واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

نگرانی سازمان ملل بابت توسعه هوش مصنوعی و تاثیر ربات بر اشتغال

تا چند دهه پیش، ربات‌ها تنها قادر به حرکت بوده و با دستور گرفتن به صورت موردی اعمال محدودی را انجام می‌دادند. هوش مصنوعی با گذر زمان پیشرفت کرد، تا جایی که می‌توانستیم از ربات‌ها به عنوان دستیاری کارآمد در اعمال روزانه خود، اعم از شخصی و یا کاری مثل رستوران‌ها استفاده کنیم، چرا که آن‌ها قادر بودند تا اعمال از پیش تعریف شده‌ای را به طور منظم انجام دهند. هوش مصنوعی باز هم پیشرفت کرد، تا جایی که امروز بسیاری نگران تاثیر ربات بر اشتغال جوامع هستند؛ ربات‌های امروزی درک و فهم پیدا کرده و قادرند تا تجزیه و تحلیل داشته باشند.

تاثیر ربات بر اشتغال چگونه توجیه شدنی است؟

سازمان ملل در گذشته نگرانی خود را از هوش مصنوعی به کار رفته در آخرین نسل ربات‌ها تصریح کرد، چرا که بعید نیست یک شیء (شاید موجود) قادر به تفکر، علیه سازنده خود قیام کند. اگر چه نگرانی از تهاجم ربات‌ها هنوز به عنوان یک دغدغه برای سازمان ملل باقی مانده است، اما تمرکز این سازمان اکنون بر روی شاخه دیگری از عوامل تاثیر پذیرفته از هوش مصنوعی قرار گرفته است، چون این مورد اکنون اتفاق افتاده و جوامع در حال توسعه را تحت تاثیر خود قرار داده است، اما قیام کردن ربات‌ها هنوز در حد حدس و پیش بینی است.

تاثیر ربات بر اشتغالدر آخرین کنفرانس سازمان ملل متحد درباره تجارت و توسعه، یک گزارش به طور صریح به چگونگی تاثیر پذیری مشاغل در جوامع در حال توسعه از افزایش استفاده از اتوماسیون صنعتی پرداخته و روش‌هایی را برای غلبه کردن به این مشکل ارائه کرده است. تاثیر ربات بر اشتغال و از بین رفتن موقعیت‌های شغلی توسط آن از جمله نگرانی‌هایی است که طی چند دهه اخیر وجود داشته، با این تفاوت که تنها نقطه تمرکزش کشورهای توسعه یافته بوده است. گزارش منتشر شده در کنفرانس سازمان ملل در رابطه با تاثیر ربات بر اشتغال جوامع، به این نکته اشاره کرده که روال صنعتی سازی جوامع در حال توسعه همچون برخی کشورهای آفریقایی و همچنین آمریکای لاتین بیشتر در معرض خطر قرار دارد، چرا که ربات‌ها در حال جلب توجه کارفرمایان به سمت مزیت کار کم هزینه هستند، مشکلی که کشورهای در حال توسعه پیشتر با آن دست و پنجه نرم کرده و از سد آن گذشته‌اند. در چنین شرایطی حدود دو سوم شغل‌های موجود در خطر بوده و ممکن است تا قربانی تاثیر ربات بر اشتغال شوند.

اتفاق دیگری که از تاثیر ربات بر اشتغال حاصل می‌شود، حرکت در سمت مخالف برون سپاری است. تا پیش از این، کشورهای توسعه یافته و همچنین در حال توسعه برای کاهش هزینه‌ها اقدام به برون سپاری کارهای فرعی خود به کمپانی‌های کشورهای آسیایی، که هزینه کارگر در آن‌ها پایین است، می‌کردند تا به این وسیله از هزینه‌های جاری خود بکاهند، اما حالا این کارخانه‌ها تصمیم خواهند گرفت تا این کار را متوقف کرده و به کمک اتوماسیون نیازهای خود را برطرف سازند. این اتفاق دو نتیجه خواهد داشت: نخست این که از آنجایی که کشورهای در حال توسعه هنوز علم کافی برای راه اندازی اتوماسیون در سطح پیشرفته را ندارند، مجبور به دست درازی به جوامع پیشرفته خواهند بود که اخلال در مسیر صنعتی سازی را برای آنان به همراه دارد. دوم این که میزان بسیار بالایی از مشاغل در دیگر کشورها با این کار از بین خواهد رفت که اگر چه در درجه اول مشکل کشور مورد بحث نیست، اما در هر صورت انسان‌هایی را توسط ربات‌ها از کار بی‌کار خواهد کرد.

یک از بهترین ایده‌های ارائه شده برای مقابله با مشکل تاثیر ربات بر اشتغال ، در نظر اول بسیار متضاد، عجیب و غیر منطقی دیده می‌شود، چرا که تولید ربات‌های بیشتر را پیشنهاد می‌کند. بهتر است که جوامع در حال توسعه، به جای از بین بردن تمامی موقعیت‌های شغلی و به حداقل رساندن نیاز به انسان در فرآیند تولید، ربات‌های معمولی بیشتری تولید کرده و آن‌ها را در اختیار انسان‌ها قرار دهند تا با ترکیب توانایی‌های انسان و ربات در فرآیند تولید خود، حداکثر نتیجه مورد دلخواهشان را کسب کنند. به این وسیله از طرفی موقعیت‌های شغلی حفظ شده و تاثیر ربات بر اشتغال به حداقل کاهش پیدا می‌کند و از طرفی تکنولوژی روز نیز در روال صنعتی سازی کشورهای در حال توسعه به کار برده می‌شود.

آیا روبات‌ها همکاران آینده مان هستند؟ ***

آیا روبات‌ها همکاران آینده مان هستند؟

دنیای آینده مملو از روبات‌ها خواهد بود. روبات‌هایی که در حوزه‌های مختلف مشغول به کار هستند یا به دلیل هوشمند بودن می‌توانند با مردم صحبت کنند و وظایفی مانند گارسونی یا کارمند بخش خدماتی هتل را بر عهده بگیرند.
امتیاز خبر: 36 از 100 تعداد رای دهندگان 1665
هفته نامه تجارت فردا - مونا مشهدی‌رجبی: دنیای آینده مملو از روبات‌ها خواهد بود. روبات‌هایی که در حوزه‌های مختلف مشغول به کار هستند یا به دلیل هوشمند بودن می‌توانند با مردم صحبت کنند و وظایفی مانند گارسونی یا کارمند بخش خدماتی هتل را بر عهده بگیرند.
 
دنیای آینده دنیای روبات‌هایی است که شغل انسان‌ها را می‌ربایند و در مقابل فضای امن‌تر و زندگی آرام‌تری را برای انسان‌ها به ارمغان می‌آورند. اما افزایش تعداد روبات‌ها در زندگی انسان هم جنبه مثبت دارد و هم جنبه منفی.
 
نمی‌توان از کمک‌هایی که روبات‌ها در انجام کارهای صنعتی به انسان می‌کنند غافل شد ولی با توجه به پیشرفت‌هایی که در سال‌های اخیر در صنعت روباتیک و هوش مصنوعی شده است می‌توان روبات‌ها را رقبای بزرگی برای انسان‌های آینده دانست. این پیشرفت در صنعت روباتیک سبب شد روبات‌ها نه‌تنها در مشاغلی که انجام آن برای انسان غیر‌ممکن است بلکه در مشاغل مهم و کلیدی به کار گمارده شوند و به عنوان رقیبی قدرتمند برای انسان‌ها درآیند.

مارتین فورد یکی از پژوهشگران بزرگ دنیای روباتیک در نتیجه سال‌ها پژوهش و مطالعه در زمینه روبات‌ها و تاثیرات آنها در زندگی انسان کتابی با عنوان؛ ظهور روبات‌ها؛ تالیف کرده است. وی در این کتاب نوشت: تا ۵۰ سال آینده صنعت روباتیک و هوش مصنوعی اقتصاد را تصاحب می‌کند و فرصت‌های شغلی را از انسان‌ها می‌گیرد.
 
 آیا روبات‌ها همکاران آینده مان هستند؟
 
روبات‌های دارای هوش مصنوعی می‌توانند کارهای مهمی را که امروزه از سوی متفکران انجام می‌شود به خود اختصاص دهند و این مساله می‌تواند یکی از چالش‌های مهم در اقتصاد آینده دنیا باشد زیرا می‌توان کارگران ساده را در حوزه‌های مختلف اجرایی به کار گمارد ولی افراد تحصیل‌کرده و روشنفکر به سختی می‌توانند وارد حوزه کاری دیگری شوند.
 
وی در این مورد می‌گوید: در سال‌های آینده روبات‌ها حضور پررنگی در اقتصاد دارند و دنیای آینده دنیای روبات‌ها خواهد بود. روبات‌هایی که در تمامی شرکت‌های تولیدی و صنعتی حضور دارند و هر روز سهم بیشتری از مشاغل امروزی را به خود اختصاص می‌دهند، همکاران و دوستان آینده بشر هستند و در برخی موارد می‌توانند به عنوان رقیبی برای گرفتن مقام و پستی بالاتر در رده‌بندی‌های اداری محسوب شوند.
 
آمارها نشان می‌دهد طی دو دهه اخیر سرمایه‌گذاری در صنعت روباتیک در دنیا ۴۰ درصد رشد کرد. افزایش سرمایه‌گذاری در این صنعت سبب شد هر روز روبات‌های تواناتر و باهوش‌تری به بازار عرضه شود. ما شاهد تولید روبات‌هایی هستیم که از نردبان بالا می‌روند و در فعالیت‌های صنعتی و تولیدی مشارکت می‌کنند.
 
همچنین به دلیل برنامه‌ریزی این روبات‌ها و نبود خطای انسانی، روبات‌ها بهره‌وری بالایی دارند و نرخ استهلاک آنها بسیار پایین است. همین مساله سبب شد تا هزینه استفاده از روبات برای فعالیت‌های اقتصادی پایین باشد و کارفرمایان روبات‌ها را به انسان‌ها ترجیح دهند. ضمن اینکه نگهداری و مراقبت از روبات‌ها ساده‌تر است و روبات‌ها برای درمان و مراقبت‌های بهداشتی نیاز به مرخصی ندارند.
 
مثلاً یکی از روبات‌هایی که اخیراً به بازار آمده و تولید شرکت مومنتوم ماشین است، یک روبات آشپز است که می‌تواند در 10 ثانیه یک همبرگر بپزد. این روبات کارایی بیشتری نسبت به کارگران عادی دارد و به‌زودی می‌تواند جایگزین کارگران رستوران‌های بزرگ زنجیره‌ای از قبیل مک‌دونالد شود. هر یک روبات می‌تواند معادل ۱۰ کارگر در رستوران‌های عرضه‌کننده فست‌فود کار کند و هزینه نگهداری آن کمتر از دستمزدی است که باید برای این ۱۰ کارگر در نظر گرفته شود.
 
بنابراین در آینده‌ای نه‌چندان دور شاهد جایگزین شدن کارگران رستوران‌ها با روبات‌هایی هستیم که فرآیند عرضه غذاهای فست‌فود از سوی آنها سریع‌تر و تمیزتر است و مشکلات بهداشتی برای مالکان رستوران‌ها هم ندارد. حال این سوال پیش می‌آید که افزایش شمار روبات‌ها در دنیای آینده چه تاثیری روی زندگی مردم و اقتصاد دنیا خواهد داشت؟ آیا زندگی نسل‌های آینده هم مانند زندگی ماست یا اینکه روبات‌ها توان ایجاد تغییرات عمده در نحوه زندگی مردم را خواهند داشت؟
 
آیا روبات‌ها همکاران آینده مان هستند؟ (اسلاید شو) - تجارت فردا
 
نقش روبات‌ها در اقتصاد آینده دنیا چقدر است؟

روبات‌ها و تاثیر آنها روی اقتصاد موضوع اصلی مورد بحث در تمامی محافل اقتصادی است زیرا هر روز مطالعات بیشتری در زمینه صنعت روباتیک در دنیا انجام می‌شود و هر روز پیشرفت تازه‌ای در این عرصه به وجود می‌آید. امروزه بخش زیادی از فعالیت‌های اقتصادی انجام‌شده در جامعه از سوی روبات‌ها انجام می‌شود و پیشرفت‌های زیادی هم در این صنعت به وجود آمده است. عرضه روبات‌های سخنگو و روبات‌هایی که می‌توانند تصمیمات مهمی را در فاصله زمانی کوتاهی اتخاذ کنند آخرین تحولی است که در دنیای روباتیک و هوش مصنوعی اتفاق افتاده است.
 
با توسعه صنعت روباتیک بخش زیادی از فعالیت‌های صنعتی و تولیدی در دنیا به خصوص در کشورهای آمریکا و چین با کمک روبات‌ها انجام می‌شود و ممکن است فرصت‌های شغلی که امروزه از سوی انسان‌ها تصاحب شده است در آینده‌ای نه‌چندان دور از سوی روبات‌ها تصاحب شود اما این به معنای حذف انسان از فعالیت‌های اقتصادی نیست زیرا نوع حضور انسان در اقتصاد تغییر می‌کند و فرصت بیشتری برای فعالیت‌های مطالعاتی و تحقیقاتی خواهد داشت. حال سوال اینجاست که آیا استفاده از روبات‌ها در فعالیت‌های اقتصادی باعث افزایش بهره‌وری نیروی کار می‌شود و راندمان فعالیت‌های اقتصادی را بیشتر می‌کند یا اینکه تنها باعث تغییر تعریف کارهای انسانی می‌شود؟
 
آلن وینفیلد استاد روباتیک در مرکز مطالعات روباتیک بریستول و کارشناس در زمینه قوانین و استانداردهای کاری روبات‌ها معتقد است روبات‌ها تاثیر مثبتی روی اقتصاد خواهند داشت و باعث رشد اقتصادی و افزایش رفاه و ثروت می‌شوند. وی که سمت استادی در دانشگاه یورک انگلستان را نیز بر عهده دارد و در مرکز مطالعاتی روباتیک سوئیس هم مشغول به کار است در مصاحبه‌ای با نشریه روبوهاب نقش روبات‌ها را در اقتصاد آینده بررسی و دنیای آینده بدون حضور روبات‌ها را غیر‌ممکن قلمداد کرده است.
 
وی در مورد نقش روبات‌ها در جامعه آینده و نظام مهندسی دنیای آینده صحبت کرد و روبات‌ها را عضوی مهم در جامعه آتی معرفی کرد. او بر این باور است که روبات‌ها کار انسان‌ها را تصاحب نمی‌کنند بلکه با انسان‌ها برای انجام بهتر کارها همکاری می‌کنند. استفاده از روبات‌ها در فعالیت‌های اقتصادی و صنعتی باعث افزایش بهره‌وری نیروی کار و افزایش سطح درآمد و ثروت در کشور می‌شود که ارتقای سطح رفاه را به همراه دارد. متن کامل مصاحبه وی را در اینجا می‌بینید.

آیا روبات‌ها همکاران آینده مان هستند؟ (اسلاید شو) - تجارت فردا
 
مهم‌ترین دغدغه مردم در دنیای امروز کار است که روبات‌ها بخش زیادی از این مشاغل را از انسان‌ها خواهند گرفت. گفته می‌شود با روباتی شدن اقتصاد، بالغ بر ۵۰ درصد نیروی کار در دنیا بیکار می‌شود. در این شرایط وضعیت اقتصاد دنیا مانند وضعیتی می‌شود که بحرانی طبیعی ایجاد شده باشد و این بحران تمامی زیر‌ساخت‌های اقتصاد را هدف قرار داده باشد. نظر شما در این زمینه چیست؟

مطالعاتی که اخیراً انجام شده است نشان می‌دهد نیمی از فرصت‌های شغلی که هم‌اکنون در بازار وجود دارد به دلیل وارد شدن روبات‌ها از بین خواهد رفت ولی این به معنای بیشتر شدن نرخ بیکاری نیست.
 
