نوشته : ایوا داوران
قاتلین سریالی جامعه ستیز Psychopathic) ) در برخی ویژگی ها- خود شایسته پنداری اغراق شده، قدرت مجاب کردن دیگران، جذابیت سطحی، بی رحمی، نداشتن حس ندامت و توان به بازی گرفتن آدم ها- با سیاستمداران و رهبران جهان مشترکند. این ویژگی ها به دارندگانشان امکان می دهند که هر کاری که دوست دارند بکنند بی این که بابت عواقب اجتماعی، اخلاقی یا قانونی آن خم به ابرو بیاورند.
اگر نفوذ شما بر ذهن مردم مثل نفوذ ماه بر دریا باشد، ممکن است به راحتی دستور قتل عام صدهزار کرد را صادر کنید و در پای چوبه دار مثل صدام حسین به دکتر بگویید نگران نباش، این سرنوشت مردان است.
اما همین خصوصیات ممکن است در یک جراح مغز و اعصاب درجه یک هم موجود باشد که فشار عصبی خارق العاده کارش را تحمل می کند و وقتی در حال جراحی است کمترین همدردی با بیمارش حس نمی کند زیرا می داند که در این حالت احساسات هیچ خاصیتی ندارند.
جامعه ستیزان نترس، مطمئن به خود، کاریزماتیک، بی رحم و متمرکز اند. اما بر خلاف باور عمومی لزوما جابر نیستند. به سادگی نمی شود گفت شما جامعه ستیز هستید یا نیستید. میزان این اختلال درجات متفاوتی دارد. می شود آن را به نقشه یک شهر و حومه اش تشبیه کرد. هر یک از ما در طیف جامعه ستیزی جایی داریم، اما اقلیتی از ما در مرکز شهر زندگی می کنیم.
فرض کنید گرایش های جامعه ستیزانه مثل کلید های یک دک میکس صدا هستند. اگر همه کلید ها روی حداکثر باشند صدای حاصل به هیچ دردی نخواهد خورد. اما اگر کلید ها درست تنظیم شوند- و برخی از آنها- مثل نترس بودن، تمرکز، نداشتن حس همدلی، سرسختی ذهنی- بالاتر از بقیه قرار گرفته باشند کاملا امکان دارد شما جراح قابلی شوید که یک سر و گردن از همکاران خود سر است.
طبعا جراحی تنها حرفه ای نیست که در آن داشتن خصوصیات جامعه ستیزانه امتیاز محسوب شود. گفته می شود که سایکوپت ها شامه ای قوی برای تشخیص کسانی دارند که چیزی را پنهان می کنند. در یک آزمایش، سی داوطلب که برخی از آنها- طبق ارزیابی خودشان- گرایشات جامعه ستیزانه داشتند و برخی نداشتند- می بایست شاهد عبور 5 نفر از مقابلشان باشند. برخی از این 5 نفر دستمال قرمزی را پنهان کرده بودند و اگر موفق می شدند آن را رد کنند و گیر نیفتند 100 پوند جایزه می گرفتند. 70% ناظرانی که گرایشات سایکوپاتیک داشتند موفق به تشخیص قاچاقچیان دستمال قرمز شدند. این نسبت برای دیگر ناظران 30% بود. بنابراین سایکوپات ها در نقش ماموران امنیتی فرودگاه موفق تر از آدم های عادی خواهند بود.
سایکوپت ها با تناقضات اخلاقی چه بر خوردی دارند؟
فرض کنید 5 نفر روی ریل راه آهنی گیر افتاده اند و واگنی به طرفشان می رود که آنها را خواهد کشت. شما می توانید با زدن یک کلید واگن را به مسیر دیگری هدایت کنید، اما روی آن ریل یک نفر گیر افتاده و عمل شما باعث مرگ او خواهد شد. سایکوپت ها و آدم های عادی در این مورد نظر مشابهی دارند: کاری را می کنیم که کمتر بد است. کشته شدن یک نفر بهتر از کشته شدن 5 نفر است.
اسکن مغزی دواطلبان نشان می دهد که در این تصمیم گیری بخش هایی از مغز که با عواطف سر و کار دارند دخالت نمی کنند.
حالا همان سناریو را با کمی تغییر تصور کنید. هنوز واگن در حال حرکت به سوی آن پنج نفر است. شما روی سکو ایستاده اید. می دانید که اگر نفر چاق جلویی تان را هل بدهید تا روی ریل بیفتد، واگن در برخورد با او متوقف خواهد شد و آن پنج نفر نجات خواهند یافت هر چند این یکی خواهد مرد. شما چه می کنید؟ اینجاست که در مغز آدم های عادی مرکز پردازش عواطف- آمیگدالا- فعال می شود و در تصمیم گیری دخالت می کند. اما در مغز سایکوپت ها آمیگدالا خاموش می ماند و خیلی راحت می گویند که آن آدم چاق را روی ریل پرت خواهند کرد.
در سال 2005 دو دانشجوی دانشگاه ساری انگلستان تحقیقی انجام دادند که هدفش شناسایی خصوصیاتی بود که آدم های بسیار موفق در کسب و کار را از دیگران متمایز می کند.
