واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

چطور یک جوان ۲۵ ساله از آموزش آنلاین ۶۶٫۰۰۰ دلار درآمد کسب می‌کند

نویسنده: حسین خلیلی صفا یکشنبه, 25 آبان 1393 ساعت 19:19 نظر (23)
کسب درآمد ۶۶٫۰۰۰ دلاری توسط جوان ۲۵ سالهکسب درآمد ۶۶٫۰۰۰ دلاری توسط جوان ۲۵ ساله

نیک والتر، جوانی ۲۵ ساله است که از طریق انتشار ویدئوهای آموزشی بصورت آنلاین،  ۶۶٫۰۰۰ دلار در یک ماه درآمد دارد. وی از طریق تهیه‌ی ویدئوهای آموزشی سوئیفت اپل و برنامه‌نویسی برای گجت‌های این کمپانی، این درآمد را کسب می‌کند.

 نیک والتر جوان آمریکایی است که در زمان عرضه‌ی آیفون در سال ۲۰۰۸، در ژاپن حضور داشت. در آن سال‌ها وی در کلیسایی در ژاپن مشغول به کار بود.

وی در خصوص نحوه‌ی آشنایی با اپل و تلفن‌های‌هوشمند این کمپانی گفت:

زمانی که به خانه برگشتم، پدرم یک دستگاه آیفون ۴ در اختیارم گذاشت و این اولین باری بود که من با اپلیکیشن‌ها آشنا شدم. به‌نظرم من این گجت‌ها فوق‌العاده بودند. می‌توانستم هر کاری با آیفون انجام دهم.

با دریافت یک دستگاه آیفون ۴، والتر که فارغ‌التحصیل رشته‌ی سیستم‌های اطلاعاتی از دانشگاه بریگام یانگ است، آغاز به یادگیری برنامه‌نویسی برای آیفون کرد. وی پس از یادگیری نحوه‌ی برنامه‌نویسی تحت iOS، بصورت پاره‌وقت اپلیکیشن‌هایی را برای این اکوسیستم توسعه می‌داد.

والتر با مطالعه‌ی کتابی با عنوان «۴ ساعت کار در هفته»  تحت تاثیر ایده‌ی این کتاب قرار گرفت که هدف از آن ایجاد کسب و کار بدون نیاز به صرف وقت زیاد بود. حتی نویسنده‌ی این کتاب پیشنهاد راه‌اندازی یک دوره‌ی آموزشی آنلاین را نیز داده بود، اما والتر موضوعی را در ذهن نداشت تا براساس آن یک دوره‌ی آموزشی آنلاین، ایجاد کند.

با معرفی زبان‌برنامه‌نویسی سوئیفت توسط اپل در جریان برگزاری کنفرانس توسعه‌دهندگان این کمپانی، والتر موضوع مناسبی برای آموزش یافت. وی در این خصوص می‌گوید:

زمانی که اپل از زبان برنامه‌نویسی خود پرده برداشت، بسیاری از افراد در پی یادگیری آن بودند و در واقع همه‌ی افراد در یک سطح از آگاهی قرار داشتند. من ابتدا یادگیری این زبان را برای تفریح و استفاده در اپلیکیشن‌های آینده یاد می‌گرفتم، اما به این موضوع نیز فکر کردم که می‌توانم جزو اولین افرادی باشم که این زبان را آموزش می‌دهد.

والتر پس از صرف چهار روز زمان برای مطالعه‌ی مستندات زبان سوئیفت، که شامل اضافه کردن مثال‌ها و توضیح مستندات به زبان ساده‌تری بود، ۵۰ قسمت ویدئو منتشر کرد. اپل در تاریخ ۲ ژوئن، زبان برنامه‌نویسی سوئیفت را معرفی کرد و پس از چهار روز والتر ویدئوهای مورد نظر را در وب‌سایت Udemy قرار داد.

در ماه اول انتشار، ویدئوهای آموزشی والتر درآمدی ۴۵٫۰۰۰ دلاری را برای وی به ارمغان آوردند.

 یودِمی با دریافت ۹۹ دلار از متقاضیان مطالعه‌ی این دروس، امکان دسترسی چندین باره به این ویدئوها را میسر کرد. در صورتی که دانش‌آموزان از طریق لینک‌های ارسال شده توسط والتر به سراغ خرید این ویدئو بروند، ۹۷ درصد از این مبلغ به والتر تعلق می‌گیرد، اما در صورتی که کاربران از طریق خود یودمی این ویدئوها را خریداری کنند، مبلغ پرداخت شده برای حق اشتراک نصف خواهد شد.

درآمد والتر برای همیشه بالا نبوده  و در ماه‌های بعدی وی به‌ترتیب ۷٫۵۰۰، ۵٫۰۰۰ و ۳٫۰۰۰ دلار شد. درآمد وی چند ماه میانگین ۳٫۰۰۰ دلاری داشت تا اینکه والتر سری جدید ویدئوهای آموزشی خود را با عنوان «چگونه برای آیفون اپلیکیشن بسازیم؟» منتشر کرد. قیمت عضویت برای استفاده از این ویدئوها ۱۹۹ دلار تعیین شد.

در اولین ماه انتشار سری دوم از ویدئو‌های آموزشی والتر، وی درآمدی ۶۶٫۰۰۰ دلاری را تجربه کرد. شاید اولین اقدام یک جوان ۲۵ ساله با کسب این درآمد، تفریح باشد، اما والتر رو به سوی سرمایه‌گذاری آورد. او پس از خرید یک دستگاه تویوتا کرولا، باقی‌مانده‌ی پول خود را سرمایه‌گذاری کرده است.

در حال حاضر بیش از ۸٫۵۰۰ نفر از اعضای یودمی از سری ویدئوهای آموزشی سوئیفت و ۳٫۵۰۰ نفر از ویدئوهای آیفون بازدید کرده‌اند.

در قدم بعدی، والتر درصدد ارائه‌ی ویدئوهای جدید آموزشی خود با عنوان نحوه‌ی توسعه‌ی اپلیکیشن‌ها برای اپل‌واچ پرده برداشت. والتر در حال ایجاد کمپینی در کیک‌استارتر برای آغاز استارت‌آپ خود و توسعه‌ی ایده‌‌ای است که از طریق آن به موفقیت رسیده است. وی در این خصوص گفت:

این موضوع من را به یاد زمانی می‌اندازد که اولین اپلیکیشن‌ها برای آیفون روانه‌ی بازار شد. این شانس دوباره برای توسعه‌دهندگان فراهم است تا اولین اپلیکیشن‌ها برای ساعت‌هوشمند اپل را نیز روانه‌ی بازار کرده و موج اولیه‌ی کاربران را از آن خود کنند.

پیروز مجتهد زاده، کارشناس برجسته مسائل خاورمیانه: از ترکیه بوی خلافت اموی به مشام می‌رسد

به نظر من اینها به دنبال راه اندازی خلافت عثمانی نیستند. اینها دنباله رو خلافت اموی، معاویه و یزید هستند که شعبه ای از خلفای راشدی بود، هستند. ترکیه حتی خلافت عباسی را هم قبول ندارد چه برسد به خلافت عثمانی.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،از زمان آغاز بحران سوریه، با حمایت ترکیه، تروریستهای تکفیری از اقصی نقاط جهان در این کشور جمع و پس از آموزش، با نظارت نیروهای نظامی و امنیتی ترک، عازم سوریه شده‌اند. در واقع ترکیه با تبدیل شدن به معبر اصلی ترانزیت تروریست‌ها به سوریه، همه پل هایی که می‌توانست مناسبات با دولت دمشق را احیا کند، ویران و تنها روی گزینه رفتن بشار اسد سرمایه گذاری کرده، اما ناکامی و استیصال جبهه غربی - عربی در ساقط کردن بشار اسد، بزرگ‌ترین کابوس ترکیه در رسیدن به رویای تغییر مرزهای سیاسی – جغرافیایی و شکل گیری نوعثمانی گری شده است. این در شرایطی است که پیروز مجتهد زاده، کارشناس برجسته مسائل خاورمیانه معتقد است که از ترکیه بیشتر بوی خلافت اموی به مشام می رسد تا خلافت عثمانی. 

متن گفتگوی مجتهدزاده را در ادامه بخوانید: 
 
-    موضع گیری های اخیر ترکیه را چگونه ارزیابی می کنید؟ 
 
مواضع اخیر ترکیه حقیقتا بسیار بسیار تاسف انگیز است چون در سال های اخیر به خصوص در 14 سال قرن بیست و یکم، این استنباط را حاصل کرده بودیم که ترکیه در زندگی سیاسی و اجتماعی خود پیشرفت بسیاری حاصل کرد و به مرزهای استقلال هویتی و سیاسی نزدیک شد. آن چه که در رابطه با سوریه و مسائل مربوط به علائق و خواست های اسرائیل در سوریه و عراق مشاهده شد، موجبات تاسف فراوان در زمینه موضع گیری های ترکیه را فراهم آورد. من نمی گویم که ترکیه مستقیم از اسرائیل دستور می گیرد اما آنچه مشخص است این است که به صورت غیر مستقیم از طریق آمریکا، قطعا از رژیم صهیونیستی دستور می پذیرد و پشت پا به همه ارزش های هویتی خود در منطقه خاورمیانه می زند. 
 