در واقع این فرصت‌ها به روبات‌ها واگذار می‌شود و فرصت‌های شغلی تازه‌ای بر مبنای نیاز بازار کار آینده ایجاد می‌شود. در سال‌های آتی رشته‌های دانشگاهی تازه‌ای ایجاد می‌شود تا مردم با نیازهای آتی بازار کار آشنا شوند. دوره‌های آموزشی لازم هم در این زمینه ایجاد می‌شود ولی افرادی از شغل‌یابی بازمی‌مانند که در فرآیند این تغییر تکنولوژی در دنیا همراه نشوند و مهارت‌های لازم برای کار در فضای تازه را یاد نگیرند.
 
ما باید بدانیم که در عصر تکنولوژی دیگر نمی‌توانیم با اتکا به مهارت‌هایی که سال‌های قبل آموختیم امرارمعاش کنیم بلکه باید همیشه در حال آموختن باشیم و با اطلاعات روز دنیا همراه شویم. این مساله‌ای است که در سال‌های آینده بیش از پیش اهمیت دارد زیرا دنیا در حال تجربه یک گذار اقتصادی و تکنولوژیک بسیار عمیق و مهم است.

بنابراین در جریان توسعه صنعت روباتیک و پیشرفت‌های تکنولوژیک در سال‌های آتی، نیمی از مردم از مشاغلی که هم‌اکنون در آن کار می‌کنند خارج می‌شوند و وارد مشاغلی می‌شوند که در حال حاضر نمی‌توان تعریف دقیقی از آنها ارائه داد. مساله این است که تکنولوژی روز دنیا با سرعت زیادی در حال پیشرفت است و در بعضی موارد شاهد این مساله هستیم که اقتصاد از این پیشرفت‌های تکنولوژیک بازمی‌ماند ولی انسان‌های موفق افرادی هستند که از رشد بازنمی‌مانند و همیشه خود را به‌روز نگه می‌دارند.
 
در جریان رکود اقتصادی سال ۲۰۰۸ میلادی نرخ بیکاری در کشورهای صنعتی به 10 درصد رسیده بود و این نرخ بیکاری بحرانی بزرگ برای اقتصاد ایجاد کرده بود. بدون شک تصور بیکاری بالغ بر ۵۰ درصد برای دنیا تصوری نادرست است زیرا در چنین شرایطی هیچ یک از فعالیت‌های اقتصادی و صنعتی به دلیل کمبود تقاضا توان کار نخواهند داشت. کمبود تقاضا انگیزه تولید را هم از بین می‌برد و پیشرفت صنعتی نمی‌تواند مزیتی برای اقتصاد باشد.
 
آیا روبات‌ها همکاران آینده مان هستند؟
 
به نظر شما روبات‌ها چگونه می‌توانند روی اقتصاد آینده دنیا تاثیر بگذارند؟ آیا اقتصاد آینده را می‌توان اقتصاد روباتی دانست یا اینکه انسان همچنان محور اصلی فعالیت‌های اقتصادی در آینده خواهد بود؟

بی‌تردید اقتصاد آینده، اقتصاد روباتی است زیرا بخش زیادی از فعالیت‌های فیزیکی در این زمان از سوی روبات‌ها انجام می‌شود. البته طی 20 سال اخیر هم روبات‌ها نقش بزرگی در انجام فعالیت‌های صنعتی ایفا کرده‌اند. اگر به کارخانه‌های خودروسازی نگاهی بیندازید می‌بیند که روبات‌ها سهم بزرگی از کار را بر عهده دارند و انسان‌ها در بخش‌هایی از کارخانه تنها ناظر بر کار روبات‌ها هستند. در تعداد زیادی از کارخانه‌ها روبات‌ها همراه با انسان کار می‌کنند و در درآمدزایی و ایجاد ثروت شریک هستند.

انتظار می‌رود در سال‌های آتی مشارکت و همکاری انسان و روبات در فعالیت‌های اقتصادی بیشتر شود. به نظر من روبات‌ها تاثیر مثبتی روی اقتصاد دنیا خواهند داشت. ولی بحث در زمینه روبات‌ها و فرصت‌های شغلی یک بحث چندقطبی و بسیار مهم است.
 
بدون شک بخش زیادی از فعالیت‌های صنعتی در سال‌های آینده از سوی روبات‌ها انجام می‌شود ولی این به معنای کمتر شدن نقش انسان نیست بلکه انسان‌ها در مشاغل دیگری به کار گرفته می‌شوند که اغلب ناظر بر فعالیت‌های روبات‌ها هستند.این تغییری است که ما در جریان توسعه استفاده از اینترنت در دنیا هم شاهد آن بودیم و به نظر می‌رسد این روند ادامه خواهد یافت.

در دنیای امروزه مردم نظرات مختلفی در مورد نقش روبات‌ها دارند. برخی می‌گویند روبات‌ها تمامی فرصت‌های شغلی را تصاحب می‌کنند و انسان‌ها برای تامین معاش با مشکل روبه‌رو خواهند شد و برخی دیگر معتقدند اوضاع اقتصادی دنیا با استفاده از روبات‌ها بهتر می‌شود زیرا مشاغل سختی که نیروی بدنی بالایی نیاز دارد از سوی روبات‌ها انجام می‌شود.
 
این گروه بر این باور هستند که فرصت‌های شغلی جدیدی در سال‌های آتی ایجاد می‌شود که این فرصت‌ها جایگزین فرصت‌های کنونی می‌شود. زیرا دنیای آینده با حضور گسترده روبات‌ها نیازهای جدیدی خواهد داشت و در این دنیای جدید انسان‌ها وظایف و مسوولیت‌های تازه‌ای را بر عهده خواهند گرفت.

من بر این باورم که در مورد سطح نفوذ روبات‌ها در بازارهای کاری آینده نمی‌توان نظر روشنی ارائه داد. اینکه روبات‌ها تا چه حد در فعالیت‌های اقتصادی مشارکت دارند بستگی به سطح پیشرفت روبات‌ها و حوزه صنعتی مورد نظر دارد. بنابراین نمی‌توان در مورد تعداد مشاغلی که از سوی روبات‌ها تصاحب می‌شود و تعداد شغل‌هایی که از بین می‌رود نظر دقیقی ارائه داد.
 
تنها می‌توان به این مساله تاکید کرد که بدون شک ما شاهد تغییر ساختار فرصت‌های شغلی خواهیم بود و نیروهای کاری که در سال‌های آتی وارد بازار می‌شوند باید مهارت‌هایی متناسب با نیاز بازار آینده داشته باشند در غیر این صورت از بازار حذف می‌شوند. این مساله‌ای است که در تمامی دوره‌های گذار در دنیای تکنولوژی مشاهده می‌شود.

 آیا روبات‌ها همکاران آینده مان هستند؟
 
آیا شما می‌توانید در مورد بخش‌هایی که روبات‌ها بیشترین کار را انجام می‌دهند صحبت کنید. به عنوان مثال روبات‌ها بیشتر وارد مشاغل فنی و مهندسی می‌شوند یا کارهای فیزیکی به آنها سپرده می‌شود؟

نگرانی اصلی من در مورد روبات‌های دارای هوش مصنوعی است. روبات‌هایی که می‌توانند تا اندازه‌ای فکر کنند و در شرایط مختلف تصمیم‌گیری کنند. نیروی کاری دنیا که بر مبنای دانش فکری و توان ذهنی خود کار می‌کنند شامل وکلا، مترجمان و تحلیلگران داده‌ها بیشتر از افرادی که با توانایی فیزیکی خود کار می‌کنند در معرض خطر هستند زیرا این عده با عرضه روبات‌های دارای هوش مصنوعی -‌روبات‌های مترجم و...- کار خود را به‌طور کامل از دست می‌دهند.

ضمن اینکه این روبات‌ها به‌گونه‌ای طراحی می‌شوند که احتمال خطای انسانی مثلاً در فرآیند ترجمه مطالب برای آنها کم است و پایین بودن سطح خطا یک مزیت مهم برای آنها محسوب می‌شود. در واقع نسل امروزی روبات‌ها را روبات‌های دارای هوش مصنوعی تشکیل می‌دهد نه روبات‌هایی که به عنوان بازوهای قدرتمند در فعالیت‌های صنعتی و اقتصادی کار می‌کنند.

اما در سال‌های آتی روبات‌ها همکار انسان هستند نه جایگزین انسان. به نظر من چالش اصلی دنیای مدرن در این است که روبات‌هایی طراحی کند که همراه با انسان کار کند زیرا بسیاری از کارهای فیزیکی در کارخانه‌های صنعتی و تولیدی امکان انجام از سوی انسان ندارد.
 
از طرف دیگر بخش دیگری از مشاغل صنعتی به خصوص در بخش مونتاژ هم‌اکنون از سوی روبات‌ها انجام می‌شود و انسان‌ها نظارت بر کارهای روبات‌ها را بر عهده دارند و در آینده هم به همین شکل در فعالیت‌های اقتصادی دخیل خواهند بود. باید به این نکته توجه کرد که به دلیل طول عمر بالای روبات‌ها و قدرت زیاد آنها، هزینه تمام‌شده استفاده از روبات‌ها در فعالیت‌های صنعتی و تولیدی بسیار پایین است بنابراین روبات‌ها می‌توانند جایگاه ویژه‌ای در اقتصاد داشته باشند.

به نظر شما کدام بخش‌ها برای توسعه استفاده از روبات‌ها یا اتوماسیون مناسب است؟ آیا می‌توان انتظار داشت روبات‌ها در تمامی صنایع و مشاغل تولیدی فعالیت کنند یا اینکه باید حوزه‌های خاصی تعریف شود؟

هم‌اکنون روبات‌ها در انبارها و صنعت تامین نقش بزرگی دارند. به نظر من مشاغل کم‌درآمدی که نیاز به حضور فیزیکی فرد دارد باید به روبات‌ها واگذار شود زیرا در دراز‌مدت هزینه استفاده از روبات‌ها برای این کارها کم است. توسعه صنعت روباتیک نقش زیادی در ارتقای راندمان فعالیت‌های کشاورزی دارد و روبات‌های جدید می‌تواند در مرحله برداشت محصول و کشت محصول استفاده شود. همزمان باید در نظر داشت بیکار شدن افراد اصلاً برای اقتصاد مطلوب نیست زیرا هزینه‌های زیادی برای اجتماع و اقتصاد به همراه دارد.
 
بنابراین در مرحله اول باید روبات‌ها را به عنوان نیروی کمکی وارد چرخه اقتصادی کنیم و در مرحله بعدی از توسعه نقش آنها در فعالیت‌های اقتصادی استقبال کنیم. در این فاصله باید نیروی کار را آموزش دهیم تا در حوزه‌های تازه‌ای که به مرور زمان تعریف می‌شود کار کند و از روبات‌ها برای انجام امور فیزیکی و روزمره در اقتصاد استفاده کند. این به معنی همکاری مسالمت‌آمیز انسان و روبات در سال‌های آتی است.
 
آیا روبات‌ها همکاران آینده مان هستند؟
 
در جریان این گذار بخش زیادی از نیروی کار -‌‌ اغلب کارگران کم‌درآمد که نیازی به مهارت زیادی برای انجام کار ندارند- بیکار می‌شوند و این بیکاری می‌تواند آسیب زیادی به زندگی انسان‌ها و در نهایت ساختار جامعه وارد کند. به نظر شما در جریان این گذار در بازار کار چگونه می‌توان به افرادی که مشاغل خود را به روبات‌ها واگذار می‌کنند، کمک کرد. چگونه می‌توان اثرات منفی این بحران را کم کرد و تبعات اقتصادی منفی آن روی زندگی کارگران بیکار‌شده را تقلیل داد؟

به نظر من شرکت‌هایی که بعد از استفاده از روبات‌ها شمار زیادی از نیروهای کاری به خصوص افراد فعال در بخش‌های کم‌درآمد را اخراج می‌کنند، باید برای ایجاد فرصت‌های شغلی جدید برای این افراد یا پیدا کردن فرصت‌های شغلی مناسب برای آنها در شرکت‌ها و مراکز اقتصادی و صنعتی دیگر مشارکت کنند. از طرف دیگر ایجاد دوره‌های آموزشی و آموزش دادن به این افراد هم می‌تواند گام مهمی دریافتن فرصت شغلی مناسب برای آنها باشد که باید از سوی همین شرکت‌ها انجام شود. بهترین ابزار برای ترغیب شرکت‌ها برای مشارکت وضع مالیات‌های تازه است. این مالیات‌ها می‌تواند آنها را مجبور به حضور گسترده در فرآیند آماده‌سازی نیروی کار برای مشاغل مختلف کند.
 
در صورتی که شرکت مذکور پس از طی فرآیند اتوماسیون از همکاری برای اشتغال مجدد نیروهای اخراج‌شده امتناع کرد باید موظف به پرداخت مالیات‌های جدید شود که این مالیات تحت عنوان مالیات خاص در نظر گرفته می‌شود. از طرف دیگر شرکت‌هایی که در این فرآیند آموزشی و ایجاد فرصت شغلی جدید برای نیروها همکاری می‌کنند از پرداخت بخشی از مالیات معاف می‌شوند.
 
در سال‌های اخیر در مورد ساخت خودروهای خودران -‌‌ یعنی خودروهایی که برای حرکت نیاز به راننده ندارند- صحبت شده است. شرکت پژو هم در سال‌های اخیر آزمایش روی 10 دستگاه خودرو بدون راننده را آغاز کرده است و اخیراً اعلام کرد آزمایش‌های اولیه با موفقیت به پایان رسید. پژو اعلام کرد تا سال ۲۰۲۰ میلادی اولین نسل از این خودروها وارد بازار مصرف می‌شود و تحولی بزرگ در صنعت حمل‌ونقل در دنیا ایجاد می‌شود. به نظر شما تاثیر این نسل تازه از خودروها روی اقتصاد دنیا چیست؟ آیا عرضه این خودروها می‌تواند صنعت حمل‌ونقل را با چالش تازه‌ای روبه‌رو کند یا اثرات مثبت آن بیش از اثرات منفی آن است؟

به نظر من سطح تکنولوژی امروز دنیا هنوز برای عرضه این دست از خودروها به اندازه کافی پیشرفت نکرده است. بنابراین ما تا عرضه انبوه این قبیل خودروها به بازار مصرف فاصله زیادی داریم و این باعث تعجب من بود که اخباری در مورد عرضه این خودروها در سال ۲۰۲۰ میلادی شنیده شد.
 
دلیل اصلی مطالعه در جهت ساخت این خودروها و عرضه آنها شمار بالای تصادفات به دلیل اشتباهات انسانی بود. پژوهشگران به دنبال پاسخ این سوال بودند که آیا حضور انسان برای به حرکت در‌آوردن خودرو ضروری است و اگر ضروری نیست آیا می‌توان خودرویی طراحی کرد که بدون نیاز به نیروی انسان حرکت کند و از تمامی موانع فیزیکی موجود در خیابان‌ها به سلامت عبور کند؟ به نظر من نمی‌توان خودرویی تولید کرد که بدون نیاز به انسان حرکت کند زیرا در خیابان‌ها اتفاقات زیادی می‌افتد که روبات از دیدن آن عاجز است.
 
به همین دلیل هر خودرو نیاز به یک راننده دارد و به نظر من تکنولوژی امروز دنیا در حدی نیست که بدون نیاز به راننده بتوان خودرو را در خیابان‌های شهرها و کشورهای دنیا به حرکت درآورد. ولی اگر روزی ما بتوانیم خودرویی که بدون نیاز به راننده حرکت می‌کند طراحی و تولید کنیم، خواهیم توانست تغییر بزرگی در صنعت حمل‌ونقل ایجاد کنیم. استفاده از این قبیل خودروها برای سیستم حمل‌ونقل عمومی می‌تواند موفقیت بزرگی باشد.
 
