واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

چند مطلب درباره آشنایی با هوش مصنوعی و آینده کاربردش

موتور جستجوی جدید گوگل/ تغییر بنیادین در دنیای اینترنت
دیجیاتو نوشت: همکاری مایکروسافت و OpenAI برای آوردن هوش مصنوعی به موتور جستجوی بینگ ظاهراً باعث شده است تا گوگل به سراغ یک موتور جستجوی جدید برود.
 
گوگل مشغول توسعه یک موتور جستجوی کاملاً جدید مبتنی بر هوش مصنوعی است. همچنین این شرکت روی ویژگی‌های هوش مصنوعی جدیدی برای موتور جستجوی فعلی‌اش کار می‌کند.
 
براساس گزارش نیویورک تایمز، گوگل در مراحل اولیه توسعه این سرویس جستجوی جدید است؛ سرویسی که می‌خواهد خواسته‌های کاربران را پیش‌بینی کند و تجربه بسیار شخصی‌سازی‌شده‌تری ارائه کند. هیچ برنامه زمانی مشخصی برای این موتور جستجوی مبتنی بر هوش مصنوعی گوگل وجود ندارد، بااین‌حال این کمپانی تحت اسم رمز «مگی» (Magi) روی مجموعه‌ای از قابلیت‌های هوش مصنوعی جدید برای موتور جستجوی فعلی‌اش کار می‌کند.
 قابلیت‌های هوش مصنوعی موتور جستجوی گوگل
 در میان ویژگی‌های مدنظر گوگل، یک چت‌بات قرار دارد که می‌تواند به سؤالات مهندسی نرم‌افزار پاسخ دهد و کد اسنیپت تولید کند. گوگل همچنین مشغول آزمایش قابلیتی است که به کاربران اجازه می‌دهد از طریق گفت‌وگو با چت‌بات، به‌دنبال موسیقی باشند. ظاهراً گوگل بیش از 160 نفر را مسئول توسعه این چت‌بات کرده است.
 
یکی دیگر از ویژگی‌های جدید که در مراحل توسعه قرار دارد، قابلیتی به نام «Searchalong» برای گوگل کروم است. این ویژگی به یک چت‌بات اجازه می‌دهد تا محتوای درون صفحه وب را بخواند و به شما اطلاعات متنی بدهد.
 
GIFI و Tivoli Tutor از دیگر قابلیت‌های جدید مدنظر گوگل هستند که به کاربران اجازه می‌دهند از Google Image Search برای ساخت تصاویر و گفت‌وگو با یک چت‌بات برای یادگیری زبان جدید استفاده کنند. بد نیست به این موضوع اشاره کنیم که بسیاری از این ویژگی‌ها در گذشته توسط خود گوگل به نمایش گذاشته شده‌اند یا اینکه در پلتفرم‌های دیگری مانند دولینگو وجود دارند.
 
گفته می‌شود گوگل ماه آینده میلادی از Magi برای موتور جستجوی فعلی‌اش رونمایی می‌کند و سپس در پاییز با ویژگی‌های جدیدتری روبه‌رو می‌شویم. این احتمال وجود دارد که در جریان رویداد I/O 2023 در 20 اردیبهشت‌ماه، گوگل از پروژه مگی رونمایی کند. این ویژگی‌ها ظاهراً ابتدا در اختیار یک میلیون کاربر آمریکایی قرار می‌گیرد و تا پایان 2023، 30 میلیون کاربر به آن‌ها دسترسی پیدا می‌کنند.


گوگل در حال ساخت موتور جستجوی جدید مبتنی‌بر هوش مصنوعی است

گروه فناوری: با داغ‌تر شدن رقابت هوش مصنوعی، گوگل خطرات جدیدی احساس می‌کند و طبق گزارش‌های متعدد اکنون در حال کار روی موتور جست‌وجوی جدید مبتنی‌بر هوش مصنوعی است.
گیزموچاینا می‌گوید، غول فناوری اهل مانتین‌ویوو در حال ساخت موتور جست‌وجوی جدیدی است که بر پایه‌ی هوش مصنوعی کار می‌کند و به‌عنوان به‌روزرسانی پلتفرم جست‌وجوی کنونی آن در نظر گرفته خواهد شد.
اسناد داخلی گوگل نشان می‌دهند این شرکت پروژه‌ای به‌ نام Magi دارد که هدف آن به‌روزرسانی موتور جست‌وجوی کنونی با فناوری جدید است و درحال‌حاضر حدود ۱۶۰ کارمند روی آن کار می‌کنند.
ظاهراً گوگل قصد دارد ماه آینده از Magi رونمایی کند و انتظار داریم پاییز سال جاری ویژگی‌های دیگری به این پلتفرم اضافه شود. غول جست‌وجوی اینترنت در رویداد بعدی I/O خود جزئیات بیشتری درمورد برنامه‌هایش ارائه خواهد داد. طبق گزارش‌های اخیر، Magi ابتدا دردسترس یک میلیون کاربر ایالات‌ متحده قرار خواهد گرفت و تا پایان سال ۳۰ میلیون کاربر دیگر می‌توانند از آن بهره ببرند.

خبر توسعه‌ی موتور جست‌وجوی مبتنی‌بر هوش مصنوعی جدید گوگل در حالی منتشر می‌شود که زمزمه‌هایی درمورد جایگزینی احتمالی موتور جست‌وجوی بینگ به‌جای گوگل در محصولات سامسونگ مطرح شده است.
مایکروسافت اخیراً از هوش مصنوعی در بینگ و سایر خدمات و محصولاتش استفاده کرده است و طی ماه‌های گذشته همواره در سرتیتر خبرهای فناوری حضور دارد. این شرکت با سرمایه‌گذاری چند میلیارد دلاری در استارتاپ OpenAI از فناوری‌های هوش مصنوعی آن بهره می‌برد.


آینده بشریت و هوش مصنوعی؛ نوش دارو یا هیولای فرانکشتاین؟

آینده بشریت و هوش مصنوعی؛ نوش دارو یا هیولای فرانکشتاین؟
ساختن تسلیحات هسته‌ای برای شرکت‌های فناوری به تنهایی قانونی نیست با این وجود، غول‌های فناوری در رقابت برای توسعه سیستم‌هایی هستند که خودشان اذعان دارند احتمالا خطرناک‌تر از خود تسلیحات هسته‌ای خواهند بود. پیشرفت در هوش مصنوعی به طرز خارق العاده‌ای سریع رخ داده و تقریبا هیچ توجهی به مقررات ایمنی صورت نمی‌گیرد.
در نامه سرگشاده‌ای درخواست شده آزمایش‌های مرتبط با هوش مصنوعی ۶ ماه متوقف شود. افرادی، چون "ایلان ماسک" مدیرعامل تسلا، "استیو وزنیاک" بنیانگذار اپل و "یووال نوح هراری" نویسنده و دانشمند علوم سیاسی از امضاکنندگان این نامه هستند. هدف نامه این است که به شرکت‌های هوش مصنوعی و تدوین‌کنندگان پادمان‌ها مهلتی قانونی بدهند تا از جامعه در برابر خطرات احتمالی فناوری محافظت کنند.
 به گزارش فرارو به نقل از مدرن دیپلماسی؛ هوش مصنوعی مبتنی بر شبکه عصبی نیرو‌های رقیب را در هر زمینه دیگری از جمله ترجمه، بازی‌های ویدئویی و حتی شطرنج درهم شکسته است. سیستم‌های یادگیری ماشین بسیار توانمند شده‌اند و محققان ادعا می‌کنند که آن سیستم‌ها مقیاس پذیر هستند.
اصطلاح مقیاس‌پذیر به این واقعیت اشاره دارد که هرچه پول و داده‌های بیش‌تری وارد شبکه عصبی شما شود، بزرگ‌تر خواهد شد و زمان بیش‌تری برای آموزش و عملکرد بهتر صرف می‌شود. حتی با وجود این که شرکت‌های بزرگ فناوری اکنون عملیات‌های چند میلیون دلاری را برای سیستم‌های خود انجام می‌دهند هیچ کس به درک محدودیت‌ها و خطرات احتمالی آن نزدیک نشده است.
 "ری کورزویل" آینده پژوه، پیشگویی کرده که رایانه‌ها تا سال ۲۰۲۹ همان سطح هوش انسان‌ها را خواهند داشت. او می‌گوید: "۲۰۲۹ تاریخی است که من پیش بینی کرده ام که هوش مصنوعی آزمایش تورینگ معتبر را پشت سر بگذارد و در نتیجه به سطوح انسانی دست یابد. من تاریخ ۲۰۴۵ را برای منحصر به فرد بودن تعیین کرده ام زمانی که با ادغام با هوشی که ایجاد کرده‌ایم، هوش موثر خود را یک میلیارد برابر می‌کنیم".
 هوش مصنوعی با پیشرفت‌های بی‌سابقه‌ در فناوری باعث بهبود وضعیت مردم می‌شود همچنین بر معنای واقعی انسان بودن در قرن بیست و یکم نیز تأثیر می‌گذارد.
 بدون شک جنبه‌های روشنی در آینده هوش مصنوعی وجود دارد از جمله پزشکی دقیق که می‌تواند ژنتیک افراد را بهبود بخشد و تشخیص برای درمان بیماری را دقیق‌تر، در دسترس‌تر و مقرون به صرفه‌تر سازد.
 دستیار‌های مجازی مانند سیری، الکسا و سایر برنامه‌ها فعالیت‌های پیش پا افتاده برای انسان‌ها انجام می‌دهند که به سبک زندگی آرام‌تر کمک می‌کنند. نرم افزاری مانند چت جی پی تی با پاسخ دادن به شیوه‌ای شبیه انسان و حل پرسش‌های پیچیده به پردازش داده‌ها و زبان کمک می‌کند.
 جنبه تاریک هوش مصنوعی، خطرات اجتناب ناپذیر خاصی را القا می‌کند از جمله نظارت انبوه، سوء استفاده از داده‌ها و از بین رفتن حریم خصوصی دیجیتال.
 چنین نظارت دیجیتالی‌ای در حال حاضر در سیستم اعتبار اجتماعی چین انجام می‌شود که نظارت را به تمام بخش‌های زندگی شهروندان گسترش می‌دهد.
 نیروی جنگ مدرن با تکنیک‌های خودکار یکی دیگر از نگرانی‌های اصلی است، زیرا روش‌های برتری در جنگ توسط فناوری پیشرفته دیکته می‌شود.
 یکی از مهم‌ترین نگرانی‌های مربوط به ظهور هوش مصنوعی، توانایی آن در جایگزینی مشاغل انسانی است. کارایی و دقت مدل‌های ماشینی به راحتی می‌تواند از هوش انسانی پیشی بگیرد. پیشرفت‌های تکنولوژیکی در هوش مصنوعی از زمان اختراع نرم افزاری مانند چت جی پی تی توسط شرکت Open AI تحت حمایت مایکروسافت، بسیار زیاد شده و آن شرکت اخیرا چت جی پی تی و جی پی تی -۴ را منتشر کرده؛ دو چت بات تولید متن که باعث ایجاد جنون در بین متخصصان هوش مصنوعی می‌شوند.
 چت بات‌های به ظاهر بی ضرر به منظور  پاسخ‌های انسان‌گونه، الگوبرداری شده اند که بسیاری را غافلگیر کرده، زیرا غول‌های بزرگ فناوری در سراسر جهان در حال رقابت برای ساخت هوش مصنوعی مولد هستند.
 دانشمندان، محققان و مدیران عامل شرکت‌های فناوری متوجه این وضعیت نگران کننده شده اند و در نامه سرگشاده توقف ۶ ماهه به این موضوع اشاره شده است.
 در این نامه سرگشاده آمده است که پویایی فعلی هوش مصنوعی خطرناک می‌باشد، زیرا آزمایشگاه‌های هوش مصنوعی در یک مسابقه غیرقابل کنترل برای توسعه سیستم‌های یادگیری قرار دارند که هیچ کس حتی سازندگان نمی‌توانند آن را درک، پیش بینی یا کنترل کنند. آنان خواستار مهلت قانونی ۶ ماهه شده اند تا به شرکت‌های هوش مصنوعی زمان داده شود، اقداماتی را برای محافظت از جامعه در برابر خطرات احتمالی فناوری تدوین کنند.
 نویسندگان نامه نوشته اند اگر تعلیق ۶ ماهه امکان پذیر نباشد دولت‌ها باید وارد عمل شده و این تعلیق را اجرا نمایند. تهدید بالقوه هوش مصنوعی شامل سوء استفاده از داده‌ها و موتور‌های اطلاعات نادرست است که حریم خصوصی را نقض می‌کنند. در نتیجه مردم با دریافت اطلاعات جعلی و ساختگی گمراه خواهند شد.
 این مدل‌ها و نرم‌افزار‌های هوش مصنوعی توسط نیروی کاری پشتیبانی و ساخته می‌شوند که تحت شرایط نامناسب کار می‌کنند. طبق گزارش‌ها تحقیقات نشریه "تایم" نشان می‌دهد که Open AI از کارگران کنیایی مهاجر با درآمد کمتر از ۲ دلار در ساعت برای ساخت چت جی پی تی استفاده کرده است. برخی از فعالان عرصه فناوری در مورد تهدیدات امنیتی بیشتر هم هشدار داده اند.
 این دستیاران دیجیتالی که با وب ارتباط دارند ایمیل‌ها را می‌خوانند و می‌نویسند و می‌توانند فرصت‌های جدیدی را در اختیار هکر‌ها قرار دهند و اطلاعات شخصی و همچنین اسرار دولتی محرمانه را به خطر بیاندازند. دستکاری و بهره برداری از نرم افزار‌ها برای دسترسی به داده‌های ذخیره شده برای هکر‌ها کار آسانی می‌باشد، زیرا نرم افزار‌های هوش مصنوعی فاقد پروتکل‌های حفاظتی کافی هستند.
هیچ حد و مرزی برای نبوغ انسانی وجود ندارد. هوش مصنوعی یکی از این اختراعات است و می‌تواند و احتمالا به طور غیرقابل درکی مخرب خواهد بود. هوش مصنوعی بسیار خطرناک می‌باشد، زیرا ممکن است روزی فرا برسد که دیگر در کنترل ما نباشد، چراکه فاقد آگاهی انسانی است و این امکان وجود دارد که کاری انجام دهد که با اهداف انسانی هماهنگ نباشد یا یک تهدید وجودی باشد.
ساختن تسلیحات هسته‌ای برای شرکت‌های فناوری به تنهایی قانونی نیست با این وجود، غول‌های فناوری در  رقابت برای توسعه سیستم‌هایی هستند که خودشان اذعان دارند احتمالا خطرناک‌تر از خود تسلیحات هسته‌ای خواهند بود. پیشرفت در هوش مصنوعی به طرز خارق العاده‌ای سریع رخ داده و تقریبا هیچ توجهی به مقررات ایمنی صورت نمی‌گیرد.
 تنها زمان نشان خواهد داد که آیا پیشرفت‌های هوش مصنوعی در سالیان آینده نوشدارویی برای مشکلات جهانی خواهد بود یا هیولای فرانکشتاینی که وجود بشر را تهدید می‌کند.

