واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

دور باطل «مهندسی فرهنگی برمبنای ابزار و فناوری»

دور باطل «مهندسی فرهنگی» (متن کامل) (از انسان شناسی و فرهنگ)

ناصر فکوهی

1_0.jpg

در این یادداشت مایلم نقطه حرکت را سبک زندگی روزمره نخبگان بگیرم، نه سبک زندگی مردم عادی که از منطقی کاملاً متفاوت تبعیت می‌کند. با این پیش‌فرض اولیه، باید گفت که اگر منظور از «مهندس‌پروری»، ابزاراندیشی و ابزارگراشدن اندیشه است، من با اینکه چنین فرایندی اتفاق می افتد، موافقم و فکر می‌کنم که ما با چنین آسیبی در جوامع کنونی، چه توسعه‌یافته و چه در حال توسعه، روبه‌رو هستیم. البته این را لزوماً حاصل سبک زندگی نمی‌دانم؛ بلکه بیش‌تر حاصل دو انقلاب پی‌درپی یعنی انقلاب صنعتی و انقلاب اطلاعاتی می‌دانم که در فاصله‌ای تقریباً صدوپنجاه‌ ساله، زندگی انسان‌ها را به‌کلی زیرورو کرده‌اند. طبعاً اساس این زیرورو کردن، نوآوری‌های فناورانه بوده است که انسان‌ها اغلب توانایی کنترل آن‌ها و از آن بدتر  توانایی درک  تحول آن‌ها را ندارند. ما در حقیقت نمی‌توانیم فناوری و منطق آن را بفهمیم، ولو آن‌که خودمان آن را ابداع کرده باشیم. همانگونه که هایدگر می گوید: فناوری منطق خاص خودش را دارد یا به زبان او «فناوری فکر نمی کند». انسان ها هستند که بایست می توانسته اند این خلاء اندیشه در فناوری را پیش بینی کنند و درباره آن چاره ای بیاندیشند و اغلب چنین نکرده اند.

دلیل اصلی ناتوانی انسان‌ها در مدیریت کنونی جهان نیز همین ناتوانی است. فناوری، ابزار را جانشین فکر می‌کند، به‌ویژه آن‌که ابزار در انقلاب اطلاعاتی، به صورتی تقریبی بر شیوه‌های اندیشیدن انطباق دارد یعنی به عبارت دیگر، نه اندام های حرکتی انسان همچون انقلاب صنعتی، بلکه اندام اساسی وجود انسانی یعنی مغز را امتداد و بسط داده است، اما در جهت ها و به صورت هایی که انسان لزوما نمی تواند ادعا کند که بر آنها کنترل دارد و یا حتی می تواند پیش بینی کند که چه سرانجامی را برایش رقم زده اند یا خواهند زد.  ازاین‌رو ابزاری‌شدن زندگی و اندیشه‌ی انسان‌ها، در واقع به معنی کاهش قابلیت اندیشیدن به‌خصوص در درک و مدیریت جهانی است که دیگر نه فکر، بلکه ابزار بر آن حاکمیت دارد. اما این «تقلیل» لزوما به مثابه یک تقلیل درک و درونی نمی شود و بیشتر و پیشتر از آن شکل یک افزایش قابلیت ها را دارد  و در حقیقت نیز ، در  بسیاری از جهات  نیز یک گسترش قابلیت است، به صورت خام میزان اطلاعاتی که انسان می تواند به کمک ابزار اطلاعاتی گرد آوری و پردازش  کند بی نهایت بیشتر از دوره صنعت  است، اما این امر به صورتی متناقض تقلیل دهنده نیز هست، زیرا میزان  احتمالاتی که برای دستکاری شدن اندیشه او، دریافت اطلاعات  نادرست، هدایت و کنترل شدن از خلال فرایند «دانستن» و نه «ندانستن» برایش ایجاد می شود نیز به همان اندازه افزایش می یابند. اگر خواسته باشم مثالی بزنم مثل آن است که انسانی که در جنگلی با میوه های اندکی باید دائم در جستجو بود تا خودش را سیر کند، امروز در جنگلی است پر از میوه هایی که  یا ممکن است آنقدر از آنها بخورد که به  سلامتی اش ضربه بزنند و از پای در بیاورندش و یا بسیاری از آنها مسموم باشند و او را به تدریج  یا به یکباره  نابود کنند و یا از انسانیت بیاندازند.  اگر در گذشته صرفا «دانستن» ساختارمند بود امروز بیشتر «ندانستن» یا «دانستن هدایت شده» ساختارمند هستند. 

دو مفهوم «قدرت» و «پول»، مفاهیمی ابزاری هستند که جهان امروز را در اختیار خود گرفته‌اند و انسان‌ها بیش از آن‌که آن‌ها را در کنترل داشته باشند، قربانی آن‌ها هستند. بنابراین من معتقدم که این ابزارمندشدن، انسان را درون دامی می‌اندازد که خود برای خود به‌ صورت ناخودآگاه پهن کرده است. انسان ها، تصور می کنند پول  را به یک ابزار تبدیل کرده اند در حالی که پول به صورتی متناقض از آنها ابزاری ساخته است. با این تفاوت که انسان براساس اندیشه ای ولو انحراف یافته و خود-دستکاری کننده  به دنبال پول و قدرت است، در حالی که پول و قدرت  فرایندهایی هستند انتزاعی که به صورت خودانگیخته و خود کار،  خود را بازتولید می کنند و انسان را  درون خود  به ابزاری بی اختیار تبدیل می کنند که بدون توانایی به اندیشیدن  صرفا در خدمت این فرایندهایی  غیر قابل کنترل در می آید.    

