گاهی یک جرقه، زندگی انسانی را متحول میسازد و نبوغ ذاتیاش را از پرده برون میآورد؛ اما آیا کسی هست تا این فرصت را برای انسانی که دستخوش فراز و نشیبهای سخت روزگار بوده، حفظ کند و یک نابغه را به جامعه بشری بیفزاید؟ گاس ون سنت در «ویل هانتینگ نابغه» به این پرسش پاسخی امیدبخش داده است.به گزارش «تابناک»، اگر قرار باشد درباره فیلمهایی که با مضمون نوابغ پنهانِ له شده زیر فضای قالبهای غالب اجتماعی سخن گفت، در کنار ذهن زیبا، «ویل هانتینگ نابغه» به عنوان برجستهترین آثار سینما، از فیلمهایی است که به خوبی بر این موضوع تمرکز کرده و نشان داده، چه اشخاصی در چه موقعیت اجتماعی میتوانند تا چه میزان تغییر وضعیت دهند و به چالشی جدی برای پیش داوریها بدل شوند.بنا بر این گزارش، هنگامی که در پنجم دسامبر سال ۱۹۹۷ برای نخستین بار فیلم ویل هانتینگ نابغه بر پرده سینماها ظاهر شد، کمتر کسی پیش بینی موفقیتی را میکرد که پیش روی فیلم قرار داشت. ویل هانتینگ نابغه که با بودجة ده میلیون دلاری ساخته شده بود، در اکران ایالات متحده حدود ۱۴۰ میلیون دلار و در سطح جهانی ۲۲۵ میلیون دلار فروش کرد.همچنین فیلم موفق به کسب جوایز قابل توجهی شد: اسکار بهترین فیلم نامه غیراقتباسی برای مت دیمون و بن افلک، اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل برای رابین ویلیامز و جایزه «گلدن گلاب» برای بهترین فیلم نامه و بهترین فیلم.همچنین ویل هانتینگ نابغه نامزد جوایز مهمی هم بود: اسکار بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اول، بهترین بازیگر زن نقش مکمل، بهترین کارگردانی، بهترین آواز، بهترین موسیقی و بهترین تدوین و جایزهٔ «گلدن گلاب» در رشتههای بهترین فیلم درام، بهترین بازیگر مرد نقش اول درام و بهترین بازیگر نقش مکمل درام. به علاوه اتحادیه کارگردانان و اتحادیه فیلم نامه نویسان ایالات متحده آمریکا، فیلم را در رشتههای بهترین کارگردانی و بهترین فیلم نامه نامزد کردند.بر پایه داستان این فیلم، در دانشکده ریاضیات دانشگاهی در بوستون، پروفسور جرالد لامبو استاد ریاضیات دانشکده، یک مسأله بسیار غامض ریاضی را روی تخته برای دانشجویان طرح کرد. بر خلاف انتظارِ پروفسور، مسأله غافلگیرکننده توسط یکی از دانشجویان حل شد؛ دانشجویی ناشناس که خودش را معرفی نمیکند. پروفسور برای نشان دادن ضرب شست به آن دانشجو ناشناس، مسألهای بسیار پیچیدهتر روی تخته طرح میکند و دانشجو ناشناس را به هماوردی میطلبد.یکی دو روز بعد، لامبو هنگام عبور از راهرو دانشکده پسر جوانی را که کارگر خدماتی دانشکده است، میبیند که روی تابلو چیزی مینویسد. لامبو عصبانی میشود و سر پسر جوان فریاد میزند. پسر فرار میکند. وقتی لامبو پای تابلو میرسد، متوجه میشود پسر در حال حلّ مسألهٔ او بوده و آن را درست حل میکرده. پروفسور لامبو به جستجو پسر جوان میپردازد و پی میبرد او ویل هانتینگ نام دارد.ویل هانتینگ به جرم بزهکاری در حال محاکمه در دادگاه است؛ اما پروفسور لامبو قاضی را متقاعد میکند که این جوان بزهکار نابغهای استثنایی است و موفق میشود، رأی قاضی را برای آزادی مشروط او بگیرد. لامبو متوجه میشود ویل هانتینگ جوانی به شدت ناسازگار است.به رغم مقاومت ویل هانتینگ، لامبو او را به یکی از دوستان قدیمی خود که روانشناس ماهری است، معرفی میکند. ویل در آغاز رفتار مناسبی با روانشناس ندارد، ولی به تدریج رابطهای پراعتماد میان او و روانشناس شکل میگیرد و ویل هانتینگ نابغه موفق میشود راهی جدید را در زندگی آغاز کند.