عصر ایران؛ مهرداد خدیر- سریال تلویزیونی «امام علی» به کارگردانی داوود میرباقری با صحنهای به پایان میرسد که مولا را پس از ضربت نماد جهل مقدس- ابن ملجم- پیوسته به دریا نشان میدهد.
همان زمان خرده گرفته شد که آخر در کوفه دریا کجا بود و دریا دیگر چه
صیغهای است؟ کارگردان اما در پاسخ گفت: من این مجموعه را اول با الهام از
این سخن دکتر شریعتی ساختم که «علی تنهاست» و دوم با نگاه عرفانی ایرانی و نه صرفاً مذهبی و نگاه من به مرگ نیز بر اساس این سخن مولاناست:
ما ز بالاییم و بالا میرویم
ما ز دریاییم و دریا میرویم
در این باره که انسان پس از مرگ چه میشود قرنها و بلکه
هزارههاست که در ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی و میان فیلسوفان و
دانشمندان بحث و جدل جریان دارد.
در فرهنگ و ادبیات ایران اما مرگ، پیوستن جزء به کل است
و نماد دریا هم گویاترین و زیباترین بیان و تمثیل. یک لیوان آب را که به
دریا بریزید هم آن آب، دیگر نیست و هم دریا شده و قابل تفکیک نیست.
در این نگاه دیگر درگیر بحث جسم و روح یا از میان رفتن و جاودان شدن
نمیشویم چرا که ما ز دریاییم و دریا میرویم. ما ز بالاییم و بالا می
رویم. جزئی هستیم که به کل میپیوندیم.
چرا به این موضوع پرداختم؟ چون کتاب «دربارۀ معنی زندگی» را دوباره خواندم. کتابی کم حجم و بسیارخواندنی و همراه داشتنی . اثر متفاوت «ویل دورانت»- نویسندۀ کتاب بزرگ «تاریخ تمدن»- که در آن از 100 شخصیت مشهور معاصر خود دربارۀ معنی زندگی پرسیده و دیدگاههای مختلف مطرح شده است.
از این که « همه چیز، باطلِ اباطیل است» و «این که زندگی جز بیهودگی نیست» که برگرفته از کتاب «جامعه» در «عهد عتیق» است تا «برتراند راسل» که میگوید «زندگی هیچ معنایی ندارد» و «جرج برنارد شاو» که پرسیده «خود این سؤال که زندگی چه معنایی دارد، اصلا چه معنی دارد؟!»
ویل دورانت اما به انعکاس این نظرات بسنده نکرده و خواننده را سرگردان رها نساخته و در پایان آورده است:
«ما همه اجزای یک کل هستیم. مثل سلولهایی در بدن زندگی و مرگِ جزء،
زندگیِ کل است. اگر چه در مقامِ فرد از بین می رویم اما کل به واسطۀ آنچه
بودهایم و کردهایم، متفاوت میشود.»
«کارلو روولی» هم در کتاب بسیار خواندنی «واقعیت ناپیدا» مینویسد: «در این رقص بیپایان اتمها نه انجامی هست نه کرانهای. ما انسان ها نیز مانند مابقی طبیعت، جزئی از این رقص بی پایانایم.»
