واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

داستان قدرت کلمات

قدرت کلمات

مادر بزرگم تعریف می‌کند، وقتی جوان بودم تقریبا چهل سال پیش لباسی تازه و خوشرنگ پوشیده بودم که برای آن زمان لباس مناسبی بود. پیر زنی آمد پیش من و گفت عزیزم در این لباس خیلی خوشگل و زیبا شده ای و از چهره‌ی تو نور می‌بارد. سخنان آن پیر زن خیلی به دلم نشست و هنوز پس از چهل سال آن را به یاد می‌آورم و هر وقت به یاد آن روز می‌افتم همان احساس شعف به من دست می‌دهد

این قدرت کلام است که پس از چهل سال هنوز شورانگیز است
شاید شما نیز تجربه‌های مشابهی داشته باشید که تحسین شده‌اید یا به ناحق سرزنش شده باشید و تاثیر آنها پس از گذشت سال‌ها هنوز در دل شما مانده باشد
پس چرا از این قدرت کلام برای خلق احساسات دوست داشتنی و مهرانگیز استفاده نکنیم؟

ان ال پی همان طور که از نامش پیداست از همان ابتدا به نقش کلمات و واژه ها در زندگی و رشد روانی انسان ها اهمیت ویژه ای داده است.



انشای بی معنا

برایان کولین در خاطرات خود می نویسد: وقتی سال های آخر دبیرستان بودم معلم نگارش از ما خواست انشایی بنویسیم، من با تمام شور و شوق و علاقه ای که به نوشتن داشتم تلاش کردم بهترین انشای خودم را بنویسم. معلم پس از نمره دادن به انشاء در پایان انشای من با خودکار قرمز علامت سوال بزرگی کشیده بود و نوشته بود.

 با این استعداد نویسندگی فوق العاده این انشای بی معنا چیه که نوشتی؟
از این نوشته ی معلم بسیار ناراحت شدم و با خودم عهد کردم که دست از نوشتن برندارم و به او ثابت کنم که چه نویسنده ی لایقی هستم. سال ها از آن روز گذشت ولی همیشه خاطره ی آن انشا در ذهنم باقی مانده بود. اکنون که با ان ال پی آشنا شده ام متوجه میشوم که او چگونه مرا به صورت ناخودآگاه برای ادامه دادن به نویسندگی تشویق کرده بود. با درک این نکته از سرزنش او که من استعدا نویسندگی فوق العاده ای دارم مرا در لایه ی شخصیت تقویت کرده بود و از طرف دیگر با سرزنش انشای بی معنای من در سطح رفتار اهمیت معنا را در نوشته ها تذکر داده بود

این داستان به نظریه سطوح منطق در ان ال پی اشاره می کند که رابرت دیلتز مطرح کرده است



یادگیری بلند شدن

یادگیری بلند شدن

چیزهای زیادی در زندگی یاد می گیریم. پس از مدتی تکرار، رفتارهای یادگرفته شده تبدیل به مهارت می شوند و به صورت ناخودآگاه انجام می دهیم. امتیاز وحشتناکی که میلتون اریکسون، هیپنوتیزم درمانگر بزرگ، نسبت به دیگران داشت این بود که او گرفتار فلج اطفال شد. او کاملا فلج شده بود و التهاب آنقدر پیش رفته بود که حتی حواسش هم درگیر فلج شده بود. خوشبختانه بینایی و شنوایی او درگیر نشده بود. (برگرفته از نوشته های خود اریکسون)

او کاملا تنها روی تخت دراز می کشید و قادر نبود هیچ چیزی را تکان بدهد مگر چشم هایش. او با هفت خواهر و یک برادر و پدر و مادر و یک پرستار در مزرعه ای زندگی میکرد.

مشغول تماشای مردم و محیط پیرامون آنها بود. به زودی یادگرفت که خواهرهایش به راحتی می توانند بگویند "نه" در حالیکه منظور آنها "بله" است و بگویند "بله" در حالیکه منظور آنها "نه" است. آنها میتوانند به همدیگر سیب تعارف کنند ولی آن را برای خود نگه دارند. بنابراین اریکسون تصمیم گرفت توجه ویژه ای به زبان غیرکلامی و زبان بدن داشته باشد.