اما آن‌چه از این امر نیز حادتر است این‌که، بسیاری از نخبگان تصور می‌کنند که می‌توان مشکل ابزاری‌شدن جهان را با ابزارهایی جدید حل کرد. بدین ترتیب برای تمام مسائلی که فرضاً شبکه‌ای‌شدن و رایانه‌ای‌شدن جهان، آن‌ها را به وجود آورده، در خود منطق شبکه به دنبال راه‌حل آن‌ها هستند. روشنفکران نخبگان اغلب در  موقعیتی به فکر  ارائه راه حل و  گره گشایی از مسائل هستند که خود اصل مساله و مشکل و گرهی هستند که در کار است. آنها اغلب در حالی می خواهند همه چیز را به عقلانیت تقلیل بدهند که نمی توانند مشکلات  ساده زندگی  خود را در  نظام های حرکتی، عصبی و ماهیچه ای، در عرصه های زبان شناختی، خویشاوندی ،  یا سایر امور زیستی برای خود حل کنند. و رادیکالیسم یا جامع گرایی آنها اغلب  راه حل هایی هستند نه برای دیگران بلکه برای یافتن روزنه ای  برای گریز ناخود آگاه از  روزمرگی  غیر قابل تحملی که در آن اسیرند.

البته این‌که برای به کرسی نشاندن راه‌حل‌ها باید به سراغ خود نظام‌های فناورانه رفت، جای شک و تردید ندارد. همان‌طور که نباید تردید کرد، بدون شناخت نسبتاً کامل منطق و سازوکارهای نوآوری‌های فناورانه و چگونگی تحول آن‌ها نمی‌توان آسیب‌های آن‌ها را ارزیابی کرد و به راه‌حل‌هایی برای اجتناب یا جبران آن‌ها رسید.

اما پاسخ این‌که «چه بدیل‌هایی می‌توان در زمینه‌ی‌ اندیشه برای برحذر ماندن از این آسیب‌ها و یا مداوای آن‌ها یافت؟» را در «استفاده‌ی دوباره و نوآوری جدیدتری در همان ‌نظام‌های نوآورانه» دانستن، یک چرخه‌ی باطل است که دقیقاً می‌توان نام این چرخه‌ی باطل را «تفکر ابزاری» و یا «مهندسی‌شدن اندیشه» نهاد. این فرایند بسیار خطرناک درواقع تخریب اندیشه در فرایند ابزاری‌شدن آن است. جهان، خود به صورتی خواسته یا ناخواسته برای ما، در حال این تخریب هست و بنابراین نیاز به کمک ما برای این کار ندارد.

«مهندسی ‌اندیشیدن» درواقع هیچ تأثیری ندارد؛ جز آن‌که ما را دچار نوعی توهم اشراف داشتن و قابلیت مدیریت بر قضایا کند. مثال غلبه‌ی اندیشه‌ی پوزیتیویستی بر علوم اجتماعی در طول بیش از سه دهه که سرانجام با شکست کامل روبه‌رو شد، در این مورد گویا است. زمانی تصور می‌شد به محض آن‌که اعداد و ارقام، درصدها، جدول‌ها، نمودارها و غیره به میان بیایند، مشکلات ما حل می‌شوند و مسائل کنار خواهند رفت.

در حالی که تجربه‌ی جامعه‌شناسی نشان داد که نه تنها چنین نیست، بلکه این توهم در حال نابودکردن اندیشه‌ی اجتماعی است. به همین دلیل نیز از دهه‌ی 1990 از آن فاصله گرفته شد و هرچه بیش‌تر تفکر وبری در اندیشه‌ی اجتماعی حاکم گردید.

لذا مسئله، درک پدیده‌ها و یافتن راه‌حل‌هایی اندیشمندانه است و نه ردیف کردن اعداد و ارقام یا ریاضیه‌کردن‌هایی که در نهایت جز ایجاد انتزاع‌های بی‌معنا و توهم‌زا کاری را به پیش نمی‌برند. به‌عبارت دیگر واقعیت‌های اجتماعی در خود نظام‌های اجتماعی هستند و نه در انتزاع‌های ریاضی بیرون کشیده شده از آن‌ها.

از این رو، تفکر ابزاری یکی از خطرناک‌ترین اشکال و رویه‌هایی بوده است که انسان مدرن به آن دست زده و او را تا مرز نابودی خود و دیگر گونه‌ها پیش برده است.

(نمونه اولیه و مختصرتری از این یادداشت در مجله سوره اندیشه اسفند 1393 منتشر شده است.)


درخواست تدبیر و چاره اندیشی برای حداقل 20 سال خشکسالی

مرکز مطالعات عصرایران بررسی می کند
سعید افشار*
عصرایران - این یک واقعیت بسیار جدی است: ادامه خشکسالی و بحران های زیست محیطی، "تغییرات ساختاری" در کشورهای مبتلا به آن ایجاد خواهد کرد. اگر کمی واقع بین باشیم و نگاه هیجانی به توسعه را کنار بگذاریم (منظور مدیران و افرادی هستند که خروج پرفشار آب از دریچه سدها را به عنوان توسعه در تلویزیون ها نشان می دهند) حقیقت، تکان دهنده تر از آنی هست که فکرش را می کنیم.

همین چند روز پیش در خبرها آمده بود که فرماندار کالیفرنیا به دلیل ادامه خشکسالی در بیشتر مناطق آن ایالت، هزینه آب برای مصارف خانگی و کشت را برای مردم 20 برابر کرده است، یا در کراچی پاکستان به دلیل مشکلات کمبود آب و نزولات آسمانی کارخانه فولاد را تعطیل کرده اند. در انگلیس برای آبیاری چمن حیاط منازل جریمه سنگین تعیین شده و مثال های دیگر.

ما در کشورمان چشم انداز توسعه 20ساله تعریف کرده ایم و طبق اهداف تعیین شده تا سال 1404 می بایستی پیشرفته ترین کشور منطقه باشیم. این در حالی است که ادامه خشکسالی ها در بخشی از کره زمین و از جمله ایران، برنامه های توسعه را تحت تاثیر جدی قرار خواهد داد.

