واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

درباره فریب عرفی «مهریه را کی داده و کی گرفته»

تصور اینکه، «مهریه را کی داده و کی گرفته» درست است؟

تصور اینکه، «مهریه را کی داده و کی گرفته» درست است؟

ایسنا/کرمان یک وکیل پایه یک دادگستری، ضرب المثل «مهریه را کی داده و کی گرفته» را فریب دهنده و نادرست دانست و توجه به مفاد قرارداد ازدواج، موضوع مهریه را مورد تاکید قرار داد.

دکتر سید امیر رسول معین زاده میرحسینی عضو بنیاد ملی نخبگان و پژوهشگر دکترای حقوق خصوصی دانشگاه تهران در گفت وگو با خبرنگار حوزه حقوقی ایسنا گفت: "مَهریه" یا همان غلط مصطلح آن "مِهریه"، مطابق فقه اسلامی و به تبع آن، قانون مدنی ایران، مالی است که ضمن عقد نکاح یا همان قرارداد ازدواج، بین زوجین مورد توافق قرار می‌گیرد و شوهر را متعهد به پرداخت آن در حق زن می‌کند.

وی افزود: زوجیت، نتیجه و اثر اصلی قرارداد ازدواج است که برخلاف سایر قراردادها، جنبه اخلاقی و معنوی آن بر جنبه حقوقی‎اش غلبه دارد. با این وجود، عقد نکاح، علاوه بر اثر اصلی خود، آثار و نتایج دیگری نیز دارد که تا حدودی وجهه حقوقی و بعضا اقتصادی به خود می گیرد. 

این حقوقدان ادامه داد: برای نمونه، زوج، متعهد به پرداخت یک سری حقوق مالی نظیر مهریه، نفقه، اجرت‎المثل ایام زوجیت، نحله و ... به زوجه می باشد لذا زن و مرد می‌توانند هرچیزی را که جنبه مالیت داشته باشد و عرفا به آن "مال" اطلاق شود به عنوان مهریه در ضمن عقد نکاح خود، تعیین کند.

عضو کانون وکلای دادگستری مرکز، با اشاره به اینکه از حیث ارزش مالی، حداقل و حداکثری برای تعیین مهریه وجود ندارد، عنوان کرد: زوجین می توانند مالی با ارزش هزار تومان و حتی کمتر الی ده میلیارد تومان و حتی بیشتر را به عنوان مهریه تعیین کنند. هم‎چنین تعیین نوع این مال، به صلاحدید خودشان است برای مثال می توانند وجه نقد، سکه طلا، خانه، اتومبیل و غیره را به عنوان مهریه تعیین کنند. 

معین زاده میرحسینی با بیان نکت ه‎ای مهم در تعیین نوع مهریه تاکید کرد: آنچه که پیشتر هم، به آن اشاره شد مالیت داشتن مهریه است، برای مثال زوجین نمی توانند ده کیلو بال مگس را به عنوان مهریه تعیین کنند زیرا که منفعت عقلایی نداشته و در بازار برای آن ارزش اقتصادی قائل نیستند، یا چیزهایی که طبق شرع مقدس اسلام یا قوانین، معامله آن ممنوع و باطل هست نظیر مشروبات الکلی یا مواد مخدر را به عنوان مهریه تعیین کنند زیرا که در بازار مسلمین، این اشیا فاقد ارزش و مالیت هستند.

وکیل پایه یک دادگستری استان کرمان بیان داشت: برخلاف تصور عمومی، در عقد نکاح دائم، تعیین مهریه الزامی نیست، چنانچه زن و مرد در موقع جاری شدن صیغه عقد نکاح از تعیین مهریه اجتناب ورزند، زوجه مستحق "مَهرالمثل" خواهد بود.

وی ادامه داد: مهرالمثل، به معنای مهریه‌‎ای است که عرفا برای زنی با چنین جایگاه و موقعیت خانوادگی و اجتماعی تعیین می‌‎شود لذا برای تعیین مهرالمثل، کارشناس دادگستری، به دستور دادگاه، باتوجه به معیار فوق‌‎الذکر، مهریه‌ای، برای زوجه تعیین و زوج متعهد به پرداخت آن خواهد بود.

عضو بنیاد ملی نخبگان، درخصوص تعیین مهریه عقد نکاح موقت گفت: برخلاف عقد نکاح دائم، در عقد نکاح موقت، تعیین مهریه، ضروری است و در صورت عدم تعیین، عقد نکاح باطل خواهد بود لذا همانطور که گفته شد، میزان ارزش مهریه، به توافق زوجین بستگی دارد. شرع و قانون، این توافق را هرچند که ارزش مال تعیین شده، بسیار سنگین هم باشد به رسمیت می شناسد و دلیل آن هم، اراده و اختیار زوج در تعیین مهریه است.

وی با بیان اینکه مرد بالغ، عاقل، رشید و مختاری که تعهد به پرداخت مهریه گزاف و سنگین می‌کند، مصداق بارز قاعده "اقدام" و در اصلاح عامیانه همان " خود کرده را تدبیر نیست" می باشد، افزود: با این وجود، آقایان، در اغلب موارد در موقع جاری شدن صیغه نکاح، کور و کر می شوند، هیجان و احساس بر عقل و منطقشان غلبه می کند و مالی را به عنوان مهریه تعیین ‎می کنند که بعضا اگر اموال کل خانواده یا خاندانشان را روی هم بگذارند پاسخ‎گوی تامین آن نخواهد بود. 

این حقوقدان در ادامه، تصریح کرد: شاید چنین افرادی، روی این ضرب ‎المثل بسیار فریب‌‎دهنده و قطعا نادرست "مهریه را کی داده کی گرفته" حساب باز می کنند این درحالی است که مهریه را یا به زبان خوش می‌دهند و یا به زبان قهر و زور می‎ستانند.

مدرس دانشگاه شهید باهنر کرمان گفت: در طول سالیان اخیر، واحدهای اجرای مفاد اسناد رسمی ادارات ثبت اسناد و املاک، دادگاه‌های خانواده مملو از زن و شوهرهایی هست که روزی با شیرینی عسل، دهان خود را شیرین و حالا با تلخی دعاوی خانوادگی از جمله مطالبه مهریه، کام خویش را زهر کرده ‎اند و زندان‌ها پر از مردانی است که به علت عدم پرداخت مهریه یا قسطی از اقساط آن، آزادی‎شان سلب شده است.

