واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

توصیف وضعیت روانی ایرانیان از زبان کارشناس

یک روانشناس و مربی آموزش خانواده گفت: تحقیقات نشان می‌دهد که ۲۶ درصد مردم ایران نیازمند روان‌گران سلامت هستند و در بین جمعیت ۱۵ تا ۶۴ سال به‌طور میانگین از هر ۴ ایرانی یک نفر مبتلا به مشکل اعصاب و روان است.

مژگان بنگر در گفتگو با ایسنا، وقوع استرس  را در ۲ حالت تفسیر و اظهار کرد: زمانی که عوامل و شرایط بیرونی فرد را در شرایطی قرار می‌دهند که از او انتظاراتی برود که فراتر از توانایی‌ها، امکانات و منابع او است، فرد دچار استرس شده و پاسخی که شخص از نظر احساسی، عصبی و فیزیولوژیک باید به این توقعات و شرایط محیطی بدهد، باعث استرس در او می‌شود.

وی تصریح کرد: گرفتگی عضلات، تغییرات خلقی، افسردگی و اضطراب، خارش، خشکی دهان، صدای زنگ در گوش، افزایش ضربان قلب، تکرر ادرار، بی‌خوابی و کابوس، احساس خستگی و ضعف و ناتوانی از جمله موارد شایع در اختلالات ناشی از استرس است.

این روانشناس از ۶ مشخصه بارز و مهم استرس یاد کرد و گفت: بروز کهیر، آکنه و جوش روی پوست بدون سابقه آلرژی، ناپایداری وزن بدون دلیل هورمونی و رژیم غذایی، سردرد‌های شدید مانند میگرن، بیماری‌های گوارشی همراه با درد در ناحیه معده همراه با احساس نفخ و طعم تلخ در دهان و در نهایت ریزش مو بی هیچ دلیل خاصی از نمود‌های بارز وجود استرس در افراد است.

بنگر با بیان اینکه استرس در سلامت جسمی و روانی افراد و همچنین رفتار شهروندی تاثیرگذار است، خاطرنشان کرد: به این معنا که هر چقدر افراد در معرض تجربیات تلخ قرار گیرند، آسیب پذیری بیشتری پیدا می‌کنند که پیامد آن عصبانیت زیاد، کج خلقی، ناامیدی، ابهام در هویت‌یابی، جدا شدن از باور‌ها و عقاید و درگیری‌های خیابانی است.

وی با استناد به یک فرضیه جهانی، عامل اجتماعی را قوی‌ترین عنصر تشدیدکننده آسیب پذیری افراد در برابر استرس و حتی بیشتر از تاثیرات ژنتیکی و شخصیتی افراد دانست و افزود: رخداد‌های زندگی، شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نقش ویژه‌ای در افزایش استرس دارند، طلاق، فقر، عدم دسترسی به منابع آموزشی مناسب، عدم دستیابی به امنیت و بیکاری از عوامل بسیار مهم استرس در شرایط کنونی اقتصادی جامعه ایران محسوب می‌شود.

این روانشناس با اشاره به اینکه بیماری‌های اعصاب و روان از جمله مهم‌ترین آن‌ها استرس و اضطراب، بعد از حوادث، به‌طور مشترک با بیماری‌های قلبی و عروقی رتبه دوم خدمات درمانی را به خود اختصاص داده‌اند، بیان کرد: تحقیقات نشان می‌دهد که 23.6 تا ۲۸ درصد مردم ایران نیازمند روان‌گران سلامت هستند و به‌طور میانگین در بین جمعیت ۱۵ تا ۶۴ سال در ایران از هر ۴ نفر یک فرد به این مشکل مبتلا است.

بنگر درباره ارتباط استرس با سایر بیماری‌ها یادآور شد: بیماری‌هایی چون؛ سرطان، چاقی، فشارخون بالا، کلسترول، بیماری‌های قلبی و عروقی، دیابت و بیماری‌های مربوط به نقص سیستم ایمنی به طور قابل توجهی وابسته به استرس است.

وی با بیان اینکه استرس، رفتار‌های پرخطر را افزایش می‌دهد، گفت: استفاده از قلیان، الکل و روابط جنسی ناایمن که در منطقه توریست‌پذیر و چند فرهنگی مانند مازندران بسیار بالا است، از پیامد‌های استرس محسوب می‌شود.

این روانشناس با اشاره به تحقیقی که در فاصله سال‌های ۱۳۷۰ تا ۹۰
شمسی انجام گرفت و نتیجه آن در مجله سلامت سال ۹۴ شمسی چاپ شد، خاطرنشان کرد: بالاترین میزان استرس در میان تمام استان‌های کشور به ترتیب به مشکلات اقتصادی، تورم، مشکلات شغلی و بیکاری، مشکلات محیطی مانند ترافیک و سر و صدا و ازدحام و سپس مشکلات خانوادگی باز می‌گردد.

بنگر عامل اول ایجادکننده استرس در مازندران و گیلان را ویژگی‌های فرهنگی دانست و تاکید کرد: در این استان‌ها از نظر فرهنگی و آموزشِ رفتار‌های مدنی و شهروندی مشکلاتی وجود دارد که موجب آسیب‌پذیری بیشتر این استان‌ها در برابر استرس می‌شود.

وی دومین عامل استرس‌زا در مازندران را اصطلاح رایج پارتی بازی عنوان کرد و افزود: مشاهده انجام کار‌ها براساس روابط و نه ضوابط موجود، در مراجعات مردم به بانک، بیمارستان، ادارات و یا دیگر مراکز باعث وارد آمدن فشار عصبی به مردم و ایجاد استرس است.

این روانشناس با اشاره به اینکه سومین عامل استرس در مازندران تورم بوده و رتبه چهارم مربوط به رشد انحرافات اخلاقی به دلیل عدم مدیریت ورود توریست به این استان است، اظهار کرد: از آنجا که برای اقامت گردشگران و ساختار‌های نظارتی مرتبط و فعالیت‎‌های فرهنگی مربوط به گردشگری، کم کاری شده است در نتیجه جنبه‌های منفی این مسئله برای مردم بومی منطقه نمود بیشتری پیدا کرد.

بنگر ادامه داد: در نهایت می‌توان به عوامل فرهنگی دیگری مثل ورود ماهواره‌ها، فیلم‌ها و فیلتر نشدن بعضی سایت‌ها از سوی والدین در افزایش میزان استرس فرزندان و خانواده‌ها اشاره کرد.

وی شادترین و غمگین‌ترین استان‌های کشور را اینگونه معرفی کرد: شادترین استان‌های ایران به ترتیب زنجان، گلستان، بوشهر، هرمزگان و کردستان و متقابلا غمگین‌ترین استان‌های کشور به ترتیب یزد، کرمانشاه و خراسان رضوی هستند.