پیشنهاد مشخص ما تدوین مجدد برنامه، نه از نوع برنامه های توسعه پنج ساله، بلکه برنامه های کوتاه مدت یکساله برای رشد اقتصادی است که مشکل اشتغال و رکود را نیز حل کند. تعطیلی یا محدودسازی جدی برنامه های توسعه کشاورزی و صنایع سنگین هر چند تلخ اما بی هیچ تعارفی ضروری است.

طبق آمار موجود، بخش کشاورزی سهمیه ای حدود 42میلیارد متر مکعب آب را در سال مصرف می کند (معادل 85 درصد موجودی منابع آبی کشور) در صورتیکه سهم همین بخش در تولید ناخالص ملی حدود 12درصد است.

واقعا در این شرایط بحرانی،چه دلیلی دارد این همه منابع آبی را عملا جایی مصرف کنیم که کمترین بازدهی مثبت در توسعه اقتصادی را دارد، مثلا در استان فارس که سال هاست از کم آبی و خشکسالی در رنج است، چه ضرورتی ایجاب می کند که از عمق صدها متری زمین و خاک های از تشنگی تفتیده و با هزینه ای بسیار بالا آب استخراج کنیم و صرف تولید هندوانه و صیفی جات کنیم؟

چه ضرورتی به ما دیکته می کند که در استان های بی آب و کم آبی مانند اصفهان، یزد، کرمان، خراسان و ... صنایع فولاد، صنایع سنگین، مجتمع های بزرگ تولیدی و تجاری "آب بَر" تاسیس و راه اندازی کنیم؟

اگر نگاهی از دریچه توسعه ملی و نه منطقه ای به این برنامه های صنعتی داشته باشیم باید بپرسیم چرا صنایع سنگین آب بر، به مناطقی مانند چابهار، بندرجاسک و سایر کرانه های دریای عمان و خلیج فارس منتقل یا تأسیسات جدید در این مناطق احداث نمی شوند؟

همان طور که ذکر شد، پیشنهاد مشخص ما تحدید یا حتی تعطیلی - ولو مقطعی - صنایع آب بر غیرلازم و غیرضروری مانند صنایع فولاد و اتومبیل سازی است و نیز تغییر سریع الگوی کشت در مناطق کم آب. اگر این کار به زودی و با شجاعت تمام انجام نگیرد، متاسفانه شاهد اثرگذاری خشکسالی در صنایع نفت، پتروشیمی و گاز و برق که سهم زیادی در تولید ناخالص ملی دارند، خواهیم بود.

پیشنهاد دیگر ما، تدوین استراتژی توسعه همه جانبه و ایجاد اشتغال پایدار از طریق گرایش به"اقتصاد شبکه" درعصر انقلاب فناوری اطلاعات است. 
اقتصاد دیجیتال یعنی بهره گیری از دستاوردهای فناوری اطلاعات، که انقلابی در کسب و کار جدید پدید آورده و می تواند گره گشای بسیاری از مشکلات مانند بیکاری، آلودگی محیط زیست، تشنجات اجتماعی و ... باشد. 

در حال حاضر کمپانی هایی مانند مایکروسافت، اپل، گوگل، فیس بوک، علی بابا و ... صدها هزار شغل بوجود آورده اند. 
در ایران هم می توانیم با توجه به مشکلات خشکسالی صنایع نرم افزار و تکنولوژی اطلاعات را با همکاری کمپانی های بزرگ بین المللی راه اندازی و توسعه دهیم و صدها هزار شغل در پنج سال آینده بوجود آوریم و تربیت هزاران تکنیسین ماهر را جزو برنامه های خود قرار دهیم. تکنولوژی و فناوری اطلاعات می تواند در دهها صنعت دیگر مانند خودروسازی و بوجود آمدن شرکت بزرگ خدمات فنی و مدیریتی کمک حال ما و جهانیان باشد. در کنار آن صنعت توریسم، صنایع دستی، صنعت موسیقی، صنعت فیلم و ... می تواند جایگزین خوبی برای صنایع تعطیل شده با هدف بالابردن تولید ناخالص ملی و ایجاد اشتغال پایدار باشد. 

مثال های زیادی در این رابطه می توان زد، از بالارفتن سهام مایکروسافت و گوگل گرفته تا پذیرفته شدن سایت فروش بازرگانی اینترنتی علی بابا در وال استریت.فراموش نکنیم که
 صنعتIT بسیار اشتغال زاست، به شرطی که زیرساخت آن از جمله داشتن اینترنت پرسرعت با استاندارد جهانی، آماده گردد.

بدیهی است که همه این تحولات نیروی انسانی کارآمد می خواهد و لذا می توان نیروهای بیکار شده از رهگذر محدودسازی کشاورزی و صنایع آب بَر را در یک بازه زمانی در تخصص های گوناگون از IT گرفته تا توریسم اموزش داد و زیر ساخت انسانی را فراهم ساخت.

انرژی های تجدیدپذیر و از جمله انرژی خورشیدی می تواند در استراتژی توسعه درازمدت کشور سهمی بسزا داشته باشد، آخرین اخبار حاکی از این است که تاسال 2018 میلادی بیش از پنجاه درصد برق مورد نیاز اتحادیه اروپا از محل تولید نیروگاههای خورشیدی مستقر در صحرای غربی آفریقا تامین خواهد شد. کویرهای خشک لوت، نمک و حتی بستر دریاچه سابق ارومیه (در صوتر عدم احیا) می تواند بستری برای احداث و توسعه نیروگاههای انرژی خورشیدی باشد.
توسعه توریسم که منبعی بی نهایت برای درآمدزایی است نیز می تواند و باید در دستور کار جدی قرار بگیرد. توریسم، بخشی از آینده گریزناپذیر ماست.

