واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

۵ نکته آموزشی از جان اسکالی برای موفقیت در کارآفرینی

۵ نکته آموزشی از جان اسکالی برای موفقیت در کارآفرینی (از روزآفرین)

نسخه PDFنسخه PDF
5 نکته آموزشی از جان اسکالی برای موفقیت در کارآفرینی

این مطلب توسط دیوید استاینبرگ (David Steinberg)، کارآفرین و مدیرعامل Zeta Interactive نوشته ‌شده‌است. او سال‌ها تحت نظر جان اسکالی (John Sculley)، مدیرعامل سابق کمپانی اپل و یکی از موفق‌ترین و سرشناس‌ترین چهره‌های دنیای کسب و کار، به فعالیت می‌پرداخته و در این مطلب ۵ نکته‌ی مهم که از جان اسکالی یادگرفته را در اختیار خوانندگان قرار می‌دهد.

به‌عنوان کارآفرین یکی از باارزش‌ترین دارایی‌هایی که می‌توانید داشته‌باشید، یک مربی (Mentor) خوب است. طبیعت کارآفرینی پرخطر و همراه با ریسک‌های فراوان است و کسانی که در راه کارآفرینی قدم می‌گذارند به یک ساختار حمایتی مستحکم نیاز دارند. مهم‌ترین عنصر این ساختار حمایتی، یک مربی خوب است؛ مثل یودا (Yoda) برای لوک اسکای‌واکر (Luke Skywalker) و میاگی (Miyagi) برای دانیل-سان (Daniel-san). این یک موضوع اثبات ‌شده است که یک مربی خوب همانند یک دست یاری‌گر در طی فراز و نشیب‌ها و سختی‌های کارآفرینی به شما کمک می‌کند. اما از طرفی یافتن یک مربی شاید در حرف آسان به نظر برسد، ولی در عمل پیچیده است.

معمولاً کارآفرینان یک ذهنیت "خودت انجامش بده" دارند که بر اساس آن ترجیح می‌دهند قبل از مشورت با دیگران، راه خودشان را پیش بگیرند. اما بهترین مربی‌ها برای کمک به کارآفرینان راهنمایی، دانش و حتی روابط لازم را فراهم می‌کنند تا در مواجهه با چالش‌های روزمره، موانع عمده و هنگام تصمیم‌گیری‌های بزرگ درست حرکت کنند.

من از این لحاظ به‌شدت خوش‌شانس بوده‌ام که جان اسکالی مربی من بود. جان زندگی کاری افسانه‌ای داشته است؛ او هم مدیرعامل اپل بوده و هم بر صندلی مدیریت کمپانی پپسی نشسته‌است. او تأثیر شگرفی بر کار من داشته‌است. من این فرصت گران‌بها را داشتم که با تماشای زندگی کاری و شخصی او درس‌های زیادی را از او یاد بگیرم. البته برای یک مربی خوب بودن، لازم نیست مدیرعامل سابق یکی از برجسته‌ترین شرکت‌های دنیا باشید؛ هر کسی که ذهنی هدف‌دار، ارتباطات احساسی و دانش لازم برای راهنمایی صحیح داشته باشد می‌تواند یک مربی بالقوه باشد. یک مربی خوب، بیش از هرچیز، به کارآفرین کمک می‌کند تا متفاوت فکر بکند. این ۵ نکته درس‌های مهمی هستند که من از جان اسکالی یاد گرفتم و هر روز به‎‌کار می‌برم.

مرتبط: ۲۵ فرمان موفقیت در کارآفرینی (اینفوگرافیک)

۱. مخاطب خود را بشناسید

دقت کنید که "مخاطب" عاملی بنیادی در موفقیت هر رهبر کسب و کار است. اعتقاد به این اصل، کمک می‌کند تا با یکدلی با مخاطب یک رابطه موفق با او خلق کنید. در فرآیند مواجهه کارمندان با مشتریان، تنظیم پیام و نحوه برقراری ارتباط ضروری است. فهم اینکه چه چیزی باعث انگیزه، جذب آن‌ها و یا برعکس رانده شدنشان می‌شود به کارآفرین کمک می‌کند تا در تصمیمات و رفتار خود تغییرات لازم را لحاظ کند. جان اسکالی به من یاد داد که تطبیق‌دادن شیوه برخورد با مشتریان متناسب با محیط‌های مختلف نه تنها نشانه ضعف نیست، که نشانگر قدرت یک کارآفرین است.

۲. گوش‌دادن نکته‌ی کلیدی است

اکثر کارآفرینان به‌شدت به صحبت‌کردن علاقه دارند. آنها همچنین معمولاً بدون گوش‌دادن درست به صحبت‌های طرف مقابل، جوابی آماده دارند. جان اسکالی به من ارزش مدیریت با گوش‌های باز را آموخت. این موضوع در مسائل بزرگ و کوچک صدق می‌کند. برای مثال چند وقت پیش، وقتی از کنار یکی از کارکنانم در راهرو رد می‌شدم حالش را پرسیدم. او جواب داد: "خیلی خوب نیست!" شاید واکنش معمول این بود که پس از شنیدن جواب به راهم ادامه دهم، اما ایستادم و اصرار کردم "نه! واقعاً در چه حالی؟" وقتی صحبت کردیم فهمیدم که با مسائل شخصی درگیر بوده که بر عملکردش در محل کار هم اثر گذاشته بود. زمانی که از او جدا می‌شدم این حس را داشتم که این مکالمه برای او مفید بود. گوش‌دادن روابط را پرورش می‌دهد و وقتی کارکنان شما حس کنند با مدیرعامل خود رابطه‌ای دوطرفه دارند، تیم شما قوی‌تر خواهدشد.

