واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

دروغی به اسم «بانکداری اسلامی»؟

از دهم شهریور هر ‌سال، هفته بانکداری اسلامی هم می‌آید. یک روز هم کم بود که یک هفته برای آن در نظر گرفته شده است و نهاد بانک با صفت بانکداری اسلامی وجه حلال پیدا کرده است!

به گزارش ایسنا، «شهروند» با این مقدمه در ادامه نوشت: شاید بسیاری از جوانان ندانند که پیش از انقلاب افراد مقید و متشرع به استخدام بانک درنمی‌آمدند و اگر هم در آن‌جا شاغل می‌شدند برای تصرف در حقوق ماهانه خود از مراجع تقلیدشان اجازه می‌گرفتند و به قول معروف «دست‌گردان» می‌کردند، مثلا با دست چپ پول را می‌گرفتند و به نمایندگی از کسی که تقلید می‌کنند، آن را به دست راست که خودشان بود، می‌دادند، زیرا درآمد بانک‌ها را ربا دانسته و حقوق و دستمزد چنین نهادی حرام محسوب می‌شد. به همین دلیل پس از انقلاب دو اقدام فوری درباره بانک‌ها انجام شد. نخست این‌که همه بانک‌ها ملی شد، علت نیز روشن بود. از یک‌سو اموال آنها نامشروع شناخته می‌شد و از سوی دیگر جزو نهادهایی بود که باید در اختیار دولت قرار می‌گرفت و در اصل ۴۴ این مسأله تصریح شده است. اقدام دیگر، حذف سود و ربا بود. برای سپرده‌ها مبلغی به‌عنوان تضمین پرداخت می‌شد و برای اعتبارات نیز کارمزد منظور شد و نخستین رئیس‌جمهوری ایران با همین ترفند توانست پول زیادی را با سود یا همان کارمزد ۴‌ درصد به برخی افراد بدهد که خانه بخرند، در حالی که تورم دورقمی بود!

چند ‌سال طول کشید تا قانون جامع بانکداری بدون ربا یا همان بانکداری اسلامی تدوین و در مجلس تصویب شود و در نهایت در ۱۰ شهریور ‌سال ۱۳۶۲ این قانون اجرایی شد و انتظار می‌رفت که قانون مزبور منشأ شکل‌گیری نظام بانکداری اسلامی شود و الگویی ویژه را به جهانیان عرضه کند ولی از همان هنگام تاکنون که ۳۳‌ سال می‌گذرد، یکی از پردردسرترین نهادهای رسمی بانک‌ها بوده‌اند. همیشه و در همه حال نسبت به عملکرد آنها اعتراض وجود داشته است. در یک مقطع علیه سپرده‌گذاران عمل کردند و با پرداخت‌ سودهای کمتر از نرخ تورم جیب آنها را خالی کردند. تورم ٢٥‌ درصد و بیشتر بود ولی سود سپرده‌های مردم زیر ١٠ ‌درصد پرداخت می‌شد! در تمام این سال‌ها نظام بانکی تبدیل شد به صندوقچه دولت برای اعتبارات تکلیفی و سپرده‌های مردم به‌ناحق و در مسیر غیراقتصادی مورد استفاده قرار گرفت. بانک که باید امین سپرده‌های مردم باشد، در عمل کارگزار دولت و مجلس شد. اعتبارات نیز به‌درستی تخصیص داده نمی‌شد و سرمایه‌گذاران نیز همیشه می‌نالیدند. به دلیل نرخ پایین بهره و نرخ بالای تورم، گرفتن وام ذاتاً سودآور شد، در نتیجه فساد کم‌کم تار و پود نظام بانکی را درنوردید و در سه دهه گذشته کمتر اختلاس و سوءاستفاده‌ای است که انجام شود و یک‌ طرف آن بانک نباشد. نخستین موردی که خیلی سروصدا کرد، قضیه بانک صادرات و اختلاس ۱۲۳ میلیاردی در ‌سال ۱۳۷۴ بود که به اعدام یک نفر و حبس ابد برای برخی نزدیکان مسئولان وقت انجامید ولی آن اختلاس موجب نشد که اصلاح مهمی در عملکرد و ساز و کار بانک‌ها ایجاد شود. اختلاس بانک سپه، شعبه پاریس هم پرونده بعدی بود.

