واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

علائم ابتلا به HIV ایدز چیست؟/اغلب مبتلایان مهارت «نه» گفتن ندارند

ک متخصص بیماری‌های عفونی تشریح کرد

یک متخصص بیماری‌های عفونی با بیان الفبای پیشگیری از ایدز گفت: علائم ابتلا به HIV ایدز، کاهش وزن بدن بیش از 10 درصد در ماه، تعریق شبانه، سرفه و تب، آفت‌های دهانی و تبخال بی‌علت و اسهال طولانی مدت و بیش از یک ماه است.

خبرگزاری فارس: علائم ابتلا به HIV ایدز چیست؟/اغلب مبتلایان مهارت «نه» گفتن ندارند

رضا هادیان در گفت‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان خبرگزاری فارس، با بیان اهمیت خودمراقبتی در زمینه پیشگیری از ابتلا به بیماری‌های عفونی و HIV  ایدز، اظهار داشت: آموزش مهارت‌‌های خودآگاهی، عزت نفس، قدرت «نه» گفتن، توان حل مسئله و پر کردن اوقات فراغت به شیوه‌های جامعه‌پسند به افراد به ویژه کودکان و نوجوانان، نقش مؤثری در کاهش ابتلا به بیماری‌های عفونی دارد.

*بسیاری از مبتلایان مهارت «نه» گفتن ندارند

وی افزود: متأسفانه بسیاری از موارد ابتلا بر اثر عدم داشتن مهارت «نه» گفتن و قاطعیت ایجاد می‌شود که بر این اساس لازم است این مهارت به همه افراد به ویژه کودکان و نوجوانان، آموزش داده شود.

این مدرس بین‌المللی ایدز گفت: آموزش مهارت‌های زندگی به ویژه خودآگاهی باید از دوران پیش دبستانی آغاز شود.

*نحوه تعامل با دیگران را به کودکان خود آموزش دهید

وی ادامه داد: یکی از موارد ابتلا به بیماری‌های عفونی به علت سوء استفاده جنسی از کودکان رخ می‌دهد. بر این اساس توصیه می‌شود والدین هرگز اجازه ندهند که کودکانشان توسط دیگران لمس شوند و علاوه بر آن باید به کودکان آموزش داد تا سوار خودروی افراد غریبه نشده و از آنها خوراکی نگیرند.

وی افزود: لزوم یادگیری مراحل رشد کودکی و نوجوانی و آموزش آن به فرزندان اهمیت زیادی دارد. از طرفی آموزش‌ باید در فضای مناسب و دور از جمع باشد، همچنین محتوای آن باید به شیوه رسمی بیان شود تا کودک یا نوجوان بداند که موضوع جدی است.

*به کودکان بگویید به سرنگ‌های آلوده دست نزنند

این متخصص بیماری‌های عفونی گفت: ایدز پرچمدار بیماری‌های عفونی رفتاری است بنابراین می‌توان از سنین دبستان نحوه مراقبت و پیشگیری از این بیماری را به فرزندان خود آموزش دهیم. یکی از آموزش‌های رایج این است که به کودکان بگوییم چنانچه سرنگی را در پارک و خیابان پیدا کردند به آن دست نزنند زیرا برخی کودکان عادت دارند برای بازی و آب پاشیدن از سرنگ‌های آلوده استفاده می‌کنند حتی می‌توان به آنها گفت که این کار می‌تواند موجب مرگ ما شود.

وی افزود: در گام بعدی باید به آنها آموزش دهیم چنانچه به بیماری مبتلا شدند باید چه شیوه‌‌ای را در پیش گیرند. لزوم آموزش خودمراقبتی در زمینه عدم ابتلا به بیماری‌های عفونی و HIV ایدز در سنین دوست یابی به ویژه در مورد پسران اهمیت زیادی دارد، همچنین لازم است راه‌های انتقال ایدز به آنها آموزش داده شود. متأسفانه هنوز برخی افراد معتقدند که رفتارهای پرخطر جنسی عامل ابتلا به HIV ایدز نیست.

*الفبای پیشگیری از ایدز کدام است؟

هادیان گفت: الفبای پیشگیری از ایدز با «پرهیز»، «پایبندی»، «استفاده از ابزار ایمن» و «درمان» است.

وی افزود: در «پرهیز» باید به افراد یاد دهیم که از رفتارهای پرخطر جنسی بپرهیزند و پیش از ازدواج خویشتن‌داری کنند.

مدرس بین‌المللی ایدز ادامه داد: لزوم «پایبندی» به ارزش‌های اخلاقی و اسلامی و آموزش به افراد مجرد و متأهل برای پایبندی به خانواده، جامعه و همسر نقش مؤثری در کاهش ابتلا به بیماری‌های عفونی و HIV‌ ایدز دارد.

وی تصریح کرد: استفاده از ابزاری که مانع از ابتلا به ویرویس HIV ایدز می‌شود نیز اهمیت زیادی دارد. متأسفانه برخی فکر می‌کنند پیشنهاد در این خصوص به معنی این است که آموزشگران با رفتارهای جنسی مبتلایان موافقند در حالی که این روش برای عدم ابتلای سایر افراد پیشنهاد می‌شود.

*اهمیت درمان در 24 ساعت اول ورود ویروس به بدن

هادیان گفت: در گام آخر توصیه می‌شود افراد در 24 ساعت اولیه ورود ویروس به بدن که معمولا در پی تماس‌های جنسی، نامطمئن و تزریق خون و فرآورده‌های خونی آلوده اتفاق می‌افتد به درمانگاه‌های بیماری‌های رفتاری مراجعه کنند.

وی افزود: این درمانگاه‌ها به مدت یک ماه داروهای «زیدوودین» و «لاموودین» را به صورت رایگان در اختیار مبتلایان می‌گذارند و مشخصات و نشانی فرد را نیز ثبت نمی‌کنند. این دارو به صورت قرص و کپسول وجود دارد و مبتلایان باید از هر کدام 3 عدد به صورت روزانه مصرف کنند.

*علائم ابتلا به HIV ایدز چیست؟

هادیان اظهار داشت: علائم ابتلا به HIV ایدز، کاهش وزن بدن بیش از 10 درصد در ماه، تعریق شبانه، سرفه و تب،‌آفت‌های دهانی و تبخال بی‌علت و اسهال طولانی مدت و بیش از یک ماه است.

وی خاطر نشان کرد: متأسفانه افراد زمانی متوجه ابتلا به HIV ایدز می‌شوند که ویروس وارد بدنشان شده است. ممکن است این ویروس تا 20 سال علامتی نداشته باشد. این در حالی است که ویروس در مدت نهفتگی قابل انتقال به دیگران است حتی ممکن است نتیجه آزمایش پس از ورود ویروس تا یک ماه نیز منفی باشد.

تفکر نقادانه چیست؟ متفکر نقّاد کیست؟

تفکر نقادانه چیست؟ متفکر نقّاد کیست؟ (از سایت انسان شناسی و فرهنگ)


critical-thinking.jpg

سنجشگرانه‌اندیشی (تفکرِ نقادانه) با عقلانیت ارتباطِ بسیار نزدیک دارد و می‌توان گفت با آن هم‌عنان است. به عبارتِ دیگر، با آنکه هم درباره‌ی سنجشگرانه‌اندیشی و هم درباره‌ی عقلانیت نظریه‌های گوناگونی وجود دارند، به‌سختی می‌توان از عقلانیتِ منهای سنجشگرانه‌اندیشی (یا از عقلانیتی که سنجشگرانه‌اندیشی را بالکل نفی کند) سخن گفت. بر این اساس، روشن ساختنِ مفهومِ سنجشگرانه‌اندیشی می‌تواند به روشن ساختنِ مفهومِ عقلانیت یاری برساند.

سنجشگرانه‌اندیشی[1] (تفکرِ نقادانه) با عقلانیت ارتباطِ بسیار نزدیک دارد و می‌توان گفت با آن هم‌عنان است. به عبارتِ دیگر، با آنکه هم درباره‌ی سنجشگرانه‌اندیشی و هم درباره‌ی عقلانیت نظریه‌های گوناگونی وجود دارند، به‌سختی می‌توان از عقلانیتِ منهای سنجشگرانه‌اندیشی (یا از عقلانیتی که سنجشگرانه‌اندیشی را بالکل نفیکند) سخن گفت. بر این اساس، روشن ساختنِ مفهومِ سنجشگرانه‌اندیشی می‌تواند به روشن ساختنِ مفهومِ عقلانیت یاری برساند.

سنجشگرانه‌اندیشی را به شیوه‌های گوناگون تعریف کرده‌اند، اما به نظر می‌رسد این گوناگونیِ تعریف‌ها به گونه‌ای است که همچنان رگه‌های مشترکی در آنها وجود دارد،‌ به نحوی که آشنایی با یک تعریف می‌تواند ذهن خواننده برای فهم تعریف‌های دیگر آماده‌تر کند. در این نوشته، سعی می‌کنم سنجشگرانه‌اندیشی را بر اساس دیدگاه بروس رایشنباخ، که مؤلف یکی از کتاب‌های خوب در این زمینه‌ است، معرفی کنم. ابتدا به بیان مهارت‌ها و آمادگی‌هایی می‌پردازم که یک فردِ سنجشگرانه‌اندیش (متفکر نقاد) باید داشته باشد. سپس توضیحات تکمیلی‌ای درباره‌ی مفهومِ سنجشگرانه‌اندیشی به دست می‌دهم و در پایان نیز تعریف رایشنباخ از سنجشگرانه‌اندیشی را می‌آورم.