چرا انسان‌ها هرگز هوش مصنوعی را درک نخواهند کرد؟
با وجود گذشت دهه‌ها از ساخت اولین سیستم‌های هوش مصنوعی، ما هنوز درک درستی از عملکرد این فناوری نداریم و احتمالاً هرگز نخواهیم داشت.

دیجیاتو نوشت*: «جک دی کوان»، ریاضی‌دان و زیست‌شناسی نظری در سال 1956 در سفری یک‌ساله به لندن به ملاقات «ویلفرد تیلور» و «دستگاه یادگیری» عجیب‌وغریب او رفت. او از دیدن دستگاه بزرگ و پیچیده‌ای که پیش رویش قرار داشت، شگفت‌زده شده بود. کوان تنها می‌توانست بایستد و عملکرد این ماشین را تماشا کند که ظاهراً داشت یک طرح حافظه را شبیه‌سازی می‌کرد؛ به‌عبارت دیگر این دستگاه می‌توانست یاد بگیرد که چگونه رابطه میان داده‌ها را بیابد و اطلاعات استخراج کند.

دستگاه تیلور شاید در ظاهر شبیه مجموعه بزرگی از مدارها بود که به هم لحیم و با مقدار زیادی سیم به یکدیگر متصل شده بودند، اما آن‌چه کوان می‌دید نمونه اولیه‌ای از یک شبکه عصبی بود؛ سیستمی که در نهایت پس از چند دهه به پیشرفته‌ترین فناوری‌های هوش مصنوعی از جمله ChatGPT تبدیل شد. فناوری زیربنایی ChatGPT همین شبکه عصبی اما پیشرفته‌تر است.

کوان و تیلور در سال 1956 می‌ایستادند و عملکرد این دستگاه را تماشا می‌کردند، اما نمی‌دانستند که این ماشین چگونه کارهای خود را انجام می‌دهد. پاسخ معمای مغز ماشینی تیلور در جایی میان «نورون‌های آنالوگ»، در رابطه میان حافظه ماشینی و از آن مهم‌تر، در این حقیقت وجود داشت که این عملکردهای خودکار را نمی‌توان به‌طور کامل توضیح داد.

عبارت شبکه عصبی دربرگیرنده دامنه وسیعی از سیستم‌هاست. به‌گفته شرکت آی‌بی‌ام، شبکه‌های عصبی‌های – که با عنوان شبکه‌های عصبی مصنوعی (ANN) یا شبکه‌های عصبی شبیه‌سازی‌شده (SNN) هم شناخته می‌شوند – زیرمجموعه‌ای از مبحث یادگیری ماشینی هستند و در دل الگوریتم‌های یادگیری عمیق قرار می‌گیرند. نکته مهم این‌جاست که این عبارت و شکل پیاده‌سازی آن با الهام از مغز انسان ساخته شده است و شیوه ارسال سیگنال توسط نورون‌های زیستی به یکدیگر را شبیه‌سازی می‌کند.

چرا انسان‌ها هرگز هوش مصنوعی را درک نخواهند کرد؟
شبکه‌های عصبی آینده هوش مصنوعی هستند
در مراحل ابتدایی شاید تردیدهایی درباره ارزش این سیستم‌ها وجود داشت، اما با گذشت سال‌ها، سیستم‌های هوش مصنوعی بیشتر و بیشتر به‌سمت شبکه‌های عصبی حرکت کردند. حالا گفته می‌شود که این شبکه‌ها آینده هوش مصنوعی را شکل خواهند داد. این فناوری پیچیدگی‌های زیادی را برای ما و آن‌چه ما را تعریف می‌کند، به‌وجود می‌آورند. اخیراً زمزمه‌هایی را در این رابطه شنیده‌ایم. گروهی از فعالان فناوری ازجمله ایلان ماسک خواستار توقف شش‌ماهه توسعه مدل‌های هوش مصنوعی شده‌اند تا درباره این پیچیدگی‌ها اطمینان بیشتری پیدا کنند.

البته ساده‌لوحانه است اگر این شبکه‌های عصبی را صرفاً به‌عنوان ابزارهای هیجان‌انگیز و داغ در نظر بگیریم. این فناوری مدت‌هاست که به زندگی ما وارد شده است. در سال 1989 گروهی از محققان آزمایشگاه AT&T Bell از روش انتشار معکوس استفاده کردند تا سیستمی را برای شناسایی کدهای پستی دست‌نویس آموزش بدهند. در همین اواخر، مایکروسافت از نسخه جدید بینگ پرده برداشت که با کمک هوش مصنوعی می‌تواند به کمک‌خلبان شما برای وبگردی تبدیل شود.

هوش مصنوعی با تکیه بر حجم عظیمی از داده‌ها برای یافتن الگوها می‌تواند برای انجام کارهایی مثل تشخیص سریع تصاویر استفاده شود. در نتیجه، برای مثال امروز سیستم‌های تشخیص چهره را داریم. همین ویژگی در تشخیص الگوها باعث به‌وجود آمدن ابزارهای دیگری مثل ابزارهای پیش‌بینی قیمت سهام شده است.

شبکه‌های عصبی شیوه درک و ارتباطات ما را هم تغییر می‌دهند. برای مثال سرویس گوگل ترنسلیت که توسط تیم گوگل Brain توسعه داده شده است، نمونه دیگری از این شبکه‌ها به‌حساب می‌آید. از طرفی، مردم دیگر نمی‌خواهند با کامپیوترها شطرنج یا شوگی بازی کنند. کامپیوترها تسلط بالایی بر قوانین دارند و با کمک شبکه‌های عصبی می‌توانند همه استراتژی‌ها و حرکات ممکن را به‌خاطر بیاورند و بسیار بهتر از انسان‌ها این بازی‌ها را انجام دهند.

ولی گستره قابلیت‌های این فناوری فقط به همین موارد محدود نمی‌شود. اگر جست‌وجوی ساده‌ای به‌دنبال پتنت‌های مربوط به شبکه‌های عصبی داشته باشید، به 135,828 نتیجه می‌رسید. با این سرعت بالای توسعه، احتمال این که ما بتوانیم یک روز اثر واقعی هوش مصنوعی را متوجه شویم، کم و کمتر می‌شود.