کم‌کم و با تفسیر جدید از اصل ۴۴ قانون اساسی، بانک‌های خصوصی وارد میدان شدند ولی دریغ از لفظ خصوصی که برای اینها در نظر گرفته شد. اینها همه وابسته به نهادها و شرکت‌هایی بودند که به‌نحوی دولتی یا عمومی محسوب می‌شدند و در عرض ۵ ‌سال از حدود ‌سال ۱۳۸٠ به بعد، ۲۰ بانک خصوصی در برابر ٨ بانک دولتی قبلی تأسیس شد و در کنار آنها انواع و اقسام صندوق‌های مثلا قرض‌الحسنه که از پیش بودند، قدرتمند شدند و موسسات بزرگی را که بیرون از نظام رسمی بانکی بودند، شکل دادند. شعب بانک‌های جدید مثل قارچ در سراسر کشور افتتاح شد. چرا؟ برای اینکه بانک سودآورترین و نیز قدرتمندترین نهاد اقتصادی شده بود. بانک‌ها در اصل در اختیار چند شرکت و در پی اهداف خاص خود بودند. خصوصی‌ها پول‌های مردم را جذب کردند و سود بهتری نسبت به دولتی‌ها به مردم دادند، به‌طوری که بهره وام‌های دریافتی تا ۳۰‌ درصد و بیشتر هم می‌رسید. بانک‌ها در مسیر دیگری افتادند و در جایگاه یک نهاد مورد اعتراض قرار گرفتند، سرمایه عظیمی را صرف تجهیز شعب و سایر امور کردند و در عین حال ارزش سهام آنها روزبه‌روز افزایش می‌یافت. بانک تبدیل شد به ابزار قدرت. نرخ بهره آن جزو بالاترین نرخ‌ها در جهان بود. حتی بسیاری از افراد برایشان صرف می‌کرد که از خارج ارز بگیرند، تبدیل به ریال کنند، در بانک داخلی پس‌انداز کنند و با سود آن زندگی خوبی داشته باشند، چرا که قیمت ارز نیز ثابت بود و از سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۹۱ تغییر چندانی نکرده بود.

از همان روز نخست، بازی با کلمات و قانون بانکداری اسلامی آغاز شد ولی نظام بانکی دوباره به جایگاهی برگشت که قبلا بود، حتی به شکل بسیار بدتری. پرسشی که مطرح می‌شود این است که تا کی می‌خواهیم با اضافه کردن یک کلمه اسلامی مشکلات را دور بزنیم؟ اگر نمی‌توانیم یک بانکداری به معنای مورد نظر فقه اسلامی داشته باشیم، چرا این را صریح نمی‌گوییم و اجازه می‌دهیم با اضافه شدن صفت اسلامی و پدیده‌ای عرفی، جامعه به این صفت بدبین شود و اگر می‌توانیم چنین نظام بانکی داشته باشیم، چرا در ۳۵‌ سال گذشته آن را پیاده و اجرا نکرده‌ایم؟

بانکداری اسلامی فقط یک نمونه است. در بسیاری از زمینه‌ها همین نوع رفتار را داشته‌ایم و متاسفانه همچنان نیز به آن راه ادامه می‌دهیم.

کاربرد سلاحهای کنترل از دور و روباتها در جنگهای سوریه و عراق

تفنگ‌ها و مسلسل‌های کنترل از راه دور به سلاحی قوی برای گروه‌های شورشی در عراق و سوریه از جمله داعش تبدیل شده‌ که به این شبه نظامیان اجازه می‌دهد تا تنها با فشار یک دکمه دست به کشتار بزنند.

به گزارش ایسنا، به نقل از شبکه فاکس نیوز، سلاح‌های کنترل از راه دور که در ارتش آمریکا رایج هستند توسط ارتش آزاد سوریه، شبه ناظمیان شیعه و شبه نظامیان کرد در عراق و همچنین گروه‌های افراط گرا همچون داعش استفاده می‌شوند.

وب سایت “WarIsboring.com با استفاده به گزارش ماه اوت دفتر مطالعات نظامی خارجی ارتش آمریکا می‌نویسد: 20 مدل مختلف از سلاح‌های کنترل از راه دور در عراق و سوریه وجود دارد که می‌توان رد آن‌ها را در شاخه‌های مسلح ویژه گرفت.

از چنین تسلیحاتی توسط ارتش ‌ها در کشورهای سراسر جهان همچون کره جنوبی استفاده شده است.

این وبلاگ در گزارش خود می‌نویسد: آمریکا که هزاران سلاح کنترل از راه دور سوار شده بر تانک‌ها و خودروهایش دارد، در حال آزمایش یک ربات مسلسل جدید موسوم به “MAARS” است.

اما تعداد سلاح‌های کنترل از راه دور در بین گروه‌های شورشی و مخالف که به دنبال راه ساده‌ای برای استفاده از سلاح‌های مرگبار با استفاده از دوربین‌ها و کامپیوترهای شخصی هستند، رو به افزایش است.

رابرت بانکر و آلما کشاورز در گزارش خود می‌نویسند: این موارد و موارد ثبت نشده دیگر ثابت می‌کنند که تروریست ها و شورشیان برای حمایت و تقویت نیروهای خود در مبارزات به شدت به استفاده از سلاح‌های کنترل از راه دور رو آورده‌اند. یکی از موارد خاص در منطقه حلب سوریه است که به محل آزمایش این نوع سیستم‌ها و تسلیحات تبدیل شده است.

آن‌ها می‌نویسند: در بسیاری از موارد تروریست‌ها و شورشیان از تکنسین‌ها و مهندسین متخصص برای ساخت ربات‌هایی استفاده می‌کنند که به عنوان سلاح‌های کنترل از راه دور عمل می‌کنند. حتی فکر کردن به این مساله که اگر تجهیزات بهتری داشتند، چقدر بهتر عمل می‌کردند، بسیار سخت و زجرآور است. با فکر کردن به این مساله احتمالا در می‌یابیم که اگر این فرصت را داشته باشند می‌توانند تجهیزاتی بسازند که در واقع به پای سلاح‌های ساخت آمریکا می‌رسند.