 

آمادگی‌های سنجشگرانه‌اندیشی

 

سنجشگرانه‌اندیشی مستلزم پاره‌ای آمادگی‌هاست. آمادگی به این معناست که فرد به عمل‌کردن یا اندیشیدن به شیوه‌ای خاص گرایش داشته باشد. آمادگی‌ها را می‌توان نوعی عادت یا خوی دانست اما عادت‌ها یا خوی‌هایی که در شخص عمیق شده‌اند. عادت‌ها نقش مهمی در عملکرد ما ایفا می‌کنند زیرا به ما کمک می‌کنند که با صرف انرژی کمتری، و بدون اینکه برای هر کاری نیاز به صرف وقت برای تصمیم‌گیری داشته باشیم،‌ با محیط خودمان تعامل داشته باشیم. برای درک بهتر این موضوع می‌توانید یک لحظه تصور کنید که شیوه‌ی رانندگی در انگلستان برای شما عادت نشده باشد و همواره لازم باشد کسی به شما یادآوری کند که باید از سمت چپ رانندگی کنید. یا برای یک لحظه تصور کنید که «نگاه به آینه قبل از تغییر مسیر» برای شما عادت نشده باشد. مطمئناً در این صورت، علاوه بر اینکه رانندگی برایتان تبدیل به کاری بسیار خسته‌کننده می‌شود، احتمال اینکه تصادف کنید نیز بسیار بالا می‌رود.

به همین ترتیب، پیدا کردنِ عادت‌ها یا آمادگی‌های سنجشگرانه‌اندیشی می‌تواند به شخص کمک کند تا بتواند بهتر بیندیشد و بهتر با خودش و محیط بیرون از خودش کنار بیاید. در اینجا شانزده مورد از این عادت‌ها و آمادگی‌ها را ذکر می‌کنیم. افرادِ سنجشگرانه‌اندیش (1) کنجکاوند و سعی می‌کنند مطلع و آگاه باشند، (2) خلاقانه پرسش مطرح می‌کنند، (3) همواره از چراییِ امور سؤال می‌کنند و در پی آن هستند که ببینند چه دلیل‌هایی برای دفاع از یک عقیده یا باور وجود دارد، (4) از مرجع‌ها‌ و منبع‌های معتبر استفاده می‌کنند و به مرجع‌ها و منبع‌های معتبر ارجاع می‌دهند، (5) وقتی که می‌خواهند چیزی را تفسیر کنند کل موقعیت و بافتار (کانتکست) را در نظر می‌گیرند، (6) وقتی که می‌خواهند درباره‌ی موضوعی فکر کنند سعی می‌کنند اندیشیدنشان ارتباط و پیوند خودش را با موضوع اصلی از دست ندهد و حواسشان هست که دائم از این شاخه به آن شاخه نپرند، (7) استدلال‌ها، دیدگاه‌ها، یا تبیین‌های بدیل را جستجو می‌کنند (8) گشاده‌ذهن هستند و نظرگاه‌هایی که با نظرگاهِ خودشان تفاوت دارند را به نحو جدی مورد توجه قرار می‌دهند (9) اگر شواهد، مبانی، یا دلیل‌های کافی به نفع یک دیدگاه وجود داشته باشد آن را می‌پذیرند و اگر شواهد، مبانی، یا دلیل‌های کافی علیه دیدگاهی وجود داشته باشد آن را کنار می‌گذارند، (10) وقتی که در مورد موضوعی شواهد، مبانی، یا دلیل‌های کافی وجود ندارد از داوری درباره‌ی آن پرهیز می‌کنند (11) تا آنجا که موضوع اجازه دهد دقت را رعایت می‌کنند (12) به حد و مرزهای شناخت توجه دارند و در نتیجه به جای آنکه به دنبال اثبات و برهان باشند به دنبال احتمالات می‌روند، (13) به نقش داوری‌ها، تعصب‌ها، و جانبداری‌های شخصی در فرایندِ شناخت توجه دارند (14) وقتی با یک کلِ پیچیده و در هم تافته مواجه می‌شوند، با انضباط و ترتیب مشخصی با آن برخورد می‌کنند؛ در این فرایند گام بعدی را پیش‌بینی می‌کنند (15) هنگامی که می‌خواهند یافته‌های خود را عرضه کنند، احساسات، سطح دانش، و میزانِ ظرافتِ اندیشه‌ی مخاطبانشان را به دقت در نظر می‌گیرند (16) توانایی‌های سنجشگرانه‌اندیشی خودشان را در طیفِ وسیعی از موضوعات به کار می‌گیرند.

 

مهارت‌های سنجشگرانه‌اندیشی

 

سنجشگرانه‌اندیشی، علاوه بر اینکه مستلزم پاره‌ای آمادگی‌هاست، شبیه فعالیت‌هایی است که پاره‌ای مهارت‌ها را ایجاد می‌کنند و آنها را به کار می‌گیرند؛‌ فعالیت‌هایی همچون نواختن یک ساز یا انجام دادن ورزشی مثل فوتبال. مهارت‌ها روی یکدیگر بنا می‌شوند. برای مثال، اگر کسی بخواهد یکی از کنسرتوهای موتزارت را بنوازد، باید برخی مهارت‌های پایه‌ را کسب کرده باشد و بر آنها مسلط شده باشد. بعد از تسلط بر این مهارت‌های پایه، دیگر درباره‌ی آنها فکر نمی‌کند و نیازی ندارد که بر آنها تمرکز کند، بلکه به طور خودکار آنها را به کار می‌برد.

 

در همه‌ی زمینه‌های مهارتی، شخص در ابتدا باید بر مهارت‌های پایه تمرکز کند و آنها را تمرین کند و این، بدون تردید، کار آسانی نیست. این مرحله مرحله‌ی لذت‌بخشی نیست، بلکه مرحله‌ای دشوار و حوصله‌بر است که شخص باید آن را طی کند تا بعداً بتواند از مهارت‌ها استفاده کند و احتمالاً از آنها لذت ببرد.

 

یادگیریِ سنجشگرانه‌اندیشی نیز شبیه یادگیریِ مهارت‌های دیگر است؛ یعنی مستلزم تسلط به برخی مهارت‌های پایه است که یادگیریِ آنها ممکن است به خودی خود لذتبخش نباشد و بلکه مستلزم زحمت‌دادن به خود و عرق‌ریزان ذهنی باشد، اما فایده‌هایی که این مهارت‌ها دارند شکی باقی نمی‌گذارد که باید به آن زحمت‌ها تن داد. برخی از مهارت‌های سنجشگرانه‌اندیشی را در اینجا ذکر می‌کنیم.

1.مهارت وضوح‌بخشی. مهارتِ وضوح‌بخشی یعنی اینکه ایده‌ی اصلیِ مطلبی را که می‌خوانید یا می‌شنوید تشخیص دهید. نشانه‌ی اینکه مطلب را فهمیده‌اید این است که بتوانید آن را به زبان خودتان توضیح دهید.

2.مهارت‌های مربوط به استنتاج. استنتاج یعنی اینکه باور داشته باشید که درستیِ یک یا چند گزاره دلیلی برای درستیِ یک یا چند گزاره‌ی دیگر به دست می‌دهد. برای مثال، اگر باور داشته باشید که درستیِ سه گزاره‌ی «بودجه‌ی پیشنهادی دولت تورم‌زاست» و «مجلس به تورم‌زا بودنِ بودجه آگاه است» و «مجلس بودجه امسال را تصویب کرده است» دلیلی است بر درستی این گزاره که «مجلس عزم جدی برای جلوگیری از تورم ندارد»، در این صورت شما این گزاره‌ی آخر را از سه گزاره‌ی نخست «استنتاج» کرده‌اید. برخی از مهارت‌های مربوط به استنتاج عبارتند از (1) تشخیص شواهد (مقدمه‌ها) و متمایز ساختنِ آنها از نتیجه‌ی استنتاج یا استدلال (2) بیرون کشیدنِ نتیجه‌های درست از اطلاعاتِ داده شده (3) ارزیابیِ درستیِ شواهد (4) مشخص کردنِ پیش‌فرض‌های استدلال (5) بررسیِ ربط‌داشتنِ اطلاعاتِ داده شده به نتیجه‌ی گرفته شده (5) ارزیابیِ اینکه آیا شواهد قوت کافی برای پشتیبانی کردن از نتیجه را دارند یا نه.

دسته‌ای از مهارت‌ها هم به تعیین راهبرد برای برخورد با یک مسئله مربوط می‌شوند. مهارت‌هایی همچون (1)‌ تعیینِ اینکه چه مسئله‌ یا معضلی مطرح است. (2) خلقِ گزینه‌های گوناگون برای پرداختن به مسئله (3) شناختنِ منابعِ کسب اطلاعات و چگونگی گرفتنِ اطلاعات از آنها (4) تشخیصِ ملاک‌هایی برای ارزیابیِ گزینه‌ها (5) تعیینِ اینکه چگونه می‌توان گزینه‌های گوناگون برای پرداختن به مسئله را آزمود (6)‌ ارزیابیِ نقاط ضعف و قوتِ گزینه‌ها یا راه‌حل‌های مطرح شده. این گروه از مهارت‌ها ما را قادر می‌سازند که به نحو نظام‌مند،‌ و در عین حال خلاقانه،‌ به مسائل بپردازیم.

مهارت‌های سنجشگرانه‌‌اندیشی غالباً با همدیگر رابطه‌ی متقابل دارند. این بدان معناست که آنچه فرد سنجشگرانه‌‌اندیش باید در خودش ایجاد کند چند مهارت‌ استدلال و حل مسئله‌ی جدا از هم نیست،‌ بلکه گروهی از مهارت‌هاست که در کنار هم کار می‌کنند تا تفکرِ سنجشگرانه درباره‌ی یک پرسش، مسئله، یا مدعا تحقق پیدا کند.