-       چرا این وضعیت به وجود آمده در ترکیه را تاسف بار می دانید؟ 
 این تاسف از آن جهت است که ما با هویت سیاسی اجتماعی ترکیه در سال های اخیر آشنایی بسیار داشتیم و تصور بر این بود که ترکیه وضعیت سابق خود را پشت سر گذاشته، اما وضعیتی که در حال حاضر در ترکیه و موضع گیری های آن شاهد هستیم، از اینکه ما در محاسباتمان نسبت به این کشور اشتباه داشتیم باید تاسف بخوریم.     
 
-       از نگاه شما اشتباهات تاکتیکی انجام گرفته توسط ترکیه در منطقه خاورمیانه چیست؟ 
 به نظر من این اقدامات اصلا اشتباه نیست و همه آنها حساب شده و خواسته امریکا و در نهایت اسرائیل است. نقش ترکیه در منطقه کاملا واضح است و همچنان که ما در ماجراهای سوریه در سال های گذشته دیدیم نقشی به موازات سیاست های اجرا شده محور اسرائیل، عربستان، اردن در پناه حمایت های سیاسی آمریکا در این مدت. ترکیه هم در آن مجموعه نقش آفرینی داشت و بعد در جریان مذاکرات هسته ای ایران با غرب اندکی وانمود کرد که از آن نقش آفرینی دور شده و از اجرای خواست های آن محور کناره گیری کرد. اما امروز می بینیم که استنباط ما اشتباه بوده و این اقدامات ترکیه یک بازی سیاسی در منطقه بوده است. 
 
-    محور اسرائیلی – عربی چه نقشی در منطقه داشته است؟ 
من فکر می کنم این نقش کاملا مشخص است. اگر در نظر بگیریم آنچه که در سوریه و عراق در حال رخ دادن است حاصل توطئه های ننگین محور اسرائیل، اردن و عربستان سعودی بوده است، به این نتیجه می رسیم که قصد آنها برهم زدن تشکیل هلال شیعی در منطقه است. در اینجا توطئه اسرائیلی – عربی این تصور را به وجود آوردند که ایران در راس این هلال شیعی می خواهد شیعه را بر تسنن حاکم کند و با طرح همین نقشه شوم و بر اساس این فرضیه غلط بود که عربستان سعودی را تحریک به تشکیل و حمایت از گروه های تروریستی تکفیری و سلفی کردند تا بدین صورت کاری کنند که وهابیون بر شیعه تسط یابد. این توطئه شناخته شده است و خیلی سال پیش و از زمان ماجراهای عربستان آغاز شد اما در سال 2004 در خاورمیانه عربی مطرح شد و در سال 2006 رسما توسط پادشاهان عربستان و اردن، هولمز نخست وزیر رژیم صهیونیستی و مبارک رئیس جمهور سابق مصر اعلام شد. در طول سال های اخیر نیز شاهد اقدامات این محور در منطقه بودیم. البته کشور مصر نیز در این محور قرار داشت اما با سرنگون شدن دولت حسنی مبارک، مصر خود را از این اتحاد ننگ آور منطقه جدا کرد.  
 
-    ترکیه چه نقشی در این محور اسرائیلی – عربی داشته و دارد؟ 
ترکیه متاسفانه نقش یک کشور و ملت درجه 2 را در این ماجرا بازی می کند. بازیگر اصلی اردن، عربستان، اسرائیل و در راس آنها ایالات متحده آمریکاست و ترکیه به عنوان عضو ناتو نقش یک ملت درجه دوم را بازی کرده و فقط فرمانبرداری از امریکا به صورت مستقیم و از اسرائیل به صورت غیر مستقیم می کند. ترکیه هیچگونه منافعی از لحاظ ملی، سیاسی و مذهبی در این ماجراجویی ها ندارد و حتی خواهید دید که پیشرفت داعش در منطقه خطرات بزرگی را برای این کشور ایجاد خواهد کرد. حال چه از نظر تمامیت ارضی ترکیه و چه از نظر آشوب کردن موازنه های موجود بین ترک ها و کردها، ترکیه در خطر قرار دارد. این مسئله نیز جای تاسف دارد که دولت ترکیه پذیرفته به عنوان یک کشور درجه 2 با عنوان دستور بگیر و فرمانبردار برای اسرائیل و آمریکا بازی کند.  
 
-    این روزها اقدامات و موضع گیری های دولت ترکیه سبب شده تا نارضایتی هایی در بین مردم این کشور نیز ایجاد شود. به نظر شما این احتمال وجود دارد که با ادامه این رفتارها، آشوب هایی از سوی مردم این کشور صورت بگیرد؟ 
قطعا نارضایتی هایی که در طول سال های گذشته در ترکیه شاهد بودیم بیشتر و بیشتر می شود. اگرچه در برخی موارد هرگونه اعلام نارضایتی بی رحمانه سرکوب شد ولی همان حرکت های سرکوب شده نیز تاثیرات بسیاری بر تعدیل سیاست های دولت ترکیه داشته است. ملت و مردم ترکیه نقش خود را یک نقش دست دوم و پایین تر از اسرائیل در خاورمیانه نمی بینند. این دولت است که چنین نقشی را بازی می کند و طبیعتا مردم از این نقش ناراضی هستند. چه آنهایی که گرایش های اسلامی دارند و چه آنهایی که گرایش جمهوری خواهی و لائیک دارند، همگی از نقش به وجود آمده توسط دولت ناراضی هستند و معتقدند که این نقش، نقش پاسبان درجه دوم امریکا و اسرائیل در خاورمیانه است. همین مسئله باعث کسر شان دولت و ملت ترکیه است.  
 
-    آیا مباحث تاریخی در این موضع گیری ها اثر گذار است؟ چراکه برخی مطرح می کنند که ترکیه به دنبال تغییر مرزهای خود و شکل گیری نوعثمانی گری است. 
به نظر من اینها به دنبال راه اندازی خلافت عثمانی نیستند. اینها دنباله رو خلافت اموی، معاویه و یزید هستند که شعبه ای از خلفای راشدی بود، هستند. ترکیه حتی خلافت عباسی را هم قبول ندارد چه برسد به خلافت عثمانی. در تاریخ هم دیده ایم که عثمانی ها اصلا خلافت نداشتند و فقط نام خلافت روی آن بود. عثمانی یک پادشاهی لائیک اروپا گرا بود. من معتقد نیستم که این سلفی ها، وهابی ها و تکفیری ها با نگاه بسیار تند خود خواهان تجدید حیات سلطان سلیمان قانونی باشند. اصلا اینگونه نیست. نگاه به مسیر این جریان نشان می دهد که هدف این ها رسیدن به شامات است. شامات پایتخت خلافت اموی است. اما همان خلافت اموی را هم اگر در نظر بگیریم، این جریان های تازه به راه افتاده از خلافت اموی هم تندتر و تیزتر هستند. یعنی خلافت معاویه و یزید هم در قیاس اندیشه های خلافت گرایی این گروه ها وقتی اندازه می گیریم می بینیم که خلافت اموی بسیار امروزی تر و انسانی تر بوده است.  
 
