عصر ایران؛ دکتر جلیل بیات*-
یکی از تاکیدات رهبر انقلاب در سال های اخیر و به خصوص بعد از اعمال سیاست
فشار حداکثری دونالد ترامپ و شهادت سردار سلیمانی، لزوم قوی شدن ایران
بوده است. در همین راستا رهبر انقلاب در سخنرانی روز 13 آبان قوی شدن کشور
را در سه حوزه امنیتی، اقتصادی و فرهنگی مورد توجه قرار دادند و از
مسئولان خواستند با جدیت بیشتری در این سه حوزه کار کنند.
در
تایید این دیدگاه باید گفت اگر کشوری قصد دارد یک قدرت منطقهای یا جهانی
شود باید به صورت همزمان در این سه حوزه قدرتمند شود. اگر کشوری صرفا به
فرهنگ توجه کند، سرنوشتی مشابه تمدن هند در 500 سال گذشته پیدا خواهد کرد
که به علت غفلت از بُعد نظامی، مورد تهاجم کشورهای خارجی مختلف قرار گرفت.
اگر کشوری صرفا به قدرت نظامی توجه کند، سرنوشتی مشابه شوروی سابق پیدا
خواهد کرد که در برابر تهاجم فرهنگی و فشارهای اقتصادی از درون فرو پاشید. و
در نهایت اگر کشوری بخواهد صرفا به توسعه اقتصادی توجه داشته باشد،
سرنوشتی مشابه کره جنوبی خواهد یافت که امنیت خود را محتاج دیگران بوده و
هیچ استقلالی در سیاست خارجی از خود ندارد.
لذا برای قدرتمند شدن لازم است هر سه حوزه نظامی، اقتصادی و فرهنگی را به صورت متوازن توسعه داد. اما سوال اصلی این است که الزامات یا پیششرطهای قدرتمندشدن چیست؟ به نظر می رسد وجود حداقل دو پیششرط شامل اجماع در داخل و تنش زدایی در خارج برای قدرتمند شدن لازم است.
در بُعد داخلی باید اجماع برای هدف اصلی کشور جهت قدرتمند شدن شکل گیرد که در این صورت منافع ملی اولویت اصلی همه گروهها، احزاب و جناح ها خواهد شد. در بُعد خارجی نیز به یک دلیل منطقی می باید لزوم تنش زدایی سرلوحه کار قرار گیرد و آن دلیل این است که زمانی که انواع تهدیدات از بیرون متوجه کشور است، بخشی از نیرو و سرمایه های کشور مورد آسیب مستقیم قرار می گیرد و بخشی دیگر را باید صرف مقابله با این تهدیدات کرد. بدین ترتیب همیشه بخش عمده ای از سرمایه های بالقوه و بالفعل کشور به جای به کارگیری در توسعه سه حوزه نظامی، اقتصادی و فرهنگی، یا عملاً قابل دستیابی نخواهد بود یا بازدهی لازم را در راستای قوی شدن کشور نخواهد داشت.
بیان دو مثال تاریخی یکی از صدر اسلام و دیگری از دوره معاصر می تواند لزوم این دو پیش شرط برای تحقق قدرتمند شدن را بهتر تبیین کند.
صلح حدیبیه:
پیامبر اسلام (ص) پس از چندین جنگ با کفار مکه، به امر خداوند تصمیم به
صلح گرفت. این تصمیم از سوی برخی مسلمانان مورد انتقاد واقع شد. اما
بالاخره اجماع داخلی حاصل و قرارداد صلح امضا شد و خداوند در آیاتی از «صلح
حدیبیه» با عنوان «فتح الفتوح» نام برد. با این صلح مسلمانان توانستند به
بازسازی نیروهای خود پرداخته و ضمن تبلیغ دین اسلام در دیگر مناطق و افزایش
پیروان اسلام (توسعه فرهنگی) به توسعه اقتصادی نیز بپردازند.
در تاریخ آمده که هنگام مذاکره برای صلح، نماینده کفار با خطاب قرار دادن پیامبر به عنوان رسول خدا در متن صلح نامه مخالفت کرد و گفت اگر ما خدای تو و اینکه تو فرستاده او هستی را قبول داشتیم که با هم وارد جنگ نمی شدیم. با این حال پیامبر کوتاه آمد و با این صلح عملا زمینه فتح مکه را در چند سال بعد فراهم کرد.
توافق چین با امریکا: سفر ریچارد نیکسون، رئیس جمهوری امریکا در 1972 به چین و دیدار با مائو و چوئن لای سرآغاز تحول در رابطه این دو کشور بود. این سفر که مقدمات آن از چند سال قبل فراهم شده بود، منجر به صدور اعلامیه شانگهای شد که زمینه را برای احیای روابط دیپلماتیک میان امریکا و چین فراهم کرد. البته تا برقراری روابط دیپلماتیک میان دو کشور در 1979 مخالفت های گسترده ای با این موضوع در چین و به خصوص بعد از مرگ مائو صورت گرفت. اما در نهایت اجماع برای قدرتمند شدن چین از طریق باز کردن درهای این کشور به سوی جهان صورت گرفت. در واقع رهبران چین به این نتیجه رسیده بودند که برای مقابله با تهدیدات شوروی از یکسو و توسعه اقتصادی از سوی دیگر، لازم است رابطه خصومت آمیز با امریکا تغییر کند.
