واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

سلام بر شیبة الْحَمْد عبدالمطلب


مجله:گلبرگ-فرودین 1384، شماره 61

نویسنده : فاطمه محمدی ، صفحه 183

قهرمان ایمان

بی شک انسان هر اندازه هم اراده ای قوی داشته باشد، ممکن است رنگ محیط به خود بگیرد و عادت ها و رسوم جامعه، در نوع اندیشیدن او اثر گذارد. ولی گاه بزرگ مردانی پیدا می شوند که با کمال شهامت و قدرت ایمان، در برابر عوامل محیط ایستادگی می کنند و خود و خانواده خویش را از هر گونه آلودگی مصون می دارند. یکی از نمونه های کامل این مردان بزرگ، عبدالمطلب، جد بزرگوار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است؛ کسی که سال ها در میان مردمی بت پرست، می گسار، آدم کش و بدکار زندگی کرد، ولی هرگز تن به کارهای ناپسند نداد؛ بلکه مردم را نیز از این امور برحذر داشت.

مجمع انوار

همه دانشمندان و تاریخ نگاران اتفاق نظر دارند که پدر و مادر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و تمام اجداد ایشان، مؤمن و تسلیم امر پروردگار بودند. آری، وجود شخصیتی که قرار است نور شریف ترین انسان ها در نهاد وی به ودیعه گذاشته شود، باید از هر گونه آلودگی پاک و پیراسته باشد. عبدالمطلب، نزد خدا چنان عظمتی داشت که باری تعالی، نور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام را از وجود پاک وی منشعب و به فرزندانش عبداللّه و ابوطالب منتقل کرد. حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند: «من و علی از یک نور آفریده شدیم و پیش از خلقت آدم، خدا را تسبیح می گفتیم و چون خداوند آدم را آفرید، آن نور را در صلب او قرار داد و پیوسته ما را به اصلاب پاکیزه منتقل می گردانید، تا این که به عبدالمطلب رسیدیم و پس از آن، مرا در صلب عبداللّه و علی را در صلب ابوطالب گذاشت».

نام و القاب

نام اصلی عبدالمطلب، «عامر» بود و مادرش این نام را بر وی نهاد، ولی چون هنگام تولد، موی سفیدی بر سر داشت؛ وی را «شَیبة» (به معنای سفید موی) می گفتند. عبدالمطلب از کودکی ویژگی های نیکو و پسندیده ای داشت و به «شیبة الْحَمْد» (سفید موی ستوده شده) نیز لقب یافته بود. به دلیل نام نخستین فرزندش حارث، کنیه عبدالمطلب اباالحارث شد و به این کنیه شهرت یافت. وی عهده دار ریاست قبیله قریش و شهر مکه بود و او را به نام «سید بطحاء» می شناختند. از دیگر لقب های وی می توان به ساقی حاجیان، پناه مردم در قحطی و خشکسالی و احیاکننده زمزم اشاره کرد.

نسل پاک

عبدالمطلب در خانواده ای یکتاپرست و پاک طینت قدم به هستی گذاشت. نام پدرش هاشم بود. وی در زمان قحطی مکه، با سفر به شام، آذوقه بسیار به قحطی زدگان رساند و حتی شتران خود را نیز ذبح نمود و با گوشت آن ها، غذا درست کرد و بین نیازمندان قسمت نمود. وی هر سال در ماه ذیحجه و ایام حج، از زائران کعبه پذیرایی می کرد. مادر عبدالمطلب، «سلمی»، دختر عمرو بن زید، زنی شریف و پاکدامن و نیکوسرشت بود. پدر سلمی، محل اعتماد قبیله خزرج در مدینه به شمار می آمد.

فطرت توحیدی

پدر سلمی مادر عبدالمطلب با دامادش هاشم شرط کرده بود که سلمی در مکه ماندگار نشود و او را به مدینه بیاورند. به این علت، هاشم در سفری به شام، سلمی ر ابه مدینه برد و خود به شام رفت و در آن جا به علت بیماری، دار فانی را وداع گفت. عبدالمطلب پس از وفات پدرش هاشم به دنیا آمد و در کنار مادرش در مدینه بزرگ شد. بعداز مدتی، مُطلّب، برادر هاشم از مکه به مدینه آمد و از او خواست تا همراه وی به مکه بیاید. عبدالمطلب که در آن زمان هشت ساله بود، به دلیل علاقه به کعبه و فطرت توحیدی خود، با اجازه مادرش به مکه رفت.

چرا عبدالمطلّب

روزی یک نفر از اهالی مکه، از کوچه های یثرب عبور می کرد و تعدادی کودک را در حال بازی دید. یکی از بچه ها در مسابقه برنده شد و فوری با افتخار گفت: «من پسر بزرگ مرد مکه هستم». مرد مکی پیش او رفت و پرسید: تو کیستی؟ آن کودک گفت: من شیبه فرزند هاشم، بزرگ مکه هستم.

آن مرد در مکه پیش مُطلّب، برادر هاشم رفت و داستان را به وی تعریف کرد. مطلب رهسپار یثرب شد تا او را به مکه بیاورد. هنگام دیدن شیبه، اشک در چشمان مطلب حلقه زد. شیبه به مادرش گفت: اگر اجازه بدهی، می خواهم به مکه بروم و در کنار کعبه باشم. مادر شیبه ابتدا مخالفت می کرد، ولی پس از دیدن شوق پسر، به وی اجازه داد. شیبه همراه عمویش مطلب به مکه آمد. قریش گمان کردند وی غلام مطلب است و او را عبدالمطلّب صدا زدند. با این که مطلب مکرر می گفت: «مردم، این کودک برادرزاده من است»، ولی آن ها بر گمان خود باقی ماندند و شیبه، به عبدالمطلب شهرت پیدا کرد.

عدالت خواهی

مُطلّب، برای تربیت صحیح برادرزاده خود عبدالمطلب، بسیار تلاش می کرد و او را با آموزه های توحیدی آشنا می نمود. عبدالمطلب پس از وفات عمویش به ریاست قبیله قریش رسید. وی به همه محبت می کرد و حق مظلوم را از ظالم و زورگو می گرفت.

حرب ابن امیه، از بستگان نزدیک عبدالمطلب بود و در همسایگی عبدالمطلب هم مردی زندگی می کرد. روزی در بازار تهامه، بین آن همسایه و حرب، برخوردی پیش آمدو کلمات زننده ای میان آن دو ردّ و بدل شد. در نهایت، حرب با عصبانیت آن مرد را کشت. عبدالمطلب به محض آگاهی از آن واقعه، روابط خود را با حرب قطع کرد و خون بهای همسایه خود، یعنی صد شتر را از حرب گرفت و به بازماندگان مقتول داد.

احیای یادگار اسماعیل

چاه زمزم، یادگار تشنگی حضرت اسماعیل، سالیانی طولانی پیش از عبدالمطلّب، بر اثر سهل انگاری و بی بند و باری قبیله حاکم وقت، به نام «جُرهُم» خشک شد. هنگام حمله قبیله بنی کنانه و خزاعه به سرزمین مکه، رئیس قبیله جرهم دستور داد دو آهوی طلا و چند قبضه شمشیر با ارزش را در زمزم دفن کنند و آن را بپوشانند تا اگر زمانی دوباره به حکومت رسیدند، از آن گنج بهره ببرند. حکومت مکه به دست قبیله خزاعه افتاد و ستاره اقبال قریش با روی کار آمدن قُصَّی بن کلاب، جد چهارم پیامبر درخشید و پس از چندی، زمام امور به دست عبدالمطلب افتاد. وی تصمیم گرفت چاه زمزم را دوباره احیا کند، ولی مکان دقیق آن را نمی دانست. سرانجام در چندین نوبت، در عالم رؤیا مکان دقیق آن به وی الهام شد و عبدالمطلب همراه با فرزندش حارث، مقدمات حفر چاه را فراهم آورد.

مقرّب درگاه خدا

عبدالمطلب آماده حفر چاه زمزم شده بود. گروهی از این که مبادا افتخار احیای زمزم نصیب وی شود، اعتراض کردند و گفتند: چون این چاه یادگار جد ما اسماعیل است، باید همه در این کار شرکت کنیم. عبدالمطلب می خواست آب چاه را به رایگان در اختیار همه زائران کعبه قرار دهد، به این علت پیشنهاد آنان را نپذیرفت. درگیری میان آن ها بالا گرفت. سرانجام تصمیم گرفتند پیش یکی از دانایان عرب در شام بروند و داوری او را بپذیرند. آنان بیابان های بی آب و علف حجاز و شام را پشت سر می گذاشتند. آب ذخیره تمام شد و در نیمه راه، از تشنگی به ستوه آمدند و یقین کردند همگی از بین خواهند رفت. ناگهان عبدالمطلب پیشنهاد کرد که بیایید دسته جمعی بگردیم تا شاید لطف پروردگار شامل حال ما شود. خداوند نیز لطف خود را بر آنان ارزانی داشت و از زیر پای شتر عبدالمطلب، آب گوارایی بیرون آمد و آنان از مرگ قطعی نجات یافتند و پس از آن، با کمال رغبت اختیار کامل حفر چاه را به عبدالمطلب دادند.