البته بخش زیادی از مشاغل از بین می‌رود ولی به احتمال زیاد باید افرادی که کنترل سیستم‌های کامپیوتری خودروها را بر عهده دارند مسوولیت بیشتری بر عهده بگیرند. از کار افتادن سیستم‌های کامپیوتری که هدایت وسایل نقلیه را بر عهده دارد آسیب بزرگی به کار خودروها وارد می‌کند. ولی من بر این باور هستم که هم از نظر سطح تکنولوژی و هم از نظر ساختار شهری هنوز دنیا آماده پذیرش خودروهای بدون راننده نیست.

اما باید در نظر داشت که مطالعات نشان داده است حداکثر تا ۲۵ سال آینده خودروهای بدون راننده بخش اعظم خودروهای فعال در بازار را به خود اختصاص می‌دهند. این به معنای از دست رفتن چهار میلیون فرصت شغلی در آمریکاست زیرا هم‌اکنون چهار میلیون نفر از ساکنان آمریکا در سمت راننده -‌یا راننده اتوبوس و مینی‌بوس و ماشین‌های سنگین یا تاکسی‌ها و رانندگان شرکت‌های بزرگ- کار می‌کنند و بدون شک این فرصت شغلی از بین می‌رود.
 
آیا روبات‌ها همکاران آینده مان هستند؟ (اسلاید شو) - تجارت فردا
 
بدون شک استفاده گسترده از روبات‌ها در اقتصاد در کوتاه‌مدت و بلند‌مدت اثرات زیادی خواهد داشت. به نظر شما اثرات مثبت روبات‌ها روی اقتصاد دنیا در کوتاه‌مدت چیست؟

در کوتاه‌مدت روبات‌ها فرصت‌های کاری تازه‌ای را ایجاد می‌کنند. البته نمی‌توان گفت که چه مشاغلی است و چه تعداد شغل در سال‌های آتی ایجاد می‌شود ولی ما می‌توانیم با اطمینان بگوییم که اقتصاد دنیا در سال‌های پیش رو دیگر اقتصادی کار‌محور نیست و تکنولوژی و روبات‌ها می‌توانند مرکز اصلی فعالیت‌های اقتصادی را بر عهده بگیرند. تجربه دیجیتالی شدن جوامع طی 20 سال قبل نشان می‌دهد نمی‌توان ارزیابی دقیقی در مورد بازار کار آتی دنیا داشت زیرا سرعت رشد تکنولوژی در دنیا بسیار زیاد است و در این عرصه است که هر روز تحول تازه‌ای به وجود می‌آید.
 
مثلاً اگر در سال ۱۹۹۶ میلادی در مورد نقش روبات‌ها و تغییرات تکنولوژیک در دنیا صحبت می‌کردیم، من به عنوان یکی از فعالان این حوزه نمی‌توانستم حتی وجود 10 درصد از مشاغل موجود در زمینه تکنولوژی اطلاعات را پیش‌بینی کنم، حال تصور کنید که سطح تکنولوژی در دنیا تا این اندازه رشد کرده است و این رشد بستر لازم برای پیشرفت‌های بعدی را هم فراهم کرده است.

در مورد شمار فرصت‌های کاری جدید دنیا در سال‌های آتی که در نتیجه عرضه روبات‌ها به اقتصاد ایجاد می‌شود هم نمی‌توان با اطمینان صحبت کرد. تنها می‌توان این‌طور بیان کرد که ارائه اینترنت به اقتصاد دنیا تغییر زیادی در اقتصاد و بازار کار ایجاد کرد و نیازهای تازه‌ای را به وجود آورد. در شرایط فعلی افرادی که با دنیای تکنولو‌ژی همراه نباشند و از اینترنت و کار کردن با آن اطلاعاتی نداشته باشند نمی‌توانند فعالیت اقتصادی مناسبی داشته باشند.
 
به نظر می‌رسد در سال‌های آتی هم همین شرایط را شاهد باشیم و نیروی کار برای اینکه بتوانند در بازار کار حضور اثر‌گذار داشته باشند، نیاز به اطلاعات تازه و مهارت‌های جدید خواهند داشت. انتظار می‌رود بعد از توسعه صنعت روباتیک در جهان، فعالیت‌های کار‌آفرینی و تجاری در سال‌های آتی شکل تازه‌ای داشته باشد و ایده‌های متفاوتی نسبت به ایده‌هایی که هم‌اکنون وجود دارد مطرح شود.
 
شرکت‌های بزرگ دنیا برای استفاده از این ایده‌ها از هم‌اکنون وارد میدان شده‌اند مثلاً تویوتا هر‌ساله نمایشگاهی برگزار می‌کند و از تمامی کودکان دنیا می‌خواهد تا تصور خود را از خودروهای آینده نقاشی کنند. این کار به آنها کمک می‌کند تا در طراحی خودروهای آینده خلاقیت بیشتری داشته باشند.

 از طرف دیگر 10 سال قبل کسی به عرضه چاپگرهای سه‌بعدی فکر نمی‌کرد و حتی استفاده از این چاپگرها غیر‌ممکن به نظر می‌رسید ولی امروزه این چاپگرها به بازار عرضه شده‌اند و در تمامی نمایشگاه‌های صنعتی بزرگ این چاپگرها دیده می‌شوند و هر روز بیشتر از قبل پیشرفت می‌کنند. مطالعات نشان می‌دهد با پیشرفت صنعت روباتیک در دنیا، احتمالاً دستگاه‌های دیجیتالی و روبات‌هایی ایجاد می‌شود که قابل پوشیدن است.
 
مثلاً ساعت یا گردن بندهایی که می‌توانند مانند روبات‌های موجود در بازار کارهای جدیدی را برای انسان انجام دهند. این روبات‌های پوشیدنی که دامنه وسیعی از روبات‌ها را در‌بر می‌گیرد برای کمک به سالمندان و افراد ناتوان جسمی تولید خواهد شد و بخش زیادی از وظایف افراد حامی نا‌توانان را بر عهده می‌گیرد.

به نظر من صندلی‌های چرخ‌دار وسیله‌ای برای دهه‌های قبلی هستند و هم‌اکنون دیگر روبات‌هایی به بازار عرضه شده‌اند که می‌توانند کمک بزرگ‌تری برای افراد ناتوان جسمی باشند. این روبات‌ها در بسیاری از کشورهای دنیا استفاده می‌شود و فرد ناتوان جسمی می‌تواند تقریباً تمامی نیازهای حرکتی خود را با استفاده از یک دکمه انجام دهد. این در حالی است که در دهه‌های قبل یا باید یک فرد همراه فرد ناتوان حرکتی می‌بود تا در حرکت به او کمک کند یا او باید از قدرت بالای دست برخوردار می‌بود تا بتواند با به حرکت درآوردن چرخ‌های صندلی جابه‌جا شود.
 
آیا روبات‌ها همکاران آینده مان هستند؟
 
این اثراتی که گفتید اثرات کوتاه‌مدت است. بدون شک در دراز‌مدت این صنعت پیشرفت زیادی می‌کند و تاثیر بزرگی روی اقتصاد بر جای می‌گذارد. به نظر شما تاثیر وجود روبات‌ها در اقتصاد دنیا در دراز‌مدت چقدر است؟

به نظر من اصلی‌ترین تاثیر دراز‌مدت استفاده از روبات‌ها را می‌توان در ایجاد ثروت و درآمد دانست. در دراز‌مدت استفاده از روبات‌ها در فعالیت اقتصادی منافع مالی زیادی دارد زیرا هزینه سالانه استفاده از روبات‌ها کم است. استفاده از روبات‌ها هزینه فعالیت‌های صنعتی و تولیدی را کم می‌کند و ارزش افزوده فعالیت‌های اقتصادی را بیشتر می‌کند. این منفعت مالی به تمامی افراد ساکن در زمین می‌رسد و هر چه سطح استفاده از روبات‌ها در اقتصاد بیشتر باشد منافع مالی بیشتری به مردم می‌رسد.

تا صد سال آینده بخش زیادی از اقتصاد با کمک روبات‌ها کار خواهد کرد و دیگر محدودیت‌های جسمی مانع از انجام برخی کارها و اجرای برخی از پروژه‌ها نخواهد بود. در نتیجه مردم در آن زمان فرصت بیشتری برای انجام فعالیت‌های ورزشی دارند و می‌توانند کارهای هنری بیشتری انجام دهند و کتاب‌های بیشتری تالیف کنند. در صد سال آینده کارهای بزرگ‌تری در زمینه علوم از سوی دانشمندان انجام می‌شود زیرا فرصت‌های مطالعاتی بیشتری وجود خواهد داشت.
اما نکته مهم در این سال‌ها توزیع ثروت است.
 
ما باید اطمینان داشته باشیم که تمامی ثروت در دست شرکت‌های مالک روبات‌ها ذخیره نشود زیرا در این صورت تنها 1 /0 درصد از افراد جامعه که مالک این روبات‌ها و شرکت‌های روباتیک هستند از ثروت‌های زیادی برخوردار خواهند بود و سهم زیادی از ساکنان کشورها با مشکلات مالی مواجه می‌شوند. اگر نتوانیم در مورد توزیع ثروت با موفقیت عمل کنیم احتمال افزایش نرخ فقر و نا‌برابری در کشورها بیشتر می‌شود.
 
در نهایت باید به این مساله توجه داشت که توسعه فعالیت روبات‌ها و تولید محصولات بیشتر مصرفی و صنعتی زمانی ارزش دارد که مردم بتوانند هزینه استفاده از آنها را بپردازند. اگر مردم به دلیل فقر نتوانند کالاهای مذکور را خریداری کنند دیگر توسعه صنعت روباتیک و تمامی تحولاتی که از آنها صحبت می‌شود ارزشی نخواهد داشت.
 
در سال‌های اخیر اطلاعات نادرست زیادی در مورد اقتصاد روباتی ارائه شده است و بسیاری از مردم این اطلاعات را پذیرفته‌اند و با ورود روبات‌ها به اقتصاد مخالفت می‌کنند. به نظر شما چگونه می‌توان سطح اطلاعات عمومی در مورد اقتصاد روباتی را بیشتر کرد و مردم را با مزایای آن آشنا کرد؟

ما باید در ابتدا این آگاهی را به مردم بدهیم که بین هوش مصنوعی (که یک تحول مثبت در زمینه نرم‌افزاری است) و روبات‌های فیزیکی تفاوت وجود دارد در حالی که اغلب مردم در مورد تفاوت‌های این دو گروه اطلاعات دقیقی ندارند. باید در نظر داشت ما در مورد روبات‌هایی صحبت نمی‌کنیم که مشاغل انسان را تصاحب می‌کند بلکه در مورد روبات‌هایی صحبت می‌کنیم که به انسان کمک می‌کند تا کارهایش را به بهترین شکل و با کمترین آسیب فیزیکی انجام دهد. بهترین مثال در بخش فعالیت‌های مربوط به سالمندان است.
 
اگر شما از فردی سوال کنید که آیا تمایل دارد روباتی در خانه‌های سالمندان انجام امور را بر عهده بگیرد قطعاً جواب منفی می‌شنوید ولی اگر این سوال را بپرسید که آیا موافق این است که روباتی به عنوان نیروی حمایت‌کننده از سالمندان در فرآیند جابه‌جایی آنها کار کند قطعاً جواب مثبت خواهید شنید.
 
 در این صورت انسان‌ها می‌توانند به برقراری رابطه انسانی سالم با سالمندان و تامین نیازهای آنها در زمینه تعامل اجتماعی و صحبت کردن بپردازند و انجام امور روزمره را به روبات‌ها واگذار کنند. این نشان می‌دهد روبات‌های آینده به کمک انسان می‌آیند تا کارهایی که نیاز به فکر کمتری دارند به آنها سپرده شود و انسان فرصت بیشتری برای مطالعه و مدیریت داشته باشد. این تغییر مثبتی است و می‌تواند زمینه تغییرات دیگری در بازار کار شود و فرصت‌های شغلی تازه‌ای ایجاد کند.

از طرف دیگر به دلیل کم بودن هزینه استفاده از روبات‌ها در فعالیت‌های اقتصادی و افزایش سطح درآمد شرکت‌ها، انتظار می‌رود سطح دستمزدهای انسان‌های شاغل در دنیای آینده بیشتر شود. رشد درآمد می‌تواند زمینه‌ساز ارتقای سطح نیازهای مصرفی شود و تقاضا برای استفاده از کالاهای مصرفی را در جامعه بیشتر کند. این تحول مثبتی برای اقتصاد امروز دنیاست.
 
آیا روبات‌ها همکاران آینده مان هستند؟
 
گاهی در مورد مفید بودن استفاده از روبات‌ها در اقتصاد صحبت می‌شود ولی سوال مهم این است که چه کسی باید در مورد این مساله نظر دهد و این منفعت به چه کسی می‌رسد؟

به نظر من منفعت اصلی روباتی شدن اقتصاد به کل جامعه خواهد رسید زیرا رشد ثروت در جامعه و توزیع عادلانه آن به نفع همه است.
 
ضمن اینکه واگذاری فعالیت‌های صنعتی و فیزیکی به روبات‌ها می‌تواند باعث افزایش سطح سلامت جامعه شود که خود به افزایش طول عمر و افزایش سطح شادابی مردم می‌انجامد. اما باید سازمان یا ارگانی برای جمع‌آوری اطلاعات از جامعه ایجاد شود و این سازمان هم مسوولیت تهیه داده‌های مربوط به این صنعت را داشته باشد و هم بتواند اطلاعات درستی در اختیار جامعه قرار دهد.
 
شرکت‌های بزرگ صنعتی هم در این حوزه نقش مهمی دارند زیرا در نهایت آنچه آنها انجام می‌دهند باید از سوی جامعه مورد پذیرش قرار بگیرد و با استانداردهای پذیرفته‌شده در جامعه تطابق داشته باشد. اگر شرکتی بخواهد موفق عمل کند باید بتواند اثبات کند که روبات‌هایش مطابق با استانداردهای پذیرفته‌شده در جامعه کار می‌کنند. قوانینی که در سال‌های آتی وضع می‌شود می‌تواند مبنایی برای ارزیابی کار روبات‌ها و معرفی بهترین روبات‌ها از نظر عملکرد باشد.
 
این استانداردها مانند قوانین مربوط به بازار کار است که امروزه در تمامی کشورها دیده می‌شود با این تفاوت که دیگر حمایت از روبات‌ها به عنوان نیروی کار معنا ندارد و تنها کارایی آنها و استانداردهای آنهاست که به عنوان مولفه‌ای مهم در نظر گرفته می‌شود.

نتیجه انتخابات آمریکا تاوان سنگین خیانت به "پیرمرد سوسیالیست "


نوشتاری به بهانه نتیجه انتخابات آمریکا
اگر برنی سندرز نامزد نهایی حزب دموکرات شده بود، ترامپ به احتمال فراوان قادر نمی بود به کاخ سفید راه یابد.
عصر ایران - "اگر ترامپ همچنان بخواهد با اظهارات و اقدامات خود علیه اقلیت های مذهبی همچون مسلمانان و اقلیت های قومی و زنان قدم بردارد ، آمریکا را به کابوسی برای او تبدیل می کنیم."تاوان سنگین خیانت به

این متن توییتی است که "برنی سندرز" سناتور دموکرات ایالت ورمونت و نامزد به شکست کشانده شده حزب دموکرات در انتخابات درون حزبی 2016 آمریکا همزمان با نخستین دیدار دونالد ترامپ از کاخ سفید- در روز پنج شنبه- نوشته است؛ نخستین مبارزه جویی او با رییس جمهور منتخب آمریکا پس از پیروزی خیره کننده اش در انتخابات هشتم نوامبر.