در تاریخ آمده که هنگام مذاکره مائو با نیکسون یکی از موضوعات مهم مورد اختلاف مسئله تایوان بود. با این حال مائو با بیان این جمله که «بگذارید 100 سال دیگر درباره این موضوع تصمیم بگیریم» زمینه توافق را فراهم کرد. اکنون حدود 50 سال از آن رویداد می گذرد و چین دومین قدرت بزرگ دنیا است و کالاهای چینی عملا امریکا را فتح کرده اند و به گفته اکثر کارشناسان، چنانچه روند چند دهه اخیر ادامه یابد، هیچ بعید نیست چین در 50 سال آینده به قدرت اول دنیا تبدیل شود و شاید در آن زمان چنانکه مائو گفته بود مسئله تایوان را آنطور که چین می خواهد به سرانجام برساند.
این دو مثال تاریخی نشان می دهد آینده نگری و مصلحت سنجی لازمه سیاست و حکومت است و چنانچه کشوری قصد دارد به یک قدرت بزرگ تبدیل شود، ابتدا باید در داخل پیرامون این هدف و چگونگی دستیابی به آن اجماع شود و سپس تا آنجا که ممکن است به تنش زدایی در خارج بپردازد تا در غیاب هرگونه تهدید خارجی، به توسعه توان داخلی در سه حوزه نظامی، اقتصادی و فرهنگی بپردازد.
در قسمت های بعدی این مقاله توضیح خواهم داد که ایران چگونه می تواند در این سه حوزه قدرتمند شود.
* پژوهشگر روابط بین الملل
اصلاح به معنای مدرن آن بعنوان یک حرکت تدریجی و محافظه کارانه در برابر انقلاب است که عمیق و ناگهانی است.
وی
افزود: قبل از انقلاب، برخی متفکران چپ، برای حرکت حسینی به جای نهضت و
اصلاح از کلمه قیام استفاده میکردند، در حالی که واژه قیام بار چریکی و
نظامی دارد، اما نهضت حسینی چنین ادبیات و حالتی ندارد.
مرحوم شریعتی برای حرکت حسینی واژه انقلاب را به کار میبرد. لازمه انقلاب در آن زمان، جمع آوری تسلیحات و نیروی نظامی بود و چنین فضایی را ایجاد کردند که حرکت امام حسین قیام است. در حالیکه در ادبیات امام حسین واژه خروج وجود دارد که معنایش حرکت و از جای خود تکان خوردن است و همچنین امام واژه اصلاح را بکار بردند.
به گفته فیرحی اصلاح در ادبیات سنتی
در برابر فساد یا افساد است و فساد یعنی چیزی از درون خراب شود. در نظریات
کلاسیک فساد دو گونه است: یکی تدریجی، مثل زنگ زدن آهن. یعنی حکومت خود
بخود از درون به صورت تدریجی فاسد میشود. نوع دوم فساد حالت دفعی و بیرونی
دارد که به آن افساد میگویند، مثل اینکه بر آهن اسید بریزیم.
وی
با اشاره به یک تقسیم بندی دیگر فساد را دو گونه دانست: یک نوع کم شدن
محتوا و لاغر شدن و یک نوع فساد با افزوده شدن موارد غیر به محتوا و آلودن.
طبعا اصلاح هر نوع فساد، باید عکس آن اتفاق باشد؛ یعنی اگر محتوای صحیح
کمرنگ شده باشد، باید آن را تقویت کرد و اگر افزودههای خارجی داشته باشد،
باید آنها را پیراست و زدود.
این پژوهشگر فقه سیاسی با بیان این که
«هر جامعهای معیار خودش را دارد و فسادی که رخ میدهد در تغییر آن معیار
است»، افزود: معیار حسین بن علی که نگران تغییر آن بود و فساد را تغییر آن
میدانست، سنت پیامبر بود و فساد از نظر امام حسین، یعنی کم و زیاد شدن
اجرای سنت پیامبر و اصلاح از نگاه ایشان بازگشت به سنت پیامبر بود.
فیرحی
عوض شدن تفسیر وحی و تحریف سیره پیامبر را دو تغییری دانست که در سالهای
پس از پیامبر رخ داد و توضیح داد: از نظر امیرمومنان، فساد یعنی از جا
درآمدن سنت و سیره پیامبر. نظم اجتماعی که پیامبر ایجاد کرده بود، مبتنی
بود بر انسان آزاد مومن و این انسان جامعه را به درستی میسازد. در زمان
خلیفه دوم، عمر گفت اگر من کج رفتم چه میکنید؟ گفتند با شمشیر راستت
میکنیم؛ یعنی معیار و شاقول مشخص بود و آن سیره و سنت رسول خدا بود.
وی
معجزه دیگر پیامبر غیر از قرآن را تشکیل حکومتی مبتنی بر قرارداد و
توافقات برشمرد و گفت: حتی مبدا اختلاف و جنگ با یهودیان مدینه هم دوره
پیامبر نبود، بلکه ناشی از اختلاف با اوس و خزرج بود که پس از افول تنش،
پیامبر حقوق یهود را برمیگرداند.
در مورد مسیحیان حتی بیش از این است و پیامبر میگوید شما مثل مایید. پیامبر دولت را براساس توافق و قرارداد و جامعه مدنی شکل داده بود و دولت کوچک در کنار جامعه بزرگ را شکل میداد. اما بنی امیه جامعه را لاغر کردند و حقوق مردم و آزادی انسانها را کاهش دادند و دولت را فربه و مطلقه کردند.
فیرحی با اشاره به خطبهای که
سیدالشهدا در مکه قبل از سفر به کربلا یا سال قبل بیان میکند، گفت: ایشان
در این خطبه که در منا بیان شده، تفسیر و تصویر دقیقی از جامعه ارائه
میدهد و خطاب به نخبگان دینی و اجتماعی میفرماید: شما کاری کردید که هیبت
جامعه شکسته شد و بازی را باختید.