آنچه باید در این میان گفت اینکه بشر همواره تلاش داشته به مقایسه میان علم و نبوغ با سایر مسائل بپردازد. مثلا مقایسه علم با ثروت یا مقایسه علم با قدرت و… اما به نظر من این مقایسه در این فیلم میان علم و هنر است و شاید هم تلاش برای برقراری ارتباط میان این دو، ولی بهتر است ببینیم علم وهنر در این فیلم چگونه نمود پیدا کرده است.برخی بر این باورند که هر دو مورد یعنی علم (نبوغ) و هنر را میتوان در شخصیت ویل یافت و برای اثبات ادعای خود دیدگاه ویل را درباره موسیقی در صحنهای که با نامزد خود در ارتباط با علم شیمی و... گفت وگو میکند برای نمونه بیان میکنند.ویل در آغاز فیلم به مسائل زندگی تنها از دید علمی نگاه میکند و به خیال خود بر این باور است میتواند از راه علم و نبوغ خود به قضاوت درباره روحیات دیگران بپردازد که میتوان این مورد را در اولین دیدار ویل با آن مرد روانشناس دید؛ اما سخنان مرد روانشناس با وی باعث میشود دید ویل به زندگی تغییر یابد و سرانجام ویل را متقاعد کند که بر ندای عشق به نامزدش دل ببندد و به جای پذیرش پیشنهاد سازمان اطلاعاتی آمریکا به نزد نامزد خود برود.این بدان معناست که ویل نخست شخصیتی مادی گرا داشته، یعنی اعتقاد دارد که همه مسائل را میتواند با نبوغ خود حل کند اما پس از گفت وگوهایی که با مرد روانشناس دارد، به این نتیجه میرسد که در زندگی مسائلی است که برای حل آن فقط باید عاشق بود.فیلم این گونه به بیننده القا میکند که آنچه انسان را به زندگی امیدوار و او را وادار به تلاش برای رسیدن به هدف خود میکند، عشق است و نه آن چیزی که از پیرامون خود کسب میکند و کلام پایانی اینکه عشق ذاتی و مربوط به فطرت انسان است.
فیلم: به تماشای پرومتئوس بنشینید
این هفته در «سی دقیقه» تابناک، یک فیلم علمی ـ تخیلی ببینید؛ ژانری که در بیست فیلم پیشین چندان پررنگ نبود و مورد درخواست گروهی از مخاطبان «تابناک» بود.
ایزاک آسیموف |
|
|
|
نام اصلی |
Isaak Yudovich Ozimov |
زادروز |
۲ ژانویهٔ ۱۹۲۰ |
مرگ |
۶ آوریل ۱۹۹۲ (۷۲ سال( |
ملیت |
|
پیشه |
|
سبک نوشتاری |
|
دانشگاه |
|
امضا |
|
آیزاک آسیموف یا اسحق عاصماف (به روسی: Исаак Юдович Озимов) (زاده ۲ ژانویه ۱۹۲۰ (۱۱ دی ۱۲۹۸) - درگذشته ۶ آوریل ۱۹۹۲ (۱۷ فروردین۱۳۷۱)) نویسندهٔ آمریکایی روسی تبار گونههای علمی، علمی-تخیلی، خیالپردازی، وحشت و دکتر در بیوشیمی بود. شهرت اصلی او بیشتر به خاطر سری بنیاد (در ایران سری امپراتوری کهکشانی) است. قوانین سهگانهٔ رباتیک وی از شهرت جهانی برخوردار است و دائرةالمعارف بریتانیکا وی را واضع واژه رباتیک در زبان انگلیسی میشناسد. وی بیش از ۵۰۰ عنوان کتاب در تمام دستههای اصلی ردهبندی دیوی (به جز فلسفه) دارد و سیارک آسیموف ۵۰۲۰ به افتخار وی نامگذاری شدهاست. آسیموف، کلارک و هاینلاین به عنوان سه نویسندهٔ بزرگ گونهٔ علمی-تخیلی شناخته میشوند.
محتویات
زندگی[ویرایش]
روونا موریل، آسیموف را نشسته بر تختی مزین به نقشهایی از حاصل عمرش تصویر کردهاست.
او در استان اسمالنسک در شوروی (روسیهٔ امروزی) در یک خانواده آسیابانیهودی متولد شد. در سن پنج سالگی خانوادهاش به آمریکا مهاجرت کردند. از آنجا در خانه با او به زبانهای ییدیش (زبان یهودیان اروپای شرقی) و انگلیسی صحبت میکردند به هر دو زبان روان سخن میگفت، اما روسی نیاموخت.
