاعات با نام مستعار احمد رشیدی مطلق چاپ شد که منجر به قیام طلاب و مردم قم در 19 دی ماه شد. چهلم شهدای این قیام، تبریز را به یاد قیام ستارخان و باقرخان انداخت و مردم قهرمان آن را به قیام در 29 بهمن ماه کشاند. کشور وارد سال 1357 شده بود که چهلم شهدای تبریز، مردم یزد، جهرم و کازرون را به قیام واداشت. با فرارسیدن چهلم شهدای این قیام در نوزدهم اردیبهشت 1357، ایران به یک باره گُر گرفت و انقلاب وارد مرحله ای جدی شد.
با فرا رسیدن ماه رمضان در شهریور 57 و آماده شدن شرایط برای مبارزه ای گسترده تر، رژیم شاه ناچار به تغییر موضع شد و شریف امامی را که خود استاد اعظم فراماسونری بود، با شعار "آشتی ملی" به نخست وزیری گماشت. نماز و تظاهرات عید فطر در روز 13 شهریور، راهپیمایی 16 شهریور و سرانجام کشتار وسیع و بی رحمانه 17 شهریور در زمان این ماسون حقیر صورت گرفت و با کشتار دانشجویان و دانش آموزان در 13 آبان 57، عمر دولت آشتی ملی نیز پایان یافت و نوبت به دولت نظامی ارتشبد ازهاری، رئیس ستاد ارتش شاه رسید.
پیشتر و در دوران نخست وزیری شریف امامی، شاه و صدام حسین رئیس جمهور عراق که با کودتا روی کار آورده شده بود، با این که به ظاهر با هم دشمنی داشتند، اما از آنجا که هر دو دست نشانده یک ارباب بودند، برای مقابله با امام و انقلاب اسلامی با یکدیگر همدست شدند و امام را از عراق و نجف نیز تبعید نمودند. امام در نجف، با این که به ظاهر از کانون مبارزه داخل کشور دور بودند، اما به خوبی مدیریت جریان انقلاب را در دست داشتند. ایشان ضمن تثبیت جایگاه علمی متداول حوزه در تدریس خارج، در سال 1348 نظریه مترقی "حکومت اسلامی و ولایت فقیه" را با انتشار کتابی به همین نام مطرح ساختند. در کنار این فعالیت های علمی تمدن ساز، مبارزات اما نیز از طریق صدور اعلامیه و سخنرانی و انتشار آن در قالب نوارهای صوتی در داخل کشور ادامه داشت. نجف اندک اندک کانون مبارزه شد و گروه ها و شخصیت های مختلف برای ملاقات با امام بدانجا رفت و آمد داشتند. این اقدامات موجب وحشت صدام و شاه و اخراج امام از عراق گردید.
با منع ورود امام به خاک کویت که همراه با سیاست های آمریکا و حزب شیطان در منطقه صورت گرفت، امام تصمیم سرنوشت سازی گرفتند و در 15 مهرماه 57 به فرانسه عزیمت کرده و در دهکده ای در نزدیکی پاریس به نام "نوفل لوشاتو" ساکن شدند. دولت فرانسه از سویی با ادعای برخورداری از عنوان "مهد آزادی" در جهان نمی توانست مانع این هجرت سرنوشت ساز شود و از سویی دیگر نیز کشورهای غربی مکان بهتری برای کنترل و مهار انقلاب اسلامی از سوی دشمنان تلقی می شدند. این چنین بود که پایگاه مبارزه به غرب منتقل شد و عملاً تمامی امکانات رسانه ای غرب در خدمت انقلاب اسلامی قرار گرفت. خبرنگاران و مبارزان سراسر دنیا اینک می توانستند آزادانه تر به امام دسترسی داشته باشند. در این دوره رفت و آمد مبارزان داخل کشور نیز به محضر امام شدت گرفت و خود سبب اعمال مدیریت بیشتر ایشان بر جریان حوادث شد. این اتفاق همان دوره به طلوع خورشید از مغرب (12) که یکی از نشانه های ظهور است تعبیر شد.
با نخست وزیری ازهاری ایران، پس از رمضان اینک وارد محرم شد. امام خمینی رحمه الله به خوبی توانستند از این مناسبت های دینی استفاده کرده از تمام ظرفیت تاریخی آن برای به پیروزی رساندن انقلاب بهره برند. فریادهای "الله اکبر" مردم از روی پشت بام ها در شب اول محرم و استمرار آن که به دستور امام خمینی رحمه الله صورت گرفت، و راهپیمایی تاسوعا و عاشورای 57، به رژیم شاه و اربابانش نشان داد که دولت نظامی نیز نمی تواند کاری از پیش برد. از همین رو در ترفندی شیطانی دولت شاهپور بختیار با هدف کنار گذاشتن شاه و ایجاد حکومتی به ظاهر ملی و نه اسلامی در 15 دی ماه 57 بر سر کار آمد تا شاید بتواند بر اوضاع مسلط شود. اما امام با غیرقانونی اعلام کردن دولت بختیار زمینه این نقشه را نیز از بین برده و در 23 دی ماه تشکیل "شورای انقلاب" را اعلام نمودند.
شاه در 26 دی ماه از ایران فرار کرد و سرانجام در 12 بهمن 1357 علیرغم مخالفت های بختیار، امام به ایران بازگشتند. در 15 بهمن ماه مهندس مهدی بازرگان به نخست وزیری رسید و در 20 بهمن با قیام همافران نیروی هوایی درگیری مردم با گارد شاهنشاهی و ارتش شاه آغاز شد. در 21 بهمن، دولت بختیار به عنوان مقدمه ی اجرای کودتایی دیگر، ساعت حکومت نظامی را گسترش داد و آغاز آن را به چهار بعدازظهر رساند. امام به این اطلاعیه توجهی نکردند و فرمان دادند که مردم به خیابان ها بریزند. از مرحوم آیت الله طالقانی جریانی نقل شده که بر اساس آن معلوم می شود امام این دستور را از ناحیه مقدس امام زمان ارواحنا فداه گرفته بودند.(13)این نقل نشان می دهد که برای برخی از بزرگان در دوران غیبت نه تنها مشاهده و ملاقات امام ارواحناه فداه، که گرفتن دستور و اجرای آن نیز ممکن و جایز است. البته ادعا و پذیرفتن صرف ادعا همیشه در تاریخ خطرناک بوده و امام نیز هیچ گاه به آن متوسل نشدند.
سرانجام در روز یکشنبه 22 بهمن ماه 1357 معجزه بزرگ قرن به وقوع پیوست و انقلاب اسلامی ایران که حاصل هزاران سال تلاش اولیا و پیامبران بزرگ الهی و نتیجه قرن ها تمدن سازی از سوی امامان معصوم علیهم السّلام و علمای بزرگ اسلام و تشیع بود، به ثمر رسید.
در یک تحلیل کلی از انقلاب اسلامی و نحوه مدیریت امام خمینی رحمه الله در این واقعه بزرگ تمدنی، و با نگاهی به آنچه پیش از آن به عنوان عبرت در اختیار ایشان قرار گرفته بود چند نکته قابل تأمل و تاکید است.
مهمترین عامل در پیروزی انقلاب اسلامی، شخص امام خمینی رحمه الله و اصلاح رابطه او با خداوند بود. از میان انسان های آن دوره یکی توانست به مقام دریافت فیض الهی رسیده و بقیه را نیز بر همان اساس قاعده امامت و ولایت به دنبال خود بکشد. رهبری و به پیروزی رساندن چنین جریان عمیق، گسترده و بزرگی بدون ارتباط جدی و صاف با خداوند متعال و اولیای الهی و به ویژه وجود مقدس امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ممکن نیست. خود ایشان در آغاز نهضت به این موضوع اشاره می کنند:
"به خدا متوجه شو تا دلهای مردم به تو متوجه شود... راه به دست آوردن قلوب ملت این است. دل مردم مسلم با اسلام به دست می آید. رگ خوابشان را ما فهمیدیم. قلوب مسلمین را باید توسط اسلام جلب کرد. الی الله تطمئن القلوب. تمام قلوب دست خدا است. مقلب القلوب خدا است."(14)
امام خمینی رحمه الله در آغاز مبارزه ابتدا رابطه خود را با خدا اصلاح نمود و سپس فقط برای خدا قیام کرد. این علو مقام و نیت خالص تا پایان کار با امام بود و انقلاب را به پیش برد. در کنار این جریان معنوی، که یادآور نخستین مرحله تمدن سازی بعد از عاشورا و در زمان امام سجاد علیه السّلام است. موضوع تثبیت جایگاه علمی ایشان پیش آمد. این مرحله بندی در ضمن به ما نشان می دهد که مراحل خودسازی و شکل گیری یک رهبر در بینش اسلامی با مراحل سه گانه تهذیب نفس، توسعه علمی و غیبت برای تربیت نسل در فرایند تمدن سازی اسلامی همسان و همراستا است.
در مرحله علمی، امام تا زمانی که به مرجعیت نرسیده بودند و تا زمانی که مرحوم آیت الله بروجردی در قید حیات و در رأس حوزه علمیه قم بودند، حرکتی جدی از خود نشان ندادند. حتی می دانیم که پس از فوت ایشان، اصرار و تلاش های اطرافیان برای مطرح کردن امام با واکنش ایشان مواجه می شد. اما پس از آن که امر مرجعیت و زعامت به طور طبیعی در اختیار امام قرار گرفت، درخشش بی نظیر ایشان در عرصه علم و مبارزه آشکار شد. دوران توقف امام در حوزه علمیه قم در این مقطع چندان طولانی نشد و فعالیت های علمی تمدن ساز ایشان در حوزه نجف به ظهور و بروز رسید. این دوره برای امام خمینی رحمه الله و انقلاب اسلامی همان کارکرد دوران غیبت را برای تمدن اسلامی داشت که پس از اوج گرفتن و دانش پیش آمده بود.
در این مرحله امام خمینی رحمه الله با برقراری جلسات درس خارج، جایگاه علمی خود را بر اساس قواعد حوزوی تثبیت کرده و در کنار آن به نوآوری در عرصه علم دست زدند. نظریه ولایت فقیه دستاورد مهم این دوره بود که ضمن اثبات برتری امام در زمینه علمی، مبانی نظری انقلاب و حکومت پس از آن را نیز کاملاً روشن کرد، اتاقی که در جریان مشروطه نیفتاد. تنها سند علمی مشروطه کتاب میرزای نایینی بود که خود ایشان پس از برملاشدن اهداف مشروطه دستور جمع آوری آن را داد. نظریه ولایت فقیه توانست همچنین مشکل تعدد در نظام مرجعیت و لزوم وحدت در رهبری انقلاب و حکومت را با متانت حل کند. پیشتر نظریه رکن رابع شیخ احمد احسایی با حذف مرجعیت درصدد این کار برآمده بود که سرانجام آن به شکل گیری بابیت و بهائیت کشید. در نظریه ولایت فقیه ضمن ایجاد تمرکز در مدیریت نظام، جایگاه و شأن مراجع نیز در تصمیم گیری ها و فرایند مدیریت امور مؤمنان حفظ می شود.
از لحاظ مشرب های علمی، تا پیش از این همواره حوزه های علمیه با غلتیدن به سوی اخباریون در مقطعی و اصولیون در مقطعی دیگر، از اختلاف میان این دو گروه ضربه خورده بودند. امام خمینی رحمه الله که از سنتی صدرایی برخاسته بود، توانست در وجود خویش عرفان و ادراکات شهودی را با فلسفه و حکمت و ظرایف عقلی جمع نموده و قرآن کریم و روایات اهل بیت را بر آن حاکم کند. مجموعه این نظام ادراکی و شهودی هماهنگ در جمع با فقه و تفقه، آسمان را با زمین و عرش را با فرش پیوند می زد و به حل مشکلات و مسائل روز جامعه موفق می شد. سلسله منظم و معنی دار شناخت، از قرآن و حدیث تا عرفان و فلسفه، و سپس فقه و سیاست در وجود امام خمینی رحمه الله جمع شده و به تبلور رسیده بود. البته در این مرحوم علامه سید بزرگوار سید محمّدحسین طباطبایی با ایشان همراه و شریک بود و توانست بار قابل توجهی از شکستن حصارهای دانش را بر دوش کشد.
با این جایگاه و نقش علمی بود که امام خمینی رحمه الله برای تضمین استمرار انقلاب و حکومت دست به تربیت شاگردانی فداکار و آگاه زد. و شاید اگر شهید شیخ فضل الله نوری فرصت چنین اقدامی را یافته بود هیچگاه مشروطه به آن سرنوشت دجار نمی شد. این شاگردان با درکی روشن از اهداف مبارزه و انقلاب به صحنه وارد شده و توانستند در کنار ایشان و حتی پس از ایشان به خوبی از عهده پیش بردن انقلاب و امور حکومت برآیند. خلأ عدم حضور امام در ایران در دوران انقلاب به وسیله همین شاگردان فاضل و انقلابی پر می شد.
از دیگر اموری که امام در جریان رهبری انقلاب به شدت از آن محافظت کردند، جلوگیری از ورود گروه های گوناگون و با اندیشه های متفاوت به جایگاه رهبری انقلاب و خالص نگه داشتن این جایگاه بود. مخالفت با دیدگاه های سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) و انجمن حجتیه در نجف اشرف از نمونه های این امر است. منافقین گروهی از جوانان مسلمان وابسته به نهضت آزادی بودند که پس از 15 خرداد وارد مرحله جنگ مسلحانه با رژیم شدند. این گروه سرانجام با کنار گذاشتن مرجعیت به دام التقاط افتادند و در جریان انقلاب اسلامی به سقوط کامل دچار شدند. در اواخر سال 1349 منافقین یکی از اعضای کادر مرکزی خود را به نجف فرستادند تا تأیید و حمایت امام را کسب کند که با مخالفت و عدم تأیید از سوی ایشان روبرو شد. انجمن حجتیه نیز که در سال 1332 و پس از کودتای 28 مرداد و با هدف مبارزه با بهائیت شکل گرفته بود، پس از آن که با اتخاذ خط مشی مصالحه با رژیم برای مبارزه با بهائیت، توان بسیاری از نیروهای جوان و مؤمن را در جریان انقلاب در خود هضم نمود، سرانجام در اول مردادماه 1362 و با برخورد امام، اعلام تعطیلی نمود. این گروه نیز پس از آن که در همان اواخر سال 1349 اجازه امام را برای مصرف سهم امام علیه السّلام گرفته بودند، در سال 1351 با لغو این اجازه روبرو شدند. شاید تنها نمونه خلاف این ادعا موضوع نهضت آزادی و نخست وزیری مرحوم مهندس بازرگان باشد که امام در مورد آن نیز پس از واقعه خلع آقای منتظری از قائم مقامی رهبری روشنگری نموده و مخالفت همان روز خود را با آن اعلام کردند. این موضوع مهم از آسیب های جدی مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت بود.
امام خمینی رحمه الله با درایتی الهی، خلأ حضور گروه های گوناگون را با مردم پر کردند. در این راستا تمامی اقشار و اصناف مردم با شعار وحدت کلمه امام، مردانه به صحنه آمدند و نقش خود را در پیروزی انقلاب ایفا نمودند. این انقلاب نه انقلاب دانشجویان بود و نه انقلاب روحانیان، نه انقلاب بازاریان و نه انقلاب کارگران و نه انقلاب مختص به هیچ قشر و طبقه ای. از همین رو بود که پس از پیروزی انقلاب نیز هیچ صنف و قشری نتوانست انقلاب را از آن خود کرده و از اهداف اصلی منحرف سازد.
در روش مبارزه نیز امام با شناخت عمیق از جریان تمدن سازی پس از عاشورا، بنا را بر رساندن جامعه به بلوغ و آگاهی لازم داشتند و از ورود به عرصه مبارزه نظامی و اجازه به دیگران برای مبادرت به آن اجتناب کردند. عملیات نظامی در آن شرایط تنها پاک کردن صورت مسأله بود که مسأله ای دیگر را به دنبال خود می آفرید. امام روش حل مسأله را به مردم آموخت و این تعلیم در سال های پس از پیروزی انقلاب نیز از ویژگی های منحصر به فرد رهبری امام بود. در مقابل، امام پی گیری و جدیت را در مبارزه اصل قرار داده و تا زمان پیروزی هیچ گاه به دشمن اجازه استراحت و تجدید قوا ندادند. شاید اگر این جدیت پس از فتوای تحریم تنباکو نیز ادامه می یافت، جریان تاریخ به نحو دیگری رقم می خورد.
در مجموع، این عوامل و بسیاری عوامل پیدا و پنهان دیگر، در انقلاب اسلامی، شخص امام خمینی رحمه الله و مردم ایران مع شد تا توانست دنیا را با مشاهده انفجار نور بکشاند.

3. انقلاب اسلامی در آیینه آیات و روایات

در روایات اهل بیت به قیامی در آخرالزمان از سوی مردم فارس اشاره شده که از ابتدای انقلاب مورد توجه علما و مردم قرار گرفت. قیام مردی از قم(15)، قیام خراسانی (16)، ظهور شعیب بن صالح(17)، خروج پرچم های سیاه از خراسان (18) از مواردی بود که در مقاطع گوناگون-علیرغم میزان صحت و سقم ظاهری روایات آن-با انقلاب اسلامی و حوادث و شخصیت های آن تطبیق داده شد. اگرچه از ابتدا تمرکز این جریان بر روایات وارده بود، اما بررسی بیشتر نشان داد که ریشه این روایات در آیات قرآن کریم است و روایات نیز به همانی اشاره دارد که در آیات ذکر آن رفته است. در ادامه به بررسی این آیات با توجه به روایات ذیل و ارتباط آیات با یکدیگر می پردازیم. بی شک به جز مواردی که گفته ما مستند به روایات محکم اهل بیت علهیم السّلام باشد، در بقیه موارد همه نکات به عنوان احتمال مطرح خواهد شد، چرا که هیچ انسانی معمولی را یارای درک مفاهیم بلند قرآن کریم به نحو استقلال نیست.
در سوره فجر در آیه نخست، خداوند متعال به فجر قسم می خورد. در تفسیر ظاهری آیه، فجر پدیده ای طبیعی است که پیش از گسترده شدن روز اتفاق می افتد و با شکافتن شب، رسیدن روز را بشارت می دهد. اما می دانیم که قرآن کریم، هماهنگ با نظام خلقت که دارای طبقات و عوالم مرتبط با یکدیگر است، دارای بطون متعدد و تفاسیر گوناگون است که ضمن ارتباط با هم، هیچ کدام دیگری را نفی نمی کند. در قرآن کریم آیاتی که در آن واژه "نهار" به معنای روز به کار رفته و به روز ظهور تأویل شده و همچنین "لیل" به معنای شب، در تأویل خود به دوران تاریک پیش از ظهور (19) تفسیر شده است. با این ترتیب جریان ظهور در قرآن کریم بدین شکل بیان شده که در مرحله ای جهان پر از تاریکی و ظلم می شود و سرانجام پس از طی این مرحله، خورشید ولایت و امامت طلوع کرده و نور را بر همه زمین ارزانی می دارد.
اما می دانیم که در انتهای شب و با فاصله اندکی از طلوع خورشید، در طبیعت اتفاقی می افتد که "فجر" نام دارد. تاریکی با رشته ای از نور شکافته شده و طلوع خورشید را بشارت می دهد. پس در سطح تأویلی آیه نیز بایستی در انتهای دوران غیبت و اندکی پیش از ظهور، نوری در جهان درخشیدن گیرد که مقدمات ظهور را فراهم نماید. این نور انسان ها را متوجه تاریکی مطلقی می کند که غافلانه در آن به سر می برند و آنان را مشتاق و شیفته یافتن نور واقعی می کند. این واقعه در لسان روایات، خروج قومی از مشرق است که به زمینه سازی ظهور می پردازند.(20) خداوند در قرآن کریم به این قیام و انقلاب قسم می خورد. انقلاب ما انفجار نور بود.
نکته جالب این است که در دومین آیه خداوند به شبهای ده گانه ای قسم می خورد (21) که در ادبیات انقلاب اسلامی بر این اساس "دهه فجر" نام گرفت. این ده شب به دهه اول ذی الحجه نیز تأویل شده است.(22) آیات پایانی این سوره نیز به نفس مطمئنه اشاره می کند (23) که در تأویل به کاملترین مصداق یعنی وجود مقدس سیدالشهداء و سپس شیعیان ایشان معنی شده است.(24) تأمل در آیه در سطحی دیگر، شباهت زیاد آن را با جملات پایانی وصیت نامه امام نشان می دهد.(25)
با بازگشت به ابتدای قرآن کریم و فاتحة الکتاب، دومین مورد در این کتاب آسمانی در سوره حمد آمده است. ما در این سوره از خداوند می خواهیم که ما را به "صراط مستقیم" هدایت کند.(26) این صراط در لسان روایات به ولایت امیرالمؤمنین علیه السّلام تأویل شده (27) البته تحقق کامل آن در زمان ظهور خواهد بود. اما در خود سوره نیز این واژه معنی شده است.(28) بنابر یکی از دو تفسیر، این صراط راه کسانی است که خداوند به آنها نعمت داده، اما به واسطه کفران نعمت بر آنها غضب نکرد. در برخی از تفاسیر و ترجمه ها این آیه بدین گونه معنی شده است: راه کسانی که به آنها نعمت دادی و نه راه کسانی که بر آنان خشم گرفتی و نه راه گمراهان. اما به نظر می رسد تفسیر نخست دقیق تر باشد.
بر این اساس باید به دنبال دو قوم در قرآن کریم و تاریخ بشریت بود: یکی قومی که خداوند به آنان نعمت داد، اما کافران نعمت کرده و به غضب الهی دچار شدند و دیگری قومی که شکر نعمت کرده و به صراط مستقیم رهنمون خواهند شد. با مراجعه به قرآن کریم و تفاسیر آن روشن می شود که قوم بنی اسرائیل قومی است که خداوند بر آنان نعمت خود را ارزانی داشت (29)، اما آنان در ادامه مأموریت سست شده و با کفران نعمت خود مورد غضب خداوند قرارگرفتند.(30) بنی اسرائیل مهمترین و منسجم ترین قومی بود که در معرض مأموریت جهانی سازی دین خداوند قرار گرفت و در آن شکست خورد. این مأموریت بر اساس آیات و روایات دیگر، پس از بنی اسرائیل بر عهده اهل فارس در آخرالزمان گذاشته شده است. روایات اهل بیت نیز "مغضوب علیهم" را یهود، و "ضالین" را نصاری معرفی کرده است.(31) بر اساس این تفسیر تمامی مسلمانان دست کم در طول هر شبانه روز ده بار در نمازهای خود از خداوند می خواهند که آنان را در زمره قومی آخرالزمانی قرار دهد که مقدمات ظهور را فراهم می کنند.
سومین مورد از آیات قرآن کریم، مربوط به قومی است که به وسیله آنان بر عرب احتجاج می شود. در آیه 54 سوره مائده (32) خداوند از قومی سخن می گوید که در برابر ارتداد عرب و خروج آنان از دین، در آینده می آیند و با برخورداری از ویژگی هایی منحصر به فرد، دین خداوند را یاری می کنند. این قوم در روایات معصومین علیهم السّلام، اهل فارس در آخرالزمان دانسته شده اند.(33) پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم بر اساس همین واقعیت بود که در مناسبت های گوناگون به بهانه حضور سلمان فارسی، از این قوم سخن می گفت و حتی آنان را در برابر اصحاب، برادران خویش می خواند.(34) جالب است که این آیه شریفه در قرآن کریم، درست پیش از آیه ولایت (35) قرار دارد که به طور روشن مصداق آن امیرالمؤمنین علیه السّلام معرفی شده است.(36) در آیه بعدی (37) نیز مجموعه این گروه "حزب الله" نام گرفته که بر اساس روایات نام مختص شیعیان علی علیه السّلام است. (38) آیات 89 انعام(39)، 39 توبه(40)، 38 محمّد(41)، و 3 جمعه (42) نیز همراه با روایات ذیل آن (43) به همین قوم اشاره دارد.
چهارمین مورد در آیات قرآن کریم ذکر ویژگی های این قوم است که در آیه سوره انعام نیز بدان پرداخته شده بود. در آیه 22 سوره مجادله (44) سخن از قومی است که در راه دین خدا از پدران، برادران و عشیره خود نیز می گذرند. خداوند بدین سبب ایمان را در قلوب آنان حک کرده و آنان را یاری می کند. نکته جالب این آیه ذکر عامل این نصرت الهی است که روحی از جانب خداوند دانسته شده است. اگر منظور قرآن کریم از این روح، حضرت روح القدس بود، می بایست آن را به صورت معرفه و با "ال" بیاورد. آوردن این واژه به شکل نکره، معنی آن را "روح اللهی از جانب خداوند" می کند. این شخصیت در روایات نیز به همین عنوان معرفی شده است.(45) حضرت لسان الغیب نیز در بیت مشهور خویش به همین شخصیت و نقش زمینه سازی وی اشاره دارد:
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید***که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
بر اساس این پیشگویی جناب حافظ، ابتدا مسیحا نفسی ظهور می کند که از انفاس خوش او، زمینه برای ظهور "کسی" فراهم می شود. استفاده از واژه "بو" می تواند نشان دهد که این ظهور در زمان خود او واقع نخواهد شد. جالب است که لقب حضرت مسیح نیز که ترکیب مسیحانفس از آن ساخته شده، "روح الله" است. این قوم در پایان آیه دوباره به عنوان"حزب الله" معرفی شده اند. آیه 29 سوره فتح (46) نیز بر اساس این تفسیر که قوم آخرالزمانی فارس برادران و مؤمنان حقیقی به دین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم دانسته شده اند، به ویژگی های این قوم اشاره می کند.
سرانجام، مأموریت و نقش اصلی این قوم در تاریخ، در آیه 8-4 سوره مبارکه اسراء(47) بیان شده است. و بر اساس روایت ذیل آیه پس از آن که یهود، سبب شهادت امیرالمؤمنین علیه السّلام و ضربت خوردن امام مجتبی علیه السّلام شده و در ادامه به علو کبیر خود یعنی ایجاد واقعه عاشورا دست می زنند، در آخرالزمان نوبت انتقام از آنان می رسد.(48) این انتقام به وسیله ایرانیانی صورت می گیرد که قیامشان متصل به ظهور حضرت خواهد شد. انتقام دوم و محو کامل این گروه شیطانی از صفحه روزگار در زمان رجعت سید الشهداء و باز با کمک همین ایرانیان صورت خواهد گرفت، چرا که خداوند متعال در نوبت دوم از گروهی دیگر سخن به میان نمی آورد و انتقام دوم را نیز از سوی همان گروه اول می داند.
نکته قابل توجه در این آیه این است که در هر نوبت، گروه انتقام گیرنده وارد "مسجد" شده و آن را به تصرف در می آورند. مقصود از مسجد در آین آیات، بر اساس آیه نخست سوره،‌(49) همان مسجدالاقصی است که معراج در آن واقع شده است. اگر این مسجد را بیت المقدس فرض کنیم، حمله قوم ایرانی به فلسطین اشغالی امروز مد نظر آیه شریفه است، که در روایات جنگ آخرالزمان با یهود بدان اشاره شده، و اگر آن را-آن گونه که بعضی گفته اند- مسجد کوفه بدانیم، منظور ورود ایرانیان به عراق و کوفه است که در روایت پرچم های سیاه از خراسان (50) مؤید آن است. این ورود به عراق نیز با توجه به حضور سفیانی در این کشور، می تواند جنگ با یهود تلقی شده و جامع هر دو گونه روایات باشد. ظاهراً آیات 5-2 سوره روم (51) و 2 حشر (52) نیز-در عین حفظ شأن نزول خود-به همین واقعه اشاره دارد، که بررسی بیشتری را می طلبد.
در پایان این بررسی مختصر تنها می توان امیدوار و مشتاق بود که انقلاب اسلامی ایران، همان خروج اهل فارس از مشرق باشد که زمینه مُلک مهدوی را فراهم خواهد ساخت. با ایستادگی و پایمردی این آرزو تحقق یافتنی است، اما اگر همانند بنی اسرائیل گمان کنیم که خداوند ما را قومی برگزیده و تافته ای جدا بافته صرف نظر از اعمال و رفتارمان قرار داده است، بی گمان به دام شیطان خواهیم غلتید و خود عبرتی خواهیم شد برای گروهی دیگر از اهل فارس که پس از ما خواهند آمد و مأموریت را به انجام خواهند رساند. جریان انقلاب اسلامی ما را امیدوار می کند که این چنین نخواهد شد.

ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

1- روزگار رهایی، ص 1027-1026.
2- مدنی، سیدجلال الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، ص 34.
3-عَنْ تاریخِ قُمَّ لِلْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُمِّیِّ عَنِ الصَّادِقِ ع اِنَّ للهِ حَرَماً وَ هُوَ مَکَّةُ وَ لِرَسُولِهِ حَرَماً و هُو الْمَدینَةُ وَ لِامیرالمُومنیَنَ حَرَماً وَ هُوَ الْکُوفَةُ وَ لَنَا حَرماً وَ هُوَ قُمٌّ وَ سَتُدْفَنُ فیهِ امْراةٌ مِنْ وُلْدیِ تُسَمِّی فاطِمَةَ مَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الجَنَّةُ؛ (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج48، ص 317)
خدا را حرمی است که مکه است و پیامبر نیز حرمی دارد که مدینه است و امیرالمؤمنین نیز حرمی دارد که کوفه است و حرم ما قم است. بزودی زنی از فرزندان من در آنجا دفن می شود و هر کس او را زیارت کند بهشت برین او را واجب می شود.(این فرمایش را حضرت صادق موقعی فرمود که هنوز مادر موسی بن جعفر به موسی حامله نشده بود.)
4- عصر ظهور، ص 239.
از زمره روایات ظهور، بپا خاستن مردی از قم و یاران وی می باشد، از امام کاظم علیه السّلام روایت شده است که فرمود: مردی از قم، مردم را به سوی خدا دعوت می کند، افرادی گرد او جمع می شوند که قلب هایشان همچون پاره های آهن ستبر است که بادهای تند حوادث، آنان را نمی لغزاند، از جنگ خسته نشده و نمی ترسند اعتماد آنان بر خداست و سرانجام کار از آن پرهیزکاران است. (بحار ح60 ص 216 چاپ ایران)
از روایاتی که درباره قم و برتری و آینده آن از اهل بیت (ع) نقل شده است به خوبی روشن است که این شهر نزد آن بزرگواران از ارزش و اهمیت ویژه ای برخوردار است، بلکه می توان گفت مؤسس و بنیانگذار این شهر و طرح و ایجاد آن در قلب ایران در سال 73 هجری، به دست با کفایت امام باقر علیه السّلام بوده است که بعد از آن نسبت به این شهر عنایت خاصی داشته اند. آنان با دانشی که از جد بزرگوارشان داشته اند، خبر داده اند که در آینده، این شهر مقدس از جایگاه والا برخوردار خواهد شد و اهالی این شهر، از یاران با وفای حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف خواهند بود. برخی روایات تصریح دارد به اینکه فلسفه نامگذاری این شهر مقدس به قم مناسب با نام حضرت مهدی که قائم به حق است می باشد و مناسب با قیام و بپاخاستن اهل قم و منطقه جغرافیایی آن شهر در زمینه سازی و یاری نمودن آن حضرت است از طرفی وجود یک آبادی، در نزدیکی این شهر در زمان تأسیس آن بنام کمندان یا کمد، به این معنی نیست که در نام گذاری به قم عربی بودن این کلمه ملاحظه نشده است جز این مناسبت که نام آن قم گذاشته شده و یا تغییر و دگرگونی در نام فارسی آن بوجود آمده است به ویژه زمانی که تأسیس این شهر از ناحیه علماء و روایت کنندگان حدیث، از امام باقر و صادق علیه السّلام و زیر نظر آن دو بزرگوار بوده است.
عفّان بصری از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که گفت: امام علیه السّلام به من فرمود: آیا می دانی از چه رو این شهر را قم می نامند؟ عرض کردم: خدا و رسولش آگاهترند فرمود: همانا قم نامگذاری شده برای اینکه اهل قم اطراف قائم علیه السّلام گرد آمده و با وی قیام می نمایند و در کنار او ثابت قدم مانده و او را یاری می کنند.(بحار، ج60، ص 216)
ظاهر برخی روایات این است که امامان علیه السّلام نسبت به شهر قم عنایت خاصی داشته اند و مفهومی را برتر و وسیع تر از یک شهر و توابع آن، به این شهر بخشیده اند، لذا نام این شهر را به معنای خط و روش و اسلوب قم، نسبت به ولایت اهل بیت علیهم السّلام و قیام آنان با مهدی آل پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بکار برده اند.
عده ای از بزرگان وی نقل کرده اند که حضور امام صادق علیه السّلام رسیدند و عرض کردند: ما از اهل ری هستیم که خدمت رسیده ایم، حضرت فرمود: خوش آمدند برادران قمی ما، سپس عرض کردند ما اهل ری هستیم، حضرت فرمود: خوش آمدند برادران قمی ما. مجدداً عرض کردند: ما اهالی ری هستیم، امام نیز کلام اول خود را تکرار کرد، آنان گفته خود را چند بار یادآور شدند، اما نیز مانند اول آنان را پاسخ داد و چنین فرمود: خداوند دارای حرمی است که...
از روایت بعدی که از امام رضا (علیه السّلام) نقل شده است، ظاهر می شود که امامان (علیه السّلام)، از بدو تأسیس شهر قم، مردم این شهر را به عنوان یاران حضرت مهدی (علیه السّلام) شمار آورده اند و دوستی و محبت مردم این شهر نسبت به حضرت مهدی، قبل از ولادت آن حضرت معروف بوده است.
از صفوان بن یحیا نقل شده است که گفت: روزی خدمت امام رضا (علیه السّلام) بودم، سخن از اهل قم و علاقه آنان نسبت به حضرت مهدی (علیه السّلام) به میان آمد، آن حضرت برای آنان طلب آمرزش کرد و فرمود: خداوند از آنان خشنود باشد، آنگاه فرمود: بهشت دارای هشت در است که یکی از آنها مخصوص اهل قم می باشد، آنان بهترین پیروان ما از بین شیعیان جهان هستند خداوند سبحان محبت و دوستی ما را در سرشت آنان قرار داده است. (بحار ج60، ص 216)
برخی روایات دلالت دارد که بلا و گرفتاری از اهل قم دور است و خداوند سبحان کسانی را که بدخواه این شهر باشند، نابود می گرداند. از ابان بن عثمان و حماد بن ناب روایت شده که گفتند: خدمت امام صادق (علیه السّلام) بودم که عمران پسر عبدالله قمی وارد شد، خدمت امام رسید و از او سئوال کرد. حضرت با وی بسیار با ملاطفت برخورد کرد، پس از رفتن آن مرد از امام (علیه السّلام) سئوال کردم این شخص که با او این همه خوشرفتاری فرمودی که بود؟ حضرت فرمود: او از خانواده بزرگواران یعنی اهل قم بود. هیچ ستمگری درباره ی آنان نیت سوء نمی کند، مگر اینکه خداوند او را در هم می شکند.(بحار ج60 ص 211)
در روایت دیگری آمده است که بلاء از قم دفع شده است.(بحار ج60 ص 214)
در جای دیگر نقل شده است که: اهل قم از ما و ما از آنان هستیم، هر ستمگری که درباره آنان اراده سوء داشته باشد مرگ او را فرا می رسد، تا زمانی که به یکدیگر خیانت نکنند (و در نسخه دیگر: تا زمانی که تغییر روش ندهند) اما زمانی که آلوده به چنین اعمالی شدند، خداوند سبحان، ستمگران را بر آنان حاکم می کند، ولی آنان (اهل قم) یاران قائم و بازگو کنندگان مظلومیت ما و رعایت کنندگان حقوق ما هستند، آنگاه رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا آنان را از شر هر فتنه ای نگهدار و از هر گزندی نجات ببخش.(بحار ج 60 ص 218)
از امام صادق (علیه السّلام) روایت شده است که فرمود: بلاها از قم و اهل آن دور شده است، بزودی زمانی خواهد رسید که قم و اهل آن حجت بر مردم خواهند بود و این در زمان غیبت قائم ما و ظهور وی می باشد، اگر چنین نباشد زمین اهل خودش را فرو می برد، فرشته های الهی بلاها را از این شهرها و اهل آن دفع می کنند هر ستمگری که در حق آنان اراده بد داشته باشد، خداوند در هم کوبنده ستم پیشگان او را در هم می شکند و یا به گرفتاری و مصیبت و یا دشمنی مبتلا می گرداند، خداوند سبحان، قم و اهلش را در زمان فرمانروائی ستمگران از یاد آنان می برد آنگونه که ظالمان یاد خدا را فراموش کردند.(بحار ج60 ص 213)
صاحب بحارالأنوار دو روایت را، از امام صادق (علیه السّلام) که بیان کننده آینده شهر قم و نقش مکتبی آن پیش از ظهور حضرت مهدی (علیه السّلام) می باشد آورده است. روایت اول بیان می دارد:
خداوند بوسیله شهر کوفه بر سایر شهرها استدلال می کند، همچنین به مؤمنان آن شهر بر سایر مؤمنین و به شهر قم بر سایر شهرها و به واسطه اهل قم بر جهانیان اعم از جن و انسان، خداوند متعال اهل قم را مستضعف فکری قرار نداده بلکه همواره آنان را موفق و تأیید کرده است. سپس فرمود: دینداران این شهر در مضیقه زندگی می باشند اگر غیر این باشد مردم به سرعت به آنجا روی می آورند و آنجا خراب می گردد و اهل آن تباه می شوند و آنگونه که باید نمی تواند بر سایر سرزمین ها حجت باشد، زمانی که موقعیت قم بدینا برسد آسمان و زمین آرامش ندارد و ساکنان آنها لحظه ای باقی نمی مانند و بلا و گرفتاری از قم و اهل آن دفع گردیده است، بزودی زمانی خواهد رسید که قم و اهل آن حجت بر مردم خواهند بود و این در زمان غیبت قائم ما و ظهور وی می باشد. اگر چنین نباشد زمین اهل خودش را فرو می برد. فرشته های الهی مأمور دور نمودن بلاها از این شهر و اهل آن می باشند هر ستمگری که درباره آنان اراده بد داشته باشد خداوند درهم کوبنده ستم پیشگان او را در هم می شکند و یا به گرفتاری و مصیبت و یا دشمنی مبتلا می گرداند، خداوند متعال نام قم و اهلش را در زمان فرمانروائی ستمگران از یاد آنان می برد آنگونه که آنها یاد خدا را فراموش کردند.
و روایت دوم می گوید:
بزودی شهر کوفه از مؤمنان خالی می گردد و به گونه ای که مار در جایگاه خود فرو می رود علم نیز این چنین از کوفه رخت برمی بندد و از شهری بنام قم آشکار می شود و آن سامان معدن فضل و دانش می گردد بنحوی که در زمین کسی در استضعاف فکری بسر نمی برد حتی نوعروسان در حجله گاه خویش. و این قضایا نزدیک ظهور قائم ما به وقوع می پیوندد، خداوند سبحان، قم و اهلش را برای رساندن پیام اسلام، قائم مقام حضرت حجت می گرداند اگر چنین نشود زمین اهل خودش را فرو می برد و در زمین حجتی باقی نمی ماند، دانش از این شهر به شوق و غرب جهان منتشر می گردد، بدین سان بر مردم اتمام حجت می شود و یکی باقی نمی ماند که دین و دانش به وی نرسیده باشد آنگاه قائم (علیه السّلام) ظهور می کند و ظهور وی باعث خشم و غضب خداوند بر بندگان می شود. زیرا خداوند از بندگانش انتقام نمی گیرد مگر بعد از آنکه وجود مقدس حضرت حجت را انکار نمایند.(بحار ج 60 ص 213)
5- بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج57، ص 213. بزودی کوفه از مؤمنان خالی و علم از آن برچیده می شود، آنچنان که مار در لانه خود درهم پیچد. آنگاه در شهری به نام قم ظاهر می شود. و آنجا معدن علم و فضیلت می گردد... و آن در نزدیکی ظهور قائم ما است.
6- حسینیان روح الله، چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه، ص 427.
7- حسینیان، روح الله، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران (1340 -1320)، صص 432-378.
8- همان، ص 392-391.
9-عَنْ ابِی الحَسَنِ الأوَّلِ ع قَالَ رَجُلٌ مِنْ أهْلِ قُمَّ یَدْعُو النَّاسَ اِلَی الحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهٌ قَوْمٌ کَزُبَرِ الحَدیدِ لاَ تُزِلُّهُمُ الرِّیاحُ العَواصِفُ وَ لا یَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لا یَجبُنُونَ وَ عَلَی اللهِ یَتَوَکَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین (بحار الأنوار، ج57، ص 216):
مردی از قم مردم را به سوی خداوند دعوت می کند، افرادی گرد او جمع می شوند که قلبهایشان همچون پاره های آهن ستبر است که بادهای تند حوادث آنان را نمی لغزاند. از جنگ خسته نشده و نمی ترسند. اعتماد آنان بر خدا است و سرانجام کار از آن پرهیزکاران است.
10-مقررات کاپیتولاسیون اگرچه از دوران صفویه به صورت نانوشته در مورد تجار و اتباع اروپایی رعایت می شد، اما به صورت قانون، از دوران قاجار و متعاقب جنگ های ایران و روس به اجرا درآمد. این مقرارت برای اولین بار در 1828م. به موجب عهدنامه ترکمانچای از طرف دولت روسیه تزاری بر ایران تحمیل شد. پس از آن بود که انگلستان و سایر کشورهای اروپایی رسماً از این امتیاز بهره مند شدند. فصل هفتم، هشتم و نهم معاهده ترکمانچای که به مسائل حقوقی و جزایی اتباع روسیه در ایران مربوط است، مهمترین قسمت عهدنامه بود؛ چرا که با اجرای این فصول رژیم کاپیتولاسیون به نفع روسها برقرار شد. اگرچه در 1921 م. یک روز قبل از کودتای سید ضیاء، روسیه شوروی به طور یک جانبه کاپیتولاسیون را به عنوان نهاد استعماری تزارها لغو کرد، اما معاهده کاپیتولاسیون منعقده با تزارها 99 ساله بود و دستور رضاخان برای لغو این امتیاز درست در پایان دوره -1927-صادر شد. به هر حال، آنچه که از 1307ش. توسط رضاخان به عنوان اعلام لغو کاپیتولاسیون آغاز شد، هرگز مشخصات مبارزه سالم و صادقانه علیه این پدیده ظالمانه استعماری در برنداشت. به ویژه آن که در دوران فرزند وی، گام های بلندتری با هدف احیا این پدیده شوم در ایران برداشته شد.
بانی اصلی بازشدن پای آمریکایی ها به ایران پس از جنگ جهانی دوم و واگذاری امتیازات قضایی و امنیتی به آنان قوام السطنه بود. اولین دسته از نیروهای نظامی امریکا تحت عنوان «میسیون نظامی»، آذر 1321-دوره نخست وزیری قوام السلطنه-با مصونیت های قضایی وارد ایران شدند.
در دوران حکومت سهیلی نیز قراردادهای دیگری در زمینه استخدام مستشاران امریکایی، به بهانه اصلاح سیستم اداری ارتش به امضا رسید که هر یک از آنها در برگیرنده امتیازات خاصی برای خانواده ها و وابستگان نظامیان امریکایی بود. اما نقطه اوج این امتیازدهی ها، به دوران نخست وزیری حسنعلی منصور و امیراسدالله علم باز می گردد.
یکی از بزرگترین خیانت های حکومت پهلوی پس از قیام 15 خرداد 1342، که زمینه ساز تبعید امام خمینی رحمه الله به خارج از کشور به شمار می رود، تصویب لایحه کاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی بود. این لایحه پس از برگزاری رفراندوم شاه و تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی که هر دو با موضع گیری امام خمینی رحمه الله روبه رو شد، در مجلس طرح شد. برداشتن موانع حقوقی و قانونی حضور نیروهای امریکایی در ایران و تضمین امنیت آنان برای شاه اهمیت داشت. به ویژه آن که وی برای اجرای سریع اصلاحات اقتصادی و سیاسی مورد نظر کاخ سفید، زیر فشار آمریکا قرار گرفته بود. در این شرایط احیاء نظام کاپیتولاسیون با هدف اعطای مصونیت سیاسی و کنسولی به اتباع امریکایی در ایران در دستور کار دولت قرار گرفت. پیشنهاد تصویب کاپیتولاسیون در اسفند 1340 از سوی سفارت آرمیکا به دولت امیراسدالله علم داده شد. این پیشنهاد در 13 مهر 1342 در کابینه علم و در مرداد 1343 در مجلس سنا به تصویب رسید. سپس در 21 مهر 1343 حسنعلی منصور نخست وزیر وقت این لایحه را به مجلس شورای ملی برد و به تصویب نمایندگان مجلس رساند.
در پی این مصوبه امام خمینی در چهارم آبان 1343 اقدام رژیم در تصویب این لایحه را مورد انتقاد شدید قرار داد. پیش از سخنرانی امام، شاه برای بازداشتن ایشان از ایران سخنرانی در چنین روزی، نماینده ای را به قم اعزام کرد، اما امام نماینده شاه را به حضور نپذیرفت و در روز موعود یکی از مهمترین سخنرانی های خود را در حضور جمع کثیری از روحانیون و مردم قم ایراد کرد. این نطق به منزله محاکمه دخالت های غیرقانونی هیأت حاکمه آمریکا در ایران اسلامی بود. سخنرانی امام با این جملات آغاز شد: «... عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند. قانونی را به مجلس بردند که در آن ما را ملحق کردند به پیمان وین... که تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانواده هایشان، با کارمندهای فنی شان، با کارمندان اداری شان، با خدمه شان... از هر جنایتی که در ایران بکنند، مصون هستند. آقا من اعلام خطر می کنم، برای ارتش ایران من اعلام خطر می کنم، ای سیاسیون ایران من اعلام خطر می کنم... والله گناهکار است کسی که فریاد نکند. ای سران اسلام به داد اسلام برسید. ای علمای نجف به داد اسلام برسید. ای علمای قم به داد اسلام برسید...»
در همین سخنرانی امام خمینی جملات معروف خود-امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر، شوری از همه بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پلیدتر. اما امروز سرو کار ما با این خبیث هاست. با آمریکاست. رئیس جمهور امریکا بداند این معنا را که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما... تمام گرفتاری ما از این امریکاست. تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است، اسرائیل هم از آمریکاست-را بیان داشت.
همچنین، امام رحمه الله در همین روز-4 آبان ماه 1343-بیانیه ای صادر کرد: «دنیا بداند که هر گرفتاری ای که ملت ایران و ملل مسلمین دارند از اجانب است، از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمریکا خصوصاً متنفر است.» در این بیانیه از کاپیتولاسیون به عنوان «سند بردگی ملت ایران» یاد شده است.
کاپیتولاسیون سرانجام پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در 23 اردیبهشت 1358، توسط نظام جمهوری اسلامی ایران رسماً لغو گردید. در بیانیه وزارت خارجه چنین آمده بود:
به پیشنهاد هیأت وزیران دولت موقت جمهوری اسلامی ایران و تصویب شورای انقلاب اسلامی، قانون و مصوب 21 مهرماه 1343 راجع به اجازه استفاده مستشاران نظامی امریکا در ایران از مصونیت ها و معافیت های قرارداد وین (کاپیتولاسیون) از تاریخ 58/2/23 لغو شد.(منبع: موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی).
11- طباطبایی، محمّدحسن، نفوذ فراماسونری در مدیریت نهادهای فرهنگی ایران در دهه ی 1340، ص 244.
12- بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج52، ص 389: عَنِ الثُّمَالِیُّ قالَ قُلْتُ لِأبی عَبْدِ اللهِ ع اِنَّ اَبَا جَعْفَرٍ ع کَانَ یَقُولُ خُرُوجُ السُّفیانِیَّ مِنَ المَحْتُومِ وَ النَّداءُ مِنَ المَحْتُومِ وَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنَ المَغْرِبِ مِنَ المَحْتُومِ وَ اشْیاءُ کَانِ یَقُولُهَا مِنَ المَحْتُومِ فَقالَ ابُوعبْدِاللهِ ع وَ اخْتِلافُ بَنی فُلانِ مِنَ المَحْتومِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکیَّةِ مِنَ المَحْتُومِ وَ خُرُوجُ القَائِمِ مِنَ الْمَحتُومِ قُلتُ وَ کَیْفَ یَکُونُ النِّداءُ قالَ یُنادِی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ اوَّلَ النَّهارِ یَسْمَعُهُ کُلُّ قَومٍ بِالسِنَتِهمْ الا اِنَّ الحَقَّ فِی عَلِیٍّ وَ شیعَتِهِ ثُمَّ یُنَادی اِبْلیِسُ فی آخِرِ النَّهارِ مِنَ الارضِ ألا انَّ الحقَّ فی عُثْمَانَ وَ شَیعَتِهِ فَعِنْدَ ذلِکَ یَرْتابُ المُبطِلُون.
در غیبت شیخ طوسی از حسن بن محبوب از ثمالی از حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که به آن حضرت عرض کردم: امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود: خروج سفیانی از امور حتمی است و ندای آسمانی نیز از امور حتمی است، و طلوع خورشید از مغرب نیز از امور حتمی است و چیزهای دیگری که همه را می فرمود: از امور حتمی است. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: و اختلاف بنی فلان (عباس) نیز حتمی است. عرض کردم: صدای آسمانی چگونه است؟ فرمود: اول روز گوینده ای از آسمان صدا می زند، بطوری که همه مردم با لغات مختلف خود آن را می شنوند، و می گوید: آگاه باشید که حق در پیروی از علی و شیعیان اوست، آنگاه شیطان در آخر همان روز از زمین صدا می زند، آگاه باشید! که حق در پیروی از عثمان و پیروان اوست و در آن وقت است که اهل باطل دچار تردید می شوند.
13- مسئله دیگر در همین موضوع، خاطره آقای مرتضایی فر است که در یکی از مجلات سپاه نقل شده و پیام پیروزی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) به امام خمینی (رحمه الله ) را تأیید می کند. ایشان در آن خاطره می گوید: "ما روز 21 بهمن 1357 در منزل آیت الله طالقانی نشسته بودیم. به ایشان گفتند: امام پیام داده که مردم در خانه های خود نمانند، بیرون بریزند و به حکومت نظامی اهمیت ندهند. آقای طالقانی گفت: امام مدت پانزده سال از ایران دور بوده اند و توجه ندارند که این دژخیمان رژیم چه بی رحم هستند. اگر مردم بیرون بریزند. همه را قتل عام می کنند؛ بنابراین صلاح در آن است که در منازل و خانه ها بنشینیم، ببینیم عاقبت کار چه می شود. بعد مرحوم طالقانی با امام حدود نیم ساعت تلفنی گفت و گو کرد تا شاید امام را قانع کند که مردم را از خانه هایشان بیرون نیاورند. ما حرف های آقای طالقانی را شنیدیم که سعی داشت امام را هر طور شده، از تصمیم خود مبنی بر بیرون آمدن مردم از خانه ها و اهمیت ندادن به حکومت نظامی، منصرف نمایند. تا اینکه آقای طالقانی گوشی را گذاشت و در گوشه ای زانویش را بغل گرفت و ساکت ماند. حتی سرش را روی زانوانش تکیه داد و به فکر فرو رفت. ما با خود گفتیم حتماً امام حرفی زده و مثلاً به ایشان گفته شما دخالت نکنید و ...؛ بنابراین آقای طالقانی ناراحت شده است. اما چیزی نگفتیم تا اینکه ایشان یک دفعه سرش از زانوانش برداشت و به حالت طبیعی و عادی برگشت. سؤال کردیم: آقا چه شده؟ آیا امام به شما پرخاش کردند یا حرفی گفتند که شما ناراحت شدید؟ آقای طالقانی گفت نه، نه، اصلاً مسئله این نیست. من اصرار کردم که امام اعلامیه هایش را پس بگیرد و امام هر چه می گفت، من قانع نمی شدم. در آخر فرمود: آقای طالقانی اصرار نکن، احتمال بده که این دستور از طرف امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است. تا امام این جمله را گفت: من به خود لرزیدم و بی اختیارگوشی را گذاشتم و حالم دگرگون شد." (خاطرات آیت الله سید علی اکبر قرشی، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحات، 133 تا 136).
14- صحیفه امام، ج1، ص 121.
15- عن ابی الحسن الاول علیه السّلام قال: رجل من قم یدعوا الناس إلی الحق یجتمع معه قوم قلوبهم کزبر الحدید لاتزلهم الریاح و العواصف لا یملون من الحرب و لا یجبنون و علی الله یتوکلون و العاقبة للمتقین (بحار الأنوار، ج6، ص 296).
امام علی علیه السّلام فرمودند: مردی از قم، مردم را به سوی حق دعوت می کند، گروهی با او همراه می شوند که همانند پاره های آهن هستند، که بادهای تند آنان را نمی لغزاند و از جنگ خسته نمی شوند. به خدا توکل می کنند و عاقبت خیر برای پرهیزکاران است.
16- قَالَ ع خُرُوجُ السُّفْیاَنِیِّ وَ الْیَمانِیِّ وَ الْخُراسانِیِّ فی سَنَةٍ وَاحِدةٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَومِ وَاحِدٍ نِظامٌ کَنِظامِ الْخَرزِ یَتْبَعُ بَعْضُهٌ بَعضا (الغیبة للنعمانی، ص 255)
امام محمّد باقر علیه السّلام فرمودند: خروج سفیانی و یمانیّ و خراسانیّ در یک سال و یک ماه و یک روز خواهد بود با نظامی که گوئی برشته کشیده شده است بدنبال هم شود.
17- عَنْ أبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع انَّهُ قَالَ قَبْلَ هَذَا الْاَمْرِ السُّفْیَانِیُّ وَ الیَمَانیُّ وَ المَروَانِیُّ وَ شُعَیْبُ بْنُ صَالِحٍ فَکَیْفَ یَقُولُ هذَا هَذَا (الغیبة للنعمانی، ص 253)
«پیش از این امر، سفیانیّ و یمانیّ و مروانیّ و شعیب بن صالح باید ظاهر شوند، پس چگونه این شخص (یعنی محمّد بن ابراهیم بن اسماعیل که معروف بن ابن طباطبا است) چنین ادّعا می کند؟ (یعنی ادّعای مهدویت می کند و خود را قائم آل محمّد می داند؟)»
18- پیامبر اکرم صلی لله علیه و آله و سلم فرمود: گروهی از مشرق قیام می کنند و زمینه حکومت مهدی علیه السّلام را فراهم می سازند. علیه السّلام نیز فرمود: صاحبان پرچم های سیاهی که از خراسان قیام می کنند، در کوفه فرود می آیند و آن گاه که مهدی علیه السّلام ظهور کند با او بیعت می کنند. در این زمینه ر.ک: بحار الأنوار 208/52 حدیث 45، 217/52 حدیث 77، 87/51، 119/52، حدیث 48، 208/52 حدیث 45، 217/52 حدیث 77، 87/51، 87/51.
19- عَنْ جابِرِ عَن أبی عَبْدِ اللهِ ع فِی قَوْلِ اللهِ تَعَالی وَ اللَّیْلِ اِذا یَغْشی قالَ دَوْلَةُ اِبْلیسَ اِلَی یَوْمِ الْقِِیامَةِ وَ هُوَ یَوْمِ قِیَامِ الْقائِمِ وَ النَّهارِ اِذا تَجَلَّی وَ هُوَ القائِمُ اذا قَام (بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج24، ص 398)
جابر از حضرت صادق درباره آیه وَ اللَّیل إذا یغَشی فرمود دولت ابلیس تا روز قیامت است که آن روز قیام قائم است وَ النَّهارِ إذَا تَجَلَّی و آن روز درخشان حضرت قائم است وقتی قیام کند.
20- یخرج قوم من المشرق یوطئون للمهدی سلطانه،‌(سن ابن ماجه، 4088/2، البدء و التاریخ 174/2؛ مجمع الزوائد، 318/7)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: قومی از مشرق قیام می کنند که زمینه را برای حکومت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) فراهم می سازند.
عَنْ اَبِی جَعْفَرِ ع انَّهُ قالَ کَانَّی بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشرِقِ یَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلا یُعْطَوْنَهُ ثُمَّ یَطلُبُونَهُ فَلا یُعْطَوْنَهُ فَاذا رَأوْا ذلِکَ وَضَعُوا سُیُوفَهُمْ عَلی عَواتِقِهِمْ فَیُعطَوَن ما سَالُوهُ فَلا یَقْبَلُونَهُ حَتَّی یَقُومُوا وَ لاَ یَدْفَعُونَهَا اِلَّا اِلَی صَاحِبِکُمْ قَتْلاهُمْ شُهَداءُ أمّا اِنِّی لَوْ ادْرَکْتُ ذلِکَ لَاسْتَبْقَیْتُ نَفْسِی لِصَاحِبِ هَذا الامْر.(الغیبة للنعمانی، ص 273)
ابو خالد کابلی از امام باقر علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: گوئی می بینیم که قومی در مشرق خروج کرده اند و خواستار حقّ اند ولی به ایشان داده نمی شود، باز خواستار آن می شوند و به آنان داده نمی شود، پس چون چنین می بینند شمشیرهای خود را برگردن خویش می افکنند (آماده کارزار می شوند) پس آنچه می طلبند به ایشان بدهند ولی ایشان از پذیرفتن آن خودداری می کنند تا اینکه قیام نمایند و آن را به کسی باز ندهند مگر به صاحب شما، گشتگانشان شهیدند، بدانید اگر خود آن را در می یافتم حتماً خود را برای صاحب این امر نگاه می داشتم»
21- سوره فجر، آیه 2؛ وَ لیَالِ عَشرٍ؛ قسم به شبهای دهگانه
22- روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج2، ص 351؛ بحارالأنوار لجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج55، ص 140.
23-یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (27) ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً (28) فَادْخُلِی فِی عِبَادِی‌ (29) وَ ادْخُلِی جَنَّتِی‌
اى نفس مطمئنّه ،(27) خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد ،(28)و در میان بندگان من درآى ،(29) و در بهشت من داخل شو.
24- قَالَ ابُو عَبْدِ الله ع اقْرَءُوا سُورَةَ الْفَجْرِ فِی فَرائِضِکُم وَ نَوافِلِکُم فَإنَّهَا سُورَةُ الْحُسَیْنِ وَ ارْغَبُوا فِیها رَحِمَکُمُ اللهُ فَقالَ لَهُ ابُو اُسَامَةَ وَ کانَ حاضِرَ المَجْلِسِ کَیْفَ صارَتْ هَذِهِ السُّورَةُ لِلْحُسیِْنِ ع خاصَّةً فَقالَ ألَا تَسمَعُ اِلَی قَولِهِ تَعَالی یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی‌ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی‌ اِنَّمَا یَعْنی الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیِّ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمَا فَهُوَ ذُو النَّفْسِ المُطْمَئنَّةٍ الرَّاضِیَةِ الْمَرْضیَّةِ وَ أصْحابُهُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمْ الرضوان [هُمُ الرَّاضوُنَ عَنِ اللهِ یَومَ الْقِیامَةِ وَ هُوَ رَاضٍ عَنْهُم وَ هَذِهِ السُّورَةُ فِی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع وَ شیعَتِهِ وَ شِیعة آلِ مُحَمَّدٍ خاصَّةً فَمَنْ ادْمَنَ قَراءَةً الْفَجْرِ کانَ مَعَ الحُسَیْن ع فِی درَجَتِهِ فِی الجَنَّةِ اِنَّ الله عَزیزٌ حَکیمٌ (بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج24، ص 93)
ابن فرقد گفت حضرت صادق علیه السّلام فرمود سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحب خود بخوانید زیرا آن سوره حسین علیه السّلام است با آن سوره کمال اشتیاق را داشته باشید خدا شما را رحمت کند. ابو اسامه که حضور داشت عرض کرد چه شد که این سوره اختصاص به حضرت حسین علیه السّلام یافت، فرمود مگر این آیه را نشنیده ای در آن سوره یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی‌ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی منظور از نفس مطمئنه حسین علیه السّلام است چون او دارای نفس مطمئن و راضی و مرضی بود. و اصحاب او از آل محمّد علیهم السّلام راضی از خدایند و خداوند نیز روز قیامت از ایشان راضی است این سوره درباره حسین بن علی و پیروان او و پیروان آل محمّد است. هر که ادامه دهد خواندن سوره فجر را با حضرت حسین علیه السّلام خواهد بود در بهشت همان درجه ای که او هست خداوند عزیز و حکیم است.
25- با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر می کنم. و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خدای رحمان و رحیم می خواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد. و از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهی ها و قصور و تقصیرها بپذیرند و با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمتگزار در سدّ آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند، والله نگهدار این ملت و مظلومان جهان است (وصیتنامه، متن، ص 91).
26- اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ.‌
27- برای نمونه ر.ک: أمالی الصدوق، ص 288
حَدَّثَنَا أبِی رَحِمَهُ اللهُ قالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَن العَبَّاسِ بْنِ مَعْروفٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزیدَ عَنِ الْیَعْقُوبیِّ عَن عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللهِ العَلَوِیِّ عَنْ أبیهِ عَنْ أبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بنْ عَلِیِّ البَاقِرِ ع عَنْ أبیهِ عَن جَدِّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ ص مَنْ سَرَّهُ أنْ یَجُوزَ عَلَی الصِّراطِ کَالرِّیحِ العَاصِفِ وَ یَلِجَ الجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ فَلْیتَوَلَّ وَلیِّی وَ وَصِیِّی وَ صَاحِبی وَ خَلیِفَتی عَلی أهْلِی وَ اُمَّتِی عَلِیَّ بْنَ أبِی طَالِبٍ وَ‌ مَنْ سَرَّهُ انْ یَلِجَ النّارَ فَلْیَتْرُکْ وَلایَتَهُ فَوَعِزَّةِ ربِّی وَ جَلالِهِ اِنَّهُ لَبابُ اللهِ الَّذی لا یُوْتَی اِلَّا مِنْهُ وَ اِنَّهُ الصِّرَاطُ المُستقیمُ وَ إنَّهُ الَّذِی یَسْالُ اللهُ عَنْ وَلایَتِهِ یَومَ القِیامَهِ.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود هر که را خوش آید که چون برق جهنده بر صراط گذرد و بی حساب به بهشت رود باید ولایت ورزد با ولی و وصی و رفیق و خلیفه من بر خاندان و امتم علی بن ابی طالب علیه السّلام و هر که را خوش آید به دوزخ رود ترک ولایتش کند. به عزت و جلال پروردگارم که او است باب الله که جز از آن نیایند و او است صراط مستقیم و او است که روز قیامت از ولایتش پرستش شود.
28- صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ‌؛ آیه 7.
29- سوره بقره، آیه 47: یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ‌.
ای بنی اسرائیل! نعمتهایی را که به شما ارزانی داشتم به خاطر بیاورید؛ و (نیز به یاد آورید که) من، شما را بر جهانیان، برتری بخشیدم.
30- قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنَازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکَاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ‌ (سوره مائده، آیه60)
بگو: «آیا شما را به بدتر از [صاحبانِ] این کیفر در پیشگاه خدا، خبر دهم؟ همانان که خدا لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و از آنان بوزینگان و خوکان پدید آورده، و آنان که طاغوت را پرستش کرده‏اند. اینانند که از نظر منزلت، بدتر، و از راه راست گمراه‏ترند.»
31-فِی قَولِهِ تَعََالَی غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ قالَ امیرُ المُومِنینَ ع امَرَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادَهُ اَنْ یَسْالُوهُ طَریقُ المُنْعِمِ عَلَیْهِمْ وَ هُمُ‌ النَّبیُّونَ و الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءَ وَ الصَّالِحُونَ وَ انْ یَستَعیذُوا مِنْ طَریقِ المَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَ هُمُ الْیَهُودُ الَّذینَ قالَ اللهُ فِیهِم هَلْ اُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِن ذلِکَ مَثُوبَةً عِندَ اللهِ منْ لَعَنَهُ اللهُ وَ غَضِبَ عَلَیهِ وَ انْ یَسْتَعیذوُا مِنْ طَریقِ الضَّالَّینَ وَ هُمُ الَّذِینَ قَالَ اللهُ فِیهِمْ قُلْ یا أهْلَ الکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دینِکُم غَیْرَ الحَقَّ وَ لا تَتَّبُعُوا أهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ اَضَلُّوا کَثیراً وَ ضَلُّوا عنْ سَواءِ السَّبیلِ وَ هُمُ النَّصارَی ثُمَّ ‌قَالَ امیرُالمُوْمِنینَ ع کُلٌّ مَنْ کَفَرَ بِاللهِ فَهُو مَغْضُوبٌ عَلَیْهِ وَ ضالٌّ عَنْ سَبیلِ اللِهِ وَ قَالَ الرِّضَا ع کَذلِکَ وَ زادَ فیهِ فَقالَ وَ منْ تجَاوَزَ بِأمیرِالمؤمنینَ ع العُبُودیَّةَ فَهُو مِنَ المَغضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ مِنَ الضَّالینَ(بحارالأنوار لجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج25، ص 274)
تفسیر امام حسن عسکری در آیه غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ‌ امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود خداوند عزیز دستور داده به بندگان که درخواست نمایند راه کسانی را که به آنها نعمت عنایت کرده وآنها پیامبران و صدیقین و شهدا و صالحین هستند و بخدا پناه برند از راه کسانی که مورد خشم خدا قرار گرفته-و آنها یهود هستند همان کسانی که خداوند درباره آنها فرمود هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ و پناه برید به خدا از راه گمراهان و آنها کسانی هستند که خداوند درباره ایشان فرموده قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ‌ و آنها نصاری هستند. سپس امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود هر که به خدا کافر شود او مورد خشم خداست و از راه خدا گمراه است و حضرت رضا علیه السّلام همین را فرمود و اضافه نمود هر کس امیرالمؤمنین علیه السّلام را از حد بندگی خارج کند او نیز از مغضوب علیهم و از گمراهان است.
32- یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ .
33- تفسیرالعیاشی عَن بَعْضِ أصْحَابِهِ عَنْ رَجُلٍ عَن أبِی عَبْدِ اللهِ ع قالَ سَالتُهُ عَن هَذهِ الایةٍ فَسَوْفَ یَاتِی اللهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّة عَلَی المُومِنینَ اَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرینَ قالَ الموالِیَ (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج64، ص 181)
از امام صادق علیه السّلام درباره آیه 54 سوره مائده پرسیدم فرمود منظور موالی است.
انَّ ناساً مِنْ اصْحابِ رَسُولِ اللهِ ص قَالُوا یاَ رَسُولَ اللهِ مَنْ هُولاءِ الَّذینَ ذَکَرَ اللهُ فِی کِتابِهِ وَ کانَ سَلْمانُ اِلَی جَنْبِ رَسُولِ اللهِ فَضرَبَ ص یَدَهُ عَلَی فَخِذِ سَلْمانَ فَقالَ هَذاَ وَ قَوْمُهُ وَ الذِی نَفسِی بِیدِهِ لَوْ کانَ الایمانُ مَنُوطاً بِالثُّرَِیَّا لَتناوَلَهُ رَجالٌ مِنْ فَارِسَ وَ رَوَی ابُو بَصیرٍ عَنْ ابی جعْفَرٍ ع قَالَ اِنْ تَتَوَلَّوْا یا مَعشَرَ العَرَبِ-یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرکُمْ یَعْنِی المَوَالی.(بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج64، ص 168)
34-قالَ رَسُولُ اللهِ ص ذَاتَ یَوْمٍ وَ عِنْدَهٌ جَمَاعَةٌ مِن اصْحابِهِ اللهُمَّ لَقِّنِی اِخْوانِی مَرَّتَینِ فَقالَ مِنْ حَوْلَهُ مِنْ اصْحابِهِ أ ماَ نَحْنُ اِخْوانَکَ یَا رَسُولَ اللهِ فَقالَ لاَ اِنَّکُمْ اصْحابی وَ اِخْوانِی قَوْمٌ فِی آخرالزَّمانِ آمَنُوا وَ لَمْ یَرَوْنی لَقَدْ عَرَّفَنیهِمُ اللهُ بِاسْمائِهِمْ وَ اسْماءِ آبائِهِمْ مِنْ قَبْلِ أنْ یُخْرجَهُمْ مِنْ اصْلابِ آبائِهِمْ وَ ارْحامِ اُمَّهاتِهِمْ لَاحَدُهُمْ اَشدُّ بَقیَّةً عَلی دینِهِ مِنْ خَرْطِ الْقَتَادِ فِی اللَّیلَةِ الظَّلْماءِ اوِ کَالْقابِضِ عَلَی جَمْر الغَضَا اُولئِکَ مَصَابیحُ الدُّجَی یُنْجِیهِمُ اللهُ مِن کُلِّ فِتْنَةٍ غَبْراءَ مُظْلِمَه.(بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج52، ص 124)
روزی در مجمعی از اصحاب دو بار فرمود: خداوندا! برادران مرا به من صلی الله علیه وآله و سلم پیغمبر اکرم بنمایان. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! مگر ما برادران شما نیستیم! فرمود: نه! شما اصحاب من می باشید، برادران من مردمی در آخرالزمان هستند که به من ایمان می آورند، با اینکه مرا ندیده اند. خداوند آنها را با نام و نام پدرانشان، پیش از آنکه از صلب پدران و رحم مادرانشان بیرون بیایند، بمن شناسانده است. ثابت ماندن یکی از آنها بر دین خود، از صاف کردن درخت خاردار (قتاد) با دست در شب ظلمانی، دشوارتر است. و یا مانند کسی است که پاره ای از آتش چوب درخت «غضا» را در دست نگاهدارد. آنها چراغهای شب تار می باشند، پروردگار آنها را از هر فتنه تیره و تاری نجات می دهد.
35- سوره مائده، آیه 55: إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌
ولىّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آورده‏اند: همان کسانى که نماز برپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند.
36- این مطلب از متواترات است. برای نمونه ر.ک: الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص 59.
37- وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ‌ (56)
و هر کس خدا و پیامبر او و کسانى را که ایمان آورده‏اند ولىّ خود بداند [پیروز است، چرا که] حزب خدا همان پیروزمندانند.
38- برای نمونه ر.ک: التوحید للصدوق، ص 166.
عَنْ ابِی عَبْدِ اللهِ ع قالَ یَجِی ءُ رَسُولُ اللهِ ص یَوْمَ الْقیامَةِ آخِذاً بِحُجْزَةِ رَِّبهِ وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجزَهِ نَبیِّنَا وَ شِیعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا فَنَحْنُ وَ شِیَعتُنَا حِزْبُ اللهِ وَ حِزْبُ اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ و اللهِ مَا نَزْعُمُ انَّهَا حُجْزَةُ الإزَارِ وَ لَکِنَّهَا اعْظَمُ مِنْ ذَلِکَ یَجیءُ رَسُولُ اللهُ ص آخِذاً بِدینَ اللهِ وَ نَجِیءُ نَحْنُ آخِذِینَ بِدینَ نَبِیِّنَا وَ تَجِیءُ شیعَتُنَا آخِذینَ بِدیِننَا.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز قیامت می آید و حجزه پروردگارش را گرفته و ما حجزه پیغمبر خود را می گیریم و شیعیان ما حجزه ما را می گیرند پس ما و شیعیان ما گروه خدائیم و گروه خدا ایشانند که غالبند به خدا سوگند که ما نمی گویئم که آن حجزه و بندگاه زیر جامه است و لیکن آن از این بزرگتر است رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می آید و دین خدا را گرفته و ما می آئیم و دین پیغمبر خدا را گرفته ایم و شیعیان ما می آیند و دین ما را گرفته اند.
39- أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ یَکْفُرْ بِهَا هؤُلاَءِ فَقَدْ وَکَّلْنَا بِهَا قَوْماً لَیْسُوا بِهَا بِکَافِرِینَ‌.
آنان کسانى بودند که کتاب و داورى و نبوت بدیشان دادیم و اگر اینان [مشرکان] بدان کفر ورزند، بى‏گمان، گروهى [دیگر] را بر آن گماریم که بدان کافر نباشند.
40-إِلاَّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ.
اگر بسیج نشوید، [خدا] شما را به عذابى دردناک عذاب مى‏کند، و گروهى دیگر به جاى شما مى‏آورد، و به او زیانى نخواهید رسانید، و خدا بر هر چیزى تواناست.
ر.ک: روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج2، ص 362.
41- هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ؛‌
شما همان [مردمى] هستید که براى انفاق در راه خدا فرا خوانده شده‏اید. پس برخى از شما بخل مى‏ورزند، و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده، و [گرنه] خدا بى‏نیاز است و شما نیازمندید و اگر روى برتابید [خدا] جاى شما را به مردمى غیر از شما خواهد داد که مانند شما نخواهند بود
42- وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ؛‌ و [نیز بر جماعت هایى] دیگر از ایشان که هنوز به آنها نپیوسته‏اند. و اوست ارجمند سنجیده‏کار.
ر.ک: الحیاة با ترجمه احمد آرام، ج2، ص 218.
43- وَ رُوِیَ انَّ النَّبِیَّ ص قَرَا هَذِهِ الایَةَ فَقِیلَ لَهُ مَن هَؤلاءِ فَوَضَعَ یَدَهُ عَلِی کَتِفِ سَلْمانَ وَ قالَ لَوْ کانَ الدِّینُ فی الثُّرَیَّا لَنَالَتْهُ رَجالٌ مِنْ هؤلَاء (بحارالأنوار، ج16، ص 310)
روایت شده وقتی این آیه از سوره جمعه نازل شد، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دست بر شانه سلمان نهاده و فرمود اگر دین در ثریا باشد باز عده ای از اینان به آن دست خواهند یافت.
همچنین ر.ک: بحارالأنوار ج 27 ص 49(درباره آیه 89 انعام)؛ بحارالأنوار ج21 ص 189 (درباره آیه 39 سوره توبه)؛ بحارالأنوار ج22 ص 52 (درباره آیه 38 سوره محمّد صلی الله علیه و آله).
44- لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‌
قومى را نیابى که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند [و] کسانى را که با خدا و رسولش مخالفت کرده‏اند هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند دوست بدارند. در دل اینهاست که [خدا] ایمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود تأیید کرده است، و آنان را به بهشت هایى که از زیر [درختان] آن جوی هایى روان است در مى‏آورد همیشه در آنجا ماندگارند. خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند اینانند حزب خدا. آرى، حزب خداست که رستگارانند.
45- «عن احمد بن سالم، عن محمّد بن یحیی بن ضریس، عن محمّد بن جعفر، عن نصر بن مزاحم و ابن ابی الحماد، عن ابی داود عن عبدالله بن شریک، عن ابی جعفر علیه السّلام قال: اقبل ابوبکر و عمر و الزبیر و عبدالرحمن بن عوف، جلسوا فناء رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فخرج الیهم النبی صلی الله علیه و آله و سلم: فجلس الیهم، فانقطع شسعه، فرمی بنعله الی علی بن ابی طالب علیه السّلام ثم قال: ان عن یمین الله عز وجل، او عن یمین العرش، قوماً منا علی منابر من نور، وجوههم من نور، و ثیابهم من نور، تغش وجوههم ابصار الناظرین دونهم، قال ابوبکر: من هم یا رسول الله؟ فسکت، فقال الزبیر: من هم یا رسول الله؟ فسکت، فقال: عبدالرحمن: من هم یا رسول الله؟ فسکت، فقال علی علیه السلام. من هم یا رسول الله؟ فقال: هم قوم تحابوا بروح الله علی غیر انساب و لا اموال، اولئک شیعتک و انت امامهم یا علی.»(بحارالأنوار، ج65، ص 139)
«از احمد بن سالم، از محمّد بن یحیی بن ضریس، از محمّد بن جعفر، از نصربن مزاحم ابن ابی حماد، از ابی داود از عبدالله بن شریک از ابی جعفر علیه السّلام که فرمود: ابوبکر و عمر و زبیر و عبدالرحمن بن عوف به درگاه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نزدیک شدند و نشستند، پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر آنها وارد شد، کنارشان نشست، دمپایی اش گسیخته شد و آن را (برای ترمیم) به علی بن ابی طالب داد، سپس فرود: همانا از سمت راست خداوند عز وجل-یا از سمت راست عرش-قومی از ما برخاستند که بر منابری از نورند، صورت هایشان نورانی است و لباسهایشان نورانی است، صورتهایشان بر چشم ناظرین دیگر پرده می اندازد. ابوبکر گفت: ای پیامبر، خدا آنها کیستند؟ پس ایشان سکوت کردند: زبیر گفت: ای پیامبر خدا، آنها کیستند؟ پس ایشان سکوت کردند. سپس حضرت علی علیه السّلام فرمودند: ای پیامبر خدا آنها چه کسانی هستند؟ پس ایشان فرمودند: آنها قومی هستند که به واسطه ی روح الله به یکدیگر محبت می ورزند (دلهایشان به هم نزدیک می شود)، در حالی که هیچ نسب یا اموال مشترکی ندارند؛ آنها شیعه ی تو هستند و تو امامشان هستی ای علی.»
46-مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً
محمّد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر خداست و کسانى که با اویند، بر کافران، سختگیر [و] با همدیگر مهربانند. آنان را در رکوع و سجود مى‏بینى. فضل و خشنودى خدا را خواستارند. علامتِ [مشخّصه] آنان بر اثر سجود در چهره‏هایشان است. این صفت ایشان است در تورات، و مَثَلِ آنها در انجیل چون کِشته‏اى است که جوانه خود برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقه‏هاى خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد، تا از [انبوهىِ] آنان [خدا] کافران را به خشم دراندازد. خدا به کسانى از آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند، آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده است.
47- وَ قَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً (4) فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ وَ کَانَ وَعْداً مَفْعُولاً (5) ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْنَاکُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً (6) إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیراً (7) عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَ جَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیراً (8)
و ما به بنی اسرائیل در کتاب (تورات) اعلام کردیم که دو بار در زمین فساد خواهید کرد، و برتری جویی بزرگی خواهید نمود.(4) هنگامی که نخستین وعده فرا رسید، گروهی از بندگان پیکارجوی خود را بر ضدّ شما می انگیزیم (تا شما را سخت در هم کوبند؛ حتی برای به دست آوردن مجرمان)، خانه ها را جستجو می کنند؛ و این وعده ای است قطعی!(5)سپس شما را بر آنها چیره می کنیم؛ و شما را به وسیله دارایی ها و فرزندانی کمک خواهیم کرد؛ ونفرات شما را بیشتر (از دشمن) قرار می دهیم.(6) اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی می کنید؛ واگر بدی کنید باز هم به خود می کنید. و هنگامی که وعده دوم فرا رسد، (آن چنان دشمن بر شما سخت خواهد گرفت که) آثار غم و اندوه در صورتهایتان ظاهر می شود؛ و داخل مسجد (الاقصی) می شوند همان گونه که بار اول وارد شدند؛ و آنچه را زیر سلطه خود می گیرند، در هم می کوبند.(7) امید است پروردگارتان به شما رحم کند! هرگاه برگردید، ما هم باز می گردیم و جهنم را برای کافران، زندان سختی قرار دادیم.(8)
48- محمّد بن یعقوب: عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الحسن بن شمون، عن عبدالله به عبدالرحمن الأصم، عن عبدالله بن القاسم البطل، عن أبی عبدالله (علیه السّلام) فی قوله تعالی: وَ قَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ. قال: «قتل علی بن أبی طالب (علیه السّلام) و طعن الحسن (علیه السّلام) وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً -قال-قتل الحسین (علیه السّلام) فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا فإذا جاء نصر دم الحسین (علیه السّلام) بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ قوم یبعثهم الله قبل خروج القائم (علیه السّلام)، فلا یدعون وترا لآل محمّد إلا قتلوه وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولاً خروج القائم (علیه السّلام) ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ خروج الحسین (علیه السّلام) فی سبعین من أصحابه علیهم البیض المذهب، لکل بیضة و جهان، المؤدون إلی الناس: أن هذا الحسین قد خرج.[حتی] لا یشک المؤمنون فیه، و أنه لیس بدجال و لا شیطان، و الحجة القائم بین أظهرهم، فإذا استقرت المعرفة فی قلوب المؤمنین أنه الحسین (علیه السّلام)، جاء الحجة الموت، فیکون الذی یغسله و یکفنه و یحنطه و یلحده فی حفرته الحسین بن علی (علیهم السّلام)، و لا یلی الوصی إلا الوصی».(تفسیر برهان، ج3، ص 503)
عبدالله بن قاسم بطل درباره آیه شریفه: وَ قَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ ... از امام صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمود: این آیه به کشتن علی بن ابی طالب علیه السّلام و نیزه زدن به حسن علیه السّلام نظر دارد، و آیه ...وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً حاکی از کشته شدن امام حسین علیه السّلام است، و آیه فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا ... حکایت از ریخته شدن خون حسین علیه السلام دارد، و آیه: بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ ... بر مردمی دلالت دارد که خداوند پیش از ظهور امام قائم علیه السّلام می فرستد و هیچ کس را مسئول خونی است در خاندان محمّد صلی الله علیه و آله و سلم وانگذارند مگر آنکه او را بکشند... و کانَ وعداً مَفْعُولاً یعنی ظهور امام قائم علیه السّلام، و مقصود از آیه شریفه: ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ...رجعت امام حسین علیه السّلام است با هفتاد تن از یاران وفادار خود که کلاه خودهای زرّین بر سر دارند از دو سو به مردم خبر می دهند که این حسین علیه السّلام است که رجعت کرده و بیرون آمده تا هیچ مؤمنی درباره آن حضرت شک و تردید نکند و بدون تردید، او دجّال و شیطان نیست و هنوز حجت بن الحسن علیه السّلام میان مردم است، و چون در دل مؤمنان استوار شود که او حسین علیه السّلام است اجل امام دوازدهم که حجت است فرا رسد، همان امام حسین علیه السّلام خواهد بود که او را غسل می دهد و کفن و حنوط می کند و به خاکش می سپارد، و عهده دار تجهیز جنازه وصی نشود مگر وصی و امام.
49-سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ.
پاک و منزّه است خدایی که بنده اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی-که گرداگردش را پربرکت ساخته ایم-برد، تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.
50- عَنْ ابِی جَعْفَرٍ ع قالَ تَنْزِلُ الرَّایَاتُ السُّودُ الَّتِی تَخْرُجُ مِنْ خُراسانَ اِلَی الْکُوفَهِ فَاِذا ظَهَرَ المَهْدِیُّ بُعِثَ اِلَیهِ بالْبَیعَهِ (بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج52، ص 217)
پرچمهای سیاه خراسان آمده در کوفه فرود می آیند، وقتی چون مهدی آشکار شد آنها را طلبیده با وی بیعت می کنند.
51- غُلِبَتِ الرُّومُ‌ (2) فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ‌ (3) فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ‌ (4) بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ‌ (5)
رومیان شکست خوردند،(2) در نزدیکترین سرزمین، و [لى] بعد از شکستشان، در ظرف چند سالى، به زودى پیروز خواهند گردید.(3) [فرجامِ] کار در گذشته و آینده از آنِ خداست، و در آن روز است که مؤمنان از یارى خدا شاد مى‏گردند. (4) هر که را بخواهد یارى مى‏کند ، و اوست شکست‏ناپذیر مهربان.
52-هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ. &&&
اوست کسى که، از میان اهل کتاب کسانى را که کفر ورزیدند در نخستین اخراج [از مدینه] بیرون کرد. گمان نمى‏کردید که بیرون روند و خودشان گمان داشتند که دژهایشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود، و [لى] خدا از آنجایى که تصوّر نمى‏کردند بر آنان درآمد و در دلهایشان بیم افکند، [به طورى که] خود به دست خود و دست مؤمنان خانه‏هاى خود را خراب مى‏کردند. پس اى دیده‏وران، عبرت گیرید.