چرا انسان‌ها هرگز هوش مصنوعی را درک نخواهند کرد؟
لایه‌های اسرارآمیز ناشناختگی
توجه به تاریخ شبکه‌های عصبی نکته مهمی را درباره تصمیم‌گیری‌های خودکار به ما یادآوری می‌کند، تصمیم‌گیری‌هایی که حال حاضرمان را تعریف می‌کنند یا احتمالاً بر آینده‌مان اثر بزرگ‌تری خواهند گذاشت. همین تصمیم‌گیری‌های خودکار به ما نشان می‌دهد که احتمالاً با گذشت زمان درک کمتری نسبت به هوش مصنوعی و آثار آن پیدا خواهیم کرد.

هوش مصنوعی نه یک جعبه سیاه، بلکه چیزی است که ریشه آن به هدف و طراحی این سیستم‌ها برمی‌گردد. انسان همواره به‌دنبال چیزهای غیرقابل‌توضیح بوده است. هرچه یک سیستم ناشناخته‌تر باشد، تصور می‌شود که اصیل‌تر و پیشرفته‌تر است. مسئله فقط این نیست که این سیستم‌ها دارند پیچیده‌تر می‌شوند یا مالکیت‌های فکری جلوی دسترسی به سازوکارهای آن‌ها را می‌گیرد (هرچند مورد دوم بی‌تأثیر هم نیست). در عوض باید گفت کسانی که این فناوری را توسعه می‌دهد علاقه و اشتیاق خاصی نسبت به «ناشناختگی» دارند.

این رازآلودگی حتی در فرم و گفتمان شبکه‌های عصبی نهادینه شده است. این سیستم‌ها دارای لایه‌های عمیق زیادی هستند – که نام یادگیری عمیق از همین‌جا می‌آید – و در این اعماق لایه‌های مخفیانه‌ای وجود دارند که اسرارآمیزتر به‌نظر می‌رسند. اسرار این سیستم‌ها با فاصله زیادی از لایه‌های سطح در اعماق این سیستم‌ها قرار دارد.

احتمالش بالاست که هرچه اثر هوش مصنوعی در زندگی ما بیشتر شود، درک ما از چرایی و چگونگی این فناوری کمتر شود. امروزه افراد زیادی در تلاشند تا هوش مصنوعی را قابل‌درک کنند. ما می‌خواهیم بدانیم این فناوری چگونه کار می‌کند و تصمیم‌گیری‌های خود را انجام می‌دهد. اتحادیه اروپا از ریسک‌های غیرقابل‌پذیرش و کاربردهای خطرناک هوش مصنوعی نگران است. ازاین‌رو، آن‌ها مشغول کار روی قانون جدیدی برای هوش مصنوعی هستند که می‌خواهد استانداردهایی را برای توسعه ایمن، قابل‌اطمینان و اخلاقی این فناوری تدوین کند.

این قوانین جدید براساس نیاز به توضیح‌پذیری تنظیم می‌شوند، و درخواست می‌کنند که سیستم‌های هوش مصنوعیِ پرریسک مستندات مناسب، شفافیت، داده‌های قابل ردیابی، نظارت انسانی و دقت بالایی داشته باشند. این پیش‌نیازها می‌تواند ریسک خطرات این فناوری را کاهش دهد. وجود قوانین نه‌فقط برای ابزارهایی مثل سیستم‌های خودران اتومبیل‌ها بلکه برای تمام سیستم‌های آینده ضروری است، چون می‌توانند حقوق بشر را تهدید کنند.

این اقدامات بخشی از فراخوانی عمومی به‌منظور افزایش شفافیت در حوزه هوش مصنوعی است تا فعالیت‌ها در این زمینه قابل بررسی، حساب‌رسی و ارزیابی باشد. مثال دیگری که در این زمینه می‌توان زد سیاست‌های Royal Society در زمینه هوش مصنوعیِ توضیح‌پذیر است. این انجمن می‌گوید روزبه‌روز افراد بیشتری در سراسر دنیا خواستار شکلی از توضیح‌پذیری برای هوش مصنوعی هستند تا بتوان اصول اخلاقی را در طراحی و پیاده‌سازی این سیستم‌ها به کار گرفت.

بااین‌حال، داستان شبکه‌های عصبی به ما نشان می‌دهد که احتمالاً هر سال از این هدف دورتر خواهیم شد.

چرا انسان‌ها هرگز هوش مصنوعی را درک نخواهند کرد؟
الهام‌گرفته از مغز انسان
شبکه‌های عصبی شاید سیستم‌های پیچیده‌ای باشند، اما چند اصل مشخص دارند. این شبکه‌ها با الگوبرداری از مغز انسان ساخته می‌شوند، یعنی سعی می‌کنند شکل‌های بیولوژیکی و فکری مغز را کپی یا شبیه‌سازی کنند. آن‌طور که آی‌بی‌ام می‌گوید، این سیستم‌ها از نظر ساختار و طراحی از لایه‌هایی از گره‌ها (Node) ساخته شده‌اند که شامل یک لایه ورودی، یک یا چند لایه مخفی و یک لایه خروجی است.

در این ساختار هر گره یا نورون مصنوعی به نورون‌های دیگر وصل شده است. از آن‌جایی که این نورون‌ها برای تولید خروجی نیازمند ورودی و اطلاعات هستند، با اتکا بر داده‌های تمرینی آموزش می‌بینند و در طول زمان دقت خود را افزایش می‌دهند. این جزئیات فنی اهمیت دارد، اما تمایل به مدل‌سازی این سیستم‌ها با الگوبرداری از پیچیدگی مغز انسان نیز مهم است.

آگاهی از جاه‌طلبی پشت این سیستم‌ها، در درک تأثیر این جزئیات فنی بر عملکرد سیستم‌ها نقش حیاتی دارد. «تیوو کوهونن»، متخصص شبکه‌های عصبی در مصاحبه‌ای در سال 1993 نتیجه‌گیری کرده بود که رویایش ساخت یک سیستم «خود-سامان‌ده» است که بتواند شبیه سیستم عصبی ما عمل کند. به‌عنوان مثال کوهونن می‌گفت چگونه سیستمی که بر خودش نظارت دارد و خودش را مدیریت می‌کند، می‌تواند به‌عنوان دستگاهی برای نظارت بر سایر ماشین‌ها استفاده شود. او باور داشت که با این سازوکار می‌شود در یک نگاه متوجه شد که وضعیت سیستم‌های پیچیده چگونه است.

هدف کلی داشتن سیستمی بود که بتواند خود را با وضعیت محیطش انطباق بدهد. چنین سیستمی می‌تواند فوری و خودکار عمل کند و شبیه سیستم عصبی انسان باشد. رویای متخصصانی مثل کوهونن این بود که سیستم‌ها بتوانند بدون نیاز به دخالت انسان کار کنند. پیچیدگی‌ها و ناشناختگی‌های مغز، سیستم عصبی و جهان واقعی خیلی زود بر طراحی و توسعه شبکه‌های عصبی هم اثر گذاشت.

چرا انسان‌ها هرگز هوش مصنوعی را درک نخواهند کرد؟
شبیه‌سازی مغز، لایه به لایه
حتماً متوجه شده‌اید که وقتی درباره شبکه‌های عصبی حرف می‌زنیم، همیشه بخشی از این معادله به پیچیدگی مغز انسان مربوط می‌شود، چرا که منبع الهام اصلی این سیستم‌ها بوده است. مغز هنوز یکی از ناشناخته‌های بزرگ جهان است و با این وجود به‌عنوان الگوی عملکرد شبکه‌های عصبی انتخاب شده است. بنابراین طبیعی است که درک این سیستم‌ها هم کار دشواری باشد.

«کارور مید»، مهندس رایانش عصبی در همین باره مبحث جالبی را پیرامون مفهومی موسوم به «کوه یخ شناختی» مطرح می‌کند. او می‌گوید ما فقط از نوک کوه یخ خودآگاهی اطلاع داریم و فقط همان قسمت کوچک را می‌بینیم. در نتیجه، بخش بسیار بزرگ‌تری وجود دارد که در زیر سطح آب ناشناخته باقی مانده است.

«جیمز اندرسون» که در سال 1998 چند وقتی بود روی شبکه‌های عصبی کار می‌کرد، متوجه شد که در بحث تحقیقات پیرامون مغز، بزرگ‌ترین چیزی که می‌دانیم صرفاً نوعی آگاهی است، آگاهی از این که ما واقعاً نمی‌دانیم در جهان چه اتفاقاتی در جریان است.

«ریچارد واترز»، خبرنگار فناوری نشریه فایننشال تایمز در سال 2018 در یادداشتی نوشت که چگونه شبکه‌های عصبی براساس نظریه‌ای پیرامون نحوه عملکرد مغز انسان مدل‌سازی شده‌اند و داده‌ها را از طریق لایه‌هایی از نورون‌های مصنوعی عبور می‌دهند تا به یک الگوی قابل‌تشخیص برسند.

واترز می‌گفت این موضوع مشکلی را به‌وجود می‌آورد، چون برخلاف مدارهای منطقی که در برنامه‌های نرم‌افزاری سنتی به کار گرفته می‌شدند، هیچ راهی برای ردیابی این روندهای جدید وجود ندارد و نمی‌توان دقیقاً گفت که کامپیوتر چطور به این پاسخ‌ها رسیده است. واترز نتیجه گرفته بود که این خروجی‌ها را نمی‌توان معکوس کرد. استفاده از این شیوه مدل‌سازی از مغز، یعنی عبوردادن داده‌ها از میان تعداد زیادی لایه، به‌معنای این است که نمی‌توان به‌راحتی مسیر به‌دست‌آمدن پاسخ را ردیابی کرد. چندلایه‌بودن سیستم یکی از دلایل اصلی این مشکل است.

چرا انسان‌ها هرگز هوش مصنوعی را درک نخواهند کرد؟
هدف اصلی هوش مصنوعی انطباق‌پذیری است
دانشمندانی مثل مید و کوهونن می‌خواستند سیستمی بسازند که ذاتاً بتواند خود را با جهان اطرافش انطباق بدهد. چنین سیستمی می‌تواند با توجه به شرایط پاسخ‌های متفاوت ارائه کند. مید به‌روشنی باور داشت که ارزش شبکه‌های عصبی به همین توانمندی در رسیدن به انطباق‌پذیری است. او همچنین می‌گفت که دستیابی به این امکان هدف اصلی آن‌هاست. او معتقد بود که این انطباق‌پذیری به‌خاطر ماهیت جهان ما لازم است، چون همه‌چیز در آن تغییر می‌کند.