این روانشناس با بیان اینکه مازندران نه جزء شادترین‌ها و نه غمگین‌ترین استان‌ها است، خاطرنشان کرد: انتظار می‌رود که به دلیل سرسبزی، منابع طبیعی و جاذبه‌های توریستی استان میزان شادی بیشتر باشد، اما متاسفانه این گونه نیست چراکه درصد بسیاری از افراد را کارگران تشکیل داده که ۷۰ درصد آن‌ها زیر خط فقر هستند، پوشش بیمه‌ای ندارند و نیز از خدمات مربوط به سلامتِ روان محروم هستند.

بنگر تصریح کرد: فقر صرفا به معنی مشکل اقتصادی نیست بلکه به معنی این است که شخص به بیمه، بهداشت و یا مداخله به هنگام در صورت بروز مشکل، دسترسی نداشته و اعتماد به توانمندی‌های شخصی خود ندارد.

وی با معرفی کشور‌های فنلاند، دانمارک، نروژ، ایسلند، هلند و سوئیس به عنوان شادترین ملت‌های دنیا، اولین راه حل برای کاهش استرس را تزریق شادی یا شاد سازی مردم دانست و اظهار کرد: ایران در بین ۱۵۶ کشور جهان که شاخص شادی در آن‌ها بررسی شد، رتبه ۱۱۷ را دارد که رتبه مناسبی نیست و نیاز است ارگان‌های ذیربط نظیر بهزیستی، ورزش و جوانان، آموزش و پرورش، دادگستری، شورا و شهرداری‌ها و استانداری‌ها برای شاد کردن مردم برنامه‌ریزی کنند تا علاوه بر افزایش اعتماد مردم به مسئولان، به کنترل سطح استرس در جامعه کمک شود.

این روانشناس تاکید کرد: رضایت از زندگی، افزایش ورزش‌های هفتگی، افزایش میزان خوش بینی نسبت به زندگی، افزایش شادکامی همسر یا رضایت زناشویی و نداشتن سابقه بیماری یا غربالگری، ۵ رویکردی است که باید نهاد‌ها در نظر بگیرند.

بنگر با بیان نیاز‌ها و ضرورت‌های مازندران جهت کاهش میزان استرس، خاطرنشان کرد: برگزاری رایگان کارگاه‌های آموزشی با هدف افزایش تاب‌آوری اجتماعی مردم و تشویق آن‌ها به حضور در این کارگاه‌ها در سطح شهر‌ها و روستاها، تجهیز فضا‌های ورزشی در سواحل، کوه و جنگل، ایمن‌سازی فضا‌های ورزشی و بالابردن احساس امنیت خانواده‌ها از این فضاها، ترویج فرهنگ کتابخوانی، کارآفرینی، تورم‌زدایی و اعتماد سازی ملی در سطح کلان از مواردی هستند که لازم است برای کاهش میزان استرس در استان اجرا شود.

وی به مباحث آموزش شفقت‌ورزی و خیرگزینی جهت کاهش استرس در مازندران اشاره کرد و گفت: این ۲ مورد مهارتی هستند که سال‌ها نادیده گرفته شدند چراکه نسل حاضر نسلی است که از اعتقادات و باور‌های مذهبی فاصله گرفته و بعضا گریزان است.

این روانشناس با اشاره به اینکه امروزه پکیج‌های آموزشی خاصی برای شفقت‌ورزی تعبیه شده که مردم با آگاهی از آن‌ها می‌توانند انتخاب‌های بهتر با ریسک کمتری در موقعیت‌های مختلف زندگی خود داشته باشند، یادآور شد: این آموزش‌ها باید از سنین ابتدایی، از ابتدای زندگی مشترک و یا از ابتدای ورود به زندگی اجتماعی و شغلی داده شود، درنتیجه ضریب اشتباهات کمتر شده و متقابلا استرس افراد قابل کنترل می‌شود.

روایت زندگی دنیاگرای امروز جامعه ما از زبان رسول گرامی اسلام (ص)

حضرت آیت الله مظاهری، سلسله دروس اخلاقی با موضوع «شرح چهل حدیث اخلاقی» داشته اند که مطالب شنیدنی و خواندنی این استاد اخلاق حوزه در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما خوبان خواهد شد.

- حدیث اوّل: گرفتاری دل

بِسْمِ‌ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‌

«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری‌ وَ یَسِّرْ لی أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی»

در روایات اهل‌بیت «سلام‌الله‌علیهم» برای حفظ چهل حدیث، ثواب ها و پاداش‌هایی بیان شده که بعضی اوقات انسان حیران می‌شود. از جملۀ آن پاداش‌ها آن است که حافظ چهل حدیث، در روز قیامت با انبیاء «سلام‌الله‌علیهم» و صدیقین و شهداء و صالحین محشور می‌گردد.

پیامبر اکرم «صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» به امیرالمؤمنین «سلام‌الله‌علیه» فرمودند:

«مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتِی أَرْبَعِینَ‌ حَدِیثاً یَطْلُبُ بِذَلِکَ وَجْهَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ حَشَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ‌ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً» [۱]

در روایات دیگری آمده است که حفظ کنندۀ چهل حدیث، در قیامت، عالم و فقیه محشور می‌شود [۲]، یعنی مصداق «الَّذینَ یُبَلِّغُونَ‌ رِسالاتِ اللَّه» [۳] می‌شود.

منظور از حفظ چهل حدیث هم فقط حفظ ظاهری نیست، بلکه مراد آن است که انسان بتواند محتوا  و مفاهیم چهل حدیث را بداند و بهتر آن که بتواند برای دیگران بگوید و معارف اهل‌بیت «سلام‌الله‌علیهم» را نشر دهد.

حدیث این جلسه، حدیثی از پیامبر اکرم «صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» است که می‌فرمایند:

«مَنْ أَصْبَحَ وَ الدُّنْیَا أَکْبَرُ هَمِّهِ‌ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‌ءٍ وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ أَرْبَعَ خِصَالٍ هَمّاً لَا یَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً وَ شُغُلًا لَا یَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً وَ فَقْراً لَا یَبْلُغُ غِنَاهُ أَبَداً وَ أَمَلًا لَا یَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَدا» [۴]

روایت را مرحوم نراقی «رحمت‌الله‌علیه» نیز در جامع السّعادات نقل می‌کند [۵] و این روایت، انصافاً روایت عجیبی است، مصداق کاملش هم زمان ماست.

مرحوم نراقی «رحمت‌الله‌علیه» با بیان این روایت، در مذمت دنیا، بحث مفصلی دارد و بیان می‌کند که به فکر دنیا بودن، توغّل در دنیا و فرو رفتن در مشتهیات نفس، چه مفاسد بزرگی دارد.

در تعالیم دینی، بر ضرورت تلاش در جهت آبادی دنیا و آخرت پافشاری فراوانی شده و کوتاهی در آبادی دنیا یا آخرت، هر دو مذمّت شده است.