-    به عنوان بخش پایانی گفتگو بفرمایید که ارزیابی شما از آینده روابط دیپلماتیک ایران و ترکیه چیست؟ 
از این زاویه هم باید تاسف خورد . در حالی که این دو کشور از دیرباز لازم و ملزوم هم از لحاظ سیاسی اقتصادی و منطقه ای بوده اند اما برخی رفتارهای خارج از این دو کشور موجبات برهم خوردن این روابط را فراهم کرد. ترکیه هیچ هدفی برای تعارض با ایران ندارد اما دولت ترکیه از خود اختیاری ندارد و به عنوان عضو ناتو و متحد آمریکا و در درجه بعد اسرائیل، همکار ناخواسته برخی توطئه های منطقه شده و این نقش را بازی کند. حتی تاریخ هم نشان داده که ترکیه هیچ گاه دشمنی با ایران نداشته اما تا زمانی که ترکیه در نقش یک کشور درجه دوم در منطقه فقط بازیگر توطئه های دیگران باشد، روابط حسنه ای با ایران نخواهد داشت. 
منبع: فردا

وجود ابهام و تردیدهایی برای آینده اقتصادهای آمریکا و اروپا

چند سال اخیر سالهای حساسی برای اقتصاد آمریکا و جهان بود و با وجود سعی در مدیریت دقیق آمریکا بر اقتصادش هنوز اطمینانی به دستاوردهای گذشته، و روشنی آینده اقتصاد او و به دنبالش جهان وجود ندارد. به تحلیلی از سایت طلا در این مورد توجه کنید:

اقتصاد امریکا برای اقتصادهای بزرگ بحران می سازد
Quantitative Easing یا سیاست "تسهیل کمی" و به زبان ساده تر سیاست تزریق نقدینگی به بازارهای مالی؛ سیاستی که بانک مرکزی آمریکا از سال 2008 به منظور مقابله با بحران اقتصادی جهانی در پیش گرفت، هفتۀ پیش متوقف شد.
شش سال پس از ورشکستگی بانک لهمان برادرز، که جرقۀ بحران اقتصادی سال 2008 بود، اقتصاد جهان هنوز نتوانسته آنگونه که باید خود را از ورطه رکود نجات دهد و امروز سیاستی که اقتصاد جهان را امیدوار کرد، به پایان رسیده است. آنگونه که رییس فدرال رزرو آمریکا اعلام کرده، با توجه به رشد اقتصادی آمریکا و کاهش بیکاری انتظار می رود در ماههای آینده اقتصاد آمریکا شاهد رشد بیشتری باشد و از این رو دیگر اقتصاد آمریکا به دوپینگ نیاز ندارد.
با این حال هنوز بسیاری از اقتصاددانان و کارشناسان آمریکایی این پرسش را مطرح می کنند که آیا این سیاست 6 سالۀ آمریکا جواب داده است؟ و اگر واقعا سیاست دوپینگ بازارها موثر بوده پس چرا این پول بر تولید ناخالص داخلی آمریکا اضافه نکرده است؟ و اگر این سیاست خوبی است چرا توسط سایر کشورهای بحران زده و یا اروپای بیمار اجرا نمی شود؟ این پرسشها با گذشت یک هفته از توقف سیاست تزریق نقدینگی آمریکا همچنان ذهن بسیاری را به خود مشغول داشته است.
در همین راستا نشریۀ اکونومونیتور در مقاله ای به قلم اد دلان، با عنوان" سیاست تسهیل کمی چه کارهایی نکرد"؟ ناکارآمدی این سیاست را با ارائه نمودارها و اینفوگرافیک تشریح کرده است. در این مقاله آمده است:سیاست تسهیل کمی و یا ترزیق پول قاعدتاً باید مبنای پولی و حتی دارایی بانک مرکزی را تقویت کرده باشد. برخی اقتصاددانان ناظر بر این مسئله حتی نظریۀ "پول بسیار قدرتمند" high powered money را بر اساس دو معادلۀ ساده مطرح می کنند: یکی از آنها ضریب به هم فزایندۀ پول یعنی نسبت پول معمولی به پول پایه است؛ معادلۀ دوم نسبت تولید ناخالص داخلی به نسبت ذخیرۀ پول معمولی است که غالباً آن را به عنوان سرعت گردش پول می شناسیم. اگر ضریب به هم فزایندۀ پول و گردش آن ثابت بودند، مبنای پولی باید بسیار قدرتمند باشد و هر نوع افزایش (که بانک مرکزی می تواند در آن دستکاری کند) قاعدتآً باید تولید ناخالص داخلی را بالا ببرد. پرسش اصلی اینجاست که این میزان تزریق نقدینگی چرا تولید ناخالص داخلی آمریکا را بالا نبرده است؟ و نسبت تورم به این تزریق چقدر بود؟
دوم اینکه سیاست فدرال رزرو آمریکا حتی تورمی را که همه منتظرش بودند به دنبال نداشت. به رغم تزریق بالای نقدینگی، ریکاوری(احیای) اقتصاد آمریکا روند بسیار کندی داشت و حتی نرخ بیکاری به رقم 5.25 یا 5.75% هم نرسید.
و سوم اینکه سیاست بانک مرکزی آمریکا ضعف در نسبت پول و سیاستهای مالیاتی را نیز ثابت کرد. سیاست مالیاتی آنقدر محدودکننده نبود که بتواند احیای اقتصادی را متوقف کند اما سیاست تزریق پول آنقدر قدرتمند بود که می توانست هر محدودیت مالیاتی را از میان بردارد.
اما تبعات و پیامدهای توقف سیاست تزریق نقدینگی چه می تواند باشد؟ ایا باید منتظر بحران دیگری بود و یا اقتصاد آمریکا شاهد رشد اقتصادی بیشتری خواهد بود؟
روزنامۀ فیگارو در تحلیلی پیرامون پیامدهای توقف سیاست پولی آمریکا می نویسد: هنوز کسی به درستی پاسخ این پرسش را نمی داند اما شرکتها و بانکها زین پس چشمشان به سیاستهای بانکی کشورها به خصوص آمریکا خواهد بود. آمریکا پس از افزایش رشد اقتصادی نرخ بهره را افزایش خواهد داد و این مسئله برای اقتصاد آمریکا با توجه به رشدی که داشته، مناسب است. در صورت افزایش نرخ بهره در آمریکا، در اروپا نیز اتوماتیک وار بانکها نرخ بهره را افزایش خواهند داد اما سرمایه های معلق در منطقه یورو به سمت نرخ بهره آمریکا حرکت خواهند کرد؛ چرا که اروپا هنوز به اندازه ای به رشد اقتصادی دست نیافته تا توان جذب این سرمایه ها را داشته باشد.
اما چرا اروپا نمی تواند برای رهایی از بحران اقتصادی، سیاست تزریق نقدینگی بانک مرکزی آمریکا را در پیش گیرد؟ پاسخ اینست که وضعیت بانک مرکزی اروپا به این نهاد اجازه نمی دهد که بدهی دولتی کشورها را خریداری کند. این تصمیمی است که سران اروپا از بیم از دست رفتن سرمایه و استقلال شان گرفته اند و اگر در مورد یونان این تصمیم گرفته شده، به دلیل گستردگی و حجم بالای بدهی و نجات این کشور بوده است.
در هر حال اینکه توقف سیاست فدرال رزرو آمریکا رشد اقتصادی را احیا می کند یا نه، سوالی است که در ماههای آینده، سیر رشد تولید ناخالص داخلی آنرا مشخص خواهد کرد. اینکه اقتصاد آمریکا به تزریق عادت کرده و یا به تنهایی رشد خواهد کرد هنوز سوال نگران کننده ای است. در حال حاضر به لطف رشد هزینه های نظامی، اکتشاف نفت و گاز شیل و کاهش حقوق ها، آمارهای اقتصادی، ارقام امیدوارکننده ای را نشان می دهند؛ اما هنوز اقتصاددانان به آینده با شک و تردید می نگرند.

نقد فرهنگی و پاسخ‌های جالب شهید مطهری به چند تحریف

پاسخ‌های جالب شهید مطهری به چند تحریف (از تابناک)


«ما ایرانی‌ها یک مردم ضعیف‌پسندی هستیم. آه و ناله کردن در میان ما سرقفلی دارد. هرکس می‌خواهد بگوید من آدم خوبی هستم، خودش را شل می‌کند، رها می‌کند، آه می‌کشد، ناله می‌کند. این معلول همین دروغی است که ما به امام زین‌العابدین نسبت داده‌ایم و ایشان را «امام زین‌العابدین بیمار» می‌خوانیم.»


به گزارش ایسنا، این بخشی از پاسخ‌های جالب و تأمل‌برانگیز شهید مطهری به تحریفاتی درباره امام سجاد(ع) است. خبرآنلاین در این رابطه نوشت: دوازدهم ماه محرم به روایتی، سالروز شهادت امام سجاد(ع) است؛ امامی که در فضای اختناق بعد از کربلا با نشر علم و معارف و دعاهای پر مضمون، دین را حفظ کرد.


به مناسبت 12 محرم، تحریفات وارد شده درباره امام چهارم در واقعه عاشورا و پس از آن را مرور می‌کنیم. گلچینی از نوشته‌های استاد مرتضی مطهری درباره این تحریفات را در ادامه می‌خوانید:


بیهوش بودن امام سجاد(ع) در طول حادثه کربلا


داستان جعلی و تحریفی که درباره امام نقل می‌کنند این است که می‌گویند در روز عاشورا وقتی برای امام حسین(ع) یاوری باقی نماند، امام سجاد(ع) پرسید: پدر جان کار شما و این مردم به کجا کشید؟ (یعنی تا آن وقت امام زین‌العابدین بی‌خبر بوده است) امام فرمود: پسر جان به جنگ کشید.


امام سجاد(ع) پرسید: حبیب بن مظاهر چه شد؟ فرمود کشته شد. و همینطور از دیگر یاران پرسید. امام حسین(ع) فرمود بدان که در میان خیمه‌ها غیر از من و تو مردی نمانده است. این قصه از حواشی زیادی برخوردار است و غرض این است که امام سجاد(ع) از اول مقاتله تا وقت مبارزه پدر اصلاً از حال نزدیکان و انصار و میدان جنگ خبری نداشته است.