معین زاده میرحسینی با تاکید براین نکته که خانم‌ها برای وصول مهریه راه سهل و آسانی را در پیش ندارند، ادامه داد: آقایان در بیشتر موارد با شروع اختلافات، مالکیت اموال خود را به اطرافیان منتقل می‌کنند یا حتی بعد از توقیف اموال توسط خانم، با طرح دعاوی صوری از سوی اشخاص ثالث، مانع از وصول مهریه همسرشان می شوند و خانم نیز باید مدت مدیدی به دنبال حق خود بدود و آخر سر هم دادگاه مهریه وی را تقسیط نموده به گونه‌‎ای که اگر آقا هزار سال هم عمر نماید لازم نیست نصف طلب خانم را هم بپردازد.

پژوهشگر دکترای حقوق خصوصی دانشگاه تهران، درخصوص مبحث طلاق، بیان داشت: در بحث طلاق، که شرعا و قانونا از اختیارات زوج است و خانم‌ها جز در موارد استثنایی امکان مطلقه نمودن خود را ندارند، آقا، خانم را چنان تحت فشار قرار می دهد که بالاخره خانم به این ترفند قدیمی متوسل شود که "مهرم حلال، جانم آزاد". لذا مطالب شگفت انگیز درخصوص مهریه کم نیست.

این مدرس دانشگاه افزود: اگر خانمی فوت کند، پدر و مادرش می توانند بخشی از مهریه دخترشان را که به ایشان ارث می‎رسد از داماد سابقشان مطالبه کنند لذا مدعیان مهریه منحصر به زوجه شخص نیست چه بسا مردی به علت نپرداختن مهریه به پدرِ همسر مرحومش، به زندان هم برود.

معین زاده میرحسینی با بیان اینکه، مهریه یکی از معضلات اساسی و پیچیده امروز جامعه ما می باشد، گفت: قوای سه ‎گانه هر یک به سهم خویش، سعی در حل و فصل این مشکل داشته و دارند اما تا به امروز راه به جایی نبرده ‎اند، از تعیین ۱۱۴ عدد سکه بهار آزادی به عنوان سقف، جلب زوج در عدم پرداخت مهریه گرفته تا تعیین حق الثبت های سنگین که اخیرا زمزمه‎ تصویب آن به گوش می‎رسد.

وکیل پایه یک دادگستری استان کرمان ادامه داد: به نظر بنده هیچ کدام قدرت کافی برای حل این مسئله را ندارند و بهترین راه حل، آگاهی ‎بخشی و فرهنگ ‎سازی است، به ‎گونه ای که جوانان و خانواده های آنان، ضمن کنترل غلیان احساسات در دوره پیش از عقد نکاح یا به اصطلاح دوران نامزدی، با عقلانیت و به دور از چشم و هم چشمی و تقلید از رسوم نادرست، نسبت به مفاد قرارداد ازدواج خود از جمله مهریه تصمیم گیری کنند.

گفت و گو از معظمه رنجبر

انتقاد روزنامه جمهوری اسلامی از زمزمه‌های جنگ‌طلبی در داخل کشور

انتقاد جمهوری اسلامی از زمزمه‌های جنگ‌طلبی در داخل کشور

انتقاد جمهوری اسلامی از زمزمه‌های جنگ‌طلبی در داخل کشور

گروه سیاسی: روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله روز یکشنبه (۲۹ مهرماه) نوشت: «یکی از خطرناک‌ترین مطالبی که در کشور ما تبلیغ می‌شود این است که استقبال از جنگ به معنای شجاعت است و تلاش برای جلوگیری از جنگ نوعی ترس را در خود دارد. 

نباید ذره‌ای تردید کرد که جنگ، شر است و همه باید تلاش کنند کشور وارد جنگ نشود. در شرایط احساسی کنونی که عده‌ای بر طبل جنگ می‌کوبند، صلح‌خواهی و تلاش برای جلوگیری از وقوع جنگ، عین شجاعت است و کسانی که برای وارد کردن کشور به جنگ تلاش می‌کنند، نه تنها از شجاعت بوئی نبرده‌اند بلکه این کلمه پرمحتوا و ارزشمند را با «تهور» که برخلاف معیارهای عقلی وارد مهلکه شدن است اشتباه می‌گیرند.

بر این نکته نیز باید تأکید کرد که صلح‌خواهی به معنای تسلیم شدن در برابر زورگوئی‌ها و زیاده‌خواهی‌ها نیست. هرجا و هر زمان که دشمن به کشور و منافع ملی حمله کند، در برابر او ایستادن و با تمام توان مقابله کردن، واجب است. این ایستادگی و مقابله کردن با دشمن متجاوز است که «شجاعت» نام دارد نه استقبال از جنگ. 

شرایط امروز منطقه، بسیار حساس است. همه چیز حکایت از برنامه‌ریزی حساب‌شده رژیم صهیونیستی برای کشاندن ایران به جنگ دارند. صهیونیست‌ها حتی درصدد هستند آمریکا و بعضی کشورهای اروپائی را هم به چنین جنگی بکشانند. آن‌ها بقاء موجودیت نامشروع خود را در تشنج و جنگ جستجو می‌کنند. 

ما به عنوان مسلمانان قطعاً برای نجات مردم فلسطین وظیفه خطیری برعهده داریم ولی انجام این وظیفه را نباید به جنگ منحصر کنیم، همانطور که امام خمینی بارها فرمودند وحدت مسلمانان، عامل اصلی مبارزه با غده سرطانی صهیونیسم در منطقه است و تمام تلاش‌ها باید بر این محور متمرکز باشد. اینکه مسئولان سیاسی و نظامی کشور همواره تأکید می‌کنند ما خواهان جنگ نیستیم ولی اگر تعرضی به کشورمان بشود آماده مقابله و پشیمان کردن دشمن هستیم، به همین نکته اشاره دارد. 

سفرهای متعدد وزیر امور خارجه کشورمان به کشورهای منطقه و گفتگوهایش با سران بعضی از کشورهای غربی که در روزهای اخیر صورت گرفته نیز در چارچوب همین تفکر صحیح است که باید مانع وقوع جنگ شویم و درصدد پیمودن راه‌های دیگر برای مبارزه جدی، ریشه‌ای و کارساز علیه رژیم صهیونیستی تا ریشه‌کن شدن این غده سرطانی از قلب جهان اسلام برآئیم. 

