عصرایران؛ دکتر محمود سریع القلم ( استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی و پژوهشگر توسعه) - چاپلوسی
در ذاتِ بشر است؟ بررسی جوامعی مانند کرۀ جنوبی، دانمارک، سنگاپور و سوئیس
شکی به جای نمیگذارد که انسان ها چاپلوسی را می آموزند.
شاید چاپلوسی با دروغ، حیله گری، اغراق، ترس و عصبانیت فرقی نداشته باشد زیرا که عموم این ویژگیهای منفی را انسانها در ساختارهایی که زندگی میکنند، میآموزند، به آن عادت میکنند، در ناخودآگاهشان به طور خودکار وارد مینمایند و سپس به نسلهای بعدی منتقل میکنند.
از این رو، اگر بخواهیم ساختار چاپلوسی را واکاوی کنیم ضرورتاً باید
محیطی را مطالعه کنیم که انسانها در آن پرورش یافته و این عادت را درونی
میکنند. تعریفِ استاندارد چاپلوسی (Sycophancy)، بزرگ نشان دادن، خاص
معرفی کردن و موفق جلوه دادن یک مقام دولتی یا معروف برای کسبِ امتیاز است.
هرچند امتیاز میتواند شامل موارد مختلفی باشد ولی انتهای
چاپلوسی، دسترسی به پول و امکانات مادی است. اگر هدفِ اولیه چاپلوسی را به
قدرت رسیدن وسِمَت پیدا کردن تلقی کنیم، خودِ سِمت و مقام نیز به پول،
امکانات و تسهیلات منتهی میشوند. به نظر میرسد چاپلوسی را میتوان در دو
علتِ زیر واکاوی کرد:
تقریباً عموم کشورهای جهانِ سوم دارای اقتصاد دولتی هستند. به این معنا
که فرصتهای ثروتمند شدن، سرمایهگذاری، دسترسی به امکانات و تضمین معاش در
زندگی با نوعی ارتباط با دستگاه دولتی آمیخته است.
اگر شهروندی در
نروژ، آلمان، ژاپن و کره جنوبی، که کشورهای توسعه یافته قلمداد میشوند،
بخواهد ثروتمند شده یا از امکانات مالی و تضمین معاش بهرهمند شود، ضروری
است که خود به تاسیس و مدیریت یک بنگاه اقتصادی مبادرت ورزد. دولت و حاکمیت
در این کشورها، قانونگذار و مجری قانون و ناظر بر مقررات هستند و ثروت
توزیع نمیکنند.
اما در نیجریه، اردن یا بولیوی، ثروت و امکاناتِ کشور
در اختیار دستگاه دولتی است. اقتصادِ دولتی و گسترۀ وسیع امکانات دولتی در
ذات خود، چاپلوسی را پرورش میدهند.
اتفاقاً دولتهای جهان سوم به
خوبی متوجه شده اند که آبراهام مازلو سخن دقیقی میگوید که اولین و
فوریترین نیاز انسانها به پول، اشتغال، مسکن و غذا است. اگر دولتی این
نیازهای اولیه را به دست گیرد و کنترل و شدت و ضعف تامین این نیازها در
اختیار دستگاههای دولتی باشد به راحتی میتواند جامعه را تحت قیمومیت خود
در آورد.
این ساختار اقتصادی به عنوان مثال در کوبا، تفاوتهای
کهکشانی با ژاپن دارد که هزاران کارآفرین فکر میکنند، نوآوری میکنند و در
بنگاههای خود، دهها هزار نفر را به موجب مهارت و تخصص استخدام میکنند
به طوری که 92 درصد مردم ژاپن برای بخش خصوصی کار میکنند.
این در حالی
است که معاش و زندگی اقتصادی 77 درصد مردم کوبا در بخش دولتی است. کرۀ
جنوبی هماکنون یکی از رقابتیترین، حرفهایترین و تخصصیترین کشورها در
جهان محسوب میشود. بی دلیل نیست که 90 درصد مردم آن برای بخش خصوصی کار
میکنند.
در آلمان و آمریکا نیز حدود 87 درصد مردم در استخدامِ بخش
خصوصی هستند. البته این تحلیل به آن معنا نیست که در سوئیس، آلمان یا کرۀ
جنوبی، چاپلوسی تعطیل است بلکه فرهنگ و رفتارِ مسلط نیست (Mainstream) و
درصدِ قابل توجهی از مردم میآموزند و در ناخودآگاه آنها ثبت میشود که
معیشت و امکانات در زندگی، نتیجۀ کار، زحمت و رقابتِ فکری است.
سرنوشتِ
ملتها با فرهنگ، خُلقیات و اندیشههای اکثریت آنها شکل میگیرد. در همه
کشورها، متقلب، حیلهگر، فاسد، چاپلوس، دروغگو، قانون شکن، ناجوانمرد و بی
پِرنسیپ وجود دارد اما سوال این است که آیا این گروه 80 درصد جامعه است یا
10 درصد جامعه؟ طبعاً با 80 درصد حیلهگر نمیتوان جامعه ای سالم بنا کرد.
ب: فرصتهای شهرت و کسب اعتبار
اگر فرصت شهرت و اعتباریابی در هنر، علم، نویسندگی، ادبیات و هر نوع
فعالیتِ اجتماعی و مدنی با نظارت، امکانیابی و منابع مالی انحصاری نهادهای
دولتی آمیخته شده باشد خود به خود در ذات خود درجهای از تمجیدهای
بیپایه، استفاده از واژگان اغراق آمیز و چاپلوسی را به همراه خواهد داشت.
موقعیتِ
ملی و جهانیِ فیلسوف آلمانی یورگن هابرماس، ارتباطی به دولت آلمان ندارد.
موقعیت بازیگر سینما آنتونی هاپکینز، ارتباطی به دولت انگلستان یا آمریکا
ندارد. موقعیت رمان نویس ژاپنیها روکی موراکامی، ارتباطی به دولت ژاپن
ندارد. توماس فریدمن اعتبار روزنامه نگاری خود را از دولت آمریکا اخذ نکرده
است. دولت انگلستان در شوکتِ تاریخی آلفرد هیچکاک نقشی ایفا نکرد.
اگر
در ناخودآگاه جامعۀ هنرمندان، نویسندگان، دانشگاهیها و حرفهایهای دیگر
رسوب کرده باشد که راهِ دستیابی به پول و شهرت از طریق ارتباطات دولتی است،
خود به خود توجیههای اغراقآمیز، موفق خطاب کردن مدیران ناکارآمدِ دولتی،
نادیده گرفتن Fact ها، تحریفِ آمار، طرح ارادتهای غیر واقعی و تایید
بیپایۀ مدیران دولتی، به فرهنگ عمومی تبدیل میشود. افراد میآموزند که
پلههای ترقی را با استفاده از واژگان پر طمطراق و تعظیم و قیام در برابر
مدیران، میتوان راحت و بی هزینه طی نمود.
در کشورهای جهان سوم که
نهادِ دولت بر هر نوع ارتقایی تسلط و نظارت دارد، این فرهنگ به تدریج عمومی
شده و شهروندان با محافظه کاری و لطیفه گویی از آن عبور میکنند. در
دستگاهها و وزارتخانههایی که منابع مالی قابل توجه و ارزهای خارجی در
اختیار دارند، صنعتِ چاپلوسی پیشرفتهتر شده و غلظتِ فریب و میزانِ تمجید
پیچیده تر میشوند. متملق مثلاً مدیر را در خواب میبیند یا موفقیتهایی را
به او نسبت میدهد که اصلاً وجود خارجی ندارند. بعد از مدتی، متملق و
دریافت کنندۀ تملق هر دو در توهم زندگی میکنند.