به عبارت دیگر، اسلام یک دین دو بعدی است و از مسلمان ها می‌خواهد از یک سو برای تأمین معاش و ادارۀ زندگی دنیا و رفع احتیاج از دیگران، تلاش و کوشش کنند و از تنبلی و بیکاری بپرهیزند و از سوی دیگر، به فکر آخرت و ارزش‌های معنوی باشند و در دنیا و مادیّات فرو نروند. 

پیامبر اکرم «صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» در این روایت شریف، خسارت‌ها و تبعات فرو رفتن در دنیا و فراموشی آخرت را بیان می‌فرمایند. در ابتدای روایت می‌خوانیم: «مَنْ أَصْبَحَ وَ الدُّنْیَا أَکْبَرُ هَمِّهِ‌ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‌ءٍ»؛ یعنی اگر همّ و غمّ کسی این دنیا باشد، نه آخرت، و همیشه به فکر دنیا باشد، اوّلین مصیبتش این است که دیگر خدا به او اعتنا ندارد.

مرحوم آقای ملکی «رحمت‌الله‌علیه» در المراقبات این روایت را نقل می‌کند و این جمله را به دنبال آن می‌فرماید که اگر توغّل در دنیا به جز بی‌اعتنایی خدا، هیچ بلا و مصیبت دیگری نداشت، بس بود که آن را بزرگ‌ترینِ  عقوبت‌ها و اعظم مصائب بدانیم و خسارتی بزرگ‌تر از آن در این دنیا قابل تصور نیست. [۶]

خدا نکند که خدا دست عنایتش را از روی سر کسی بر دارد، مثل این است که نیروگاه برق، دست عنایتش را از روی شهر و خانۀ ما بردارد، دیگر همه جا تاریک و وحشتناک می‌شود.

قرآن کریم در این باره از یک تشبیه معقول به محسوس بهره می‌برد و می‌فرماید: اگر کسی در شب در دریا باشد و دریا متلاطم گردد. بعد موج روی موج، روی این دریا ببارد. ابر هم محیط بر دریا شود، چه جور ظلمت روی ظلمت و وحشت روی وحشت است؟ قرآن می‌فرماید: زندگی منهای خدا این است:

«أَوْ کَظُلُماتٍ‌ فی‌ بَحْرٍ لُجِّیٍ‌ یَغْشاهُ‌ مَوْجٌ‌ مِنْ‌ فَوْقِهِ‌ مَوْجٌ‌ مِنْ‌ فَوْقِهِ‌ سَحابٌ‌ ظُلُماتٌ‌ بَعْضُها فَوْقَ‌ بَعْضٍ‌ إِذا أَخْرَجَ‌ یَدَهُ‌ لَمْ‌ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ‌ لَمْ‌ یَجْعَلِ‌ اللَّهُ‌ لَهُ‌ نُوراً فَما لَهُ‌ مِنْ‌ نُورٍ» [۷]

اگر دست عنایت خدا روی سر کسی باشد زندگی او روشن است، دل او روشن است و زندگی او شاد است، امّا اگر نور خدا در زندگی نباشد، به عبارت دیگر اگر دست عنایت خدا روی آن خانه نباشد و خدا اعتنایی به اهل آن نکند: «وَ مَنْ‌ لَمْ‌ یَجْعَلِ‌ اللَّهُ‌ لَهُ‌ نُوراً فَما لَهُ‌ مِنْ‌ نُورٍ»، دیگر زندگی ظلمات است، زندگی وحشتناک است، به قول قرآن به اندازه‌ای غم و غصه و نگرانی و وحشت بر آن حکم‌فرما می‌شود که از خود بی‌خود می‌گردد: «إِذا أَخْرَجَ‌ یَدَهُ‌ لَمْ‌ یَکَدْ یَراها»، اگر دستش را هم از آب بیرون کند خودش هم این دست را نمی‌بیند؛ یعنی یک از خود گم‌شدگی که الان می‌بینیم جامعۀ ما دارد، یک زندگی وحشتناک، یک زندگی ظلمت روی ظلمت.

قرآن راجع به جهنّمی‌ها می‌فرماید که از هر غمی نجات پیدا کنند، هنوز نجات نیافته غم دیگری برای آنها پیدا می‌شود: «کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعیدُوا فیها وَ ذُوقُوا عَذابَ‌ الْحَریق».[۸]

انسان می‌بیند که راستی در این دنیا، انسان از هر غمی فارغ شود، غم و غصّۀ دیگری به سراغ او می‌آید؛ لذا اگر عنایت خدا و لطف خدا نباشد، انسان در این غم و غصه‌ها نابود می‌شود. پس به قول آقای ملکی، بالاترینِ مصیبت‌ها این است که خدا به کسی اعتنا نداشته باشد؛ «فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‌ءٍ».

وقتی خدا به جامعه‌ای اعتنا نداشته باشد، مفاسد اخلاقی، اقتصادی و اداری آن جامعه را نابود می‌کند. چه عذابی بالاتر از فساد اخلاقی سراغ دارید؟ چه عذابی بدتر از فساد اداری می‌توانید پیدا کنید؟ چه عذابی خطرناک‌تر از فساد اقتصادی وجود دارد؟ 

وقتی که خدا اعتنا به جامعه‌ای نداشته باشد، هیچ کس نمی‌تواند این مفاسد را کنترل کند و در پی آن، درد روی درد می‌آید، مصیبت روی مصیبت می‌آید، دردهای ناعلاجی که هرچه می‌خواهند معالجه کنند، همان معالجه بدترش می‌کند. 

جملۀ بعدی روایت می‌فرماید: «وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ أَرْبَعَ خِصَالٍ هَمّاً لَا یَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً وَ شُغُلًا لَا یَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً وَ فَقْراً لَا یَبْلُغُ غِنَاهُ أَبَداً وَ أَمَلًا لَا یَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَدا»

کسی که تمام فکر و ذکر او دنیا و مادیّات است، قلبش از چهار چیز پر می‌شود. گاهی یقین در قلب انسان پیدا می‌شود و الهام خدا در آن قلب وارد می‌گردد، گاهی هم رذالت در قلب نفوذ می‌کند. بالأخره روایت می‌فرماید: چنین قلبی از چهار چیز پر می‌شود:

اوّل: «هَمّاً لَا یَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً»


یک دل پر از غم و غصه، پر از نگرانی و پر از اضطراب خاطر و پریشانی. بیشتر مردم الان چنین هستند. پیدا کردن یک دل شاد در جامعه خیلی مشکل است.

می‌بینیم چه غم‌هایی، چه غصه‌هایی، البته غم‌ها، غصه‌ها را خدا نداده، خود ما ایجاد کرده‌ایم، مثل آتش جهنّم است که پروردگار عالم آتش جهنّم ندارد، تبعات جهنّم را خود ما ایجاد می‌کنیم. به جهنّمی‌ها خطاب می‌شود: «ذلِکَ‌ بِما قَدَّمَتْ‌ أَیْدیکُمْ» [۹]؛ این عذاب‌ها را خودتان از پیش فرستاده‌اید.

