رییسجمهوری فرانسه به مردم کشورش هشدار داد که کمربندها را سفت ببندند چون دوران فراوانی و رفاه به سر رسیده است.
به گزارش عصرایران
به نقل از خبرگزاری فرانسه، "امانوئل ماکرون" رییس جمهوری فرانسه که روز
چهارشنبه (دیروز) به مناسبت پایان تعطیلات تابستانی و آغاز سال تحصیلی در
جمع اعضای دولت فرانسه در کاخ الیزه سخن می گفت، از اعضای دولت خواست که
یکپارچگی خود را در شرایط بحرانی کنونی حفظ کنند. او افزود که فرانسه در
پایان یک دوره فراوانی و رفاه است و باید کمربندها را سفت و محکم بست.
او گفت: "در دورانی بحرانی زندگی میکنیم. از جنگ اوکراین تا خشکسالی، نشانه بحرانهایی متوالی است که گریبان ما را گرفته است."
ماکرون با اشاره به اینکه فرانسه دورانی پرنوسان را سپری می کند و
شهروندان فرانسوی دچار نگرانی و سردرگمی های زیادی هستند، از اعضای دولت
فرانسه خواست با شفافیت و بدون آخر الزمانی توصیف کردن اوضاع، رفتار کرده و
مردم این کشور را مجاب به تغییر رفتار با توجه به شرایط بحرانی و جدید
کنند.
رییس جمهوری فرانسه در توصیف شرایط جدید گفت: فرانسویها احساس میکنند در یک مجموعه از بحران ها زندگی میکنند که هر یک بدتر از قبلی است. او افزود کشور در نقطه اوج بحرانی قرار دارد و با زمستان سخت(به دلیل کمبود انرژی) و دوره جدیدی از بی ثباتی ناشی از تغییرات آب و هوایی و حمله روسیه به اوکراین مواجه است.
رییس جمهوری فرانسه گفت :" آنچه در حال حاضر در آن زندگی می کنیم
نوعی نقطه عطف بزرگ یا یک تحول بزرگ است ... ما در پایان دورانی از فراوانی
زندگی می کنیم... پایان فراوانی محصولات فناوری هایی که همیشه در دسترس به
نظر می رسید ... پایان فراوانی زمین و برخی مواد از جمله آب."
اپوزیسیون فرانسه بلافاصله پس از سخنان ماکرون از اظهارات او انتقاد
کرده و گفته اند میلیون ها فرانسوی بیکار و تنگدست هیچ گاه فراوانی را در
زندگی خود احساس نکرده اند.
حمله نظامی روسیه به اوکراین و بالا گرفتن بیسابقه تنش میان قدرتهای هستهای غرب و شرق، نگرانی از کاربرد تسلیحات هستهای را بهشکل بیسابقهای از زمان پایان جنگ سرد افزایش داده است.
اگرچه اوضاع کنونی هیچ شباهتی به دوران بحران خلیج خوکها و دکتر استرنج لاو ندارد، اما وحشت از فاجعه اتمی، فکر بسیاری از شهروندان غربی را به خود مشغول کرده است. در نخستین هفتههای پس از آغاز جنگ اوکراین، واحدهای دفاع هستهای روسیه به حالت آماده باش فعال درآمدند.
نمونه ای از بمب اتمی مدل Mark ۶
به گزارش یورو نیوز؛ کاربرد تسلیحات اتمی آثار ویرانگر بسیاری، از کشتار مستقیم افراد نزدیک به حادثه تا تبعات ماندگار تشعشات رادیواکتیو و آلودگیهای طولانی زیست محیطی بر جای خواهد گذاشت. این فجایع البته به کاربرد نظامی دانش هستهای محدود نیست و فجایعی نظیر چرنوبیل و نیروگاه فوکوشیما، شاهدی بر خطرات بیپایان فنآوری پیچیده اتمی است.