این در حالی است که
خانم مِرکل با مدیریتی آرام و محاسبه شدهای در شرایط بحرانی اعم از سیاسی
و اقتصادی اروپا، در معرض چنین تملقاتی قرار نگرفته است. مردم آلمان بر
اساس وظایف قانونی، خانم مرکل را ارزیابی میکنند و معمولاً در جامعه ای
مانند آلمان، متملق طرد میشود.
چند نکته:
چاپلوسی محصول ساختارهای ناکارآمد و متمرکز است. به میزانی که در یک
جامعه، امکانات، منابع و فرصتها متمرکز و نزد دولت باشند، به همان میزان
میتوان انتظار داشت چاپلوسی در فرهنگ، عمومی گردد.
تمرکز در ذات
خود، بی عدالتی میآورد؛ چه این تمرکز نزد دولت باشد چه تمرکزِ ثروت نزد یک
درصدِ جامعه. از این رو برای اندازه گیری پیچیدگی و غلظتِ چاپلوسی، فهمِ
ساختارِ اقتصادی یک جامعه، قدمِ اولِ شناخت است.
متملق به یک امیدی
تملق میکند: یا میخواهد به سمت و مقام و قدرت برسد یا در نهایت به پول و
امکانات و ثروت و منابع ارزی و حقِ ماموریت. در هر دو صورت، چاپلوس
میخواهد نیازهای خود را برآورد کرده و احیاناً به امکانات و قدرت بیشتر،
طمع دارد.
در عین حال، در کشورهای جهانِ سوم که تمرکز ثروت و قدرت
وجود دارد، یک اتفاقِ تعیین کنندۀ دیگری نیز شکل میگیرد: ظهورِ یک اکثریتِ
ضعیف با اعتماد به نفس بسیار پایین. چاپلوس در عین اینکه طمع دارد و محتاج
است از مناعت طبع و شخصیت والا برخوردار نیست. حاضر است به هر رفتاری تن
دهد، تا سمت خود را حفظ کند و به رقمهای بالاتری برسد. چاپلوس آگاهانه
دروغ میگوید و حیله به کار میبرد. چاپلوس و دریافت کنندۀ چاپلوسی، هردو
محصولِ یک ساختار معیوبِ اقتصادی و فرهنگی هستند.
یک نظامِ اقتصادی
سالم، شهروندانِ سالم به ارمغان خواهد آورد. اقتصادِ سالم، ثبات سیاسی نیز
به همراه میآورد. عدالت اجتماعی نیز در سایه اقتصادی سالم به دست میآید.
مادامی که کشورهای جهان سوم، پارادایم حکمرانی خود را بر تمرکز ثروت، قدرت و
رانت بنا کرده باشند نه تنها نمیتوان در انتظارِ شهروندانِ مدنی نشست،
بلکه اهدافی مانند آزادی فکری و دموکراسی نیز رویایی بیش نخواهند بود.
کارِ
لازم فرهنگی در جهان سوم این است که تملق و فرصت طلبی در فرهنگ عمومی
مذموم شناخته شوند. اما کلیدِ تقابل با چاپلوسی، سالم سازی ساختار اقتصادی
از یک طرف و اعتباریابی اشخاص از طریق زحماتِ خود آنها از طرف دیگر است.
عصر ایران -آنگاه که امام علی (ع) ، مالک اشتر را به حکوت مصر گمارد، نامه ای به او نوشت که عهدنامه حکومتگری است. این نامه، حاوی اصول حکومت و مدیریت است و خواندن آن به هر که مسوولیتی در هر سطحی دارد - از عالی ترین مناصب حکومتی تا مدیریت یک شرکت کوچک - افق بازتری می دهد.
بند بند نامه، که 14 قرن پیش نوشته شده است، چنان تازه و بدیع است که آن را به دستورالعملی برای مدیریت در همه زمان ها و مکان ها تبدیل کرده است.
مالک اشتر، در مسیر مصر توسط عوامل معاویه مسموم شد و به شهادت رسید. مالک اشتر در سریال امام علی(ع)
خلاصه ای از این نامه را که در برگیرنده مهم ترین بخش های این سند پر افتخار انسانی است، می خوانید:
به نام خداوند بخشاینده مهربان
این فرمانی است از بنده خدا، علی امیرالمؤمنین به مالک بن حارث اشتر نخعی در پیمانی که با او می نهد، هنگامی که او را فرمانروایی مصر داد.
او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها فرمان می دهم. او را فرمان می دهم که زمام نفس خویش در برابر شهوت ها به دست گیرد و از سرکشی هایش باز دارد، زیرا نفس همواره به بدی فرمان دهد، مگر آنکه خداوند رحمت آورد.
ای مالک! مهربانی به مردم و دوست داشتن آن ها و لطف در حق ایشان را شعار دل خود ساز.
چونان حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمت شماری، زیرا آنان (مردم) دو گروهند یا هم کیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش.
از مردم خطاها سر خواهد زد و لغزش هایی کنند، پس، از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده، همان گونه که دوست داری که خداوند نیز از عفو و بخشایش خود تو را نصیب دهد.
هر گاه کسی را بخشودی، از کرده خود پشیمان مشو و هر گاه کسی را عقوبت نمودی، از کرده خود شادمان مباش.
هرگز به خشمی، که از آن، امکان رهایی هست، مشتاب و مگوی که مرا بر شما امیر ساخته اند و باید فرمان من اطاعت شود. زیرا، چنین پنداری سبب فساد دل و سستی دین و نزدیک شدن دگرگونی ها در نعمت هاست.
هرگاه، از سلطه و قدرتی که در آن هستی در تو نخوتی یا غروری پدید آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایی تواناست که تو را بر آن ها توانایی نیست.
هیچ چیز چون ستمکاری، نعمت خدا را دگرگون نکند و خشم خدا را برنینگیزد، زیرا خدا دعای ستمدیدگان را می شنود و در کمین ستمکاران است.
باید که محبوب ترین کارها در نزد تو، کارهایی باشد که با میانه روی سازگارتر بود و با عدالت دم سازتر و خشنودی مردم را در پی داشته باشد زیرا خشم توده های مردم، خشنودی نزدیکان را زیر پای بسپرد و حال آن که، خشم نزدیکان اگر توده های مردم از تو خشنود باشند، ناچیز گردد.
خواص و نزدیکان کسانی هستند که به هنگام فراخی و آسایش بر دوش والی باری گران اند و چون حادثه ای پیش آید کمتر از هر کس به یاری اش برخیزند و خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود. اینان همه چیز را به اصرار از والی می طلبند و اگر عطایی یابند، کمتر از همه سپاس می گویند و اگر به آنان ندهند، دیرتر از دیگران پوزش می پذیرند. در برابر سختی های روزگار، شکیبایی شان بس اندک است. اما ستون دین و انبوهی مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، عامه مردم هستند، پس، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد.
تا توانی عیب های دیگران را بپوشان، تا خداوند عیب های تو را که خواهی از مردم مستور بماند، بپوشاند. و از مردم گره هر کینه ای را بگشای و از دل بیرون کن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشیده داشته اند، به تغافل زن و گفته سخن چین را تصدیق مکن. زیرا سخن چین، خیانتکار است، هر چند،خود را چون نیک خواهان وانماید.
با بخیلان رای مزن که تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حریصان، زیرا حرص و طمع را در چشم تو می آرایند.