 

مشخصه‌های سنجشگرانه‌اندیشی

درباره‌ی آمادگی‌ها و مهارت‌های سنجشگرانه‌‌اندیشی سخن گفتیم. حال می‌کوشیم مشخصه‌های بیشتری از آن را ذکر کنیم. نوریس و انیس سنجشگرانه‌اندیشی را اندیشیدنِ معقول و متأملانه‌ای می‌دانند که متمرکز است بر تصمیم‌گیری درباره‌ی اینکه چه چیزی را باور کنیم یا چه کاری را انجام دهیم. در سنجشگرانه‌‌اندیشی نوعی از تفکر که استدلال نامیده‌ می‌شود به کار برده می‌شود. در این نوع از تفکر به برساخت یا ارزیابیِ دلیل‌هایی که پشتوانه‌ی یک باور هستند می‌پردازیم. سنجشگرانه‌اندیشی شاملِ تأمل نیز می‌شود؛ خصوصاً هنگامی که می‌خواهیم معقولیت اندیشه‌های خودمان یا دیگران را بررسی و ارزیابی کنیم. در نگاه نخست شاید به نظر برسد که فرد سنجشگرانه‌اندیش کسی است که اندیشه‌های دیگران را به چالش می‌کند یا تصحیح می‌کند، اما سنجشگرانه‌اندیشی زمانی درست به کار رفته‌ است که شخص آن را در مورد اندیشه‌های خودش هم اعمال کند.

به این ترتیب، سنجشگرانه‌اندیشی یعنی اینکه وقتی با یک ادعا یا با پیشنهادِ یک عمل مواجه می‌شویم، به نحو دقیق و سنجیده‌ تصمیم بگیریم که آن را بپذیریم،‌ رد کنیم، یا داوری درباره‌ی آن را معلق بگذاریم. به یک معنا، می‌توان گفت که سنجشگرانه‌اندیشان افرادی شکاک هستند. آنها تحلیل و نقد می‌کنند،‌ همواره از دلیل امور پرسش می‌کنند تا ببینند چه مبناها و شواهدی برای ادعاهای مطرح شده وجود دارند؟ تردید کردن، پرسیدن، و تعلیقِ حکم عادتِ آنهاست؛ چه در مورد ادعاهایی که مطرح می‌شود و چه در مورد کارهایی که باید درباره‌ی انجام دادن یا انجام ندادنشان تصمیم بگیرند. البته، شکاک بودنِ سنجشگرانه‌اندیشان به این معنا نیست که شکاکیتِ آنها مطلق است و هیچ چیزی را باور نمی‌کنند. همچنین به این معنا نیست که آنها منتظر می‌مانند تا در مورد موضوعی به یقین برسند و سپس عمل کنند. یقینِ مطلق دسترس‌ناپذیر است. دانش ما محدود است و در غالب موارد حداکثر کاری که می‌توانیم انجام دهیم این است که ببینیم درستیِ کدام ایده محتمل‌تر است و همان‌ را مبنای عمل قرار دهیم.

 

 

[1] Critical thinking: این اصطلاح را «تفکر انتقادی»، «تفکر نقدی»، و ... نیز ترجمه کرده‌اند. امّا، بنا بر دلیل‌هایی که در جاهای دیگر ذکر کرده‌ام، بهترین ترجمه برای این اصطلاح «سنجشگرانه‌اندیشی» است. می‌توانید به سایت «سنجشگرانه‌اندیشی» مراجعه فرمایید: www.ctth.ir

صفحه‌ی شخصی نویسنده در انسان شناسی و فرهنگ

http://www.anthropology.ir/node/25754

 

دوست و همکار گرامی
چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد.
کمک های مالی شما حتی در مبالغ بسیار اندک، می توانند کمک موثری برای ما باشند:
شماره حساب بانک ملی:
0108366716007
 شماره شبا:
 IR37 0170 0000 0010 8366 7160 07
 شماره کارت:
6037991442341222
به نام خانم زهرا غزنویان

Share this

نشانه‌های قیام امام زمان (ع) و مشخص نبودن زمان ظهور

نشانه‌های قیام و مشخص نبودن زمان ظهور (از تبیان)

شعر انتظار ، شعر حضور تا ظهور

بر اساس برخی از احادیث مهدویت، ظهور حضرت مهدی(عج) را نمی‌توان به زمان خاصی محدود کرد؛ بلکه در همه وقت، احتمال ظهور وجود دارد و این مطلب با علایم ظهور نمی‌سازد.

در این مقاله، ابتدا این احادیث مطرح می‌شوند و سپس به جمع میان آن‌ها و نشانه‌های ظهور می‌پردازیم.

اول. روایاتی که به مؤمنان توصیه می‌کنند باید پیوسته و در هر صبح و شام، منتظر گشایش باشند. برای مثال، امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: «… تَوَقَّعُوا الفَرَج صَباحاً و مَسَاءا؛(1) هر صبح و شام منتظر گشایش باشید».

دوّم. احادیثی که ظهور امام زمان(عج) را ناگهانی مطرح می‌کنند. چنانچه‌ امام علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمود:« به پیامبر گرامی اسلام گفته شد: ای رسول خدا، قائم از ذرّیه شما چه وقت خروج می‌کند؟ رسول خدا فرمودند: «مَثَلُهُ مَثَلُ السّاعَةِ لایُجَلِّیها لِوَقْتِهَا إِلّا هُوَ… لَاتَأتِیکُم إِلا بَغْتَةً؛(2) زمان خروج قائم اهل بیت علیهم السلام مانند زمان قیامت است که وقتش را جز خداوند نمی‌داند… و آن مگر به صورت ناگهانی نمی‌آید».

سوّم. روایاتی که طبق آن‌ها امر ظهور حضرت مهدی(عج) در یک شب اصلاح خواهد شد. برای مثال، رسول خدا(ص) فرمودند: «المهدی منّا اهل‌البیت یصلح الله له امره فی لیلة؛(3) مهدی از ما اهل‌بیت است و خداوند امرش را در یک شب درست می‌کند.

چهارم. احادیثی که مشخص کنندگان زمان ظهور را تکذیب می‌کنند. مثلاً وقتی فضیل بن یسار از امام محمد باقر علیه السلام پرسید:‌ آیا برای این امر (ظهور) وقت مشخصی است؟ امام در پاسخ سه بار فرمود: «کذب الوقاتون» و در حدیثی دیگر امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: «کذب الوقاتون و هلک المستعجلون و نجا المسلمون؛(4) تعیین کنندگان وقت، دروغ گفتند و عجله کنندگان هلاک شدند و تسلیم شدگان نجات یافتند».


شبهه: بر اساس این احادیث، نشانه‌های قیام قائم آل محمد علیهم السلام به دلیل تعیین کردن وقت و تدریجی بودن وقوعشان، در امر ظهور حضرت مهدی(عج) نمی‌توانند جایگاهی داشته باشند. زیرا این امر با مشخص نبودن زمان ظهور و ناگهانی بودن و تکذیب مشخص کنندگان وقت برای ظهور نمی‌سازد.

 

برای پاسخ به این شبهه، چند فرض بیان می‌شود و در ضمن آن‌ها به این اشکال پاسخ داده می‌شود.

فرض اوّل: مراد از تعیین وقت برای ظهور، مشخص کردن سال ظهور است؛ اما ماه و روز ظهور، می‌تواند مشخص باشد. در هیچ یک از علایم قیام، سال ظهور حضرت مهدی(عج) مشخص نشده است و کسی نمی‌داند در چه سالی، امر ظهور رخ خواهد داد. به عبارت دیگر، علایم قیام به صورت دقیق و مشخص، وقتی برای ظهور مشخص نمی‌کنند؛ در حالی که مراد از توقیت، مشخص کردن وقت دقیق، مثلاً پنجاه سال دیگر است(5). این پاسخ، گرچه مشکل توقیت را نسبت به سال پاسخ می‌دهد، امّا ناگهانی بودن امر ظهور را پاسخ نمی‌دهد.

فرض دوّم: در برخی روایات، کلمه «فرج» آمده است که به معنی گشایش است و می‌تواند مقصود از آن، هر نوع گشایشی برای مؤمنان باشد و اختصاصی به امر ظهور ندارد. این پاسخ، گرچه دسته‌ای از احادیث را توجیه می‌کند و جواب می‌دهد؛ ولی روایت‌های دیگر بی‌پاسخ می‌ماند.

فرض سوم:‌ اصلاح امر حضرت مهدی(عج) در یک شب و ناگهانی بودن ظهور را می‌توان با نشانه‌های قیام جمع کرد و آن اینکه علامت‌های متصل به قیام را جزئی از فرایند ظهور حضرت مهدی(عج) دانست؛ به عبارت دیگر، نشانه‌های متصل به قیام ـ که به فاصله اندکی از قیام حضرت روی می‌دهد ـ جزئی از فرایند ظهور است.

در نتیجه می‌توان گفت: ظهور حضرت مهدی(عج) با اعلام نام مبارکشان از آسمان آغاز می‌شود و زمینه‌های قیام در روز دهم محرم فراهم می‌گردد.

«عصر ظهور»

به نظر می‌رسد بهترین پاسخ، جواب سوم باشد که در آن، هم ناگهانی بودن ظهور و هم، مشخص نبودن وقت ظهور به شکل مناسبی با علایم قیام حضرت مهدی(عج) جمع شده است.

در برخی کتب، این مبحث کاملاً تشریح شده است(6).