مجله پژوهشی طبیعت غذا (Nature Food) دوشنبه هفته گذشته نتایج پژوهشی را درباره تلفات گسترده ناشی از تبعات اقلیمی جنگ هستهای منتشر کرد. براساس دادههای تحقیق پژوهشگران دانشگاه راتگرز ایالات متحده، چنین جنگی میتواند جان میلیونها نفر را بر اثر گرسنگی ناشی از تغییرات گسترده اقلیمی بگیرد. ذرات ناشی از انفجار هستهای میتوانند مانع رسیدن نور خورشید به زمین شوند و روند فتوسنتز گیاهان را برای مدتی مدید متوقف کنند.
دانشمندان دانشگاه راتگرز در پژوهش خود ۶ سناریوی احتمالی جنگ هستهای را طرح و بررسی کردهاند. بدترین سناریو، بروز یک جنگ تمام عیار اتمی میان ایالات متحده آمریکا و روسیه است. در صورت تحقق این فرضیه، ۵ میلیارد نفر از ساکنان کره زمین، دو سال پس از آغاز جنگ بر اثر گرسنگی جان خود را از دست خواهند داد.
اگرچه واقعیت یافتن چنین کابوسی بسیار دور از ذهن به نظر میآید، همین پژوهش نشان میدهد که بروز یک جنگ اتمی کوچک میان هند و پاکستان هم میتواند باعث گرسنگی در ابعاد جهانی شود.
ذرات ناشی از انفجار اتمی میتواند منجر به تغییرات اقلیمی گسترده شود
در یک جنگ هستهای، بمبهایی که شهرها و مناطق صنعتی را هدف میگیرند، طوفانی از آتش به راه انداخته و باعث پخش ذرات معلق در لایههای فوقانی جو زمین میشوند. این وضعیت باعث نرسیدن نور خورشید به کره زمین و سرمایش شدید میشود. این دگرگونی اقلیمی جهانشمول فورا ساختار تولید مواد غذایی روی زمین و در اقیانوسها را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
پژوهشگران دانشگاه راتگرز با استفاده از سنجههای تغییرات اقلیمی و با مقایسه ۶ سناریوی احتمالی جنگ هستهای به این نتیجه رسیدند که کاربرد تسلیحات هستهای میتواند منجر به سرد شدن یک تا ۱۶ درجهای دمای کره زمین شود.
برای مثال، در صورت بروز جنگ هستهای میان هند و پاکستان، تغییرات اقلیمی ناشی از کاربرد سلاح اتمی میتواند تولید مواد غذایی در سطح جهان را تا ۵ سال بعد ۷ درصد کاهش دهد.
جنگ تمام عیار هستهای میان ایالات متحده آمریکا و روسیه، بزرگترین دارندگان زرادخانه تسلیحات اتمی جهان، تولید مواد غذایی کره زمین را حدود ۹۰ درصد کاهش خواهد داد.
به دانشمندان گوش کنید و از جنگ هستهای بپرهیزید
پژوهشگران دانشگاه راتگرز در تحقیق خود فاکتورهای متفاوتی نظیر کاربرد مواد غذایی دامها برای آدمیزاد یا محو کامل اسراف به منظور جلوگیری از قحطی در دوران پسا جنگ اتمی، متمرکز شدند. نتایج این تحقیق نشان میدهد که هیچ شکلی از برنامهریزی نمیتواند جلوی موج گرسنگی در بسیاری از نقاط جهان را بگیرد. خاورمیانه و آفریقا احتمالا بزرگترین قربانیان غیرمستقیم یک جنگ هستهای خواهند بود.
لیلی شیا، یکی از پژوهشگران پروژه دانشگاه راتگرز میگوید: «تحقیقات بعدی جزییات بیشتر و دقیقتری به دست خواهند داد. برای مثال، [پژوهش ما نشان میدهد] که لایه ازن بر اثر گرمایش استراتوسفر نابود میشود. این وضعیت باعث تولید بیشتر تابشهای (تشعشات) فرابنفش در کره زمین خواهد شد. ما باید بفهمیم که این فرآیند چه تاثیری بر روند تولید مواد غذایی خواهد گذاشت.»