خواندن را از پنج سالگی آموخت و از آن هنگام در امور ادارهٔ مغازهٔ لبنیاتفروشی به خانواده کمک میکرد. خود وی سحرخیزیاش در سالهای آینده را مرهون همین کمکها و تلاشش برای راضی کردن پدر به اینکه تنبل نیست میدانست. در همان مغازه مجلههای علمی-تخیلی هم فروخته میشد و آیزاک کوچک آنها را میخواند. در حدود یازده سالگی او شروع به نوشتن داستان کرد و چند سالی بیشتر نگذشته بود که توانست داستانهایش را به مجلههای عامه پسند بفروشد. در ۱۸ سالگی نخستین داستانش را به نام «گشتی در حوالی سیارک وستا» نوشت که در شماره اکتبر ۱۹۳۸ مجله داستانهای حیرتآور چاپ شد. سه سال بعد، در سال ۱۹۴۱ داستان دیگری با عنوان شبانگاه به مجله داستان علمی - تخیلی حیرتآور فروخت که در آن زمان برترین مجله در این عرصه بود. مجله داستان علمی - تخیلی حیرتآور برای هر کلمه یک سنت پرداخت میکرد. آسیموف در مورد این داستان چنین میگوید: "پس برای یک داستان ۱۲هزار کلمهای ۱۲۰ دلار باید میگرفتم ولی وقتی چک ۱۵۰ دلاری دریافت کردم گمان کردم اشتباه شده و پس از تماس با سردبیر دریافتم که او آنقدر از داستان خوشش آمده که یک چهارم سنت برای هر کلمه فوق العاده پرداخت کردهاست.»
او از ابتدا نبوغ خود را در آموختن نشان داد. او چند کلاس را یک مرتبه بالا رفت و در ۱۵ سالگی دیپلم گرفت. او در ۱۹۳۹ از دانشگاه کلمبیا فارغ التحصیل شد و به سال ۱۹۴۸ دکتری بیوشیمیاش را اخذ کرد. پس از اخذ مدرک عضو هیئت علمی دانشگاه بوستون شد. از سال ۱۹۵۸ تدریس را کنار گذاشت و به صورت تمام وقت به نوشتن پرداخت (درآمد نویسندگیاش از حقوق دانشگاه بیشتر شده بود). با داشتن حق تصدی حتی در چنین شرایطی عضو هیئت علمی باقیماند (همین حق تصدی در کتاب آزمایش مرگ نقش مهمی بازی میکند.). در ۱۹۷۹ دانشگاه به پاس نوشتههایش او بهاستاد کامل ارتقا داد. وی دوبار ازدواج کرد، بار دوم با جانت ا. جپسون (که او نیز یک نویسندهٔ سبک علمی-تخیلی نیز است) و دو فرزند داشت.
تصویر روی جلد ویژهنامهٔ مجلهٔ اسکپتیک، در گرامیداشت آسیموف
زندگی عادی او چنین بود که راس ساعت ۶ صبح بیدار شود و در ساعت ۷:۳۰ پشت ماشین تحریر خود بنشیند و تا ۱۰ شب کار کند. آسیموف در جلد نخست زندگینامه خود با عنوان «خاطرهای هنوز سرسبز» که در سال ۱۹۷۹ منتشر شد، توضیح داده که چگونه نویسندهای وقت شناس شدهاست.
پدر روسی او در بروکلین چند دکان شیرینی فروشی داشت که از ساعت ۶ صبح تا ۱ نیمه شب باز بودند. آیزاک نوجوان هر صبح ساعت ۶ از خواب بر میخواست تا روزنامه پخش کند و هر بعد از ظهر تند از مدرسه باز میگشت تا به پدرش کمک کند و اگر چند دقیقه دیر میکرد پدرش او را سرزنش میکرد که بچه تنبلی است. پس از گذشت ۵۰ سال آسیموف در زندگینامهاش از این عادت چنین یاد میکند: «برای من مایه غرور است که هر چند ساعت شماطه داری دارم اما هیچ گاه آن را کوک نمیکنم و ساعت ۶ صبح خود از خواب بیدار میشوم، من هنوز به پدرم ثابت میکنم که آدم تنبلی نیستم.»