به این مسئله باید به‌طور خاص رسیدگی می‌شد، چون مید باور داشت که این موضوع مدت‌ها پیش توسط سیستم عصبی آنها انجام شده بود. این دو متخصص نه‌تنها با تصویری از مغز و ناشناخته‌های آن کار می‌کردند، بلکه آن را با بینشی از «جهان واقعی» و تردیدها، ناشناخته‌ها و تغییرات آن ترکیب می‌کردند. مید اعتقاد داشت که این سیستم‌ها باید بتوانند بدون دریافت دستورالعمل‌های جدید به شرایط گوناگون پاسخ بدهند و خود را با آن‌ها منطبق کنند.

در همان حوالی زمانی در دهه 1990، «استفن گروسبرگ»، متخصص سیستم‌های شناختی که در زمینه ریاضیات، روانشناسی و مهندسی زیست‌پزشکی کار کرده بود، هم باور داشت که انطباق‌پذیری چیزی است که در درازمدت اهمیت بسیاری پیدا می‌کند. گروسبرگ در حین مدل‌سازی شبکه‌های عصبی با خود فکر کرد که مهم‌ترین نکته این است که چطور روش‌های اندازه‌گیری بیولوژیکی و سیستم‌های کنترلی ما طراحی شده‌اند تا به‌شکلی سریع و پایدار در لحظه خود را با جهانی که به سرعت در حال تغییر است، انطباق بدهند.

همان‌طور که بالاتر درباره رویای کوهونن درباره یک سیستم «خود-سامان‌ده» گفتیم، فهم «جهان واقعی» تبدیل به زمینه اصلی برای تبیین پاسخ‌ها و انطباق‌هایی می‌شود که درون این سیستم‌ها کارگذاری خواهند شد. حال این که چگونه این جهان را درک و تصور کنیم، بدون شک بر نحوه طراحی سیستم‌هایی با قابلیت انطباق‌پذیری اثر خواهد گذاشت.

چرا انسان‌ها هرگز هوش مصنوعی را درک نخواهند کرد؟
لایه‌های مخفی هوش مصنوعی
با افزایش تعداد لایه‌ها، یادگیری عمیق به عمق‌های جدیدی رسید. «لری هاردستی»، نویسنده علوم کامپیوتر، می‌گوید شبکه‌های عصبی با اطلاعاتی آموزش داده می‌شود که به لایه پایینی آن‌ها – یعنی لایه ورودی – داده می‌شود و از لایه‌های بعدی می‌گذرد و به روش‌های پیچیده با یکدیگر ترکیب می‌شود تا در نهایت به شکلی بسیار متفاوت به لایه خروجی برسد.

هرچه تعداد لایه‌ها بیشتر باشد، تحولات عظیم‌تر می‌شود و فاصله میان ورودی و خروجی افزایش می‌یابد. توسعه پردازشگرهای گرافیکی (GPU) امکان ایجاد شبکه‌های یک‌لایه در دهه 1960 و شبکه‌های سه‌لایه در دهه 1980 را فراهم کرد. امروزه شبکه‌هایی با 10، 15 و حتی 50 لایه داریم.

شبکه‌های عصبی دارند عمیق‌تر می‌شوند. به‌گفته هاردستی، همین افزودن لایه‌هاست که کلمه «عمیق» را در «یادگیری عمیق» به‌وجود آورده است. این مسئله اهمیت دارد، چون در حال حاضر یادگیری عمیق پشت بهترین سیستم‌ها در تقریباً هر حوزه‌ای از تحقیقات پیرامون هوش مصنوعی است.

اما این معما حتی از این هم پیچیده‌تر می‌شود. با افزایش لایه‌ها در شبکه‌های عصبی، پیچیدگی آن‌ها بیشتر شده است. این مسئله همچنین به چیزی منجر شده که ما از آن با عنوان «لایه‌های مخفی» یاد می‌کنیم. بحث پیرامون بهترین تعداد لایه‌های مخفی در شبکه‌های عصبی همچنان ادامه دارد. «بئاتریس فازی»، تئوریسین رسانه‌ای می‌گوید به‌خاطر نحوه عملکرد شبکه‌های عصبی عمیق، و اتکا بر لایه‌های عصبی مخفی که میان اولین لایه نورون‌ها (لایه ورودی) و آخرین لایه آن‌ها (لایه خروجی) قرار گرفته‌اند، تکنیک‌های یادگیری عمیق اغلب حتی برای توسعه‌دهندگان آن‌ها غیرشفاف و غیرقابل‌فهم هستند.

با افزایش تعداد لایه‌ها (مشتمل بر لایه‌های مخفی) توضیح‌پذیری این سیستم‌ها کمتر می‌شود. «کاترین هیلز»، متفکر برجسته حوزه رسانه در این باره می‌گوید محدودیت‌هایی پیرامون میزان فهمی که می‌توانیم درباره این سیستم‌ها داشته باشیم، وجود دارد و این مسئله تحت‌تأثیر شبکه لایه‌های مخفی و الگوریتم‌های یادگیری عمیق است.

چرا انسان‌ها هرگز هوش مصنوعی را درک نخواهند کرد؟

در جست‌وجوی توضیح‌ناپذیر
تمام این پیشرفت‌ها بخشی از چیزی است که «تاینا بوچر»، جامعه‌شناس فناوری از آن با عنوان «مشکل ناشناخته» نام می‌برد. «هری کالینز»، محقق هوش مصنوعی می‌گوید هدف شبکه‌های عصبی این است که احتمالاً توسط یک انسان نوشته شوند اما در ادامه به حیات مستقل خود ادامه دهند. بااین‌حال، او می‌گوید شیوه دقیق عملکرد این برنامه‌ها می‌تواند به‌شکل یک معما باقی بماند. این موضوع متأثر از همان رویای دیرینه ساخت سیستم‌های خود-سامان‌ده است.

گفتنی است که ناشناخته‌ها و ناشناختنی‌ها از همان ابتدا به‌عنوان یکی از اصول بنیادین این سیستم‌ها دنبال شده‌اند. پس این احتمال وجود دارد که هر چه اثر هوش مصنوعی در زندگی ما بیشتر شود، فهم ما از چرایی و چگونگی این سیستم‌ها کمتر شود.

بااین‌وجود، همان‌طور که گفتیم خیلی‌ها نمی‌خواهند این مسئله را بپذیرند. بشر می‌خواهد بداند هوش مصنوعی چطور کار می‌کند، چطور تصمیم‌های خود را می‌گیرد و این تصمیم‌ها چه تأثیری بر ما خواهد داشت. اما وقتی حرف از هوش مصنوعی توضیح‌پذیر و شفاف به میان می‌آید، داستان شبکه‌های عصبی به ما یادآوری می‌کند که به احتمال زیاد هر چه جلوتر برویم، فاصله ما با این هدف بیشتر خواهد شد.

*منبع: BBC


سخن‌رانی دکتر بیژن عبدالکریمی درباره دینداری در جهان پسامدرن، رمضان 1402

با یک سطل ماست نمی‌توان با سونامی پسامدرن مقابله کرد/ دین آینده، مذهب عشق است نه ترس
‌همان‌طور که با ظهور مدرنیته، همه عوالم کهن به پایان رسید، با جهان پسامدرن هم، هرچه در جهان مدرن سفت و متصلب بود، دود شد و به هوا رفت
   در نخستین جلسه از سلسله نشست‌های «دین‌داری و دین‌گریزی در ایران امروز»، که به مناسبت ماه مبارک رمضان که به همت انجمن اندیشه و قلم و کانون توحید آغاز شده است، بیژن عبدالکریمی با موضوع «سنت دینی در ایران و دومین شکاف تمدنی» سخن‌رانی کرد.

  در برابر سیلی پسامدرن هم غافل‌گیر شدیم

  به گزارش عصر ایران، این استاد فلسفه دانشگاه، نخستین مواجهه ایرانیان با تمدن غرب را مربوط به جنگ‌های ایران و روس دانست که با ویران شدن برج و باروهای عالم سنت بر سر ایرانیان، اولین شکاف تمدنی را در ایران رقم زد و نیم قرن اخیر را زمان دومین شکاف تمدنی ما دانست که با انقلاب اسلامی نیز مصادف شده است.

  وی تأکید کرد: سنت تاریخی و معنوی ایرانیان، با اسلام آغاز نشده؛ بلکه یک سنت چندهزارساله است که ایران را به یکی از مهم ترین کانون‌های معنوی جهان تبدیل کرده است اما امروز جامعه ما با این سنت تاریخی و معنوی دچار شکاف شده و باید پرسید آینده سنت و تفکر معنوی و آینده تشیع و اسلام در ایران چگونه است؟

  عبدالکریمی اضافه کرد: نوعی بی‌تفاوتی به شعائر در میان جوانان بسط یافته است. نه فقط در فضاهای روشنفکری که حتی در تک‌تک خانه‌های ما، شک جان گرفته و همه چیز پادرهواست. مناسبات اخلاقی و خانوادگی، روابط جنسی و روابط اجتماعی تغییریافته و حتی گاه می‌پرسند:‌ چه کسی گفته قران کتاب خداست؟ 

نه قدرت سیاسی و نه اپوزیسیون درکی از دنیای جدید ندارند

  او درباره تفاوت جهت‌گیری‌های ضد سنت در مشروطه با امروز، گفت: گسست تاریخی ما معنای مضاعفی پیدا کرده که در هیچ دوره تاریخی شاهدش نبودیم. جامعه ایرانی در حال یک پوست‌اندازی عمیق تاریخی و فاصله‌گیری از میراث تاریخی و اسلام و تشیع است و به عقلانیت جدید و سکولاریسم و نیهلیسم حاصل از آن روی می‌آورد.

  این استاد فلسفه ابراز کرد: ما با سونامی جدیدی روبه‌رو هستیم. جهان اسلام و کشور ما هنوز از سیلی مدرنیته گیج و گنگ بود که سیلی پسامدرنیته بر گونه‌های ما نواخته شد. به دنبال سونامی مدرنیته، هنوز نتواتسته بودیم خانمانی برپا کنیم که سونامی‌یی بمراتب قدرتمندتر، کاشانه فرهنگی ما را دارد همچون پر کاهی بازی می‌دهد

   عبدالکریمی افزود: توفان، برخاسته و ما اصلا آماده مواجهه با آن نیستیم. روحانیت ما، قدرت سیاسی ما و گفتمان انقلاب ما، دانشگاهیان و روشنفکران ما هیچ‌کدام آماده مواجهه با این سونامی نیستند. همه درگیر سیاست‌اند و به مسائل تمدنی و تاریخی و فرهنگی توجهی ندارند. گوش‌ها کر است. ما در آینده با بحران‌های شدید هویتی، اجتماعی و تاریخی و حتی سیاسی و امنیتی مواجهیم.