بدیهی است که میان آرزوها و رسیدن به آن، دره عمیقی وجود دارد که تنها با سلاح علم، آگاهی، جهان بینی بالا، تعامل با همه کشورهای جهان و تلاش شبانه روزی پر خواهد شد.
ما در این راه نیاز به اصلاح جدی وضعیت آموزش و پرورش و آموزش عالی داریم ولی آنها متاسفانه به بنگاه های تولید انبوه مدرک تبدیل شده اند،بدون اینکه کمترین دانش آموخته دارای مهارت کافی تربیت کنند. 
تعداد بالای مراکز آموزش عالی و داشتن رقم میلیونی دانشجو، لزوما به مفهوم توسعه یک کشور نیست، توسعه دانشگاهها و تشکیل رشته های تحصیلی بایستی در چارچوب برنامه های استراتژی توسعه درازمدت اقتصادی، صنعتی، اجتماعی و فرهنگی یک کشور تبیین و تعیین شود.

 پیشنهاد می کنیم که بی هیچ غروری، الگوی توسعه اقتصادی ترکیه و هند و مالزی در 20سال اخیر مدنظر جدی قرار گیرد، ما پیشنهاد می کنیم برای کم کردن حجم دولت و در نتیجه کاهش بار مالی دولت، شرکت های دولتی منحل گردند و بانکها و نهادهای دیگر حق بنگاه داری نداشته باشند، تا بخش خصوصی نیمه جان کشور بتواند دراین دوران بسیار سخت نقشی به عهده بگیرد. 

یک پیشنهاد ساده هم به صدا و سیما داریم، در سه سال گذشته که خشکسالی شروع شده، صدا و سیما نه تنها بصورتی جدی عمق بحران را نشان نداده، بلکه گاهی اگر قطراتی باران یا برف در استان های شمالی می بارد در تمام شبکه ها به صورتی گسترده نشان داده می شود و مردم هم تصور می کنند بحران خشکسالی و کم آبی حل شده است!

ما در مرحله بسیار دشوار حضور در دوران خشکسالی، که حداقل دو دهه دیگر ادامه خواهد داشت، هستیم و نیاز به همکاری همه ارکان اداره کننده کشور داریم. باور کنیم که با همدلی و هماهنگی حکومت و مردم می توان این مشکل را به فرصت تبدیل کرد. ما می توانیم با شجاعت صورت مساله را توسط مسؤولان ارشد کشور به مردم و به صورتی رو در رو در تلویزیون (مجری لازم نیست) طرح و روزهای سختی که در سال های خشکسالی در پیش داریم صادقانه در میان گذاریم و برای عبور کم خطر و پر سود از این بحران استمداد کنیم. باور کنید انقلاب دیجیتال می تواند به کمک توسعه ایران هم بیاید، اگر واقعا بخواهیم. شانس همیشه با شجاعان و عقلانیت گرا ها است. 

*استاد دانشگاه، فعال محیط زیست، کارآفرین و رئیس مرکز مطالعات عصر ایران


درس آموزی از سال های از دست رفته اقتصاد و چاره اندیشی برای آینده

تصور کنید که ما نیز مانند چین راه آهن سریع السیر ساخته بودیم و همانگونه که فاصله1300 کیلومتری پکن شانگهای در 4 ساعت طی می شود شهروندان ما می توانستند از تبریز به مشهد یا از تهران به بندر عباس 4 ساعته سفر نمایند.
مهندس علیرضا کلاهی* 

سالهای 1384-1392 می توانستند سالهایی طلایی در تاریخ کهن ایران زمین باشند، از زمان کشف نفت توسط ویلیام دارسی تا امروز ارزش نفت و گاز صادراتی کشور 1200 میلیارد دلار بوده که 700 میلیارد دلار آن نصیب دولت های نهم و دهم شد.

همزمان با رشد بی سابقه قیمت نفت، سقوط طالبان و سپس دشمن قسم خورده ایران صدام حسین موقعیت ویژه ای را در معادلات سیاسی خاورمیانه نصیب ایران نمود به طوری که دو بازار جدید با 70 میلیون جمعیت را به سوی شرکت های ایرانی گشود.

در آمد افسانه ای نفت همراه با جمعیت جوان و تحصیل کرده و زیرساخت های احداث شده توسط دولت های پیشین می توانست موتور محرکی باشد تا رشد اقتصادی دورقمی را تجربه کنیم و گام های جدی در مسیر تحقق اهداف والای برنامه ایران 1404 برداریم. 

اما افسوس که برنامه ریزی و علم اقتصاد در درگاه پوپولیسم قربانی و این درآمد تبدیل به بلای جان اقتصاد و جامعه ایران شد. 
تزریق بی حساب و کتاب درآمد نفت، رشد بی سابقه پایه های پولی، تثبیت نرخ ارز و سایر سیاست های غلط اقتصادی، بیماری جدیدی را به وجود آورد که در آینده اقتصاددانان به جای "بیماری هلندی" آن را "بیماری ایرانی" خواهند خواند.

توّرم لجام گسیخته و مصرف گرایی، کاهش بهره وری و رقابت پذیری کشور را در همه رشته ها با خود به همراه آورد که نتیجه آن چیزی جز واردات بی رویه و نابودی کشاورزی و تولیدات ایران نبود. 

سال های از دست رفته اقتصاد / برای آینده چه کنیم؟

در این دوره تنها شرکت هایی که در زمینه استخراج مواد اولیه و تولیدات کالاهای انرژی بر و یا آنهایی که از رانت های انرژی، مواد اولیه و معدن بهره مند بودند توانستند رشد نمایند و در کمال تاسّف شاهد تبدیل شدن ایران به اقتصادی استخراجی Extractive Economy بوده ایم.  

ریزکشور "نائورو" در اقیانوس آرام می بایست درس عبرتی برای ما ایرانیان باشد. این جزیره استوایی با استخراج و فروش فسفات استحصال شده از معادن خود در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد میلادی دارای یکی ار بالاترین درآمدهای سرانه جهان شد. 

