واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

جرعه‌ای از اقیانوس فرهنگ و ادبیات ایران؛ روز فردوسی حکیم

جرعه‌ای از اقیانوس فرهنگ و ادبیات ایران
برخی 25 اسفند را با استناد به خود شاهنامه مناسب‌تر می‌دانند اما غرض، یادآوری است و 25 اردیبهشت هم می‌توان یاد کرد.

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- از صبح تا این لحظه که تا پایان روز دو ساعت بیشتر باقی نیست تردید داشتم دربارۀ 25 اردیبهشت که به نام روز فردوسی ثبت شده بنویسم یا نه. اما نه به خاطر جایگاه حکیم یگانه و بزرگ‌ترین حماسه‌سرای زبان پارسی و شاید ادبیات جهان یا حتی تازه نبودن موضوع که بر سر مناسبت این روز که 25 اردیبهشت از کجا آمده است. روز فردوسی؛ چرا 25 اردیبهشت؟

    چرا که اگر بنا‌بر مناسبت باشد اهل فن می‌گویند 25 اسفند مناسب‌تر است چرا که آغاز سرایش شاهنامه را سال ۳۶۵ و پایان آن را ۴۰۰ هجری قمری می‌دانند، آن‌هم به‌دلیل بیت‌هایی که اشاره به آغاز پادشاهی سلطان محمود غزنوی دارد، ولی دربارۀ روز و ماه پایان کار شاهنامه، ۲۵ اسفند مورد اتفاق است: 

  چو سال اندر آمد به "هفتاد و یک"
  همی زیر شعر، اندر آمد فلک

  "سی و پنج" سال از سرای سپنج‌
  بسی رنج بردم به امید گنج‌

  سر آمد کنون قصۀ یزدگرد
  به ماه "سپندارمذ" روز "اَرد"

  ز هجرت شده پنج، هشتاد بار
  که گفتم من این نامۀ شهریار

 بدین ترتیب چون فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری به دنیا آمده ۷۱ سال پس ازآن درست سال ۴۰۰ می‌شود: «ز هجرت شده پنج هشتاد بار» و روز آن بر اساس ابیات بالا ۲۵ اسفند خواهد بود (روز اَرد، روز بیست و پنجم هر ماه در گاه‌شماری باستانی بوده است).

  جدای این چه 25 اسفند چه 25 اردیبهشت بهانه‌ای است برای یادکرد و آن هم پس از هزار سال و چه می‌توان نوشت رساتر از آنچه حسین مسرور سرود:

  کجا خفته‌ای، ای بلند آفتاب
  برون آی و بر فرقِ گردون بتاب

  نه اندر خورِ توست، روی زمین
  زجا خیز و بر چشمِ دوران، نشین

  کجا ماندی ای روحِ قدسی‌سرشت؟
  به چارم فلک یا به هشتم بهشت؟

  به یک گوشه از گیتی آرام توست
  همه گیتی آکنده از نام توست

  چو آهنگ شعر تو آید به گوش
  به تن خون افسرده آید به جوش

  ز شهنامه گیتی پر آوازه است
  جهان را کهن کرد و خود تازه است

  تو گفتی: "جهان کرده‌ام چون بهشت
  ازین بیش تخم سخن کس نکشت"

   ز جا خیز و بنگر کز آن تخم پاک
  چه گل‌ها دمیده است برطرف خاک

   نه آن گل که در مهرگان پژمرد
  نخندیده بر شاخ، بادش برد

  نه جور خزان دیده گلزار او
  نه بر دست گلچین شده خار او

  به این بهانه بد نیست از خود حسین مسرور هم بگوییم.

   حسین مسرور (سخن‌یار اصفهانی متولد 1269 خورشیدی و درگذشته 1347) شاعر و مترجم بود و این مثنوی را به مناسبت هزارۀ فردوسی در سال 1313 خورشیدی سرود.

  مشاوران رضاشاه به او گفتند توجه به جنبه های عمرانی کافی نیست و از فرهنگ و ادبیات نباید غافل باشد و ایدۀ برگزاری «هزارۀ فردوسی» را درانداختند و بسیار پسندید و دست درکار آرامگاه توس شدند و مثنوی «خوابگاه فردوسی» در افتتاحیۀ آن هم که حسین مسرور سروده بود، بسیار مورد توجه قرار گرفت.

روز فردوسی؛ چرا 25 اردیبهشت؟
  مسرور که در نشریاتی چون «ارمغان» و «یغما» هم می‌نوشت و مدیریت برنامه‏‌های «ایران» در «آینهٔ زمان» و «شهر سخن» را در رادیو ایران بر عهده داشت در سال ۱۳۴۷ در تهران درگذشت و در «ظهیرالدوله» به خاک سپرده شد.

 نیاز به توضیح ندارد که دربارۀ فردوسی و نقش او در هویت ملی ایرانیان کتاب‌ها می‌توان نوشت و نوشته‌اند و در این چند سطر قرار نیست به آن موضوعات اشاره شود و تنها جرعه‌ای است تا فردا گفته نشود 25 اردیبهشت آمد و یادی از فردوسی نشد.

  با این حال برای آن که نکته‌ای فنی هم گفته شده باشد پاسخ به مهم‌ترین شبهه دربارۀ شاهنامه است: این که برخی می گویند شاهنامه شعر نیست و نظم است. چرا؟ چون قوۀ خیال در آن غایب است!

  حال آن که اتفاقا عنصر خیال در آن بسیار قوی است و کسی که بیشترین تحقیق را دربارۀ "صُوَر خیال" درشعر فارسی انجام داده بر این امر صحه می‌گذارد و این نمونه‌ها را ذکر می‌کند:

  سپاهی که خورشید شد ناپدید
  چو گَرد سیاه از میان بردمید

  نه دریا پدید و نه هامون نه کوه
  زمین آمد از پای اسبان ستوه

 یا

  به مرگ سیاوش سیه پوشد آب
  کند زار نفرین بر افراسیاب

  و باز: 

  که زیبد کزین غم بنالد پلنگ
  ز دریا خروشان برآید نهنگ

  و گر مرغ با ماهیان اندر آب
  بخوانند نفرین به افراسیاب

  آیا اینها قدرت تخیل شاعر را ترسیم نمی‌کند؟

 

رابطه مسیحیت با اسلام شیعی

رابطه جامعه مسیحیت با اسلام شیعی قدمت هزار و اندی ساله دارد...