بحران پیش روی آب: شمارش معکوس برای نابودی کامل آبخوان‏‌ها

وضعیت فعلی آب ایران مرحله بحران را طی کرده و می‌توان از این شرایط به عنوان فرابحران نام برد؛ در این بین شرایط آبخوان‌ها بسیار ناگوار است. بر همین اساس برخی از کارشناسان حوزه آبی معتقدند که مرگ کامل آبخوان‌ها بسیار نزدیک است.

داریوش مختاری، کارشناس آب در گفت و گو با ایسنا، با بیان اینکه اقدامات دولت و بهره‌‏برداران برای نجات بقایای آبخوان‏ها کافی نیست، اظهار کرد: چنانچه بقایای آبخوان‏‌ها نجات داده نشود، امکان جابجایی‎های بزرگ جمعیتی در ایران دور از انتظار نیست.

به گفته وی از دیدگاه تاریخی، مساله کم‏‌آبی به نابودی کامل تمدن‏های جیرفت کرمان و شهر سوخته سیستان انجامید و در همان حال در سال ۱۲۵۰ هجری شمسی از جمعیت ۱۰ میلیون نفری ایران، پنج میلیون نفر درگذشتند و در سال ۱۲۹۸ هجدی شمسی بحران بی‏‌آبی و خشکی، عملا شیرازه نظام سیاسی قاجار را متلاشی کرد و نیمی از جمعیت ۲۰ میلیونی ایران در گذشتند.

این کارشناس حوزه آب ادامه داد: اکنون با توجه به گسترش بی‏‌رویه کلان شهرها و تجمیع جمعیت در یک محدوده از زیست‏‌بوم‌‏ها، دامنه خطرات ناشی از کمبود آب به مراتب افزون‌تر از گذشته است. دست درازی بی حد و مرز به ذخایر راهبردی آبخوان‏‌ها و منابع آب‏های فسیلی، نشان از خالی از سکنه‏ شدن زودهنگام مناطقی که به این منابع وابسته‏‌اند، دارد.

مختاری با بیان اینکه اکنون بحث نسل‏های آینده در پرتو مباحث توسعه پایدار مطرح نیست گفت: خطر بی‏‌آبی، کم‏‌آبی و خشکی در یک قدمی ساکنان فعلی کشور است. در همین حال، اقدامات دولت و بهره‏‌برداران از نظر زمانی و منابع اعتباری برای نجات بقایای آبخوان‏ها کافی نیست.

وی تصریح کرد: از دیدگاه راهکارها، تنها بسته جدی دولت برای نجات بقایای آبخوان‏ها "پروژه‏‌های ۱۵ گانه طرح‏ تعادل‏‌بخشی منابع آب زیرزمینی" است که این طرح تنها به حل بخش جزیی از مساله بحران آب می‏‌انجامد. به ویژه آنکه زمان زیادی برای پیاده‏‌سازی این طرح‏‌ها نیاز است.

به گفته این کارشناس حوزه آب، سازماندهی مالکان چاه‌‏های آب در قالب پروژه تشکل‏‌های آب‏‌بران بنا به اقدامات موجود دست کم به ۴۰ سال زمان نیاز دارد، مگر اینکه بودجه هنگفتی فقط برای این ردیف اعتباری تخصیص یابد. ظرف اعتباری موجود این طرح با آنچه برای نجات آبخوان‏ها مورد نیاز است بسیار محدود است.

مختاری ادامه داد: افزون بر آن، بندهای ۱۵ گانه این طرح‏ها، کل حل مساله را پوشش نمی‏‌دهد، به طوری که حذف زودهنگام کشاورزی در فضای باز و گسترش کشاورزی در فضای بسته (کشت‏‌های گلخانه‏‌ای) راهکاری است که به ظرف بازار مربوط می‏‌شود و متولی آن، مجموعه وزارت جهاد کشاورزی و بانک کشاورزی است که این دو دستگاه اجرایی، کماکان به همان روال پیش یعنی حمایت‏‌های فنی و اعتباری از کشاورزی در فضای باز ادامه می‌‏دهند. برنامه‏‌های مربوط به توسعه مکانیزاسیون و خرید و واردات و توزیع ماشین‏ آلات کشاورزی، از جمله اقدامات فعلی و فراگیر این دستگاه‏‌ها است.

وی با بیان اینکه به طور مثال در استان فارس برای گذار از بحران آب و پیشگیری از خالی از سکنه‏ شدن روستاها و شهرها و کلانشهر شیراز، در یک بازه زمانی بسیار کوتاه (پنج ساله) نیاز به یک بسته اعتباری معادل 6000 میلیارد تومان است، گفت:در همین استان، برابر محاسبات انجام‏ شده برای گذار دشت ارسنجان فارس از بحران آب به تنهایی به ۱۲۵ میلیارد تومان اعتبار نیاز است.