آنها سه گروه را انتخاب کردند- مدیران رده بالا، بیماران روانی و مجرمینی که اختلال روانی داشتند (برخی سایکوپت بودند و برخی مشکلات دیگری داشتند) و آنها را تحت یک آزمون روانشناسی قرار دادند.
بررسی آنها نشان داد که برخی از خصوصیات سایکوپاتیک در مدیران رده بالا متداول تر از مجرمین بیمار است- خصوصیاتی مثل جذابیت سطحی، خودمحوری، مجاب کنندگی، فقدان همدلی، خودرایی و تمرکز. فرق عمده این دوگروه این بود که برخی جنبه های "جامعه ستیز" تر اختلال- خشونت فیزیکی و تکانه ای بودن و قانون شکنی در مجرمین برجسته تر است.
سایر تحقیقات نیز این را تایید کرده اند: مرز بین سایکوپاتی به دردخور و به درد نخور[1] ناشی از خود این گرایش ها نیست، بلکه به میزان آنها و نحوه ترکیبشان با یکدیگر مربوط می شود.
ضمن یک بررسی کم هزینه از تعدادی دانشجوی سال اول دانشگاه خواسته شد که بگویند فردی با این خصوصیات برای چه کاری مناسب است: "بی رحم، نترس، جذاب، فاقد گرایش اخلاقی[2] و متمرکز".
مدیر ارشد اجرایی، جاسوس، جراح، سیاستمدار، ارتشی، قاتل سریالی، آدمکش حرفه ای و سارق بانک در پاسخ ها به چشم می خورد.
به گفته یک مدیر اجرایی ارشد "داشتن توانایی های ذهنی صرفا برای نفر دوم شدن کافی است. یادتان باشد بی جهت آن را دیرک روغنی[3] نام گذاری نکرده اند. راه قله دشوار است. اما اگر روی دیگران پا بگذارید ساده تر می شود. از این هم ساده تر وقتی است که خیال کنند به آنها هم چیزی می رسد."
[1] این ها را در برابر functional و dysfunctional آورده ام
[2] Amoral – یعنی کسی که اخلاقیات در تصمیم گیری ها و رفتارهایش نقشی ندارند.
[3] مثلا یعنی برای موفق شدن باید از یک دیرک عمودی چرب (لغزنده) بالا بروید.
جامعه ستیزی یا سایکوپتی
تولد یک جامعهستیز!
پس از هر جنایت هولناکی که ما را متأثر می کند، سؤالی که خیلی از اوقات می پرسیم این است که "چطور کسی می تواند چنین کاری انجام دهد؟". افراد جامعه ستیز(سایکوپت) دروغگویانی بیمارگون، افرادی حقه باز و جذاب اند. آنها بطور مشهودی فاقد احساس پشیمانی از اعمال نادرست خود هستند.
اگر فرد جنایتکار یک جامعه ستیز باشد، جواب بسیار ساده است؛ آنها احساس همدلی یا گناه نمی کنند. بنابراین به جای پرسش "چطور این افراد می توانند این عمل هولناک را انجام دهند؟" سؤال مناسب تر شاید این باشد که "آنها از چه زمانی انجام اعمال هولناک را شروع کردند؟"
تعریف جامعهستیز چیست؟
افراد جامعه ستیز(سایکوپت) دروغگویانی بیمارگون، افرادی حقه باز و جذاب اند. آنها بطور مشهودی فاقد احساس پشیمانی از اعمال نادرست خود هستند. در واقع، در پذیرش مسئولیت کارهای خود ناتوان اند و اصلاً همدلی ندارند. آنها تکانشی (دارای تصمیم گیری آنی و بدون فکر) و عاری از حس مسئولیت و در پی انگیزش های مداوم هستند. بسیاری از آنها بطرز وحشتناکی خشن اند و طبق بیانیه ی اف بی آی درخصوص این اختلال، انگیزه هایشان "معمولاً شامل لذت دیگرآزاری بعنوان عنصری مهم است". همانطور که در این بیانیه نوشته شده: "فرد جامعه ستیز یک شکارگر درون گونه ای است."
جامعه ستیزان در هر کشوری پیدا می شوند، به هر نژادی تعلق دارند، و اکثریت آنها را مردان تشکیل می دهند. بنابر مطالعات مختلف، تقریباً %1 مردان در آمریکا احتمالاً جامعه ستیز هستند، و این افراد به احتمال زیاد علائمی را در سنین بسیار پایین از خود بروز داده اند. در واقع این علائم اهمیت کلیدی دارند--هیچ درمان شناخته شده ای برای جامعه ستیزی کاملاً رشد یافته وجود ندارد.
یک بیماری غیرقابل علاج؟
محققان به جستجو برای یافتن یک برنامه درمانی موفق ادامه می دهند اما ماری اِلن اُتول، که سابقاً در اف بی آی مسئول تهیه اطلاعات روانشناختی جانیان ناشناس بوده است و بطور مفصل در مورد جامعه ستیزان نوشته است، می گوید: "ما مداوایی برای این بیماری نداریم و قرص شناخته شده ای هم برای جامعه ستیزی وجود ندارد."