ایمان ابراهیمی

مأمور ابرهه، سردار حبشی که به قصد حمله به کعبه به طرف مکه لشکرکشی کرده بود، پیشاپیش وارد شهر شد و با بزرگ مکه، عبدالمطلب دیدار کرد. عبدالمطلب گفت: «ما هرگز در مقام جنگ نیستیم، کعبه از آنِ خداست و آن را ابراهیم خلیل بنا نهاده است. خدا هرچه صلاح بداند، انجام خواهد داد». مأمور، از منطق مسالمت آمیز عبدالمطلب خوشش آمد و او را به اردوگاه ابرهه دعوت کرد. ابرهه در نخستین دیدار عبدالمطلب، چنان از عظمت و متانت وی شگفت زده شد که از تخت فرود آمد و او را کنار خود نشاند. سپس با کمال ادب پرسید: چرا به اینجا آمده اید؟ عبدالمطلب گفت: سپاهیان تو، شتران تهامه و دویست شتر مرا دزدیده اند. می خواهم آن ها را برگردانند. ابرهه گفت: سیمای نورانی تو، یک دنیا در نظرم بزرگ جلوه کرد، ولی درخواست کوچک تو خلاف آن را ثابت نمود. عبدالمطلب با قلبی مطمئن گفت: «من صاحب شترم و خانه (کعبه) نیز صاحبی دارد». عبدالمطلب پس از گرفتن شتران، آن ها را نذر کعبه کرد و مردم را از تصمیم ابرهه آگاه ساخت و خود حلقه در کعبه را گرفت و با خدای خود مناجات کرد. خداوند هم به وسیله پرندگان، سپاه بزرگ ابرهه را از بین برد.

دست گشوده

عبدالمطلب، مرد بسیار بخشنده ای بود و به دلیل همین ویژگی نیکو به وی فیاض می گفتند. وی پیش از احیای زمزم، چشمه ای به نام «ذوالهرم» در طائف احداث کرده بود و مردم با آب آن سیراب می شدند. وی حتی به پرندگان و حیوانات وحشی نیز مهربان بود و به پسرش ابوطالب غذا می داد که در کوه ها بریزد، تا پرندگان و حیوانات کوهستان آن را بخورند و سیر شوند. ابوطالب در ضمن شعری درباره این کار چنین می گفت: «هنگامی که دستان جوانمردان و سخاوتمندان از بخشش می لرزد، ما به مردم آن قدر خوراک می دهیم که پرندگان هم از مازاد غذای ما می خورند». آب مکه، شیرین نبود. عبدالمطلب نخستین کسی بود که در آن جا، آب شیرین و گوارا به مردم نوشاند. وی همیشه با آب و غذا از حاجیان پذیرایی می کرد.

ابراهیم دوم

عبدالمطلّب در روزگاری که اخلاق انسانی کمترین ارزشی در جامعه نداشت، خود را به فضیلت های اخلاقی آراسته بود و فرزندان خویش را نیز به آن امر می کرد. وی فرزندان خود را به صله رحم و گشاده دستی سفارش می کرد و می گفت: «مانند معتقدان به معاد عمل کنید.» ایشان سنت های پاکی را برای آیندگان به جای گذاشت؛ از جمله برای جلوگیری از سرقت، دست دزد را می برید. به نذر خود وفا می کرد، مشروبات الکلی را جایز نمی دانست و مانع طواف برهنگان دور کعبه می شد. وی هر سال، ماه رمضان برای اعتکاف به کوه حراء می رفت و مردم هم او را به دلیل عمل به آیین حنیف ابراهیمی و مستجاب الدعوة بودن، ابراهیم دوم لقب داده بودند.

اعتقاد به معاد

عبدالمطلب، انسانی معتقد به قیامت و روز جزا بود و همواره این مسأله را یادآوری می کرد. بزرگ یکتاپرست مکه در یکی از سروده هایش چنین می گوید: «خدایا تو صاحب مایی و فقط تو ستایش شده هستی و تنها تو ای پروردگار، آفریننده مایی و محشور کننده ما» و می گفت: «مرد ستمکار در این دنیا به سزای اعمال خود خواهد رسید». روزی یکی از ستمکاران اهل شام از دنیا رفت، ولی به ظاهر در این دنیا مجازات نشد و کیفر اعمال خود را ندید. عبدالمطلب گفت: «قسم به خدای یگانه پس از این جهان، دنیایی است که نیکوکار، پاداش عمل خود را می بیند و ستمکار به سبب ستمکاری اش، مجازات می شود».

ایمان به نبوت

عبدالمطلب سال ها پیش از تولد حضرت محمد صلی الله علیه و آله ، منتظر پیغمبر آخرالزمان بود. ایمان عبدالمطلب پس از ولادت نوه اش، حضرت محمد صلی الله علیه و آله به بالاترین حد خود رسید؛ زیرا بسیاری از علائم نبوت را با چشم خویش دید و کرامات پیامبری او را شاهد بود. وی به بهترین شیوه از محمد صلی الله علیه و آله مراقبت می کرد و هرگز از کنارش فاصله نمی گرفت. حضرت محمد صلی الله علیه و آله تازه به راه افتاده بود. شخصی خواست او را از نزد عبدالمطلب دور سازد. در این هنگام عبدالمطلب عصبانی شد و گفت: «رها کن فرزندم را که ملک و فرمانروایی به او روی آورده است». ام ایمن مربی حضرت محمد صلی الله علیه و آله می گوید: عبدالمطلب غذا نمی خورد، مگر این که می گفت: «فرزندم محمد را حاضرکنید». او را گاهی در کنار خود و گاه روی زانو می نشاند و در همه چیز، او را بر خود مقدم می داشت.

محافظت از موعود آسمانی

عبدالمطلب، نور رسالت را در حضرت محمد صلی الله علیه و آله مشاهده می کرد و از آسیب دشمنان به وی نگران بود. ام ایمن می گوید: سرپرستی محمد بر عهده من بود. روزی از او غفلت کردم، ناگهان عبدالمطلب را در کنار خود دیدم. به من گفت: «فرزندم را در سدره یافتم. مبادا از او غفلت ورزی. من از شرّ دشمنان راجع به او بیمناکم». امام جعفر صادق علیه السلام در روایتی فرمودند: روزی عبدالمطلب، حضرت رسول صلی الله علیه و آله را به دنبال شتران خود فرستاده بود. آمدن آن حضرت به درازا کشید. عبدالمطلب بسیار پریشان شد و برای یافتن او، چندین نفر را به نقاط مختلف فرستاد و خود نیز حلقه کعبه را گرفت و بر درگاه خدا تضرع نمود و گفت: «ای پروردگار من، آیا او را که وعده داده ای بر دین ها غالب کنی، هلاک خواهی کرد؟» عبدالمطلب پس از پیدا شدن حضرت محمد صلی الله علیه و آله ، وی را در آغوش گرفت و بوسید و گفت: «ای فرزند، دیگر تو را دنبال کاری نمی فرستم. می ترسم دشمنان تو را از بین ببرند».

سیمای سفیران

احادیث بسیاری در فضیلت و ایمان و مقام معنوی عبدالمطلب، از امامان معصوم نقل شده است. امام صادق علیه السلام در روایتی فرمودند: «عبدالمطلب در روز قیامت، به تنهایی در حد امت واحده محشور خواهد شد؛ زیرا وی به جهت ایمان خود، در میان مردم دوران جاهلیت، یگانه بوده، سیمای پیغمبران و هیبت پادشاهان در چهره وی نمایان خواهد بود».

یادگاران جاودان

عبدالمطلب، سنت های نیکی از خود به یادگار گذاشت. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمودند: عبدالمطلب پنج سنت مقرّر کرد و خداوند آن ها را در اسلام جاری نمود: اول، زن پدر را بر فرزندان حرام نمود؛ دوم، گنجی یافت و خمس آن را در راه خدا پرداخت کرد؛ سوم، چاه زمزم را حفر نمود و با آب آن حاجیان را سیراب کرد؛ چهارم، دیه انسان را صد شتر مقرّر کرد؛ پنجم، با اَزلام (وسیله قمار جاهلیت) قمار بازی نکرد و بت را عبادت ننمود و از گوشت حیوانی که به نام بت می گشتند؛ نخورد و می گفت: «من بردین پدرم حضرت ابراهیم علیه السلام باقی هستم».