آیت‌الله دکتر سیدمصطفی محقق داماد، در یادداشتی در روزنامه اطلاعات نوشت:‌ «رابطه جامعه مسیحیت با اسلام شیعی قدمت هزار و اندی ساله دارد. حرّان (کران) شهری بسیار کهن در بین‌النهرین است که اکنون در استان شانلی‌اورفه ترکیه قرار دارد. گفته می‌شود که حران، منزل حضرت ابراهیم(ع) بوده و به ویژه به عنوان مرکز عمده صابئین و دین آنها نامدار است. شهرت جاودانی این شهر به سبب فلاسفه و دانشمندانی است که در دوران اسلامی‌از آن برخاسته‌اند.

قرائن تاریخی نشان می‌دهد که این شهر مسیحی‌نشین در قرن دوم ارتباط نزدیکی با پیشوایان شیعه از جمله حضرت امام صادق (ع) داشته و از این رهگذر مسلمان به قرائت اسلام شیعی بوده‌اند.

یکی از نامدارترین اهالی حران، محدث عالی‌قدر، ابن‌شعبه حرانی، در قرن چهارم هجری است که مجموعه‌ای تحت عنوان «تُحَفُ العُقول فیما جاءَ مِنَ الحِکَمِ ‌وَ الْمَواعظ مِنْ آل‌ِ الرّسول» تألیف کرده است با هدف جمع‌آوری بخشی از احادیث اهل بیت(ع) همراه با به‌جامانده‌هایی از پیامبران الهی با محوریت مواعظ و حکمت‌ و اندرز. وی در آغاز این کتاب گفته است از آنجا که دانشمندان شیعه درباره حلال و حرام و فرائض و سنن از گفتار ائمه(ع) کتاب فراهم کرده‌اند ولی درباره حکمت‌ها و اندرزهای پیامبر(ص) و ائمه(ع) و سایر پیامبران خاصه کلمات قصار آنها، کتابی تألیف نکرده‌اند، او دست به این کار زده است.

با کمال تأسف، حرّانی - طوری که خود می‌گوید - در تألیف کتاب برای رعایت ایجاز و نیز به این سبب که بیشتر این کلمات و سخنان از زمره آموزش‌ها و حکمت‌هایی هستند که خود گواه درستی خودند و به این دلیل که آنها را برای شیعیان فراهم کرده است که تسلیم امامان‌اند، از ذکر اسناد احادیث کتاب اجتناب کرده است. همین موضوع باعث شده که فقیهان بزرگ روایات فقهی آن را مرسل بدانند. آیت‌الله خویی (ره) ضمن اعتراف به فضل و ورع و ممدوح‌بودن حرّانی، روایات کتاب را مُرسل دانسته و از نظر فقهی، برای استناد با مشکل روبه‌رو می‌داند.

ناگفته پیداست که بحث ارسال، یک مشکل کاملا فقهی است و ربطی به مواعظ و اندرزها ندارد. به دیگر سخن، برخورد فقیهان در موضوع احکام شریعت با روایات سنن و مواعظ متفاوت است. در مورد دسته اول، شرایط بسیار سخت و سنگینی برای استحکام آنها قائلند؛ در حالی که در دسته دوم به قاعده «تسامح» باور دارند.

موضوع ایمان مسلمانان به انبیای الهی به تصریح قرآن مجید یکی از ارکان ایمان است. قرآن فرموده است:

آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَ قَالُوا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ (۲۸۵بقره)

این پیامبر به آن چه از [سوی] پروردگارش به سوی او فروفرستاده‏‌اند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتاب‏‌هایش و پیامبرانش ایمان دارند [و می‌گویند] میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمی‏‌نهیم و می‏‌گویند: شنیدیم و فرمان بردیم؛ پروردگارا! آمرزش تو را [می‏‌جوییم] و بازگشت [هر چیز] به سوی توست.

ابن‌شعبه حرّانی بر آن بوده که در کنار مواعظ اهل بیت(ع)، اندرزهای سایر انبیاء(ع) را نیز قرار دهد و این که مؤمنین با رهنمودهای سایر انبیاء آشنا شوند، یک سنت حسنه و جاریه شود. جالب این که در این کتاب، یک فصل به مواعظ حضرت عیسی مسیح(ع) اختصاص یافته است. مواعظ مزبور از قول امام صادق (ع) نقل شده‌اند. مطالعه این بخش و مقایسه آن با متون آمده در انجیل نشان می‌دهد که منقولات کاملا با یکدیگر منطبق‌اند.

این مقایسه و این متون که در سایر کتب حدیث کمتر دیده می‌شوند، نشان می‌دهند که رابطه جامعه مسیحیت در دوران امام صادق (ع) با پیشوایان شیعه کاملا تنگاتنگ بوده و هر چند ابن‌شعبه حرانی، سلسله سند روایات را نقل نکرده ولی به احتمال قوی از همان حرانیانی که به محضر امام (ع) شرفیاب می‌شده‌اند، شنیده است؛ حرانیانی که در محیط مسیحی‌نشین بزرگ شده بودند، طبعا تسلط امام (ع) بر مواعظ انبیای پیشین به‌ویژه اناجیل معتبر موجب شگفتی آنان بوده است.

این روزها پیشوای مسیحیان کاتولیک، عالیجناب پاپ فرانسیس، عازم عراق است و حسب اطلاع با مرجع بزرگوار شیعه آیت‌الله العظمی‌ سیستانی دامت برکاته دیدار خواهد کرد. لازم دانستم که از این فرصت حسن استفاده کنم و این سطور را قلمی‌سازم.

پاپ فرانسیس تا آنجا که نگارنده آشنایی دارد در مقایسه با اسلافش، بسیار متواضع است. او از همان روز نخست که به این سمت برگزیده شد، به جایگاه پر تشریفات پاپ‌های قبل در واتیکان نرفت و دفتر کار ساده‌ای برگزید. نگارنده به‌ خاطر دارد در یکی از همایش‌هایی که مهمان او بودم، همواره سعی داشت هنگام غذاخوردن، میان مهمانان باشد. فراموش نمی‌کنم که شبی بعد از شام، برای من از خاطرات زندگی خود داستان‌های بسیار جالب و آموزنده نقل کرد.

