واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

بیکاری 2 میلیارد نفر در چند ماه آینده به علت کرونا

به گزارش مهر به نقل از راشاتودی، به علت بحران اقتصادی به وجود آمده از پاندمی کرونا، نزدیک به ۲ میلیارد نفر یا بیش از نیمی از جمعیت کارگر جهان، در سال ۲۰۲۰ با ریسک از دست دادن شغل خود یا تبدیل کار تمام وقت به پاره‌وقت روبرو می‌شوند.

مجله ریا نووستی این خبر را با اشاره به تحقیقات گروه مشاوران باستن (بی‌سی‌جی) منتشر کرده است.

در گزارش این مجله آمده است: تخمین تغییرات رادیکالی (شدید) نیروی کار جهان به علت بحران اقتصادی به وجود آمده با شیوع کووید ۱۹ بسیار دشوار است، اما باید به تخمین‌های سازمان بین‌المللی کار اشاره کرد که اعلام کرده است کل درآمد از دست رفته کارگران در سال جاری بالغ بر ۳.۴ تریلیون دلار خواهد شد.

این گزارش می‌نویسد: در ۲ تا ۳ ماه آینده از هر ۶ نفر روی کره زمین ۱ نفر شغل خود را از دست می‌دهد و نرخ بیکاری از ۱۷ درصد فراتر می‌رود.

طبق تحلیل‌های بی‌سی‌جی، تأثیر پاندمی کرونا بر بازار کار بسته به نوع صنایع بسیار متفاوت است و صنایعی که مستقیماً از محدودیت‌های قرنطینه‌ای آسیب دیدند، بیشتر از همه خسارت خواهند دید. بیش از ۸۰ درصد کل اخراج‌های در صنایع خرده‌فروشی غیرغذایی، توریسم، تولید، هتل و رستوران داری، رخ خواهد داد.

این مطالعات همچنین تاکید کرد که احتمالاً بعد از پاندمی ۱۰ درصد از نیروی کار جهان به طور دائم به دورکاری خود ادامه خواهند داد که این رقم در بخش کارهای دفتری و ادارات به ۳۰ درصد خواهد رسید.

رئیس جمهور چین: باید آماده جنگ شویم

با تشدید اقدامات خصمانه واشنگتن علیه پکن، رئیس جمهور چین اعلام کرد: باید به دنبال شیوه هایی برای آموزش و کسب آمادگی برای جنگ باشیم.

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از تایمز، «شی جین پینگ» رئیس جمهور چین در خصوص روابط جاری میان پکن و واشنگتن اعلام کرد که کشورش با فروکش کردن ویروس کرونا باید آماده جنگ شود.

رئیس جمهور چین به دنبال هشدار وزیر دفاع این کشور در خصوص مقابله پکن و واشنگتن در این باره اعلام کرد: هنگامیکه تلاش ها برای کنترل فراگیری کرونا در حال عادی شدن است، باید به دنبال روشهایی برای آموزش و کسب آمادگی برای جنگ باشیم.

«شی جین پینگ» در این باره افزود: ما بایدسرعت کسب آمادگی ها برای نبرد مسلحانه را بالا برده، آموزش های نظامی رزم واقعی را به انجام رسانده و به صورت جامعی توانائی های ارتشمان را برای اجرای مأموریت های نظامی ارتقاء دهیم.

گفتنی است، با تشدید اقدامات خصمانه واشنگتن علیه پکن، ژنرال «وی فنگ» وزیر دفاع چین ساعاتی پیش با تاکید بر اینکه تقابل راهبردی میان کشورش و آمریکا وارد دوره پر مخاطره ای شده است، نسبت به پیامدهای خطرناک اقدامات آمریکا هشدار داده بود.

وی اعلام کرده بود از زمان آغاز همه گیری ویروس کرونا، آمریکا راهبرد خود علیه پکن را تقویت کرده است.