این واقعیت تلخ را نمی‌توان نادیده گرفت که رژیم اشغالگر و نامشروع صهیونیستی یک خطر برای تمام ملت‌ها و کشورهای منطقه است و به حکم عقل و شرع نباید حتی یک روز از تلاش برای نابود ساختن آن کوتاهی کرد. نکته بسیار مهم نوع این تلاش است که باید آنچنان دقیق، بابرنامه و حساب‌شده باشد که حتماً به نتیجه برسد و کم‌ترین هزینه را برای ملت‌ها و کشورهای مسلمان دربرداشته باشد. 

چنین طرحی، بدون همفکری، همراهی و همکاری کشورهای اسلامی با همدیگر امکان‌پذیر نیست. ما باید تلاش‌های سیاسی برای رسیدن به این همفکری را گسترش بدهیم و با ادامه این مسیر، به همراهی و همکاری جمعی که نام دیگر آن وحدت امت اسلامی است برسیم. رسیدن به چنین هدفی نیازمند صبر و صرف وقت و تلاش مضاعف است ولی نتیجه قطعی آن رسیدن به مطلوب است. 

درخصوص جمهوری اسلامی ایران که به دلیل ویژگی‌های متعددش می‌تواند محور تلاش‌ها برای ایجاد وحدت باشد، این نکته را باید در نظر بگیریم که قبل از هر اقدامی لازم است در درون خود به این واقعیت برسد که پرهیز از جنگ، شجاعتی است که قطعاً در بالاترین رتبه عقلانیت قرار دارد کمااینکه در صورت حمله دشمن، آنچه در بالاترین رتبه عقلانیت قرار دارد ورود به جهاد دفاعی و دادن پاسخ دندان‌شکن به هر متجاوزی است. تردیدی وجود ندارد که هر وقت دشمن حمله کند، آحاد مردم با تمام توان به مقابله خواهند پرداخت و او را پشیمان خواهند کرد.

یک استاد اقتصاد: سال آینده، سال سختی برای اقتصاد ایران است

ثبات در بازار ارز تا پایان سال ادامه دارد؟

سال آینده، سال سختی برای اقتصاد ایران است

سال آینده، سال سختی برای اقتصاد ایران است
گروه اقتصادی:بازار ارز به کدام سو می‌رود؟ فعالان اقتصادی بر اساس کدام متغیر‌ها می‌توانند نسبت به آینده کسب‌وکار خود برنامه‌ریزی کنند؟ سیاستگذار با چه ابزار‌هایی روند فعلی ثبات بخشی به نرخ‌ها را می‌تواند استمرار بخشد؟

به گزارش  اقتصاد آنلاین، براساس این گزارش، نرخ ارز به عنوان یکی از کلیدی‌ترین متغیر‌های اقتصادی، نقش تعیین‌کننده‌ای در تصمیم‌گیری دولت، صاحبان صنایع، کسب و کار و دارندگان پس انداز دارد و هرگونه نوسان در نرخ ارز می‌تواند جریان طبیعی اقتصاد ایران را دستخوش تغییرات اساسی کند.
در شرایطی که در سال گذشته بازار ارز از میانه ۱۴۰۱ به بعد روز‌های پرتلاطم و عجیبی را سپری کرد، در مدت مشابه امسال، اما تقریبا به جز روز‌های آغازین جنگ اسرائیل و گروه حماس در غزه، بازار ارز روز‌های آرامی را سپری کرده و دیگر خبری از تغییرات سریع قیمتی نبوده است که همین امر خوشبینی‌هایی را به همراه داشته است.

برهمین مبنا، سیاستگذار پولی و بانکی تلاش کرده از طریق کنترل ناترازی در نظام بانکی و خنثی کردن تقاضای خرید ارز، به نحوی از نوسان قیمت جلوگیری کند. البته برخی کارشناسان اعتقاد دارند با توجه به نرخ تورم ۴۰ درصدی، همچنان قیمت ارز واقعی نیست و ممکن است با رخداد هر حادثه جدیدی، دوباره انتظارات تورمی افزایش یابد و از این رهگذر موج تقاضای خرید به بازار برگردد.

سال آینده، سال سختی برای اقتصاد ایران است
«وحید شقاقی شهری» استاد اقتصاد دانشگاه خوارزمی با تشریح وضعیت فعلی بازار ارز،  گفت: تمام اخبار سیاسی مثبت که میتوانست به کنترل رشد نرخ ارز کمک کند اتفاق افتاده و به نظر می‌رسد با این حجم از اخبار سیاسی مثبت، تا پایان سال شاهد برقراری ثبات در بازار باشیم.

وی برهمین اساس افزود: کاهش سخت‌گیری دولت بایدن نسبت به صادرات نفت و وصول درآمد‌های ناشی از آن تاثیر مهمی روی روند بازار ارز گذاشته است. برای مثال، همانند دولت ترامپ تحریم نفتی اجرا نشده و همین امر میزان ورودی ارز به اقتصاد را افزایش داده است. از طرف دیگر، پیوستن ایران به بریکس، شانگ‌های و سایر اتحادیه‌های جهانی تاثیر قابل توجهی بر روی انتظارات تورمی بازیگران اقتصاد ایران گذاشته است.این اقتصاددان در خصوص وضعیت سال آینده، توضیح داد: در سال ۱۴۰۳ خبر مثبتی همانند امسال نخواهیم داشت. در آبان ماه ۱۴۰۳ انتخابات آمریکا برگزار خواهد شد که با توجه به آرایش نیرو‌های سیاسی در این کشور بعید نیست مجددا ترامپ روی کار بیاید که این قضیه میتواند موتور انتظارات تورمی را روشن کند.

کابوس ترامپ برای بازار ارز
این اقتصاددان ادامه داد: بایدن بدلیل اینکه تمایلی به بالارفتن قیمت انرژی ندارد حتی اجازه داده که ونزوئلا به میزان ۳۰۰ هزار بشکه نفت بفروشد، ولی ترامپ در صورت روی کار آمدن، ممکن است کاملا عکس بایدن عمل کند.شقاقی شهری گفت: در سال آینده یک تورم حداقلی هم اقتصاد ایران خواهد داشت که این مورد هم میتواند به قیمت دلار اضافه کند، بنابراین سال آینده را سالی سخت برای اقتصاد ایران میدانم.