غم و غصه‌های دنیا را هم خود ما ایجاد کرده‌ایم. امّا علی کل حال دل‌ها پر از غم، پر از غصه، نگرانی و اضطراب خاطر است و زندگی‌ها گره دارد. هر گره‌ای را باز می‌کند، هنوز باز نشده یک گرۀ کور دیگری ایجاد می‌شود. زندگی مشکل‌دار است، هر مشکلی را رفع می‌کند، هنوز رفع نشده یک مشکل بزرگ‌تر به جای آن، و الان اجتماع ما چنین است. این معنای «هَمّاً لَا یَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً» است.

دوّم: «شُغُلًا لَا یَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً»

دلش مشغول می‌شود، مشغول به اشتغالاتی که اصلاً پیش خدا ارزش ندارد. بالأخره دلش را به غیر خدا سپرده و کس دیگری آن دل را برده است. گاهی اوقات دل انسان مثل باغ وحش می‌شود. باغ وحش را دیده‌اید؟ هر گوشه‌ای از آن را یک قفس، یک درنده یا یک خزنده گرفته است.

دل انسان مال خداست. خداوند تعالی در حدیث قدسی می‌فرماید: «لَمْ یَسَعْنِی سَمَائِی وَ لَا أَرْضِی وَ وَسِعَنِی قَلْبُ‌ عَبْدِی‌ الْمُؤْمِنِ» [۱۰]؛ باید اصلاً خزنده‌ای، درنده‌ای در این دل نباشد، امّا وقتی برویم در دلمان می‌بینیم به غیر از خدا همه چیز هست. خدا رحمت کند یکی از علمای قدیم، در تخت فولاد اصفهان داد می‌زد و می‌گفت: ای مردم! آقایان می‌گویند مشرک نشوید، امّا من می‌گویم مشرک شوید، این دل مال خداست، همه‌اش را ندهید به دیگران، یک مقدارش را هم بگذارید مال خدا باشد.

امیدوارم دل شماها این جور نباشد، امّا الان دل‌ها پر از اشتغال شده است. اشتغال به چه؟ به غیر خدا، دل پر شده است از غیر خدا، هر گوشۀ دل را یک چیزی برده است که آن چیز غیر خداست، به قول آن آقا، ای کاش یک گوشه‌ای از این دل هم مال خدا بود. این روایت می‌فرماید: اگر کسی همّ و غمّش فقط دنیا باشد، دل او به جای خدا، مشغول به غیر خدا می‌شود و از این اشتغالات پر دردسر و دست و پاگیر هم رها نخواهد شد.

سوّم: «فَقْراً لَا یَبْلُغُ غِنَاهُ أَبَداً»

دل محتاج می‌شود و هرچه دنیاگرایی انسان بیشر شود، احتیاج او نیز بیشتر خواهد شد. هر که بامش بیش، برفش بیشتر. الان می‌بینیم که احتیاج مردم گاهی به پول است، گاهی محتاج ریاستند و گاهی شهرت می‌طلبند و گاهی به دنبال شهوتند که منجر به مفاسد اجتماعی می‌شود. می‌رسد به آن جا که نمی‌تواند چشمش را کنترل کند. زن دارد، بچه دارد، عروس دارد، داماد دارد، امّا چشم‌چران است و دلش می‌خواهد با یک زن حرف بزند. چه فقری بالاتر از این است؟

می‌بینیم پول دارد، ریاست دارد، جاه دارد، مقام دارد، امّا برای این که کار یک فقیر را انجام بدهد محتاج به این است که یک میلیون تومان از او بگیرد. چه فقری بدتر از این؟ ظاهراً احتیاج به مال دنیا ندارد، امّا دلش پر از احتیاج است.

چهارم: «وَ أَمَلًا لَا یَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَدا»

یعنی دلش پر از آمال و آرزوهای طولانی و دست نیافتنی است. به راستی دل‌ بسیاری از مردم چنین شده است. امیرالمؤمنین «سلام‌الله‌علیه» در خطبه‌ای می‌فرمایند: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ‌ عَلَیْکُمُ‌ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طُولُ‌ الْأَمَلِ» [۱۱] من از دو چیز دربارۀ شما خیلی خوف دارم؛ یکی پیروی از هوا و هوس و دیگری، آمال و آرزوهای بیجا و دست نیافتنی.

حکایت می‌کنند یک کسی یک کوزه روغن بالای سرش بود، رفت در فکر و در آمال و آرزو؛ گفت: این کوزه روغن را فردا می‌فروشم، به جای آن یک گوسفند تهیه می‌کنم، این گوسفند، سال بعد دو تا می‌شود، سپس چهار تا می‌شود، چند سال دیگر شش گوسفند می‌شود و بالأخره گلّه پیدا می‌کنم. در اثر آن گلّه، خانه می‌خرم، در اثر آن گلّه، نوکر و کلفت و زن و قصر پیدا می‌کنم، اگر یک دفعه کلفتم، نوکرم، تمرّد کند، با این چوب بر سرش می‌زنم، چوب را بلند کرد که بر سر خادم بزند، به کوزۀ روغن خورد، کوزۀ روغن ریخت روی سرش، تمام شد.

چه خوب می‌گوید، اگر مثال است، اگر واقعیت ندارد، برویم سر دل خودمان می‌بینیم که راستی چنین است، ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد، با یک دنیا آمال و آرزو.

اما ای کاش فقط همین بود، با یک دنیا آمال و آرزو می‌مرد، امّا آرزوهای دست نیافتنی او را جهنّمی می‌کند. اگر فقط جهنّم می‌رفت باز هم طوری نبود؛ خطرناک‌تر از آن، به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام «قدّس‌سرّه»، آن است که دم مرگ، ملک مقرّب خدا می‌آید، می‌خواهد جانش را بگیرد. آن لحظه امیرالمؤمنین «سلام‌الله‌علیه» ه
م می‌آیند. خود آن حضرت به حارث همدانی فرمودند: «مَنْ‌ یَمُتْ‌ یَرَنِی» [۱۲]. ملک مقرّب باید با اجازۀ امیرالمومنین «سلام‌الله‌علیهما» محتضر را قبض روح کند و چون او در آمال و آرزوها فرو رفته است، حاضر نیست جان بدهد، بالأخره به زور او را می‌برند، ولی با بغض ملک مقرّب خدا، با بغض امیرالمؤمنین «سلام‌الله‌علیهما» از دنیا می‌رود که مصیبتش بدتر و سنگین‌تر از این است که فقط به جهنّم برود.

آمال و آرزوها با انسان چنین می‌کند و راستی وقتی واقعیّت اجتماع را در نظر بگیریم، می‌ببینیم که این روایت شریف دردها و معضلات اجتماع ما را بیان می‌کند.