نام نیک

عبدالمطلب در میان اهل مکه، از چنان احترامی برخوردار بود که حتی پس از وفات او نیز، فرزندانش بر وابستگی خود به او افتخار می کردند. هنگامی که پیامبر اسلام را متهم به دروغگویی می کردند، می فرمود: «من فرزند عبدالمطلب هستم و دروغگو نیستم». حمزه، عموی پیامبر، در جنگ بدر در مقابل عَتَبه، یکی از امتیازات خود را فرزندی عبدالمطلب مطرح می کند و بر آن می بالد. امیرمؤمنان نیز در جنگ های مختلف همچون بدر، احزاب، خیبر و صفین، یکی از ویژگی های خود را، وابستگی به عبدالمطلب بیان می کرد. معاویه در ضمن نامه ای، امیرمؤمنان را به مبارزه دعوت کرده و نوشته بود: «نزد من، برای تو و یارانت چیزی جز شمشیر نیست». حضرت علی علیه السلام در جواب آن مرقوم نوشتند: «کی به یاد داری که فرزندان عبدالمطلب به دشمن پشت کنند».

سلام بر جعفر طیار ابن ابی طالب (ع) برادر امیرالمومنین علی (ع)، با مروری بر زندگی ایشان

پیامبر(ص) به دلیل توجه ویژه جعفر به فقرا او را «ابوالمساکین» نامید و پس از فتح خیبر، به عنوان هدیه، نمازی را به او آموخت که به «نماز جعفر طیّار» مشهور شد و ائمه نیز این نماز را خوانده و به آن سفارش می‌کردند.
خبرگزاری فارس: «جعفر طیار» سومین مرد مسلمان/ مزار فرزندان «ابوالمساکین» در ایران کجاست


* چهار کاری که جعفر طیار، قبل از بعثت پیامبر(ص) از آنها حذر داشت

وی فرزند ابوطالب، عموی پیامبر و برادر امیرالمومنین علی(ع) است. نسبتش جعفر بن ابی‌طالب بن عبدالمطلب بن هاشم و کنیه‌اش ابوعبدالله، معروف به جعفر طیار از قبیله بنی‌هاشم، از مهم‌ترین قبایل قریش است. پسران ابوطالب عبارتند از: طالب، عقیل، جعفر و امام علی(ع) که گفته شده میان هر یک از ایشان ده سال فاصله سنی بود (ابن کلبی، 31؛ ابوالفرج اصفهانی 26).

و همه از یک مادر به نام فاطمه بنت اسد که جایگاه ویژه‌ای نزد رسول خدا (ص) داشت و به منزله مادر وی بود، متولد شدند. جعفر (به معنی نهر) پس از طالب و عقیل، سومین فرزند پسر ابوطالب بود. جعفر حدودا در سال بیستم عام‌الفیل یعنی بیست سال پیش از بعثت رسول خدا (ص) متولد شد. «ثوبیه» کنیز ابولهب، به جعفر در کودکی شیر داد (یعقوبی، 2/9) که همین ثوبیه، به رسول خدا (ع) و حمزة بن عبدالمطلب نیز شیر داده بود (طبرسی، اعلام الوری، 45.1) و جعفر از این طریق برادر رضاعی ایشان به شمار می‌رفت.

از احوال جعفر پیش از بعثت رسول خدا (ص) چند خبر در دست است، از جمله اینکه او از آلودگی‌های دوران جاهلی برکنار بود و بنا بر روایتی که صدوق (4/397) و دیگران (ابن عساکر، 126.72) نقل کرده‌اند، جعفر از چهار کار پرهیز می‌کرد: شراب، دروغ، زنا و عبادت بت‌ها، همچنین بنا بر اخباری که تایید آنها دشوار است، هنگامی که ابوطالب دچار تنگنای مالی شد، سرپرستی امام علی (ع) را به رسول خدا (ص) و جعفر را به عباس بن عبدالمطلب واگذار کرد. جعفر بدین طریق به خانه عباس راه یافت و تا بعثت رسول خدا(ص) در آن خانه بود (ابن هشام، 246.1؛ طبری 313.2) این خبر از آن جهت صحیح به نظر نمی‌رسد که در صورت تنگدستی ابوطالب، بستگان می‌توانستند بدون جدا کردن فرزندان، به وی کمک مالی نموده و او را تقویت کنند. محتمل است افزوده شدن نام جعفر در کنار نام اما علی (ع) در این داستان، برای لوث کردن خبر پیوستن امام علی (ع) به پیامبر در کودکی بوده باشد که آن هم نه به جهت تنگنای مالی ابوطالب، بلکه به جهات دیگری همچون پرورش امام علی (ع) بر اساس الگوی زندگی رسول خدا (ص) و بهره‌مندی از تعلیم و تربیت آن حضرت بوده است.

* برخی مورخان مقاطعی از سیره نبوی را به عنوان زمان پذیرش اسلام از سوی جعفر(ع) برشمرده‌اند

برخی ازدواج جعفر با اسماء بنت عمیس را اندکی پیش از بعثت رسول خدا (ع) دانسته‌اند (المعلم 655) و حال آنکه در این زمینه خبری در دست نیست و قراینی مانند تولد فرزندان جعفر در حبشه می‌تواند بیانگر ازدواج وی در اسلام و پیش از هجرت وی به حبشه بوده باشد. به هر صورت این دو از جمله زوج‌های خوشبخت شمرده شده‌اند (مبرد، 117).

درباره پذیرش اسلام از سوی جعفر، همه اخبار بر پیشگامی وی در این زمینه تاکید دارند. هنگامی که رسول خدا (ع) به رسالت مبعوث شد، جعفر که حدودا 20 ساله بود و آشنایی کاملی از پسر عموی خود، رسول خدا (ص) داشت به زودی اسلام را پذیرفت و بنا بر برخی اخبار، وی سومین مرد مسلمان بود. (قمی، 378.1 ابن عساکر، 125.72) اخبار دیگری اسلام وی را اندکی پس از اسلام امام علی (ع) و در سال اول بعثت ثبت کرده‌اند (ابوالفرج اصفهانی، 32؛ ابن اثیر، 541.1) و ابوطالب را مشوق وی برای پیوستن به رسول خدا (ص) دانسته‌اند. ابوطالب چون رسول خدا(ص) و امام علی(ع) را در حال نماز دید، به جعفر سفارش کرد به آن دو پیوسته و همچون آنان نماز بخواند (طبرسی، اعلام الوری، 103.1) همچنین نوشته‌اند جعفر چون شنید، علی (ع) بت‌ها را به بدی یاد می‌کند، در این باره اندیشید و هنگامی که رسول خدا (ع) او را به اسلام فراخواند، به سرعت به آن حضرت گروید (بلاذری، 296.2) برخی مورخان مقاطعی از سیره نبوی را به عنوان زمان پذیرش اسلام از سوی جعفر نوشته‌اند که این موارد نمی‌تواند گزارش‌های دقیقی برای تعیین زمان اسلام جعفر بوده باشد و از روی تسامح است. یعقوبی (28.2) اسلام آوردن وی را پس از جلسه رسول خدا (ص) برای انذار عشیره اقربین (هشدار به خویشان نزدیک) نوشته است که زمان این جلسه در کتاب‌های سیره معمولا در سال سوم بعثت ثبت شده است.

عده‌ای دیگر زمان پذیرش اسلام وی را پیش از وارد شدن رسول خدا (ص) به سرای ارقم دانسته‌اند (ابن سعد، 25.4؛ ابن جوزی، 346.3؛ دیار بکری 74.2) که این زمان از آغاز بعثت تا سال پنجم بعثت را در بر می‌گیرد چنان که برخی دیگر اسلام وی را بعد از 25 و یا 31 نفر ثبت کرده‌اند (ابن اثیر، 542.1) که مبنای این محاسبه روشن نیست.

