واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

«ضدِ دانش» یعنی جفنگیات جذاب! (+ اصلاح جزیی مطلب)

مقدمه واحد برای نوشتارها، مباحث و مطالب معرفتی



«ضدِ دانش» یعنی جفنگیات جذاب
پدیدۀ فراگیر و مدرن و روزافزون "ضدِ دانش"، معمولا در گفتار یا نوشتاری به افکار عمومی عرضه می‌شود که ظاهرا متخصصانه است ولی در واقع چیزی جز تراکم نادانی و طرح مدعیات بدون دلیل و شاهد و مدرک نیست.

عصر ایران؛ ماهو شیروانی - در جهان کنونی، ادعاها و گزاره‌های زیادی در رسانه‌ها، کتاب‌ها، سخنرانی‌ها و ... دربارۀ موضوعات گوناگون مطرح می‌شوند که ظاهرا قرار است آگاهی مردم را دربارۀ این موضوعات بیشتر کنند ولی در حقیقت کارکردی جز گمراهی مردم و به خطا افکندن مردم ندارند. دانشمندان چنین گزاره‌ها و مدعیاتی را "ضد دانش" نام نهاده‌اند.  

ضد دانش معمولا در گفتار یا نوشتاری به افکار عمومی عرضه می‌شود که ظاهرا متخصصانه است ولی در واقع چیزی جز تراکم نادانی و طرح مدعیات بدون دلیل و شاهد و مدرک نیست.

منظور از دانش در این بحث البته نه Knowledge بلکه Science یا علم است. در جهان جدید مراد از علم همین "علم تجربی جدید" است. علم تجربیِ طبیعی یا انسانی.



شیمی و فیزیک و زیست‌شناسی مصداق علوم تجربی طبیعی‌اند و جامعه‌شناسی و روانشناسی و علم سیاست نیز مصداق علوم تجربی انسانی یا اجتماعی.

ضد دانش آموزه‌ای است که علم تجربی آن را رد می‌کند. چه علمی از علوم تجربی طبیعی، چه علمی از علوم تجربی اجتماعی یا انسانی.

کارل پوپر، فیلسوف علم برجسته در قرن بیستم، بر این رأی بود که نظریه‌ها هنگامی به علم تبدیل می‌شوند که از تلاش‌های ما برای ابطال‌شان جان سالم به در ببرند.

مطابق نگرش پوپر، درستیِ یک نظریه را نمی‌توان از طریق مشاهده استنباط کرد اما می‌توان از طریق مشاهدۀ فکت‌های مخالف آن یا با نشان دادن اینکه هیچ فکتی برای حمایت از آن وجود ندارد، آن را ابطال کرد.

در قرن بیست و یکم در اثر فراگیر شدن استفاده از اینترنت، شارلاتان‌ها یا شبه دیوانگان زیادی توانسته‌اند دروغ‌ها یا "جفنگیات" خود را به عنوان دانش به خورد مردم دهند.

هری فرانکفورت، فیلسوف دانشگاه پرینستون، مقاله‌ای دارد به نام "پیرامون جفنگیات". او در این مقاله به این نکته می‌پردازد که بسیاری از مروجان ضد دانش، دروغگو نیستند؛ به این معنا که دروغ نمی‌گویند بلکه جفنگ می‌گویند. او در مقالۀ مذکور نوشته است: «غیرممکن است کسی دروغ بگوید در حالی که از حقیقت مطلع نیست.»

بنابراین ضد دانش فقط از سوی شارلاتان‌ها یا حقه‌بازان ترویج نمی‌شود بلکه از سوی جفنگ‌گویان یا شبه دیوانگان نیز مطرح می‌شود.

مروجان توطئه‌اندیشی، قطعا جزو تولیدکنندگان ضد دانش در حوزه‌‌‌‌‌‌های گوناگون حیات بشری‌اند. در 11 سپتامبر 2001 برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک با حملۀ تروریستی گروه القاعده فرو ریختند و تصاویرش بارها و بارها منتشر شده است، اما برخی از توطئه‌اندیشان مدعی‌اند آن تصاویر اصالت نداشته و اصلا برجی در روز 11 سپتامبر در نیویورک فرو نریخته است!

«ضدِ دانش» یعنی جفنگیات جذاب

این مدعا به راحتی قابل ابطال است و ابطال هم شده است ولی عده‌ای در جهان همچنان آن را قبول دارند. اما چرا؟ چون ضد دانش حاوی گزاره‌ها و مدعیات عجیبی است که مرز بین واقعیت و خیال را از بین می‌برند و برخی افراد زیستن در چنین جهانی را ترجیح می‌دهند.

و یا با یک درجه تخفیف، برخی از توطئه‌اندیشان مدعی‌اند دولت جرج دبلیو بوش در حملۀ انتحاری به برج‌های دوقلوی نیویورک نقش داشته است. اگر مدعای قبلی از طریق نشان دادن "فکت‌های مخالف" ابطال می‌شد، برای این مدعا هیچ "فکت مویدی" وجود ندارد.

کاهش شدید "استانداردهای اثبات حقیقت" یکی ازعلل رشد ضد دانش در افکار عمومی است. ضد دانش در بسیاری از موارد چیزی نیست جز مشتی "اطلاعات مشکوک" که بخش اعظم آن‌ها را افراد ساده‌لوحی که فاقد "تفکر انتقادی"اند، می‌پذیرند.

مثلا دربارۀ کرونا، انبوهی از مدعیات و اطلاعات مشکوک در سه سال گذشته مطرح و منتشر شدند که افراد زودباوری که ادعاهای گوناگون را با تیغ "تفکر انتقادی" جراحی نمی‌کنند، آن‌ها را پذیرفتند.

در دی ماه 1398 که کرونا در چین فراگیر شده بود، دولت چین مدعی شد که ارتش آمریکا عامل نشر این ویروس در چین بوده است. طبیعتا بسیاری از دوستداران چین هم این مدعا را پذیرفتند و به دولت و ارتش آمریکا بد و بیراه گفتند.

اما در سال 1399 که وضع چین در برابر ویروس کرونا بهتر شده بود (به دلیل قرنطینۀ سخت‌گیرانه در این کشور) و کرونا دامن‌گیر ایالات گوناگون آمریکا شد و تلفات زیادی در این کشور به بار آورد، دونالد ترامپ مدعی شد این ویروس از آزمایشگاهی در چین به بیرون درز کرده و دولت چین عمدی در این کار داشته و با این اقدامش در صدد ضربه زدن به اقتصاد دائما رو به رشد ایالات متحدۀ آمریکا بوده است.

«ضدِ دانش» یعنی جفنگیات جذاب

هر دوی این مدعیات، چه حرف چینی‌ها چه حرف ترامپ، به شدت مشکوک بودند و فقط از سوی کسانی پذیرفته شدند که برای "استانداردهای اثبات حقیقت" (یا دست کم "تایید حقیقت") تره هم خرد نمی‌کردند.

در واقع حزب کمونیست چین و دونالد ترامپ، در مواجهه با بحران کرونا دست به دامن تولید "ضد دانش" شدند تا بتوانند دشمن خارجی را علت بحران موجود قلمداد کرده و از خودشان رفع مسئولیت کنند. در این زمینه البته ادعاهای مکرر ترامپ رسواتر از ادعای چینی‌ها بود.

شاخۀ دیگری از ضد دانش، "طب جایگزین" نام دارد. رسانه‌های پرمشتری اما نامعتبری (به لحاظ حرفه‌ای) از تجارت ناشی از "طب جایگزین" در سراسر دنیا، بویژه در کشورهای مرفه یا نسبتا مرفه، سود می‌برند.

کارشناسان تغذیۀ فاقد صلاحیت علمی، ادعاهایی دربارۀ ویتامین‌های مکمل و "ابرغذاها" دارند که هیچ دانشمندی آن‌ها را تایید نمی‌کند ولی این مکمل‌های غذایی به ضرب و زور تبلیغات رسانه‌های زرد به حلق مردم ریخته می‌شود و جیب دست اندر کاران "طب جایگزین" را پر می‌کنند.

"داروهای جایگزین" و "غذاهای معجزه‌آسا" به عنوان داروها و غذاهای ضد سرطان (یا سایر بیماری‌ها) فروخته می‌شوند و بدتر از همه اینکه، نوعی "سلامت‌هراسی" را ترویج می‌کنند.

«ضدِ دانش» یعنی جفنگیات جذاب

برخی از محققان دریافته‌اند که در بریتانیا طی سال‌های اخیر شکل عجیبی از "سلامت‌هراسی" رشد کرده است که مبتنی است بر ارائۀ اطلاعات کذب به مردم، در خصوص بیماری اوتیسم.

در نتیجۀ این وضع، هزاران پدر و مادر از زدن واکسن‌های سه گانه (ثلاث) (اوریون، سرخک، فلج) به فرزندان خود امتناع کرده‌اند تا فرزندانشان دچار اوتیسم نشوند. بی‌اعتمادی به "طب متعارف" در لایه‌هایی از جامعۀ بریتانیا در دهۀ اخیر، موجب افزایش خطر اپیدمی سرخک در این کشور شد.

وقتی "طب متعارف" به عنوان دانش واقعی طرد می‌شود، افراد ساده‌لوح به‌ ناچار به "طب جایگزین" روی می‌آورند. در طب جایگزین راه حل‌هایی قلابی برای نزدن واکسن‌های  سه گانه، واکسن‌هایی که به دروغ زمینه‌ساز اوتیسم معرفی شده‌اند، مطرح می‌شوند. این راه حل‌های جایگزین چیزی نیستند جز خرید مشتی داروی بی‌مصرف.

در واقع برای اینکه داروهای بی‌مصرف (و نه لزوما زیانبار) طب جایگزین فروخته شوند، ابتدا باید مردم را با ترویج اطلاعات مشکوک یا غلط، از مراجعه به طب متعارف بازداشت.

طب متعارف و طب جایگزین در ذهن برخی از مردم، هر دو در دایرۀ علم پزشکی‌‌ جا می‌گیرند؛ با این تفاوت که طب جایگزین مصداق "آخرین دستاوردهای علم پزشکی" قلمداد می‌شود و جمع قابل توجهی از مردم را به سمت خود جلب می‌کند.

اما چرا طب جایگزین چنین توفیقی بدست می‌آورد؟ برای اینکه بسیاری از مردم (ولو که اکثر مردم نباشند) چندان متکی به "عقل سلیم" نیستند و امر نوی جذاب را به امر تکراری ترجیح می‌دهند و طب متعارف در قیاس با طب جایگزین چنگی به دلشان نمی‌زند.

در واقع این افراد فکر می‌کنند که چون ما در جهان مدرن زندگی می‌کنیم، نوگرایی همواره به کهنه‌گرایی ترجیح دارد؛ و به همین دلیل در پزشکی نیز بدون نظر متخصصان واقعی، نوگرایی پیشه می‌کنند!

مشکل دیگر، البته ناتوانی در تشخیص متخصص واقعی از متخصص قلابی است. تا نهادهای قانونی و مسئول در این زمینه مداخله کنند و فریب‌خوردگان تولیدات ضد دانش در عرصۀ پزشکی را از دام شارلاتان‌های سودجو برهانند، معمولا عده‌ای به گونه های گوناگون قربانی می‌شوند.

ضد دانش در حوزۀ پزشکی، در کشورهای توسعه‌نیافته خسارت بیشتری به بار می‌آورد. در سال 2009 رهبران اسلامی در نیجریه فتوایی صادر کردند مبنی بر اینکه واکسن فلج اطفال توطئۀ آمریکا برای ابتر کردن مسلمانان است. فلج دوباره به نیجریه بازگشت و زائران آن را به مکه و یمن بردند.

«ضدِ دانش» یعنی جفنگیات جذاب

در ژانویه 2007 والدین 24000 کودک در پاکستان به پزشکان اجازه ندادند که کودکانشان را واکسینه کنند. آن‌ها آموزه‌های ضد علمی روحانیان پاکستانی را باور کرده بودند و احساس می‌کردند دست‌های پشت پرده در صدد برآمده‌اند که با این واکسن‌ها کلاه بزرگی بر سر آن‌ها بگذارند!

تئوری توطئه، ایده‌ای غربی است. یعنی توطئه‌اندیشی در غرب پدید آمده است و به قول داریوش شایگان، فیلسوف ایرانی، "توطئه" شکلِ سکولارِ "تقدیر" است. اما توطئه‌اندیشی، نسخه‌های اسلامی هم دارد که مبدعان و مروجان آن روحانیان غرب‌ستیزی هستند که اساسا آگاهی کمی هم دارند.

ماجرای واکسن فلج اطفال (و اوریون و سرخک) در نیجریه و پاکستان، ناشی از باور به خرافات قرون وسطایی نبود. مردم پاکستان و نیجریه واکسن‌های زندگی‌بخش را به این دلیل که طب مدرن را رد می‌کنند، پس نزدند؛ بلکه آن‌ها به نسخه‌های اسلامی تئوری توطئه باور داشتند؛ نسخه‌هایی که توسط روحانیان پاکستانی و نیجریه‌ای صادر شده بود.

اصولا در کشورهای جهان سوم، ضد دانش مبتنی است بر نوعی دشمنی دیرینه با نخبگان سیاسی و علمی و روشنفکران، که اکثرا در غرب تحصیل کرده‌اند یا غربگرا هستند. به همین دلیل ضد دانش در این کشورها اندیشه‌های ضد آمریکایی و ضد غربی را ترویج می‌کند. این وضع در کشورهای اسلامی شدیدتر از سایر کشورهای جهان سوم است.

اما فراتر از کشورهای اسلامی، در سال 2003 یکی از ارشدترین کاردینال‌های واتیکان به نام آلفونزو لوپز تروجیلو در پیامی اعلام کرد که ویروس ایدز به راحتی از کاندوم‌های لاتکسی عبور می‌کند.

«ضدِ دانش» یعنی جفنگیات جذاب

چنین ادعایی ظاهرا علمی است و آموزه‌های کلیسای کاتولیک در خصوص غیراخلاقی بودن استفاده از کاندوم را تقویت می‌کند ولی نهایتا ادعایی مرگ‌آور است؛ چراکه مردان و زنان مبتلا به ایدز را دعوت می‌کند که با همسرانشان روابط جنسی محافظت نشده داشته باشند.

و یا رهبر کلیسای کاتولیک در موزامبیک در همین قرن بیست‌ویکم مدعی شد کاندوم‌های ساخت اروپا به ویروس ایدز آلوده است و برخی از داروهای ضد ویروس، که به آفریقا ارسال می‌شوند، برای "از بین بردن مردم آفریقا" تهیه شده‌اند.

این مدعیات نه فقط ذاتا ضد دانش بودند، بلکه مرجع صادر کنندۀ آن‌ها نیز نهادی غیرعلمی بود. چنین مدعیاتی از سوی نهادهای علمی ذیصلاح و ذیربط مطرح نمی‌شود اما مردمی که سواد و آگاهی کمتری دارند، به دلیل اعتمادشان به یک مقام ارشد کلیسای کاتولیک، چنین مدعیاتی را می‌پذیرند و خواستار ارائۀ شواهد و مدارک نمی‌شوند.

در واقع همان کاهش "استانداردهای اثبات حقیقت" در این جا نیز معضلی است که با تولید ضد دانش به‌مثابه "آگاهی کاذب" این و آن را به کام مرگ یا مصیبت می‌کشاند.

ضد دانش گاهی محصول دروغگویی است ولی معمولا اطلاعات کاذب و به‌اصطلاح جفنگیاتی است برآمده از توطئه‌اندیشی، سودجویی نامشروع و یا میل به خودنمایی و جلب توجه در محافل خانوادگی و مجامع عمومی.

کسانی که در کار تولید ضد دانش‌اند، فرضی اساسی در کارشان نهفته است و آن اینکه، عده‌ای اندک‌شمار در جهان وجود دارند که از "حقایق" باخبرند ولی این حقایق را از مردم مخفی کرده‌اند؛ بنابراین ما باید حقیقت را به اطلاع مردم برسانیم.

همین که اطلاعاتی با کوبیدن بر طبل "افشاگری" مطرح می‌شود، انگار علتی می‌شود که برخی افراد زودباور دربارۀ صحت و سقم این اطلاعات چندان فکر نکنند و ادعای "افشاگری" را دال بر صحت "اطلاعات" ارائه شده از سوی گوینده نیز بدانند.

مثلا در ژوئن 2007 یک سایت توطئه‌اندیش به نام "در جست‌وجوی حقیقت" این دو ادعا را مطرح کرد: « ایدز کشتار جمعیِ ساختۀ دست پنتاگون است» و «یک بازیگر از 1975 تا 1978 نقش پاپ پل ششم را بازی می‌کرد.»

«ضدِ دانش» یعنی جفنگیات جذاب

از این دو ادعا، ادعای نخست قابلیت بیشتری برای فریب افکار عمومی دارد؛ چراکه ادعای بزرگ‌تری است و معطوف به یک اقدام مخوف و جنایتکارانه است، ضمنا سرشتی هالیوودی نیز دارد.

بنابراین به نظر می‌رسد که ضد دانش تا حدی نیز میل به‌ خواندن قصه‌ای با جذابیت ویژه و سرگرم شدنِ توام با هیجان را در مخاطب ارضا می‌کند. اگرچه رمان‌ها یا فیلم‌های جنایی و پلیسی جذاب بسیاری منتشر و تولید می‌شوند، ولی همۀ مردم حوصلۀ رمان خواندن و فیلم دیدن ندارند. اگر هم حوصله داشته باشند، می‌دانند که نهایتا دارند یک کتاب می‌خوانند یا یک فیلم می‌بینند.

اما ضد دانش مدعی بیان حقیقت است. یعنی وقتی کسی می‌گوید ایدز ساختۀ پنتاگون است، مدعی است که واقعیتی مخفی شده را به اطلاع مردم می‌رساند. ضمنا این حقیقت جذاب را در چند جمله یا نهایتا در یک مقاله یا سخنرانی بیان می‌کند و شنیدن یا خواندن حرف‌های او زمان چندانی نمی‌برد.

او در واقع قصه‌ای جذاب و کوتاه و تکان‌دهنده برای مخاطبانش تعریف می‌کند و انگار در ازای لذتی که به آن‌ها بخشیده، از ارائۀ دلایل محکم و متقنی که از بوتۀ نقد کارشناسان به سلامت برون آید، معاف می‌شود.

جهان واقعی پس از مدتی به دلایل گوناگون ممکن است جذابیت چندانی برای بسیاری از مردم نداشته باشد؛ بنابراین ضد دانش می‌تواند این "جذابیت از دست رفته" را با ارائۀ داستان‌های غالبا علمی و سیاسی و تاریخی برای مردم "ملول از واقعیت" احیاء کند.

به همین دلیل ما در کنار دانش راستین، که اگر خطایی هم در کارش باشد، "خطای روشمند" است، با "دانش جعلی" مواجه می‌شویم که در عصر اینترنت و کسب‌وکارهای شخصی، سریعا تکثیر می‌شود و افکار عمومی را آلوده می‌کند.

ساختن انبوه ویدئوهای سرشار از اطلاعات غلط یا به شدت مشکوک و انتشار آن‌ها از طریق یوتیوب، گاه کسب‌وکاری پردرآمد است که دانش جعلی یا همان ضد دانش را رواج می‌دهد.

اطلاعات گمراه کننده با تکیه بر اصل "آزادی بیان" منتشر می‌شوند و تا کسی آدمی با اهمیت دونالد ترامپ نشده باشد، مدیران رسانه‌های اینترنتی به راحتی مانع انتشار اطلاعات گمراه کننده از سوی او نمی‌شوند.

با این حال ضد دانش همچنین محصول نوعی فقر فکری یا کوته‌فکری است. مدعیات نادرستِ یک کوته‌فکر را به راحتی می‌توان نقد کرد و پنبه‌شان را زد. این کار فی‌نفسه دشوار نیست؛ اگرچه زمان‌بر و وقت‌گیر است و حوصله می‌خواهد.

صرف وقت و حوصله در نقد گزاره‌ها و مدعیاتی که مصداق ضد دانش‌اند و مایۀ گمراهی و خطااندیشی مردم می‌شوند، کاری است که یکایک دوستداران دانش و حقیقت در عصر فراگیری اینترنت، ناگزیر از انجام آنند.

در آینده دربارۀ وجوه و ابعاد دیگری از پدیدۀ فراگیر و روزافزون "ضد دانش" خواهیم نوشت.   

 



چرا از در و دیوار جامعه ما خشونت می‌بارد؟

از در و دیوار جامعه ما خشونت می‌بارد

از در و دیوار جامعه ما خشونت می‌بارد
گروه جامعه:روزنامه اعتماد در گزارشی نوشت:  اگر مسائل و مشکلات ریشه‌کن نشوند، باید در انتظار خطری که در همین نزدیکی‌هاست باشیم:
قتل هولناک پدر توسط پسر شیشه‌ای در مشهد؛ قتل دوست به خاطر اختلافات مالی بر سر فروش یک خودرو
خواستگار شکست خورده معشوقه‌اش را به طرز فجیعی به قتل رساند
قتل مسلحانه ۵ مرد توسط برادران جنایتکار؛ مرد ۳۵ ساله‌ای که موتورسوار جوان را با ضربات چاقو به قتل رساند
قتل دختر ۱۴ ساله توسط پدر
قتل جوان ۲۵ ساله در مراغه با ضربات قمه و چاقو و...
و این داستان ادامه دارد...
قتل یکی از جرایمی است که همواره به صورت ویژه از سوی مراجع انتظامی و قضایی مورد پیگیری قرار می‌گیرد. در شروع سال ۱۴۰۱ با اخبار مربوط به قتل‌های زیادی مواجه بودیم تا جایی که تا همین الان در میان اخبار حوادث بیشترین خبر‌ها مربوط به اخبار جنایت و قتل است.
دلیل ارتکاب این قتل‌ها و افزایش آن‌ها علل و عوامل مختلفی را دربرمی گیرد که مهم‌ترین آن بالا رفتن خشم در میان افراد جامعه است که هیچ‌گونه مهارتی برای کنترل آن ندارند. «اعتماد» در این خصوص در گفتگو با یک آسیب‌شناس و رفتارشناس اجتماعی به عواملی که منجر به بیشتر شدن آمار قتل‌ها می‌شود، می‌پردازد.
حدود ۶۰درصد از قتل‌ها بدون مقدمه و برنامه‌ریزی قبلی است
«مجید ابهری»، آسیب‌شناس و رفتارشناس اجتماعی درباره افزایش جرایم منجر به قتل می‌گوید: «در میان آسیب‌های اجتماعی و بزهکاری‌ها قتل یکی از خشن‌ترین عوارض پرخاشگری و خشم است. از نگاه رفتارشناسی اجتماعی قتل را می‌توان به دو شکل با برنامه‌ریزی قبلی و بدون مقدمات و برنامه‌ریزی تقسیم کرد. قتل با برنامه‌ریزی یعنی اینکه فرد با تهیه مقدماتی نظیر ابزار کشتار، اسلحه سرد یا گرم برای انجام هدف شوم خود به سمت فرد یا افراد حرکت می‌کند.
قتل بدون مقدمه یعنی اینکه فرد به خاطر دلایل مختلف که عرض می‌کنم دست به قتل زده و مرتکب جنایت می‌شود. گاه بر سر جا‌های پارک اتومبیل بگو مگو و تقابل رفتاری اتفاق می‌افتد و ناگهان فرد کنترل خود را ازدست داده و با قفل فرمان به فرد مقابل حمله کرده و موجب مجروح شدن یا قتل او می‌شود.
گاهی یک نگاه خشن بین دو نفر در خیابان ایجاد تقابل و نزاع و نهایتا منجر به قتل می‌شود. به هر صورت قتل‌هایی که ناگهان اتفاق می‌افتند اصولا به خاطر ضعف مهارت کنترل هیجان‌های رفتاری و خشم است. فرد به دلایل مختلف عصبانی می‌شود و هنگام تهاجم به طرف مقابل منجر به قتل او و بسته شدن دفتر حیاتش می‌شود.
حدود ۶۰درصد از قتل‌ها بدون مقدمه و برنامه‌ریزی قبلی است. وقتی در زندان‌ها ملاحظه می‌کنیم فردی به خاطر وصول طلب یا تصادف مختصر خودرو یا دلایل بسیار ساده و پیش پا افتاده باعث مرگ یک نفر دیگر می‌شود باید به حال خود حسرت بخوریم، چراکه بسیاری از خانواده‌های ما مهارت‌های آموزش‌های رفتاری را خود نمی‌دانند تا چه برسد به فرزندان‌شان بیاموزند، در مدارس نیز فقط دروسی که نه به درد دنیای فرزندان ما می‌خورد و نه به درد آخرت‌شان به آن‌ها آموخته می‌شود.
مهارت‌های زندگی دارای یکی از بخش‌های پراهمیت یعنی مهارت کنترل هیجان‌های رفتاری است که لزوما در مدارس، دانشگاه‌ها و در جامعه باید به عنوان اصلی‌ترین درس زندگی به افراد آموخته شود. شوربختانه در میان اخبار حوادث در رسانه‌های مکتوب و فضای مجازی بیشترین آمار خشونت‌ها به قتل مربوط می‌شود؛ قتل‌هایی که باعث نگرانی خانواده‌ها و دلسوزان جامعه می‌شود.»
ابهری در ادامه توضیح می‌دهد: «بالا رفتن خشونت در جامعه که دارای دلایل متعدد است یکی از اصلی‌ترین دلایل افزایش آمار قتل و جرایم خشن است. این دلایل به دو گونه از دلایل محیطی و رفتاری تقسیم می‌شود.
دلایل محیطی عبارتند از: تورم، گرانی، آلودگی صوتی، آلودگی‌های تنفسی، گرمای هوا و دلایل مختلف دیگری از قبیل گرانی می‌توانند دلایل محیطی قلمداد شده و باعث تضعیف اعصاب و روان بخشی از افراد جامعه شود.
دلایل رفتاری عبارتند از: ضعف مدیریت رفتار مخصوصا در زمان هیجان‌های رفتاری و پرخاشگری و... در حال حاضر در جامعه ما از در و دیوار خشونت می‌بارد. تکرار اخبار تلخ قتل‌ها و جنایات بدون کالبدشکافی و آسیب‌شناسی خود یکی از دلایل رشد این بزهکاری است.

اگر با دقت به عوامل جامعه نگاه کنیم از زمان طفولیت فرزندان اسباب‌بازی‌های خشن دراختیار آنهاست. ۸۵ الی ۹۰درصد اسباب‌بازی‌های موجود در بازار ما اسباب‌بازی‌های خشونت‌آفرین و خشونت‌زا است.
انواع اسلحه‌ها، شمشیرها، تیرکمان‌ها و خنجرها، اسباب‌بازی‌های موجود بوده و در دست فرزندان ماست. این خود باعث تولد خشونت در ذهن فرزندان می‌شود. بیش از ۸۰درصد از بازی‌های رایانه‌ای موجود به اصطلاح بازی‌های کامپیوتری و سی‌دی‌های مرتبط با آن‌ها که به راحتی و ارزانی در دسترس کودکان و نوجوانان ماست و دارای صحنه‌های خشونت‌زا و خشن است، صحنه‌های انواع جنگ‌های افراد، کشت و کشتار‌های آن‌ها که خود مشوق اصلی خشونت‌آفرینی در جامعه است.
متاسفانه امروزه نوجوانان با کمترین بودجه و پول توجیبی خود می‌توانند انواع سی‌دی‌هایی را که به وفور در جامعه وجود دارند خریده و تماشا کرده یا بازی کنند. همین‌ها یعنی تمرین خشونت که باعث افزایش تنش‌های رفتاری می‌شود. درگیری‌های خیابانی و لفظی در مقابل چشمان کودکان و نوجوانان یکی دیگر از علل خشونت‌زایی در جامعه است.
وقتی کودکان با چشمان حیرت‌زده مشاهده می‌کنند که دو نفر بر سر کرایه خودرو یا تصادف بسیار جزیی یقه‌گیری و کتک‌کاری می‌کنند آن‌ها ضمن اینکه دچار وحشت می‌شوند الگوی منفی رفتار را برداشت کرده و همراه خود وارد زندگی می‌کنند. براساس تجربیات شخصی‌ام پس از چهل سال تجربه در زمینه مشاوره خانواده نزاع‌های لفظی والدین در مقابل فرزندان و بسیار تاسف‌انگیز‌تر از آن کتک‌کاری والدین پیش روی فرزندان یکی دیگر از دلایل رشد و افزایش خشونت در جامعه است. حتی بعضی پدران و مادران تحصیلکرده مقابل چشمان غم‌زده و حیران فرزندان خود بعد از فحاشی‌ها و بگو‌مگو‌ها و جنجال‌های صوتی کار را به نزاع و کتک‌کاری می‌رسانند. آن‌ها نمی‌دانند که با این حرکات و رفتار خود چه بلایی بر سر فرزند یا فرزندان خود در آینده می‌آورند.
خب والدین با یکدیگر در حال اصطکاک لفظی و نزاع هستند. در جامعه به شکل فراوانی نزاع در خیابان‌ها و کوچه‌ها دیده می‌شود. بازی‌های خشن و خشونت‌آفرین، اسباب‌بازی‌های خشن، سی‌دی‌های نمایشی خشونت‌زا با مجموعه‌ای از ابزار و عوامل خشونت‌آفرین فرد وارد جامعه می‌شود دیگر چه توقعی می‌توان از این طفل یا اطفال داشته باشیم درحالی که هیچ‌گونه مهارت کنترل و ابزار‌های آن به دست نوجوانان و جوانان در جامعه داده نمی‌شود.
خانواده کشی یعنی قتل پدر یا مادر به دست فرزندان یا بالعکس کشتار فرزندان به دست والدین حالا چه به صورت خودکشی یا به صورت جنایت وقتی در رسانه‌ها چه رسانه‌های نوشتاری و چه رسانه‌های تصویری بیان می‌شود و علل و دلایل آن گفته نمی‌شود در ذهن فرزندان ما خشونت نقش می‌بندد، چرا یک پدر، فرزندان خود را می‌کشد؟
چرا یک فرزند پدر و مادر خود را می‌کشد؟ اصولا قتل‌ها در جامعه با چه اهدافی دنبال می‌شوند؟ به نظر بنده باید رسانه‌ها هنگام بیان اخبار قتل و جنایات در کنار آن کالبدشکافی کرده و دلایل و علل آن را بیان کرده و آسیب‌شناسی کنند. باید برای کاهش خشونت در جامعه سریعا اقدامات عملی انجام داد.
با مقاله و همایش و سخنرانی خشونت‌ها کاهش پیدا نمی‌کنند بلکه باید دولت و نهاد‌های متولی دست به کار‌های عملی بزنند. با آمارگیری و بررسی سرانگشتی از زندان‌ها و پرونده‌های نزاع و ضرب و جرح و نقص عضو تا قتل باید به این نتیجه برسیم که آرامش ذهنی و روحی در جامعه ما کاهش یافته و خشونت به‌طور روزانه افزایش یافته است. حال برای توقف خشونت و کاهش آن باید از رفتارشناسان، روانشناسان، جرم‌شناسان و کارشناسان دینی و حتی صاحب‌نظران قضایی دعوت به همکاری کرد و در برنامه‌ریزی‌ها نکات مورد توجه را از آنان دریافت کرده و به طور کاربردی آن‌ها را تدوین کنیم و به کار بندیم.»
مصرف مواد مخدر موجب ارتکاب قتل می‌شود
او در ادامه می‌گوید: «نکته قابل توجه و مهم‌تر در دسترس بودن سلاح‌های سرد و گرم است. در حال حاضر انواع چاقو، قمه، شمشیر، نیمچه و قداره به راحتی در معابر و کنار خیابان به فروش می‌رسد. در خیابان‌ها مشاهده می‌کنیم که این‌گونه اقلام چیده شده و در دسترس همگان قرار دارد حالا سلاح‌های گرم جای خود دارد.
به خاطر آشفتگی در بعضی کشور‌های همسایه و ورود سلاح‌های گرم و خرید و فروش آن در شهر‌های مرزی این‌گونه اقلام با سهولت وارد کشور شده و در دسترس طالب‌ها قرار می‌گیرند. منظور از طالبان آن دسته‌ای نیستند که در کشور همسایه هستند بلکه منظور افرادی هستند که علاقه‌مند به خرید و نگهداری این‌گونه اقلامند.
ضمنا در جامعه ما بعضی از جرایم مخصوصا خشن بسیار ارزانند و با چند ماه زندان یا مقداری جریمه و دیه به پایان می‌رسند. باید هزینه جرایم خشن را بالا برد. همین موضوع زورگیری که بعضا منجر به قتل قربانیان می‌شود باید به شکلی برای آن‌ها مجازات در نظر گرفت که دیگر کسی جرات زورگیری نکند.
طولانی بودن مراحل قضایی رسیدگی به این‌گونه جرایم باید کوتاه شده و مجازات آنان حتی‌الامکان در محل صورت بگیرد، چراکه وقتی با سلاح سرد یا گرم به شهروندان بی‌دفاع که در عزیمت به خانه یا محل کار خود هستند حمله کرده و آن‌ها را غافلگیر کرده مجروح و زخمی کنند دیگر چگونه باید این فرد را در زندان نگه داریم که برای خود استراحت کند.
باید هزینه این‌گونه جرایم بسیار سنگین شده و بالا رود. زورگیری‌ها، سرقت‌های مسلحانه و خرید و فروش سلاح گرم همچنین آدرس‌هایی که در اینترنت و در شبکه‌های مجازی برای خرید و فروش سلاح‌های گرم قرار داده می‌شود همان‌طوری که تا امروز مورد توجه نیرو‌های امنیتی و انتظامی قرار گرفته از این به بعد نیز باید با همان دقت و دلسوزی مورد پیگیری قرار گیرند.
شهروندان نیز آماده‌اند تا ضمن همکاری با نیرو‌های ذکر شده اجازه ندهند امنیت جامعه به بازی گرفته شود. همان‌گونه که رسول اکرم (ص) فرمودند: دو نعمت است که ارزش و قیمت آن مجهول و نامعلوم است و وقتی از دست انسان رفت تازه به جایگاه و امنیت آن پی می‌بریم؛ یکی سلامت و صحت بدن و دیگری امنیت.
امنیت روانی و اجتماعی اصلی‌ترین اقلام مورد نیاز برای زندگی مسالمت‌آمیز و فعالیت‌های فرهنگی، اقتصادی و آموزشی است، چراکه اگر خدای ناکرده امنیت به مخاطره بیفتد و توسط افراد بزهکار به چالش کشیده شود دیگر نه پول ارزش دارد و نه طلا. البته بعضی همکاران دانشگاهی فقر را نیز در بروز ناامنی موثر می‌دانند.
امیرالمومنین می‌فرماید: به خدا پناه می‌برم از فقر و فساد. پس واضح است که فساد یکی از مواردی است که به دنبال آن فقر وارد جامعه و خانواده می‌شود. باید با فقر مبارزه کرد تا فساد به عنوان زاییده اصلی آن به وجود نیاید.
بیکاری و اعتیاد مخصوصا به مواد مخدر شیمیایی و صنعتی از دلایل اصلی بروز قتل‌ها و بزهکاری‌های خشن در جامعه است. کسی که دچار توهم شده به راحتی می‌تواند یک انسان را با گوسفند اشتباه بگیرد و به آسانی سر او را ببرد. به‌رغم مبارزات گسترده و اساسی پلیس مبارزه با مواد مخدر قاچاقچیان هر روز با ظاهر و اسم جدید برای فریب فرزندان ما مواد مخدر تولیدی خود را وارد جامعه می‌کنند.
یک روز به نام شیشه و روز دیگر به نام تسبیح و امثال این‌ها مواد مخدر شیمیایی را عرضه می‌کنند. ابتدا با قیمت بسیار ارزان و تبلیغات اینکه این ماده دیگر اعتیاد ندارد. مثلا در ماده مخدر گل که برخی از افرادی که دست به جنایت زده‌اند در خون‌شان آثار این ماده دیده شده یکی از موادی است که حتی در تماس با پوست باعث ایجاد توهم در فرد می‌شود.
والدین و خانواده‌ها نباید تمام مسوولیت‌ها را به دوش نهاد‌های دولتی بسپارند. باید خود نیز مراقب فرزندان‌شان باشند و نوجوانان و جوانان باید توسط صدا و سیما و رسانه‌ها آموزش داده شود که ماده مخدر گل یا شیشه که به غلط در مورد آن‌ها در زمینه عدم اعتیاد تبلیغات می‌شود اعتیادآورترین موادی هستند که تا امروز به جامعه عرضه شدند.
مافیای مواد مخدر برای آلوده‌سازی نوجوانان و جوانان با قیمت ارزان و فراوان این مواد را در اختیار فرزندان ما قرار می‌دهند، اما بعد از اعتیاد و آلوده شدن آن‌ها دیگر خبری از جنس ارزان و فراوان نخواهد بود. همین‌جا اعلام می‌کنم هیچ کس و فرزند هیچ کس در حاشیه امنیت حضور ندارد بلکه فرزندان همه ما در معرض چالش و خطرات ناشی از فعالیت مافیای کثیف تولید و عرضه مواد مخدر است.
باید دوش به دوش یکدیگر با این جرثومه فساد و ویروس‌های خطرناک فرهنگی و اجتماعی مقابله کنیم. درصد قابل توجهی از افرادی که دست به جنایت زده‌اند چه به صورت زخمی کردن خطرناک و چه در شکل قتل افرادی هستند که در حالت توهم و غیرارادی دست به جنایت زده‌اند، بنابراین باید مراقبت کنیم تا در صورت آلوده شدن فرزندان‌مان به فوریت آن‌ها را به مراکز درمانی برده و درصدد درمان‌شان باشیم.
با همکاری با یکدیگر و نهاد‌های امنیتی می‌توانیم این بلا و مرض خانمان‌سوز را از جامعه ریشه‌کن کنیم، در غیر این صورت باید در انتظار خطری که در همین نزدیکی‌هاست، باشیم.»

۱۰ عادت برخی ثروتمندان که از دید خودشان کارکرد خوب داشته است

۱۰ قانون ساده برای ثروتمندتر شدن در جوانی
"جف بزوس" مدیر عامل آمازون گفته بود که هشت ساعت خوابیدن برای او "تفاوت بزرگ" ایجاد می‌کند. بزوس در این باره افزوده بود: "من خیلی تلاش می‌کنم تا خواب را در اولویت قرار دهم. برای من، این مقدار خوابیدن به منظور داشتن احساس انرژی و هیجان لازم است".

"کوری آرنولد" میلیونر بیش از ۴۰ هزار دنبال کننده در توئیتر دارد. او مدعی شده که در سن ۴۱ سالگی میلیونر شده است. او در توئیتر نوشته بود: "اگر این ۱۰ عادت را زودتر در پیش گرفته بودم می‌توانستم تا ۳۴ سالگی میلیونر شوم".

 او به فهرستی ده گانه از قوانین و عادت‌هایی که باید برای ثروتمند شدن از آن پیروی کنید اشاره کرده است:

۱- خواندن
او می‌گوید ۸۸ درصد افرادی که از نظر مالی موفق شده‌اند دست کم ۳۰ دقیقه در روز مطالعه می‌کنند. "مارک کیوبن" سرمایه‌دار امریکایی گفته که بیش از سه ساعت در روز مطالعه می‌کند و "بیل گیتس" طبق گزارش‌ها حدود ۵۰ کتاب در سال می‌خواند.

۲- اهداف خود را یادداشت کنید
آرنولد هم چنین توصیه می‌کند که افراد اهداف خود را بنویسند. او می‌نویسد: "احتمال دستیابی به اهداف مکتوب ۴۲ درصد بیش‌تر است".

نتیجه مطالعه‌ای انجام شده توسط دکتر "گیل متیوز" استاد روانشناسی دانشگاه دومینیکن کالیفرنیا نیز با این آمار همخوانی دارد. متیوز مردان و زنان ۲۳ تا ۷۲ ساله را از سراسر جهان و با پیشینه‌ها و حرفه‌های مختلف مورد مطالعه قرار داد و آنان را به دو گروه تقسیم کرد. یک گروه اهداف خود را یادداشت کردند و گروه دیگر اهداف‌شان را یادداشت نکرده بودند. یافته‌های او نشان داد شرکت کنندگانی که اهداف خود را یادداشت کردند به خواسته‌های شان در سطح قابل توجهی بیش از کسانی که این کار را نکرده بودند دست یافتند.

۳-زود از خواب بیدار شوید
به گفته آرنولد، ۵۰ درصد از میلیونر‌ها سه ساعت پیش از شروع روز کاری خود از خواب بیدار می‌شوند. نتیجه پژوهشی صورت گرفته توسط "سی کورلی" که در آن ۱۷۷ میلیونر خودساخته را در بازه زمانی ۵ ساله مورد ارزیابی قرار داده بود با این آمار همخوانی دارد. کورلی دریافت که تقریبا ۵۰ درصد از آنان تقریبا سه ساعت پیش از آغاز روز کاری از خواب بیدار می‌شدند.

۴-خواب
آرنولد می‌گوید خواب کلید موفقیت است. اکثریت قریب به اتفاق میلیونر‌ها حداقل ۷ ساعت در شب می‌خوابند.

به گفته موسسه ملی سلامت در حالی که افراد معمولی در خواب پول در نمی‌آورند استراحت کافی به حافظه، خلاقیت و تصمیم گیری کمک می‌کند.

"جف بزوس" مدیر عامل آمازون گفته بود که هشت ساعت خوابیدن برای او "تفاوت بزرگ" ایجاد می‌کند. بزوس در این باره افزوده بود: "من خیلی تلاش می‌کنم تا خواب را در اولویت قرار دهم. برای من، این مقدار خوابیدن به منظور داشتن احساس انرژی و هیجان لازم است".

پیدا کردن بهترین برنامه خواب برای خود بسیار مهم است کم خوابی می‌تواند منجر به عادت‌های ناسالم شود، اما خواب بیش از اندازه بدون دلیل موجه نیز می‌تواند به عنوان تنبلی قلمداد شود.

۵-ورزش
آرنولد می‌گوید ورزش راهی عالی برای حفظ سلامت ذهن و بدن شما است. ۷۶ درصد از میلیونر‌ها دست کم ۳۰ دقیقه در روز ورزش می‌کنند.

"ریچارد برانسون" بنیانگذار گروه ویرجین گفته که تردید دارد اگر همواره به سلامت و تناسب اندام‌اش اهمیت نمی‌داد می‌توانست در زندگی حرفه‌ای و شخصی‌اش موفق شود. برانسون از بازی تنیس، دوچرخه سواری، دویدن و موج سواری با کایت لذت می‌برد.

او گفته بود: "من قطعا می‌توانم با حفظ تناسب اندام دو برابر بیش‌تر پول در بیاورم. حفظ تناسب اندام مغز را به خوبی حفظ می‌کند".

در یک پرسش و پاسخ در فیس بوک نیز "مارک زاکربرگ" بنیانگذار آن گفته بود که خوش اندام بودن "بسیار مهم" است.

او گفته بود: "انجام هر کاری به خوبی نیاز به انرژی دارد و زمانیکه تناسب اندام دارید انرژی بسیار بیش تری خواهید داشت."

۶-از بدهی بد اجتناب کنید
آرنولد می‌گوید میلیونر‌ها می‌دانند که هزینه‌های بهره اتلاف پول است. او "بدهی بد" را وام خودرو و کارت اعتباری و وام دانشجویی توصیف می‌کند. او می‌گوید: "من از کارت اعتباری استفاده می‌کنم. با این وجود، من ماهانه پرداخت می‌کنم. نکته کلیدی این است که میزان بهره‌ای را که پرداخت می‌کنید به حداقل برسانید".

راه‌های دیگر برای جلوگیری از بدهی بد، تعیین محدودیت‌های اعتباری واقع بینانه و مستند سازی مناسب همه تراکنش‌ها هستند.

۷- سرمایه‌گذاری
اگر به دنبال سرمایه گذاری هستید به خاطر داشته باشید که تضمینی برای کسب درآمد نیست و ارزش دارایی‌های شما ممکن است کاهش یابد. این بدان معناست که مهم است که هرگز بیش از آن چه که می‌توانید از دست بدهید سرمایه گذاری نکنید.

۸-جریان‌های متعدد درآمد
هشتمین نکته آرنولد ایجاد چندین راه درآمد بود و ادعا می‌کرد که میلیونر‌ها معمولا هفت منبع درآمد دارند. سود سهام، چک حقوق، درآمد اجاره، حق امتیاز، سود حاصل از فروش دارایی‌ها، سود حاصل از کسب و کار و علاقه به پس انداز برخی از راه‌هایی هستند که آرنولد می‌گوید که او از طریق آن پول به دست آورده است.

۹-ریسک کن
آرنولد می‌گوید: "میلیونر‌ها برای موفقیت وارد میدان می‌شوند و از شکست نمی‌ترسند".

گزارش "بیزینس اینسایدر" نشان می‌دهد که میلیونر‌های خودساخته تحمل بیشتری در برابر ریسک دارند. افراد ثروتمند در مقایسه با افرادی که ثروتمند نیستند از سطوح بالاتری از تحمل ریسک، برون گرایی و آگاهی برخوردارند.

به همین دلیل، افراد ثروتمند معمولا تاثیر قابل توجهی بر جامعه می‌گذارند. هنگامی که یک تصمیم گیرنده مهم با قابلیت تحمل ریسک بالا برنامه‌هایی را اجرا می‌کند که ممکن است مفید، اما بسیار پر ریسک باشند. این تصمیم گیری مستعد خطر ممکن است به ضرر سایر افراد ریسک گریزتر تمام شود.

۱۰- به دنبال مشاوره باشید
به گفته آرنولد، مشاوره خواستن کلید موفقیت است. او می‌گوید: "میلیونر‌ها کارشناسان و مربیان را کنار خود دارند".

منبع: نشریه سان/فرارو


نگرانی از تبدیل بلاگریسم به سبک زندگی

این روز‌ها شبکه‌های اجتماعی دارند به کارخانه تولید انبوه انسان‌های بی‌تمایز تبدیل می‌گردند. جامعه‌شناسان بیش از حد به رسانه‌های جدید و انسان قرن بیست و یکم خوشبین بودند.

عصر ایران؛ فردین علیخواه (عضو گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان)- فوت و فن‌های مصاحبه‌های شغلی، یکی از محتوا‌ها و یا ویدئو‌های پرطرفدار شبکه اجتماعی یوتیوب و سایر شبکه‌های اجتماعی جهانی است. برخی از این ویدئو‌ها بیش از 50 میلیون بار تماشا شده‌اند.

فردین علیخواهسخنران، مجری، کارشناس یا فرد مجرّب در این ویدئو‌ها به بینندگان یاد می‌دهد که در مصاحبه شغلی‌شان چگونه حرف بزنند، چگونه به مصاحبه‌کنندگان نگاه کنند، به نشانۀ تأیید یا رد چیزی، سرشان را چگونه تکان بدهند، اگر تشنه شدند لیوان را چگونه بردارند و در دست بگیرند، آن روز چه لباسی بپوشند، به هنگام ترک اتاق مصاحبه، در را چطور پشت سرشان ببندند و اگر در طول مصاحبه سرفه‌شان گرفت چطور سرفه کنند.

نتیجه آنکه در اغلب موارد وقتی به افرادی نگاه می‌کنیم که به ردیف در صف انتظار مصاحبه نشسته‌اند اولین نکته‌ای که توجه ما را جلب می‌کند تشابه سبک پوشش آنان است و تحت تأثیر آموزش این ویدئو‌ها، بدون تردید پس از ورود به اتاق مصاحبه، شاهد تشابه رفتار و گفتار آنان نیز خواهیم بود.

آنچه توصیف شد را احتمالاً در فیلم‌ها و سریال‌های خارجی دیده‌اید. نکته جالب آنکه برخی از کارگردانان، ظاهر شدن متفاوت یک مصاحبه‌شونده را دستمایۀ افزایش جذابیت و هیجان فیلم خود کرده‌اند، یعنی مصاحبه‌شونده‌ای که گویی تصمیم گرفته بی‌توجه به هنجار‌های متداول، در مصاحبه حاضر شود و به تعبیر بهتر، خودِ واقعی‌اش را نشان دهد.

پرسش آن است که اگر قرار باشد همه افراد با دیدن چنین ویدئو‌هایی، و پیروی از پیشنهاد‌های آن‌ها، رفتاری مطابق آن از خود نشان دهند تفاوت و تنوع شخصیت آدم‌ها چه خواهد شد؟ آیا در زندگیِ واقعی همه افراد مانند هم هستند؟


تلویزیون در قرن بیستم، برای رفتار‌های اجتماعی الگو و قالب می‌ساخت و به همین دلیل برخی از پژوهشگران رسانه‌های جمعی آنرا « قدرتمند از همه لحاظ» توصیف کردند.

برخی از متفکران خوشبینانه تصور کردند که با ورود به قرن بیست و یکم و گسترش شبکه‌های اجتماعی، از قدرت تلویزیون برای تزریق الگو به جامعه کاسته خواهد شد.

بر حسب شواهد این اتفاق هم‌اکنون رخ داده است (یعنی از قدرت تلویزیون کاسته شده است) ولی بر خلاف پیش‌بینی آن متفکران، همان شبکه‌های اجتماعی که به جای تلویزیون تکیه زدند دوباره نقش تلویزیون را ایفا می‌کنند. آن‌ها به جامعه الگو می‌دهند و همچنان در عرصه‌های گوناگون، جریان‌های غالب افکار و رفتار ایجاد می‌کنند.


برخی از جامعه‌شناسان نظیر امیل دورکیم معتقدند که یکی از ویژگی‌های جوامع سنتی، به ویژه در گذشته، تشابه و همشکلی رفتار افراد بود. به این معنا که اغلب افراد به دلیل پیروی از سنت‌های مشترک، رفتار و افکار مشابهی داشتند ولی با ورود به عصر جدید آن یکدستی و تشابه پیشین متزلزل گشت. آیا واقعا این چنین اتفاقی رخ داده است؟

به نظر می‌رسد که اگر در جوامع سنتی، تحت تأثیر سنت‌های مشابه، افکار و رفتار‌های مشابه شکل می‌گرفت در جوامع جدید رسانه‌های مشابه، الگو‌های رفتار‌ی مشابه تولید می‌کنند.

تنها تفاوت شاید در این باشد که در جوامع سنتی افراد برای پیروی از سنت‌های حاکم تحت فشار صریح و سخت جامعه قرار داشتند ولی در جوامع جدید چنین فشاری به آن اندازه بغرنج نیست.

هر چند، به اعتقاد من در وضعیت جدید نیز اگر از رویه‌های غالب پیروی نشود فرد طرد یا حذف خواهد شد. پس در نهایت چه در جامعه سنتی و چه در جامعه مدرن، نتیجه یکی است: تشابه.


چند روز قبل در شبکه اجتماعی اینستاگرام، انبوه ویدئو‌هایی را مرور می‌کردم که جوانان ایرانی برای آموزش زبان انگلیسی تولید و در اینستاگرام منتشر کرده‌اند. همه آنان درست مانند کسانی که قرار است در مصاحبه شغلی شرکت کنند رفتار مشابهی داشتند.

طرز نگاه کردن، طرز خندیدن، ژست‌ها و سبک صحبت کردن همه آنان مانند یکدیگر بود. دقیقاً کپی برابر اصل! همه آنان اساساً «معلمی کردن» را از یاد برده و تقلا می‌کردند در نقش و قالب یک «بلاگر» ظاهر شوند. و من اطمینان داشتم که می‌توان نسخه اصلی آن‌ها را در یوتیوب یافت! پس از دیدن این ویدئو‌ها از خودم پرسیدم که آیا حتی کسی که می‌خواهد زبان انگلیسی یاد بدهد باید یک «بلاگر» را مدل خود قرار دهد؟

تعجب من از دیدن این «رفتار‌های قالبی» زمانی افزایش می‌یابد که در اغلب پروفایل‌های همان اینستاگرام با شعار «خودت باش» مواجه می‌شوم. آیا انسان‌ها آن چیزی را که ندارند دارند فریاد می‌زنند؟

شاید دقیقاً به همین دلیل است که بی‌اعصابی بازیگری مانند مریم امیرجلالی در آموزش آشپزی توجهات را به خود جلب می‌کند. ظاهراً او تصمیم گرفته خود واقعی‌اش را کتمان نکند و در نقش قالبی یک «بلاگر» ظاهر نشود.

این روز‌ها شبکه‌های اجتماعی دارند به کارخانه تولید انبوه انسان‌های بی‌تمایز تبدیل می‌گردند. جامعه‌شناسان بیش از حد به رسانه‌های جدید و انسان قرن بیست و یکم خوشبین بودند.

من هم به عنوان یک پژوهشگر اجتماعی نگرانم. قرار نیست شبکه‌های اجتماعی « سنت‌سازی» کنند. «بلاگریسم» دارد تبدیل به شیوه زندگی و یک جهان بینی می شود که این خطرناک است.

پ. ن.

ای کسانی که در امر آموزش دیجیتال مارکتینگ فعالیت می‌کنید. به افراد بیاموزید که اسیر کلیشه‌ها نشوند چرا که کلیشه دشمن اصلی نوآوری است.

معرفی کمدی «به بالا نگاه نکن» درباره نمایش "حماقت حاکم بر جهان "

کمدی «به بالا نگاه نکن» (Don't look up) به کارگردانی آدام مک‌کی و با بازی لئوناردو دی‌کاپریو و جنیفر لارنس در ماه دسامبر از پلتفرم نت‌فلیکس پخش شد و نظر مثبت بسیاری از منتقدان را برانگیخت.

به گزارش یورونیوز؛ این کمدی، با پایانی به‌شدت تراژیک، ماجرای راندال میندی و کیت دیبیاسکای، دو پژوهشگر آمریکایی را روایت می‌کند که در جریان مشاهدات معمول تلسکوپی، متوجه می‌شوند که یک سیارک به سرعت در حال نزدیک شدن به زمین است. استاد دانشگاه و دانشجوی دکتری فورا قضیه را به ناسا اطلاع می‌دهند.

در ادامه دو شخصیت محوری داستان فیلم، با توجه به جدی و نزدیک بودن خطر، به کاخ سفید هدایت می‌شوند و کمدی از همانجا آغاز می‌شود: شخصیت‌های رده بالای حکومت ایالات متحده، از زن و مرد، آدم‌هایی شارلاتان، احمق و کلاهبردار توصیف می‌شوند که در آستانه نابودی زمین تمام توجه خود را به وارد کردن یکی قاضی متهم به بازی در فیلم‌های پورنوگرافی به دیوان عالی معطوف می‌کنند.

علاوه بر دولت، رسانه‌ها و جو حاکم بر مدیای دیجیتال هم هدف نقد گزنده فیلم قرار گرفته است. یک شبکه تلویزیونی و یک روزنامه بزرگ حاضر می‌شوند ماجرا و تهدید را از زبان دو دانشمند نقل کنند. در حالی که برنامه تلویزیونی با مزه‌پراکنی‌های مجری و واکنش «پرخاشگرانه» کیت به هم می‌ریزد و به رسوایی می‌انجامد.

جلسه بررسی نتایج انتشار گزارش دو دانشمند درباره نابودی قریب‌الوقوع کره زمین، احتمالا صحنه‌ای آشنا برای بسیاری از خبرنگاران و روزنامه‌نگاران مشغول در تحریریه‌های دیجیتال است. مدیران روزنامه با نشان دادن الگوریتم‌ها و آمار و ارقام بازدید از گزارش و واکنش‌ها در شبکه‌های اجتماعی به آن‌ها می‌گویند: «مطلب‌شان زیاد کلیک نیاورده و در حد اخبار آب‌وهوا بیننده داشته». دانشمندان حیران از این سطح از «حماقت» می‌گویند ولی ماجرا بر سر بود و نبود کره زمین است، اما پاسخ روسای تحریریه «نه مطلق» است.


نقد شبکه‌های اجتماعی و حضور پررنگ شهروندان در رسانه‌های نوظهور عصر دیجیتال، یکی دیگر از درونمایه‌های «به بالا نگاه نکن» است. شهروندان «خودآگاه‌ پندار» با مراجعه به شبکه‌های اجتماعی، در باورهای غلط خود استوارتر می‌شوند و نادانسته و با تصور مخالفت با سیستم، با روندی که از سوی بخشی از قدرت ایجاد شده همراه می‌شوند. این ماجرا، به‌خصوص برای آن‌هایی که جنبش‌های آنتی‌واکس در اروپا و آمریکای شمالی را می‌شناسند، بسیار آشنا است.

در «به بالا نگاه نکن» سرنوشت کره زمین سرانجام به دست یک مولتی میلیاردر فعال در فنآوری‌های جدید می‌رسد. مدیر عامل شرکتی خیالی به نام بَش (BASH) که ترکیبی است از شخصیت‌های موفق دنیای تجارت و «کارآفرینی» امروز، عصاره ی ایلان ماسک، جف بزوس، استیو جابز، بیل گیتس و... در شخصیت پیتر ایشرول، مدیرعامل بَش خلاصه می‌شود. او باعث می‌شود عملیات ناسا برای انهدام دنباله‌دار، با توجیه مزایای اقتصادی، نیمه‌کاره رها شود.

بسیاری از منتقدان در هفته‌های اخیر داستان «به بالا نگاه نکن» را آینه‌ای تمام نما از جامعه امروز بشری در مقیاس جهانی توصیف می‌کنند. اگرچه ماجرا در ایالات متحده آمریکا می‌گذرد، اما کیش «شایسته‌سالاری» حاکمان، رویکرد رسانه‌ها و مردمانی سرگردان، احتمالا در همه‌ جای جهان نمودهای کمابیش مشابهی دارد.

گرمایش زمین و شیوع جهانگیر ویروس کرونا، از جمله مواردی هستند که قبول کمدی «به بالا نگاه نکن» و همذات‌پنداری با شخصیت‌های آن را برای مخاطب عام به‌شدت آسان می‌کند.