ایشان درباره دین مقدس اسلام مطالعه دارد و احترام بسیار زیادی قائل است و در یکی از تألیفات خود، بحث مفصلی در مورد اسلام و تعلیمات قرآن مجید نگاشته است. در حالی که سلف ایشان، جملات ناموزونی از سر بی‌اطلاعی درباره اسلام گفت. اینجانب طی نامه‌ای اعتراض خود را مبتنی بر مستندات تاریخی و شواهد علمی‌ برای ایشان اعلام کردم و سرانجام در نشست سینود در واتیکان، پس از سخن اینجانب، اظهار تمایل کرد که در مورد اسلام بیشتر مطالعه و کسب اطلاع کند.

پاپ فرانسیس نسبت به شرایط زیست‌محیطی و آفات و آسیب‌هایی که زمین و هوای پاک را تهدید می‌کند، دغدغه دارد و بر آن است که از اهرم تعلیمات دینی برای حل آن استفاده کند. در این رابطه نشست‌های گوناگونی در واتیکان با دعوت از عالمان ادیان تشکیل داده‌ است که در ماه اکتبر آینده هم نشست بسیار مهمی‌ خواهند داشت و اینجانب نیز از طریق وزارت امور خارجه، دعوتنامه و برنامه آن جلسات را دریافت کرده‌ام.

ایشان از درد و سختی مردم همه اقوام رنج می‌برد لذا به دنبال عریضه اینجانب و درخواست تذکر و اعتراض به رئیس‌جمهوری سابق ایالات متحده نسبت به تحریم‌های ضد حقوق بشر علیه ایران، پاسخ بسیار مهربانانه‌ای حاوی همدلی با ملت ایران و وعده تلاش برای حل این مشکل از سوی ایشان به من واصل شد.

ایشان به گفت‌وگوی ادیان بسیار اهتمام دارد. گفت‌وگوی ادیان برنامه‌ای است که قرآن مجید آغاز فرموده:

قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (۶۴ آل عمران)

بگو: ای اهل کتاب! بیایید از آن کلمه‏‌ای که پذیرفته ما و شماست پیروی کنیم: آن که جز خدای را نپرستیم و هیچ چیز را شریک او نسازیم و بعضی از ما بعضی دیگر را سوای خدا به پرستش نگیرد. اگر آنان رویگردان شدند، بگو! شاهد باشید که ما مسلمان هستیم. (۶۴)

گفت‌وگوی ادیان ابراهیمی‌ و توافق بر کلمه «سواء» اقدامی‌ است برای اتحاد در مقابل جبهه انکار و ناسپاسی پروردگار جهان. پیش‌قدم این اقدام، قرآن و جامعه اسلامی‌است. با امعان نظر در آیه شریفه فوق کاملا روشن می‌شود که پیشنهاد قرآن هرگز احتجاج و غلبه بر خصم نیست و صرفا گفت‌وگو، تعامل و توافق بر مشترکات است. لذا ما مسلمانان در پیروی از این سنت حسنه قرآن مجید، چندان موفق نبوده‌ایم.

به هر حال این دیدار را به فال نیک می‌گیریم و باشد که ثمرات پربارش نصیب جامعه مؤمنان ادیان در جهان شود و صبح دولت روشنی‌بخشش، دنیای تاریک ظلم و ستم را منور سازد، کین هنوز از نشانه سحر است. به یقین مرجعیت معظم شیعه و رهبر کاتولیک‌های جهان درباره مسلمانان و مسیحیان مظلومی‌ که تحت ستم و ظلم گروه نژادپرست صهیونیست قرار دارند یا در گوشه و کنار جهان گرفتار قدرت‌های تمامیت‌خواه و سلطه‌جویی هستند که حقوق انسانی و کرامت بشری را پایمال کرده و می‌کنند، گفت‌وگو خواهند کرد و دنیای ادیان را به جانبداری از حق، عدالت و احیای ارزش‌های اصیل اخلاقی فرا می‌خوانند.

والسلام»

جرعه‌ای از اقیانوس فرهنگ و ادبیات ایران -2 و 3 و 4

جرعه‌ای از اقیانوس فرهنگ و ادبیات ایران -2
اگرچه قرار نیست این سلسله نوشتارها مناسبتی باشد اما حالا که می‌توان در 22 دی از متولد این روز (‌ابوسعید ابوالخیر) نوشت، چرا که نه؟

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- نام «ابوسعید ابوالخیر» که می‌آید همه به یاد «اسرار‌التوحید» می‌افتند. البته مراد از «همه» در اینجا همۀ کتاب‌خوان یا دوست‌دار فرهنگ و ادبیات ایران است اگرچه در کتاب‌های درسی هم از اسرارالتوحید نام برده شده و هنوز مشمول حذف و سانسور نشده اما در این حد که بپرسند «نوشتۀ کیست» وبعد مچ بچه‌ها را بگیرند که به قلم نوه‌اش بوده و نه خودش! چندان که از نام آن هم برمی‌آید: اسرار‌التوحید فی مقامات شیخ ابی سعید ابی‌الخیر. کل اطلاعاتی که این آموزش و پرورش خشک دربارۀ بزرگانی از این دست به بچه های ما می‌دهد در حد همین است. حال آن که با نام ابوسعید می توانند چراغ «خِرَد» را در وجود آنان روشن کنند تا بدانند در قرون 4 و5 خردستا بوده‌ایم. سیرتِ دوست داشتن، صورتِ دوست داشته ‌شدن

اما چرا در دومین بخش، سراغ ابوسعید رفته ‌ام؟  

به سه دلیل: نخست این که 22 دی سالروز درگذشت اوست و اگرچه قرار نیست این سلسله نوشتارها مناسبتی باشد اما حالا که می‌توان در 22 دی از درگذشتۀ نام‌دار این روز نوشت، چرا که نه؟

دوم به این سبب که زاده و بالیده قرون چهارم و پنجم است و این دو قرن بسیار افتخار آفرین‌اند.  در این دو قرن، ایران و فرهنگ ایران و توجه به عقل چنان خوش درخشیده که از آن به عنوان «رنسانس ایرانی» یاد می‌کنند. زودتر از اروپا و چه بسا اگر بعدتر مغول هجوم نمی‌آورد همان روند «خِرَد‌مداری» و به تعبیر دکتر بهرام پروین گنابادی در «شب ناصرخسرو»، «خِرَدِ چشم‌مدار» ادامه می‌یافت.