"پیرمرد سوسیالیست " 75 ساله قرار بود پیرترین نامزد انتخاباتی آمریکا باشد اما دست های پیداو پنهان مانع آن شدند و کلید رقابت انتخاباتی 2016 را به هیلاری کلینتون دادند تا در انتخابات هشتم نوامبر یک افتضاح بزرگ برای حزب دموکرات به بار آورد و یک جهان را نگران پیامدهای پیروزی مردی کند که اگرحتی نیمی از شعارهای انتخاباتی خود را نیز بخواهد عملی کند، جامعه آمریکا در 4 سال آینده – و یا شاید بیشتر- شاهد یک عقبگرد جدی و خسارت بار در بسیاری از حوزه ها خواهد بود.

اگر افشا گری های ویکی لیکس انجام نشده بود شاید نوشتن این مطلب نیز چندان وجهی نداشت اما هم اکنون که همه می دانیم یکی از دلایل به شکست کشاندن برنی سندرز نخبگان و متنفذان "کله گنده" حزب دموکرات بودند – که حتی منجر به استعفای رییس کمیته ملی حزب دموکرات آمریکا در بحبوحه رقابت های انتخاباتی اخیر این کشور شد – زبان انتقاد مان تند و تیز تر خواهد بود و دلیلی کاملا منطقی برای اذعان به اشتباه مهلک حزب دموکرات را در پیش چشم داریم که منجر به پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات شد.

به بیان دیگر اگر نخبگان و دست های پشت پرده حزب دموکرات به نامزدی نهایی هیلاری کلینتون به هر قیمتی معتقد نبودند و با پرهیز از انواع و اقسام توطئه ها و خیانت ها می گذاشتند رقابت درون حزبی سندرز و کلینتون در یک فضای آزاد و بدون دخالت های پشت پرده شکل بگیرد، شاید امروز با نتیجه ای دیگر مواجه بودیم.

همان طور که دیدیم و دیدید ترامپ کانون اصلی تبلیغات کارزار انتخاباتی خود را روی محور " سیستم فاسد حاکم بر کاخ سفید و واشنگتن " قرار داده بود و هیلاری کلینتون نیز یکی از اضلاع اصلی این سیستم بود؛ افشاگری های ویکی لیکس نیز که در هفته های مانده به روز انتخابات به طور مداوم انجام می شد به طور عینی این واقعیت را عیان کرد که زدوبندهای پشت پرده در حزب دموکرات علیه پیرمرد سوسیالیست تا چه حد ناجوانمردانه بوده است.

دلسردی بخش اعظمی از رای دهندگان جوان و رای اولی ها (اعم از دختر و پسر) که به شعارهای مترقی و برابری خواهانه برنی سندرز دل بسته بودند پس از شکست او در جریان رقابت های درون حزبی ترمیم نشد و بسیاری از رای دهنده ها و حامیان سندرز یا در انتخابات شرکت نکردند و یا حتی برخی از آنها به ترامپ رای دادند.

اشتباه بزرگ حزب دموکرات این بود که اجازه نداد رقابتی طبیعی بین سندرز و کلینتون تکلیف نامزد نهایی را معلوم کند و ظاهرا نخبگان و متنفذان این حزب – از جمله خانواده بسیار متنفذ کلینتون – بر این بوده اند تا آرزوی فرستادن نخستین زن رییس جمهور به کاخ سفید را علی رغم تمامی واقعیت های روز جامعه آمریکا به هر قیمتی که شده محقق کنند که در نهایت تاوان این سودای آنها را باید کل جامعه آمریکا بپردازد و 4 سال آینده را شاهد استقرار یک رییس جمهور میلیاردر و "سوپر راست گرا" در کاخ سفید باشد؛ نامزد منتخبی که به لحاظ جایگاه فردی در منتهی الیه جریان راست ایستاده است در حالی که در جریان انتخابات با سر دادن شعارهای فریبنده آرای بسیاری از اقشار کم درآمد جامعه آمریکا را درو کرد.

بدون تردید اگر سندرز نامزد نهایی دموکرات ها می بود ، ترامپ نمی توانست با لفاظی و مانور تیلیغی روی فساد واشنگتن و اینکه او نامزدی خارج از این دایره فاسد است، به کاخ سفید راه یابد، چون سندرز به هیچ عنوان نمادی از فساد واشنگتن نبود ، اما این اتهام و انگ بسیار  به هیلاری کلینتون می چسبید چون او و خانواده اش به واقع یکی از نمادهای اصلی جریان حاکم بر آمریکا در دهه های گذشته محسوب  می شوند، از سوی دیگر سندرز به هیچ وجه نامحبوبی هیلاری کلینتون را نداشت و می توانست نامزدی محبوب و ترقی خواه به شمار رود که با ایده های تغییرخواهی جامعه آمریکا به خوبی آشنا بوده و در صورت پیروزی در انتخابات آنها را عملی خواهد کرد، این موضوع می توانست "امید" زیادی را در رای دهندگان دموکرات و مستقل و اقشار مختلف ایجاد کند.

مخلص کلام اینکه ندیدن نشانه های تغییر و تطبیق دادن خود با آن می تواند بسیار خسارت بار باشد، البته این موضوع یک حکم کلی است که در همه جای جهان و در هر موضوعی مصداق دارد و انتخابات اخیر آمریکا یک شاهد زنده و عینی برای اثبات این قضیه بود؛ ترامپ نبض تغییر خواهی جامعه آمریکا را فهمید و آن را به دست گرفت و با آن بازی کرد و به آن جهت داد تا در نهایت راهی کاخ سفید شد اما نخبگان حزب دموکرات که بر حسب ظاهر عمق و اهمیت  خواسته عمیق "تغییر خواهی" را درک نکرده بودند به دنبال تحقق رویاهای خود رفتند و پرواضح است که در عالم سیاست همواره واقعیات بر رویاها و فانتزی ها می چربد؛ و این گونه شد که ترامپ چهل و پنجمین رییس جمهور منتخب آمریکا شد و هیلاری کلینتون پس از دو بار شکست سنگین با سودای راه یابی به کاخ سفید خداحافظی کرد.

انتخابات اخیر آمریکا درس های فراوانی دارد که یکی از مهم ترین آنها ؛ ضرورت شناخت و همراهی با تغییرات جدید است چه در غیر این صورت ، واقعیات روزی – دیر یا زود – خود را به بدترین شکل ممکن تحمیل خواهند کرد.

بحران آب در کمین تهران

بحران آب در کمین پایتخت


پایگاه خبری تحلیلی آب ایران: آمارها حکایت از بحرانی جدی و تنشی غیرقابل انکار در عرصه منابع آبی شهر تهران دارد، که اگر در مدت کوتاه با تعامل دستگاه‌ها و نهادهای ذیربط برای برون‌رفت از آن چاره‌ای اندیشیده نشود، یقینا به معضلی اساسی تبدیل خواهد شد که دامنگیر شهر و شهروندان می‌شود.

شاید وقتی سال ۱۳۳۴نخستین  تصفیه‌خانه شهر تهران با نام ‌جلالیه‌ در خیابان فاطمی فعلی به بهره‌برداری رسید و به تبع آن تصفیه‌خانه‌های دیگر احداث شد هیچ‌کس فکر نمی‌کرد که روزی پساب حاصل از آب ورودی به تهران نیاز به هدایت و ساماندهی داشته باشد.با وجود تأکید شرکت مهندسین مشاور الکساندرگیپ (طراح وقت پروژه آب تهران) مبنی بر احداث همزمان شبکه آب و فاضلاب در پایتخت که گویی برای پیشگیری از وضعیت امروز این کلانشهر مطرح شده بود، به دلایل مختلف اجرای طرح شبکه جمع‌آوری و تصفیه فاضلاب تهران با حداقل 40سال تأخیر به اجرا در آمد. تهران، امروز در هر ثانیه حدود 40مترمکعب آب مصرف می‌کند و این آب پس از تبدیل به پساب با توجه به نیمه‌تمام بودن پروژه جمع‌آوری و تصفیه فاضلاب به مناطق جنوب تهران روان شده و موجب افزایش سطح آب‌های زیرزمینی در آن مناطق می‌شود به‌نحوی که سازمان آب منطقه‌ای تهران برای مهار این معضل در طول 25سال گذشته مجبور به حفر چاه‌های متعدد در مناطق جنوبی پایتخت شده تا امکان انتقال آب به خارج از شهر را فراهم آورد.

تصور نادرست از بی‌انتهایی منابع آب زیرزمینی شهر تهران سبب شد تا راهبرد حل مشکل رواناب‌ها و فاضلاب با تکیه بر انتقال به خارج از شهر طراحی‌شود. به همین دلیل انتقال آب ناشی از بارندگی توسط نهرها و شبکه‌های جدیدالاحداث بتنی به مرور تراز آب‌های زیرزمینی پایتخت را دچار چالش جدی ساخت، از دیگر سو‌ کاهش 70درصدی بارندگی طی چند سال گذشته خود نیز بر شدت این امر افزود.
حکایت هدایت و مدیریت منابع آبی شهر تهران به مانند بسیاری دیگر از حوزه‌ها، توأم با افراط و تفریط است، زمانی فکری برای هدایت پساب‌های این شهر نمی‌شد و همه این حجم آب در منطقه جنوبی تهران جمع می‌شد. بعدها به فکر افتادیم با ساخت کانال‌های بتنی که امکان جذب آب را از بین برده‌اند و احداث جمع‌آوری شبکه آب‌های سطحی و شبکه جمع‌آوری فاضلاب از مسیرهای متعدد این حجم آب را از شهر خارج کنیم.خلاصه همه دست به‌دست هم دادیم تا این آب را به جای تزریق و بازگرداندن به منابع زیرزمینی از این شهر دور کنیم. با یک معادله ساده درخصوص منابع آبی به‌سادگی درخواهیم یافت که برداشت آب، آن هم در این حجم، قطع به یقین موجب کاهش منابع زیرزمینی و تنزل سطح آب‌های تحت‌الارضی خواهد شد.کاهش بارندگی به‌خصوص طی 4سال گذشته از رقم 365میلی‌لیتر در سال به 115میلی‌لیتر نیز بر این معضل دامن زده است.
اما این شهر در حال توسعه است، خیابان‌های آسفالته آب باران را نه‌تنها جذب نمی‌کند بلکه با شیب‌بندی و نهرسازی موجود به سوی کانال‌های بتنی هدایت ‌کرده که براساس میزان بارندگی سالانه بین 100میلیون تا 300میلیون مترمکعب از این طریق آب از شهر خارج می‌شود. از سویی براساس آمار انشعابات نصب شده فاضلاب، هم‌اکنون حدود 270میلیون مترمکعب از مسیر این انشعابات، آب از پایتخت خارج می‌شود و رواناب‌های کوه‌های شمالی شهر نیز سرنوشتی غیراز این ندارند و حدود 140میلیون مترمکعب آب در سال نیز از مسیر روددره‌های تهران از دست می‌دهیم.
این آمار حکایت از بحرانی جدی و تنشی غیرقابل انکار در عرصه منابع آبی شهر تهران دارد، که اگر در مدت کوتاه با تعامل دستگاه‌ها و نهادهای ذیربط برای برون‌رفت از آن چاره‌ای اندیشیده نشود، یقینا به معضلی اساسی تبدیل خواهد شد که دامنگیر شهر و شهروندان می‌شود. اما پیشنهاد می‌شود تا تصمیمات متخذه در برگیرنده موارد زیر باشد :
1- آب ناشی از بارندگی می‌تواند از طریق چاه‌های جذبی به سفره‌های آب زیرزمینی تزریق شود.
2- بازنگری در رشد و پرورش پوشش گیاهی و فضای سبز پارک‌ها و اماکن برای تقلیل آب مورد نیاز فضای سبز شهر تهران که خود می‌تواند رقم مصرفی فعلی یعنی 300میلیون مترمکعب در سال را به 100میلیون مترمکعب کاهش دهد.
3- بازچرخانی پساب و استفاده مجدد از فاضلاب تصفیه شده در فضای سبز شهر و ایجاد تصفیه‌خانه‌های محلی به‌منظور ارتقای بهره‌وری چرخه منابع آبی پایتخت.
4- اصلاح روددره‌های جاری تهران و فراهم ساختن امکان جذب آب در مسیر این روددره‌ها و تزریق بخش اعظمی از این آب‌ها به منابع زیر زمینی که خود رقمی معادل 140میلیون مترمکعب در سال می‌تواند به سفره‌های زیرزمینی شهر تهران بازگرداند.
امید است با رویکردی علمی-کاربردی و با عزمی جمعی در مسیر برون رفت از چالش بحران آب پایتخت گام برداریم و این جز به مدد همراهی و همدلی همه نهادها و دستگاه‌های ذیربط و با تکیه بر پشتوانه شهروندان به نتیجه نخواهد رسید. یادمان باشد «آب مایه حیات است» و شهرمان به این آب حیاتبخش نیاز دارد.

منبع: همشهری آنلاین

درباره شناخت سایکوپت Psychopath

سایکوپت شناسی:چگونه یک روان‌ پلید(سایکوپت) را بشناسیم؟

در این نوشتار با اتکا به متون روانشناسی معتبر و پر ارجاع در زمینه ی سایکوپت شناسی مورد بحث قرار می گیرد.

ما فکر می‌کنیم آدم‌های روان پلید(سایکوپت) قاتلانی غریب و دور از جامعه هستند. اما، دانشمندی که عمرش را صرف سایکوپت شناسی و مطالعه روی سایکوپت ها کرده است می‌گوید، ممکن است شما هم با یکی از آنها در قالب همکار، دوست- یا همسر- سر و کار داشته باشید.

چند چیز هست که در تعاملات اجتماعی با آدم‌ها، آنها را بدیهی فرض می‌کنیم. ما فرض می‌کنیم جهان را تقریبا به شیوه‌ای یکسان می‌بینیم، که همه‌ی ما واقعیت‌های اساسی خاصی را می‌دانیم، که واژه‌ها برای شما همان معنی را دارند که برای من دارند. و فرض می‌کنیم ایده‌های درست و غلط کاملا مشابهی داریم.


مطلب مرتبط : ۵ روش شناسایی آدم روان پلید ( سایکوپت )


اما برای زیرمجموعه‌ی کوچکی—اما نه چندان کوچک—از جمعیت، اوضاع کاملا متفاوت است. این آدم‌ها احساس عذاب وجدان و همدردی ندارند و عواطف‌شان کاملا سطحی است. در موارد شدید، آنها ممکن است برای‌شان مرده یا زنده بودن شما اهمیتی نداشته باشد. به این آدم‌ها روان پلید(سایکوپت) می‌گویند. بعضی از آنها مجرمان و قاتلانی خشن هستند. اما قطعا نه همه‌ی آن‌ها.

تست سایکوپت شناسی

پرفسور رابرت هِیر که یک روانشناس جنایی، و خالق آزمون سایکوپت شناسی PCL-R ( نوعی ارزیابی روانشناختی مورد استفاده برای تعیین این که آیا کسی روان‌پلید است یا نه) است و تا دهه‌ها، آدم‌های سایکوپت را مطالعه و در زندان‌ها و جاهای دیگر با آنها کار می‌کرد می‌گوید:

“این من را شگفت‌زده می‌کند، درست به همان اندازه که ۴۰ سال پیش به حیرت وا می‌داشت، که آدم‌هایی وجود دارند که آن‌قدر به لحاظ عاطفی از هم گسیخته باشند که بتوانند به گونه‌ای رفتار کنند که انگار آدم‌های دیگر اشیایی هستند که قرار است بدون هیچ اهمیتی آلت دست قرار بگیرند و نابود شوند.”