ب.نمادین معرفی کردن نشانه های قیام

تعدادی از نویسندگان، برخی نشانه‌های قیام حضرت مهدی(عج) را نمادین دانسته‌اند. به عبارت دیگر، درباره واقعی یا نمادین بودن نشانه‌های ظهور، دو دیدگاه وجود دارد.

اول. علامات قیام، واقعی و غیر نمادین هستند و آنچه در روایت‌های اسلامی مطرح شده است، به همان صورت، واقع می‌شوند.

دوّم. نشانه‌های قیام، نمادین هستند و مراد از بیان آن‌ها در احادیث، عین مطالب طرح شده نیست.

به عنوان مثال، در مقاله‌ای، «ندای آسمانی» نمادین معرفی شده است. در این نوشتار آمده است: «گرچه پدیدار شدن ندای آسمانی، به گونه معجزه، مانعی ندارد، ولی تحقق آن به طور طبیعی هم امکان دارد و لزومی ندارد که آن را پیچیده و حمل بر معجزه کنیم. در عصر صدور این روایات، پیش‌بینی چنین حوادثی، فوق‌العاده عجیب و تحقق عادی آن، غیر ممکن می‌نموده، ولی در جهان امروز، واقع شدن چنین پدیده‌ای امری بسیار طبیعی و عادی است. با استفاده از ماهواره و ابزارهای پیشرفته صوتی و تصویری، فرستنده‌های قوی و مدرن تلویزیونی، رادیویی و وسایل و ابزار پیشرفته قوی که امکان دارد در آینده به کار گرفته شود، به آسانی و همزمان می‌توان فریاد حق را به گوش همه جهانیان رساند. بر این اساس، منظور از جبرئیل که در برخی روایات آمده، سخن‌گوی حق و مراد از شیطان، سخن‌گوی باطل است. امروز استکبار جهانی با استفاده از همین ابزار در گمراهی مردم و ادامه سلطه خویش بهره می‌برد و سرسختانه مردم را به حمایت از باطل دعوت می‌کند».(7)

در پاسخ می‌توان گفت: با توجه به جنبه‌های مختلف احادیثِ «صیحه و ندای آسمانی» در می‌یابیم که گرچه ندای آسمانی، حالت عادی و طبیعی ندارد و معجزه ارتباطی محسوب می‌شود (چون همگان با زبان مادری و به صورت یکسان می‌شنوند که جبرئیل امین علیه السلام حضرت مهدی(عج) را با نام و نسب معرفی می‌کند)(8) ولی غیر عادی بودن آن دلیل نمی‌شود که ما آن را نپذیریم؛ زیرا اوّلاً صدایی با چنان محتوا و خصوصیات، که گفته شده توسط جبرئیل امین علیه السلام بلند می‌شود، نمی‌تواند حاصل انفجار یا صداهای مانند آن باشد. و ثانیاً گرچه روش حجّت‌های الهی در تبلیغ و اجرای دین به صورت عادی و طبیعی بوده است، ولی برای اثبات حقانیت خود از معجزاتی نیز سود می‌بردند و این معجزات در همه ادیان الهی مطرح و ثابت شده است. امام مهدی(عج) نیز برای شناساندن خود به جهانیان و اثبات حقانیت خویش نیازمند این معجزه ارتباطی است.

فضیل بن یسار از امام محمد باقر علیه السلام پرسید:‌یا برای این امر (ظهور) وقت مشخصی است؟ امام در پاسخ سه بار فرمود: «کذب الوقاتون» و در حدیثی دیگر امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: «کذب الوقاتون و هلک المستعجلون و نجا المسلمون؛(4) تعیین کنندگان وقت، دروغ گفتند و عجله کنندگان هلاک شدند و تسلیم شدگان نجات یافتند

درباره سفیانی نیز فرضیه نمادین مطرح شده است و برخی آن را یک جریان انحرافی که با اندیشه مهدویت و ارزش‌های آن مخالف است، دانسته‌اند. ولی این کلام با مجموعه روایاتی که نام، نسب، وضعیت جسمانی و اقدام‌های سفیانی را ذکر و او را یک انسان معرفی می‌کنند، سازگار نیست.(9)

ج.تطبیق نشانه های ظهور

عدّه‌ای با خواندن یا شنیدن چند حدیث از نشانه‌های ظهور، آن را بر افراد یا حوادثی تطبیق می‌دهند. تطبیق دادن در صورتی که با دلایل کافی و مستند باشد، اشکالی ندارد؛ ولی این کار، نیاز به تخصص حدیث‌شناسی از جهت سند و دلالت روایات، شناخت تاریخ و آشنایی با افراد و حوادث روز دارد و اینکه نگاه انسان بر اساس آگاهی باشد نه بر پایه خواسته‌های نفسانی. به عبارت دیگر، عدّه‌ای چون می خواهند ظهور هر چه زودتر واقع شود، برخی افراد و حوادث را بدون نگاه عالمانه و با اندک شباهتی به برخی از نشانه‌های ظهور، تطبیق می‌دهند. به عنوان مثال اگر فردی از منطقه شام خروج کرد سریع نمی‌توان گفت او سفیانی است؛ بلکه باید منتظر ماند و ویژگی‌های او را سنجید. اگر تمام خصوصیات و حوادث مربوط به او، چون تسلط بر مناطق شام، فرستادن لشکر به عراق و حجاز، دشمنی‌ با اهل‌بیت علیهم السلام و کشتار شیعیان و خسف سپاه او در سرزمین بیداء رخ داد، آن وقت می‌توان این مورد را بر سفیانی تطبیق داد.

تطبیق بدون دلیل، باعث ایجاد امید کاذب در جامعه می‌شود و به دنبال اتفاق نیفتادن ظهور بعد از این تطبیق، یأس و ناامیدی جای آن را می‌گیرد و چه بسا انسان‌هایی که این تطبیق را باور کرده‌اند، نسبت به اصل ظهور، دلسرد و ناامید و نسبت به روایت‌های اهل‌بیت علیهم السلام دچار شک و تردید ‌شوند.(10)

 

پی نوشت:

1-  غیبت، طوسی، ص457، ح468.

2-  عیون اخبار الرضا، ج2، ص266، باب66، ح35.

3-  کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص184، باب6، ح4.

4-  غیبت، طوسی، ص426، ح413.

5-  برگرفته از تاریخ ما بعد ظهور، ص220.

6-  سفیانی از ظهور تا افول، ص31.

7-  بررسی نشانه‌های ظهور، (چشم به راه مهدیعجل الله تعالی فرجه الشریف)، ص287.

8-  رک: ندای آسمانی، ص86.

9-  رک: سفیانی از ظهور تا افول، ص35.

10-  رک: اندیشه مهدویت و آسیب‌ها، ص55.

بخش مهدویت تبیان


منبع: مرکز مجازی مهدویت

سخنرانی سال 81 آیت الله محمد ناصری درباره ظهور امام زمان (ع)

ظهور نزدیک است (از سایت حوزه)

اشاره:

آیت الله محمد ناصری چهره نام آشنا در محافل مهدوی است، سالهاست که اراداتمندان امام عصر (عج) در شهر اصفهان بر گرد او جمع می شوند و با گوش دادن به بیانات ایشان عطش انتظار و شوق دیدارشان را دو چندان می سازند . متن حاضر سخنرانی ایشان است که در تاریخ 15/5/81 در حسینیه حضرت ابوالفضل (ع) ایراد شده است . نظر به اهمیت نکاتی که در این سخنرانی مطرح شده است، گزیده ای از آن را تقدیمتان می کنیم .

لحظاتی که امروز در خدمتتان هستم چند جمله ای راجع به جوان های ایرانی که زمینه ساز ظهور حضرت بقیة الله هستند صحبت می کنم . دلیل بر این مدعی که جوان های ایرانی زمینه ساز ظهور حضرت بقیة الله هستند آیات متعدد قرآن و روایات متعددی است که از نبی اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نقل شده است . این روایات را هم اهل سنت نقل کرده اند و هم علمای شیعه . یکی از این آیات، آیه 38 از سوره محمد (ص) است که می فرماید: «و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم » .

مضمون آیه این است: اگر شما پشت کردید، منحرف شدید و احکام اسلام را پشت سر انداختید یک عده در آخرالزمان می آیند و به این احکام و ضوابط الهی عمل می کنند . «و ان تتولوا» اگر شما به اسلام و قرآن و نبی اکرم و ولایت پشت کردید «یستبدل قوما خیرکم » بدل آورده می شود عوض شما یک عده ای غیر شما که آنها هم در همین منظومه زندگی می کنند .

موقعی که این آیه نازل شد عرض شد یا رسول الله آن اشخاصی که بعد از ما می آیند و بدل و عوض ما هستند و آنها به احکام اسلامی می گروند چه کسانی هستند؟ موقعی که این سؤال از نبی اکرم (ص) شد حضرت سلمان پهلوی ایشان نشسته بودند . حضرت دست گذاشتند روی زانوی سلمان و فرمودند: قوم ایشان . سلمان فارسی ایرانی بود . اختلافی است که آیا سلمان اصفهانی بوده است یا اهل شیراز بوده است . این را ما مفصلا در نجف تحقیق کردیم و معلوم شد ایشان اصفهانی بوده اند و از دهات اصفهان . از طرف های زرین شهر و این حدود . حضرت فرمودند که اشخاصی از طایفه این شخص می آیند و دین اسلام را یاری می کنند . بعد حضرت فرمودند: «والذی نفسی بیده لوکان الایمان منوطا بالثریا لتناوله رجال من فارس » ; قسم به آن کسی که جان من در ید و قبضه اوست; یعنی قسم به خدا، قسم به ذات احدیت اگر ایمان در ثریا باشد ایرانی ها به آن دست می یابند و خود را به کمال ایمان می رسانند .