استاد اقتصاد دانشگاه خوارزمی  بیان کرد: سیاست بانک مرکزی جلوگیری از اضافه برداشت بانک‌ها به منظور مهار رشد نقدینگی بوده است. این در حالی است که مهار رشد نقدینگی یک سیاست تدریجی محسوب می‌شود، اما انتظارات تورمی همانند یک شوک میتواند به سرعت قیمت‌ها را دستخوش تغییر کند به همین دلیل استمرار ثبات فعلی نرخ ارز بعید است.

تنبلی می‌کنید یا فرسوده شده‌اید؟/ هشدار: علائم فرسودگی را جدی بگیرید (فیلم)

تنبلی می‌کنید یا فرسوده شده‌اید؟/ هشدار: علائم فرسودگی را جدی بگیرید (فیلم)
تنبلی می‌کنید یا فرسوده شده‌اید؟ تمایزهای زیادی بین تنبلی و فرسودگی وجود دارد و بهتر است علائم فرسودگی را جدی بگیرید.
اگر مرتب بی‌حالی را تجربه می‌کنید، شور و شوق همیشگی را از دست داده‌اید و علاقه ای برای رسیدگی به ظاهر خودتان ندارید، برچسب تنبلی به خودتان نزنید و به فکر بهبود حالتان باشید.

به گزارش عصرایران به نقل از "سایکو 2 گو"، هم پوشانی زیادی بین تنبلی و فرسودگی شغلی وجود دارد که تمایز بین این ویژگی را دشوار می‌کند.

فرسودگی "وضعیت منفی از خستگی عاطفی، فیزیکی و ذهنی است که عمدتا از استرس (تنش) بیش از حد و ناتوانی در کنار آمدن با آن" تعریف شده است.

در تصاویر نشانه های گویا و واضحی از علائم فرسودگی و تمایز آن با تنبلی تشریح شده است.


بیشتر بخوانید:

کتاب "فرسودگی شغلی" منتشر شد

یک بار برای همیشه تنبلی را کنار بگذارید

راه های آسان برای غلبه بر تنبلی


پرسش و پاسخ اینشتین و فروید دربارۀ «جنگ»

فروید دربارۀ «جنگ» به اینشتین چه گفت؟

  عصر ایران؛ احمد فرتاش - در 30 ژوئیه 1932 آلبرت اینشتین نامه‌ای به زیگموند فروید نوشت و از فروید پرسید: «آیا در مقابل فاجعۀ شوم جنگ راه نجاتی برای جامعۀ بشری وجود دارد؟ این پرسش در پی پیشرفت تکنولوژی، به مسئله‌ای حیاتی برای انسان متمدن تبدیل شده است.»

  اینشتین این نامه را به درخواست آنری بونه، سیاستمدار فرانسوی و رئیس "انستیتوی بین‌المللی همکاری‌های معنوی" برای فروید نوشت. در سال 1932 چهارده سال از اتمام جنگ جهانی اول می‌گذشت ولی شبح جنگ بر فراز قارۀ اروپا دور می‌زد. فاشیسم در ایتالیا بیش از یک دهه بود که سر برآورده بود و نازیسم هم در آستانۀ تسخیر آلمان بود.

 یونگ، روانشناس مشهور، در آثارش جنگ جهانی دوم را پیش‌بینی کرده بود. دلیل پیش‌بینی او، خواب‌های بیمارانش بود. افرادی که به مطب یونگ مراجعه می‌کردند، طی فرایند روانکاوی، خواب‌هایشان را برای یونگ تعریف می‌کردند. بسیاری از آن‌ها خواب جنگ می‌دیدند.

 یونگ از کثرت چشم‌گیر خواب جنگ در بین افراد قشرهای گوناگون جامعه، به این نتیجه رسیده بود که در ناخودآگاه مردم اروپا، میل به جنگ وجود دارد. شرایط سیاسی اروپا، بویژه اختلافات باقی‌مانده از جنگ جهانی اول نیز وضعیتی مساعد برای وقوع دوبارۀ یک جنگ بزرگ در قارۀ سبز را رقم زده بود.

  اینشتین و روشنفکران صلح‌طلبی مثل برتراند راسل و رومن رولان نیز احساس می‌کردند در زمانۀ ملتهبی به سر می‌برند و بعید نیست که دیر یا زود دامن صلح از دست برود. بنابراین هر یک به‌گونه‌ای می‌کوشیدند در کنار فعالیت اصلی‌شان در رشته‌هایی مثل فیزیک و فلسفه و هنر و ادبیات و غیره، قدمی نیز در راستای حفظ صلح بردارند. نامۀ اینشتین به فروید در همین راستا مرقوم شد.

فروید دربارۀ «جنگ» به اینشتین چه گفت؟

اینشتین یک پاسیفیست (صلح‌طلب) بود. یعنی با جنگ مطلقا مخالف بود. هر جنگی از نظر او محکوم بود. اما فروید پاسیفیست نبود. با این حال اینشتین هم در مواجهه با چهرۀ مخوف واقعیت، ناچار شد از پاسیفیسم دست بکشد و تا حدی با دولت ایالات متحده همکاری کرد تا رژیم هیتلر شکست بخورد و نازیسم جهان را فرانگیرد.

 اینشتین در نوشته‌ای کوتاه دربارۀ جنگ، نوشته است: «هیچ چیز قادر به از میان برداشتن جنگ نیست، مگر آنکه انسان‌ها خود از رفتن به جبهه سر باز زنند.»

  او می‌گفت: «هر جنگ حلقه‌ای است که به زنجیر بدبختی بشر افزوده می‌شود و مانع رشد جوامع انسانی می‌شود... در کتاب‌های درسی به جنگ ارج می‌نهند و وحشت و خرابی‌های آن را نادیده می‌گیرند.»

 او در یکی از سخنرانی‌هایش دربارۀ صلح گفته است: «چه جهان زیبایی می‌توانستیم بسازیم، اگر تمام نیرویی که در یک جنگ به هدر می‌رود در خدمت سازندگی به کار می‌گرفتیم. یک‌دهم از نیروی تلف‌شده در جنگ جهانی اول و بخش کوچکی از ثروتی که برای تولید تسلیحات و گازهای سمی از میان رفت، کافی بود تا زندگی بایسته‌ای برای انسان‌های کشورهای درگیر جنگ فراهم آورد و از فاجعه گرسنگی و بیکاری جلوگیری کند.»