  عبدالکریمی با اشاره به مواجهه خود با دیدگاه‌های عجیب دانشجویانش گفت: نسل جدید می‌گوید تجزیه چه اشکالی دارد؟ مگر وطن یک کلمه مقدس است؟ اصلا چه ضرورتی دارد اخلاقی زندگی کنیم؟ چه کسی گفته خانواده مقدس است؟

  این استاد فلسفه، تصریح کرد: بدترین خطا، برخورد پلیسی- امنیتی با این شکاف تمدنی است‌؛ اینکه فکر کنیم این یک مساله سطحی و لجبازی چند بچه است، یا یک مساله سیاسی است، یا حاصل تبلیغات رسانه‌های بیگانه است. نمی‌گویم اینها نیست، اما می‌گویم هسته مرکزی بحث را باید در جای دیگری جست‌وجو کرد.

  وی با ابراز تاسف از عدم توجه به مواجهه فلسفی و پدیدارشناسانه با مسائل در کشور، گفت: گوش قدرت سیاسی ما و حتی اپوزیسیون ما نسبت به تفکر کر است و همه چیز را در سطح مبتذل بازی قدرت و مطالبات سیاسی می‌بینند. نگرانی من سیاسی نیست، یک نگرانی فرهنگی تمدنی است و نسبت به این روند نگرانم. 

  عبدالکریمی با انتقاد از کسانی که شعار وا اسلاما سر می‌دهند، گفت:من می‌خواهم در کنار حوزه‌های علمیه و گفتمان انقلاب اسلامی باشم. اما می‌گویم بدون فلسفه، نمی‌توانیم شناخت درستی از مساله داشته باشیم.

  وی همچنین با اشاره به کسانی که او را به محافظه‌کاری و باج دادن به حکومت متهم می‌کنند، گفت: اپوزیسیون ما درکی از نیهیلیسم و بی‌تاریخی و بی‌ماوا و بی‌خانمانی یک ملت ندارد.

روحانیت و دانشگاه ما دچار تاخر تمدنی هستند

   عبدالکریمی ادامه داد: همان‌طور که با ظهور مدرنیته، همه عوالم کهن به پایان رسید، با جهان پسامدرن هم، هرچه در جهان مدرن سفت و متصلب بود، دود شد و به هوا رفت. روند تکوین تاریخ واحد جهانی یا همان دهکده جهانی با مدرنیته شروع شد و در اتفاقات نیم قرن اخیر به شدت سرعت گرفته است. دیگرتاریخ‌های محلی بصورت مطلق نداریم و تاریخ واحد جهانی با هژمونی غرب در حال شکل‌گیری است.

  عبدالکریمی، با اشاره به تفاوت‌های مدرنتیه متقدم و متاخر، روحانیت و دانشگاهیان را دچار تأخر تمدنی خواند که هنوز به ارزش‌های قرن 18 و 19 می‌اندیشند و اضافه کرد: احکام و قواعد مدرنیته متاخر با مدرنیته متقدم خیلی فرق دارد، اما متاسفانه هم حوزه‌های علمیه ما و هم دانشگاهیان و غالب طبقه متوسط و روشنفکران ما هنوز در عالم مدرنیته متقدم هستند.‌ مثلا دنبال انقلاب سیاسی هستند، بی‌خبر از اینکه انقلاب سیاسی پدیدۀ دورۀ متقدم است و در شرایط پسامدرن، اصلا انقلاب معنا ندارد و هیچ زمینه‌ای برای آن نیست. 

  این استاد فلسفه دانشگاه آزاد، با اشاره به شکست ایدئولوژی در فروپاشی شوروی گفت: امروز نیز، ظهور شبکه جهانی ارتباطات و اطلاعات، مفهوم زمان و مکان را کاملا از بین برد، مرزهای جغرافیایی فروریخت و همه مرجعیت‌های دینی ناکارآمد شدند؛ حتی مرجعیت پدر و مادر و معلم و استاد.

  عبدالکریمی با اشاره به عصر روشن‌گری و فروریختن الهیات مسیحی بر اثر جنایات کلیسا و روی آوردن بشر مدرن به عقل خودبنیاد، گفت: اما جهان در عصر ما بی‌متافیزیک است. شأن و جایگاه انسان کجاست؟ نوعی بدبینی و ناباوری نسبت به آرمان‌های سنت و مدرنیته شکل گرفته است. دیگرنه تنها روایت نظام‌های الهیاتی که حتی روایت علم از انسان و جهان مطلق گرفته نمی‌شود‌. دیگر نه لیبرالیسم و دموکراسی، نه ناسیونالیسم یونانی و نص‌گرایی، نه سکولاریسم، نه قدسی‌اندیشی شرقی، هیچ‌کدام دل‌های ما را گرم نمی‌کند. توفانی از درهم شکستگی، بی‌ریشگی و بی‌معنایی در راه است.

  تفسیر ایدئولوژیک از دین، گوساله سامری زمان ماست

این استاد دانشگاه، سخن از امر معنوی و دینی را برای نسل‌های جدید بسیار دشوار خواند و گفت: روح فرهنگ به تفکر است و روح تفکر به پرسش‌های بنیادین است، همان که در جامعه ما سرکوب می‌شود. روحانیت ما یک نهاد فرهنگی است که حافظ فرهنگ ماست و من دست‌شان را می‌بوسم که این خانه را برای ما نگه داشتند، اما این خانه تفکر ندارد. متاسفانه روحانیت ما فاقد فرهنگ و تفکر فلسفی و اسیر اخباری‌گری و ذات‌اندیشی و فقه‌محوری است. همین باعث شده فرهنگ‌ما رو به اضمحلال برود و توان مقاومت نداشته باشد‌. البته روشن‌فکران ما هم وضع بهتری ندارند و درگیر مقولات ایدئولوژیک و شبه‌ایدئولوژیک و دانشگاه‌های ما هم مشغول بازی‌های احمقانه صدور مدرک‌اند و از حکمت و فلسفه به دور.

  عبدالکریمی ابراز کرد: روحانیت ما دچار تأخر تاریخی است و سوژه مدرن را درک نکرده و با یک پدیده آنتولوژیک مواجه است. با یک سطل ماست نمی شود با سونامی پسامدرن مقابله کند. با تازیانه و نهاد امر به معروف و نهی از منکر نمی توان با یک رویداد تاریخی مقابله کرد. این درد را به که بگوییم؟ سیستمی ساخته‌اند به نام دین و تمام هم و غم آن دفاع از این سیستم به نحو جدلی است. 

  به عقیده او، تفسیر ایدئولوژیک از دین، دین را در جامعه ما عرفی و دست مالی کرده و از آن اسب تروا ساخته است. وی در این باره ابراز عقید کرد تفسیر ایدئولوژیک از دین، قلعه ایمان را فتح می‌کند و به دشمن تحویل می‌دهد. گوساله سامری زمان ماست که ندای بشری را می‌خواهد جانشین لوگوس یا کلمه الله کند. 

  وی توضیح داد: در این جهان، حقیقتی هست که جان بشر به آن بسته است و این ندا از اعماق هستی ما را به خود فرامی‌خواند و دین یعنی شنیدن این ندا و هم‌نوایی با آن. اما ما پاره‌ای جهت‌گیری‌های سیاسی اجتماعی یا نظام‌های الهیاتی را که برساخت تاریخی است، می‌خواهیم جانشین این ندا کنیم.

  وی با اشاره به دو رویکرد تن دادن به غربزدگی جهانی و نیهیلیسم عصر پسامدرن یا تن دادن به بنیادگرایی، گفت: کسانی که بخواهند در برابر این دو رویکرد بایستند، راه دشواری در پیش دارند. باید جبهه جدیدی گشود و به پارادایم دیگری اندیشید که نشان دهد واقعیت موجود تاریخی ما با سنت دینی و معنوی ما خیلی فاصله دارد و قصه پاپ و مسیح، یکی نیست. 

   این استاد دانشگاه تاکید کرد: نباید به خاطر پیوند پاپ و قدرت، مسیح را قربانی کنیم. 

    دین مرجعیت محور پایان یافته است

   وی در بیان دشواری‌های دفاع از امر دینی در جهان جدید، گفت: در جهان جدید فراروایت‌ها فروریخته و این تفسیر که اسلام یک فراروایت و یگانه روایت از جهان است نمی‌تواند در جهان پسامتافیزیک مخاطبی پیدا کند. دین مرجعیت‌محور پایان یافته و جهان پسامدرن دوران آزادی سوژه از مرجعیت‌هاست. دیگر نمی‎توان بر جایگاه مرجعیت‌های کهن تکیه کرد. باید با زبان دیگری با این مخاطب برخورد کرد. 

   عبدالکریمی با بیان اینکه فردگرایی در دوران ما به اوج رسیده و انسان‌ها اتمیزه شده‌اند، ابراز کرد: دینی که دین هویتی و جمعی باشد جواب‌گو نیست. تعابیری مانند ما مسلمان‌ها، ما مسیحی‌ها، نشانه دین هویتی است. دین ترس دیگر جوابگو نیست و دین آینده باید مذهب عشق باشد. دینی که فرد در درون خود زیسته، نه دینی که نهادها و مرجعیت‌های اجتماعی برایش تعیین کردند، دینی است که به انسان می‌آموزد بر خود متکی باشد. چقدر زشت است کسانی به زور شمشیر و ترس بخواهند دین را ترویج دهند؛ آن هم در جهانی که دموکراسی را تجربه کرده است.


   این استاد دانشگاه، عصر کنونی را عصر تفسیر و هرمنوتیک خواند و ابراز کرد: دین تجربه زیسته حاصل گفت‌وگوست و عصر منبر پایان یافته است. علم جدید حادثه‌ای یگانه و بزرگ در تاریخ بشری است. از سویی، بشر نمی‌تواند نسبت به تجربیات زیسته خود بی‌تفاوت باشد. اگر جهان اسلام نتواند جایگاه مشخصی برای علم جدید و تجربیات بشری در نظام معرفتی خود پیدا کند با بحران‌های عدیده مواجه خواهد بود. فقهی که علم جدید در آن جایی ندارد، برای جهان آینده حرفی برای گفتن ندارد. اگر امر دینی در عرف و فقه و شریعت در برابر تجربیات بشری و عرف قرار گیرد، مخاطب مقاومت خواهد کرد.


8325442050

درسهای امانتداری در مسؤولیت در نامه امام علی (ع) به اشعث بن قیس

نگاهی به نامه امام علی (ع) به اشعث بن قیس؛
«اگر زمامدار جامعه خود را امانتدار بداند، هیچ گاه در امانت، تصرف مالکانه نمی کند»
امام علی(ع) با وجود اینکه جانشین پیامبر اکرم (ص) و خلیفه مسلمین بود اما کوچکترین امتیازی برای خود قائل نبود و در محکمه ای حاضر می شد که قاضی آن را خودش نصب کرده و شاکی هم یک یهودی است. حتی گاهی محکوم می شد و اعتراضی هم نمی کرد.