آلن روبوک، یکی دیگر از پژوهشگران این تحقیق میگوید: «وقتی سلاح هستهای وجود دارد، امکان کاربرد آنها هم هست. جهان بارها به مرز جنگ هستهای رسیده است. تنها راه، ممنوعیت کامل کاربرد چنین تسلیحاتی است. پیمان ممنوعیت جنگافزارهای هستهای پنج سال پیش تصویب شده [و یک سال پیش لازمالاجرا شده است] اما هیچکدام از ۹ قدرت هستهای آن را تصویب نکرده اند.»
آقای روبوک میگوید: «پژوهش ما روشن کرد که وقت آن رسیده است که ۹ دولت هستهای به دانشمدان و بقیه جهان گوش و این معاهده را تصویب کنند.»
ایالات متحده آمریکا تنها کشوری است که از تسلیحات اتمی استفاده کرده است.
عصر ایران؛ دکتر محمود سریع القلم - کانونی ترین علّتی که یک کشور بین المللی می شود، ساختار اقتصادی آن است.
به
محض اینکه دولتی تصمیم گرفت و مقرر کرد مسؤولیت تولید، توزیع، کسب درآمد،
ایجاد اشتغال و معاش مردم نزد او باشد، ضرورت بین المللی شدن اقتصاد و کشور
خود را از میان برداشته است.
نمونۀ بارز این وضعیت، اتحادِ جماهیرِ شوروی است.
در مقابل، وقتی دولتی زنجیرۀ تولید، مصرف، درآمد و اشتغال را به بخش خصوصی محوّل کند، «مجبور» می شود نظام اقتصادی خود را در معرض اقتصاد بین الملل قرار دهد.
بخش خصوصی به قیمت، فروش، بهینه سازی مواد اولیه، رقابت، کیفیت خدمات، زمان، کارآمدی و وضعیت بازار حساس است.
بخش خصوصی ساختاری دارد که اجازه نمی دهد کارمند تا ساعتِ 10 صبح مشغول صرف صبحانه باشد یا با مشتری بد رفتاری کند یا کالای نا مرغوب عرضه کند. هر لحظه و هر رفتار با اهمیت است.علاوه بر بازار و رقابت داخلی، بخش خصوصی به محض ورود به بازارهای خارجی «مجبور» است کارآمد و رقابتی باشد.
اگر صنعت خودرو در 10 کشور دیگر فروش داشت و با هیوندای و تویوتا رقابت می کرد، آیا می توانست به تولید خودروی بی کیفیت ادامه دهد؟
زیمنس در 80 کشور فعالیت می کند. در محافل صنعتی جهان، دقت، زمان شناسی، کیفیت و برنامه ریزی زیمنس زبانزد همگان است. چه در صحنۀ داخلی و چه بین المللی، اگر ساختار رقابتی نباشد، چه دلیلی دارد شرکتی به کیفیت اهمیت دهد؟
وقتی رقابت نباشد، چه اهمیتی دارد که مشتری رضایت داشته باشد؟ صنعت
خودروی کره جنوبی بیست سال در صحنۀ جهانی زحمت کشید تا در کنار صنعت خودروی
آمریکا، ژاپن و آلمان قرار گیرد.
شرکت هواپیمایی ترکیه، هتل داری،
صنعت رستوران و مراکز خرید این کشور چند دهه با فرانسه و ایتالیا رقابت
کردند تا کشورشان را در 10 کشور اول مقصد توریسم جهان قرار دهند.
بین المللی شدن اقتصاد یک کشور، پی آمد بسیار تعیین کنندهای نه تنها در
تولید و معاش، بلکه در شخصیت و رفتار آحاد یک جامعه دارد: شفافیت قوانین،
مقررات، سیاست گذاری ها و آیین نامه ها.