این داستان جعلی و دروغ است. امام آن قدر مریض و بیهوش نبوده که نداند چه گذشته است. تاریخ می‌نویسد حتی در همان حال امام حرکت کرد و فرمود عمع عصای مرا با یک شمشیر بیاور. در واقع یکی از کسانی که در واقعه حاضر بوده و آن را نقل کرده است، شخص امام سجاد(ع) است.


گریختن مادر امام سجاد(ع) بعد از شهادت امام حسین(ع)


تحریف دیگر این است که می‌گویند شهربانو مادر امام سجاد(ع) در کربلا بوده و بعد از شهادت امام حسین(ع) یک مرتبه سوار بر اسبی که در آنجا بسته بوده شده و فرار کرده است. لشکر عمر سعد هم به دنبالش آمده‌اند. حالا اگر بگوییم اسب بی‌بی شهربانو نظر کرده بوده ناچار باید بگوییم اسب‌های لشگر عمر هم نظرکرده بودند که 150 فرسخ یک نفس آمده‌اند! وقتی که داشتند او را می‌گرفتند، می‌خواست بگوید «یاهو» مرا بگیر، اشتباه کرد و گفت «یا کوه» مرا بگیر و کوه هم گرفت!


تاریخ می‌گوید والده امام سجاد(ع) بعد از وضع حمل از دنیا رفته و اساساً در کربلا وجود نداشته است. یک مقتل را نمی‌بینید که گفته باشد مادر امام (چه بی‌بی شهربانو باشد چه کس دیگر، که سر این موضوع اختلاف است) در کربلا حضور داشته است. افسانه‌ای است که جعل کرده‌اند و عده‌ای هم به آن اعتقاد دارند.


تحریف مخصوص ما ایرانی‌ها: امام زین‌العابدین بیمار


یک چیزی که مخصوص ما ایرانی‌هاست، این است که می‌گوییم: «امام زین‌العابدین بیمار». شما در غیر زبان فارسی در جای دیگر این کلمه «بیمار» را دنبال اسم امام زین‌العابدین نمی‌بینید. مثلاً در زبان عربی، ایشان القاب زیادی دارند. «السّجاد» یکی از القابشان است و «ذو الثَّفَنات» یکی از القابشان است.


شما ببینید یک کتاب در دنیا پیدا می‌کنید که یک لقبی به زبان عربی به امام داده باشند که مفهوم بیمار را برساند؟ من نمی‌دانم چطور شده که ما فارسی‌زبان‌ها این لقب را به امام داده‌ایم؟! البته علتش معلوم است. امام زین‌العابدین در ایام حادثه عاشورا - بگویم من‌الاتفاق، بگویم تقدیر الهی بود برای اینکه امام زنده بماند و نسل امام حسین(ع) از این طریق محفوظ بماند - بیمار بودند و همان بیماری ایام عاشورا سبب نجات ایشان شد. چند بار تصمیم گرفتند امام را بکشند، چون بیماری ایشان در آن وقت شدید بود، گفتند: «اِنَّهُ لِما بِهِ» یعنی این که دارد می‌میرد، چرا دیگر او را بکشیم؟ کیست در دنیا که در عمرش بیمار نشود؟ هر کسی در عمرش یک بار، دو بار بیمار می‌شود.


غیر این چند روز شما ببینید یک جا نوشته‌اند که امام زین‌العابدین بیمار بود؟ ولی ما امام زین‌العابدین را یک آدم بیمارِ مریضِ زردرنگِ تبِ لازمی تصور کرده‌ایم که همیشه عصا به دستش است و با کمر خم دارد راه می‌رود و آه می‌کشد. آن وقت می‌گوییم امام چهارم ما هم هست. همین دروغ و تحریف سبب شده است که بسیاری از اشخاص آه بکشند، ناله کنند، خودشان را به موش‌مردگی بزنند و مردم از آنها احترام کنند، بگویند ببین آقا را! درست امام زین‌العابدین بیمار! این تحریف است. امام زین‌العابدین با امام حسین(ع) هیچ فرق نداشته است، با امام باقر(ع) از نظر مزاج و بنیه هیچ فرق نداشت. امام چهل سال بعد از حادثه کربلا زنده بود و مثل همه سالم بود. با امام صادق(ع) فرقی نداشته است. چرا ما بگوییم «امام زین‌العابدین بیمار»؟!


خدا رحمت کند مرحوم آیتی (رضوان اللّه علیه) را که یک گوهر گران‌بهایی بود از دست ما رفت. ایشان هم همین موضوع را جزء مسائلش طرح کرد. گفت همین چه حرفی است که ما به امام زین‌العابدین نسبت بیماری می‌دهیم؟ یک لقب به امام داده‌ایم که هرکس بشنود خیال می‌کند امام یک مردی بوده در تمام عمر بیمار. بعد یک قضیه جالبی نقل کرد. گفت که همین چندی پیش یکی از مجلات را می‌خواندم که در آن مجله نویسنده مقاله‌ای از وضع دولت و کارمندان دولت انتقاد کرده بود. این طور انتقاد کرده بود که اغلب کارمندان دولت و متصدیان امور یا افراد بی‌عرضه‌ای هستند یا افراد ناپاکی؛ یا عرضه دارند و ناپاک‌اند یا پاک‌اند و بی‌عرضه. عین عبارت را ایشان نقل کردند. نوشته بود که اغلب متصدیان امور یا شمرند یا امام زین‌العابدین بیمار و حال آنکه ما نیازمندیم به افرادی که حضرت عباس باشند، هم پاک باشند و هم کاربر؛ یعنی شمر کاربر بود ولی ناپاک، امام زین‌العابدین بیمار آدم پاکی بود، متأسفانه کاربر نبود، عرضه و لیاقتی نداشت؛ حضرت عباس خوب بود که هم پاک بود و هم کاربر!


به همان آدم اگر بگویید امام‌هایت را بشمار، می‌گوید امام چهارم من امام زین‌العابدین بیمار است. یک آدمی که تو اعتقادت - العیاذ باللّه - درباره او این است که او یک آدم پاکی بود ولی کاربر نبود و حضرت عباس که مأموم بود و امام نبود از او بالاتر بود چون هم پاک بود و هم کاربر، پس چه امامی و چه پیشوایی؟! ببینید همین یک جریان کوچک چقدر انحراف به وجود می‌آورد. ما ایرانی‌ها یک مردم ضعیف‌پسندی هستیم. آه و ناله کردن در میان ما سرقفلی دارد. هرکس می‌خواهد بگوید من آدم خوبی هستم، خودش را شل می‌کند، رها می‌کند، آه می‌کشد، ناله می‌کند. این معلول همین دروغی است که ما به امام زین‌العابدین نسبت داده‌ایم و ایشان را «امام زین‌العابدین بیمار» می‌خوانیم. تا شخصی می‌گوید آه، می‌گوییم درست مثل امام زین‌العابدین بیمار!


مرحوم شمس، واعظ تهرانی معروف گفته بود در مشهد یک شبی ما را به جایی دعوت کردند، ما هم به خیال اینکه یک مهمانی معمولی است رفتیم. دیدیم نه، جمعیت خیلی زیاد است. سفره آوردند. دیدم در جلو هر یک از ما یک بشقاب غذا گذاشته‌اند.


من هرچه که نگاه کردم نفهمیدم چیست؟ چون این قدر تیره بود که از ماش تیره‌تر. دست گذاشتم، دیدم هر جایش دست می‌گذارم از بشقاب می‌خواهد بیرون بیاید؛ این قدر سفت و محکم است. منتظر شدیم که چیز دیگر بیاورند. دیدم نه، جمعیت شروع کردند از همین‌ها استفاده کردن. صاحب خانه را صدا کردم آمد. گفتم اینها چیست که به حلق خلق‌اللّه می‌کنی؟ گفت ای آقا! شما هم از این حرف‌ها می‌زنید؟ از شما قبیح است، زشت است. چطور؟ گفت این آش امام زین‌العابدین بیمار است. گفتم اگر راست می‌گویی که آش امام زین‌العابدین بیمار است، پس بیماری ایشان در همه عمر از همین آش بوده که می‌خورده‌اند! این‌هاست که چهره‌های پاک و نورانی را مشوّه کرده است و مشوّه می‌کند.


اصلاً امامت به معنی نمونه و سرمشق بودن است؛ یعنی فلسفه وجود امام این است که یک انسانِ مافوق باشد، یک انسان مافوق انسان‌ها باشد، همین طوری که پیغمبران «بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یوحی اِلَیْهِ» بودند تا مردم از این مثل‌های اعلا پیروی و تبعیت کنند. اما وقتی که چهره این شخصیت‌ها این قدر مشوّه و خراب شد، سیمایشان تغییر کرد، اینها دیگر قابل پیروی و لایق پیروی نیستند و نمی‌شود از اینها پیروی کرد؛ یعنی پیروی از این شخصیت‌های خیالی به جای این که نافع باشد نتیجه معکوس می‌بخشد. 