  اینشتین در نامه‌اش به فروید، با اشاره به اینکه تمام کوشش‌ها برای ممانعت از وقوع جنگ در زندگی بشر "به طرزی هولناک" شکست خورده، در کل از یک حکومت واحد جهانی دفاع می‌کند و این ایده را مطرح می‌کند که «تنها راه دستیابی به امنیت جهانی، چشم‌پوشی بدون قید و شرط دولت‌ها از بخشی از آزادی عمل و حق حاکمیتشان است.»

 او همچنین با اینکه می‌گوید «سمت و سوی عادی تفکرم امکان شناخت ژرفای احساسات و نیازهای انسانی را نمی‌دهد»، به این نکتۀ عمیق انسان‌شناسانه اشاره می‌کند: «در درون انسان‌ها نیاز به نفرت و نابودی وجود دارد. این عارضه در حالت عادی نهانی و خفته است، ولی در مواقع غیرعادی پدیدار می‌گردد و نسبتا به سادگی قابل تحریک است و می‌تواند به جنون توده‌ای تبدیل شود.»

نامۀ کوتاه اینشتین و پاسخ بلند فروید به او، در کتاب «چرا جنگ؟» با ترجمۀ خسرو ناقد منتشر شده و ناشر آن نیز نشر "پیدایش" است.

فروید دربارۀ «جنگ» به اینشتین چه گفت؟

 اینشتین یک سوسیالیست بود و نامه‌اش حاوی بدبینی‌های چپگرایانه به جوامع غربیِ مبتنی بر سرمایه‌داری است. مثلا در جایی از نامه نوشته است که در هر جامعه‌ای، یک "گروه کوچک، ولی صاحب نفوذ و مصمم" وجود دارد که تودۀ مردم را بازیچۀ منافع خودش می‌کند:

  «چگونه این اقلیت کوچک قادر است تودۀ مردم را جهت نیل به امیال و خواسته‌های خود به خدمت گیرد؟ مردمی که در جنگ فقط رنج و بی‌خانمانی نصیبشان می‌شود؟ وقتی از تودۀ مردم سخن می‌گویم، منظورم کسانی نیز هستند که که به عنوان سرباز با درجات مختلف، جنگ را حرفۀ خود کرده‌اند؛ با این باور که از این طریق به بهترین وجه در خدمت دفاع از منافع ملت خود قرار دارند.»

 مدلول کلام اینشتین روشن است. او با نهاد ارتش نیز مخالف بوده؛ چراکه جنگیدن حرفۀ نظامیان است و نظامیان معتقدند از این راه به ملت خودشان خدمت می‌کنند. در حالی که اگر قدرت ارتش بریتانیا و بویژه ارتش آمریکا نبود، هیتلر در جنگ جهانی دوم پیروز می‌شد و فرار اینشتین از آلمان به آمریکا نیز بیهوده از آب درمی‌آمد. یعنی  نازیسم بر کل جهان سیطره می‌یافت و یهودیانی چون اینشتین را در آمریکا نیز راهی کوره‌های آدم‌سوزی می‌کرد!

 البته، چنانکه گفتیم، اینشتین تا پایان عمر پاسیفیست نماند و به همین دلیل در جنگ جهانی دوم بی‌طرف نبود و دو طرف جنگ را محکوم نمی‌کرد. حتی با یک طرف جنگ (غرب لیبرال) همکاری هم کرد. عدول یا عبور اینشتین از صلح‌طلبی مطلق (پاسیفیسم)، در نمایشنامۀ "خیانت اینشتین"، اثر اریک امانوئل اشمیت، به خوبی ترسیم شده است.

فروید دربارۀ «جنگ» به اینشتین چه گفت؟

 نکتۀ کلیدی نامۀ اینشتین به فروید، همان است که در بالا به آن اشاره کردیم: نیاز انسان‌ها به نابودی و نفرت. اما پیش از پرداختن به پاسخ فروید، بد نیست برای آشنایی بیشتر با ذهنیت سیاسی و اجتماعی اینشتین، به این فراز از نامۀ او نیز نگاهی بیندازیم. اینشتین می‌نویسد:

 «اقلیت حاکم در هر جامعه‌ای، نهادهایی از قبیل مدارس، وسایل ارتباط جمعی و حتی در بیشتر مواقع نهادهای مذهبی را در اختیار دارد و با استفاده از این وسایل بر احساسات تودۀ وسیع مردم حکومت می‌کند و آنان را به ابزار بی‌ارادۀ نیل به هدف‌های خود تبدیل می‌سازد.»

 اینکه اکثریت مردم قدرت تشخیص چندانی ندارند و بازیچۀ دست اقلیتی هستند که رسانه‌ها و نهادهای آموزشی را در چنگ خود دارند، نگاهی کاملا چپگرایانه و غیردموکراتیک است. اگر اکثریت اساسا چنین وصفی دارند، چرا باید در پی دموکراسی بود؟

 وانگهی در یک جامعۀ آزاد، رسانه‌ها در انحصار فرد یا جریان خاصی نیستند. هر فرد یا گروهی می‌تواند رسانۀ خودش را داشته باشد و اگر حرفش به کلی بی‌ارتباط به مصالح و منافع مردم نباشد، بخش قابل توجهی از مردم مشتری رسانۀ او می‌شوند.

 اینشتین این نکات را زمانی مطرح کرده که هنوز هیتلر در آلمان به قدرت نرسیده بود. او یکسال پس از نگارش این نامه، یعنی در سال 1933، در آستانۀ به قدرت رسیدن هیتلر، راهی آمریکا شد. اینشتین از 1933 تا زمان مرگش (1955) در آمریکا زندگی کرد و طی این 22 سال، آشنایی بیشتری با یک "جامعۀ باز" پیدا کرد. همچنین تا آخر عمرش دیگر هیچ وقت به آلمان برنگشت.

او در آستانۀ جنگ جهانی دوم از نامه‌ای حمایت کرد که در مورد "توسعۀ بالقوۀ بمب‌های جدید فوق‌العاده خطرناک" هشدار داده و توصیه کرده بود که ایالات متحده نیز پژوهش‌های مشابهی را آغاز کند.

 در سال 1939 برخی از فیزیکدان‌های مجارستانی که به آمریکا پناهنده شده بودند، به اینشتین دربارۀ احتمال ساخت بمب اتمی از سوی آلمان هشدار دادند. اینشتین دقیقا به دلیل صلح‌طلبی مطلقش، تا آن زمان به چنین احتمالی فکر نکرده بود ولی با توضیحات فیزیکدانان مجارستانی، قانع شد که خطر جدی است.