هر اقدامی در درمان بایستی بدقت سازمان دهی و نظارت شود، بویژه در مورد جامعه ستیزان تبهکار، زیرا آنها مجهز به این مهارت و انگیزه هستند که بیشتر بعنوان یک شکارگر رفتار کنند تا بیمار. آنها براحتی می توانند نقاط ضعف درمانگران خود را شناسایی و تظاهر به بهبود کنند تا اینکه درمان را زودتر پایان دهند.
رابرت هیر که بیش از 40 سال بر روی جامعه ستیزی تحقیق کرده و شاخص های مورد استفاده برای اندازه گیری آن را ایجاد کرده است، می گوید: "جامعه ستیزان خودشان بدنبال درمان نمی روند." او توضیح می دهد که جامعه ستیزان بدلیل اینکه هیچ درد روانی یا جسمانی ندارند، باور نمی کنند که چیزی در رابطه با آنها وجود دارد که نیازمند درمان است.
یک جامعه ستیز اصلاً چه نوع درمانی را می تواند دریافت کند؟ هیر می گوید: "شما می توانید بکوشید به آنها تعلیم دهید تا عواطف را حس کنند، اما این کار شبیه این است که سعی کنید به گربه بیاموزید که موش باشد. بنظر می رسد که هیچ یک از برنامه ها به استثنای آنهایی که مشکلات رفتاری را تغییر می دهند، نتیجه بخش نخواهند بود؛ می توانید آنها را وادار کنید که بکوشند به شیوه ی متفاوتی خود را بشناسند، و وادارشان کنید احساس نفع شخصی بخردانه ای در خود بپرورند." و به منظور انجام این کار، تشخیص زود هنگام مهمتر از هر چیز دیگری است.
علائم هشدار دهنده:
هیر که کتاب "بدون وجدان: دنیای نگران کننده جامعه ستیزان درمیان ما" را تألیف کرده است می گوید: "اگر به دوران کودکی هریک از مجرمان نگاه کنید سابقه ای بسیار بسیار طولانی را می توانید پیدا کنید. یکی از علائم اولیه درمورد یک جامعه ستیز خشن ممکن است بی رحمی نسبت به حیوانات یا فقدان کامل دلسوزی برای کودکان دیگر شامل آزار رساندن یا حتی صدمه زدن به آنها، باشد.
این مسئله فراتر از بحث های عادی در مدرسه یا مشاجره بین خواهرها و برادرها است. هیر می گوید: "رفتار فرد باید کاملاً خارج از هنجارها باشد." هرچند به کودکان عنوان جامعه ستیز داده نمی شود اما نشانگرهایی که احتمال بالای جامعه ستیز بودن شخصیت یک کودک در آینده را پیش بینی می کنند، دربردارنده بسیاری از خصوصیات ذکر شده هستند: فقدان احساس گناه، فقدان همدلی، عدم نگرانی درمورد عملکرد خود، و احساسات سطحی یا ریاکارانه.
با گذشت زمان ثابت می شود که رفتار کودک بسیار فراتر از خودخواهی معمول کودکی است. حتی درمقایسه با کودکانی با اختلالات رفتاری یا مسائل روانشناختی دیگر، کودکی که این ویژگی ها را دارا است و می توان از نظر بالینی او را "سخت-بی عاطفه " نامید، نزد والدین، معلمان و همسالان متمایز خواهد بود.
شناسایی فرد جامعه ستیز یا کودکی که در خطر ابتلا به جامعه ستیزی است، به بررسی رفتار فرد و تعامل با کودک طی مصاحبه های طولانی برپایه ی فهرست ها و معیارهای هیر بستگی دارد. هیچ تست پزشکی سریعی وجود ندارد که بتواند در مورد جامعه ستیز بودن یک فرد و یا میزان آن حکم قطعی بدهد.
با این وجود، اسکن های تصویربرداری کارکردی با رزونانس مغناطیسی، برخی تفاوت ها را در عملکرد مغز افراد جامعه ستیز به ویژه در قشر فرونتال و سیستم لیمبیک نشان داده اند.
به عقیده جی رِید مِلوی، روانشناس قانونی و نویسنده "ذهن جامعه ستیز"، جامعه ستیزی یک بیماری ارثی نیز هست. او می گوید: ”هرچه جامعه ستیزی شدیدتر باشد، اختلال به ارث رسیده بیشتر می شود."
هیر با نظر او موافق است و می افزاید: "عواملی ژنتیکی ای وجود دارند که دخیل هستند. مدارک بسیار زیادی هست که نشان می دهد جامعه ستیزی حاصل اثر متقابل ژنتیک و محیط است."
مداخله زودهنگام
در جستجو برای درمان یا برنامه ای مهارگرانه دربرابر اختلال جامعه ستیزی همانطور که محقق برجسته دیگری در این زمینه و روانشناس سابق زندان، مت لوگان می گوید: " مداخله به موقع در واقع تنها چیزی است که نشان داده مؤثر است."
مداخله فشرده، منظم و دراز مدت از طرف والدین و همینطور مربیان دارای بیشترین اهمیت است. برنامه های درمانی ممکن است درمان شناختی رفتاری، گروه درمانی ویا سایر روش ها را بکار برند. اما کودکانی که میزان بالای صفات سخت-بی عاطفه را از خود نشان می دهند به این دلیل که نوعاً ترس و اضطراب بسیار کمی نیز دارند، معمولاً در برنامه هایی با تأکید بر آموزش انضباط به کمک تنبیه، تغییر رفتاری مثبتی پیدا نمی کنند. آنها به احتمال زیادتر نسبت به تقویت مثبت و برنامه های پاداش محور واکنش مطلوبی خواهند داشت.