در رنسانس اروپایی، خرد محور شد تا آدمی دور از شنیده‌ها و تصورات و بر پایۀ مشاهدات و تجربیات بگوید و بیندیشد و دو قرن 4 و 5 از این حیث سرآمد است و نام هایی چون ابو‌سعید، بیهقی، ناصرخسرو، ابن سینا و فارابی در آن می‌درخشد.

چندان که تأکید ناصر خسرو بر آن است که هر آنچه را که واقعا دیده و لمس و تجربه کرده روایت کند و بعد از هزار سال روشن شده که چقدر دقیق گزارش داده است. حتی در بیان مسافت ها. مثلا وقتی به 13 مشهد در بصره اشاره می‌کند و دربارۀ آنچه دیده نکات تاریخی را که ندیده آورده اما پس از اطمینان از درستی حکایت و مثلا این که که یکی از 13 مشهد در بصره مشهدِ بنی مازن است به خاطر ازدواج حضرت علی با لیلی (دختر مسعود نهشلی) و همین را آورده و گفته «72 روز در آن خانه مُقام کرد»و به موضوع مورد مناقشۀ نام فرزند حاصل از این ازدواج (ابوبکر) نپرداخته است.

پیش‌گام این خردمداری البته فردوسی است که در مقابل آنچه «جادویی» می‌خواند، خرد و هنر را ارج می‌نهد و با این نگاه است که به ابوسعید لقب «سقراط مشرق زمین» داده‌اند.

وجه سوم البته رباعیات اوست که اگرچه پرشمار نیست اما گذر قریب هزار سال از سُرایش آنها از زیبایی و ژرفای معنی‌شان نکاسته و از جمله همین چهارپاره:

ایزد که جهان به قبضۀ قدرتِ اوست
داده است تو را دو چیز، کان هر‌دو نکوست
هم سیرتِ آن که دوست داری کَس را
هم صورت آن که کَس، تو را دارد دوست

به این معنی که هم سیرت و خُلق دوست داشتن دیگری خوب است و هم این که چهره‌ای نیکو داشته باشی تا دوستت داشته باشند.

شعر اما تنها یک وجه از وجوه ابوسعید بوده با این غرض که عرفان ایرانی را عرضه کند. یکی از مهم‌ترین تفاوت های دین‌داری ایرانیان با غیر ایرانیان در همین دوست داشتن و دوست داشته شدن بوده است.

با این حال بزرگان قرون 4 و 5 چه در عرفان و چه دانش و چه شعر و نثر را باید با ویژگی «خرد مداری» شناخت. زودتر از آن که غرب، وارد عصر روشنایی شود و چنانچه گفته شد افسوس که با حملۀ مغول، داستان، دیگر شد.

* طرح چهره ابوسعید از هوشنگ پزشک‌نیا






جرعه‌ای از اقیانوس فرهنگ و ادبیات ایران – 3
اختصاص سومین بخش به «خاقانی شَروانی» به دو سبب است: یکی خود این شاعر و دیگری به بهانۀ توجه این روزها به ضرورت مرمت «طاق کسری» یا ایوان مداین...

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- اختصاص سومین بخش از این سلسله نوشتارها به «خاقانی شَروانی» به دو سبب است: یکی خود این شاعر و دیگری به بهانۀ توجه این روزها به ضرورت مرمت «طاق کسری» که در شکل «تاق کسرا» پارسی‌تر است.ایوان مداین را آیینۀ عبرت دان!

هم 11 باستان‌شناس و معمار ایرانی که نام‌هایی در سطح جهانی‌اند برای مشارکت مالی و فنی اعلام آمادگی کرده‌اند و هم شماری از هنرمندان و فعالان فرهنگی در نامۀ سرگشاده یا سرگشوده‌ای از دو دولت ایران و عراق خواسته‌اند «طاق کسری را نجات دهند».

ایوان طاق کسری، بزرگ‌ترین طاق آجری جهان است و میراث فرهنگی هر دو کشور ایران و عراق به حساب می‌آید و به تازگی کارزاری مردمی برای نجات فوری آن به راه افتاده و هزاران نفر ذیل نامه به وزیر میراث فرهنگی را امضا کرده‌اند.

ایرانیان البته طاق کسری را بیشتر به نام «ایوان مداین» می شناسند: بزرگ‌ترین یادگار و شاهکار معماری دوران ساسانی که در تیسفون و عراق امروز واقع است.

ایوان مداین، جدای دورۀ ساسانی و جنبۀ میراثی آن به خاطر شعر مشهور خاقانی آشناست:ایوان مداین را آیینۀ عبرت دان!

هان، ای دل عبرت بین، از دیده عِبَر کن هان
ایوان مداین را آیینۀ عبرت دان

یک ره ز لب دجله منزل به مداین کن
وز دیده دوم دجله بر خاک مداین ران...

امروز اما نگاه ایرانیان به ایوان مداین نه از منظر عبرت‌آموزی تاریخی به سبب زایل شدن قدرت‌ها که از حیث معماری و میراث فرهنگی و یادآوری شکوه ایران ساسانی است. چرا که این طاق آجری از نمادهای معماری ایرانی است وگرچه از سرزمن مادر دور افتاده اما یک دنیا تاریخ را در دل خود جای داده است.

شعر خاقانی اما تنها با ایوان مداین ضرب‌المثل نشده است. شعری از نظامی گنجوی هم با اشاره به نام خاقانی زبان‌زد پارسی زبانان است:

همی گفتم که خاقانی دریغاگویِ من باشد
دریغا من شدم آخر، دریغا گویِ خاقانی

این بیت را هنگامی می‌خوانند که فردی عزیزی را از دست می‌دهد که از او بزرگ‌تر است و گمان نمی برده زودتر از او از دنیا برود  و می‌پنداشته وقتی خودش چشم از جهان بربندد آن دوست افسوس می‌خورد نه این که خود در سوگ آن عزیز بنشیند و در رثایش سخن بگوید.