اگر نگوییم همه، بسیاری از مردم شبانه‌روز در حال دویدن برای دنیا و به فکر دنیا هستند، امّا به فکر آخرت نیستند. اگر معنویّت در زندگی نباشد، مال دنیا وزر و وبال و غم و غصّه و فقر و نگرانی می‌آورد. آمال و آرزوها بر زندگی مردم حکم‌فرماست و همه را بیچاره کرده است. تجمّل‌گرایی‌ها، اسراف‌ها و تبذیرها، در همۀ خانه‌ها رفته است.

خدا مرحوم محقق همدانی «رحمت‌الله‌علیه» را رحمت کند. آخوند ملاحسین‌قلی همدانی «رحمت‌الله‌علیه» شاگردهای  مهذّبی تحویل جامعه داده است. ایشان بارها و بارها به شاگردان خود می‌گفته است: «ایاک، ثم ایاک، ثم ایاک، والتوغّل فی الدّنیا»؛ یعنی بر حذر باشید، بر حذر باشید، بر حذر باشید، از اینکه در دنیا و مادیّات فرو روید. بعضی اوقات می‌گفته است: «والتّوغل فی مشتهیات النّفس»، از فرو رفتن در خواهش‌های نفسانی بپرهیزید.

فراموش نمی‌کنم در زمان جوانی، به یکی از فضلا که از من بزرگ‌تر بود گفتم: آقا حال شما چطور است؟ ‌گفت: کسی که متوغّل در مادیّات است، کسی که متوغّل در کثرات است، اسم و رسمی در عالم وحدت ندارد که ببیند حالش چطور است! این در حالی است که در آن زمان دنیاگرایی به شکل امروز نبود، مخصوصاً در بین طلاب علوم دینی، توجه به دنیا و تجمّلات نبود یا خیلی کم بود. امّا اکنون می‌بینیم توغّل در مشتیهات نفس و فرورفتن در دنیا و دچار شدن به تجمّلات، دامن همه را گرفته است و شیوع همگانی دارد.

بالأخره همه در دنیای به معنای عام فرو رفته‌اند و سروکاری با عالم وحدت و عالم آخرت و عالم معنویت نیست که نیست. اوّل مصیبتش طبق روایتی که خواندم این است که: «فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ‌ءٍ»، دیگر آن چهار تا خصلت و رذیلت هم در دل او می‌آید و در دلش نفوذ پیدا می‌کند. نتیجۀ آن یک دنیا غم و غصّه است، اصلاً دل می‌شود غم و غصّه، دل می‌شود محتاج، دل می‌شود مشغول، دل می‌شود آمال و آرزو. تقاضا دارم روی این روایت یک قدری فکر کنید. خیلی روایت خوبی است.

بعد از فکر برای خود، باید همه فکری برای اجتماعمان بکنیم. اسلام یعنی معنویّت، اسلام یعنی پر بودن مسجدها، اسلام یعنی صداقت، اسلام یعنی گناه نکردن، فساد اخلاقی نداشتن، اسلام یعنی قانون مواسات و خدمت به خلق خدا، اسلام یعنی گره گشایی در اداره‌ها، که متأسفانه در جامعۀ ما چنین نیست. وقتی چنین نشد، همه یک دنیا غم و غصّه، یک دنیا نگرانی و اضطراب خاطر، یک دنیا منهای خدا، یک دل پر از وحشت، یک دل پر از فقر، یک دل پر از آمال و آرزو و یک دل پر از اشتغال به غیر خدا پیدا می‌کنند.

------------------------

پی نوشت ها:

[۱]. الخصال، ج‌۲، ص ۵۴۱

[۲]. الکافی، ج‌۱، ص ۴۸

[۳]. الاحزاب، ۳۹: «همان کسانی که پیام‌های خدا را ابلاغ می‌کنند»

[۴]. مجموعۀ ورام، ج ۱، ص ۱۳۰

[۵]. جامع السّعادات، ج ۲، ص۱۴

[۶]. المراقبات، ص ۱۴

[۷]. النّور، ۴۰: «یا [کارهایشان] مانند تاریکی‌هایی است که در دریایی ژرف است که موجی آن را می‌پوشاند [و] روی آن موجی [دیگر] است [و] بالای آن ابری است. تاریکیهایی است که بعضی بر روی بعضی قرار گرفته است. هر گاه [غرقه] دستش را بیرون آورد، به زحمت آن را می‌بیند، و خدا به هر کس نوری نداده باشد او را هیچ نوری نخواهد بود.»

[۸]. الحج، ۲۲: «هر بار بخواهند از [شدت] غم، از آن بیرون روند، در آن باز گردانیده می‌شوند [که هان] بچشید عذاب آتش سوزان را»

[۹].آل‌عمران، ۱۸۲: «این [عقوبت] به خاطر کار و کردار پیشین شماست.»

[۱۰]. بحارالأنوار، ج ۵۵، ص ۳۹

[۱۱]. نهج البلاغه، خطبۀ ۴۲

[۱۲]. تفسیر القمی، ج‌۲، ص ۲۶۶

حوزه

بازگشت به سبک زندگی تعمیری

سال‌ها بود که دیگر در خیابان‌های تهران یا شهرهای مختلف بوی رب خانگی نمی‌آمد. حالا اما به واسطه گرانی رُب و ارزانی گوجه، بخشی از مردم دوباره اجاق‌ها و دیگ‌ها را به راه انداختند تا رُب درست کنند.

عصرایران؛ مصطفی داننده- نمی‌دانم یادتان هست یا نه. در زمان‌های نه چندان دور، در کوچه‌ها مردی داد می‌زد، «چینی بند زنی‌ یه». مردم هم ظرف‌ها و یا قوری‌های شکسته خود را می‌آوردند تا مرد آنها را بند بزند و به شکل اول‌شان برگرداند تا بشود دوباره از آنها استفاده کرد.

آن زمان‌ها مردم زیاد اهل دور انداختن و یا خرید دوباره نبودند. البته آنقدرها هم پول نبود. سریال‌هایی که متعلق به دهه 70 است را ببیند تا متوجه شوید چه می‌گویم. زندگی‌های ساده و کم خرج.

بازگشت به سبک زندگی تعمیری

مردان خانواده کارهای فنی را بلد بودند و سعی می‌کردند، برای خرابی‌ها خانه خود دست به کار شوند و پولی به تعمیرکار ندهند. بعد از دهه 80 این سبک زندگی دچار تحول شد.

شغل‌هایی مانند چینی بند زنی یا امثال اینها به تاریخ پیوست و مردم به جای تعمیر، تعویض می‌کردند. اگر تلویزیونی می‌سوخت دیگر به تعمیرکار زنگ نمی‌زدند، به فروشگاه می‌رفتند و یک «نو» می‌خریدند.

این سبک زندگی تا همین اواخر هم ادامه داشت. بعد از بالا کشیدن قیمت دلار و به واسطه آن گران شدن همه اقلام اساسی و غیر اساسی در کشور و مشکلات عدیده اقتصادی، مردم دوباره به سبک زندگی تعمیری برگشتند.