باید که برگزیده ترین وزیران
تو کسانی باشند که سخن حق بر زبان آرند، هر چند، حق تلخ باشد و در کارهایی
که خداوند بر دوستانش نمی پسندد کمتر تو را یاری کنند، هر چند، که این
سخنان و کارها تو را ناخوش آید. به پرهیزگاران و راست گویان بپیوند، سپس،
از آنان بخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب آن نشده ای،
شادمانت ندارند، زیرا ستایش آمیخته به تملق، سبب خودپسندی شود و آدمی را به سرکشی وادارد.
بهترین چیزی که حسن ظن والی را نسبت به مردمش سبب می شود، نیکی کردن والی است در حق مردم و کاستن است از بار رنج آنان و به اکراه وادار نکردنشان به انجام دادن کارهایی که بدان ملزم نیستند. و تو باید در این باره چنان باشی که حسن ظن مردم برای تو فراهم آید. زیرا حسن ظن آنان، رنج بسیاری را از تو دور می سازد.
با دانشمندان و حکیمان، فراوان، گفتگو کن.
بدان، که مردم را صنف هایی است که کارشان جز به یکدیگر اصلاح نشود و از یکدیگر بی نیاز نباشند:
- لشکریان، به فرمان خدا دژهای استوار مردم اند و زینت حاکمان.
دین به آن ها عزت یابد و راه ها به آن ها امن گردد و کار مردم جز به آن ها
استقامت نپذیرد. و کار لشکر سامان نیابد، جز به خراجی که خداوند برای
ایشان مقرر داشته تا در جهاد با دشمنانشان نیرو گیرند و به آن در به سامان
آوردن کارهای خویش اعتماد کنند و نیازهایشان را برآورد.
- این دو صنف، برپای نمانند مگر به صنف سوم که قاضیان و کارگزاران و دبیران اند، اینان عقدها و معاهده ها را می بندند و منافع حکومت را گرد می آورند و در هر کار، چه خصوصی و چه عمومی، به آن ها متکی توان بود.
- این ها که برشمردم، استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران
که گردهم می آیند و تا سودی حاصل کنند، بازارها را برپای می دارند و به
کارهایی که دیگران در انجام دادن آن ها ناتوان اند امور مردم را سامان می
دهند.
- آن گاه، صنف فرودین، یعنی نیازمندان و مسکینان اند و سزاوار است که والی آنان را به بخشش خود بنوازد و یاریشان کند.
در
نزد خداوند، برای هر یک از این اصناف، گشایشی است. و هر یک را بر والی حقی
است، آن قدر که حال او نیکو دارد و کارش را به صلاح آورد.
از لشکریان خود آن را که در نظرت نیک خواه ترین آن ها به خدا و پیامبر او و امام توست، به کار برگمار. اینان باید پاکدامن ترین و شکیباترین افراد سپاه باشند، دیر خشمناک شوند و چون از آن ها پوزش خواهند، آرامش یابند. به ناتوانان، مهربان و بر زورمندان، سختگیر باشند. درشتیشان به ستم بر نینگیزد و نرمیشان برجای ننشاند.
باید که بهترین مایه شادمانی والیان برپای داشتن عدالت
در بلاد باشد و پدید آمدن دوستی در میان افراد مردم. و این دوستی پدید
نیاید، مگر به سلامت دل هاشان. ونیکخواهی شان درست نبود، مگر آنگاه که برای
کارهای خود بر گرد والیان خود باشند و بار دولت ایشان را بر دوش خویش
سنگین نشمارند.
پس امیدهایشان را نیک برآور و پیوسته به نیکیشان
بستای و رنج هایی را که تحمل کرده اند، همواره بر زبان آر، زیرا یاد کردن
از کارهای نیکشان، دلیران را برمی انگیزد و از کارماندگان را به کار ترغیب
می کند ان شاء الله.
در کار کارگزارانت بنگر و پس از آزمایش به کارشان برگمار، نه به سبب دوستی با آن ها. و بی مشورت دیگران به کارشان مگمار، زیرا به رای خود کار کردن و از دیگران مشورت نخواستن، گونه ای از ستم و خیانت است.
کارگزاران شایسته را در میان گروهی بجوی که اهل تجربه و حیا
هستند...در ارزاقشان بیفزای، زیرا فراوانی ارزاق، آنان را بر اصلاح خود
نیرو دهد و از دست اندازی به مالی که در تصرف دارند، باز می دارد و
جاسوسانی از مردم راستگوی و وفادار به خود بر آنان بگمار. زیرا مراقبت
نهانی تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق مردم وامی
دارد.
هر گاه یکی از کارگزاران دست به خیانت گشود
باید به سبب خیانتی که کرده تنش را به تنبیه بیازاری و از کاری که کرده
است، بازخواست نمایی. سپس، خوار و ذلیلش سازی و مهر خیانت بر او زنی و ننگ
تهمت را بر گردنش آویزی.
در کار خراج (مالیات) نیکو نظر کن، به گونه ای که به
صلاح خراجگزاران باشد... ولی باید بیش از تحصیل خراج در اندیشه زمین باشی،
زیرا خراج حاصل نشود، مگر به آبادانی زمین و هر که خراج طلبد و زمین را
آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاک کرده است و کارش استقامت نیابد، مگر
اندکی. هرگاه از سنگینی خراج یا آفت محصول یا بریدن آب یا نیامدن باران یا
دگرگون شدن زمین، چون در آب فرو رفتن آن یا بی آبی، شکایت نزد تو آوردند،
از هزینه و رنجشان بکاه، آنقدر که امید می داری که کارشان را سامان دهد.
چه
بسا کارها پیش آید که اگر رفع مشکل را بر عهده خود مردم گذاری، به خوشدلی
به انجامش رسانند. زیرا چون بلاد آباد گردد، هر چه بر عهده مردمش نهی،
انجام دهند.
سپس، به دبیرانت نظر کن و بهترین آنان را بر کارهای خود بگمار و نامه هایی را که در آن تدبیرها و اسرار حکومتت آمده است، از جمع دبیران، به کسی اختصاص ده که به اخلاق از دیگران شایسته تر باشد... دبیر باید به پایگاه و مقام خویش در کارها آگاه باشد زیرا کسی که مقدار خویش را نداند، به طریق اولی، مقدار دیگران را نتواند شناخت. مباد که در گزینش آن ها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تکیه کنی. زیرا مردان با ظاهر آرایی و نیکوخدمتی، خویشتن را در چشم والیان عزیز گردانند. ولی، در پس این ظاهر آراسته و خدمت نیکو، نه نشانی از نیکخواهی است و نه امانت... بر سر هر کاری از کارهای خود از میان ایشان، رئیسی برگمار. کسی که بزرگی کار مقهورش نسازد و بسیاری آن ها سبب پراکندگی خاطرش نشود. اگر در دبیران تو عیبی یافته شود و تو از آن غفلت کرده باشی، تو را به آن بازخواست کنند.
اینک سفارش مرا در حق بازرگانان و پیشه وران بپذیر و درباره آن ها به کارگزارانت نیکو سفارش کن. خواه آن ها که بر یک جای مقیم اند و خواه آن ها که با سرمایه خویش این سو و آن سو سفر کنند و با دسترنج خود زندگی نمایند...اینان مردمی مسالمت جوی اند که نه از فتنه گری هایشان بیمی است و نه از شر و فسادشان وحشتی. در کارشان نظر کن، خواه در حضرت تو باشند یا در شهرهای تو. با این همه بدان که بسیاری از ایشان را روشی ناشایسته است و حریص اند و بخیل. احتکار می کنند و به میل خود برای کالای خود بها می گذارند، با این کار به مردم زیان می رسانند و برای والیان هم مایه ننگ و عیب هستند.
