واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

عهد امام و عهد با امام

نشست 113 : عهد امام و عهد با امام

جمعه ۲۳ تیر ۱۳۹۶

یکصد و سیزدهمین نشست ماهانه  موعود عصر (عج) با موضوع «عهد امام و عهد با امام» با سخنرانی شیوای استاد اسماعیل شفیعی سروستانی برگزار شد. در این نشست مدیر مسئول مؤسسه موعود با ارائۀ تعریفی از عهد که به معنای «پیمان»، «سوگند»، «عصر و زمان» و «قول و قرار» است، افزودند که بستن عهد، همانند نذر نیازمند خواندن صیغه یا اقرار زبانی است.

بدین ترتیب هرچند عهد لفظی است؛ امّا هر عهدی، هر اندازه که باشد، واجد حقیقتی است که ظهور عینی و خارجی می‌یابد. به عبارت دیگر، عهد و پیمان تنها به لفظ محدود نمی‌شود، بلکه حقیقتی در عالم والا دارد که در عالم واقعی بروز می کند و خودش را نشان می‌دهد. بنابراین هر انسان، نتیجه و فرزند همان عهدی است که در قلب بسته است.
استاد سروستانی تأکید کردند: تمام فرهنگ ‌ها و تمدّن‌ها فرزندان عهد هستند. به عبارت دیگر هر حوزۀ فرهنگی و تمدّنی از عهد ی منعقد شده توسط انسان آغاز می‌شود و حاصل عهد جمعی مردم است.
سخنران با توجّه به فرهنگ‌ها و تمدّن‌های موجود بر زمین، عهد را دو نوع عهد دانستند:
1.
عهد امام و عهد با امام؛
2.
عهد شیطان و عهد با شیطان؛

الف) عهد شیطان و عهد با شیطان
محقّق حوزۀ مطالعات فرهنگی، در این قسمت از عهد ابلیس یاد کرد که در قرآن بیان شده است:
«
به عزّتت سوگند که حتماً تمامی آنها (فرزندان آدم) را اغوا و گمراه خواهم کرد؛ مگر بندگان مخلص تو را
او عهد بست و منتظر ماند تا کسانی بیایند و با او عهد ببندند.
استاد سروستانی در ادامه به «عهد با ابلیس» اشاره کردند که چگونه مردم با ابلیس عهد می‌بندند.
امام علی(ع) فرمودند: «پیروان شیطان اول در دل خود به شیطان رو می‌کنند و شیطان به تدریج در خردهای آنان نفوذ نمود و با چشم‌هایشان نگریست و با زبانشان سخن گفت و آنها را گرفتار خطاها و لغزش‌ها نمود. شیطان نادرستی را در نظر پیروانش آرایش داد و قدرت باطل و زبان گویای باطل در پیروانش ایجاد می‌کند

فاستوس، نماد انسان امروز
در این بخش از نشست، اسماعیل شفیعی سروستانی به بازپخش نمایشنامه فاستوس (اثر کریستوفر مارلو) پرداخت که ماجرای دانشمندی را روایت میکند که برای دستیابی به مطامع دنیوی، با شیطان معامله می‌کند و شیطان در این مسیر به خاطر عهد اولیه اش او را آلوده به انواع مفاسد می‌کند تا جایی که در پایان عمر، فاستوس پشیمان می‌شود؛ امّا آنقدر در گناه غرق شده است که قدرت بردن نام خداوند و حضرت مسیح را هم نمی‌یابد و در تاریکی تمام به دوزخ می‌شتابد.
شفیعی سروستانی درباره فاستوس افزود:
«بیش از 20 اثر در موضوع فاوست و فاستوس در اروپا منتشر شد و نکته قابل توجه این است که فاستوس نمایندۀ انسان غربی است که با دست شستن از همۀ علوم و فنونی که بدان مشغول بودند، از جمله حکمت، بر اثر چیزی که بر نفسشان غالب آمده بود به عهد و معامله با شیطان رو آوردند. در قرون پانزدهم و شانزدهم میلادی فلاسفه و دانشمندان غربی آرام آرام به سمت کابالا راه پیدا کردند. به گونه ای که بسیاری از آنها روی به عزائم و اوراد و اذکار جادویی آوردند و مشغول آن شدند.
سردبیر ماهنامۀ موعود، تأکید کرد که هر زمان که فردی یا قومی آمادگی انعقاد عهد با ابلیس می‌یابد تا به میدانی از قدرت و توانایی راه پیدا کند (قدرتی که مطابق رای خداوند متعال نباشد) از سینه و جانش این عهد آغاز می‌شود و قطعا ابلیس به دلیل عهدی که بسته منتظر است تا انسانی پیدا شود و به او مراجعه کند تا او را به راحتی اغوا کند. بنابراین عهد ابلیس زمانی به طور کامل محقّق می‌شود که مردمانی پیدا شوند که با او عهد ببندند. چنان خداوند می‌فرمایند:
«کسانی که پیمان خدا را پس از بستن آن می‌شکنند و آنچه را خدا به پیوستن آن [پیمان] فرمان داده، می‌گسلند و در زمین فساد می‌کنند، بر ایشان لعنت است و برای آنان فرجام بدی است
با گسست پیمان آسمانی با خداوند، انسان‌های فاستوس‌گونه، عهدی با شیطان آغاز می‌کند. در چنین زمانی فرد از رحمت خداوند دور می شود، چنانچه در ماجرای فیلم فاستوس،  شیطان چنین هشداری می‌دهد: «هرچه با جهان و قلمرو ما مربوط باشد از تو پوشیده نخواهم داشت؛ امّا باید از دوزخ اندیشه کنی چون به لعنت ابدی دچار خواهی شد
نکته‌ی مهمّ سخنان شفیعی سروستانی درباره عهد با ابلیس این بود که وضعیت حاضر مردم، حاصل جمع عهود آنان است. ایشان در این باره توضیح دادند:
«اگر می خواهید ببینید در شرایط کلی و عمومی با چه و با که عهد دارید، وضعیتتان را ببنید. اگر حاصل جمع مراجعه و عهدهای مردم را جمع کنید، جمع جبری اش می‌شود عهدی که دارند. ممکن است عهد جماعتی از مردم با خداوند باشد و جماعتی با شیطان. وضع مردم در این زمان، حاصل جمع این عهدهاست. وضع عمومی که هر قومی به آن مبتلاست و به آن عادت کرده است، حاصل جمع عهد همۀ مردم است. اگر آشفتگی و دلزدگی، یأس و گناه و آلودگی با چاشنی از روحانیت و عبادت است، حاصل جمع عهود مردم است. اگر 80 میلیون نفر مردم از آن مجموعه عهد و قلبشان در خدمت ولیّ خدا باشد، در زیر پوشش این جماعت بزرگ، آن ده میلیون گناهکار پوشیده می‌شود. برخلاف این نیز جاری است

ب) عهد امام و عهد با امام
عهد الست
شفیعی سروستانی با تأکید براینکه زندگی الهی بشر نیز با عهد آغاز شد، به توضیح مفصّلی درباره محتوای عهد الست پرداخت. ایشان اشاره کردند که به استناد منابع وحیانی، موضوع این عهد که خداوند از تمامی ذرّیۀ حضرت آدم(ع) تا قیامت گرفته است، «توحید و ربوبیت خودش»، «نبوّت و رسالت رسول مکرّم حضرت محمّد(ص)» و «امامت و امیری امیرمؤمنان علی(ع)» بود. سردبیر ماهنامۀ موعود بر اساس روایات بیان کرد که هر کس از انبیا که به نحو تام و بی تردید امامت تمامی معصومان از جمله امام عصر و الزّمان(عج) را پذیرفت، در زمرۀ پیامبران اولوالعزم قرار گرفت؛ چنانچه در روایت نیز آمده است:
امام باقر(ع( فرمود، همانا خدای تبارک و تعالی چون خواست مخلوق را بیافریند، نخست آبی گوارا و آبی شور و تلخ آفرید [...] سپس فرمود: «مگر من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا گواهی دهیم، تا در روز قیامت نگویند: ما از این بی‏خبر بودیم».
سپس از پیغمبران پیمان گرفت و فرمود: مگر من پروردگار شما نیستم؟ و این محمد رسول من نیست و این علی امیر مؤمنان نمیباشد؟ گفتند: چرا پس نبوت آنها پا بر جا شد، و از پیغمبران اولو العزم پیمان گرفت که من پروردگار شمایم و محمد رسولم و علی امیر مؤمنان و اوصیاء بعد از او، والیان امر من و خزانه داران علم من و اینکه مهدی کسی است که بوسیله او دینم را نصرت دهم و دولتم را آشکار کنم و از دشمنانم انتقام گیرم و بوسیله او خواهی نخواهی عبادت شوم.
گفتند: پروردگارا! اقرار کردیم و گواهی دادیم، ولی آدم نه انکار کرد و نه اقرار نمود، پس مقام اولوا العزمی برای آن پنج تن از جهت مهدی ثابت شد و برای آدم عزمی برای اقرار به آن یافت نشد (از این رو از پیغمبران اولوا العزم خارج گشت) این است گفتار خدای عز و جل: «و هر آینه از پیش با آدم عهدی کردیم، او فراموش کرد و برایش عزمی (تصمیمی) نیافتیم‏