هر چند شهرت اصلی خاقانی به خاطر قصیده‌های اوست اما غزلیاتی هم داشته که وقتی بدانیم بر حافظ تأثیر گذاشته نیاز به توضیح بیشتر باقی نمی‌گذارد. بر این غزل او مثل خیلی دیگر از اشعار خاقانی گرد زمان ننشسته و همچون قصاید پیچیده نیست:

کاشکی جز تو کسی داشتمی
یا به تو دست‌رسی داشتمی

یا در این غم که مرا هر‌دم هست
همدم خویش، کسی داشتمی

کی غمم بودی اگر در غم تو
نفَسی، هم نفَسی داشتمی

خوان عیسی بر من و آنگه من
باکِ هر خرمگسی داشتمی

ویژگی دیگر خاقانی این است که کمتر شاعری چون خاقانی به عیسی مسیح اشاره کرده و در ابیات خود اصطلاحات مسیحی را آورده و آن بدین سبب است که مادرش پیش‌تر مسیحی بوده و بعد اسلام آورده است و شاید ادعای تأثیر‌پذیری حافظ از انجیل که به تازگی دکتر سروش مطرح کرده نیز ناشی از همین باشد (تأثیر از شعر خاقانی)

در گفتار پیشین به سه قرن طلایی چهارم و پنجم و ششم در بیداری ایرانیان و عصر روشنایی زودتر از اروپا اشاره شد. خاقانی هم مربوط به قرن ششم است و 75 سال در این دنیای خاکی زیسته است. (از 520 تا 595 ).

این یادآوری هم ضرورت دارد که نام او(خاقانی شَروانی) و تسلط او بر زبان پارسی برخی را به این وادی اشتباه انداخته که «خاقانی شیروانی»است حال آن که به شیروان ارتباطی ندارد و در تبریز چشم از جهان بسته و هم اکنون نیز آرامگاه او در مقبره‌الشعراست.

-----------------------------------------------------





جرعه‌ای از اقیانوس فرهنگ و ادبیات ایران – 4
دکتر کزازی با واژه‌هایی که می‌سازد و با پارسی‌گویی و پارسی‌نویسی ناب خود به زایایی و پویایی زبان کمک شایانی می‌کند.

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- چهارمین بخش از سلسله نوشتارهای پراکندۀ «جرعه‌ای از اقیانوس فرهنگ و ادبیات ایران» را به بهانۀ زادروز دکتر میر جلال‌الدین کزازی به این نویسنده و سخن‌سنج و پارسی‌گوی ایرانی اختصاص می‌دهم که همت خود را صرف پارسی‌گویی ناب و نه آمیخته با واژه های دیگر، کرده است.  میر جلال‌الدین کزازی؛ فردوسی بی ردا و دستار!

او نه تنها از به کار‌گیری واژه‌های فرنگی در گفتار و نوشتار می‌پرهیزد که همین حساسیت را در قبال دیگر کلمات وارد شده به زبان پارسی به خرج می‌دهد و آوازۀ او بیش از نویسندگی، ترجمه، شعر و پژوهش به همین سبب است.

من البته خود شماری و نه همۀ کلمات عربی رایج در زبان فارسی را فارسی یا فارسی‌شده می‌دانم مثل داماد و عروسی که اگرچه در خانواده‌ای دیگر زاده و بالیده‌اند ولی وقتی وارد خانوادۀ ما می‌شوند اگرچه نامی دیگر دارند اما عضوی از خانواده ما به شمارند. دکتر کزازی اما به پارسی سره باور دارد. بی هیچ آمیزشی.

 جدای این که کار هر کس نیست این گونه پارسی نویسی، این باور یا نگرانی هم وجود دارد که اصرار بر پارسی سره‌نویسی چه بسا سبب شود مخاطب به شکل و فرم گفتار و نوشتار بیشتر توجه کند تا محتوا و از سوی دیگر نتوانیم معنی را به تمامی منتقل کنیم یا از این ظرفیت محروم می‌شویم و به ویژه در کار رسانه‌ای چه بسا به اصل ارتباط و انتقال پیام آسیب رساند.

از منظری دیگر نمی‌دانم دکتر کزازی متون فلسفی و علمی را چگونه می‌خواهد به پارسی سره بگوید و بازنویسد؟

این واقعیت‌ها اما هیچ یک موجب آن نیست که خدمات دکتر کزازی را نادیده انگاریم و کافی است به یاد آوریم گاه واژه‌هایی که ساخته بیش از مصوبات فرهنگستان زبان و ادب پارسی مورد استقبال قرار گرفته و گزاف نیست اگر گفته شود خود به تنهایی یک فرهنگستان است. البته بی بودجه و کمک در فلان ردیف جدول‌های خاص!

به یاد آوریم که واژۀ «اس. ام. اس» تا چه اندازه رایج بود. فرهنگستان به جای آن «پیام کوتاه» را ساخت. یعنی به جای یک کلمۀ سه سیلابی دو واژه! این دکتر کزازی بود که «پیامک» را ساخت و همۀ ما اکنون به کار می‌بریم.

ناصر خسرو در سفرنامه می‌نویسد:

«خورجینَکی بود که کتاب در آن می‌نهادم. بفروختم و از بهای آن دِرَمَکی چند سیاه در کاغذی کردم تا به گرمابه‌بان بدهم. باشد که ما را دَمَکی زیادت‌تر در گرمابه بگذارد.»

در همین دو جمله سه کلمۀ «خورجینک»، «درمک» و «دمک» را به کار برده که درواقع «خورجین+ک»، «درم+ک» و «دم+ک» است. در روزگار ما آن قدر، «ک» برای تصغیر یا تحقیر (کوچک‌شماری) به کار رفته (مردک، زنک، آدمک، پسرک) که قابلیت اصلی آن فراموش شده و «پیامک» که همان «پیام+ک» است یادآور واژه‌های زیبا در نوشتۀ ناصر خسرو است.

کزازی، شاهنامه‌شناسی است که به شناختن و نوشتن بسنده نکرده و به اندازۀ توان خود خواسته در این روزگار کاری کند فردوسی‌وار. پیراستن زبان پارسی از واژه‌های بیگانه ولو خودی به نظر برسند یعنی به داماد و عروس هم رحم نکرده!

یادمان باشد که فرهنگستان کنونی که با ریاست آقای حداد‌عادل شناخته می‌شود تنها نسبت به واژه‌های انگلیسی و فرانسوی حساس است و به عربی‌ها و به تعبیر پارسی‌سره‌نویسان، تازی‌ها کاری ندارد.