مروری بر زندگی و برخی نظرات جورج جرداق نویسنده و اندیشمند مسیحی عرب درباره امام علی (ع) و تشیع

بازخوانی دیدگاه‌های نویسنده عرب درباره علی (ع) و تشیع؛

جورج جرداق نویسنده و شاعر و نمایشنامه نویس مسیحی مولف کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیه / امام علی صدای عدالت انسانی» بدرود حیات گفت تا جهان عرب، یکی از اندیشمندان برجسته خود را از دست داده باشد و در عین حال این چهره برجسته در حالی به حیات وداع گفته باشد که بخش عمده اندیشه‌هایش هنوز برای عموم شیعیان شناخته شده، نبوده باشد.


به گزارش «تابناک»، «جورج سمعان جرداق / George Jordac» نویسنده و شاعر و نمایشنامه نویس مسیحی لبنانی و یکی از شیفتگان مکتب شیعه و عاشقان علی (ع) در روز چهارشنبه 14 آبان 1393 در سن 88 سالگی درگذشت. 


او در «جدیده مرجعیون» در جنوب لبنان به دنیا آمده بود؛ در منطقه ای از زیباترین مناطق زمین و پربارترین منطقه از نظر رویدادهای تاریخی و خاطرات گذشتگان و در خانواده ای با ریشه های «غسّانی» از روستای «شویر» در منطقه «متن» جبال لبنان و در محیطی شیفته علم و دارای گرایش شدید به طلب معرفت رشد کرد


پدر و مادر جرداق نیز به حضرت على (ع) بسیار ارادت داشتند و بر سردر خانه خود، سنگى را نصب کرده بودند که روى آن جمله «لا فتى الا على، لا سیف الا ذوالفقار» حک شده بود و از آغاز کودکی‌اش، برادر بزرگ‌ترش «فواد جرداق» که لغت شناس و شاعر بود، تاثیر فراوانی در هدایت و راهنمایی‌اش داشت.


دروس ابتدایی را در مدرسه ای در همان منطقه فرا گرفته و [در دوره کودکی و نوجوانی] هر وقت می توانست از مدرسه فرار می کرد و با دو کتاب به گوشه ای از طبیعت زیبا پناه می برد: «دیوان متنبی» و »مجمع البحرین ناصیف الیاجزی». تا اینکه یک بار برادرش او را در این حالت دید و تشویقش کرد و سپس کتاب نهج البلاغه را برای او آورد و به او گفت: «این کتاب را به صورت ویژه بخوان و هر چه می توانی از آن حفظ کن، زیرا همه خیرات برای کسی است که این کتاب را بخواند و مطالب آن را حفظ کند.» 


جورج جرداق نویسنده و اندیشمند مسیحی بدرود حیات گفت


او هنوز به 13 سالگی نرسیده بود که بخش عمده ای از این سه کتاب، مخصوصاً نهج البلاغه را حفظ کرده بود و به این ترتیب آشنایی ابتدایی او با شخصیت بزرگ امام علی (ع) آغاز شد. اضافه بر این، برادرش فواد قصاید فراوانی درباره امام علی (ع) می سرود که از نبوغ و عظمت و جایگاه والای امام علی (ع) و زندگی درخشانش سخن می گفت و او به برادرش گوش می سپرد و وقتی که این اشعار را برای مهمانان می خواند. 


جورج جرداق تقریباً 14 ساله بود که نمایشنامه ای منظوم به نام «سحر» را در پنج پرده نوشت که در چندین روستا در جنوب لبنان اجرا شد. در این زمان یکی از نزدیکان خانواده به نام منصور جرداق که از دانشمندان برجسته ریاضیات بود، خواست او را برای تحصیل علوم طبیعی و ریاضیات به اروپا بفرستد اما او به خاطر دلبستگی شدیدش به زیبایی جادویی طبیعت زادگاهش و علاقه شدیدش به شعر و ادبیات، نپذیرفت و برای ادامه تحصیل به بیروت آمد و در کالج کلیسایی به تحصیل ادبیات عرب پرداخت. 18 ساله بود که نخستین کتاب خود با نام «واگنر و زن» را نوشت و زبان و نثر این کتاب چنان بود که شیخ عبدالله علایلی درباره آن گفت: «این زبان درخشان در ادبیات معاصر نظیر ندارد.» 


او پس از پایان تحصیل در کالج کلیسایی بیروت، دو کار را با هم آغاز کرد: نوشتن مداوم برای نشریات لبنانی و عربی و نیز تدریس ادبیات عرب و فلسفه در بعضی از مدارس بیروت و آثار ادبی و فکری امام علی (ع) یکی از موضوعات موجود در برنامه های آموزشی این مدارس بود و ازآنجا که داشته ها و دانسته های کودکی و نوجوانی فرد برای تدریس کافی نیست، جورج جرداق باید برای آگاهی بیشتر سراغ مطالب و کتاب ها و آثار جدیدی درباره شخصیت ادبی و فکری و اجتماعی این شخصیت می رفت.


بدین ترتیب، شروع به مطالعه آثاری کرد که درباره امام نوشته شده بود و پس از آن برایش آشکار شد که بیشتر آنچه می خواند به مسائل ثانوی و محدودی بر می گردد که به زمان و مکانی مشخص ربط دارد که شاید در مرحله ای تاریخی برای بیشتر از مردم اهمیت دارد اما برای همه مردم در همه برهه های تاریخی مناسب نیست و بیشتر مطالب، به حق امام علی (ع) در خلافت بر می گشت و اینکه از دیدگاه مؤلفان این کتاب ها چه اندازه حق با امام علی (ع) بوده است و هر کدام هم برای ادعای خود دلایلی می آورند اما از دیدگاه امام علی (ع) نسبت به زندگی و انسان و ضرورت های جامعه بشری سخنی در میان نبود.


جورج جرداق نویسنده و اندیشمند مسیحی بدرود حیات گفت


از این رو، جورج جرداق تصمیم گرفت به نهج البلاغه برگردد ودوباره آن را با توجه مطالعه کند و دریافت که امام علی (ع) عمیق تر و بزرگ تر از تمام آن چیزهایی است که گذشتگان و معاصران درباره اش نوشته اند و به این نتیجه رسید که انسانیت امام (ع) با تمام عناصر و خصایصش از اندیشه ای صاف و درکی عمیق نسبت به حقیقت وجود ناشی می شود و آنچه مردم را در زندگی خود بدان فرا خوانده فراتر از همه مرزهای زمان و مکان است.


جورج جرداق، علاوه بر حضور فعال در مطبوعات کشورهای عربی جورج جرداق که از مشهورترین آنها می توان به الصیاد، الشبکه و الکفاح العربی اشاره کرد و همکاری با رادیو و تلویزیون لبنان، استاد ادبیات و فلسفه اسلامی در دانشگاه بیروت بود.


وی 30 جلد کتاب تالیف کرده‌است که مهمترین اثر وی که به فارسی هم ترجمه شده‌است «الامام علی صوت العدالة الانسانیه » که در 5 جلد با عناوین ذیل منتشر گردیده ‌است: «علی و حقوق بشر»، «علی و انقلاب فرانسه»، «علی و سقراط»، »علی و دوران زندگانی‌اش» و «علی و قومیت عربی».


جورداق در زمان به پایان رساندن این کتاب، نامه‌ای را به همراه یک نسخه از کتاب اش برای آیت الله العظمی بروجردی(قدس سره) می فرستد و کتاب را به این مرجع تقلید تقدیم می کند. آیت الله صافی گلپایگانی در کتاب «فخر دوران» که درباره سیره زندگانی، دوران زعامت و ابعاد شخصیتی آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره) نوشته است به ماجرای نامه این نویسنده مسیحی اشاره کرده است.


جورج جرداق نویسنده و اندیشمند مسیحی بدرود حیات گفت


جرج جرداق در این نامه نوشته است: «من در حالات و سیره و تاریخ زندگی امام علی مطالعه کرده‌ام و در آن، به اصول و مبانی و معانی بزرگی که تازه بشریت امروز و مخصوصا دنیای غرب ادعای رسیدن به آن معانی و پیشنهاد آن مبانی را دارد رسیده‌ام؛ اصولی که اساسی و جهانی است و همه اگر چه به ظاهر باشد همگان را به آن می خوانند. این اصول، همه در سیره و گفتار و کردار امام در حد اکمل وجود دارد.

