عالم خواب و کیفیت حصول رویا/ استاد دکتر ابراهیمی دینانی
عالم خواب و کیفیت حصول رویا
تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که در هنگام خواب، چه اتفاقی برای شما می افتد؟ تصاویر و اشکالی که در رویاها می بینید از کجا نشأت می گیرند؟ تعبیر خواب به چه معناست و چگونه ممکن است که یک رویا به واقعیت تبدیل شود؟ این سؤالات به ضمیمه تحقیق در مسئله خواب امام حسین درباره حادثه کربلا می تواند شما را با بعد دیگری از شخصیت و مقام یک انسان کامل آشنا کند.
وقتی امام حسین (ع) از مدینه قصد حرکت کرد، بسیاری مانع او شدند. بعضی از افراد هم در تحلیل این قضیه، افرادی که در مقابل امام حسین ایستادگی کردند را صاحبان خرد دانسته اند چرا که آنها قائل به این بودند که خطر در پیش است و در عین حال ممکن است نتیجه ای هم نداشته باشد. در مقابل پافشاری این افراد، امام حسین (ع) فرمودند که من جدّم را در خواب دیدم که فرمود: « إِنَّ اللَّهَ شَاءَ یَرَاکَ قَتِیلاً ». در پاسخ به ایشان گفتند: شما خواب دیده اید که خداوند می خواهد شما را شهید ببیند، پس چرا زن و بچه ها را با خودتان می برید؟ امام باز فرمودند که: « اِنَّ اللهَ شاءَ یَراهُنَّ سَبایا » [1]
منتسب کردن حادثه به این بزرگی به اراده و مشیت الهی، جای بحث بسیار دارد. و همچنین موضوعاتی که به دنبال آن ایجاد می شود همچون جبر و اختیار، قضا و قدر و … اینها مقولاتی هستند که معرکه آرای اندیشمندان و حکما و عرفا و بزرگان دین است. با توجه به مجال بحث، می خواهیم مقداری پیرامون این مباحث صحبت شود. قبل از طرح هر مسئله ای هم ابتدا به اصالت خواب و جایگاه آن در بیان واقعیت ها و حوادث این چنینی که با مرگ و زندگی درگیر است، پرداخته بشود.
- بسم الله الرحمن الرحیم
سؤال شما دو بخش داشت: یکی اینکه اراده ازلی خداوند در این جا چه نقشی دارد که مسئله مهمی است و دیگری اینکه (به تعبیر خود حضرتعالی) اصالت خواب چیست؟ خوب شما اول بیایید درباره ماهیت خواب سؤال کنید و اینکه اصلاً خواب به چه معناست؟ ما وقتی از خواب صحبت می کنیم، گاهی هم به «عالم خواب» تعبیر می کنیم و این خیلی مهم است که ما خواب را عالم می دانیم.
خواب یک حالت طبیعی است و هر موجود زنده ای خواب دارد کما اینکه حیوانات هم خواب دارند. خواب یک جنبه بیولوژیکی دارد که نوعی رکود در حواس و در واقع حالتی حیاتی بشمار می رود. اما مسئله ای که به نظر من باید روی آن بحث شود این است که عالم خواب یعنی چه؟ آیا عالم خواب، همان عالم بیداری است یا دو تا عالم است؟ اگر دو عالم باشد، دو تا عالم یعنی چه؟ مگر ما دو عالم داریم؟ اصلاً اختلاف بین عوالم به چه چیز است؟ یک عالم و یک عالم دیگر یعنی چه؟ به نظر من این یک مسئله مهمی است که کمتر به آن توجه شده است.