وقتی موبایل‌تان خراب می‌شد چه می‌کردید؟ یک جدیدتر آن را می‌خریدید. حالا اما به گفته فعالان این عرصه، بازار تعمیر حسابی داغ است. روزی تعمیر کردن یک گوشی صرف اقتصادی نداشت و حالا خرید گوشی نو به صرفه نیست.

سال‌ها بود که دیگر در خیابان‌های تهران یا شهرهای مختلف بوی رب خانگی نمی‌آمد. حالا اما به واسطه گرانی رُب و ارزانی گوجه، بخشی از مردم دوباره اجاق‌ها و دیگ‌ها را به راه انداختند تا رُب درست کنند.  

در ایام عزاداری امام حسین، هیئت‌ها وقتی دیدند که قیمت ظروف یک بار مصرف سر به آسمان گذاشته است از انباری‌های خود، بشقاب‌های ملامین و یا روحی (=آلومینیومی) را در آوردند و در آن به مردم غذای هیئتی و نذری دادند.

در برخی ایستگاه‌های صلواتی هم لیوان‌های شیشه‌ای جای لیوان‌های یک بار مصرف را گرفت.

الان، کار کفاش‌ها هم رونق پیدا کرده است. مردم کفش‌های پاره و کهنه خود را به کفاش‌ها می‌دهند تا آنها، کفش‌ها را نونوار کنند. 

این رفتارها یعنی تغییر سبک زندگی با توجه به شرایط اقتصادی. نمی‌شود انتظار داشت مردم سال‌ها به یک سبک و روش زندگی کنند. وقتی شرایط اقتصادی یک کشور خوب است، مردم به گونه‌ای زندگی می‌کنند و وقتی خوب نیست به شکلی دیگر. این در شرایط فردی هم حکم‌فرماست.

شما اگر به شغل خوبی برسید و حقوق مناسبی دریافت کنید قطعا سعی می‌کنید سبک زندگی خود را تغییر دهید. نوع زندگی ما تابعی از شرایط اجتماعی است. حال جامعه خوب باشد ما هم خوبیم و اگر بد ما هم بد می‌شویم.

البته باید این نکته مهم را هم اضافه کرد که بخشی از مردم آگاهانه از مصرف‌گرایی فاصله گرفته‌اند. به طور مثال مسائل زیست محیطی باعث شده است که برخی از ظروف یک بار مصرف استفاده نکنند.

اربعین؛ پرچم پیروزی حق

8255156234

مقدمه واحد برای نوشتارها، مباحث و مطالب معرفتی


با خاتمه یافتن نبرد نابرابر در بعد از ظهر عاشورا و به شهادت رسیدن امام حسین (ع) و یاران باوفایش، لشکر ابن سعد بر کوس پیروزی دمید و دستور حمله به خیمه‌های آل رسول (ص) را صادر کرد. ابن‌سعد که به زعم خود سرمست پیروزی شده بود و فرمانداری ری را پیش روی خویش می‌دید، اولین دستورش پس از خاتمه جنگ، آتش افروختن به خیام اهل بیت (ع) بود و غارت خیمه‌ها؛ خیمه‌هایی که مردان آن به شهادت رسیده اما بیش از هشتاد زن و کودک و یک بیمار تب‌دار در آن باقی مانده بودند.

این همراهان که از ابتدای حرکت امام حسین (ع) از مدینه و حضور در مکه و سپس عزیمت به کوفه، حضرت را همراهی می‌کردند و همه توصیه کنندگان خیرخواه برای حضور آنان در کاروان به امام حسین (ع) خرده می‌گرفتند، شاهدان و خبرنگارانی بودند که در تمامی اتفاق ها شاهد و ناظر واقعه بودند و بعدها همه واقعه را براساس مشاهدات خود بازگو کردند و شد رمز ماندگاری قیام امام حسین (ع).

بزرگان این لشکر شقی و خونخوار و عهدشکن، خود می‌دانستند که دیروز با ارسال دعوت‌نامه رسمی، فرزند رسول الله (ص) را دعوت کرده‌اند. فرزند رسول‌الله (ص) در بدو ورود به منطقه هنگامی که لشکر حر بن یزید ریاحی راه را بر کاروان امام بست و مانع از ادامه راه امام به کوفه شد، با لحنی اعتراض‌آمیز به یک بار شتر نامه اشاره فرمود که کوفیان به ایشان نوشته بودند و او را به‌عنوان میهمان پذیرفته و با فرستاده حضرت بیعت کرده بودند.

کوفیان که تا دیروز خود نامه دعوت ارسال کرده بودند و در یک پیمان‌شکنی آشکار، جنگی را به فرزند رسول خدا (ص) تحمیل کرده و امروز به عنوان پیروز میدان، قصد دارند نامه‌هایی را که حسین بن علی (ع) با خود همراه آورده است، به طریقی نابود کنند، تا به دست استاندار کوفه و یا خلیفه نرسد و مدرکی رسمی به‌دست نیاید که به‌واسطه آن مدرک مشخص شود که دیروز برای حضور امام در منطقه نامه دعوت ‌نوشته‌اند و امروز برای ایستادگی در برابر میهمان، از استاندار، صله و انعام و مقام منزلت می‌خواهند. آری می‌توان به‌آسانی حدس زد که دستور غارت کردن خیمه‌ها و آتش زدن آن، دو امر متضاد است. غارتگر به دنبال اجناس قیمتی می‌گردد تا به مال و ثروتی برسد، با این نگاه خیمه‌ها ارزشمند و قیمتی بودند و جزو اموال ارزشمند غارت شده به حساب می‌آمدند. پس با منطق می‌توان به این نتیجه رسید که دلیل آتش زدن خیمه‌ها، نابود کردن نامه‌هایی بود که در صورت غارت شدن، می‌توانست مدرکی باشد علیه یکایک سران ظلم و سندی باشد برای دوگانگی شخصیت آنان و این امر موجب شود که ماهیت آنان نزد حاکم مغرور و خونخوار مشخص شود.

پس از آتش زدن خیمه‌ها و غارت اموال و اطمینان از امحاء نامه‌ها، در شب یازدهم محرم، همه زنان و کودکان و باقیمانده‌های اصحاب که در تمامی مسیر شاهد تمامی وقایع بودند، در آن سرزمین غمناک نگه داشته شدند و شاهد شام غریبانی بودند که مردان و بزرگان آنان از دم تیغ گذشته و به شهادت رسیده‌اند و بدن‌های مطهرشان همچنان روی خاک باقیمانده و در چند قدمی گودال شاهدان ماجرا در خیمه‌های نیم سوخته مستقر کردند.

روز ۱۱ محرم، بازماندگان قیام را چون اسیران رومی و خارجی، با غل و زنجیر به اشتران بی‌جهاز سوار کردند و از میان گودال و از کنار بدن‌های مطهر شهدا (شاید به قصد اعلام پیروزی!) عبور داده و به طرف کوفه راهی کردند.