اسلام‌شناسان و خاورشناسان غربی اگر چه کم و بیش این معانی را در زندگی آن امام عظیم درک کرده‌اند اما نخواسته‌اند قبول کنند که این افتخار برای شرق است و پیش از غربی‌ها و قرن‌ها پیش در شرق، کسانی بوده‌اند که همه این اصول و حقایق را درک کرده و بیان کرده‌اند، و از این جهت این واقعیت را کتمان کرده‌اند. 


اسلام‌شناسان و خاورشناسان غربی اگر چه کم و بیش این معانی را در زندگی آن امام عظیم درک کرده‌اند اما نخواسته‌اند قبول کنند که این افتخار برای شرق است و پیش از غربی‌ها و قرن‌ها پیش در شرق، کسانی بوده‌اند که همه این اصول و حقایق را درک کرده و بیان کرده‌اند، و از این جهت این واقعیت را کتمان کرده‌اند. 


اسلام‌شناسان و خاورشناسان غربی اگر چه کم و بیش این معانی را در زندگی آن امام عظیم درک کرده‌اند اما نخواسته‌اند قبول کنند که این افتخار برای شرق است و پیش از غربی‌ها و قرن‌ها پیش در شرق، کسانی بوده‌اند که همه این اصول و حقایق را درک کرده و بیان کرده‌اند، و از این جهت این واقعیت را کتمان کرده‌اند. 


در شرق هم دانشمندان و علما، چنان‌ که باید، این اصول را از سیره و حال و مقال آن حضرت استفاده نکرده‌اند، و من دریغ دانستم که چنین شخصیت بزرگی در شرق باشد و قدرش مخفی بماند، لذا این کتاب را نوشتم و چون مسیحی هستم کسی نمی‌تواند مرا نسبت به بیان مراتب بلند امام به تعصب نسبت دهد، و چون زبانم عربی است و اهل مطالعه هستم هم کسی نمی‌تواند به عدم اطلاع و نا آگاهی متهم سازد. 


این کتاب را نوشتم و شما (حضرت آیت الله بروجردی) بعد از مطالعه تصدیق می‌نمایید که "إنی أنصفت الإمام بعض الإنصاف"، من بعضی از حق را نسبت به این مرد بزرگ توانسته‏ ام، ادا کنم. من شما را شایسته ترین و لایق ترین شخصیتی یافتم که این کتاب را به او هدیه نمایم، لذا آن را به شما اهدا می کنم.»


جورج جرداق نویسنده و اندیشمند مسیحی بدرود حیات گفت


آیت الله بروجردی کتاب رسیده را مطالعه کرده و از آن استقبال می کند. بعد از آیت الله صافی که از شاگردان برجسته ایشان بودند می خواهد که کتاب را دقیق مطالعه کند تا اگر اشتباهات و اظهارنظرهایی در آن بود که به نقد و تذکر نیاز داشته باشد، مشخص شود تا همراه با پاسخ نامه برای نویسنده مسیحی بفرستند.


سپس در جلسه ای توصیه به ترجمه این کتاب به زبان فارسی می کند که آقای بلاغی واعظ این کار را انجام داده و ترجمه کتاب را برای چاپ آماده می کند اما در نهایت این کتاب اولین بار توسط سید هادی خسروشاهی در سال 1342 به فارسی ترجمه و منتشر گردید. همچنین وی کتاب «روائع نهج البلاغه» را نیز پیرامون امام اول شیعیان منتشر ساخت.


برای نخستین بار جرج جرداق درباره راز عدم نوشتن در باره شخصیت دیگری غیر از علی (ع) چنین می گوید: «عده ای از مردم کشورهای حوزه خلیج فارس و مصر به من پیشنهاد می کردند، که مثلا در مورد دیگر خلفای اسلامی و یا دیگران بنویسم. اما من نپذیرفتم نه به این خاطر که بخواهم بگویم دیگران بد هستند، نه اصلا اینطور نبود، بلکه من پس از علی (ع) کسی را شایسته نوشتن ندیدم و تصمیم گرفتم که جز در مورد علی (ع) ننویسم


این چهره برجسته مسیحی تاکید می‌کند: «انقلاب علی (ع) انقلاب انسانی، اجتماعی، فکری و فرهنگی بود و در آن بین دو جبهه فسق و قتل و قاچاق انسان و برده و مرگ از یک طرف و جبهه دین و رحمت و عدالت و انسانیت و آزادی و حیات فاصله های زیادی بود. موظف شدم که جبهه علی (ع) را که خالص ترین جبهه ها است، مورد بررسی و تحلیل قرار دهم، این جبهه راه را برای من روشن کرد و چراغ راهم شد.»


جورج جرداق نویسنده و اندیشمند مسیحی بدرود حیات گفت


او همچنین درباره مکتب شیعه گفته بود: «من بعد از سال ها تحقیق، شیعه را در یک کلمه یافتم و آن هم «اخلاق» بود. بنده شیعه هستم چرا که اخلاق پسندیده ای دارم... افراد گوناگون می توانند به مذهب شیعه برسند و از نظر من راه رسیدن به غدیر از کربلاست، راه رسیدن به مذهب شیعه، عاشوراست. کسانی که سرشت پاکی دارند یقینا با مطالعه مصیبت کربلا به غدیر می رسند.»

از آثار دیگر وی می‌توان به «قصاعد حب»، «ابدالاغانی»، «المشردون»، «قصور و اکواخ»، «صلاح الدین و قلب الاسد»، «وجوه من کرتون»، «غرام الالهه»، «اساطیر العربی»، «بومیمیه»، «شاعر و جاریه فی قصور بغداد»، «العرب و السلام فی شعذ الاروبی»، «الوالی» و «فاغنروالمرا» اشاره کرد.

13 تصویر از شخصیت امام علی(ع) به روایت جرج جرداق

جرج جرداق در وصف حضرت علی(ع) می گوید: «ای روزگار کاش می توانستی همه قدرت هایت را، و ای طبیعت، کاش می توانستی همه استعدادهایت را در خلق یک انسان بزرگ، نبوغ بزرگ و قهرمان بزرگ جمع می کردی و یک بار دیگر به جهان ما یک علی دیگر می دادی». 13 نکته از سخنان جرداق در کتاب «امام علی صدای عدالت انسانی» را در آن به توصیف شخصیت و بزرگی حضرت علی (که درود خدا بر او باد) برای وجدان های بیدار انسانی پرداخته است، در ادامه می خوانید. 


شباهت سقراط و علی

 گرچه شرایط، مناسبت ها و روزگار، بین علی و سقراط فاصله افکنده است، اما دو افق کامل در فرزندان آدم و حوا آن دو را گرد آورده است. آنان کسانی هستند که کاری انجام نداده اند مگر آن که محصول آن کار، نمایی از انسان بزرگ و برتر در همان جهان است؛ و سخنی نگفتند، مگر آن که از آن صدای وجدان انسان متحد با عدالت هستی و ارزش های زندگی را می شنویم. 


علی و سقراط، هر دو بخش هایی از زندگی شان در شهری سپری شد که در آن اشراف، انحصار طلبان و قدرت خواهان و یاران و بهره وران بسیار بودند. روزگاری که میان حاکم و شهروندان، درگیری ها فراوان بود، معیارهای رفتار و اخلاق همگانی از راه راست خارج شده بود و دیکتاتوری همه چیز را به سود خود می خواست. هر دو پیش از آن، از راه ارتباط مستقیم با بزرگ مردان، تربیت نیکو یافته بودند. گویی سرنوشت می خواست هر دوی آنها در روزگار سرشار از جنگ های ناتمام رشد کنند. سقراط مبارزی آرام ناپذیر بود که دشمنش از او بیم داشت و از دست او به دیگران پناه می جست. علی نیز چنین بود. 


سقراط در زندگی چیزهای سخت و خشن را بر می گزید و علی نیز چنین بود. داستان زهد و پارسایی این دو مرد در همه زندگی شان، معروف تر از آن است که دوباره مطرح شود. هر دو مسئولیت خرد و وجدان را در برابر آوارگان، زیان دیدگان، مستضعفان و گمراهان احساس می کردند و همه زندگی شان را در مسیر هدایت و از بین بردن ستم از زندگی مردم گذراندند تا شهید شدند. آن دو اگر می خواستند، می توانستند چنین موضعی را نگیرند و شربت شهادت را ننوشند.