روایت دیگری است از حضرت صادق (ع) می فرمایند: «وان تتولوا یا معشرالعرب یستبدل غیرکم » ; اگر شما عرب ها عمل به وظایف شرعیه نکنید و اسلام را به نحو کمالش نپذیرید یک عده ای بعد از شما در آخرالزمان می آیند و اسلام را بحقیقته می گیرند و عمل خواهند کرد .

در تفسیر المیزان، تفسیر مجمع البیان، تفسیر فخررازی، تفسیر روح البیان و تفسیر ابوالفتوح . ذکر کرده اند که مراد از این که یک عده ای می آیند و اسلام را احیا می کنند و عمل می کنند، جوان های آخرالزمان هستند .

در روایت دیگری است که وقتی آیه نازل شد و فرمود: «و آخرین منهم لما یلحقوا بهم » ; شما که ایمان آوردید یک عده ای در آخرالزمان می آیند و به شما ملحق می شوند، سؤال کردند: یا رسول الله چه کسانی به ما ملحق می شوند . حضرت دست به شانه سلمان گذاشتند و فرمودند که: یک عده ای هستند در آخرالزمان از طایفه این شخص; یعنی ایرانی ها و اصفهانی ها، اینها می آیند و اسلام را یاری می کنند . حضرت فرمودند: اگر ایمان در کهکشان ها باشد عده ای از عجم به آن دست می یابند . حضرت در آن زمان، 1400 سال قبل از این تقریبا، تعریف شما را می کرده است که کنجکاو هستید، ولایتی هستید . حضرت صادق و امام محمد باقر هم همینطور .

آیه دیگر آیه 5 از سوره اسراء است . در این آیه می فرماید: «بعثنا علیکم عبادا لنا اولی باس شدید» ; اگر شما عمل نکنید به احکام الهی یک عده ای بر شما مسلط می شوند و شما را به ضرب و زور وامی دارند که عمل به احکام اسلام کنید . عرض کردند: یا رسول الله! اینها چه کسانی اند که بر ما مسلط می شوند و ما را به ضرب و زور وادار می کنند که ما مسلمان باشیم و عمل به احکام اسلام کنیم؟ حضرت فرمودند: در آخرالزمان عده ای می آیند و از عجم هستند، ایرانی ها هستند .

حضرت صادق (ع) نیز در روایت معتبری فرمودند که: حضرت حق در آخرالزمان قبل از ظهور حضرت بقیة الله عده ای را مهیا می کند و برای سرکوبی یهود می فرستد . قبل از ظهور حضرت بقیة الله حکومت یهود در بین حکومت های اسلامی باید نابود شود . این را امام صادق (ع) فرمودند . آنها چه کسانی هستند که نابود می کنند یهود را؟ ایرانی ها هستند . این هم یک روایت .

عیاشی از امام محمد باقر (ع) روایتی نقل می کند که در آن پرسیده می شود «اولی باس شدید» چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: اینها از اصحاب و انصار امام زمان در آخرالزمان هستند . روایت دیگری است از حضرت صادق (ع) قریب به همین مضمون است . حضرت سه مرتبه قسم خوردند: آن اشخاص که می آیند و اگر ایمان در ثریا باشد به آن دست می یابند و یهود را سرکوب می کنند: «والله هم اهل قم » ; اینها اهل قم هستند .

روایتی نقل شده که مفصل است . این روایت را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه (جلد دوم، صفحه 184) نقل کرده است . می فرماید که: یک روز امیرالمؤمنین (ع) در کوفه مطالبی را بیان می کردند و موعظه و نصیحت می فرمودند، در آن زمان ایرانی ها اطراف امیرالمؤمنین (ع) را مثل پروانه گرفته بودند . اشعث - که حکمش معلوم است از بزرگان کوفه بود - آمد و جریان را دید خیلی به او برخورد و خیلی ناراحت شد که ما عرب هستیم و از بزرگان عرب لکن این ایرانی ها آمده اند و اطراف امیرالمؤمنین (ع) را مثل پروانه گرفته اند . ناراحت شد و شروع کرد یواش یواش جلو آمدن که: یا امیرالمؤمنین این سرخ پوستان، یعنی ایرانیان، اطراف شما را گرفته اند و بر ما چیره شده اند و خود را بر ما فضیلت می دهند . امیرالمؤمنین (ع) این کلام را که شنید ساکت شدند و چیزی نفرمودند و از ناراحتی پاهای مبارک خود را به منبر می زدند . صعصة بن صوحان که یکی از اصحاب خاص امیرالمؤمنین (ع) بود بلند شد و فرمود: یا امیرالمؤمنین گوش به این حرف ها ندهید شما مطالبی را بفرمایید که تا آخرالزمان در بین عرب و عجم مشخص باشد و شایع باشد . حضرت فرمودند: (منظورم اینجاست) آیا امر می کنید شکم پرستان را بپذیرم و مؤمنین و متقین و این جوان ها را از اطراف خود دور کنم؟ حضرت امیر به جوان های ایرانی در آن زمان افتخار می کرده است . بعد فرمودند: والله ایرانی ها شما را سرکوب می کنند . این هم یک روایت بود .

احمد حنبل، یکی از علمای اهل سنت، از نبی اکرم (ص) نقل کرده که حضرت فرمودند: خداوند اطراف شما را از ایرانی ها پر می کند و اینها چون شیرانی هستند و اهل فرار نیستند و از شما دفاع می کنند و دشمنان شما را نابود می کنند و از غنایم شما هیچ استفاده نمی کنند . حافظ ابونعیم که یکی دیگر از علمای اهل سنت است نقل می کند (خیلی جاها نقل کرده اند ایشان هم نقل کرده) که: نبی اکرم (ص) یک شب خوابی دیدند و بعد آمدند نشستند در بین اصحاب و فرمودند که من دیشب خواب دیدم که: یک عده ای گوسفند سیاه دنبال من بودند، بعد از مدتی این گوسفندهای سیاه نابود شدند و یک مشت گوسفندهای سفید و بسیار قوی اطراف من را گرفتند . تعبیرش چیست؟ ابوبکر گفت: یا رسول الله اجازه می دهید خواب را من تعبیر کنم؟ حضرت فرمودند: تعبیر کن . عرض کرد گوسفندهای سیاه ما هستیم، اطراف شما را گرفتیم ولکن ما می رویم کنار و ایرانی ها می آیند جلو و اطراف شما را می گیرند و شما را رها نمی کنند . حضرت مقداری صبر کردند و فرمودند: بله، جبرئیل بر من نازل شد و همین تعبیر را کرد . منظور این که روایات زیادی در فضیلت ایرانی ها و جوان های ایرانی و این که اینها متعبد و متعهد هستند و پابند اسلام و دین و قرآن، وارد شده و شاید روایاتی که در این زمینه وارد شده به حد تواتر رسیده باشد .

روایت دیگری است از اهل بیت که الان در نظرم نیست از کدامیک از معصومین (ع) نقل شده است . در این روایت نقل شده که از نبی اکرم (ص)، حضرت فرمودند: من به ایرانی ها بیش از شما اعتماد دارم . من به ایرانی ها بیش از شما عرب ها اعتماد دارم .

آیه شریفه می فرماید: «ان اکرمکم عندالله اتقیکم » ; هر کسی تقوایش بیشتر شد و بیشتر ملتزم شد که به ضوابط شرعی عمل بکند، در خانه خدا مقرب تر است . مقرب بودن و بزرگ بودن به لباس نیست، به سن نیست، به شغل نیست . بزرگی در نزد حضرت حق به تقواست .

برادران! این زمانی که ما در آن قرار گرفته ایم زمان بسیار مشکلی است . مشکلات زیاد است و روز به روز هم این مشکلات اضافه می شود . چرا؟ به واسطه ای که من مکرر از بزرگان شنیده ام; فرج حضرت بقیة الله، روحی له الفداء، خیلی نزدیک است و هر مقداری که که انسان به فرج نزدیک تر شود، مشکلات زیادتر می شود تا بیرونی ها بیرون بروند . امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه می فرمایند: «والذی بعثه بالحق نبیا لتبلبلن بلبلة و لتغربلن غربلة بل یستخرج من الغربال خلق کثیر» ; قسم به ذات احدیت که نبی اکرم را به حق برانگیخت، در آخرالزمان مردم امتحان می شوند . امتحان شدید . این گندم ها را دیده اید که پاک می کنند؟ در غربال پاک می کنند و بلند می کنند و بر هم می زنند . خاک ها و کثافت هایش می ریزد و کاه هایش یک طرف می رود . حضرت می فرماید: به قدری امتحانات شدید می شود و مردم غربال می شوند که اشخاص بزرگ بزرگ از توی غربال می افتند پایین و یک اشخاص خاص مؤمن خالص در غربال می مانند . «یستخرج من الغربال خلق کثیر» ; عده زیادی از غربال می ریزند . امتحان ست برادر من . مبادا که شیطان ما را فریب بدهد . مبادا که هوای نفس بر ما غالب شود . مشکلات را تحمل کن . شما نگاه کن طلا که به این قیمت است می دانید چقدر زحمت و چقدر ناراحتی ها را تحمل کرده است تا به این قیمت رسیده؟ سنگی که بیشتر نبود . توی کوره آن را گذاشتند . چقدر حرارت و آتش فشار به آن آورد . آنقدر چکش توی سر و مغز آن خورده است . آنقدر تحت فشار قرار گذاشته تا حالا یک سکه شده و حالا این مبلغ قیمت پیدا کرده یا دست بند شده یا سینه ریز شده است . خیلی فشار را تحمل کرده تا به این درجه رسیده است .