با این حال، سرمایه گذاری های اشتباه، عدم توجه به آموزش و توسعه منابع انسانی و واردات کالاهای مصرفی تمامی منابع این کشور را بلعید بدون آن که زیرساختهای سرمایه ای و انسانی لازم برای توسعه فراهم شده باشد.
 امروز حفره ای عمیق مرکز این جزیره ای که زمانی بهشتی زیبا بود را از آن خود نموده است و بقایای زنگ زده اتومبیل های لوکس در آن پراکنده است.

سال های از دست رفته اقتصاد / برای آینده چه کنیم؟

 مردم آن به علت الگوبرداری نامناسب از غرب و جایگزینی تغذیه بومی با فست فود باعث شیوع اضافه وزن حادّ و بیماری های عروقی و قند شده اند و عمده درآمد دولت آن از محل فروش رای خود در سازمان ملل، فروش پاسپورت و اسکان پناه جویان دستگیر شده توسط استرالیا به دست می آید. 

گذشته از مسائل درآمدی، جمعیت جوان ایران علاوه بر فرصت یک تهدید نیز می باشد، نیروی کار جوان و بازار مصرفی که خانواده های جدید در همه رشته ها مانند مسکن، خودرو، لوازم خانگی و... ایجاد می نمایند باعث افزایش نرخ بالقوه رشد اقتصادی می شود. اما این فرصت یک تهدید نیز می تواند باشد چرا که در صورت عدم قرار گرفتن آن در یک اقتصاد مولد و پویا و دست نیافتن به نرخ رشد اقتصادی مناسب، علاوه بر آسیب های اجتماعی کشور توانایی تامین نیازهای درمانی و تامین اجتماعی آنها را در سنین بالاتر نخواهد داشت. 

مشکلات زیست محیطی ایران نیز سال به سال جدی تر میشود و متاسفانه از در آمد افسانه ای یاد شده چیزی به مقابله با بحران آب، آلودگی شهرها و مبارزه با پیشرفت کویر تعلق نگرفت. 

سال های از دست رفته اقتصاد / برای آینده چه کنیم؟
توسعه زیرساخت های کلیدی که پیش نیاز هر گونه رشد اقتصادی است، نیز یا کند و یا اساساً متوقف شدند. 
سرمایه گذاری در تولید برق به شدت کاهش یافت و هیچ گونه توسعه جدی در شبکه انتقال و توزیع صورت نگرفت.

پروژه های حمل و نقل شهری مانند مترو ها هم که به کاهش آلودگی کمک می نمایند، تاثیر به سزایی در کاهش مصرف سوخت (و نتیجتاً افزایش مقدار سوخت قابل صدور) داشته، با کاهش ترافیک باعث افزایش کیفیت زندگی شهری می شوند و از همه مهم تر زندگی محروم ترین اقشار را تسهیل می نمایند، به علت عدم تامین سهم دولت بسیار از برنامه عقب افتادند.

روند توسعه راه آهن که در دولت های پیشین شتاب گرفته بود نیز دستخوش اختلالات ناشی از سوء مدیریت و عدم تخصیص منابع شد. تصور کنید که ما نیز مانند چین راه آهن سریع السیر ساخته بودیم و همانگونه که فاصله1300 کیلومتری پکن شانگهای در 4 ساعت طی می شود شهروندان ما می توانستند از تبریز به مشهد یا از تهران به بندر عباس 4 ساعته سفر نمایند.

سال های از دست رفته اقتصاد / برای آینده چه کنیم؟

آیا چنین خطوطی در شرایطی که به علت تحریم های ناجوانمردانه هواپیمایی، کشور دستخوش مشکلات شده بود نمی بایست در بالاترین اولویت قرار بگیرد؟

اثرات اقتصادی حمل و نقل آسان، ارزان و سریع مسافر و کالا چه مقدار به رشد تولید نا خالص ملی کمک می کرد؟ کاهش تصادفات جان چند هزار ایرانی را نجات می داد و چند خانواده هنوز عزیزان خود را در کنار خود میداشتند؟ 

فیلسوف اسپانیایی قرن 19 "جرج سانتایانا" می گوید: "آنهایی که توانایی یادگیری از تاریخ را ندارند محکوم به تکرار ان می باشد."
به گفته "ادموند برک" نویسنده و سیاستمدار قرن 18 نیز "تاریخ کتابی است بی پایان که در آن می توان از محل اشتباهات گذشتگان خرد آموخت." 

آن چه در سال های پیشین گذشت و فرصت هایی که سوزاندیم سال ها طول خواهد کشید تا جبران شود و مایه افسوس بسیار. اما مهم این است که مایه پند و عبرت ما شود و از تکرار اشتباهات جلوگیری نماییم. 

یکی از راهکارهای مبارزه با تهدیدهای یاد شده توجه به بخش مولد اقتصاد کشور است.
مدیریت تولیدات کشاورزی،ارتقاء خدمات ارزش افزوده و تولیدات صنعتی به خصوص آن دسته از تولیداتی که دارای ارزش افزوده بالا هستند و حرکت به سوی "اقتصاد صادرات محور" نظیر آن چه ترکیه را از بحران اقتصادی دهه 80 نجات داد و تبدیل به پانزدهمین اقتصاد جهان نموده است، می بایست به اولویت سیاست های مالی و اقتصادی کشور تبدیل شود. 

صنعت برق نیز جز صنایعی است که از رانت های انرژی و مواد اولیه استفاده نمی نماید و می تواند با سیاست گذاری صحیح و اندکی حمایت علاوه بر تامین زیرساخت مورد نیاز سایر صنایع تبدیل به یکی از موتور های محرک اقتصاد کشور شود. 