همه چیز در اختیار حکومت قرار گرفته و حکومت هم دین را طوری که میخواهد ارائه میدهد. شما اعتبارتان را از دست ندادید، جز به خاطر اختلافتان در حق و سنت پیامبر که موجب گم شدن سیره و راه درست شد.
این استاد علوم سیاسی چهار وضعیت ممکن
در کشورها را این گونه برشمرد: 1.جامعه قوی و دولت قوی، که هر کدام کار
خود را میکند مثل دولتهای اروپایی، 2.جامعه ضعیف و دولت ضعیف، یعنی نه
جامعه میتواند دولت را تغییر دهد و نه دولت جامعه را مثل یمن، 3. جامعه
قوی و دولت ضعیف، که جامعه، دولت را سرنگون میکند و 4. دولت قوی و جامعه
ضعیف که دولت همه فضای فرهنگی، دینی، آزادی و حرکتهای اجتماعی را تصرف
میکند.
وی درباره وضعیت نوع چهارم گفت: در
این شرایط دولت هم قانون گذار است و هم مفسر و جامعه را لاغر میکند و به
اصطلاح خون جامعه را میمکد. اما مردم چاره ای جز چاپلوسی دولت ندارند تا
باقی بمانند.
نخبگان جامعه در چنین شرایطی رو به سوءاستفاده
میآورند و علما هم شرایط دین را تحریف میکنند تا با سلیقه حکومت تطبیق
پیدا کند. از همین روست که امام حسین(ع) در توصیف آن شرایط میفرماید:
جامعه توانش را از دست داد و تبدیل به مستضعفانی شد که در برابر اربابان مطیعند و بخاطر نان شب، کمر خم کردند.
*منبرهای توجیهگر استبداد و دینی که وسیله حکومت شده بود
به
باور فیرحی، مستضعف یعنی کسی که توسط قدرت و حکومت ضعیف شده و آنها جامعه
را لاغر و ضعیف کردند تا در حکمرانی هر تقلبی که بخواهند بکنند و حقایق را
وارونه کنند و هر خط و سیاستی که میخواهند بگذارند. هرکس شرورتر و زورگوتر
استوارتر. به هر شهری بروی، منبرهایی وجود دارد که با صدای بلند استبداد
را توجیه میکنند. دین در واقع وسیله حکومت شده و بی اعتمادی مردم به
نخبگان دینی به دین سرایت میکند و اعتقاد مردم به خدا از دست میرود.
این
پژوهشگر دینی با اشاره به متنی که بعنوان وصیتنامه امام حسین مطرح است،
گفت: در این وصیت ایشان شرایط مدینه را تشریح کرده است. چون راه خروج بر
امام بسته شده، ایشان ناگهانی و بصورت پوششی از مدینه و مکه خارج میشود و
میفرماید من بی دلیل یا از سر خوشی خروج نکردم، بلکه میخواهم به سیره جدم
باز گردم. میفرماید من در این مسیر نظرم را خواهم گفت، هرکس خواست بپذیرد
و هرکس خواست رد کند و من صبر میکنم تا تقدیر الهی رخ دهد.
وی
ادامه داد: در ابتدای حکومت امیرمومنان هم شعار اصلی بازگشت به سیره پیامبر
است، اما آنقدر سیره تغییر کرده که کسی نمیداند سیره پیامبر چیست. این به
اصطلاح تغییر دی ان ای جامعه است.
مشخص میشود نهضت امام حسین یک حرکت چریکی نیست، بلکه یک حرکت گفتمانی و روشنگرانه است. در زمان ضعف جامعه، بهترین حالت آگاهی بخشی است یعنی مشخص کردن شرایط، نه درمان، یعنی مردم بفهمند مشکل چیست.
امام حسین به دنبال مبارزه نبود، دنبال فرار از بیعت بود، مبارزه از ادبیات چپ وارد ذهنیت مذهبی ما شد، امام نه دنبال جنگ بود و نه میخواست بیعت کند، یعنی نه با حاکم و نه علیه دولت، بلکه نوعی مبارزه منفی و در حالی که میخواست بیعت نکردن خود را به همه اعلام کند، انتظار پیروزی هم نداشت.
فیرحی افزود: کوفیان به دلیل ترس از
شام به امام حسین تمایل داشتند، اما جرات میدانداری نداشتند و به همین دلیل
فرزدق به امام میگوید: قلوب کوفیان با توست اما شمشیرهایشان با امویان
است.
این تناقض کامل درون مردم، نتیجه عملکرد انحرافی حکومت است و سیدالشهدا میفرماید: درست است و مردم بنده اموال شان هستند و اگر تناقضی بین دنیا و دین باشد، بسوی دین نمیآیند.
نشستهای «عاشورا و امروز ما» به همت
انجمن اندیشه و قلم، بنیاد اندیشه و احسان توحید و کانون توحید در محل این
کانون با رعایت دستورات بهداشتی برگزار و شبها ساعت 21 از صفحه
instagram.com/andisheqalam/live نیز پخش میشود.
-------------------------------------------
بیشتر بخوانید:
واقعۀ عاشورا، تقابل بین شیعه و سُنی نبود/ «نه» به تحمیل و تسلیم بود
عصرایران؛ مصطفی داننده- امام حسین(ع) در روز دهم خطاب به لشگر عمر سعد گفت:« همه شما از سفارش من سرپیچی میکنید و کلام مرا گوش نمیدهید زیرا شکمهای شما از حرام انباشته شده و قلبهای شما مُهر خورده است. وای بر شما آیا ساکت نشده و به من گوش نمیدهید!»(بحارالانوار،ج ۴۵،ص۸)
این جملهای است که باید سالها در مورد آن حرف زد . مال حرام با آدمی کاری میکند که گوشش در برابر کلام حق حسین(ع) ناشنواست. مال حرام زمینه ساز فاجعه کربلا میشود. حرف امام را نمیشنوند و گلوی کودک 6 ماهه را میدرند.