به گفته این کارشناس برای نجات بقایای آبخوان‏های دشت‏های جم و ریز در استان بوشهر نیز به یک بسته اعتباری در حدود ۱۲۴ میلیارد تومان نیاز است. بخشی از این منابع اعتباری را می‏توان از محل پس ‏اندازهای جزیی بهره‏ برداران و در ظرف بازار، تامین کرد و در همان حال، منابع اعتبار عمرانی و تسهیلات بانکی دولت خیلی زود می‏باید یاریگر جامعه بهره‏ برداران برای ساماندهی بازار و گسترش کشاورزی در فضای بسته و اجرای بندهای ۱۵ گانه طرح تعادل‏بخشی منابع آب زیرزمینی باشد.

از ایسنا

نظر دکتر سریع القلم برای مزیت نسبی ‌ایران در روابط بین المللی

ما ایرانی‌ها حدود 1.5 قرن است که مقدرات کشور را در ردۀ قدرت‌های بزرگ دنیا آورده‌ایم
در جهان متلاطم و پرتنش امروز، وزن ایران در اقتصاد جهانی چه میزان است؟ جایگاه صنعت نفت در رشد اقتصادی کشورهای نفت‌خیز در نگاهی کلی و ایران به‌گونه‌ای ویژه چیست؟ آیا، همچون چند دهۀ پیش، می‌توان بر روی صنعت نفت، 

به گزارش عصر ایران به نقل از دنیای سرمایه‌گذاری؛ به‌عنوان مهم‌ترین بنیان پیشرفت کشورمان تمرکز کنیم؟ آیا اقتصاد ایران از کشورهای هم‌تراز خود در دهه‌های گذشته همچون ترکیه و… پیش‌تر رفته و یا عقب افتاده است؟ اگر گزارش سازمان جهانی اقتصاد را در سال ۲۰۱۶، مبنا قرار دهیم که جایگاه ایران در مسیر توسعۀ اقتصادی، اینک در شرایط گذار از مرحلۀ اول و ورود به مرحلۀ دوم عبور از «اقتصاد بر پایۀ استفاده از منابع طبیعی» به کارآیی (Efficiency) قرار گرفته، اما ترکیه در حال ورود به مرحلۀ آخر (اقتصاد دانش‌بنیان) است، چه دلیل یا دلایلی برای آن می‌توان جست؟

دکتر محمود سریع‌القلم، استاد و پژوهشگر برجستۀ علوم سیاسی، بر این باور است که مهم‌ترین‌ مزیت کنونی ما که می‌توانیم از آن امتیاز بگیریم و راهی به‌سوی رشد اقتصادی کشور بگشاییم، به‌عکس آنچه بسیاری تصور می‌کنند، نفت نیست، بلکه موقعیت ژئوپلیتیک کشورمان است!
ماحصل گفت‌وگوی ما با این استاد علوم سیاسی، از نظر خوانندگان گرامی می‌گذرد.
                                                
* آقای دکتر، در ابتدا با توجه به زمینۀ کاری شما، این بحث مطرح می‌شود که به نظر شما، با توجه به وضعیت فعلی کشورمان در روابط بین‌الملل چه سیاستی را درحال‌حاضر باید اتخاذ کرد؟

اجازه دهید این‌گونه سخن آغاز کنم: تصور می‌کنم نقطۀ عطف دانش علوم سیاسی و روابط بین‌الملل، از قدیم به جدید، با «تئوری‌های تصمیم‌گیری» رخ داد که در دهۀ ۷۰ میلادی بسیار رشد کردند. نظریه‌های تصمیم‌گیری هم ابعاد روانی- اجتماعی داشتند، هم ابعاد سیاسی- تاریخی و هم بُعد جدیدی به متون علم روابط اجتماعی و علم سیاست اضافه کردند.

این نوع ادبیات که عده‌ای با جزئیات فراوان مطالعه کردند که کسانی که بر یک کشور حکم می‌رانند، چه ویژگی‌هایی دارند، از چه مبانی فکری برخوردارند؟ حتی از چه طبقه و چه پایگاه اجتماعی برخاسته‌اند و چگونه تصمیم می‌گیرند؟ این مطالعات و تحقیقات ما را وارد جزئیاتی کرد که به نظر من، نقطۀ عطفی در تاریخ این رشته در چند قرن اخیر بوده است.

تجربه نشان داده که حکمرانی با مبانی رئالیسم و نئورئالیسم جواب می‌دهد. هر کشوری که بر اساس ایده‌آلیسم بخواهد تصمیم بگیرد و ذهنش را شکل دهد، دچار فراز و نشیب خواهد شد. این یک بحث علمی است. 

چینی‌ها و روس‌ها این مسئله را تجربه کردند و آخرین نمونه‌اش را نیز ما درخصوص کوبا می‌بینیم که وقتی ایده‌آلیسم در مجاری فکری حکمرانان یک کشور غالب شود، منحنی، منحنی سینوسی خواهد بود؛ زیرا دائماً باید دچار آزمون و خطا شود. برای همین است که ذات سیاست، رئالیستی یعنی فهم واقعیت‌هاست. مثل یک پزشک می‌ماند. پزشک با واقعیت‌های یک فرد و جسم و روح یک فرد روبه‌روست و از همین طریق است که می‌تواند مریضش را درمان کند.