اتاق بازرگانی با توجه به بودجه 1000 میلیارد ریالی و جایگاه قانونی آن در تصمیمات اقتصادی کشور (مانند حضور در شورای پول و اعتبار) یکی از اصلی ترین ابزار های بخش خصوصی برای جهت دهی، تصمیم سازی و در صورت لزوم اعمال فشار برای جلوگیری از اتخاذ سیاست های غلط اقتصادی است.  

خلاصۀ برخی از برنامه هایی که می تواند در راستای تحقق اهداف اقتصادی یاد شده و در راستای تامین منافع بلند مدت همه ایرانیان در دستور کار قرار گیرد به شرح است: 

1- باز تعریف روابط دولت و بخش خصوصی به عنوان کارفرما و پیمانکار از طریق بازنگری در قانون مناقصات کشوری و آیین نامه معاملات در راستای برقراری شرایط عادلانه برای طرفین قرارداد 

2- بستر سازی صادراتی با حضور موثر در بازارهای هدف و دعوت و میزبانی از هیات های تخصصی 

3- برقراری مجدد جایزه صادراتی و هدفمند نمودن آن از طریق ارتباط درصد متعلقه با مقدار ارزش افزوده بومی کالا و یا خدمات مورد نظر 

4-
 عدالت مالیاتی و کاهش فشار مالیاتی بر بخش مولد و شفاف اقتصاد کشور و افزایش درآمدهای مالیاتی از بخش خاکستری و زیرزمینی اقتصاد 

5- جلوگیری از تکرار مجدد اشتباه کاهش نرخ واقعی ارز 
 
 
*کارآفرین و فعال اقتصادی 

عصر نفتی ایران دارد تمام می شود، آیا می تواند به عصر کار و تولید برمبنای علم و تعقل وارد شود؟

دوران تنبلی دولتی و ملی به پایان رسیده است. "نفت را می فروشیم و با پولش زندگی می کنیم"، در حال تبدیل شدن به یک خاطره است. دیگر نفتی برای خوشگذرانی نداریم، باید سخت کار کنیم و با صادر کردن تولیدات مان و با رونق دادن به گردشگری، روزگار بگذرانیم.
عصر ایران ؛ جعفر محمدی - ماه عسل "ایرانی ها و نفت" که بیش از یک قرن به طول انجامید، به پایان خود نزدیک می شود و در همین یکی دو سال آینده، برای همیشه به تاریخ خواهد پیوست.

نفت، را بی تردید می توان یکی از مهم ترین بازیگران و مؤلفه های تاریخ معاصر ایران دانست که نه فقط در حیات سیاسی و اجتماعی ما ایرانیان، که در زندگی فرد فرد ما، آثار مثبت و منفی اش را به یادگار گذاشته است که در این مقال، مجال پرداختن به آن نیست؛ سخن این است که هر چه بوده تمام شده و عصر "ایران بدون نفت" در حال آغاز شدن است.

ایران در طول حدود یک قرن گذشته، 1200 میلیارد دلار نفت فروخت و اقتصادش مانند معتادی بدان وابسته شد بی آن که در تمام این سال های طولانی، فکری به حال روزگار بدون نفت شود، گو این که شراب نفت، چنان مستی فزوده بود که کسی به بیداری بعدش اندیشه نمی کرد.

ماه عسل صدساله به پایان رسید

هر چه بوده گذشته و نفت به پایان رسیده است. البته هنوز استخراج می کنیم ولی قرار نیست مانند صد سال گذشته، نفت ما را پولدار کند؛ از این به بعد، حداکثر خواهد توانست نقش پول تو جیبی را بازی کند و کم رنگ تر و کم رنگ تر شود.

زمانی با درآمد نفتی ، می شد هزاران پروژه عمرانی را کلید زد و کشور را ساخت اما اینک درآمد نفتی ایران سالانه حدود 70 هزار میلیارد تومان است و میزان حقوقی که دولت به مستمری بگیرانش می دهد، بالغ بر 80 هزار میلیارد تومان است. یعنی پول نفت، کفاف حقوق کارمندان و بازنشستگانش را هم نمی دهد.(+)

این در حالی است که دستمزدها سال به سال بالا می رود و قیمت نفت مدام در حال سقوط است و کارشناسان معتقدند که این سقوط بسیار طولانی خواهد بود. حتی پیش بینی می شود نفت به 35 دلار هم برسد و در این بها، ثابت بماند. نگاهی به برنامه های کاهش عملیات و بودجه شرکت های بزرگ نفتی دنیا مانند بی پی و شل، نشان می دهد که آنها هم آینده خود را بر مبنای قیمت پایین نفت تدارک دیده اند.

در دورانی که نفت به بالای صد دلار رسید و چند سالی هم در آنجا خوش نشینی کرد، سرمایه گذاری در عرصه انرژی های غیر نفتی، توجیه اقتصادی یافت و به شدت رشد کرد. به عنوان مثال، تولید پنل های خورشیدی که بسیار گران تمام می شد، با پژوهش های یک دهه اخیر به کاهش قیمت تولید رسید به طوری که در شش سال اخیر، دو بار قیمت شان نصف شد و این روند، همچنان ادامه دارد.

بنابر این، درست است که قیمت نفت کاهش یافته ولی چون سرمایه گذاری های کلانی انجام شده، توقف شان به صرفه نیست و ادامه خواهند یافت و از سوی دیگر، دستاوردهای علمی جدید، هزینه انرژی سازی های غیرنفتی را نیز کاهش داده و می دهد.

بزرگ ترین تولید کننده نفت جهان، یعنی عربستان نیز برای این که با اقتصادی شدن انرژی های غیرنفتی مقابله کند، مدام تولید نفت را افزایش می دهد تا قیمت کاهش یابد.