* هجرت به حبشه و مهم‌ترین مرحله زندگی جعفر(ع)

هجرت به حبشه از مهم‌ترین مراحل زندگانی جعفر به شمار می‌رود. جعفر پس از پذیرش اسلام، همواره با رسول خدا (ص) تصمیم به هجرت گرفتند، جعفر که ریاست مهاجران را به عهده داشت (ابن سعد 25.4، فسوی، 99.5) به همراه همسرش اسماء بنت عمیس راهی سرزمین حبشه شد. هنگام هجرت، رسول خدا (ص) دعایی به جعفر آموخت که در سختی‌ها آن را بخواند (طبرانی 61.2؛ ‌مقدسی 35) جعفر نیز از پیامبر درباره نماز خواندن در کشتی پرسید که آن حضرت فرمود: به صورت ایستاده نماز بخواند مگر اینکه ترس غرق شدن باشد (شامی، 245.9). همچنین رسول خدا (ص) نامه‌ای به نجاشی نوشت که ضمن دعوت وی به اسلام، از او خواست که از جعفر و همراهانش پذیرایی نماید (طبری 652.2) هر چند منابع زمان نگارش این نامه را بعدها و حامل آن را عمر و بن امیه ضمری دانسته‌اند، اما با توجه به محتوای نامه، این نامه باید در همین زمان و یا اندکی پس از آن و به هنگامی که قریش درصدد بازگرداندن مهاجران به مکه بود، نگارش یافته باشد (بنگرید: حمید‌الله 43؛ احمدی میانجی 440.2 ) رسول خدا(ص) نیز پیگیر احوال جعفر و همراهان بود. بنابر روایتی آن حضرت نگران از گم شدن کشتی جعفر و همراهان بود (صفار، 422.1؛ مجلسی، 109.18) که نشان از اهتمام رسول خدا(ص) به احوال ایشان است.

با استقرار جعفر و اصحاب رسول خدا(ص) در حبشه، نجاشی از سبب حضورشان در آن سرزمین جویا شده و خواهان توضیحاتی درباره آیین جدیدی شد که رسول خدا(ص) آورده بود.

جعفر‌ بن ابی طالب که رئیس و سخنگوی مهاجران بود (ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوه، 244.1؛ ابن کثیر، 73.3) با یادآوری پیشینه قوم خویش و ناهنجاری‌های جامعه جاهلی که مردم در آن غوطه‌ور بودند، از اهداف بعثت رسول خدا(ص) و فراخوانی آن حضرت به راستی، امانتداری، پرهیز از خونریزی و نهی از دیگر رذایل اخلاقی سخن گفت. نجاشی چون سخنان جعفر را شنید، پیام رسول خدا (ص) را همان پیام حضرت عیسی و از یک ریشه و تبار دانست (مقریزی، امتاع، 107.4) جعفر در حضور و نجاشی برخی از آیات نخستین سوره «مریم» را نیز قرائت کرد که نجاشی و اسقف‌های دربار به شدت تحت تأثیر این آیات قرار گرفتند (کلاعی، 210.1؛ بیهقی، دلائل، 303.2) پس از سخنان صادقانه و دلنشین جعفر، نجاشی به درخواست نمایندگان قریش برای بازگرداندن مسلمانان که با هدایایی نزد وی آمده بودند، پاسخ نداد و از مسلمانان حمایت کرد و رفتار مناسبی را با مسلمانان در پیش گرفت (ابن هشام، 336.1)

* ماجرای اسلام آوردن نجاشی توسط جعفر طیار(ع)

رفتارهای پسندیده نجاشی با مسلمانان و پشتیبانی وی از ایشان، مسلمانان را به دربار نجاشی بسیار نزدیک کرد. به ویژه که اسماء بنت عمیس همسر جعفر که به تازگی صاحب فرزندی در حبشه شده بود، توانست به فرزند تازه متولد شده نجاشی شیر دهد که این مسئله موجب پیوند بیشتر خانواده جعفر با نجاشی شد (ابن سعد، طبقه خامسه 7.2) نجاشی پیوسته حامی جعفر و همراهانش در حبشه بود و چون شورشی علیه وی از سوی یکی از فرمانروایان حبشی صورت گرفت، نجاشی برای در امان ماندن جعفر و همراهان از آسیب‌های احتمالی، آنان را به منطقه امنی منتقل کرد تا در این درگیری‌ها به آنان آسیبی نرسد.(حلبی، 276.2)

هنگامی که جعفر در حبشه بود، ابوطالب برای وی هدایا و اموالی می‌فرستاد (بلاذری، 225.1) و در سروده‌های خویش از او و همراهانش یاد می‌کرد و با اظهار نگرانی از دوری جعفر به نجاشی سفارش می‌کرد که نیکی‌های خود را از جعفر دریغ نکند:

«فهل نال معروف النجاشی جعفرا/ و أصحابه أم غاله عنه شاغب»

یعنی: آیا نیکی‌های نجاشی به جعفر و همراهانش می‌رسد یا افراد فتنه‌انگیز مانع شدند (بلاذری، 298.2؛کلاعی، 199.1).

دوستی و رفاقت میان جعفر و نجاشی به اندازه‌ای پیش رفت که منابع از پذیرش اسلام از سوی نجاشی پادشاه حبشه به دست جعفر بن ابی‌طالب، سخن گفته‌اند (ابن سعد، 198.1؛ مقریزی، امتاع، 305.1) همچنین نجاشی شمشیری به نام «غمام» را به جعفر اهدا کرد. (ابن حبیب بغدادی، 417).

بعدها نیز که مسلمانان به مدینه هجرت کرده و با قریش وارد درگیری‌های نظامی شدند، نجاشی چون اخبار مسلمانان به ویژه پیروزی‌های آنان بر قریش را از جاسوسانش به دست می‌آورد، این اخبار را در اختیار مسلمانان می‌گذاشت. چنان که وقتی مسلمان در بدر پیروز شدند، نجاشی، جعفر و همراهان وی را از این خبر آگاه کرد (واقدی، 120.2؛کلینی، 121.2).

* اختصاص زمینی از سوی پیامبر(ص) برای جعفر(ع) در مدینه 

رسول خدا (ص) با هجرت به مدینه نیز جعفر و اصحاب وی را هیچ گاه فراموش نکرد. هر چند تک تک موارد یاد شده در کتب سیره نبوی که علاقه میان رسول خدا (ص) و جعفر را نشان می‌دهد، ممکن است صحیح نباشد، اما همه به گونه تواتر معنوی، حاکی از این علاقه و محبت است. مورخان نوشته‌اند: چون رسول خدا (ص) پیمان برادری میان اصحاب برقرار کرد، برادری را میان معاذ‌بن جبل و جعفر استوار ساخت. (ابن هشام، 505.1؛ ابن حجر، 592.1) چنانکه گفته شده، سهمی از غنایم جنگ بدر را نیز برای وی در نظر گرفت (شامی، 62.4) که محتمل است سهم وی را به حبشه برای کمک به آنان ارسال کرده باشد.

واقدی (ابن سعد، 26.4) که گزارش برادری میان جعفر و معاذ را مربوط به بازگشت جعفر از حبشه و در سال هفتم می‌داند، آن را نادرست دانسته و گفته که داستان مؤاخات قبل از جنگ بدر بوده و چون آیات میراث پس از جنگ بدر نازل شد، مؤاخات قطع شد و بر این اساس جا نداشته که رسول خدا (ص) پیمان برادری را میان جعفر و معاذ برقرار نماید. اما بعید نیست که این برادری در همان سال دوم و به منظور نشان دادن فراموش نشدن مهاجران به حبشه از سوی رسول خدا (ص) انجام شده باشد. البته ممکن است در ماجرای مؤاخات، جعفر که رئیس و نماینده مهاجران به حبشه بود، به صورت نمادین انتخاب شده باشد تا بدین صورت، پیمان برادری میان مهاجران و انصار به صورت کامل تحقق یابد. چنان که اختصاص زمینی برای جعفر در مدینه و حال آنکه وی در حبشه بود، می‌تواند از این باب بوده باشد (سمهودی، 86.2).

* بازگشت جعفر از حبشه و شادمانی حضرت رسول(ص)

جعفر و یاران وی، پس از پانزده سال دوری از رسول خدا (ص) در سال هفتم هجرت و همزمان با فتح خیبر، به تقاضای رسول خدا (ص) از حبشه به مدینه بازگشتند. او با مسلمانان باقیمانده در حبشه و همچنین جماعتی از حبشیان که اسلام را پذیرفته بودند، نزد رسول خدا (ص) آمدند (بلاذری 225.1) رسول خدا (ص) بسیار شادمان شد، سجده شکر کرد (حاکم نیشابوری 276.1) میان دو چشم جعفر را بوسید و فرمود: نمی‌دانم به گشودن خیبر خوشحال‌تر باشم یا به بازگشت جعفر (ابن هشام، 359.2).

همچنین رسول خدا (ص) برای جعفر در کنار مسجد، زمینی برای ساختن بنا مشخص کرد (ابن قتیبه، 205؛ ابن عبدالبر، 313.1) و علی رغم حضور نداشتن جعفر در فتح خیبر، از سهام خیبر برای وی سالانه 50 پیمانه خرما معین کرد (ابن سعد، 30.4) رسول خدا (ص) در همین ایام به عنوان هدیه، نمازی را به جعفر آموخت که مشهور به «نماز جعفر طیار» شد که ائمه نیز این نماز را خوانده و به آن سفارش می‌کردند (مجلسی، 193.88؛ حر عاملی، 56.8) رفتارهای محبت‌آمیز دیگری نیز از رسول خدا (ص) در حق جعفر ثبت شده است که همه حکایت از موقعیت والای جعفر در نزد آن حضرت دارد.