«ام حسب الناس ان یقولوا امنا و هم لایفتنون » ; آیا ما می گوییم که مسلمانیم و مؤمنیم و از دوستان پیغمبر و دوستان امام زمان و امتحان نمی شویم؟ نه; امتحان می شویم . شما یک شاگرد می خواهید بگیرید، یک رفیق می خواهید بگیرید که چهارصباح با هم باشید، چقدر امتحانش می کنید؟ خدا می خواهد که ذخائر خودش را تحویل این اولیا بدهد، اینها را امتحان نمی کند؟ هر مقداری که به فرج نزدیک تر می شویم، امتحانات هم شدیدتر می شود . تحمل بکنید! برای خدا استقامت داشته باشید! دعا بکنید که خداوند ایمان ما را در دوران آخرالزمان ثابت بدارد . مشکلات خیلی زیاد است . جوان ها، خواهرها، برادرها! الآن مخصوصا مشکلات زیاد است . خواهرها و برادرها! عفت و نجابت را رعایت کنید . صلاح شما، سعادت شما، تکامل شما، ثبوت ایمان شما، در این جهت است .

خدا شاهد است، مشکلات هست، تحمل کنید . حالا امتحانات زیاد است ما چه باید کنیم؟ باید از امتحانات درست بیرون بیاییم . راه درست از امتحان بیرون آمدن ما چیست؟ این است که انقلاب درونی ایجاد کنیم; یعنی بیاییم و خودمان را تهذیب کنیم . کسانی که خود را تهذیب نکرده باشند سعادت پیدا نمی کنند . اگر هم که ایمان پدری و مادری داشته باشند، لقلقه زبان بیش نیست . چون صفات رذیله نمی گذارد که ایمان در درون انسان جلوه گر شود . هر کدام از صفات رذیله در وجود انسان یک حجاب بسیار بزرگی است که اطراف روح را گرفته است . ایمان روز به روز ضعیف تر می شود . هر مقداری که معاصی و صفات رذیله بیاید و حجاب ها بیشتر شود این ایمان ضعیف تر می شود .

اگر من خواسته باشم که ایمانم قوی باشد و سراسر وجودم را بگیرد، راهش این است که انقلاب درونی ایجاد کنم . انقلاب درونی چیست؟ تخلیه و تحلیه است . صفات رذیله را در مقام اصلاحش بربیاییم .

حضرت حق در قرآن مکرر می فرماید: «قد افلح من تزکی » یا «قد افلح من زکیها و قدخاب من دسها» ; رستگار شد آن کسی که خودش را تزکیه کرد; یعنی صفات رذیله را از وجودش دور کرد و خود را محلای به صفات حمیده کرد و خودش را مؤدب به آداب اسلامی کرد . چنین شخصی «اتقی » است، «اکرم عندالله » است، «اسعد» است و «اکمل من جمیع الابعاد» است .

راهش این است که انسان این کتب اخلاقی را بردارد و مطالعه کند، ببیند آن صفات رذیله ای که در وجودش هست چیست؟ کتاب های اخلاقی، هم درد را بیان کرده و هم دوا را بیان کرده است . انسان درد را ببیند، دوایش را هم ببیند و خودش را معالجه کند . این یک راهش است . برای اصلاح خود و انقلاب درونی یک راه دیگر هم وجود دارد . آن چیست؟ توسلات و توجهات به حضرت بقیة الله، روحی له الفداء . از حضرت بخواهد . انسان یک توبه و انابه از اعمال و رفتار و گفتارش بکند، بعد توسلات به حضرت بقیة الله داشته باشد . مخصوصا اگر بشود یک ربع ساعت، ده دقیقه، نیم ساعت قبل از اذان صبح بلند شود، دو رکعت نماز بخواند، یک سلامی به امام زمان بدهد و خود را بیندازد در دامن امام زمان . یابن رسول الله کمکم کن، من راهی ندارم، چاره ای ندارم، اسیر نفسم، اسیر شیطانم . شیطان داخلی و خارجی من را محاصره کرده و دستبند به من زده است . تو نجاتم بده، حضرت عنایت می کنند، توفیق می دهند، توجه می کنند . امام زمان - به ذات احدیت قسم - احدی از موجودات را فراموش نمی کنند، نه من و شما را، نه ملائکه را، نه حیوانات را، نه سایر مخلوقات را . خودشان فرموده اند: «انا غیر مهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم » ; من شما را رها نکرده ام . امام زمان اشراف دارد . احاطه قیومی بر عالم وجود دارد . «لولا الحجة لساخت الارض باهلها» . حضرت محیط هستند، می دانند، می بینند، صد درصد متوجه هستند . شما یابن الحسن را در جمیع احوال فراموش نکن، در همه گرفتاری ها فراموش نکن .

این تذکر را هم عرض بکنم; اوضاع خیلی خوبی نیست برادر من . من می دانم مکرر از بعضی از بزرگان نقل شده است . خودم چیزی ندارم لکن شنیده ام بزرگان فرموده اند: «فرج حضرت خیلی نزدیک است » و همین طور هم هست . الان خیلی از اشخاص از غربال در می روند و می افتند پایین و فسادشان ظاهر می شود و از خط ولایتی ها خارج می شوند . حواستان جمع باشد که مبادا از غربال خارج شوید، مقام رهبری هم - که خدا ان شاءالله حفظشان کند - مدتی قبل داستان مفصلی فرمودند که ما حصلش را عرض می کنم که: «فرج خیلی نزدیک بود لکن بداء حاصل شد .» همه باید بیشتر مقید باشند، متوجه باشند . یک توبه از اعمال گذشته و عزم و جزم بر ترک معصیت در آینده و داشته باشند . به نمازهای اول وقت و مخصوصا تسبیح حضرت زهرا (س) بعد از نمازها اهمیت دهند . چه آثاری دارد این تسبیح حضرت زهرا (س) . هم مشکل گشای امور دنیوی و اقتصادی، هم مشکل گشای امور معنوی و عرفانی است . از هر دو بعد آثار عجیبی برای تسبیح حضرت زهرا (س) است . این را فراموش نکنید و روزی صد مرتبه هم استغفار داشته باشید .

این روزنامه ها، این مجله ها و این هفته نامه ها، اینها زیاد است . همه را بخواهی ببینی که نمی توانی . بعضی ها را هم که نمی توانی . اگر بگوییم که جوان ها هم به کلی اینها را مطالعه نکنند که نمی شود، باید اهل اطلاع باشند، از اوضاع جهان اطلاع کمابیشی داشته باشند . یک روزنامه، دو روزنامه، یک مجله که اعتماد به آن داری، اینها را مطالعه کن . اخبار را هم در 24 ساعت یک دفعه که اخبار سراسری می گوید گوش بده . بقیه اش را به کارت بچسب . الان موقع ترقی شماست، الان موقع تعالی شماست . الان موقع سرمایه اندوزی شماست . عمرتان را ضایع نکنید . ما نفهمیدیم، کسی به ما تذکر نداد . عمرمان ضایع شد و هیچ ترقی و تعالی نداشتیم . اما شما عمرتان را ضایع نکنید، هدر ندهید . در مجالس و محافل نشستن و صحبت کردن و اشخاص را بزرگ و کوچک کردن فایده ای ندارد . یک روزنامه مطالعه کن . یک ساعت، نیم ساعت هم اخبار سراسری را بشنو و بقیه اش را به کارت بچسب . جدیت در تحصیل، جدیت در کسب و کار داشته باش و در مسائل سیاسی هم چشم بسته تبعیت کن از مقام رهبری . راه سعادت این است . راه تکامل این است . راه رضایت امام زمان این است . خدا می داند، آنچه من بین خود و خدای خود فهمیدم این است که برای شما عرض می کنم و همین مطلب را در قبر جواب می دهم . منظور این است، غنیمت بشمارید، در تمام مشکلات، چه مشکلات مادی باشد، چه معنوی باشد، چه اقتصادی باشد، اجتماعی و سیاسی باشد، در هر مشکلی که وارد شدید «یابن الحسن، یابن الحسن » را فراموش نکنید . امام زمان ملجا ماست، امام زمان پناهگاه ماست، سرپرست ماست . خودشان فرمودند: «نحن صنایع ربنا و الخلق بعد صنایعنا» . نمی گویم به سایر ائمه و امام زاده ها و سر قبور مؤمنین، اولیای الهی، شهدا، علما، نروید، این را نمی خواهم بگویم . می خواهم بگویم هر حاجتی که شما دارید، زیر نظر امام زمان باید به دست شما برسد . چون یگانه کسی که واسطه فیض است و می تواند در عالم وجود، افاضه کند حضرت بقیة الله است . سلام شما به سایر ائمه اهل بیت (ع)، سایر امامزاده ها، علما، شهدا هم به اجازه امام زمان است .