حجر الاسود و عهد الست
پس از این استاد سروستانی، دربارۀ حجر‌الاسود توضیح دادند که به استناد منابع وحیانی، حجر فرشته ای بوده است که در بهشت، یادآور عهد الست بوده است و همزمان با حضرت آدم برای تذکّر و یادآوری به او به صورت سنگی سفید، به زمین هبوط می‌کند. این سنگ امروزه، وظیفه اش نگهداشتن عهود مردم در حجّ است و در قیامت برای مردم شهادت می‌دهد. بدین ترتیب، موضوع ولایت به عنوان امانتی ذکر شده است که مؤمنان باید نگهدار آن باشند تا قیامت.

امامت، عهد معهود خداوند
نویسندۀ با سابقۀ کشورمان، با اشاره به اینکه امامت، عهدی است از سوی خداوند متعال برای ائمّه معصوم(ع) که بندگان می‌باید آن را دریابند، تأکید کرد: عهد امام، عهد خود خداوند متعال است که وعده داد که بهشت را به انسان ارزانی می‌دارد و این در صورتی است که فرد عهد با امام را که همان نگهداشتن عهد خداوند، امامت و ولایت، را پاس دارد و حفاظت کند.
امام علی (ع) می‌فرمایند: «ای مردم شما بر من حقی دارید و من بر شما حقی دارم. عهد من این است که خیرخواه شما باشم و غنیمت شما را به طور کامل به شما بپردازم و شما را تعلیم دهم تا جاهل نمانید و مؤدّب به آداب نمایم تا بیاموزید. امّا حقی که من بر شما دارم، وفا به بیعتی است که با من نموده اید و خیرخواهی نسبت به من در حضور و غیبتم و اجابت دعوتم وقتی که شمار ا می خوانم و اطاعت از من وقتی دستوری صادر می‌کنم
استاد سروستانی بر اساس روایات حقّ امام بر رعیّت را در چند دسته بندی بیان کردند و شرح دادند که در ادامه تنها به عناوین آن اشاره می‌کنیم:
1. شناخت امام؛
2. پرداخت حقّ امام (از جمله: مودّت به اهل بیت، حقوق مالی امام همچون خمس و...)؛
3. رفتن به سوی امام (چرا که امام همچون کعبه است و باید به سوی او رفت و او به سوی کسی نمی‌رود.)؛
4. گردن نهادن به ولایت امامان معصوم(ع)؛
5. پرداخت حق وصیّت و وراثت امام.
استاد سروستانی نتیجۀ شکست عهد را چیزی جز نگون‌بختی و گرفتار شدن در بلا و مسلّط شدن دشمنان ندانستند.

وفای به عهد، شرط ظهور
در این بخش از سخنرانی، استاد شفیعی سروستانی به روایت بلندی از امام باقر(ع) اشاره کردند که در آن عصر غیبت را که مردم در آن حقّ امام را نمی‌پردازند به «عصر گرگی»، عصری که مردم درباره حقّ امام در تردید هستند، «عصر میش» و عصری که مردم به عهد خویش وفا می‌کنند را عهد میزان نامیدند و ظهور امام را در همان دوران دانستند.
بر اساس این روایت، غیبت امام به این علّت است که در میان مردم، گرگ‌صفتی و میش‌صفتی دربارۀ عهد و قول با امامشان جاری است. چنانچه در روایت آمده است:
مفضّل بن عمر از امام صادق و او از امام باقر (ع) روایت کند که فرمودند:
«چون قائم(ع) قیام کند، گوید: فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لی‏ رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنی‏ مِنَ الْمُرْسَلین‏؛ چون از شما ترسیدم از نزد شما گریختم و پروردگارم مرا حکومت بخشید و مرا از فرستادگان قرار داد
خود امام عصر(عج) فرمودند:
«[...] ما از لغزش‌هائی که از برخی شیعیان سر می‏زند از وقتی که بسیاری از آنان میل به‏ بعضی از کارهای ناشایسته ای نموده اند که نیکان گذشته از آنان احتراز می‏نمودند و پیمانی که از آنان برای توجّه به خداوند و دوری از زشتی‏ها گرفته شده و آن را پشت سر انداخته اند اطّلاع داریم، گویا آنان نمی‏دانند که ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی‏کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم، و اگر جز این بود از هر سو گرفتاری به شما رو می‏ آورد و دشمنانتان، شما را از میان می‏بردند، تقوا پیشه سازید و به ما اعتماد کنید و چاره این فتنه و امتحان را که به شما رو آورده است از ما بخواهید امتحانی که هر کس مرگش رسیده باشد، در آن نابود می‏گردد و آن کس که به آرزوی خود رسیده باشد از ورطه آن به سلامت می‏رود. آن فتنه و امتحان علامت حرکت ما و امتیاز (جدا کننده) شما در برابر اطاعت و نافرمانی ما است، خداوند هم نور خود را کامل می‏گرداند هر چند مشرکان نخواهند...»
و در جای دیگری خود امام زمان(ع)، وفای به عهد را شرط ظهور معرفی می کنند و می‌فرمایند:
«[...] و چنانچه شیعیان ما- خدا به طاعت خود موفّقشان بدارد- قلباً در وفای به عهدشان اجتماع می‏ شدند نه تنها سعادت لقای ما از ایشان به تأخیر نمی‏ افتاد، که سعادت مشاهده ما با شتاب بدیشان می‏ رسید و اینها همه در پرتو شناخت کامل ما و صداقت محض نسبت به ما می‏ باشد، بنابراین هیچ چیز ما را از ایشان محبوس نمی ‏دارد جز اخباری که از ایشان به ما می‏ رسد و ما را مکروه و ناراحت می‏ سازد و از ایشان انتظار نداریم، و تنها از خدا باید یاری خواست و او برای ما کافی و نیکو کارگزار و پشتیبانی است، و صلوات و سلام خداوند بر آقا و سرورمان؛ بشیر و نذیر؛ محمّد و آل پاکش باد
شیعیان خواب بس است برخیزید
هجر ارباب بس است برخیزید
یادمان رفته که عهدی هم هست
یادمان رفته که مهدی هم هست...

یادآور می‌شویم نشست‌های ماهانۀ موعود، در آخرین پنج‌شنبۀ هر ماه شمسی به همراه برگزاری نمایشگاهی از آثار موعود برگزار می‌گردد. حضور در این نشست‌ها رایگان و برای همگان آزاد است.

 

کشمکش زندگی شهری در ایران/ نوکیسه ها کل جامعه را بر هم می زنند

در گفت و گو با دکتر داور شیخاوندی بررسی شد
آشفته بازاری به همین ترتیب است که حساب و کتاب وجود نداشته باشد. متاسفانه، فردی که با حساب و کتاب رفتار کند، عقب می ماند. به همین دلیل، بعضی از تحصیلکرده ها باخته اند و می بازند.
کشمکش زندگی شهری در ایران/نوکیسه ها کل جامعه را بر هم می زنند
عصر ایران؛ یوسف ناصری- آشفتگی اجتماعی یا آنومی(Anomie)، اصطلاحی است که برای توصیف وضعیت  در حال تحول شهرها و جوامع  به کار گرفته شده است. در جوامع غربی و در گذار به جامعه صنعتی، اختلالاتی در سطح فردی و اجتماعی به وجود آمد و از جمله در دوره ای خودکشی به حدی شیوع پیدا کرد که یکی از اندیشمندان و نظریه پردازان غربی، کتاب «خودکشی» را در سال 1897 میلادی منتشر کرد و میزان خودکشی در اقشار و جوامع مختلف را بررسی کرد.

در ایران ما که کشوری در حال توسعه به شمار می آید برخی پدیده ها شایع شده و شایسته است که ضمن بهره مندی از مزایای تمدن کنونی و تکنولوژی های کنونی، با اتکا به عقلانیت برای کاهش آسیب ها و هزینه های تحولات اجتماعی و تکنولوژیک تلاش کرد.