شریک بودن در سختی های روزگار و فقر مردم

مشهور است که علی برای خویش آجری بر آجری، خشتی بر خشتی، چوبی بر چوبی ننهاد و از این که در قصری که در کوفه برای او مهیا بود، زندگی کند، سرباز زد تا محل زندگی اش از مسکن نیازمندان بسیاری که در بدبختی زندگی می کردند، برتر نباشد. این سخن علی است که از روش زندگی اش سرچشمه می گیرد:« آیا خویش را به اینکه مرا امیرالمومنین می نامید، قانع کنم و در سختی های روزگار شریکتان نباشم؟»


علی تصریح می کند که از غذای خوش گوار، لباس نرم و مسکن با رفاه ناخشنود نیست. اما از آن جهت از آن دوری می گزیند که اگر چنین کند، بین مردم نیازمندانی وجود دارند که از آن چه او از آن بهره مند می شود، بهره مند نمی شوند. این تصریح دلیل بر این است که نخستین علاقه وی گسترش امکانات زندگی برای مردم است و تا زمانی که بین مردم فردی وجود داشته باشد که با سیری آشنایی ندارد و انتظار قرص نانی را ندارد، بر رهبر این جماعت لازم است آن چه را آنان تحمل می کنند، تحمل کند و رنجی را که آنان می برند، بچشند؛ تا زمانی که سایه فقر از سر آنان کنار رفت، و آن گاه از سر او هم کنار برود؛ وگرنه چه مفهومی برای رهبری و ولایت می ماند؟ دشواری های روزگار در نگاه علی با سختی های فقر مساوی است.


دشنام ندادن حتی به دشمن

 در روزهای جنگ صفین می شنید که یارانش شامیان را به خاطر نیرنگ بازی و خدعه ورزی شان دشنام می دهند. به آنان گفت:« من از این که زشت گو باشید ناخشنودم. ولی اگر کارهای آنان را بازگویی کنید و چگونگی آن ها را بیان کنید، سخنانتان راست تر و در بیان غدر رساتر خواهد بود. به جای دشنام دادنشان، بگویید:« خداوندا! خون ما و آنان را حفظ کن. بین ما و آنان آشتی برقرار فرما. از گمراهی نجاتشان بده تا حق را از نادانی باز شناسند و از کسی که سخن از سر ستم و تجاوز می زند، دوری کنند.»


زمامداری و حکومت از روی لیاقت

در نگاه علی بن ابی طالب، زمامداری حقی نیست که خدا به بشری داده باشد و او و خویشان او هرگونه که می خواهند آن را به پیش ببرند؛ چنان که بعدها در حاکمیت امویان و عباسیان شد و چنان که در تاریخ قرون وسطی اروپا بود و آنان والی یا پادشاه را سایه خدا در زمین می شناختند و اراده زمامدار را همان اراده آفریننده آسمان می دانستند که در آن به شایسته ها نگاه نمی شود. بلکه زمامداری در نگاه علی از آن توده هاست، به هرکس که بخواهند می دهند و از هرکس که بخواهند می گیرند؛ به کارهای شایسته پاداش، و به ناشایست ها کیفر می دهند. 


علی می گوید:« اگر تو را از روی توانمندی و عافیت، حاکم کردند و بر تو اتفاق نظر کردند، زمام کارهایشان را به دست بگیر و اگر اختلاف کردند، به حال خودشان رها کن» و نیز می گوید:« بنگرید، اگر نپذیرفتندتان نپذیرید و اگر قبولتان داشتند، همکاری کنید. هرکدام از حق و باطل را طرفدارانی است.»



محترم شمردن حقوق انسان و احترام به آزادی عقیده

در نگاه علی، انسان بودن دلیل کافی است بر این که شخص محترم، محبوب و مورد توجه باشد و حقش محترم شمرده شود. در نامه اش به کارگزار خود در مصر می نویسد:« بر مردم چون درنده ای زیان آور نباش که خوردنشان را غنیمت بشماری، زیرا آنان دو گروه هستند: یا برادر دینی تو هستند یا در آفرینش هم نوع تو. آن گونه ای که دوست داری خداوند نظر عفو و گذشت خود را شامل تو کند، نظر عفو و گذشت خود را شامل آنان کن. از گذشت پشیمان مباش و به کیفردهی شادمان نشو.»

آزادی عقیده دینی، در قانون امام علی، حقی از حقوق انسانی است و از آن جا که آزادی تجزیه ناپذیر است، نمی شود انسان از سویی آزاد و از سوی دیگر در بند باشد. بنابراین مسلمان، برادر مسیحی است، چه بخواهد و چه نخواهد؛ زیرا انسان برادر انسان است، چه خوش و چه ناخوش داشته باشد. اگر قرب به فضیلت در قانون امام علی درباره آزادی، معیار اصلی نباشد و اگر آزادی شرافتمندانه حق مقدسی در نظر او نباشد، وی هرگز آنانی را که در راه مسیح گام می زنند، همچون کسانی که در راه محمد قدم بر می دارند، ستایش نمی کرد. بسیاری از مردم علی را دیدند که عمامه سبز خود را بر سر کرده است و در مسجد مدینه با تمام جدیت این سخنش را تکرار می کند که:« هرکس پیرو انجیل را بیازارد، مرا آزرده است.»


تنفر از جنگ و تلاش برای صلح و دوستی

 به این ناله دل علی گوش کنید:« ای انسان! چه چیز تو را با نابودی خویشتن مانوس ساخته است؟ آیا از خواب بیدار نمی شوی؟» در زندگی علی تنفر از تجاوز، جنگ افروزی و کشت و کشتار و ستایش یک رنگی، دوستی و برادری، در گفتار و کردارش دست به دست هم داده است. او به همکاری برای صلح و تلاش برای تحقق ان دستور می دهد، زیرا «در صلح، امنیت شهرها نهفته استه» و به ناخشنود داشتن جنگ فرمان می دهد و خودش نیز جنگ را ناخوش می دارد، زیرا جنگ تجاوزگری است و «تجاوزگری بر بندگان زشت است» و در هر حال زیان، نتیجه حتمی این تجاوز است:« هرکس که دشمنی کاشت، زیان درو کرد» و چون نتیجه جنگ بدبختی برای همه آدمی زادگان است؛ برای پیروز و شکست خورده.


گوش شنوا به دنیایت بسپار تا از انسانی آگاه شوی ...

چرا گوش شنوا به دنیایت نمی سپاری تا از پدیده بزرگی آگاهت سازد که دنیا از افرادی چون او در بین نسل ها به ندرت سخن می گوید؟ چرا گوش دل و خرد به دنیایت نمی دهی که در ژرفای وجودت خبر از مردی آورده که داستان دریا دلی او را در وجدان خود دارد؟ دریادلی که چنان اوج گرفت که دنیا برایش خوار شد و زندگی کم ارزش؛ و پسران، خویشان؛ مال، قدرت و دیدن طلوع و غروب خورشید در دیده اش بی اهمیت شده است. 


چرا از دنیا درباره اندیشه ای نپرسیده ای که برای انسان، روشی در حکمت به بار آورده است که از بهترین روش های روزگاران و از نتایج ارزشمند آنهاست؟ پیشینیان آن را به یادگار نهادند و فرزندان و نوادگان آن را به ارث بردند و گرد آن حلقه زدند.


آیا خرد نیرومندی را می شناسی که از ده قرن و اندی پیش، این حقیقت بزرگ اجتماعی را بنیان نهاد و بر پندارهایی که هزاران ریشه دارد، خط بطلان کشید و اعلام کرد:« هیچ نیازمندی گرسنه نمی ماند مگر به خاطر آن چه برخورداری از آن بهره مند شده است.» و برای تثبیت این حقیقت چنین افزود:« هیچ گاه نعمتی انباشته ندیدم، جز آنکه در کنارش حق از دست رفته بود


او به یکی از کارگزاران خود درباره احتکار، این بن مایه ی زیان اجتماعی چنین نوشت: «احتکار برای توده حاکمان راهی زیانمند و عملی ناشایست است؛ از احتکار پیش گیری کن.»


آیا بزرگی را می شناسی...

آیا بزرگی را می شناسی که خرد کارای او از قرن ده و اندی پیش، او را بر کشف راز درست انسانیت راهنمایی کند و با انسان ها پیوند ژرف داشته باشد؛ در حالی که حاکمان روزگار و پادشاهان زمانش جز در فضایی که انسان ها نردبان و ابزارشان باشند، برایشان ارزشی قائل نبودند؟


اگر رافائل یک زن کشاورز ایتالیایی را برای ترسیم تصویر مریم عذرا مادر مسیح برگزید تا هر آن چه را از مفهوم کرامت انسانی دوست داشت و در اراده اش بود، در آن چهره بنمایاند و تولستوی، ولتر و گوته در دستاوردهای فکری و اجتماعی خود، روح آن چه را رافائل در این چهره پردازی اش نهاده بود، به کار گرفتند. این بزرگ مرد، صدها سال پیش، از آن پیشی گرفته است؛ با همه تفاوت هایی که روزگار سخت او با شرایط مساعد اینان، و جامعه بسته او با جامعه های باز آنان داشت. او با پادشاهان، امیران، والیان و ثروتمندانی که راه ملت های ستمدیده و خوار شده را با بیهوده گرایی سد کرده بودند در ستیز بود.