این جملهای است که باید در اتاق همه مدیران و کسانی که دستی در کاسه بیتالمال و حق الناس دارد زده شود. مال حرام به راحتی وارد زندگی انسان میشود و آن را به آتش میکشد.
خیلی از ما فکر میکنیم که مال حرام یعنی همان اختلاسها و تخلفهای مالی که متهمانشان را در دادگاه یا کانادا میبینیم. نه، مال حرام راحتتر از اینها هم وارد زندگی ما انسانها میشود.
وقتی کارمندی کارت ورود را میزند و از محل کار خارج میشود، بدون اینکه مرخصی یا کارت خروج را زده باشد، حقوق آن روزش قطعا با اشکال روبرو است. او برای ساعتهایی که در اداره حضور دارد حقوق میگیرد و نه ساعتهایی که نیست!
این یک نمونه از کارهایی است که ممکن است پول حرام را وارد زندگی میکند. کافی است در خلوت کلاهمان را قاضی کنیم و ببینم که آیا حقوقی که میگیریم و یا پولی که به خاطر خدماتی که به مردم ارائه میکنیم، حلال بوده است یا نه؟
خودمانیم زندگی برخی از ما حسابی درگیر این پولهای حرام شده است. حضرت، سنگ محک خوبی پیش روی ما گذاشته است. اگر حرف حق را نشنیدیم بدانیم که پول حرام زندگیمان را گرفته است.
پول حرام، وجدان ما را میکشد. آنهایی که حسین را در روز عاشورا سر بریدند، قبل از آن وجدان خود را سر بریده و به نیزه زده بودند.
خدای ناکرده فکر نکنیم با عزاداری و دادن نذری برای کشته شده دشت کربلا به دست حرام خواران، قلم سیاه بر مال حرامی که روی هم گذاشتهایم و برج و بارو ساختهایم کشیده میشود. در همین شبهای محرم شنیدهایم که خدا از حقالناس نخواهد گذشت و مال حرام همان حق الناسی است که بر گردن ماست.
نور در ایران باستان تنها عنوان و مفهومی است که میتوان به واسطه آن بطن و ذات حکمت ایرانی را دریافت و همین معنا بود که توسط شیخ اشراق احیا شد.
به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با عنوان «حکمت اشراقی نور در آیینهای شرقی (اوستا و اپانیشادها)» است که در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است؛
الف: حکمت ایران باستان را حکمت نوری مینامند و این عنوان، رایجترین و در عین حال مقبولترین صفتِ حکمتِ ایرانیانِ باستان است. این معنا نه صرفاً از تعابیر وسیع مورد استفاده شیخ اشراق در حکمت اشراقیاش؛ که با تأمل در متون به جا مانده از ایران باستان، بهویژه در اوستا و ملحقات آن حاصل میشود.
تا بهحال یکی از اصلیترین جریانهای حوزه تحقیقات در قلمرو حکمت نوریه ایران باستان، یا متعلق به دادوستد آن با جهان یونانی بوده یا متعلق به حکمت اسلامی، به عبارتی از یک سو تأثیر این حکمت بر اندیشه یونانی بهویژه از طریق نحله فیثاغوری و سپس افلاطون مورد تحقیق و تأمل جدی بوده و شواهد کافی نیز در این باب ارائه گردیده و از سوی دیگر تأثیرگذاری آن بر حکمةالاشراق اسلامی با توجه به نص صریح شیخ اشراق در احیای حکمت فرزانگان پارسی در حکمتالاشراق.
اما تا به حال تحقیق جامعی که بیانگر تأثیر و تأثر متقابل یا دستکم شباهت و اشتراک حکمت نوری ایران باستان با حِکَم شرقی منجمله حکمت هندویی باشد صورت نگرفته است. (مگر کارهای برخی سنّتگرایان و نیز مرحوم داریوش شایگان) به این متن از اوپانیشادها (اوپانیشاد مندک) توجّه کنید:
«برهمن در پوشش زرین است، ناب، یکپارچه، شکوهمند، او نورالانوار است، نورالانوار نور آسمان است. با هیچ چیز افروخته نشده است. زیرا نوری است که همه انوار دیگر را پدید میآورد» در مقایسه با این متن: «و بنابراین واجب است که انوار قائمة بالذات و انوار عارضه و هیات آنها همه به نوری منتهی شود که ورای وی نور دیگر بدانسان نبود و آن نورالانوار و نور محیط و نور قیوم و نور مقدس و نور اعظم و اعلی بود و نوری قهار و غنی مطلق بود ورای آن چیزی دیگر نبود …. پس در عالم هست، چیزی اشَدُّ نورا از آن [نورالانوار] نبود که در حقیقت ذاتش نور بود آنکه خود متجلّی و فیاض لذاته بود بر هر قابلی»(حکمةالاشراق صص۲۱۰ و ۲۳۲).
