عصر ایران؛ مهرداد خدیر- از صبح تا این لحظه که تا پایان روز دو ساعت بیشتر باقی نیست تردید داشتم دربارۀ 25 اردیبهشت که به نام روز فردوسی ثبت شده بنویسم یا نه. اما نه به خاطر جایگاه حکیم یگانه و بزرگترین حماسهسرای زبان پارسی و شاید ادبیات جهان یا حتی تازه نبودن موضوع که بر سر مناسبت این روز که 25 اردیبهشت از کجا آمده است.
چرا که اگر بنابر مناسبت باشد اهل فن
میگویند 25 اسفند مناسبتر است چرا که آغاز سرایش شاهنامه را سال ۳۶۵ و
پایان آن را ۴۰۰ هجری قمری میدانند، آنهم بهدلیل بیتهایی که اشاره به
آغاز پادشاهی سلطان محمود غزنوی دارد، ولی دربارۀ روز و ماه پایان کار شاهنامه، ۲۵ اسفند مورد اتفاق است:
چو سال اندر آمد به "هفتاد و یک"
همی زیر شعر، اندر آمد فلک
"سی و پنج" سال از سرای سپنج
بسی رنج بردم به امید گنج
سر آمد کنون قصۀ یزدگرد
به ماه "سپندارمذ" روز "اَرد"
ز هجرت شده پنج، هشتاد بار
که گفتم من این نامۀ شهریار
بدین ترتیب چون فردوسی در سال ۳۲۹ هجری
قمری به دنیا آمده ۷۱ سال پس ازآن درست سال ۴۰۰ میشود: «ز هجرت شده پنج
هشتاد بار» و روز آن بر اساس ابیات بالا ۲۵ اسفند خواهد بود (روز اَرد، روز بیست و پنجم هر ماه در گاهشماری باستانی بوده است).
جدای این چه 25 اسفند چه 25 اردیبهشت بهانهای است برای یادکرد و آن هم پس از هزار سال و چه میتوان نوشت رساتر از آنچه حسین مسرور سرود:
کجا خفتهای، ای بلند آفتاب
برون آی و بر فرقِ گردون بتاب
نه اندر خورِ توست، روی زمین
زجا خیز و بر چشمِ دوران، نشین
کجا ماندی ای روحِ قدسیسرشت؟
به چارم فلک یا به هشتم بهشت؟
به یک گوشه از گیتی آرام توست
همه گیتی آکنده از نام توست
چو آهنگ شعر تو آید به گوش
به تن خون افسرده آید به جوش
ز شهنامه گیتی پر آوازه است
جهان را کهن کرد و خود تازه است
تو گفتی: "جهان کردهام چون بهشت
ازین بیش تخم سخن کس نکشت"
ز جا خیز و بنگر کز آن تخم پاک
چه گلها دمیده است برطرف خاک
نه آن گل که در مهرگان پژمرد
نخندیده بر شاخ، بادش برد
نه جور خزان دیده گلزار او
نه بر دست گلچین شده خار او
به این بهانه بد نیست از خود حسین مسرور هم بگوییم.
حسین مسرور (سخنیار اصفهانی متولد 1269 خورشیدی و درگذشته 1347) شاعر و
مترجم بود و این مثنوی را به مناسبت هزارۀ فردوسی در سال 1313 خورشیدی
سرود.
مشاوران رضاشاه به او گفتند توجه به جنبه های عمرانی کافی
نیست و از فرهنگ و ادبیات نباید غافل باشد و ایدۀ برگزاری «هزارۀ فردوسی»
را درانداختند و بسیار پسندید و دست درکار آرامگاه توس شدند و مثنوی «خوابگاه فردوسی» در افتتاحیۀ آن هم که حسین مسرور سروده بود، بسیار مورد توجه قرار گرفت.
مسرور که در نشریاتی چون «ارمغان» و «یغما» هم مینوشت و مدیریت
برنامههای «ایران» در «آینهٔ زمان» و «شهر سخن» را در رادیو ایران بر
عهده داشت در سال ۱۳۴۷ در تهران درگذشت و در «ظهیرالدوله» به خاک سپرده شد.
نیاز به توضیح ندارد که دربارۀ فردوسی و نقش او در هویت ملی ایرانیان کتابها میتوان نوشت و نوشتهاند و در این چند سطر قرار نیست به آن موضوعات اشاره شود و تنها جرعهای است تا فردا گفته نشود 25 اردیبهشت آمد و یادی از فردوسی نشد.
با این حال برای آن که نکتهای فنی هم گفته شده باشد پاسخ به مهمترین شبهه دربارۀ شاهنامه است: این که برخی می گویند شاهنامه شعر نیست و نظم است. چرا؟ چون قوۀ خیال در آن غایب است!
حال آن که اتفاقا عنصر خیال در آن بسیار قوی است و کسی که بیشترین تحقیق را دربارۀ "صُوَر خیال" درشعر فارسی انجام داده بر این امر صحه میگذارد و این نمونهها را ذکر میکند:
سپاهی که خورشید شد ناپدید
چو گَرد سیاه از میان بردمید
نه دریا پدید و نه هامون نه کوه
زمین آمد از پای اسبان ستوه
یا
به مرگ سیاوش سیه پوشد آب
کند زار نفرین بر افراسیاب
و باز:
که زیبد کزین غم بنالد پلنگ
ز دریا خروشان برآید نهنگ
و گر مرغ با ماهیان اندر آب
بخوانند نفرین به افراسیاب
آیا اینها قدرت تخیل شاعر را ترسیم نمیکند؟