داستانِ ما آدم معمولی‌ها که در این جامعه سُر می‌خوریم...

ما آدم‌های معمولی از سرنوشت شوم شخصیت‌های حریص سریال‌ها متأثر می‌شویم اما در فضای جامعۀ پرتلاطم، ناخودآگاه تبدیل می‌‌شویم به والتر وایت سریال بریکینگ بد!

امید خزانی

دخترک و‌ همراه جوانش در حاشیۀ کم‌عمق رودخانه هوس می‌کنند پایی به آب بزنند یا دستی بشویند اما دخترک سُر می‌خورد و رودخانۀ کم‌عمق ولی خروشان او را با خود می‌برد. همراه جوانش خود را به آب می‌زند اما از پس آب بر نمی‌آید و هر دو را بی جان کیلومترها دورتر می‌یابند.

این حکایت تلخ ما آدم‌ها هم هست در جامعۀ کنونی که خروش و سرعت آن بر درک‌ ما از عمق آن چیره شده و ما آدم‌های معمولی حتی اگر اهل شنا و تفرج هم نباشیم با اندک‌ حاجتی سُر می‌خوریم در بستر خروشان انحطاطی که در کمین است.
  
ما محصول محیط و پیرامون‌مان هستیم . ما آدم‌های معمولی بی‌آنکه مثل خواص، رمان " انسان وحشی" امیل زولا را خوانده باشیم خود را در هیأت همان انسان وحشی می‌یابیم که جامعۀ پرشتاب، بقایش را در بی‌رحمی، کم‌فروشی و حرص ترسیم کرده است‌.

معمولی‌هایمان در صف دلار و بورس و خودرو و‌ سکه در تقلا و تنازعی بی‌پایان‌اند و معمولی‌تر‌هایمان که همیشه می‌دوند و نمی‌رسند و دست آخر انبان‌شان را پر می‌بینند از تنفر انباشته از نابرابری و تبدیل می‌شوند به شعله‌ای متحرک از خشم و پرخاش و تنفر که جلوۀ هر روز شهرمان را با نزاع‌های خیابانی و فریادهایی از عمق وجودشان سیاه‌تر می‌کنند.

برای ما که آدم‌های معمولی هستیم اخلاق و اخلاقیات الزاماً از نوع مکارم اخلاقی نیستند. خیلی از ما فارغ از سطح تحصیلات وشغل و منصبی که داریم آدم هایی معمولی هستیم با آستانۀ فشار و تحمل معمولی.

برخی‌مان خیلی معمولی هستیم بعضی کمتر معمولی. شاید خیلی از ما مادام که در خلوت خود و در اتاق شیشه‌ای افکارمان هستیم قبول نداشته باشیم سوپرمن اخلاق و معرفت نیستیم ولی تا پای‌مان را به جامعه بگذاریم که متلاطم است درک می‌کنیم که معمولی هستیم‌.

تفاوت نمی‌کند پزشک باشیم یا معلم، کشاورز باشیم یا مهندس، راننده باشیم یا استاد دانشگاه. غالب ما آدم‌هایی معمولی هستیم با ظرفیتی محدود از اخلاق‌مداری در وجود خود.

ما آدم‌معمولی‌ها ملغمه‌ای از عواطف و احساسات و عقلانیت و محاسبات‌ایم و جامعۀ پیرامون‌مان، ما را به شکل خودش درمی‌آورد. اگر بی‌ثبات و متلاطم باشد ما را نیز آشفته و بی‌ثبات می‌کند و امان از روزی که این محاسبات ولو از نوع دراز مدت بر مسیر اخلاق نخواند.