او خواهر کوچکی داشت که به تازگی یادگرفته بود چهاردست و پا بخیزد. در حالیکه اریکسون نمیتوانست راه برود و حتی نمیتوانست سینه مال برود. پس می توانید تصور کنید که با چه اشتیاق و ولعی خزیدن و بلند شدن خواهر کوچکش را تماشا می کرده است.

تو حتی نمیدانی که چگونه یادگرفتی تا بلند شوی. حتی نمیدانی چگونه یادگرفتی راه بروی. می توانی تصور کنی که اکنون به راحتی می توانی روی خطی مستقیم به طول چندین ساختمان راه بروی. نمی دانی که زمانی نمی توانستی به اندازه ی یک قدم ثابت راه بروی!

نمی دانی وقتی راه میروی چه کاری انجام می دهی تا بتوانی راه بروی. نمیدانی چگونه راه رفتن را یادگرفتی. با بلند کردن دست و بالا کشیدن خودت یادگرفتن را شروع کردی. این کار فشار بدن را به دستهای تو وارد میکرد و به طور تصادفی یادگرفتی که میتوانی این فشار را روی پاهای خود انتقال دهی. این کار بسیار پیچیده بود چون باید زانوهایت در مسیر درست باشند و وقتی زانوهایت منحرف شوند باید باسن تو مستقیم قرار گیرد. سپس پاهایت بهم پیچید و دیگر نتوانستی بلند شوی چون هم زانو و هم باسن تو از تعادل خارج شدند.پاهایت بهم میپیچید پس یادگرفتی فشار بیشتری را تحمل کنی، خودت را بالا کشیدی و یادگرفتی چگونه میتوانی زانوهایت را صاف نگه داری. در همین زمان به محض اینکه به این توانایی دست یافتی متوجه شدی که باید یادبگیری چگونه باسن خود را صاف نگه داری. سپس کشف کردی که باید یادبگیری چگونه همزمان زانو و باسن خود را صاف نگه داری و پاهایت را دور از هم نگه داری و وزن بدن را روی دستهایت تحمل کنی.

سپس درس سه مرحله ای آغاز شد. وزن خود را روی یک دست و دوپا تقسیم کردی. یک دست تو دیگر آزاد بود. صادقانه بگویم که یادگرفتن این مرحله خیلی سخت بود زانوها صاف، باسن صاف و وزن بدن روی یک دست. به یقین این دست فشار زیادی تحمل میکرد. سپس کشف کردی چگونه میتوانی تعادل بدنت را با تغییر دادن سمت سر و بدن عوض کنی. مجبور بودی یادبگیری چگونه میتوانی با تغییر دادن سر، شانه، بدن و دست ها تعادل خود را حفظ کنی و تمام این کارها را برای دست دیگر نیز بتوانی انجام دهی. سپس نیاز وحشتنناکی شروع شد. چگونه میتوان دو دست را آزاد کرد و وزن بدن را روی دو پا تحمل کرد باسن خود را صاف نگه داشت و زانوها را صاف نگه داشت و به راحتی این طرف و آنطرف چرخید و حرکت کرد؟ تمرکز ذهنت باید روی زانوها، باسن، دست چپ، دست راست، سر و بدن تقسیم شود. و در نهایت وقتی به مهارت کافی رسیدی اکنون میخواهی روی یک پا تعادل خود را حفظ کنی که کاری به غایت دشوار است.

چگونه تمام بدن را در تعادل نگه میداری وقتی باسن صاف، زانو صاف، دست ها در حال حرکت، سر در حرکت و بدن نیز در حرکت است؟ سپس یک پای خود را جلو میگذاری و نقطه ی ثقل بدن را تغییر می دهی! و زانو را خم میکنی. می نشینی و بلند میشوی و این کار را بارها انجام میدهی. در نهایت یاد گرفتی چگونه میتوانی یک پای خود را جلو بگذاری و حرکت کنی و این بسیار شگفت انگیز بود. پس می توانستی این حرکت را بارها تکرار کنی و از آن لذت ببری. در مرحله سوم خواستی با همان پایی که جلو گذاشتی حرکت را ادامه دهی ولی کله پا شدی و افتادی. مدت ها طول کشید تا بتوانید پای خود را از چپ به راست تغییر دهی و به صورت چپ راست، چپ راست، چپ راست حرکت کنی. اکنون براحتی میتوانی حرکت کنی دست های خود را تکان دهی گردن و بدن خود را تکان دهی بدون اینکه کوچکترین توجهی به صاف بودن زانو و باسن داشته باشی