درباره آشفتگی اجتماعی یا آنومی با دکتر داور شیخاوندی، استاد دانشگاه گفت و گو کردیم که سابقه بیش از 40 سال فعالیت در زمینه آسیب شناسی اجتماعی دارد و صاحب کتاب هایی تالیفی از جمله «زایش و خیزش ملت»، «جامعه شناسی انحرافات» و «ناسیونالیسم و هویت ایران» است.

او دکترای جامعه‌شناسی از دانشگاه کلمبیا و دکترای برنامه ریزی اجتماعی از دانشگاه سوربن دارد. گفت و گوی عصر ایران با دکتر شیخاوندی را می خوانید.
***

*کشور ما در حال توسعه است و در جوامع در حال توسعه تعهدات متقابل بین افراد عملی نمی شود و افراد بدقولی می کنند. از طرفی در جوامعی که به آشفتگی اجتماعی یا آنومی دچارند کلاهبرداری، احتکار و قاچاق به وفور به چشم می خورد. برخی از اندیشمندان ایرانی اعتقاد دارند که آنومی در جامعه ایران وجود دارد و رابطه نزدیکی بین وضعیت سخت اقتصادی و آنومی برقرار است.
با توجه به این که چند دهه است که در زمینه آسیب شناسی اجتماعی فعالیت دارید آیا جامعه ما دچار آنومی یا آشفتگی اجتماعی هست یا نه؟

-شهرهای ما در حال توسعه هستند و در این موضوع شکی نیست. جامعه ما به طور کلان در حال تحرک است. یعنی در حال گذر از «اجتماع» به «جامعه» است. در اجتماع، سنت های قبیله ای حاکم است. این مسائلی که مطرح کردید بیشتر در شهرهای کلان پیش می آید تا در شهرهای کوچک که نیمه سنتی هستند.

شهرهای بزرگ به معنای واقعی کلمه، در حال آنومی است و تقریبا در حال گذر از «آنومی» به «آنارشی» است. در اثر تشدید وضعیت آنومی، خواه ناخواه حالت آنارشی به وجود می آید. آنومی به معنای آشفتگی است ولی آنارشی، بی قانونی و بی سامانی و بی سازمانی و در هم ریخته است.

*جمعیت شهرنشین کشور طبق برآوردهای وزارت مسکن و شهرسازی به بیش از 73 درصد رسیده و طبق آمار بانک جهانی هم در سال 1961 جمعیت شهرنشین ایران 34 درصد بوده است. این تغییر و تحول از نظر میزان شهرنشین شدن چه تاثیری در شهرها گذاشته است؟

-فقط جمعیت تعدادی از شهرهای ما بیش از یک میلیون نفر است و ناهنجاری ها یا اگر در مورد آینده بگوییم آنارشی ها،  بیشتر در شهرهای بیش از یک میلیون نفر اتفاق می افتد.

در کشورهای اروپایی خیلی پیشرفته، سامان یابی نهادها و سامان یابی فضا و در نتیجه سامان-یابی مردم تا حدی عقلایی و پیش بینی شده و سازمان یافته است. اما در شهرهای منطقه خاورمیانه از جمله شهرهای ایران که نوسانات خیلی شدید را به خود دیده اند افراد جامعه که حتی ریشه روستایی داشته اند به جایگاه های بالای جامعه و به مدیریت های عالی نهادهای شهری و به ویژه نهادهای اقتصادی می رسند. این وضع موجب می شود آشفتگی های متعددی به وجود بیاید.

همچنین شهرهای بزرگ به وسیله روستایی های حاشیه نشین محاصره شده است که هنوز واقعا به شهریت نرسیده اند و هیچ مقام و سازمانی به سامان یابی این حاشیه نشین ها توجه جدی نکرده  است. در نتیجه حاشیه نشین ها در شهر کار می کنند و با شهرنشینان اصلی هماهنگی لازم را ندارند.  شهرهای بزرگ ما یک پا در روستازدگی و یک پا در شهرزدگی دارند. ساختمان های بلندی می سازند که علامت خیلی مدرن است ولی وقتی داخل خانه می شوند دچار روستازدگی هستند.
کشمکش زندگی شهری در ایران/نوکیسه ها کل جامعه را بر هم می زنند

از طرفی من فکر می کنم تنها کشوری هستیم که برای پول، اینقدر تبلیغ می کنیم. در حالی که در کشورهای دیگر اینهمه مسابقه برای برنده شده فلان مبلغ پول برگزار نمی شود. در یک وضعیت نابسامان یا آنومیک، همه به توسل و توکل و روش های دیگر، بیشتر پایبند می شوند تا به فعالیت سالم اقتصادی.

*امیل دورکهایم یکی از جامعه شناسان بزرگ است و حدود 120 سال قبل علل خودکشی را در اروپا بررسی کرده بود. او اعتقاد دارد فقدان مهار اجتماعی که همان آنومی است فرد را دچار کجروی و در نهایت آسیب هایی مثل اعتیاد و فحشا می کند. آیا بررسی خاصی انجام داده اید که در شهرهای کوچک آسیب ها کم است و مهار اجتماعی و سنت ها و قواعد رایج به عنوان عامل بازدارنده، روی افراد اثرگذار است؟

-البته خواه ناخواه شهرهای کوچک هم از روالی که در شهرهای بزرگ است متاثر می شوند. تحرک جمعیتی، تحرک اخلاقی و تحرک مکانی، به طور کلی تحرک خواسته ها را به وجود می آورد و آورده است. شهرهای بزرگ، لجام گسیخته هستند و هر روز یک گروه تقاضاهای خاص دیگری دارد.

مساله عمده ما، مساله شهرهای بزرگ است. مواد مخدری که در شهرهای بزرگ مصرف می شود در حد 10 تن یا 12 تن در ماه است. گسستگی شهرهای بزرگ از زبان گرفته تا پوشاک و کار و رفتار و خواسته های روزمره مردم، حد و حصر ندارد. قمه کشی و تیراندازی و آدم کشی و خودکشی را به نسبت بیشتر در شهرهای بزرگ می بینید.

*اعتقاد بر این است که اگر قواعد اجتماعی، عادلانه تنظیم شود مردم و شهروندان این قواعد را رعایت می کنند. گفته شده که مهمترین وظیفه دولت برقراری عدالت است. در تحقیقاتی که در شهرهای مشهد و رشت و کرمانشاه انجام شده نتیجه گیری این است که وقتی اعتماد اجتماعی و رضایت اجتماعی نیست رفتار آنومیک اتفاق می افتد. مشاهدات و تحقیقات شما در مورد شهرهای ما چگونه است و چه وضعیتی را تجربه می کنند؟

-این که گفته شود برابری جامعه یا رضایت جامعه تامین شود احتمالا آنومی کمتر می شود شعار است. من معتقدم در شهرهای بزرگ هر نوع سیاستی که برای برابری و رضایت اجرا شود به طور کامل موثر نخواهد بود. چون طبقات و اقشار جامعه به طور مستمر می خواهند بالاتر و باز بالاتر بروند.

با این حال در کشور ما خیلی از خواسته های دولتی، به هم خورده است. به ویژه ما شاهد هستیم و جزو وقایع اخیر است کسانی که به حقوق خودشان قناعت نکردند و خیلی به درآمد میلیاردی رسیدند. البته دولت مقداری از حقوق های غیرمتعارف را پس گرفت ولی وقتی مردم از آن نوع حقوق های کلان باخبر می شوند نارضایتی آنها روز به روز بیشتر می شود.

*در مورد شهرهای مختلف تفکیک می کنید که از نظر مهار اجتماعی و توقعاتی که نسبت به قواعد اجتماعی وجود دارد اوضاع چگونه است؟

-من مقاله ای نوشته ام درباره نوکیسگان. به اعتقاد من، نوکیسگان به هم زننده کل جامعه هستند و افراد دیگر نیز در این زمینه می کوشند. احتمال این که در سال های آینده نظمی بر بی نظمی مسلط شود بعید می نماید. چون امکانات موجود و افکار موجود در این راستا قرارندارد. در آن مقاله، رسیدن جامعه از آنومی به آنارشی را توجیه کرده ام.

*رفتار آنومیک در افراد وقتی که در چنین وضعیتی قرار می گیرند الزاما باید به سمت اقداماتی مثل احتکار و کلاهبرداری کشیده شود؟

-اصولا بله. چون در جامعه ما یک نهاد مشخص برای تبلیغ اخلاق وجود ندارد. در نتیجه این باور شکل گرفته که زرنگی آن است که راه کوتاه را بروید  و زودتر به هدف برسید. متاسفانه چنین وضعی حاکم است. بعضی مواقع هم که افراد متهم را بازداشت می کنند، تا محاکمه کنند و به نتیجه برسد مردم اصل قضیه را فراموش کرده اند.