۳. به‌منظور پیشرفت تغییر جهت بدهید

کارآفرینانی که کسب و کارهایشان به‌سرعت در حال رشدند، علاوه بر گوش‌های باز، باید ذهن خود را هم باز نگه دارند. مانند هر مربی خوب دیگر، جان اسکالی یک دیدگاه بیرونی نسبت به بازاری که در آن فعال بودم می‌آورد و برای کمک در عبور از مشکلات کسب و کار ذهنی دقیق داشت. دیدگاه‌های او هم‌چنان به من کمک می‌کند تا به چرخش  (Pivot) در کسب و کارم در زمانی که لازم به تغییر مسیر است فکر بکنم. در ۱۸ سال اخیر، هر چرخشی که در مسیر کسب و کار داشته‌ام مدیون جان اسکالی یا هیأت مدیره‌ی هوشمند بوده است. پی‌بردن به اهمیت چرخش در کسب و کار، ذهنیت من به‌عنوان یک کارآفرین و فعال حوزه‌ی کسب و کار را تغییر داده است. کارآفرینان معمولاً بر روی ایده‌های خود با جزئیات زیاد دقت دارند و متمرکزند. این باعث می‌شود برخی اوقات نتوانند تصویر بزرگ‌تر و کلّی از شرایط داشته‌باشند. یک مربی کسب و کار خوب می‌تواند در پذیرش ایده‌های بهتر به کارآفرینان کمک کند.

۴. مهربان باشید

مردم دائم از من می‌پرسند "آیا جان اسکالی واقعاً همین‌قدر که به‌نظر می‌رسد مهربان است؟" پاسخ مثبت است! او مهربانی خالصانه‌ای دارد که من نیز آن را تحسین می‌کنم و سعی دارم این مهربانی را از اسکالی تقلید کنم. تجربه به من نشان داده که مهربان ماندن به اندازه‌ی جان اسکالی برای افرادی که به سطح موفقیت او رسیده‌اند نادر است، اما او اینگونه است؛ نه فقط برای مشتریان بلکه برای هرکسی که با او برخورد می‌کند اسکالی فوق‌العاده مهربان است. من یاد گرفته‌ام که برای یک رهبر، لبخند یا کلامی محبت‌آمیز معجزه می‌کند. ابراز محبت در فعالیت‌های روزانه و کارهای اتفاقی کارآفرین را واجد صفات انسانی می‌کند و به ایجاد رابطه با کارکنان، مشتریان و صاحبان سهام کلیدی کمک می‌کند. اما مهربان بودن با مظلوم بودن فرق دارد. گویی ستون فقرات اسکالی از آهن ساخته شده است! تعادل، ظاهر مهربان و باطنی قوی مدلی است که من سعی می‌کنم در کسب و کار خود پیش بگیرم.

۵. اول آدم‌ها

بناکردن و راه‌اندازی یک استارتاپ مستلزم چند عامل بنیادی است؛ فرهنگ سازمانی قوی، مدل کسب و کار مقیاس‌پذیر و مهم‌تر از هرچیز، آدم‌های خوب. کارآفرینان غالباً فکر می‌کنند می‌توانند همه‌ی کارها را به‌تنهایی انجام بدهند. هرچه باشد اکثر ما کسب و کارهایمان را یک نفره شروع کردیم. جان اسکالی به من یاد داد که با ارائه‌ی چیزی بیش از آنچه جاهای دیگر پیشنهاد می‌دهند بهترین‌ها را استخدام کنم. گردآوردن تیمی از بهترین استعدادها هزینه دارد، اما ثابت شده که سرمایه‌ی انسانی باارزش‌ترین چیزی است که یک کسب و کار می‌تواند روی آن سرمایه‌گذاری کند.

درس‌های مهم در موضوع هنر کارآفرینی و موفقیت در کسب و کار برای هر فردی ممکن است متفاوت باشد. روش‌هایی که برای یک کارآفرین جواب می‌دهد ممکن است برای دیگری بی‌مصرف باشند. اما داشتن یک مربی خوب برای موفقیت در کارآفرینی یک موضوع مورد توافق است. من این شانس را داشتم که مربی بزرگی مثل جان اسکالی را برای ۱۸ سال در کنار خود را داشته‌ام، شما نیز مربی خود را پیدا کنید.

منبع: Inc.‎ | ترجمه: روزآفرین

مرتبط:

اهمیت بهبود فضای کسب و کار در شکل گیری اقتصاد دانش بنیان

عضو کمیسیون اجتماعی مجلس تاکید کرد:

اهمیت بهبود فضای کسب و کار در شکل گیری اقتصاد دانش بنیان

سیناپرس: عضو کمیسیون اجتماعی مجلس گفت: وقتی می خواهیم یک یافته علمی را به تولید تبدیل و آن را تجاری سازی کنیم، این موضوع می بایست در یک فضایی اتفاق بیفتد که آن فضا، فضای کسب و کار است.

حمایت از شرکت های دانش بنیان و ایجاد ارتباط بین صنعت و دانشگاه، از مهم ترین مولفه های دستیابی به اقتصاد دانش بنیان در کشور است اما مولفه های دیگری هم در این زمینه تاثیرگذارند که از جمله آنها می توان به بهبود فضای کسب و کار اشاره کرد. اگر در یک کشور فضای کسب و کار، شرایط مناسبی نداشته باشد، انگیزه تولیدکنندگان پایین می آید و زمینه لازم برای رشد اقتصادی شکل نمی گیرد. بنابراین برای دستیابی به اقتصاد دانش بنیان، می بایست همپای حمایت از تاسیس و فعالیت شرکت های دانش بنیان، فضای مناسبی برای کسب و کار این شرکت ها ایجاد شود، تا امکان تولید محصولات دانش بنیان و بازاریابی و فروش آنها برای صاحبان و دست اندرکاران این شرکت ها فراهم شود. چنین است که انگیزه لازم برای گسترش فعالیت های دانش بنیان در کشور شکل خواهد گرفت که این موضوع علاوه بر رونق بخشیدن به اقتصاد، در ایجاد اشتغال به ویژه برای دانش آموختگان دانشگاهی بسیار موثر خواهد بود.     