احتمالا خواهید پرسید این دو کتاب را که دو نویسندۀ خارجی نوشتهاند. ربط آن به فرهنگ و ادبیات ایران چیست؟
ربط این است: تعبیر پیوستن جزء به کل، جان مایۀ فرهنگ و عرفان ماست که به زیبایی در غزلیات شمس آمده است:
ما ز بالاییم و بالا میرویم
ما ز دریاییم و دریا میرویم
ما ز بیجاییم و از اینجا نیستیم
ما ز بیجاییم و بیجا میرویم
_____________________
درس های دیگری در سواد زندگی
مدرسه آموزشهای دانش پایه و کاربردی عصر ایران
پنج قانونِ دستیابی به خرسندی، رضایت و تندرستی (توصیههایی برای آرامش درونی)
شش دلیلی که نمیگذارد مردم تغییر کنند (+"چهبایدکرد"های عملی)
چگونه با دیگران ارتباط موثر داشته باشیم (+ نکات کاربردی و توصیههای عملی)
پرورش تفکر انتقادی در کودکان: چرا باید پرسشهای بچهها را جدی بگیریم؟
آیا شما خودتان هستید؟! توصیههایی برای "خودبودن" و زندگی اصیل
چگونه "سرسخت" شویم؛ 10 توصیه برای تابآوری در بحران
فرمول ساده "عزت نفس" و 4 راه عملی برای افزایش آن (+ پرسشنامه سنجش عزت نفس)
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- توجه مخاطبان و کاربران به آنچه دربارۀ سخنان دکتر محمود انوشه در برنامۀ «دورهمی» و با عنوان « انوشه در تلویزیون، جامعه تشنۀ معنویت/ تقدیر یا تغییر»
انتشار یافت، سبب شد برخی با علایقی که در این نویسنده سراغ دارند بخواهند
سهم خود را ادا کنم تا جرعهای از اقیانوس فرهنگ و ادبیات هزار سالۀ ایران
بنوشیم.
به صورت مشخص البته پیشنهاد مدیریت و سردبیری عصر ایران بود و از امروز بیآنکه بتوان نظم دقیقی تعیین کرد شروع میکنم.
در
گیر و دار و قیل و قال سیاست، این گونه مباحث میتواند جنبۀ آرامشبخشی هم
داشته باشد. با این توضیح که قضاوت و اظهار فضل و انتساب به خود در کار
نیست و تنها توشههایی است که از گنجینه ای بزرگ از حکمت و نظم و نثر و
اندیشه و البته عرفان ناب ایرانی برداشته و اندوختهایم و میاندوزیم و به
اشتراک میگذاریم و چون ابتدا در تارنما منتشر میشود از شتاب فضای تلگرام و
نرمافزارهای پیام رسان موبایلی دور است و به قصد تأمل و درنگ نوشته
میشود.
هر از گاهی به این بهانه جدای جنبه های معنوی و مفهومی سراغ فرم و زبان هم میروم چرا که به قول شاهرخ مسکوب «ایرانی بودن، گرفتاری های زیادی دارد.زبان فارسی اما همه را جبران میکند.»
در نخستین شماره دوبیت از فردوسی را از شاهنامه نقل میکنم:
فریدونِ فرّخ، فرشته نبود
زِ مُشک و ز عَنبر سرشته نبود
به «داد» و «دَهِش» یافت این نیکویی
تو داد و دهش کن، فریدون تویی
به
سادهترین و شیواترین زبان میگوید «فریدون، آدم فرازمینی نبود. به سبب
داد و دهش (عدالت و بخشش) از او به نیکی یاد میشود. تو هم داد و دهش داشته
باش تا همچون فریدون شوی».
چون در سالهای اخیر اصطلاح «دهش» باب
شده شاید برخی تصور کنند واژهای تازه است. حال آن که فردوسی آن را به کار
برده بیآنکه هیچ بار ایدیولوژیک داشته باشد.
در زندگی خود اهل داد
(منصف) باشیم و از هر چه به دست میآوریم بخشی را به عنوان «دهش» برای
دیگران در نظر بگیریم. این دهش میتواند مادی و میتواند معنوی باشد. لازم
نیست حاتم طایی باشیم. اصل دهش مهمتر از میزان آن است.
* برای لذت بیشتر از این دو بیت، پیشنهاد میکنم «آخرین داستان» با صدای شهرام ناظری را نیز گوش کنید که این دو بیت را هم خوانده است. (کاری شجاعانه. چون خوانندگان غالباً سراغ اشعار تغزلی و عاشقانه میروند).
----------------------------------------
بیشتر بخوانید:
*«انوشه» در تلویزیون؛ جامعۀ «پولزده» تشنۀ معنویت/ تقدیر یا تغییر؟
******************************************************************************************
میلاد با سعادت
امام و اسوه صبر و تدبیر و پدر امید عالم
امام حسن عسگری علیه السلام
بر حضرت وارث امامت (عج) و تمام دوستداران و پیروان ایشان مبارک باد
******************************************************************************************
8168832542