ما آدم‌های معمولی در مناسبت ها دعا می‌کنیم و مطالب اخلاقی برای هم می‌فرستیم. از سرنوشت شوم شخصیت‌های حریص و زیاده‌خواه و مغرور و کینه‌جوی سریال‌های تلویزیونی متاثر می‌شویم و گاهی برای پایان تلخ شأن اشک می‌ریزیم اما همین که از فضای درام به فضای جامعۀ پرتلاطم پای می‌نهیم ناخودآگاه تبدیل می‌‌شویم به یکی از آن کاراکترها که بر پایان غم‌نگیزش اشک ریخته بودیم. می‌شویم والتر وایت سریال بریکینگ بد!

جامعه‌ای که آدم معمولی‌ها در آن سُر می‌خورند...

از آدم معمولی‌ها که سرعت افزایش نرخ رهن منزل‌شان ده‌ها برابر نرخ رشد درآمدشان است چه انتظاری باید داشت؟

از فرزندانی که بارها تحقیر پدرشان را در جامعۀ پرشتاب کنونی دیده‌اند آیا می‌شود حرکت بر مدار اخلاق انتظار داشت‌؟

از آدم معمولی‌هایی که با پسران و دختران پا به سن گذاشته‌شان در آپارتمانی کوچک سر می‌کنند چه انتظاری می‌شود داشت؟

از کسی که هر سال از جوانک املاکی عبارت "برو پایین پایین ها دنبال خانه بگرد" را می‌شنود چه انتظاری است‌؟

چندین سال پیش که هنوز جامعه در شکاف معیشتی عمیق فرو نرفته بود؛ آدم‌ربایی سه جوان که همگی دانش آموختۀ مقطع فوق لیسانس دانشگاه‌های معتبر بودند همگان را متحیر کرده بود. اما آن جوان‌ها جامعه را متهم می‌کردند مثل " من متهم می‌کنم " امیل زولا! و واقعا جامعه هم دست‌کم به اندازۀ خود آنها متهم بود و هست‌.

ساختارجوامع بشری را قاطبۀ انسان های معمولی تشکیل می‌دهند و در این ساختار اندکی خواص شرور و اندکی خواص و از ابرار هستند.

جامعۀ سالم جامعه‌ای است که مراقب آدم‌های معمولی خود باشد و بستری فراهم نکند که آدم‌های معمولی اش سُر بخورند.

دست کم استاد و هنرمند و فرهیخته اش نباید در صف دلار و خودرو باشند و کودکانش با تلاطم های ارزی آشفته شوند!

نبی رحمت فرمود که "کاد الفقر ان یکون کفرا" . پس اگر تنگنای اقتصادی می‌تواند نور ایمان را خاموش کند قطعا ریشه مرام و مروت و معرفت و اخلاق و راستی و انسانیت را برخواهد کند. بزرگان و خواصی که دغدغۀ اخلاق و سلامت جامعه را دارند تذکار نبی رحمت را به یاد آورند که در تنگنای معیشت نه ایمان خواهد بود و نه اخلاق، نه هنر و نه انسانیت.

آیت الله میرباقری: نقشی که ایران با تمدن‌سازی جدید ایفا می‌کند، نقشی مؤثر و فعال نسبت به عصر ظهور است

حجت الاسلام میرباقری: "مجلس تراز" باید کشور را به سمت تمدن اسلامی ریل‌گذاری کند

عضو مجلس خبرگان رهبری گفت: مجلسِ تراز مجلسی است که برای حرکت کشور به سمت تمدن اسلامی ریل‌گذاری کند.

حجت الاسلام میرباقری:


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حجت‌الاسلام سید محمدمهدی میرباقری استاد حوزه و مدرّس دروس خارج فقه و اصول و عضو مجلس خبرگان رهبری در بیانی با تأکید بر اینکه «ایران بعد از اسلام، از مسیر تمدن‌سازی خارج نشد، بلکه در ریلِ تمدن‌سازیِ جدید و اسلامی قرار گرفت» گفت: برخی منورالفکرها می‌گفتند: ایران بعد از اسلام، از مدار تمدن‌سازی خارج شد! به اعتقاد بنده، اینطور نیست.