به محض اینکه شرکتی بین المللی
شد، باید عملیات و گردش کار خود را شفاف سازی کند چون به محض کوچک ترین
تقلب، حیله گری، حساب سازی و تزویر، اعتماد، جایگاه و ارزش سهام خود را در
بازار از دست می دهد.
رقابت و بازار، درستکاری را هم به دنبال می آورد نه ضرورتاً به واسطه مبانی اخلاقی بلکه به موجب اعتماد سازی، جلب مشتری و با هدف افزایش فروش وسهم بازار.
شفاف سازی سازمانی، شفافیت رفتاری افراد را به دنبال می آورد. اقتصادِ یک کشور نمی تواند بین المللی شود ولی در هاله ای از ابهام، مدیریت سازمان های موازی، گیر و دار بوروکراسی، بازی با آمار و تغییر خلق الساعه سیاست گذاریها بماند.
همین که اقتصاد بین المللی شد، «مجبور» است شفاف باشد. جالب توجه اینکه حکومتِ ویتنام، متمرکز، اقتدارگرا و کمونیستی ولی اقتصاد آن بین المللی، شفاف و رقابتی است. مالزی، سنگاپور، ترکیه، اندونزی و مکزیک نیز در این چارچوب قرار می گیرند.
استنتاج مقایسه ای این کشورها، این اصل را اثبات می کند که دموکراسی ضرورتاً مقدمۀ رشد و توسعۀ اقتصادی نیست.
در کلِ جهان ظاهراً فقط در یک کشور، تقدم و تأخر توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی بحث می شود. بقیۀ حاکمیت ها عموماً مستقل از ماهیت نظام سیاسی آنها، «تصمیم» گرفته اند اقتصاد و بین المللی شدن اقتصاد را مبنا قرار دهند.
چندین دهه است در کشور بحث «شایسته سالاری» می شود. وقتی 85 درصد اقتصاد یک کشور نزد نهاد دولت است، تحقق «شایسته سالاری» در نظام اجتماعی امری نزدیک به محال است.
چندین دهه است در کشور بحث می شود چگونه از «مدیریت های فردی به مدیریت های سیستمی» حرکت کنیم. تنها با اقتصادِ غیر دولتی و بین المللی شدن اقتصاد، مهارت و سیستم اولویت پیدا می کنند.
چندین دهه است در کشور بحث «کارآمدی و مبارزه با فساد مالی و اداری» در جریان است. اگر فعالیت و نظام بانکی به معنای دقیق و عملیاتی کلمه، خصوصی باشد، هیچ گاه بانک خصوصی 65 میلیون یورو بدون وثیقه به فردی وام نمی دهد و وقتی هم وام داد آنقدر مکانیزم های نظارتی دارد که پروژه ها را تا سه سال به اتمام می رساند.
چندین دهه است نسبت به «فرار سرمایه» ابراز نگرانی می شود. ناکارآمدی ها و دخالت های دولتی است که اقتصاد ناسالم و «بی ثباتی» به بار می آورد و زمینه های فرار سرمایه را فراهم می کند.
اتفاقِ مهمِ دیگری که به موازاتِ بین المللی شدنِ اقتصاد می افتد، این است که مردم به کار و فعالیت در کشورشان علاقمند می شوند چون فضا و ساختار لازم برای درآمدزایی و زندگی معقول وجود دارد.
قابل اتکاءترین حامیان ناسیونالیسم و علاقه به وطن در میان طبقۀ متوسط و بخش خصوصی است. در چنین جوامعی، نفوذ سیاسی خارجی در حداقل خود می باشد. این طبقه به کشورش نیاز دارد تا بهتر زندگی کند.