در این مختصر از اشتراک مفهومی دیگری نیز در مبحث نور بگویم و آن داستان ارباب انواع است که در حکمت خسروانی و اشراقی از جمله اصول نوریه محسوب میشود. در بخش سوم اوپانیشاد چاندوگیه، برهما، نور و آفتاب هستی است و هم به تعبیر همین اوپانیشاد، عقل را باید بهعنوان برهما ستایش کرد (در مقایسه با این جمله شیخ اشراق که «حکمای اقدم معتقد بودهاند که مبدع کل و همچنین عالم عقل، نور است. گفتار صریح افلاطون و اصحاب اوست که نور محض عبارت از عالم عقل بود») و کلیه ارباب انواع که هریک اجزای مختلف طبیعت را به کار میدارند همه از برهما هستند در مقایسه با این کلام خسروانیه و اشراقیه شیخ شهابالدین: «و حکما فرس همه بر این امر متفقاند تا آنجا که برای آب به نزد آنان صاحب صنمی از عالم ملکوت بود که آن را «خرداد» نامیدهاند و همچنین برای اشجار که «مرداد» نامیدهاند و برای نار که اردیبهشت نامیدهاند»(همان ص۲۶۲).
این سخن به بررسی دقیق اشتراکات بحث بلند نور و نورالانوار در متن اوپانیشادها و حکمت اشراقی ملهم از حکمت خسروانی خواهد پرداخت. بهویژه با تأمل بر این معنا که در موارد اندکی شیخ اشراق در اثر گرانقدر خود به حکمای هند نیز اشاره کرده است: «و همه حکمای فرس و هند بر همین عقیدهاند»(همان ص۲۶۱).
ب: موضوع سخن من در این یادداشت نگرش به مشرق انوار و به شرق نور است. داد و ستدِ عظیمی میان اندیشه ایرانی و اندیشه هندی بهویژه در جهان باستان وجود داشته است (گرچه تاریخ گزارشهای جامع و کاملی از این گفتوگو و دادوستد به ما ارائه نکرده است) اما به هرحال هر کس از منظر جهان مشرقی اوپانیشادها و بهگودگیتا به اندیشه ایرانی بنگرد چنان شباهتهای عظیم و بینظیری میبیند و مییابد که محال است دستکم به ریشه مشترک این دو فرهنگ اقرار و اعتراف نکند.
من براین بنیاد بحث خود را بر اوپانیشادها قرار داده و در همین جا عرض میکنم که بحث من بیشتر متنمحور است تا تحلیلمحور. البته از این متون، استنتاجاتی خواهم داشت لیکن بیشتر مایلم برخی از متون ناب را هم از ایران باستان بخوانم و هم از هند باستان تا در پایان نتیجه بگیریم آیا حقیقتاً آبشخور مشترکی دارند یا خیر و آیا میتوان منابع مکنون و مستور حکمتالاشراق نوری شیخ اشراق را با استناد به خوانش متون هند باستان دریافت و بازیافت؟ که البته بحث فوقالعاده مهمی است.
کلیدواژه بنیادی بحث من حضرت نور است. نور در ایران باستان تنها عنوان و مفهومی است که میتوان به واسطه آن بطن و ذات حکمت ایرانی را دریافت و همین معنا بود که توسط شیخ اشراق احیا شد. بدون تردید حلقه واسط مطلق حکمت اشراقیه شیخ اشراق و تلألو متعالی آن در حکمت متعالیه، بازتاب مطلق حضرت نور در ایران باستان است.
لیکن به یک نکته توجّه کنید و آن اینکه خود حضرت شیخ اشراق میگوید حکمت من خسروانی است و حتی نام میبرد، اما منبع و مرجع ارجاعات او چیست؟ به کجا ارجاع داده که مثلاً از کدامین متن ایران باستان، من تشکیک نور را که مبنای تشکیک وجود صدرا شد گرفتم؟ اصلا در کجای حکمةالاشراق شما ارجاع میبینید؟ و این ارجاع به کدامین متن است؟ درست است که حلقه واسط حکمت ایرانی باستان و حکمت اشراقی نور است، اما اینکه این نور ایران باستان چگونه در حکمتالاشراق جلوه کرده است و بر بنیاد چه معانی، در تاریخ ما مسکوت و منابع آن مکنون است، بدون تردید!
راه شناسایی یکی رجوع به متون ایران باستان است که بخشی از آن را امروز خواهم خواند. راه دوم بازخوانی حضرت نور است در اندیشه افلاطون و بعد نوافلاطونیان و پیش از این دو، فیثاغورث از طریق نسبتی که فیثاغورث در بینالنهرین تعالیم خود را از حکیمی به نام زارتاس در باب نور دریافته و سپس به یونان برده که البته طریق سخت و مشکلی است، ولی یقین بدانید اگر تلاش کنیم میتوانیم رد پای حکمت ایرانی را در یونان بهویژه در حوزه نور بررسی کنیم، یکی از آثار خوب در این قلمرو اثراستفان پانوسی (تأثیر حکمت ایرانی بر جهانبینی افلاطون، نشر انجمن حکمت و فلسفه ایران) است. این راه دوم برای کشف آن منابع مکنون حکمت ایرانی باستان است.
راه سوم شرق است و امروز مسیر سخن من از طریق این راه سوم است. راه سومی که ما تقریباً هیچ اشارهای به آن نداشتیم. جز در این ده تا بیست سال گذشته که تلاشهای گرانقدر مرحوم داریوش شایگان که شیفته جمع دو بحر قرآن و اوپانیشادها و عرفان اسلامی و عرفان اپانیشادی در مجمع البحرین داراشکوه بود و رساله دکتری و بعد آثاری دیگری که نوشتند. غیر از آن کدام اثر را داریم که ریشههای مشرقی حکمت ایرانی را در حکمت و اندیشه هندی به تحقیق و پژوهشی عمیق نشسته باشد؟ البته این جمله را اصلاح کنم نمیتوانم به صراحت بگویم ریشه، شاید گفتوگویی دو سویه بوده است.