پس از احتکار منع کن که رسول الله(صلی الله علیه و آله) از آن منع کرده است و باید خرید و فروش به آسانی صورت گیرد و بر موازین عدل، به گونه ای که در بها، نه فروشنده زیان بیند و نه بر خریدار اجحاف شود. پس از آن که احتکار را ممنوع داشتی، اگر کسی باز هم دست به احتکار کالا زد، کیفرش ده و عقوبتش کن تا سبب عبرت دیگران گردد ولی کار به اسراف نکشد.
خدا را، خدا را، در باب طبقه فرودین: کسانی که بیچارگان اند از مساکین و نیازمندان و بینوایان و زمین گیران.در این طبقه، مردمی هستند سائل و مردمی هستند، که در عین نیاز روی سؤال ندارند. خداوند حقی برای ایشان مقرر داشته و از تو خواسته است که آن را رعایت کنی، پس، در نگهداشت آن بکوش. برای اینان در بیت المال خود حقی مقرر دار و نیز بخشی از غلات اراضی خالصه اسلام را، در هر شهری، به آنان اختصاص ده. زیرا برای دورترینشان همان حقی است که نزدیکترینشان از آن برخوردارند... کسانی از امینان خود را که خدای ترس و فروتن باشند، برای نگریستن در کارهای فقیران برگمار تا نیازهایشان را به تو گزارش کنند.
تیماردار یتیمان باش و غمخوار پیران از کار افتاده که بیچاره اند و دست سؤال پیش کس دراز نکنند.
برای کسانی که به تو نیاز دارند، زمانی معین کن که در آن فارغ از هر کاری به آنان پردازی. برای دیدار با ایشان به مجلس عام بنشین، مجلسی که همگان در آن حاضر توانند شد و بفرمای تا یاران و نگهبانان به یک سو شوند، تا مراجعه کنندگان بی هراس و بی لکنت زبان
سخن خویش بگوید که من از رسول الله(صلی الله علیه و آله) بارها شنیدم که
می گفت: پاک و آراسته نیست امتی که در آن امت، زیردست نتواند بدون لکنت
زبان حق خود را از قوی دست بستاند.
اگر چیزی می بخشی، چنان بخش که گویی تو را گوارا افتاده است و اگر منع می کنی، باید که منع تو با مهربانی و پوزش خواهی همراه بود.
کار هر روز را در همان روز به انجام رسان، زیرا هر روز را کاری است خاص خود.
باید در اقامه فرایضی، که خاص خداوند است، نیت خویش خالص گردانی و در اوقاتی باشد که بدان اختصاص دارد. پس در بخشی از شبانه روز، تن خود را در طاعت خدای بگمار و اعمالی را که سبب نزدیکی تو به خدای می شود به انجام رسان و بکوش تا اعمالت بی هیچ عیب و نقصی گزارده آید، هر چند، سبب فرسودن جسم تو گردد. چون با مردم نماز می گزاری، چنان مکن که آنان را رنجیده سازی یا نمازت را ضایع گردانی، زیرا برخی از نمازگزاران بیمارند و برخی نیازمند. از رسول الله(صلی الله علیه و آله)هنگامی که مرا به یمن می فرستاد، پرسیدم که چگونه با مردم نمازگزارم؟ فرمود: به قدر توان ناتوان ترین آن ها و بر مؤمنان مهربان باش.
به هر حال، روی پوشیدنت از مردم به دراز نکشد، زیرا روی پوشیدن والیان از مردم خود، گونه ای نامهربانی است به آن ها و سبب می شود که از امور ملک آگاهی اندکی داشته باشند. اگر والی از مردم رخ بپوشد، چگونه تواند از شوربختی ها و رنج های آنان آگاه شود؟
و بدان، که والی را خویشاوندان و نزدیکان است و در
ایشان خوی برتری جویی و گردنکشی است و در معاملت با مردم رعایت انصاف
نکنند. ریشه ایشان را با قطع موجبات آن صفات قطع کن. به هیچیک از اطرافیان و
خویشاوندانت زمینی را به اقطاع مده، مبادا به سبب نزدیکی به تو، پیمانی
بندند که صاحبان زمین های مجاورشان را در سهمی که از آب دارند یا کاری که
باید به اشتراک انجام دهند، زیان برسانند و بخواهند بار زحمت خود بر دوش
آنان نهند. پس لذت و گوارایی، نصیب ایشان شود و ننگ آن در دنیا و آخرت بهره
تو گردد.
اجرای حق را درباره هر که باشد، چه
خویشاوند و چه بیگانه، لازم بدار و در این کار شکیبایی به خرج ده که خداوند
پاداش شکیبایی تو را خواهد داد.هر چند، در اجرای عدالت، خویشاوندان و
نزدیکان تو را زیان رسد.
اگر مردم بر تو به ستمگری گمان برد، عذر خود را به آشکارا با آنان در میان نه و با این کار از بدگمانی
شان بکاه، که چون چنین کنی، خود را به عدالت پروده ای و با مردم مدارا
نموده ای. عذری که می آوری سبب می شود که تو به مقصود خود رسی و آنان نیز
به حق راه یابند.
اگر دشمن ات تو را به صلح فراخواند، از آن روی برمتاب که خشنودی خدای
در آن نهفته است. صلح سبب بر آسودن سپاهیانت شود و تو را از غم و رنج
برهاند و کشورت را امنیت بخشد. ولی، پس از پیمان صلح، از دشمن برحذر باش و
نیک برحذر باش. زیرا دشمن، چه بسا نزدیکی کند تا تو را به غفلت فرو گیرد.
پس دوراندیشی را از دست منه و حسن ظن را به یک سو نه و اگر میان خود و
دشمنت پیمان دوستی بستی و امانش دادی به عهد خویش وفا کن و امانی را که داده ای، نیک، رعایت نمای.
در برابر پیمانی که بسته ای و امانی که داده ای خود را سپر ساز، زیرا هیچ یک از واجبات خداوندی که مردم با وجود اختلاف در آرا و عقاید، در آن همداستان و همرای هستند، بزرگ تر از وفای به عهد و پیمان نیست. حتی مشرکان هم وفای به عهد را در میان خود لازم می شمردند، زیرا عواقب ناگوار غدر و پیمان شکنی را دریافته بودند. پس در آنچه بر عهده گرفته ای، خیانت مکن و پیمانت را مشکن و خصمت را به پیمان مفریب. زیرا تنها نادانان شقی در برابر خدای تعالی، دلیری کنند.
پیمانی مبند که در آن تاویل را راه تواند بود و پس از بستن و استوار کردن پیمان برای بر هم زدنش به عبارت های دو پهلو که در آن ها ایهامی باشد، تکیه منمای.
بپرهیز از خون ها و خونریزی های بناحق. زیرا هیچ چیز، بیش از خونریزی بناحق، موجب کیفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نکشد و رشته عمر را نبرد.
خداوند
سبحان، چون در روز حساب به داوری در میان مردم پردازد، نخستین داوری او
درباره خون هایی است که مردم از یکدیگر ریخته اند. پس مباد که حکومت خود را
با ریختن خون حرام تقویت کنی، زیرا ریختن چنان خونی نه تنها حکومت را
ناتوان و سست سازد، بلکه آن را از میان برمی دارد یا به دیگران می سپارد.
از خودپسندی و از اعتماد به آنچه موجب اعجابت شده و نیز از دلبستگی به ستایش و چرب زبانی های دیگران، پرهیز کن، زیرا یکی از بهترین فرصت های شیطان است برای تاختن تا کردارهای نیکوی نیکوکاران را نابود سازد.