محمدمهدی مفتح؛ عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی در این ارتباط به خبرنگار سیناپرس گفت: یکی از حوزه های فعالیت ما چه در زمینه رونق بخشی به اقتصاد و چه در زمینه پیشرفت علم، حوزه اقتصاد دانش بنیان است. ما در طی این سال ها در رشد علم وضعیت خوبی داشتیم و شاخص رشد علم ما عدد خوبی را به خود اختصاص داده است. اما تبدیل یافته های علمی به تولیدات و به تعبیری تجاری سازی علم، موضوعی است که باید بیشتر به آن توجه شود و بیش از این روی آن وقت گذاشته شود.

وی افزود: در حوزه اقتصاد مبتنی بر دانش با مجموعه شرایطی که ما داریم از جمله بحث تحریم ها، پیشرفت های خوب علمی و جوانان مستعدی که در کشور وجود دارند، می بایست اینها را با یک مدیریت خوب در کنار هم قرار بدهیم و از این داشته ها یک خروجی مفید به دست آوریم.

مفتح در پاسخ به این پرسش که آیا حمایت از شرکت های دانش بنیان می تواند در ایجاد اشتغال برای دانش آموختگان دانشگاهی موثر باشد؟ گفت: حتما همین طور است اما ما به عنوان حاکمیت باید ببینیم که نرخ بالای بیکاری به ویژه در افراد تحصیلکرده چگونه برطرف می شود؟ قطعا یکی از مهم ترین اقدامات در حل این معضل بزرگ، بهبود فضای کسب و کار است. تا وقتی که فضای کسب و کار مناسبی نداشته باشیم با قانون نویسی و صدور آیین نامه و حتی اعطای تسهیلات بانکی، مساله به طور اساسی حل نمی شود. باید فضای کسب و کار مناسب باشد، قید و بندها در فضای کسب و کار به حداقل برسد، مجوزها با سرعت لازم صادر شود، دخالت ها در حداقل ممکن باشد و دست و پای تولیدکنندگان در فضای کسب و کار بسته نباشد. البته وجود چارچوب های لازم از جمله مسایل شرعی، گمرکی و مالیاتی ضروری است. بنابراین همه قوای سه گانه باید دست به دست هم بدهند و فضای کسب و کار را مناسب کنند. به نظر من نقش مناسب شدن فضای کسب و کار در رونق اقتصادی و ایجاد اشتغال از بقیه مسایل دیگر موثرتر است.

این نماینده مجلس با تاکید بر اهمیت بهبود فضای کسب و کار در شکل گیری اقتصاد دانش بنیان، تصریح کرد: فضای کسب و کار حاکم بر فعالیت های دانش بنیان اقتصادی است. یعنی وقتی می خواهیم یک یافته علمی را به تولید تبدیل و آن را تجاری سازی کنیم، این موضوع می بایست در یک فضایی اتفاق بیفتد که آن فضا، فضای کسب و کار است

با افراد بیش از حد حساس و زودرنج چطور برخورد کنیم؟

تکمیل مطلب از واحد

در بخش نظرات پاسخی به نظر خواننده ای محترم داده شده است که تکمیل کننده این مطلب است

با افراد بیش از حد حساس و زودرنج چطور برخورد کنیم؟ (از پارس 20)

علت زودرنج بودن


فرد زود رنج در مقابل یکسری برخوردها که با روحیات و شخصیت آن سازگار نیستند، آزرده خاطر می شود

واژه ی زود رنج در فرهنگ لغات فارسی به معنی کسی که زود برنجد و آزرده شود و نازک دل بکار  باشد ، برده می شود. اما از این منظر می توان فرد زودرنج را کسی برشمرد که زود آزرده می شود و یا به کسی گفته می شود که بر اثر کنشی منطقی ویا غیر منطقی آزرده خاطر می شود و یا می توان گفت فرد زود رنج کسی است که در مقابل یکسری رفتارو برخوردها که با روحیات و شخصیت آن سازگار نیستند،آزرده خاطر می شود .
علت زودرنج بودن:
برخی افراد زود رنج و حساس هستند. افراد در برابر مشکل و ناراحتی واکنشهای مختلفی را بروز می دهند. به عنوان مثال برخی پرخاش کرده، بعضی به گریه می افتند و افرادی هم قهر می کنند و بروز این عکس العملها در افراد با هم فرق دارد و به شخصیت فرد بستگی دارد.وی تصریح کرد: افرادی هستند که حساس بوده و زودرنج هستند و عواطفشان رقیق تر بوده که در برابر مشکل و ناراحتی بسیار زود ناراحت می شوند و از خود نمی توانند دفاع کنند.صادقی در مورد علت بسیار حساس بودن برخی افراد بیان کرد: علت ایجاد این حساسیت های زیاد و زود رنج بودن به شخصیت فرد، ژنتیک، یادگیری و تربیت فرد در دوران کودکی باز گشت می کند.

بعضی افراد بیش از حد حساس و زودرنج  این ویژگی ها را دارند:
- میتوانند اطلاعات را عمیقاً پردازش کنند.
- می توانند خیلی عمیق روی چیزی تمرکز کنند.
- در کارهایی که نیازمند دقت، سرعت و جزئیات است مهارت دارند.
- شدیداً وظیفه شناس هستند.

خصوصیات ظاهری افراد بیش از حد حساس:
- در اعمال حرکاتی مهارت دارند.
- بیشتر تحت تاثیر کافئین هستند.
- در ثابت ماندن مهارت دارند.
- نیمکره راست مغزشان قوی تر است: خلاق تر هستند.
- کندتر از محرک های شدید ریکاور می شوند.