وی افزود: جامعه ایران بعد از اسلام در مسیری قرار گرفت و به تمدنی رجوع کرد که بر محور اسلام شکل بگیرد و نماد آن، کعبه و کربلا باشد؛ البته هویت ملّی ما هم حذف و صفر نمی‌شود، بلکه در ذیل هویت دینی معنا و جایگاه پیدا می‌کند. ما می‌توانیم هویّت ملّی را به بستری برای برتری تمدنی در موازنه جهانی تبدیل کنیم.

استاد دروس خارج فقه و اصول خاطرنشان کرد: نقشی که ایران با رجعت خود و تمدن‌سازی جدید ایفا می‌کند، نقشی مؤثر و فعال نسبت به عصر ظهور است. تمدن‌های رقیب که مسیر خود را تغییر ندادند، در عصر ظهور نقشی نخواهند داشت، بلکه مانعِ حرکت تکاملیِ تاریخ به‌سمت ظهور می‌شوند.

«تلقی من آن است که اکنون، آن تلاش بیش از هزار سالۀ جامعه شیعه ـ که قطب شیعه، ایران بوده است ـ در ایجاد یک تمدن جدید و یک زندگی و راه جدید، به‌‌تدریج در حالِ به ثمر نشستن است.»

حجت‌الاسلام میرباقری با بیان مطلب فوق تصریح کرد: مجلسِ تراز مجلسی است که برای حرکت کشور به سمت تمدن اسلامی ریل‌گذاری کند. مجلس تَراز مجلسی است که در مأموریت اصلی خودش ـ که ریل‌گذاری برای حرکت کلّ دستگاه‌های نظام است ـ بتواند به‌نحوی قانونگذاری کند که مبتنی بر فقاهت اسلام و مبتنی بر یک عقلانیت فعّال و کارآمد و در جهت پیشرفت اسلامی باشد؛ یعنی باید به‌گونه‌‏ای جهت‏‌گیری کند که حرکت اجتماعی را در بستر سیر به سمت تمدّن اسلامی سامان دهد.

وی اضافه کرد: البته جامعه باید مراحلی را پشت سر بگذارد تا به تمدن اسلامی برسد، طبیعتاً دستگاه قانون‌گذاری باید این مراحل را برای گذار بشناسد و متناسب با هر مرحله، قوانین را به‌گونه‌ای طراحی کند که با صلابت و آرامش، این مراحل را پشت سر بگذاریم و به تمدن اسلامی نزدیک شویم.

داستان یک پژوهش جنسیتی مغرضانه

دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی دنیای غرب شاهد یک تحول بزرگ فرهنگی، به خصوص در امور جنسی بود. عوامل مختلفی در این تحول نقش داشتند، از جمله علم مدرن روانشناسی که فروید آن را متحول کرده بود. تاکید بی‌حد و حساب فروید روی غریزه جنسی نقش بسیار زیادی در تحول نگاه انسان‌ها به این مقوله داشت.

همان زمان در دانشگاه بسیار معتبر جان هاپکینز در آمریکا، روانشناسی نسبتاً مشهور تدریس و تحقیق می‌کرد. نامش دکتر جان مانی ( Dr. John Money) بود و نظریه‌ای در مورد جنسیت داشت که در جو غالب آن زمان بسیار مورد توجه قرار گرفته بود. او معتقد بود که جنسیت یک تلقین و ساختار اجتماعی است! به عبارت دیگر، زمینه‌های تربیتی اجتماعی است که موجب تفاوت رفتاری مرد و زن می‌شود و نه تفاوت بیولوژیک.

به گزارش خرد جنسی؛  عقل و تجربه روزمره انسان معمولی، تجربه‌ انسانی از دنیای حیوانات، و منطق پیش و پا افتاده انسانی حکم به خطا بودن چنین چیزی می‌کند، ولی جان مانی توانست بسیاری را متقاعد کند که نظریه‌اش درست است. جو حاکم آن زمان، ظهور فیمینیسم، و نیز پرستیژِ استادیِ دانشگاه جان هاپکینز، به این امر کمک زیادی کرد. به هر حال، مخالفت‌های زیادی هم با نظرات او بود، تا آن‌که در ۱۹۶۷ یک فرصت طلایی برای دکتر جان مانی پیش آمد تا به همگان درست بودن ادعایش را اثبات کند.