زنهار از این که به احسان خود بر مردم منت گذاری یا آنچه برای آن ها کرده ای، بزرگش شماری یا وعده دهی و خلاف آن کنی...خدای تعالی می فرماید: خداوند سخت به خشم می آید که چیزی بگویید و به جای نیاورید.
از شتاب کردن در کارها پیش از رسیدن زمان آن ها بپرهیز و نیز، از سستی در انجام دادن کاری که زمان آن فرا رسیده است و از لجاج و اصرار در کاری که سررشته اش ناپیدا بود و از سستی کردن در کارها، هنگامی که راه رسیدن به هدف باز و روشن است، حذر نمای. پس هر چیز را به جای خود بنه و هر کار را به هنگامش به انجام رسان.
و بپرهیز از این که به خود اختصاص دهی، چیزی را که همگان
را در آن حقی است یا خود را به نادانی زنی در آنچه توجه تو به آن ضروری
است و همه از آن آگاه اند. زیرا بزودی آن را از تو می ستانند و به دیگری می
دهند.زودا که بینی که داد مظلومان را از تو می ستانند.
به هنگام خشم
خویشتندار باش و از شدت تندی و تیزی خود بکاه و دست به روی کس بر مدار و
سخن زشت بر زبان میاور و از این همه، خود را در امان دار باز ایستادن از
دشنام گویی و به تاخیرافکندن قهر خصم، تا خشمت فرو نشیند و زمام اختیارت به دستت آید.
از خدای می طلبم که به رحمت واسعه خود و قدرت عظیمش در برآوردن هر مطلوبی مرا و تو را توفیق دهد به چیزی که خشنودیش در آن است، از داشتن عذری آشکار در برابر او و آفریدگانش و آوازه نیک در میان بندگانش و نشانه های نیک در بلادش و کمال نعمت او و فراوانی کرمش. و اینکه کار من و تو را به سعادت و شهادت به پایان رساند، به آنچه در نزد اوست مشتاقیم.
شرکت آیبیام(IBM) یک سیستم هوش مصنوعی توسعه داده است که در بحث و جدل با انسانها شرکت میکند و حتی گاهی میتواند در یک مجادله پیروز شود و دیگران را قانع کند.
به گزارش ایسنا و به نقل از آیای، هوش مصنوعی(AI) در سالهای اخیر پیشرفتهای چشمگیری داشته است و حتی گاهی اوقات بسیار شبیه به انسان میشود. اکنون در مقاله جدیدی که در مجله Nature منتشر شده است، شرکت "IBM" سیستمی را توسعه داده است که میتواند با انسانها بحث کند و حتی گاهی پیروز شود.
محققان میگویند: ما این سیستم موسوم به "پروژه مناظرهگر"(Project Debater) را ارائه دادهایم که یک سیستم مباحثه کننده خودمختار است که میتواند با انسانها وارد یک بحث رقابتی شود و یک سیستم خارق العاده است.
در آزمایشهای این سیستم، به هوش مصنوعی فقط 15 دقیقه فرصت داده شد تا روی موضوعات مورد بحث تحقیق کند و برای بحث و گفتگو آماده شود و هر بار، موفق به تشکیل یک بیانیه آغازین و حتی استدلال لایه به لایه شد.
البته در بیشتر موارد، انسانها در مناظره با این سیستم پیروز شدند، اما در یک مورد این هوش مصنوعی بود که توانست نظر و موضع 9 انسان را تغییر دهد.
"کریس رید" در نقد این سیستم مینویسد: "پروژه مناظرهگر" یک گام اساسی در توسعه فناوری استدلال و کار با استدلالها به عنوان پدیدههای محلی است. موفقیتهای آن یک نگاه اجمالی از چگونگی کار یک سیستم هوش مصنوعی با شبکهای از استدلالهایی است که توانایی اقناع و تغییر نظر انسانها را دارد.
وی افزود: با توجه به موج اخبار جعلی، دو قطبی شدن افکار عمومی و فراگیری استدلالهای ضعیف، این سیستم موجب کاهش نیاز فوری به انسان برای حمایت از انسان در ایجاد، پردازش، پیمایش و به اشتراک گذاری استدلالهای پیچیده میشود. یک پشتیبانی که هوش مصنوعی میتواند قادر به تأمین آن باشد.
به عبارت دیگر، این هوش مصنوعی جدید برای جایگزین شدن با انسان طراحی نشده است، بلکه برای حمایت از انسان در ایجاد استدلالهای بهتر و منطقیتر با تفاوتهای بیشتر است.
چه
تصوری از خودتان در ۱۰ یا ۲۰ سال آینده دارید؟ معمولاً وقتی درباره
آیندهمان فکر میکنیم، آدمی ثروتمند، خوشبخت، سالم و معروف را میبینیم.
گویی قرار است در سالهای آینده تحولی بنیادین پیدا کنیم، ناگهان درهای بخت
به رویمان باز شود و حتی صورت جسمانیمان را بهتر و زیباتر کند. در واقع،
تصویر ما از آینده خودمان چنان از پیوندهای امروزین شخصیتمان جداست که
گویی داریم یک بیگانه، یک آدمناشناس را خیالپردازی میکنیم. چرا؟
روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: فیلسوف انگلیسی «درک پارفیت» در کتاب «دورانسازش دلایل و اشخاص» دیدگاهی شدیداً تقلیلگرایانه درباره هویت فردی ارائه میدهد: هویت وجود ندارد حداقل نه در آن معنایی که ما معمولاً آن را در نظر میگیریم. طبق استدلال پارفیت، ما آدمیان هویتی واحد نیستیم که در طول زمان پیش میرود، بلکه زنجیرهای از خویشتنهای متوالی هستیم که هر یک با خویشتنهای قبلی و بعدی مماس میشود و در عین حال از هر دو متمایز است. درباره پسری که شروع به سیگار کشیدن میکند به رغم اینکه میداند، ممکن است که چند دهه بعد بر اثر این عادت دچار رنج و بیماری شود، نباید قضاوتهای سختگیرانه کرد، زیرا از دیدگاه پارفیت «این پسر خود را با خویشتن آیندهاش یکی نمیداند. نگرش او به این خویشتن آینده از جهاتی مانند نگرش او به دیگران است.»
دیدگاه پارفیت حتی بین فیلسوفان نیز مناقشهانگیز بوده است، اما روانشناسان اندک اندک دارند به این حقیقت پی میبرند که شاید این دیدگاه دقیقاً نگرش ما را نسبت به تصمیمگیریهای خودمان توصیف میکند: واقعیت این است که ما به خویشتن آینده خود همچون یک بیگانه مینگریم. اگرچه ما به طرزی گریزناپذیر در سرنوشت فردی شریک خواهیم بود که یک دهه بعد، یک ربع قرن بعد یا بیشتر به آن تبدیل خواهیم شد، اما این فرد برای ما ناشناخته است. این امر توانایی ما را در انجام انتخابهای خوب از طرف آن خویشتنها که البته از طرف خودمان است، سلب میکند. آن تصمیمهای امیدبخش و درخشان را در آغاز سال نو در نظر بگیرید. اگر شما کاملاً خود را در فراموشکردن آن تصمیمها محق میدانید، شاید بدین دلیل باشد که احساس میکنید آن تصمیمها را کس دیگری گرفته است.
هال هرشفیلد، استادیار دانشکده کسبوکار استرن در دانشگاه نیویورک میگوید: «این نوعی تصور عجیب و غریب است. ما در سطح روانشناختی و عاطفی واقعاً به خویشتنِ آینده خود چنان مینگریم که گویی فردی دیگر است.»