اسراییلی ها در دهۀ 1960 به این نتیجه رسیده بودند که با توجه به درجۀ فقر در جامعه و دولت خاورمیانه ای، با همان انگیزۀ اول (یعنی مالی) می توانند افراد را به خدمت بگیرند و نیازی به توسل به مشّوق های بعدی نیست. فقر، تعهد به خاک و کشور را به شدت ضعیف می کند.
مردم مالزی، اندونزی، ویتنام و سنگاپور لزومی ندارند به فکر مهاجرت به کشور دیگری باشند چون در میهن خود فرصت رشد، رقابت و بهبود زندگی خود را دارند.
برای ظهور ناسیونالیسم، طبقۀ متوسط و بخش خصوصی که عمدتاً اقتصاد را در دست داشته باشند، یک ضرورت حیاتی است.
ناسیونالیسم
یک موضوع انتزاعی و احساسی نیست، بلکه امری واقعی و کمّی است. به موازات
رشد تعلقِ خاطر به خاک به موجب بین المللی شدن اقتصاد، اندیشۀ سیاسی هم
متعادل می شود زیرا عمومِ افراد متوجه می شوند زندگی آنها در گروی رقابت در
داخل و خارج است و سخنان تند، عمدۀ مشتریان خود را از دست می دهد کما
اینکه رادیکالیسم در امارات و ترکیه در حداقل خود قرار دارد.
رانت نباشد افراطی گری به حداقل خود می رسد. چرا درصدِ قابل توجهی از اقشار مختلف در روسیه از الیگارشی این کشور بدون آنکه در قلب خود کوچک ترین اعتقادی داشته باشند دفاع و حمایت می کنند؟ چون از نظر مالی به آن وابسته اند و رانت حکومتی در اختیار آنهاست.
عراق دارای قانون اساسی دموکراتیک است ولی به اذعان خود مقامات عراقی، سیستمی فاسد به لحاظ اداری و مالی دارد زیرا که اقتصاد، دولتی است و داشتنِ مقام در این کشور به معنای دسترسی به رانت و امکانات و احتمال سوءاستفاده، فساد مالی و فرصت طلبی های سیاسی است. سیاست سالم در گروی اقتصاد غیر دولتی است.
چرا رغبت به کار دولتی در آمریکا همیشه ضعیف بوده؟ چون در بخش خصوصی حداقل پنج برابر حقوق و مزایا بیشتر است. بی دلیل نیست که بالای 95درصد نیروی کار این کشور برای بخش خصوصی کار می کند. در مصر هم بخش خصوصی هست ولی در دالان های دولت تنفس می کند، استقلال ندارد و در خدمت حاکمیت است که به آن سرمایه داری اَنگَلی می گویند (Parasite Capitalism).
باز از مزایای بین المللی شدن اقتصاد این است که ساختار عمرانی یک کشور چون در معرض جهان قرار دارد، اصلاح شده و کارآمد می شود. جاده ها، فرودگاه ها، بنادر، هتل ها و حفاظت از محیط زیست اهمیت پیدا می کنند.
کشوری که اقتصاد بین المللی دارد نمی تواند هوای آلوده داشته باشد. در کشوری که اقتصادِ بین المللی دارد مردم «مجبور» می شوند زبان های خارجی بیاموزند. در دوبی 125 ملیت زندگی می کنند و امارات پنج برابر جمعیت خود شهروند خارجی دارد. طیف وسیعی از آداب، فرهنگ ها و زبان ها در کنار هم کار و زندگی می کنند. مردم می آموزند که باید به ملت ها و فرهنگ ها و قرائت های مختلف گوش فرا داد، احترام گذاشت و آموخت.
بین المللی شدن اقتصاد به اصلاح مهارت های روابط عمومی می انجامد و همزیستی در عین تکثر فرهنگی، امری عادی می شود.