درمان حساسیت وزود رنجی شدید

اعتماد به نفس پایین و حساسیت بیش از حد

درمان زود رنجی شدید

پایین بودن اعتماد به نفس ، فرد را حساس و زود رنج می کند

افرادی که اعتماد به نفس خوبی دارند، معمولا زندگی بهتری را هم تجربه می کنند و در زندگی شرایط مناسب تری خواهند داشت. این شرایط تا جایی پیش می رود که به گفته دکتر ناظمی کمبود اعتماد به نفس حتی می تواند موجب ایجاد حساسیت و زود رنجی هم بشود.

پایین بودن میزان اعتماد به نفس، یکی از مهم ترین دلایلی است که می تواند فرد را حساس و زود رنج کند. نباید فراموش کنیم حساسیت بیش از حد افراد، به اعتماد به نفس آنها بستگی دارد. به این معنی که این افراد چون نسبت به نوع زندگی و شرایطی که دارند، حساس هستند و خودشان را پایین تر از دیگران می دانند، نمی توانند حرف ها و نظرات دیگران را تحمل کنند و چنین رفتارهایی را از خود نشان می دهند.

حساس ها مراقب باشند
دوست ندارد این طور باشد، اما کاری هم از دستش برنمی آید. حساس است و خیلی زود از حرف های دیگران ناراحت می شود. تصمیم می گیرد رفت و آمدهایش را کم کند، روابط اجتماعی اش را حذف می کند و در خانه می ماند تا نه از حرفی ناراحت شود و نه کسی را ناراحت کند. غافل از این که این کناره گیری کردن فقط شرایطش را بدتر می کند و موجب تشدید حساسیت هایش می شود. البته خیلی وقت ها هم دست به کار می شود و سعی می کند رفتارهای اشتباهش را تغییر دهد ولی چون این کار برایش سخت است، در همان ابتدای کار، پشیمان می شود و دوباره به همان روال قبل برمی گردد؛ یعنی حساسیت و ناراحت شدن، بعد تنهایی و فرار از موقعیت برای کم شدن این همه ناراحتی و پس از آن هم تشدید مشکل و بدتر شدن شرایط.

آن طور که این روان شناس توصیه می کند این افراد در اولین قدم باید اعتماد به نفس شان را تقویت کنند و هر کاری از دست شان برمی آید ـ مانند خود گویی های مثبت ـ برای تقویت اعتماد به نفس انجام دهند. همچنین خوب است برای تقویت اعتماد به نفس، به خود آگاهی رسیده و شناخت دقیقی از نقاط ضعف و قوت شان پیدا کنند.

از جمع فرار نکنید
کسانی که حساس هستند، معمولا خیلی دوست ندارند در جمع حاضر شوند و ترجیح می دهند تنها بمانند. گروهی از این افراد هم هستند که همیشه از دیگران ناراحتند و برای همین هنگامی که در جمع هستند، احساس خیلی بدی را تجربه خواهند کرد. در نتیجه طبیعی است این افراد کم کم از جمع دور شوند و تنهایی را ترجیح دهند، اما وقتی آنها از دیگران فاصله می گیرند، طرز فکر و نگرش منفی که نسبت به جمع و دیگران دارند نیز تقویت می شود و در نتیجه نمی توانند با شرایط و موقعیت های جدید هماهنگ شوند.

 بنابراین گاهی افراد حساس تصمیم می گیرند به جای حل مساله و ایجاد توانایی برای برطرف کردن این مشکل، از جمع فرار کنند و همین دوری از گروه باعث تشدید مشکلات شان می شود.

 اولین و یکی از بهترین کارهایی که می توان برای این گروه از افراد انجام داد، مواجه شدن با موقعیت است. به این معنی که قرار نیست زمانی که احساس می کنید از قرار گرفتن در جمع ناراحت می شوید یا از حرف ها و نظرات دیگران احساس خوبی ندارید، رفت و آمدهایتان را قطع کنید. بلکه توصیه می شود روابط اجتماعی بیشتری داشته باشید، اما قبل از این مرحله، خودتان را بهتر بشناسید و اعتماد به نفس تان را تقویت کنید و پس از آن مهارت های ارتباطی را بیاموزید و بدانید در هر رابطه ای چطور باید برخورد کرد. وی ادامه می دهد: افرادی که حساسیت بیش از حد دارند، معمولا از کمبود قدرت ابراز وجود هم رنج می برند و نمی توانند حرف ها و نظرات شان را بدرستی مطرح کنند. برای همین هم احساسات منفی شان بیشتر می شود و همین می تواند شرایط آنها را بدتر کند. همچنین به این موضوع هم توجه داشته باشید که تمام رفتارها و حرف های دیگران را به خودتان نسبت ندهید و بدانید خیلی از حرف ها و رفتارها به شما ارتباطی پیدا نمی کند.

دیگران هم باید به آنها کمک کنید
کسانی که با فردی حساس و زودرنج زندگی می کنند، معمولا نمی دانند چطور باید با او برخورد کرد؛ اگر خیلی سخت بگیرند، او را ناراحت کرده اند و اگر خیلی کاری به کارش نداشته باشند، این خصوصیت اخلاقی را تشدید کرده اند. پس چه کاری بهترین است و برای کمک به این افراد چه کار باید کرد؟

لحن و نوع کلام و همین طور زبان بدن ما باید متناسب با نیازها و شخصیت فرد باشد، اما با همین حرف ها باید به او کمک کنید رفتارش را تغییر دهد و در موقعیت مناسب قرار بگیرد.

اگر می خواهید به فردی که حساس است کمک کنید رفتارش را تغییر دهد، او را در موقعیت قرار دهید و پس از آن کمکش کنید موقعیتی را که در آن قرار گرفته، بخوبی درک کند و پذیرش بیشتری داشته باشد. همچنین باید این فرصت را در اختیار آنها بگذارید تا اعتماد به نفس شان را تقویت کنند و وضع بهتری داشته باشند.