کشمکش زندگی شهری در ایران/نوکیسه ها کل جامعه را بر هم می زنند

*در کشورهای دیگر که دوره در حال توسعه بودن را سپری کرده و وارد دوره صنعتی و فراصنعتی شده اند آیا موفق شدند آسیب ها را کمتر یا کنترل کنند؟

-تا حدی بله. البته به شرطی که مهاجرین زیادی نداشته باشند. مهاجرینی که اخیرا به اروپا سرازیر شده اند تمام آن جوامع را در آینده نزدیک به هم خواهند زد و از الان هم شروع شده است. در آن کشورها مردم، تشکل¬هایی دارند و این تشکل ها تا حدی افراد را از نظر اخلاقی و رفتاری و کرداری سامان دهی می کنند.

با این حال به خاطر گذشته سازمان یافته و قانونی که دارند مقررات اجرا می شود. در جامعه ما به نحو مطلوب قانون و مقررات اجرا نمی شود و شایسته سالاری برای گرفتن پست های دولتی اتفاق نیفتاده است.

*آنومی یا آشفتگی اجتماعی وقتی اتفاق می افتد، رعایت قواعد و هنجارها، برای افراد مطلوبیت ندارد. با سست شدن رعایت قواعد و هنجارها چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟

-در شهرهای کوچک، به طور کلی آنومی نسبتا کم است ولی چشم آنها به شهرهای بزرگ است. رسانه ها، معیارهای شهرهای بزرگ را پخش می کنند. البته در شهرهای کوچک تا حدی به شرع و اخلاق و هنجارها به صورت نیم بند وابسته هستند.

تغییرات سریع هنجارها در شهرهای بزرگ روی می دهد و حتی از یک محله به محله دیگر می تواند فرق کند. بیکاری هم که در جامعه ما وجود دارد و هنجارهای معمولی را به هم زده است. هر فردی که آموزشی دیده و انتظار داشته است شغل مربوط به آموزش را کسب کند بیکاری در جامعه ما اجازه یافتن چنین کاری را نمی دهد.

از طرفی آموزش دیده ها در هنجار خودشان نیستند. مجبورند با نارضایتی کامل، کارهای خیلی سطح پایین تر را انجام بدهند. بر این اساس به دنبال انواع نارضایتی، هنجارشکنی هم رخ خواهد داد تا برای بقای خود بکوشند.

*در سطح فردی وقتی جامعه در شرایط آنومیک و آشفتگی قرار دارد دقیقا چه تغییری در رفتار افراد به وجود می آید؟

-به نظرم بستگی به توان فردی دارد. آنومی، جنبه های جمعی هم دارد. توان اخلاقی و شرعی و شغل و تحصیلات  فرد و تبار خانوادگی، بر فرد اثرگذار هستند. اما آن هم حدی دارد و فرد، تا حدی می تواند هنجارهای محله و خانوادگی را رعایت کند. در نتیجه تا فرصتی به دست بیاورند هنجارشکنی می کنند و راه را کوتاه می کنند.

کوتاه کردن راه، رسم شده است. برای این که هنجار را رعایت کردن، خیلی دیر و دور است. بر این اساس راحت تر این است که هنجار را رعایت نکنند. نحوه رانندگی و این که 16 هزار نفر در یک سال بر اثر تصادفات جاده ای کشته شده اند نشان می دهد که هنجارهای رانندگی را رعایت نمی کنند. هر کس می خواهد زودتر برود.

*فردی که در یک جامعه آشفته و آنومیک زندگی می کند احساس بی قدرتی و پوچی می کند.  سبقت گرفتن و جلو زدن از دیگران در رانندگی و در مجموع به بالاتر کشاندن خود، با احساس بی قدرتی چگونه تطابق پیدا می کند و قابل توجیه خواهد بود؟

-چون مقررات، بازدارنده است و اخلاق، بازدارنده است و وقتی به مرحله آنومیک می رسد فرد قاعده و قانون را نادیده می گیرد. وقتی درباره بی قدرتی صحبت می شود هر کس به هر چیزی توسل می کند که بالاتر برود و خواسته خودش را عملی کند. آشفته بازاری به همین ترتیب است که حساب و کتاب وجود نداشته باشد. متاسفانه، فردی که با حساب و کتاب رفتار کند، عقب می ماند. به همین دلیل، بعضی از تحصیلکرده ها باخته اند و می بازند.

در خیلی از مواقع که افراد قواعد و قانون را نادیده می گیرند، به صورت شبکه ای عمل می کنند و خیلی فردی نیست. وارد شبکه هایی می شوند که می توانند از آنجا بالا بروند. تا حالا همین کار را انجام داده اند و ظاهرا موفق بوده اند.

بدا به حال کسی که وارد شبکه ها نشود و به خویشتن و به اخلاق اهمیت بدهد و در جریان رعایت هنجارها و قواعد هم باشد. این نوع افراد به زحمت می توانند خودشان را بالا بکشند و اگر هم موفق شوند پله به پله به زحمت می توانند بالا بروند. در حالی که افرادی که قواعد و قانون را رعایت نمی کنند پله ها را می پرند و یک مرتبه از جاهایی سر در می آورند که اصلا نباید در آنجا قرار بگیرند.

*میانگین جهانی شهرنشینی 60 درصد نسبت به کل جمعیت ارزیابی شده است و در ایران بیش از 73 درصد است. این وضع که شهرنشینی به گونه ایرانی تشدید شده است چه آسیبی را ایجاد می کند؟

-قسمت های عمده شهرهای ما، روستا زده هستند. شهر یک تعریف اداری دارد و هر کجا فرماندار باشد به آن شهر می گویند. یعنی شهر رفتاری نیست. شهر اخلاقی نیست. فرمانداران ما رفتار روستایی دارند و تازه از روستا آمده اند.

ما باید ببینیم با چه مقیاس هایی، شهر را تعریف می کنیم. شهر، خصوصیات خاص دیگری هم دارد که اگر آنها را به کار ببرند بعید می دانم که جمعیت شهرنشین ایران به 60 درصد برسد. بنابراین شهرهای ما روستا زده هستند. برای این که روستایی ها در شهر نشسته اند و می گویند ما شهری هستیم. البته همه ما شهرنشین هستیم و این انتقادات به ما وارد است.

*تهران هم روستا بوده است و بعد چند روستا به هم وصل شده و این کلانشهر ایجاد شده است.

نها وصل کردن آنها به معنای شهر نیست. افرادی که در روستا بوده اند باید رابطه خانواده و ایل و قبیله را محترم بشمارند. وقتی یک نفر از این افراد وزیر می شود افراد قبیله و خویشاوندان خود را در آن وزارتخانه مشغول به کار کرده و یارگیری می کند. در حالی که ممکن است تخصص هم نداشته باشند. هوای همگنان را داشتن خیلی بیشتر از این است که قانون را رعایت کنند.

*به هر حال ما در حال توسعه هستیم و علاقه مندیم کشور توسعه یافته شود. برای غلبه بر مشکلاتی که در شهرهای ما وجود دارد و جمعیت زیادی در شهرها هستند مثل کشورهای موفق دیگر چه اقداماتی باید انجام داد که نهایتا به توسعه برسیم؟

-کسانی که برنامه آینده را تنظیم می کنند خودشان باید قواعد و قانون را رعایت کنند. به هر حال برای موفقیت در این راه، اولا امنیت داخلی را نیاز داریم. هر طبقه و نهاد واقعا باید کار خودش را انجام بدهد و نه این که کار همه را انجام بدهد. یعنی بر حسب قانون یا شرع رفتار کنند.

بالاخره باید معیاری در جامعه حاکم باشد، عدالت نسبی برقرار شود و به نحوی رضایت نسبی هم باید حاصل شود. البته گفتن این بحث ها آسان ولی اجرایی شدن آن دشوار است.

*در جامعه در حال توسعه که آسیب ها و تعارضاتی را به همراه دارد افراد جامعه می توانند جامعه را به سمت توسعه یافتگی هدایت کنند یا سازمان نداشتن مشکل ایجاد می کند؟

-امکان موفقیت با اقدامات فردی وجود ندارد. چون این یک مساله تربیتی و ذهنی است و توانایی و از دیگران یاد گرفتن و یاد دادن است. وقتی که به این صورت نباشد مسابقه برای پولدار شدن به هر قیمتی که میخواهد باشد اتفاق می افتد. فعلا این طور یاد گرفته اند.
ما فقط امیدواریم و امکان دیگری نداریم.