 استاد درس خارج فقه حوزه علمیه قم گفت: اگر زمامدار جامعه خود را امانتدار بداند، هیچ گاه در امانت، تصرف مالکانه نمی کند بلکه مراقبت می کند این امانت را صحیح و سالم و بدون خیانت به دست امین بعدی بسپارد.

«اگر زمامدار جامعه خود را امانتدار بداند، هیچ گاه در امانت، تصرف مالکانه نمی کند» سید جواد ورعی در گفت وگو با شفقنا با اشاره به نامه امام علی (ع) به اشعث بن قیس والی آذربایجان اظهار داشت: اشعث بن قیس گمارده خلیفه قبلی بر آذربایجان بود که امام علی (ع) همانند بسیاری دیگر از منصوبین خلیفه قبلی، او را تنفیذ کرد هرچند بعدها بدلیل عملکرد نامطلوبی که داشت او را تغییر داد. امام (ع) در نامه ای به او این واقعیت را گوشزد می کند که حکومت و مسئولیتی که برعهده تو قرار گرفته، طعمه و شکار نیست بلکه امانتی است بر گردن تو و کسی که تو را نصب کرده مراقب است که در آن خیانت نکنی. درحقیقت این فراز از نامه هشداری برای اشعث بن قیس بود که از مسئولیت خود سوء استفاده نکند.

وی افزود: به طورکلی در قرآن کریم و نیز کلمات معصومین (ع) حکومت و مسئولیت و موقعیت اجتماعی یک امانت شمرده شده است؛ خداوند در سوره نساء می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا». مفسرین می گویند که مخاطب این آیه، پیشوایان دینی و سیاسی هستند. حکومت می تواند مصادیقی از این امانت باشد. از یکسو به کارگزاران خطاب می کند که این مسئولیت امانتی در دست شماست و از سوی دیگر به مردم خطاب می کند که از کارگزاران پیروی کنید و قوانین حکومتی را محترم بشمارید. این منوط به این است که مسئولان امانتدار خوبی باشند و در حفظ مسئولیت خود بکوشند.

وی به نظر آیت الله نائینی در کتاب تنبیه الامه اشاره کرد و گفت: ایشان حکومت ها را به دو دسته تقسیم می کند؛ یک دسته حکومت هایی هستند که نگاه زمامدارانشان به حکومت، مالکانه است و مردم را مِلک طلق خود می دانند و هرنوع تصرف مالکانه در مملکت را برای خود قائل هستند. دسته دیگر حکومت هایی هستند که خود را امانتدار می دانند، زمامداری را از جهتی امانت الهی و از جهتی امانت مردمی می دانند. اگر زمامدار جامعه خود را امانتدار بداند، هیچ گاه در امانت، تصرف مالکانه نمی کند بلکه مراقبت می کند این امانت را صحیح و سالم و بدون خیانت به دست امین بعدی بسپارد. اگر کسی پیوسته نگاهش به مسئولیت چنین نگاهی باشد، همواره نگران این است که امانتدار خوبی نباشد و یا امانت را به دست اهل آن نسپارد و از او بازخواست شود و نتواند پاسخ دهد.

وی افزود: آیت الله نائینی معتقد است که حکومت و زمامداری جامعه نزد عقلای عالم از نوع دوم است و ما باید از راه های مختلف از حقیقت حکومت که چیزی جز امانت نیست مراقبت کنیم و آنچه که سبب صیانت از این امانت می شود، مساله عصمت زمامدار است که در زمان حضور ائمه (ع) ایشان حافظ این حقیقت بودند و در عصر غیبت نیز کسی باید زمامدار باشد که هم اطمینان به امانتداری اوست و هم با نظارت های بیرونی، نظارت ها را قوی تر کنیم و در حکومت اهرم هایی در نظر بگیریم تا خیانتی در این امانت اتفاق نیفتد.

وی گفت: در برخی خطبه های امام علی (ع) از حقوق متقابل مردم و دولتمردان سخن به میان آمده است و این از افتخارات ماست که پیشوای دینی ما حقوق را طرفینی می دیدند یعنی هم برای مردم و هم برای زمامداران تکالیف و حقوقی قائل هستند.

آقای ورعی بیان داشت: اگر ما معتقدیم که الگوی جمهوری اسلامی به فرموده امام خمینی، حکومت علوی است، باید ببینیم چه میزان به حکومت حضرت شباهت دارد؟ امام علی(ع) با وجود اینکه جانشین پیامبر اکرم (ص) و خلیفه مسلمین بود اما کوچکترین امتیازی برای خود قائل نبود و در محکمه ای حاضر می شد که قاضی آن را خودش نصب کرده و شاکی هم یک یهودی است. حتی گاهی محکوم می شد و اعتراضی هم نمی کرد.

وی گفت: ما باید کارنامه 40 ساله خود را مرور کنیم و ببینیم حکومت ما چه شباهتی به حکومت امیرالمومنین دارد، چه از حیث کارگزاران و وظایفی که برعهده داشتند و چه از این حیث که چقدر توانستند حقوق مردم را ادا کنند؟ مردمی که نسبت به اهداف انقلاب و جمهوری اسلامی، نهایت ایثار و فداکاری را انجام دادند. مسئولین باید از عهده خواسته های مردم بربیاید و اگر کسی از عهده برنمی آید لزومی ندارد که مسئولیتی را برعهده بگیرد و بدهکار مردم بماند.

بی‌سوادی یک خوبی (حُسن، فضیلت) نیست

بی‌سوادی فضیلت نیست
من با خودم فکر می‌کنم وقتی بیشترین مسافران خارجی پروازهای مشهد عرب هستند، نباید این شرکت‌های هواپیمایی حداقل سی کلمه اولیه و ضروری را به مهمان‌داران‌شان بیاموزند؟!

محمدرضا سرکلزایی در کانال تلگرامی اندیشکده خرد نوشت:

در راهروی هواپیما پیش می‌روم تا به صندلی‌ام برسم.‌ جلوی من یک خانم عرب دنبال صندلی‌اش می‌گردد.
مهمان‌دار صندلی‌اش را به او نشان می‌دهد و می‌گوید: «اجلس!»

به مهمان‌دار هواپیما می‌گویم که ایشان خانم هستند و به جای اجلس باید بگوید «اجلسی»
مهمان‌دار با بی‌اعتنایی می‌گوید: «خوب! اجلسی!» که یعنی « چه فرقی می‌کند حالا؟!»

من با خودم فکر می‌کنم وقتی بیشترین مسافران خارجی پروازهای مشهد عرب هستند، نباید این شرکت‌های هواپیمایی حداقل سی کلمه اولیه و ضروری را به مهمان‌داران‌شان بیاموزند؟!

روی صندلی‌ام که می‌نشینم مسافر بغلی‌ام از مهمان‌دار دیگری می‌پرسد:
«چرا این‌‌قدر تأخیر داشت این پرواز؟»

مهمان‌دار جواب می‌دهد: «از مقصد تأخیر داشت»

منظورش از «مقصد» همان «مبدأ» است!

می‌فهمم که مشکل بلد نبودن زبان خارجی‌ها نیست، زبان رایج خودمان هم مهجور است!

از یک آژانس هواپیمایی بلیط می‌خرم، بلیط را برایم ایمیل می‌کنند، عنوان فارسی ایمیل غلط املایی دارد، از دو کلمه عنوان یکیش غلط است!

متن بلیط به‌زبان انگلیسی است و در اولین نگاه من سه غلط املایی دارد!

به صادرکننده بلیط تلفن می‌زنم و می‌گویم متن بلیط غلط دارد، می‌گوید:
«ما این متن را از روی متن فلان شرکت هواپیمایی ترکیه‌ای برداشته‌ایم.»

می‌گویم: «سرکار خانم، مرجع درستی واژه‌های انگلیسی که شرکت‌های ترک نیستند، شما متن را در نرم افزار word هم که بزنید غلط‌ها را به شما نشان می‌دهد!»

با عصبانیت پاسخ می‌دهد:
«شما چه کار به غلط‌های متن بلیط دارید، اسم شما و تاریخ و ساعت پروازتان که درست است!»

دوستی دارم که مهندس مکانیک است و بسیار باهوش و دقیق اما هر وقت برایم پیامک می‌زد (با حروف فارسی) در هر پیامکش حداقل یک غلط املایی داشت!

بررسی کردم دیدم دچار «خوانش پریشی» (dyslexia) است و خودش خبر ندارد!

چطور می‌شود یک نفر تا مدرک کارشناسی پیش برود و «خوانش‌پریشی»اش کشف نشده باشد؟!

وقتی غلط‌گویی و غلط نویسی برای‌مان عادی شود طبیعی است که درجات خفیف و حتی متوسط خوانش‌پریشی را تشخیص ندهیم!

من هم ممکن است کلمات زیادی را غلط بنویسم ولی به غلط‌نویسی افتخار نمی‌کنم و وقتی کسی غلط‌هایم را تذکر دهد خوشحال می‌شوم که سوادم بیشتر شده‌ است.

همین امروز از صفحه آخر روزنامه همشهری یاد گرفتم که «خوار و بار» ترکیب غلطی است و «خواربار» درست است.

این که بی سوادی را عیب ندانیم و با لجاجت بر بی‌سوادی خود اصرار کنیم، یک بیماری فرهنگی است.

شاید ذهن من زیادی «سیاست‌زده» شده است ولی من فکر می‌کنم وقتی یک مقام اجرایی یک کشور به «مدرک دانشگاهی» بگوید «کاغذ پاره»، بی‌سوادی را تبدیل به یک فضیلت کرده‌است!

بیایید علیه «فضیلت بی‌سوادی» ایستادگی کنیم، از گویندگان و نویسندگان «منبع» طلب‌کرده و غلط‌های گفتاری و نوشتاری‌شان را تصحیح کنیم؛ بیایید «تن ندهیم» به هر چه «عادی» می‌شود.

برداشتی از "وحدت وجود" برپایه "فیزیک کوانتوم"

وحدت وجود در فیزیک کوانتوم
هریس والکرِ فیزیکدان نوشته است: «به نظر می‌رسد که رفتار ذرات بنیادی تحتِ مدیریتِ یک نیروی سازمان‌دهنده تنظیم می‌شود.» در واقع برخی از اهالی فیزیک کوانتوم معتقدند طبیعت مجموعه‌ای تفکیک‌ناپذیر است و همه چیز در آن در یک انسجام کلی قرار دارد؛ به این معنا که تمامی جهان هستی در تمامی مکان‌ها و زمان‌ها حضور دارد.