آسیموف دچار ترس از فضاهای باز بود و جاهای کوچک و بسته را ترجیح میداد. اگر چه آسیموف درباره سفرهای فضایی در دنیاهای ناشناخته و به مدت سالهای نوری بیشمار نوشت، ولی خودش از پرواز کردن با هواپیما اکراه داشت. بن بوا، ویراستار آثار او گفتهاست: «آیزاک میگوید دوست دارد در فضا و در پهنه آسمانها پرواز کند، اما فقط در تخیلش.» جلوهٔ این ترس را میتوان در داستان غارهای پولادی (جزو سری روبوتی آسیموف) مشاهده کرد که در آن تمام جمعیت زمین در شهرهای بسته و زیرزمینی در فضاهای کوچک زندگی میکنند. آسیموف دچار ترس از پرواز هم بود و در تمام عمرش تنها دو بار با هواپیما مسافرت کرد، که هر دو بار آن اجباری و غیر قابل اجتناب بود. در همان کتاب غارهای پولادی، الیجاه بیلی (قهرمان اصلی این کتاب و کتابهای خورشید عریان و روبوتهای سپیدهدم) دچار ترس از پرواز است و آسیموف نیم صفحهای را به شرح چگونگی ترس و احساس بیلی میپردازد.
او از ۱۹۸۵ تا پیش از مرگش رییس انجمن امانیستهای آمریکا بود. بعد از مرگش جای او را دوست و همکار نویسندهاشکورت وانگات گرفت. او همچنین دوست نزدیک جین رودنبری (نویسندهٔ اصلی داستانهای پیشتازان فضا Star Trek) هم بود و در وهلهٔ اول او علمی-تخیلی بودن ایدهٔهای رودنبری را برای مسوولان کمپانی پارامونت تایید کرد. بعدها در یکی از قسمتهای سریال شخصیتی روبوتی معرفی شد که به یاد آسیموف مغز پوزیترونی داشت، که البته این تنها شباهت آن به روبوتهای آسیموف بود.) هم بود.
آیزاک آسیموف در ششم آوریل سال ۱۹۹۲ درگذشت. در آن هنگام، استنلی، برادر ایزاک آسیموف، علت مرگ او را نارسایی کلیه و قلب اعلام کرد. ۱۰ سال پس از مرگ آسیموف، همسرش، جنت، اعلام کرد در هنگام عمل قلب، به دلیل تزریق خون آلوده ایزاک آسیموف به بیماری ایدز مبتلا شده بود. اما در آن زمان پزشکان به دلیل نگرانی از واکنش عمومی و تنگ نظری برخی افراد نسبت به مبتلایان این بیماری، از خانواده او خواستند که از اعلام این خبر خودداری کنند. سرانجام ۱۰ سال پس از مرگ او در حالیکه بسیاری از پزشکان معالج او نیز درگذشته بودند، جنت و فرزند او، روبین تصمیم گرفتند، موضوع ابتلای او به بیماری ایدز را به اطلاع عموم برسانند.[۱]
افتخارات[ویرایش]
داستانهای علمی - تخیلی آسیموف جایزههای متعددی برد: ۵ جایزه «هوگو» که با انتخاب خوانندگان اعطا میشود و سه جایزه «نیبولا» که از طرف نویسندگان علمی - تخیلی اعطا میشود. تریلوژی یا داستانهای سهگانه او که داستان یک امپراتوری کهکشانی در آیندهاست و از کتابهای «بنیاد» (۱۹۵۱)، «بنیاد امپراتوری» (۱۹۵۲)، و «بنیاد دوم» (۱۹۵۳) تشکیل یافتهاست جایزه هوگو سال ۱۹۶۶ را به عنوان بهترین مجموعه داستان علمی - تخیلی برای او به ارمغان آورد. او همچنینجایزهاستاد بزرگ را که انجمن نویسندگان علمیتخیلی آمریکا به پاس یک عمر فعالیت موفقیتآمیز در زمینه داستان نویسیعلمی-تخیلی اعطا میکرد در سال ۱۹۸۷ به دست آورد.
آثار[ویرایش]
نوشتار اصلی: آثار ایزاک آسیموف
پرکاری آسیموف حیرتآور است. وی نزدیک به ۵۰۰ کتاب در دامنه گستردهای از موضوعات، از کتابهای کودکان گرفته تا کتابهای درسی دانشگاهی نوشتهاست. بیشترین شهرت وی شاید به خاطر داستانهای علمی - تخیلی بود و نقش پیشتازانه او در بالا بردن داستانهای علمی - تخیلی از سطح مجلات بیژرفا به سطح فکری مربوط به جامعهشناسی و تاریخ و ریاضیات و علم باشد. آسیموف همچنین داستانهای اسرار گونه و معما گونه[۲] نیز نوشتهاست. از وی کتابهایی در نقد مسائل فیزیک، شیمی، زیستشناسی، اخترشناسی، طنز، شکسپیر، کتاب مقدس و موضوعات زیاد دیگر نیز چاپ شدهاست.