رسول خدا (ع) تکه‌ای از یک گلابی که به وی هدیه شده بود را به جعفر داد و با برشمردن فواید آن میوه، از جعفر خواست که آن را تناول نماید (کلینی، 357.6) همچنین برای بهداشت دندان به جعفر بسته‌ای خلال دندان هدیه کرد (کلینی 376.6 ) گاه نیز از جعفر می‌خواست که خاطرات خود از حبشه را تعریف کند (کلینی 367.8؛ حسین بن سعد کوفی، 57؛ بیهقی، سنن، 95.6)

در ذی قعده سال هفتم و یک سال پس از صلح حدیبیه، جعفر در عمرة القضا همراه رسول خدا (ع) حضور داشت. رسول خدا (ص) در این سفر پیش از ورود به مکه، جعفر را به مکه فرستاد تا «میمونه» دختر حارث عامری- خواهر مادری اسماء بنت عمیس - را به عقد آن حضرت در آورد (بیهقی، دلائل 314.4) در همین سفر، عماره، دختر حمزه عموی رسول خدا (ص) در مکه بدون سرپرست بود که امام علی (ع)، جعفر و زید بن حارثه برای نگهداری وی پیشگام شدند و در این زمینه میان ایشان اختلاف پیش آمد.

رسول خدا(ص) به ماندن دختر نزد جعفر به دلیل اینکه اسماء بنت عمیس خاله وی بود (مادر او دختر سلمی بنت عمیس بود) حکم کرد. جعفر برای تشکر از رسول خدا (ص) بر روی یک پا، جست و خیز کنان به سوی رسول خدا (ص) رفت و گفت این رفتاری است که حبشیان در حترام به پادشاهانشان انجام می‌دهند (ابن سعد، 26.4) رسول خدا (ص) که قدردان اقدامات نجاشی در پذیرایی از مسلمانان بود، هنگامی که لباس حریری به او هدیه شد، آن را به جعفر داد تا برای نجاشی بفرستد (ابن سعد، 353.1)

* غزوه موته و شهادت جعفر طیار

رسول خدا (ص) جعفر را در جمادی‌الاولی سال هشتم به سوی موته (منطقه‌ای در 120 کیلومتری جنوب امّان، پایتخت اردن) برای جنگ با رومیان فرستاد. درباره اینکه فرمانده این لشکر چه کسی بود، بیشتر نویسندگان از سه تن به ترتیب زید بن حارثه، جعفر و عبدالله بن رواحه نام برده‌اند که رسول خدا (ص) در مدینه به همین ترتیب ایشان را به فرماندهی برگزید. اما این ترتیب از قدیم مورد پذیرش شیعیان قرار نگرفته و در روایات منقول از اهل بیت، جعفر به عنوان فرمانده اول این غزوه معرفی شده است (طبرسی، اعلام الوری، 212.1 ؛ ابن شهر آشوب، 205.1 مجلسی، 59.21) مؤید این نظر، علاوه بر اخباری که به این موضوع تصریح کرده‌اند (بنگرید: ابن سعد، 99.2) سروده‌های شاعرانی مانند حسان بن ثابت و کعب بن مالک در سوک شهیدان این غزوه، فرماندهی اول جعفر را تأیید می‌کند ( ابن ابی الحدید، 63.15).

برخی نویسندگان شیعی معاصر جابه‌جایی نام‌ها در فرماندهی این غزوه را تحت تأثیر رقابت‌ها و دشمنی‌ها با امام علی (ع) ذکر کرده‌اند که این دشمنی به خانواده آن حضرت از جمله برادر وی جعفر نیز تسری یافته است (جعفر مرتضی عاملی، 319.19)

جعفر در میدان جنگ شجاعانه جنگید و جراحت‌های بسیاری برداشت (ابن عبرالبر، 313.1) در نبرد هر دو دست او قطع شد و پس از آن به شهادت رسید. منابع بسیاری نوشته‌اند که جعفر در میدان جنگ به منظور نشان دادن پایداری و استقامت و تحریض مسلمانان، اسب خویش به نام سبحه را پی کرد و این کار نخستین بار بود که در اسلام انجام می‌شد (عسکری، 228؛ مرزوقی، 520) و همین رفتار مستند برخی برای شرعی دانستن این نوع اقدام در شرایطی که احتمال افتادن تجهیزات و مراکب به دست دشمن می‌رود، قرار گرفته است (ابن کثیر، 25.2) این رفتار جعفر مورد توجه فقهای سبعه نیز قرار گرفته و پی کردن حیوان را مکروه دانسته‌اند مگر مصلحتی در میان باشد که در مورد جعفر چنین بود (نجفی، 82.21) البته درباره اینکه پی کردن اسب به دست خود جعفر صورت گرفته باشد می‌توان تردید کرد، به ویژه که این اقدام در جنگ‌ها معمولا از سوی دشمن برای کاستن مقاومت انجام می‌پذیرد. چنانکه ابن حزم (محلی، 296.7) خبر پی کردن اسب از سوی جعفر را خبر استواری ندانسته و نشانه‌ای از تجویز آن عمل در سیره رسول خدا (ص) نیافته است (برای توضیح بیشتر در این زمینه، بنگرید: جعفر مرتضی عاملی، 28.20).

* خداوند به جای دو دست، دو بال به جعفر بخشید

رسول خدا (ص) با آگاه شدن از خبر شهادت جعفر بسیار اندوهگین شد و گریست (صدوق ،177.1) و فرمود که خداوند به جای دو دست، به وی دو بال داد که با آنها در بهشت، پرواز می‌کند (ابویعلی،350.11 ؛ ابن حبان، 521.15) از همین رو جعفر به ذوالجناحین (دارای دو بال) و طیار مشهور شد. پیامبر برای دادن خبر شهادت جعفر و دلداری از خانواده وی، نزد همسر او اسماء بنت عمیس آمد، فرزندان جعفر را خواند و با آنان مهربانی کرد و به اسماء تعزیت گفت و از خداوند خواست که در میان فرزندان و ذریه جعفر، جانشین صالح و نیکی برای وی قرار دهد (ابن ابی شیبه، 516.7) فاطمه زهرا (س) نیز که جعفر پسرعموی وی بود بر او گریست. رسول خدا(ص) فرمود که بر مثل جعفر باید که گریه کنندگان بگریند،(عبدالرزاق، 550.3) همچنین سفارش کرد که به آل جعفر رسیدگی شود؛ زیرا که آنان سرگرم عزا هستند و به فاطمه فرمود که برای خانواده جعفر به مدت سه روز غذا تدارک بیند،(برقی، 2/419؛ حلی، 2/127)، بعدها رسول خدا(ص)، خود به امور فرزندان جعفر رسیدگی می‌کرد.(هیثمی، 5/155)

*محل شهادت حضرت جعفر(ع)/سن جعفر هنگام شهادت

محل شهادت جعفر، موته از سرزمین بلقاء ـ که اینک در کشور اردن است ـ‌ بود، سن جعفر را هنگام شهادت حدود چهل سال تخمین زده‌اند، برخی که وی را در این هنگام 25 یا 33 ساله دانسته‌اند.(قاضی نعمان، 137؛ ابن عساکر، 72/135) به اشتباه رفته‌اند؛ زیرا امام علی(ع) در این هنگام (سال هشتم هجرت)، حدوداً سی سال داشته و جعفر 10 سال از او بزرگ‌تر بود.(ابوالفرج اصفهانی،32)

شهادت جعفر بازتاب گسترده‌ای در میان مسلمانان داشت، حسان بن ثابت و کعب بن مالک انصاری در مرثیه‌های خود، تمجید بلندی از جعفر کردند.(ابن هشام،2/384؛ کلاعی،1/498)

*یکی از ویژگی‌های بارز جعفر(ع) از منظر پیامبر(ص)

یکی از ویژگی‌های جعفر که بیشتر منابع حدیثی و تاریخی به آن اشاره کرده‌اند، شباهت بسیار وی در قیافه و اخلاق به رسول خدا(ص) بود، رسول خدا(ص) خود اظهار می‌کرد که جعفر شبیه‌ترین مردم از جهت قیافه و اخلاق به آن حضرت است،(ابن سعد،4/26؛ بخاری،4/209) نویسندگانی نیز که از شبیهان به رسول خدا(ص) یاد کرده‌اند، نام وی را در فهرست خود ثبت کرده‌اند، (بلاذری،2/204؛ یعقوبی،2/117) . شباهت ظاهری جعفر به رسول خدا(ص) به اندازه‌ای بود که برخی او را با رسول خدا(ص) اشتباه گرفته و به نیت رسول خدا(ص) به او سلام می‌کردند (زمخشری،4/239).