کزازی اما برای واژگان عربی رایج هم برابرهای زیبایی ساخته که به کار هم می‌روند. مانند «پُرسمان» به جای مسأله، «انباره» به جای مخزن، «اَبَر‌شگفت» به جای خارق‌العاده، «یافه» به جای باطل، «بایا» به جای واجب، «ستانی» به جای افقی، «ستونی» به جای عمودی، «باور‌پُرسی» به جای تفتیش‌عقیده و موارد دیگر که فراوان‌اند.

چون پیشینۀ این کار به افرادی چون احمد کسروی و فرهنگستان دوران رضاشاه می‌رسد اوایل بیم آن می‌رفت که به کزازی هم انگ زده شود اما همان‌گونه که عربی زبان اسلام است فارسی هم بیگانه نیست و ضرورتی ندارد با عربی درآمیزد.

[همین «ضرورتی ندارد» اگر به شکل «بایستگی ندارد» نوشته شود نوآموزان ما دچار مشکل نمی‌شوند که «ض» در «ضرورت» درکدام یک از اشکال چهار گانه است: ذ،ض،ز،ظ!  یا وقتی به جای «ظلم» می‌نویسیم «ستم»]  

کزازی در واقع نه تنها سنت فردوسی را ادامه داده که در پارسی سره نویسی پا جای پای کسانی چون خواجه عبدالله انصاری گذاشته که وقتی می‌گوید: «خدایا، همچو بید می‌لرزم که مبادا به هیچ نَیَرزم» همۀ واژه‌ها پارسی است. یا در این شعر حافظ:

اگر به زلفِ درازِ تو دستِ ما نرسد

گناه بختِ پریشان و دستِ کوتهِ ماست.

یا این شعر سعدی:

در سخن با دوستان، آهسته باش
تا ندارد دشمنِ خونخوار، گوش

پیش دیوار آنچه گویی هوش‌دار
تا نباشد در پسِ دیوار، گوش

به اصطلاح علما، کزازی عالمِ بی عمل یا واعظِ غیر متّعِظ نیست (من اما انگار هستم چون اغلب کلمات این جمله عربی بود!). چرا نیست؟ چون نه تنها دربارۀ شاهنامه و فردوسی آثاری چون «از گونه‌ای دیگر»، «تند‌بادی از کنج»، « دُرّ دریای دری»، «رؤیا، حماسه و اسطوره»، و «مازهای راز» را نوشته، خود نیز به زبان فردوسی و با کمترین واژگان غیر پارسی می‌نویسد و همان‌گونه هم سخن می گوید ولو در گفت وگوهای خانوادگی و دوستانه.

چنان که در صدر آوردم چیرگی این ویژگی سبب شده وقتی او سخن می‌گوید شکل گفتار او بیشتر جلب توجه کند تا آنچه می‌گوید.

برای آشنایی بیشتر با نحوۀ گفتار و نگارش دکتر کزازی پیام او در پی درگذشت استاد آواز ایران یک نمونۀ گویاست:

خُنیا به سوگ می‌نشیند.آواز، با درد و دریغ دَم‌ساز، می‌موید. چنگ، درمانده و دل‌تنگ، گیسو می‌پریشد. تار، زار، می‌گرید. نی، جان‌گزای و جگرسوز، می‌نالد. تنبک، دمادم، از غم بر سر می‌کوبد. چرا؟ زیرا بزرگ‌مرد آواز ایران، استاد محمدرضا شجریان- این خرم‌خوی‌ترین خُنیایی که یادش گرامی باد!- به مینوی برین شتافته است تا از این پس بهشتیان را، با گل‌بانگ پهلوی و مینُوِی خویش، بیافساید (=افسون کند) و دل از آنان برباید و دری از هنرِ جان پرور، بر روی‌شان، بگشاید 


کزازی برای همۀ شیفتگان زبان پارسی یک موهبت است و با واژه‌هایی که می‌سازد به زایایی و پویایی زبان کمک شایانی می‌کند. از این رو گزاف نیست اگر او را فردوسی بی‌ ردا و دستار بخوانیم. فردوسی‌یی که این بار نه از شرق و خراسان که از غرب و کرمانشاه سر برآورده و به زبان پهلوانان کُرد سخن می‌گوید و حسی از غرور و افتخار به آدمی دست می‌دهد. پس به سبک خود او شعری از زبان فرخی سیستانی را به استاد پیش‌کش می‌کنیم. به پهلوان کرمانشاهیِ زبان:

شاد باش و دیر باش و دیر مان و دیر زی
کام جوی و کام یاب و کام خواه و کام ران...



انسان‌ها و نئاندرتال‌ها "۱۰۰ هزار سال" با یکدیگر در جنگ بوده‌اند

با ورود بعدی هوموساپین‌ها به زیستگاه نئاندرتال‌ها در آسیا و اروپا جنگی فرسایشی به مدت ۱۰۰ هزار سال میان این دو تیره درگرفته که در نهایت با انقراض نئاندرتال‌ها پایان پذیرفته است.
محققان در دانشگاه بث بریتانیا می‌گویند شواهدی در دست دارند که نشان می‌دهد نئاندرتال‌ها برای قریب ۱۰۰ هزار سال در حال جنگ با اجداد انسان فعلی بوده‌اند تا از قلمرو خود محافظت کنند.
انسان نئاندرتال/عکس:  Pixabay/Canva
 نئاندرتال
 
نئاندرتال‌ها، که ۹۹.۷ درصد دی‌ان‌ای مشترک با انسان فعلی داشته‌اند، گروهی از هم‌خانواده هوموساپین‌ها (نسل فعلی انسان‌ها) بودند که ۶۰۰ هزار سال پیش بر خلاف هم‌تیره‌های خود که در آفریقا ماندند، این قاره را ترک کردند و به آسیا و اروپا رفتند.

به گزارش یورو نیوز؛ دانشمندان در تحقیقات تازه خود درباره اجداد باستانی انسان به این نتیجه رسیده‌اند که با ورود بعدی هوموساپین‌ها به زیستگاه نئاندرتال‌ها در آسیا و اروپا جنگی فرسایشی به مدت ۱۰۰ هزار سال میان این دو تیره درگرفته که در نهایت با انقراض نئاندرتال‌ها پایان پذیرفته است.