ب: اما اجازه بدهید بر بنیاد مسأله سوم، نگاهی به شرق داشته باشم. بر بنیاد مسأله نور تا به آن اشتراک برسم. لکن در ابتدا بنا را بر این قرار دهیم که در ایران باستان متأثر از اوستا، حکمتی آیینمحور و نه صرفاً عقلمحور ظاهر شده است. اگرچه در متن آیین شرقی عقل حضوری کامل و برجسته دارد. البته آن آثار حکمی از متونی چنین آیینی (که برایتان میخوانم) چگونه حاصل شده است؟ این را نمیدانیم! شاید به دلیل آنکه اسکندر گجستک (ملعون، به تعبیر اوستای متأخر) در کتابسوزی این منابع را از بین برد و دست ما را از نخیل بلند حکمت ایرانی قطع کرد.
ابتدا اجازه دهید از گاهان (یا گاثهها) داستان نور را بخوانم و ببینید چه نسبتی دارد این نور گاهان با این جمله شیخ اشراق در حکمةالاشراق: «واجب است که انوار قائمه به ذات و انوار عارضه و هیات آن به نوری منتهی شود که ورای وی نور دیگر بدان سان نبود و آن نورالانوار و نور محیط و نور قیوم و نور مقدس و نور اعظم و نور اعلی بُود و نوری قهار و غنی مطلق بود و ورای آن چیزی دیگر از مراتب علل نبود» این را از حکمتالاشراق شیخ اشراق خواندم.
من داستان نور را در اوستا تعقیب کردهام. بهویژه از متن مُشَکَکِ اوستا در پنج بخش یسنهها، یشتها، وندیداد، ویسپرد و خردهاوستا. از میان این پنج جزء یسنهها معتبرتر و از میان ۷۲ هات آن ۱۷ هات به گاهان یا گاثهها مشهور است که به تعبیر علمای زرتشتی نابترین و معتبرترین بخش اوستا است. کلمه گاثه یا گاته محتمل همریشه باشد با گیتا در اصطلاح بهگودگیتا که در سانسکریت به معنای سرود است. به بهگودگیتا اشاره خواهم کرد و اینکه میگوییم تعالیم زرتشت توحیدمحور بوده و نیز وقتی بر بنیاد فقه اسلامی، زرتشتیان را جزو اهل کتاب میدانیم مرجع ما اوستا نیست، گاثهها یا گاهان است. چون ردپای تحریف و کژگویی در این بخش از اوستا وجود ندارد.
بند ۷ هات ۳۱ یسنا «اوست نخستین اندیشهور که روشنان سپهر از فرّ و فروغش درخشیدند (و چقدر این کلام هممعناست با این حدیث نورانی که: آن الله خلق الخلق فی ظلمه ثم رشّ علیهم یا به تعبیر اهل سنت القی علیهم من نوره) اوست که با خرد خویش اشه (اشه یکی از بنیادیترین کلید واژه های حکمت و اخلاق ایران باستان است یعنی حقیقت راستین و زرتشت را اشو زرتشت میگویند راستین مرد، راستین پیغمبر) را بیافرید تا بهترین منش (وهومنه یا بهمن که ایزد مقرب است و در فرشتهشناسی شیخ اشراق نور اقرب است بعد از نورالانوار. همان اول ما خلق الله نوری. در مقالهای به صورت جامع جایگاه بهمن در آیین زرتشتی و حکمت اشراقی را بحث کرده ام) را پشتیبان و نگاهبان باشد».
در کل گاثهها یکجا به فروغ حق از نورالانوار اشاره شده که به واسطه آن هستی آفریده شد، اما در جای دیگر یسنهها میگوید چگونه خورشید عالیترین تجلّی نورالانوار است و منشاء روشنایی عالم.
لیکن ابتدا نسبت حضرت نورالانوار با خورشید را بگویم و بعد از آن فرازی از خورشید یشتِ یشتها را بخوانم: «ای مزدا اهورا، زیباترین پیکر را در میان پیکرها از آن تو دانیم آن بلند پایگاهترین فروغ جهان زبرین را که خورشیدش خوانند ینگهه هاتم» (این از یشتها است. ) به وسیله این فراز نسبتی میان حضرت نورالانوار یا مزدا اهورا با خورشید ایجاد میشود و اینکه عالیترین تجلّی آن مزدا، خورشید است.
بنابراین در یشتها یک خورشید یشت داریم. آیا این خورشید یشت میتوانست مبنای حکمت نوری ایران باستان شود؟
بگذارید بخشی از آن را که در باب نور است بخوانم: «خورشید جاودانه رایمند تیز اسب را میستایم. هنگامی که خورشید فروغ بیفشاند و تابان شود، هنگامی که خورشید بدرخشد صدها و هزارها ایزد مینوی برخیزند و این فرّ را فراهم آورند و فرو فرستند. آنان این فرّ را بر زمین اهورا آفریده پخش کنند. افزایش جهان اشه را افزایش هستی اشه را. هنگامی که خورشید برآید زمین اهورا آفریده پاک شود، آب روان پاک شود، آب چشمهساران پاک شود، آب دریا پاک شود، آب ایستاده پاک شود. آفرینش اشه است که از آن سپنته مینیو است پاک شود. اگر خورشید برنیاید دیوان آنچه را که در هفت کشور است نابود کنند و ایزدان مینوی در این جهان استومند استوار، جایی نیابند و آرامگاهی نجویند. کسی که خورشید جاودانه رایمند تیز اسب را بستاید. پایداری در برابر تاریکی را، پایداری در برابر تیرگی دیو آفریده را، پایداری در برابر دزدان و راهزنان را، پایداری در برابر جادوان و پریان و پایداری در برابر مَرِشَون را، چنین کسی اهورا مزدا را میستاید. امشاسپندان را میستاید. روان خویش را میستاید و همه ایزدان مینوی و جهانی را خشنود میکند. » مختصر اشاره کردم به بیان حضرت نور در ایران باستان.