اگرچه بحث هایی در این باره وجود دارد اما بسیاری از محققان معتقدند که شناخت کودکانی که به این کمک ویژه و متناسب نیاز دارند، حتی آنهایی که در خطر برچسب های انگشت نما کننده ای همچون سخت-بی عاطفه و یا بعدها جامعه ستیز قرار دارند، از اهمیت زیادی برخوردار است. هدف، همان گونه که هیر می گوید: "این است که این کودکان را وادار کنیم بیشتر در راستای توقعات جامعه رفتار کنند."
و چنانکه هیر اشاره می کند: "همه ی افراد جامعه ستیز جنایتکار نیستند. آنها در تجارت، مناصب دولتی، دانشگاه ها و رسانه ها حضور دارند. شما بسیاری از این افراد را خواهید یافت لیکن آنها قصد ارتکاب اعمال مجرمانه را ندارند. آنها از مردم بهره مطلوب را خواهند برد."
شاید اگر به جامعه ستیزان بالقوه در سنین بسیار پایین ابزار داده شود تا آنچه را که می خواهند در چارچوب قوانین و انتظارات جامعه بدست آورند، افراد بسیار بیشتری بتوانند از زندگی فوق العاده پرثمری برخوردار شوند.
منبع: زینب اسماعیلی forum.hammihan.com
اختلال شخصیت ضد اجتماعی
اختلال شخصیت ضد اجتماعی | |
---|---|
آیسیدی-۱۰ | F60.2 |
آیسیدی-۹ | 301.7 |
پیشنت پلاس | اختلال شخصیت ضد اجتماعی |
سمپ | D000987 |
اختلال شخصیت ضد اجتماعی(به انگلیسی: Antisocial personality disorder) یا ASPD، نوعی اختلال شخصیت است که در آن فرد نمیتواند با موازین اجتماعی سازگار شود و در قبال رفتارهایش احساس گناه و اضطراب ندارد.[۱] مشخصه این اختلال، اعمال مداوم ضد اجتماعی یا خلاف قانون است، اما این اختلال مترادف با بزهکاری نیست. ICD-10 آن را اختلال شخصیت مردم ستیز (به انگلیسی: (Dissocial personality disorder)) نامیده است.[۲]
محتویات
همه گیر شناسی
میزان شیوع اختلال شخصیت ضد اجتماعی سه درصد در مردان و یک درصد در زنهااست. این اختلال از همه بیشتر در نواحی فقیر نشین شهری و در جمعیت غیر ثابت این نواحی شیوع دارد. پسر بچههایی که مبتلا به این اختلال اند، خانوادههایی بزرگتر از دختر بچههای مبتلا به این اختلال داشتهاند. این اختلال پیش از پانزده سالگی شروع میشود. دختر بچهها معمولا پیش از رسیدن به سن بلوغ و پسر بچهها حتی از این هم زودتر علایمی دارند. شیوع اختلال شخصیت ضد اجتماعی در زندانیان، بسیار بالا یعنی حدود هفتاد و پنج درصد است. این اختلال الگویی خانوادگی دارد، به طوری که شیوعش در بستگان درجه اول مردان مبتلا به این اختلال، پنج برابر افراد گروه شاهد (کنترل) است.[۲]
خصایص بالینی
بیماران دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی اغلب ظاهری طبیعی و حتی گرم و دوست داشتنی دارند. اما در سابقه آنها مختل بودن حوزههای بسیاری از کارکردهای زندگیشان دیده میشود. دروغگویی، فرار از مدرسه، فرار از خانه، دزدی، دعوا،سوء مصرف مواد، و اعمال غیر قانونی، تجاربی است که این گونه بیماران نوعاً از ابتدای کودکیشان داشتهاند. بیماران دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی، بالینگران جنس مخالف خود را اغلب تحت تاثیر جنبههای مبالغه آمیز و اغواگرانه شخصیت خود قرار میدهند، اما به چشم بالینگران جنس موافقشان ممکن است افرادی فریبکار و پرتوقع جلوه کنند. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی هیچ گونه افسردگی یا اضطرابی از خود نشان نمیدهند و این مغایرتی واضح با وضعیت آنها دارد، هر چند تهدید به خودکشی و اشتغال ذهنی مربوط به مسایل جسمی در آنها شایع است. توضیحاتی که آنها خود در مورد رفتار ضد اجتماعیشان میدهند، چنان است که گویی رفتار مذکور از سر بی فکری و بی توجهی انجام شده است. با این حال در محتوای ذهنی بیمار هیچ گونه هذیان یا علامت دیگری از تفکر غیر منطقی دیده نمیشود حتی آنها اکثر اوقات از حس واقعیت سنجی بسیار بالایی برخوردارند و اغلب ناظر را تحت تأثیر هوش کلامی خوبی که دارند، قرار میدهند. افراد معروف به کلاهبردار نمونههای خوبی از بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی اند. آنها بسیار فریبکارند و اغلب با زبانی چرب و نرم قاب دیگران را میدزدند و آنها را به دام مشارکت در طرحهای خود میاندازند؛ طرحهایی که شامل راههایی ساده برای پولدار شدن یا کسب شهرت یا بدنامی است و نهایتاً نیز ممکن است فرد را به ورطه فساد مالی، رسوایی اجتماعی، یا هر دو بکشند. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی هیچ وقت راست نمیگویند و هرگز نمیشود به آنها اعتماد کرد که وظیفهای را درست انجام دهند یا اساساً به هیچیک از ملاکهای متعارف اخلاق پایبند باشند. لاابالی گری جنسی، همسر آزاری، کودک آزاری، و رانندگی در حین مستی، اتفاقاتی شایع در زندگی این گونه بیماران است و چیزی که خیلی مشهود است، این است که آنها هیچ وقت از کارهای خود پشیمان نمیشوند، یعنی انگار که اصلا وجدان ندارند.[۲]
نشانهها
اختلال شخصیت ضد اجتماعی (Antisocial personality disorder) دارای چهار نشانه است که عبارتند از: خودمحوری، فقدان وجدان، رفتار تکانشی و جاذبهٔ سطحی. خود محوری به اشتغال ذهنی فرد به مسایل خود و عدم حساسیت به نیازهای دیگران مربوط میشود. فرد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی به زندگی خود در دنیا یی که با تنهایی او آمیخته شدهاست ادامه میدهد، گویی که در مکان جدا و عایقی قرار دارد و هرگز دوست و آشنایی ندارد. این افراد اغلب فکر میکنند که با دیگران تفاوت دارند. آنها ظاهراً احساس توجه و نگرانی نسبت به دیگران را درک نمیکنند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی، اضطراب، گناه و یا احساسهای پشیمانی را حتی در صورتی که آسیب زیادی را به دیگران وارد کرده باشند، تجربه نمیکنند. آنها اغلب، هنگامی که با رفتار تخریبی خود روبه رو میشوند، آرام و موقر باقی میمانند و نسبت به کسی که بتواند آنها را فریب دهند، احساس تنفر میکنند.
این افراد بر خلاف بزرگسالانی که یاد گرفتهاند، رضایت مندیهای بی درنگ خود را به خاطر اهداف دراز مدت فدا کنند، بدون توجه به پیامدهای احتمالی بر اساس تکانههای خود عمل میکنند. آنها مشاغل و روابط خود را به طور ناگهانی تغییر میدهند و اهل خشونت و بی ملاحظه هستند. آنها اغلب، سابقهٔ مدرسه گریزی دارند و ممکن است مکرراً به خاطر رفتار مخرب از مدرسه اخراج شده باشند. حتی هنگامی که آنها پیوسته به خاطر رفتارهای خود تنبیه شوند، نسبت به رابطهٔ بین رفتارشان و پیامدهای آنها هیج بینشی ندارند.
افراد مبتلا به شخصیتهای ضد اجتماعی میتوانند کاملاً فریبنده و متقاعد کننده به نظر آیند و به طور قابل توجهی نسبت به نیازها و ضعفهای دیگران آگاهند. آنها حتی در حالی که فردی را استثمار میکنند، احساسهای اعتماد را در وی بر میانگیزانند. کن بایانچی در فریب دادن دیگران به اندازهای مهارت داشت که توانست زنی را متقاعد کند که دربارهٔ بعضی از قتلها، برای حمایت از وی شهادت دروغ بگوید. بایانچی میدانست که این زن تنها به طور اتفاقی قبل از دستگیری وی حضور داشت و هنگامی که در جایگاه دادگاه بود، او را متقاعد کرد که به وی کمک کند.
اگرچه به نظر میرسد که چنین افرادی احتملاً مجرم میشوند، ولی بسیاری از افراد جامعه ستیز از مشکلات قانونی اجتناب می کنند و با استفاده از روشهای کمتر قابل توجه به عنوان تاجران بی رحم، و سیاست مدارانِ متقلب به دیگران آسیب وارد میکنند. عللی که در بوجود آمدن رفتار ضد اجتماعی دخیل اند:۱-زمینهٔ خانوادگی و اجتماعی ۲-نارساییهای یادگیری ۳-احتمالاً عوامل وراثتی معلوم شدهاست که عدهٔ زیادی از افراد ضد اجتماعی دارای ناهنجاریهایی در امواج مغزی غیر عادی هستند. یکی از این ناهنجاریها، کندی امواج مغز است، چنان که میتوان گفت امواج مغزی آنان شبیه کودکان است که خود نشانهای است از نارسایی در رشد مغز آنها.
علتها
اگرچه علتهای اختلال شخصیت ضد اجتماعی کاملاً شناخته نشدهاند، ولی پژوهشها از تبیینهای مربوط به وراثت و هم از تبیینهای مربوط به پرورش و ترکیبی از هر دو حمایت میکنند. همبستگی بالایی بین شیوههای فرزند پروری و سرمشق دهی نامناسب به دست آمدهاست. افراد مبتلا به شخصیت ضد اجتماعی اغلب به خانوادههایی تعلق دارند که با محرومیت هیجانی، روشهای انضباطی خشن و بیثبات مشخص میشوند و علاوه بر این، رفتارهای والدین نیز ضد اجتماعی است.