مصرف کنندگان بزرگ انرژی جهان نیز به طور جدی و هدفمند، گذر از نفت را برنامه ریزی کرده اند. به عنوان مثال، آلمان با توسعه نیروگاه های خورشیدی و بادی خود در صدد است نیمی از انرژی مورد نیاز خود را از آسمان تأمین کند و در همین راستا، چندی پیش یک نیروگاه که با سوخت فسیلی کار می کرد را تعطیل کرده است.(+)

ماه عسل صدساله به پایان رسید

نیروگاه خورشیدی در آلمان
مجموع این شرایط نشان می دهد که آینده دیگر از آن نفت نیست. در ایران هم ، تا چند سال آینده، درآمد حاصله از فروش نفت، تنها کفاف بخشی از دستمزدها را خواهد داد، سپس میزان تولید نفت با مصرف داخلی برابر خواهد شد و ایران از فهرست صادر کنندگان نفت خارج می شود و حتی یک دلار درآمد نفتی هم نخواهد داشت. این اتفاق، در آینده ای بسیار نزدیک رخ خواهد داد.

بنابراین، دولت ها و مردم ایران باید بدانند که ایران دیگر یک کشور نفتی ، همانند یکصد سال گذشته نیست. همین الان نیز درآمد نفتی، کمتر از میزان دستمزدی است که دولت موظف به پرداخت آن است و سال به سال، اوضاع بدتر خواهد شد، نه فقط وضعیت ایران که اوضاع همه کشورهای نفتی جهان.
 
دوران تنبلی دولتی و ملی به پایان رسیده است. "نفت را می فروشیم و با پولش زندگی می کنیم"، در حال تبدیل شدن به یک خاطره است.
دیگر نفتی برای خوشگذرانی نداریم، باید سخت کار کنیم و با صادر کردن تولیدات مان و با رونق دادن به گردشگری، روزگار بگذرانیم... ماه عسل صد ساله به پایان رسیده است!

یک تحلیل در سال 2014 از یک اندیشکده آمریکایی درباره نقش عربستان در داعش

یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۱۳:۲۲
Share/Save/Bookmark


ساعت24- یک اندیشکده آمریکایی با مسئول دانستن عربستان در وحشی‌گری‌های داعش عنوان کرد که ملک‌عبدالله همانطور که برای عقب نشاندن ایران سیاست سازمان‌دهی سرنگونی بشار اسد در دمشق را در پیش گرفت ، وقایع عراق نیز می‌تواند فرصت جدیدی برای عربستان محسوب شود.

حمله داعش به عراق، جنگ عربستان سعودی علیه ایران است
 
به گزارش ساعت24، اندیشکده «واشنگتن» در مقاله‌ای به قلم «سایمن هندرسون» مدیر برنامه سیاست‌های خلیج‌فارس و انرژی این مؤسسه نوشت: حمله داعش به عراق، نشان‌دهنده جنگی گسترده در میان شیعه و سنی برای کنترل خاورمیانه است.احتمالاً جمله «مراقب آنچه آرزو می‌کنید باشید» می‌توانست یا می‌بایست توصیه واشنگتن به عربستان سعودی و دیگر کشورهای حوزه خلیج‌فارس که از جهادگران سنی علیه بشار اسد در دمشق حمایت می‌کردند، باشد.

شکست نوری مالکی، یکی از آرزوهای ملک عبدالله بوده است
این هشدار در حال حاضر مناسبت بیشتری پیدا می‌کند، زیرا مبارزان تشنه به خون دولت اسلامی عراق و شام (داعش) به شمال غرب عراق وارد شده، باعث فرار صدها هزار نفر از هم‌کیشان سنی خود گشته و در منطقه مرکزی شیعه‌نشین اطراف بغداد ایجاد رعب و وحشت کرده‌اند. مردم این مناطق به‌درستی حس کرده‌اند که در صورتی که پیشروی کاروان داعش متوقف نگردد، هیچ رحم و مروتی در کار نخواهد بود.

در طول سالیان، شکست نوری المالکی، نخست‌وزیر عراق، یکی از آرزوهای ملک عبدالله، پادشاه عربستان سعودی بوده است. او که مالکی را مهره دست‌نشانده ایران می‌داند، از اعزام سفیر به بغداد خودداری کرده و حاکمان دیگر کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس همچون کویت، بحرین، قطر، امارات متحده عربی و عمان را نیز تشویق به اتخاذ چنین موضعی کرده است. گرچه این کشورها (مخصوصاً کویت و قطر) در برابر القاعده در کشورهای خود، آسیب‌پذیر هستند، ولی اغلب چشم خود را بر حمایت شهروندان کشورشان از گروه‌های رادیکال مانند جبهه النصره، یکی از فعال‌ترین گروه‌های اسلام‌گرای مخالف بشار اسد در سوریه، می‌بندند.

تنش غالب، اختلاف بین اکثریت سنی و اقلیت شیعه در اسلام است

فایده این قتل‌عام در عراق – اگر بتوان نامش را فایده گذاشت- این است که باعث روشن شدن موضوع شده است. در حال حاضر در این نمایش، پوشش ملی و هویت قومی نقش مهمی را ایفا می‌کنند. ولی تنش غالب، اختلاف بین اکثریت سنی و اقلیت شیعه در اسلام است. این پدیده توسط امثال داعش، در منطقه گسترده شده که به احتمال زیاد به مقابله با پشتیبانی مالکی از اسد نیز مربوط می‌شود. داعش ماشین کشتار بی‌رحمانه‌ای است که حس تحقیر شیعیان به وسیله سنی‌ها را به وسیله اعمال افراطی و خونین نشان می‌دهد. پادشاه عربستان باید بیشتر از دیگر برادرانش مراقب باشد که از توهین‌های مذهبی مستقیم، دوری جوید. اما بدون شک، این همان تحقیر است که باعث و بانی عبارتی فاش شده از جانب او در ویکی‌لیکس گردیده:”قطع سرِ مار “. او با این عبارت، حکومت مذهبی در تهران را مدنظر قرار داده است. (تعصب همیشه در خاورمیانه وجود داشته است: مقامات دولت عراق برای نوع رفتاری که با ملتشان در پیش می‌گیرند، از مردم عراق خواسته بودند که شیعه یا سنی بودن خود را مشخص کنند.)