بچه ها را درست تربیت کنیم
همان طور که گفته شد شیوه تربیتی پدر و مادر هم در ایجاد این حساسیت ها موثر است و می تواند آن را تقویت کرده یا برای حل مشکل کمک کند. دکتر ناظمی هم در این زمینه به والدین توصیه می کند فرزندان شان را طوری تربیت کنند که آمادگی رویارویی با فراز و نشیب های زندگی را داشته و واقع نگر باشند. به این معنی که بچه ها باید در شرایط اجتماعی طبیعی و عادی قرار بگیرند و این طور نیست که در محیطی بسته آنها را پرورش دهیم و انتظار داشته باشیم در آینده هم زندگی اجتماعی موفقی داشته باشند.

گردآوری:بخش روانشناسی پارس20

منابع:

namnak.com

mscenter.ir

mardoman.net

بعضی اشتباهات رایج در شروع کارهای کارآفرینانه

در شروع کار اشتباه نکنیم (از لینکدین توسط آقای عباس خداپرست)

اشتباه اول: بیشتر افراد معمولاً به اندازه کافی برای تحقیقات روی طرح و ایده خود وقت صرف نمی کنند تا ببینند واقعاً ارزش آن را دارد یا نه و به همین دلیل شکست می خورند این معمولاً مهمترین اشتباه همه است.

به اعتقاد اوشر 9 نفر از هر 10 کارآفرین به خاطر این که طرح و ایده آنها ارزشی را که تصور می کردند نداشته است  شکست می خورند. گاهی افراد آن قدر شور و شوق به انجام کار جدید دارند که از تجزیه و تحلیل آن غافل می شوند. و همین باعث شکست آنها می شود آنها ممکن است بسیار با استعداد و لایق باشند و هر کاری که از دستشان بر می آید انجام دهند ولی به نتیجه مناسبی دست پیدا نمی کنند چون قدم اول را مشکل دار برداشته اند. یعنی ایده با ارزشی انتخاب نکرده اند.

اشتباه دوم: تخمین نادرست از بازار، تعداد مشتریان احتمالی، زمان بندی و قسمتی از بازار که نصیب آنها خواهد شد.

بیشتر افراد کارآفرین آن قدر درباره طرح ها و کارهای جدید خود هیجان زده هستند که توجه نمی کنند که چند نفر مشتری واقعی آنها خواهند بود. آنها می گویند اگر کل بازار 50 میلیون مصرف کننده داشته باشد و فقط 2 درصد از بازار مشتری ما باشند آنگاه 1 میلیون مشتری خواهیم داشت حال آنکه 2 درصد از بازار رقم بسیار بالایی است و بیشتر کسب و کارها زیر 1 درصد مشتری دارند.

اشتباه سوم: کم تخمین زدن سرمایه و زمان مورد نیاز.

آنها سرمایه مورد نیاز را براساس اشتباه اول تخمین می زنند. افراد در ابتدای کار برای محیط اداری، مبلمان، کامپیوترها و استخدام یک مدیر فروش و ... پول زیادی خرج می کنند. به عبارت دیگر کارهایی انجام می دهند که هزینه بر و هزینه ساز است و تنها به امید این هستند که فروش بالایی داشته باشند.

همه این هزینه ها به امید حجم بالای فروش در مدتی کم انجام می شود. آنها فکر می کنند خیلی زود، سود بالایی نصیبشان می شود ولی در عمل چنین اتفاقی نمی افتد و ناگهان متوجه می شوند همه سرمایه خود را خرج کرده اند و پولی برای ادامه کار ندارند. در این زمان هزینه های پیش بینی نشده هم وجود دارند بنابراین همیشه سرمایه ای بیش از آنچه در ابتدا به نظر می رسد نیاز است حتی اگر صرفه جویی های لازم انجام شود.

اشتباه چهارم: تخمین اشتباه در حجم فروش و زمانبندی.

آنها تخمین درستی از بازار و تعداد مشتریان ندارند بنابراین برای این قسمت از کسب و کار خود پروژه های زیادی مد نظر دارند. آنها می گویند 200 میلیون خانه وجود دارد و کافیست به X تعداد از آنها جنس خود را بفروشم. اما چون در زمان محدودی که در نظر گرفته بودند به میزان فروش مورد نظر خود نمی رسند شکست می خورند و هیچگاه فرصت پیدا نمی کنند حجم فروش کافی داشته باشند.

اشتباه پنجم: سرمایه پروژه ای را بسیار کم تخمین می زنند.

برای اجرای هر پروژه از طراحی تا تولید کالا همیشه به سرمایه ای بیش از آنچه تصور می شود نیاز است. همچنین دلایل ناشناخته ای وجود دارند که هزینه اجرای یک پروژه را بالا می برند. بنابراین هنگام اجرای پروژه شما با کمبود منابع روبرو می شوید و پروژه کند و محدود می گردد.

اشتباه ششم: افراد زیادی استخدام می کنند و برای دفتر، مبلمان و تجهیزات اداری، هزینه زیادی صرف می کنند.

اکنون شما فروش کم و هزینه های زیادی دارید. این مشخصه سازمان هایی است که هر روز شکست می خورند و نمونه های زیادی از آنها را می توانید ببینید. همه اینها از اشتباه اول ناشی می شود: شکست به دلیل عدم تحقیق کافی درباره ارزش طرح و فرصتی که می خواهید روی آن سرمایه گذری کنید.

اشتباه هفتم: نداشتن طرح و نقشه برای ناگواری های احتمالی.