ان ال پی از شگردهای زبانی میلتون اریکسون بسیار استفاده کرده است. بحث هیپنوتیزم اریکسونی در ان ال پی از مدل سازی شیوه های درمانی اریکسون حاصل شده است. ان ال پی به تیز بینی و توجه به نکات ریز که معمولا از چشم ها دور است توجه دارد

داستانی در بیان نسبیت دید برای تفسیر موقعیتها و مفاهیم

بدبختی یا خوشبختی

روزگاری در دهکده ای دور پیر مردی با پسر جوانش زندگی می کردند. این پیر مرد اسبی داشت که پسرش با آن اسب به زمین هایشان رسیدگی می کرد و مردم روستا همیشه حسرت خوشبختی آنها را می کشیدند که اینها غمی در زندگی ندارند. روزی اسب پیر مرد رم کرد و از دهکده گریخت و گم شد. مردم روستا بخاطر سختی هایی که پسر جوان در نبودن اسب متحمل میشد به حال پسر و پیر مرد ترحم میکردند که چقدر زندگی اینها سخت میگذرد. روزی از روزها اسب پیرمرد با دو اسب دیگر وارد دهکده شد و همه به خاطر شانس خوب پیرمرد حسرت زندگی خوشبخت او را میکشیدند. چند روز بعد پسر جوان وقتی داشت اسب ها را آموزش میداد از اسب افتاد و پایش شکست و خانه نشین شد. مردم روستا دلشان به حال و روز پیرمرد میسوخت که هم باید به کار زمین برسد و هم از پسرش نگهداری کند. جنگی در کشور براه افتاد و سربازان تمام جوانان دهکده را جمع کردند و برای جنگ بردند بغیر از پسر آن مرد پیر چون توان راه رفتن نداشت. و پس از دو هفته پسر پایش خوب شد و دوباره مردم دهکده حسرت زندگی خوشبخت آنها را می کشیدند.

این داستان به اصل "نقشه سرزمین نیست" در ان ال پی می پردازد. این اصل یکی از ستون اصلی ان ال پی است

داستانی از باورهای محدودکننده

مسئله ای حل نشدنی در ریاضی

دانشجوی جوانی که در دوره های تخصصی ریاضی و آمار سخت تلاش میکرد و درس میخواند شبی  تا دیر وقت بیدار ماند تا برای امتحان فردا آماده شود. به دلیل دیر خوابیدن نتوانست سر وقت به کلاس برسد و با ده دقیقه تاخیر وارد کلاس شد. در این زمان استاد سه مسئله ی آمار در تخته نوشته بود تا دانشجویان حل کنند.

بلافاصله پس از نشستن در صندلی مسئله ها را مرور کرد و متوجه شد دو مسئله ی اول بسیار ساده است ولی مسئله ی سوم پیچیده و بغرنج است. به همین دلیل ابتدا روی مسئله ی سوم تمرکز کرد و وقتی مسئله را حل کرد که دیگر وقت امتحان تمام شده بود.

فردای آن روز استاد به او زنگ زد و با داد و بیداد که چطور مسئله ی سوم را حل کردی این مسئله اصلا جزو امتحان نبود و بعنوان مثالی از مسئله هایی که تاکنون دانشمندان  ریاضی نتوانستند حل کنند به بچه ها توضیح داده بودم.

چون این دانشجو چنین پیش فرضی برای خود نداشته که این مسئله حل شدنی نیست و جزو تکلیف امتحان میدانست که باید حل کند. لذا توانسته بود در مهلت زمان امتحان مسئله ای را حل کند که دانشمندان دیگر نتوانسته بودند.