وقتی ما از عالم صحبت می کنیم به این معنا نیست که منظورمان، کره زمین و یک کره دیگر است! بعضی از افراد فکر می کنند که کره زمین یک عالم است و کره مریخ یا کره ماه، یک عالم دیگر. کره مریخ در یک عالم دیگر نیست بلکه در همین عالمی است که ما در آن هستیم. اصلاً عالم یعنی چی؟ عالم که تنها کره زمین نیست بلکه کره زمین در عالم است، کره مریخ و کرات دیگر هم در عالم است، همه کهکشان ها در عالم اند و عالم، یک عالم است. منتها این عالم، کهکشان ها و کرات و افلاک و خیلی چیزهای دیگر دارد. به تعبیر بعضی از متکلمین، ماسوی الله، عالم است یعنی آنچه غیر از خداست، عالم است. پس چند تا عالم داریم؟ اگر ماسوی الله عالم باشد، بنابراین عالم یکی بیشتر نیست! پس دو تا عالم یعنی چی؟
صحبت کردن درباره عوالم، یک بحث مهم و فلسفی است. امروزه هم بعضی از فلاسفه از عوالم ممکنه صحبت می کنند به این معنا که آیا به غیر از این عالم، عوالم دیگری هم ممکن است و اساساً تعدد عوالم به چه معناست؟ ما وارد بحث فلسفی آن نمی شویم اما چیزی که می توان به وسیله آن، خیلی راحت تر عالم را معنی کرد، همین عالم خواب و بیداری است. برای اینکه من بهتر بتوانم به طرح این مسئله بپردازم [از دو عالم دیگر هم نام می برم]: ما هم عالم خواب و بیداری داریم و هم عالم غم و شادی، مثلاً می گوییم عالم غم. اصلاً خود غم، یک عالم است و آدم غمناک، یک عالمی دارد.
پس یعنی احوال نفس را می توان به منزله یک عالم گرفت؟
- بحث بر سر همین مسئله است. مثلاً عالم یک آدم شاد، غیر از عالم یک آدم غمناک است یا عالم آدم بیدار غیر از عالم آدم خواب است. خوب این حرف یعنی چه؟ معلوم است که تصوراتی که انسان ها در خواب دارند، گاهی همان هایی است که در این عالم دیده اند. مثلاً دریا می بیند، صحرا می بیند، شجر و حجر و حیوان می بیند؛ همین چیزهایی که در این عالم هم هست. اما در عالم خواب ممکن است حوادثی اتفاق بیفتد که شبیه آن در این عالم نباشد. خیلی از چیزهایی که انسان در عالم خواب می بیند، همان چیزهایی است که در این عالم دیده است ولی از ترکیب آنها گاهی حوادثی در عالم خواب اتفاق می افتد که شبیه آن در عالم بیداری نیست. برای مثال در این عالم، وقتی شما در اینجا نشسته اید یا در تهران هستید دیگر در مکه نیستید. اما گاهی ممکن است در عالم خواب حالتی به وجود بیاید که شما، هم اینجا باشید و هم در مکه! در این عالم که نمی شود شما هم اینجا باشید و هم در مکه! اگر اینجا هستید، در مکه نیستید و اگر در مکه اید، در اینجا نیستید. ولی در عالم خواب ممکن است حالتی برای انسان به وجود بیاید که خود را هم در مکه ببیند و هم در تهران. این را برای مثال عرض کردم.
عالم خواب عالم خاصی است که گاهی ادراکات انسان در آنجا، شبیه به آنچه که در بیداری دارد نیست. حالا صحبت بر سر این است که تصوراتی که انسان در عالم خواب دارد از کجا می آیند؟ برای تصوراتی که نمونه آن در عالم بیداری هست، می گوییم که مثلاً در حافظه و مخزن ذهن آن شخص بوده است و در عالم خواب هم به ذهنش می آید. اما گاهی حوادثی در عالم خواب اتفاق می افتد که شبیه آن در عالم بیداری نیست. یا مثلا چیزهایی را می بیند که [در این عالم اتفاق نیفتاده و در آینده اتفاق می افتد که به آن رویای صادقه می گویند]. رویای صادقه به این شکل است که پنجاه سال آینده یا سال آینده و یا فردا را ببیند. خیلی اتفاق افتاده است که فردی آنچه را که در آینده واقع می شود را دیده و بعداً همان واقعه اتفاق افتاده است. البته اشخاص در خواب دیدن متفاوت اند. سهروردی در جایی می گوید اگر کسی مدت ها بگذرد و خواب نبیند، معلوم می شود که قساوتی در قلب یا نقصان و گرفتاری در نفس ناطقه او هست.
حالا این صورت های در خواب، از کجا می آیند؟ آیا خود انسان می سازد؟ انسان که در خواب، فعال نیست! حکمای ما حرفی زده اند که من می خواهم آن را نقل کنم و از آن برای تفسیر و تعریف خواب استفاده کنم. این مطلب که برگرفته از حکمای ماست، مرحوم حاجی سبزواری نیز آن را به شعر در آورده است. می گوید: «والحس فی البنطاسیا کما حصل / من نقش خارج کذا من ما دخل ».