چرا عراق اهمیت دارد
برای کسانی که از این دسته‌بندی‌ها در جهان عرب گیج شده‌اند و کسانی که عبارت “دشمنِ دشمنِ من، دوست من است” را ابزاری محدود محسوب می‌کنند، مهم است که به شکاف حداقل حدودی، بین سنی و شیعه و تقسیم جهان عرب و ایرانیان توجه کنند. از لحاظ جغرافیای سیاسی، عراق – که اکثراً شیعه‌مذهب ولی در عین حال عرب هستند – پیوندبخش این دو جهان است. جنبه اضافی و اغلب گیج‌کننده که گرچه به لحاظ تاریخی سیاست اصلی عربستان را تشکیل داده است: تمایل به حمایت از اهل سنت افراطی خارج از کشور و جلوگیری از فعالیت آن‌ها در داخل عربستان است. از این رو، حمایت تسلیحاتی ریاض از اسامه بن‌لادن در زمانی که او رهبری جهادگران در افغانستان تحت کنترل اتحاد جماهیر شوروی را برعهده داشت، و مدارا با مبارزان چچن، بوسنی و سوریه، از آن جمله است.

حمایت عربستان از مبارزان جهادی همچنان ادامه دارد
هنگامی که در سال ۲۰۱۱ شورش علیه بشار اسد گسترده شد و نگرانی ریاض در مورد برنامه هسته‌ای ایران افزایش یافت، وزارت اطلاعات عربستان به فکر راه‌حل افتاد و شروع به حمایت از سنی‌های مخالف، خصوصاً عناصر رادیکال‌تر نمود، این استراتژی به وسیله شاهزاده بندر بن سلطان، رئیس اطلاعات و سفیر سابق در واشنگتن، ارائه شده بود. رهبری عملیات در ماه آوریل، هنگامی که بندر با ناامیدی آشکار در قبال رویکرد محتاطانه دولت اوباما استعفا کرد، تغییر یافت ولی به نظر می‌رسد که حمایت عربستان از مبارزان جهادی همچنان ادامه دارد. (عملیات داعش در عراق نوعی غافلگیری تاکتیکی در بر داشت که بندر در فکر آن بود، اما هیچ مدرک مستدلی در این مورد وجود ندارد).

دوحه به خاطر خشم ایران از ماجراجویی در عراق خودداری می‌کند
در نبرد پرسرعتی که در حال حاضر شمال عراق را در برگرفته است، بسیاری از متغیرها دخیل هستند. گزینه انفعال از جانب واشنگتن، باید به خاطر سرنوشت بیست هزارغیرنظامی آمریکایی که هنوز در عراق باقی‌مانده‌اند، مورد بررسی قرار گیرد (گرچه ارتش آمریکا، مدت طولانی است‌که این کشور را ترک کرده است). قطر، فرصت‌طلب منطقه، به احتمال زیاد در حال بررسی گزینه‌ها، در حال تحریک رقیب منطقه‌ای خود، عربستان سعودی است، و در عین حال سعی دارد حساسیت ایران را برنینگیزد. هنوز هیچ شواهدی از دخالت قطری‌ها و شیخ تمیم بن حمد آل ثانی که به تازگی جشن اولین سال به قدرت رسیدن خود پس از کناره‌گیری پدرش در سال ۲۰۱۳ را برگزار کرد، وجود ندارد. ممکن است او به واسطه سرزنش‌های آشکار، که از دیگر اعضای شورای همکاری خلیج‌فارس پس از دخالتش در امور داخلی حکمرانی دیگر برادران خود دریافت کرد، متنبه شده باشد.

علاوه بر این، ممکن است دوحه به خاطر خشم ایران از ماجراجویی در عراق خودداری می‌کند. قطر که به تازگی به ۵ تن از رهبران طالبان در جریان مبادله بو برگدال پناهندگی داده است، به وضوح جایگاه خود را در اختلاف بین سنی و شیعه مشخص کرد.

رویارویی مستقیم بین نیروهای عربستان و ایران بسیار بعید به نظر می‌رسد
سابقه تاریخی بالقوه مهمی در مورد معضل ریشه گرفتن داعش از عربستان سعودی وجود دارد ولی این کشور تمایل به تهدید پادشاهی خود به وسیله پیشرفت هرچه بیشتر این گروه ندارد. در سال‌های ۱۹۲۰، مبارزان متعصب مذهبی اخوان، که به ابن سعود برای تسخیر عربستان سعودی کمک کردند، بخش تحت‌الحمایه انگلیس در عراق و کرانه باختری رود اردن را نیز مورد تهدید قرار دادند. ابن سعود، پدر پادشاه کنونی عربستان، به انگلیسی‌ها برای قتل‌عام اخوان با هواپیماهای مجهز به مسلسل، اختیار تام داد، و هنگامی که اخوان او را در نبرد سبیلا، در سال ۱۹۲۹ تهدید کردند، شخصاً نیروهایش را برای خاتمه کار فرستاد.

چنین پایان شسته‌رفته‌ای، برای هرج‌ومرج در حال گسترش در دره رودخانه فرات، بسیار دور از تصور است. در این مرحله، رویارویی مستقیم بین نیروهای عربستان و ایران بسیار بعید به نظر می‌رسد،  آنچه روشن است اینکه، به نظر می‌رسد جنگ داخلی سوریه، با جنگ داخلی در عراق همراه خواهد شد. داعش در حال حاضر نامی برای قلمرو خود با عنوان خلافت شام مشخص کرده است. ممکن است لازم شود که واشنگتن نیز نام و همینطور سیاستی جدید برای این منطقه تعیین نماید.