قوانین رباتیک[ویرایش]
نوشتار اصلی: قوانین رباتیک آسیموف
آسیموف با کمک ویراستار انتشارات دابلدی سه قانون برای رباتهای پوزیترونی خود تدوین کرد که به قوانین رباتیک آسیموف مشهور شدند. قوانینی که همه رباتها در آثار آسیموف (و حتی بسیاری جاهای دیگر، حتی گاهی در صنعت) ملزم به پیروی از آنها به طور غریزی هستند:
1. یک ربات نباید با ارتکاب عملی یا خودداری از انجام عملی باعث آسیبدیدن یک انسان شود.
2. یک ربات باید از فرمانهای انسانها تبعیت کند مگر اینکه آن فرمانها در تعارض با قانون نخست باشد.
3. تا هنگامی که قانون نخست یا دوم زیرپا گذاشته نشدهاست ربات باید وجود خود را حفظ کرده و در بقای خود بکوشد.
پیشبینیها[ویرایش]
وی در مقالهای در سال ۱۹۶۴ پیشبینیهای خود را در مورد جهان در ۵۰ سال آینده یعنی سال ۲۰۱۴ تشریح کرده بود. او این مطالب را به مناسبت افتتاح نمایشگاه بین المللی سال ۱۹۶۴ در نیویورک نوشته بود. هر چند موضوع اصلی این نمایشگاه بین المللی که به مدت تقریبا یک سال دایر بود "صلح از طریق تفاهم متقابل" بود، ولی امروزه بیش از هر چیز دیگری آن نمایشگاه را به خاطر پیشبینیهایش از آینده فن آوری به یاد می آورند.[۳]
پیشبینیهای آسیموف در سال ۱۹۶۴ برای ۵۰ سال آینده (۲۰۱۴)[ویرایش]
· ۱- ارتباطات، صوتی - تصویری خواهد شد و با استفاده از تلفن علاوه بر صدای طرف دیگر می توان تصویر او را نیز دید.
· ۲- برقراری تماس مستقیم تلفنی با هر نقطه ای در جهان، حتی مرکز هواشناسی در قطب جنوب، میسر خواهد شد.
· ۳- ربات ها در سال ۲۰۱۴ نه عمومیت خواهند یافت و نه کارشان عالی خواهد بود، ولی وجود خواهند داشت.
· ۴- صفحات قابل آویختن به دیوار جای تلویزیون های معمولی را خواهند گرفت ولی مکعب های شفاف که امکان دیدن تصویر به شکل سه بعدی را فراهم خواهد کرد به مرور عرضه خواهند شد.
· ۵- مکالمه و تماس با کره ماه دیگر چندان دشوار نخواهد بود.
· ۶- وسایلی برای آشپزخانه طراحی و ساخته خواهند شد که "غذاهای آماده" را مهیا خواهند کرد، آب را گرم کرده و با آن قهوه درست خواهند کرد.
· ۷ - حداقل یک یا دو مورد گیاه آزمایشگاهی که از انرژی نهفته در ستاره ها تغذیه می کنند وجود خواهد داشت.
· ۸- برای ساختن خودروهایی که توسط یک ربات هدایت خواهند شد، تلاش های زیادی صورت خواهد گرفت.
· ۹- تمام جمعیت جهان به طور یکسان و کامل از تمام وسایل و تکنولوژی جدید در آینده بهره مند نخواهند شد. درصد بیشتری به نسبت امروزه از به کارگیری این وسایل محروم خواهند بود. هر چند از نظر امکانات مادی زندگی آنها ممکن است به نسبت امروز وضعیت بهتری داشته باشند ولی از تازه ترین امکانات خلق شده توسط تکنولوژی عقب خواهند ماند.[۴]
گفتارها[ویرایش]
· من نیکبخت بودهام که با ذهنی پر تکاپو و کارآمد و با قدرتی برای واضح اندیشیدن و توانایی برای ابراز چنان اندیشههایی زاده شدهام.
· برای من مایه غرور است که هر چند ساعت شماطه داری دارم اما هیچ گاه آن را کوک نمیکنم و ساعت ۶ صبح خود از خواب بیدار میشوم، من هنوز به پدرم ثابت میکنم که آدم تنبلی نیستم.
· اگر پزشکم به من بگوید، بیش از پنج دقیقه زنده نیستم، وقتم را تلف نخواهم کرد، سریعتر تایپ میکنم.