در انسان ادراکی وجود دارد که به آن «بِنطاسیا» می گویند. بنطاسیا معربفانتزی[2] یا فانطاسیا است که ما در اصطلاح حکمت اسلامی به آن «حس مشترک» می گوییم. حس مشترک به این معنا نیست که در بین مردم، امری مشترک باشد. این عبارت، معنای خاصی دارد که آن را خواهم گفت.
حس مشترک به این معناست: من یک سری امور دیدنی دارم که از شنیدنی هایم جداست. همچنین یک سری شنیدنی ها و چشیدنی ها و بساویدنی ها هم دارم. این پنج حسی که ما داریم هر کدام یک ادراک جداگانه ای دارد. هیچ وقت دیدن با شنیدن ترکیب نمی شود. گوش، عالم خودش را دارد، چشم و ذائقه و لامسه و شامه هم عالم خودشان را دارند و از هم جدا هستند. شما با چشم خود، رنگ قند را می بینی که سفید است، طعم آن را می چشی و می گویی که شیرین است و شیرینی با سفیدی، ترکیب نمی شود. اما در درون انسان، حسی وجود دارد که به آن بنطاسیا یا حس مشترک می گوییم. در آنجا، ادراکات حسی با هم ترکیب می شوند به این معنا که حکم واحد پیدا می کنند. وقتی که شما می گویید قند، سفیدِ شیرین است، سفیدی را دیده ای و شیرینی را چشیده ای و بعد می گویی که این همان است؛ همانی که سفید است، شیرین است. چشم فقط سفیدی را می بیند و نمی گوید که شیرین است، ذائقه هم فقط می گوید که شیرین است و هیچ چیز دیگری به شما نمی گوید. اما آن حس مشترک که در درون است می گوید که چیزی که با چشم، سفید می بینی، همانی است که با ذائقه آن را شیرین می دانی و برای هر دو، حکم واحد می دهد. به همین ترتیب می تواند هر پنج حس را به یکدیگر محکوم نماید. به این [قسمت]، حس مشترک می گوییم.
اما [ادراکات]، گاهی از بیرون وارد این حس مشترک می شوند مانند آنچه که من می بینم، آنچه که می شنوم، آنچه که می چشم، آنچه که می بویم و یا آنچه که لمس می کنم. این [ادراکات] در حس مشترک جمع می شوند و برای آنها حکم صادر می شود. این [ادراکات] را از خارج می گیریم. اما گاهی اتفاق می افتد که [ادراکات را] از خارج نمی گیریم، بلکه از عالم عقل و عالم معنی [دریافت می کنیم] زیرا روح انسان، همان طور که به عالم خارج و عالم محسوسات اتصال دارد، از طریق باطن هم به عالم عقل و معانی اتصال دارد. بنابراین گاهی ادراکات حسی را از بیرون می گیریم و در حس مشترک جمع کرده و بر آن حکم صادر می کنم، گاهی هم [ادراکات] از عالم عقل تنزل کرده و به «صورت» در می آید و وارد حس مشترک می شود. در این حالت هم به صورت تبدیل می شوند اما دیگر از بیرون نیامده است. مثلاً یک «اسب بال دار» را تصور می کنم. درست است که اسب و بال را قبلاً دیده ام اما ترکیب آن را [در عالم خارج] ندیده ام. یا مثلاً چیزی را می بینم که شبیه آن در دنیا نبوده است. پس ممکن است [ادراکات] از درون تنزل کند و به شکل در آید. تنزل که می کند، به شکل [و صورت] در می آید.
آقای سبزواری به عنوان یک حکیم – و همچنین سایر فلاسفه – می گویند که از دو جهت می توان به حس مشترک، مشترک گفت: از یک جهت اینکه احکام حواس ظاهری را با یکدیگر ترکیب می کند و از جهت دیگر اینکه آنچه که از خارج می گیرد را با آنچه که گاهی از باطن می آید ترکیب می کند. این هم یک معنای مشترک است.