حتی اگر در تمام برآوردها و تخمین ها بسیار واقع گرایانه عمل کرده باشید باز هم وقایع پیش بینی نشده وجود دارند. ممکن است شرایط بازار عوض شود، بانک به تعهدات خود پایبند نباشد، بهره بانکی عوض شود، برای حمل و نقل محصول محدودیت هایی ایجاد شود و بسیاری موارد از این قبیل که اگر هر کدام از اینها اتفاق بیفتد مقصر شما نیستید. یا به عبارت دیگر این مشکلات ناشی از ضعف طرح نیست، اما اتفاق می افتد. بیشتر مواقع کسانی که کار جدیدی را آغاز می کنند احساس می کنند هر گاه به مشکلی برخورد کردند کسی یا چیزی هست که به آنها کمک کند. و به همین دلیل از قبل نقشه ای برای شرایط ناگواری که ممکن است پیش بیاید ندارند و در صورت وقوع چنین شرایطی کل زحمات و سرمایه آنها در خطر خواهد بود.

اشتباه هشتم: شریک کردن افراد غیر لازم یا نامعتبر.

شما فقط به افراد مشخصی به عنوان شریک نیاز دارید. به عنوان مثال بیشتر مواقع به پول نیاز دارید، و شرکایی پیدا می کنید که آنها هم به پول نیاز دارند. یا بسیاری مواقع افراد خلاق که ایده های خوبی دارند دوستان خود را به عنوان شریک انتخاب می کنند. بسیاری افراد برتری های راهبردی را ندارند یا اعتبار کافی برای شراکت را ندارند. حال چنین افرادی قرار است مثلاً 25 درصد از شرکت شما را صاحب شوند. چنین کاری کاملاً اشتباه و غیر ضروری است. قبل از اینکه افراد بخواهند در دارایی یا طرح  شما شریک شوند، باید آن را به دست آورند. (یعنی برای شراکت خود پول، اعتبار و وقت خود را گرو بگذارند و زحمت بکشند.)

اشتباه نهم: افراد را برای راحتی خود استخدام کنید نه به خاطر مهارتهای مورد نیاز آنها.

"در اولین شرکت هایی که بنا کردم خویشاوندانم را استخدام کردم. این کار بسیار ساده بود اما بسیاری از آنها برای کاری که من نیاز داشتم فرد مناسبی نبودند. و اخراج کردن افراد کار ساده ای نیست به خصوص اگر از فامیل و آشنا باشند." برای استخدام افراد زمان بیشتری صرف وقت کنید و براساس مهارت ها از بین آنها انتخاب کنید. شما به افرادی با مهارت بسیار بالا احتیاج دارید که بتوانند در شرایط نامناسب به کسب و کار شما کمک کنند، به عبارت دیگر آچار فرانسه باشند. اگر افراد نامناسب استخدام کنید، درست زمانی که به آنها احتیاج دارید کسب و کارتان را با مشکل مواجه می کنند.

اشتباه دهم: غفلت از مدیریت قسمتهای مختلف سازمان.

این مشکل معمولاً همیشه اتفاق می افتد. مدیران معمولاً نیمی از وقت خود را به کارهایی می پردازند که 5 درصد از کل فعالیت ها هم نیست و از قسمت های دیگر غافل می شوند. شما باید نسبت به کل سازمان خود دید جامعی داشته باشید. ولی معمولاً کسانی که کسب و کاری را اداره می کنند  این دید جامع را از دست می دهند و بیشتر انرژی خود را برای اداره قسمتی از سازمان به کار می گیرند تا اینکه کل سازمان را رهبری و مدیریت کنند. "در مواردی محصولات مختلف را تولید می کردم و گاه برای بعضی از تولیدات، افرادی را استخدام می کردم . نتیجه آن را با تصویر بزرگی که در ذهن داشتم در کوتاه مدت و بلند مدت مقایسه می کردم که آیا به اهداف تعیین شده رسیده ام یا نه." به عبارت دیگر ارزیابی کارهای انجام شده و مقایسه آن با اهداف و برنامه های از قبل تعیین شده، سبب می شود دید کاملتری داشته باشید. پس سعی کنید آن تصویر بزرگ را در ذهن خود داشته باشد و مرتباً آن را با وضعیت کنونی خود مطابقت دهد.

اشتباه یازدهم: پذیرفتن غیر ممکن بودن، ساده تر از پیدا کردن راه حل مناسب است.

"من مهندسی داشتم که بسیار ماهر بود ولی هر گاه می خواستیم وسیله ای را اصلاح یا بهینه سازی کنیم می گفت: شما نمی توانید به این روش این کار را انجام دهید. من باید مطمئن می شدم و به آسانی حرف هایش را قبول نمی کردم. من باید دیدی فراتر می داشتم." اگر می خواهید یک کارآفرین باشید باید بتوانید کارهای جدیدی انجام دهید. افراد زیادی به شما خواهند گفت این ممکن نیست، ولی نباید این حرف ها را به آسانی قبول کنید یک کارآفرین خوب همیشه راه حل مناسبی پیدا می کند.

اشتباه دوازدهم: توجه بیش از اندازه به حجم فروش و تعداد مشتریان، به جای اینکه به سود دهی کسب و کار توجه شود.

افراد معمولاً بیشتر به حجم و مقیاس توجه می کنند. بیشتر کار آفرین ها تمایل دارند بگویند سازمانی را اداره می کنند که بسیار بزرگ است، تعداد زیادی پرسنل دارد، این مقدار مساحت دارد و این قدر فروش دارد. معمولاً ما تمایل داریم در ذهن خود کسب و کاری بزرگ را پرورش دهیم تا اینکه به فکر ایجاد کسب و کاری پر سود باشیم. اما بدانید که بانکداران و کارشناسانی که سازمان شما را برای خرید یا سرمایه گذاری بررسی می کنند از یک سازمان خیلی بزرگ خوششان نمی آید. کارآفرین ها معمولا افرادی خلاق و فنی هستند ولی باید یاد بگیرند یک مدیر و بازرگان خوب هم باشند.

اشتباه سیزدهم: به جای اینکه به دنبال حقیقت باشید به دنبال تأیید هستید.