درک ما از مغز هنوز دوران طفولیت خود را طی می‌کند، و دهه‌های چندی از زمانی که به اختلالات روانشناختی به عنوان ضعف ها و شکست‌های شخصیتی نگاه شد نمی‌گذرد. کم کم یاد می‌گیریم که به بیماری‌های روان پلیدی به عنوان بیماری فکر کنیم، مثل بیماری کلیوی یا نارسایی کبدی، و اختلالات روان‌پلید مثل اختلالات رشد مانند اوتیسم. این دیدگاه را به چالش می‌کشد. هیر می‌گوید، “یک بیمار روان‌پلید وخیم(با نمره‌ی بالا) جهان را به شکلی متفاوت می‌نگرد. مثل این است که آدم کور رنگ سعی کند رنگ قرمز را تشخیص دهد، اما در این مورد “قرمز” همان عواطف آدم‌های دیگر است.”


مطلب مرتبط : ۱۱ خصوصیت که همکار شما یک بیمار روانی است


اساسا، تست سایکوپت شناسی هیر ساده است: فهرستی از ۲۰ معیار، که به هر یک نمره‌ی ۰(در مورد آن شخص صدق نمی‌کند)، ۱(تا حدودی صدق می‌کند) یا ۲(کاملا صدق می‌کند) داده می‌شود. این فهرست به طور کامل شامل این موارد است: چرب‌زبانی و فریبندگی سطحی، احساس غلو شده‌ی ارزش خویشتن، دروغگویی آسیب‌شناختی، حیله‌گری/مهارت در انجام کار، فقدان عذاب وجدان، سطهنگام گریه عاطفی، قساوت و فقدان هم‌دردی، عدم تمایل برای پذیرش مسئولیت اقدامات، تمایل به خستگی، سبک زندگی انگلی، فقدان اهداف بلند مدت واقع‌گرایانه، تکانشگری، عدم مسئولیت، فقدان کنترل رفتاری، مشکلات رفتاری در اوان زندگی، بزهکاری نوجوانی، تطبیق‌پذیری جنایی، سابقه‌ای از “لغو آزادی‌های مشروط”(یعنی آزادی مشروط نقض شده)، ازدواج‌های متعدد، و رفتارهای جنسی لاقید.

بر اساس تست سایکوپت شناسی نمره‌ی یک بیمار روان‌پلید محض ۴۰ خواهد شد. نمره‌ی ۳۰ یا بیشتر واجد شرایط تشخیص بیماری روان‌پلیدی می‌شود. هیر می‌گوید: “یکی از دوستانم که روانپزشک است یک بار گفت: «باب، وقتی من کسی را می‌بینم که نمره‌ی ۳۵ یا ۳۶ می‌گیرد، می‌دانم که آن شخص واقعا متفاوت است.» آن‌هایی را که ما غریب و بیگانه می‌انگاریم کسانی هستند که در قسمت بالای این طیف قرار می‌گیرند.”


سایکوپت شناسی و اختلال سایکوپتی

اما آیا روان‌پلید بودن یک اختلال است- یا فقط روش متفاوتی از زیستن است؟ هرکس که فهرست بالا را بخواند چند تا از معیارها برایش در آدم‌هایی که می‌شناسد آشنا به نظر خواهد رسید. به طور متوسط، شخصی بدون هر گونه محکومیت کیفری نمره‌ی ۵ می‌گیرد. هیر می‌گوید: “قضیه چند بعد دارد. آدم‌هایی وجود دارند که تا حدودی در سطح بالای طیف هستند، آن قدر بالا که واجد شرایط روان‌پلید بودن ارزیابی می‌شوند، اما نه آن‌قدر بالا که بخواهند مشکلی ایجاد کنند. آنها اغلب جزو دوستان ما هستند و بودن کنار آنها سرگرم‌کننده است. آنها ممکن است گاه به گاه از ما منتفع شوند، اما معمولا این امر نامحسوس است و ممکن است با حرف و دلیل شما را در مورد این کار قانع کنند.” “روان‌پلید بودن” هم مثل اوتیسم بیماری است که روی یک طیف قرار دارد و تشخیص شخص مبتلا به آن از انسان‌های عادی دشوار است.


مطلب مرتبط : شناخت شخصیت افراد با ۱۰ روش اثبات شده


ما فکر می‌کنیم آدم‌های روان پلید(سایکوپت) قاتلان یا جانیانی دور از جامعه هستند. آدم‌هایی مثل جوآنا دننی، یک زن بریتانیایی ۳۱ ساله که در ۲۰۱۳ سه مرد را کشت و کسی که سال گذشته اختلال شخصیتی روان‌پلیدی در وی تشخیص داده شده، یا تد باندی، قاتل زنجیره‌ای امریکایی که معتقدند دست کم ۳۰ نفر را کشته است کسی که درباره‌ی خودش گفت: “من بی‌عاطفه‌ترین مادر به خطایی هستم که تا به حال دیده‌اید. من فقط دوست داشتم آدم بکشم.” اما بسیاری از ویژگی‌های روان‌پلیدی لزوما اشکال نیستند- و ممکن است، در شرایط خاصی- مزیت باشند. برای نوشتن کتاب مشترک‌شان، “مارهای کت و شلوارپوش: وقتی روان‌پلیدها سر کار می‌روند”، هیر و محققی دیگر، پائول بابیاک، ۲۰۳ متخصص شرکت را مورد بررسی قرار دادند و دریافتند که حدود ۴ درصد در تست سایکوپت شناسی PCL-R به قدر کافی نمره‌ی بالایی کسب کردند که به عنوان روان‌پلید ارزیابی شوند. هیر می‌گوید که این یک نمونه‌ی تصادفی درست نبود(این ادعا که ۱۰ درصد مدیران مالی روان پلید هستند قطعا نادرست است) اما به راحتی می‌شود دید که اگر بخواهید در کسب و کار از بقیه پیشی بگیرید چگونه فقدان محذورات اخلاقی و بی‌عاطفگی نسبت به رنج و آلام دیگران می‌تواند سودمند باشد.

جیمز فالون، عصب شناس دانشگاه کالیفرنیا و مولف کتاب درونیات یک بیمار روان‌پلید: سفر شخصی یک عصب شناس به نیمه‌ی تاریک مغز، می‌گوید، “دو نوع همدردی وجود دارد، همدردی شناختی که توانایی پی بردن به احساسات دیگران است، و همدردی عاطفی که تجربه احساسی مشابه احساس دیگران است.” آدم‌های دچار اوتیسم می‌توانند بسیار همدل و همدرد باشند- آنها درد آدم‌های دیگر را حس می‌کنند- اما کم‌تر قادر به بازشناسی نشانه‌هایی هستند که ما به راحتی می‌خوانیم‌شان، لب‌خندها و اخم‌هایی که به ما می‌گویند یک نفر چه فکری می‌کند. روان‌پلید‌ها اغلب برعکس هستند: آنها می‌دانند شما چه احساسی دارید، اما خودشان آن را احساس نمی‌کنند. “همه‌ی این‌ها برای یک روان‌پلید مزیت است، چون آنها می‌توانند آن چه را فکر می‌کنید بفهمند، فقط موضوع این است که اهمیتی به آن نمی‌دهند، پس می‌توانند از شما علیه خودتان استفاده کنند.” (به نحو تکان دهنده‌ای، روان‌پلید‌ها در تشخیص آسیب‌پذیری ماهر هستند. در یک مطالعه‌ در ۲۰۰۸ که از شرکت‌کنندگان خواسته شده بود شخصیت‌های مجازی را به خاطر بیاورند دریافتند آن‌هایی که در روان پلید بودن نمره‌ی بالایی کسب کرده بودند بازشناسی نسبتا کاملی از زنان غمگین و ناموفق داشتند، اما درمورد شخصیت‌های دیگر دچار اختلال حافظه بودند.)


مطلب مرتبط : اختلال شخصیتی و انواع اختلال شخصیتی را بشناسیم


خود جیمز فالون در امتیازگیری از آزمایش سایکوپت شناسی یکی از مصادیق از آب درآمد. در ۲۰۰۵، او داشت به بررسی اسکن‌های مغزی قاتلان روان‌پلید می‌پرداخت، در حالی که در مطالعه‌ای دیگر، بر روی آلزایمر، از اسکن‌های مغزی خانواده‌ی خودش به عنوان گروه کنترل استفاده می‌کرد. در میان دسته‌ی اسکن‌های دوم، او چیز عجیبی یافت. او می‌گوید، “فقط از روی اسکن مغزی نمی‌توان گفت که کسی روان‌پلید هست یا خیر، اما در مورد ویژگی‌های شخصیتی او حدس‌های خوبی می‌توان زد.” او یک حلقه‌ی بزرگ را توصیف می‌کند که از جلوی مغز شروع می‌شود و شامل اتصال مجاور به هیپوکامپ، آمیگدال و نواحی دیگری می‌شود که با عاطفه و کنترل برانگیزش و همدردی مرتبط است. تحت شرایط مشخصی آن‌ نواحی در اسکن MRI یک شخص عادی روشن تر نمایان خواهند شد، اما در اسکن یک شخص روان‌پلید تیره‌تر خواهند بود.

او می‌گوید، “من موردی را دیدم که به شدت غیرعادی بود، و فکر کردم این اسکن مال کسی است که پاک قاطی کرده است. شبیه قاتلینی بود که من مطالعه‌شان کرده بودم.” محض این که نکند این اسکن را در دسته‌ی نادرستی قرار داده باشد، رمز ناشناسی افراد را شکست. وقتی این کار را کرد دریافت که آن اسکن، اسکن مغز خودش است. او می‌گوید، “تقریبا به آن اهمیت ندادم. اما بعدا، بعضی از دوستان روانشناس‌ام رفتار من را مورد بررسی قرار دادند و گفتند، در واقع، احتمالا تو یک روان‌پلید مرزی هستی.”

صحبت کردن با او تجربه‌ای عجیب است؛ او به ندرت در یک ساعتی که از او شاید سه سوال پرسیدم، نفس می‌کشید. او توضیح می‌داد که چگونه چندین بار خانواده‌اش را به خطر انداخته است، برادرش را در معرض ویروس کشنده‌ی ماربورگ قرار داده است و پسرش را در دشت ها و حومه‌های شهرهای افریقا به ماهیگیری برده است در حالی که می‌دانسته است شیرهایی آن اطراف پرسه می‌زنند. و ی می گوید در جوانی‌ ام، “اگر با قانون مواجه می‌شدم- اگر ماشین می‌دزدیدم، بمب لوله‌ای درست می‌کردم، آتش‌سوزی راه می‌انداختم-  یعنی وقتی پلیس ما را می‌گرفت هیچ احساسی نداشتم، هیچ نگرانی از خود نشان نمی‌دادم.” با وجود این او بسیار موفق، و مشتاق پیروزی است. او چیزهایی به من می‌گوید که بیشتر آدم‌ها از گفتنش معذب خواهند شد: مثلا این که همسرش می‌گوید از یک طرف با یک “مرد بامزه‌ی دوست داشتنی شاد وشنگول” ازدواج کرده است و از طرف دیگر با یک”شخصیت بسیار تیره که دوست ندارد”. او خوش مشرب و با مزه است، هرچند خودشیفته است، اما من نمی‌توانم به معیارهای تست سایکوپت شناسی PCL-R هیر فکر نکنم: جذابیت‌های سطحی، فقدان ژرفای عاطفی، حس غلو شده‌ی ارزش خویشتن. او-که۶۶ساله است- می‌گوید، “تام، من الان خیلی احساس بیماری و خستگی می‌کنم، اما در سن رشد خوشتیپ بودم، ۱۸۲ سانتیمتر قد، ۸۱ کیلوگرم وزن، دارای هیکل ورزشی، باهوش، بامزه، محبوب.” (در ضمن، هیر به غیرحرفه‌ای‌هایی که سعی می‌کنند با استفاده از این تست سایکوپت شناسی آدم‌های روان پلید را تشخیص دهند هشدار می‌دهد.)


مطلب مرتبط : ۱۲ نشانه که شاید شما اختلال دو قطبی دارید


هیر می‌گوید “روان پلید‌ها واقعا فکر می‌کنند که از سایر آدم‌ها منطقی‌تر هستند، که این یک نقص نیست. یک خلافکار را ملاقات کردم که به طور قطع یک روان‌پلید بود و می‌گفت”مشکل من این است که طبق نظر روانپزشک‌ها بیشتر با مغزم فکر می‌کنم تا با قلبم. انتظار دارید چکار کنم؟ انتظار دارید شر شر گریه کنم؟” از یکی دیگر پرسیدم که آیا از این که یکی از قربانیان سرقتش را با چاقو زده است احساس پشیمانی می‌کند، او پاسخ داد: “واقع بین باش! او یک چند ماهی را در بیمارستان سر می‌کند و من در زندان می‌پوسم. اگر من می‌خواستم او را بکشم، گلویش را می‌دریدم. من چنین آدمی هستم؛ من به او فرصت دادم.”

و با وجود این، همانگونه که هیر اشاره می‌کند، وقتی در مورد آدم‌هایی حرف می‌زنید که مجرم نیستند، و ممکن است در زندگی موفق باشند، دسته‌بندی کردن بیماری‌شان به عنوان یک اختلال کار دشواری است. “برای من کاملا سخت است که در بافت سیاسی، اقتصادی یا دانشگاهی رده بالا وارد شوم و همه‌ی موفق‌ترین آدم‌ها را جدا کنم و بگویم «ببینید، من فکر می‌کنم شما اختلال مغزی دارید.» یکی از زندانیان می‌گفت مشکلش این است که گربه‌ای در جهان موش‌ها است. اگر فعالیت امواج مغزی یک گربه و یک موش را مقایسه کنید، در خواهید یافت که آنها کاملا با هم متفاوت هستند.

هیر می‌گوید، این احتمالا برای بسیاری از نیاکان ما یک استراتژی موفق تکاملی بوده است، و امروز هم می‌تواند موفق باشد؛ یک روان‌پلید، که در آلت دست قرار دادن آدم‌ها مهارت دارد، می‌تواند وارد اجتماعی شود، “مثلا یک کلیسا یا یک سازمان فرهنگی، و بگوید «من به همان کارهایی که شما انجام می‌دهید باور دارم»، اما البته آن چه ما در حقیقت با آن روبه‌رو هستیم گربه‌ای است که ادای موش را در می‌آورد، و ناگهان تمام پول‌مان را از دست رفته خواهیم دید.” در این لحظه نامِ برنی میداف را مطرح می‌کند.

سایکوپت شناسی

درمان سایکوپت ها

این مسئله‌ی درمان را پیش می‌کشد. جان رانسون خبرنگار که کتابش، تست سایکوپت شناسی، مفهوم روان‌پلیدی و به طور کلی صنعت سلامت روان را توضیح می‌دهد، می‌گوید “بیماری روان‌پلیدی احتمالا خوش‌آیندترین اختلال روانی است. تمام چیزهایی که شما را به لحاظ اخلاقی سر حال نگاه می‌دارد، چیزهایی دردناک هستند: گناه، ندامت، همدردی.” فالون موافق است که: “روان‌پلید‌ها می‌توانند بسیار سریع کار کنند، و می‌توانند بهره‌ی هوشی بالاتری از آن‌چه واقعا دارند نشان بدهند، چون مانعی به نام نگرانی‌های اخلاقی پیش روی خود ندارند.”


مطلب مرتبط : ۱۱ نشانه اختلال شخصیت مرزی


بنابراین روان‌پلید‌ها اغلب با آغوش باز وضعیت‌شان را می‌پذیرند، و “درمان” آنها پیچیده‌تر می‌شود. هیر می‌گوید: “به جز آن‌هایی که زندانی هستند، چند روان‌پلید به خاطر روانپریشی سراغ یک روانپزشک می‌روند؟ چنین اتفاقی نمی‌افتد.” البته، آن‌هایی که در زندان هستند، اغلب ملزم می‌شوند به “گفتار درمانی، آموزش همدردی، یا صحبت با خانواده‌ی قربانیان”- اما چون روان‌پلید‌ها هیچ احساس همدردی ندارند، این کار جواب نمی‌دهد. “آن چه می‌خواهید انجام دهید این است که بگویید، «ببین، نفع شخصی تو در این است که رفتارت را تغییر بدهی، وگرنه مدت‌ها در زندان خواهی ماند.»”