* رسول اکرم(ص) چه لقبی به جعفر(ع) داد

جعفر در ویژگی‌های اخلاقی نیز همانند رسول خدا(ص) بود، به ویژه او توجه بسیاری به فقرا می‌کرد، از این رو رسول خدا(ص) به وی کنیه «ابوالمساکین» داد،(ابن اثیر، 1/542)، ابوطالب پدرش نیز، با توجه به رفتارها و صفات پسندیده جعفر، او را جانشین و پیرو عبدالمطلب می‌دانست.(ابن حمدون،2/155)

ابوهریره، در توصیفی بلند، جعفر را بهترین فرد برای مساکین می‌شمرد که حتی در حال نداری نیز آنان را ناامید بر نمی‌گرداند،(ابن اثیر،1/543) چنان که جعفر را به عنوان بخشنده‌ترین فرد امت رسول خدا(ص) معرفی می‌کرد،(بخاری، 275.6) به همین جهت پیامبر نیز انتظار شایانی از جعفر داشت و چون در موردی احساس کرد، جعفر در پذیرایی از علاقه‌مندان به رسول خدا(ص) کوتاهی کرده، مایه تعجب آن حضرت شد،(کلینی،6/275) جعفر انگشتر به دست راست خود می‌کرد.(ابن سعد، 27.4)

بر اساس روایات تفسیری، نزول و یا شمول چندین آیه قرآن درباره جعفر ‌بن ابیطالب است، (بنگرید: قمی، 189.2؛ ابن العربی، 4/1646؛ بغوی ، 4/81) چنان که روایات قابل توجهی از رسول خدا(ص) و اهل‌بیت (ع) درباره جعفر نقل شده که همگی حاکی از مقام بلند وی است.(بنگرید: محب طبری، 215)

برخی مانند ابوحیان توحیدی(7/67) با نقل مناظره‌ای شیطنت‌آمیز تلاش کرده‌اند مقام جعفر را برتر از امام علی(ع)، نشان دهند و حال آنکه فراموش کرده‌اند براساس آیه مباهله و روایات، امام علی(ع) همان نفس رسول خدا(ص) است و قابل قیاس با دیگر افراد نیست،(بنگرید: ابن ابی‌الحدید، 11/116) چنان که چون از زید بن علی‌ بن الحسین درباره منزلت جعفر و علی(ع) سؤال شد، گفت: جعفر ذوالجناحین و شبیه‌ترین مردم از نظر خلق و خلق به پیامبر بود، ولی از اصحاب کساء نبود،(بلاذری،.2383) این گزارش‌ها بیانگر آن است که جریانی در صدد رو در رو قرار دادن آل‌ علی و آل‌ جعفر بوده است.

عبدالله بن جعفر، عبدالله بن مسعود، عمر و بن عاص و ام سلمه همسر رسول خدا(ص) از جمله راویان از او هستند،(مزی،5/50)

* پس از شهادت

پس از شهادت جعفر و همراهانش، اندیشه تقاص خون ایشان پیوسته در فکر رسول خدا(ص) بود و آن حضرت به دنبال فرصتی برای ضربه زدن به رومیان می‌گشت(مقریزی، امتاع،2/123) جنگ تبوک که یک سال پس از شهادت جعفر و در سال نهم رخ داد، به منظور خونخواهی جعفر و اصحاب وی نوشته شده است(یعقوبی،2/67) چنان که فرستادن اُسامه فرزند زید بن حارثه در سال یازدهم برای جنگ با رومیان به همین منظور ثبت شده است(مقریزی، امتاع،2/123).

* ترفند فرزند جعفر(ع) برای تقاضا از عموی خویش

جعفر پس از شهادت همچنان دارای احترام ویژه‌ای در خاندان ابوطالب بود، امام علی(ع) افتخار می‌کرد که برادری همچون جعفر داشته است (طبرسی، احتجاج، 1/123 و 125) و در تنگناها از او یاد می‌کرد، (مجلسی، 29/167)  عبدالله بن جعفر می‌گوید: چون تقاضایی از علی(ع) می‌کردم و او جواب مساعد به من نمی‌داد، تا به حق جعفر سوگند می‌خوردم تقاضایم را اجابت می‌کرد، (طبرانی،2/109) چنان که امام حسن(ع) برای مجاب کردن پدر به حق جعفر قسم می‌خورد،(کوفی، 75؛مجلسی، 42/117) امام علی(ع) بعد از پیروزی در جنگ جمل چون در سخنانی فضایل فرزندان عبدالمطلب را بر شمرد، جعفر را در شمار افضل شهدایی که رسول خدا(ص) وی را به ذوالجناحین ملقب کرد یاد کرد، (کلینی،1/450) چنان که می‌فرمود: دختران خود را برای فرزندان جعفر نگاه داشته است،(ابن سعد، 8/338؛ ابن عبدربه، 7/98) حامیان اهل بیت همواره در برشمردن فضایل خویش از اینکه جعفر از آنان بوده به عنوان برگ برنده‌ای یاد کرده و از او نام می‌آوردند.(مفید، 1/37)

چنان که نوادگان وی دو مفاخرات، از جعفر و فضایل وی یاد می‌کردند، (زبیر بن بکار، 567) عمر خلیفه دوم (یا ابن عمر) نیز چون عبدالله فرزند جعفر را می‌دید به او می‌گفت: سلام بر تو ای فرزند ذوالجناحین (بخاری،4/209؛ ابن اثیر،1/544).

* فرزندان جعفر(ع)

منابع شیعی فرزندان جعفر را هشت تن به نام‌های عبدالله، عون، محمد اکبر، محمد اصغر، حمید، حسین، عبدالله اکبر و عبدالله اصغر که مادر همه، اسماء بنت عمیس بود، بر شمرده‌اند (علوی 505، ابن عنبه، 35) اما بیشتر منابع اهل سنت تنها از سه فرزند وی که در حبشه متولد شده‌اند یاد کرده‌اند، این سه عبارت‌اند از: محمد، عون و عبدالله که مادرشان اسماء بنت عمیس بود، به احتمال، دیگر فرزندان جعفر در کودکی در گذشته‌اند که آسیب‌پذیری فرزندان جعفر از چشم زخم می‌‌تواند مؤید آن باشد.(ابن ماجه، 2/1160)

نسل جعفر بن ابوطالب تنها از طریق فرزندش، عبدالله (نه از محمد و عون) امتداد پیدا کرد(ابن حزم، 68، ‌مسعودی، 2/300) و خاندان‌های معتبر و شناخته شده و پر دامنه‌ای از این نسل پدید آمد، منسوبان به جعفر طیار را جعفری می‌گفتند(سمعانی، 3/288) و خاندان‌های وابسته را «آل جعفر» می‌نامیدند که در حجاز و غرب خلافت اسلامی پراکنده بودند، مکان‌هایی مانند اثیل، کتانه و دان که از سرزمین‌های اطراف مدینه به شمار می‌آیند، محل سکونت بازماندگان و خاندان‌های منسوب به جعفر بوده است،(یاقوت حموی، 1/94، 4/435/5/363) در سرزمین شام(قلقشندی،1/414) اشمونیان مصر(مقریزی، المواعظ، 1/42) و حمص (یاقوت حموی،2/303) نیز گروه‌هایی از فرزندان جعفر می‌زیستند. چنان که یکی از قبایل ساکن در مغرب با نام «معقل» خود را از نسل جعفر معرفی می‌کرد که این نسبت مورد تأیید قرار نگرفته است.(ابن خلدون،6/78)

 

 

بقعه محمد فرزند جعفر طیار در دزفول

 

*مزار فرزندان جعفر در ایران کجا قرار دارد؟

در ایران در اطراف دزفول دو مقبره جداگانه برای محمد و عون وجود دارد، این دو چنان که برخی منابع گزارش کرده‌اند در فتح شوشتر به شهادت رسیده‌اند.(ابن قتیبه، 206)