نقشه دیرینه‌شناختی موسسه پژوهشی دانشگاه بث نشان می‌دهد اجداد انسان فعلی در حدود ۱۶۰ هزار سال قبل از طریق شبه جزیره عربستان وارد خاک آسیا شده‌اند و به سرعت برای تصاحب قلمرو جدید وارد درگیری با ساکنان آن نئاندرتال‌ها شدند.

مطالعات زیست‌شناسی نشان می‌دهد نشان می‌دهد نئاندرتال‌ها در ۵۵ هزار سال قبل همچنان در برابر هجوم مهمانان ناخوانده مقاومت می‌کرده‌اند تا زمانی که به کل منقرض شده‌اند.

نئاندرتال‌ها معمولا به عنوان شکارچیانی ماهر و جنگجویانی خطرناک شناخته می‌شوند که تنها انسان‌های مدرن می‌توانستند از پس رقابت با آن‌ها برآیند.

اجساد برجای مانده از این تیره از انسان‌ها نشان می‌دهد که در استخوان‌ آن‌ها شکستگی در بازو و حاصل دفع ضربه به صورت مکرر وجود دارد. بقایای نئاندرتال‌هایی که در غار شانه‌در در کرستان عراق به دست آمده است نشان می‌دهد این افراد با ضربه نیزه به سینه و صورت کشته شده‌اند.

نیکلاس لانگ ریچ، محقق ارشد در بیولوژی تکاملی در دانشگاه بث بریتانیا، می‌گوید: «هرچند جنگ‌های قبیله‌ای و بر سر قلمرو میان نئاندرتال‌ها سابقه داشته است، با این حال درگیری‌های کوچک، چریکی و شدید که برای مدت طولانی ادامه یافته‌اند با الگوی جنگ‌های سرزمینی تطابق دارند.»

وی می‌افزاید: «در واقع جنگ‌هایی از این دست علامت‌های ظریف از خود به جا می‌گذارند؛ علائمی که نشان می‌دهد آنان بلافاصله مقهور مهاجمان نشده‌اند و برای حدود ۱۰۰ هزار سال در برابر گسترش انسان مدرن مقاومت کرده‌اند.»

محققان تصور می‌کنند توانایی انسان در بهبود ساخت جنگ‌افزار و ارتقای توان تهاجمی خود باعث پیروزی نهایی انسان در جنگ با نئاندرتال‌ها شده باشد.

بیان حجت الاسلام و المسلمین داوود فیرحی دربارۀ مفهوم فساد و اصلاح در نهضت عاشورا

به گزارش عصر ایران، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، شب گذشته در چهارمین نوبت از مراسم «عاشورا و امروز ما» در سخنانی با موضوع «مفهوم فساد و اصلاح در نهضت عاشورا» با بیان این که در نهضت عاشورا کلمه اصلاح زیاد استفاده شده، گفت: اما بعضا معنای این کلمات در طول زمان تغییر می‌کند. معنای مدرن اصلاح، تحت تاثیر انقلاب‌های جدید است و اصلاح در برابر انقلاب به کار می‌رود.

اصلاح به معنای مدرن آن بعنوان یک حرکت تدریجی و محافظه کارانه در برابر انقلاب است که عمیق و ناگهانی است.

وی افزود: قبل از انقلاب، برخی متفکران چپ، برای حرکت حسینی به جای نهضت و اصلاح از کلمه قیام استفاده می‌کردند، در حالی که واژه قیام بار چریکی و نظامی دارد، اما نهضت حسینی چنین ادبیات و حالتی ندارد.

مرحوم شریعتی برای حرکت حسینی واژه انقلاب را به کار می‌برد. لازمه انقلاب در آن زمان، جمع آوری تسلیحات و نیروی نظامی بود و چنین فضایی را ایجاد کردند که حرکت امام حسین قیام است. در حالیکه در ادبیات امام حسین واژه خروج وجود دارد که معنایش حرکت و از جای خود تکان خوردن است و همچنین امام واژه اصلاح را بکار بردند.


به گفته فیرحی اصلاح در ادبیات سنتی در برابر فساد یا افساد است و فساد یعنی چیزی از درون خراب شود. در نظریات کلاسیک فساد دو گونه است: یکی تدریجی، مثل زنگ زدن آهن. یعنی حکومت خود بخود از درون به صورت تدریجی فاسد می‌شود. نوع دوم فساد حالت دفعی و بیرونی دارد که به آن افساد می‌گویند، مثل اینکه بر آهن اسید بریزیم.

وی با اشاره به یک تقسیم بندی دیگر فساد را دو گونه دانست: یک نوع کم شدن محتوا و لاغر شدن و یک نوع فساد با افزوده شدن موارد غیر به محتوا و آلودن. طبعا اصلاح هر نوع فساد، باید عکس آن اتفاق باشد؛ یعنی اگر محتوای صحیح کم‌رنگ شده باشد، باید آن را تقویت کرد و اگر افزوده‌های خارجی داشته باشد، باید آنها را پیراست و زدود.

این پژوهشگر فقه سیاسی با بیان این که «هر جامعه‌ای معیار خودش را دارد و فسادی که رخ می‌دهد در تغییر آن معیار است»، افزود: معیار حسین بن علی که نگران تغییر آن بود و فساد را تغییر آن می‌دانست، سنت پیامبر بود و فساد از نظر امام حسین، یعنی کم و زیاد شدن اجرای سنت پیامبر و اصلاح از نگاه ایشان بازگشت به سنت پیامبر بود.

فیرحی عوض شدن تفسیر وحی و تحریف سیره پیامبر را دو تغییری دانست که در سالهای پس از پیامبر رخ داد و توضیح داد: از نظر امیرمومنان، فساد یعنی از جا درآمدن سنت و سیره پیامبر. نظم اجتماعی که پیامبر ایجاد کرده بود، مبتنی بود بر انسان آزاد مومن و این انسان جامعه را به درستی می‌سازد. در زمان خلیفه دوم، عمر گفت اگر من کج رفتم چه می‌کنید؟ گفتند با شمشیر راستت می‌کنیم؛ یعنی معیار و شاقول مشخص بود و آن سیره و سنت رسول خدا بود.

وی معجزه دیگر پیامبر غیر از قرآن را تشکیل حکومتی مبتنی بر قرارداد و توافقات برشمرد و گفت: حتی مبدا اختلاف و جنگ با یهودیان مدینه هم دوره پیامبر نبود، بلکه ناشی از اختلاف با اوس و خزرج بود که پس از افول تنش، پیامبر حقوق یهود را برمی‌گرداند.