به نظر می‌رسد پیام هیر به وزارت دادگستری بریتانیا رسیده است: در راهنمای آن جهت کار کردن با زندانیان دارای اختلال شخصیتی توصیه می‌شود در حالی که “افراد به شدت روان‌پلید” محتمل است “به شدت به درمان مقاوم” باشند، “مداخلاتی که از همه بیشتر احتمال دارد اثرگذار باشند آن‌هایی هستند که بر «نفع شخصی» تمرکز دارند- آن چه شخص خلافکار از زندگی می‌خواهد- و با آنها کار می‌کنند تا مهارت‌ها را برای رسیدن به آن چیزها به روشی اجتماعی و نه ضداجتماعی پرورش و تغییر دهند.”

اگر مغز کسی فاقد مناسبات و آداب اخلاقی باشد، باقی ما این را بدیهی می‌انگاریم که او مشخصا نمی‌تواند کاری در این باره انجام دهد، همانطور که یک شخص کور رنگ نمی‌تواند شروع کند به دیدن رنگ‌ها. پس مفهوم مسولیت اخلاقی را کجا وامی‌گذارد؟ عصب شناس دیوید ایگلمن، مولف مجهول‌الهویه: زندگی‌های سری مغز می‌گوید، “سیستم قانونی به طور مرسوم اظهار می‌کند که تمام آدم‌هایی که در مقابل میز قاضی می‌ایستند با هم برابر هستند.” او پیشنهاد می‌دهد که به جای فکر کردن از منظر قابلیت سرزنش، قانون باید به احتمال وقوع دوباره جرم توسط شخص فکر کند، و مطابق آن محکومیت‌هایی صادر کند، با توانبخشی کسانی که احتمال فایده رساندن‌شان می‌رود و محکومیت‌های دراز مدت برای آن‌هایی که خطرات بلند مدت محسوب می‌شوند. هم اینک تست سایکوپت شناسی PCL-R به عنوان بخشی از الگوریتم‌هایی استفاده می‌شود که آدم‌ها را به لحاظ ریسک تکرار جنایت طبقه‌بندی می‌کنند. “شرکت‌های بیمه‌ی عمر دقیقا چنین کارهایی انجام می‌دهند، در جداول آماری، که می‌پرسند: «در چه سنی فکر می‌کنیم او قرار است بمیرد؟» هیچ کس وانمود نمی‌کند دقیقا می‌داند چه وقت قرار است که ما بمیریم. اما می‌توانند حدس‌های تقریبی بزنند که منجر به یک سیستم فوق‌العاده اثربخش‌تر می‌شود.”

او می‌گوید، آن چه از این مراد نیست، موقعیتی است مانند فیلم علمی تخیلی گزارش اقلیت، که در آن آدم‌هایی که احتمال می‌رود مرتکب جرم شوند پیش از انجام چنین کاری محبوس می‌شوند. او می‌گوید، “دلیلش این است. چون بسیاری از آدم‌ها (حدود ۱ درصد) سطوح بالایی از روان‌پلیدی دارند، اما تمام آنها تبدیل به مجرم نمی‌شوند. در واقع بسیاری از آن‌ها، به خاطر بیماری و افسون‌شان و تمایل‌شان به تحقیر آدم‌هایی که در مسیر خود می‌بینند، کاملا موفق می‌شوند. آنها مدیرعامل، ورزشکار حرفه‌ای و سرباز می‌شوند. این آدم‌ها به خاطر شجاعت‌شان، رک گویی‌شان، و تمایل‌شان به در هم شکستن موانع سر راه‌شان مورد احترام واقع می‌شوند. صرفا روان‌پلید بودن به ما نمی‌گوید که یک شخص بیرون خواهد رفت و مرتکب جرم خواهد شد.” هم در بریتانیا و هم در ایالت متحده این هسته‌ی مرکزی سیستم قضایی است که شما نمی‌توانید پیشاپیش کسی را مجازات کنید. ایگلمن می‌گوید؛ و این هیچ‌گاه تغییر نخواهد کرد نه تنها به دلایل اخلاقی، فلسفی، بلکه به دلایل عملی. سناریوی گزارش اقلیت تخیلی است، چون “غیر ممکن است پیش‌بینی کنیم کسی چه کاری انجام خواهد داد، حتی با دانستن نوع شخصیت آنها و هر چیز دیگری، چون زندگی پیچیده است و جرایم زمینه‌ای هستند. وقتی کسی جرمی را مرتکب شده باشد، وقتی کسی از مرز اجتماعی پا فراتر گذاشته باشد، آن‌وقت قدرت آماری بسیار بیشتری درباره‌ی آنچه احتمال دارد در آینده انجام دهد وجود خواهد داشت. اما تا این اتفاق نیفتد، هرگز نمی‌توانید بدانید.”

پس از صحبت با تمام این متخصصین، متوجه شدم که تمام آنها درباره‌ی روان‌پلید‌ها در قالب “آن‌ها” صحبت می‌کنند، تقریبا به عنوان یک گونه‌ی متفاوت، هرچند آگاهانه تلاش می‌کنند که اینگونه نباشد. چیزی به طور منحصربفرد مشکل ساز درباره‌ی شخصی که فاقد عاطفه و همدردی است وجود دارد؛ مسئله داستان‌های متغیر است، میندویچ کاکوس، هانیبال لکتر. هیر می‌گوید، “شما بچه‌هایی را که از ذره‌بین برای سوزاندن مورچه‌ها استفاده می‌کنند و فکر می‌کنند کار جالبی است، می‌شناسید. آن را به یک روان‌پلید بالغ تفسیر کنید که با یک انسان چنین رفتاری می‌کند. خوفناک است.” در یک مرحله رانسون پیشنهاد می‌کند که من با روان‌پلید مشهور دیگری، یک زن، که شرح حال خود را توضیح می‌دهد صحبت کنم اما من از عهده‌اش بر نمی‌آیم. این ایده به نظرم ناراحت‌کننده می‌آید، انگار به من پیشنهاد کرده باشد با مرده‌ها درد دل کنم.


ترجمه: تحریریه سایت کسب و کار بازده _ کامروا ابراهیمی

نویسنده: تام چیورز

منبع: telegraph.co.uk





از جامعه ستیزان بیاموزیم

نوشته : ایوا داوران

قاتلین سریالی جامعه ستیز Psychopathic) ) در برخی ویژگی ها- خود شایسته پنداری اغراق شده، قدرت مجاب کردن دیگران، جذابیت سطحی، بی رحمی، نداشتن حس ندامت و توان به بازی گرفتن آدم ها- با سیاستمداران و رهبران جهان مشترکند. این ویژگی ها به دارندگانشان امکان می دهند که هر کاری که دوست دارند بکنند بی این که بابت عواقب اجتماعی، اخلاقی یا قانونی آن خم به ابرو بیاورند.

اگر نفوذ شما بر ذهن مردم مثل نفوذ ماه بر دریا باشد، ممکن است به راحتی دستور قتل عام صدهزار کرد را صادر کنید و در پای چوبه دار مثل صدام حسین به دکتر بگویید نگران نباش، این سرنوشت مردان است.

اما همین خصوصیات ممکن است در یک جراح مغز و اعصاب درجه یک هم موجود باشد که فشار عصبی خارق العاده کارش را تحمل می کند و وقتی در حال جراحی است کمترین همدردی با بیمارش حس نمی کند زیرا می داند که در این حالت احساسات هیچ خاصیتی ندارند.

جامعه ستیزان نترس، مطمئن به خود، کاریزماتیک، بی رحم و متمرکز اند. اما بر خلاف باور عمومی لزوما جابر نیستند. به سادگی نمی شود گفت شما جامعه ستیز هستید یا نیستید. میزان این اختلال درجات متفاوتی دارد. می شود آن را به نقشه یک شهر و حومه اش تشبیه کرد. هر یک از ما در طیف جامعه ستیزی جایی داریم، اما اقلیتی از ما در مرکز شهر زندگی می کنیم.

فرض کنید گرایش های جامعه ستیزانه مثل کلید های یک دک میکس صدا هستند. اگر همه کلید ها روی حداکثر باشند صدای حاصل به هیچ دردی نخواهد خورد. اما اگر کلید ها درست تنظیم شوند- و برخی از آنها- مثل نترس بودن، تمرکز، نداشتن حس همدلی، سرسختی ذهنی- بالاتر از بقیه قرار گرفته باشند کاملا امکان دارد شما جراح قابلی شوید که یک سر و گردن از همکاران خود سر است.

طبعا جراحی تنها حرفه ای نیست که در آن داشتن خصوصیات جامعه ستیزانه امتیاز محسوب شود. گفته می شود که سایکوپت ها شامه ای قوی برای تشخیص کسانی دارند که چیزی را پنهان می کنند. در یک آزمایش، سی داوطلب که برخی از آنها- طبق ارزیابی خودشان- گرایشات جامعه ستیزانه داشتند و برخی نداشتند- می بایست شاهد عبور 5 نفر از مقابلشان باشند. برخی از این 5 نفر دستمال قرمزی را پنهان کرده بودند و اگر موفق می شدند آن را رد کنند و گیر نیفتند 100 پوند جایزه می گرفتند. 70% ناظرانی که گرایشات سایکوپاتیک داشتند موفق به تشخیص قاچاقچیان دستمال قرمز شدند. این نسبت برای دیگر ناظران 30% بود. بنابراین سایکوپات ها در نقش ماموران امنیتی فرودگاه موفق تر از آدم های عادی خواهند بود.

سایکوپت ها با تناقضات اخلاقی چه بر خوردی دارند؟

فرض کنید 5 نفر روی ریل راه آهنی گیر افتاده اند و واگنی به طرفشان می رود که آنها را خواهد کشت. شما می توانید با زدن یک کلید واگن را به مسیر دیگری هدایت کنید، اما روی آن ریل یک نفر گیر افتاده و عمل شما باعث مرگ او خواهد شد. سایکوپت ها و آدم های عادی در این مورد نظر مشابهی دارند: کاری را می کنیم که کمتر بد است. کشته شدن یک نفر بهتر از کشته شدن 5 نفر است.

اسکن مغزی دواطلبان نشان می دهد که در این تصمیم گیری بخش هایی از مغز که با عواطف سر و کار دارند دخالت نمی کنند.

حالا همان سناریو را با کمی تغییر تصور کنید. هنوز واگن در حال حرکت به سوی آن پنج نفر است. شما روی سکو ایستاده اید. می دانید که اگر نفر چاق جلویی تان را هل بدهید تا روی ریل بیفتد، واگن در برخورد با او متوقف خواهد شد و آن پنج نفر نجات خواهند یافت هر چند این یکی خواهد مرد. شما چه می کنید؟ اینجاست که در مغز آدم های عادی مرکز پردازش عواطف- آمیگدالا- فعال می شود و در تصمیم گیری دخالت می کند. اما در مغز سایکوپت ها آمیگدالا خاموش می ماند و خیلی راحت می گویند که آن آدم چاق را روی ریل پرت خواهند کرد.

در سال 2005 دو دانشجوی دانشگاه ساری انگلستان تحقیقی انجام دادند که هدفش شناسایی خصوصیاتی بود که آدم های بسیار موفق در کسب و کار را از دیگران متمایز می کند.

آنها سه گروه را انتخاب کردند- مدیران رده بالا، بیماران روانی و مجرمینی که اختلال روانی داشتند (برخی سایکوپت بودند و برخی مشکلات دیگری داشتند) و آنها را تحت یک آزمون روانشناسی قرار دادند.  

بررسی آنها نشان داد که برخی از خصوصیات سایکوپاتیک در مدیران رده بالا متداول تر از مجرمین بیمار است- خصوصیاتی مثل جذابیت سطحی، خودمحوری، مجاب کنندگی، فقدان همدلی، خودرایی و تمرکز. فرق عمده این دوگروه این بود که برخی جنبه های "جامعه ستیز" تر اختلال- خشونت فیزیکی و تکانه ای بودن و قانون شکنی در مجرمین برجسته تر است.

سایر تحقیقات نیز این را تایید کرده اند: مرز بین سایکوپاتی به دردخور و به درد نخور[1] ناشی از خود این گرایش ها نیست، بلکه به میزان آنها و نحوه ترکیبشان با یکدیگر مربوط می شود.  

ضمن یک بررسی کم هزینه از تعدادی دانشجوی سال اول دانشگاه خواسته شد که بگویند فردی با این خصوصیات برای چه کاری مناسب است: "بی رحم، نترس، جذاب، فاقد گرایش اخلاقی[2] و متمرکز".

مدیر ارشد اجرایی، جاسوس، جراح، سیاستمدار، ارتشی، قاتل سریالی، آدمکش حرفه ای و سارق بانک در پاسخ ها به چشم می خورد.

به گفته یک مدیر اجرایی ارشد "داشتن توانایی های ذهنی صرفا برای نفر دوم شدن کافی است. یادتان باشد بی جهت آن را دیرک روغنی[3] نام گذاری نکرده اند. راه قله دشوار است. اما اگر روی دیگران پا بگذارید ساده تر می شود. از این هم ساده تر وقتی است که خیال کنند به آنها هم چیزی می رسد."

 منبع

 


[1] این ها را در برابر functional و dysfunctional آورده ام

[2] Amoral – یعنی کسی که اخلاقیات در تصمیم گیری ها و رفتارهایش نقشی ندارند.

[3] مثلا یعنی برای موفق شدن باید از یک دیرک عمودی چرب (لغزنده) بالا بروید.






جامعه ستیزی یا سایکوپتی

افراد جامعه ستیز(سایکوپت) افرادی حقه باز و جذاب اند .

جامعه ستیزی یا سایکوپت

تولد یک جامعه‌ستیز!

پس از هر جنایت هولناکی که ما را متأثر می کند، سؤالی که خیلی از اوقات می پرسیم این است که "چطور کسی می تواند چنین کاری انجام دهد؟". افراد جامعه ستیز(سایکوپت) دروغگویانی بیمارگون، افرادی حقه باز و جذاب اند. آنها بطور مشهودی فاقد احساس پشیمانی از اعمال نادرست خود هستند.

اگر فرد جنایتکار یک جامعه ستیز باشد، جواب بسیار ساده است؛ آنها احساس همدلی یا گناه نمی کنند. بنابراین به جای پرسش "چطور این افراد می توانند این عمل هولناک را انجام دهند؟" سؤال مناسب تر شاید این باشد که "آنها از چه زمانی انجام اعمال هولناک را شروع کردند؟"

تعریف جامعه‌ستیز چیست؟

افراد جامعه ستیز(سایکوپت) دروغگویانی بیمارگون، افرادی حقه باز و جذاب اند. آنها بطور مشهودی فاقد احساس پشیمانی از اعمال نادرست خود هستند. در واقع، در پذیرش مسئولیت کارهای خود ناتوان اند و اصلاً همدلی ندارند. آنها تکانشی (دارای تصمیم گیری آنی و بدون فکر) و عاری از حس مسئولیت و در پی انگیزش های مداوم هستند. بسیاری از آنها بطرز وحشتناکی خشن اند و طبق بیانیه ی اف بی آی درخصوص این اختلال، انگیزه هایشان "معمولاً شامل لذت دیگرآزاری بعنوان عنصری مهم است". همانطور که در این بیانیه نوشته شده: "فرد جامعه ستیز یک شکارگر درون گونه ای است."

جامعه ستیزان در هر کشوری پیدا می شوند، به هر نژادی تعلق دارند، و اکثریت آنها را مردان تشکیل می دهند. بنابر مطالعات مختلف، تقریباً %1 مردان در آمریکا احتمالاً جامعه ستیز هستند، و این افراد به احتمال زیاد علائمی را در سنین بسیار پایین از خود بروز داده اند. در واقع این علائم اهمیت کلیدی دارند--هیچ درمان شناخته شده ای برای جامعه ستیزی کاملاً رشد یافته وجود ندارد.