منبع مقاله : 
همایون، محمد هادی؛(1390)، تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع)و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول1390.1.ایران در زمان آخرین شاهمحمّدرضا شاه پهلوی، در پی استعفا و اخراج پدرش رضاشاه از ایران، به کمک ذکاء الملک فروغی بر تخت سلطنت نشست. کامل سلیمان(1) با ذکر روایتی سلطنت محمّدرضا را با عنوان "شاهنشاه" یکی از نشانه های ظهور دانسته است. بر اساس این روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، قیامت بر پا نمی شود، مگر آن که مردی به نام "جهجاه" از موالی بر مردم پادشاهی کند. وی موالی را ایرانیان و جهجاه را همان شاهنشاه دانسته است.
نخستین مسأله محمّدرضا شاه خروج نیروهای اشغالگر از ایران بود. در این خصوص اگرچه انگلیسی ها مأموریت خود را در کشور انجام داده و آماده خروج بودند، اما ظاهراً روس ها هنوز کارهای نیمه تمامی در ایران داشتند. در این میانه فرقه ی دموکرات آذربایجان با حمایت شوروی دولتی خودمختار را به ریاست جعفر پیشه وری تشکیل داد. این دولت نیز با روی کار آمدن قوام السلطنه در بهمن ماه 1324 و مذاکره با روس ها و امضای موافقت نامه تشکیل شرکت نفت ایران و شوروی، از حمایت دوستان روس خود محروم ماند و با خروج شوروی از ایران، سقوط کرد. بدین گونه شرایط به ظاهر برای شاه جوان آماده شد.
پس از سقوط کابینه ی قوام و چند نخست وزیر دیگر، در زمان نخست وزیری ساعد، موضوع نفت و سلطه انگلستان بر ایران جدی شد. این جریان منجر به امضای قراردادی الحاقی به قرارداد 1933 ایران و انگلیس به نام "گس-گلشائیان" شد که مجلس پانزدهم آن را تصویب نکرد. فشار انگلیس برای اجرای قرارداد، ساعد را مجبور به استعفا و علی منصور را به نخست وزیری رساند. اما مجلس شانزدهم نیز نتوانست آن را زیر فشار مردم و نمایندگان اقلیت تصویب کند. سرانجام دولت رزم آرا، رئیس ستاد ارتش برای تکمیل مأموریت در 5 تیرماه 1329 روی کار آمد.
محمّد مصدق در مجلس به عنوان رئیس کمیسیون نفت به مخالفت با قرارداد برخاست و خواستار ملی شدن صنعت نفت در همه کشور شد. آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی نیز که آن زمان در تبعید بود، به حمایت از مصدق برخاست و مردم را با این نهضت ضد استعماری جدید همراه ساخت. با قرائت پیام تاریخی کاشانی در مجلس از سوی مصدق، همکاری این دو رهبر مذهبی و ملی افزایش یافت. انگلیس و رزم آرا تمام قامت در مقابل نهضت ایستادند. در این هنگام بود که "جمعیت فدائیان اسلام" به رهبری شهید سید مجتبی نواب صفوی (میرلوحی) تشکیل شد و در اقدامی انقلابی و غیر منتظره در روز 16 اسفند 1329 رزم آرا را اعدام انقلابی کرد. با اعدام رزم آرا فردای آن روز کمیسیون نفت پیشنهاد ملی شدن این صنعت را تصویب کرد و سرانجام با تصویب مجلس شورای ملی در 24 اسفند و مجلس سنا در 29 اسفند 1329 صنعت نفت ملی شد و مبارزات ضد استعماری مردم به پیروزی رسید.
با شکست حسین علا که پس از رزم آرا به نخست وزیری رسیده بود. در الغای قانون، مصدق به نخست وزیری رسید و مورد حمایت آیت الله کاشانی و مردم واقع شد. از اینجا بود که اختلافات میان شاه و مصدق بالا گرفت و رد درخواست مصدق از سوی شاه، برای موافقت با تصدی همزمان وزارت جنگ، مصدق را در 25 تیر 1331 به استعفا کشاند. با استعفای مصدق، قوام دوباره نخست وزیر شد. آیت الله کاشانی به حمایت مصدق برخاست و قوام را به اعلام جهاد تهدید کرد. بدین ترتیب حادثه 30 تیر 1331 به وقوع پیوست که طی آن عده زیادی از مردم به شهادت رسیدند. این حادثه سبب نخست وزیری مجدد مصدق شد.
دوره دوم نخست وزیری مصدق یکی از تلخ ترین مقاطع تاریخ ایران است. در این دوره ابزار قدیمی شیطان دوباره به کار آمد و با نفوذ مزدوران و جاسوسان و اجانب در میان اطرافیان هر دو رهبر نهضت، اختلاف میان آنان بالا گرفت. مدنی (2) که خود داماد آیت الله کاشانی است، مدیریت این جریان را در جهت خارج ساختن مبارزات مردم از مسیر اصلی آن-همانند آنچه بنابر یک تحلیل در مشروطه اتفاق افتاد-و به دست فراماسون ها می داند. وی با ارائه مدارکی ادعا می کند که مصدق نیز عضوی از شبکه فراماسونری بوده و قسم نامه داشته است.
پیچیدگی عمل این گروه مخفی و سطح تحلیل کلان و تمدنی این مقاله ما را از ورود به ماهیت واقعی افراد و نیات آنان برحذر می دارد، اما به عنوان یک نکته کلی در خصوص همه کسانی که در تاریخ ایران پس از استقرار فراماسونری منشأ اثر بوده اند، می توان گفت که ورود به صحنه سیاست در آن دوره غالباً از راه هایی ممکن بوده که ناچار انسان ها را به این گونه مجامع آلوده می کرده است. بنابر یک اصل کلی، میزان درافتادن ما به دام های شیطان تابع خلأهای معنوی وجود خودمان است . به هر میزان که در تزکیه نفس خود کوشیده باشیم از این دام ها بیشتر در امان خواهیم بود. روحانیت در طول این تاریخ آنجا موفق بود که خود را از قید و بند این مجامع و دام ها رهانده و مستقیماً با خداوند و مردم پیوند خورده بود. قیام امام خمینی رحمه الله نمونه بارز و اعلای این ارتباط بود.
به هر حال فضای مخاصمه میان دو رهبر زمینه را برای کودتای 28 مرداد 1332 فراهم کرد. مدیریت این کودتا به آمریکا واگذار شد که اینک در راه تبدیل شدن به ابرقدرتی بی رقیب گام برمی داشت. با شکست در عرصه مبارزات نفت، از این زمان به بعد انگلیسی ها از صحنه رقابت کنار رفتند و امریکا به عنوان نماینده حزب شیطان وارد عمل شد. کودتای سیا در حالی صورت گرفت که مصدق پایگاه مردمی گسترده خود را به دلیل اختلاف با آیت الله کاشانی از دست داده بود. در عرض چند ساعت یک حکومت مصدق سرنگون شد و سرلشگر زاهدی به نخست وزیری رسید. نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز، همچون مشروطه، در تاریخ مبارزات ملت ایران تبدیل به عبرتی شد برای انقلاب اسلامی.

2. انقلاب اسلامی ایران، انفجار نور

جریان اصیل تمدن اسلامی پس از شهادت امام رضا علیه السّلام بر عهده امامزادگانی بزرگوار گذاشته شد که با تدبیر امام کاظم علیه السّلام برای این روز تربیت شده بودند. سرآمد این امامزادگان بزرگوار بانویی بود که در اقتدای به مادر فداکار خویش حضرت هاجر علیها السّلام در سفری پررمز و راز پایه گذار عبادت خداوند و حکومت اسلام در سرزمینی غریب شد. حضرت فاطمه معصومه علیها السّلام از فرزندان موسی بن جعفر علیه السّلام همانی بود که پیش از این در کلام امام صادق علیه السّلام از ایشان سخن به میان آمده و به وفات ایشان در شهر قم اشاره شده بود.(3) تمامی روایاتی که در اهمیت شهر قم به عنوان پایگاه اهل بیت علیهم السّلام و مرکز قیام آخرالزمانی شیعیان از وجود مقدس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیها السّلام به دست ما رسیده، (4) در این راستا قابل تحلیل می باشد. اما آنچه که در این سیر برای ما مهم است، روایاتی است که به انتقال پایگاه دانش از کوفه (نجف) به شهر مقدس قم در آستانه ظهور اشاره دارد، از جمله این حدیث که از وجود مقدس امام صادق علیه السّلام روایت شده است:
"ستخلو الکوفه من المؤمنین و یأزر العلم عنها کما تأزر الحیه فی حجرها ثم یظهر العلم ببلده یقال لها قم و تصیر معدناً للعلم و الفضل... و ذلک عند قرب ظهور قائمنا."(5)
این روایت در تاریخ ما با ورود مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم در سال 1340 قمری و بنیانگذاری حوزه علمیه این شهر به دست ایشان صورت واقعیت به خود گرفت و سندی شد بر حقانیت آنچه از آینده نگری از ناحیه وجود مقدس ائمه معصومین علیهم السّلام به دست ما رسیده است. نکته جالب در این تاریخ این است که علیرغم اقدام ایشان به این عمل سرنوشت ساز، آنچه در تاریخ از ایشان نقل شده پرهیز از ورود به سیاست و درگیری با حکومت است. اما دقت بیشتر در اسناد نشان می دهد که مأموریت ایشان پایه گذاری حوزه قم و تربیت شاگردانی بوده است که صدها سال پیش از آن وعده داده شده بودند. در این خصوص سندی وجود دارد که ذکر آن خالی از لطف نیست:
"در جریان قانون لباس متحد الشکل، رژیم درصدد برآمد تا برای دخالت در حوزه قم، وزارت معارف راساً اقدام به آزمون گیری از طلاب کند، ولی آیت الله حائری در مقابل این دخالت مستقیم ایستاد."(6)
به هر حال با مجاهدت های بسیار، حوزه علمیه قم از این مراحل دشوار گذشت و با ظهور مرحوم آیت الله بروجردی در این حوزه در سال 1363 قمری برابر با 1323 شمسی وارد مرحله تازه ای از جریان پیوند میان نهضت علمی و تربیت شیعیان زمینه ساز شد. در راستای بازسازی حوزه اقدامات بی شماری را به دوران زعامت ایشان نسبت داده اند (7) که از آن جمله می توان به مواردی چون ایجاد تحول علمی، توسعه مراکز علمی و مذهبی، برگزاری آزمون در حوزه، اعزام مبلغ، ساده نویسی رساله عملیه، مبارزه با بهائیت، مبارزه با احیای سنت های غیراسلامی، مخالفت با ترویج لا ابالیگری و گنجاندن تعلیمات دینی در برنامه آموزش و پرورش به عنوان اقداماتی بیشتر علمی در کنار اقدامات مهم سیاسی اشاره کرد. اما آنچه در جریان مباحث ما بیشتر قابل طرح و تأمل می نماید اقدام جدی ایشان در ایجاد تقریب بین مذاهب و برقراری ارتباط با دانشگاه الازهر در این خصوص است:
"آیت الله بروجردی، حاج شیخ محمّدتقی قمی را به عنوان نماینده خود معرفی کرد و حوزه علمیه قم و دانشگاه الازهر را با یکدیگر مرتبط کرد... سرانجام تلاش آیت الله بروجردی در نزدیکی بین مذاهب و معرفی مکتب اهل بیت به نتیجه رسید و شیخ محمود شلتوت رئیس الازهر و مفتی اعظم مصر در 1337/7/17 مطابق با 17 ربیع الاول 1378 تشیع را به رسمیت شناخت...".(8)
دست تقدیر خداوند و تدابیر ائمه معصومین علیها السّلام این چنین مقدر نموده بود که انقلابی را که بنا بود دو دهه بعد، از پایگاه شیعی ایران اسلامی ابتدا در کشورهای اسلامی و سپس در سراسر جهان طنین انداز شود، مؤید این تأیید از سوی مسلمانان اهل سنت نماید.
و این چنین بود که پس از فوت مرحوم آیت الله بروجردی در سال 1340 شخصیت پرفروغ تاریخ تشیع و رهبر اصلی زمینه سازان ظهور، امام خمینی رحمه الله در میان قوم سلمان فارسی ظهور کرد. جای تعجب نیست که در روایات آخرالزمان به قیام مردی از قم با این ویژگی وعده داده شده است.(9)
نام امام خمینی رحمه الله با مبارزه با "لایجه انجمن های ایالتی و ولایتی" بر سر زبان ها افتاد که توطئه ای بود برای تسهیل نفوذ بهائیان در ارکان حکومت. سرانجام با لغو این لایحه در 7 آذر 1341 نخستین پیروزی امام خمینی رحمه الله در جریان قیام ثبت شد. اما امام با سرمشق قراردادن نهضت های گذشته و عبرت از آسیب های آن، مبارزه را رها نکرده و به جد وارد میدان شدند. مرحله دوم، مخالفت با "انقلاب سفید" سفارشی آمریکا به شاه و برگزاری رفراندوم فرمایشی در تاریخ 6 بهمن 1341 برای تثبیت آن بود. حکومت شاه که تازه متوجه شرایط جدید شده بود، خود را برای خفه کردن این قیام در نطفه آماده کرد.
روز دوم فروردین 1342 در حالی که آن سال از سوی روحانیت و در رأس آن امام خمینی رحمه الله عزای عمومی اعلام شده بود، مجلس عزاداری به مناسبت شهادت امام صادق علیه السّلام در مدرسه فیضیه مورد تهاجم مأموران رژیم شاه قرار گرفت که طی آن تعدادی از طلاب به شهادت رسیدند. امام خمینی رحمه الله در نامه ای به علمای تهران، شخص شاه را مورد حمله قرار دادند و خواستار زنده نگه داشتن این واقعه از راه برگزاری چهلم برای شهدای آن شدند.
سرانجام محرم آن سال فرا رسید. علیرغم تدابیر ساواک و مخالفت های رژیم، عصر عاشورا امام خمینی رحمه الله طی نطقی پرهیجان حمله مستقیم خود را متوجه شخص شاه و اسرائیل نمودند. مورد حمله قرار گرفتن شاه و رژیم صهیونیستی از موارد ممنوعه ای بود که رژیم را به واکنشی عجولانه واداشت. در سحرگاه پانزدهم خرداد امام رحمه الله را دستگیر کردند و به تهران بردند. در واکنش به دستگیری امام خمینی رحمه الله بود که قیام خونین 15 خرداد به عنوان سرآغاز انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. با افزایش فشار علما و مردم، امام رحمه الله در 16 فروردین 1343 آزاد شده و به قم بازگشتند، اما از پی گیری مبارزه دست برنداشتند.
مخالفت امام رحمه الله با شاه و اربابانش در جریان کاپیتولاسیون به اوج خود رسید.(10) امام خمینی رحمه الله در 4 آبان ماه 1343 در این خصوص سخنرانی مهمی ایراد کردند و حمله خود را به شاه ادامه دادند. در پی این سخنرانی بود که رژیم تصمیم گرفت این بار به جای برخورد قهرآمیز، ایشان را به ترکیه تبعید کند. امام خمینی رحمه الله در تاریخ 13 آبان 1343 ابتدا به ترکیه و یازده ماه بعد به عراق تبعید شد.
با خروج امام از ایران، رژیم شاه عرصه را برای اجرای برنامه های ماسونی خود‌ آماده دید. پس از عَلَم، حسن علی منصور در اسفند 1342 به نخست وزیری رسید. در این زمان، "هیأت های مؤتلفه ی اسلامی" که در جریان قیام 15 خرداد شکل گرفته بود، پس از تبعید امام، با الهام از نحوه عمل فدائیان اسلام، اقدام به تشکیل شاخه ای نظامی کرد و در اولین عملیات در بهمن 1343 به دست شهید محمّد بخارایی، منصور را اعدام انقلابی کرد. با ترور منصور، امیرعباس هویدا که هم ماسون و هم بهایی بود (11)، به نخست وزیری رسید.
دوره طولانی 13 ساله ی نخست وزیری هویدا در سال 1356 و با آغاز انقلاب اسلامی پایان یافت، از تاریک ترین دوره های حکومت در این سرزمین است. در این دوره ماسون ها و بهائیان با حمایت انگلیس و آمریکا بر همه ارکان کشور خیمه زده و عملاً اداره امور را در قبضه خود درآوردند. شاه نیز که کاملاً تحت سلطه انگلستان و آمریکا بود، نه تنها در دولت که در مجالس شورا و سنا و دیگر مشاغل و مناصب کلیدی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیز این دو گروه شیطانی را بر سرنوشت کشور مسلط کرده بود.
در این دوره طولانی و تاریک، از سویی سازمان اطلاعات و امنیت کشور، "ساواک" برای سرکوب مبارزان با کمک "سیا" و "موساد"، سازمان های امنیتی و جاسوسی آمریکا و اسرائیل، تجهیز شد و دست به کشتار روحانیون و جوانان مبارز زد، و از سویی دیگر هجمه فرهنگی وسیعی برای تغییر شیوه زندگی ایرانیان و استقرار غربزدگی از سوی حزب شیطان آغاز شد. برگزاری جشن های 2500 ساله شاهنشاهی در سال 1350 و تغییر تاریخ هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی در سال 1354، دو نمونه بارز از این اقدامات است. منشأ هر دو اقدام، تلاش برای زنده نگه داشتن خاطره و تاریخ ورود حزب شیطان به ایران، در جریان آزادسازی یهودیان بابل از سوی کوروش بود. بر اثر این اقدامات، بخش بزرگی از تاریخ ایران نادیده گرفته شد و در تاریخ گم شد تا ایران بتواند تنها از زمان حضور یهود در این سرزمین تاریخ داشته باشد. این یکی از بزرگ ترین جنایات حزب شیطان در ایران بود که از چندی قبل آغاز شده و در این دوره به ثمر رسید.
از آنجا که بر اساس سنت الهی، سلطه حزب شیطان نمی تواند دوام و عمقی داشته باشد، و با رسیدن به قدرت باید وارد عمل شده و به ناچار چهره واقعی خود را نمایان سازد، حکومت های دست نشانده آمریکا و به ویژه رژیم شاه به سرعت مورد تنفر ملت ها قرار گرفته و لذا در زمان ریاست جمهوری جیمی کارتر در امریکا، دستور ایجاد فضای باز سیاسی را در کشور به عنوان سوپاپ اطمینان برای مقابله با انفجار قریب الوقوع مردم گرفتند. به دنبال این دستور هویدا برکنار و به ظاهر بازداشت شد و جمشید آموزگار جای او را گرفت.
در زمان آموزگار بود که حزب شیطان مرتکب اشتباهی فاحش شد و آتش انقلاب اسلامی را شعله ور ساخت. در آبان 1356 شهید مصطفی خمینی، فرزند بزرگ امام رحمه الله، در نجف اشرف و به طرزی مشکوک، همچون همیشه تاریخ حزب شیطان، به شهادت رسید. این عملیات ظاهراً با این قصد طراحی و اجرا شده بود که ضمن تهدید مستقیم امام و اجبار ایشان به دست کشیدن از مبارزه، امکان استمرار آن را پس از امام منتفی ساخته باشند. مجالس ترحیم این روحانی بزرگ در ایران و سخنرانی امام در دی ماه 1356 به این مناسبت، و ذکر این حادثه به عنوان یکی از الطاف خفیه ی الهی، نام ایشان را دوباره بر سر زبان ها اندخت و با دعوت امام به وحدت و مبارزه با طاغوت، کانون انقلاب و مبارزه علیه شاه گرم شد.
رژیم شاه که مهار اوضاع را در برابر امام از دست داده بود، همچون آمریکا و دیگر مستکبران امروز، مرتکب اشتباهی دیگر شد. در تاریخ 1356/10/17 مقاله ای سراسر توهین به امام به نام "استعمار سرخ و سیاه" در روزنامه ی اطلاعات با نام مستعار احمد رشیدی مطلق چاپ شد که منجر به قیام طلاب و مردم قم در 19 دی ماه شد. چهلم شهدای این قیام، تبریز را به یاد قیام ستارخان و باقرخان انداخت و مردم قهرمان آن را به قیام در 29 بهمن ماه کشاند. کشور وارد سال 1357 شده بود که چهلم شهدای تبریز، مردم یزد، جهرم و کازرون را به قیام واداشت. با فرارسیدن چهلم شهدای این قیام در نوزدهم اردیبهشت 1357، ایران به یک باره گُر گرفت و انقلاب وارد مرحله ای جدی شد.
با فرا رسیدن ماه رمضان در شهریور 57 و آماده شدن شرایط برای مبارزه ای گسترده تر، رژیم شاه ناچار به تغییر موضع شد و شریف امامی را که خود استاد اعظم فراماسونری بود، با شعار "آشتی ملی" به نخست وزیری گماشت. نماز و تظاهرات عید فطر در روز 13 شهریور، راهپیمایی 16 شهریور و سرانجام کشتار وسیع و بی رحمانه 17 شهریور در زمان این ماسون حقیر صورت گرفت و با کشتار دانشجویان و دانش آموزان در 13 آبان 57، عمر دولت آشتی ملی نیز پایان یافت و نوبت به دولت نظامی ارتشبد ازهاری، رئیس ستاد ارتش شاه رسید.
پیشتر و در دوران نخست وزیری شریف امامی، شاه و صدام حسین رئیس جمهور عراق که با کودتا روی کار آورده شده بود، با این که به ظاهر با هم دشمنی داشتند، اما از آنجا که هر دو دست نشانده یک ارباب بودند، برای مقابله با امام و انقلاب اسلامی با یکدیگر همدست شدند و امام را از عراق و نجف نیز تبعید نمودند. امام در نجف، با این که به ظاهر از کانون مبارزه داخل کشور دور بودند، اما به خوبی مدیریت جریان انقلاب را در دست داشتند. ایشان ضمن تثبیت جایگاه علمی متداول حوزه در تدریس خارج، در سال 1348 نظریه مترقی "حکومت اسلامی و ولایت فقیه" را با انتشار کتابی به همین نام مطرح ساختند. در کنار این فعالیت های علمی تمدن ساز، مبارزات اما نیز از طریق صدور اعلامیه و سخنرانی و انتشار آن در قالب نوارهای صوتی در داخل کشور ادامه داشت. نجف اندک اندک کانون مبارزه شد و گروه ها و شخصیت های مختلف برای ملاقات با امام بدانجا رفت و آمد داشتند. این اقدامات موجب وحشت صدام و شاه و اخراج امام از عراق گردید.
با منع ورود امام به خاک کویت که همراه با سیاست های آمریکا و حزب شیطان در منطقه صورت گرفت، امام تصمیم سرنوشت سازی گرفتند و در 15 مهرماه 57 به فرانسه عزیمت کرده و در دهکده ای در نزدیکی پاریس به نام "نوفل لوشاتو" ساکن شدند. دولت فرانسه از سویی با ادعای برخورداری از عنوان "مهد آزادی" در جهان نمی توانست مانع این هجرت سرنوشت ساز شود و از سویی دیگر نیز کشورهای غربی مکان بهتری برای کنترل و مهار انقلاب اسلامی از سوی دشمنان تلقی می شدند. این چنین بود که پایگاه مبارزه به غرب منتقل شد و عملاً تمامی امکانات رسانه ای غرب در خدمت انقلاب اسلامی قرار گرفت. خبرنگاران و مبارزان سراسر دنیا اینک می توانستند آزادانه تر به امام دسترسی داشته باشند. در این دوره رفت و آمد مبارزان داخل کشور نیز به محضر امام شدت گرفت و خود سبب اعمال مدیریت بیشتر ایشان بر جریان حوادث شد. این اتفاق همان دوره به طلوع خورشید از مغرب (12) که یکی از نشانه های ظهور است تعبیر شد.
با نخست وزیری ازهاری ایران، پس از رمضان اینک وارد محرم شد. امام خمینی رحمه الله به خوبی توانستند از این مناسبت های دینی استفاده کرده از تمام ظرفیت تاریخی آن برای به پیروزی رساندن انقلاب بهره برند. فریادهای "الله اکبر" مردم از روی پشت بام ها در شب اول محرم و استمرار آن که به دستور امام خمینی رحمه الله صورت گرفت، و راهپیمایی تاسوعا و عاشورای 57، به رژیم شاه و اربابانش نشان داد که دولت نظامی نیز نمی تواند کاری از پیش برد. از همین رو در ترفندی شیطانی دولت شاهپور بختیار با هدف کنار گذاشتن شاه و ایجاد حکومتی به ظاهر ملی و نه اسلامی در 15 دی ماه 57 بر سر کار آمد تا شاید بتواند بر اوضاع مسلط شود. اما امام با غیرقانونی اعلام کردن دولت بختیار زمینه این نقشه را نیز از بین برده و در 23 دی ماه تشکیل "شورای انقلاب" را اعلام نمودند.
شاه در 26 دی ماه از ایران فرار کرد و سرانجام در 12 بهمن 1357 علیرغم مخالفت های بختیار، امام به ایران بازگشتند. در 15 بهمن ماه مهندس مهدی بازرگان به نخست وزیری رسید و در 20 بهمن با قیام همافران نیروی هوایی درگیری مردم با گارد شاهنشاهی و ارتش شاه آغاز شد. در 21 بهمن، دولت بختیار به عنوان مقدمه ی اجرای کودتایی دیگر، ساعت حکومت نظامی را گسترش داد و آغاز آن را به چهار بعدازظهر رساند. امام به این اطلاعیه توجهی نکردند و فرمان دادند که مردم به خیابان ها بریزند. از مرحوم آیت الله طالقانی جریانی نقل شده که بر اساس آن معلوم می شود امام این دستور را از ناحیه مقدس امام زمان ارواحنا فداه گرفته بودند.(13)این نقل نشان می دهد که برای برخی از بزرگان در دوران غیبت نه تنها مشاهده و ملاقات امام ارواحناه فداه، که گرفتن دستور و اجرای آن نیز ممکن و جایز است. البته ادعا و پذیرفتن صرف ادعا همیشه در تاریخ خطرناک بوده و امام نیز هیچ گاه به آن متوسل نشدند.
سرانجام در روز یکشنبه 22 بهمن ماه 1357 معجزه بزرگ قرن به وقوع پیوست و انقلاب اسلامی ایران که حاصل هزاران سال تلاش اولیا و پیامبران بزرگ الهی و نتیجه قرن ها تمدن سازی از سوی امامان معصوم علیهم السّلام و علمای بزرگ اسلام و تشیع بود، به ثمر رسید.
در یک تحلیل کلی از انقلاب اسلامی و نحوه مدیریت امام خمینی رحمه الله در این واقعه بزرگ تمدنی، و با نگاهی به آنچه پیش از آن به عنوان عبرت در اختیار ایشان قرار گرفته بود چند نکته قابل تأمل و تاکید است.
مهمترین عامل در پیروزی انقلاب اسلامی، شخص امام خمینی رحمه الله و اصلاح رابطه او با خداوند بود. از میان انسان های آن دوره یکی توانست به مقام دریافت فیض الهی رسیده و بقیه را نیز بر همان اساس قاعده امامت و ولایت به دنبال خود بکشد. رهبری و به پیروزی رساندن چنین جریان عمیق، گسترده و بزرگی بدون ارتباط جدی و صاف با خداوند متعال و اولیای الهی و به ویژه وجود مقدس امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ممکن نیست. خود ایشان در آغاز نهضت به این موضوع اشاره می کنند:
"به خدا متوجه شو تا دلهای مردم به تو متوجه شود... راه به دست آوردن قلوب ملت این است. دل مردم مسلم با اسلام به دست می آید. رگ خوابشان را ما فهمیدیم. قلوب مسلمین را باید توسط اسلام جلب کرد. الی الله تطمئن القلوب. تمام قلوب دست خدا است. مقلب القلوب خدا است."(14)
امام خمینی رحمه الله در آغاز مبارزه ابتدا رابطه خود را با خدا اصلاح نمود و سپس فقط برای خدا قیام کرد. این علو مقام و نیت خالص تا پایان کار با امام بود و انقلاب را به پیش برد. در کنار این جریان معنوی، که یادآور نخستین مرحله تمدن سازی بعد از عاشورا و در زمان امام سجاد علیه السّلام است. موضوع تثبیت جایگاه علمی ایشان پیش آمد. این مرحله بندی در ضمن به ما نشان می دهد که مراحل خودسازی و شکل گیری یک رهبر در بینش اسلامی با مراحل سه گانه تهذیب نفس، توسعه علمی و غیبت برای تربیت نسل در فرایند تمدن سازی اسلامی همسان و همراستا است.
در مرحله علمی، امام تا زمانی که به مرجعیت نرسیده بودند و تا زمانی که مرحوم آیت الله بروجردی در قید حیات و در رأس حوزه علمیه قم بودند، حرکتی جدی از خود نشان ندادند. حتی می دانیم که پس از فوت ایشان، اصرار و تلاش های اطرافیان برای مطرح کردن امام با واکنش ایشان مواجه می شد. اما پس از آن که امر مرجعیت و زعامت به طور طبیعی در اختیار امام قرار گرفت، درخشش بی نظیر ایشان در عرصه علم و مبارزه آشکار شد. دوران توقف امام در حوزه علمیه قم در این مقطع چندان طولانی نشد و فعالیت های علمی تمدن ساز ایشان در حوزه نجف به ظهور و بروز رسید. این دوره برای امام خمینی رحمه الله و انقلاب اسلامی همان کارکرد دوران غیبت را برای تمدن اسلامی داشت که پس از اوج گرفتن و دانش پیش آمده بود.
در این مرحله امام خمینی رحمه الله با برقراری جلسات درس خارج، جایگاه علمی خود را بر اساس قواعد حوزوی تثبیت کرده و در کنار آن به نوآوری در عرصه علم دست زدند. نظریه ولایت فقیه دستاورد مهم این دوره بود که ضمن اثبات برتری امام در زمینه علمی، مبانی نظری انقلاب و حکومت پس از آن را نیز کاملاً روشن کرد، اتاقی که در جریان مشروطه نیفتاد. تنها سند علمی مشروطه کتاب میرزای نایینی بود که خود ایشان پس از برملاشدن اهداف مشروطه دستور جمع آوری آن را داد. نظریه ولایت فقیه توانست همچنین مشکل تعدد در نظام مرجعیت و لزوم وحدت در رهبری انقلاب و حکومت را با متانت حل کند. پیشتر نظریه رکن رابع شیخ احمد احسایی با حذف مرجعیت درصدد این کار برآمده بود که سرانجام آن به شکل گیری بابیت و بهائیت کشید. در نظریه ولایت فقیه ضمن ایجاد تمرکز در مدیریت نظام، جایگاه و شأن مراجع نیز در تصمیم گیری ها و فرایند مدیریت امور مؤمنان حفظ می شود.
از لحاظ مشرب های علمی، تا پیش از این همواره حوزه های علمیه با غلتیدن به سوی اخباریون در مقطعی و اصولیون در مقطعی دیگر، از اختلاف میان این دو گروه ضربه خورده بودند. امام خمینی رحمه الله که از سنتی صدرایی برخاسته بود، توانست در وجود خویش عرفان و ادراکات شهودی را با فلسفه و حکمت و ظرایف عقلی جمع نموده و قرآن کریم و روایات اهل بیت را بر آن حاکم کند. مجموعه این نظام ادراکی و شهودی هماهنگ در جمع با فقه و تفقه، آسمان را با زمین و عرش را با فرش پیوند می زد و به حل مشکلات و مسائل روز جامعه موفق می شد. سلسله منظم و معنی دار شناخت، از قرآن و حدیث تا عرفان و فلسفه، و سپس فقه و سیاست در وجود امام خمینی رحمه الله جمع شده و به تبلور رسیده بود. البته در این مرحوم علامه سید بزرگوار سید محمّدحسین طباطبایی با ایشان همراه و شریک بود و توانست بار قابل توجهی از شکستن حصارهای دانش را بر دوش کشد.
با این جایگاه و نقش علمی بود که امام خمینی رحمه الله برای تضمین استمرار انقلاب و حکومت دست به تربیت شاگردانی فداکار و آگاه زد. و شاید اگر شهید شیخ فضل الله نوری فرصت چنین اقدامی را یافته بود هیچگاه مشروطه به آن سرنوشت دجار نمی شد. این شاگردان با درکی روشن از اهداف مبارزه و انقلاب به صحنه وارد شده و توانستند در کنار ایشان و حتی پس از ایشان به خوبی از عهده پیش بردن انقلاب و امور حکومت برآیند. خلأ عدم حضور امام در ایران در دوران انقلاب به وسیله همین شاگردان فاضل و انقلابی پر می شد.
از دیگر اموری که امام در جریان رهبری انقلاب به شدت از آن محافظت کردند، جلوگیری از ورود گروه های گوناگون و با اندیشه های متفاوت به جایگاه رهبری انقلاب و خالص نگه داشتن این جایگاه بود. مخالفت با دیدگاه های سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) و انجمن حجتیه در نجف اشرف از نمونه های این امر است. منافقین گروهی از جوانان مسلمان وابسته به نهضت آزادی بودند که پس از 15 خرداد وارد مرحله جنگ مسلحانه با رژیم شدند. این گروه سرانجام با کنار گذاشتن مرجعیت به دام التقاط افتادند و در جریان انقلاب اسلامی به سقوط کامل دچار شدند. در اواخر سال 1349 منافقین یکی از اعضای کادر مرکزی خود را به نجف فرستادند تا تأیید و حمایت امام را کسب کند که با مخالفت و عدم تأیید از سوی ایشان روبرو شد. انجمن حجتیه نیز که در سال 1332 و پس از کودتای 28 مرداد و با هدف مبارزه با بهائیت شکل گرفته بود، پس از آن که با اتخاذ خط مشی مصالحه با رژیم برای مبارزه با بهائیت، توان بسیاری از نیروهای جوان و مؤمن را در جریان انقلاب در خود هضم نمود، سرانجام در اول مردادماه 1362 و با برخورد امام، اعلام تعطیلی نمود. این گروه نیز پس از آن که در همان اواخر سال 1349 اجازه امام را برای مصرف سهم امام علیه السّلام گرفته بودند، در سال 1351 با لغو این اجازه روبرو شدند. شاید تنها نمونه خلاف این ادعا موضوع نهضت آزادی و نخست وزیری مرحوم مهندس بازرگان باشد که امام در مورد آن نیز پس از واقعه خلع آقای منتظری از قائم مقامی رهبری روشنگری نموده و مخالفت همان روز خود را با آن اعلام کردند. این موضوع مهم از آسیب های جدی مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت بود.
امام خمینی رحمه الله با درایتی الهی، خلأ حضور گروه های گوناگون را با مردم پر کردند. در این راستا تمامی اقشار و اصناف مردم با شعار وحدت کلمه امام، مردانه به صحنه آمدند و نقش خود را در پیروزی انقلاب ایفا نمودند. این انقلاب نه انقلاب دانشجویان بود و نه انقلاب روحانیان، نه انقلاب بازاریان و نه انقلاب کارگران و نه انقلاب مختص به هیچ قشر و طبقه ای. از همین رو بود که پس از پیروزی انقلاب نیز هیچ صنف و قشری نتوانست انقلاب را از آن خود کرده و از اهداف اصلی منحرف سازد.
در روش مبارزه نیز امام با شناخت عمیق از جریان تمدن سازی پس از عاشورا، بنا را بر رساندن جامعه به بلوغ و آگاهی لازم داشتند و از ورود به عرصه مبارزه نظامی و اجازه به دیگران برای مبادرت به آن اجتناب کردند. عملیات نظامی در آن شرایط تنها پاک کردن صورت مسأله بود که مسأله ای دیگر را به دنبال خود می آفرید. امام روش حل مسأله را به مردم آموخت و این تعلیم در سال های پس از پیروزی انقلاب نیز از ویژگی های منحصر به فرد رهبری امام بود. در مقابل، امام پی گیری و جدیت را در مبارزه اصل قرار داده و تا زمان پیروزی هیچ گاه به دشمن اجازه استراحت و تجدید قوا ندادند. شاید اگر این جدیت پس از فتوای تحریم تنباکو نیز ادامه می یافت، جریان تاریخ به نحو دیگری رقم می خورد.
در مجموع، این عوامل و بسیاری عوامل پیدا و پنهان دیگر، در انقلاب اسلامی، شخص امام خمینی رحمه الله و مردم ایران مع شد تا توانست دنیا را با مشاهده انفجار نور بکشاند.