این اتفاق برای جورج برنارد دانزیگ 1939 افتاده است.

http://en.wikipedia.org/wiki/George_Dantzig

ان ال پی بر گرفته از استراتژی نبوغ اینشتین و بحث متامدل یا فرامدل پیش فرض ها را به چالش می کشد. این داستان نمونه ای از باورهای محدود کننده است که بحث جادوی بیان در ان ال پی این باورها را مو شکافی می کند

کارخانه های مدرک چاپ کنی در ایران؛ فعالترین کارخانه ها و بی رکود

 
تاریخ انتشار : شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۳۵
بی سوادی و مدرک گرایی در ایران رو به افزایش است و موسساتی هم همانند قارچ در سراسر کشور رشد کرده اند و وظیفه بزرگ شان رواج بی سوادی بین جوانان است.
کارخانه مدرک چاپ کنی در ایران بیداد می کند
 
ایران خبر - درس خواندن و تحصیل هم همانند دیگر مسائل فرهنگی و اجتماعی در ایران با چشم و هم چشمی روبرو شده است. البته اگر واقعا برای یادگیری علم و دانش رقابت وجود داشته باشد جای خوشحالی است اما متاسفانه رواج مدرک گرایی بیشتر از یادگیری دانش رو به افزایش است.

جامعه به اصطلاح دانشگاهی ایران به سمت مدرک گرایی پیش می رود و کمتر کسی پیدا می شود که فقط برای تحصیل وارد دانشگاه شود. اکثر افراد فقط به دنبال مدرک گرایی هستند و از لطف برخی موسسات مردک تحصیلی برای هر مقطعی حاضر و آماده در اختیار متقاضیان قرار می گیرد و دیگر نیازی نیست افراد زحمت رفتن به دانشگاه را داشته باشند. 

افرادی که مدرک فوق لیسانس و یا دکترا را با پرداخت مبلغ هنگفتی پول تحویل می گیرند هیچ تلاشی نمی کنند که حداقل اطلاعات عمومی خود را در حد مدرک کذایی که دارند بالا ببرند با همان بی سوادی خود به داشتن مدرک تحصیلی بالا فخر فروشی می کنند.

متاسفانه شرایط تحصیل به سمتی رفته که دانشجویان هیچ تلاش و زحمتی برای درس خواندن ندارند. اکثر دانشجویان کارشناسی ارشد از انجام دادن کارهای پایان نامه خود عاجز هستند و مشغله کاری بهانه خوبی برایشان شده تا جیب موسسات به اصطلاح آموزشی را مملو از پول کنند. از سوژه و موضوع تا تایپ و تمامی مراحل تهیه پایان نامه فقط به عهده موسسات است و دانشجوی ارشد فقط برای زمان دفاع پایان نامه تهیه شده را مرور می کند تا بتواند مدرک فوق لیسانس را هر چه سریع تر دریافت کند و شروع به فخر فروشی کند که بله من هم فوق لیسانس دارم!

اگر از دانشجویان فوق لیسانس پرسیده شود خانم / آقا شما چه اطلاعات علمی از این مقطع تحصیلی فرا گرفتید شک نکنید با لبخند اکثر آنها روبرو می شوید و جمله " کی دنبال درس خوندن هست ،فقط مدرک بگیریم خیالمون راحت بشه" 
را خواهید شنید. حال باید پرسید دقیقا ناراحتی خیالشان قبل از دریافت مدرک فوق لیسانس چه بوده؟ مطمئنا دغدغه ذهنی شان فقط چشم و هم چشمی در محفل و مجلس است که مبادا از قافله مدرک داران عقب بمانند!

بی سوادی و مدرک گرایی در ایران رو به افزایش است و موسساتی هم همانند قارچ در سراسر کشور رشد کرده اند و وظیفه بزرگ شان رواج بی سوادی بین جوانان است. مسئله جالبی که بین دانشجویان وجود دارد و گویا مد شده است این است که کسر شان دارد خودشان عهده دار کارهای تحصیلی شان باشند، فقط دنبال این هستند که فلان دانشجو مبلغی میلیونی برای تهیه پایان نامه پرداخت کرد پس حتما و حکما وی هم باید یا همان مبلغ و یا بیشتر پرداخت کند و پایان نامه اش را دریافت کند.