در آن سال یک پدر و مادر کانادایی با نام خانوادگی رایمر Reimer به او مراجعه کردند. آنها دو پسر دوقلوی همسان، به نامهای بروس و برایان داشتند که در آن زمان هنوز دو سالشان کامل نشده بود. یکی از دوقلوها، بروس، در جریان یک عمل ختنه (که به دلیلی پزشکی و به توصیه پزشکان انجام شده بود)، اندام جنسی‌اش آسیب دیده بود. والدین مستاصل، در همان زمان، تصادفی یک مصاحبه تلویزیونی دکتر مانی را دیده بودند و تصمیم گرفتند با او مشورت کنند.

دکتر مانی پیشنهاد کرد که کلاً اندام جنسی بروس را قطع کنند و تغییر جنسیتش دهند و او را مثل یک دختر بزرگ کنند. او توصیه کرد که به هیچ وجه به او و برادرش حقیقت را نگویند، و به آنها اطمینان داد که بروس، که از آن زمان به بعد با نام دخترانه برندا نامیده می‌شد، مثل یک دختر معمولی بزرگ خواهد شد.

این واقعاً فرصتی طلایی برای جان مانی بود. دو دوقلوی همسان، که حالا یکی از آنها به عنوان پسر و دیگری به عنوان دختر بزرگ می‌شدند، و می‌شد نشان داد که چگونه جنسیت‌های بدو تولد آن‌ها نقش چندانی در تعیین جنسیت آنها نداشته‌اند. یک بار و برای همیشه ثابت می‌شد که این جامعه است، و نه بیولوژی، که جنسیت را القاء و آن را تحمیل می‌کند.

برندا حالا دیگر دختربچه‌ای بود که لباس دخترانه و عروسک برایش می‌خریدند، و موهایش را بلند می‌گذاشتند. نه خودش و نه برادرش، و نه بعداً که به مدرسه رفتند کسی در مدرسه، از واقعیت امر خبر نداشت. دوقلوها را مرتب به نزد دکتر مانی می‌بردند تا از لحاظ روانی و فیزیکی آنها را زیر نظر داشته باشد. دکتر مانی این مورد دوقلوها و پیشرفت کار را مرتب در ژورنال‌های پزشکی و روانشناسی به عنوان یک مورد موفق گزارش می‌کرد (البته با نام مستعار برای بچه‌ها تا هویتشان فاش نشود). بعدها معلوم شد که دکتر مانی، در این جلسات مشاوره که فقط خود او و بچه‌ها حضور داشتند، بچه‌ها را وامی‌داشت که حالت‌هایی شبیه به حالات جنسی بزرگسالان بگیرند، ایده‌ای که روانشناسی فرویدی به او داده بود! اگر چه این آزمایشی برای اثبات اولویت ساختاردهی جامعه بر امر بیولوژیک در ساختار جنسی بود، با این وجود سن برندا کمی بالاتر که رفت شروع به تزریق هورمون‌های زنانه به او کردند (یعنی کاری بیولوژیک!) تا پستان‌های زنانه پیدا کند. حالا برندا یک دختر تمام عیار بود.