 جدا از نامه‌ای که به روزولت نوشته شد، اینشتین یک فرستادۀ شخصی را نیز به کاخ سفید فرستاد تا به روزولت دربارۀ جدی بودن خطر جنگ اتمی هشدار دهد. وی در یک مصاحبۀ مطبوعاتی تصریح کرد که با امضای آن نامه و تلاش برای متقاعد ساختن روزولت برای آغاز ساخت سلاح اتمی، برحلاف عقاید صلح‌طلبانه‌اش حرکت کرده است.

فروید دربارۀ «جنگ» به اینشتین چه گفت؟

  یکسال قبل از مرگ نیز، اینشتین به یکی از دوستان قدیمی‌اش گفت: «من یک اشتباه بزرگ در زندگی کرده‌ام که نامۀ توصیه به ساخت بمب اتمی به روزولت را امضا کردم. اما برایش یک دلیل داشتم: خطر ساخت این بمب از سوی آلمانی‌ها.»

این‌گونه بود که اینشتین به صلح‌طلبی خودش، از جمله به آنچه در نامه به فروید نوشته، خیانت کرد و در "نفرت و نابودی" مشارکت ورزید. البته نفرت از نازیسم و نابودی هیروشیما و ناکازاکی. اما ببینیم که فروید چه پاسخی به اینشتین داده است.  

فروید به چند نکتۀ کلیدی می‌پردازد. اول اینکه واژۀ "قدرت" را، که در نامۀ اینشتین هم دربارۀ اقلیت حاکم و اکثریت تحت حکومت به کار رفته بود، بااجازۀ اینشتین، به واژۀ "زور" بدل می‌کند و می‌گوید:

«امروز برای ما حقوق و زور در تضاد با یکدیگر قرار دارند. با این همه به سادگی می‌توان نشان داد که اولی (حقوق) از دومی (زور) پدید آمده است. اصولا تضاد منافع میان انسان‌ها با توسل به زور خاتمه پیدا می‌کند... زمانی که انسان‌ها به صورت گله زندگی می‌کردند، زور بازو تعیین‌کنندۀ مالکیت و تاثیر نظر افراد در پیشبرد امور بود و آنکه... از اراده و خواست چه کسی باید پیروی کرد. زور بازو به زودی جای خود را به استفاده از ابزار تولید داد. پیروزی از آن کسی بود که بهترین اسلحه‌ها را در اختیار داشت... با پیدایش اسلحه، برتری فکری جای زور بازو را گرفت... این منشأ حاکمیت قدرت‌های بزرگ است... که یا متکی به زور صرف یا نیروی دانش خود بودند... به تدریج... توسل به زور به نفع "حاکمیت حقوق" تغییر کرد... این دگرگونی تنها از یک راه امکان‌پذیر بود و آن اتحاد شمار بسیاری از نیروهای ضعیف در مقابل قدرت بزرگ بود. شکست زور از طریق اتحاد امکان‌پذیر است.»

فروید می‌گوید "حقوق" نشان می‌دهد "قدرت" در یک جامعه دست چه کسی است و چگونه تقسیم شده. او می‌گوید از آنجا که در هر جامعه‌ای، همیشه یک "اقلیت حاکم" وجود دارد، اکثریت تحت حکومت باید سازوکاری پدید آورند که هر فرد یا گروهی به قدرت رسید، حقوق اکثریت پایمال نشود.

بنابراین "مردم" یا ضعفا و یا کسانی که ابزار قدرت را در اختیار ندارند، همیشه باید متحد باشند. اما این اتحاد معطوف به چه چیز است؟ معطوف به "حقوق حکومت شوندگان." اتحاد "مردم" یا "افراد تحت حکمرانیِ حاکمان"، موجب افزایش قدرت آن‌ها و توزیع عادلانۀ حقوق بین "حاکمان" و "مردم" است.

فروید دربارۀ «جنگ» به اینشتین چه گفت؟

در غیر این صورت، کار به خشونت و جنگ داخلی و انقلاب می‌کشد. از نظر فروید، قدرت‌نمایی مردم موجب افزایش حقوق آن‌ها است. یعنی اگر فرد یا هیات حاکمه ببیند بقایش در خطر است، به ناچار حقوق و آزادی بیشتری برای مردم در نظر می‌گیرد.

 اما اگر حاکم عقب‌نشینی نکند و مردم هم کوتاه نیایند، مسئله از طریق انقلاب یا جنگ داخلی حل‌وفصل می‌شود و پس از دوره‌ای بی‌نظمی، نظم حقوقی تازه‌ای جایگزین نظم غیرقابل قبول پیشین خواهد شد.

از نظر فروید، "کوشش مدام محرومان جامعه به منظور دستیابی به قدرت بیشتر و تغییر قوانین موجود" موجب می‌شود که در «نهاد جامعه واقعا خواست جابجایی قدرت و تغییر مناسبات بوجود آید {و} در این حالت، حقوق به تدریج خود را با مناسبات قدرت جدید تطبیق می‌دهد؛ یا آنکه طبقۀ حاکم – آنچنان که اغلب اتفاق می‌افتد – تن به این دگرگونی نمی‌دهد و در صورت پافشاری طرفین، شورش و طغیان و جنگ داخلی درمی‌گیرد و همراه با آن برای مدتی قوانین ملغی و زورآزمایی تازه‌ای آغاز می‌شود که با جایگزینی نظم حقوقی جدیدی پایان می‌گیرد.»

اما فروید چرا این نکات را بیان می‌کند؟ حرف او در واقع این است که بخشی از خشونت‌های انسانی، معطوف به تحقق آزادی و عدالت است. گروه یا طبقۀ حاکم، وقتی که حاضر نیست آزادی بیشتری برای مردم قائل شود و با این امتناعش، عملا عدالت را نقض می‌کند، چرا تا ابد نمی‌تواند بر جامعه سلطه داشته باشد؟

 یکی از دلایلش این است که چنین هیات حاکمه‌ای در معرض "خشونت محرومان" قرار می‌گیرد. این محرومان، لزوما فقرا نیستند؛ بلکه انسان‌هایی‌اند که از حقوق انسانی لازم و کافی محروم‌اند.