از بدویت تا مدنیت همه امیدوار شدند که به نحوی از انحا، خود را تغییر دادند. ما هم می باید در این وضعیت ناموزون، امیدوار باشیم و سعی کنیم آنومی ما کمتر و رضایت و رعایت اخلاقیات و معنویات و قانون و شرع، بیشتر باشد. عوض این که بگوییم قابل ندارد باید بگوییم امیدواریم.

مسعود نیلی: 6 مشکل ایران و 3 کاری که نباید انجام داد

سیاست، به طور طبیعی عرصه اختلاف نظر و واگرایی دیدگاهها است.بنابراین، اصل وجود اختلاف اجتناب ناپذیر است. آنچه اهمیت دارد نحوه برخورد با این اختلافات است.

مسعود نیلی استاد اقتصاد در دانشگاه و مشاور رئیس جمهور روحانی در یادداشتی که در اختیار عصر ایران گذاشته نوشت:

1. فشار سنگین انبوه متقاضیان شغل و ظرفیت محدود اقتصاد برای ایجاد اشتغال در مقیاس مورد نیاز، کاهش کم سابقه سطح درآمد خانوارهای شهری و به ویژه روستایی طی سال های 1386 تا 1392 و دشوار بودن ترمیم این کاهش در بازه زمانی میان مدت، مشکلات صندوق های بازنشستگی، نظام بانکی، مسائل جدّی زیست محیطی و بحران منابع آب، عمده ترین مسائل یا همان ابر چالش هایی هستند که همچون چسبی غلیظ و قوی به آیندۀ کشور چسبیده اند و جز آنکه با تدبیر و صبر و متانت حل شوند راه دیگری ندارند. این در حالیست که حلّال همیشگی مشکلات، یعنی درآمدهای نفتی نیز در وضعیت پر رونقی به سر نمی برد.

2. در حوزۀ روابط بین الملل، برخلاف سال های نیمه دوم دهه 1990 و نیمه اول 2000، از نظر سیاسی فضای جهانی با عدم قطعیت های بسیاری مواجه شده است و شاید هیچ زمانی را در گذشته نتوان سراغ گرفت که امنیت داخلی طیف گسترده ای از کشور های جهان تا این اندازه به چالش کشیده شده و بهره گیری از فضای جهانی برای حل مسائل داخلی کشورها تا این اندازه دشوار شده باشد.

آمریکا در دوره ترامپ، در حال تبدیل شدن به یک بازیگر بر هم زننده قواعد توافق شده جهانی است. از نظر اقتصادی نیز از یک طرف پیش بینی های موجود از رشد اقتصاد چین بیانگر آنست که یک موتور مهم رشد تقاضای جهانی و بخصوص انرژی، در مسیر کُندی حرکت سیر می کند و از طرف دیگر، بعد از بحران مالی 2008، سخت گیری ها و احتیاط های بانکی بشدت افزایش پیدا کرده که برای نظام بانکی ما با پیشینه بی احتیاطی های زیاد، بسیار محدود کننده است. در مجموع، در مقایسه با 15 تا 20 سال گذشته، فرصت های بهره گیری از منابع جهانی بسیار کمتر و نامطمئن تر و تهدید های آن بسیار بیشتر و قطعی تر شده است.

3. مسائل منطقه ای پیرامون ما مسائلی بسیار جدی همراه با عواقب غیر قابل پیش بینی از نظر گستره و عمق خشونت ناشی از پدیده داعش و نیز تضاد های رو به رشد منطقه ای و تحولات سیاسی مترتب بر آن است.

4. در حوزه اجتماعی، بعد از توقف اشتغالزایی اقتصاد در فاصله زمانی سال های  1384 تا 1391، همزمان با به سن کار رسیدن موج متولدین دهه 1360، مشکلات بزرگی از قبیل به تعویق افتادن سن ازدواج، افسردگی و اعتیاد جوانان، طلاق، جرم و جنایت و بسیاری دیگر از ناهنجاری های اجتماعی گریبان کشور را گرفته است که همچنان نیز ادامه دارد.

5.در حوزه نظام مدیریتی و اجرایی، ظرف دهسال گذشته به سمت ضعیف تر شدنِ این سرمایۀ مهم و حیاتی حرکت کرده ایم. حوادث سیاسی داخلی، جدای از ماهیت و قضاوت در مورد آنها، منجر به ضعیف تر شدن و محدودتر شدن توان مدیریتی کشور شده است. بگونه ای که امروز، پیدا کردن افراد واجد صلاحیت مدیریت ارشد به کاری بسیار دشوار تبدیل شده است. نتیجه آن است که توان حل مشکلات در مسیر مقابل ابعاد مشکلات حرکت کرده است.

6. تصویر موارد ذکر شده در پهنه جغرافیای وسیع و متنوع کشور در استانهای مختلف به ویژه از نظر فقر و نرخ بیکاری جوانان تحصیلکرده، در کنار مسائلی از قبیل بحران آب و ریزگردها و غیره، متاسفانه بسیار نا متوازن و هشدار دهنده است.

خلاصه آنکه هر کارشناسی با یک بررسی اولیه در زمینۀ مشکلات مختلفِ چند بُعدی کشور، بلافاصله به این نتیجه می رسد که مسائلی بزرگ و تعیین کننده بر سر راه آیندۀ آن قرار گرفته است. از یک طرف تهدید های بیرونی بر فرصت های آن غلبه کرده و از طرف دیگر، ابعاد مسائل داخلی نیز شرایط دشواری را ایجاد نموده است.

در یک برخورد کاملا منطقی، اولین نتیجه ای که در چنین شرایط پیچیده ای به ذهن می رسد، آن است که حتی اگر قوای موثرکشور با انسجام کامل و در فضایی آرام و مسالمت آمیز بطور کامل و منحصراً بر حل این مشکلات متمرکز شوند، رسیدن به شرایط مطلوب و عبور بدون مساله از این گردنه های سخت، بسیار دشوار خواهد بود. پیدا کردن راه حل ها دشوار است، رسیدن به توافق بر سر آنها دشوارتر و اجرای آنچه بر سر آن توافق می شود از هردو دشوارتر! پس قاعدتاً هیچ اولویتی مهم تر ازاین نیست که همه متانت و  تدبیر داشته باشیم تا بتوانیم از این گذرگاه سخت عبور کنیم.

اما مساله این است که لزوما همیشه برخوردها در چارچوب منطقی مورد انتظار شکل نمی گیرد  و آنچه امروز در فضای عمومی و در رفتار سیاستمداران کشور مشاهده می کنیم با آنچه به آن نیاز داریم فاصله ای بزرگ دارد. بنابراین شاید بتوان به حداقل هایی که در شرایط موجود ضرورت اجتناب ناپذیر قلمداد می شود بسنده کرد و آنهم مواردی را شامل می شود که بیش از آنکه ایجابی باشد سلبی است. شاید ما در مرحله ای هستیم که هنوز هم باید بیشتر به "چه نباید کرد ها" فکر کنیم.

از نظر نگارنده موثرترین سیاستمداران کشور در سطوح ملی و استانی، این نکته را که خود و مخالفینشان، هردو در یک کشتی قرار دارند کمتر مورد توجه قرار می دهند و اگر حداقل هایی را که متضمن سلامت اولیه کشتی است را فراموش کنند، هم خود و هم مردم صبور و فهیم کشورمان را به ورطه خطر خواهند انداخت.

در اینجا در نهایت تواضع، سه رویکرد سلبی را پیشنهاد می کنم که اگر نتواند مبنای کار نیروها و گروههای موثر سیاسی قرار گیرد، تداوم وضعیت موجود را بطور جدی نگران کننده خواهد کرد.

اول: کینه زدایی از فضای سیاسی

سیاست، به طور طبیعی عرصه اختلاف نظر و واگرایی دیدگاهها است.

بنابراین، اصل وجود اختلاف اجتناب ناپذیر است. آنچه اهمیت دارد نحوه برخورد با این اختلافات است. اگر اختلاف نظر در سیاست، شکل عقیدتی و ارزشی بخود گرفته و هر طرف، خود را در جبهه حق و طرف مقابل را از لشکریان باطل تصور کند، مبارزات سیاسی به خشونت خواهد گرایید و عاقبتی تلخ و ناگوار خواهد داشت.