در خواب هم ممکن است چیزهای متفاوتی دیده شود و حتی گاهی ممکن است برای انسان، ادراکات عقلانی نیز حاصل شود. گاهی ممکن است یک مسئله فکری و عقلی و یا حتی ریاضی برای کسی در خواب حل شود– اتفاق افتاده است که برای بعضی از حکما، یک مسئله عقلی حل شده است یا برای ریاضی دان ها یک مسئله ریاضی حل شده است. – اما گاهی [این ادراکات، عقلانی نیستند و] اَشکال را که صورت دارند می بیند.
پس گاهی ممکن است که این [ادراک] از درون بیاید. وقتی که از درون بیاید به آن «تَمَثُل» گفته می شود. من برای ذکر مثال، از آیات قرآن استفاده می کنم. مثلاً [در داستان] حضرت مریم (علیها السلام) [قرآن] می گوید: « فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً»[3]. این مطلب، هم در تورات و هم در انجیل و هم در قرآن کریم آمده است. اما آیا وقتی حضرت مریم صورت آن انسان را دید – بشراً سویا یعنی یک انسان خوش اندام و زیبا –آن را در بیرون دید یا در درون؟ این یک موجودی نبود که از بیرون بیاید بلکه تمثل معنویت بود. از عالم عقول کلیه و خیلی بالاتر، از عالم عرش و مکمن غیب حق، آمده آمده آمده … و تا به صورت یک انسان، تمثل پیدا کرده است – خود قرآن نیز می گوید فتمثل لها – تمثل یعنی از بیرون نیامده است.
البته این مورد، خواب نیست ولی کمی شبیه خواب است، حضرت مریم [این واقعه را] در خواب نمی بیند بلکه در بیداری می بیند اما گاهی ممکن است آن چیزهایی که یک فرد [عادی] در خواب می بیند، انسان های بزرگ و اولیا، همان را در بیداری ببینند. مخصوصاً آن صورت هایی که از بالا برای انسان می آید در اولیا امکان دارد که در بیداری هم حاصل شود. این اتفاق برای حضرت مریم نیز روی داد و آن یک تمثل بود. این تمثل برای اولیا و انبیا مانند حضرت مریم، ممکن است که در بیداری هم باشد اما برای اشخاص عادی – آن هم گاهی – در خواب اتفاق می افتد. همان طور که گفتم گاهی ممکن است همانی که در بیرون دیده است در خواب برایش حاصل شود و گاهی هم از باطن برای او تمثل پیدا می کند و می بیند.
بعضی از خواب ها همان هایی است که شخص در بیداری دیده و برای او در خواب تمثل پیدا کرده است. گاهی هم همان صورت های غیبی است که از مکمن غیب و باطن انسان تنزل می یابد و در خواب، متمثل می شود. این [قسم دوم] را می توان تفسیر [و تعبیر] کرد. خواب تعبیر دار هم همین است. خوابی که فرعون دید که در آن هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق را می خورند و حضرت یوسف آن را تفسیر کرد همین بود، یعنی یک تمثل بود. یا خوابی که حضرت ابراهیم خلیل دید، تمثل باطنی است. آن یک حقیقت غیبی است که به یک صورت در ذهن، تمثل پیدا می کند. این نوع خواب است که تعبیر دارد. خواب حضرت امام حسین(ع) هم از این نوع بود، البته ایشان صورت واقعیت را دید؛ صورت واقعیتی را که اتفاق هم افتاد. « إِنَّ اللَّهَ شَاءَ یَرَاکَ قَتِیلاً » یعنی آنچه که در آینده داشت اتفاق می افتاد.
در مکمن غیب همه چیز معین است. آنچه که در این عالم تا قیامت اتفاق می افتد در یک ظرف غیبی، در علم حق حضور دارد. یک صورتی در خواب برای حضرت امام حسین (ع) تمثل پیدا کرد مانند آنچه که برای حضرت ابراهیم اتفاق افتاد و خواب دید که حضرت اسماعیل را قربانی کند. و همین طور آنچه که برای حضرت مریم اتفاق افتاد. البته برای حضرت مریم در خواب نبود و در بیداری بود ولی فرقی نمی کند و می توانست در خواب هم باشد. یک چنین حالتی برای حضرت امام حسین (ع) پیش آمد و آن واقعه را دید که اتفاق هم افتاد.