با سوگند می گفت:« سوگند به خدا حق ستم دیده را از ستمگرش خواهم گرفت و ستم گر را افسار زده به جاده حق خواهم کشید، گرچه آن را خوش نداشته باشد.» آنگاه فریاد نجات بخشی را که گویای معرفت و آگاهی به حقیقت افشاگری افسار گسیخته و غرق در پوچی و نیز واقعیت ملت گرسنه و بدبخت است، بر سر امیران هوس باز می کشید و با گزیده گویی که گویا فریاد تقدیر بود، می گفت: «زیردستانتان بالا دست و بالادستانتان زیردست خواهد شد و از این سخن هدفی جز اشاره صریح به محرومیت توده های مردم از نعمت ها و شیطان های شرارت و دیو های ستم و نیرنگی که در زیر لباس تیول داران، حاکمان و احتکارگران پنهان بودند نداشت.»


آیا درباره حاکمی پرسیده ای...

آیا درباره حاکمی پرسیده ای که خودش را از خوردن نان برحذر می داشت، از بیم اینکه در جاهای بسیاری شهروندانی بودند که شکم سیر نبودند، یا از پوشیدن لباس نرم دوری می گزید چون در بین ملت کسانی بودند که لباس زمخت می پوشیدند و از گرد آوردن درهمی پرهیز می کرد چون در بین مردم فقر و نیازمندی وجود داشت؛ و آن گاه برادش را به خاطر بی تحمل رنجی در پی به دست آوردن دیناری از مال مردم بود، مورد مواخذه قرار می داد و یاران و پیروان و والیانش را به خاطر آنکه قرص نانی از سفره ثروتمندی می خوردند، مورد بازخواست قرار می داد. 

زیرا احتمال داشت که آن قرص نان رشوه باشد؛ و آن ها را تهدید می کرد و می ترساند و به یکی از زمامدارانش پیغام می فرستاد که به خدا سوگند خورده است که اگر وی به مال مردم به مقدار اندک یا زیاد خیانت ورزیده باشد، چنان بر او سخت خواهد گرفت که او را کم بهره، سنگین بار و ناتوان سازد.


او زمامدار دیگر را با این عبارت های زیبا، کوتاه و گویا مورد خطاب قرار می داد:« به من خبر رسیده است که زمین زیر پایت را لخت کردی و هر چه زیر پایت بود گرفته و خورده ای، اکنون گزارش حسابت را به من بفرست.» و فردی را که به حساب مستضعفان در پی ثروتمند شدن و رشوه گرفتن بود، می گوید: «از خدا پروا کن و اموال آن مردم را به خودشان باز گردان. اگر چنین نکنی و خداوند مرا بر تو مسلط سازد، درباره تو به درگاه الهی عذر خواهم داشت و با این شمشیرم که هر کسی را که با آن زده ام وارد جهنم شده است، تو را خواهم زد.»


آیا بین مردم فرمانروایی را می شناسی... 

آیا بین مردم فرمانروایی را می شناسی که در روزگار خود، خودش گندم را آرد کند و از آن چه آرد کرد ، نان خشکی فراهم آورد و آن را با زانویش بشکند و بخورد و یا کفش خودش را خود پینه بزند و چنان که گفتیم هرگز از مال دنیا چیزی برای خود جمع نکند؟ چون همه همت او در آن بود که حق مستضعفان، ستم دیدگان و فقیران را از بهره کشان و احتکارگران باز پس بگیرد و زندگی آنان را پاس بدارد تا با کرامت روزگار بگذرانند و در پی آن نباشد که خود شکم سیر، لباس پوشیده و خواب راحت داشته باشد؛ چرا که بین مردم « کسانی هستند که امید به قرص نانی ندارند» و «شکم هایی تهی و دل هایی انده بار وجود دارد.»


آیا در قلمرو عدالت بزرگ مردی را می شناسی...

آیا در قلمرو عدالت، بزرگ مردی را می شناسی که اگر همه ساکنان زمین علیه او باشند، او همچنان بر حق پای فشارد؟ و دشمنان او اگر کوه و دشت را انباشته کنند، باز هم بر باطل باشند؟ زیرا عدالت در وجود او مقوله اکتسابی نبود، گرچه بعدا در روش او به یک مذهب تبدیل شد، یک برنامه ریزی نبود که سیاست آن را تقریر کرده باشد، گرچه این نیز یکی از جنبه های مفهوم عدالت در نظر او بود، و یک راه نبود که او بخواهد برای دستیابی به صدارت، آگاهانه آن را بپیماید، گرچه او آن را پیمود و در نتیجه در دل خوبان جای گرفت. بلکه عدالت در ساختار وجودی او اصلی بود که با دیگر اصول وجودی اش متحد بود و سرشتی بود که نمی شد از آن در گذرد و علیه آن اقدام کند؛ گویی که این عدالت ماده ای بود که ساختار وجودی اش از آن برآمده بود و چون خونی در رگ ها و روحی در وجودش بود.


آیا فرمانروایی را می شناسی که از حرمت دشمن و دعوت به نیکی بگوید ....

آیا بین مردم فرمانروایی را می شناسی که همه ابزار ثروت و پادشاهی نزد او به گونه ای مهیا شده باشد که برای دیگران مهیا نمی شود، اما او همواره از همه آن ابزار و عوامل دوری کند و آنها را رها سازد؟ همه آرایه های شرافت نسب در او جمع باشد، اما او بگوید: «هیچ شرافتی چون فروتنی نیست» و دوستداران او، او را دوست بدارند و او بگوید: «هر کس مرا دوست می دارد برای خود از فقر لباسی بدوزد» و عده ای در دوستی او غلو کنند و او بگوید: «در مورد من دوستدار غالی، هلاک است» 


و آنگاه خویشتن را مورد خطاب قرار داده و بگوید: «پروردگارا، آن چه نمی دانیم بر ما ببخش» عده ای او را در جایگاه خدایی نشاندند، ولی او آنان را به سخت ترین شکل مجازات کرد. و عده ای او را ناخوش داشتند و او با آنان چون برادری خیرخواه برخورد کرد. آنان به وی بد گفتند و یاران او در برابر آنان به بدگویی پرداختند. اما او به یاران خود گفت: «دوست ندارم که بدگو باشید» با او به دشمنی برخواستند، بر او بد کردند و حرمت چیزی را در حق او پاس نداشتند و علیه او دست به پیکار زدند. 

امام او می گفت: «برادرت را با احسان و نیکویی سرزنش کن و با انعام به او، او را بازگردان» و «هرگز برادر تو در قطع پیوند قوی تر از تو در برقراری پیوند نباشد و در بدی کردن به تو، از تو بر نیکی کردن به او تواناتر نباشد» به او سفارش همراهی هرچند کوتاه مدت با پاره ای از گناهکاران به خاطر حفظ حاکمیت کردند. اما او گفت: «دوست تو کسی است که تو را نهی کند و دشمن تو کسی است که تو را گول بزند» و افزود: «راستگویی اگر چه بر تو زیان رساند، بر دروغگویی گرچه به تو سود دهد پیش دار»


تاریخ و حقیقت بر این صدای عدالت انسانی شهادت می دهند

کسانی که خوبی های او شامل حالشان شده بود با او جنگیدند. اما او خطاب به خویش می گفت: «تشکر نکردن کسی تو را از نیکی کردن باز ندارد.»


نزد او از نعمت های دنیایی سخن به میان آوردند. او به گوینده آن نگاهی کرد و گفت: «پسندیده ترین نعمت، خوش اخلاقی است.»

باردیگر نزد او آمدند و به او پیروزی به روش حاکمان را پیشنهاد کردند، اما او گفت:«آن کس که به وسیله گناه پیروز شده، پیروز نیست و چیره به وسیله شر، شکست خورده است.»


او از بدی های دشمنانش آن قدر که دیگران نمی دانستند آگاه بود، اما از آنها چشم می پوشید و خاطرش را از آنها تهی می کرد و با خود زمزمه می کرد که: «شریف ترین رفتارهای شخص کریم، غفلت از چیزهایی است که از آنها خبر دارد». دشمنان و دوستان نادانش روزگار را چنان علیه او تجهیز کردند که در دل هر کسی می توانست موجب بد بینی به مردم شود، اما او همواره می گفت:« سخنی که از زبان کسی بیرون می آید، تا جایی که راهی برای حمل آن به نیکی پیدا می کنی، هرگز آن را به بدی حمل نکن.»

در نگاه تاریخ و حقیقت، تفاوتی ندارد، که تو این مرد بزرگ را بشناسی یا نشناسی، چون حقیقت و تاریخ گواهی می دهند که وجدان شرف پدر شهیدان، علی بن ابی طالب، فریاد عدالت، انسانیت و شخصیت جاودان شرق است. ای دنیا! چه می شد که همه توان خود را گرد می آوردی و در هر روزگاری «علی» ای با آن قلب و زبان و امتیازاتش عنایت می کردی!»