در مورد مسیحیان حتی بیش از این است و پیامبر می‌گوید شما مثل مایید. پیامبر دولت را براساس توافق و قرارداد و جامعه مدنی شکل داده بود و دولت کوچک در کنار جامعه بزرگ را شکل می‌داد. اما بنی امیه جامعه را لاغر کردند و حقوق مردم و آزادی انسانها را کاهش دادند و دولت را فربه و مطلقه کردند.


فیرحی با اشاره به خطبه‌ای که سیدالشهدا در مکه قبل از سفر به کربلا یا سال قبل بیان می‌کند، گفت: ایشان در این خطبه که در منا بیان شده، تفسیر و تصویر دقیقی از جامعه ارائه می‌دهد و خطاب به نخبگان دینی و اجتماعی می‌فرماید: شما کاری کردید که هیبت جامعه شکسته شد و بازی را باختید.

همه چیز در اختیار حکومت قرار گرفته و حکومت هم دین را طوری که می‌خواهد ارائه می‌دهد. شما اعتبارتان را از دست ندادید، جز به خاطر اختلافتان در حق و سنت پیامبر که موجب گم شدن سیره و راه درست شد.


این استاد علوم سیاسی چهار وضعیت ممکن در کشورها را این گونه برشمرد: 1.جامعه قوی و دولت قوی، که هر کدام کار خود را می‌کند مثل دولتهای اروپایی، 2.جامعه ضعیف و دولت ضعیف، یعنی نه جامعه می‌تواند دولت را تغییر دهد و نه دولت جامعه را مثل یمن، 3. جامعه قوی و دولت ضعیف، که جامعه، دولت را سرنگون می‌کند و 4. دولت قوی و جامعه ضعیف که دولت همه فضای فرهنگی، دینی، آزادی و حرکتهای اجتماعی را تصرف می‌کند.


وی درباره وضعیت نوع چهارم گفت: در این شرایط دولت هم قانون گذار است و هم مفسر و جامعه را لاغر می‌کند و به اصطلاح خون جامعه را می‌مکد. اما مردم چاره ای جز چاپلوسی دولت ندارند تا باقی بمانند.

نخبگان جامعه در چنین شرایطی رو به سوءاستفاده می‌آورند و علما هم شرایط دین را تحریف می‌کنند تا با سلیقه حکومت تطبیق پیدا کند. از همین روست که امام حسین(ع) در توصیف آن شرایط می‌فرماید:

جامعه توانش را از دست داد و تبدیل به مستضعفانی شد که در برابر اربابان مطیعند و بخاطر نان شب، کمر خم کردند.


*منبرهای توجیه‌گر استبداد و دینی که وسیله حکومت شده بود

به باور فیرحی، مستضعف یعنی کسی که توسط قدرت و حکومت ضعیف شده و آنها جامعه را لاغر و ضعیف کردند تا در حکمرانی هر تقلبی که بخواهند بکنند و حقایق را وارونه کنند و هر خط و سیاستی که می‌خواهند بگذارند. هرکس شرورتر و زورگوتر استوارتر. به هر شهری بروی، منبرهایی وجود دارد که با صدای بلند استبداد را توجیه می‌کنند. دین در واقع وسیله حکومت شده و بی اعتمادی مردم به نخبگان دینی به دین سرایت می‌کند و اعتقاد مردم به خدا از دست می‌رود.

این پژوهشگر دینی با اشاره به متنی که بعنوان وصیتنامه امام حسین مطرح است، گفت: در این وصیت ایشان شرایط مدینه را تشریح کرده است. چون راه خروج بر امام بسته شده، ایشان ناگهانی و بصورت پوششی از مدینه و مکه خارج می‌شود و می‌فرماید من بی دلیل یا از سر خوشی خروج نکردم، بلکه می‌خواهم به سیره جدم باز گردم. می‌فرماید من در این مسیر نظرم را خواهم گفت، هرکس خواست بپذیرد و هرکس خواست رد کند و من صبر می‌کنم تا تقدیر الهی رخ دهد.

وی ادامه داد: در ابتدای حکومت امیرمومنان هم شعار اصلی بازگشت به سیره پیامبر است، اما آنقدر سیره تغییر کرده که کسی نمی‌داند سیره پیامبر چیست. این به اصطلاح تغییر دی ان ای جامعه است.

مشخص می‌شود نهضت امام حسین یک حرکت چریکی نیست، بلکه یک حرکت گفتمانی و روشنگرانه است. در زمان ضعف جامعه، بهترین حالت آگاهی بخشی است یعنی مشخص کردن شرایط، نه درمان، یعنی مردم بفهمند مشکل چیست.

امام حسین به دنبال مبارزه نبود، دنبال فرار از بیعت بود، مبارزه از ادبیات چپ وارد ذهنیت مذهبی ما شد، امام نه دنبال جنگ بود و نه می‌خواست بیعت کند، یعنی نه با حاکم و نه علیه دولت، بلکه نوعی مبارزه منفی و در حالی که می‌خواست بیعت نکردن خود را به همه اعلام کند، انتظار پیروزی هم نداشت.


فیرحی افزود: کوفیان به دلیل ترس از شام به امام حسین تمایل داشتند، اما جرات میدانداری نداشتند و به همین دلیل فرزدق به امام می‌گوید: قلوب کوفیان با توست اما شمشیرهایشان با امویان است.

این تناقض کامل درون مردم، نتیجه عملکرد انحرافی حکومت است و سیدالشهدا می‌فرماید: درست است و مردم بنده اموال ‌‌‌شان هستند و اگر تناقضی بین دنیا و دین باشد، بسوی دین نمی‌آیند.


نشست‌های «عاشورا و امروز ما» به همت انجمن اندیشه و قلم، بنیاد اندیشه و احسان توحید و کانون توحید در محل این کانون با رعایت دستورات بهداشتی برگزار و شبها ساعت 21 از صفحه instagram.com/andisheqalam/live نیز پخش می‌شود.

-------------------------------------------

بیشتر بخوانید:

واقعۀ عاشورا، تقابل بین شیعه و سُنی نبود/ «نه» به تحمیل و تسلیم بود