سیاست نه عرصه خصومت بلکه عرصه رقابت است. دو تیم فوتبال که با هم مسابقه می دهند رقیب یکدیگرند نه دشمن هم. مسابقه داور می خواهد و قبل از آن قانون و مقررات. در مسابقات رفتار پر خطر تعریف شده است. ضمن آنکه شکست و پیروزی هم در آن تعریف شده است. دو تیم ورزشی به قصد نابودی یکدیگر با هم مسابقه نمی دهند.

 عرصه سیاست ورزی در ایران اگر قاعده مند نشود به سمت خشونت حرکت خواهد کرد. اگر پای خشونت به سیاست باز شود، مشکلات و زخم هایی سرباز می کند که مانند باتلاق، "همه"  را خواهد بلعید. 

دوم: سیاست زدایی از اقتصاد

سیاست ورزان اهل ریسک اند و مخاطره پذیری جزءِ ذات کار آنها است. در مقابل، بازار و سرمایه بسیار محتاط و گریزان از ریسک های سیستماتیک است.

 اقتصاد اگر مستاجر سیاست شد، از آنجا که می داند هر لحظه ممکن است از مالک حکم تخلیه بگیرد دستش به کار نمی رود و تنها به روز مرگی و امور کوتاه مدت بسنده می کند. چیزی که هیچ تناسبی با راه حل های مربوط به مشکلات بزرگ حال و آیندۀ کشور ندارد.

سوم: سخنرانی زدایی از سیاستگزاری

شاید کمتر کشوری را بتوان در این جهان پهناور یافت که تا این اندازه سخنرانی در آن اهمیت داشته و اصولا، خود به عنوان یک نهاد کارکرد داشته باشد!

 بسیاری از مطالبی که لازم است در جلسات تصمیم گیری و پشت میزهای سیاستگزاری به بحث گذاشته شود، از طریق تریبون های مختلف بیان می شود. ادبیات شفاهی و رویکرد مونولوگ، در مقابل فرهنگ مکتوب و رویکرد گفتگو، حجم بزرگی از ارتباطات سیاسی ناکارامد را در کشور ما اشغال کرده و گویی قرار نیست تغییری در این رویه داده شود.

خلاصه آنکه، آنچه از مردم در پای صندوق های رای و در اجتماعات و راهپیمایی های ملی شنیده و دیده می شود، مسالمت جویی، آرامش طلبی، صلح خواهی، امنیت طلبی و عزت مداری و غرور ملی است. اما متاسفانه آنچه از تریبون ها و سخنرانی ها شنیده می شود، دعوا و کینه توزی و بکارگیری زبان غیر مسالمت آمیز برای بیان مطالبی است که بیان آنها در تریبون های عمومی ضرورتی ندارد و نه تنها در جهت حل مشکلات کارساز نیست بلکه با ایجاد تشتت (پراکندگی) در ذهن فعال جامعه، مشکلی دیگر بر مشکلات قبلی می افزاید. در چنین فضایی، اعتماد به سیاستگزار و اطمینان به آینده از کشور رخت بر می بندد و اگر چنین شد، زبان نگارنده از بیان عواقب آن قاصر است.

پایان کلام؛ وقت آن است که همه قوای موثر در اداره کشور، در جهت حل مشکلات اصلی و احتراز از حاشیه ها تلاش کنند و به تعبیر برگرفته از حافظ لسان الغیب، "دست به کاری زنند که غصه سرآید".

ریاض، شمارش معکوس؟

در پی انتصاب ولیعهد جدید عربستان
نسل سوم قدرت در کمترین زمان ممکن به وجود آمد ، رشد کرد و قدرت را به دست گرفت از اینرو در فقدان "تجربه" لازم ، "هیجان" جایگزین شده و مناسبات داخلی و بین المللی ، از اقتصاد گرفته تا صنعت ، سیاست و فرهنگ تحت تاثیر این هیجان شکننده خواهند بود .
عصرایران ؛ دکتر احمد جزایری - سال 1982 در تاریخ شبه جزیره عربستان و حتی به نوعی جهان عرب ، سالی مهم و بسیار تاثیر گذار تلقی می شود.

در این سال "فهدبن عبدالعزیز" که از سال 1975 بعنوان ولیعهد "خالدبن عبدالعزیز" منصوب شده بود، با درگذشت وی ، به عنوان پنجمین پادشاه عربستان منصوب شد. این رویداد از چند منظر قابل تامل و بررسی است.

 نخست آنکه "فهد"بعنوان بزرگترین فرزند گروه "سدیری"که شامل هفت برادر می شدند، به سلطنت رسید، گروه "هفت سدیری" یا "سدیری ها" فرزندان هجدهمین همسر ملک عبدالعزیز بنیانگذار عربستان سعودی هستند که از قضا محبوبترین همسران نیز به شمار می آمد.

"حصه" دختر "احمد السدیری" و همسر ملک عبدالعزیز دارای هفت فرزند پسر و هفت فرزند دختر بود که هفت برادری که از این مادر متولد شدند ، بعدها نیرومندترین گروه سیاسی عربستان سعودی بعنوان "سدیری ها" معروف شدند. "فهد" بعنوان بزرگترین برادر این گروه در سال 1982 پس از طی مسیر 20 ساله توانست به پادشاهی برسد و همزمان با این مهم ، بعنوان سر سلسله سیاسی "سدیری ها" فصل نوینی را در تاریخ این کشور رقم زند.

در سال 1962 ، هنگامی که "فیصل بن عبدالعزیز" برای برکناری و تائید عدم کفایت پادشاه آن زمان یعنی "سعود" تلاشهای مستمری را پیگیری و انجام میداد، "فهد" بعنوان همراه "فیصل" با اوبیعت کرد و سرانجام پس از طی مناقشات بسیار و اخذ تائیدیه از خاندان سلطنتی در سال 1964 ، "سعود" برکنار و "فیصل" بعنوان پادشاه سوم منصوب شد. پیش از این "فیصل" نخست وزیر "فهد" را بعنوان وزیر کشور منصوب کرده بود ، شاهزاده سلطان را بعنوان وزیر دفاع و شاهزاده سلمان را بعنوان حاکم ریاض منصوب کرد. بدین ترتیب سه برادر از گروه "سدیری" در همراهی با عزل "سعود" توانستند به رده بالای مدیریت عربستان دست یافته و دو پست مهم یعنی وزارت کشور و دفاع را از آن خود کنند. از این سال "سدیری ها" با رهبری "فهد" توانستند علیرغم حضور دیگر دسته ها و گروههای سلطنتی که میل وافری به تجارت و اقتصاد از خود نشان می دادند ، به سیاست روی آورده و وارد کارزار قدرت و سیاست عربستان سعودی شدند.

در طول یازده سال پادشاهی "ملک فیصل" ، همکاری نزدیک "سدیریها" با پادشاه باعث شد تا علاوه بر ایجاد محبوبیت به محکم کردن پایه های قدرت خویش همت گمارند ، بطوریکه پس از مرگ "فیصل" در سال 1975 با روی کار آمدن " خالدبن عبدالعزیز" بعنوان پادشاه ، "فهد" در سمت ولیعهد عربستان منصوب شد تا یک پله به قدرت نزدیک تر شده و "گروه سدیری ها" به آرزوی دیرینه خود یعنی دست یابی به سلطنت دست یابند. سرانجام در سال 1982 وپس از مرگ "خالد" ، برادر ناتنی دیگر یعنی "فهد" توانست بر تخت سلطنت تکیه زده و بدین ترتیب علاوه بر مدرنیزه کردن این شبه جزیره از کنار پول نفت ، به مدت 23  و تا سال 2005 میلادی عربستان سعودی حکمرانی کند.

اما از منظر دیگر همزمان با سلطنت "فهد" و افزایش قیمت نفت ، عربستان سعودی توانست در صحنه بین المللی ورود تاثیر گذارتری داشته باشد و بر خلاف سلف خود با غرب و اسرائیل روابط دوستانه ای برقرار کند.

 "ملک فیصل" که در سال 1973 به بهانه حمایت کشورهای غربی و در راس آن ایالات متحده از اسرائیل در مناقشه این کشور با هر  تحریم نفتی را علیه اروپا و آمریکا عملیاتی کرد ، به نوعی بحرانی را برای این کشورها به ارمغان آورد که باعث تغییر ساختاری در سیاستها و در نتیجه امنیت انرژی کشورهای غربی شد. اما "فهد" در اجلاس سران عرب در "فاس" مراکش ، طرح شناسایی اسرائیل را مطرح کرد و با فشارهایی که به اتحادیه عرب وارد کرد توانست این طرح را تصویب کند ودر نتیجه در کمتر از دو دهه چرخشی کاملاً متفاوت در روابط بین کشورهای منطقه و جهان داشته باشد ، چرخشی که از قضا حمایت غرب را در پی داشت و بدین ترتیب درکنار سلطنت 23 ساله این پادشاه "سدیریها" به قدرت بلامنازغ عربستان تبدیل شدند.