تشخیص افتراقی
تشخیص اختلال شخصیت ضداجتماعی، بر افرادی که سن پائینتر از ۱۸ سال دارند گذاشته نمیشود و تنها زمانی مطرح میشود که سابقه ای از چند نشانه اختلال سلوک قبل از سن ۱۵ سالگی وجود داشته باشد. برای افرادی که بیش از ۱۸ سال سن دارند، تشخیص اختلال سلوک تنها زمانی داده میشود که ملاکهای اختلال شخصیت ضداجتماعی مطابقت نکنند.
هرگاه رفتار ضداجتماعی در یک فرد بزرگسال با یک اختلال مرتبط با مواد مربوط باشد، تشخیص اختلال شخصیت ضداجتماعی داده نمیشود مگر این که علایم اختلال شخصیت ضداجتماعی در دوران کودکی نیز وجود داشته و تا دوران بزرگسالی ادامه یافته باشند. هرگاه مصرف مواد و رفتار ضداجتماعی، هر دو، در کودکی آغاز شده وتا بزرگسالی دوام یافته باشند، اگر ملاکهای هر دو اختلال مطابقت کنند، هر دو تشخیص مرتبط با مواد و اختلال شخصیت ضداجتماعی مطرح میشوند، اگرچه امکان دارد بعضی از اعمال ضداجتماعی، پیامد اختلال مرتبط با مواد باشند (برای مثال، فروش غیرقانونی داروها و یا دزدی جهت کسب پول برای خرید داروها). نباید رفتار ضداجتماعی را که صرفاً در طی سیر اسکیزوفرنیا با یک دورۀ مانیک رخ میدهد به عنوان تشخیص اختلال شخصیت ضداجتماعی مطرح کرد.
سایر اختلالهای شخصیت، ممکن است با اختلال شخصیت ضداجتماعی اشتباه شوند زیرا ویژگیهای معین مشترکی دارند؛ بنابراین، تمایز میان این اختلالها، براساس تفاوت در ویژگیهای آنها مهم است. با وجود این، هرگاه فردی ویژگیهایی داشته باشد که علاوه بر اختلال شخصیت ضداجتماعی با ملاکهای یک یا چند اختلال شخصیت مطابقت کنند، تمام تشخیصها را باید مطرح کرد. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی و اختلال شخصیت خودشیفته از نظر یک دندگی، چربزبانی، سطحی بودن، استثمارگر بودن، و نداشتن همدلی شبیه هم هستند. با وجود این، اختلال شخصیت خودشیفته فاقد خصوصیات تکانشگری، پرخاشگری و فریبکاری است. علاوه بر این، افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی ممکن است نیازمند تحسین نباشند و به حال دیگران غبطه نخورند و افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته معمولاً سابقه ای از اختلال سلوک در کودکی یا رفتار جنایی در بزرگسالی ندارند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی و اختلال شخصیت نمایشی از نظر تکانشی و سطحی بودن، هیجان طلبی، بی ملاحظه بودن، اغواکنندگی و فریبکاری شبیه هم هستند ولی اشخاص مبتلا به اختلال شخصیت نمایشی، بیشتر در هیجانهای خود اغراق میکنند و به طور بارز درگیر رفتارهای ضداجتماعی نمیشوند. افراد مبتلا به اختلالهای شخصیت مرزی نمایشی در مهرجویی مهارت دارند، در حالیکه افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی منفعت طلب، قدرت طلب، یا به دنبال کسب سایر رضامندیهای مادی هستند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی نااستواری هیجانی کمتر و پرخاشگری بیشتری نسبت به افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی دارند. اگرچه رفتار ضداجتماعی ممکن است در بعضی از افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانویایی وجود داشته باشد، ولی این افراد معمولاً بواسطۀ نفع شخصی و یا میل به استثمار دیگران- آن طوری که در اختلال شخصیت ضداجتماعی وجود دارد- برانگیخته نمیشوند، بلکه رفتار ضداجتماعی آنان ناشی از تمایل برای انتقام گرفتن است.
اختلال شخصیت ضداجتماعی را باید از رفتار جنایی که برای کسب منفعت صورت میگیرد، متمایز کرد، زیرا با ویژگیهای شخصیتی شاخص این اختلال همراه نیست. رفتار ضداجتماعی بزرگسالان را میتوان برای توصیف رفتار جنایی، پرخاشگرانه یا سایر رفتارهای ضداجتماعی به کار برد که مورد توجه بالینی قرار میگیرند، ولی با تمام ملاکهای اختلال شخصیت ضداجتماعی مطابقت نمیکنند. صفات شخصیتی ضداجتماعی، تنها هنگامی به عنوان اختلال شخصیت ضداجتماعی تلقی میشوند که انعطاف ناپذیر، ناسازگارانه و پایدار بوده و موجب اختلال کارکردی یا پریشانی ذهنی قابل ملاحظه شوند(DSM-IV-TR.2000).