هرشفیلد و همکارانش با استفاده از «اف. ام. آر. آی» * به مطالعه تغییرات فعالیت مغز در مواقعی پرداختند که آدمها وضعیت کنونی خود را در نظر میگیرند و به آینده خود میاندیشند. آنها به مطالعه دقیق دو ناحیه از مغز به نامهای کورتکس پیشپیشانی میانی و کورتکس سینگولیت دمی قدامی پرداختند که بیشتر هنگامی فعال هستند که فرد درباره خودش میاندیشد، تا هنگامی که به فردی دیگر میاندیشد. آنها دریافتند این دو ناحیه هنگامیکه افراد به وضعیت امروز خودشان میاندیشند، در مقایسه با هنگامیکه به خودشان در آینده میاندیشند با شدت بیشتری فعال میشوند. خویشتن آینده آنها مانند کسی دیگر احساس میشود. افرادی که بیشترین تغییر فعالیت مغزی را هنگام صحبت درباره خویشتن آینده خود نشان میدهند آنهایی هستند که با کمترین احتمال، سود مالی بلندمدت فراوان را بر سود فوری اندک ترجیح میدهند. امیلی پرونین، روانشناس دانشگاه پرینستون، در پژوهشهایش به نتایجی مشابه دست یافته است. پرونین و تیمش در مطالعهای در سال ۲۰۰۸ به دانشجویان میگویند، قرار است در آزمایشی درباره نفرت شرکت کنند که در آن باید معجونی ساخته شده از سس گوجهفرنگی و سس سویا را بنوشند. آنها به دانشجویان میگویند هرچه آنان، خویشتنهای آینده آنان یا دیگر دانشجویان بیشتر از این معجون مصرف کنند، بیشتر به سود علم خواهد بود.
دانشجویانی که به آنها گفته میشود باید این معجون نفرتانگیز را همان روز بنوشند، متعهد میشوند که دو قاشق سوپخوری مصرف کنند، اما دانشجویانی که خویشتنهای آینده خود (در ترم بعد) یا دیگر دانشجویان را متعهد به شرکت در آزمایش میکنند، میپذیرند که بهطور میانگین نیم فنجان بنوشند. پرونین میگوید ما به خویشتن آینده خود چنان میاندیشیم که به دیگران میاندیشیم: بهصورت سوم شخص.
گسستگی بین خویشتن کنونی ما و خویشتن آینده ما پیامدهایی جدی برای چگونگی تصمیمگیریهایمان دارد. ممکن است اهمالکاری را انتخاب کنیم و بگذاریم نسخهای دیگر از خویشتن ما از پس مسائل یا کارها برآید. یا میتوانیم، همانند مثال پارفیت درباره پسر سیگاری، بر آن نسخهای از خویشتن خود تمرکز کنیم که لذت میبرد و خویشتنی را که هزینه میپردازد، نادیده بگیریم، اما اگر اهمالکاری یا مسئولیتناپذیری میتواند از پیوند سست شما با خویشتن آینده خودتان سرچشمه بگیرد، شاید تقویت این پیوند راهکاری مؤثر برای این مشکل باشد. این دقیقاً شگردی است که برخی پژوهشگران دارند در پیش میگیرند. آنه ویلسون، روانشناس دانشگاه ویلفرد لوریر کانادا، ادراک افراد از زمان را دستکاری میکند: او جداولی زمانی را به آزمایش شوندگان ارائه میکند که طوری مرتب شدهاند که باعث میشود رخدادی آتی، نظیر تاریخ تحویل یک مقاله، یا بسیار نزدیک به نظر برسد یا بسیار دور. ویلسون میگوید: «استفاده از جدول زمانی طولانیتر باعث میشود که افراد پیوند بیشتری با خویشتن آینده خودشان احساس کنند.» این امر، به نوبه خود، دانشجویان را برمیانگیزد تا تکالیف خود را زودتر انجام دهند، و خویشتن پایانترم خودشان را از استرس انجام کار در دقیقه ۹۰ نجات دهند.
هرشفیلد بیشتر رویکردی مبتنی بر فناوریهای پیشرفته را برگزیده است. او و همکارانش، با الهام از کاربرد تصاویر برای برانگیختن افراد به انجام کمکهای خیرخواهانه، آزمایششوندگان را به یک اتاق واقعیت مجازی میبرند و از آنها میخواهند به یک آینه نگاه کنند. آزمایششوندگان یا خویشتن کنونی خود را میبینند یا تصویری از پیری خودشان که به روش دیجیتالی ترسیم شده است. هنگامیکه از اتاق بیرون میآیند، از آنها میپرسند که چگونه هزار دلار را خرج خواهند کرد. آنهایی که تصویر پیری خودشان را میبینند، در مقایسه با کسانی که تصویر کنونی خویش را میبینند، میگویند که دو برابر در حساب بازنشستگی خود پسانداز میکنند. شاید این خبر مهمی برای بخشی از مؤسسات مالی باشد. آلیانتس، غول صنعت بیمه، هزینه پروژهای آزمایشی را در غرب میانه امریکا میپردازد که در آن تیم هرشفیلد هنگامی که کارمندان دولتی بخشی از حقوق خود را به مستمری بازنشستگی اختصاص میدهند، تصویر پیریشان را به آنها نشان میدهند.
مریل اِج، واحد کارگزاری آنلاین بانک امریکایی مریل لینچ، این رویکرد را، بهروش آنلاین با خدمتی به نام بازنشستگی چهره پیش گرفته است. تکتک تصاویر دهه به دهه فرد در آینده با پیشبینیهای تکاندهنده هزینه زندگی و پیشنهادهایی برای سرمایهگذاری در سالهای طلایی عمر فرد همراه است. هرشفیلد هماکنون دارد درباره این امر پژوهش میکند که آیا تصاویر شبیهسازی شده میتواند به افراد کمک کنند تا وزن خود را کاهش دهند یا خیر.
البته، شیوه برخورد ما با خویشتن آینده خودمان ضرورتاً منفی نیست: از آنجا که ما به خویشتن آینده خودمان بهسان فردی دیگر میاندیشیم، تصمیمگیری ما درباره او چگونگی برخورد ما با دیگران را بازتاب میدهد. هرچند پسر سیگاری مثال پارفیت بدون هیچ فکری سلامت خویشتن آینده خودش را به خطر میاندازد، دیگران ممکن است بهروشی متفاوت عمل کنند. هرشفیلد میگوید: «حقیقت این است که ما همیشه، در روابط انسانیمان یا در ازدواجهایمان، برای دیگران ازخودگذشتگی میکنیم.» بنابراین، جنبه مثبت گسستگی ما از خویشتن آینده خودمان آن است که این امر دلیلی دیگر برای تمرین خوبیکردن به دیگران است. یکی از این دیگران هم ممکن است شما باشید.
پینوشت:
* «اف. ام. آر. آی» : تصویرسازی تشدید مغناطیسی کارکردی: در این روش تصاویری متناوب از مغز در حال فعالیت و سپس در حال استراحت گرفته میشود. سپس این تصاویر با یکدیگر مقایسه میشوند تا نواحی درگیر در یک فعالیت مغزی بهطور فیزیولوژیکی مشخص شوند.
نقل از: وبسایت ترجمان با اندکی تلخیص / نوشته آلیسا اُپار / ترجمه علی برزگر / مرجع: نوتیلوس
این روزها بسیاری از ما دو تصویر از زندگی داریم: زندگی واقعی و زندگی مجازی در رسانههای اجتماعی. گاهی حتی این مرزبندی هم نامرئی میشود و در واقع مرز این دو از بین میرود. نکتهی مهم اما، ارایهی تصویری روشن از جامعه ایرانی به واسطه رصد صفحات اینستاگرام است. اگر نگوییم تمام جامعه، دست کم میتوان گفت سلایق و علایق بخش بزرگی از جامعه ایرانی از طریق همین صفحات مجازی قابل تشخیص و شناسایی است.