3. انقلاب اسلامی در آیینه آیات و روایات

در روایات اهل بیت به قیامی در آخرالزمان از سوی مردم فارس اشاره شده که از ابتدای انقلاب مورد توجه علما و مردم قرار گرفت. قیام مردی از قم(15)، قیام خراسانی (16)، ظهور شعیب بن صالح(17)، خروج پرچم های سیاه از خراسان (18) از مواردی بود که در مقاطع گوناگون-علیرغم میزان صحت و سقم ظاهری روایات آن-با انقلاب اسلامی و حوادث و شخصیت های آن تطبیق داده شد. اگرچه از ابتدا تمرکز این جریان بر روایات وارده بود، اما بررسی بیشتر نشان داد که ریشه این روایات در آیات قرآن کریم است و روایات نیز به همانی اشاره دارد که در آیات ذکر آن رفته است. در ادامه به بررسی این آیات با توجه به روایات ذیل و ارتباط آیات با یکدیگر می پردازیم. بی شک به جز مواردی که گفته ما مستند به روایات محکم اهل بیت علهیم السّلام باشد، در بقیه موارد همه نکات به عنوان احتمال مطرح خواهد شد، چرا که هیچ انسانی معمولی را یارای درک مفاهیم بلند قرآن کریم به نحو استقلال نیست.
در سوره فجر در آیه نخست، خداوند متعال به فجر قسم می خورد. در تفسیر ظاهری آیه، فجر پدیده ای طبیعی است که پیش از گسترده شدن روز اتفاق می افتد و با شکافتن شب، رسیدن روز را بشارت می دهد. اما می دانیم که قرآن کریم، هماهنگ با نظام خلقت که دارای طبقات و عوالم مرتبط با یکدیگر است، دارای بطون متعدد و تفاسیر گوناگون است که ضمن ارتباط با هم، هیچ کدام دیگری را نفی نمی کند. در قرآن کریم آیاتی که در آن واژه "نهار" به معنای روز به کار رفته و به روز ظهور تأویل شده و همچنین "لیل" به معنای شب، در تأویل خود به دوران تاریک پیش از ظهور (19) تفسیر شده است. با این ترتیب جریان ظهور در قرآن کریم بدین شکل بیان شده که در مرحله ای جهان پر از تاریکی و ظلم می شود و سرانجام پس از طی این مرحله، خورشید ولایت و امامت طلوع کرده و نور را بر همه زمین ارزانی می دارد.
اما می دانیم که در انتهای شب و با فاصله اندکی از طلوع خورشید، در طبیعت اتفاقی می افتد که "فجر" نام دارد. تاریکی با رشته ای از نور شکافته شده و طلوع خورشید را بشارت می دهد. پس در سطح تأویلی آیه نیز بایستی در انتهای دوران غیبت و اندکی پیش از ظهور، نوری در جهان درخشیدن گیرد که مقدمات ظهور را فراهم نماید. این نور انسان ها را متوجه تاریکی مطلقی می کند که غافلانه در آن به سر می برند و آنان را مشتاق و شیفته یافتن نور واقعی می کند. این واقعه در لسان روایات، خروج قومی از مشرق است که به زمینه سازی ظهور می پردازند.(20) خداوند در قرآن کریم به این قیام و انقلاب قسم می خورد. انقلاب ما انفجار نور بود.
نکته جالب این است که در دومین آیه خداوند به شبهای ده گانه ای قسم می خورد (21) که در ادبیات انقلاب اسلامی بر این اساس "دهه فجر" نام گرفت. این ده شب به دهه اول ذی الحجه نیز تأویل شده است.(22) آیات پایانی این سوره نیز به نفس مطمئنه اشاره می کند (23) که در تأویل به کاملترین مصداق یعنی وجود مقدس سیدالشهداء و سپس شیعیان ایشان معنی شده است.(24) تأمل در آیه در سطحی دیگر، شباهت زیاد آن را با جملات پایانی وصیت نامه امام نشان می دهد.(25)
با بازگشت به ابتدای قرآن کریم و فاتحة الکتاب، دومین مورد در این کتاب آسمانی در سوره حمد آمده است. ما در این سوره از خداوند می خواهیم که ما را به "صراط مستقیم" هدایت کند.(26) این صراط در لسان روایات به ولایت امیرالمؤمنین علیه السّلام تأویل شده (27) البته تحقق کامل آن در زمان ظهور خواهد بود. اما در خود سوره نیز این واژه معنی شده است.(28) بنابر یکی از دو تفسیر، این صراط راه کسانی است که خداوند به آنها نعمت داده، اما به واسطه کفران نعمت بر آنها غضب نکرد. در برخی از تفاسیر و ترجمه ها این آیه بدین گونه معنی شده است: راه کسانی که به آنها نعمت دادی و نه راه کسانی که بر آنان خشم گرفتی و نه راه گمراهان. اما به نظر می رسد تفسیر نخست دقیق تر باشد.
بر این اساس باید به دنبال دو قوم در قرآن کریم و تاریخ بشریت بود: یکی قومی که خداوند به آنان نعمت داد، اما کافران نعمت کرده و به غضب الهی دچار شدند و دیگری قومی که شکر نعمت کرده و به صراط مستقیم رهنمون خواهند شد. با مراجعه به قرآن کریم و تفاسیر آن روشن می شود که قوم بنی اسرائیل قومی است که خداوند بر آنان نعمت خود را ارزانی داشت (29)، اما آنان در ادامه مأموریت سست شده و با کفران نعمت خود مورد غضب خداوند قرارگرفتند.(30) بنی اسرائیل مهمترین و منسجم ترین قومی بود که در معرض مأموریت جهانی سازی دین خداوند قرار گرفت و در آن شکست خورد. این مأموریت بر اساس آیات و روایات دیگر، پس از بنی اسرائیل بر عهده اهل فارس در آخرالزمان گذاشته شده است. روایات اهل بیت نیز "مغضوب علیهم" را یهود، و "ضالین" را نصاری معرفی کرده است.(31) بر اساس این تفسیر تمامی مسلمانان دست کم در طول هر شبانه روز ده بار در نمازهای خود از خداوند می خواهند که آنان را در زمره قومی آخرالزمانی قرار دهد که مقدمات ظهور را فراهم می کنند.
سومین مورد از آیات قرآن کریم، مربوط به قومی است که به وسیله آنان بر عرب احتجاج می شود. در آیه 54 سوره مائده (32) خداوند از قومی سخن می گوید که در برابر ارتداد عرب و خروج آنان از دین، در آینده می آیند و با برخورداری از ویژگی هایی منحصر به فرد، دین خداوند را یاری می کنند. این قوم در روایات معصومین علیهم السّلام، اهل فارس در آخرالزمان دانسته شده اند.(33) پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم بر اساس همین واقعیت بود که در مناسبت های گوناگون به بهانه حضور سلمان فارسی، از این قوم سخن می گفت و حتی آنان را در برابر اصحاب، برادران خویش می خواند.(34) جالب است که این آیه شریفه در قرآن کریم، درست پیش از آیه ولایت (35) قرار دارد که به طور روشن مصداق آن امیرالمؤمنین علیه السّلام معرفی شده است.(36) در آیه بعدی (37) نیز مجموعه این گروه "حزب الله" نام گرفته که بر اساس روایات نام مختص شیعیان علی علیه السّلام است. (38) آیات 89 انعام(39)، 39 توبه(40)، 38 محمّد(41)، و 3 جمعه (42) نیز همراه با روایات ذیل آن (43) به همین قوم اشاره دارد.
چهارمین مورد در آیات قرآن کریم ذکر ویژگی های این قوم است که در آیه سوره انعام نیز بدان پرداخته شده بود. در آیه 22 سوره مجادله (44) سخن از قومی است که در راه دین خدا از پدران، برادران و عشیره خود نیز می گذرند. خداوند بدین سبب ایمان را در قلوب آنان حک کرده و آنان را یاری می کند. نکته جالب این آیه ذکر عامل این نصرت الهی است که روحی از جانب خداوند دانسته شده است. اگر منظور قرآن کریم از این روح، حضرت روح القدس بود، می بایست آن را به صورت معرفه و با "ال" بیاورد. آوردن این واژه به شکل نکره، معنی آن را "روح اللهی از جانب خداوند" می کند. این شخصیت در روایات نیز به همین عنوان معرفی شده است.(45) حضرت لسان الغیب نیز در بیت مشهور خویش به همین شخصیت و نقش زمینه سازی وی اشاره دارد:
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید***که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
بر اساس این پیشگویی جناب حافظ، ابتدا مسیحا نفسی ظهور می کند که از انفاس خوش او، زمینه برای ظهور "کسی" فراهم می شود. استفاده از واژه "بو" می تواند نشان دهد که این ظهور در زمان خود او واقع نخواهد شد. جالب است که لقب حضرت مسیح نیز که ترکیب مسیحانفس از آن ساخته شده، "روح الله" است. این قوم در پایان آیه دوباره به عنوان"حزب الله" معرفی شده اند. آیه 29 سوره فتح (46) نیز بر اساس این تفسیر که قوم آخرالزمانی فارس برادران و مؤمنان حقیقی به دین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم دانسته شده اند، به ویژگی های این قوم اشاره می کند.
سرانجام، مأموریت و نقش اصلی این قوم در تاریخ، در آیه 8-4 سوره مبارکه اسراء(47) بیان شده است. و بر اساس روایت ذیل آیه پس از آن که یهود، سبب شهادت امیرالمؤمنین علیه السّلام و ضربت خوردن امام مجتبی علیه السّلام شده و در ادامه به علو کبیر خود یعنی ایجاد واقعه عاشورا دست می زنند، در آخرالزمان نوبت انتقام از آنان می رسد.(48) این انتقام به وسیله ایرانیانی صورت می گیرد که قیامشان متصل به ظهور حضرت خواهد شد. انتقام دوم و محو کامل این گروه شیطانی از صفحه روزگار در زمان رجعت سید الشهداء و باز با کمک همین ایرانیان صورت خواهد گرفت، چرا که خداوند متعال در نوبت دوم از گروهی دیگر سخن به میان نمی آورد و انتقام دوم را نیز از سوی همان گروه اول می داند.
نکته قابل توجه در این آیه این است که در هر نوبت، گروه انتقام گیرنده وارد "مسجد" شده و آن را به تصرف در می آورند. مقصود از مسجد در آین آیات، بر اساس آیه نخست سوره،‌(49) همان مسجدالاقصی است که معراج در آن واقع شده است. اگر این مسجد را بیت المقدس فرض کنیم، حمله قوم ایرانی به فلسطین اشغالی امروز مد نظر آیه شریفه است، که در روایات جنگ آخرالزمان با یهود بدان اشاره شده، و اگر آن را-آن گونه که بعضی گفته اند- مسجد کوفه بدانیم، منظور ورود ایرانیان به عراق و کوفه است که در روایت پرچم های سیاه از خراسان (50) مؤید آن است. این ورود به عراق نیز با توجه به حضور سفیانی در این کشور، می تواند جنگ با یهود تلقی شده و جامع هر دو گونه روایات باشد. ظاهراً آیات 5-2 سوره روم (51) و 2 حشر (52) نیز-در عین حفظ شأن نزول خود-به همین واقعه اشاره دارد، که بررسی بیشتری را می طلبد.
در پایان این بررسی مختصر تنها می توان امیدوار و مشتاق بود که انقلاب اسلامی ایران، همان خروج اهل فارس از مشرق باشد که زمینه مُلک مهدوی را فراهم خواهد ساخت. با ایستادگی و پایمردی این آرزو تحقق یافتنی است، اما اگر همانند بنی اسرائیل گمان کنیم که خداوند ما را قومی برگزیده و تافته ای جدا بافته صرف نظر از اعمال و رفتارمان قرار داده است، بی گمان به دام شیطان خواهیم غلتید و خود عبرتی خواهیم شد برای گروهی دیگر از اهل فارس که پس از ما خواهند آمد و مأموریت را به انجام خواهند رساند. جریان انقلاب اسلامی ما را امیدوار می کند که این چنین نخواهد شد.

ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

1- روزگار رهایی، ص 1027-1026.
2- مدنی، سیدجلال الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، ص 34.
3-عَنْ تاریخِ قُمَّ لِلْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُمِّیِّ عَنِ الصَّادِقِ ع اِنَّ للهِ حَرَماً وَ هُوَ مَکَّةُ وَ لِرَسُولِهِ حَرَماً و هُو الْمَدینَةُ وَ لِامیرالمُومنیَنَ حَرَماً وَ هُوَ الْکُوفَةُ وَ لَنَا حَرماً وَ هُوَ قُمٌّ وَ سَتُدْفَنُ فیهِ امْراةٌ مِنْ وُلْدیِ تُسَمِّی فاطِمَةَ مَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الجَنَّةُ؛ (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج48، ص 317)
خدا را حرمی است که مکه است و پیامبر نیز حرمی دارد که مدینه است و امیرالمؤمنین نیز حرمی دارد که کوفه است و حرم ما قم است. بزودی زنی از فرزندان من در آنجا دفن می شود و هر کس او را زیارت کند بهشت برین او را واجب می شود.(این فرمایش را حضرت صادق موقعی فرمود که هنوز مادر موسی بن جعفر به موسی حامله نشده بود.)
4- عصر ظهور، ص 239.
از زمره روایات ظهور، بپا خاستن مردی از قم و یاران وی می باشد، از امام کاظم علیه السّلام روایت شده است که فرمود: مردی از قم، مردم را به سوی خدا دعوت می کند، افرادی گرد او جمع می شوند که قلب هایشان همچون پاره های آهن ستبر است که بادهای تند حوادث، آنان را نمی لغزاند، از جنگ خسته نشده و نمی ترسند اعتماد آنان بر خداست و سرانجام کار از آن پرهیزکاران است. (بحار ح60 ص 216 چاپ ایران)
از روایاتی که درباره قم و برتری و آینده آن از اهل بیت (ع) نقل شده است به خوبی روشن است که این شهر نزد آن بزرگواران از ارزش و اهمیت ویژه ای برخوردار است، بلکه می توان گفت مؤسس و بنیانگذار این شهر و طرح و ایجاد آن در قلب ایران در سال 73 هجری، به دست با کفایت امام باقر علیه السّلام بوده است که بعد از آن نسبت به این شهر عنایت خاصی داشته اند. آنان با دانشی که از جد بزرگوارشان داشته اند، خبر داده اند که در آینده، این شهر مقدس از جایگاه والا برخوردار خواهد شد و اهالی این شهر، از یاران با وفای حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف خواهند بود. برخی روایات تصریح دارد به اینکه فلسفه نامگذاری این شهر مقدس به قم مناسب با نام حضرت مهدی که قائم به حق است می باشد و مناسب با قیام و بپاخاستن اهل قم و منطقه جغرافیایی آن شهر در زمینه سازی و یاری نمودن آن حضرت است از طرفی وجود یک آبادی، در نزدیکی این شهر در زمان تأسیس آن بنام کمندان یا کمد، به این معنی نیست که در نام گذاری به قم عربی بودن این کلمه ملاحظه نشده است جز این مناسبت که نام آن قم گذاشته شده و یا تغییر و دگرگونی در نام فارسی آن بوجود آمده است به ویژه زمانی که تأسیس این شهر از ناحیه علماء و روایت کنندگان حدیث، از امام باقر و صادق علیه السّلام و زیر نظر آن دو بزرگوار بوده است.
عفّان بصری از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که گفت: امام علیه السّلام به من فرمود: آیا می دانی از چه رو این شهر را قم می نامند؟ عرض کردم: خدا و رسولش آگاهترند فرمود: همانا قم نامگذاری شده برای اینکه اهل قم اطراف قائم علیه السّلام گرد آمده و با وی قیام می نمایند و در کنار او ثابت قدم مانده و او را یاری می کنند.(بحار، ج60، ص 216)
ظاهر برخی روایات این است که امامان علیه السّلام نسبت به شهر قم عنایت خاصی داشته اند و مفهومی را برتر و وسیع تر از یک شهر و توابع آن، به این شهر بخشیده اند، لذا نام این شهر را به معنای خط و روش و اسلوب قم، نسبت به ولایت اهل بیت علیهم السّلام و قیام آنان با مهدی آل پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بکار برده اند.
عده ای از بزرگان وی نقل کرده اند که حضور امام صادق علیه السّلام رسیدند و عرض کردند: ما از اهل ری هستیم که خدمت رسیده ایم، حضرت فرمود: خوش آمدند برادران قمی ما، سپس عرض کردند ما اهل ری هستیم، حضرت فرمود: خوش آمدند برادران قمی ما. مجدداً عرض کردند: ما اهالی ری هستیم، امام نیز کلام اول خود را تکرار کرد، آنان گفته خود را چند بار یادآور شدند، اما نیز مانند اول آنان را پاسخ داد و چنین فرمود: خداوند دارای حرمی است که...
از روایت بعدی که از امام رضا (علیه السّلام) نقل شده است، ظاهر می شود که امامان (علیه السّلام)، از بدو تأسیس شهر قم، مردم این شهر را به عنوان یاران حضرت مهدی (علیه السّلام) شمار آورده اند و دوستی و محبت مردم این شهر نسبت به حضرت مهدی، قبل از ولادت آن حضرت معروف بوده است.
از صفوان بن یحیا نقل شده است که گفت: روزی خدمت امام رضا (علیه السّلام) بودم، سخن از اهل قم و علاقه آنان نسبت به حضرت مهدی (علیه السّلام) به میان آمد، آن حضرت برای آنان طلب آمرزش کرد و فرمود: خداوند از آنان خشنود باشد، آنگاه فرمود: بهشت دارای هشت در است که یکی از آنها مخصوص اهل قم می باشد، آنان بهترین پیروان ما از بین شیعیان جهان هستند خداوند سبحان محبت و دوستی ما را در سرشت آنان قرار داده است. (بحار ج60، ص 216)
برخی روایات دلالت دارد که بلا و گرفتاری از اهل قم دور است و خداوند سبحان کسانی را که بدخواه این شهر باشند، نابود می گرداند. از ابان بن عثمان و حماد بن ناب روایت شده که گفتند: خدمت امام صادق (علیه السّلام) بودم که عمران پسر عبدالله قمی وارد شد، خدمت امام رسید و از او سئوال کرد. حضرت با وی بسیار با ملاطفت برخورد کرد، پس از رفتن آن مرد از امام (علیه السّلام) سئوال کردم این شخص که با او این همه خوشرفتاری فرمودی که بود؟ حضرت فرمود: او از خانواده بزرگواران یعنی اهل قم بود. هیچ ستمگری درباره ی آنان نیت سوء نمی کند، مگر اینکه خداوند او را در هم می شکند.(بحار ج60 ص 211)
در روایت دیگری آمده است که بلاء از قم دفع شده است.(بحار ج60 ص 214)
در جای دیگر نقل شده است که: اهل قم از ما و ما از آنان هستیم، هر ستمگری که درباره آنان اراده سوء داشته باشد مرگ او را فرا می رسد، تا زمانی که به یکدیگر خیانت نکنند (و در نسخه دیگر: تا زمانی که تغییر روش ندهند) اما زمانی که آلوده به چنین اعمالی شدند، خداوند سبحان، ستمگران را بر آنان حاکم می کند، ولی آنان (اهل قم) یاران قائم و بازگو کنندگان مظلومیت ما و رعایت کنندگان حقوق ما هستند، آنگاه رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا آنان را از شر هر فتنه ای نگهدار و از هر گزندی نجات ببخش.(بحار ج 60 ص 218)
از امام صادق (علیه السّلام) روایت شده است که فرمود: بلاها از قم و اهل آن دور شده است، بزودی زمانی خواهد رسید که قم و اهل آن حجت بر مردم خواهند بود و این در زمان غیبت قائم ما و ظهور وی می باشد، اگر چنین نباشد زمین اهل خودش را فرو می برد، فرشته های الهی بلاها را از این شهرها و اهل آن دفع می کنند هر ستمگری که در حق آنان اراده بد داشته باشد، خداوند در هم کوبنده ستم پیشگان او را در هم می شکند و یا به گرفتاری و مصیبت و یا دشمنی مبتلا می گرداند، خداوند سبحان، قم و اهلش را در زمان فرمانروائی ستمگران از یاد آنان می برد آنگونه که ظالمان یاد خدا را فراموش کردند.(بحار ج60 ص 213)
صاحب بحارالأنوار دو روایت را، از امام صادق (علیه السّلام) که بیان کننده آینده شهر قم و نقش مکتبی آن پیش از ظهور حضرت مهدی (علیه السّلام) می باشد آورده است. روایت اول بیان می دارد:
خداوند بوسیله شهر کوفه بر سایر شهرها استدلال می کند، همچنین به مؤمنان آن شهر بر سایر مؤمنین و به شهر قم بر سایر شهرها و به واسطه اهل قم بر جهانیان اعم از جن و انسان، خداوند متعال اهل قم را مستضعف فکری قرار نداده بلکه همواره آنان را موفق و تأیید کرده است. سپس فرمود: دینداران این شهر در مضیقه زندگی می باشند اگر غیر این باشد مردم به سرعت به آنجا روی می آورند و آنجا خراب می گردد و اهل آن تباه می شوند و آنگونه که باید نمی تواند بر سایر سرزمین ها حجت باشد، زمانی که موقعیت قم بدینا برسد آسمان و زمین آرامش ندارد و ساکنان آنها لحظه ای باقی نمی مانند و بلا و گرفتاری از قم و اهل آن دفع گردیده است، بزودی زمانی خواهد رسید که قم و اهل آن حجت بر مردم خواهند بود و این در زمان غیبت قائم ما و ظهور وی می باشد. اگر چنین نباشد زمین اهل خودش را فرو می برد. فرشته های الهی مأمور دور نمودن بلاها از این شهر و اهل آن می باشند هر ستمگری که درباره آنان اراده بد داشته باشد خداوند درهم کوبنده ستم پیشگان او را در هم می شکند و یا به گرفتاری و مصیبت و یا دشمنی مبتلا می گرداند، خداوند متعال نام قم و اهلش را در زمان فرمانروائی ستمگران از یاد آنان می برد آنگونه که آنها یاد خدا را فراموش کردند.
و روایت دوم می گوید:
بزودی شهر کوفه از مؤمنان خالی می گردد و به گونه ای که مار در جایگاه خود فرو می رود علم نیز این چنین از کوفه رخت برمی بندد و از شهری بنام قم آشکار می شود و آن سامان معدن فضل و دانش می گردد بنحوی که در زمین کسی در استضعاف فکری بسر نمی برد حتی نوعروسان در حجله گاه خویش. و این قضایا نزدیک ظهور قائم ما به وقوع می پیوندد، خداوند سبحان، قم و اهلش را برای رساندن پیام اسلام، قائم مقام حضرت حجت می گرداند اگر چنین نشود زمین اهل خودش را فرو می برد و در زمین حجتی باقی نمی ماند، دانش از این شهر به شوق و غرب جهان منتشر می گردد، بدین سان بر مردم اتمام حجت می شود و یکی باقی نمی ماند که دین و دانش به وی نرسیده باشد آنگاه قائم (علیه السّلام) ظهور می کند و ظهور وی باعث خشم و غضب خداوند بر بندگان می شود. زیرا خداوند از بندگانش انتقام نمی گیرد مگر بعد از آنکه وجود مقدس حضرت حجت را انکار نمایند.(بحار ج 60 ص 213)
5- بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج57، ص 213. بزودی کوفه از مؤمنان خالی و علم از آن برچیده می شود، آنچنان که مار در لانه خود درهم پیچد. آنگاه در شهری به نام قم ظاهر می شود. و آنجا معدن علم و فضیلت می گردد... و آن در نزدیکی ظهور قائم ما است.
6- حسینیان روح الله، چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه، ص 427.
7- حسینیان، روح الله، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران (1340 -1320)، صص 432-378.
8- همان، ص 392-391.
9-عَنْ ابِی الحَسَنِ الأوَّلِ ع قَالَ رَجُلٌ مِنْ أهْلِ قُمَّ یَدْعُو النَّاسَ اِلَی الحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهٌ قَوْمٌ کَزُبَرِ الحَدیدِ لاَ تُزِلُّهُمُ الرِّیاحُ العَواصِفُ وَ لا یَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لا یَجبُنُونَ وَ عَلَی اللهِ یَتَوَکَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین (بحار الأنوار، ج57، ص 216):
مردی از قم مردم را به سوی خداوند دعوت می کند، افرادی گرد او جمع می شوند که قلبهایشان همچون پاره های آهن ستبر است که بادهای تند حوادث آنان را نمی لغزاند. از جنگ خسته نشده و نمی ترسند. اعتماد آنان بر خدا است و سرانجام کار از آن پرهیزکاران است.
10-مقررات کاپیتولاسیون اگرچه از دوران صفویه به صورت نانوشته در مورد تجار و اتباع اروپایی رعایت می شد، اما به صورت قانون، از دوران قاجار و متعاقب جنگ های ایران و روس به اجرا درآمد. این مقرارت برای اولین بار در 1828م. به موجب عهدنامه ترکمانچای از طرف دولت روسیه تزاری بر ایران تحمیل شد. پس از آن بود که انگلستان و سایر کشورهای اروپایی رسماً از این امتیاز بهره مند شدند. فصل هفتم، هشتم و نهم معاهده ترکمانچای که به مسائل حقوقی و جزایی اتباع روسیه در ایران مربوط است، مهمترین قسمت عهدنامه بود؛ چرا که با اجرای این فصول رژیم کاپیتولاسیون به نفع روسها برقرار شد. اگرچه در 1921 م. یک روز قبل از کودتای سید ضیاء، روسیه شوروی به طور یک جانبه کاپیتولاسیون را به عنوان نهاد استعماری تزارها لغو کرد، اما معاهده کاپیتولاسیون منعقده با تزارها 99 ساله بود و دستور رضاخان برای لغو این امتیاز درست در پایان دوره -1927-صادر شد. به هر حال، آنچه که از 1307ش. توسط رضاخان به عنوان اعلام لغو کاپیتولاسیون آغاز شد، هرگز مشخصات مبارزه سالم و صادقانه علیه این پدیده ظالمانه استعماری در برنداشت. به ویژه آن که در دوران فرزند وی، گام های بلندتری با هدف احیا این پدیده شوم در ایران برداشته شد.
بانی اصلی بازشدن پای آمریکایی ها به ایران پس از جنگ جهانی دوم و واگذاری امتیازات قضایی و امنیتی به آنان قوام السطنه بود. اولین دسته از نیروهای نظامی امریکا تحت عنوان «میسیون نظامی»، آذر 1321-دوره نخست وزیری قوام السلطنه-با مصونیت های قضایی وارد ایران شدند.
در دوران حکومت سهیلی نیز قراردادهای دیگری در زمینه استخدام مستشاران امریکایی، به بهانه اصلاح سیستم اداری ارتش به امضا رسید که هر یک از آنها در برگیرنده امتیازات خاصی برای خانواده ها و وابستگان نظامیان امریکایی بود. اما نقطه اوج این امتیازدهی ها، به دوران نخست وزیری حسنعلی منصور و امیراسدالله علم باز می گردد.
یکی از بزرگترین خیانت های حکومت پهلوی پس از قیام 15 خرداد 1342، که زمینه ساز تبعید امام خمینی رحمه الله به خارج از کشور به شمار می رود، تصویب لایحه کاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی بود. این لایحه پس از برگزاری رفراندوم شاه و تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی که هر دو با موضع گیری امام خمینی رحمه الله روبه رو شد، در مجلس طرح شد. برداشتن موانع حقوقی و قانونی حضور نیروهای امریکایی در ایران و تضمین امنیت آنان برای شاه اهمیت داشت. به ویژه آن که وی برای اجرای سریع اصلاحات اقتصادی و سیاسی مورد نظر کاخ سفید، زیر فشار آمریکا قرار گرفته بود. در این شرایط احیاء نظام کاپیتولاسیون با هدف اعطای مصونیت سیاسی و کنسولی به اتباع امریکایی در ایران در دستور کار دولت قرار گرفت. پیشنهاد تصویب کاپیتولاسیون در اسفند 1340 از سوی سفارت آرمیکا به دولت امیراسدالله علم داده شد. این پیشنهاد در 13 مهر 1342 در کابینه علم و در مرداد 1343 در مجلس سنا به تصویب رسید. سپس در 21 مهر 1343 حسنعلی منصور نخست وزیر وقت این لایحه را به مجلس شورای ملی برد و به تصویب نمایندگان مجلس رساند.
در پی این مصوبه امام خمینی در چهارم آبان 1343 اقدام رژیم در تصویب این لایحه را مورد انتقاد شدید قرار داد. پیش از سخنرانی امام، شاه برای بازداشتن ایشان از ایران سخنرانی در چنین روزی، نماینده ای را به قم اعزام کرد، اما امام نماینده شاه را به حضور نپذیرفت و در روز موعود یکی از مهمترین سخنرانی های خود را در حضور جمع کثیری از روحانیون و مردم قم ایراد کرد. این نطق به منزله محاکمه دخالت های غیرقانونی هیأت حاکمه آمریکا در ایران اسلامی بود. سخنرانی امام با این جملات آغاز شد: «... عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند. قانونی را به مجلس بردند که در آن ما را ملحق کردند به پیمان وین... که تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانواده هایشان، با کارمندهای فنی شان، با کارمندان اداری شان، با خدمه شان... از هر جنایتی که در ایران بکنند، مصون هستند. آقا من اعلام خطر می کنم، برای ارتش ایران من اعلام خطر می کنم، ای سیاسیون ایران من اعلام خطر می کنم... والله گناهکار است کسی که فریاد نکند. ای سران اسلام به داد اسلام برسید. ای علمای نجف به داد اسلام برسید. ای علمای قم به داد اسلام برسید...»
در همین سخنرانی امام خمینی جملات معروف خود-امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر، شوری از همه بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پلیدتر. اما امروز سرو کار ما با این خبیث هاست. با آمریکاست. رئیس جمهور امریکا بداند این معنا را که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما... تمام گرفتاری ما از این امریکاست. تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است، اسرائیل هم از آمریکاست-را بیان داشت.
همچنین، امام رحمه الله در همین روز-4 آبان ماه 1343-بیانیه ای صادر کرد: «دنیا بداند که هر گرفتاری ای که ملت ایران و ملل مسلمین دارند از اجانب است، از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمریکا خصوصاً متنفر است.» در این بیانیه از کاپیتولاسیون به عنوان «سند بردگی ملت ایران» یاد شده است.
کاپیتولاسیون سرانجام پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در 23 اردیبهشت 1358، توسط نظام جمهوری اسلامی ایران رسماً لغو گردید. در بیانیه وزارت خارجه چنین آمده بود:
به پیشنهاد هیأت وزیران دولت موقت جمهوری اسلامی ایران و تصویب شورای انقلاب اسلامی، قانون و مصوب 21 مهرماه 1343 راجع به اجازه استفاده مستشاران نظامی امریکا در ایران از مصونیت ها و معافیت های قرارداد وین (کاپیتولاسیون) از تاریخ 58/2/23 لغو شد.(منبع: موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی).
11- طباطبایی، محمّدحسن، نفوذ فراماسونری در مدیریت نهادهای فرهنگی ایران در دهه ی 1340، ص 244.
12- بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج52، ص 389: عَنِ الثُّمَالِیُّ قالَ قُلْتُ لِأبی عَبْدِ اللهِ ع اِنَّ اَبَا جَعْفَرٍ ع کَانَ یَقُولُ خُرُوجُ السُّفیانِیَّ مِنَ المَحْتُومِ وَ النَّداءُ مِنَ المَحْتُومِ وَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنَ المَغْرِبِ مِنَ المَحْتُومِ وَ اشْیاءُ کَانِ یَقُولُهَا مِنَ المَحْتُومِ فَقالَ ابُوعبْدِاللهِ ع وَ اخْتِلافُ بَنی فُلانِ مِنَ المَحْتومِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکیَّةِ مِنَ المَحْتُومِ وَ خُرُوجُ القَائِمِ مِنَ الْمَحتُومِ قُلتُ وَ کَیْفَ یَکُونُ النِّداءُ قالَ یُنادِی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ اوَّلَ النَّهارِ یَسْمَعُهُ کُلُّ قَومٍ بِالسِنَتِهمْ الا اِنَّ الحَقَّ فِی عَلِیٍّ وَ شیعَتِهِ ثُمَّ یُنَادی اِبْلیِسُ فی آخِرِ النَّهارِ مِنَ الارضِ ألا انَّ الحقَّ فی عُثْمَانَ وَ شَیعَتِهِ فَعِنْدَ ذلِکَ یَرْتابُ المُبطِلُون.
در غیبت شیخ طوسی از حسن بن محبوب از ثمالی از حضرت صادق علیه السّلام روایت می کند که به آن حضرت عرض کردم: امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود: خروج سفیانی از امور حتمی است و ندای آسمانی نیز از امور حتمی است، و طلوع خورشید از مغرب نیز از امور حتمی است و چیزهای دیگری که همه را می فرمود: از امور حتمی است. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: و اختلاف بنی فلان (عباس) نیز حتمی است. عرض کردم: صدای آسمانی چگونه است؟ فرمود: اول روز گوینده ای از آسمان صدا می زند، بطوری که همه مردم با لغات مختلف خود آن را می شنوند، و می گوید: آگاه باشید که حق در پیروی از علی و شیعیان اوست، آنگاه شیطان در آخر همان روز از زمین صدا می زند، آگاه باشید! که حق در پیروی از عثمان و پیروان اوست و در آن وقت است که اهل باطل دچار تردید می شوند.
13- مسئله دیگر در همین موضوع، خاطره آقای مرتضایی فر است که در یکی از مجلات سپاه نقل شده و پیام پیروزی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) به امام خمینی (رحمه الله ) را تأیید می کند. ایشان در آن خاطره می گوید: "ما روز 21 بهمن 1357 در منزل آیت الله طالقانی نشسته بودیم. به ایشان گفتند: امام پیام داده که مردم در خانه های خود نمانند، بیرون بریزند و به حکومت نظامی اهمیت ندهند. آقای طالقانی گفت: امام مدت پانزده سال از ایران دور بوده اند و توجه ندارند که این دژخیمان رژیم چه بی رحم هستند. اگر مردم بیرون بریزند. همه را قتل عام می کنند؛ بنابراین صلاح در آن است که در منازل و خانه ها بنشینیم، ببینیم عاقبت کار چه می شود. بعد مرحوم طالقانی با امام حدود نیم ساعت تلفنی گفت و گو کرد تا شاید امام را قانع کند که مردم را از خانه هایشان بیرون نیاورند. ما حرف های آقای طالقانی را شنیدیم که سعی داشت امام را هر طور شده، از تصمیم خود مبنی بر بیرون آمدن مردم از خانه ها و اهمیت ندادن به حکومت نظامی، منصرف نمایند. تا اینکه آقای طالقانی گوشی را گذاشت و در گوشه ای زانویش را بغل گرفت و ساکت ماند. حتی سرش را روی زانوانش تکیه داد و به فکر فرو رفت. ما با خود گفتیم حتماً امام حرفی زده و مثلاً به ایشان گفته شما دخالت نکنید و ...؛ بنابراین آقای طالقانی ناراحت شده است. اما چیزی نگفتیم تا اینکه ایشان یک دفعه سرش از زانوانش برداشت و به حالت طبیعی و عادی برگشت. سؤال کردیم: آقا چه شده؟ آیا امام به شما پرخاش کردند یا حرفی گفتند که شما ناراحت شدید؟ آقای طالقانی گفت نه، نه، اصلاً مسئله این نیست. من اصرار کردم که امام اعلامیه هایش را پس بگیرد و امام هر چه می گفت، من قانع نمی شدم. در آخر فرمود: آقای طالقانی اصرار نکن، احتمال بده که این دستور از طرف امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است. تا امام این جمله را گفت: من به خود لرزیدم و بی اختیارگوشی را گذاشتم و حالم دگرگون شد." (خاطرات آیت الله سید علی اکبر قرشی، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحات، 133 تا 136).
14- صحیفه امام، ج1، ص 121.
15- عن ابی الحسن الاول علیه السّلام قال: رجل من قم یدعوا الناس إلی الحق یجتمع معه قوم قلوبهم کزبر الحدید لاتزلهم الریاح و العواصف لا یملون من الحرب و لا یجبنون و علی الله یتوکلون و العاقبة للمتقین (بحار الأنوار، ج6، ص 296).
امام علی علیه السّلام فرمودند: مردی از قم، مردم را به سوی حق دعوت می کند، گروهی با او همراه می شوند که همانند پاره های آهن هستند، که بادهای تند آنان را نمی لغزاند و از جنگ خسته نمی شوند. به خدا توکل می کنند و عاقبت خیر برای پرهیزکاران است.
16- قَالَ ع خُرُوجُ السُّفْیاَنِیِّ وَ الْیَمانِیِّ وَ الْخُراسانِیِّ فی سَنَةٍ وَاحِدةٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَومِ وَاحِدٍ نِظامٌ کَنِظامِ الْخَرزِ یَتْبَعُ بَعْضُهٌ بَعضا (الغیبة للنعمانی، ص 255)
امام محمّد باقر علیه السّلام فرمودند: خروج سفیانی و یمانیّ و خراسانیّ در یک سال و یک ماه و یک روز خواهد بود با نظامی که گوئی برشته کشیده شده است بدنبال هم شود.
17- عَنْ أبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع انَّهُ قَالَ قَبْلَ هَذَا الْاَمْرِ السُّفْیَانِیُّ وَ الیَمَانیُّ وَ المَروَانِیُّ وَ شُعَیْبُ بْنُ صَالِحٍ فَکَیْفَ یَقُولُ هذَا هَذَا (الغیبة للنعمانی، ص 253)
«پیش از این امر، سفیانیّ و یمانیّ و مروانیّ و شعیب بن صالح باید ظاهر شوند، پس چگونه این شخص (یعنی محمّد بن ابراهیم بن اسماعیل که معروف بن ابن طباطبا است) چنین ادّعا می کند؟ (یعنی ادّعای مهدویت می کند و خود را قائم آل محمّد می داند؟)»
18- پیامبر اکرم صلی لله علیه و آله و سلم فرمود: گروهی از مشرق قیام می کنند و زمینه حکومت مهدی علیه السّلام را فراهم می سازند. علیه السّلام نیز فرمود: صاحبان پرچم های سیاهی که از خراسان قیام می کنند، در کوفه فرود می آیند و آن گاه که مهدی علیه السّلام ظهور کند با او بیعت می کنند. در این زمینه ر.ک: بحار الأنوار 208/52 حدیث 45، 217/52 حدیث 77، 87/51، 119/52، حدیث 48، 208/52 حدیث 45، 217/52 حدیث 77، 87/51، 87/51.
19- عَنْ جابِرِ عَن أبی عَبْدِ اللهِ ع فِی قَوْلِ اللهِ تَعَالی وَ اللَّیْلِ اِذا یَغْشی قالَ دَوْلَةُ اِبْلیسَ اِلَی یَوْمِ الْقِِیامَةِ وَ هُوَ یَوْمِ قِیَامِ الْقائِمِ وَ النَّهارِ اِذا تَجَلَّی وَ هُوَ القائِمُ اذا قَام (بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج24، ص 398)
جابر از حضرت صادق درباره آیه وَ اللَّیل إذا یغَشی فرمود دولت ابلیس تا روز قیامت است که آن روز قیام قائم است وَ النَّهارِ إذَا تَجَلَّی و آن روز درخشان حضرت قائم است وقتی قیام کند.
20- یخرج قوم من المشرق یوطئون للمهدی سلطانه،‌(سن ابن ماجه، 4088/2، البدء و التاریخ 174/2؛ مجمع الزوائد، 318/7)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: قومی از مشرق قیام می کنند که زمینه را برای حکومت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) فراهم می سازند.
عَنْ اَبِی جَعْفَرِ ع انَّهُ قالَ کَانَّی بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشرِقِ یَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلا یُعْطَوْنَهُ ثُمَّ یَطلُبُونَهُ فَلا یُعْطَوْنَهُ فَاذا رَأوْا ذلِکَ وَضَعُوا سُیُوفَهُمْ عَلی عَواتِقِهِمْ فَیُعطَوَن ما سَالُوهُ فَلا یَقْبَلُونَهُ حَتَّی یَقُومُوا وَ لاَ یَدْفَعُونَهَا اِلَّا اِلَی صَاحِبِکُمْ قَتْلاهُمْ شُهَداءُ أمّا اِنِّی لَوْ ادْرَکْتُ ذلِکَ لَاسْتَبْقَیْتُ نَفْسِی لِصَاحِبِ هَذا الامْر.(الغیبة للنعمانی، ص 273)
ابو خالد کابلی از امام باقر علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: گوئی می بینیم که قومی در مشرق خروج کرده اند و خواستار حقّ اند ولی به ایشان داده نمی شود، باز خواستار آن می شوند و به آنان داده نمی شود، پس چون چنین می بینند شمشیرهای خود را برگردن خویش می افکنند (آماده کارزار می شوند) پس آنچه می طلبند به ایشان بدهند ولی ایشان از پذیرفتن آن خودداری می کنند تا اینکه قیام نمایند و آن را به کسی باز ندهند مگر به صاحب شما، گشتگانشان شهیدند، بدانید اگر خود آن را در می یافتم حتماً خود را برای صاحب این امر نگاه می داشتم»
21- سوره فجر، آیه 2؛ وَ لیَالِ عَشرٍ؛ قسم به شبهای دهگانه
22- روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج2، ص 351؛ بحارالأنوار لجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج55، ص 140.
23-یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (27) ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً (28) فَادْخُلِی فِی عِبَادِی‌ (29) وَ ادْخُلِی جَنَّتِی‌
اى نفس مطمئنّه ،(27) خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد ،(28)و در میان بندگان من درآى ،(29) و در بهشت من داخل شو.
24- قَالَ ابُو عَبْدِ الله ع اقْرَءُوا سُورَةَ الْفَجْرِ فِی فَرائِضِکُم وَ نَوافِلِکُم فَإنَّهَا سُورَةُ الْحُسَیْنِ وَ ارْغَبُوا فِیها رَحِمَکُمُ اللهُ فَقالَ لَهُ ابُو اُسَامَةَ وَ کانَ حاضِرَ المَجْلِسِ کَیْفَ صارَتْ هَذِهِ السُّورَةُ لِلْحُسیِْنِ ع خاصَّةً فَقالَ ألَا تَسمَعُ اِلَی قَولِهِ تَعَالی یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی‌ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی‌ اِنَّمَا یَعْنی الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیِّ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمَا فَهُوَ ذُو النَّفْسِ المُطْمَئنَّةٍ الرَّاضِیَةِ الْمَرْضیَّةِ وَ أصْحابُهُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمْ الرضوان [هُمُ الرَّاضوُنَ عَنِ اللهِ یَومَ الْقِیامَةِ وَ هُوَ رَاضٍ عَنْهُم وَ هَذِهِ السُّورَةُ فِی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع وَ شیعَتِهِ وَ شِیعة آلِ مُحَمَّدٍ خاصَّةً فَمَنْ ادْمَنَ قَراءَةً الْفَجْرِ کانَ مَعَ الحُسَیْن ع فِی درَجَتِهِ فِی الجَنَّةِ اِنَّ الله عَزیزٌ حَکیمٌ (بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج24، ص 93)
ابن فرقد گفت حضرت صادق علیه السّلام فرمود سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحب خود بخوانید زیرا آن سوره حسین علیه السّلام است با آن سوره کمال اشتیاق را داشته باشید خدا شما را رحمت کند. ابو اسامه که حضور داشت عرض کرد چه شد که این سوره اختصاص به حضرت حسین علیه السّلام یافت، فرمود مگر این آیه را نشنیده ای در آن سوره یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی‌ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی منظور از نفس مطمئنه حسین علیه السّلام است چون او دارای نفس مطمئن و راضی و مرضی بود. و اصحاب او از آل محمّد علیهم السّلام راضی از خدایند و خداوند نیز روز قیامت از ایشان راضی است این سوره درباره حسین بن علی و پیروان او و پیروان آل محمّد است. هر که ادامه دهد خواندن سوره فجر را با حضرت حسین علیه السّلام خواهد بود در بهشت همان درجه ای که او هست خداوند عزیز و حکیم است.
25- با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر می کنم. و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خدای رحمان و رحیم می خواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد. و از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهی ها و قصور و تقصیرها بپذیرند و با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمتگزار در سدّ آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند، والله نگهدار این ملت و مظلومان جهان است (وصیتنامه، متن، ص 91).
26- اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ.‌
27- برای نمونه ر.ک: أمالی الصدوق، ص 288
حَدَّثَنَا أبِی رَحِمَهُ اللهُ قالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَن العَبَّاسِ بْنِ مَعْروفٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزیدَ عَنِ الْیَعْقُوبیِّ عَن عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللهِ العَلَوِیِّ عَنْ أبیهِ عَنْ أبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بنْ عَلِیِّ البَاقِرِ ع عَنْ أبیهِ عَن جَدِّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ ص مَنْ سَرَّهُ أنْ یَجُوزَ عَلَی الصِّراطِ کَالرِّیحِ العَاصِفِ وَ یَلِجَ الجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ فَلْیتَوَلَّ وَلیِّی وَ وَصِیِّی وَ صَاحِبی وَ خَلیِفَتی عَلی أهْلِی وَ اُمَّتِی عَلِیَّ بْنَ أبِی طَالِبٍ وَ‌ مَنْ سَرَّهُ انْ یَلِجَ النّارَ فَلْیَتْرُکْ وَلایَتَهُ فَوَعِزَّةِ ربِّی وَ جَلالِهِ اِنَّهُ لَبابُ اللهِ الَّذی لا یُوْتَی اِلَّا مِنْهُ وَ اِنَّهُ الصِّرَاطُ المُستقیمُ وَ إنَّهُ الَّذِی یَسْالُ اللهُ عَنْ وَلایَتِهِ یَومَ القِیامَهِ.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود هر که را خوش آید که چون برق جهنده بر صراط گذرد و بی حساب به بهشت رود باید ولایت ورزد با ولی و وصی و رفیق و خلیفه من بر خاندان و امتم علی بن ابی طالب علیه السّلام و هر که را خوش آید به دوزخ رود ترک ولایتش کند. به عزت و جلال پروردگارم که او است باب الله که جز از آن نیایند و او است صراط مستقیم و او است که روز قیامت از ولایتش پرستش شود.
28- صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ‌؛ آیه 7.
29- سوره بقره، آیه 47: یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ‌.
ای بنی اسرائیل! نعمتهایی را که به شما ارزانی داشتم به خاطر بیاورید؛ و (نیز به یاد آورید که) من، شما را بر جهانیان، برتری بخشیدم.
30- قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنَازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکَاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ‌ (سوره مائده، آیه60)
بگو: «آیا شما را به بدتر از [صاحبانِ] این کیفر در پیشگاه خدا، خبر دهم؟ همانان که خدا لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و از آنان بوزینگان و خوکان پدید آورده، و آنان که طاغوت را پرستش کرده‏اند. اینانند که از نظر منزلت، بدتر، و از راه راست گمراه‏ترند.»
31-فِی قَولِهِ تَعََالَی غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ قالَ امیرُ المُومِنینَ ع امَرَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادَهُ اَنْ یَسْالُوهُ طَریقُ المُنْعِمِ عَلَیْهِمْ وَ هُمُ‌ النَّبیُّونَ و الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءَ وَ الصَّالِحُونَ وَ انْ یَستَعیذُوا مِنْ طَریقِ المَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَ هُمُ الْیَهُودُ الَّذینَ قالَ اللهُ فِیهِم هَلْ اُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِن ذلِکَ مَثُوبَةً عِندَ اللهِ منْ لَعَنَهُ اللهُ وَ غَضِبَ عَلَیهِ وَ انْ یَسْتَعیذوُا مِنْ طَریقِ الضَّالَّینَ وَ هُمُ الَّذِینَ قَالَ اللهُ فِیهِمْ قُلْ یا أهْلَ الکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دینِکُم غَیْرَ الحَقَّ وَ لا تَتَّبُعُوا أهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ اَضَلُّوا کَثیراً وَ ضَلُّوا عنْ سَواءِ السَّبیلِ وَ هُمُ النَّصارَی ثُمَّ ‌قَالَ امیرُالمُوْمِنینَ ع کُلٌّ مَنْ کَفَرَ بِاللهِ فَهُو مَغْضُوبٌ عَلَیْهِ وَ ضالٌّ عَنْ سَبیلِ اللِهِ وَ قَالَ الرِّضَا ع کَذلِکَ وَ زادَ فیهِ فَقالَ وَ منْ تجَاوَزَ بِأمیرِالمؤمنینَ ع العُبُودیَّةَ فَهُو مِنَ المَغضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ مِنَ الضَّالینَ(بحارالأنوار لجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج25، ص 274)
تفسیر امام حسن عسکری در آیه غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ‌ امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود خداوند عزیز دستور داده به بندگان که درخواست نمایند راه کسانی را که به آنها نعمت عنایت کرده وآنها پیامبران و صدیقین و شهدا و صالحین هستند و بخدا پناه برند از راه کسانی که مورد خشم خدا قرار گرفته-و آنها یهود هستند همان کسانی که خداوند درباره آنها فرمود هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ و پناه برید به خدا از راه گمراهان و آنها کسانی هستند که خداوند درباره ایشان فرموده قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ‌ و آنها نصاری هستند. سپس امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود هر که به خدا کافر شود او مورد خشم خداست و از راه خدا گمراه است و حضرت رضا علیه السّلام همین را فرمود و اضافه نمود هر کس امیرالمؤمنین علیه السّلام را از حد بندگی خارج کند او نیز از مغضوب علیهم و از گمراهان است.
32- یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ .
33- تفسیرالعیاشی عَن بَعْضِ أصْحَابِهِ عَنْ رَجُلٍ عَن أبِی عَبْدِ اللهِ ع قالَ سَالتُهُ عَن هَذهِ الایةٍ فَسَوْفَ یَاتِی اللهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّة عَلَی المُومِنینَ اَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرینَ قالَ الموالِیَ (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج64، ص 181)
از امام صادق علیه السّلام درباره آیه 54 سوره مائده پرسیدم فرمود منظور موالی است.
انَّ ناساً مِنْ اصْحابِ رَسُولِ اللهِ ص قَالُوا یاَ رَسُولَ اللهِ مَنْ هُولاءِ الَّذینَ ذَکَرَ اللهُ فِی کِتابِهِ وَ کانَ سَلْمانُ اِلَی جَنْبِ رَسُولِ اللهِ فَضرَبَ ص یَدَهُ عَلَی فَخِذِ سَلْمانَ فَقالَ هَذاَ وَ قَوْمُهُ وَ الذِی نَفسِی بِیدِهِ لَوْ کانَ الایمانُ مَنُوطاً بِالثُّرَِیَّا لَتناوَلَهُ رَجالٌ مِنْ فَارِسَ وَ رَوَی ابُو بَصیرٍ عَنْ ابی جعْفَرٍ ع قَالَ اِنْ تَتَوَلَّوْا یا مَعشَرَ العَرَبِ-یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرکُمْ یَعْنِی المَوَالی.(بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج64، ص 168)
34-قالَ رَسُولُ اللهِ ص ذَاتَ یَوْمٍ وَ عِنْدَهٌ جَمَاعَةٌ مِن اصْحابِهِ اللهُمَّ لَقِّنِی اِخْوانِی مَرَّتَینِ فَقالَ مِنْ حَوْلَهُ مِنْ اصْحابِهِ أ ماَ نَحْنُ اِخْوانَکَ یَا رَسُولَ اللهِ فَقالَ لاَ اِنَّکُمْ اصْحابی وَ اِخْوانِی قَوْمٌ فِی آخرالزَّمانِ آمَنُوا وَ لَمْ یَرَوْنی لَقَدْ عَرَّفَنیهِمُ اللهُ بِاسْمائِهِمْ وَ اسْماءِ آبائِهِمْ مِنْ قَبْلِ أنْ یُخْرجَهُمْ مِنْ اصْلابِ آبائِهِمْ وَ ارْحامِ اُمَّهاتِهِمْ لَاحَدُهُمْ اَشدُّ بَقیَّةً عَلی دینِهِ مِنْ خَرْطِ الْقَتَادِ فِی اللَّیلَةِ الظَّلْماءِ اوِ کَالْقابِضِ عَلَی جَمْر الغَضَا اُولئِکَ مَصَابیحُ الدُّجَی یُنْجِیهِمُ اللهُ مِن کُلِّ فِتْنَةٍ غَبْراءَ مُظْلِمَه.(بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج52، ص 124)
روزی در مجمعی از اصحاب دو بار فرمود: خداوندا! برادران مرا به من صلی الله علیه وآله و سلم پیغمبر اکرم بنمایان. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! مگر ما برادران شما نیستیم! فرمود: نه! شما اصحاب من می باشید، برادران من مردمی در آخرالزمان هستند که به من ایمان می آورند، با اینکه مرا ندیده اند. خداوند آنها را با نام و نام پدرانشان، پیش از آنکه از صلب پدران و رحم مادرانشان بیرون بیایند، بمن شناسانده است. ثابت ماندن یکی از آنها بر دین خود، از صاف کردن درخت خاردار (قتاد) با دست در شب ظلمانی، دشوارتر است. و یا مانند کسی است که پاره ای از آتش چوب درخت «غضا» را در دست نگاهدارد. آنها چراغهای شب تار می باشند، پروردگار آنها را از هر فتنه تیره و تاری نجات می دهد.
35- سوره مائده، آیه 55: إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌
ولىّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آورده‏اند: همان کسانى که نماز برپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند.
36- این مطلب از متواترات است. برای نمونه ر.ک: الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص 59.
37- وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ‌ (56)
و هر کس خدا و پیامبر او و کسانى را که ایمان آورده‏اند ولىّ خود بداند [پیروز است، چرا که] حزب خدا همان پیروزمندانند.
38- برای نمونه ر.ک: التوحید للصدوق، ص 166.
عَنْ ابِی عَبْدِ اللهِ ع قالَ یَجِی ءُ رَسُولُ اللهِ ص یَوْمَ الْقیامَةِ آخِذاً بِحُجْزَةِ رَِّبهِ وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجزَهِ نَبیِّنَا وَ شِیعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا فَنَحْنُ وَ شِیَعتُنَا حِزْبُ اللهِ وَ حِزْبُ اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ و اللهِ مَا نَزْعُمُ انَّهَا حُجْزَةُ الإزَارِ وَ لَکِنَّهَا اعْظَمُ مِنْ ذَلِکَ یَجیءُ رَسُولُ اللهُ ص آخِذاً بِدینَ اللهِ وَ نَجِیءُ نَحْنُ آخِذِینَ بِدینَ نَبِیِّنَا وَ تَجِیءُ شیعَتُنَا آخِذینَ بِدیِننَا.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز قیامت می آید و حجزه پروردگارش را گرفته و ما حجزه پیغمبر خود را می گیریم و شیعیان ما حجزه ما را می گیرند پس ما و شیعیان ما گروه خدائیم و گروه خدا ایشانند که غالبند به خدا سوگند که ما نمی گویئم که آن حجزه و بندگاه زیر جامه است و لیکن آن از این بزرگتر است رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می آید و دین خدا را گرفته و ما می آئیم و دین پیغمبر خدا را گرفته ایم و شیعیان ما می آیند و دین ما را گرفته اند.
39- أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ یَکْفُرْ بِهَا هؤُلاَءِ فَقَدْ وَکَّلْنَا بِهَا قَوْماً لَیْسُوا بِهَا بِکَافِرِینَ‌.
آنان کسانى بودند که کتاب و داورى و نبوت بدیشان دادیم و اگر اینان [مشرکان] بدان کفر ورزند، بى‏گمان، گروهى [دیگر] را بر آن گماریم که بدان کافر نباشند.
40-إِلاَّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ.
اگر بسیج نشوید، [خدا] شما را به عذابى دردناک عذاب مى‏کند، و گروهى دیگر به جاى شما مى‏آورد، و به او زیانى نخواهید رسانید، و خدا بر هر چیزى تواناست.
ر.ک: روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج2، ص 362.
41- هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ؛‌
شما همان [مردمى] هستید که براى انفاق در راه خدا فرا خوانده شده‏اید. پس برخى از شما بخل مى‏ورزند، و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده، و [گرنه] خدا بى‏نیاز است و شما نیازمندید و اگر روى برتابید [خدا] جاى شما را به مردمى غیر از شما خواهد داد که مانند شما نخواهند بود
42- وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ؛‌ و [نیز بر جماعت هایى] دیگر از ایشان که هنوز به آنها نپیوسته‏اند. و اوست ارجمند سنجیده‏کار.
ر.ک: الحیاة با ترجمه احمد آرام، ج2، ص 218.
43- وَ رُوِیَ انَّ النَّبِیَّ ص قَرَا هَذِهِ الایَةَ فَقِیلَ لَهُ مَن هَؤلاءِ فَوَضَعَ یَدَهُ عَلِی کَتِفِ سَلْمانَ وَ قالَ لَوْ کانَ الدِّینُ فی الثُّرَیَّا لَنَالَتْهُ رَجالٌ مِنْ هؤلَاء (بحارالأنوار، ج16، ص 310)
روایت شده وقتی این آیه از سوره جمعه نازل شد، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دست بر شانه سلمان نهاده و فرمود اگر دین در ثریا باشد باز عده ای از اینان به آن دست خواهند یافت.
همچنین ر.ک: بحارالأنوار ج 27 ص 49(درباره آیه 89 انعام)؛ بحارالأنوار ج21 ص 189 (درباره آیه 39 سوره توبه)؛ بحارالأنوار ج22 ص 52 (درباره آیه 38 سوره محمّد صلی الله علیه و آله).
44- لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‌
قومى را نیابى که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند [و] کسانى را که با خدا و رسولش مخالفت کرده‏اند هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند دوست بدارند. در دل اینهاست که [خدا] ایمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود تأیید کرده است، و آنان را به بهشت هایى که از زیر [درختان] آن جوی هایى روان است در مى‏آورد همیشه در آنجا ماندگارند. خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند اینانند حزب خدا. آرى، حزب خداست که رستگارانند.
45- «عن احمد بن سالم، عن محمّد بن یحیی بن ضریس، عن محمّد بن جعفر، عن نصر بن مزاحم و ابن ابی الحماد، عن ابی داود عن عبدالله بن شریک، عن ابی جعفر علیه السّلام قال: اقبل ابوبکر و عمر و الزبیر و عبدالرحمن بن عوف، جلسوا فناء رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فخرج الیهم النبی صلی الله علیه و آله و سلم: فجلس الیهم، فانقطع شسعه، فرمی بنعله الی علی بن ابی طالب علیه السّلام ثم قال: ان عن یمین الله عز وجل، او عن یمین العرش، قوماً منا علی منابر من نور، وجوههم من نور، و ثیابهم من نور، تغش وجوههم ابصار الناظرین دونهم، قال ابوبکر: من هم یا رسول الله؟ فسکت، فقال الزبیر: من هم یا رسول الله؟ فسکت، فقال: عبدالرحمن: من هم یا رسول الله؟ فسکت، فقال علی علیه السلام. من هم یا رسول الله؟ فقال: هم قوم تحابوا بروح الله علی غیر انساب و لا اموال، اولئک شیعتک و انت امامهم یا علی.»(بحارالأنوار، ج65، ص 139)
«از احمد بن سالم، از محمّد بن یحیی بن ضریس، از محمّد بن جعفر، از نصربن مزاحم ابن ابی حماد، از ابی داود از عبدالله بن شریک از ابی جعفر علیه السّلام که فرمود: ابوبکر و عمر و زبیر و عبدالرحمن بن عوف به درگاه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نزدیک شدند و نشستند، پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر آنها وارد شد، کنارشان نشست، دمپایی اش گسیخته شد و آن را (برای ترمیم) به علی بن ابی طالب داد، سپس فرود: همانا از سمت راست خداوند عز وجل-یا از سمت راست عرش-قومی از ما برخاستند که بر منابری از نورند، صورت هایشان نورانی است و لباسهایشان نورانی است، صورتهایشان بر چشم ناظرین دیگر پرده می اندازد. ابوبکر گفت: ای پیامبر، خدا آنها کیستند؟ پس ایشان سکوت کردند: زبیر گفت: ای پیامبر خدا، آنها کیستند؟ پس ایشان سکوت کردند. سپس حضرت علی علیه السّلام فرمودند: ای پیامبر خدا آنها چه کسانی هستند؟ پس ایشان فرمودند: آنها قومی هستند که به واسطه ی روح الله به یکدیگر محبت می ورزند (دلهایشان به هم نزدیک می شود)، در حالی که هیچ نسب یا اموال مشترکی ندارند؛ آنها شیعه ی تو هستند و تو امامشان هستی ای علی.»
46-مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً
محمّد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر خداست و کسانى که با اویند، بر کافران، سختگیر [و] با همدیگر مهربانند. آنان را در رکوع و سجود مى‏بینى. فضل و خشنودى خدا را خواستارند. علامتِ [مشخّصه] آنان بر اثر سجود در چهره‏هایشان است. این صفت ایشان است در تورات، و مَثَلِ آنها در انجیل چون کِشته‏اى است که جوانه خود برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقه‏هاى خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد، تا از [انبوهىِ] آنان [خدا] کافران را به خشم دراندازد. خدا به کسانى از آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند، آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده است.
47- وَ قَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً (4) فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ وَ کَانَ وَعْداً مَفْعُولاً (5) ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْنَاکُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً (6) إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیراً (7) عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَ جَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیراً (8)
و ما به بنی اسرائیل در کتاب (تورات) اعلام کردیم که دو بار در زمین فساد خواهید کرد، و برتری جویی بزرگی خواهید نمود.(4) هنگامی که نخستین وعده فرا رسید، گروهی از بندگان پیکارجوی خود را بر ضدّ شما می انگیزیم (تا شما را سخت در هم کوبند؛ حتی برای به دست آوردن مجرمان)، خانه ها را جستجو می کنند؛ و این وعده ای است قطعی!(5)سپس شما را بر آنها چیره می کنیم؛ و شما را به وسیله دارایی ها و فرزندانی کمک خواهیم کرد؛ ونفرات شما را بیشتر (از دشمن) قرار می دهیم.(6) اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی می کنید؛ واگر بدی کنید باز هم به خود می کنید. و هنگامی که وعده دوم فرا رسد، (آن چنان دشمن بر شما سخت خواهد گرفت که) آثار غم و اندوه در صورتهایتان ظاهر می شود؛ و داخل مسجد (الاقصی) می شوند همان گونه که بار اول وارد شدند؛ و آنچه را زیر سلطه خود می گیرند، در هم می کوبند.(7) امید است پروردگارتان به شما رحم کند! هرگاه برگردید، ما هم باز می گردیم و جهنم را برای کافران، زندان سختی قرار دادیم.(8)
48- محمّد بن یعقوب: عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الحسن بن شمون، عن عبدالله به عبدالرحمن الأصم، عن عبدالله بن القاسم البطل، عن أبی عبدالله (علیه السّلام) فی قوله تعالی: وَ قَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ. قال: «قتل علی بن أبی طالب (علیه السّلام) و طعن الحسن (علیه السّلام) وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً -قال-قتل الحسین (علیه السّلام) فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا فإذا جاء نصر دم الحسین (علیه السّلام) بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ قوم یبعثهم الله قبل خروج القائم (علیه السّلام)، فلا یدعون وترا لآل محمّد إلا قتلوه وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولاً خروج القائم (علیه السّلام) ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ خروج الحسین (علیه السّلام) فی سبعین من أصحابه علیهم البیض المذهب، لکل بیضة و جهان، المؤدون إلی الناس: أن هذا الحسین قد خرج.[حتی] لا یشک المؤمنون فیه، و أنه لیس بدجال و لا شیطان، و الحجة القائم بین أظهرهم، فإذا استقرت المعرفة فی قلوب المؤمنین أنه الحسین (علیه السّلام)، جاء الحجة الموت، فیکون الذی یغسله و یکفنه و یحنطه و یلحده فی حفرته الحسین بن علی (علیهم السّلام)، و لا یلی الوصی إلا الوصی».(تفسیر برهان، ج3، ص 503)
عبدالله بن قاسم بطل درباره آیه شریفه: وَ قَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ ... از امام صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمود: این آیه به کشتن علی بن ابی طالب علیه السّلام و نیزه زدن به حسن علیه السّلام نظر دارد، و آیه ...وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً حاکی از کشته شدن امام حسین علیه السّلام است، و آیه فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا ... حکایت از ریخته شدن خون حسین علیه السلام دارد، و آیه: بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ ... بر مردمی دلالت دارد که خداوند پیش از ظهور امام قائم علیه السّلام می فرستد و هیچ کس را مسئول خونی است در خاندان محمّد صلی الله علیه و آله و سلم وانگذارند مگر آنکه او را بکشند... و کانَ وعداً مَفْعُولاً یعنی ظهور امام قائم علیه السّلام، و مقصود از آیه شریفه: ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ...رجعت امام حسین علیه السّلام است با هفتاد تن از یاران وفادار خود که کلاه خودهای زرّین بر سر دارند از دو سو به مردم خبر می دهند که این حسین علیه السّلام است که رجعت کرده و بیرون آمده تا هیچ مؤمنی درباره آن حضرت شک و تردید نکند و بدون تردید، او دجّال و شیطان نیست و هنوز حجت بن الحسن علیه السّلام میان مردم است، و چون در دل مؤمنان استوار شود که او حسین علیه السّلام است اجل امام دوازدهم که حجت است فرا رسد، همان امام حسین علیه السّلام خواهد بود که او را غسل می دهد و کفن و حنوط می کند و به خاکش می سپارد، و عهده دار تجهیز جنازه وصی نشود مگر وصی و امام.
49-سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ.
پاک و منزّه است خدایی که بنده اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی-که گرداگردش را پربرکت ساخته ایم- برد، تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.

50- عَنْ ابِی جَعْفَرٍ ع قالَ تَنْزِلُ الرَّایَاتُ السُّودُ الَّتِی تَخْرُجُ مِنْ خُراسانَ اِلَی الْکُوفَهِ فَاِذا ظَهَرَ المَهْدِیُّ بُعِثَ اِلَیهِ بالْبَیعَهِ (بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج52، ص 217)
پرچمهای سیاه خراسان آمده در کوفه فرود می آیند، وقتی چون مهدی آشکار شد آنها را طلبیده با وی بیعت می کنند.

51- غُلِبَتِ الرُّومُ‌ (2) فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ‌ (3) فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ‌ (4) بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ‌ (5)
رومیان شکست خوردند،(2) در نزدیکترین سرزمین، و [لى] بعد از شکستشان، در ظرف چند سالى، به زودى پیروز خواهند گردید.(3) [فرجامِ] کار در گذشته و آینده از آنِ خداست، و در آن روز است که مؤمنان از یارى خدا شاد مى‏گردند. (4) هر که را بخواهد یارى مى‏کند ، و اوست شکست‏ ناپذیر مهربان.

52-هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ. &&&
اوست کسى که، از میان اهل کتاب کسانى را که کفر ورزیدند در نخستین اخراج [از مدینه] بیرون کرد. گمان نمى‏ کردید که بیرون روند و خودشان گمان داشتند که دژهایشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود، و [لى] خدا از آنجایى که تصوّر نمى‏ کردند بر آنان درآمد و در دلهایشان بیم افکند، [به طورى که] خود به دست خود و دست مؤمنان خانه ‏هاى خود را خراب مى‏کردند. پس اى دیده‏ وران، عبرت گیرید.

منبع مقاله : 
همایون، محمد هادی؛(1390)، تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع)و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول1390.

ساده‌زیستی

زمینه‌های ساده‌زیستی ... (از سایت .montazer.ir)  + تکمیل مطلب از واحد

نهادینه شدن ساده‌زیستی در جامعه به عنوان یکی از ارزش‌های اخلاقی، نیاز به فراهم شدن بستر و زمینه مناسب دارد که مهم‌ترین آنها عبارتند از:
۱. ساده‌زیستی مسئولان جامعه: یکی از عواملی که در ساده‌زیستی مردم مؤثّر است، بی‌پیرایه بودن زندگی رهبران و کارگزاران و الگو‌های جامعه است. مدل برداری از زندگی کسانی که نقش هدایت و راهنمایی را بر دوش دارند و الگوگیری از آنان، موضوعی است که در آموزه‌های دینی و روان‌شناسی، مورد توجّه قرار گرفته است. از امام علی(ع) نقل شده است که فرمودند:
«مردم به حاکمان خود شبیه‌ترند تا به پدرانشان.»
آن حضرت با مطرح کردن روش زندگی پیامبر(ص) به عنوان برجسته‌ترین الگوی تربیتی، مردم را به ساده زیستی دعوت کرده و فرمودند:
«برای تو کافی است که راه و رسم زندگی پیامبر اسلام(ص) را الگو قرار دهی.»۱
آن حضرت در جایی دیگر، زندگی خود را که نمونه عالی بی‌رغبتی به دنیا و ساده زیستی است، به عنوان الگو معرفی می‌کنند و می‌فرمایند:
«بدانید که هر پیروی را امامی است که او را الگوی خود می‌شناسد و از نور دانشش روشنی می‌گیرد. بدانید که امام شما از دنیای خود به دو پاره تن پوش و از خوردنی‌هایش به دو قرص نان بسنده کرده است.»۲
۲. دنیاشناسی: ساده‌زیستی، با نحوه نگرش انسان به دنیا ارتباطی مستقیم دارد. کسی که دنیا را همه چیز و منتهای آمال و آرزوهای خود می‌پندارد، نمی‌تواند ساده زیست باشد. در جهت اصلاح همین نگرش است که امام علی(ع) می‌فرمایند: «از فرزندان آخرت باشید؛ نه از فرزندان دنیا.»۳
۳. خودشناسی: یکی از روش‌هایی که در تقویت ارزش‌های اخلاقی، به ویژه ساده زیستی مؤثّر است، توجّه دادن انسان به منزلت خویش است. کسی که بداند دنیا ابزاری بیش نیست، هرگز خود را به دنیای پست و زودگذر نمی‌فروشد و اسیر مظاهر دنیوی نمی‌شود.
۴. فرهنگ‌سازی: فطرت انسان‌ها به سمت و سوی خوبی‌ها گرایش دارد. پس مهم آن است که ساده زیستی به عنوان یک ارزش معرفی گردد. دستگاه‌های تبلیغاتی، به ویژه صدا و سیما با ساخت برنامه‌های گوناگون، می‌توانند ساده زیستی را در جامعه به عنوان یک فرهنگ ترویج کنند و مردم را به تهاجم فرهنگی دشمن که در جهت دگرگونی ارزش‌ها قدم بر می‌دارد، متوجّه سازند.

••• آثار ساده‌زیستی
ساده‌زیستی، آثار فراوانی دارد که مهم‌ترین آنها عبارتند از:

 

۱. آسودگی
همه اضطراب‌ها و نگرانی‌ها از دنیا و مظاهر آن است که با ساده‌زیستی، می‌توان آنها را برطرف کرد و به آسودگی دست یافت. امام علی(ع) می‌فرمایند:
«الرَّغْبَةُ مِفْتَاحُ النَّصَب‏ ِ وَ مَطِیَّةُ التَّعَبِ؛۴
شیفتگی دنیا، کلید دشواری و مرکب گرفتاری است.»
امام صادق(ع) نیز می‌فرمایند: «شیفتگی در دنیا، مایه غم و اندوه است و زهد در دنیا، آسایش جسم و جان را در پی دارد.»۵
ممکن است تصوّر شود که ساده زیستی، ملتزم نوعی ریاضت و به زحمت انداختن جسم است؛ در حالی که چنین نیست. راحتی و آسایش روحی در زندگی، آسان و ساده به دست می‌آید. امام علی(ع) گنجی را بی‌نیاز کننده‌تر از قناعت و مالی را بابرکت‌تر از بسنده کردن به روزی روزانه نمی‌دانند.۶
زندگی پرهزینه و تجمّلی است که خاطر انسان را به خود مشغول می‌کند؛ زیرا لازمه این زندگی، درآمد بالاست که تحصّل آن، سعی خستگی‌ناپذیر می‌خواهد و همین تلاش بی‌وقفه، استراحت و لذّت‌بردن از زندگی را از انسان سلب می‌کند.
از طرفی، خواسته‌های انسان، نامحدود و تمام ناشدنی است. از این رو، در هیچ مرحله‌ای از زندگی، رضایت کامل حاصل نمی‌شود. عدم رضایت از زندگی و قید و بندی که با تجمّل و تشریفات پدید آمده، آسودگی را از انسان سلب می‌کند. از این جهت، بعضی برای رهایی از تجمّلات، به هیپی‌گری رو می‌آورند.

۲. موفّقیت در زندگی
یکی از آثار ساده زیستی، کامیابی و توفیق در زندگی است. این سخن نیاز به استدلال ندارد. تجربه نشان داده است که بیشتر مخترعان، مکتشفان و نخبگان جامعه که به بشر خدمت کرده‌اند، از قشر محروم یا متوسّط بوده‌اند.

۳. سرمایه‌گذاری
ساده‌زیستی، یک نوع سرمایه‌گذاری است. با توجّه به زندگی محدود و نیازهای گوناگون بشر، باید انسان برای نیازهای ماندگار خود، سرمایه‌گذاری کند. در سیر الی الله که هدف نهایی، خلقت انسان است، بهترین زاد و توشه، سبکبالی است؛ زیرا هرچه آدمی، خود را وابسته کند، از طیّ طریق باز می‌ماند. امام علی(ع) می‌فرمایند:
«تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا؛۷
سبک‌بار شوید تا زودتر برسید.»
شخصی که خود را در این جهان پهناور چون مسافری می‌بیند که سفری طولانی در پیش دارد، سعی می‌کند زندگی ساده و بی‌آلایشی داشته باشد تا از آن هدف باز نماند. او می‌داند برای پیمودن راه درازی که در پیش دارد، باید امکانات و سرمایه لازم را فراهم کند و عاقلانه‌تر آن است که چیزی را برگزیند که کم‌وزن‌تر و پرارج‌تر باشد و این کاری است که هر انسان عاقل و دوراندیشی انجام می‌دهد.

تکمیل مطلب از واحد: از جمله سرمایه گذاریهایی که با ساده زیستی امکان تحقق پیدا می کند و مهمترین سرمایه گذاری واقعی یک انسان در طول حیاتش است؛ «سرمایه گذاری بر خود و وجود خود» است. همانطور که گفتند هدف انسان سیر الی الله است و تنها از این جهان خواهد رفت و در پیشگاه خداوند حاضر خواهد شد، آن گاه هیچ داشته ای جز داشته های وجودی همراه انسان نیست، او به شکل آنچه "شده است" خواهد بود، پس مهمترین سرمایه گذاریش باید بر خود و برای تبدیل خود به یک وجود تعالی یافته و قابل قبول خداوند باشد. از جمله داشته های مهم وجودی انسان، هم در طول زندگیش و هم پس از زندگی دنیایی، "عقل" است. با آن در طول زندگیش صلاح خود را شناخته و دنبال می کند و وجود خود را تعالی می دهد. ساده زیستی امکان تعالی عقلی را به انسان می دهد و البته شرط کافی نیست؛ باید با کار فکری و جستجوی معانی و درخواست هدایت خداوندی به مجهز شدن و توانا شدن عقل خود همت کند. ساده زیستی فرصتها و انرژیها و ذهن را برای پرداختن به این امور آزاد می کند. بسیار کسان را می بینیم که داشته های مادی بسیاری دارند ولی به دلیل صرف وقت و انرژی و تمرکز ذهنی خود در کسب آن داشته ها و یا خوب خوردن و ... نتوانسته اند به تعالی عقلی خود بپردازند و دارای عقول ناقص و بلاهتهای بسیارند. ساده زیستی هم یک نشان از این تشخیص و هم یک شرط لازم برای ادامه این تکامل وجودی است.