معیارهای DSM-5 برای اختلال شخصیت ضد اجتماعی
الف) فرد تقریبا در همه جنبههای زندگی به حقوق دیگران احترام نمیگذارد و آنها را نقض میکند. این رفتار از ۱۵ سالگی شروع شده است، و سه مورد (یا بیشتر) از موارد زیر آن را نشان میدهند:
- فرد با پیش نگرفتن رفتارهای قانونی، هنجارهای اجتماعی را رعایت نمیکند، و این موضوع را تکرار ارتکاب اعمال مجرمانهای که به دستگیری او منجر میشوند نشان میدهد.
- مکار و فریبکار است، و این موضوع را دروغگوییهای مکرر، استفاده از نامهای مستعار، یا کلاهبرداری از دیگران به منظور سودجویی شخصی یا لذت بردن نشان میدهند.
- فرد بدون فکر و بلافاصله بر اساس امیال ناگهانی خود عمل میکند یا نمیتواند از پیش برنامه ریزی کند.
- زود رنج، زودخشم، و تحریک پذیر، یا پرخاشگر است، و این موضوع را تکرار دعواها یا تهاجمهای فیزیکی نشان میدهند.
- با کارهای خطرناکی که انجام میدهد، ایمنی خود یا دیگران را رعایت نمیکند.
- تقریبا در همه امور بی مسئولیت است، و این موضوع را تکرار قانون شکنیها در محل کار یا رعایت نکردن مسئولیتهای مالی نشان میدهند.
- پشیمانی و عذاب وجدان ندارد، و این موضوع را بی تفاوتی او نسبت به ناراحت کردن دیگران، بدرفتاری با آنها، یا دزدیدن اموال آنها، یا تلاش برای توجیه این اعمال، نشان میدهند.
ب) فرد حداقل ۱۸ سال سن دارد.
پ) شواهد موجود نشان میدهند که فرد اختلال سلوک دارد و شروع آن قبل از ۱۵ سالگی بوده است.
ت) رفتار ضد اجتماعی صرفاً در طول اسکیزوفرنی یا اختلال دوقطبی روی نمیدهند.[۳]
سینما
فیلمهای زیر در رابطه با اختلال شخصیت ضد اجتماعی هستند.
- تنگه وحشت (۱۹۶۲)
- پرتقال کوکی (۱۹۷۱)
- هالووین (۱۹۷۸)
- تفاله (۱۹۷۹)
- فداکاریهای کوچک (۱۹۸۹)
- رفقای خوب (۱۹۹۰)
- سکوت برهها (۱۹۹۱)
- هفت (۱۹۹۵)
- فارگو (۱۹۹۶)
- ترس کهن (۱۹۹۶)
- آقای ریپلی بااستعداد (۱۹۹۹)
- روانی آمریکایی (۲۰۰۰)
- Dahmer (۲۰۰۲)
- Gacy (۲۰۰۳)
- هیولا (۲۰۰۳)
- جایی برای پیرمردها نیست (۲۰۰۷)
- یتیم (۲۰۰۹)
- باید درباره کوین صحبت کنیم (۲۰۱۱)
- استوکر (۲۰۱۳)
منابع
- گنجی، مهدی. [۱۳ «اختلالات شخصیت»]. حمزه گنجی. در آسیب شناسی روانی بر اساس DSM-5. ج. دوم. تهران: ساوالان، ۱۳۹۲. ۲۳۲. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۶۰۹-۸۰-۷.
- کارل هافمن، مارک ورنوری، جودیت ورنوری. روانشناسی عمومی (از نظریه تا کاربرد). چاپ جلد دوم. شابک ۵-۰۱-۶۳۸۹-۹۶۴.
|
مغز جامعه ستیزان (سایکوپت ها) ناهنجاری های ساختاری دارد
[رویترز - پژوهشکده علوم شناختی:] دانشمندان
با پویش (اسکن) مغز مردانی که به خاطر جنایت، تجاور و ضرب و شتم های
خشونتبار محکوم شده اند محکم ترین مستندهایی تا این زمان را یافته اند که
نشان می دهد مغز جامعه ستیزان (سایکوپت ها/ پسیکوپات ها) دارای ناهنجاری های ساختاری است.
این دانشمندان از موسسه روانپزشکی کینگز کالج لندن اظهار داشتند که تفاوت های موجود در مغز افراد جامعه ستیز حتی آنها را از جنایتکاران خشن با اختلال های شخصیتی ضد اجتماعی (ASPD) و افراد سالم نابزهکار متمایز می سازد.
نایجل بلکوود، هدایت کننده این مطالعه، اظهار داشت که استفاده از پویش های مغزی برای شناسایی و تشخیص این زیر-گروه از جنایتکاران خشن دارای پیامدهای ضمنی مهمی در زمینه درمان می باشد.
این مطالعه نشان داد مغز جامعه ستیزان، که نداشتن همدلی ویژگی تمایز بخش آنها است، در ناحیه هایی که برای درک احساسات دیگران مهم می باشد میزان کمتری از ماده خاکستری دارد.
در حالی که درمان های شناختی و رفتاری ممکن است برای افرادی با اختلال های شخصیتی ضد اجتماعی سودمند باشد، به گفته بلکوود، همین رویکرد ممکن است در مورد جامعه ستیزان دارای آسیب دیدگی مغزی بی فایده باشد.