یک بیماری غیرقابل علاج؟

محققان به جستجو برای یافتن یک برنامه درمانی موفق ادامه می دهند اما ماری اِلن اُتول، که سابقاً در اف بی آی مسئول تهیه اطلاعات روانشناختی جانیان ناشناس بوده است و بطور مفصل در مورد جامعه ستیزان نوشته است، می گوید: "ما مداوایی برای این بیماری نداریم و قرص شناخته شده ای هم برای جامعه ستیزی وجود ندارد."

هر اقدامی در درمان بایستی بدقت سازمان دهی و نظارت شود، بویژه در مورد جامعه ستیزان تبهکار، زیرا آنها مجهز به این مهارت و انگیزه هستند که بیشتر بعنوان یک شکارگر رفتار کنند تا بیمار. آنها براحتی می توانند نقاط ضعف درمانگران خود را شناسایی و تظاهر به بهبود کنند تا اینکه درمان را زودتر پایان دهند.

رابرت هیر که بیش از 40 سال بر روی جامعه ستیزی تحقیق کرده و شاخص های مورد استفاده برای اندازه گیری آن را ایجاد کرده است، می گوید: "جامعه ستیزان خودشان بدنبال درمان نمی روند." او توضیح می دهد که جامعه ستیزان بدلیل اینکه هیچ درد روانی یا جسمانی ندارند، باور نمی کنند که چیزی در رابطه با آنها وجود دارد که نیازمند درمان است.

یک جامعه ستیز اصلاً چه نوع درمانی را می تواند دریافت کند؟ هیر می گوید: "شما می توانید بکوشید به آنها تعلیم دهید تا عواطف را حس کنند، اما این کار شبیه این است که سعی کنید به گربه بیاموزید که موش باشد. بنظر می رسد که هیچ یک از برنامه ها به استثنای آنهایی که مشکلات رفتاری را تغییر می دهند، نتیجه بخش نخواهند بود؛ می توانید آنها را وادار کنید که بکوشند به شیوه ی متفاوتی خود را بشناسند، و وادارشان کنید احساس نفع شخصی بخردانه ای در خود بپرورند." و به منظور انجام این کار، تشخیص زود هنگام مهمتر از هر چیز دیگری است.


علائم هشدار دهنده:

هیر که کتاب "بدون وجدان: دنیای نگران کننده جامعه ستیزان درمیان ما" را تألیف کرده است می گوید: "اگر به دوران کودکی هریک از مجرمان نگاه کنید سابقه ای بسیار بسیار طولانی را می توانید پیدا کنید. یکی از علائم اولیه درمورد یک جامعه ستیز خشن ممکن است بی رحمی نسبت به حیوانات یا فقدان کامل دلسوزی برای کودکان دیگر شامل آزار رساندن یا حتی صدمه زدن به آنها، باشد.

این مسئله فراتر از بحث های عادی در مدرسه یا مشاجره بین خواهرها و برادرها است. هیر می گوید: "رفتار فرد باید کاملاً خارج از هنجارها باشد." هرچند به کودکان عنوان جامعه ستیز داده نمی شود اما نشانگرهایی که احتمال بالای جامعه ستیز بودن شخصیت یک کودک در آینده را پیش بینی می کنند، دربردارنده بسیاری از خصوصیات ذکر شده هستند: فقدان احساس گناه، فقدان همدلی، عدم نگرانی درمورد عملکرد خود، و احساسات سطحی یا ریاکارانه.

با گذشت زمان ثابت می شود که رفتار کودک بسیار فراتر از خودخواهی معمول کودکی است. حتی درمقایسه با کودکانی با اختلالات رفتاری یا مسائل روانشناختی دیگر، کودکی که این ویژگی ها را دارا است و می توان از نظر بالینی او را "سخت-بی عاطفه " نامید، نزد والدین، معلمان و همسالان متمایز خواهد بود.

شناسایی فرد جامعه ستیز یا کودکی که در خطر ابتلا به جامعه ستیزی است، به بررسی رفتار فرد و تعامل با کودک طی مصاحبه های طولانی برپایه ی فهرست ها و معیارهای هیر بستگی دارد. هیچ تست پزشکی سریعی وجود ندارد که بتواند در مورد جامعه ستیز بودن یک فرد و یا میزان آن حکم قطعی بدهد.

با این وجود، اسکن های تصویربرداری کارکردی با رزونانس مغناطیسی، برخی تفاوت ها را در عملکرد مغز افراد جامعه ستیز به ویژه در قشر فرونتال و سیستم لیمبیک نشان داده اند.

به عقیده جی رِید مِلوی، روانشناس قانونی و نویسنده "ذهن جامعه ستیز"، جامعه ستیزی یک بیماری ارثی نیز هست. او می گوید: ”هرچه جامعه ستیزی شدیدتر باشد، اختلال به ارث رسیده بیشتر می شود."

هیر با نظر او موافق است و می افزاید: "عواملی ژنتیکی ای وجود دارند که دخیل هستند. مدارک بسیار زیادی هست که نشان می دهد جامعه ستیزی حاصل اثر متقابل ژنتیک و محیط است."


مداخله زودهنگام

 در جستجو برای درمان یا برنامه ای مهارگرانه دربرابر اختلال جامعه ستیزی همانطور که محقق برجسته دیگری در این زمینه و روانشناس سابق زندان، مت لوگان می گوید: " مداخله به موقع در واقع تنها چیزی است که نشان داده مؤثر است."

مداخله فشرده، منظم و دراز مدت از طرف والدین و همینطور مربیان دارای بیشترین اهمیت است. برنامه های درمانی ممکن است درمان شناختی رفتاری، گروه درمانی ویا سایر روش ها را بکار برند. اما کودکانی که میزان بالای صفات سخت-بی عاطفه را از خود نشان می دهند به این دلیل که نوعاً ترس و اضطراب بسیار کمی نیز دارند، معمولاً در برنامه هایی با تأکید بر آموزش انضباط به کمک تنبیه، تغییر رفتاری مثبتی پیدا نمی کنند. آنها به احتمال زیادتر نسبت به تقویت مثبت و برنامه های پاداش محور واکنش مطلوبی خواهند داشت.

اگرچه بحث هایی در این باره وجود دارد اما بسیاری از محققان معتقدند که شناخت کودکانی که به این کمک ویژه و متناسب نیاز دارند، حتی آنهایی که در خطر برچسب های انگشت نما کننده ای همچون سخت-بی عاطفه و یا بعدها جامعه ستیز قرار دارند، از اهمیت زیادی برخوردار است. هدف، همان گونه که هیر می گوید: "این است که این کودکان را وادار کنیم بیشتر در راستای توقعات جامعه رفتار کنند."

و چنانکه هیر اشاره می کند: "همه ی افراد جامعه ستیز جنایتکار نیستند. آنها در تجارت، مناصب دولتی، دانشگاه ها و رسانه ها حضور دارند. شما بسیاری از این افراد را خواهید یافت لیکن آنها قصد ارتکاب اعمال مجرمانه را ندارند. آنها از مردم بهره مطلوب را خواهند برد."

شاید اگر به جامعه ستیزان بالقوه در سنین بسیار پایین ابزار داده شود تا آنچه را که می خواهند در چارچوب قوانین و انتظارات جامعه بدست آورند، افراد بسیار بیشتری بتوانند از زندگی فوق العاده پرثمری برخوردار شوند.

منبع:     زینب اسماعیلی     forum.hammihan.com






اختلال شخصیت ضد اجتماعی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
اختلال شخصیت ضد اجتماعی
آی‌سی‌دی-۱۰ F60.2
آی‌سی‌دی-۹ 301.7
پیشنت پلاس اختلال شخصیت ضد اجتماعی
سمپ D000987

اختلال شخصیت ضد اجتماعی(به انگلیسی: Antisocial personality disorder) یا ASPD، نوعی اختلال شخصیت است که در آن فرد نمی‌تواند با موازین اجتماعی سازگار شود و در قبال رفتارهایش احساس گناه و اضطراب ندارد.[۱] مشخصه این اختلال، اعمال مداوم ضد اجتماعی یا خلاف قانون است، اما این اختلال مترادف با بزهکاری نیست. ICD-10 آن را اختلال شخصیت مردم ستیز (به انگلیسی: (Dissocial personality disorder)) نامیده است.[۲]


محتویات


همه گیر شناسی

میزان شیوع اختلال شخصیت ضد اجتماعی سه درصد در مردان و یک درصد در زنهااست. این اختلال از همه بیشتر در نواحی فقیر نشین شهری و در جمعیت غیر ثابت این نواحی شیوع دارد. پسر بچه‌هایی که مبتلا به این اختلال اند، خانواده‌هایی بزرگتر از دختر بچه‌های مبتلا به این اختلال داشته‌اند. این اختلال پیش از پانزده سالگی شروع می‌شود. دختر بچه‌ها معمولا پیش از رسیدن به سن بلوغ و پسر بچه‌ها حتی از این هم زودتر علایمی دارند. شیوع اختلال شخصیت ضد اجتماعی در زندانیان، بسیار بالا یعنی حدود هفتاد و پنج درصد است. این اختلال الگویی خانوادگی دارد، به طوری که شیوعش در بستگان درجه اول مردان مبتلا به این اختلال، پنج برابر افراد گروه شاهد (کنترل) است.[۲]

خصایص بالینی

بیماران دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی اغلب ظاهری طبیعی و حتی گرم و دوست داشتنی دارند. اما در سابقه آنها مختل بودن حوزه‌های بسیاری از کارکردهای زندگیشان دیده می‌شود. دروغگویی، فرار از مدرسه، فرار از خانه، دزدی، دعوا،سوء مصرف مواد، و اعمال غیر قانونی، تجاربی است که این گونه بیماران نوعاً از ابتدای کودکیشان داشته‌اند. بیماران دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی، بالینگران جنس مخالف خود را اغلب تحت تاثیر جنبه‌های مبالغه آمیز و اغواگرانه شخصیت خود قرار می‌دهند، اما به چشم بالینگران جنس موافقشان ممکن است افرادی فریبکار و پرتوقع جلوه کنند. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی هیچ گونه افسردگی یا اضطرابی از خود نشان نمی‌دهند و این مغایرتی واضح با وضعیت آنها دارد، هر چند تهدید به خودکشی و اشتغال ذهنی مربوط به مسایل جسمی در آنها شایع است. توضیحاتی که آنها خود در مورد رفتار ضد اجتماعیشان می‌دهند، چنان است که گویی رفتار مذکور از سر بی فکری و بی توجهی انجام شده است. با این حال در محتوای ذهنی بیمار هیچ گونه هذیان یا علامت دیگری از تفکر غیر منطقی دیده نمی‌شود حتی آنها اکثر اوقات از حس واقعیت سنجی بسیار بالایی برخوردارند و اغلب ناظر را تحت تأثیر هوش کلامی خوبی که دارند، قرار می‌دهند. افراد معروف به کلاهبردار نمونه‌های خوبی از بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی اند. آنها بسیار فریبکارند و اغلب با زبانی چرب و نرم قاب دیگران را می‌دزدند و آنها را به دام مشارکت در طرح‌های خود می‌اندازند؛ طرح‌هایی که شامل راه‌هایی ساده برای پولدار شدن یا کسب شهرت یا بدنامی است و نهایتاً نیز ممکن است فرد را به ورطه فساد مالی، رسوایی اجتماعی، یا هر دو بکشند. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی هیچ وقت راست نمی‌گویند و هرگز نمی‌شود به آنها اعتماد کرد که وظیفه‌ای را درست انجام دهند یا اساساً به هیچ‌یک از ملاک‌های متعارف اخلاق پایبند باشند. لاابالی گری جنسی، همسر آزاری، کودک آزاری، و رانندگی در حین مستی، اتفاقاتی شایع در زندگی این گونه بیماران است و چیزی که خیلی مشهود است، این است که آنها هیچ وقت از کارهای خود پشیمان نمی‌شوند، یعنی انگار که اصلا وجدان ندارند.[۲]


نشانه‌ها

اختلال شخصیت ضد اجتماعی (Antisocial personality disorder) دارای چهار نشانه است که عبارتند از: خودمحوری، فقدان وجدان، رفتار تکانشی و جاذبهٔ سطحی. خود محوری به اشتغال ذهنی فرد به مسایل خود و عدم حساسیت به نیازهای دیگران مربوط می‌شود. فرد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی به زندگی خود در دنیا یی که با تنهایی او آمیخته شده‌است ادامه می‌دهد، گویی که در مکان جدا و عایقی قرار دارد و هرگز دوست و آشنایی ندارد. این افراد اغلب فکر می‌کنند که با دیگران تفاوت دارند. آن‌ها ظاهراً احساس توجه و نگرانی نسبت به دیگران را درک نمی‌کنند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی، اضطراب، گناه و یا احساس‌های پشیمانی را حتی در صورتی که آسیب زیادی را به دیگران وارد کرده باشند، تجربه نمی‌کنند. آن‌ها اغلب، هنگامی که با رفتار تخریبی خود روبه رو می‌شوند، آرام و موقر باقی می‌مانند و نسبت به کسی که بتواند آن‌ها را فریب دهند، احساس تنفر می‌کنند.

این افراد بر خلاف بزرگسالانی که یاد گرفته‌اند، رضایت مندی‌های بی درنگ خود را به خاطر اهداف دراز مدت فدا کنند، بدون توجه به پیامدهای احتمالی بر اساس تکانه‌های خود عمل می‌کنند. آن‌ها مشاغل و روابط خود را به طور ناگهانی تغییر می‌دهند و اهل خشونت و بی ملاحظه هستند. آن‌ها اغلب، سابقهٔ مدرسه گریزی دارند و ممکن است مکرراً به خاطر رفتار مخرب از مدرسه اخراج شده باشند. حتی هنگامی که آن‌ها پیوسته به خاطر رفتارهای خود تنبیه شوند، نسبت به رابطهٔ بین رفتارشان و پیامدهای آن‌ها هیج بینشی ندارند.

افراد مبتلا به شخصیت‌های ضد اجتماعی می‌توانند کاملاً فریبنده و متقاعد کننده به نظر آیند و به طور قابل توجهی نسبت به نیازها و ضعف‌های دیگران آگاهند. آن‌ها حتی در حالی که فردی را استثمار می‌کنند، احساس‌های اعتماد را در وی بر می‌انگیزانند. کن بایانچی در فریب دادن دیگران به اندازه‌ای مهارت داشت که توانست زنی را متقاعد کند که دربارهٔ بعضی از قتل‌ها، برای حمایت از وی شهادت دروغ بگوید. بایانچی می‌دانست که این زن تنها به طور اتفاقی قبل از دستگیری وی حضور داشت و هنگامی که در جایگاه دادگاه بود، او را متقاعد کرد که به وی کمک کند.

اگرچه به نظر می‌رسد که چنین افرادی احتملاً مجرم می‌شوند، ولی بسیاری از افراد جامعه ستیز از مشکلات قانونی اجتناب می کنند و با استفاده از روش‌های کمتر قابل توجه به عنوان تاجران بی رحم، و سیاست مدارانِ متقلب به دیگران آسیب وارد می‌کنند. عللی که در بوجود آمدن رفتار ضد اجتماعی دخیل اند:۱-زمینهٔ خانوادگی و اجتماعی ۲-نارسایی‌های یادگیری ۳-احتمالاً عوامل وراثتی معلوم شده‌است که عدهٔ زیادی از افراد ضد اجتماعی دارای ناهنجاری‌هایی در امواج مغزی غیر عادی هستند. یکی از این ناهنجاریها، کندی امواج مغز است، چنان که می‌توان گفت امواج مغزی آنان شبیه کودکان است که خود نشانه‌ای است از نارسایی در رشد مغز آنها.