کتاب‌هایی نیز از قدیم درباره جعفر نوشته شده که نشان از اهمیت و موقعیت وی می‌کند، مدائنی(م 215) کتابی در فضایل جعفر داشته است (ابن ندیم، 114)، همچنین ابو احمد جلودی(م 322) کتابی درباره اخبار جعفر نوشته است، (نجاشی،240) چنان که ضیاء‌الدین بن عبد الواحد بن احمد المقدسی(م 643) نیز کتابی با عنوان مناقب جعفر بن ابی طالب نوشته که شامل هفده روایت مسند در منقبت وی است، این کتاب باقی مانده و چاپ شده است، به همین منوال برخی کتاب‌های حدیثی، عنوانی را به مناقب و فضایل جعفر اختصاص داده‌اند.(بنگرید: بخاری، 4/209، ترمذی 5/320، ابن بطریق، 407)

برخی اماکن نیز منسوب به جعفر است، در مکه مکانی به عنوان محل ولادت جعفر بن ابی‌طالب وجود داشته که یکی از اماکن متبرک به شمار می‌رفته و تا قرن هفتم مورد توجه بوده و تعمیر و بازسازی می‌شده است،(مالکی مکی، 1/545 و نیز بنگرید: ابن جبیر، 83) چنان که برای جعفر مقبره‌ای در موته بوده است (بغدادی 3/1330) که این مقبره در مسجد بزرگ قرار داشته است (اصطخری، 1/419) اینک این مقبره در روستایی به نام «مزار» قرار دارد و دارای گنبد و بارگاهی است (شراب، 237) منابع شیعی از استحباب زیارت جعفر در موته سخن گفته‌اند.(شهید اول، 2/16)


منبع خبرگزاری فارس: «جعفر طیار» سومین مرد مسلمان/ مزار فرزندان «ابوالمساکین» در ایران کجاست 

دعای شیبه هذلی

کلینى و ابن بابویه و دیگران به سندهاى معتبر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده ‏اند: شیبه هذلى به محضر حضرت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله‏ آمد و عرضه داشت: یا رسول اللّه من پیر شده ‏ام، و به اعمالى که پیش از این خود را به آن عادت داده بودم-همچون نماز و روزه و حج و جهاد قدرتم وفا نمى ‏کند، بنابراین گفتارى به من بیاموز که خدا مرا به آن سود بخشد، و انجامش برایم سبک و آسان باشد.حضرت‏ فرمودند:سخنت را بار دیگر بگو، شیبه سه مرتبه سخنش را تکرار کرد.حضرت فرمودند: درخت و کلوخى در اطراف تو نماند، مگر اینکه‏ از باب ترحّم بر تو گریست، هرگاه از نماز صبح فارغ شوى ده مرتبه بگو:

سُبْحانَ اللَّهِ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِهِ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ
منزّه است خداى بزرگ،و ستایش از آن اوست،و جنبش و نیرویى نیست مگر به خداوند والاى بزرگ

تا خدا به برکت‏ این دعا،تو را از کورى و دیوانگى و خوره و پیسى و پریشانى و تباهى عقل، عافیت دهد. شیبه گفت: یا رسول اللّه این‏ براى دنیا من است، براى آخرت من چیزى بفرما، فرمودند:بعد از هر نماز مى ‏گویى:

اَللّهُمَّ اهْدِنى مِنْ عِنْدِکَ وَاَفِضْ عَلَىَّ مِنْ فَضْلِکَ وَانْشُرْ عَلَىَّ مِنْ رَحْمَتِکَ وَاَنْزِلْ عَلَىَّ مِنْ بَرَکاتِکَ
خدایا مرا از جانب خود راهنمایى کن، و از فضل خود بر من کرامت فرما، و رحمتت را بر من بگستران، و از برکاتت‏ بر من نازل کن.

آنگاه حضرت فرمودند: اگر بنده بر این عمل مواظبت کند، و آن را عمدا تا وقت مردن ترک‏ نکند، چون به صحران محشر درآید، هشت در بهشت، براى او گشوده مى‏ شود، که از هر درى که بخواهد وارد شود. و این‏ دعاى آخر به اسانید معتبر دیگر نیز وارد شده.

تحلیلی بر هویت افراد در شبکه‌های اجتماعی به نظر آقای مصطفی آبروشن

جعل هویت، کارکرد پنهان شبکه‌های اجتماعی (از سایت خبرخون)

 اگر چه در ابتدا، هدف اصلی در شکلگیری شبکههای اینترنتی برقراری ارتباط بین دانشمندان قلمداد میشد اما اکنون این نوع از ارتباط تبدیل به موضوعی جانبی در گستره جهان مجازی شده است؛ چرا که جهان مجازی همه ابعاد زندگی اجتماعی حتی شکلگیری هویت فرد را تحت تاثیر خود درآورده است. بشر ..

ایران: مصطفی آب‌روشن (جامعه شناس)/ اگر چه در ابتدا، هدف اصلی در شکل‌گیری شبکه‌های اینترنتی برقراری ارتباط بین دانشمندان قلمداد می‌شد اما اکنون این نوع از ارتباط تبدیل به موضوعی جانبی در گستره جهان مجازی شده است؛ چرا که جهان مجازی همه ابعاد زندگی اجتماعی حتی شکل‌گیری هویت فرد را تحت تاثیر خود درآورده است. بشر اکنون به این درک رسیده است که اینترنت بیش از حد غول‌آسا و متغیر است و دیگر نمی‌توان آن را فقط به عنوان یک ابزار صرف ارتباطی و برای ارضای نیازهای خاص دانشمندان و خواص در نظر گرفت.

اینترنت این روزها یک پدیده تام اجتماعی و حتی پدیده‌ای فرا اجتماعی است که ظهور کاربردهای غیرمنتظره در آن، امری غافلگیرکننده نیست.

اینترنت تیغ دو لبه اینترنت همچنین به عنوان روش نوین ارتباط و دسترسی به اطلاعات، عصر نوینی از رونق اقتصادی را به دنبال خود آورده و وجوه معتنابهی از موفقیت را در حوزه فعالیت‌های تجاری ایجاد کرده است اما مقایسه با موفقیت نسبی این شکل از ارتباط که در حوزه تجارت الکترونیک رخ داده، توسعه فضای مجازی در سایر زمینه‌های ارتباطی لزوماً پیامدهای خوشایندی در پی نداشته است. اینترنت نیز همانند سایر پدیده‌های مدرن، تیغی دو لبه است که ضمن سازنده بودن، جنبه‌های‌آسیب‌شناسانه را نیز با خود به همراه داشته است. در این زمینه اینترنت همان‌طور که فرصت‌های تازه و هیجان‌انگیزی برای کشف جهان اجتماعی تامین می‌کند، تهدیدی برای روابط انسانی نیز به شمار می‌رود. 
اینترنت به عنوان یک فضای ارتباطی اجتماعی، نوع جدیدی از روابط را ایجاب می‌کند که طی آن شیوه‌های رفتار، قواعد، هنجارها، ارزش‌ها و مقررات و محدودیت‌ها و در عین حال آزادی‌ها و توانمندی‌های زیادی محقق می‌شود.

فضایی با هویت‌های گوناگون در زندگی واقعی، پشت صحنه جایی است که از دید مخاطبان نامعلوم است اما این امکان وجود دارد که مخاطبان از طریق تفسیر رفتارهای نابجا از آنچه در پشت صحنه فرد رخ می‌دهد نیز باخبر شوند. از این نظر مدیریت نمایش در دنیای واقعی کاری سخت به نظر می‌رسد، در حالی که دستیابی به پشت صحنه در فضای مجازی، تقریباً غیرممکن یا خیلی سخت است. بنابراین افراد به راحتی خود را به شیوه‌ها و با هویت‌های گوناگون به نمایش می‌گذارند. 
همین‌طور در حالی که نمایش «خود» در فضای واقعی محدود بوده و در چارچوب آداب و رسوم و تشریفات خاصی صورت می‌پذیرد، در فضای مجازی، هیچ قرارداد الزام‌آوری وجود ندارد؛ به همین دلیل افراد آنلاین بیشتر می‌توانند به صورت خودانگیخته رفتار کنند. 
براساس پژوهش‌های انجام شده، بیشتر کاربران اینترنتی هویت آنلاین خود را دستکاری و وانمود می‌کنند که افراد متفاوتی هستند و قادر هستند اطلاعات غلطی را در اختیار دیگران قرار دهند؛ در واقع نمایش «خود» در اینترنت همراه با فریب و تحریف صورت می‌پذیرد.اجرای یک نقش در جلوی صحنه در زندگی واقعی دربرگیرنده شماری از عناصر دیداری و شنیداری است که نمود فیزیکی را محقق می‌کنند.این نمود فیزیکی شامل خصوصیات آماری و وضعیت فیزیکی از جمله اندازه، شکل و شیوه ایستادن از یک‌سو و رفتار و صحبت کردن از جمله استفاده از واژه‌های استاندارد، لهجه محلی یا تاکید بر صداهای خاص و غیره می‌شود.این دقیقاً همان چیزی است که در نمایش اینترنتی «خود» امکان بروز نمی‌یابد.