استاد بحث بر سر عوالم است. در مورد عالم، یک مطلب همانی است که حضرتعالی فرمودید. اما بعضی از مفسرین هم معتقد اند که عالم خواب، عالم عندالله است. « وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ »[4] به این معناست که شما را در شب، دریافت می کند. در ذیل این آیه بسیاری می گویند که خداوند در شب، ما را دریافت می کند و این عندالله است. بعضی از عرفا و بزرگان هم مثل جناب مولوی معتقد اند که عالم خواب، یک عالم واقعی مانند عالم بیداری است و همان طوری که حضرتعالی هم فرمودید، حواس خودش را دارد. همان طور که در این عالم، دست و چشم و زبان داریم، در عالم خواب هم حس باطنی ما فعال است. در همین رابطه جناب مولوی می فرماید « پنبه اندر گوش سر بیرون کنید… »[5] در اینجا مولوی گوش سِر را در مقابل گوش سَر قرار می دهد. از همین جا معلوم می شود که مولوی برای خواب هم حواسی را قائل است. این یک نکته در مورد عوالم بود که گفتم.
اما سؤال من از حضرتعالی در مورد خواب اولیای الهی مانند آنچه که امام حسین و حضرت مریم و حضرت ابراهیم در خواب دیدند نیست. حتی اولیایی مانند محیی الدین که خواب دید فصوص الحکم را پیامبر به او می دهد. در اینجا نکته ای وجود دارد: به نظر می رسد که خواب، نوعی دریافت است و در آن یک دهش و پذیرش وجود دارد. سؤال من این است که برای انسان های عادی مانند بنده، منشاء خوابی که می بینند چیست؟ یعنی ما از کجا آن را دریافت می کنیم؟ این دهش و پذیرش چگونه اتفاق می افتد؟
- همه حرف هایی که زدم [در پاسخ به] همین بود!
وقتی شما می گویید که [خواب] عندالله است، خوب معلوم است که عندالله است؛ از نظر من همه چیز عندالله است!
اگر عندالله باشد یعنی دیگر تأویل و تعبیر هم نیازی ندارد…
- نه! اصلاً چیزی نیست که عندالله نباشد. همه عالم عندالله است، همه این عالم محضر حق است…
بله. این مطلب که درست است اما …
- خوب همین است دیگر! ما باید واقعیات را بگوییم. نباید تقسیم بندی بی جا انجام دهیم. از نظر یک ولی و کسی که با معرفت است، همه چیز عندالله است. بیداری هم عندالله است. البته ممکن است مخلوط شده و شیطانی هم باشد! بنابراین همه چیز عندالله است؛ خواب و بیداری و ملک و ملکوت همه عندالله است. تا اینجا حرفی نیست. اما همان طور که قبلاً هم عرض کردم، انسان از یک سر به ملکوت اعلی و باطن و غیب هستی وصل است …
هر انسانی؟
- هر انسانی استعداد آن را دارد، نه اینکه بالفعل این طور باشد. ما از استعداد صحبت می کنیم. بالفعل که نیست حتی ممکن است به شیطان وصل باشد! ما استعداد آدمی را می گوییم. هر کسی به حسب استعداد می تواند و این راه برای او وجود دارد. بماند که گاهی این راه بسته می شود اما انسان این استعداد را دارد. من از طبیعت انسان صحبت می کنم نه از زید و عمرو و بکر. یک شخص ممکن است به شیطان وصل باشد، اما بحث من مربوط به او نیست.
انسان دو راه [برای دریافت] دارد؛ گاهی از بیرون می گیرد مانند همین صُوَری که ما می بینیم؛ این سیب است، آن گلابی است، این در است، آن دیوار است، این دریاست، آن صحراست و … که با چشمم از بیرون می بینم. گاهی هم از داخل می آید؛ آنجا هم راه است.