اهل بیت، ائمه اطهار (ع) دستور می دهند به فرزندشان حضرت بقیة الله (ع)، امامزاده ها تقاضا می کنند و بزرگان هم همینطور . یکی از اولیای الهی نقل کرده اند که حاجتی داشتم و مدت زیادی متوسل به امام زمان (ع) می شدم و ختمی گرفته بودم، یک شب خواب دیدم که حضرت بقیة الله (ع) نشسته اند و نامه های زیادی به محضر ایشان آورده اند، حضرت یکی یکی نامه ها را می دیدند و همه را می گذاشتند کنار . بعد یکی از نامه ها را که برداشتند، باز کردند و بوسیدند و به چشمشان گذاشتند و گذاشتند کنار . عرض کردم: یابن رسول الله اینها چیست؟ فرمودند: دوستان ما به امامزاده ها و اولیای الهی متوسل شده اند و آن بزرگواران برای من نامه نوشته اند که کار ایشان را اصلاح کنم . گفتم: یابن رسول الله آن نامه ای را که بین همه نامه ها بوسیدید و به چشمتان گذاشتید چه بود؟ گفتند: این نامه را عمویم حضرت ابوالفضل نوشته بود . چون آن بزرگوار نوشته بود من بوسیدم و به چشمم گذاشتم . منظور این بود که همه کارها زیر نظر امام زمان باید اصلاح شود که ملجاء ماست، امام ماست، معشوق ماست . خدا می داند من در بسیاری از مشکلات علمی همینطور کتاب را گذاشتم کنار و گفتم یابن رسول الله کمکم کن . خدا شاهد است مکرر، یکدفعه حواسم جمع شد، متوجه شدم مطلب خیلی روشن است، خیلی هویدا است .

این داستان را یکی از آقایان، نقل می کرد الان هم در تهران هست، گفت: یکی از دانشجویان مؤمن متقی خیلی خوب در خارج از رفیقان ما بود . چند سالی مشغول تحصیل بود و آمد تهران . بعد از برگشت دیدیم خیلی امام زمانی شده است . البته زمانی که پیش ما هم بود امام زمانی بود، اما آنجا خیلی قوی تر شده بود و علاقه و توجهش به امام زمان بیشتر شده بود . و همواره یابن رسول الله و یابن الحسن می گفت . گفتیم: آیا نکند کاسه داغ تر از آش شده اید؟ شما از ما جلو می زنی، گفت: من یک چیزی دیدم . گفتم: چه دیدی؟ گفت: ما چند سال در خارج بودیم و مشغول تحصیل در رشته طب . سال گذشته در سالن امتحانات قرار گرفتم، موقعی که سؤالات را دادند، من نگاه کردم، دیدم چیزی به ذهنم نیامد . سؤال اول، چیزی به ذهنم نیامد . یک مقداری فکر کردم و گفتم من که چیزی نفهمیدم . رفتم سراغ سؤال دوم، دیدم این را هم نفهمیدم . سؤال سوم و چهارم که ده تا سؤال بود . هیچ کدامشان به ذهن من نیامد . سرم را گذاشتم روی نیمکت و فکر کردم . دیدم رفقا و هم کلاسی ها همه مشغول هستند و سؤالات را حل می کنند و من همینطور مانده ام . بعد به ذهنم آمد: خوب، من حالا چند سال است اینجا هستم و حالا نتیجه کارم را می خواهم بگیرم . سه، چهار سال جوانی ام را اینجا مصرف کردم و حالا هیچ چیز به ذهنم نمی آید . خیلی ناراحت شدم . یکدفعه یادم آمد که شما می گفتی در موقع گرفتاری ها متوسل به امام زمان شو . می گوید: متوسل به امام زمان شدم و منقطع شدم از هر جهتی شروع کردم: «یابن الحسن، یابن الحسن » ، کمکم کن! آبرویم در معرض خطر است . مضطربم، چه بکنم؟ بعد گریه و بدنم شروع کرد به تکان خوردن . چند نفر اطراف متوجه شدند . گفتم: چیزی نیست . خود را نگه داشتم و قلبا متوجه به امام زمان بودم . یکدفعه مثل اینکه بدنم تکانی خورد و گرم شد . به سؤالات نگاه کردم، دیدم اولی خیلی عالی است . فورا حل کردم . در ظرف نیم ساعت تمام آن ده سؤال را حل کردم و رفتم ورقه امتحانی را دادم . فردا فرستادند دنبال من که بیا اینجا . گفتند، شما با یکی از این اساتید مربوط بودید؟ گفتم: نه، هیچ کس . گفتند: نمی شود، شما با یکی از این اساتید مربوط بودید . گفتم خدا می داند نه . به حضرت موسی قسم، به خدای موسی، به حضرت عیسی قسم ابدا نه . گفتند: امکان ندارد، همه دانشجویان چهار تا پنج، شش تا از سؤال ها را جواب دادند . چهار خطا داشتند، شش خطا داشتند . شما یکی از سؤال ها را هم خطا نکردی . تمام را جواب دادی . گفتم: کس دیگر مرا کمک کرد و جریان را گفتم و منقلب شدند . لذا حالا من در تمام مشکلات «یابن الحسن » را فراموش نمی کنم و می دانم که آقا من را فراموش نمی کنند . ما آقا را فراموش می کنیم لکن آقا ما را فراموش نمی کنند .

برادران در تمام مشکلات «یابن الحسن » را فراموش نکنید .

خدایا قسمت می دهیم به عزت محمد و آل محمد، فرج امام زمان نزدیک بگردان . موانع ظهورشان را برطرف بفرما . قلوب همه ما را به نور ایمان و معرفت و تقوا و ولایت و خلوص منور بگردان . اسامی همه ما را در طومار اصحاب و انصارشان ثبت و ضبط بفرما . خدایا قسمت می دهیم به عزت محمد و آل محمد، مشکلات این جوان ها، پسرها، دخترها را به نحو احسن حل بفرما . خدایا کسانی که خدمت به اسلام و قرآن و نظام می کنند مخصوصا مقام رهبری در کنف ولی عصر محصور و محفوظشان بدار و صلی الله علی محمد و آل محمد .

بیان اهمیت فلسفه، پرسش و پاسخ، و فهمیدن از بیان استاد ابراهیمی دینانی


در مطلب زیر آقای استاد ابراهیمی پرسش را مهمتر از پاسخ می دانند. به نظر من (شجاعی) پاسخها مهمتر از پرسشها هستند و البته نه هر پاسخی. پاسخهایی جدی و با کیفیت و نوشونده و تکامل یابنده و متکی به واقعیتهایی که از عمل به دانسته ها و از تلاشها بدست می آیند، و اهمیت پرسش فقط و فقط زمانی هست که به واقع مقدمه ای برای همین پاسخها و زاینده و منجر به آنها باشد، و به نوعی با همراهی پرسشهایی که باز از پاسخها تولید می شوند یک همراهی پرسش و پاسخ وجود دارد که زایش و نو به نو شدن را نیز به همراه دارد در ذهنهای بیدار و پویا. وگرنه پرسشی که به حرکتی و پاسخی نرسد وجودش زائد است. البته ایشان با تبصره هایی نزدیک به همین معنی را نیز بیان کرده اند. البته من می دانم که نظرات ایشان متکی به معلومات ایشان در فلسفه و دیگر مطالب است که از معلومات من بسیار وسیعتر است با اینحال می توان نکات و نظراتی داشت متفاوت و متکی به دلایل، تا شاید در گفتگو یا پرسش و پاسخها به نتایج مشترک براساس دلایل برسد. با این مقدمه به نظرات ایشان توجه کنید:


فلسفه سرّ زندگی را بیان می‌کند (از نیلوفر)

غلامحسین ابراهیمی دینانی: فلسفه انسان‌ساز است. سرّ زندگی را بیان می‌کند. کسانی که دغدغه فلسفی ندارند، مساله‌ای برای آن‌ها طرح نیست. اگر از او بپرسی زندگی چیست، می‌گوید من چکار دارم، من دارم زندگی می‌کنم. زندگی را باید فهمید یا باید زندگی کرد؟ اما کسی که دغدغه دارد، چکار کند. همه عالم را هم به او بدهی می‌گوید من می‌خواهم بیش از این را بفهمم.

***

گفتاری از دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی؛

خرد گفت‌وگو فلسفه‌ یعنی پرسش و آنچه در فلسفه اهمیت دارد، پرسش است و پاسخ مهم نیست. و اگر هم پاسخ جایگاهی داشته باشد، پاسخ نهایی وجود ندارد.

فرهنگ امروز: «کسانی که با دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی آشنایی دارند، می‌‌دانند «گفت‌وگو» عنصر کلیدی او در فلسفیدن است تا آنجا که گاهی فلسفه را مساوی گفت‌وگو می‌داند و معتقد است در آثارش به گفت‌وگو با فلاسفه و اندیشمندان قرن‌های گذشته می‌‌پردازد.» کتاب «خرد گفت‌وگو» دومین کتاب دکتر دینانی است که با محوریت گفت‌وگو منتشر شده است. این کتاب مجموعه درس‌گفتارهای او در سال‌های اخیر در دانشگاه‌ها در خصوص موضوعاتی چون، هستی‌شناسی، خداشناسی، جهان‌شناسی، انسان‌شناسی و عرفان، و دین‌شناسی است. آنچه در ادامه می‌خوانید، متن سخنان کامل دکتر دینانی در نشست نقد و بررسی این کتاب در شهر کتاب است.

غلامحسین دینانی: از آغاز تا انجام و در همه‌ی دوره‌ها، پرسش و پاسخ اساس گفت‌وگوی بشر بوده است. اینکه پرسش مهم‌تر است یا پاسخ، سوالی است که همواره برای آدمی مطرح بوده است. بیشتر مردم فکر می‌کنند پرسش را هرکسی می‌تواند بپرسد و آنچه مهم است، پاسخ است. اما در حقیقت پرسش مهم‌تر از پاسخ است. البته پرسش را هم باید معنا کنیم. پرسش، سوال کردن در مورد یک مجهول است؛ «زندگی چیست؟»، «آغاز کجاست؟»، «انجام چه خواهد شد؟»، «روح چیست؟» و... نه پرسش‌های عادی و روزمره. کسی که می‌تواند بر اساس این تعریف، پرسش کند، ذهن وقادی دارد.