کوفه‌ای که قرار بود چند روز قبل، از میهمانان دعوت شده خود، استقبال رسمی داشته باشد، با جمعیت کثیری طرفدار آماده جشن پیروزی بر مهمان شدند و مهمانی را که دیروز به عنوان فرزند رسول خدا (ص) دعوت کرده بودند، امروز آماده شدند با نادیدن واقعیت‌ها، از خاندانش به عنوان شکست خورده خارجی و اسیران جنگی استقبال کنند و چه استقبالی! شهر آذین بسته شده و جمعیتی کثیر به استقبال کاروانی می‌روند که سر مردان و بزرگان آنها بالای نی شده، و همراهانش سوار بر اشتران بی‌جهاز!

صدای هل‌هله و شادی مردم کوفه بلند است و حاکمان آنان مست پیروزی! ناگهان دختر علی (ع) زینب کبری (س) با فریادی علی‌وار، محکم و با صلابت فریاد برآورد "ان اسکتو" ساکت شوید! سکوتی سخت شهر را فرا گرفت و پس از حمد و ثنای الهی ، خطبه‌ای محکم و استوار قرائت کرد. کوفیان با شنیدن صدای علی‌گونه دختر علی (ع) به گریه افتادند. صدای زینب بود و گریه مردم کوفه. زینب با تعجب ادامه داد، ای اهل کوفه! ای گروه مکار و بی وفا! آیا برای ما گریه می‌کنید و اشک می‌ریزید؟! چشمان عهدشکنتان از اشک خشک مباد. می‌دانید با خاندان رسول‌الله (ص) چه کرده‌اید؟ مردان آنان را شهید کرده، به خاک و خون کشیدید و خانواده رسول‌الله (ص) را به‌عنوان اسیران خارجی با غل و زنجیر در مقابل چشمان نامحرم به نمایش گذاشته‌اید؟

صدای اثرگذار و اعتراض‌آمیز علی‌وار زینب (س) کوفه را به هم ریخت، تا آنکه دستور دادند سر مبارک حضرت سید الشهداء را مقابل حضرت قرار دهند و زینب با دیدن سر برادر، دگرگون شد و فرمود، هلال یک شبه من چرا زود افول کردی!

حاکمان کوفه از این جشن خودساخته نه تنها به مقصد خود نرسیدند، بلکه با عکس‌العمل جمعیتی مواجه شدند که یک‌بار دیگر به خود آمدند که با فرزندان رسول خدا (ص) چه کرده‌اند!؟

این ماجرا در بیشتر قصبه‌ها و شهرهای مسیر تکرار می شد و حضور اسرا تحولی در مردم ایجاد می‌کرد که حداقل حاکمان اموی نتوانند به مقصود خود نایل آیند.

این کاروان سخت‌ترین ورود را به شام داشت، چراکه مردم شام با مردم کوفه قابل مقایسه نبود. کوفیان دوران حکومت امام علی (ع) را دیده بودند، خطبه‌های امام را شنیده بودند و با امام و صدایش، فرزندانش و خاندان رسول (ص) آشنایی داشتند و به دلیل آشنایی با این خاندان بود که پای دعوت‌نامه‌ها را امضاء زده بودند! اما شامیان از زمانی که مسلمان شده بودند، با خاندان ابوسفیان ارتباط داشتند و سال‌ها بود که معاویه را به‌عنوان خلیفه پیامبر می‌شناختند و به اسلامی ایمان آورده بودند که معاویه برای آنان ترسیم کرده بود. برای مردم این شهر، خاندان پیامبر با معاویه شناخته می‌شد.

کاروان اسرا را مدتی پشت دروازه شهر نگاه داشتند، تا شهر را برای جشن پیروزی آماده کنند.

بعد از انتظاری سخت، اسرا وارد شهر شدند، این بار هم در میان شادی و جشن مردم شام، همانند مردم کوفه اما این شادی هم طولانی نشد و مردم شهر تحت تاثیر این خاندان و خطبه‌هایشان قرار گرفتند؛ خطبه‌هایی متفاوت، سخنان کوبنده و اثرگذار حضرت زینب (س) با مردم شام و خطبه سراسر حماسه و معرفت و شناخت و معرفی خاندان پیامبر (ص) که کاخ یزید را به لرزه انداخت؛ توسط امام سجاد (ع). هر چند کاروان اسرا را برای تحقیر یا تکمیل شادی خود به قصر یزید آوردند و یزید سرمست پیروزی با بی‌احترامی بر سر مبارک امام حسین (ع)، با شعری وحی و رسالت را هم انکار می‌کند و فکر می‌کند که پیروز میدان است! اما در همین مجلس هم وقتی یزید خطاب کرد که خدا شما را به این روز انداخت، پاسخی از حضرت زینب شنید که هیچ‌گاه گمان نمی‌کرد این‌گونه در برابر کسی که به‌عنوان اسیر در مقابلش ایستاده، بشنود. دخت علی در مقابل یزید فرمود، یا بن الطلقا: ای پسر آزاد شده جدم، تو بانوان و کنیزانت را در پس پرده قرار داده‌ای در حالی که دختران رسول‌الله (ص) در مقابل همگان قرار دارند! حرمت ایشان هتک شده و با صورتی باز آنها را شهر به شهر چرخاندند و هر کس و ناکسی آنها را دید! چه انتظاری می‌توان از فرزند کسی داشت که می‌خواست جگر پاکان را بخورد.

مجلس با همه سختی‌هایش به پایان می‌رسد اما نه به سود یزید. اسرا در خرابه‌ای که در کنار کاخ برایشان در نظر گرفته شده بود، باز گشتند. خانم‌هایی که از کنار خرابه می‌گذشتند، گاهی پرسش می‌کردند و با پاسخ‌ها تحت تاثیر قرار می‌گرفتند. کثرت پرسش و شنیدن پاسخ، اثرش را در خانه‌های مردم شام گذاشت و معرفی شخصیت واقعی آنان زبانزد خانواده‌های شامی شد؛ به صورتی که آثار نقل و بازگویی مظلومیت و حقانیت اسرا درخانه شامیان، در مراسم رسمی دیگری خود را نشان داد. هنگامی که در میان جمعیتی که به‌اصطلاح برای نماز آمده بودند و خطیب برای خوش خدمتی به خلیفه در وصف پیروزی خلیفه سخن می‌راند، ناگهان با صدایی مواجه شد که درخواست سخن گفتن بالای چوب‌ها را کرد. این درخواست‌کننده امام سجاد (ع) بود. یزید که می‌دانست سخن گفتن او چهره واقعی خاندان اموی را به مردم نشان می‌دهد، با سخن گفتن او مخالفت کرد و مردم برای سخن گفتنش اصرار کردند و بالاخره موفق شدند.