همان طور که عرض کردم انسان دو سره [و دو سویه] است؛ این سَری و آن سَری است. هم به عالم مکمن غیب اتصال دارد و هم به عالم حس و طبیعت. اما هرچه که انسان منزّه تر باشد، اتصال او به غیب، بیشتر است. و طبیعتاً اولیا و انبیا، رویایشان صادقه است و به قول حکما، « دعابت متخیله » نیست. گاهی انسان حقایقی را از همان اتصال باطنی می گیرد اما قوه متخیله در آن شیطنت می کند. دعابت یعنی شیطنت. اما کسانی که دارای دعابت متخیله نیستند – یعنی انبیا و اولیا – برای آنها از مکمن غیبی تنزل می یابد و برای دیده شدن باید در حس مشترک بیاید و تمثل پیدا کند. این تمثل هم که یک تمثل واقعی است، دو نوع است: گاهی عین واقع را می بیند مثل آنچه برای امام حسین اتفاق افتاد که عین واقعه بود، و گاهی هم تعبیر بردار است. یعنی [آن صورت ها] سمبل چیزی دیگر است که باید از آن عبور کرد. و این بر اساس درجه انسان ها [متفاوت است]. انسان ها همه در یک درجه نیستند، خواب های اشخاص هم بر اساس درجات معنوی آنهاست.
خواب انبیا و اولیا صادق است و آنها عین واقعه را می بینند، اگرچه گاهی خواب آنها نیز تعبیر بردار است. ولی [خواب] انسان های دیگر اکثراً تعبیر بردار است. « إِن کُنتُمْ لِلرُّؤْیَا تَعْبُرُونَ »[6]. تعبیر یا تفسیر به چه معناست؟ به این معناست که این [تصاویر در خواب] سمبلیک است و به چیزی اشاره دارد. [حقیقتی است که] به یک صورت متمثل شده است.
در هر حال منظور من این است که خواب یک عالمی است که با عالم بیداری متفاوت است. [خواب و بیداری] دو عالم است نه اینکه در یک کره دیگر است! همین عالم است ولی به نوعی دیگر. عالم خواب، عالمی است که آنچه در آن اتفاق می افتد، غیر از آن چیزی است که در عالم بیداری اتفاق می افتد و گاهی هم مماثل و یا عین آن است.
متشکر استاد.
[1] جمله معروف حضرت هنگام حرکت از مدینه به برادرشان محمد بن حنفیه این است: در عالم رویا جدّم به من فرموده است: « إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلاً ؛ خدا می خواهد تو را کشته ببیند.» گفتند پس اگر این طور است، چرا اهل بیت و بچه ها را همراهتان می برید؟ پاسخ دادند این را هم جدّم فرمود: « اِنَّ اللهَ شاءَ اَن یَراهُنَّ سَبایا ؛ خدا خواسته که این ها را اسیر ببیند». (بحار الانوار ج 44 صفحه 364، مقتل الحسین مقرم صفحه 195)
[2] Fantasy
[3] قرآن کریم، سوره مریم، آیه 17: « فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا ؛ و در برابر آنان پرده ای بر خود گرفت. پس روح خود را به سوی او فرستادیم تا به [شکل] بشری خوش اندام بر او نمایان شد. »
[4] قرآن کریم، سوره الانعام، آیه 60: « وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَى أَجَلٌ مُّسَمًّى ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ و اوست کسی که شبانگاه، روح شما را [به هنگام خواب] می گیرد و آنچه را در روز به دست آورده اید می داند سپس شما را در آن بیدار می کند، تا هنگامی معین به سر آید آن گاه بازگشت شما به سوی اوست سپس شما را به آنچه انجام می داده اید آگاه خواهد کرد. »
[5] مثنوی مولوی، دفتر اول، بخش ۲۶ – دفع گفتن وزیر مریدان را. این شعر به این مضمون است:
گفت هان ای سخرگان گفت و گو / وعظ و گفتار زبان و گوش جو
پنبه اندر گوش حس دون کنید / بند حس از چشم خود بیرون کنید
پنبه ی آن گوش سر گوش سرست / تا نگردد این کر آن باطن کرست
بی حس و بی گوش و بی فکرت شوید / تا خطاب ارجعی را بشنوید
[6] قرآن کریم، سوره یوسف، آیه 43: « وَقَالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ یَا أَیُّهَا الْمَلأُ أَفْتُونِی فِی رُؤْیَایَ إِن کُنتُمْ لِلرُّؤْیَا تَعْبُرُونَ ؛ و پادشاه [مصر] گفت: من [در خواب] دیدم هفت گاو فربه است که هفت [گاو] لاغر آنها را می خورند، و هفت خوشه سبز و [هفت خوشه] خشکیده دیگر. ای سران قوم، اگر خواب تعبیر می کنید، درباره خواب من، به من نظر دهید. »
والحمد لله رب العالمین علی کل حال