باید بدانیم چطور بپرسیم. اگر ذهن فعال نباشد، پرسشی برای آن مطرح نمی‌شود. ذهن غیرفعال نمی‌پرسد. اگر تربیت انسان صحیح نباشد و به گونه‌ای تریبت شده باشد که سوال کردن را فراموش می‌کند، همان چیزی که به او تلقین شده، بر اساس عرف و عادت تکرار می‌کند. آیا یک بودایی می‌پرسد دین بودایی حق است یا خیر؟ یک مسیحی می‌پرسد حضرت مسیح حق است یا خیر؟

فهم و فهمیدن

برای پرسشگری، ذهن باید فعال باشد. اما باید میان فهم و فهمیدن تفاوت قائل شویم. همه‌ی ما یک فهم‌هایی داریم. همان‌ که همه می‌دانیم، فهم‌های ما است. اما فهم‌ کافی نیست، فهمیدن است که اهمیت دارد. کسی که یک کلمه می‌داند ولی فهمیدن دارد، نسبت به علامه روزگار که همه علوم را می‌داند، اما فهمیدن ندارد، برتری دارد.

او یک کلمه می‌داند، اما فهمیدن دارد، به همین دلیل در حرکت است. فرق بین فهم و فهمیدن آن است که پرسش از فهمیدن می‌آید نه از فهم. پرسش معمولاً در فرهنگ‌های دینی مطلوب نیست. قرآن کریم هم از بعضی‌ پرسش‌ها نهی می‌کند.

«لایسئل عما یفعل و هم یسئلون» [از خداوند بازخواست نمی‌شود اما از انسان‌ها بازخواست خواهد شد.]، از کار خدا هیچ نپرس. از کار خدا سر در نمی‌آوری. خدا مسؤول نیست و نمی‌توان از او سؤال کرد، اما همه مردم مسؤول‌اند و باید پاسخگوی کاری باشند که انجام می‌دهند.

باید مدام از خودمان بپرسیم. کلمه «چرا» کلمه‌ی مقدسی است. اگر مدام از خودمان بپرسیم چرا کاری را انجام داده‌ایم، چرا فلان فکر را کرده‌ایم، بسیار پیش می‌رویم. از خودمان بپرسیم و صادقانه هم پاسخ دهیم. بعضی وقت‌ها انسان با خودش ریاکاری می‌کند. انسان فکر می‌کند ریا برای دیگران است، اما آدمی بیش از هرکس به خودش دروغ می‌گوید. از خودش می‌پرسد ولی برای آنکه خودش را راحت کند، جواب سردستی می‌دهد و جدی درگیر نمی‌شود. اگر انسان به خودش صادقانه جواب دهد، بسیاری از رفتارهایش را تغییر می‌دهد. بسیاری از کارها را نمی‌کند و بسیاری از کارها را می‌کند. به این‌ اصطلاحاً مونولوگ می‌گویند. انسان وقتی از دیگران می‌پرسد گفت‌وگو شکل می‌گیرد. دیالوگ را گفت‌وگوی انسان با دیگران می‌گویند و مونولوگ را گفت‌وگوی انسان با خود.

اما در واقع ما مونولوگ نداریم. مونولوگ دروغ است. وقتی انسان با خودش گفت‌وگو می‌کند، در واقع خودش را مخاطب فرض کرده است و با خودش حرف می‌زند. آن کسی که از خودش می‌پرسد، از یک حیث پرسنده‌ است و از یک حیث پاسخ‌گو. خودش با خودش گفت‌وگو می‌کند، پس دیالوگ است. ما باید بتوانیم دیالوگ را بفهمیم و پرسش کنیم. پرسش‌های اصلی نه پرسش‌های روزمره.

برای پاسخ به پرسش‌هایی مانند «حیات چیست؟» و «مرگ چیست؟» مفاهیم روتینی در ذهنمان داریم. می‌گوییم مرگ یعنی پایان حیات. اما خود حیات چیست که بخواهد پایانی داشته باشد؟ خود حیات مبهم است. ابهام حیات بیشتر است یا ابهام مرگ؟ مرگ بسیار مبهم است. نمی‌دانیم چیست. انتها است؟ یک حادثه است؟ از اول معلوم است؟ جریان است یا رخداد؟ پاسخ آن بسیار سخت است. وقتی می‌توانیم بفهمیم مرگ چیست که حیات را بفهمیم. حیات چیست؟ اگر از یک پزشک بپرسیم، می‌گوید یک جریان بیولوژیک است. حرکت سلول‌ها و... مجموع این‌ها را می‌گوید حیات. حرکت سلول، حیات است؟ خود سلول زنده است؟ حرکت می‌کند یا مرده است؟ درون سلول باز یک جهان است. حیات چیست؟ حرکت است؟ جوهر حیات چیست؟ در ظاهر پاسخ به این سوالات فلسفی آسان است.

فلسفه‌ یعنی پرسش و آنچه در فلسفه اهمیت دارد، پرسش است و پاسخ مهم نیست. و اگر هم پاسخ جایگاهی داشته باشد، پاسخ نهایی وجود ندارد. در فلسفه عرض می‌کنم، با دیانت کاری ندارم. اگر کسی گفت من در فلسفه پاسخ نهایی را پیدا کرده‌ام و دیگر بعد از این پرسش‌های فلسفی تمام شد، او را به دارالمجانین ببریم شایسته‌تر است. پرسش تمام نمی‌شود و خوب است که تمام نشود.

پرسش و پاسخ کار فلسفه است و فیلسوفانی که پرسش و پاسخ ندارند، فیلسوف نیستند. فقط اصطلاحات بلدند. ما در ظاهر فیلسوفان زیادی در دنیا داریم اما تعداد آن‌هایی که اهل پرسش و پاسخ‌اند، بسیار کم است. آنانی که تنها اصطلاحات فلسفی یاد گرفته‌اند و پرسش ندارند، فیلسوف نیستند. اما کسانی هستند که اصطلاحات را بلد نیستند، اما ذهن پرسشگری دارند فیلسوفند. هرچند که عوام باشند و درس نخوانده، اما ذهن پرسشگری دارند.

نقش سؤال و فهمیدن را باید بسیار جدی بگیریم، نه دانستن را. خیلی‌ها خیلی چیزها می‌دانند، اما اگر سوال نداشته باشند و فهمشان در تحول نباشد و تکامل نداشته باشد مرده‌‌ای هستند متحرک. البته قرآن می‌گوید بعضی چیزها را نپرس. بله یک جاهایی دیگر جای سؤال نیست.

فلسفه از آغاز تا به امروز همیشه مخالفان زیادی داشته است، به‌خصوص در ادیان. در مسیحیت و اسلام فیلسوفان زیادی کشته شده‌اند. مثل سهروردی و عین‌القضات. برخی هم تکفیر و تبعید شدند، مثل ابن‌سینا، غزالی و ملاصدرا. و کسانی که دست به کشتار و تکفیر و تبعید فیلسوفان می‌زدند، کسانی بودند که به شرایط موجود راضی بودند و نمی‌خواستند سوالی مطرح شود. کار فیلسوف، آشفته کردن اذهان است.

اما با همه تبعید‌ کردن‌ها، کشتن‌ها و بی‌اعتنایی‌های جوامع بشری در طول تاریخ اگر فلسفه در عالم نبود، معلوم نیست چه اتفاقی می‌افتاد. و هنوز که هنوز است این فلسفه است که عالم را می‌گرداند. سیاست‌مدارها فکر می‌کنند آن‌ها هستند که دنیا را می‌چرخانند. خیر، این فلسفه است که دارد حکمرانی می‌کند. اما نامرئی است. به همین جهت فلسفه همیشه طرفدار کم داشته و مخالف تا دلتان بخواهد.

خوشبختانه در کشور ما، بعد از انقلاب علاقه به فلسفه بیشتر شد. قبل از انقلاب اصلا فلسفه مطرح نبود. در حال حاضر کتاب‌های فلسفی ترجمه و چاپ می‌شود. فلسفه خوانده می‌شود و جریانی پیدا شده است.

این در حالی است که در کشورهای عربی که هزار و 400 سال از اسلام می‌گذرد، یک فیلسوف مانند علامه طباطبایی نمی‌بینید. کتاب‌های فلسفی، فقه و حتی همه نویسندگان روایات اهل سنت که به «صحاح سته» معروف هستند، همه ایرانی بوده‌اند. ایرانیان اهل فلسفه‌اند و خوشبختانه چراغ فلسفه در ایران همواره روشن بوده و روزبه‌روز هم دارد روشن‌تر می‌شود. هرچند در برخی اعصار رو به ضعف نهاده اما هیچ‌گاه خاموش نشده است. ایران همیشه مرکز تفکر بوده و حتی اسنادی در دست است که یونانیان حکمت را از ایران آموختند و شواهدی وجود دارد که افلاطون، بسیاری از اندیشه‌هایش را از ایرانیان اخذ کرده است.

فلسفه انسان‌ساز است. سرّ زندگی را بیان می‌کند. کسانی که دغدغه فلسفی ندارند، مساله‌ای برای آن‌ها طرح نیست. اگر از او بپرسی زندگی چیست، می‌گوید من چکار دارم، من دارم زندگی می‌کنم. زندگی را باید فهمید یا باید زندگی کرد؟ اما کسی که دغدغه دارد، چکار کند. همه عالم را هم به او بدهی می‌گوید من می‌خواهم بیش از این را بفهمم. نباید فراموش کنیم که سؤال بسیار مهم است، جواب بسیار مهم است، فکر کردن بسیار مهم است.

 

منبع: فرهنگ امروز