  عصر ایران؛ ماهو شیروانی - در یک روز آفتابی در بهار سال 1851 لئون فوکو، فیزیکدان فرانسوی، یک قطعه سنگ وزین را به ریسمانی که از سقف پانتئون (بنایی مشهور در پاریس) آویزان بود، بست. او این آونگ بزرگ را به حرکت درآورد و چند ساعت بعد، معمایی در دنیای علم شکل گرفت.

  در آن سال‌ها هنوز دلایل محکمی دربارۀ چرخش زمین حول محور خودش در دست نبود. فوکو با تعجب زیاد مشاهده کرد که پلانِ نوسانِ آونگ – یعنی جهت رفت و برگشت آن – ثابت نیست.

  پلانِ مذکور حول یک محور عمودی تغییر مکان می‌داد. یعنی هنگام شروع، جهت نوسان شرقی-غربی بود، اما چند ساعت بعد، این جهت شمالی-جنوبی شد. اما علت این تغییر جهت چه بود؟

  پاسخ فوکو به سؤال فوق بسیار ساده بود: این تغییر جهت، فقط تصوری است که ما داریم. رویه (صفحه، پلانِ) نوسانِ آونگ کاملاً ثابت است؛ و این زمین است که در حال چرخش است.

وحدت وجود در فیزیک کوانتوم

  اما سؤال اساسی‌تر این است که رویه (صفحه، پلانِ) نوسان آونگ نسبت به چه چیز ثابت است؟ زیرا در جهان همه چیز در حال جابجایی است و هیچ چیزی ثابت نیست. پس کجا می‌توان یک نقطۀ ثابت پیدا کرد؟ زمین دور (حول) خورشید در (حال) گردش است و خورشید نیز در (حال) گردش به دور کهکشان راه شیری است و ... پس کجای این بالۀ جهانیِ خارق‌العاده از حرکت باز می‌ایستد؟

  این پرسش بنیادینی است که از تجربۀ آونگ فوکو حاصل شده است. زیرا کهکشان راه شیری در (حال) حرکت به سوی (سمت) گروهی از کهکشان‌های کنار (همسایه) (مجاور) خود است و آن‌ها نیز به نوبۀ خود به سوی (طرف) اَبَرجرمی دورتر حرکت می‌کنند و این ابَرجرم نیز به سوی (جانب) ماهیتی که آن را «جاذب بزرگ» می‌نامند و در فاصله‌ای بسیار دور قرار دارد، در حال حرکت است.

  نتیجه‌ای که از آزمایش فوکو به دست آمد، اعجاب‌آور است؛ چراکه رویۀ نوسانِ آونگِ آزمایشِ او، علاوه بر جرم خورشید و کهکشان‌های مجاور، از اجرام سماوی‌ای تاثیر می‌گیرد که در فاصله‌ای باورنکردنی قرار دارند؛ فاصله‌ای که می‌توان آن را "افق دورِ جهان هستی" نامید.

  با توجه به اینکه کل جِرمِ قابل محاسبۀ جهان هستی در میلیاردها کهکشان بسیار دور قرار دارد، به نظر می‌رسد که رفتار آونگ فوکو توسط کل جهان هستی، و نه فقط توسط اجرام آسمانی نزدیک زمین، تنظیم می‌شد!

  مطابق این نگرش، باید گفت اگر ما یک لیوان ساده را از روی میز برداریم، تمامی نیروهای موجود در جهان هستی را درگیر می‌کنیم. یعنی هر چیزی در کرۀ زمین با کل کیهان در ارتباط است و گویی هر شیء، فشرده یا چکیدۀ جهان هستی را در خود دارد.

  از نظر برخی از دانشمندان، با تجربۀ آونگ فوکو باید بپذیریم که فعل و انفعالات اسرارآمیزی بین تمامی اتم‌های جهان هستی وجود دارد؛ فعل و انفعالاتی که هیچ انرژی یا نیرویی را مبادله نکرده اما در عین حال کل جهان هستی را در یک مجموعۀ واحد حفظ می‌کند.

  تلار دو شاردن، فیلسوف فرانسویِ (1955-1881)، گفته است: «در هر ذره، هر اتم، هر مولکول، و هر جزئی از ماده، چیزی پنهان وجود دارد که آگاهی مطلق نسبت به ابدیت، و قدرت مطلق نسبت به بی‌نهایت دارد.»

تلار دو شاردن

وحدت وجود در فیزیک کوانتوم

  برخی از دانشمندان، بویژه فیزیکدانان و کیهان‌شناسانِ کوانتوم‌گرا، معتقدند نوعی "آگاهی" در ارتباط بین اتم‌ها وجود دارد.

  آنچه تلار دو شاردن گفته، به نوعی دیگر پیشتر نیز از سوی ماکس پلانک مطرح شده بود. پلانک که بنیانگذار فیزیک کوانتوم بود، گفته بود: «به عنوان شخصی که تمام زندگیش را صرف مطالعه در روشن‌ترین علوم و مطالعه ماهیت ماده کرد، نتایج تحقیقاتم را این گونه خلاصه می‌کنم: هیچ ماده‌ای به معنای واقعی کلمه وجود ندارد، منشأ و حیات عالم مادی به لطف وجود نیرویی است که ذرات زیراتمی را کنار هم و به صورت مرتعش نگاه داشته که بواسطۀ آن، این منظومۀ خورشیدی کوچک که در ساختار اتم وجود دارد حفظ می‌شود و ما باید این را در نظر داشته باشیم که در ورای این نیرو یک وجود و روح هوشمند و آگاه حضور دارد، که این وجود، روح و شالودۀ تمام هستی است.»

  نیرویی در کُنهِ (ژرفای درون) اتم؛ نیرویی که در ورای آن، نوعی آگاهی وجود دارد. تلار دو شاردن هم از "چیزی پنهان در ماده" سخن می‌گفت؛ چیزی که آگاهی مطلق و قدرت مطلق دارد.

  هریس والکرِ فیزیکدان (2006-1935) نیز با اشاره به رای تلار دو شاردن نوشته است: «به نظر می‌رسد که رفتار ذرات بنیادی زیرِ (تحتِ) مدیریتِ یک نیروی سازمان‌دهنده تنظیم می‌شود.»

هریس والکر

وحدت وجود در فیزیک کوانتوم

  در واقع دست کم برخی از اهالی فیزیک کوانتوم معتقدند فیزیک کوانتوم به ما می‌آموزد که طبیعت مجموعه‌ای تفکیک‌ناپذیر است و همه چیز در آن در یک انسجام کلی قرار دارد؛ به این معنا که تمامی جهان هستی در تمامی مکان‌ها و زمان‌ها حضور دارد.

  بر این اساس، مفهوم "فضا" به مثابه جداکنندۀ دو شیء، با فاصلۀ حتی زیاد، معنای چندانی ندارد. مثلا وقتی دو کتاب روی یک میز قرار دارند، ما نه فقط عادتاً بلکه منطقا آن‌ها را جدا از یکدیگر می‌بینیم و می‌دانیم. اما یک فیزیکدان قائل به فیزیک کوانتوم، می‌گوید: از زمانی که دو شیءِ فیزیکی بر هم تاثیر می‌گذارند، دیگر تفکیک‌ناپذیر می‌شوند.

  مقولۀ "تفکیک‌ناپذیری" از دهۀ 1920 با نخستین نظریه‌های کوانتوم مطرح شد. در آن زمان، چنین نظریاتی غوغای زیادی حتی در میان (بین) بزرگ‌ترین فیزیکدانان برپا کرد و حتی داد اینشتین را هم در آورد. اینشتین در سال 1935 با انتشار مقاله‌ای تلاش کرد ثابت کند نظریۀ کوانتوم دچار نقصان است.

  او به همراه دو تن از همکارانش، پودولسکی و روزن، آزمایشی تصوری را پیشنهاد کردند که به آزمایش "ای.پی.آر" معروف شد. ای.پی.آر مخفف اینشتین-پودولسکی-روزن بود. اما این آزمایش چه بود؟

وحدت وجود در فیزیک کوانتوم

  دو الکترون الف و ب را در نظر بگیرید که آن‌ها را به طرف یکدیگر پرتاب می‌کنیم و منتظر می‌مانیم که یکی از دیگری آن قدر دور شود که نتواند دیگر اثری بر آن بگذارد. از این پس می‌توان با اندازه‌گیری‌هایی روی الکترون الف، به نتایجی در مورد الکترون ب نیز رسید؛ اما هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند که فرضا با اندازه‌گیری سرعت الکترون الف، سرعت الکترون ب را تحت تاثیر قرار داده‌ایم.

  اینشتین گفت ما نمی‌توانیم جهت الکترون الف را قبل از اینکه توسط یک "وسیلۀ محاسبه" اندازه‌گیری شود، دریابیم. دلیل او این بود که بر اساس نظریۀ کوانتوم، واقعیت هر پدیده وابسته به "عمل مشاهده" است.

  مطابق نظر نیلز بور و شاگردش هایزنبرگ، هر نوع شیوه اندازه‌گیری بر رفتار الکترون‌ها اثر خواهد گذاشت. یعنی اگر به روی الکترون نور بتابانیم، می توانیم آن را ببینیم ولی همان نور موجب انحراف الکترون از مسیرش می‌شود و بر سرعت و مکان آن اثر می‌گذارد. بور توضیح داده بود که «هر مشاهده‌ای دربارۀ رفتار الکترون در اتم با تغییری در حالت اتم همراه خواهد بود.» اما اگر هیچ اقدامی برای اندازه‌گیری الکترون نکنیم، به هیچ وجه نمی‌توانیم آن را ببینیم و هیچ چیز درباره آن درنمی‌یابیم.

   چکیدۀ نقد اینشتین در واقع این چند جمله است:

  • ما نمی‌توانیم جهت الکترون الف را بدون استفاده از یک وسیلۀ محاسبه تشخیص دهیم.
  • وقتی که اقدام به مشاهده و اندازه‌گیری الکترون الف بکنیم، مسیر حرکت این الکترون تغییر کرده و جهتی تازه پیدا می‌کند (مطابق نظریۀ کوانتوم).
  • تا وقتی که اقدام به مشاهده و اندازه‌گیری الکترون الف نکرده‌ایم، خود این الکترون هم جهت تازه یا آتی‌اش را نمی‌شناسد.
  • اگر الکترون الف جهت را نشناسد، چگونه الکترون ب می‌تواند جهت آتی الکترون الف را بشناسد و در جهتی مخالف آن حرکت کند؟

 

  اینشتین می‌گفت چنین چیزی محال و ادعای امکان آن باطل است. بنابراین او معتقد بود که نظریۀ مکانیک کوانتوم یک نظریۀ ناقص است و دانشمندانی که آن را در آزمایشهای خود اعمال می‌کنند، به بیراهه می‌روند.