در ادامه تفاوت تحصیل در ایران و دیگر کشورها را می خوانید:

ایران ٥ برابر کشورهای پیشرفته د‌‌‌‌‌انشگاه د‌‌‌‌‌ارد.‌‌‌‌‌ ایران ٢٦٤٠ د‌‌‌‌‌انشگاه د‌‌‌‌‌ارد‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌ر حالی که چین ٢٤٨١ و هند‌‌‌‌‌‌ ١٦٢٠ د‌‌‌‌‌انشگاه د‌‌‌‌‌ایر کرد‌‌‌‌‌ه است!

مدرک گرایی ایرانی‌ها، وضع دردناکی برای اقتصاد ایران رقم زده است. حالا کشور ما بیشتر از هند و چین یک‌میلیارد و چند صد‌میلیون نفری دانشگاه و مراکز آموزش عالی دارد. بنا به آخرین گزارش وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، در ایران ٢٦٤٠ دانشگاه وجود دارد که از این میان سهم وزارت علوم از جمعیت دانشجویی ٦٨‌ درصد و سهم دانشگاه آزاد ٣٢‌ درصد است.

این درحالی است که براساس اعلام موسسه اسپانیایی CISC چین تنها ٢٤٨١ و هند‌ ١٦٢٠ دانشگاه دایر کرده است. این تعداد دانشگاه، حدود ٥‌ هزار‌میلیارد تومان از بودجه کل کشور را می‌بلعد و نزدیک به ٥٠‌ درصد از جمعیت بیکار کشور را تولید می‌کند. اما ماجرا به همین جا ختم نمی‌شود و نکته دیگر اینجاست که درنهایت بدنه اداری ایران نخبگان را به حاشیه می‌راند و متوسط‌ها و فارغ‌ التحصیلان رشته‌های غیرمرتبط را به خود جذب می‌کند.

بنا به اعلام مهدی سیدی رئیس کارگروه نخبگان شورایعالی انقلاب فرهنگی در‌سال ٢٠١٥ حدود ١١٣٠٠ دانشجوی نخبه از ایران مهاجرت کرده‌اند که این تعداد حاکی از رشد ١٦‌درصدی مهاجرت نخبگان از کشور نسبت به‌ سال ٢٠١٤ است و پدیده مدرک گرایی در بین مدیران و معضل دکتری یک شبه امکان رقابت سالم در بدنه اداری ایران را محدود و محدودتر کرده است. بیشتر از ٨٠‌ درصد وزرای انگلیس لیسانسیه‌اند و در ایران بیشتر مدیران ما مدرک دکتری دارند. خروجی بدنه اداری انگلیس این است که آنها به‌عنوان یک اقتصاد بزرگ جهان مطرح شوند و ایران به‌عنوان یک اقتصاد بحران زده!

 البته چه کسی می‌پذیرد که در شهر کوچکی مثل قم یا سمنان بیشتر از ٦ دانشگاه دولتی با ردیف بودجه‌ای وجود داشته باشد و در سیستان و بلوچستان بچه‌ها در کپر درس بخوانند و گونی برنج را به‌عنوان کیف مدرسه به دست بگیرند؟ کدام عقل اقتصادی می‌پذیرد که تایپیست یک اداره مدرک لیسانس بگیرد و به پست کارشناسی برسد اما نه کارشناس توانایی باشد و نه دیگر مثل گذشته کار تایپ انجام دهد؟

در ایران کارخانه مدرک چاپ کنی به راه افتاده است و صرف بودجه‌های کلان آموزشی، ارزش افزوده اقتصادی به دنبال ندارد. درواقع پرسشی که مطرح می‌شود این است که خروجی آن همه مدیر دکتر در ایران چیست؟ یا آمده‌ایم برای ورود به مجلس شرط گرفتن مدرک فوق‌لیسانس را لحاظ کرده‌ایم که این مسأله نیز از همان نگاه مدرک‌گرایی‌مان ناشی می‌شود. در ایران بی‌شمار دکتر داریم که حتی به یک زبان بین‌المللی اشراف ندارند و نمی‌توانند منابع اصلی علم را مطالعه کنند. کجای دنیا به کسی دکترا می‌دهند که قادر به مطالعه منابع اصلی و کتب مراجع رشته خود نیستم.