این اشتباه بسیار متداول است شما می خواهید کاری را شروع کنید، بنابراین با افرادی که برای شما کار می کنند صحبت می کنید. با خانواده و دوستان صحبت می کنید. اما درحقیقت به دنبال تأیید کار خود هستید. و به دنبال حقیقت نمی گردید. بلکه به دنبال کسی هستید که به شما بگوید کار درستی انجام می دهید. معمولاً حقیقت غیر از این است. بایستی محصول خود را آزمایش کنیم و به دلایل آزمایش کنندگان گوش فرا دهیم که چه می گویند. نه این که به جای ارزش دادن به حقیقت دنباله روی حرف مردم باشیم که می گویند «اوه این فوق العاده است»!

اشتباه چهاردهم: از دست دادن تمرکز بر انجام کارها و بر فروش کالاها.

بیشتر کارآفرین ها در یک واحد، روی چند قسمت کار می کنند ولی هیچ کدام را به درستی انجام نمی دهند. به جای این که تمرکز خود را بر درست انجام دادن تمامی کارها همچنین فروش بیش از پیش، صرف کنند، توجه کارمندان و وقت خود را برای انجام کارهای غیر ضروری در آن واحد تلف می کنند. بنابراین کالای اصلی آنها به خوبی تولید نمی شود چون آنها کارهای زیادی انجام داده اند و از اصل قضیه دور شده اند. مثلاً کارآفرینان  می خواهند کالای خود را به Wal-Mart (یک فروشگاه زنجیره ای معروف در آمریکا) بفروشند. پس از مدتی اظهار می کنند محصول خود را به شبکه فروش خانگی می فروشند و سپس می گویند فروشگاه های هدیه هم خوب به نظر  می رسند. و از این دست.

اشتباه پانزدهم: هدف بلند مدت و مقصد حرفه ای شفاف و واضح نیست.

هدف بلند مدت شما باید مشخص باشد. این بدان معنا نیست که شما عوض نمی شوید، اما وقتی که هدفی را تعیین می کنید باید به آن سمت نشانه گیری کنید. این حرف ها وقتی اهمیت پیدا می کند که افراد می خواهند محصول خود را تعیین کنند و می پرسند چه محصولی انتخاب کنم؟ (تولید کنم؟) پاسخ بستگی به این دارد که چه کاری را می خواهید انجام دهید. اگر می خواهید با این کار یک سازمان چند میلیون دلاری تاسیس کنید. شاید باید روی کالای خود تجدید نظر کنید. ولی اگر هدف شما یک شرکت کوچک است قضیه فرق می کند. یا اگر می خواهید کسب و کاری راه بیندازید تا اعضای خانواده خود را مشغول به کار کنید بحث دیگری است. و شاید در این گونه موارد خیلی نیاز به اهداف بلند مدت نداشته باشید ولی اگر هدف کسب و کار شما شفاف و مشخص باشد. در موفقیت آن تأثیر زیادی دارد.

اشتباه شانزدهم: از دست دادن تمرکز و هویت.

برای خلق یک سازمان با ارزش این مشکل را بیان می کنم. سازمان شما خود یک کالا است. شرکت ها و سازمان های زیادی هستند که سعی می کنند اهداف زیادی را در آن واحد دنبال کنند و به جای اینکه یک کسب و کار متمرکز، معتبر و دارای هویت داشته باشند، فعالیتی شلوغ و درهم دارند. وقتی کسب و کار جدیدی راه می اندازید بسیار مهم است که روی هدف و هویت شرکت تمرکز داشته باشید. اجازه ندهید قدرت سازمان شما روی اهداف مختلفی که به نتیجه رسیدن هر کدام از آنها پروسه ای سنگین است، سایه افکند. چرا که تشکیلات شما ضعیف خواهد شد. مثلاً فرض کنید شرکتی دارید که محصول آن، تنقلات مورد علاقه کودکان است حال اسباب بازی را به محصولات خود اضافه کنید فقط به این دلیل که مشتریان شما ممکن است اسباب بازی هم بخرند شرکت خود را تضعیف کرده اید. یک سازمان به تمرکز روی آن چه هست نیاز دارد تا بتواند قدرت بگیرد.

اشتباه هفدهم: نبود برنامه ای برای خارج شدن از این کسب و کار.

یک برنامه برای خروج از کسب و کاری که ایجاد کرده اید داشته باشید و سعی کنید آن را به بهترین نحو انجام دهید. به عنوان مثال من برای کسب و کاری که اکنون راه انداخته ام یک برنامه 2 ساله دارم یعنی برنامه ای دارم که پس از 2 سال بتوانم پول زیادی به دست آورم و سپس به کار دیگر مشغول شوم، شاید علتش این است که آنقدر دلبستگی به آن کار ندارم و چون آن کسب و کار به اوج خود رسیده دیگر جذابیت کافی ندارد تا به آن کار ادامه دهم. بعد از سال اول به دقت بازار را بررسی می کنم و سعی در نوآوری در این زمینه خواهم داشت. و در همین زمان گزینه فروش سازمان را روی میز قرار می دهم چون چیزی باارزشتر از یک فروش خوب نمی توانم به دست آورم. این بدان معناست که هیچ قرارداد داخلی امضا نمی کنم و منتظر شرکت های چند ملیتی هستم تا شرکت خود را به آنها بفروشم. از کارهای مربوط به حق امتیاز و انجام صحیح آنها مطمئن می شوم. و در عین حال تمام توجه خود را روی کیفیت کار معطوف می کنم تا از سطح استانداردها بالاتر باشد. کیفیتی بالاتر از محصولات سازمان های چند ملیتی که احتمالاً شرکت ما را خواهند خرید!