مسئلۀ بعدی در روابط بین‌الملل، بحث درخصوص واژه «استقلال» است که به‌راستی، واژۀ مهمی در فرهنگ ماست. ما همه به استقلال و حاکمیت ملی ایران حساسیت و تعصب داریم و باید هم داشته باشیم؛ اما در کشور ما، تاکنون روی واژۀ استقلال، کار علمی نشده است تا بدانیم این واژه به چه معناست؟!

 این واژه از سخنرانی‌های علمی هیچ‌گاه به زیر میکروسکوپ نرفته است که استقلال یعنی چه؟ من تصور می‌کنم حتی اگر ما در این زمینه کار میدانی انجام دهیم، برویم با رهبران چاد در آفریقا صحبت کنیم، آن‌ها هم می‌خواهند کشورشان از لحاظ استقلال سیاسی، خودش باشد. هیچ کشوری، هیچ قبیله‌ای علاقه‌مند نیست حاکمیت خود را به دست دیگران دهد.
 
* آیا این حرف بدین معناست که در روابط بین کشورها، استقلال حرف اول را می‌زند؟

ببینید منظور من این است که سخن از استقلال وقتی درست است که حرف از سیاست و امنیت و حاکمیت ملی باشد و باید حتماً به آن، حساسیت و تعصب داشت و آن را عملیاتی کرد تا استقلال سیاسی و امنیتی یک کشور فراهم شود.

اما بر اساس همین واژه تصمیم‌گیری، ما می‌بینیم که در دنیای امروز نمی‌توانیم لفظ و عبارت استقلال در فناوری، استقلال اقتصادی یا استقلال در حوزۀ تولید را به کار ببریم! ۳۵ کشور در دنیا از مهندسان و کارشناسان و طراحان و برنامه‌نویسان خودشان استفاده می‌کنند تا اینکه هواپیمای ایرباس تولید شود؛ یعنی ایرباس ممکن است به لحاظ جغرافیایی در یک‌ بخشی از اروپا تولید ‌شود، اما هزاران شرکت و پیمان‌کار با هم همکاری می‌کنند تا یک هواپیما ساخته شود.

 برای همین است که برخلاف واژۀ استقلال سیاسی، استقلال در تأمین فناوری‌های یک کشور را باید بازبینی کنیم. این واژه را به‌طور کلی نمی‌توانیم استفاده کنیم؛ بنابراین، در حوزۀ تصمیم‌گیری، باید به استقلال سیاسی و امنیتی حساسیت نشان دهیم؛ اما برای اقتصاد ملی، به استراتژی متفاوتی نیاز داریم.

ما ایرانی‌ها حدود 1/5 قرن است که مقدرات کشور را در ردۀ قدرت‌های بزرگ دنیا آورده‌ایم. با این نظام بین‌المللی که من و شما امروز داریم در آن زندگی می‌کنیم، باید این سؤال را از خودمان بپرسیم که آیا ما می‌توانیم خارج از این مدار، حکمرانی و زندگی کنیم؟ آیا می‌توانیم با یک ردۀ دیگر به غیر از آن ۵ یا ۶ کشور بزرگ قدرتمند جهان که با ما سر و کار دارند، کار کنیم؟

به‌طور کلی، ما می‌توانیم بگوییم اروپایی‌ها در ایران انگیزه‌های سیاسی ندارند. در واقع، نه توانش را دارند و نه انگیزه‌اش را. عمدتاً به دنبال مراودات تجاری و اقتصادی و شاید هم علمی، فرهنگی، فناوری و… هستند. حال، آیا ما خودمان را وارد مدارهای تصمیم‌گیری آمریکا کرده‌ایم یا آن‌ها این کار را کرده‌اند؟!

خاطرم هست یک‌بار وزیر خارجه یک کشور اروپایی به من می‌گفت: در دهۀ ۵۰ میلادی، آمریکایی‌ها به ما یادداشت می‌دادند، ما یادداشت را بلافاصله عمل می‌کردیم؛ ولی الآن آمریکایی‌ها به ما یادداشت می‌دهند، ما این را می‌بریم و روی آن بحث می‌کنیم. به کابینه می‌بریم؛ اگر دیدیم به صلاح کشور است، عمل می‌کنیم و در غیر این صورت، ما هم متقابلاً یادداشتی برای آن‌ها می‌فرستیم.
 
* خوب، به نظر شما، آیا ما می‌توانیم خود را از این مدار بیرون بیاوریم؟ چون اگر قرار باشد که درگیری‌های ما با قدرت‌های بزرگ همچنان ادامه داشته باشد، مسلماً انعکاس آن را روی حوزۀ اقتصاد هم مشاهده خواهد شد.

دقیقاً! اگر قرار باشد که این درگیری‌ها همچنان ادامه داشته باشد، ما تبعات آن را روی اقتصاد ملی می‌بینیم. انعکاس آن را در این رویه‌هایی که الآن وجود دارد، می‌بینید و ممکن است ماه‌ها هم طول بکشد تا برخی از این موانع رفع شود.