امام سجاد (ع) پس از حمد و ثنای الهی به معرفی خود و اجدادش پرداخت. وقتی خود را معرفی کرد و مردم اطلاع حاصل کردند که از خاندان پیامبر هستند و خارجی نیستند، به خود آمدند و  چشمان مردم شام اشک‌آلود شد و به حمایت از اسرا به خلیفه معترض شدند. خلیفه مجلس را از دست داده دید، به مؤذن خطاب کرد اذان بگوید، مؤذن تکبیر گفت و شهادت بر یگانگی خدا داد و شهادت بر خاتمیت پیامبر (ص)، امام سکوت را شکست و به یزید روی کرد و گفت: این پیامبری که نامش را در اذان می‌آوری جد من است یا جد تو، اگر بگویی جد خودت (یزید) است دروغ گفته‌ای و اگر می‌دانی جد من است، چرا فرزندانش را به قتل رساندی و خانواده‌اش را اسیر شهر به شهر؟! مجلس به هم ریخت و موجب اولین برخورد رسمی مردم شام با یزید شد که به واسطه شنیدن سخنان ناب و تاثیرگذار امام سجاد (ع)، زمینه‌ای ایجاد کردند که یزیدی که تا آن روز مغرور پیروزی بود، شکست را پذیرا شد و همه گناهان جنگ و نمایش اسرا را به گردن عبیدالله بن زیاد انداخت.

پس از این خطبه و مراسم بود که یزید شکست را پذیرفت و شرطی را پذیرا شد و رسما اسرا از بند آزاد شدند و در اولین فرصت تصمیم به بازگشت گرفتند؛ بازگشتی پیروزمندانه و برنامه‌ریزی شده. اسیران دیروز و دارندگان غل و زنجیر، آزادگان امروز شدند و به‌جای غل و زنجیر و اشتران بی‌جهاز، سوار بر شتران مجهز و پوشیده، آزادانه به اختیار خود راهی را در پیش گرفتند که در روز دوم محرم به‌اجبار فرود آمده بودند. آمدند تا پرچم پیروزی کربلا را در جای شهادت امام حسین (ع) برافراشته نگه دارند.

حرکت این کاروان به سوی کربلا، اولین قدم برای اعلام پیروزی رسمی قیام اباعبدالله الحسین (ع) است. مقصد کاروان و اعلام پیروزی کنار قبر مطهر امام حسین (ع) و یاران باوفای امام است. کاروان درست در روزی به کربلا رسید که چهل روز از قیام 160 روزه امام گذشته بود. امام سجاد و زینب کبری سلام الله علیهما در دویستمین روز قیام در روز اربعین در کنار قبر مطهر امام و شهدا ، پرچم پیروزی را افراشتند و این پرچم پیروزی همچنان بلند است و با افتخار. اگر پس از گذشتن 1380 سال از ماجرای قیام امروز سیل عظیم چند ده میلیونی زائران با زینب همراه می‌شوند، از این است که قیامی را که امویان می‌خواستند در سرزمینی دور دست، به نام یک نزاع خانوادگی و مخالفت با حکومت سرکوب کنند، به همت امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) و حدود هشتاد خبرنگار و واقعه‌نگار، جهانی شد و خداوند محبتی از این خاندان را در دل مومنان قرار داد که گرمای این محبت تا ابد سرد نخواهد شد.

از این پس، لشکر پیروز، نبردی دیگر را آغاز کرد. نبرد روشنگری و بیان واقعیت قیام امام حسین (ع)؛ واقعیتی که پدید آورندگان آن در شب عاشورا، با امام خود بیعتی جاودانه کردند و پیمان بستند تا پای شهادت از امام خود دفاع کنند و در روز عاشورا تمامی به عهد خود وفادار ماندند. دیگر شاهدان زنده این قیام که اجازه میدان رفتن نداشتند، شاهد همه ماجراها بودند، و با عهدی که بسته بودند، نگذاشتند این حرکت در درون بماند. با نقش دیگری که به جا آوردند، آنچه را که دیده بودند، مانند خبرنگاری توانمند و شاهدی بی‌طرف، بازگو کردند، تا بعدها با استناد بر آن کتاب‌های مقاتل و شرح ماجرای عاشورا تدوین شد، تا این حرکت پیروزمندانه و هدفمند برای ما همیشه تازه و آثار ماندگار داشته باشد.

8255156234

احمد توکلی: مفسدها آنقدر قوی شده اند که نمی‌توانیم با قوانین جاری با آنها مبارزه کنیم/ فساد بیشتر از آن است که تصور می‌کردیم


عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: پیش از این گفته بودم که جمهوری اسلامی ایران با کودتا، جنگ، حمله نظامی و ... ساقط نمی‌شود بلکه این فساد است که سبب سقوط هر حکومتی خواهد شد.

به گزارش ایرنا؛ همایش زیست بوم همگانی برای دسترسی به اطلاعات امروز - دوشنبه - در دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.

توکلی رییس هیات مدیره سمن دیدبان شفافیت و عدالت در کارگاه تخصصی با نام گزارشات افزود: پیامبر اسلام(ص) فرموده‌اند که دو چیز هر حکومتی را ساقط می‌کند یکی فقر است و دیگری عالم فاسد.

وی گفت: در جامعه ما نیز مشکل اینجاست که فساد بیشتر از آن است که تصور می‌کردیم. این در حالی است که ما هم با فساد و هم با مفسده باید مبارزه کنیم.

عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام افزود: برای این مبارزه نیاز است که بعضی از آیین نامه‌ها و قوانین تغییر کند. زیرا مفسدها آنقدر قوی شده اند که نمی‌توانیم با قوانین جاری با آنها مبارزه کنیم. ولی آنها می‌توانند جلوی اصلاحات ساختاری را بگیرند.

توکلی چگونگی وضع روش‌های مالیاتی نیز از ارکان مبارزه با فساد دانست و یادآورشد: تصویب بعضی از لوایح در زمانی که در مجلس شورای اسلامی بودم برای مبارزه با مفسدان کمک کرد. اما همچنان فسادهایی در تولید دارو، واردات و صادرات، ‌ زمین خواری و ... وجود دارد که پیش از این موفق شدیم بعضی را شناسایی کنیم و از بین ببریم.

رییس اسبق مرکز پژوهش‌های مجلس با مثالی از فساد در زمین‌خواری تاکید کرد: زمین خواری به صورت گسترده نمونه‌ای از فساد سیستمی است و زمانی این فساد رخ می‌دهد که دستگاه‌هایی ذیربط به فساد آلوده شوند. در چنین مواقعی این نهادها از خود دفاع نمی‌کنند زیرا همه آنها زنجیر وار دراین فساد به یکدیگر متصل هستند.

وی با اشاره به اینکه خود مردم معیار خوبی برای مبارزه با فساد هستند، گفت: خوشبختانه مردم اطلاعاتی به ما می‌دهند که نشانه امیدواری برای مبارزه با فساد است. همچنین قدرت NGO ها به حمایت رسانه‌ها است و شفافیت آسانترین و کوتاه‌ترین راه برای مبارزه با فساد است. اما سازمان‌های مردم نهاد نیز می‌توانند فاسد شوند. ولی اگر شفافیت را در برنامه خود قرار دهند تاثیز به سزایی در جلوگیری از فاسد شدن آنها دارد.