علت‌ها

اگرچه علت‌های اختلال شخصیت ضد اجتماعی کاملاً شناخته نشده‌اند، ولی پژوهش‌ها از تبیین‌های مربوط به وراثت و هم از تبیین‌های مربوط به پرورش و ترکیبی از هر دو حمایت می‌کنند. همبستگی بالایی بین شیوه‌های فرزند پروری و سرمشق دهی نامناسب به دست آمده‌است. افراد مبتلا به شخصیت ضد اجتماعی اغلب به خانواده‌هایی تعلق دارند که با محرومیت هیجانی، روش‌های انضباطی خشن و بی‌ثبات مشخص می‌شوند و علاوه بر این، رفتارهای والدین نیز ضد اجتماعی است.


تشخیص افتراقی

تشخیص اختلال شخصیت ضداجتماعی، بر افرادی که سن پائینتر از ۱۸ سال دارند گذاشته نمی‌شود و تنها زمانی مطرح می‌شود که سابقه ای از چند نشانه اختلال سلوک قبل از سن ۱۵ سالگی وجود داشته باشد. برای افرادی که بیش از ۱۸ سال سن دارند، تشخیص اختلال سلوک تنها زمانی داده می‌شود که ملاکهای اختلال شخصیت ضداجتماعی مطابقت نکنند.

هرگاه رفتار ضداجتماعی در یک فرد بزرگسال با یک اختلال مرتبط با مواد مربوط باشد، تشخیص اختلال شخصیت ضداجتماعی داده نمی‌شود مگر این که علایم اختلال شخصیت ضداجتماعی در دوران کودکی نیز وجود داشته و تا دوران بزرگسالی ادامه یافته باشند. هرگاه مصرف مواد و رفتار ضداجتماعی، هر دو، در کودکی آغاز شده وتا بزرگسالی دوام یافته باشند، اگر ملاکهای هر دو اختلال مطابقت کنند، هر دو تشخیص مرتبط با مواد و اختلال شخصیت ضداجتماعی مطرح می‌شوند، اگرچه امکان دارد بعضی از اعمال ضداجتماعی، پیامد اختلال مرتبط با مواد باشند (برای مثال، فروش غیرقانونی داروها و یا دزدی جهت کسب پول برای خرید داروها). نباید رفتار ضداجتماعی را که صرفاً در طی سیر اسکیزوفرنیا با یک دورۀ مانیک رخ می‌دهد به عنوان تشخیص اختلال شخصیت ضداجتماعی مطرح کرد.

سایر اختلالهای شخصیت، ممکن است با اختلال شخصیت ضداجتماعی اشتباه شوند زیرا ویژگیهای معین مشترکی دارند؛ بنابراین، تمایز میان این اختلالها، براساس تفاوت در ویژگیهای آنها مهم است. با وجود این، هرگاه فردی ویژگیهایی داشته باشد که علاوه بر اختلال شخصیت ضداجتماعی با ملاکهای یک یا چند اختلال شخصیت مطابقت کنند، تمام تشخیصها را باید مطرح کرد. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی و اختلال شخصیت خودشیفته از نظر یک دندگی، چرب‌زبانی، سطحی بودن، استثمارگر بودن، و نداشتن همدلی شبیه هم هستند. با وجود این، اختلال شخصیت خودشیفته فاقد خصوصیات تکانشگری، پرخاشگری و فریبکاری است. علاوه بر این، افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی ممکن است نیازمند تحسین نباشند و به حال دیگران غبطه نخورند و افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته معمولاً سابقه ای از اختلال سلوک در کودکی یا رفتار جنایی در بزرگسالی ندارند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی و اختلال شخصیت نمایشی از نظر تکانشی و سطحی بودن، هیجان طلبی، بی ملاحظه بودن، اغواکنندگی و فریبکاری شبیه هم هستند ولی اشخاص مبتلا به اختلال شخصیت نمایشی، بیشتر در هیجانهای خود اغراق می‌کنند و به طور بارز درگیر رفتارهای ضداجتماعی نمی‌شوند. افراد مبتلا به اختلالهای شخصیت مرزی نمایشی در مهرجویی مهارت دارند، در حالیکه افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی منفعت طلب، قدرت طلب، یا به دنبال کسب سایر رضامندیهای مادی هستند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی نااستواری هیجانی کمتر و پرخاشگری بیشتری نسبت به افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی دارند. اگرچه رفتار ضداجتماعی ممکن است در بعضی از افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانویایی وجود داشته باشد، ولی این افراد معمولاً بواسطۀ نفع شخصی و یا میل به استثمار دیگران- آن طوری که در اختلال شخصیت ضداجتماعی وجود دارد- برانگیخته نمی‌شوند، بلکه رفتار ضداجتماعی آنان ناشی از تمایل برای انتقام گرفتن است.

اختلال شخصیت ضداجتماعی را باید از رفتار جنایی که برای کسب منفعت صورت می‌گیرد، متمایز کرد، زیرا با ویژگیهای شخصیتی شاخص این اختلال همراه نیست. رفتار ضداجتماعی بزرگسالان را می‌توان برای توصیف رفتار جنایی، پرخاشگرانه یا سایر رفتارهای ضداجتماعی به کار برد که مورد توجه بالینی قرار می‌گیرند، ولی با تمام ملاکهای اختلال شخصیت ضداجتماعی مطابقت نمی‌کنند. صفات شخصیتی ضداجتماعی، تنها هنگامی به عنوان اختلال شخصیت ضداجتماعی تلقی می‌شوند که انعطاف ناپذیر، ناسازگارانه و پایدار بوده و موجب اختلال کارکردی یا پریشانی ذهنی قابل ملاحظه شوند(DSM-IV-TR.2000).


معیارهای DSM-5 برای اختلال شخصیت ضد اجتماعی

الف) فرد تقریبا در همه جنبه‌های زندگی به حقوق دیگران احترام نمی‌گذارد و آنها را نقض می‌کند. این رفتار از ۱۵ سالگی شروع شده است، و سه مورد (یا بیشتر) از موارد زیر آن را نشان می‌دهند:

  1. فرد با پیش نگرفتن رفتارهای قانونی، هنجارهای اجتماعی را رعایت نمی‌کند، و این موضوع را تکرار ارتکاب اعمال مجرمانه‌ای که به دستگیری او منجر می‌شوند نشان می‌دهد.
  2. مکار و فریبکار است، و این موضوع را دروغگویی‌های مکرر، استفاده از نام‌های مستعار، یا کلاهبرداری از دیگران به منظور سودجویی شخصی یا لذت بردن نشان می‌دهند.
  3. فرد بدون فکر و بلافاصله بر اساس امیال ناگهانی خود عمل می‌کند یا نمی‌تواند از پیش برنامه ریزی کند.
  4. زود رنج، زودخشم، و تحریک پذیر، یا پرخاشگر است، و این موضوع را تکرار دعواها یا تهاجم‌های فیزیکی نشان می‌دهند.
  5. با کارهای خطرناکی که انجام می‌دهد، ایمنی خود یا دیگران را رعایت نمی‌کند.
  6. تقریبا در همه امور بی مسئولیت است، و این موضوع را تکرار قانون شکنی‌ها در محل کار یا رعایت نکردن مسئولیت‌های مالی نشان می‌دهند.
  7. پشیمانی و عذاب وجدان ندارد، و این موضوع را بی تفاوتی او نسبت به ناراحت کردن دیگران، بدرفتاری با آنها، یا دزدیدن اموال آنها، یا تلاش برای توجیه این اعمال، نشان می‌دهند.

ب) فرد حداقل ۱۸ سال سن دارد.

پ) شواهد موجود نشان می‌دهند که فرد اختلال سلوک دارد و شروع آن قبل از ۱۵ سالگی بوده است.

ت) رفتار ضد اجتماعی صرفاً در طول اسکیزوفرنی یا اختلال دوقطبی روی نمی‌دهند.[۳]



سینما

فیلم‌های زیر در رابطه با اختلال شخصیت ضد اجتماعی هستند.


منابع


  • مجموعهٔ واژه‌های مصوّب فرهنگستان زبان فارسی تا پایان سال ۱۳۸۹.

  • سادوک، بنجامین جیمز، ویرجینیا آلکوت سادوک و هارولد کاپلان. [۲۷ «اختلالات شخصیت»]. محسن ارجمند. در synopsis of psychiatry [خلاصه روانپزشکی]. ج. دوم. ترجمهٔ فرزین رضاعی. تهران: ارجمند، ۱۳۸۷. ۴۱۸. شابک ‎۹۷۸-۹۶۴-۴۹۶-۱۷۶-۲.

    1. گنجی، مهدی. [۱۳ «اختلالات شخصیت»]. حمزه گنجی. در آسیب شناسی روانی بر اساس DSM-5. ج. دوم. تهران: ساوالان، ۱۳۹۲. ۲۳۲. شابک ‎۹۷۸-۹۶۴-۷۶۰۹-۸۰-۷.
    • کارل هافمن، مارک ورنوری، جودیت ورنوری. روان‌شناسی عمومی (از نظریه تا کاربرد). چاپ جلد دوم. شابک ‎۵-۰۱-۶۳۸۹-۹۶۴.




    مغز جامعه ستیزان (سایکوپت ها) ناهنجاری های ساختاری دارد 

     
    [رویترز - پژوهشکده علوم شناختی:]  دانشمندان با پویش (اسکن) مغز مردانی که به خاطر جنایت، تجاور و ضرب و شتم های خشونتبار محکوم شده اند محکم ترین مستندهایی تا این زمان را یافته اند که نشان می دهد مغز جامعه ستیزان (سایکوپت ها/ پسیکوپات ها) دارای ناهنجاری های ساختاری است.

    این دانشمندان از موسسه روانپزشکی کینگز کالج لندن اظهار داشتند که تفاوت های موجود در مغز افراد جامعه ستیز حتی آنها را از جنایتکاران خشن با اختلال های شخصیتی ضد اجتماعی (ASPD) و افراد سالم نابزهکار متمایز می سازد.

    نایجل بلکوود، هدایت کننده این مطالعه، اظهار داشت که استفاده از پویش های مغزی برای شناسایی و تشخیص این زیر-گروه از جنایتکاران خشن دارای پیامدهای ضمنی مهمی در زمینه درمان می باشد.

    این مطالعه نشان داد مغز جامعه ستیزان، که نداشتن همدلی ویژگی تمایز بخش آنها است، در ناحیه هایی که برای درک احساسات دیگران مهم می باشد میزان کمتری از ماده خاکستری دارد.

    در حالی که درمان های شناختی و رفتاری ممکن است برای افرادی با اختلال های شخصیتی ضد اجتماعی سودمند باشد، به گفته بلکوود، همین رویکرد ممکن است در مورد جامعه ستیزان دارای آسیب دیدگی مغزی بی فایده باشد.

    او در یک گفت و گوی تلفنی اظهار داشت: "برای داشتن تصویر روشن تری از این که کدام درمان ها اثر دارد، شما می بایست به طور مشخص تعریف کنید که افراد در هنگام ورود به برنامه درمانی در چه وضعیتی هستند."

    اسسی وایدینگ، یک استاد بخش روان شناسی وعلوم زبان دانشگاه کالج لندن، که در پژوهش بلکوود نقشی نداشت، گفت: این مطالعه "مستند تازه و گرانسنگی" درباره اهمیت تمایز گذاردن میان افراد جامعه ستیز و نا-جامعه-ستیز به دست می دهد، تا آن که همه آنها در یک گروه قرار داده شوند.

    این یافته ها همچنین پیامدهای ضمنی نیز برای سیستم قضایی دارد زیرا مرتبط ساختن جامعه ستیزی با عملکردهای مغز دورنمای استفاده از جنون به عنوان دفاع را پیش می آورد.  [ادامه در زیر ...]


      A brain scan shows areas of reduced gray matter volume in the medial prefrontal cortex of the brain of the
    psychopathic group of antisocial men compared to the non-psychopathic group of antisocial men. 
    REUTERS/Institute of Psychiatry King's College London/Handout


      A brain scan shows areas of reduced gray matter volume in the temporal pole of the brain of the psychopathic
    group of antisocial men compared to the non-psychopathic group of antisocial men. 
    REUTERS/Institute of Psychiatry King's College London/Handout

    Study Finds Psychopaths Have Distinct Brain Structure

    Reuters | May 7, 2012
    By 
    Kate Kelland

    LONDON - Scientists who scanned the brains of men convicted of murder, rape and violent assaults have found the strongest evidence yet that psychopaths have structural abnormalities in their brains.

    The researchers, based at King's College London's Institute of Psychiatry, said the differences in psychopaths' brains mark them out even from other violent criminals with anti-social personality disorders (ASPD), and from healthy non-offenders.

    Nigel Blackwood, who led the study, said the ability to use brain scans to identify and diagnose this sub-group of violent criminals has important implications for treatment.

    The study showed that psychopaths, who are characterized by a lack of empathy, had less grey matter in the areas of the brain important for understanding other peoples' emotions.

    While cognitive and behavioral treatments may benefit people with anti-social personality disorders, the same approach may not work for psychopaths with brain damage, Blackwood said.

    "To get a clear idea of which treatments are working, you've got to clearly define what people are like going into the treatment programs," he said in a telephone interview.

    Essi Viding a professor in the psychology and language sciences department of University College London, who was not involved in Blackwood's study, said it provided "weighty new evidence" about the importance of distinguishing psychopathic from non-psychopathic people rather than grouping them together.

    The findings also have implications for the justice system, because linking psychopathy to brain function raises the prospect of arguing a defense of insanity.

    Interest in what goes on inside the heads of violent criminals has been sharpened by the trial of Anders Behring Breivik, the Norwegian who massacred 77 people last July.

    Two court-appointed psychiatric teams who examined Breivik came to opposite conclusions about his mental health. The killer himself has railed being called insane.

    LESS GREY MATTER IN BRAIN'S "SOCIAL" AREAS

    Blackwood's team used magnetic resonance imaging (MRI) to scan the brains of 44 violent adult male offenders in Britain who had already been diagnosed with anti-social personality disorders.

    The crimes they had committed included murder, rape, attempted murder and grievous bodily harm.

    Of the 44 men scanned, 17 met the diagnosis for ASPD plus psychopathy and 27 did not. The researchers also scanned the brains of 22 healthy non-offenders.

    The results showed that the psychopaths' brains had significantly less grey matter in the anterior rostral prefrontal cortex and temporal poles than the brains of the non-psychopathic offenders and non-offenders.

    These areas of the brain are important for understanding other people's emotions and intentions, and are activated when people think about moral behavior, the researchers said.

    Damage to these areas is linked with a lack of empathy, a poor response to fear and distress and a lack of self-conscious emotions such as guilt or embarrassment.

    Lindsay Thomson, a professor of forensic psychiatry at the University of Edinburgh who was not involved in this study, said Blackwood's findings add to evidence that psychopathy is a distinct neurodevelopmental brain disorder.

    Research shows that most violent crimes are committed by a small group of persistent male offenders with ASPD.

    In England and Wales, for example, around half of male prisoners meet diagnostic criteria for ASPD. A major review of studies covering 23,000 prisoners from 62 countries conducted in 2002 found that 47 percent had anti-social personality disorder.

    Such people typically react in an aggressive way to frustration or perceived threats, but most are not psychopaths, the researchers wrote in a summary of their study, which was published in the Archives of General Psychiatry journal.

    There are clear behavior differences among people with ASPD depending on whether they also have psychopathy. Their patterns of offending are different, suggesting the need for a separate approach to treatment.

    "We describe those without psychopathy as 'hot-headed' and those with psychopathy as 'cold-hearted'," Blackwood explained.

    "The 'cold-hearted' psychopathic group begin offending earlier, engage in a broader range and greater density of offending behaviors, and respond less well to treatment programs in adulthood compared to the 'hot-headed' group."

    (Reporting by Kate Kelland; Editing by Rosalind Russell)