عبدالله و بدعتی ناشیانه

سلطنت "فهد" با تمام فراز و نشیبها ، بعنوان دوران گذار در عربستان سعودی تلقی می شود. از زمان شکل گیری "عربستان سعودی" تحت فرمان "عبدالعزیز" در سال 1932 تا پادشاهی فهد ، این کشور تحت فرهنگ قبیله ای و بدوی از دنیای بیرون از خود عقب مانده بود و علیرغم کشف نفت در سال 1938 در این کشور ، اما روند " مدرنیته" شدن در عربستان به نسبت کند و به آرامی پیش می رفت .

 عبدالعزیز از سال 1902و فتح  ریاض تا سال 1932 که بر کل شبه جزیره عربستان مسلط شد جنگهای بسیاری را از سر گذراند و بلافاصله پس از تکیه زدن بر سلطنت ، نام جدیدی که برگرفته از خاندانش بود را انتخاب کرده و "عربستان سعودی" را برگزید و تا پایان عمرش یعنی 1953 تلاش بی وقفه ای در جهت اتحاد قبیله ها و طوایف مختلف کرد و توانست اتحادی را تحت نام "عربستان سعودی"ایجاد کند، اما اختلافهای پس از او بین فرزندانش و به ویژه "فیصل" و "سعود" که منجر به کودتایی بی جنگ شد، روند حرکت و توسعه را با تاخیر مواجهه کرد و این مهم با افزایش نسبی قیمت نفت از دهه هشتاد و چرخش قابل ملاحظه و متفاوت "فهد" نسبت به غرب و کشورهای منطقه ، با شتاب بیشتری انجام شد ، پس از آن بود که "عربستان سعودی" مراحل رشد و توسعه را آهسته و پیوسته طی نمود و برای ورود به دنیایی جدید کاملاً اعلام آمادگی نمود.

در واقع این حرکت تدریجی به سوی نوسازی و توسعه را "فهد" تا حد زیادی مدیون نگرشهای ولیعهدخود یعنی "عبدالله بن عبدالعزیز" برادر ناتنی خود بود. "عبدالله " با شروع کودتای نرم در سال 1962 با قرار گرفتن درکنار "سدیری ها" بعنوان "فرمانده گارد ملی" یکی از سه راس مثلث قدرت درکنار "وزارت دفاع" و "وزیر کشور" قرار گرفت و تا زمان تکیه زدن بر تخت سلطنت آن را حفظ کرد. "گارد ملی" با درایت عبدالله قدرتمند شد و در شرایط فعلی تنه به "وزارت دفاع" زده و به رقابت با آن می پردازد ، بطوریکه پس از رسیدن به سلطنت "متعب" فرزند خود را به فرماندهی آن گمارد تا قدرت همچنان در دستان پادشاه باشد. "عبدالله" گرچه از سال 2005 و پس از مرگ فهد رسماً پادشاه عربستان شد ، اما به واقع از ده سال پیش از آن یعنی 1995 با سکته مغزی "فهد" زمام امور را در درست گرفت.

عبدالله از خانواده " شمری ها" یعنی جناح دوم عربستان سعودی بود و مادرش ، "فهده" به قبیله بسیار بزرگ و با نفوذ شمال عربستان تعلق داشت که همین امر باعث مشروعیت بخشیدن به قدرت "عبدالله" بعنوان ولیعهد وپس از آن پادشاه عربستان شد، و از این رو بود که در هر شرایطی مناسبات خود با "قبیله ها" و روسای آن را زنده نگاه میداشت. اما علیرغم چنین نفوذ و قدرتی ، "عبدالله" در زمان ولیعهدی و پس از آن پادشاهی در میان "سدیری ها" به نوعی منگنه شده بود بطوریکه سه ولیعهد در زمان خود را از این خانواده انتخاب کرد. "سلطان" ، "نایف" که پیش از پادشاهی و دیدن تاج و تخت از دنیا رفتند و "سلمان" در سن 76 سالگی بعنوان ولیعهد و در نهایت پادشاه هفتم انتخاب شد. اما اتفاق مهمی که در زمان عبدالله روی داد و نسبت خاندان سعود را به نوعی تغییر داد و بدعت بوجود آورد ، انتخاب ولیعهد با روشی کاملاً جدید و از روی خودکامگی بود که در نهایت سرنوشت این کشور را تحت تاثیر قرار داد.

 براساس وصیت "عبدالعزیز" ، همواره برادر بزرگتر ولیعهد خواهد بود مگر آنکه وی رسماً "استنکاف" کند و امتناع ورزد در اینصورت برادرهای بعدی به ترتیب درنوبت ولیعهدی قرار خواهند گرفت. اما "عبدالله" با ایجاد "هیئت بیعت" اولین ولیعهد خود را برگزید و "سلطان بن عبدالعزیز" بعنوان اولین ولیعهد او انتخاب شد و پس از مرگ وی به همین روش "نایف" را ولیعهد کرد، اما در نهایت و پس از مرگ "نایف" در سال 2012، "سلمان" را بدون مشورت با هیئت مذکور انتخاب و به ولیعهدی منصوب کرد. بدعت و روشی که برای "سلمان" این فرصت را ایجاد کرد تاعلیرغم وصیت عبدالعزیز بنیانگذار عربستان "محمد" پسر خود برروش و شیوه ای کاملاً متفاوت آینده کشور و فرمانروایی آن را رقم زند. "عبدالله" علیرغم تلاشهای بسیار زیادی که برای توسعه عربستان سعودی انجام داد و حتی در سال 2013 اولین وزیر زن را به هیاٌت دولت معرفی کرد و بیش از 30 زن را در "هیئت مشورتی " منصوب کرد ، اما به واقع با طرح بدعتی کاملاً مغایر با اصول خاندان خویش ، آتشی را بر افروخت که تنها دو سال پس از مرگ وی برای منطقه خاور میانه و حتی متحدان نزدیک عربی این کشور بسیار گران تمام شد.

جدال سدیری ها

پس از انتصاب "سلمان" بعنوان ولیعهد عربستان اظهار نظرهای ضد و نقیضی به این انتصاب شد از غیر شرعی و غیر عرفی و غیر قانونی بودن آن صحبتهای بسیاری شد اما آنچه که باعث شد مخالفان این تصمیم بر مخالفت خود پافشاری کنند ، بیماری و آلزایمر "سلمان" بود بطوریکه در جلسات رسمی و گاه بین المللی حواس مناسبی را برای ادای جملات مناسب نداشته و حتی در ملاقات با هیاًتی از لیبی اعلام کرد سلام مرا به برادرم "قذافی" برسانید ومخالفان عنوان کردند که وقتی ولیعهد از اتفاقات و حوادث بین المللی اطلاع کافی را ندارد چطور می تواند اقتصاد 800 میلیارد دلاری را در آینده اداره کند.

کار تا جایی پیش رفت که طرح کودتایی مانند آنچه در سال 1964 روی داده بود را برای برکناری وی و انتصاب برادر تنی اویعنی "احمد بن عبدالعزیز" که از معترضان  جریان حاکم بود را طرح کردند اما سرانجام در سال 2015  و پس از مرگ "عبدالله" ، "سلمان "  بیمار بر تخت تکیه زد و عنوان هفتمین پادشاه را به خود اختصاص داد. در همان روز اول "سلمان" ، کودتایی نرم را آغاز کرد و تقریباً تمامی مناصب مهم را به اطرافیان خود اختصاص داد و "محمد بن سلمان" فرزند 29 ساله خود را بعنوان "وزیر دفاع" و "جانشین ولیعهد" منصوب کرد. ائتلاف عربی در جنگ یمن برکناری بسیار از سیاستمداران با نفوذ و در نهایت ایجاد فضای باز برای فرزند خود محمد باعث شد تا کارشناسان داخلی و خارجی همگی آغاز فروپاشی "آل سعود" با نزدیک به 8 دهه را کلید زده تصور کنند.
"سلمان"  به راستی با انتصاب فرزند خود در مقامی پس از خود و گماردن"عبدالعزیز بن سعود بن نایف" جوان 34 ساله و بدون تجربه بعنوان وزیر کشور جدید و به جای ولیعهد معزول که وزارت کشور را نیز تحت فرمان خود داشت ، عملاً قدرت را به نسل سوم و بسیار کم تجربه منتقل کرد.