خاطرم هست دو سال پیش، در تهران برای گروهی از شرکت‌های خصوصی صحبت می‌کردم، گفتم من پیش‌بینی می‌کنم که اقتصاد ایران برای مدت چشمگیری در وزارت خزانه‌داری آمریکا مدیریت شود! به‌دلیل اینکه رویه‌هایی وجود دارد که نهایتاً آن‌ها باید تأیید کنند. درحال‌حاضر، حتی شرکت‌های میانی اروپایی هم برای اینکه کاری انجام دهند، یادداشتی به وزارت خزانه‌داری آمریکا می‌فرستند تا از آن‌ها برای فعالیت در ایران مجوز مکتوب دریافت کنند!

شاید شنیده باشید که اخیراً صدراعظم آلمان برای چهارمین بار راهی ترکیه شد و به مقامات این کشور گفت که ما حاضریم تا ۷ میلیارد یورو به شما بدهیم تا شما مهاجران سوری و احیاناً غیرسوری را که به مرزهایتان می‌آیند و سپس به دنبال آن هستند که راهی اروپا شوند، اسکان داده، اشتغال ایجاد کرده و مدیریت کنید.

حاکمیت ترکیه گفت در ازای این کار، شما هم باید چند کار انجام دهید! اول آنکه باید یک ‌قدم بسیار مهم در رویه‌های اداری اتحادیۀ اروپا بردارید که ما را یک گام به خواسته‌هایمان نزدیک‌تر کند. دوم آنکه شما باید ویزای شنگن را برای اتباع ترکیه بردارید! این یعنی تعامل متقابل! یعنی اینکه بدون این تعامل، نمی‌توان به حیات خود ادامه داد. باید مزیت‌ها را شناخت و با آن مزیت‌ها، راه را برای تعامل باز کرد.
 
* خوب، اکنون مزیت ما چیست؟ مزیت کشوری مثل ایران که به‌تازگی تحریم‌ها را پشت سر گذاشته و با مشکلات زیادی روبه‌روست.

همان‌طور که در اقتصاد می‌گویند «مزیت نسبی» شما چیست؟ ما در سیاست خارجی هم باید از خودمان بپرسیم «مزیت نسبی» ما در این زمینه چیست؟ اتفاقاً من بر اساس فرمایش بسیاری از دوستان که بعضاً کارشناسان قابلی هم هستند، به نظرم می‌رسد مزیت نسبی ‌ما در حوزۀ سیاست خارجی، اقتصاد نیست. مدت‌هاست که دیگر مزیت نسبی‌مان برای گرفتن امتیاز در دنیا، نفت و گاز نیست. چون فرصت‌ها برای سرمایه‌گذاری و کار در حوزۀ انرژی بسیار زیاد است.
 
* پس مزیت ایران در سیاست خارجی چیست؟
به تصور من، مزیت نسبی ایران در این بخش، موقعیت ژئوپلیتیک آن است. ترکیه هم در واقع از موقعیت ژئوپلیتیک خود به‌عنوان یک مزیت نسبی در مقابل اتحادیه اروپا استفاده می‌کند. در واقع، این وضعیت ژئوپلیتیک کشور ما در آسیای مرکزی، قفقاز، خلیج‌فارس و شرق و غرب کشور است که می‌تواند به ما مزیت نسبی دهد.

ما باید از خودمان بپرسیم که آیا آیندۀ ایران و استقلال سیاسی کشور، در گرو اقتصاد، تولید ثروت و رساندن مهاجرت به صفر است؟ یعنی آیا من با شاخص‌های اقتصادی، استقلال سیاسی و حاکمیت ملی را می‌سنجم؟ آیا این‌ها مهم است؟ اینکه ما باید به‌طور دائم در کشور، ثروت تولید کنیم؟ آیا این نیاز به یک روابط بین‌المللی دیگری دارد؟ آیا ما باید همیشه به دنبال نزاعی باشیم تا اقتصاد کشور به گروگان گرفته شود تا رشد اقتصادی ایران محدود بماند؟ 

و هدف این باشد که چون آن‌ها نمی‌توانند به ایران حمله نظامی کنند، ایران را ضعیف نگه‌ دارند. این ‌یک استراتژی است که هم عربستان و هم اسرائیل به دنبال آن هستند و طبعاً اروپایی‌ها به دنبال چنین استراتژی نیستند. چین و روسیه هم بیرون از این استراتژی‌ها قرار دارند.

خوب، اروپایی‌ها در این خصوص چه می‌گویند؟ می‌گویند ما با شما مشکلی نداریم؛ حاضریم کار کنیم، سرمایه‌گذاری کنیم، مراوده داشته باشیم؛ ولی شما اول باید بروید مسائل خود را با آمریکا حل کنید.

 این مسئله را از کی تا حالا دارند به ایران می‌گویند. این مسئله، مسئله «برجام» نیست، بلکه موضوعی بسیار قدیمی است؛ بنابراین اگر ما بخواهیم به کنه مطلب بنگریم، مثل اطبا باید مسئله را ریشه‌یابی کنیم. یک طبیب خوب کسی است که وقتی می‌خواهد یک بیماری را تشخیص دهد، با دانشی که درخصوص جسم و آناتومی انسان دارد، ابتدا یک شبکۀ علت و معلولی در ذهنش شکل ‌دهد و سعی ‌کند که ریشۀ این سرگیجه را بالاخره پیدا کند.