ج: اما اوپانیشادها. من اکثر اوپانیشادها را نگاه کردهام و آیات مربوط به نور را استخراج کردهام.
توضیح مختصری در مورد اوپانیشادها میگویم. اوپه نی شاد یعنی پایین پای استاد نشستن. زانوی تلمذ زدن، دست ارادات به حضرت استاد دادن.
طفیل هستی عشقند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری.
اوپانیشادها که به تعبیر فیلسوف آلمانی آرتور شوپنهاور «محصول بالاترین قله خرد بشری» است و مرحوم علامه طباطبایی آن را حاوی حقایق عالیهای میداند، بزرگترین کتاب حکمت شرق است و یک بازتاب حماسی دارد که مهابهاراتا میشود و جزء مهم، مهابهاراتا بهگودگیتا. در اوپانیشادها که ۵۳ مورد از آنها را داراشکوه به فارسی ترجمه کرد از اوپانیشاد میتری و قبل از آن حتی میتوان از اوپانیشاد چهاندوگ متنی را خواند که عنوان این متن چگونگی ظهور کثرت از جان وحدت است. البته من دست و جان دارا شکوه را در برخی از این کلمات به عیان میبینم لکن نوعی وفاداری به حقیقت متن در اینجا مشهود است.
پاراپاتاکای ششم، کَهند اول، اوپانیشادهای چهاندوگ میگوید «ای نیکوخو از همه اول هست مطلق بود بینام و نشان، یگانه و بیهمتا و بیعیب و نقصان. بعضی نادانان گویند که عالم اول نیست بود و پس از نیست هست شد. ای نیکوخو از نیست، هست چون تواند شد؟» مگر میشود از عدم وجود بزاید؟ و میدانید این یکی از سخنان ابنعربی است. ابنعربی، خلق را ایجاد از عدم نمیداند. مگر عدم میتواند موجد وجود باشد؟ عین جمله در اوپانیشادها را خواندم «ای نیکوخو از این نیست هست چگونه تواند شد؟ این همه اول هست یگانه و بیهمتا بود. » به اینجا توجّه کنید و نور را ببینید و مبنای ظهور هستی بر بنیاد نور را. «و آن هست یگانه و بیهمتا خواست که من بسیار شوم. (انی کنت کنزا مخفیا فاحببت آن اعرف فخلقت الخلق) صورتهای گوناگون شد پس از نور ذات خود، آتش پیدا کرد و آتش خواست که من بسیار شوم و صورتهای گوناگون شد و پس از ذات خود، آب پیدا کرد و از این است که هرگاه گرمی بر آدمی غالب شود عرق میکند و از آتش آب بیدار میشود. »
به سراغ پاراپاتکای هفتم از اوپانیشاد میتری میآییم. «آفتاب چون نور این است و برَهم هم عین نور است. برای یافتن بَرهم به این روش به آفتاب مشغولی کند موکل آتش و وزن گایتری و نُه آیت سمبی و یک قسم آهنگ سم و موسم دوماهه بسنت (بهار) و پوران بال و ۲۸ منزل قمر و ۸ موکل اینها را ذکر میکند و میگوید همه اینها از نور ذات به وجود آمدهاند. بعد میگوید «تعریف نور ذاتی که در آفتاب است، این است که در فکر نمیگنجد و بیصورت است و در قید حواس ظاهری و باطنی در نیآید و بیصفت است و آن نور ذات از قید عذاب و ثواب منزه است. و قسمتپذیر نیست و در بیان درنیاید و صاف است و روشنتر از همه روشنیها است و گیرنده لذتها است و از سه صفت به هم رسیده و رساننده است و سُرور محض است و صاحب همه سالکان است و داننده همه است و پرورنده همه و در عقل در نیاید و اول و آخر ندارد، زیبنده است و از چیزی پیدا نشده و روانکننده عقل است و بیمثل است و پیداکننده همه است و جان همه است و دارنده همه است و صاحب همه است و باطن باطنها است. » همه اینها مبانی حکمی است. حکمت چون بخواهد آیین را تفسیر کند به این زبان سخن میگوید همه این مطالب اندیشهها و سخنان حکمی و فلسفی است.