۴. قدرت
امام علی(ع) راز قدرتمندی، تصمیم و اراده رسولان خدا را در ساده زیستی و بی‌پیرایگی آنان می‌دانند و می‌فرمایند:
«وَ لَکِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِی قُوَّةٍ فِی عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِیمَا تَرَى الْأَعْیُنُ مِنْ حَالاتِهِمْ مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُیُونَ غِنًى وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى؛۸
لکن خدای سبحان، فرستادگان خود را در اراده و تصمیم‌هایشان نیرومند و توانا گردانید و در حالاتشان که به چشم دیگران می‌آید، ضعیف و ناتوان قرارشان داد؛ با قناعتی که دل‌ها و چشم‌ها را از بی‌نیازی پر می‌کرد و با تنگ دستی و فقری که چشم‌ها و گوش‌ها را از رنج پر می‌نمود.»

حضرت موسی(ع) در سایه همین ساده زیستی به این قدرت روحی دست یافت که با آن لباس پشمی و عصای چوبی، در مقابل فرعونی می‌ایستد که ادّعای خدایی دارد و با صلابت با او سخن می‌گوید. امام علی(ع) می‌فرمایند: «موسی با برادرش هارون بر فرعون وارد شدند؛ در حالی‌که لباس‌های پشمین بر تن داشتند و در دست هر کدام عصایی بود. با او شرط کردند که اگر تسلیم فرمان پروردگار شوی، حکومت تو باقی می‌ماند و عزّت و قدرتت دوام می‌یابد.»۹

۵. آزادگی
نیاز و وابستگی به دنیا، انسان را برده و مطیع خود می‌سازد؛ زیرا قید و بند‌ها و تعلّقات مادی و تجمّل‌گرایی، آزادی عمل را می‌گیرد. امام علی(ع)می فرمایند:
«الدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ إِلَى دَارِ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِیهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا؛۱۰
دنیا گذرگاه است؛ نه ایستگاه. مردم در این دنیا دو دسته‌اند: برخی خود را می‌فروشند و برده دنیا می‌شوند و خود را تباه می‌سازند و برخی خویشتن را می‌خرند و آن را آزاد می‌کنند.»
استاد مطهری(ره) دلبستگی نداشتن به دنیا را شرط لازم برای آزادی می‌داند؛ امّا می‌گوید: این شرط کافی نیست. عادت به حدّاقل برداشت از نعمت‌ها و پرهیز از عادت به برداشت زیاد، شرط دیگر آزادگی است.۱۱

 

مانع ساده زیستی
آنچه با روحیه ساده زیستی سازگاری ندارد و مانع تحقّق آن می‌شود، تجمّل‌گرایی است. فرهنگ رفاه‌زدگی و تجمّل‌گرایی، پیامدهای مخرّب و نگران کننده‌ای دارد که به برخی از آنها می‌پردازیم.

••• آثار تجمّل‌گرایی
۱. گسترش فساد: با گرایش به زندگی تجمّلی، هزینه‌های مصرف بالا می‌رود و طبیعی است که راه‌های مشروع، کفایت نمی‌کند؛ بنابراین مردم برای دست یابی به خواسته‌های روزافزون خود، از شیوه‌های نامشروع مانند چاپلوسی، رانت خواری، ربا و... بهره می‌جویند.
پیامبر اکرم(ص) در گفت‌وگو با ابوذر از این نوع گرایش، ابراز نگرانی کرده و می‌فرمایند: «به زودی مردمی از امّت من خواهند بود که در دامن نعمت‌ها تولّد می‌یابند. همّتشان غذاها و نوشیدنی‌های گوناگون و رنگارنگ است و مورد ستایش نیز قرار می‌گیرند. ایشان بدترین افراد امّت من هستند.»۱۲
ابن خلدون، متفکّر و جامعه‌شناس مسلمان، تجمّل و رفاه‌زدگی را دشمن شهرنشینی می‌داند و می‌گوید: تجمّل‌خواهی و ناز پروردگی برای مردم، تباهی‌آور است. چه در نهاد آدمی، انواع بدی‌ها و فرومایگی‌ها و عادات زشت، پدید می‌آورد و خصال نیکی را که نشانه و راهنمای کشورداری است، از میان می‌برد و انسان را به خصال مناقض نیکی متّصف می‌کند.۱۳
۲. سقوط و نابودی: «قرآن کریم»، خوش‌گذرانی را عامل سقوط می‌شمارد و می‌فرماید:
«وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعیشَتَها؛۱۴
چه بسیار قریه‌ها را از میان بردیم که از زندگی خود گرفتار سرمستی بودند!»
در آیه‌ای دیگر، خداوند متعال اتراف و ترفه را باعث سقوط و نابودی شمرده است:
«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیرا؛۱۵
و چون اراده کردیم که جمعیت و دیاری را نابود کنیم، توانگران خوش‌گذران را وادار به فساد می‌کنیم و وقتی به فسق پرداختند، سزاوار عذاب می‌شوند. آنگاه آنجا را زیر و زبر می‌کنیم و نابودشان می‌سازیم.»
این آیه به یکی از سنّت‌های قطعی پروردگار درباره هلاکت مردم و ارتباط آن با رفاه‌زدگان و تجمّل‌گرایان اشاره دارد.
همیشه اشراف و مرفّهان بی‌درد، نخستین کسانی بوده‌اند که با پیامبران و منادیان عدالت، مخالفت کرده‌اند. قرآن مجید می‌فرماید:
«وَ ما أَرْسَلْنا فی‏ قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُون‏؛۱۶
ما به هیچ جمعیت و دیاری پیامبری [انذار کننده ای] نفرستادیم؛ مگر آنکه اشراف و خوش‌گذرانان آن جامعه گفتند: ما به آنچه شما مأمور شده‌اید، کافریم.»
۳. انحطاط اخلاقی: امام علی(ع) از رفاه زدگی به سکر نعمت، یعنی مستی ناشی از تجمّل و رفاه یاد می‌کنند که متأسّفانه پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، امّت اسلامی به آن مبتلا شد. آن حضرت می‌فرمایند:
«ثُمَّ إِنَّکُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ أَغْرَاضُ بَلَایَا قَدِ اقْتَرَبَتْ فَاتَّقُوا سَکَرَاتِ النِّعْمَةِ وَ احْذَرُوا بَوَائِق‏؛۱۷
شما مردم عرب، هدف مصائبی هستید که نزدیک است. همانا از مستی‌های نعمت بترسید و از بلای انتقام بهراسید.»
در این شرایط است که امام(ع) می‌فرمایند: «در زمانی هستید که خیر، همواره واپس می‌رود و شر به پیش می‌آید و شیطان، هر لحظه بیشتر به شما طمع می‌بندد. آیا جز این است که یا نیازمندی می‌بینی که با فقر خود دست و پنجه نرم می‌کند یا توانگری کافر نعمت یا کسی که امساک حقّ خدا را وسیله ثروت اندوزی قرار داده است یا سرکشی که گوشش به اندرز بدهکار نیست. کجایند نیکان و شایستگان شما؟ کجایند آزادمردان و جوان‌مردان شما؟ کجایند پارسایان شما در کار وکسب؟»۱۸
۴. اسراف: بسیاری از مخارج و مصارف، بر اساس میل‌ها و نیازهای واقعی صورت نمی‌گیرد. یکی از نتایج دوری از ساده زیستی و تجمّل‌گرایی، ابتلا به اسراف و زیاده‌روی است و دلیلش عادات ناپسند، چشم و هم‌چشمی‌ها و تقلید کورکورانه از فرهنگ بیگانه و... می‌باشد. و این همان چیزی است که اسلام، آن را حرام کرده است. قرآن مجید می‌فرماید: «بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید که خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد.»۱۹ و در جای دیگر، اسراف‌کاران را از اصحاب آتش دانسته است.۲۰
بدیهی است که با ساده زیستی و قناعت می‌توان از اسراف و ریخت و پاش‌های بیهوده و خرج‌های اضافی جلوگیری کرد و نیازمندان را از فقر و نداری نجات داد. اسراف علاوه بر ضربه زدن به نظام اقتصادی جامعه، خسارت بزرگ معنوی محسوب می‌شود. رسول اکرم(ص) می‌فرمایند: «آنکه بخورد و بپوشد و سوار شود، از روی لذّت و اشتهای نفسانی، خداوند بر او نظر نمی‌افکند تا جان دهد یا ترک نماید.»۲۱
۵. کم‌رنگ شدن ارزش‌ها و سنّت‌ها: یکی از آثار تجمّل‌گرایی در جامعه، متروک شدن سنّت‌های الهی و آداب اسلامی است. وجود تشریفات زائد و رسوم و آداب گوناگون باعث شده است ازدواج که سنّت پیامبر اعظم(ص) است و موجب آرامش خانواده و سلامت روح و روان افراد و عفّت عمومی در جامعه می‌شود، به تأخیر افتد و جوانان عزیز، نتوانند در وقت مناسب تشکیل خانواده دهند؛ در حالی که با حذف تشریفات و رو آوردن به ساده زیستی که اسلام به ویژه در امر مهمّ ازدواج، خواهان آن است، می‌توان اسباب ازدواج بسیاری از جوانان را فراهم کرد.
نمونه دیگر از آثار تجمّل‌گرایی، کم‌رنگ شدن روابط عاطفی، دید و بازدید و صله رحم و اکتفا به ارتباط از راه دور و روابط سرد و خاموش از طریق تلفن، نامه یا اینترنت و... می‌باشد. بدیهی است علاوه بر مشغله‌های روزمرّه، مهم‌ترین عامل این اثر را باید در تجمّل‌گرایی و به تکلّف افتادن خانواده‌ها جست‌وجو کرد.


پی‌نوشت‌ها:
۱. «نهج البلاغه»، خطبه ۱۶۰.
۲. همان، نامه ۴۵.
۳. همان، خطبه ۴۲.
۴. همان، قصار ۳۷۱.
۵. «بحارالأنوار»، ج۷۸، ص۲۴۰.
۶. «نهج البلاغه»، قصار ۳۷۱.
۷. «نهج البلاغه»، خطبه ۲۱.
۸. همان، خطبه ۱۹۲.
۹. «نهج البلاغه»، خطبه ۱۹۲.
۱۰. «نهج البلاغه» صبحی صالح، ص۴۹۳.
۱۱. «سیری در نهج البلاغه»، ص۲۳۴.
۱۲. «الحیاه»، ج۳، ص۲۸۸.
۱۳. «مقدمه ابن خلدون»، ج ۱، ص۳۲۰.
۱۴. سوره قصص، آیه ۵۸.
۱۵. سوره اسراء، آیه ۱۶.
۱۶. سوره سبأ، آیه ۳۴.
۱۷. «نهج البلاغه»، خطبه ۱۵۱.
۱۸. همان، خطبه ۱۲۹.
۱۹. سوره انعام، آیه ۱۴۱.
۲۰. سوره غافر، آیه ۴۳.
۲۱. «الحیاه»، ج۴، ص۲۰۵.
منبع: معارف اسلامی
http: //rasekhoon.‎ net/article/show/127908/ساده‌زیستی/


مرتبط:

- گلیم موسی و هارون به از مال و زر قارون

- وظیفه اصلی علما دعوت به عقل و درایت است

- شرط دوستی خدا، تبعیت و زهد در دنیاست



7740764515

همیشه ایستــاده

همیشه ایستــاده (سیرت و سنّت مهدی(عج)) ... (از سایت montazer.ir)

از روایات متعدّد چنین استفاده می‌شود که ائمّه(ع) در دوران حکومت و زمامداری خود، تکلیف خاصّی دارند. یکی از آنها تطبیق دادن زندگی خود با فقیرترین افراد کشورش می‌باشد که آنها از صبر بیرون نروند؛ چنان‌که امیر آزادگان، علی(ع) در پاسخ عاصم بن زیاد بصری این مطلب را فرمودند: «شما مانند ما نیستید! ما در ایّام حکومت، مکلّف به تطبیق زندگی خود با کمترین فرد مملکت هستیم.»

حضرات معصومان(ع)، ده‌ها سال قبل از آنکه نواده گرامی‌اشان، امام مهدی(ع) به دنیا بیایند، از طریق علم امامت، واقف به خصال روحی و صفات و سیره ایشان بودند و در کلام روایات، وجوهی از آن همه را بیان داشته‌اند؛ از جمله آنکه امام موسی‌بن جعفر(ع) در توصیف سیما و صفات امام مهدی(ع) فرمودند:
۱. «یَعْتَوِرُهُ مَعَ سُمْرَتِهِ صُفْرَةٌ مِنْ سَهَرِ اللَّیْلِ بِأَبِی مَنْ لَیْلُهُ یَرْعَى النُّجُومَ سَاجِداً وَ رَاکِعاً بِأَبِی مَنْ لَا یَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ مِصْبَاحُ الدُّجَى بِأَبِی الْقَائِمُ بِأَمْرِ اللَّه‏؛۱
بر اثر تهجّد و شب‌زنده‌داری، رنگش به زردی متمایل است. پدرم فدای کسی باد که شب‌ها در حال سجده و رکوع، طلوع و غروب ستارگان را پیگیر می‌‌شود (وداع می‌نماید)! پدرم فدای کسی که در راه خدا ملالت ملامتگران در او اثر نمی‌گذارد! او چراغ هدایت در تاریکی‌های مطلق است. پدرم فدای کسی که به امر خدا قیام می‌کند!»
۲. «خاشعٌ للّه کَخُشوعِ النَّسرِ لِجِناحِه؛۲
مهدی(عج) در برابر خداوند فروتن است؛ همچون شترمرغ در برابر بال‌هایش.»
۳. «أَلمَهدیُّ خاشِعٌ لِلّهِ کَخُشوعِ الزُّجاجَةِ؛۳
مهدی(عج) در برابر پروردگارش، همچون شیشه خاشع است.»
۴. «یَکُونُ أَشَدَّ النَّاسِ تَوَاضُعاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَل‏؛۴
مهدی(عج) در برابر پروردگارش، از همه متواضع‌تر است.»
۵. «الْجَحْجَاحِ الْمُجَاهِدِ الْمُجْتَهِد؛۵
او شتابنده به سوی نیکی‌ها و بزرگواری‌ها، مبارز و سخت‌کوش است.»
۶. «عَلَیْهِ کَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ صَبْرُ أَیُّوب‏؛۶
او دارای کمال موسی، شکوه عیسی و شکیبایی ایّوب است.»
۷. «إِنَّ الْعِلْمَ بِکِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ ص لَیَنْبُتُ فِی قَلْبِ مَهْدِیِّنَا کَمَا یَنْبُتُ الزَّرْعُ عَلَى أَحْسَنِ نَبَاتِه‏؛۷
علم به کتاب خدا و سنّت پیامبر، در دل مهدی ما(عج) ریشه می‌دواند؛ آن‌چنان که گیاه در دل مساعدترین سرزمین‌ها ریشه می‌دواند.»
۸. «إذ بَعَثَ اللّهُ رَجُلاً مِن أَطائِبِ عِترَتی وَ أبرارِ ذُرِّیَتی عَدلاً مُبارَکاً زَکیّاَ لا یُغادِرُ مِثقالَ ذَرَّةٍ... یَکونُ مِنَ اللّهِ عَلى حَذَرِ، لا یُغیِّرُ بِقَرابَتِهِ، لا یَضَع حِجرَاً عَلَى حِجرٍ؛۸
آنگاه خداوند، مردی را از بهترین فرزندان و پاک‌ترین عترت من برمی‌انگیزد که سراپا عدل و برکت و پاکی است، از کوچک‌ترین حقّ‌کسی چشم نمی‌پوشد. او فرمان خدا را پیروی می‌کند. با کسی، حساب خویشاوندی ندارد و سنگی روی سنگ نگذارد (از متاع دنیا چیزی برنمی‌گیرد).»
۹. ٍ«یُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ بِالسَّکِینَةِ وَ...تَعْرِفُهُ بِالْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ بِحَاجَةِ النَّاسِ إِلَیْهِ وَ لَا یَحْتَاجُ إِلَى أَحَد؛۹
مهدی(عج) را با سکینه و وقار می‌شناسید و با شناختن حلال و حرام و نیاز همگان به او بی‌نیازی او از همه را خواهید شناخت.»
۱۰. «یَکُونُ أَعْلَمَ النَّاسِ وَ أَحْکَمَ النَّاسِ وَ أَتْقَى النَّاسِ وَ أَحْلَمَ النَّاسِ وَ أَشْجَعَ النَّاسِ وَ أَسْخَى النَّاسِ وَ أَعْبَدَ النَّاس‏... وَ تَنَامُ عَیْنُهُ وَ لَا یَنَامُ قَلْبُهُ وَ یَکُونُ مُحَدَّثا... وَ یَکُونُ دُعَاؤُهُ مُسْتَجَاباً حَتَّى إِنَّهُ لَوْ دَعَا عَلَى صَخْرَةٍ لَانْشَقَّتْ بِنِصْفَیْن‏؛۱۰
او دانا، حیکم، پرهیزکار، بردبار، بخشنده و عابدترین مردمان است... دیدگانش در خواب فرو می‌رود؛ ولی دلش همیشه بیدار است و فرشتگان با او سخن گویند... دعایش همواره به اجابت می‌رسد. اگر در مورد سنگی نفرین کند، از وسط دو نیم می‌شود.»
۱۱. «دَلَالَتُهُ فِی خَصْلَتَیْنِ فِی الْعِلْمِ وَ اسْتِجَابَةِ الدَّعْوَه؛۱۱
مهدی(عج) دو نشانه آشکار دارد که با آنها شناخته می‌شود؛ یکی دانش بیکران و دومی استجابت دعا.»
۱۲. «أَکْثَرُکُمْ عِلْماً وَ أَوْصَلُکُمْ رَحِما؛۱۲
دانش او از همه شما افزون‌تر و صله ارحام‌کننده‌تر از همه شما است.»
۱۳. «فَوَ اللهِ مَا لِبَاسُهُ إِلَّا الْغَلِیظُ وَ لَا طَعَامُهُ إِلَّا الْجَشِب‏؛۱۳
به خدا سوگند! که لباس مهدی(عج) جز پوشاکی درشت و غذای او جز غذای سخت و بی‌خورش نیست.»
۱۴. «و یشرط لهم على نفسه... أن یمشی حیث یمشون، و یکون من حیث یریدون و یرضى بالقلیل، و یملأ الأرض بعون اللّه عدلاً کما ملئت جورا، یعبد اللّه حق عبادته‏ و لا یاخذ حاجبا و لا بواباً؛۱۴
([در پیمان دوطرفه هنگام گرفتن بیعت در «مکّه»] او نیز در حقّ خود تعهّد می‌کند که از راه آنها برود، جامه‌ای مثل جامه آنها بپوشد، مرکبی همانند مرکب آنها سوار شود؛ آن‌گونه که مردم می‌خواهند و به کم راضی و قانع شود، زمین را به یاری خداوند پر از عدالت کند؛ چنان‌که پر از ستم شده باشد. خدا را آن‌طور که شایسته است، بپرستد و برای خود دربان و نگهبان اختیار نمی‌کند.»
۱۵. «یُشِیرُ بِالتُّقَى وَ یَعْمَلُ بِالْهُدَى‏؛۱۵
تقوا را پیشه خود می‌سازد و از روی بصیرت و هدایت، گام برمی‌دارد.»

••• خوراک و پوشاک آن حضرت
از روایات متعدّد چنین استفاده می‌شود که ائمّه(ع) در دوران حکومت و زمامداری خود، تکلیف خاصّی دارند. یکی از آنها تطبیق دادن زندگی خود با فقیرترین افراد کشورش می‌باشد که آنها از صبر بیرون نروند؛ چنان‌ که امیر آزادگان، علی(ع) در پاسخ عاصم‌بن زیاد بصری این مطلب را فرمودند: «شما مانند ما نیستید! ما در ایّام حکومت، مکلّف به تطبیق زندگی خود با کمترین فرد مملکت هستیم.»
امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «خداوند مرا برای خلق خود امام قرار داد و بر من واجب گردانیده است که در نفس و طعام و شراب و لباس خود، مانند ضعفای مردم تقدیر کنم تا که فقیر به فقر من اقتدا کند و ثروت غنی، او را به طغیان واندارد.»۱۶
در این‌باره روایات متعدّد داریم که مردمان امّت به دین امامان و رهبران خود می‌نگردند؛ زیرا: «النَّاسُ عَلَى دینِ مُلُوکِهِم؛ مردم بر دین پادشاهان خودند.»
روش امام زمان(عج) نیز در زندگی حکومتی، همان روش رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین (ع) خواهد بود؛ غذای خشک و سخت و لباس زبر و خشن.
۱. امام صادق(ع) فرمودند:
«إِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ لَمْ یَکُنْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْعَرَبِ وَ قُرَیْشٍ إِلَّا السَّیْفُ مَا یَأْخُذُ مِنْهَا إِلَّا السَّیْفَ وَ مَا یَسْتَعْجِلُونَ بِخُرُوجِ الْقَائِمِ وَ اللَهِ مَا لِبَاسُهُ إِلَّا الْغَلِیظُ وَ مَا طَعَامُهُ إِلَّا الشَّعِیرُ الْجَشِبُ وَ مَا هُوَ إِلَّا السَّیْفُ وَ الْمَوْتُ تَحْتَ ظِلِّ السَّیْفِ؛۱۷
وقتی قائم(عج) خروج کرد، میان او و عرب و قریش جز شمشیر نیست و نمی‌گیرد از آن، مگر با شمشیر و برای چه به خروج قائم عجله می‌کنند؟! به خدا قسم! طعامش نیست، مگر جوی خشک و لباس او نیست، مگر غلیظ و (دست‌آورد خروج او) نیست، مگر شمشیر و مرگ در زیر سایه شمشیر.»
۲. معلّی‌بن خنیس به امام صادق(ع) عرض کرد: اگر امر، دست شما بود، هر آینه با شما زندگی خوشی داشتیم؟ فرمودند: «قسم به خدا! اگر این امر (حکومت) به دست ما آید، نخواهد بود، مگر خوراک خشن و لباس درشت.»۱۸
۳. به مفضّل فرمودند: «نخواهد بود، مگر زندگی پیغمبر و روش امیرالمؤمنین(ع).»۱۹
۴. ابی‌بصیر گوید که امام صادق(ع) فرمودند:
«مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِخُرُوجِ الْقَائِمِ فَوَاللهِ مَا لِبَاسُهُ إِلَّا الْغَلِیظُ وَ لَا طَعَامُهُ إِلَّا الْجَشِبُ وَ مَا هُوَ إِلَّا السَّیْفُ وَ الْمَوْتُ تَحْتَ ظِلِّ السَّیْفِ؛۲۰
برای چه به خروج قائم(عج) عجله می‌کنید؟! به خدا قسم! لباس او نیست، مگر غلیظ و طعامش نیست، مگر خشک و نیست آن (خروج)، مگر شمشیر و مرگ در زیر سایه شمشیر.»
۵. حضرت رضا(ع) فرمودند: «شما امروز، از آن روز آزادتر و آسوده‌خاطرتر هستید.»
عمربن خلاد پرسید: چگونه؟ فرمودند: «اگر قائم(عج) خروج کند، نخواهد بود، جز عرق کردن و خون بسته ریختن. آن روز قرارگاه مردم بر پشت زین و لباس قائم(عج) نخواهد بود، جز درشت و طعام او نخواهد بود، جز خشن.»۲۱
۶. حمّاد بن عثمان گوید که حضرت امام صادق(ع) فرمودند: «علی‌بن ابی‌طالب(ع) آن لباس را در آن زمان می‌پوشید. بر او خرده نمی‌گرفتند و اگر امروز از آن لباس را بپوشد، لباس شهرت خواهد بود. بهترین لباس هر زمان، لباس مردم آن زمان است؛ امّا قائم ما اهل بیت(ع) زمانی که ظهور می‌کند، لباس علی(ع) را می‌پوشد و به شیوه آن حضرت عمل می‌کند.»۲۲

پی‌نوشت‌ها:
۱. «بحارالانوار»، ج ۵۳، ص ۶۱، ب ۲۹، ح ۵۲ از «الخرائج».
۲. «عقدالدّرر»، امام رضا(ع)، ص ۱۵۸.
۳. «الملاحم و الفتن»، امام صادق(ع)، ص ۵۸؛ شاید تشبیه به شیشه از جهت تسلیم و عدم مقاومت آن باشد.
۴. «الزام النّاصب»، امام رضا(ع)، ص ۱۰.
۵. «جمال الاسبوع»، امام رضا(ع)، ص ۳۱۰؛ «صحیفه مهدویّه»، ص ۲۶۰.
۶. «عیون اخبارالرّضا(ع)»، امام صادق(ع)، ج ۱، ص ۳۶ در حدیث لوح.
۷. «بحارالانوار»، امام باقر(ع)، ج ۵۲، ص ۳۱۷؛ «منتخب الاثر»، ص ۳۰۹.
۸. «الملاحم و الفتن»، پیامبر(ص)، ص ۱۰۸؛ (بنا به نقل «روزگار رهایی»، ج ۲، ص ۹۵۰.)
۹. «غیبت نعمانی»، امام حسین(ع)، ص ۱۲۷؛ «منتخب الاثر»، ص ۳۹۰.
۱۰. «الزام الناصب»، امام رضا(ع)، ص ۹ (بنا به نقل «روزگار رهایی، ج ۱، ص ۱۳۲).
۱۱. «عیون اخبار الرّضا»، امام رضا(ع)، ج ۱، ص ۱۸۰؛ «الزام النّاصب»، ص ۱۰.
۱۲. «غیبت نعمانی»، امام علی(ع)، ص ۱۱۴؛ «بحارالانوار»، ج ۵۱، ص ۱۱۵؛ «منتخب الاثر»، ص ۳۰۹.
۱۳. «غیبت نعمانی»، امام صادق(ع)، ص ۱۲۲؛ «بحارالانوار»، ج ۵۲، ص ۳۵۴.
۱۴. «منتخب الاثر»، امام علی(ع)، ص ۴۶۹.
۱۵. «بحارالانوار»، امام صادق(ع)، ج ۵۲، ص ۲۶۹.
۱۶. «اصول کافی»، ج ۱، ص ۴۶۶، ح ۱۰۷۳/۱.
۱۷. ترجمه «غیبت نعمانی»، باب ۱۵، ص ۲۳۴؛ «معجم الملاحم و الفتن»، ج ۴، ص ۶.
۱۸. معلّی بن خنیس: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع لَوْ کَانَ هَذَا الْأَمْرُ إِلَیْکُمْ لَعِشْنَا مَعَکُمْ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ هَذَا الْأَمْرُ إِلَیْنَا لَمَا کَانَ إِلَّا أَکْلُ الْجَشِبِ وَ لُبْسُ الْخَشِن‏، «غیبت نعمانی»، ص ۱۹۳؛ «بحارالانوار»، ج ۵۲، ص ۳۴۰، ب ۲۷، از دعوات راوندی.
۱۹. «وَ قَالَ(ع) لِلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ لَوْ کَانَ هَذَا الْأَمْرُ إِلَیْنَا لَمَا کَانَ إِلَّا عَیْشُ رَسُولِ اللهِ(ص) وَ سِیرَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(ع)»، «بحارالانوار»، ج ۵۲، همان.
۲۰. «غیبت نعمانی»، ص ۱۲۲؛ «غیبت طوسی»، ص ۲۹۲؛ «بحارالانوار»، ج ۵۲، ص ۳۲۵۴، باب ۲۷، ح ۱۱۵ و ص ۳۵۵ ح ۱۱۶، از «غیبت نعمانی» در غیبت طوسی (الا الشعیر الجشب) آمده است جشب یعنی خشک (المنجد).
۲۱. «معجم أحادیث الامام المهدی»، ج ۴، ص ۱۶۴، ح ۱۲۲۴؛ «غیبت نعمانی»، باب ۱۵، ص ۱۹۲؛ «بحارالانوار»، ج ۵۲، ص ۳۵۸، ب ۲۷، ح ۱۲۶.
۲۲. «اصول کافی»، ج ۱، ص ۴۱۱؛ «بحارالانوار»، ج ۴۰، ص ۳۳۶.

مهدی واحدی