او در یک گفت و گوی تلفنی اظهار داشت: "برای داشتن تصویر روشن تری از این که کدام درمان ها اثر دارد، شما می بایست به طور مشخص تعریف کنید که افراد در هنگام ورود به برنامه درمانی در چه وضعیتی هستند."
اسسی وایدینگ، یک استاد بخش روان شناسی وعلوم زبان دانشگاه کالج لندن، که در پژوهش بلکوود نقشی نداشت، گفت: این مطالعه "مستند تازه و گرانسنگی" درباره اهمیت تمایز گذاردن میان افراد جامعه ستیز و نا-جامعه-ستیز به دست می دهد، تا آن که همه آنها در یک گروه قرار داده شوند.
این یافته ها همچنین پیامدهای ضمنی نیز برای سیستم قضایی دارد زیرا مرتبط ساختن جامعه ستیزی با عملکردهای مغز دورنمای استفاده از جنون به عنوان دفاع را پیش می آورد. [ادامه در زیر ...]
A brain scan shows areas of reduced gray matter volume in the medial prefrontal cortex of the brain of the
psychopathic group of antisocial men compared to the non-psychopathic group of antisocial men.
REUTERS/Institute of Psychiatry King's College London/Handout
A brain scan shows areas of reduced gray matter volume in the temporal pole of the brain of the psychopathic
group of antisocial men compared to the non-psychopathic group of antisocial men.
REUTERS/Institute of Psychiatry King's College London/Handout
Study Finds Psychopaths Have Distinct Brain Structure
Reuters | May 7, 2012
By Kate Kelland
LONDON - Scientists who scanned the brains of men convicted of murder, rape and violent assaults have found the strongest evidence yet that psychopaths have structural abnormalities in their brains.
The researchers, based at King's College London's Institute of Psychiatry, said the differences in psychopaths' brains mark them out even from other violent criminals with anti-social personality disorders (ASPD), and from healthy non-offenders.
Nigel Blackwood, who led the study, said the ability to use brain scans to identify and diagnose this sub-group of violent criminals has important implications for treatment.
The study showed that psychopaths, who are characterized by a lack of empathy, had less grey matter in the areas of the brain important for understanding other peoples' emotions.
While cognitive and behavioral treatments may benefit people with anti-social personality disorders, the same approach may not work for psychopaths with brain damage, Blackwood said.
"To get a clear idea of which treatments are working, you've got to clearly define what people are like going into the treatment programs," he said in a telephone interview.
Essi Viding a professor in the psychology and language sciences department of University College London, who was not involved in Blackwood's study, said it provided "weighty new evidence" about the importance of distinguishing psychopathic from non-psychopathic people rather than grouping them together.
The findings also have implications for the justice system, because linking psychopathy to brain function raises the prospect of arguing a defense of insanity.
Interest in what goes on inside the heads of violent criminals has been sharpened by the trial of Anders Behring Breivik, the Norwegian who massacred 77 people last July.
Two court-appointed psychiatric teams who examined Breivik came to opposite conclusions about his mental health. The killer himself has railed being called insane.
LESS GREY MATTER IN BRAIN'S "SOCIAL" AREAS
Blackwood's team used magnetic resonance imaging (MRI) to scan the brains of 44 violent adult male offenders in Britain who had already been diagnosed with anti-social personality disorders.
The crimes they had committed included murder, rape, attempted murder and grievous bodily harm.
Of the 44 men scanned, 17 met the diagnosis for ASPD plus psychopathy and 27 did not. The researchers also scanned the brains of 22 healthy non-offenders.
The results showed that the psychopaths' brains had significantly less grey matter in the anterior rostral prefrontal cortex and temporal poles than the brains of the non-psychopathic offenders and non-offenders.
These areas of the brain are important for understanding other people's emotions and intentions, and are activated when people think about moral behavior, the researchers said.
Damage to these areas is linked with a lack of empathy, a poor response to fear and distress and a lack of self-conscious emotions such as guilt or embarrassment.
Lindsay Thomson, a professor of forensic psychiatry at the University of Edinburgh who was not involved in this study, said Blackwood's findings add to evidence that psychopathy is a distinct neurodevelopmental brain disorder.
Research shows that most violent crimes are committed by a small group of persistent male offenders with ASPD.
In England and Wales, for example, around half of male prisoners meet diagnostic criteria for ASPD. A major review of studies covering 23,000 prisoners from 62 countries conducted in 2002 found that 47 percent had anti-social personality disorder.
Such people typically react in an aggressive way to frustration or perceived threats, but most are not psychopaths, the researchers wrote in a summary of their study, which was published in the Archives of General Psychiatry journal.
There are clear behavior differences among people with ASPD depending on whether they also have psychopathy. Their patterns of offending are different, suggesting the need for a separate approach to treatment.
"We describe those without psychopathy as 'hot-headed' and those with psychopathy as 'cold-hearted'," Blackwood explained.
"The 'cold-hearted' psychopathic group begin offending earlier, engage in a broader range and greater density of offending behaviors, and respond less well to treatment programs in adulthood compared to the 'hot-headed' group."
(Reporting by Kate Kelland; Editing by Rosalind Russell)