بخشی از بهگودگیتا را میخوانم. گیتا یا بهگودگیتا یعنی «سرود آن بزرگ فرهمند» و بخشی از مهابهاراتا است و مهابهاراتا وجه حماسی حکمت اوپانیشادها است بهویژه این گیتا که فوقالعاده است. ما در اوپانیشادها کاملا نگره وحدت وجودی داریم. حال یکجا در گیتا که بازتاب اوپانیشادها است. کریشنا از جلال الهی خود این گونه میگوید: «گیتی زیر پای من است و جای پای من پیدا نیست. هر هستنده در من است و منم در هیچ. » (به یاد جمله لطیف حضرت امیرالمومنین علی (ع) میافتم که در نهجالبلاغه فرمودهاند: «داخل فی اشیا لا بل ممازجه و خارج عن الاشیا لا بل مباینه. ) هر هستنده در من است و من هیچ اما هستندگان را خبر از خانه داشتن در من نیست این است سِرّ سروریام، منم جان جاودان، منم دادار دهر، منم سپنج و سپند. باد هر کجا که خواهد میوزد اما در اسیر میآساید. هستنده هر کجا که میخواهد میرود اما در من آرام میگیرد. آرجونا! هستنده در آخر هر چرخه به من باز میگردد و من گردونه گردانده هستندگان به گردش دیگر میاندازم. سرشتم این است که هستنده را به چرخه اندازم خواهد یا نخواهد چه، خواسته خواست من است. آرجونا مرا باری از کردار نیست. بیبندم و وارسته میمانم طبیعت به تقدیر من است همه چیز و هر چیز را زنده یا مرده در خود میآفرینم آری اینگونه است که گردون گردان میگردد، ابله کوچکم انگارد و تن پوش آدمی بر تنم آرد، اما من در علو اعلایم امیدش هدر، اعمالش هوس، علمهایش عبث، فریفته، کثیف و آری کافر. اما فرزانه و آکنده از روح سرمد مرا میپرستند پایدار در پیمان خویش پیوسته سرسپار من است و اینگونه میپرستد با تمام هوش و حواسش»
د: خواستم از این سخن ناتمام نتیجه بگیرم که شاید زمان آن رسیده باشد که حکمت ما نظری به شرق کند، نمیگویم از غرب روی برگرداند که ممکن نیست و روا هم نیست، اما این موارد نشان میدهد اگر داستان شرق در نور خوانده شود شاید بتوان برخی از منابع مکنون حکمت ایرانی را باز یافت.
باز باشای باب بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب
"شی جینپینگ" رئیسجمهور چین با احتمال ایجاد "بحران" غذایی بر حفظ غذا و مواد غذایی تاکید کرد.
به گزارش عصرایران، پس از آنکه رئیسجمهور چین میزان زبالههای غذایی را "شوک آور و نگران کننده" خواند، چین اقداماتی را برای کاهش زبالههای غذایی آغاز کرد.
"کمپین بشقاب تمیز" پس از تاکید رئیسجمهور در چین شکل گرفته است. شی اعلام کرد که بیماری کرونا "زنگ هشدار" در زبالههای مواد غذایی را به صدا درآورده است.
وی افزود: چین باید "حس بحران درباره امنیت مواد غذایی" را درک کند.
"کمپین بشقاب تمیز" پس از تاکید رئیسجمهور در چین شکل گرفته است
این سخنان هفتهها پس از سیل طولانی در جنوب چین و آسیب گسترده به مزارع و محصولات صورت گرفته است.
اگرچه "گلوبال تایمز" به عنوان یکی از خبرگزاریهای دولتی چین اعلام کرد که عواملی مانند سیل در چین باعث بحران غذایی نمیشود اما در مورد هدررفت محصولات کشاورزی در سیل هشدار داد و افزود که این موضوع باید جدی گرفته شود.
تلویزیون دولتی چین همچنین از اجرای مسابقات و رقابتهای پرخوری در فضای مجازی و تلویزیونی انتقاد کرد.
به دنبال پیام رئیس جمهور، اتحادیه صنعت پذیرایی ووهان از رستورانهای شهر خواست تا میزان ارائه غذا در سالنهای غذاخوری را کاهش داده یا محدود سازند. در این روش گروههای حاضر در رستوران باید در رستوران یک بشقاب کمتر از تعداد خود سفارش دهند.
در این سیستم که "N-1" (ان منهای 1) نام دارد،یک گروه 10 نفره در یک رستوران قادر به سفارش 9 پرس غذا است.
اما احتمالا جا افتادن این سیستم در کشوری که سرو غذای زیاد نوعی ادب و احترام محسوب میشود؛ زمانبر خواهد بود.
در میان برخی از چینیها بشقابهای خالی و تمیز نشانه میزبانی بد است و به این معنا است که غذای کافی برای مهمانان سفارش داده نشده است.
در فرهنگ چینی بشقابهای خالی نشانه میزبانی بد و کمبود غذا است
ایده "N-1" با انتقادهای زیادی در فضای آنلاین مواجه شده و بسیاری آن را "بسیار سختگیرانه" میدانند.
یکی از منتقدان در "وایبو" -یکی از اپلیکشنهای اجتماعی در چین- با انتقاد به این طرح چند سوال را مطرح کرده است: اگر یک فرد به تنهایی به رستوران برود؛ چه کند؟ چند غذا میتواند سفارش دهد؟ صفر؟
برخی دیگر گفتهاند که کسانی که به رستوران میروند غذای زیادی هدر نمیدهند. این افراد بیشتر به ضیافتهای عجیب و غریبی که توسط مقامات گرفته می شود اشاره کردهاند.
رسانه دولتی CCTV چین از کسانی که در برنامههای زنده مجازی و تلویزیونی مسابقات زیادخوردن را اجرا میکنند، انتقاد کرد.
این برنامهها معمولا با نام "موکبانگ" شناخته میشوند و در بسیاری از مناطق آسیا به ویژه چین مشهور هستند.
به گفته رسانه CCTV بسیاری از شرکت کنندگان این برنامهها پس از پایان رقابت غذای خورده شده را برمیگردانند زیرا آنها قادر به هضم حجم غذای خود نیستند.
این اولین باری نیست که چین کمپین مبارزه با تولید زبالههای غذایی را آغاز کرده است.
در سال 2013 نیز کمپین "بشقابهای خالی" در این کشور آغاز شد. در آن سال این کمپین در اعتراض به جشنها و پذیراییهایی عجیب و غریب مقامات شکل گرفت.
___________________________________________________
بیشتر بخوانید: