دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی دنیای غرب شاهد یک تحول بزرگ فرهنگی، به خصوص در امور جنسی بود. عوامل مختلفی در این تحول نقش داشتند، از جمله علم مدرن روانشناسی که فروید آن را متحول کرده بود. تاکید بیحد و حساب فروید روی غریزه جنسی نقش بسیار زیادی در تحول نگاه انسانها به این مقوله داشت.
همان زمان در دانشگاه بسیار معتبر جان هاپکینز در آمریکا، روانشناسی نسبتاً مشهور تدریس و تحقیق میکرد. نامش دکتر جان مانی ( Dr. John Money) بود و نظریهای در مورد جنسیت داشت که در جو غالب آن زمان بسیار مورد توجه قرار گرفته بود. او معتقد بود که جنسیت یک تلقین و ساختار اجتماعی است! به عبارت دیگر، زمینههای تربیتی اجتماعی است که موجب تفاوت رفتاری مرد و زن میشود و نه تفاوت بیولوژیک.
به گزارش خرد جنسی؛ عقل و تجربه روزمره انسان معمولی، تجربه انسانی از دنیای حیوانات، و منطق پیش و پا افتاده انسانی حکم به خطا بودن چنین چیزی میکند، ولی جان مانی توانست بسیاری را متقاعد کند که نظریهاش درست است. جو حاکم آن زمان، ظهور فیمینیسم، و نیز پرستیژِ استادیِ دانشگاه جان هاپکینز، به این امر کمک زیادی کرد. به هر حال، مخالفتهای زیادی هم با نظرات او بود، تا آنکه در ۱۹۶۷ یک فرصت طلایی برای دکتر جان مانی پیش آمد تا به همگان درست بودن ادعایش را اثبات کند.
در آن سال یک پدر و مادر کانادایی با نام خانوادگی رایمر Reimer به او مراجعه کردند. آنها دو پسر دوقلوی همسان، به نامهای بروس و برایان داشتند که در آن زمان هنوز دو سالشان کامل نشده بود. یکی از دوقلوها، بروس، در جریان یک عمل ختنه (که به دلیلی پزشکی و به توصیه پزشکان انجام شده بود)، اندام جنسیاش آسیب دیده بود. والدین مستاصل، در همان زمان، تصادفی یک مصاحبه تلویزیونی دکتر مانی را دیده بودند و تصمیم گرفتند با او مشورت کنند.
دکتر مانی پیشنهاد کرد که کلاً اندام جنسی بروس را قطع کنند و تغییر جنسیتش دهند و او را مثل یک دختر بزرگ کنند. او توصیه کرد که به هیچ وجه به او و برادرش حقیقت را نگویند، و به آنها اطمینان داد که بروس، که از آن زمان به بعد با نام دخترانه برندا نامیده میشد، مثل یک دختر معمولی بزرگ خواهد شد.
این واقعاً فرصتی طلایی برای جان مانی بود. دو دوقلوی همسان، که حالا یکی از آنها به عنوان پسر و دیگری به عنوان دختر بزرگ میشدند، و میشد نشان داد که چگونه جنسیتهای بدو تولد آنها نقش چندانی در تعیین جنسیت آنها نداشتهاند. یک بار و برای همیشه ثابت میشد که این جامعه است، و نه بیولوژی، که جنسیت را القاء و آن را تحمیل میکند.
برندا حالا دیگر دختربچهای بود که لباس دخترانه و عروسک برایش میخریدند، و موهایش را بلند میگذاشتند. نه خودش و نه برادرش، و نه بعداً که به مدرسه رفتند کسی در مدرسه، از واقعیت امر خبر نداشت. دوقلوها را مرتب به نزد دکتر مانی میبردند تا از لحاظ روانی و فیزیکی آنها را زیر نظر داشته باشد. دکتر مانی این مورد دوقلوها و پیشرفت کار را مرتب در ژورنالهای پزشکی و روانشناسی به عنوان یک مورد موفق گزارش میکرد (البته با نام مستعار برای بچهها تا هویتشان فاش نشود). بعدها معلوم شد که دکتر مانی، در این جلسات مشاوره که فقط خود او و بچهها حضور داشتند، بچهها را وامیداشت که حالتهایی شبیه به حالات جنسی بزرگسالان بگیرند، ایدهای که روانشناسی فرویدی به او داده بود! اگر چه این آزمایشی برای اثبات اولویت ساختاردهی جامعه بر امر بیولوژیک در ساختار جنسی بود، با این وجود سن برندا کمی بالاتر که رفت شروع به تزریق هورمونهای زنانه به او کردند (یعنی کاری بیولوژیک!) تا پستانهای زنانه پیدا کند. حالا برندا یک دختر تمام عیار بود.
ولی برندا نمیتوانست یک دختر تمام عیار باشد! اگرچه خود فکر میکرد دختر است، ولی تمام کارهای پسرها را تقلید میکرد. به جای دامن دوست داشت شلوار بپوشد، بازیهای پسرانه کند، و حتی ایستاده ادرار کند. هویت جعلی دخترانه او را به شدت عصبی و پرخاشگر کرده بود و پدر و مادر بیچارهاش نمیدانستند چه کار کنند. دکتر مانی مرتب به آنها اطمینان میداد که همه چیز خوب است، و البته در گزارشات علمی خود نیز کماکان بر موفق بودن این آزمایش بزرگ تاکید میکرد. ولی بچهها هیچکدام دوست نداشتند دیگر به مطب دکتر مانی بروند. در ۱۳ سالگی برندا تهدید کرد که اگر بار دیگر بخواهند او را نزد دکتر مانی ببرند خودکشی خواهد کرد، و بنابراین ویزیت کردن دکتر مانی قطع شد. بالاخره در ۱۴ سالگی، احوال برندا آن قدر بد بود که لاجرم والدینش چارهای ندیدند جز اینکه حقیقت را به او بگویند.
برندا بلافاصله تصمیم گرفت که دوباره به جنسیت طبیعیاش برگردد. نام دیوید را برای خود انتخاب کرد، هورمونهای مردانه دریافت کرد و چند بار دوباره عمل جراحی شد. با اینکه قادر به عمل جنسی نبود، در ۲۵ سالگی، در ۱۹۹۰، ازدواج کرد. دکتر مانی، علیرغم خبردار بودنش از تمام ای
نها، هیچگاه حقیقت مسئله را فاش نکرد! برای او و نظریهاش در باره جنسیت موفقیت این مورد خیلی بیشتر اهمیت داشت تا حقیقت. پس به دروغگویی خود ادامه داد! در حقیقت، تا حد زیادی بر اساس موفقیت ادعایی این تجربه، بیمارستانِ دانشگاه جان هاپکینز به یک مرکز تغییر جنسیت بدل شده بود و در آن سالها تعداد زیادی کودک را در آنجا با جراحی تغییر جنسیت دادند. این بیمارستان الان نیز یکی از فعالترین بیمارستانها در این زمینه است.
اما تمام آنچه بر سر دو برادر رفت اثر روانی عمیق و مخربی روی آنها گذاشت. در سال ۱۹۹۷ یک خبرنگار آمریکایی داستان را کشف کرد و متعاقب آن، دو برادر دریافتند که مورد آنها هنوز به عنوان یک مورد موفق گزارش میشود! در سال ۲۰۰۰ آنها داستان خود را در اختیار عموم مردم گذاشتند.
برایان در ۲۰۰۲ به دلیل مصرف زیاد داروهای ضد افسردگی فوت کرد، و دو سال بعد، دیوید (بروس یا برندا!) خودکشی کرد. این بود پایان فاجعه بار این داستان.
این داستان تمام شد، ولی داستان حماقت آمیخته با خباثت ایدئولوژی جنسیتی ادامه پیدا کرد و همین الان با شدت و حدت حتی بیشتر ادامه دارد. الان در آمریکا و خیلی از کشورهای اروپایی این ایدئولوژی با قدرت متکی به رسانهها، دانشگاهها، روشنفکران و دولتها تبلیغ میشود، و اگر کسی بخواهد علناً با آن مخالفت کند، به تعصب و جهل متهم میشود. کار به جایی رسیده که بعضی جاها، اگر پدر و مادرِ بچهای از تزریق هورمونهای جنس مخالف به بچهشان خودداری کنند، متهم به سوء پرورشِ بچه میشوند.
این ایدئولوژی، و ایدئولوژی خواهرش یعنی فیمینیسم (که برعکس ادعایش واقعاً در مورد حقوق زنان نیست، بلکه در مورد قدرت است)، و نیز آزادیهای جنسی ملهم از دهه ۱۹۶۰، دارند بنیادهای طبیعی خانواده را ویران میکنند. و خانواده آخرین سنگر انسان مدرن است در برابر آنهایی که میخواهند او را کنترل کنند.
براساس تحقیقات انجام شده از ۱۰۰ چالش آینده ایران ۵۲ چالش در زمینه اجتماعی است که رقم قابل توجهی است. این در حالی است که مهمترین چالشهای اجتماعی آینده ایران شامل کاهش امید به آینده، بیاعتمادی اجتماعی، بیتفاوتی اجتماعی و کاهش شعور اجتماعی خواهد بود. رویکردی که نیاز به مطالعات دقیق در تاریخ اجتماعی ایران به خصوص پس از انقلاب اسلامی دارد.
به گزارش عصرایران، روزنامه آرمان نوشت: این در حالی است که براساس اظهار نظر برخی کارشناسان، جامعه ایران مدتهاست با امر سیاسی دست و پنجه نرم میکند. به همین دلیل با دکتر تقی آزاد ارمکی استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران گفتوگو کردیم.
دکتر آزاد ارمکی معتقد است: «مشکلات اجتماعی ایران به دلیل توجه بیش از اندازه به «امر سیاسی» در لایههای نهان جامعه پنهان شده بودند که با ضعف و خستگی امر سیاسی قدرت بروز و ظهور پیدا کردهاند و امروز خود را به شکل چالش و بحران اجتماعی نشان میدهند. ایشان همچنین جامعه ایران را در حال یک دگردیسی بزرگ ارزیابی میکند و معتقد است: «مهمترین دگردیسیهای جامعه ایران در سه ساحت خانواده، دین و سیاست صورت خواهد گرفت».
آزاد ارمکی همچنین دوران کنونی را دوران طلایی و بهترین دوران جمهوری
اسلامی تلقی میکند و تصریح میکند: «جمهوری اسلامی باید نشان بدهد که
توانایی حل این بحرانها و چالشهای اجتماعی را دارد و من این توانایی را
در جمهوری اسلامی مشاهده میکنم». در ادامه متن گفتوگوی «آرمان» با دکتر
آزاد ارمکی را از نظر میگذرانید.
براساس تحقیقات انجام شده از 100 چالش مهم آینده ایران52 چالش اجتماعی است. چرا چالشهای اجتماعی در ایران در حال افزایش است؟
هرچه توجه به جامعه بیشتر میشود و بازیگران اجتماعی اهمیت بیشتری پیدا میکنند وقوع چالشها وبحرانهای اجتماعی اجتناب ناپذیر خواهد بود. پس از انقلاب اسلامی روشنفکران، متفکران و سیاستمداران وضعیت جامعه را سیاسی تعریف کردند.
به همین دلیل نیز ما از ایران یک تصویر سیاسی به محیط پیرامون ارائه دادیم. این در حالی است که این تصویر میتوانست اجتماعی یا فرهنگی باشد. در نتیجه پس از انقلاب اسلامی به دلایل مختلف تفسیری سیاسی از وضعیت کشور ارائه شد که در حالت رادیکال شکل ایدئولوژیک به خود میگیرد و در این صورت جامعه و مسائل آن به درستی دیده نمیشود. در کنار مدیران جامعه، روشنفکران نیز به جامعه توجه نکرده و همواره از دولت و نظام سیاسی سخن گفتهاند.
به همین دلیل نیز در گذشته پدیده «امپریالیسم»، «استقلال» و تعارض گروههای سیاسی دارای اهمیت بوده است. در شرایط کنونی نیز مسأله جهانی شدن، مدرنیته و ملی گرایی برای روشنفکران دارای اهمیت است و توجهی به جامعه نمیکنند. به همین دلیل نیز روشنفکران و متفکران فهمی از جامعه و مشکلات آن نداشتهاند.
در نتیجه در چهار دهه گذشته در پارادایم غالب جامعه، امر سیاسی بر مسائل اجتماعی غلبه داشته است. به عنوان مثال میزان کشتهها در جادههای ما بسیار بالاست. با این وجود همه، ریشه مشکلات را در نوع سیاستگذاری دولت و تصمیمگیران در زمینه تولید خودرو میدانند و کمتر کسی به مولفههای اجتماعی تأثیرگذار در زمینه تلفات رانندگی توجه کرده است.
چرا مسائل سیاسی در جامعه ما از مسائل اجتماعی مهمتر شده در حالی که در کشورهای توسعه یافته مسائل سیاسی اهمیت کمتری برای مردم دارد؟
دلیل اصلی این مسأله این است که نیروهای سازنده و مولد «اندیشه»، خود سیاسی هستند و مسائل را از منظر سیاسی نگاه میکنند. در ایران متفکران و روشنفکران قبل از اینکه متفکر و روشنفکر باشند نماینده گروههای سیاسی هستند. به همین دلیل نیز روشنفکران بیش از آنکه به دنبال تولید اندیشه و پالایش فرهنگی و اجتماعی باشند دغدغههای سیاسی گروه خود را پیش میبرند.
در نتیجه در شرایط کنونی ما با وضعیتی مواجه شدهایم که روشنفکران، روشنفکری نمیکنند، دانشمندان، دانشمندی نمیکنند، سیاستمداران، سیاستمداری نمیکنند و بلکه همه کار سیاسی میکنند. نکته قابل تأمل این است که همه هم دوست دارند رئیسجمهور یا وزیر شوند. این وضعیت در بین دانشگاهیان از بقیه اقشار جامعه شدیدتر است.
این در حالی است که هیچ کدام حاضر نیستند با تعهد و دقت در زمینه تخصصی خود فعالیت کند که دستاورد مثبتی برای جامعه به همراه خواهد داشت. روشنفکران ما نیز به جای اینکه نقش روشنگری ایفا کنند، نقش ایدئولوگ را بازی میکنند. بزرگترین متفکر زمانه ما دکتر شریعتی است. با این وجود ایشان نیز بیش از آنکه اندیشه دینی تولید کند، ایدئولوژی تولید میکند. نکته جالب این است که منتقد شریعتی نیز به سمت تولید ایدئولوژی حرکت میکند. جلال آل احمد و برخی روشنفکران دینی نیز به سمت تولید ایدئولوژی حرکت کردند.
در این شرایط ما فاقد روشنفکران و متفکرانی هستیم که تصویر دقیقی از آنچه در جامعه میگذرد به ما ارائه بدهند. در نتیجه «جامعه» در اندیشه ما غایب بوده و به همین دلیل بازیگری بازیگران اجتماعی دیده نشده و یا «امر سیاسی» اجازه نداده که دیده شود. با این وجود «امر سیاسی» در یک دهه اخیر دچار فروپاشی شده است. به همین دلیل نیز مشکلات اجتماعی که تا دیروز پنهان بود به یکباره آشکار شده است.
آیا بالا رفتن آگاهی جامعه سبب این فروپاشی بوده و یا اینکه «امرسیاسی» دچار ضعف شده است؟
به نظر من این موضوع ناشی از ضعف است. در دهههای گذشته امر سیاسی خسته، در خود، برای خود و گرفتار هزاران حادثه شده است. امروز روشنفکران ما از مبارزه و گروههای سیاسی از رویکرد تکراری که مدتها قبل باید دچار دگردیسی میشده خسته شدهاند. در نتیجه امر سیاسی از دیدن واقعیتهای اجتماعی ناتوان شده است. از سوی دیگر جامعه که در گذشته دیده نمیشده، امروز خود را تقویت کرده و در جای خود قرار گرفته است.
اگر به جامعه شناسی تاریخی ایران نگاه کنیم متوجه میشویم که جامعه ایران در گذشته و قبل از انقلاب و حتی در دوران قاجار نیز تحت سیطره امر سیاسی قرار داشته است. آیا غلبه امر سیاسی بر مسائل اجتماعی ریشه در جامعه شناسی تاریخی ایران دارد؟
جامعه ایران دارای یک گفتمان فرهنگی بوده و همواره دغدغه فرهنگی داشته است. گفتمان مردم ایران از گذشته تاکنون همواره به دنبال هویت سازی، افتخارات فرهنگی و توسعه بوده است. به همین دلیل نیز دولتها در ایران عمر کوتاهی داشتهاند. اگر چنین رویکردی در جامعه ایران وجود نداشت ما تا «ابد» تن به «استبداد» میدادیم.
اگر قرار بود جامعه ایران به استبداد تن بدهد که این همه برای «آموزش» هزینه نمیداد. در نتیجه جامعهای که برای آموزش در زمینههای مختلف هزینه پرداخت میکند جامعهای پویا و روبهجلو بوده است. البته پس از انقلاب ما در مقوله آموزش با تقسیم غنائم مواجه شدهایم و به همین دلیل مسأله آموزش نیز با چالشهای مهمی مواجه بوده است. تشکیل دانشگاههای غیر انتفاعی، دانشگاه آزاد و دانشگاههای خصوصی در کنار دانشگاههای دولتی نوعی تقسیم غنائم در زمینه آموزش بوده است.
چرا امر سیاسی در ایران احساس خستگی میکند؟
امر سیاسی در ایران اشباع شده و قدرت تولید خود را از دست داده است. امر سیاسی در ایران چه چیزی را میخواسته که موفق نشده به دست بیاورد؟ بدون شک هر چیزی که خواسته به دست آورده است. امرسیاسی به دلیل اشباع از آن چیزی که قصد داشته به دست بیاورد و به دست آورده خسته شده است. امر سیاسی در ایران به دلیل اینکه زیاده خواهی و پرخوری کرده دچار معده درد شده است. نکته دیگر اینکه امر سیاسی در ایران از بازتولید خود ناتوان بوده و موفق نشده خود را بازتولید کند.
امروز جریان راست و چپ در ایران پیر و فرتوت شده است. در شرایط کنونی فاصله بین روحانیون امروزی و روحانیون ابتدای انقلاب زیاد شده است. از سوی دیگر جایگزین مناسبی برای رهبران کلیدی نظام سیاسی وجود ندارد. به عنوان مثال پس از درگذشت آیتا... هاشمی هنوز هیچ جایگزین مناسبی برای ایشان پیدا نشده که قابلیتهای ایشان را داشته باشد. جریان اصولگرا و اصلاحطلب دچار پیری مفرط شده و نتوانسته گفتمان خود را بازتولید کند و به جامعه متصل شود. در نتیجه امروز با دو جریان سیاسی مواجه هستیم که از جامعه منفک شده است و قدرت درک واقعیتهای جامعه را از دست داده است. به همین دلیل نیز جامعه خود را به درو دیوار میزند.
در نتیجه صدای شکسته شدن استخوانهای جامعه شنیده میشود. جامعه به بلوغ رسیده و به همین دلیل تلاش میکند خود را جلو ببرد. در نتیجه خود را به درودیوار میکوبد تا بتواند مسیر جدیدی را پیش روی خود باز کند. شاید برخی نام این را چالش و حادثه اجتماعی بگذارند اما به نظر من این یک رویکرد مثبت برای جامعه خواهد بود.
جامعهای که خود را به درو دیوار میزند در نهایت چه مسیری را انتخاب خواهد کرد؟
چنین جامعهای در نهایت پوست اندازی کرده و راه را باز خواهد کرد. برای مثال در موضوع خانواده میتوان نگاه دیگری به طلاق داشت. هنگامی که زن و مرد نمیتوانند با هم زندگی کنند، طلاق راه حل تلقی میشود. مشکل اصلی خانوادهها در جامعه ازدواج است. به همین دلیل نیز تا زمانی که ازدواجهای ما وضعیت مناسبی به خود نگیرد آمار طلاق در جامعه ما بالا خواهد بود.
آیا این دگردیسی اجتماعی که شما عنوان میکنید با کاهش امید اجتماعی همراه خواهد بود؟ چرا میزان امید به آینده در جامعه ما کاهش پیدا کرده به شکلی که پس از بحران آب و بیکاری سومین چالش مهم جامعه ایران در آینده کاهش امید به آینده خواهد بود؟
این مسأله ریشه در رویکرد مدیران جامعه دارد که به جای اینکه بحرانها را حل کنند خود به شکلهای مختلف بحران تولید میکنند. امروز برخی از مدیران هرچیزی که به مردم میگویند مردم رویکرد دیگری در پیش میگیرند. این مسأله نشان میدهد که مردم اعتماد خود را نسبت به این مدیران از دست دادهاند. در نتیجه چنین مدیرانی باید رویکرد خود را اصلاح کنند.
هنگامی که مدیران جامعه رویکرد خود را تغییر دهند و براساس دغدغههای مردم رفتار کنند اعتماد مردم نسبت به آنها بالا خواهد رفت و در نتیجه جامعه وضعیت بهتری پیدا خواهد کرد. بنده با افرادی که عنوان میکنند جامعه ایران در حال میرایی و مرگ است موافق نیستم و بلکه معتقدم جامعه ایران در حال یک دگردیسی بنیادین است.
به نظر من اتفاقات بزرگی در جامعه ایران در حال رخ دادن است که ریشه یکی از این اتفاقات در خانواده ایرانی است. امروز دیگر دختران و پسران جامعه ایران مانند گذشته دغدغه ازدواج ندارند و به همین دلیل نیز مسائلی مانند ازدواج سفید در جامعه رایج شده است. ساحت دیگر به حوزه معرفت مربوط میشود. امروز شاید بسیاری از جوانان یک قرائت بهخصوص را نپذیرند اما هیچ گاه از مسائل معرفتی و دین عبور نکرده و بلکه همچنان خود را معتقد و پایبند میدانند.
با این وجود قرائتهای مختلفی از دین در جامعه به وجود آمده که جوانان براساس دغدغههای خود به این قرائتها گرایش پیدا میکنند. جوان امروزی از حیطه عبادت خارج نشده است. به عبارت دیگر قرائتهای سختگیرانه جای خود را به قرائت اجتماعی از مفاهیم معرفتی خواهد داد. ساحت دیگری که دچار دگردیسی شده ساحت سیاسی است. امروز از نظر مردم، جریانهای چپ و راست برای مردم مبارزه نمیکنند و بلکه برای اهداف خود مبارزه میکنند.
به نظر من درصد بزرگی از مردم، از جریانهای سیاسی بریدهاند و امید خود را نسبت به آنها از دست دادهاند. به همین دلیل نیز به یک رئیسجمهور رأی میدهند اما خیلی زود پشیمان میشوند. گاهی جامعه با بلوغی که به دست میآورد نسبت به امر سیاسی بیاعتنا میشود. به نظر میرسد جامعه حوزه سیاسی را از زندگی خود بیرون کرده است. به همین دلیل نیز اغلب چهرههای راست و چپ سیاسی منتقد وضعیت موجود جامعه شدهاند. نکته جالب این است که متدینترین افراد جامعه نیز نسبت به وضعیت جامعه انتقاد و اعتراض دارند.
آیا بیاعتمادی جامعه به امر سیاسی به بیاعتمادی بین افراد جامعه نیز سرایت کرده است؟ چراجامعه ما با نوعی بیاعتمادی اجتماعی در ساحتهای مختلف مواجه شده است؟
ما دیروز جامعه را نادیده گرفتیم و بیشتر انرژی خود را معطوف به امر سیاسی کردیم. با این وجود امروز جامعه خود را پیدا کرده و از لایههای پنهان بیرون آمده و خود را آشکار کرده است. جامعه ما انقلاب کرد که مشکلات پنهان جامعه بیرون بیاید تا بتواند آن را اصلاح کند. با این وجود پس از انقلاب دوباره مشکلات جامعه به لایههای پنهان و پستوها رانده شد. ما دیروز تعارضهای قومیتی را پنهان کردیم، نابرابری اجتماعی و تفاوتهای فرهنگی را پنهان کردیم، جهل و خرافهها و فسادها را پنهان کردیم.
این در حالی است که امروز همه این مسائل از پستوها و لایههای پنهان بیرون آمده و خود را آشکار کرده است. به همین دلیل نیز امروز جامعه ما نیاز به رهبری و مدیریت دارد. امروز که مشکلات از لایههای پنهان بیرون آمده ما باید برای آن راه چاره پیدا کنیم. به نظرمن امروز دوران طلایی و بهترین دوران جمهوری اسلامی خواهد بود اگر بتواند این مشکلات را حل کند. جمهوری اسلامی باید توانایی خود را برای مدیریت این بحرانها نشان بدهد و به نظر من این توانایی در جمهوری اسلامی وجود دارد.
یک روانپزشک «تنفس صحیح» را بسیار حیاتی دانست و گفت: تنفس صحیح تاثیر مستقیم بر روی سیستم عصبی دارد و نقش مهمی در کاهش استرس و اضطرب و متعادل نگهداشتن بدن ایفا می کند.
به گزارش عصر ایران؛ نینا سلامت بخشی در گفت وگو با ایرنا با بیان اینکه در این ایام که مردم به علت شیوع بیماری کویید ۱۹ ملزم به رعایت فاصله گذاری اجتماعی و استفاده از ماسک هستند، نقش تنفس صحیح در محیط های اجتماعی با توجه به رعایت اصول و دستوالعمل های بهداشتی را بسیار مهم برشمرد.
وی اظهار داشت: تنفس ناصحیح سطح توانایی جسم را برای تحویل اکسیژن به سلول کاهش داده و در نتیجه سلول تحت فشار قرار می گیرد و نمی تواند مانند همیشه انرژی کافی را تامین کند. بنابراین هر عملکردی که در بدن روی دهد، به اکسیژن وابسته است.
_____________
چگونه با تنفسِ شکمی حال بهتری داشته باشیم و بیشتر زندگی کنیم؟ (+روش تمرین و تثبیت)
_____________
این متخصص رواندرمانگر گفت: در هنگامی که فرد در حالت اضطراب و استرس و یا حتی مقابله با بیماری تنفسی بویژه کرونا قرار می گیرد، تنفس به شکل سطحی و سریع و از قسمت بالای قفسه سینه صورت می گیرد، این شکل از تنفس نهایتا می تواند پیامدهایی نظیر افزایش ضربان قلب، تعریق، انقباض عضلانی، احساس تنگی نفس و خفگی و ضعف برای فرد به دنبال داشته باشد.
وی با بیان اینکه تنفس تاثیر مستقیم روی سیستم عصبی دارد و نقش مهمی را در متعادل نگه داشتن بدن ایفا می کند، افزود: الگوی تنفسی نامناسب مانند تنفس کوتاه یا تنفس با نیروی بالا عاملی برای افزایش سطح استرس است و بنابراین مهم است فرد مبتلا به اختلالات اضطرابی از الگوی تنفسی خود آگاه باشد.
سلامت بخشی تصریح کرد: فرد یا افرادی که مشکل تنفسی داشته و یا مبتلا به اختلال اضطرابی هستند با رعایت اصول تنفس صحیح و دستورالعملی که برای این کار ارایه شده، می توانند تا حد زیادی نسبت به بروز نگرانی و استرس و مشکلات جسمی بعدی از خود محافظت کنند.
وی گفت: طبق این دستورالعمل فردی که مشکل
تنفسی دارد برای نمونه چنانچه مشغول کاری است آن را متوقف ساخته و سعی
کند محل ساکتی را برای نشستن انتخاب و بر روی کلمه «آرامش» تمرکز کند. قوز
نکند، عضلات قفسه سینه و شانه ها را باز و سعی کند قسمت بالا تنه را رها
سازد. به آهستگی از سر شکم و نه از قفسه سینه تنفس کنید.یک دم عمیق از راه
بینی، مکث، و از راه دهان یک بازدم عمیق و آرام با تمرکز روی تنفس انجام
دهد. در این شکل تنفس ارادی که منجر به استفاده از ذخایر یک سوم انتهایی
ریه ها می شود، در حین دم شکم شما بالا می آید و حین بازدم خالی می شود.
این
روان درمانگر افزود: با رعایت این اصول علائم اضطرابی بعد چند دقیقه برطرف
می شود، چنانچه این اتفاق حاصل نشد احتمال دارد که فرد مبتلا به اختلال
اضطرابی به موقع و بطور موثر عمل نکرده و باید از سایر روش ها استفاده کند.
سلامت
بخشی تصریح کرد: برای افزایش توجه و تمرکز می توان سه مرتبه در روز و هر
نوبت حدود ۵۰ مرتبه این روش را روزانه با چشم بسته همراه با تصور تابلوی
سفید و دقت به شماره تنفس، انجام داد، تا قدرت تمرکز بر تنفس صحیح را در
وجود خود افزایش دهیم.
وی با بیان اینکه در ایام مبارزه با کرونا، تنفس صحیح بسیار حیاتی است زیرا شیوه ناصحیح تنفس می تواند ضمن آلوده شدن به ویروس، آسیب دیدگی های جسمی را افرایش و حتی منجر به مرگ شود، افزود: کمبود اکسیژن باعث سفت شدن نامناسب عضلات، سوزش و خستگی سریع آنها می شود و نه تنها برای افراد مبتلا به اختلالات تنفسی بلکه برای همه افراد حتی ورزشکاران مضر است.
محورهای سخنرانی ایشان:
- تبیین مظلومیت حضرت امام حسن مجتبی سلام الله علیه در زادروز ایشان
- رمضان ماه تقوی و تقویت اراده برای غلبه بر خواهشهای نفسانی و پایین (فرودست و دنیایی) برای تحقق عدالت و اخلاق
- تأثیر کرونا بر انسان و دید او نسبت به خود و محیط و ارتباطش با خداوند بزرگ، و شناخت او از جایگاه دانش و دین، هم حسی و همراهی انسانها و همبستگی در کشورها
- مسائل اقتصادی و مشکلات مربوطه همچون فاصله طبقاتی، ریزش طبقه متوسط، فساد، کاهش سرمایه اجتماعی، نارضایتی و ...
- تأکید بر گسترش همبستگی ملی
در سایت آپارات:
ماتیاس
هورکس محقق آینده پژوهی در محافل اجتماعی و اقتصادی اروپا جایگاه ویژه ای
دارد. تحلیل های او درباره آینده اغلب به واقعیت می پیوندد. او و همکارانش
در «انستیتو تحقیقات آینده» به تازگی با انتشار کتابی با عنوان «جهان پس از
کرونا» دیدگاههائی را مطرح کرده است.
به گزارش عصر ایران،
هورکس در چند مقاله و مصاحبه مطبوعاتی عصاره نظریات خود را تشریح کرده
است. متن زیر چکیدهای از نظریات هورکس است که توسط جواد طالعی در رادیو
فرانسه rfi منتشر شده است.
ماتیاس هورکس، محقق آینده پژوه آلمانی و نویسندۀ کتاب «جهان پس از کرونا»
ماتیاس هورکس، آینده پژوه سرشناس آلمانی، با اشاره به بحران برآمده از شیوع ویروس کرونا، مینویسد: «این روزها اغلب از من پرسیده میشود که "دوران کرونا کی به پایان میرسد و ما به شرایط عادی برمیگردیم؟" من میگویم هرگز. برخی مقاطع تاریخی وجود دارند که مسیر آینده را تغییر میدهند. ما از این مقاطع به عنوان "بحران عمیق" نام میبریم. ما اکنون در این بزنگاه قرار گرفته ایم».
ماتیاس هورکس معتقد است که در دوران کرونا، دنیائی که خیال میکردیم آن را میشناسیم فرو ریخته است. این دیدگاه بی شباهت به حرف یورگن هابرماس سرشناس ترین فیلسوف در قید حیات آلمان نیست. او گفته است: «کرونا باعث شد ما بفهمیم چقدر نمی فهمیم». هورکس بر گفته خود می افزاید: «اما پشت ریزش جهانی که خیال می کردیم میشناسیم، جهان دیگری در حال جوش خوردن است».
ما در جهان پساکرونا تعجب خواهیم کرد که
محدودیتهای اجتماعی که ناگزیر به رعایت آنها شدیم، کمتر باعث تنهائی ما
شدند، بلکه برعکس بعد از نخستین شوک، خیلیها حتی احساس راحتی میکردند که
بسیاری از دوندگیها، حرافیها، ارتباط ها از کانالهای چندگانه ناگهان
متوقف شد. چشم پوشیها نباید الزاما به معنای باختن باشند، بلکه میتوانند
حتی فضای امکاناتی نو را به روی ما بگشایند. فاصلهای که ویروس ما را مجبور
به رعایت آن کرده، همزمان نوع جدیدی از نزدیکی را به ما میآموزد.
ما
در این دوران انسانهائی را شناختیم که در حالت دیگر هرگز نمیشناختیم. ما
با دوستان قدیم خود بیشتر تماس گرفتیم و ارتباط هائی را که رها شده و
گسسته بودند محکم کردیم. خانوادهها، همسایگان و دوستان به هم نزدیک تر
شدند در مواردی حتی تنش های پنهان را رها کردند. احترام اجتماعی که تا پیش
از کرونا کاهش یافته بود، باز گشت، در مسابقات فوتبال پائیز امسال در
مقایسه با پیش از کرونا که توده های خشمگین فریاد سر میدادند، فضائی کاملا
متفاوت را تجربه خواهیم کرد و به تعجب خواهیم افتاد که چرا اینطور شده
است؟
ماتیاس هورکس میافزاید: «ما تعجب خواهیم کرد که چگونه تکنولوژی فرهنگ دیجیتال در عمل جا باز کرده است، اغلب همکارانی که پیش از کرونا نسبت به کنفرانسهای ویدئوئی از راه دور دافعه داشتند و پروازهای ماموریتی را ترجیح می دادند، حالا متوجه می شوند که آن روش عملی تر و سازنده تر است.
آموزگاران درباره آموزش از طریق اینترنت بسیار آموخته اند، کار از خانه برای بسیاری یک امر طبیعی شده است. در مقابل تکنیک های فرهنگی کهنه شده دستخوش رنسانس شدهاند، انسان ها وقتی تلفن می زنند، به جای پیام گیر صدای اصلی صاحب خانه را می شنوند. ویروس فرهنگ مکالمات طولانی تلفنی را همراه آورد. پیامها، ناگهان معنائی تازه یافتند. انسان بار دیگر ارتباط با یکدیگر را جدی گرفت. فرهنگ تازه "در دسترس بودن و تعهدات متقابل" دوباره زنده شد. جوانانی که معمولا از چنگال شتاب و اضطراب رهائی نداشتند، ناگهان به قدم زدن های طولانی آغاز کردند. کاری که پیش تر بیگانه بود. کتاب خواندن ناگهان به فرهنگ روز تبدیل شد».
از دید ماتیاس هورکس بحرانها از طریق رفع پدیدههای فرسوده اثر میگذارند. او به نقش رسانهها اشاره میکند و میگوید: «هیستری ترس از بزرگ نمائی رسانهها، پس از شوک اولیه مرزهای خود را شناخت».
پژوهشگر آلمانی معتقد است در تابستان
داروهائی کشف میشوند که شانس زنده ماندن را بالا می برند. از این طریق
آمار مرگ و میر پائین می آید و کرونا به ویروسی تبدیل میشود که ما باید با
آن کنار بیائیم. چیزی مثل گریپ و بسیاری دیگر از بیماریها. کادرهای
درمانی کمک میکنند، اما در کنار تکنیک های پیشرفته پزشکی، رفتار اجتماعی
ما نیز تعیین کننده هستند.
این که انسانها به رغم محدودیت های
رادیکال توانستند همبستگی نشان دهند و سازنده باشند. هوش اجتماعی انسان کمک
کرد. از این طریق، رابطه تکنیک و فرهنگ تنگاتنگ تر شد. پیش از بحران به
نظر میرسید که تکنولوژی درمان همه دردها باشد و همه اتوپیها را در خود
حمل کند، اما اکنون دوران عظمت تکنیک سپری شده است.
ما بیش از پیش توجه خود را بار دیگر به پرسشهای انسانی معطوف میکنیم: انسان چیست؟ ما برای یکدیگر چه معنائی داریم؟ پس از کرونا، ما به پشت سر نگاه میکنیم و به یاد میآوریم که در روزهای ویروس واقعا چقدر انسانیت وجود داشت؟
ماتیاس هورکس بر این نظر است که در جهان
پس از کرونا انسان ها به اقتصاد نیز نگاهی نو خواهند افکند. او مینویسد:
«ما تعجب خواهیم کرد که اقتصاد تا کجا توانست ضعیف شود، بدون آن که از هم
بپاشد. اقتصادی که پیش تر با هر افزایش اندک مالیات ها و هر دخالت دولتی
دستخوش ضعف می شد. با این که یک "آوریل سیاه" و آسیب دیدن زیرساخت ها را
تجربه کردیم و بورسها ۵٠ درصد سقوط کردند و بسیاری از شرکت ها ورشکست
شدند، هرگز به نقطه صفر نرسیدیم، چنان که پنداری اقتصاد یک موجود زنده است
که می تواند بخوابد و حتی خواب ببیند.
در پائیز، بار دیگر یک
اقتصاد جهانی وجود خواهد داشت. ما تعجب خواهیم کرد که حتی باختن سرمایه ها
در جریان شکست بورس ها آنقدر که در آغاز می ترسیدیم دردناک نبود. در جهان
نو ناگهان سرمایه دیگر نقش تعیین کننده ای نخواهد داشت. مهمتر همکاران خوب و
یک باغ سبزی شکوفا است. آیا ویروس می تواند جهان ما را در مسیری تغییر دهد
که در هرحال می خواست در همان مسیر تغییر کند؟»
در نگاه نهائی به جهان پساکرونا، محقق آلمانی می نویسد: «در پایان از دست دادن شدید کنترل، ناگهان یک نشئه قاعده مند مثبت ایجاد میشود. در پی یک دوران حیرت و ترس، یک نیروی داخلی سر بر می کشد. اما جهان به این تجربه منتهی می شود که: ما همچنان هستیم. نوعی "تازه بودن" در درون ما شکل میگیرد».
ماتیاس هورکس همچنین بر این باور است که
پوپولیستها در عرصه سیاست بازنده بزرگ کرونا خواهند بود، ترامپ در
انتخابات ماه نوامبر شکست خواهد خورد و در مورد حزب دست راستی و بیگانه
ستیز آلترناتیو برای آلمان ابهاماتی ظاهر خواهند شد.
او استدلال
میکند: «سیاست خشونت آمیز با جهان پس از کرونا تناسبی ندارد. در بحران
کرونا آشکار میشود کسانی که میخواهند انسانها را علیه یکدیگر تحریک کنند
سهمی در پرسش های مربوط به آینده ایفا نمی کنند. وقتش که رسید ناسازگاری
لانه کرده در پوپولیسم کاملا آشکار می شود.»
___________________
بیشتر بخوانید