  به نظر اینشتین، دو ذرۀ یاد شده، ماهیتی کاملا مجزا از یکدیگر داشته و دو عنصر از یک واقعیت در فضا هستند و بر یکدیگر نیز نمی‌توانند اثر بگذارند.

  اما طرفداران فیزیک کوانتوم، اینشتین را آدمی عقب‌‌مانده می‌دانستند که «قبل از طوفان نوح به دنیا آمده است.»

وحدت وجود در فیزیک کوانتوم

  فیزیک کوانتوم دقیقا عکس مدعای اینشتین را تایید می‌کند. یعنی می‌گوید آن دو ذره که ظاهرا در فضا از یکدیگر جدا هستند، در واقع یک سیستم واحد را در فیزیک تشکیل می‌دهند.

  در سال 1982 فیزیکدان فرانسوی، الن اَسپه، برای همیشه خط بطلانی بر نظریۀ اینشتین در این حوزه کشید. او گفت: بین فوتون‌های نور یک ارتباط توصیف‌ناپذیر، هنگامی که در جهات متضاد از یکدیگر دور می‌شوند، وجود دارد. به این معنا که هر بار ما قطب مغناطیسی یکی را (از طریق فیلتر) تغییر بدهیم، فوتون دیگر در آن واحد "متوجه" شده و قطب مغناطیسی خویش را تغییر می‌دهد.

اَلَن اَسپِه

وحدت وجود در فیزیک کوانتوم

  فیزیکدانان که از این آزمایش شگفت‌زده شده بودند، دو تفسیر از آن ارائه کردند: اول آنکه فوتون الف از طریق علامتی که سرعتی بیش از سرعت نور دارد، به فوتون ب "اطلاعات" منتقل می‌کند.

   این تفسیر در ابتدا طرفدارانی پیدا کرد ولی امروزه اکثر فیزیکدانان آن را مردود می‌دانند. فیزیکدانان بیشتر تفسیر نیلز بور را پذیرا هستند؛ تفسیری که بور آن را "تفکیک‌ناپذیری عمل کوانتوم" یا "تجربۀ کوانتوم" نام نهاده است.

  بر اساس این تفسیر دوم، باید پذیرفت که دو فوتون یادشده حتی اگر میلیاردها کیلومتر از یکدیگر فاصله داشته باشند، یک مجموعۀ واحد را تشکیل می‌دهند؛ به این معنا که بین آن‌ها نوعی کنش اسرارآمیز وجود دارد که پیوسته آنان را در ارتباطِ دائم با یکدیگر قرار می‌دهد. تقریبا مثل اینکه اگر دست چپ ما در معرض آتش قرار گیرد، دست راست‌مان نیز دقیقا و فی‌الفور همان واکنشِ کشیدنِ دست چپ را بروز دهد.

  ژان گیتون (1999-1901)، فیلسوف مسیحیِ فرانسوی، در تایید این نگرش کوانتومی، خاطره‌ای از لویی دو بُروگلی (1987-1892) فیزیکدان فرانسوی نقل کرده و گفته است: « ما {یعنی خودش و دو بروگلی} در مقابل بنای پانتئون بودیم. او به من گفت: فیزیک و متافیزیک، عملکردها و ایده‌ها، ماده و آگاهی در واقع یک چیز بیشتر نیستند، و برای اینکه ایده‌اش را روشن‌تر بیان کند تصویری را برایم ترسیم کرد که همیشه در خاطرم باقی مانده است: تصویر گرداب در یک رودخانه، که از فاصله‌ای مشخص آبِ آشفتۀ آن کاملا از آب‌های آرام اطراف قابل تشخیص است. در نگاه نخست این دو به‌مثابه دو "ماهیتِ" جدا دیده می‌شوند، اما با نزدیک‌تر شدن، تفکیک آبِ رودخانه از گرداب عملاً ناممکن می‌شود. بنابراین آنالیز کردنِ آن‌ها به صورت اجزاء جداگانه بی‌معنا خواهد بود؛ چراکه گرداب جزئی از کل رودخانه محسوب می‌شود.»

ژان گیتون

وحدت وجود در فیزیک کوانتوم

  اینکه برخی از فیزیکدانان معتقدند جزء و کل با هم یک مجموعه را تشکیل می‌دهند، یکی از دلایلش نمونۀ عجیب هولوگرام است. افرادی که تصاویر هولوگرافیک (یعنی تصاویری که از طریق گذراندن اشعۀ لیزر از پشت یک عکس برای بزرگ کردن آن بر روی سطحی دیگر به دست می‌آید) را دیده‌اند، این تصور را داشته‌اند که یک تصویر واقعی و سه‌بعدی را تماشا می‌کنند.

  حتی می‌توان دور تصویر هولوگرافیک چرخید و باز هم تصویر را در سه بُعد و مانند یک شیء واقعی مشاهده کرد. فقط زمانی که دست خود را از تصویر عبور می‌دهید متوجه غیرواقعی بودن آن می‌‌شوید.

  تصویر هولوگرافیک یک ویژگی خارق‌العادۀ دیگر نیز دارد. تصور کنید که عکسی از برج ایفل دارید و نگاتیو آن را به دو نیم پاره می‌کنید. طبیعتا هنگام ظاهر کردن نیمی از آن، نصفِ عکس را خواهید داشت؛ در حالی که تصویر هولوگرافیک چنین نیست. یعنی حتی اگر تصویر را پاره کنید و این کار را بارها تکرار کنید و فقط تکۀ کوچکی از تصویر باقی بماند، تصویر هولوگرافیک کامل ظاهر می‌شود.

هولوگرام برج ایفل

وحدت وجود در فیزیک کوانتوم

  این پدیده در عین شگفتی نشانگر این است که همیشه رابطۀ یک‌طرفه بین اجزاء وجود ندارد. یعنی همۀ تصویر به گونه‌ای روی اجزاء ثبت شده است که هر جزء بازتاب‌دهندۀ کل تصویر باشد. دیوید بوهم (1992-1917)، فیزیکدان انگلیسی، معتقد بود هولوگرام شباهتی عجیب با نظم عمومی و تفکیک‌ناپذیر جهان هستی دارد.

دیوید بوهم

وحدت وجود در فیزیک کوانتوم

  اما چه اتفاقی در پدیدۀ هولوگرافیک می‌افتد که هر جزء بازتاب‌دهندۀ کل تصویر است؟ بر اساس گفتۀ بوهم، این دقیقا بازتابِ لحظه‌ای، و فریز شده از همان پدیده‌ای است که در مقیاسی بسیار عظیم‌تر در هر جزء از جهان هستی، از اتم گرفته تا ستارگان، و از ستارگان تا کهکشان‌ها، اتفاق می‌افتد.

  برخی از فیلسوفان و فیزیکدانان خداباور به این نکته اشاره کرده‌اند که در متون دینی آمده است که خداوند انسان را بر صورت خویش آفرید؛ و همین آموزه را آموزه‌ای هولوگرافیک دانسته‌اند. یعنی معتقدند انسان  کپی برابر اصل خداوند است؛ و همان طور که در تصویر هولوگرافیک همۀ اجزاء انعکاس‌دهندۀ کل هستند، انسان نیز تصویری از کل "جهان متعالی" است. خداگونگی انسان، آموزه‌ای است که در عرفان هم مفصلا به آن پرداخته شده است.

  لویی دو بروگلی معتقد بود ماده نوعی موج نیز هست. پس مادۀ تشکیل‌‌دهندۀ اشیاء، ترکیبی از ماهیت موجی‌شکل و انرژی است. بنابراین تصویری که از این راه (طریق) به دست می‌‌‌آید، چیزی شبیه هولوگرام بوده و از ماده و انرژی‌ای تشکیل یافته که در حال انتشار در همۀ جهان هستی است.

لویی دو بروگلی

وحدت وجود در فیزیک کوانتوم

  هر منطقه از فضا، هر چقدر هم که کوچک باشد، مثل فوتون از مجموعه‌ای از امواج تشکیل شده، مانند سطح تصویر هولوگرافیک، شامل بازتاب کل مجموعه است. به عبارتی هر آنچه روی کرۀ خاکی کوچک ما اتفاق می‌افتد، بازتابی از سلسله‌مراتب آن ساختاری است که در کل جهان هستی وجود دارد.

  در این صورت ما با جهانی هولوگرافیک و بی‌نهایت روبروییم (مواجه‌ایم) که هر منطقۀ آن در عین اینکه مستقل است، همۀ اجزاء را نیز در خود مستتر کرده است. اگر چنین باشد، ما در مقابل تصویری از کمال متعالی در فضا و زمان قرار می‌گیریم. مطابق این تصویر، جهان هستی انتهاناپذیر است و انتظامی مافوق تصور دارد و در آن همه چیز بازتاب‌دهندۀ همه چیز است.

  در این جاست که به یکی از مهم‌ترین یافته‌های نظریۀ کوانتوم پی می‌بریم؛ ولو که هضم برخی از نکات این نظریه برای ما دشوار باشد. در قرون وسطی نیز وقتی که ایدۀ کروی بودن زمین (در برابر ایدۀ مسطح بودن زمین) مطرح شد، هضم آن برای مردم دشوار بود.

  در واقع مطابق فیزیک کوانتوم، یا دست کم تفسیری از آن، فنجانی که روی میز صبحانۀ ما قرار دارد، خود میز، لباس‌هایی که بر تن داریم، تابلویی که بر دیوار خانه است، و خود ما که به عنوان اشیاء مجزا تصور می‌شویم، همۀ کل جهان هستی را در خود پنهان داریم. و این یعنی: ما بی‌نهایت را در دستانِ خویش داریم.

وحدت وجود در فیزیک کوانتوم

  این نگاه کوانتومی، نوعی وحدت وجود را تداعی می‌کند. اگر فیزیک کلاسیک چندان به سود ایدۀ خداباوری تمام نشد، بسیاری از خداباوران امیدوارند فیزیک کوانتوم به سود خداباوری عمل کند. بویژه اینکه آنچه در "کتب آسمانی" آمده، چندان عجیب‌تر از یافته‌ها و نظریات موجود در فیزیک کوانتوم نیست.

  البته جنس این اعجاب و روش دستیابی به یافته‌های فیزیک کوانتوم، متفاوت از آموزه‌های دینی است؛ اما در مجموع به نظر می‌رسد دانشمندان و فیلسوفان خداباور و حتی دینداران به فیزیک کوانتوم بیش از فیزیک کلاسیک برای معقول نشان دادن برخی از باورهای بنیادی خویش امیدوارند.



در مطلب بالا نوشتار کمی بازنویسی و بهسازی (اصلاح) به سوی "فارسی نویسی" شد، برپایه نگاهی که در مطلب زیر گفته شده است:

- می توانیم فارسی تر (پارسی تر) بنویسیم و بگوییم!