آیا مشکل، یک مسئلۀ گوارشی است؟ آیا قلب این بیمار ناراحت است؟ آیا احیاناً یک تومور مغزی دارد؟ این را هم با دانش، هم با مشورت و هم با کنار هم گذاشتن آمارها و آزمون‌ها و آزمایش‌ها، درمی‌یابد و به فکر یافتن ریشۀ بیماری می‌افتد.

آیا مشکل سیاست خارجی ما، موشک‌های ماست؟ آیا حضور منطقه‌ای ایران است؟ من بارها از سیاست‌مداران عرب این را شنیده‌ام که «حضور ایران در عراق، حق طبیعی ژئوپلیتیک ایران است!» به همین دلیل، ما باید در این منطقه، یک حضور معقول داشته باشیم که به نظر من، عمدتاً باید حضور نرم و اقتصادی باشد که بتواند اقتصاد کشورهای منطقه را به اقتصاد ایران، قفل کند.
 
چگونه این مسئله اتفاق می‌افتد و اصولاً مگر می‌شود ما در منطقه حضور نداشته باشیم؟
از یک منظر، این حرف درست است اما این حضور باید به‌گونه‌ای باشد که بتواند به لحاظ اقتصادی، فناوری، آموزشی، علمی و … توانایی‌های ما ایرانی‌ها را نشان دهد. ما باید ببینیم ریشۀ این مسائل کجاست؟ 

آیا آمریکا به‌عنوان حاکمیتی با حدود ۱۶ هزار میلیارد دلار GDP که چند هزار کلاهک هسته‌ای دارد و ۶۰۰ میلیارد دلار هزینۀ نظامی می‌کند، با فعالیت هسته‌ای ایران مشکل دارد؟! مشکل آمریکا با ایران کجاست؟ آیا در افزایش قدرت ملی ایران است؟ آیا در نزاع‌های قومی و مذهبی منطقه است؟ تشخیص ریشۀ این مشکل، بسیار مهم است.

اگر ما مشکل را تشخیص دادیم، بعد از آن می‌توانیم با قدرت‌های بزرگ یک مراودۀ دو‌طرفه داشته باشیم تا فقط امتیاز ندهیم، بلکه امتیاز هم بگیریم. من معتقدم ما فقط در حوزۀ ژئوپلیتیک می‌توانیم امتیاز بگیریم؛ مانند ترکیه! ترکیه کشوری است که با استفاده از موقعیت ژئوپلیتیک خود امتیازگیری می‌کند. در واقع، ژئوپلیتیک ایران در آسیای مرکزی، قفقاز، خلیج‌فارس و شرق و غرب کشور می‌تواند مزیت نسبی ما باشد. ما در حوزۀ اقتصاد نمی‌توانیم امتیاز بگیریم. کمااینکه رقبای جدی منطقه‌ای در حوزه‌های اقتصادی و نفت و گاز هم داریم.
 
حال باید چه کنیم که تعامل ما با جهان، یک تعامل ژئوپلیتیک باشد تا بتوانیم امتیاز بگیریم؟
ایران در زمرۀ کشورهایی است که ظرفیت اخذ امتیاز دارد. سری‌لانکا از هند چه امتیازی می‌تواند بگیرد؟! یا کامبوج از چین چه امتیازی می‌تواند بگیرد؟! پس ایران هم می‌تواند امتیاز بگیرد؛ هم در سطح منطقه و هم در سطح جهانی. بر اساس دادوستد سیاسی و رئالیسم سیاسی، ما می‌توانیم در این دنیا، امتیازات جدی بگیریم.

امتیاز اولیۀ چینی‌ها در اقتصاد جهانی چه بود؟ نیروی کار ارزان! کشورها باید بیایند مزیت نسبی سیاسی خود را استخراج کنند؛ یعنی آیا واقعاً قدرتی مهم‌تر از ایران برای شکل‌دهی ثبات و پیشرفت اقتصادی افغانستان، عراق یا سوریه وجود دارد؟ فکر می‌کنم ایران کشوری است که وقتی می‌خواهد با قدرت‌های بزرگ مذاکره کند، نباید بر اساس یک آیتم مذاکره کند، بلکه باید پکیجی (Package) مذاکره کند؛ زیرا مذاکره با یک آیتم، انتخاب‌ها را بسیار محدود می‌کند. حتی این کار درخصوص یک مسئلۀ تجاری یا اقتصادی نیز می‌تواند اجرا شود.

ایران به‌عنوان یک قدرت مهم میانی و میان‌پایه خاورمیانه‌ای که توانایی ژئوپلیتیک بسیار بالایی دارد و ثبات آن برای قدرت‌های بزرگ بسیار تعیین‌کننده است، باید در یک پکیج (Package) ژئوپلیتیک، اقتصادی، سیاسی، امنیتی و حتی نرم مذاکره کند.