ولی برندا نمی‌توانست یک دختر تمام عیار باشد! اگرچه خود فکر می‌کرد دختر است، ولی تمام کارهای پسرها را تقلید می‌کرد. به جای دامن دوست داشت شلوار بپوشد، بازی‌های پسرانه کند، و حتی ایستاده ادرار کند. هویت جعلی دخترانه او را به شدت عصبی و پرخاشگر کرده بود و پدر و مادر بیچاره‌اش نمی‌دانستند چه کار کنند. دکتر مانی مرتب به آنها اطمینان می‌داد که همه چیز خوب است، و البته در گزارشات علمی خود نیز کماکان بر موفق بودن این آزمایش بزرگ تاکید می‌کرد. ولی بچه‌ها هیچ‌کدام دوست نداشتند دیگر به مطب دکتر مانی بروند. در ۱۳ سالگی برندا تهدید کرد که اگر بار دیگر بخواهند او را نزد دکتر مانی ببرند خودکشی خواهد کرد، و بنابراین ویزیت کردن دکتر مانی قطع شد. بالاخره در ۱۴ سالگی، احوال برندا آن قدر بد بود که لاجرم والدینش چاره‌ای ندیدند جز اینکه حقیقت را به او بگویند.

برندا بلافاصله تصمیم گرفت که دوباره به جنسیت طبیعی‌اش برگردد. نام دیوید را برای خود انتخاب کرد، هورمون‌های مردانه دریافت کرد و چند بار دوباره عمل جراحی شد. با اینکه قادر به عمل جنسی نبود، در ۲۵ سالگی، در ۱۹۹۰، ازدواج کرد. دکتر مانی، علیرغم خبردار بودنش از تمام ای

نها، هیچگاه حقیقت مسئله را فاش نکرد! برای او و نظریه‌اش در باره جنسیت موفقیت این مورد خیلی بیشتر اهمیت داشت تا حقیقت. پس به دروغگویی خود ادامه داد! در حقیقت، تا حد زیادی بر اساس موفقیت ادعایی این تجربه، بیمارستانِ دانشگاه جان هاپکینز به یک مرکز تغییر جنسیت بدل شده بود و در آن سال‌ها تعداد زیادی کودک را در آنجا با جراحی تغییر جنسیت دادند. این بیمارستان الان نیز یکی از فعال‌ترین بیمارستان‌ها در این زمینه است.

اما تمام آنچه بر سر دو برادر رفت اثر روانی عمیق و مخربی روی آنها گذاشت. در سال ۱۹۹۷ یک خبرنگار آمریکایی داستان را کشف کرد و متعاقب آن، دو برادر دریافتند که مورد آنها هنوز به عنوان یک مورد موفق گزارش می‌شود! در سال ۲۰۰۰ آنها داستان خود را در اختیار عموم مردم گذاشتند.

برایان در ۲۰۰۲ به دلیل مصرف زیاد داروهای ضد افسردگی فوت کرد، و دو سال بعد، دیوید (بروس یا برندا!) خودکشی کرد. این بود پایان فاجعه بار این داستان.

این داستان تمام شد، ولی داستان حماقت آمیخته با خباثت ایدئولوژی جنسیتی ادامه پیدا کرد و همین الان با شدت و حدت حتی بیشتر ادامه دارد. الان در آمریکا و خیلی از کشورهای اروپایی این ایدئولوژی با قدرت متکی به رسانه‌ها، دانشگاه‌ها، روشنفکران و دولت‌ها تبلیغ می‌شود، و اگر کسی بخواهد علناً با آن مخالفت کند، به تعصب و جهل متهم می‌شود. کار به جایی رسیده که بعضی جاها، اگر پدر و مادرِ بچه‌ای از تزریق هورمون‌های جنس مخالف به بچه‌شان خودداری کنند، متهم به سوء پرورشِ بچه می‌شوند.

این ایدئولوژی، و ایدئولوژی خواهرش یعنی فیمینیسم (که برعکس ادعایش واقعاً در مورد حقوق زنان نیست، بلکه در مورد قدرت است)، و نیز آزادی‌های جنسی ملهم از دهه ۱۹۶۰، دارند بنیادهای طبیعی خانواده را ویران می‌کنند. و خانواده آخرین سنگر انسان مدرن است در برابر آنهایی که می‌خواهند او را کنترل کنند.