فردین علیخواه جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه گیلان در سالهای اخیر تحقیقات زیادی درباره رسانههای اجتماعی انجام داده است. این جامعهشناس در آخرین سخنرانی خود که به دعوت انجمن علمی جامعه شناسی دانشگاه شیراز برگزار شد در مورد کالایی شدن معنا در زندگی روزمره ایرانی صحبت کرد. گزارش مکتوب این سخنرانی را که مریم صابری در "مرور" منتشر کرده در ادامه می خوانید.
علیخواه در این سخنرانی تلاش کرده تا پدیده معنای زندگی را در متن زندگی مجازی کاربران ببیند؛ همان بحثی که همچنان برای او یک پژوهشِ در انجام و تمام نشده محسوب میشود.
علیخواه صحبتهای خود را اینگونه شروع کرد:معنای زندگی همواره گمگشتهی انسان بوده است و بشر از ابتدا به دنبال یافتن تفسیر یا معنایی از زندگی بوده است. ظهور پیامبران و مصلحان اجتماعی و فلاسفه پاسخی به این نیاز همیشگی بشر بود.این پژوهشگر توضیح داد: در کل معنابخشی به پدیدههای پیرامون و جهان اطراف یکی از دغدغههای مهم بشر به شمار میآمده است.
علیخواه سپس با این ایده که معنای زندگی را به عنوان پدیده اجتماعی میبیند ادامه داد که دلیل ملاحظه معنای زندگی به عنوان یک پدیده اجتماعی ارتباط و اتصال آن با تحولات اجتماعی،اقتصادی و سیاسی و به ویژه فناوری است.
به گفته او در واقع معنای زندگی تحت تاثیر تغییرات و تحولات جامعه دچار فراز و نشیب میشود و معانی مختلفی به واسطه تغییرات میآیند و میروند. شاهد مثال این جامعهشناس پیشرفت بشر در مهندسی ژنتیک بود که موجب تغییر در معنای زندگی شده یا فروپاشی بلوک شرق، برداشت درباره جهان را دچار تغییر میسازد.
علیخواه سپس با ارجاع به کتاب «انبوه تنها» نوشته دیوید رایزمن در مورد سه تیپ فرهنگی یا سه نوع جامعه صحبت کرد.او توضیح داد: رایزمن جامعه نخست را سنت –راهبر معرفی کرده و ویژگی اصلی این جامعه را «موجودخواری» میداند به معنی آنچه در دسترس و حاضر است. در این جامعه پاسخ پرسشها آماده و موجود است. یعنی اگر در مورد معنای زندگی چالش و پرسشی به دست میآید یک عضو جامعه از نسل پیشین «موجود خواری» میکند. شما دغدغه پاسخ به سوال را ندارید. جوامع سنتی و جوامعی که عموما در آنها ادیان حضور پر رنگی دارند را در این دسته قرار میدهد.
این استاد دانشگاه گیلان ادامه میدهد: رایزمن جامعه نوع دوم را «خود راهبر» مینامد. جامعهای که افراد در آن از درون به خودشان دستور میدهند. منظور استقلال شخصی و اعتماد به نفس آدمها است. رایزمن این نوع شکل فرهنگی یا ساختار اجتماعی را مثبت میداند.
و سومین جامعه مورد نظر رایزمن، «دگر راهبر» است که ویژگی اصلی آن تقلید است. در این جامعه شاهد آدمهایی هستیم که همواره نگاه به بیرون دارند .علاقمند هستند که دوست داشته شوند و دیگران آنها را دوست بدارند و تلاش میکنند تا همواره رضایت دیگران را جذب کنند. رایزمن در این بخش به نقش رسانه اشاره میکند.منظور آنکه در واقع رسانهها میآیند و برای فرد خوراک آماده تامین میکنند و در نتیجه برای معنابخشی به زندگی به افراد کمک می کنند.
علیخواه با اشاره به بحث جامعه شناسان در مورد کاهش نقش دین در سامان دادن به جوامع ادامه میدهد: جامعه شناسان اعتقاد دارند در جامعه مدرن الگو دادن به رفتار بر دوش دین نیست ولی سوالی اصلیتر آن است که با کاهش نقش دین، چه عواملی جای آن را میگیرد؟ عدهای مانند کریس روجک معتقدند این سلبریتیها هستند که جای کشیشها را گرفتند.
این استاد دانشگاه با اشاره به شگردهای افسونسازی، سحر و جادو در موسیقی پاپ میگوید: مایکل جکسون وقتی میخواست وارد سن شود و برای صدهزار نفر برنامه اجرا کند با تکنیکهای نورپردازی پیچیدهای میآمد گویی که از آسمان ظهور میکرد یا از اعماق زمین ظاهر میشد. یعنی کمپانیها سعی میکردند افسون و سحر ایجاد کنند و به گونهای به نظر آید که انگار این سوپراستارها منجی زمین هستند.
این جامعهشناس ادامه داد؛ شما حتی در صدا و سیمای ایران هم میبینید که وقتی میخواهند سلبریتیها را به عنوان مهمان برنامه معرفی کنند و آنها وارد صحنه شوند از دالانهایی رمز آلود و پر از مه و نورهای وهم آلود رد میکنند و برای همین افرادی مانند روجک میگویند که سلبریتیها جای شخصیتهای دینی نشستهاند.
این عضو هیات علمی دانشگاه گیلان در ادامه صحبتهای خود با بیان اینکه قرن ۲۰ شاهد افول فرا روایتهای جهانشمول بود میگوید: مکاتب قرن بیستم نظیر اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم با گذشت زمان به تدریج دچار افول شدند. با ورود به قرن بیست و یکم حتی نقش روشنفکران و اندیشه پردازان و فلاسفه نیز کمتر شد و در عوض سلبریتیها و روانشناسان زرد جای آنان نشستند. جالب است که برخی از منتقدان روانشناسی زرد مراجعه بیمار و نشستن او در مقابل روانشناسان را بازتولید و تداوم اعتراف افراد نزد کشیشها برای بخشش تعبیر کردند.
علیخواه ادامه میدهد: ما در قرن ۲۱ شاهد اتفاقات دیگری هستیم. تغییر و تحول فناوری به ویژه فناوریهای ارتباطی نیز به میزان زیادی روی معنای زندگی تاثیر گذاشته است.
او با بیان اینکه زندگی ما در جهان امروز رسانهای یا Mediated شده است توضیح میدهد: ما به واسطه رسانه، نوع خاصی از زندگی را تجربه میکنیم. مفاهیمی مانند عشق، ایثار، اعتماد، خوشحالی،غم، هراس بدون تردید یک وجه «رسانهای شده» هم دارند. به همین دلیل گاهی تفکیک جهان آفلاین از آنلاین سخت میشود و مرز آنها باریک و محو میشود. زندگی امروزی در بسیاری از زمینهها «رسانهای شده» است و تفکیک آن از حیات رسانهای دشوار شده است.
این استاد دانشگاه میگوید: بحث معنای زندگی در رسانه جدید در چند ماه اخیر جزو مشغله های من بود و پژوهشام همچنان در جریان است و در این مدت به چند نتیجه در مورد موضوع معنای زندگی در شبکه اجتماعی و رسانههای جدید در جامعه ایرانی رسیدهام که با شما در میان میگذارم.