اگر ما یک آیتم را بگیریم و تنها در همان زمینه مذاکره کنیم، به تصور من، پیامدهایش همان خواهد شد که الآن داریم تجربه می‌کنیم؛ بنابراین، دکترین سیاست خارجی ما از این به بعد باید مبانی اقتصادی داشته باشد، زیرا شاخص‌های اقتصادی به ما می‌گویند اگر ما ثروت تولید نکنیم؛ حاکمیت، استقلال، آیندۀ نسل جوان ما و مهم‌تر از آن، اهمیت ما در خاورمیانه دچار تزلزل می‌شود. ما با همین مزیت نسبی خود، می‌توانیم سرمایه‌گذاران در هر زمینه‌ای را به‌سوی خود فراخوانده و رشد اقتصادی شگرفی را برای خود و نسل‌های آینده، به ارمغان آوریم.

گفته می‌شود که در سال ۲۰۱۵، ایران حدود ۶ میلیارد دلار هزینۀ نظامی کرده، عربستان و امارات ۱۵۸ میلیارد دلار! این آمار نشان می‌دهد که جایگاه منطقه‌ای ما چیست. همان‌طور که می‌گویند هرکسی پس‌انداز دارد، قدرت تصمیم‌گیری بیشتری دارد… چرا آلمان‌ها، الآن در اتحادیۀ اروپا، جایگاه ویژه‌ای دارند؟ چون قدرت اقتصادی آن‌ها، این جایگاه را به آن‌ها می‌دهد. چرا خیلی‌ها در اروپا نهایتاً به سیاست‌های اقتصادی آلمان توجه می‌کنند؟ این امر به‌دلیل برتری اقتصادی آلمان است.

برای همین است که می‌گوییم ما اگر مازاد نداشته باشیم، چطور می‌توانیم در آینده به فکر استقلال و حاکمیت و جایگاه منطقه‌ای و جهانی ایران باشیم؟! حتی از منظر کسانی که به منطقه، به‌صورت امنیتی و نظامی نگاه می‌کنند! تصور می‌کنم یک‌زمانی در کشور، بحث این بود که برویم چین را مطالعه کنیم. 

اتفاقاً الآن باید برویم هند را مطالعه کنیم! هند سیاست خارجی خود را متنوع کرد؛ یک‌زمانی الگو و ایده‌آلش روسیه بود، ولی الآن هم با چینی‌ها کار می‌کند، هم با اروپایی‌ها، هم با آمریکای شمالی، هم روابط بسیار مهمی را با ژاپن و استرالیا طراحی کرده و…

یک کشور مهم آسیایی؛ در روابط بین‌الملل خود، هم تنوع اقتصادی ایجاد کرده و هم تنوع سیاسی دارد و این‌ها را همچون مجموعۀ منسجمی با کل جهان به‌صورت ماتریسی بزرگ طراحی کرده و با مدیریتی مثل آقای مودی (نارندرا مودی/ نخست‌وزیر هند) این‌ها را به پیش می‌برد.

برای همین است که به نظر من، سیاست خارجی ما برخلاف گذشته، باید اقتصادی شود و اگر اقتصاد را به ژئوپلیتیک یعنی آن روی سکه قدرت ملی، اضافه کنیم، می‌توانیم در صحنۀ منطقه‌ای و بین‌المللی، امتیاز بگیریم. کشوری که نتواند امتیاز بگیرد، طبعاً ضعیف و در مناسبات بین‌المللی خود، آسیب‌پذیر می‌شود و این فرضیه من بود که: «قدرت ملی ما در ارتباط با قدرت‌های بزرگ جهانی، عمدتاً ژئوپلیتیک است. ما باید معادلات دوجانبه و چندجانبۀ خود را در این مسیر سوق دهیم.»
 

داستان امید عامل بقای گل رز

گل رز

روزی روزگاری یک گل رز به مدت طولانی منتظر پروانه بود. میدونید که میان گل و پروانه ارتباط عجیبی وجود دارد و داستان های عشق آن دو را همه می دانند. اگر چه او شب و روز در خواب و رویا پروانه می دید اما هیچ پروانه ای نمی آمد تا روی گلبرگ های او بنشیند. گل رز همچنان امیدوار بود و به رویاهای خود ادامه میداد با این امید که روزی پروانه ای روی گلبرگهای او خواهد نشست. آسمانی در رویا میدید که پر از پروانه های رنگارنگ است و این پروانه به سمت او می آیند و گلبرگ های او را می بوسند. شاید همین امید بود که باعث شده بود او تنها بازمانده گل رز در آن وقت سال باشد. با همین امید فردا صبح شکوفه ی زیبای خود را باز میکرد و منتظر می ماند.

یک شب ماه که از خیلی وقت پیش حال او را تماشا میکرد با او به سخن آمد و گفت: باید خیلی از این انتظار طولانی خسته شده باشی؟
گل رز جواب داد: آره من خیلی خسته و تنها هستم اما از تلاش خود دست نخواهم کشید.
ماه ریشخندی زد و گفت: چرا خودتو اینقدر اذیت می کنی؟
رز گفت: چونکه اگر شکوفه ام را باز نکنم به راحتی نابود خواهم شد.




این داستان به بحث ویژه ای در ان ال پی اشاره می کند که شاید به پیش خورد بتوان ترجمه کرد یعنی برخلاف بازخورد (feedback) در ان ال پی که از تجربه های گذشته استفاده می شود در این بحث از تجربه های آینده استفاده می شود واژه انگلیسی آن  در ان ال پی، فیدفوروارد (feed forward)  است.