در مباحث کلاب هاوس که بعضاً 7 – 8 ساعت هم به طول می انجامد، نوعی «سردرگمی تئوریک» به مشام می رسد. مشکل چیست؟ از کجا باید شروع کرد؟ قانون مشکل دارد یا فرهنگ؟ به چه کسانی باید توجه کرد؟ مشورت داد؟ نصیحت کرد؟ مشکل از دولت است یا مردم؟ تاریخ است یا جامعه؟ حملۀ مغول مقصر است یا حملۀ عثمانی؟ چرا آمریکا حرف گوش نمی کند؟ اِشکال در این تیم مذاکره کننده است یا آن تیم؟ ایراد در روشنفکران است یا فعالین سیاسی؟ این دولت مقصر است یا آن دولت؟ ساختارباید اصلاح شود؟ یاافکار؟ یا افراد؟ و ترتیب کدام است؟
البته این سردرگمی تئوریک از زمان مشروطه وجود داشته است. به عبارت دیگر، اجماعی در تعیین تقدم و تأخر قدم هایی که باید برای اصلاح امور برداشته شود، نیست. به بیان دیگر، «تئوری توسعه مورد اجماع» نداریم.
در مباحث کلاب هاوس به ندرت از تجربیات کشورهای دیگر مثال آورده می شود.
برزیل چه کار کرده که از روسیه در تولید ناخالص ملی جلوتر است؟
چرا
اندونزی با سرعت نور در حال پیشرفت است؟ الگوی امارات چیست؟ چرا سنگاپور
شفاف ترین نظام بانکی جهان را دارد؟ چگونه چین فقط در 20 سال به گونه ای
عمل کرد که 60 درصد آنچه مردم آمریکا مصرف می کنند چینی است؟
چگونه مکزیک در بسیاری موارد به آمریکا «نه» می گوید و در عین حال حدود 650 میلیارد دلار با آن کشور تجارت دارد؟
روسیه
اولین دشمن آمریکاست که در عموم عرصه ها با آن در تضاد بوده و مقابله می
کند، ولی مکزیک با مسکو، هم روابط خوبی دارد و هم در جنگ اوکراین، روسیه را
محکوم نکرد. مکزیک چین را به شریک دوم تجاری خود تبدیل کرد تا از آمریکا
امتیاز اقتصادی و سیاسی بگیرد.
به نظر می رسد این کشورها و شهروندان آنها در سردرگمی تئوریک به سر نمی برند زیرا به عنوان اولین و تعیین کننده ترین قدم در تئوری توسعه، اقتصاد خود را غیر دولتی کرده اند و با ابزار مالی، اداری و سیاست گذاری از فعایت بخش خصوصی خود در داخل و صحنۀ جهانی حمایت می کنند.
همین طور با محدود کردن دولت به امر قانون گذاری و نظارت، از ظهور اختلاس، دروغ، حیله گری، تقلب، احتکار، فرصت طلبی و خروج سرمایه جلوگیری کرده اند.
هم اکنون تولید کنندگان خودرو در صف ایستاده اند تا مکزیک به آنها مجوز تولید در خاک خود را صادر کند. البته عموم این کشورهایی که از سردرگمی تئوریک عبور کرده اند، یک پیش شرط را قبول کرده و به آن عمل کرده اند: «با داخلی ها قدرت را share {تسهیم} می کنند و با خارجی ها ثروت را».
در سال 2016 گروه HNA چینی با حدود 6.5 میلیارد دلارتوانست 25 درصد از گروه هتل هیلتون را خریده و دو نفر از ده نفر هیات مدیره را چینی کند. از سال 2002 تا کنون، چینی ها با هزینه کردن حدود 120 میلیارد دلار شرکت های آمریکایی را خریده اند.
در عین حال، معلوم نیست این پیش شرط با فرهنگ سیاسی خاورمیانه ای ها که کنترل را به جای مدیریت ارزش گذاری می کنند تا چه حد سنخیت داشته باشد. سردرگمی ها از آنجا شروع می شود که تجربۀ بشری چه در گفت و گوها و چه در مدیریت ها تقریباً تعطیل است.