او در مورد یافته اول خود میگوید: کاربران ایرانی نه به دنبال معنای طولی بلکه به دنبال معنای عرضی و موقعیتی از زندگی هستند. برخلاف قرن بیستم که افراد در خصوص معنای زندگی به دنبال چشم اندازها یا دورنماهای کلان و فراگیر یا به عبارتی جهانشمول بودند و نوعی نگاه و ایمان کانونی وجود داشت در این روزها از نگاههای بلندنگرانه خبری نیست. گویی برای مثال زندگی ۵۰ بخش یا موقعیت دارد و هر بخش توجیه خاص خودش را نیاز دارد. توجیهاتی که حتی ممکن است با هم در تناقض باشند.
علیخواه سپس ادامه میدهد: دوم آنکه ما با اندیشهها و نظامهای فکری تکه تکه شده مواجهه هستیم. به عنوان مثال در فضای شبکههای اجتماعی ایرانی فردریش نیچه که یک نظام فکری منسجم دارد تکه تکه میشود. نیچه به چند جمله ناب تقلیل مییابد. البته اگر این جملهها واقعا متعلق به نیچه باشند! درباره سایر متفکران نیز همین اتفاق میافتد.
او سپس در قسمت سوم یافتههای خود میگوید: بخش زیادی از بار معنابخشی به زندگی بر دوش جملات یک سطری یا دو سطری افتاده است. ما شاهد ظهور افرادی هستیم که در همه موضوعات میتوانند چند جمله زیبا و انگیزشی بگویند. منظورم آن است که برای افراد معنای زندگی را همین جملهها میسازند. جملههایی که عموما از گوگل اخذ شدهاند. من در جایی از این افراد به عنوان نوکیسههای فرهنگی نام بردم.
علیخواه با ارجاع به پیوی ایستاگرام شماری از کاربران ایرانی به یکی دیگر از یافتههای خود اشاره کرده و میگوید: ما در این اینجا شاهد تولید انبوه و مصرف انبوه جملههای متصل به معنای زندگی هستیم. تک جمله هایی در قسمت بیو یا پروفایل کاربران که شبیه هم هستند و انگار یک کارخانه آنها را تولید کرده است. مثلا جمله «خودت باش» یکی از آنهاست یا «قضاوت دیگران برایم مهم نیست». متأسفانه در زمانهای هستیم که برای یافتن معنای زندگی و به عبارتی یافتن جملات عمیق برای بیوی اینستاگرام به گوگل مراجعه میکنند.
او ادامه میدهد: یافته دیگر آنکه شاهد لذت فوری در معنای زندگی هستم. جملات زیبا در بیو میآیند اما چون مکانیزم بازار بر آنها حاکم است (یعنی تولید انبوه و مصرف انبوه) دل زدگی زودهنگام از جملهها ایجاد میشود. کاربران بلافاصله به دنبال جمله دیگری میروند که بیانگر توجیه موقعیت جدید زندگی آنان باشد. در اینجا شما مفهوم کالا وارگی در تولید و مصرف معنای زندگی را میبینید.
علیخواه در بخش دیگری از یافته هایش به سراغ نقش «شاخهای اینستاگرام» و روان شناسان عامه پسند میرود. او میگوید: نقش روانشناسان عامه پسند و غیر علمی در ساختن معنای زندگی بسیار پررنگ شده است که معمولا هم برای حل یک مشکل اساسی و جدی، نسخههای عامه پسندانه فردی میپیچند که شاید کمکی هم به حل مساله نمیکند مانند «کفشهایت را بکن و روی ماسههای ساحل راه برو»، «طلوع آفتاب را تماشا کن» و مواردی مانند این.
علیخواه با اشاره به جملات انگیزشی پرطرفدار در فضای مجازی ادامه داد: مدام از طرف شاخهای مجازی و روانشناسان زرد شاهد جملات انگیزشی غیرواقعی و فانتزی هستیم. مانند فردی که اخیرا در فضای مجازی بسیار مورد توجه قرار گرفته است با جملههای ترند شدهای نظیر «چطوری جون دل، و ادای حال بدا رو در نیار». معنابخشی به زندگی به دست این افراد افتاده است.
این استاد دانشگاه سپس به تقسیم بندی استفاده کنندگان از جملات خاص و پرمغز در فضای مجازی میپردازد و میگوید: ما شاهد دو نوع افراد و یا استفاده کننده از این جمله ها هستیم. افرادی که در زندگی سخت و مشقتباری دارند معمولا دنبال جملاتی هستند که سختی و مشقت آنان را توجیه کند. و آنهایی که از زندگی لذت میبرند دنبال جملاتی هستند که لذت را معنا بخش کند.
علیخواه در ادامهی این مبحث توضیح داد: به همین دلیل شاهدیم که در سالهای اخیر در ایران موضوع آشوویتس پررنگ میشود و به ناگاه لبخند نوجوانی در یک عکس که در صف اتاق گاز و اتاق مرگ ایستاده است مورد توجه کاربران قرار میگیرد. یا در سالهای اخیر کتاب ویکتور فرانکل هم اهمیت پیدا میکند و جملاتش نقل محافل میشود تا سختیها توجیه پذیر شود. در مقابل هم کسانی جمله «در لحظه زندگی کن» را بکار میگیرند که بازگوکننده تفکر افرادی است که لذت میبرند.
علیخواه ادامه میدهد: به عنوان یک یافته دیگر ما شاهدیم که به تدریج معنا و مصرف به هم گره میخورند و این مرهون حضور پررنگ «شاخهای اینستاگرام و ایفلوئنسرهایی» است که کار عمده آنها تبلیغات و مارکتینگ است. اینفلوئنسرها سعی میکنند مصرف کردن و «از حال بد به حال خوب رسیدن» درست پس از خرید یک کالا را به فالورهایشان منتقل کنند.
عضو هیات علمی دانشگاه گیلان به یکی دیگر از یافتههایش اشاره کرد. اینکه شاهد معنای یکبار مصرف از زندگی هستیم. او میگوید: برخلاف قرن بیستم که افراد به نظام فکری پایبند بودند و مدت زمان زیادی با آنها همراهی میکردند اما اکنون معناها زود کهنه میشوند. برای همین درباره آنها میتوان معناهای یکبارمصرف را بکار برد.
او در بخش دیگری از صحبتهای خود به دو گانه ظاهر و باطن اشاره میکند که پست مدرنها درباره آن حرف زدهاند. او میگوید: این روزها ظاهر، مهمتر از باطن و محتوا شده است. شما گاهی حتی این رفتار را در مورد ناشرینی که کتابهایی درباره معنای زندگی چاپ میکنند هم می بینید یعنی محتوای کتاب در حاشیه است و فضای یا تبلیغ یا عکسی که کتاب در آن قرار گرفته است بسیار جذابتر از خود کتاب است. منظور آنکه خود عکسها بیانگر معنای خاصی از زندگی هستند و کتاب بماند!
این جامعهشناس در پایان صحبتهایش درباره آخرین نکتهاش میگوید: در شرایط فعلی نقش اندیشمندان و روشنفکران بسیار کم شده است و در خصوص معنای زندگی میتوان گفت که بازی از یکطرف دست روانشناسی عامهپسند، شبه علمی و زرد و از طرف دیگر در دست اینفلوئنسر است. برخی با مشاهده این وضع معتقدند که جوامع فعلی در شرایط پسانخبه گرا قرار دارند. یعنی زمان اینکه نخبهها بتوانند به معنای زندگی جهت بدهند تمام شده است. اکنون با سوشیال مدیا هر فرد معمولی هم میتواند به معنای زندگی دیگران جهت بدهد و نمونهاش را در شاخهای اینستاگرام و اینفلوئنسرها میبینید.
گزارش مریم صابری/مرور