در واقع فروید، برخلاف اینشتین، فوایدی هم برای خشونت قائل است. اگرچه خشونت ذاتا ناموجه است، ولی اگر خشونت انقلابیون محروم نبود، هیچ مستبد یا دیکتاتوری از تخت زورگویی و خودخواهی پایین نمی‌آمد و تحولی در حقوق مردم و سیاست جوامع پدید نمی‌آمد.

فروید (نشسته، چپ) در جمع همکارانش

فروید دربارۀ «جنگ» به اینشتین چه گفت؟

فروید می‌نویسد: «بنابراین می‌بینیم که در محدودۀ یک جامعه {و نه کل جهان و روابط بین‌المللی} نیز حل تضاد منافع به کمک زور اجتناب‌ناپذیر است. اما نیازهای مشترک که زاییدۀ همزیستی بر روی کرۀ خاکی است، خاتمه‌دادن هر چه سریع‌تر به اختلاف‌ها و درگیری‌ها را امکان‌پذیر می‌سازد.»

البته فروید می‌افزاید: «تحولات حقوقی از راه‌های مسالمت‌آمیز نیز قابل حصول است که مستلزم پیدایش دگرگونی‌های فرهنگی در اعضای جامعه است.» طبیعتا این دگرگونی فرهنگی، هم در طبقۀ حاکم و هم در طبقات تحت حکمرانی، باید پدید آید تا اختلافات با کمک زور عریان رفع نشوند.

نکتۀ دوم در نامۀ فروید در این جملات بیان شده است:

«گرچه این سخن تناقض‌آمیز می‌نماید، ولی باید اذعان کرد که جنگ وسیله‌ای نامناسب برای برقراری صلح "پایدار"، که مشتاقانه در پی آنیم، نیست؛ چراکه {جنگ} قادر است واحدهای بزرگی را پدید آورد که در محدودۀ آن‌ها قدرت مرکزیِ مقتدری، وقوع جنگ‌های تازه را غیرممکن می‌سازد.»

با این حال فروید قبول دارد که این واحدهای بزرگ، دیر یا زود فرو می‌ریزند چراکه مبتنی بر "وحدت اجباری‌"اند. اما در اینکه این واحدهای سیاسی بزرگ برای چند دهه یا شاید هم چند سده، مانع وقوع جنگ‌های متعدد بوده‌اند، تردیدی نیست.

در این مورد فروید با اینشتین موافق است که باید قدرت مرکزیِ مقتدری در جهان پدید آید تا بساط جنگ برای همیشه برچیده شود. نوعی حکومت واحد جهانی. اما فروید لازمۀ این تحول را "توافقی اصولی" میان انسان‌ها و دولت‌ها می‌داند؛ توافقی که در سال 1932 وجود نداشت و هنوز هم بوجود نیامده.

اما نکتۀ سوم نامۀ فروید، مهم‌ترین نکتۀ اوست. او می‌گوید: «غرایز انسانی فقط به دو گونه‌اند: 1- غرایزی که خواهان صیانت نفس و وحدت زندگی‌اند. ما این غرایز را "عشقی-شهوانی" می‌نامیم... 2- غرایزی که خواهان نابودی و مرگ‌اند. ما آن‌ها را اجمالا غریزۀ پرخاشگری و غریزۀ تخریب می‌نامیم.»

اما چرا این سخن فروید مهم است. چون او می‌گوید:

 «هر یک از این غرایز ضروری است و تجلیات حیات از اثرات مشترک و تاثیرات متقابل آن‌ها پدید می‌آید. به نظر می‌رسد که هیچ یک از این غرایز قادر به فعالیت جداگانه و بدون دیگری نیست و همیشه هر یک تا حدی معین با دیگری همراه است... صیانت نفس مسلما منبعث از غریزۀ عشق است ولی... اگر بخواهد به منظور و مقصود خود دست یابد، نیاز به پرخاشگری دارد. همچنین غریزۀ عشق، به هر شکلی، برای وصال معشوق به غریزۀ تصاحب نیازمند است... به ندرت می‌توان رفتاری را یافت که فقط از یک غریزه متاثر شده باشد... هر رفتاری به خودیِ خود و به گونه‌ای خودانگیخته، آمیزه‌ای از غریزۀ عشق و تخریب باید باشد.»

مطابق این تبیین، فروید می‌گوید وقتی که انسان‌ها به جنگ فراخوانده می‌شوند، انگیزه‌های گوناگونی موجب لبیک‌گفتن آن‌ها به فراخوان حضور در جبهه‌های جنگ می‌شود. انگیزه‌هایی که والا یا پست‌اند، نیک یا بدند، آشکار یا مخفی‌اند.

معمولا در هر کشوری، از سربازان جنگ تجلیل می‌شود ولی فروید می‌گوید در بین انگیزه‌های گوناگونی که یک فرد را راهیِ میدان جنگ می‌کند، "میل به پرخاشگری و تخریب" نیز قطعا یکی از انگیزه‌ها است.

او حتی می‌گوید: «وقتی به فجایع و سفاکی‌های تاریخ می‌نگریم، گاه چنین می‌نماید که انگیزه‌های معنوی و اصیل فقط بهانۀ ارضای امیال تخریبی بوده‌اند.» او خشونت‌های دادگاه‌های تفتیش عقاید مذهبی در دوران حاکمیت کلیسا بر اروپا را نیز محصول جاگیر شدن انگیزه‌های معنوی در ضمیر خودآگاه و عملکرد انگیزه‌های تخریبی در ضمیر ناخودآگاه می‌داند.

فروید می‌گوید غریزۀ تخریب در درون هر موجود زنده‌ای فعال است و می‌کوشد که موجود زنده را به تدریج ویران و متلاشی کند و حیات را به حالت عنصری بی‌جان برگرداند. بنابراین او این غریزه را نهایتا "غریزۀ مرگ" می‌داند.

غریزۀ مرگ گاهی متوجه دیگران است و در قتل و کشتار "بیگانه" تجلی می‌یابد. کشتن "بیگانه" معطوف به حفظ زندگی "خود" است. اما وقتی غریزۀ مرگ درونی می‌شود و خود فرد را هدف قرار می‌دهد، فرد با اخلاق‌گرایی بیش از حد، مدام یقۀ خودش را می‌گیرد و پیوسته گرفتار عذاب وجدان است بابت کارهای ریز و درشتی که روزانه انجام می‌دهد.