کمین آسیب‌های اجتماعی در فضای مجازی این درست است که فضای اینترنتی امکانات زیادی را برای نمایش «خود» در اختیار کاربران قرار می‌دهد اما در عین حال دارای محدودیت‌های ساختاری است و نمایش خود را در گونه‌های خاصی امکان‌پذیر می سازد. به عبارتی دیگر، تعاملات اینترنتی آنچنان محدود است که فرد فقط می‌تواند ظاهر خود را توصیف کند یا عکس و فیلمی از خود بگذارد اگر چه این امکان فضایی آزاد را برای افرادی فراهم می‌کند که تمایل دارند تا «خود» را به صورت‌های گوناگون جلوه دهند اما این واقعیت به گسترش بی‌اعتمادی شدید در این فضا منجر شده است.این بی‌اعتمادی از یک طرف، و محدودیت‌های اینترنتی اجرای نقش از طرف دیگر، مدیریت تاثیرگذاری را دچار مشکل می‌کند به عبارتی دیگر کاربران از عکس، جملات زیبا و اشعار و اصطلاحات مختلف برای توصیف ظاهر خود و شخصیت و خصوصیات درونی خود استفاده می‌کنند و به شکلی دلخواه «خود»شان و وضعیت ظاهری‌شان را توصیف می‌کنند. 
این افراد با جعل هویت خود و به اشتراک‌گذاری آن در دنیای مجازی ، بی‌اعتمادی را در فضای مجازی تسری می‌دهند که متاسفانه آسیب‌های اجتماعی و روانی فراوانی در جامعه پدید می‌آید و قبل از اینکه این پدیده اجتماعی نوظهور به شکل مرضی، آسیب‌های جبران‌ناپذیری را بر جامعه تحمیل کند، آسیب‌شناسی و آگاهی رساندن به خانواده‌ها، جوانان و به طور عام کاربران شبکه‌های اجتماعی را ضروری و  الزام‌آور می‌سازد.

تحلیلی از بعضی عوامل بی نظمی اجتماعی به نظر آقای مصطفی آب روشن

جرم انگاری جامعه (از سایت وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی)


   مصطفی آب‌روشن   (جامعه شناس)


یکی از مباحثی که به‌عنوان مسأله اجتماعی، دغدغه‌ اندیشمندان علوم اجتماعی قرار گرفته بی‌نظمی در جامعه است که به شکل مرضی در آمده که نخستین علت این نابسامانی تأخر فرهنگی است، به عبارتی نوسازی در ایران خیلی سریع و شتابان اتفاق افتاده و بسیاری از تغییرات متناسب با شرایط فرهنگی جامعه ما نبوده است. در فرهنگ غربی، ابزار متناسب با نیاز،ذهن و خواسته ابداع می‌شود به عبارت دیگر زمانی ابزاری ابداع می‌شود که ذهنیت آن شکل گرفته،نیازش وجود دارد و همه بسترهای نرم افزاری آن آماده است و نیاز است که آن ابزار ابداع شود، به‌عبارتی ابزار با نرم افزار، ذهن، احساسات و نگرش‌های مردم هماهنگ است. در جامعه ما ابتدا ابزار می‌آید و پس از آن نرم افزار، در حالی که ابزار هیچ گاه نمی‌تواند نرم افزار ایجاد کند، فکر و احساس نیاز در جامعه می‌تواند ابزار ایجاد کند اما ابزار نمی‌تواند آن را بیافریند، در واقع ورود تکنولوژی بدون فرهنگ‌سازی کارآمد  از عوامل بی‌نظمی در جامعه است، به‌عبارتی دیگر هنوز نیز مظاهری همچون آپارتمان نشینی، اتومبیل، موبایل و شبکه‌های اجتماعی که از مصادیق فرهنگ مادی  است در جامعه ما فرهنگ‌سازی نشده است، در واقع نظام اجتماعی بعد از هنجار‌سازی بایستی به فرهنگ‌سازی در جهت استفاده از فرهنگ مادی بپردازد.

عامل دیگر بی‌نظمی در جامعه تأکید بیش از حد بر مسئولیت فردی و مجازات‌های رسمی است که با دقت در کنش‌های اجتماعی درمی‌یابیم در نبود نظارت‌های مستقیم پلیسی بشدت شاهد تخطی از قانون هستیم. در گذشته جوامع مختلف صرفاً عاملان بی‌نظمی را در فرایند کجروی مقصر قلمداد می‌کردند و بر همین مبنا به مجازات آنان می‌پرداختند ولی با تئوری‌های پیشرفته، علاوه بر مجازات مجرم، عوامل اجتماعی و فرهنگی نیز جزو متغیرهای تأثیرگذاری است که در پیشگیری از هرگونه وقوع جرمی تأثیرگذار است، به‌عبارتی انگیزه‌های فردی مجرمانه در بستر اجتماع شکل می‌گیرد لذا با پیشگیری اجتماعی و ایجاد زمینه اشتغال،رفع بیکاری، نظام تأمین اجتماعی کارآمد برای طردشدگان اجتماعی، حذف تبعیض و فراهم کردن فرصت‌های برابر برای همه شهروندان که در کنار تغییر نگرش‌های کجروانه با رهنمون‌های دینی  و وجدان داشتن قواعد اجتماعی که از عوامل پیشگیری فرهنگی است می‌توان انگیزه‌های مجرمانه را تعدیل کرد و دومین متغیر در فرایند شکل‌گیری بی‌نظمی‌های اجتماعی، فرصت‌های مجرمانه است که با پیشگیری‌های وضعی، طراحی محیط‌های جرم ستیز و نظارت‌های عمومی و رسمی می‌توان بخش بزرگی از وقوع جرایم و تخلفات افراد را کاهش داد و در مرحله آخر پیشگیری کیفری یا مجازات مجرمان است که بایستی قاطعانه صورت پذیرد.متأسفانه هنوز هم در جامعه ما فرد، مسئول همه فرایند مجرمانه تلقی می‌شود و با  این تئوری یکسونگرانه حذف همه بی‌نظمی در جامعه به دوش قوه قضائیه قرار گرفته و در این مبحث کمتر به انگیزه‌ها و فرصت‌های مجرمانه پرداخته شده است.رویکرد جامعه تاکنون برای مقابله با جرم عموماً رویکردی واکنشی و استفاده از کیفرهای متنوع در راستای اجرای حقوق تنبیهی بعد از وقوع جرم بوده که متأسفانه توفیق چندانی نداشته است پس بی‌آن‌که منتظر وقوع بزه و تحمیل هزینه بر جامعه باشیم باید از راه‌های دیگری از جامعه و شهروندان آن در برابر بی‌نظمی و کجروی حفاظت کنیم و آن روش همان پیشگیری غیر کیفری یا قبل از ارتکاب جرم است، در واقع با تلاش همه جانبه و چند نهادی نگذاریم انگیزه‌های مجرمانه در افراد شکل بگیرد به‌عبارتی از راه آموزش، فرهنگ سازی، حساسیت آفرینی و ارائه الگوهای مناسب، در پیشگیری اجتماعی بکوشیم و همزمان با این فرایند، فرصت‌های مجرمانه را با افزایش هزینه‌های افعال کجروانه، دشوار ساختن ارتکاب جرم یا کاهش منافع حاصل از آن،آسیب‌زایی در جامعه را به حداقل برسانیم.


نکته دیگری که بی‌نظمی مضاعفی را به جامعه تحمیل کرده جرم انگاری بدون مطالعات جامعه شناختی است، به‌عبارتی مصادیقی به عنوان افعال مجرمانه تلقی می‌شود که از منظر شهروندان مسأله تلقی نمی‌شود، در واقع این مصوبات از جامعیت و گستردگی لازم برخوردار نیست زیرا عملی را باید جرم انگاری کرد که وجدان جمعی را جریحه‌دار کرده باشد در حالی‌که مواردی به تصویب می‌رسد که با مطلوبیت‌های اکثریت جامعه در تضاد است که این دوگانگی جامعه را دچار آنومی (آشفتگی) کرده است، به‌طور مثال در مبحث استفاده از شبکه‌های اجتماعی و ماهواره با جرم انگاری این تکنولوژی‌ها بیش از نیمی از افراد جامعه به‌عنوان مجرم تلقی می‌شوند در حالی‌که عناوین مجرمانه بایستی برگرفته از متوسط آرا، ارزش‌ها و الگوهای فکری اعضای جامعه باشد و مصوباتی که برچسب جامعه‌شناختی نداشته باشد  نظم اجتماعی را بر هم زده و تخطی از قانون را در ذهن شهروندان عادی‌سازی می‌کند.