از یک سو نسلی که در اداره امور کشور کمترین تجربه را داشته و از سوی دیگر مخالفان جدی و خاندان سلطنتی که بعید است انتقال قدرت را از " عرض" خاندان، به "طول" را در دراز مدت بپذیرند وبرای اولین بار پس از عبدالعزیز قرار است نه "برادر" ، بلکه "فرزند" بر تخت تکیه زند ، ریسک بزرگی بود که بیشتر نتیجه نگاه " سلمان" و فرزندش به خارج از خاندان و عربستان بود تا به قدرت ملی .

سفرهای "محمد بن سلمان" ودیدار با سران کشورهای تراز اول چون "ترامپ" ، "پوتین" و "ترزامی" ودعوت از "ترامپ" و "می" به عربستان ، انعقاد قراردادهای میلیاردی و در نهایت سفر قریب الوقوع "سلمان" به روسیه و آمریکا ، همگی نشان از بیعت پادشاه عربستان و فرزندش با قدرتهای بزرگ جهان است تا خانواده ، از "فهد" بعنوان فرمانده "سدیری ها" تا "سلمان" اتفاقات بزرگی رخ داده است به نظر می رسد که "سدیری ها" در نهایت به خود نیز رحم نکرده و درخشش تخت سلطنت و قدرت باعث شد تا وصیت پدر و بنیانگذار عربستان ابتر باقی ماند. حال باید منتظر ماند و دید آیا جدال مخفی و کودتایی نرم را که در عربستان و اینبار میان "سدیری ها" روی داده ، آینده این کشور را به کدام سوی خواهد برد؟ از یاد نبریم که چنین رویدادی درحکومتداری حتی به کشور همسایه ، دولت و یار همیشگی یعنی "قطر" هم وفا نکرد و با هیجانی مضاعف این کشور با اتحاد بحرین ، امارات و مصر مورد محاصره قرار گرفت و حتی تهدید به جنگ شد . "هیجان" در دو سال گذشته مبنای تصمیم گیری در سیاست خارجی وداخلی عربستان شده است. کشوری که با تجربه وزیر خارجه با سابقه خود یعنی "سعود الفیصل" ساختاری نو و محکم را در روابط بین الملل ایجاد کرده بود اکنون براساس "هیجان" ، تصمیمات یک شبه اتخاذ کرده و بدون شک نتیجه چنین رفتاری بر همگان کاملاً مشخص و محرز است.

از سوی دیگر "محمد بن سلمان" با ارائه تفکرات مدرن ، نوید یک "عربستان" جدید را برای همشهریان و هم پیمانان خود ، داده است؛  اصلاحات در حوزه بهداشت و درمان و ایجاد صندوق توسعه با سرمایه ای نزدیک به 2 تریلیون دلار به منظور نوسازی اقتصادی و صنعت عربستان از مهمترین وعده های ولیعهد جدید است.

 فارغ از آنکه در شرایط فعلی "عربستان سعودی" چه موقعیتی از منظر داخلی و بین الملی دارد ، آنچه که برای ولیعهد جوان مهم و تا حدی حیاتی به نظر می رسد مشکلاتی است که این کشور در چند سال اخیر به آن دچار شده است؛

ورود "نسنجیده" به ائتلاف عربی در جنگ یمن باعث کاهش چشمگیر ارزش "صندوق ارزی" در عربستان شده تا جائیکه صندوق بین المللی پول شرایط نامناسبی را تا سال 2020 برای این کشور پیش بینی کرده است.

 کسری بودجه حدود 40 میلیارد دلاری سال 2015 که معادل 5 درصد تولید ناخالص ملی عربستان می باشد ، هشدار و زنگ خطری است که اقتصاد و صنعت این کشور را مورد هدف قرار میدهد . در کنار ضعف اقتصادی که بیشتر به خاطر  هزینه های نامربوط در جنگهای ائتلافی عنوان می شود ، کاهش قیمت نفت بعنوان منبع اصلی در آمد این کشور نیز  ، بسیار حائز اهمیت است. "محمد بن سلمان" به همین روی نوید اقتصاد بدون نفت را داده که با توجه به اینکه زیرساخت های اصولی و اساسی در این کشور وجود ندارد امکان این بلند پروازی حداقل در میان مدت متصور نمی شود.

اما با وجود مشکلات اقتصادی، آنچه که بیش از پارامترهای دیگر آینده سیاسی عربستان راتحت الشعاع خود قرار میدهد ، نگرش مدیران ارشد و البته جوان این کشور نسبت به مسائل داخلی و بین المللی است. ولیعهد ، وزیر کشور و وزیر امور خارجه به عنوان ارکان تصمیم گیری در عربستان سعودی همگی کم تجربه و با هیجان بالای مدیریتی هستند که تصمیمات اشتباه را یکی پس از دیگری در پی خواهد داشت.

آخرین تصمیم اشتباه که با مدیریت مستقیم "محمد بن سلمان" اتخاذ شد ، محاصره اقتصادی و دیپلماتیک "قطر" بود که طی دو هفته گذشته تقریباً بی نتیجه ماند و با شروط کاملاً مضحک از سوی مدیریت پر هیجان "عربستان" به برگ برنده ای برای "قطر" تبدیل شد. اما شاهزاده های ناراضی و البته پر نفوذ از دیگر مشکلات ولیعهد جدید عربستان است که البته در آینده ای نزدیک تاثیر خود را بر روند تصمیم گیری فعلی در این کشور خواهند گذاشت . فراموش نکنیم که شکستن قواعد خاندان سلطنتی باعث شکننده شدن فضای سیاسی و تصمیم گیری در رده کلان کشور خواهد شد که از قضا فضای موجود در عربستان آمادگی لازم و کافی را برای آن دارد.

 نسل سوم قدرت در کمترین زمان ممکن به وجود آمد ، رشد کرد و قدرت را به دست گرفت از اینرو در فقدان "تجربه" لازم ، "هیجان" جایگزین شده و مناسبات داخلی و بین المللی ، از اقتصاد گرفته تا صنعت ، سیاست و فرهنگ تحت تاثیر این هیجان شکننده خواهند بود .
باید منتظر ماند تا سرنوشت و سرانجام این تصمیم را مشاهده کرد.

وبا دریمن همه گیر شد

معاون دفتر نمایندگی کمیته بین المللی صلیب سرخ در یمن با اعلام امکان ابتلای نیم میلیون یمنی به وبا وجود دارد، گفت: نیازمند واکنش متناسب و قوی جامعه جهانی درخصوص یمن هستیم.

به گزارش ایرنا ازدفتر صلیب سرخ در تهران، «جوناس برائر» با اعلام ابتلای بیش از 200 هزار یمنی به وبا و مرگ بیش از یک هزار و 300 نفر، اظهارکرد: امکان ابتلای بیش از500 هزار یمنی به وبا وجود دارد.

به گفته وی، شرایط بشر دوستانه دریمن ازهمیشه در وضع بدتری قراردارد وبا وجودی که پیشگیری از وبا کارسختی نیست، اما دسترسی نداشتن مردم به آب سالم، انباشت زباله درشهرها و از کار افتادن شبکه فاضلاب شهری سبب همه گیری وبا شده است.

وی با بیان اینکه ازکار افتادن 45 درصد ازخدمات درمانی دریمن در نتیجه حملات مستقیم است، اظهارکرد: نتوانستن تامین سوخت و دسترسی به تنها 30درصد از داروهای مورد نیاز از دیگر عوامل شیوع سریع وبا دراین کشور است.

برائر افزود: در مدت دوسال جنگ در یمن منجر به قتل 10 هزار نفر شده است و در کمتر از هفت هفته از شیوع وبا، بیش از یک هزار نفر جان باخته اند.

معاون دفتر نمایندگی کمیته بین المللی صلیب سرخ در یمن خواستار واکنش متناسب و قوی جامعه جهانی دراین زمینه شد.

از زمان شیوع وبا دریمن کمیته بین المللی صلیب سرخ به عنوان بزرگترین سازمان بشر دوستانه کمک رسان دریمن، 20درصد ازمبتلایان را درمان کرد و تا کنون موفق به ارسال 5 محموله هوایی ملزومات درمانی به یمن شده است.

علاوه برخدمات درمانی، کمیته بین المللی صلیب سرخ با اعزام نیروهای متخصص سعی در بهبود وضعیت بهداشتی و درمانی شهرها داشته است تا بتواند از شیوع بیشتر این بیماری جلوگیری کند.
منبع: ایرنا