یک استراتژی خروج هم می تواند این باشد که سازمان خود را در آینده به فرزند خود بسپارید. مهمترین کاری که باید انجام دهید این است که شرکتی بسازید که ارزشمند و سود ده باشد و در این شرایط همه گزینه ها در برابر شماست: سازمان خود را نگه دارید، آن را بفروشید، برای آن تبلیغات کنید، حساب بانکی خود را پر پول کنید و  . ولی به یاد داشته باشید، یک کسب و کار می تواند یک کالا هم باشد.

منبع

عباس خداپرست

http://developfan.ir

آیا مغز انسان پر می‌شود؟

مغز عضوی شگفت‌انگیز از بدن انسان‌ها است. یک کتابخانه‌ی بزرگ و نامحدود که در قفسه‌های خود خاطرات و دانش ما را ذخیره کرده است.

 به گزارش زومیت، مغز عضوی شگفت‌انگیز از بدن انسان‌ها است. یک کتابخانه‌ی بزرگ و نامحدود که در قفسه‌های خود خاطرات و دانش ما را ذخیره کرده است. آیا زمانی فرا می‌رسد که ظرفیت مغز تمام شود؟ آیا مغز ما پر می‌شود؟ 

آیا مغز انسان پر می‌شود؟


پاسخ این است که مغز انسان پر نمی‌شود چرا که ساختاری بسیار پیچیده و عملکردی متفاوت دارد. تحقیقی جدید نشان می‌دهد مغز ما خاطرات قدیمی را پاک و خاطرات جدید را جایگزین آن‌ها می‌کند.

تحقیقات گذشته بیان می‌کردند که یادگیری اطلاعات جدید باعث فراموشی اطلاعات قدیمی موجود در مغز خواهد شد. در تحقیق جدید نشان می‌دهند که این اتفاق چگونه در مغز به وقوع می‌پیوندد.

محققان قصد داشتند با تحت نظر گرفتن فعالیت مغز، نحوه‌ی عملکرد آن را هنگامی که می‌خواهد موردی مشخص را به یاد آورد، درک کنند. این آزمایش‌ها نتایج جالبی را در بر داشتند.

آیا مغز انسان پر می‌شود؟


مشاهدات نشان می‌دهند که ناحیه‌ی هیپوکمپوس در مغز همانند یک موتور جست‌و‌جو عمل می‌کند و این وظیفه‌ی ناحیه‌ی جلومغزی است که اطلاعات بدست آمده را غربال کند و نتایجی که به موضوع مورد نظر نزدیک‌تر هستند را برگزیند. این نتیجه‌گیری نشان می‌دهد که صرف ذخیره‌ی اطلاعات دلیل داشتن حافظه‌ی خوب نخواهد بود. مغز نیاز دارد که به اطلاعات مورد نظر بدون توجه به اطلاعات مشابه، دسترسی پیدا کند و در واقع غربالگر خوبی داشته باشد.

در زندگی روزمره فراموشی مزیت‌هایی نیز دارد. به عنوان مثال زمانی که شما کارت بانکی خود را گم کرده و برای گرفتن کارت جدید به بانک مراجعه می‌کنید، رمز جدیدی برای آن دریافت می‌کنید. تحقیقات نشان ‌می‌دهند هر بار که تلاش می‌کنید رمز جدید را به یاد آورید، رمز قدیمی را بیشتر فراموش می‌کنید. این اتفاق در مغز باعث می‌شود که اطلاعات مورد نظر را راحت‌تر به یاد بیاوریم.

زمانی که ما اطلاعات جدیدی کسب می‌کنیم، مغز آن‌ها را با ایجاد طبقه‌بندی‌های خاصی با دیگر اطلاعات موجود در آن طبقه، به یکدیگر پیوند می‌دهد و زمانی که می‌خواهیم مورد خاصی را به یاد آوریم، هم آن مورد و هم سایر اطلاعات هم‌طبقه و غیرمرتبط را در اختیار ما قرار می‌دهد.

غالب تحقیقات گذشته بر روی یادگیری و چگونگی به یادآوردن اطلاعات جدید متمرکز بودند اما به تازگی و با درک مهم‌تر بودن مکانیزم فراموشی مغز، تحقیقات جدید توجه بیشتری به نحوه‌ی فراموشی دارند.

افراد بسیار کمی توانایی به یادآوری اطلاعات دقیق از تمام سال‌های عمر خود را دارند. اگر روز مشخصی را بیان کنید آن‌ها به یاد می‌آورند که کجا و در حال چه کاری بودند. ناهار آن روز چه غذایی خوردند و می‌توانند جزئیات دقیقی از آن روز را ارائه دهند. با وجود این‌که به نظر این توانایی بسیار مهم و عالی می‌آید، افراد دارای آن خیلی از داشتن حافظه‌ی خوب احساس رضایت نمی‌کنند.

آن‌ها بیان می‌کنند که توانایی تفکر در مورد حال و آینده‌ی خود را ندارند چرا که در چهارچوب افکار خود اسیر شده‌اند و گویا در حال زندگی در گذشته هستند. اگر مغز ما نیز اطلاعات قدیمی را از خود بیرون نمی‌کرد قطعا چنین احساسی را تجربه می‌کردیم و از آن ناراضی بودیم.

آیا مغز انسان پر می‌شود؟


در طرف دیگر، افرادی نیز وجود دارند که توانایی به یادآوری اطلاعات جدید را ندارند. به نظر می‌رسد این عارضه بدلیل عدم توانایی مغز این افراد در انتقال اطلاعات جدید به حافظه‌ی بلندمدت، رخ می‌دهد. اما دلیل این اتفاق به‌طور دقیق و حتمی هنوز مشخص نشده است.

تحقیقات نشان می‌دهند که به یادآوردن و فراموشی دو روی یک سکه هستند. فراموشی روش مغز ما برای ذخیر‌ه‌ی اطلاعات جدید و به یادآوری آن‌ها است. در واقع فراموشی مکانیزمی است که مغز ما برای جلوگیری از پر شدن، در پیش می‌گیرد.