فروید می‌نویسد: «ما حتی پای خود را از محدودۀ عقاید رایج بیرون گذاشتیم و کوشیدیم پیدایش وجدان را در چرخش چنین پرخاشگری‌ها به درون توضیح دهیم.» یعنی او وجدان را نیز تا حدی محصول پرخاشگری و خشونت ناشی از غریزۀ مرگ می‌داند؛ خشونتی که فرد متوجه خودش می‌کند نه متوجه دیگران.

فروید دربارۀ «جنگ» به اینشتین چه گفت؟

اما فروید از این توضیحات چه نتیجه‌ای می‌خواهد بگیرد؟ حرف او این است که اگر غریزۀ تخریب در مقیاسی وسیع درونی گردد، یکسره زیان‌آور است و عواقب ناگواری خواهد داشت. بنابراین «چرخش قوای این غریزه به بیرون و به صورت تخریب و ویرانی، بار موجود زنده را سبک‌تر می‌کند و تاثیری مطبوع و موافق طبع می‌تواند بر او داشته باشد. به واقع این فرایند در خدمت عذر زیستیِ تمام کوشش‌ها و اعمال زشت و خطرناکی قرار دارد که ما قصد مبارزه با آن‌ها را داریم.»

او حتی می‌افزاید که اعمال خطرناک برآمده از غریزۀ تخریب، در قیاس با مقاومت ما در برابر این اعمال، به طبیعت انسان نزدیک‌ترند. بنابراین «به محو کامل تمایلات پرخاشگرانۀ انسان‌ها امیدی نمی‌توان داشت.»

اگر میل به پرخاشگری و تخریب، ذاتیِ بشر است، پس چه باید کرد؟ پاسخ فروید: «هدف ما محو کامل تمایلات پرخاشگرانۀ انسان‌ها نیست، بلکه فقط باید سعی کرد که این گرایش به گونه‌ای هدایت شود که به صورت جنگ بروز نکند.»

ولی چطور باید چنین کرد؟ با کمک گرفتن از رقیب غریزۀ مرگ؛ یعنی غریزۀ عشق. فروید در چند جای نامه‌اش بر "پیوند احساسی میان انسان‌ها" تاکید می‌کند. از نظر او، پیوندهای احساسی میان انسان‌ها، بر مبنای "روابط عاشقانه" (حتی عشق غیرجنسی) و نیز "همذات‌پنداری یا یکی‌سازی" پدید می‌آیند.

او به این توصیۀ مسیحی ارجاع می‌دهد که "دیگران را همانند خودت دوست بدار." یکی‌سازی هم ناشی از اشتراک مساعی است. بویژه اینکه بخش عظیمی از "بنای جامعۀ بشری" متکی بر اشتراک مساعی انسان‌ها است.

با این حال فروید چندان امیدوار به از بین رفتن جنگ نیست. دست کم در کوتاه‌مدت؛ چراکه جنگ «علل زیست‌شناختی دارد و عملا اجتناب‌ناپذیر است.» او حتی "تکامل فرهنگی" یا متمدن‌شدن (یا متمدن‌تر شدن) را مستعد نابودی بشر می‌داند و می‌نویسد:

«شاید زمانی این تکامل فرهنگی نسب بشر را از میان بردارد؛ چون کم و بیش به کارکرد میل جنسی آسیب می‌رساند، به گونه‌ای که امروزه زاد و ولد در میان نژادهای بی‌فرهنگ و لایه‌های عقب‌ماندۀ جامعه، بیش از ملل و لایه‌های اجتماعی بافرهنگ است.»

اما فروید امیدوار است که تکامل فرهنگی از پس مهار جنگ برآید؛ زیرا این تکامل در خدمت غلبۀ عقل بر زندگی غریزی بوده؛ و جنگ برآمده از غرایز انسان است. دوم اینکه، تکامل فرهنگی، تمایلات پرخاشگرانۀ انسان را درونی کرده. و این درونی‌شدن خشونت نیز در خدمت کاهش جنگ است.

اگرچه تکامل فرهنگی در درازمدت ممکن است با افزایش خودکشی و بویژه با کاهش زادوولد در خدمت نابودی بشر باشد، اما ذاتا روندی در خدمت کاهش جنگ است. اگر انسان از چنگ جنگ رها شود، بعید است که با کاهش زادوولد از بین برود. بویژه اینکه لقاح مصنوعی می‌تواند جایگزین بارداری شود.

 حتی اگر اکثریت افراد انسانی قید زادوولد و فرزندداری را بزنند، باز مراکز علمی می‌توانند با لقاح مصنوعی بین اسپرم‌ها و تخمک‌های اهدایی از سوی مردان و زنان، نوع بشر را حفظ کنند.

فروید دربارۀ «جنگ» به اینشتین چه گفت؟

  فروید معتقد است نگرش روانی‌ای که تکامل فرهنگی به ما انسان‌ها تحمیل کرده و می‌کند، شدیدا در تضاد با جنگ قرار دارد. بنابراین شاید بتوان امیدوار بود که رشد این نگرش فرهنگی، بویژه وقتی که با ترس از پیامدهای ویرانگر جنگ‌های مخرب آینده توام شود، «در آینده‌ای نه چندان دور به جنگ و جنگ‌طلبی خاتمه دهد».

  سخن پایانی فروید نیز چنین است: «تنها می‌توان گفت هر آنچه به تکامل فرهنگی یاری رساند و آن را تقویت و تسریع کند، بی‌گمان کاربردی مثبت علیه جنگ دارد.»

  اینکه امروزه در آمریکای شمالی و در اروپا غربی جنگی رخ نمی‌دهد، مصداق درستی حدس فروید است. اگر آدم لجوج و مغرور نباشد، می‌پذیرد که جوامع لیبرال‌دموکراتیک اروپای غربی و آمریکای شمالی و نیز کشورهایی مثل ژاپن و استرالیا و نیوزیلند، از حیث تکامل فرهنگی (یا تمدن) در سطح بالاتری نسبت به سایر کشورهای جهان قرار دارند.

  دانشمندان سیاسی نیز گفته‌اند که «دموکراسی‌ها با یکدیگر نمی‌جنگند.» با از بین رفتن دیکتاتوری‌های خرد و کلان دنیای کنونی و ایجاد جهانی متشکل از کشورهای دموکراتیک، از بین رفتن پدیدۀ جنگ نیز بسیار محتمل است؛ چراکه هر چه تاریخ سیاسی مدرن را شخم بزنیم، نمی‌توانیم جنگی را نشان دهیم که طرفین آن، دو کشور دموکراتیک بوده باشند.